جمع بندی نیایش از منظر حکمت متعالیه و فلسفه اسلامی
تبهای اولیه
چرا انسان باید نیایش و پرستش خدا را در زندگی اش انجام دهد؟
ددلایل عقلی و نقلی آن را بیان کنید و نظر حکمت صدرایی در مورد نیایش و دلایل وجود آن چیست؟
باسمه المجیب
سلام علیکم
چرا انسان باید نیایش و پرستش خدا را در زندگی اش انجام دهد؟
ددلایل عقلی و نقلی آن را بیان کنید و نظر حکمت صدرایی در مورد نیایش و دلایل وجود آن چیست؟
دعا و نیایش تجلی فقر ذاتی انسان نسبت به خداوند است و اظهار این فقر و فاقه به لسان دعا و در محضر
حق متعال،نشان بندگی و راهی برای تقرب به خداست.دعا و نیایش قرار گرفتن انسان در جایگاه حقیقی
او یعنی بندگی و ظهور صرف الربط بودن او به حضرت حق است.انسان و بلکه کل هستی چیزی جز ربط به حق
نیست و اظهار تذلل در پیشگاه خداوند تقویت روح توحید در انسان است سوای اینکه به لسان دعا از خداوند چه می خواهیم
و با او چه می گوئیم چرا که طبع انسان سرکش،خودخواه و خود بین است و نفس دعا در ضدیت با این رذائل و حرکت
انسان به سوی اوصاف الهی است که:"العبودیة جوهرة کنهها الربوبیّه".
در سیستم فکری حکمت متعالیه و نماینده ی این مکتب فکری یعنی ملاصدرا دعا و نیایش از عوامل مؤثر در جواهر عقلی است
از نظر وی این جواهر فعال محض نیستند تا از چیزی اثر نپذیرند و منفعل محض هم نیستند تا در چیزی اثر نگذارند بلکه نسبت به آنچه
مادون آنهاست فاعل و نسبت به آنچه مافوق آنهاست منفعلند لذا بعید نیست که از دعای گرفتاران و فریادخواهی فریاد خواهان اثر
پذیر شوند و دعاهایشان را بإذن الله اجابت کرده و حاجاتشان را بر آورده سازند.(ملاصدرا،اسفار،416/6)
ملاصدرا در کتبی چون شرح اصول کافی،اسفار و رساله ی قضا و قدر به بحث دعا پرداخته است که می توانید
مراجعه و مطالعه بفرمائید.
چرا انسان باید نیایش و پرستش خدا را در زندگی اش انجام دهد؟
ددلایل عقلی و نقلی آن را بیان کنید و نظر حکمت صدرایی در مورد نیایش و دلایل وجود آن چیست؟
به لحاظ نظام فلسفی، هر چیز در این عالم، معلول و مسبَّب از علت و سبب خویش است. از طرفی، در کتب دینی و فرامین الهی، موظف به دعا کردن و درخواست مطلوبات خویش از خداوند میباشیم. اولین سؤالی که به ذهن خطور میکند این است که آیا دعا کردن و نیایش نیز جزء قوانین لایتغیرِ نظام آفرینش گنجانده شده است؟ آيا دعا کردن و نیایش با قانون علیت در تضاد نیست؟ چگونه نفس انسانی و خواستن آن سبب ایجاد یک اتفاق و حادثه میگردد؟
به طور خلاصه، دعا و استجابت آن از سلسله نظام علی و معلولی خارج نبوده و استجابت دعا موجب خرق قانون علیت نمیشود. در زیر به تفصیل به این موضوع پرداخته میشود.
از یک طرف، جهان حاضر دارای نظم و قاعده است و قانون علی و معلولی جزء این قوانین به حساب میآید.
از این رو، برای به دست آوردن هر چیز کافی است علتش را بشناسیم. با شناخت علت هر چیز، به خواستهمان خواهیم رسید.
در برخی مواقع انسان میتواند از طریق مجرای طبیعی و تحقق علت طبیعی به مطلوب خویش نائل شود.
