جمع بندی خدای فعال یا خدای تابع؟

تب‌های اولیه

214 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خدای فعال یا خدای تابع؟

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت دوستان محترم
امروز می خواستم در مورد یکی از خاطرات سربازی ام صحبت کنم. بنده درنیروی انتظامی یکی از شهرهای کشور این دوره را گذراندم. آن جا بیشتر کارم این بود که پرونده ها و متهمان را ازپاسگاه به دادسرا می بردم و کارهای قضایی را انجام می دادم. یک متهم داشتیم که بهدلیل اعتیاد شدیدی که داشت دزدی می کرد. به همه چیز اعتیاد داشت. حدودا 22 سال سنداشت. بنده چندین بار او را به دادسرا بردم تا نهایتا او را به زندان فرستادند .در این سن وضعیتش خیلی خراب شده بود. اهالی می گفتند کارش خیلی خراب شده و برای این که به مواد برسد دست به هر کاری حاضر است بزند.( به دلیل عفت کلام نمی توانمتوضیح دهم که چه کاری . خودتون حدس بزنید.) تا به حال در عمرم آدم حقیرتر از اوندیدم که البته بعدش در ادامه ی دوره ی سربازی دیدم . مبلغی که دزدیده بود سی هزارتومان بود . به مادر و برادرش (پدرش مرده بود) گفتیم که سی هزار تومان چیزی نیست ،بیاین پولش رو بدین رضایت بگیرید. مادرش می گفت من حاضرم سه میلیون هم بدم به شاکیولی اونا رضایت ندهند. ببینید کارش به کجا رسیده بود که مادرش این طور درباره اشرفتار می کرد. در همین رفت و آمدها ازش پرسیدم که چگونه معتاد شدی؟ گفت معلم کلاس پنجم دبستانمان اون موقع که پیشش درس می خواندیم بهم هروئین فروخت و من از هروئین شروع کردم.
من ابتدا باورم نشد و فکر کردم برای توجیه دروغ می گوید اما بعد ازمدتی که از اون ماجرا گذشت از چند نفر از اهالی معتمد روستا سوال کردم که اینچگونه معتاد شده . همه شون می گفتند که معلمش بهش داده . من برایم واضح شده بود که معلم بی شرفش بهش مواد داده بوده .
یک بار در حین رفت و آمد به شهر که بودیم به من گفت : (( می دونی خدا هیچ وقت به من نگاه نکرده)). خیلی دلم برایش سوخت. من هرچیبه این حرفش فکر کردم دیدم راست می گه. آدمی که از زمانی که فهمیده دنیا چه خبرهافتاده روی مواد. کارش به جایی رسیده که حتی برای مادرش هیچ ارزشی نداره. باهاش مثل حیوان برخورد می شه. دیگه نمی خوام درمورد اعتیاد و بدبختی هایی که برای بشرمیاره براتون صحبت کنم. فقط از این که او اراده داشته و می تونسته قبول نکنه یااراده داشته و می تونسته همون اول ترکش کنه صحبت نکنید که به سلامت عقل و روانتانشک می کنم. بچه ی 11 ساله اصلا نمی فهمه این بده اونم توی اون روستای دورافتاده.حال سوال من این است که رابطه ی خدا با این متهم چیست؟ آیا این بلاهایی که سرشاومده حقش بوده ؟ چرا خداوند شرایطی را فراهم نکرد تا این بچه در اون سن کم به اینوضع دچار نشه؟ آقا اگر بنده ای که در نیروی انتظامی خدمت کرده ام و هزارتا معتادجورواجور از نزدیک دیدم و عاقبت سیاهشون رو دیدم بیان جلوم مواد بگذارند و بگوینداستعمال کن و من استعمال کنم اون وقت هربلایی که سرم بیاد حقمه ولی بچه ی 11 سالهحقش نیست. سوال من اینه که چرا خدا برای اون بچه هیچ کار نکرد؟ این سوال در کلامما مطرح شده و جواب هایی به اون داده شده است (البته در مورد کودکان ناقصه بیشترگفته اند) مثلا این که 1- تقصیر خدا نیست تقصیر معلمه هست و اون معلمه باید اوندنیا جواب بده و خدا عوض تحقیرهایی که اون متهم شده عوضش را در آخرت می ده. ولیاین جواب بیشتر متناسب کودکان ناقص العقل است. (منظورم این است که اگر مخاطب راناقص العقل فرض کنید این جواب را می دهید.) چه کسی باورش می شود که خدا موجودی بهاین نازنینی مثل کودک خلق کنه ولی مواظبش نباشه تا اون به کثافت محض کشیده نشه؟خیلی باورش سخته. خدا برای این متهم ما چه برنامه ای داشته. برنامه اش این بوده کهاین بیاد توی این عالم و در 11 سالگی کثیف ترین کارها مجبور بشه که انجام بده وشروع کنه و وضعش به این جا برسه؟ یعنی این قدر عالم هرکی به هرکیه؟ 2- جواب دیگریکه می دهند این است که خداوند عالم را براساس قانون کلی اداره می کنه و در اینقانون کلی نمی توان انتظار معجزه داشت. قانون کلی عالم این بوده که به اون معلماختیار بده تا امتحانش کنه و از این جور چرت و پرت ها. اما چرا خدا قوانین عالم راطوری تنظیم کرده که بعضی ها له بشوند؟ به طورکلی می خواهم یک سوال بپرسم. آیاموجودی به نام خداوندی که مبدا و معاد همه چیز هست و در این عالم فعالانه عمل میکند داریم؟ تاکید من روی کلمه ی فعالانه است. یا این که خدا یک گوشه نشسته و ساعترا کوک کرده و خودش معلوم نیست کجاست؟ یا این که منظور از خدا همون نظام علی ومعلولی عالم هست. به نظر من آخرین مورد بهترین جواب هست. موجودی به نام خدا نداریمیا اگر داریم کاری از دستش بر نمی آید و ما باید قوانین عالم را بشناسیم و نظامعلی و معلولی عالم را بشناسیم تا به آن سوار شویم . هیچ دلیلی برای اخلاق نداریم.مهمترین قانون نظام علی و معلولی این است که هرکس که قدرت بیشتری داشت اون بهره یبیشتری می بره. ما باید قدرت کسب کنیم. یا قدرت به دست می آوریم و له می کنیم و یامثل این متهم خودمان یا کودکانمان له می شویم. چرا هی به اون طرف نگاه می کنیم ومی گوییم خدا جبران می کنه. بابا خدا اگر می توانست جبران کنه که کاری می کرد کهاو به این وضع نیفته. خنده دار است اگر بگوییم که خدا خواست ولی او نخواست. حالاجواب بدهید که نظام علی و معلولی بالاتر است یا خدا؟ قبول دارید که خیلی ها جراتنداشته اند که بگویند خدا همان نظام علی و معلولی عالم است. اگر این فرض را قبولکنیم باید برای چه کسی نماز بخوانیم؟ برای نظام علی و معلولی خشک که به کودکی رحمنمی کند نماز بخوانیم؟ اخلاق چه زیر بنایی خواهد داشت؟ چه دلیلی دارد که اصولاخلاقی از قبیل پرهیز از دروغ و... را به کار ببریم. آیا می توانیم قبول کنیم کهدر این دنیا به دلیل ظرفیت پایین این دنیا خداوند نمی تواند علیه نظام علی ومعلولی کاری بکند و در آن دنیا می تواند؟ بنابراین چه توجیهی دارد که پشتمان راگرم بدانیم به خدا؟ حداقل در این دنیا نظام علی و معلولی است که کار می کند و خدابیکار است؟ بنابراین سخنانی از این قبیل که پشتت گرم باشه ، خدا می رسونه ، توکلکن به خدا ، دعا کن ، اینا کشکه . مثلا می گویند ای جوانان چرا ازدواج نمی کنید؟امام صادق فرموده اند ((هرکس که از ترس فقرازدواج نکند از ما نیست چرا که خداوند در قرآن فرموده است که اگر فقیر باشیدخداوند بعد از ازدواج شما را بی نیاز خواهد کرد.))

پیش فرض در این جا این است که یک خدایی هست که بر این جهان حکمفرما است و فعالانه عمل می کند و خبر الهی این استکه اون کسی که حاکم این جهان است گفته تو ازدواج کن و بقیه اش با من. حالا اگه من پیش امام صادق بودم می گفتم که خدا نتوانست به اون بچه 11 ساله کمک کند و حالاچگونه به من کمک می کند. بنابراین شما در محاسبات آینده تان نباید روی خدا حسابکنید چرا که چیزی به نام امداد الهی نمی توان متصور شد. چون بلافاصله بعد از اینکه امداد الهی را متصور شدیم اون وقت باید ببینیم که خدایی که می تواند به یک جوانکمک کند تا بعد از ازدواجش مشکلاتش حل شود چگونه کاری نکرد که بچه ای 11 ساله بهاون وضع وخیم نیفتد.

ما یا باید خدای فعال را قبول کنیم که خدای فعال با مورد متهمما نمی خواند و یا باید خدای اسیر نظام علی و معلولی را قبول کنیم و اون وقت بایدبه تخالف با امام صادق بپردازیم و بگوییم که عاقلانه نیست که آدم از شماباشد.

به راستی آیا جوانی که کار مناسبیندارد و نه خانه و زندگی درستی دارد باید به خاطر حرف امام صادق و یا آیه ی قرآنبرود خواستگاری. می دانید چرا هیچ کس به خاطر حرف خدا و حرف امام صادق نمی رودخواستگاری و هیچ کس به این دلیل دخترش را نمی دهد . به این خاطر است که مردمچیزهایی مثل متهم بنده را زیاد دیده اند و نمی توانند خدایی فعال را قبول داشته باشندو خودشان هم نمی دانند که چرا این گونه اند و به همین خاطر پسره تا خانه و زندگی وماشینش تکمیل نشه نمی ره خواستگاری و پدره و مادره تا این ها تکمیل نشه دخترشون رونمی دهند زیرا اساسا خدایی فعال را قبول ندارند تا بتوانند بهش توکل کنند؟ توکل بهخدا با توجه به این نکته که نظام علی و معلولی بالاتر از خداست خیلی خنده داره .
این به معنای این است که برویم از یک سرباز صفر بخواهیم که کاری برای ما انجام دهدکه اختیاراتش در حد اختیارات یک سرهنگ است.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد هادی

با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسشتان
اجازه بدهید نمایی کلی از عالَم هستی را برای شما ترسیم بکنم اگر توفیقی شد ان شاء الله پاسخ تک تک شبهات را خواهید یافت. آیات و روایت، هدف نهایی از خلقت رو رسیدن به مقام بندگی ترسیم می کند به عبارتی دیگر هدف این است که انسان در این دنیا با مجاهده (جهاد اکبر) به مقام عبودیت نائل آید. « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاریات:56)

شما می دانید لازمه ی رسیدن به مقام عبودیت (یعنی بنده ی محض خدا بودن نه عبودیت به معنای عبادت) تلاش بسیاری را می طلبد، چون انسانی که با مادّه و مادیات سر و کار دارد باید از این ها دل بکند و جان خویش را از ماده رها کند و به تجرّد محض برسد. صعود کردن به این مقام لازمه اش تلاش و مجاهده ی بی وقفه هست.

اگر کسی بخواهد قله ی چند هزار متری را طی کند یقینا رسیدن به قلّه تلاش مضاعف می خواهد و بدون تلاش نمی توان به قلّه صعود کرد، لازمه ی صعود این است که انسان اولا راهنما داشته باشد و با عمل به رهنمودهای راهنما این راه را طی کند ثانیا خطرات احتمالی و بلکه قطعی این راه با جان و دل پذیرا باشد.

