جمع بندی تقدم معرفت شناسی بر وجود شناسی؟ یا بر عکس

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تقدم معرفت شناسی بر وجود شناسی؟ یا بر عکس

با سلام و احترام
میخواستم یک سوالی بپرسم در مورد نظر فلاسفه اسلامی در مورد تاخر و تقدم مباحث فلسفی به این معنا که روند مطالعه فلسفی از چه مباحثی شروع و به چه مباحثی ختم میشه؟ به طور خاص مباحث وجودشناسی فلسفه اسلامی نسبت به مباحث معرفت شناسی مطرح شده در فلسفه اسلامی یا غرب تقدم داره یا تاخر به این معنی ما ابتدا باید مباحث و احکام مربوط به وجود رو بررسی کنیم یا ابتدا به سراغ مباحث معرفت شناسی بریم؟
به نظر بنده مباحث معرفت شناسی مقدم هست بر کل مباحث فلسفی به این علت که تا ما به سوالاتی مثل:
1- آیا امکان شناخت واقعیت هست یا خیر؟
2- ملاک صدق و کذب یک معرف چیست و اصلا تعریف معرف چیست و چه گزاره هایی مصداق معرف هستند؟
3-اقسام معرف و میزان یقینی بودن آن ها ؟
و...
پاسخ ندیم ورود به هر بحث فلسفی ی جورایی بیهوده میشه.
دومین دلیلی که برای حرفم دارم این هست که علامه طباطبایی در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم دو جلد اول رو و در واقع مقالات ابتدایی رو به مباحث معرفت شناسی و رد شکاکیت و ... اختصاص دادن و در جلد 3 وارد مباحث وجود شناسی شدن و در آخرین جلد یعنی جلد آخر برهانی بر مسئله اثبات وجود خدا مطرح کردند.
بنده جایی خونده بودم(البته یادم نیست دقیقا کجا!!) که برخی قائل بودن بر تقدم مباحث وجود شناسی بر معرفت شناسی میخواستم بدونم این مسئله صحیحه اگر بلی چطور این تقدم رو توجیه می کنید؟
با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

جوجه اردک زشت;968213 نوشت:
به نظر بنده مباحث معرفت شناسی مقدم هست بر کل مباحث فلسفی به این علت که تا ما به سوالاتی مثل:
1- آیا امکان شناخت واقعیت هست یا خیر؟
2- ملاک صدق و کذب یک معرف چیست و اصلا تعریف معرف چیست و چه گزاره هایی مصداق معرف هستند؟
3-اقسام معرف و میزان یقینی بودن آن ها ؟

باسلام و عرض ادب

تقدم مباحث معرفت شناسی بر مباحث هستی شناسی یک امر مسلم است.
اما نکته مهم اینجاست که از انجا که طرح مباحث معرفت شناسی به صورت کلاسیک زمان زیادی را نگذرانده است، به همین جهت، منابع کلاسیک فلسفه اسلامی از مباحث معرفت شناسی شروع نمیکند. بلکه مباحث معرفت شناسی در لابه لای مباحث هستی شناسی و به صورت خاص بیشتر در ضمن بحث از وجود ذهنی و در بخشهای دیگر فلسفه مطرح میشده است.
این روال در منابع کلاسیک فلسفه غرب نیز تا حدود دوره دکارت که به صورت خاص به مباحث معرفت شناسی میپردازد در منابع کلاسیک فلسفه غرب نیز به چشم میخورد.

اما در منابع متاخر فلسفه اسلامی، خصوصا از دوره قبل نزدیک به انقلاب، به واسطه رواج ترجمه های مباحث فیلسوفان غربی و طرح مباحث معرفت شناسی در محافل اکادمیک، اندیشمندان اسلامی نیز به این مباحث پرداخته اند. البته لازم به ذکر است که همانطور که منطق بر فلسفه مقدم است ولی این باعث نمیشود که فیلسوفان مباحث منطقی را در فلسفه مطرح کنند، تقدم معرفت شناسی بر فلسفه نیز باعث طرح این مباحث در متون فلسفی به صورت مفصل نمیشود.

به همین جهت با وجود اینکه علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم از مباحث معرفت شناسی به تفصیل یاد میکنند ولی در کتاب فلسفی مستقل خویش(نهایه و بدایه) روال رایج را کنار نگذاشته و مباحث معرفت شناسی را به فراخور ضرورت مطرح میکنند.