اما گاهی علت طبیعی تحقق معلولی خاص برای ما ناشناخته یا از دسترس توان ما به دور است در این گونه موارد تعالیم آسمانی به کمک ما آمده و دعا را فراروی ما نهادهاند.
آنان به ما میگویند انسان میتواند با چنگ زدن به عوامل ماوراء طبیعت از جمله خداوند متعال به مطلوب خویش نائل شود. یعنی با مسئلت از خدا به خواسته خود برسد.
اگر چه میتوان به این مسئله رویکردی دروندینی و تعبدی داشت و اساسا این مسئله را از موشکافیهای عقلانی بیگانه دانست اما به نظر میرسد میتوان در این موضوع، به عقل نیز فرصت اظهار نظر داد. همانطور که هم متکلمین و هم فلاسفه به عنوان یک معضل به مسئله استجابت دعا توجه کرده و اظهار نظرهایی داشتهاند.
نمونهاش کاری است که صدرالمتألهین پیرامون دعا و نظام علیت کرده است. مهمترین سؤالی که در این جا پدید میآید این است که آیا تحقق معلول به دنبالِ دعا به معنای نفی نظام علیت است؟
از طرفی، طبق قانون کلی علیت، بین هر علت و معلولی رابطه ضروری برقرار است و از هر علتی نمیتواند هر معلولی پدید بیاید آیا در فرایند دعا، تحقق مطلوب از غیر علت طبیعی نافی قانون سنخیت میان علت و معلول نیست؟
اینها مسائلی است که در مورد دعا، مورد پرسش عقل است.
همانطور که میدانیم، علیت یک رابطه ویژه و بسیار شدید میان دو چیز است که یکی از آن دو به لحاظ صدور یا بقاء به دیگری نیازمند است. از طرفی، معلولیت ذاتی وجود معلول است به طوری که این مفهوم (معلولیت) از تمام وجود و ذات معلول انتزاع میشود (معلول به تمام هویت ذات خود وجود معلولی است). همچنین، هویت معلولیت، هویت متقومه و ربطیه و هویت علیت، هویت مقومه و تمامیت است.[2] با این حساب نظام عالم یک نظام قراردادی نیست بلکه حساب و کتابی در میان است و خداوند میان موجودات رابطه سبب و مسببی برقرار کرده است. به خاطر همین، هر معلولی علت خاص و هر علتی معلول خاص خود را دارد.
بر این اساس، در این نظام، هر موجودی جای مشخص و مقامی معلوم دارد.
همچنین، از لوازم قانون علیت این است که هر پدیدهای در چارچوب زمانی و مکانی خاص واقع میشود و قطعی و غیر قابل تخلف است. یعنی معلول خاص باید اولا علتش باشد ثانیا از ناحیه علت خود ضروری گردد.
و باز، با توجه به قانون سنخیت علت و معلول نظام عالم تبیین میگردد به این معنا که علت معین، معلول معینی را به دنبال میآورد. این مسئله از این جهت است که علت در مرحلهی شدیدتر از معلول قرار دارد و معلول در سایهی علت قرار دارد (جوهریت علت شدیدتر از جوهریت معلول است).[3] پس از هر علتی هر معلولی صادر نمیشود و هر معلولی به هر علتی قابل استناد نیست.
اما در عین حال، میتوان گفت نظام طولی بر جهان حاکم است در این نظام طولی، خداوند در رأس همه موجودات قرار دارد و ملائکه، مجریان اوامر اویند. البته بین خود ملائکه نیز سلسله مراتبی متصور است. اما به موجب نظام عرضی است که هر حادثه در مکان و زمان خاص خود ایجاد میشود و هر زمان و مکان خاص ظرف حوادث معینی میگردد.
بنابراین، خداوند فیض خود را از دو راه به فرد فرد این سلسله منظم میرساند:
یکی با علل و وسائط و دیگری بدون وساطت و به اصطلاح بر خلاف عادت (نه بر خلاف علیت)؛ به طوری که خود خداوند یا عمّال سماوی خداوند (ملائکه) آن فیض را به صورت ویژه محقق میکند.