هدف انسان در این دنیای فانی نیز رسیدن به قلّه رفیع انسانیت است و یقینا سیر به سوی این هدف سختی هایی در پی خواهد داشت، دنیا به منزله سکوی پرواز انسان به اوج انسانیت است و انسان باید خودش تلاش کند تا به این مقام برسد مثل اینکه بذر درخت باید در خاک کاشته شود، آب و نور بدان برسد تا رشد کند انسان هم رشدش به این است که در چنین دنیایی (با ویژگی های خاص خود) باشد تا رشد پیدا کند و کمالات انسانی را کسب کند.

.... ادامه مطلب

با این مقدمه معلوم شد که حضور در این دنیا برای چیست؛ حضور در این دنیا برای رشد و ترقی انسان ، برای سیر الی الله و برای رسیدن به قلّه انسانیت ضروری است، چنانکه رشد و بقای بذر و در نهایت شکوفه دادن و ثمر دادن لازمه اش این است که درون خاک باشد، آب و نور به اندازه کافی بدان بدان برسد که اگر غیر این باشد این بذر نه تنها رشد نمی کند بلکه بعد از مدتی پوسیده شده و از بین خواهد رفت.

خداوند بذر وجوی انسان را در دنیا کاشت تا این بذر شکوفا شده استعدادهای بالقوه خود را فعلیت بخشد، فعلیت یافتن استعدادهای بالقوه انسان فقط و فقط در همین دنیا و با همین خصوصیات و ویژگی ها امکان پذیر است و لاغیر.

اگر کودک بخواهد به مراحل علمی تحصیلی برسد یقینا باید از مدرسه آغاز کند مشکلات تحصیل را با جان و دل پذیرا باشد، مشکلات صحر خیزی ، مشکلات امتحان، مشکلات درس خواندن و ... را باید تحمّل کند در غیر این صورت نمی تواند به اهداف عالیه تحصیلی نائل شود. کودکی که قصد رسیدن به اهداف عالیه دارد تنها راهش محیط مدرسه است و راهی جز این ندارد.

هدف خداوند هم از خلقت انسان، رسیدن انسان به مقامات عالی انسانی است، رشد انسان و سیر انسان به سوی خداست، این هدف محقق نمی شود مگر اینکه در چنین دنیایی خودش را پرورش دهد، یک دانش آموز در مدرسه همیشه در حال امتحان است؛ معلّم دل سوز، دانش آموز را تحت فشار قرار می دهد تا پیشرفت بکند هیچ وقت سوال امتحانی را به دانش آموز نمی گوید ، هیچ وقت جواب سوالات را در جلسه امتحان نمی گوید ، چون در این صورت مانع رشدش می شود ، رشد دانش آموز در این است که خودش تلاش کند و به سوالات امتحانی پاسخ دهد .

حال انسان در این دنیا طبق فرمایش قرآن کریم و روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام همیشه در حال امتحان هست، مهم این است که انسان همیشه این نکته را به یاد داشته باشد که در هر حال از جانب خداوند متعال آزمایش می شود هر حرکتی که انجام می دهد ، هر فعلی که انجام می دهد امتحان است باید ببیند آیا عملی که انجام می دهد مطابق با کتاب درسی (قرآن و اهلبیت) هست یا نه!

غرض این که وجود انسان در این دنیا برای عروج انسان به ملکوت (که هدف از خلقت نیز همین است) لازم و ضروری است چنانکه وجود مدرسه برای کودک و وجود آب و خاک برای رشد بذر لازم و ضروری است، انسان فقط در این دنیا می تواند رشد کرده و قابلیت های بالقوه خود را فعلیت بخشد.
این دنیا هم ویژگی های خاصّ خود را داراست، چنانکه در روایتی امام صادق علیه السلام فرمود « أبَى اللّه ُ أن يُجرِيَ الأشياءَ إلاّ بِأسبابٍ ، فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيءٍ سَبَبا ... » خداوند ابا دارد از اين كه چيزها (امور) را جز از طريق اسباب فراهم آورد . از اين رو ، براى هر چيزى ، سببى قرار داده.

خداوند اراده فرموده است امور این دنیا را با اسباب و علل اجرا کند، اگر چه قدرت خداوند بی نهایت است و اگر صلاح دانست یقینا می تواند آن اسباب و علل را بی اثر کند چنانکه اثر آتش را برای ابراهیم ع برداشت و ... امّا در کلّ صلاح انسان به این است خداوند اثر اسباب و علل را برندارد و دنیای مادّه با اسباب و علل بچرخد چون اگر قرار بود اسباب و علل را بردارد از همان اول انسان را در عالم برزخ یا عالم ملکوت خلق می فرمود امّا اراده ی خداوند به این است که انسان در این دنیا رشد کند تا به تعالی روحی برسد چنانکه معلّم می تواند سوالات امتحانی را به دانش آموز بدهد تا دانش آوز در سختی و گرفتاری نیافتد اما آیا در این صورت دانش آموز رشد می کرد؟ مسلما خیر

طبق فرمایش قرآن کریم « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ »(بلد:4) که ما انسان را در رنج آفریدیم (و زندگى او پر از رنج‌هاست. انسان در سختی آفریده شده است، چون لازمه ی رشد و ترقی انسان سختی کشیدن است لذا فرمودند که «هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند» چون بلا و سختی انسان را رشد می دهد. فلذا عرفای ما از بلا استقبال می کنند چون می دانند تعالی انسان در بلا و امتحان است.

بنابراین تا به این لحظه معلوم شد که حکمت خداوند ایجاب می کند، آثار اسباب را برندارد چرا که این صورت امتحان معنی نخواهد داشت، شما فرض کنید خدا همه ی ستم پیشگان را با اراده ی خو از بین می برد، به هیچ ستم گری اجازه نمی داد ستم کند ، فقط انسانی های باتقوی را اجازه ی حیات می داد آیا در این صورت امتحان معنی داشت؟
پس یقینا خدا هست حتی اگر خدا را علّت صرف بدانید؛ منتهی حکمت الهی ایجاب می کند عالَم با این ویژگی های منحصر به فرد باشد، مثلا اگر کسی ستم کرد خداوند جلوی او را نمی گیرد بله ممکن است در این بین کسی هم باشد که ستمدیده باشد امّا همین امتحان اوست.
مطلبی دیگری که حضرت عالی فراموش کرید این است که: معلول تجلّی و ظهور کمالات علّت است، لذا وجود معلول وابسته به وجود علّت است اگر لحظه ای علّت، فیض خود را دریغ کند معلول معدوم می شود؛ چنانکه اگر خورشید لحظه ای نور ندهد پرتوهای خورشید نیست می شوند. بنابراین
اگر انسان هست اگر موجودات و عوالم مختلف هستند دلیلش این است که فیض وجودی علت العلل برقرار است و این بدین معنی است که خداوند هر لحظه به انسان فیض وجود را عنایت می کند. بله خداوند مثل ساعت ساز نیست که ساعت را کوک کرده و به امان خدا رها می کند؛ خیر خداوند علت تامّه عالم هستی است و اگر لحظه ای فیض وجودی خود را بردارد چیزی باقی نخواهد ماند. برای چندمین بار عرض می کنم خداوند اراده فرمود که امور عالم با اسباب خود اداره شود چون رشد و کمال انسان در این است، اگر آثار اسباب را بر می داشت انسان رشد نمی کرد. (در حالی که هدف رشد و تعالی انسان است)
حالا اون فردی که شما مثال زدید در سن 11 سالگی از طرف معلم معتاد شده است جرقه ی اعتیاد ایشان از 11 سالگی شروع شد، بسیار خوب بنا به فرمایش شما الآن در سن 22 سالگی هستند، یعنی 6 سال از سن بلوغ شان گذشته است؛ آیا الآن مجبور هستند همچنان معناد باشند؟ آیا هم اکنون اختیار از ایشان سلب شده است؟ ما قبول داریم که سن 11 سالگی سن کمی است و انتخاب با اختیار کمی دشوار است اما الآن چه آیا الآن نمی توانند اراده بکنند و اعتیاد را کنار بگذارند، قبول می کنیم که در گذشته با اعتیادی که داشتند موجب سلب اعتماد اطرافیان شدند اما ایشان یک انسان عاقل و بالغ هستند و می توانند با یک اراده فولادین جوانی اعتیاد را کنار بگذارند چنانکه نمونه های فراوانی داشته و داریم که فرد معتاد اعتیاد خود را کنار گذاشته و آبروی اجتماعی از دست رفته ی خود را برگردانده است.

این سخنان کار شیطان لعین و رجیم است که انسان را سست ایمان کند و شک و تردید در دل انسان ایجاد کند، شما مگر تاریخ عاشورا را نخواندید اگر قرار بود با این امتحانات به خدا اعتراض کنیم اولین کسی که باید به خدا اعتراض می کرد امام حسین و حضرت زینب بود، گلوی کودک شش ساله امام حسین رو در کربلا بردیدند اما حسین هم می توانست بگوید خدایا کجایی؟ مگر نمی بینی گلوی فرزندم را جلوی چشمانم بردیدند ، زینب هم می توانست بگوید خدایا کجایی مگر نمی بینی برادرم را سر بریدند تمام اقوامم را یا کشتند و یا به اسارت بردند مگر نمی توانست؟ اما زینب فرمود «ما رایت الا جمیلا» من چیزی جز زیبا ندیدم . چون زینب می دانست که این ها همه امتحان هستند، امتحان هم زیباست چون رشد انسان در آن است، چون از جانب خداست و هر چه از جانب خدا باشد زیباست.
اگر چه ترک اعتیاد را شیطان سخت نشان می دهد ، اما این امتحان بسیار راحت تر از امتحان هایی است که فرزند انسان را جلوی چشم انسان سر ببرند و هیچ شکایتی به خدا نداشته باشد. مگر خداوند نعوذ بالله نمی دید که سر شهید حجی را داعش می برید آیا نمی توانست کاری بکند؟ یقینا می توانست منتهی همه این ها آزمون است و اساسا همه انسان ها در حال امتحان دادن هستند.

اگر شما بگویید که خداوند می توانست شرایطی را فراهم بکند که آن کودک 11 ساله معتاد نشود ، بله می توانست اما طبق فرمایش قرآن کریم که فرمود: « لَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ »(نحل:9) اگر می خواستیم همه ی مردم را به راه راست هدایت می کردیم اما هدف این است که خوب از بد جدا بشوند، خداوند می توانست جلوی اعتیاد کودک 11ساله را بگیرد اما پس امتحان چه می شود؟ آیا معلم می تواند در امتحان شاگرد دخالتی داشته باشد؟ قرار است که پاسخ سوالات امتحانی را شاگرد با تلاش خود بدست بیاورد چنانچه قرار است انسان نیز امتحان بشود تا از این طریق رشد و تعالی پیدا کند. رشد و تعالی آن کودک 11 ساله همین است که هم اکنون که در سن 22 سالگی است اگر پشیمان است، اگر خفت را لمس می کند دست بکشد اگر چه سختی دارد اما می شود.

بسیاری از انسان ها بوده و هستن که در مملکت کفر و بی دینی زندگی کردند با پدر و مادر لائیک و ضد دین منتهی با انتخاب خوب خودشون راه اسلام رو در پیش گرفتند ، بسیاری از انسان ها بوده اند که از کودکی آلوده بوده اند اما بعدها به خود آمدند و با انتخاب صحیح راه درست را پیمودند.

