جمع بندی آیا خدا «لا زمان» است؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا خدا «لا زمان» است؟

سلام.
به نظر میرسه فلاسفه اسلامی اعتقاد به لازمانی دارن.ولی من دقیقا منظورشون رو نفهمیدم.اونا حرف از ماده و غیر ماده هم میزن که باز مادشون گنگه و آدم میمونه بعضی از اکتشافات علم رو مادی بدونه یا غیر مادی.به هر حال...خوب طبیعیه که از نظر این فلاسفه خدا بالاتر از همه موجودات فرا ماده و لا زمانیست.حالا سوالم اینه آیا خدا به خودش آگاهه؟همونطور که ما خود آگاهی داریم و احساس اختیار و اراده داریم؟.خدا هم داره؟اگر داره چطور لازمانی حساب میشه.آیا پذیرفتنیه کسی خود آگاه باشه و احساس اختیار و اراده اش رو داشته باشه ولی گذر زمان برایش معنی و مفهوم نداشته باشه و موجودی لا زمانی باشه؟به چه معنی لا زمانبه؟خود ما می تونیم به نحوی آگاهانه لا زمانی باشیم،یعنی در عین اینکه لا زمانی هستیم.آگاه هم هستیم که لا زمانی هستیم؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد عامل

[="Book Antiqua"][="Navy"]

بسم الله الرحمن الرحیم


با سلام و عرض ادب
از نظر فلاسفه عالم هستی دارای سه مرتبه مادی، مثالی و عقلی است. حرکت و زمان نیز از خواص ماده به حساب می آیند. بنابراین برای موجودات مجرد مانند خداوند زمان مطرح نیست یا به عبارت دقیق تر محکوم به زمان نیستند، نه اینکه از زمان خبر ندارند یا علم به آن ندارند.
البته در نظر ملاصدرا حرکت و زمان عرض تحلیلی جسم اند؛ یعنی تنها در ظرف ذهن از جسم تمایز دارند و به عبارت دیگر معقول ثانی فلسفی اند.(1) در دید او حرکت، متحرک و زمان عین هم اند و به یک وجود موجودند. تمام این مطالب بر مبنای حرکت جوهری صدرا است. بنابر این دیدگاه زمان یک حقیقت متصل و متناظر با حرکت جوهری است.

نکته اصلی در تمایز بین موجود مجرد و مادی در شناخت ماده است؛ چرا که تعریف فلاسفه معمولا از مجرد، تعریفی سلبی است. منظور آنها از جسم، جوهری است که قابلیت ابعاد سه گانه را داشته باشد.(2) یعنی بتوان سه خط متقاطع را در آن فرض کرد، بطوری که زوایای متقاطع، قائمه باشند.(3) ماده ثانویه یا جسم در نظر فلاسفه دارای خصوصیاتی است، مانند:
1. قابلیت انقسام تا بی نهایت(تا جایی که این امکان در عالم خارج باشد و پس از آن توسط عقل این قابلیت ادامه پیدا خواهد کرد)
2. مکان دارای؛ از نظر فلاسفه هر جسمی متحیز و مکان دار است.(4)
3. قابلیت اشاره حسی؛ به دلیل همین خصوصیت، جواهر عالم مثال و صورتهای علمی، هر چند امتداد دارند، اما قابلیت اشاره حسی را ندارند. 4. زمان داری؛ این مساله بر مبنای سریان حرکت در اجسام است. چرا که یکی از اصول شش گانه تحقق حرکت تدریجی، زمان است.
بنابراین اگر چیزی دارای تعریف یا خصوصیات بالا نباشد، مجرد خواهد بود.

حالا برگردیم به سوال اصلی شما؛ خداوند متعال مسلما علم به ذات دارد، زیرا از نظر فلاسفه موجود مجرد نزد خود حاضر است و این حضور همان علم است. با توجه به صِرْف و نهایت نداشتن خداوند نیز این علم نباید حد و حصری داشته باشد. اراده و اختیار او هم به همین منوال حدی ندارد. اما بین اراده، اختیار و علم با زمانمندی تلازمی وجود ندارد! همین موجود مجرد تام(خداوند) احاطه کامل به عالم ماده دارد و همین احاطه سبب علم او به ماده و خصوصیات آن است. بنابراین لازم نیست که حتما خود خداوند نیز(نعوذ بالله) برای درک موجود زمانمند، زمانی یا زمانمند باشد. بنابراین برای خداوند گذر زمان معنا دارد اما خودش محکوم به آن نیست.