اساس علوم عقلی بر همان راه اول بنا نهاده شده است. اما اینچنین نیست که راه دوم در علوم عقلی نفی شده باشد.
از سویی دیگر، هر سنتی از سنتهای خداوند در شرایطی خاص محقق میشود و با تغییر شرایط، یک سنت جای خود به سنتی دیگر میدهد. پس این چنین نیست که با تغییر شرایط، قانونی به حکم قانونی دیگر نسخ شود بلکه شرایط یک قانون تغییر میکند و با این تغییر، شرایط جدید به وجود میآید که در این شرایط، قانون جدید حاکم میشود.
دعا که از سنخ معجزه و خرق عادت است اینچنین است. همانطور که معجزه به معنای خرق قانون علیت و استثنایی بر آن نیست بلکه خرق ناموس طبیعت است، دعا نیز اینچنین است. و نیز، همانطور که در معجزه، تنها برخی علل آن مجهول و نامعلوم است، در دعا نیز همین را میگوییم.
در معجزه میگوییم اگر میتی با اعجاز زنده میشود، بر اساس قوانین و علل خاصی است در دعا نیز اگر در طی دعا و نیایش، عطیهای به شخصی داده میشود بر اساس قوانین و علل خاصی داده شده است. در واقع، آنچه تحت عنوان قوانین عالم برای ما شناخته شده است، به عنوان پوستهی قوانین است نه خود قانون؛ مثلا، دانستهایم که هموارهی موجود زنده از ازدواج پدر و مادری به وجود میآید، ولی در واقع،این ظاهری از سنت و قانون است نه تمام حقیقت قانون. با آفرینش عیسیبن مریم، تنها پوستهی ظاهری سنت خرق شده است ولی باید دقت کرد که این تنها قشر و پوستهی سنت است.
پس فرق است میان قوانین واقعی آفرینش که تخلف ناپذیر اند و قانونی که تاکنون مورد شناخت علوم بشری هستند.
بنابراین، قوانین طبیعی جهان در حال حاضر قوانینی واقعی و منحصره نیستند و تنها در شرایط محدود و مخصوصی صادقاند و این شرایط، میتواند با ارادهی یک شخص در قالب دعا، تغییر یابد یعنی یک روح نیرومند با اتصال به قدرت لایزال الهی میتواند این شرایط را تغییر دهد و راه را برای ورود عنصر و عامل خاصی به میدان باز کند. در واقع، این تغییر شرایط، موجب نشد تا قانون علیت نقض شود. بله، هنوز رابطهی میان دعا به عنوان علت، و استجابت آن به عنوان معلول برای ما معلوم و روشن نیست.[4]
این سخن از آنجا ناشی شد که معتقد شدیم علت هیچ پدیدهای منحصر به علتهای شناخته شده آن نیست تا در صورت عدم آن، تحقق معلول، محال باشد بلکه میتواند علت یا علتهای ناشناختهی دیگری برای معلول فرض کرد که بتوان در سایه آنها معلول محقق شود. همانطور که در معجزات انبیا اینچنین میگوییم.[5]
نکتهای که از این بیان قابل برداشت است توجه به توانایی بالای نفس انسانی است. از طرفی خداوند انسان را به دعا و تغییر مقدرات و بسامان کردن امور برای خود مأمور ساخته و بر خود نیز استجابت را فرض نموده است و از طرفی دعا، نقض قانون علیت و استثنایی بر آن نیست؛ پس میتوان نتیجه گرفت با دعا انسان به افق اعلی نزدیک شده، نفسی که در قفس طبیعت و تاریکی چاه عناصر محبوس است میتواند از طریق دعا، شرایط طلایی و غیر متعارف را برای خود فراهم آورد.