حاصل سخن
یقینا خدا وجود دارد و به اصطلاح فلاسفه علت العلل هست بدین معنی که معلول وابسته به وجود علت است و اگر علت العلل لحظه ای فیض وجودی اش را از معلول بردارد معلول محو می شود. خداوند، عالم را و انسان ها را رها نکرده است و مثل ساعت ساز نیست که ساعت را کوک کرده و رها کرده باشد؛ خیر عالم هستی هم وجودش و هم بقائش وابسته ی به وجود خداست. منتهی خداوند انسان را در این دنیا خلق فرمود تا انسان در این مدرسه ی انسان سازی مراحل رشد و ترقی را بپیماید، پیمودن مراحل رشد هم به این است که شرایط برای امتحان فراهم باشد تا انسان با آزمون های الهی به تعالی روحی برسد. قرار نیست که معلم سوالات امتحانی و پاسخ به سوالات را به دانش آموز بگوید چون در این صورت امتحان معنی نخواهد داشت و یقینا دانش آموز رشد نخواهد کرد، اگر خداوند قرار بود در اراده و انتخاب انسان دخالتی داشته باشد امتحان مفهومی نداشت.

اگر چه مباحث کمی طولانی شد اما با توجه به سوال طولانی شما جوابی نسبتا طولانی هم می طلبید. سعی کنید پاسخ را چندین بار مطالعه فرمایید اگر بازهم مشکلی بود بفرمایید در خدمت خواهم بود ان شاء الله .

ابوالبرکات;968469 نوشت:
هایی به اون داده شده است (البته در مورد کودکان ناقصه بیشترگفته اند) مثلا این که 1- تقصیر خدا نیست تقصیر معلمه هست و اون معلمه باید اوندنیا جواب بده و خدا عوض تحقیرهایی که اون متهم شده عوضش را در آخرت می ده. ولیاین جواب بیشتر متناسب کودکان ناقص العقل است. (منظورم این است که اگر مخاطب راناقص العقل فرض کنید این جواب را می دهید.) چه کسی باورش می شود که خدا موجودی بهاین نازنینی مثل کودک خلق کنه ولی مواظبش نباشه تا اون به کثافت محض کشیده نشه؟خیلی باورش سخته. خدا برای این متهم ما چه برنامه ای داشته. برنامه اش این بوده کهاین بیاد توی این عالم و در 11 سالگی کثیف ترین کارها مجبور بشه که انجام بده وشروع کنه و وضعش به این جا برسه؟ یعنی این قدر عالم هرکی به هرکیه؟ 2- جواب دیگریکه می دهند این است که خداوند عالم را براساس قانون کلی اداره می کنه و در اینقانون کلی نمی توان انتظار معجزه داشت. قانون کلی عالم این بوده که به اون معلماختیار بده تا امتحانش کنه و از این جور چرت و پرت ها. اما چرا خدا قوانین عالم راطوری تنظیم کرده که بعضی ها له بشوند؟ به طورکلی می خواهم یک سوال بپرسم. آیاموجودی به نام خداوندی که مبدا و معاد همه چیز هست و در این عالم فعالانه عمل میکند داریم؟ تاکید من روی کلمه ی فعالانه است. یا این که خدا یک گوشه نشسته و ساعترا کوک کرده و خودش معلوم نیست کجاست؟

سلام
عدم پذیرش بعضی جوابها جنبه منطقی و عقلی نداره بلکه جنبه روحی روانی داره. یعنی شما یا افراد معتاد که شاهد این سختیها بودین به لحاظ روانی نمی تونین مساله رو بپذیرید ولو اینکه جواب کاملا منطقی باشه. از جمله اینکه این جهان جهان مرتبط و متصلی است. پدیده ها بر هم اثر می ذارن و اثر اشیاء هم برداشتنی نیست مثلا اگه یک خونه آتیش بگیره وقتی به بچه کوچک اون خونه میرسه نمیگه من دیگه اینجا نباید بسوزونم بلکه میسوزونه و چه بسا اون سوختن باعث رنج های بسیاری در زندگیش بشه. اما این باعث نمیشه اثر آتش که سوزندانه از بین بره یا هزاران هزار مثال دیگه که اثر موجودات و اشیاء باعث دردها رنجها انحرافات فسادها و غیره میشه و ما نمی تونیم اینو به راحتی هضم کنیم اما مساله اینه که ما از خیلی چیزها خبر نداریم.
اول اینکه خداوند حکیم و دانا این عالم را با همین ویژگی ها و شروری که درش هست جایگاه آزمون ما کرده. او از رنج های ما خبر داره بلکه به ما گفته زندگی پر رنجی داریم : لقد خلقنا الانسان فی کبد
دوم ما با یک اختیار و انتخابی که الان ازش آگاهی نداریم این نحو زندگی رو انتخاب کردیم. در روایات هست که ارواح دو هزار سال قبل جسمها خلق شدند. پس آن روح با اختیار و انتخابی اومده.
سوم همه این رنجها و دردها روزی تمام میشه و برای همیشه فراموش میشه مثل اینکه اصلا نبوده. خلقتم للابد
چهارم آخر داستان رنجها بد نیست بخصوص برای کسانی که سعی میکنن از این شرایط با همت و اراده خودشون خارج بشن و وضعیت رو تغییر بدن. الذین آمنوا واستقاموا ...
پنجم ما که از امتحان سخت بعضی ها خارجیم باید به اونا آگاهی و دلداری بدیم بگیم که نباید تسلیم شرایط بشن و باید سعی کنن همه چیزو تغییر بدن. تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر
ششم پایان راه حیات انسان خداست با همه عظمت ، بیکرانگی و مهر او پس به شوق آن مقصد باید از این گردنه ها عبور کرد. و الیه ترجعون
یا علیم

محی الدین;969630 نوشت:

سلام
عدم پذیرش بعضی جوابها جنبه منطقی و عقلی نداره بلکه جنبه روحی روانی داره. یعنی شما یا افراد معتاد که شاهد این سختیها بودین به لحاظ روانی نمی تونین مساله رو بپذیرید ولو اینکه جواب کاملا منطقی باشه. از جمله اینکه این جهان جهان مرتبط و متصلی است. پدیده ها بر هم اثر می ذارن و اثر اشیاء هم برداشتنی نیست مثلا اگه یک خونه آتیش بگیره وقتی به بچه کوچک اون خونه میرسه نمیگه من دیگه اینجا نباید بسوزونم بلکه میسوزونه و چه بسا اون سوختن باعث رنج های بسیاری در زندگیش بشه. اما این باعث نمیشه اثر آتش که سوزندانه از بین بره یا هزاران هزار مثال دیگه که اثر موجودات و اشیاء باعث دردها رنجها انحرافات فسادها و غیره میشه و ما نمی تونیم اینو به راحتی هضم کنیم اما مساله اینه که ما از خیلی چیزها خبر نداریم.
سلام درست است که بنده با دیدن اون آدم و حالش بسیار متاثر شدم مخصوصا جمله ای که بهم گفت مبنی بر این که خدا هیچ وقت به من کمک نمی کنه. اما این طوری نیست که جواب منطقی را نفهمم. خلاصه ی جواب شما این است که می گویید که جهان جهان مرتبط و متصلی است و نمی توان اثر پدیده ها بر هم را خنثی کرد بنابراین خداوند نمی تونسته کاری کنه که اون بچه 11 ساله معتاد نشه برای این که عالم تاثیرات می بایسته عمل کنه. سوال من دقیقا همینه که آیا خدا تابع نظام تاثیرات و تاثرات است یا این که خیر یا این که عامدا نمی خواهد جلوی این نظام تاثیر و تاثری را بگیرد؟ اگر تابع نظام سبب و اسبابی است سوال این است که نظام سبب و اسبابی بالاتر است یا خدا؟ همچنین اگر تابع نظام سبب و اسبابی است آیا می توان روی خدا حساب کرد؟

هادی;969314 نوشت:
با


سلام شما اگر جای من بودید در جواب به اون متهم چه می گفتید زمانی که گفت :((خدا هیچ وقت به من نگاه نمی کنه.))؟ فرمودید الان او در سن 22 سالگی مجبور نیست که معتاد بماند و می تواند ترک کند. اما به نظر می آید شما درک درستی از مسئله ی اعتیاد ندارید. زمانی که او را گرفتیم من در اونجا بودم. اصلا حالش دست خودش نبود. نمی فهمید چه می کند. اعتیاد به هروئین می دانید یعنی چه؟ یا قرص هایی که اسمشون رو نمی آورم؟ آدم وقتی بهش نمی رسه اختیار از کفش می ره. از هر هزار تا معتاد فکر می کنید چند تایش می توانند ترک کنند؟؟ فکر نمی کنم نمونه ها فراوان باشند. البته من که باورم نمی شود اون متهم بتواند ترک کند. از فرمایشات شما بنده این گونه استنباط می کنم که خداوند می خواسته این بنده ی خدا را مانند هزاران خلق دیگر امتحان کند. بعد اومده او را در کلاسی گذاشته که معلم نامرد بی شرفی دارد که به او مواد داده است. امتحان او این بوده که معتاد بشود و سپس به گرفتاری ها و بدبختی ها و حقارت ها برسد و سپس بیاید از این منجلاب خود را بیرون بکشد. آیا امتحان این بنده خدا می تواند این باشد؟ اگر امتحان او این است آیا می توانیم بگوییم خداوند برای امتحان بعضی از بندگانش آن ها را مبتلا به فساد می کند؟؟ یعنی خود خدا به آن ها را به فساد می اندازد تا امتحانشان کند؟ گفتید رشد و کمال انسان در این است که در عالم سبب و مسببات باشد و در این عالم امتحان شود . آیا مبتلا کردن بعضی به فساد برای امتحان در این دنیا موجب رشد و کمال آن ها می شود؟؟؟؟؟؟

هادی;969314 نوشت:
ب
آیا اگر مشکلی هم هست خدا خواسته که مشکل باشد اما به نظر می رسد که مشکلات در اثر خواست خدا نیست بلکه در اثر تزاحم و تصادفات نظام سببی و مسببی است. یعنی به نظر می رسد که مسئله این نیست که خدا مرا خلق کرده و می خواسته چند مورد امتحانم کنه و یک سری مشکلات برای من پیش آورده بلکه مسئله این است که انگار خداوند بعضی جاها از سر این که نمی تواند (دقت کنید نمی تواند) نظام علی و معلولی را ساکت کند اتفاقاتی که پیش آمده را به عنوان امتحان در نظر می گیرد؟ بنده در یکی از سخنرانی های جناب رائفی پور شنیدم که ایشان می گفت جوانی 28 ساله باهاشون صحبت می کرده و گریه می کرده و می گفته من معتاد به خودارضایی شدم و الان هر کار می کنم که ازدواج کنم جور نمی شه چون پول ندارم. الان آیا خدا خواسته که این جوان تا این سن نتوانه نیاز جنسی خودش را از طریق صحیح ارضا کنه؟ به نظر شما آیا این امتحانه؟ این از اون امتحانات است که خدا مجبور شده امتحان کنه یا خدا می خواسته که امتحان کنه؟ در این صورت آیا خدا با به فساد انداختن کسی را امتحان می کنه؟

هادی;969314 نوشت:


لان مثلا در مورد همین ازدواج که در پست اولم هم گفتم. فرض کنید بنده یک جوانی هستم بیست ساله . غریزه ی جنسی به من فشار آورده. می گن برو ازدواج کن خدا گفته می رسونه. آیه ی قرآن و روایت هم در این زمینه می خونن. الان من جوون 20 ساله که تازه دانشجو هستم و هنوز راه درازی دارم تا بعد از سربازی و سر کار رفتن آیا می توانم روی آیات و روایاتی که در این زمینه هست حساب کنم؟ روایات می گویند خداوند تضمین می کنه رزق و روزی را. اما من زمانی که به نظام سبب و مسببی نگاه می کنم می بینم که شبیه یک معجزه می ماند این که من بتوانم ازدواج کرده و نیاز جنسی ام را برطرف کنم. باید بنشینم حساب کتاب کنم. مثلا روی پول پدرم که نمی توانم حساب کنم چون او که پول ندارد. خودم هم که با این وضعیت دانشجویی کار درستی بهم نمی دهند. وضعیت اقتصادی جامعه هم که خودتان می دانید. وضعیت رفاه طلبی و تجمل طلبی را هم که می بینید. وقتی حساب و کتاب می کنم می بینم که بایستی ازدواج را چند سالی به تاخیر بیندازم. اما همان لحظه روایت امام صادق را می بینم که هرکس از ترس فقر ازدواج را به تاخیر بیندازد از ما نیست. اون وقت می مانم سرگردان. این جا می مانم بین وعده ی خدا و نظام علی و معلولی عالم. وعده ی خدا می گوید ازدواج کن . همان خدا از زیر نظام سبب و مسببات نمی خواهد بیرون برود. نظام سبب و مسببات عالم هم که با محاسبات می گوید نمی شود. من می مانم سرگردان.8-} مخم سوت کشید. البته مشکل بنده در حال برای ازدواج این مسائل نیست. مشکل من نبود مورد برای ازدواج است. اما من به این مسئله ی ازدواج به چشم یک مثال خوب برای بحثمان نگاه می کنم

ابوالبرکات;969983 نوشت:
سلام درست است که بنده با دیدن اون آدم و حالش بسیار متاثر شدم مخصوصا جمله ای که بهم گفت مبنی بر این که خدا هیچ وقت به من کمک نمی کنه. اما این طوری نیست که جواب منطقی را نفهمم. خلاصه ی جواب شما این است که می گویید که جهان جهان مرتبط و متصلی است و نمی توان اثر پدیده ها بر هم را خنثی کرد بنابراین خداوند نمی تونسته کاری کنه که اون بچه 11 ساله معتاد نشه برای این که عالم تاثیرات می بایسته عمل کنه. سوال من دقیقا همینه که آیا خدا تابع نظام تاثیرات و تاثرات است یا این که خیر یا این که عامدا نمی خواهد جلوی این نظام تاثیر و تاثری را بگیرد؟ اگر تابع نظام سبب و اسبابی است سوال این است که نظام سبب و اسبابی بالاتر است یا خدا؟ همچنین اگر تابع نظام سبب و اسبابی است آیا می توان روی خدا حساب کرد؟

سلام
خدا می تواند ولی عامدانه نمی خواهد جلو نظام اسباب و مسببات را بگیرد، چون مصلحت بالاتری که تغییر در این نظام را ایجاب کند وجود ندارد.
وگرنه درجایی که مصلحت بالاتری باشد مثل ماجرای حضرت ابراهیم(ع) آتش نمی سوزاند. چاقو نمی برد.و...

هادی;969314 نوشت:
با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسشتان


ازدواج
لان مثلا در مورد همین ازدواج که در پست اولم هم گفتم. فرض کنید بنده یک جوانی هستم بیست ساله . غریزه ی جنسی به من فشار آورده. می گن برو ازدواج کن خدا گفته می رسونه. آیه ی قرآن و روایت هم در این زمینه می خونن. الان من جوون 20 ساله که تازه دانشجو هستم و هنوز راه درازی دارم تا بعد از سربازی و سر کار رفتن آیا می توانم روی آیات و روایاتی که در این زمینه هست حساب کنم؟ روایات می گویند خداوند تضمین می کنه رزق و روزی را. اما من زمانی که به نظام سبب و مسببی نگاه می کنم می بینم که شبیه یک معجزه می ماند این که من بتوانم ازدواج کرده و نیاز جنسی ام را برطرف کنم. باید بنشینم حساب کتاب کنم. مثلا روی پول پدرم که نمی توانم حساب کنم چون او که پول ندارد. خودم هم که با این وضعیت دانشجویی کار درستی بهم نمی دهند. وضعیت اقتصادی جامعه هم که خودتان می دانید. وضعیت رفاه طلبی و تجمل طلبی را هم که می بینید. وقتی حساب و کتاب می کنم می بینم که بایستی ازدواج را چند سالی به تاخیر بیندازم. اما همان لحظه روایت امام صادق را می بینم که هرکس از ترس فقر ازدواج را به تاخیر بیندازد از ما نیست. اون وقت می مانم سرگردان. این جا می مانم بین وعده ی خدا و نظام علی و معلولی عالم. وعده ی خدا می گوید ازدواج کن . همان خدا از زیر نظام سبب و مسببات نمی خواهد بیرون برود. نظام سبب و مسببات عالم هم که با محاسبات می گوید نمی شود. من می مانم سرگردان.8-} مخم سوت کشید. البته مشکل بنده در حال برای ازدواج این مسائل نیست. مشکل من نبود مورد برای ازدواج استcryingcrying. اما من به این مسئله ی ازدواج به چشم یک مثال خوب برای بحثمان نگاه می کنم

الرحیل;969999 نوشت:
سلام
خدا می تواند ولی عامدانه نمی خواهد جلو نظام اسباب و مسببات را بگیرد، چون مصلحت بالاتری که تغییر در این نظام را ایجاب کند وجود ندارد.
وگرنه درجایی که مصلحت بالاتری باشد مثل ماجرای حضرت ابراهیم(ع) آتش نمی سوزاند. چاقو نمی برد.و...
چه دلیلی دارید برای این که عامدانه است . آیا به فساد نیفتادن کودک دلیل و مصلحت خوبی نیست برای این که خداوند جلوی این مسئله را بگیرد؟ مگر بین او و حضرت ابراهیم چه تفاوتی است؟

بگذارید سوالم را طور دیگری مطرح کنم. الان امروز من می رم بیرون یک مشکلی برایم پیش میاد . به گفته ی شما فرض می کنیم این مشکل در اثر امتحان الهی است. سوال مهم و مهم و مهم این است که آیا خدایی بوده که اون بالا طراحی کرده که این امتحان برای من امروز اتفاق بیفته یا این که نظام علی و معلولی یا همون سیستم کار کرده و کار کرده و علت ها و معلول ها و تصادف ها و تصادم ها به وجود آمده اند و این جا و در این موقعیت زمانی و مکانی این مشکل برای من پیش آمده است؟ تفاوت این دو نگاه را درک می کنید یا بیشتر توضیح بدم؟

ابوالبرکات;970011 نوشت:
چه دلیلی دارید برای این که عامدانه است . آیا به فساد نیفتادن کودک دلیل و مصلحت خوبی نیست برای این که خداوند جلوی این مسئله را بگیرد؟ مگر بین او و حضرت ابراهیم چه تفاوتی است؟

سلام
نه دلیل خوبی نیست. این یعنی زیر سوال بردن کل نظام آفرینش
اصلا قرار نیست این طوری هدایت بشیم. هر کس یه موقعی یه جایی از دنیا به دنیا میاد. یه سری اتفاقاتی براش می افته. یک مقدار زیادی از درک خوبی و بدی بهش الهام شده و یه مقدار هم به صورت بیرونی بهش آموزش داده میشه. و حالا باید توی اون مدت زمانی که در دنیاست بر اساس دانسته های درونی و بیرونیش، باید بتونه در حوادثی که سر راهش قرار می گیره بهترین انتخاب رو داشته باشه.
هر کس هم با شرایط خودش سنجیده میشه

ابوالبرکات;970018 نوشت:
بگذارید سوالم را طور دیگری مطرح کنم. الان امروز من می رم بیرون یک مشکلی برایم پیش میاد . به گفته ی شما فرض می کنیم این مشکل در اثر امتحان الهی است. سوال مهم و مهم و مهم این است که آیا خدایی بوده که اون بالا طراحی کرده که این امتحان برای من امروز اتفاق بیفته یا این که نظام علی و معلولی یا همون سیستم کار کرده و کار کرده و علت ها و معلول ها و تصادف ها و تصادم ها به وجود آمده اند و این جا و در این موقعیت زمانی و مکانی این مشکل برای من پیش آمده است؟ تفاوت این دو نگاه را درک می کنید یا بیشتر توضیح بدم؟

فرقی داره؟ خدایی که خودش سر سلسله همه علله و به همه چیزش آگاهه میدونه در این نظام علت و معلولی چه چیزی رقم خواهد خورد

یک سخنرانی آقای پناهیان دارد با عنوان پینگ پنگ با خدا. توی آپارات هست. اگر ما فرض کنیم که ((ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها)) بنابراین خداوند نمی تواند با انسان پینگ پنگ بازی کند. بگذارید لینکش رو بگذارم https://www.aparat.com/v/fA0Pu آیا حرف های آقای پناهیان را قبول دارید. فکر کنیم خداوند می خواهد با انسان پینگ پنگ بازی کند. اصلا می خواهد مشکلی برای ما پیش بیاورد . آیا می تواند؟ طبق فرض خیر. هر کاری نمی تواند بکند. اصلا هیچ کاری نمی تواند بکند. خدا تنها کاری که می تواند بکند این است که ببیند خود سیستم کائنات چه می کند. طبیعت چه می کند. نظام اسباب و مسببات چه می کند. اراده ای نمی تواند داشته باشد. اصلا چیزی که دنیای مدرن را به وجود آورد و این وضعیت وحشتناک مزخرف رو در غرب مدرن امروز به وجود آورد این بود که به این جا رسیدند که ((ابی لله ان یجری الامور الا باسبابها)) . اولین اندیشه ی مدرن همین بود. نظر شخصی من اینه که خدایی که برای هر انسان معجزه نکنه خدا نیست. به درد نمی خوره.

سلام
چه دنیای پیچیده ای...واقعا نمیدونم چی بگم...دوست ندارم بگم خدا محدود شده به علت و معلول...احساس میکنم خدای من همه چیز رو کنترل میکنه...چیزی نیست که بخواد خودشو به خدای من تحمیل کنه...
آره خدای من خیلی قوی تر از قوانین دنیاست... اشتباه نکنید نمیگم خدای من قرار محالی انجام بده... نه منظورم اینه که خدای من با قوانین خودش همه کارها رو میتونه انجام بده...
خدای من ضعیف نیست
پس اگه اون بچه معتاد شده ، خدای من میتونست جلوی اعتیادش رو بگیره ولی این کارو نکرد ...
اما آخه چرا جلوشو نگرفت؟!
بعضی ها میگن یه حکمتی داره که ما نمیدونیم...
یه عده هم میگن علتش اختیار هست....
منم واقعیت نمیدونم چی بگم
خدا در عین اینکه خیلی مهربونه ولی نمیدونم چرا این قدر خشکه.... این شاید ضعف منه که نمیتونم خدا رو درک کنم...
اون داستان ازدواج و فقرم برام عجیبه...
خدا میگه من از فضلم بی نیازت میکنم
ولی فضل خدا کجاست؟
شاید شما با خودت میگی از یه جایی یه کمکی میرسه
ولی شاید منظورش همین زکات و خمس باشه
یه بخشی از زکات و خمس سهم الله و بی سبیل الله است
شاید خدا که میگه من از فضلم میبخشم همین سهم خودش تو زکات و خمس باشه....
بعلاوه اینکه یکی از مصارف زکات و خمس فقرا هستن...
حالا اگه من و شما فقیریم لابد فضل خدا کم اومده....
خدا هم میگه حالا ازدواج کن تا بعدا از فضل خدا بی نیازت کنم
اصلا گویی فثل خدا هم کم اورده و همیشه نمیتونه کمک کنه...
اینا واقعا سخته فهمیدنش یا من دارم خودمو گول میزنم...
شاید خدا خواسته سختی بکشیم هدفش اینه که از دنیا بیزار شیم و دل بکنیم از این دنیا...
خلقنا الانسان فی کبد
ما انسان رو تو سختی و رنج افریدیم....