[=microsoft sans serif]

جوجه اردک زشت;968213 نوشت:
میخواستم یک سوالی بپرسم در مورد نظر فلاسفه اسلامی در مورد تاخر و تقدم مباحث فلسفی به این معنا که روند مطالعه فلسفی از چه مباحثی شروع و به چه مباحثی ختم میشه؟

مباحث فلسفی را نمیتوان با یک روال یکسان مشخص کرد. اما معمولا به صورت کلاسیک از برخی از رئوس ثمانیه مانند موضوع و تعریف و مسائل فلسفه شروع میشود و بعد مباحث مربوط به وجود یا ماهیت و اقسام موجودات ادامه می یابد و در نهایت به مباحث الاهیات بالمعنی الاخص ختم میشود.

جوجه اردک زشت;968213 نوشت:
به طور خاص مباحث وجودشناسی فلسفه اسلامی نسبت به مباحث معرفت شناسی مطرح شده در فلسفه اسلامی یا غرب تقدم داره یا تاخر به این معنی ما ابتدا باید مباحث و احکام مربوط به وجود رو بررسی کنیم یا ابتدا به سراغ مباحث معرفت شناسی بریم؟

مباحث معرفت شناسی مانند مباحث منطقی مقدم بر فلسفه هستند.
ولی همانطور که فردی که میخواهد فلسفه بخواند نباید خود را در منطق در حد یک متخصص منطق معطل کند، نباید در مباحث معرفت شناسی نیز آنقدر عمیق شویم و در اختلاف نظرها و مبانی درگیر شویم که از اصل بحث خود در فلسفه غافل شویم.
انسان لازم است یک مبنا را انتخاب کند و در مورد آن به صورت اجمالی اطلاعاتی را کسب کند و بعد وارد مباحث فلسفی شود.

با سلام مجدد خدمت استاد عزیز

صدیق;969115 نوشت:
تقدم مباحث معرفت شناسی بر مباحث هستی شناسی یک امر مسلم است.
اما نکته مهم اینجاست که از انجا که طرح مباحث معرفت شناسی به صورت کلاسیک زمان زیادی را نگذرانده است، به همین جهت، منابع کلاسیک فلسفه اسلامی از مباحث معرفت شناسی شروع نمیکند. بلکه مباحث معرفت شناسی در لابه لای مباحث هستی شناسی و به صورت خاص بیشتر در ضمن بحث از وجود ذهنی و در بخشهای دیگر فلسفه مطرح میشده است.
این روال در منابع کلاسیک فلسفه غرب نیز تا حدود دوره دکارت که به صورت خاص به مباحث معرفت شناسی میپردازد در منابع کلاسیک فلسفه غرب نیز به چشم میخورد.

اما در منابع متاخر فلسفه اسلامی، خصوصا از دوره قبل نزدیک به انقلاب، به واسطه رواج ترجمه های مباحث فیلسوفان غربی و طرح مباحث معرفت شناسی در محافل اکادمیک، اندیشمندان اسلامی نیز به این مباحث پرداخته اند. البته لازم به ذکر است که همانطور که منطق بر فلسفه مقدم است ولی این باعث نمیشود که فیلسوفان مباحث منطقی را در فلسفه مطرح کنند، تقدم معرفت شناسی بر فلسفه نیز باعث طرح این مباحث در متون فلسفی به صورت مفصل نمیشود.

به همین جهت با وجود اینکه علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم از مباحث معرفت شناسی به تفصیل یاد میکنند ولی در کتاب فلسفی مستقل خویش(نهایه و بدایه) روال رایج را کنار نگذاشته و مباحث معرفت شناسی را به فراخور ضرورت مطرح میکنند


با توجه به فرمایش شما در قسمت اول دیگه بحثی نمی ماند منتهی یک مسئله ای ذهن من رو مشغول کرده
این که مباحث معرفت شناسی در غرب از دوره دکارت به بعد به صورت مجزا بحث شده به نظرتون امر مثبتی هست یا خیر؟ بنده چیزی که بذهنم میرسه اینه که یک جور حرکت رو به جلو برای فکر بشر بوده و این مباحث و سوالات بسیار با اهمیت هستن
یک مسئله دیگه هم بحث این هست که آیا اینکه فیلسوفان مسلمان در گذشته تا قبل علامه طباطبایی به این مباحث مستقلا نپرداختند نشانه یک دوره رکود و ضعف و عقب بودن فلسفه اسلامی نمیشه؟
البته بنده میدونم خوب به برخی این مسائل داخل مباحث فلسفی دیگه پرداختند اما گویا این تقدم خیلی براشون مهم نبوده و البته اصل اهمیت کل این موضوعات آنچنان براشون مطرح نبوده بالاخره باید فرد به یک جمع بندی برسه در این موضوعات هرچند اجمالی بعد مثلا میاحث هستی شناسی و الهیات رو وارد بشه دیگه
یک جورایی انتظار داشتم این مباحث رو فیلسوفان اسلامی مطرح کنن و حتی طرح مباحث با الهام از آیات و روایات باشه ولی گویا اینطور نیست این موضوع یکم برام عجیب هست

صدیق;969116 نوشت:
مباحث فلسفی را نمیتوان با یک روال یکسان مشخص کرد. اما معمولا به صورت کلاسیک از برخی از رئوس ثمانیه مانند موضوع و تعریف و مسائل فلسفه شروع میشود و بعد مباحث مربوط به وجود یا ماهیت و اقسام موجودات ادامه می یابد و در نهایت به مباحث الاهیات بالمعنی الاخص ختم میشود.