علامه طباطبایی بر آن است که وجود دعا کننده با عالم مثال متحد میشود و همچون موجودات مثالی از قید زمان و مکان پیراسته میگردد و قدرت تصرف در محسوسات را پیدا میکند و در صورت آمادگی تا مقام مجردات تام بالا میرود و قدرت و احاطهی بیشتری برای تصرف در عالم پیدا میکند.[6]
این سخن با توجه به طرح مبنای جسمانیة الحدوث و روحانیة البقائی که در حکمت متعالیه تبیین شده است به خوبی قابل هضم است زیرا ماده در تحولات جوهری خود به طور تدریجی به سمت کمال میرود و نهایت این کمال تا سر حد تجرد است. پس اینچنین نیست که میان مادی و مجرد دیواری نفوذناپذیر کشیده باشند و دعا و نیایش یکی از اسباب و زمینهسازهای ویژه برای این مسئله است.
خلاصه آن که همانطور که در طی حرکت جوهری، انسان آمادهی اتحاد با عالم مثال و عوالم بالاتر میگردد، در اثر این تکامل، انسان قدرت مییابد تا آثار این ارتقاء را نیز در عالم ماده محقق سازد (در طی استجابت دعا).[7]
پس حال که چنین است و چنین ظرفیتی در نهاد انسان قرار داده شده است، ضروری است تا به حکم عقل و بر اساس قاعدهی «حب نفس» بر مرکب «دعا» و «نیایش» سوار شده، و تا انتهاییترین نقطهی قابل وصول برای انسان عروج کنیم. و این، یکی از بهترین معانی «قرب به حق» است. از لوازم چنین حالی، رسیدن به مطلوبات از طریق اسباب غیر متعارف در عالم طبیعت است.
حال که انسان دارای چنین پتانسیلی است، جفاست که اجازه دهیم به راحتی به هدر رود و بر عاقل واجب است تا به نحو احسن از آن استفاده کند.
[/HR] [1]. فرهنگ دهخدا، ذیل واژهی نیایش.
[2]. موسوی خمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه، ج2، انتشارات موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1385، ص 238.
[3]. صدرالمتألهین، الحکمة المتعالیة، ج1، ص 104؛ طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج3، ص 513 و 495.
[4] مطهری، مرتضی، عدل الهی، ج1، انتشارات صدرا، 1371، ص 140.
[5] جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، بینا، محقق محمد صفایی، ج3، 1388، ص 358.
[6]. طباطبایی، سیدمحمدحسین، رسائل سبعة، بنیاد علمی فرهنگی علامه طباطبایی، قم، بیتا، فصل 12.
[7] همو، مقالات فلسفی، ج1، ص 170.
بسم الله الرحمن الرحیم
سؤال:
از منظر حکمت متعالیه چگونه میتوان دعا و نیایش را در نظام علی-معلولی و سبب و مسببی موجّه ساخت؟
پاسخ:
تبیین مسأله:
به لحاظ نظام فلسفی، هر چیز در این عالم، معلول و مسبَّب از علت و سبب خویش است. از طرفی، بر اساس دستورات دینی، موظف به دعا کردن و درخواست مطلوبات خویش از خداوند میباشیم. اولین سؤالی که به ذهن خطور میکند این است که آیا دعا کردن و نیایش نیز جزء قوانین لایتغیرِ نظام آفرینش است؟ چگونه میتوان دعا کردن و نیایش را در کنار قانون علیت قرار داد؟ آیا تحقق معلول به دنبالِ دعا به معنای نفی نظام علیت است؟ چگونه تمنای نفس انسانی در قالب دعا سبب تحقق خارجی متعلق دعا در خارج میشود؟
از طرفی، طبق قانون کلی علیت، بین هر علت و معلول رابطه سنخیت برقرار است بطوری که از هر علتی نمیتوان هر معلولی را توقع داشت. آنگاه این مسئله پیش میآید که آیا در فرایند دعا، تحقق مطلوب از غیر علت طبیعی نافی قانون سنخیت میان علت و معلول نیست؟
بیان پاسخ:
نیایش به معنای دعا و خواهش یا دعای از روی تضرع و زاری است.[1]
به طور خلاصه، دعا و استجابت آن از سلسله نظام علی و معلولی خارج نبوده و استجابت دعا موجب خرق قانون علیت نمیشود. در زیر به تفصیل به این موضوع پرداخته میشود.