الرحیل;970030 نوشت:
سلام
نه دلیل خوبی نیست. این یعنی زیر سوال بردن کل نظام آفرینش
اصلا قرار نیست این طوری هدایت بشیم. هر کس یه موقعی یه جایی از دنیا به دنیا میاد. یه سری اتفاقاتی براش می افته. یک مقدار زیادی از درک خوبی و بدی بهش الهام شده و یه مقدار هم به صورت بیرونی بهش آموزش داده میشه. و حالا باید توی اون مدت زمانی که در دنیاست بر اساس دانسته های درونی و بیرونیش، باید بتونه در حوادثی که سر راهش قرار می گیره بهترین انتخاب رو داشته باشه.
هر کس هم با شرایط خودش سنجیده میشه
نگفتید که چه دلیلی داره که عامدانه است؟

ابوالبرکات;970047 نوشت:
نگفتید که چه دلیلی داره که عامدانه است؟

مثالای نقضش دیگه
معجزاتی که اتفاق افتاده

خباء;970043 نوشت:
سلام
چه دنیای پیچیده ای...واقعا نمیدونم چی بگم...دوست ندارم بگم خدا محدود شده به علت و معلول...احساس میکنم خدای من همه چیز رو کنترل میکنه...چیزی نیست که بخواد خودشو به خدای من تحمیل کنه...
آره خدای من خیلی قوی تر از قوانین دنیاست... اشتباه نکنید نمیگم خدای من قرار محالی انجام بده... نه منظورم اینه که خدای من با قوانین خودش همه کارها رو میتونه انجام بده...
خدای من ضعیف نیست
پس اگه اون بچه معتاد شده ، خدای من میتونست جلوی اعتیادش رو بگیره ولی این کارو نکرد ...
اما آخه چرا جلوشو نگرفت؟!
بعضی ها میگن یه حکمتی داره که ما نمیدونیم...
یه عده هم میگن علتش اختیار هست....
منم واقعیت نمیدونم چی بگم
خدا در عین اینکه خیلی مهربونه ولی نمیدونم چرا این قدر خشکه.... این شاید ضعف منه که نمیتونم خدا رو درک کنم...
اون داستان ازدواج و فقرم برام عجیبه...
خدا میگه من از فضلم بی نیازت میکنم
ولی فضل خدا کجاست؟
شاید شما با خودت میگی از یه جایی یه کمکی میرسه
ولی شاید منظورش همین زکات و خمس باشه
یه بخشی از زکات و خمس سهم الله و بی سبیل الله است
شاید خدا که میگه من از فضلم میبخشم همین سهم خودش تو زکات و خمس باشه....
بعلاوه اینکه یکی از مصارف زکات و خمس فقرا هستن...
حالا اگه من و شما فقیریم لابد فضل خدا کم اومده....
خدا هم میگه حالا ازدواج کن تا بعدا از فضل خدا بی نیازت کنم
اصلا گویی فثل خدا هم کم اورده و همیشه نمیتونه کمک کنه...
اینا واقعا سخته فهمیدنش یا من دارم خودمو گول میزنم...
شاید خدا خواسته سختی بکشیم هدفش اینه که از دنیا بیزار شیم و دل بکنیم از این دنیا...
خلقنا الانسان فی کبد
ما انسان رو تو سختی و رنج افریدیم....

تعریف خدا از سختی با تعریف ما فرق داره
یه نگاه به زندگی پیامبرا بندازید

الرحیل;970053 نوشت:
تعریف خدا از سختی با تعریف ما فرق داره
یه نگاه به زندگی پیامبرا بندازید

یه چیزی بگو لااقل بفهمم
و الا واسه چی جواب میدی؟!

الرحیل;970053 نوشت:
تعریف خدا از سختی با تعریف ما فرق داره
یه نگاه به زندگی پیامبرا بندازید

یه چیزی بگو لااقل بفهمم
و الا واسه چی جواب میدی؟!

خباء;970057 نوشت:
یه چیزی بگو لااقل بفهمم
و الا واسه چی جواب میدی؟!

خب فکر کردم می فهمید. وگرنه که بیکار نیستم بیخودی جواب بدم
زندگی بیشتر پیامبرا رو که نگاه می کنیم می بینیم دیگه سختی نبوده که اینا نکشیده باشن. یه عالمه مصیبت رو تحمل می گردن خم به ابروشون هم نمی آوردن. از خدا هم طلبکار نبودن
ما یه دعا رو چهل روز تکرار می کنیم، میگیم دیگه چهل بار خدا رو صدا زدیم پس چرا جوابمونو نمیده. اونوقت پیامبدا زندگیشون رو وقف دین خدا کردن، پاشونو کج نذاشتن، بعد از یه عمر مجاهدت تازه آخرای عمرشون خدا میاد دعاشونو اجابت می کنه. از اون طرفم کافیه یکم جدیتشون توی وظایفشون کم بشه. دیگه مجازات حضرت آدم و حضرت یونس رو که یادمونه. اون وقت ما هر جور که دلمون میخواد زندگی می کنیم و فکر می کنیم که اومدیم تو این دنیا تا فقط به خدا دستور بدیم و خودمون خوش بگذرونیم.


بسم الله الرحمن الرحیم

فرض کن خداوند جلوی تمام رفتارهای شر رو میگرفت چه پیش می آمد؟

1. رفتارهای انسان یک جهته میشد و انسان ها فقط حق انتخاب خیر رو داشتند
2. اعمال انسان های خوب ارزشش رو از دست میداد
3.مفهومی بنام اراده انسان دیگر موجودیت خودش رو از دست میداد

و . . .

نکته ی دیگه :

اینکه خداوند بر چه اساسی و علمی و حکمتی امورات جهان رو هدایت میکنه برای ما محسوس نیست

ما بر اساس عواطف و احساسات و نگاه های انسانی پدیده های دور و برمون رو میسنجیم در یه برهه ی کوتاهی از زمان


[/HR]
نکته ای دیگر :
اگر شاهد اراده مستقیم خداوند باشیم در این صورت باید شاهد اتفافی مثل داستان حضرت یوسف باشیم
که این معجزات در موارد خاص برای پیامبران الهی رخ داده .

الرحیل;970063 نوشت:
خب فکر کردم می فهمید. وگرنه که بیکار نیستم بیخودی جواب بدم
زندگی بیشتر پیامبرا رو که نگاه می کنیم می بینیم دیگه سختی نبوده که اینا نکشیده باشن. یه عالمه مصیبت رو تحمل می گردن خم به ابروشون هم نمی آوردن. از خدا هم طلبکار نبودن
ما یه دعا رو چهل روز تکرار می کنیم، میگیم دیگه چهل بار خدا رو صدا زدیم پس چرا جوابمونو نمیده. اونوقت پیامبدا زندگیشون رو وقف دین خدا کردن، پاشونو کج نذاشتن، بعد از یه عمر مجاهدت تازه آخرای عمرشون خدا میاد دعاشونو اجابت می کنه. از اون طرفم کافیه یکم جدیتشون توی وظایفشون کم بشه. دیگه مجازات حضرت آدم و حضرت یونس رو که یادمونه. اون وقت ما هر جور که دلمون میخواد زندگی می کنیم و فکر می کنیم که اومدیم تو این دنیا تا فقط به خدا دستور بدیم و خودمون خوش بگذرونیم.

من فکر میکنم دنیا خیلی بی معنی هست
چه قدر بیخوده اونی که 40 روز ضجه میزنه که خدا بهش مثلا ماشین بده...
اصلا دنیا خیلی خشک و بده...
خوش به حال اونی که خودش خوب شده و دنیا رو خوب میبینه...
یکی پیره و داره میمیره و نمیتونه جلوی دستشویی خودش رو بگیره...
یکی بچس داره نق میزنه که بهش توجه نشده و باید پوشکش عوض کرد..
یکی جوونه نق میزنه که گشنمه و کار ندارم و نیاز جنسی دارم و دنبال زنه که نیاز جنسیش رو برطرف کنه.
همش مزخرفه مگه اینکه نگاهت خدایی بشه... و الا دنیا خیلی بی ارزشه و بی معنی هست..
خدا کنه بتونیم خدایی نگاه کنیم

ابوالفضل;970068 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

فرض کن خداوند جلوی تمام رفتارهای شر رو میگرفت چه پیش می آمد؟

1. رفتارهای انسان یک جهته میشد و انسان ها فقط حق انتخاب خیر رو داشتند
2. اعمال انسان های خوب ارزشش رو از دست میداد
3.مفهومی بنام اراده انسان دیگر موجودیت خودش رو از دست میداد

و . . .

نکته ی دیگه :

اینکه خداوند بر چه اساسی و علمی و حکمتی امورات جهان رو هدایت میکنه برای ما محسوس نیست

ما بر اساس عواطف و احساسات و نگاه های انسانی پدیده های دور و برمون رو میسنجیم در یه برهه ی کوتاهی از زمان


[/HR]
نکته ای دیگر :
اگر شاهد اراده مستقیم خداوند باشیم در این صورت باید شاهد اتفافی مثل داستان حضرت یوسف باشیم
که این معجزات در موارد خاص برای پیامبران الهی رخ داده .

یک سوال از شما بپرسم. آیا خدا برای امتحان بشر او را به فساد می افکند؟ یعنی مجبورش می کند تا فاسد شود و سپس صبر می کند تا ببیند این آدمی را که فاسد کرده چه کار می کنه؟ دقت کنید که من نمی گم که خدا شرایط فساد رو برای کسی درست می کنه تا او را امتحان کنه ببینه در فساد می افته بلکه سوال من اینه که خدا او را به جبر فاسد می کنه یا نه؟ جناب هادی که قبول دارند این بنده ی خدایی که مثال زدم به جبر به فساد رفته است. تمامی اشکال دقیقا همین جاست. امتحان با فساد؟!!!!!!!!! یعنی می توانیم بگوییم خدا به یکی پول می ده تا امتحانش کنه به یکی نمی ده تا امتحانش کنه .و... همینطور یکی را معتاد می کنه به جبر. در مورد مثالی که درباره ی ازدواج زدم (یکی دو تا پست پیشین) چه می گویید؟

الرحیل;970053 نوشت:
تعریف خدا از سختی با تعریف ما فرق داره
یه نگاه به زندگی پیامبرا بندازید

خیلی ها وقتی در خیلی از بحث ها کم می آورند سریع می روند سراغ این طور حرف ها که خدا یک چیزی می فهمه که ما نمی فهمیم.