[/HR]1. در معقول ثانی فلسفی، منشاء انتزاع خارجی است ولی مابازائی در خارج ندارد.
2. شرح اشارات و تنبیهات، ج2، ص5.
3. آموزش فلسفه، ج2، ص134.
4. آموزش فلسفه، ج2، ص142.

[/]

پارسا مهر;963024 نوشت:
سلام.
به نظر میرسه فلاسفه اسلامی اعتقاد به لازمانی دارن.ولی من دقیقا منظورشون رو نفهمیدم.اونا حرف از ماده و غیر ماده هم میزن که باز مادشون گنگه و آدم میمونه بعضی از اکتشافات علم رو مادی بدونه یا غیر مادی.به هر حال...خوب طبیعیه که از نظر این فلاسفه خدا بالاتر از همه موجودات فرا ماده و لا زمانیست.حالا سوالم اینه آیا خدا به خودش آگاهه؟همونطور که ما خود آگاهی داریم و احساس اختیار و اراده داریم؟.خدا هم داره؟اگر داره چطور لازمانی حساب میشه.آیا پذیرفتنیه کسی خود آگاه باشه و احساس اختیار و اراده اش رو داشته باشه ولی گذر زمان برایش معنی و مفهوم نداشته باشه و موجودی لا زمانی باشه؟به چه معنی لا زمانبه؟خود ما می تونیم به نحوی آگاهانه لا زمانی باشیم،یعنی در عین اینکه لا زمانی هستیم.آگاه هم هستیم که لا زمانی هستیم؟

با سلام و عرض احترام

فرض کنید یک نفر در زندان تاریک دنیا اومده باشه

و همونجا هم بزرگ شده باشه

بدون دیدن بیرون زندان

این شخص میتونه درک کنه خورشید و ماه چیه ؟

یا مثلا گذر زمان چیه؟

ما در زندان دنیا هستیم و فراتر از این دنیا رو نمی تونیم درک کنیم

در اون جا زمان این معنی رو نمیده

به طور مثال طبق آیات قرآن روز قیامت طبق روزهای زمینی چیزی حدود چند هزار ساله زمینی هست

مسلما خداوند از گفتن زمان روز قیامت و مقایسه اون با زمین می خواسته بگه زمان در آخرت هم وجود داره ولی نه با معنای زمینی

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;963024 نوشت:
سلام.
به نظر میرسه فلاسفه اسلامی اعتقاد به لازمانی دارن.ولی من دقیقا منظورشون رو نفهمیدم.اونا حرف از ماده و غیر ماده هم میزن که باز مادشون گنگه و آدم میمونه بعضی از اکتشافات علم رو مادی بدونه یا غیر مادی.به هر حال...خوب طبیعیه که از نظر این فلاسفه خدا بالاتر از همه موجودات فرا ماده و لا زمانیست.حالا سوالم اینه آیا خدا به خودش آگاهه؟همونطور که ما خود آگاهی داریم و احساس اختیار و اراده داریم؟.خدا هم داره؟اگر داره چطور لازمانی حساب میشه.آیا پذیرفتنیه کسی خود آگاه باشه و احساس اختیار و اراده اش رو داشته باشه ولی گذر زمان برایش معنی و مفهوم نداشته باشه و موجودی لا زمانی باشه؟به چه معنی لا زمانبه؟خود ما می تونیم به نحوی آگاهانه لا زمانی باشیم،یعنی در عین اینکه لا زمانی هستیم.آگاه هم هستیم که لا زمانی هستیم؟

سلام
بعضی مفاهیم که در میان اینسویی ها رواجی یافته مانند لازمان و لا مکان نتیجه تجربه کسانی است که آنسو را تجربه کرده اند. اینسویی ها از لازمان و لامکان تنها لفظش را می فهمند اما از درک حقیقتش عاجزند چون در زمان و مکان متمکن هستند لذا تنها یک تجربه کننده لازمان میدونه لازمان یعنی چه و وضعیت آگاهی در لازمان چطوره. و آخر اینکه کسی که قائله انسان اینسویی به نحو آگاهانه میتونه چیزکی از لازمانی بفهمه به طریق اولی باید بپذیره حقیقت آنسویی آگاهانه لازمانی خودش رو درک می کنه چون موجود اینسویی برتر از آنسویی نیست.
یا علیم[/]