از یک طرف، جهان حاضر دارای نظم و قاعده است و قانون علی و معلولی جزء این قوانین به حساب میآید.
از همین رو، برای به دست آوردن هر چیز کافی است علتش را بشناسیم. با شناخت علت هر چیز، به خواستهمان خواهیم رسید.
در برخی مواقع انسان میتواند از طریق مجرای طبیعی و تحقق علت طبیعی به مطلوب خویش نائل شود.
اما از آنجا که علل اشیاء محدود به علل مادی و طبیعی آن نیست میتوان در قالب تعالیم آسمانی همچون دعا، به چنین علل ناشناختهای دست یافت.
تعالیم آسمانی به ما میگوید انسان میتواند با چنگ زدن به عوامل ماوراء طبیعت از جمله خداوند متعال به مطلوب خویش نائل شود. یعنی با مسئلت از خدا به خواسته خود برسد.
همانطور که میدانیم، علیت یک رابطه ویژه و بسیار شدید میان دو چیز است که یکی از آن دو به لحاظ صدور یا بقاء به دیگری نیازمند است. از طرفی، معلولیت، ذاتی وجودِ معلول است به طوری که این مفهوم (معلولیت) از تمام وجود و ذات معلول انتزاع میشود (معلول به تمام هویت ذات خود معلول است).
همچنین، هویت معلولیت، هویت متقومه و ربطیه و هویت علیت، هویت مقوّمه و تمامیت است.[2] با این حساب نظام عالم یک نظام قراردادی نیست بلکه حساب و کتابی در میان است و خداوند میان موجودات رابطه سبب و مسببی برقرار کرده است. به خاطر همین، هر معلولی علت خاص و هر علتی معلول خاص خود را خواهد داشت.
بر این اساس، در این نظام، هر موجودی جای مشخص و مقامی معلوم دارد.
همچنین، از لوازم قانون علیت این است که وقوع هر پدیدهای در چارچوب زمانی و مکانی خاص قطعی و غیر قابل تخلف است؛ یعنی معلول خاص باید اولا علتش باشد ثانیا از ناحیه علت خود ضروری گردد.
و همچنین، وجود قانون سنخیت میان علت و معلول در نظام عالم حکم می کند تا علت معین، معلول معینی را به دنبال آورد. این مسئله از این جهت است که علت در مرحلهی شدیدتر از معلول قرار دارد و معلول در سایهی علت قرار دارد (جوهریت علت شدیدتر از جوهریت معلول است).[3] پس از هر علتی هر معلولی صادر نمیشود و هر معلولی به هر علتی قابل استناد نیست.
اما در عین حال، میتوان گفت نظام طولی بر جهان حاکم است در این نظام طولی، خداوند در رأس همه موجودات قرار دارد و ملائکه، مجریان اوامر اویند. البته بین خود ملائکه نیز سلسله مراتبی متصور است. اما به موجب نظام عرضی است که هر حادثه در مکان و زمان خاص خود ایجاد میشود و هر زمان و مکان خاص ظرف حوادث معینی میگردد.
بنابراین، خداوند فیض خود را از دو راه به فرد فرد این سلسلهی منظم میرساند:
یکی با علل و وسائط متعارف و عادی و دیگری با وساطت علل غیر متعارف و عادی (نه بر خلاف علیت)؛ به طوری که یا خود خداوند و یا عُمّال سماویِ خداوند (ملائکه) آن فیض را به صورت ویژه محقق میکنند.
اساس علوم تجربی و عقلی بر همان راه اول بنا نهاده شده است. اما اینچنین نیست که راه دوم در علوم عقلی مورد انکار باشد.
از سویی دیگر، هر سنتی از سنتهای خداوند در شرایطی خاص محقق میشود و با تغییر شرایط، یک سنت جای خود را به سنتی دیگر میدهد. پس این چنین نیست که با تغییر شرایط، قانونی به حکم قانونی دیگر نسخ شود بلکه فقط شرایط یک قانون تغییر میکند و با این تغییر، شرایط جدید به وجود میآید که در این شرایط، قانون جدید حاکم میشود.