ابوالبرکات;968469 نوشت:
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت دوستان محترم
فقط از این که او اراده داشته و می تونسته قبول نکنه یااراده داشته و می تونسته همون اول ترکش کنه صحبت نکنید که به سلامت عقل و روانتانشک می کنم. بچه ی 11 ساله اصلا نمی فهمه

با سلام

احتمالا شما خدا را فقط در آسمان های دور جستجو می کنید

خداوند درون فرزند 11 ساله ایست که خودش درگیر انواع گناهان جنسی و جسمی ، پدرش معتاد و مادر و خواهرش فاحشه هستند....

اما به جای تسلیم شدن با تمام آن چه در توان دارد به اصلاح خود و سپس دیگران می پردازد...

این که اکنون کجاست را نمی توانم برایتان بگویم اما می شود...

اگر بنده ای خدا را با تمام وجود درون خود یاری کند، خداوند هم او را یاری خواهد کرد...

[=arial]يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ «[=arial]7[=arial]». اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! اگر خدا را يارى كنيد، شما را يارى مى‌كند و گام‌هايتان را استوار مى‌سازد.

[="Tahoma"][="Navy"]

ابوالبرکات;969983 نوشت:
سلام درست است که بنده با دیدن اون آدم و حالش بسیار متاثر شدم مخصوصا جمله ای که بهم گفت مبنی بر این که خدا هیچ وقت به من کمک نمی کنه. اما این طوری نیست که جواب منطقی را نفهمم. خلاصه ی جواب شما این است که می گویید که جهان جهان مرتبط و متصلی است و نمی توان اثر پدیده ها بر هم را خنثی کرد بنابراین خداوند نمی تونسته کاری کنه که اون بچه 11 ساله معتاد نشه برای این که عالم تاثیرات می بایسته عمل کنه. سوال من دقیقا همینه که آیا خدا تابع نظام تاثیرات و تاثرات است یا این که خیر یا این که عامدا نمی خواهد جلوی این نظام تاثیر و تاثری را بگیرد؟ اگر تابع نظام سبب و اسبابی است سوال این است که نظام سبب و اسبابی بالاتر است یا خدا؟ همچنین اگر تابع نظام سبب و اسبابی است آیا می توان روی خدا حساب کرد؟

سلام
پاسخ بنده را درست متوجه نشدید
این جهان با پیوستگی و اتصال اجزاءش یک نظام حقانی است لذا هر اتفاقی در تحت مشیت الهی صورت می گیره نه اینکه خداوند نمیتونه از چیزی جلوگیری کنه بلکه مشیتش اینه که هرپدیده ای اثر خودش رو بذاره و انسان در چنین جهانی قرار داده شده است؛ همه آن چیزی هم که برای انسانها اتفاق می افتد با حساب و برنامه و اسباب و علل خدشه ناپذیر خودش است. نتیجه این بحث آن است آنچه شما ذکر کردید و موارد متعدد و بی شمار دیگر در برنامه آفرینش است.
اما این وسط راه برون رفت چیست؟ چه حکمت هایی مطابق با برنامه الهی خداوند متعال برای گرفتاران و سایرین در نظر گرفته شده است؟ برای سایرین همدردی و کمک و یاری در نظر گرفته شده است و به اندازه کافی برای پذیرش این مسوولیت نه چندان ساده در شریعت مقدس توصیه و سفارش و دستور وجود دارد. برای خود فرد گرفتار هم آزمون صبر و همت و تلاش و عقلانیت و توسل و توکل وجود دارد.
اگر این حکمتهای عمیق با آن برنامه سنجیده شود فلسفه وجودی شرور بخوبی درک می شود. یعنی همین مقدار شری که در جهان است فرصتهای تعالی ارتقاء و تعالی انسانهاست. خداوند متعال رب است. همین رب متعال شرایط طبیعی ارتقاء افراد را ایجاد می کند نه اینکه تابع شرایط باشد بلکه ایجاد شرایط می کند. در قرآن می فرماید: ما شمارا با خیر و شر می آزماییم. (انبیاء 35)
خلاصه مطلب آنکه سختی و مشقتها و فتنه ها و شرور زمینه های آزمون ما هستند که پروردگار حکیم آنها را بوجود می آورد و هم خود ما هم اطرافیان ما و تمام کسانی که با موضوع مرتبط هستند در این میان برای رسیدن به تعالی و کمالی آزموده می شویم. هدف پروردگار رسیدن ما به آن کمالی است که در این شرایط سخت درنظر گرفته. اما ما با فراموشی سنت آزمون و اهداف متعالی رنجها و سختی ها در زندگی صرفا به درد و رنج موجود در شرایط امتحان توجه می کنیم. اینکه شرایط سخت بهترین عطیه الهی برای اوج گرفتن است را فقط صابران بخوبی درک می کنند. آنها که با صبر به بهره ای بزرگ می رسند. و لا یلقاها الا الذین صبروا و لا یلقاها الا ذوحظ عظیم(فصلت 35)
یا علیم[/]

ابوالبرکات;970136 نوشت:
یک سوال از شما بپرسم. آیا خدا برای امتحان بشر او را به فساد می افکند؟ یعنی مجبورش می کند تا فاسد شود و سپس صبر می کند تا ببیند این آدمی را که فاسد کرده چه کار می کنه؟ دقت کنید که من نمی گم که خدا شرایط فساد رو برای کسی درست می کنه تا او را امتحان کنه ببینه در فساد می افته بلکه سوال من اینه که خدا او را به جبر فاسد می کنه یا نه؟ جناب هادی که قبول دارند این بنده ی خدایی که مثال زدم به جبر به فساد رفته است. تمامی اشکال دقیقا همین جاست. امتحان با فساد؟!!!!!!!!! یعنی می توانیم بگوییم خدا به یکی پول می ده تا امتحانش کنه به یکی نمی ده تا امتحانش کنه .و... همینطور یکی را معتاد می کنه به جبر. در مورد مثالی که درباره ی ازدواج زدم (یکی دو تا پست پیشین) چه می گویید؟

با سلام

خیر و شر هر دو از آن خداست و وسیله آزمایش و تعالی بشریت...

گاهی خداوند خیر (اموال) می دهد تا شما را بیازماید که به فقرا کمک خواهید کرد یا نه و شما را برای این خیر بازخواست خواهد کرد

گاهی به شما شر(فقر) می دهد تا ببیند شما صبر خواهید کرد یا نه و شما را با صبرتان بازخواست خواهد کرد نه خیری که به شما نداده

یک فقیر اموال ندارد اما خیر های چون دو دست ، دو پا ، چشمی برای دیدن ، زبانی برای حرف زدن ، مغز و... دارد و برای این ها بازخواست خواهد شد

جبر و اختیار هم وسیله ای برای آزمایش است مانند خیر و شر...

در پناه حق

شروحیل;970146 نوشت:
با سلام

خیر و شر هر دو از آن خداست و وسیله آزمایش و تعالی بشریت...

جبر و اختیار هم وسیله ای برای آزمایش است مانند خیر و شر...

در پناه حق


سلام
شر از آن خداست!!!!!؟؟؟؟@-):-o
لطفا کلی جواب ندهید. سوال من این است که خدا بشر را با فساد امتحان می کند یا نه ؟ خود فساد نه شرایط فساد؟ نظرتون در این یک مورد خاص چیه؟ آیا خدا برای امتحان اون کودک را به فساد انداخته است؟؟؟

ابوالبرکات;970136 نوشت:
یک سوال از شما بپرسم. آیا خدا برای امتحان بشر او را به فساد می افکند؟ یعنی مجبورش می کند تا فاسد شود و سپس صبر می کند تا ببیند این آدمی را که فاسد کرده چه کار می کنه؟

اگر خداوند به حالت اجباری برای امتحان کسی رو به فساد بندازد خب باید در این صورت شاهد باشیم که تمام کودکان که 11 ساله شدند به اجبار بروند سمت مواد تا ازمایش شوند! بدون استثنا
اما این چنین نیست
-------------
انسان بر اساس روال عالم مادی که هم امور خوشایند رو ممکن هست تجربه کنه و هم ناخوشایند
و 100 درصد هم در خوشایند بودن و ناخوشایند بودن خودش هم دخیل هست

ما در برابر امورات خوشایند و ناخوشایند قرار هست خودمان رو نشون بدیم که چند مرده حلاجیم
ازمایش یعنی این !
نه اینکه قبلا برنامه ریزی شده که ما مجبورا بریم سمت مواد

ابوالبرکات;970136 نوشت:
دقت کنید که من نمی گم که خدا شرایط فساد رو برای کسی درست می کنه تا او را امتحان کنه ببینه در فساد می افته بلکه سوال من اینه که خدا او را به جبر فاسد می کنه یا نه؟

(انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا)بدرستی ما او را به راه هدایت کردیم ، حالا خواه هدایت بپذیرد و شکر گزارد و خواه آن نعمت را کفران کند)

می بینید ؟

خداوند نمی فرماید که ما اجبارا راه رو بهش تحمیل کردیم ( اجبارا قرار بود معتادش کنیم)

می فرماید ما راه رو بهش نشون دادیم حالا بستگی به خودش داره که چه تصمیمی رو میگیره

پس به نظرم معنی ازمایش کردن خداوند اینکه ببینه انسان با تصمیم خودش چه راهی رو انتخاب میکنه
نه اینکه مجبورا گرفتار فسادش کنه

ابوالبرکات;970136 نوشت:
یعنی می توانیم بگوییم خدا به یکی پول می ده تا امتحانش کنه به یکی نمی ده تا امتحانش کنه .و... همینطور یکی را معتاد می کنه به جبر. در مورد مثالی که درباره ی ازدواج زدم (یکی دو تا پست پیشین) چه می گویید؟

من عقیده به جبر ندارم
به فرض من اگر بی پول باشم میتونم با عملکرد صحیح و فعال بودن به پول و ثروت برسم و بر عکس یه ثروتمند هم با ولخرجی میتونه به بی پولی برسه

و این وسط امتحان الهی یعنی چی ؟

یعنی ما در هر شرایطی که قرار میگیریم چقدر ظرفیت خوب بودن و انسان بودن رو می تونیم به نمایش بزاریم و خدا رو فراموش نکنیم

ابوالبرکات;970178 نوشت:
سلام
شر از آن خداست!!!!!؟؟؟؟@-):-o
لطفا کلی جواب ندهید. سوال من این است که خدا بشر را با فساد امتحان می کند یا نه ؟ خود فساد نه شرایط فساد؟ نظرتون در این یک مورد خاص چیه؟ آیا خدا برای امتحان اون کودک را به فساد انداخته است؟؟؟

برادر من شما خدا رو یه ابر انسان فرض گرفتید که روی تخت پادشاهی نشسته و امر و نهی می کنه ...
شیطون هم دشمن خونیشه...

اول از این تفکر بیاید بیرون و خودتون رو بشناسید بعد خدا رو بشناسید بعد در این رابطه بیشتر براتون توضیح می دم..

ابوالفضل;970180 نوشت:

من عقیده به جبر ندارم
به فرض من اگر بی پول باشم میتونم با عملکرد صحیح و فعال بودن به پول و ثروت برسم و بر عکس یه ثروتمند هم با ولخرجی میتونه به بی پولی برسه

و این وسط امتحان الهی یعنی چی ؟

یعنی ما در هر شرایطی که قرار میگیریم چقدر ظرفیت خوب بودن و انسان بودن رو می تونیم به نمایش بزاریم و خدا رو فراموش نکنیم

خدا رو نمیشه نصفه نیمه بپذیریم

مثل اینکه بگیم ما فقط روز رو قبول داریم

یا فقط عدالت رو قبول داریم

یا فقط مرد رو قبول داریم!