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]

بسم الله الرحمن الرحیم



[=Book Antiqua]سوال:
آیا وجود اوصافی مانند علم، اراده و اختیار در خداوند، سبب زمانمند بودن او نمی شود؟

پاسخ: از نظر فلاسفه عالم هستی دارای سه مرتبه مادی، مثالی و عقلی است. حرکت و زمان نیز از خواص ماده به حساب می آیند. بنابراین برای موجودات مجرد مانند خداوند، زمان مطرح نیست یا به عبارت دقیق تر محکوم به زمان نیستند، نه اینکه از زمان خبر ندارند یا علم به آن ندارند.
البته در نظر ملاصدرا حرکت و زمان، «
عرض تحلیلی» جسم اند؛ یعنی تنها در ظرف ذهن از جسم تمایز دارند و به عبارت دیگر «معقول ثانی فلسفی» اند.(1) در دید او حرکت، متحرک و زمان عین هم اند و به یک وجود موجودند. تمام این مطالب بر مبنای حرکت جوهری ملاصدرا است. بنابر این دیدگاه زمان یک حقیقت متصل و متناظر با حرکت جوهری است.

نکته اصلی در تمایز بین موجود مجرد و مادی در شناخت ماده است؛ چرا که تعریف فلاسفه معمولا از مجرد، تعریفی سلبی است. منظور آنها از جسم، جوهری است که قابلیت ابعاد سه گانه را داشته باشد.(2) یعنی بتوان سه خط متقاطع را در آن فرض کرد، بطوری که زوایای متقاطع، قائمه باشند.(3) ماده ثانویه یا جسم در نظر فلاسفه دارای خصوصیاتی است، مانند:
1. قابلیت انقسام تا بی نهایت؛ تا جایی که این امکان در عالم خارج باشد، تقسیم پذیر خواهد بود و پس از آن توسط عقل این قابلیت ادامه پیدا خواهد کرد.
2.
مکان داشتن؛ از نظر فلاسفه هر جسمی متحیز و مکان دار است.(4)
3.
قابلیت اشاره حسی؛ به دلیل همین خصوصیت، جواهر عالم مثال و صورتهای علمی، هر چند امتداد دارند، اما قابلیت اشاره حسی را ندارند.
4.
زمان داشتن؛ این مساله بر مبنای سریان حرکت در اجسام است. چرا که یکی از اصول شش گانه تحقق حرکت تدریجی، زمان است.
بنابراین اگر چیزی دارای تعریف یا خصوصیات بالا نباشد، مجرد خواهد بود.

با توجه به مقدمات مذکور؛ خداوند متعال مسلما علم به ذات دارد، زیرا از نظر فلاسفه موجود مجرد نزد خود حاضر است و این حضور همان علم است. با توجه به صِرْف بودن و نهایت نداشتن خداوند نیز این علم نباید حد و حصری داشته باشد. اراده و اختیار او هم به همین منوال حدی ندارد. اما بین اراده، اختیار و علم با زمانمندی تلازمی وجود ندارد! چرا که علم حتی در انسان نیز از سنخ وجود و مجرد است، چه رسد به خداوند که احاطه کامل به عالم ماده دارد و همین احاطه سبب علم او به ماده و خصوصیات آن است؛ مانند مخترعی که وسیله ای را اختراع می کند و به تمام قابلیت ها و نقائص او آگاهی دارد، اما محکوم به آن اوصاف نیست. بنابراین لازم نیست که حتما خود خداوند نیز(نعوذ بالله) برای درک موجود زمانمند، زمانی یا زمانمند باشد. بنابراین برای خداوند گذر زمان معنا دارد اما خودش محکوم به آن نیست.


[/HR]1. در معقول ثانی فلسفی، منشاء انتزاع خارجی است ولی مابازائی در خارج ندارد.
2. شرح اشارات و تنبیهات، ج2، ص5.
3. آموزش فلسفه، ج2، ص134.
4. همان، ص142.
موضوع قفل شده است