دعا که از سنخ معجزه و خرق عادت است همین گونه است. همانطور که معجزه به معنای خرق قانون علیت و استثنایی بر آن نیست بلکه به معنای خرق ناموس طبیعت است، دعا نیز اینچنین است. و نیز، همانطور که در معجزه، تنها برخی علل آن مجهول و نامعلوم است، در دعا نیز همین است.
در معجزه میگوییم اگر میتی با اعجاز زنده میشود، بر اساس قوانین و علل خاصی است در دعا نیز اگر در طی دعا و نیایش، عطیهای به شخصی داده میشود بر اساس قوانین و علل خاصی داده شده است. در واقع، آنچه تحت عنوان قوانین عالم برای ما شناخته شده است، به عنوان پوسته و لایهی رویینِ قوانین است نه خود ذات قانون؛ مثلا، دانستهایم که همواره موجود زنده از ازدواج پدر و مادری به وجود میآید، ولی در واقع، این تنها ظاهری از سنت و قانون است نه تمام حقیقت قانون. با آفرینش عیسیبن مریم، تنها این لایهی رویین از سنت خرق شده است ولی باید دقت کرد که خرق لایهی رویین سنت، به معنای خرق اصل و اساسِ سنت نیست.
پس فرق است میان قوانین واقعی آفرینش که تخلف ناپذیر اند و قانونی که تاکنون مورد شناخت علوم بشری هستند.
بنابراین، قوانین طبیعی جهان در حال حاضر قوانینی واقعی و منحصره نیستند و تنها در شرایط محدود و مخصوصی صادقاند و این شرایط، میتواند با ارادهی یک شخص در قالب دعا، تغییر یابد یعنی یک روح نیرومند با اتصال به قدرت لایزال الهی میتواند این شرایط را تغییر دهد و راه را برای ورود عنصر و عامل خاصی به میدان باز کند. در واقع، این تغییر شرایط، موجب نشد تا قانون علیت نقض شود.
دعا به عنوان معدّ، زمینه را برای ورود علتی غیر متعارف و ناشناخته – از نگاه ما- فراهم میآورد.[4]
این سخن از آنجا ناشی شد که معتقد شدیم علت هیچ پدیدهای منحصر به علتهای شناخته شده آن نیست تا در صورت عدم آن، تحقق معلول، محال باشد؛ بلکه میتوان علت یا علتهای ناشناختهی دیگری برای معلول فرض کرد که بتواند در سایه آن محقق شود. همانطور که در معجزات انبیا اینچنین چنین است.[5]
نکتهای که از این بیان قابل برداشت است توجه به توانایی بالای نفس انسانی است. از طرفی خداوند انسان را به دعا و تغییر مقدرات و بسامان کردن امور برای خود مأمور ساخته و بر خود نیز استجابت را فرض نموده است و از طرفی دعا، نقض قانون علیت و استثنایی بر آن نیست؛ پس میتوان نتیجه گرفت با دعا انسان به افق اعلی نزدیک شده، نفسی که در قفس طبیعت و تاریکی چاه عناصر محبوس است میتواند از طریق دعا، شرایط طلایی و غیر متعارف را برای خود فراهم آورد.
علامه طباطبایی بر آن است که وجود دعا کننده با عالم مثال متحد میشود و همچون موجودات مثالی با رها شدن از قید زمان و مکان، قدرت تصرف در محسوسات را مییابد و در صورت آمادگی تا مقام مجردات تام بالا میرود تا قدرت و احاطهی بیشتری برای تصرف در عالم پیدا کند.[6]
این سخن با توجه به طرح مبنای «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقائ»ی که در حکمت متعالیه تبیین شده است به خوبی قابل هضم است؛ زیرا ماده در تحولات جوهری خود به طور تدریجی به سمت کمال میرود و نهایت این کمال تا سر حد تجرد است. پس اینچنین نیست که میان امر مادی و مجرد دیواری نفوذناپذیر حائل باشد. بر این اساس، دعا و نیایش یکی از اسباب نفوذ و صعود از عالم طبیعت و ماده به سوی عالم مجردات است.