یا فقط بهشت رو قبول داریم و...

این ها مکمل هم دیگه هستن

نمیشه نصف خدا رو فقط قبول داشته باشیم این میشه خدای نصفه...

محی الدین;970143 نوشت:

سلام
پاسخ بنده را درست متوجه نشدید
این جهان با پیوستگی و اتصال اجزاءش یک نظام حقانی است لذا هر اتفاقی در تحت مشیت الهی صورت می گیره نه اینکه خداوند نمیتونه از چیزی جلوگیری کنه بلکه مشیتش اینه که هرپدیده ای اثر خودش رو بذاره و انسان در چنین جهانی قرار داده شده است؛ همه آن چیزی هم که برای انسانها اتفاق می افتد با حساب و برنامه و اسباب و علل خدشه ناپذیر خودش است. نتیجه این بحث آن است آنچه شما ذکر کردید و موارد متعدد و بی شمار دیگر در برنامه آفرینش است.
اما این وسط راه برون رفت چیست؟ چه حکمت هایی مطابق با برنامه الهی خداوند متعال برای گرفتاران و سایرین در نظر گرفته شده است؟ برای سایرین همدردی و کمک و یاری در نظر گرفته شده است و به اندازه کافی برای پذیرش این مسوولیت نه چندان ساده در شریعت مقدس توصیه و سفارش و دستور وجود دارد. برای خود فرد گرفتار هم آزمون صبر و همت و تلاش و عقلانیت و توسل و توکل وجود دارد.
اگر این حکمتهای عمیق با آن برنامه سنجیده شود فلسفه وجودی شرور بخوبی درک می شود. یعنی همین مقدار شری که در جهان است فرصتهای تعالی ارتقاء و تعالی انسانهاست. خداوند متعال رب است. همین رب متعال شرایط طبیعی ارتقاء افراد را ایجاد می کند نه اینکه تابع شرایط باشد بلکه ایجاد شرایط می کند. در قرآن می فرماید: ما شمارا با خیر و شر می آزماییم. (انبیاء 35)
خلاصه مطلب آنکه سختی و مشقتها و فتنه ها و شرور زمینه های آزمون ما هستند که پروردگار حکیم آنها را بوجود می آورد و هم خود ما هم اطرافیان ما و تمام کسانی که با موضوع مرتبط هستند در این میان برای رسیدن به تعالی و کمالی آزموده می شویم. هدف پروردگار رسیدن ما به آن کمالی است که در این شرایط سخت درنظر گرفته. اما ما با فراموشی سنت آزمون و اهداف متعالی رنجها و سختی ها در زندگی صرفا به درد و رنج موجود در شرایط امتحان توجه می کنیم. اینکه شرایط سخت بهترین عطیه الهی برای اوج گرفتن است را فقط صابران بخوبی درک می کنند. آنها که با صبر به بهره ای بزرگ می رسند. و لا یلقاها الا الذین صبروا و لا یلقاها الا ذوحظ عظیم(فصلت 35)
یا علیم

ببینید تاکید بنده روی فساد است. فساد. نه سختی و رنج . مواد مخدر فساد است. فساد روح است. فساد جسم است. (اگر نیاز است در مورد این کلمه بیشتر توضیح دهم.) اون آدم فاسد شد قبل از این که بداند. بگذارید تفاوت این دو را توضیح بدهم. بنده نمی گم که چرا اون بشر رنج می کشد. (که البته روی این هم حرف هایی دارم اما فعلا جای بحثش نیست) بنده می گم چرا به فساد افتاد بدون اراده ی خودش. (می توانید بگویید که امکان ندارد بدون اراده ی خودش به فساد افتاده باشد) تفاوت فساد با رنج را می فهمید یا نه؟ مثلا یکی را به زور می برند و بهش شراب می خورانند. این شراب فساد است. این خیلی تفاوت می کند با کسی که مثلا کتکش می زنند یا بی پول است یا... حالا شما در مورد اون کسی که به زور بهش شراب می خورانند بگویید این امتحان الهی است یا نه؟ اگر امتحان است آیا شراب برای او تعالی روحی می آورد؟ یعنی آیا فساد برای او تعالی روحی می آورد؟

شروحیل;970140 نوشت:
با سلام

احتمالا شما خدا را فقط در آسمان های دور جستجو می کنید

خداوند درون فرزند 11 ساله ایست که خودش درگیر انواع گناهان جنسی و جسمی ، پدرش معتاد و مادر و خواهرش فاحشه هستند....

اما به جای تسلیم شدن با تمام آن چه در توان دارد به اصلاح خود و سپس دیگران می پردازد...

این که اکنون کجاست را نمی توانم برایتان بگویم اما می شود...

اگر بنده ای خدا را با تمام وجود درون خود یاری کند، خداوند هم او را یاری خواهد کرد...

[=arial]يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ «[=arial]7[=arial]». اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! اگر خدا را يارى كنيد، شما را يارى مى‌كند و گام‌هايتان را استوار مى‌سازد.


الان از این پست شما برمی آید که شما قبول ندارید که اون بچه به جبر به این راه کشیده شده ؟ درسته یا نه؟

ابوالبرکات;970187 نوشت:
الان از این پست شما برمی آید که شما قبول ندارید که اون بچه به جبر به این راه کشیده شده ؟ درسته یا نه؟

برادر من چرا تک بعدی به قضیه نگاه میکنید؟

ما ترکیبی از جبر و اختیار هستیم نه جبر مطلق نه اختیار مطلق...

ابوالفضل;970180 نوشت:
اگر خداوند به حالت اجباری برای امتحان کسی رو به فساد بندازد خب باید در این صورت شاهد باشیم که تمام کودکان که 11 ساله شدند به اجبار بروند سمت مواد تا ازمایش شوند! بدون استثنا
اما این چنین نیست
-
نفهمیدید. من می گم آیا یکی از راههای امتحان الهی در کنار دیگر راه ها این است که انسان را به جبر به فساد بیندازد. یعنی بگوییم یکی از راههای امتحان الهی این است که به جبر انسان را فقیر می کند. یک راه امتحان این است که آدم را پولدار می کند. و... حالا آیا یکی از راه ها این است که آدم را جبرا به فساد می افکند؟ حاجی خیلی واضحه سوال. اگر خداوند به حالت اجبار کسی رو به فساد بندازه یک نفر را به فساد انداخته و دلیل بر اون نمی شه که همه را می خواهد به فساد بیندازه. این واژه ی بدون استثنا را از کجا آوردید؟ شاخ در آوردم این حرفتون رو دیدم. استدلال شما دوبخش دارد. مقدمه استدلال : خداوند برای امتحان کودکی را به فساد انداخته است. نتیجه : خداوند برای امتحان همه ی کودکان را به مواد می اندازد. اگر منظورتون اینه که استدلال من این استدلاله بگویید از کجای حرف من این استدلال را پیدا کرده اید تا من سر خودم را بکوبم به دیوار.

شروحیل;970189 نوشت:
برادر من چرا تک بعدی به قضیه نگاه میکنید؟

ما ترکیبی از جبر و اختیار هستیم نه جبر مطلق نه اختیار مطلق...

نشد برادر من! بسیار واضحه که داری طفره می ری . فکر می کنم جرات نمی کنی به وضوح بگی که خداوند اون بچه را به جبر به فساد انداخته. یا این رو قبول داری یا قبول نداری؟ چرا می ترسی نظرت رو بگی؟

ابوالبرکات;970193 نوشت:
نشد برادر من! بسیار واضحه که داری طفره می ری . فکر می کنم جرات نمی کنی به وضوح بگی که خداوند اون بچه را به جبر به فساد انداخته. یا این رو قبول داری یا قبول نداری؟ چرا می ترسی نظرت رو بگی؟

نمی دونم چطور به این نتیجه رسیدی!!!

اما فکر کن آره

خب بعدش بهش اختیار داده که بیاد بیرون از اون فساد...

نداده؟

اتفاقا خدا کسی رو که می خواد هدایت کنه بیشتر سنگ جلو پاش می ندازه...

الماس زمانی بوجود میاد که کربن بی ارزش تحت سخت ترین شرایط ممکن قرار بگیره

اما به نتیجش می ارزه چون می شه الماس...

سلام.یک ایراد و پاسخی که خیلی دوستان مطرح میکنن اینه که اگر خدا قرار بود یک کاری بکنه و مثلا کودک رو از مبتلا شدن به فلان چیز منع کنه.اینطور میشد آنطور میشد و مثلا اختیار معنی نداشت و این اشکالا پیش می اومد.مثل اینه که من بگم آخه خدا دروغ بگه که درست نیست و قابل پذیرش نیست.بعد دوستان بگن.خوب اگر خدا دروغ نمی گفت اونطور میشد اینطور میشود.بعد بزنن تو سر من و بگن پس انتظار داری خدا می اومد راست و حقیقت میگفت؟!!!من از این ادما میترسم.اینا به هیچ صراطی مستقیم نیستن.این آدما کسایین که اگر خدایی نکرده در جهنم ابدی وارد شدن و بهشون بگن برادرا آخه ما چه گناهی کردیم برای چی باید خدا مارو در جهنم ابدی بیاندازه.خود خدا گفت ما بی گناهیم.پاسخ شنیده بشه. ببین اگر خدا ما رو هر چند بیگناه هستیم در جهنم ابدی نیاندازه و بر خلاف قران خلف وعده نکنه.حتما اونطور میشد! اینطور میشه و این اشکال پیش می اومد.پس بشینیم همینجا در آتش ابدی هلاک بشیم.خدا رحیم و بخشنده و حکیمه!!!

با این نگاه و رویکردی دیگر در اثبات نبوت و پیامبری و کلام الله بودن قرآن و آخرتمون نمی تونیم نظری داشته باشیم.

ابوالبرکات;970192 نوشت:
نفهمیدید.

گفته های من خیلی واضح بود حاجی
من هم شاخ در اوردم که شما نفهمیدید !

ابوالبرکات;970192 نوشت:
من می گم آیا یکی از راههای امتحان الهی در کنار دیگر راه ها این است که انسان را به جبر به فساد بیندازد. یعنی بگوییم یکی از راههای امتحان الهی این است که به جبر انسان را فقیر می کند. یک راه امتحان این است که آدم را پولدار می کند. و... حالا آیا یکی از راه ها این است که آدم را جبرا به فساد می افکند؟ حاجی خیلی واضحه سوال. اگر خداوند به حالت اجبار کسی رو به فساد بندازه یک نفر را به فساد انداخته و دلیل بر اون نمی شه که همه را می خواهد به فساد بیندازه. این واژه ی بدون استثنا را از کجا آوردید؟ شاخ در آوردم این حرفتون رو دیدم. استدلال شما دوبخش دارد. مقدمه استدلال : خداوند برای امتحان کودکی را به فساد انداخته است. نتیجه : خداوند برای امتحان همه ی کودکان را به مواد می اندازد. اگر منظورتون اینه که استدلال من این استدلاله بگویید از کجای حرف من این استدلال را پیدا کرده اید تا من سر خودم را بکوبم به دیوار.

خب اگر قرار بر اجباری باشه که همه باید یه جهت گیری زوری داشته باشند ؟ غیر این هست ؟
یا خوب باشند یا بد !