بله خیلی ممنون متوجه شدم تا حدی
صدیق;969116 نوشت:
مباحث معرفت شناسی مانند مباحث منطقی مقدم بر فلسفه هستند.
ولی همانطور که فردی که میخواهد فلسفه بخواند نباید خود را در منطق در حد یک متخصص منطق معطل کند، نباید در مباحث معرفت شناسی نیز آنقدر عمیق شویم و در اختلاف نظرها و مبانی درگیر شویم که از اصل بحث خود در فلسفه غافل شویم.
انسان لازم است یک مبنا را انتخاب کند و در مورد آن به صورت اجمالی اطلاعاتی را کسب کند و بعد وارد مباحث فلسفی شود.

بله فرمایشتون رو قبول دارم

[=microsoft sans serif]

جوجه اردک زشت;969204 نوشت:
یک مسئله دیگه هم بحث این هست که آیا اینکه فیلسوفان مسلمان در گذشته تا قبل علامه طباطبایی به این مباحث مستقلا نپرداختند نشانه یک دوره رکود و ضعف و عقب بودن فلسفه اسلامی نمیشه؟

باسلام
بله ضعف بوده و برای غرب نیز یک تحول.
ولی در غرب تحت تاثیر جریان شکاکیت دوره دکارتی و نیز رنسانس، این تحول در علوم شناختی امری لاجرم بوده است.
از سوی دیگر صرف این کار تحول بوده است ولی اینکه نتیجه چیست، بحثی دیگر است که از مجال این بحث خارج است.

صدیق;970184 نوشت:
باسلام
بله ضعف بوده و برای غرب نیز یک تحول.
ولی در غرب تحت تاثیر جریان شکاکیت دوره دکارتی و نیز رنسانس، این تحول در علوم شناختی امری لاجرم بوده است.
از سوی دیگر صرف این کار تحول بوده است ولی اینکه نتیجه چیست، بحثی دیگر است که از مجال این بحث خارج است.

سلام مجدد خدمت استاد گرامی
ممنون از وقتی که گذاشتید بنده دیگه سوالی ندارم هر موقع صلاح دونستید تاپیک رو جمع بندی بفرمایید
با تشکر

[=microsoft sans serif]پرسش:
کدام یک از مباحث معرفت شناسی و وجود شناسی بر یکدیگر تقدم دارند؟ این روند در فلسفه اسلامی به چه صورتی است؟

پاسخ:[=microsoft sans serif]باسلام و عرض ادب
تقدم مباحث معرفت شناسی بر مباحث هستی شناسی یک امر مسلم است.
اما نکته مهم اینجاست که از انجا که طرح مباحث معرفت شناسی به صورت کلاسیک زمان زیادی را نگذرانده است، به همین جهت، منابع کلاسیک فلسفه اسلامی از مباحث معرفت شناسی شروع نمیکند. بلکه مباحث معرفت شناسی در لابه لای مباحث هستی شناسی و به صورت خاص بیشتر در ضمن بحث از وجود ذهنی و مبحث علم مطرح میشده است.
این روال در منابع کلاسیک فلسفه غرب نیز تا حدود دوره دکارت که به صورت خاص به مباحث معرفت شناسی میپردازد در منابع کلاسیک فلسفه غرب نیز به چشم میخورد.

اما در منابع متاخر فلسفه اسلامی، خصوصا از دوره قبل نزدیک به انقلاب، به واسطه رواج ترجمه کتابهای فیلسوفان غربی و طرح مباحث معرفت شناسی در محافل اکادمیک، اندیشمندان اسلامی نیز به این مباحث پرداخته اند. البته لازم به ذکر است که همانطور که منطق بر فلسفه مقدم است ولی این باعث نمیشود که فیلسوفان مباحث منطقی را در فلسفه مطرح کنند، تقدم معرفت شناسی بر فلسفه نیز باعث طرح این مباحث در متون فلسفی به صورت مفصل نمیشود.

به همین جهت با وجود اینکه علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم از مباحث معرفت شناسی به تفصیل یاد میکنند ولی در کتاب فلسفی مستقل خویش(نهایه و بدایه) روال رایج را کنار نگذاشته و مباحث معرفت شناسی را به فراخور ضرورت و در مبحث وجود ذهنی و مبحث علم و ادراک مطرح میکنند.

موضوع قفل شده است