در احادیث از دعا با عنوان «سلاح» و «سپر» تعبیر شده است.[7] سلاح و سپر وسیلهای است که انسان بوسیله آن به اغراض دفاعی نائل میشود. ویژگی وسیله بودن نشان از آن دارد که دعا نقش ناقض قوانین و سنتهای عالم را به عهده ندارد بلکه در چارچوب همین سنتها نقش وسیله بودن خود را ایفا میکند.
از دیگر شواهد روایی دال بر این که نه تنها دعا نقض قانون سبب و مسببی نمیکند؛ بلکه خود به عنوان سبب، موجب تحقق امور میگردد حدیثی است از امام صادق علیهالسلام که فرمود: «همانا دعاء قضا را برميگرداند، و آن را از هم واتابد و بزند چنانچه رشته نخ اگر چه بسختى تابيده شده باشد از هم باز شود».[8]
از نگاه معصومین علیهم السلام، چه بسا دعا از دیگر علل و اسباب مادی نافذتر و قویتر است چرا که امام صادق علیهالسلام فرمود: «دعا از نیزه تیز نافذتر است».[9]
خلاصه:
همانطور که در طی حرکت جوهری، انسان آمادهی اتحاد با عالم مثال و عوالم بالاتر میشود، در اثر این تکامل، انسان قدرت مییابد در فرآیند استجابت دعا آثار این ارتقاء را در عالم ماده محقق سازد.[10]
پس حال که چنین ظرفیتی در نهاد انسان قرار داده شده است، ضروری است تا به حکم عقل و بر اساس قاعدهی «حب نفس» بر مرکب «دعا» و «نیایش» سوار شده، و تا انتهاییترین نقطهی قابل وصول برای انسان عروج کنیم. و این، یکی از بهترین معانی «قرب به حق» است. از لوازم چنین حالی، رسیدن به مطلوبات از طریق اسباب و علل غیر متعارف در عالم طبیعت است. گفتنی است این تفکر در لسان معصومین علیهالسلام مورد تأیید و تأکید است.
حال که انسان دارای چنین ظرفیتی است، جفاست که اجازه دهیم تا این پتانسیل به راحتی به هدر رود و بر عاقل واجب است تا به نحو احسن از آن استفاده کند.
منابع
[1]. فرهنگ دهخدا، ذیل واژه نیایش.
[2]. خمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه، تهران: انتشارات موسسه تنظیم نشر و آثار امام، ۱۳۸۵، ج۲، ص ۲۳۸.
[3]. صدرالمتألهین، الحکمة المتعالیة، ج۱،ص ۱۰۹؛ طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۳، ص ۴۹۵ و ۵۱۳.
[4]. مطهری، مرتضی، عدل الهی، انتشارات صدرا، ۱۳۷۱، ج۱، ص ۱۴۰.
[5]. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، تحقیق محمد صفایی، بینا، ۱۳۸۸، ج۳، ص ۳۵۸.
[6]. طباطبایی، سیدمحمد حسین، رسائل سبعه، قم: بنیاد علمی فرهنگی علامه طباطبایی، بیتا، فصل ۱۲.
[7]. پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله فرمود: آیا شما را به سلاحی راهنمایی نکنم که شما را از دشمنان رهایی دهد و روزی شما را فراوان سازد؟ عرض شد: چرا؛ فرمود: پروردگارتان را در شب و روز بخوانید زیرا سلاح مؤمن دعا است (اصول کافی/ ترجمه مصطفوی، تهران: کتابخانه علمیه اسلامیه، ۱۳۶۹ ش، چ اول، ج۴، ص ۲۱۴).
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: دعا سپر مؤمن است و هر گاه بسیار دری را کبیدی بروی تو باز شود (همان).
[8]. همان، ص ۲۱۵.
[9]. همان، ص ۲۱۴.
[10]. همو، مقالات فلسفی، ج۱، ص ۱۷۰.