من به شما مواد مخدر تعارف می کنم

همین که بگی من دوس ندارم و عواقب بدی اره

به همین راحتی اجبار در این کار رد میشه و به این معنی هست که خدا به طور جبر مطلق کسی رو سمت مواد نمی بره مگر اینکه خودش خودش رو گرفتار کنه

ابوالفضل;970196 نوشت:
گفته های من خیلی واضح بود حاجی
من هم شاخ در اوردم که شما نفهمیدید !
خب اگر قرار بر اجباری باشه که همه باید یه جهت گیری زوری داشته باشند ؟ غیر این هست ؟
یا خوب باشند یا بد !

من به شما مواد مخدر تعارف می کنم

همین که بگی من دوس ندارم و عواقب بدی اره

به همین راحتی اجبار در این کار رد میشه و به این معنی هست که خدا به طور جبر مطلق کسی رو سمت مواد نمی بره مگر اینکه خودش خودش رو گرفتار کنه

الان یک سوال ؟ خدا شما رو مجبور کرده که در فلان شهر به دنیا بیایید. آیا دلیل بر اینه که همه ی مردم را مجبور کرده که در همان شهری به دنیا بیایند که شما به دنیا بیایید؟
اگر کسی برای من تعارف کنه خوب بله که من می دانم که این چیه و عواقبش چیه ولی اون بچه که نمی دونه این چیه و عواقبش چیه؟ فکر می کنه چیز خوبیه. اونم زمانی که از معلمش بگیره. پس حالا که گرفت و استفاده کرد خودش تقصیری نداشته و همین که خودش تقصیری نداشته یعنی جبر.

پارسا مهر;970195 نوشت:
سلام.یک ایراد و پاسخی که خیلی دوستان مطرح میکنن اینه که اگر خدا قرار بود یک کاری بکنه و مثلا کودک رو از مبتلا شدن به فلان چیز منع کنه.اینطور میشد آنطور میشد و مثلا اختیار معنی نداشت و این اشکالا پیش می اومد.مثل اینه که من بگم آخه خدا دروغ بگه که درست نیست و قابل پذیرش نیست.بعد دوستان بگن.خوب اگر خدا دروغ نمی گفت اونطور میشد اینطور میشود.بعد بزنن تو سر من و بگن پس انتظار داری خدا می اومد راست و حقیقت میگفت؟!!!من از این ادما میترسم.اینا به هیچ صراطی مستقیم نیستن.این آدما کسایین که اگر خدایی نکرده در جهنم ابدی وارد شدن و بهشون بگن برادرا آخه ما چه گناهی کردیم برای چی باید خدا مارو در جهنم ابدی بیاندازه.خود خدا گفت ما بی گناهیم.پاسخ شنیده بشه. ببین اگر خدا ما رو هر چند بیگناه هستیم در جهنم ابدی نیاندازه و بر خلاف قران خلف وعده نکنه.حتما اونطور میشد! اینطور میشه و این اشکال پیش می اومد.پس بشینیم همینجا در آتش ابدی هلاک بشیم.خدا رحیم و بخشنده و حکیمه!!!

با این نگاه و رویکردی دیگر در اثبات نبوت و پیامبری و کلام الله بودن قرآن و آخرتمون نمی تونیم نظری داشته باشیم.

می شه واضح تر بگید . نفهمیدم چی گفتید. آیا باید تفکر را کنار گذاشته و دربست همه چیز را مثل طوطی بپذیریم.

شروحیل;970194 نوشت:

اما فکر کن آره
فکر کن آره نشد جواب. بالاخره جوابتان آره است یا نه؟

[="Tahoma"][="Navy"]

ابوالبرکات;970186 نوشت:
ببینید تاکید بنده روی فساد است. فساد. نه سختی و رنج . مواد مخدر فساد است. فساد روح است. فساد جسم است. (اگر نیاز است در مورد این کلمه بیشتر توضیح دهم.) اون آدم فاسد شد قبل از این که بداند. بگذارید تفاوت این دو را توضیح بدهم. بنده نمی گم که چرا اون بشر رنج می کشد. (که البته روی این هم حرف هایی دارم اما فعلا جای بحثش نیست) بنده می گم چرا به فساد افتاد بدون اراده ی خودش. (می توانید بگویید که امکان ندارد بدون اراده ی خودش به فساد افتاده باشد) تفاوت فساد با رنج را می فهمید یا نه؟ مثلا یکی را به زور می برند و بهش شراب می خورانند. این شراب فساد است. این خیلی تفاوت می کند با کسی که مثلا کتکش می زنند یا بی پول است یا... حالا شما در مورد اون کسی که به زور بهش شراب می خورانند بگویید این امتحان الهی است یا نه؟ اگر امتحان است آیا شراب برای او تعالی روحی می آورد؟ یعنی آیا فساد برای او تعالی روحی می آورد؟

سلام
تفاوتی بین رنج و فساد نیست چون شر دانستن فساد هم بخاطر رنجی است که به جسم یا جان انسان وارد می کند پس فساد هم زیر مجموعه رنج است و حکم همان را دارد.
اما این فسادی که شما مطرح می کنید یعنی فساد جبری هرچند مواردش زیاد نیست و الان به اسباب احتمالی آن هم کار نداریم، آن هم نوعی سختی و رنج است که فرد را در شرایط نامطلوبی قرار می دهد اما خدای متعال انسان را بنحوی قرار داده که از هر شرایط نامطلوبی برای خودش فرصتی بسازد و تغییر کند. مهم این است که ما باور داشته باشیم همه نوع سختی ها برای تلاشی دیگر و ارتقایی دیگر است.از سویی دیگران هم در مورد کسی که به سختی و رنج افتاده مسوولیت ها و وظایفی می یابند که انجام آن باعث ارتقاء ایشان می شود. این نگاه اقتضای همه نگاه های کلان و اساسی است که به خدای متعال بعنوان خالق حکیم و مهربان و جهان و انسان داریم. تصور بن بست در جهان و زندگی از عدم شناخت خداوند و حکمت های شگرف او در زندگی انسان و ماموریتهای انسان در حیات دنیوی است.
یا علیم[/]

محی الدین;970210 نوشت:

سلام
تفاوتی بین رنج و فساد نیست چون شر دانستن فساد هم بخاطر رنجی است که به جسم یا جان انسان وارد می کند پس فساد هم زیر مجموعه رنج است و حکم همان را دارد.
اما این فسادی که شما مطرح می کنید یعنی فساد جبری هرچند مواردش زیاد نیست و الان به اسباب احتمالی آن هم کار نداریم، آن هم نوعی سختی و رنج است که فرد را در شرایط نامطلوبی قرار می دهد اما خدای متعال انسان را بنحوی قرار داده که از هر شرایط نامطلوبی برای خودش فرصتی بسازد و تغییر کند. مهم این است که ما باور داشته باشیم همه نوع سختی ها برای تلاشی دیگر و ارتقایی دیگر است.از سویی دیگران هم در مورد کسی که به سختی و رنج افتاده مسوولیت ها و وظایفی می یابند که انجام آن باعث ارتقاء ایشان می شود. این نگاه اقتضای همه نگاه های کلان و اساسی است که به خدای متعال بعنوان خالق حکیم و مهربان و جهان و انسان داریم. تصور بن بست در جهان و زندگی از عدم شناخت خداوند و حکمت های شگرف او در زندگی انسان و ماموریتهای انسان در حیات دنیوی است.
یا علیم

بنده یک پستی در صفحه ی دوم همین تاپیک گذاشته ام در مورد ازدواج. نظرتان را در مورد آن بگویید تا وارد بحث های دیگری شویم.

ابوالبرکات;970209 نوشت:
فکر کن آره نشد جواب. بالاخره جوابتان آره است یا نه؟

سلام

برادر من

در ابتدا این مورد رو توجه کنید که بچه 11 ساله گناهی بر گردنش نیست چون هنوز کاملا مختار نیست وجیر بر اختیارش غلبه داره

در دین اسلام آغاز سن بلوغ ، آغاز تکلیف برای انسان هست و قبل از اون گناهی بر شخص نیست....

و میزان غلبه اختیار بر جبر پس از شروع تکلیف به این مرحله از زندگی وابسته هست.

این سن زمانی هست که خداوند فرد رو برای آینده آماده می کنه...

این مثل قضیه ققنوس می مونه...

ققنوس باید بسوزه و خاکستر بشه تا از خاکسترش دور دیگری از زندگی آغاز بشه...

برخی افراد همون خاکستر می مونن و دوباره متولد نمی شن چون خودشون نمی خوان که بشن...

فرضاً اون طفل 11 ساله که گفتم باید در 13 سالگی بسوزه و خاکستر بشه تا یکی مثل این حقیر از خاکستر اون متولد بشه...

متوجه شدید یا بیشتر توضیح بدم؟؟؟؟

پارسا مهر;970195 نوشت:
سلام.یک ایراد و پاسخی که خیلی دوستان مطرح میکنن اینه که اگر خدا قرار بود یک کاری بکنه و مثلا کودک رو از مبتلا شدن به فلان چیز منع کنه.اینطور میشد آنطور میشد و مثلا اختیار معنی نداشت و این اشکالا پیش می اومد.مثل اینه که من بگم آخه خدا دروغ بگه که درست نیست و قابل پذیرش نیست.بعد دوستان بگن.خوب اگر خدا دروغ نمی گفت اونطور میشد اینطور میشود.بعد بزنن تو سر من و بگن پس انتظار داری خدا می اومد راست و حقیقت میگفت؟!!!من از این ادما میترسم.اینا به هیچ صراطی مستقیم نیستن.این آدما کسایین که اگر خدایی نکرده در جهنم ابدی وارد شدن و بهشون بگن برادرا آخه ما چه گناهی کردیم برای چی باید خدا مارو در جهنم ابدی بیاندازه.خود خدا گفت ما بی گناهیم.پاسخ شنیده بشه. ببین اگر خدا ما رو هر چند بیگناه هستیم در جهنم ابدی نیاندازه و بر خلاف قران خلف وعده نکنه.حتما اونطور میشد! اینطور میشه و این اشکال پیش می اومد.پس بشینیم همینجا در آتش ابدی هلاک بشیم.خدا رحیم و بخشنده و حکیمه!!!

با این نگاه و رویکردی دیگر در اثبات نبوت و پیامبری و کلام الله بودن قرآن و آخرتمون نمی تونیم نظری داشته باشیم.

با سلام

در ابتدا از شما شکایتی دارم...

مطالب را بیش از اندازه در هم خلط می کنید!!!!!

سعی کنید زیباتر بنویسید و فاصله و سطر بندی را رعایت کنید تا این حقیر بتوانم منظور شما را درک نمایم

طبق برداشت این حقیر پاسخ شما این است :

باور کنید یا نه حقیقت همین است

این دنیا نه جبر مطلق است ، نه اختیار مطلق ...

بلکه ترکیبی از این دو است

حال این که کدام یک بر دیگری بچربد اختیاری است!!!!

یعنی اختیار بر جبر غلبه ذاتی دارد

همان طور که عدالت بر ظلم غلبه ذاتی دارد

و نور بر تاریکی غلبه ذاتی دارد

و....

اما در آخرت ما حاصل آن چه کاشته ایم را برداشت خواهیم کرد...

یعنی اگر به اختیار شر بکاریم آتش درو خواهیم کرد...

اگر خیر بکاریم خیر درو خواهیم کرد...

یعنی کسی در جهنم ادعای بی گناهی نخواهد کرد چون می داند چرا در جهنم است...!!!

یا در بهشت کسی ادعای گناه کار بودن نخواهد کرد چون می داند چرا در بهشت است...

اگر توجیه نشدید بگویید بیشتر توضیح دهم...

موضوع قفل شده است