جمع بندی مناظره امام رضا(ع) و عمران صابی

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مناظره امام رضا(ع) و عمران صابی

بسم الله الرحمن الرحیم

بنده پس از مدتها تحقیق آخرش دیدم این سوالاتی که من طرح میکنم در جای دیگری هم مطرح شده اند و ائمه به آنها پاسخ داده اند ، منتها هر چقدر به پاسخ گوش کردم معنی آن برایم معلوم نشد و متوجه جوابشان نشدم ، بنابر این نیاز به یک استاد و مفسر دارم که مرا یاری دهد .

این فایل پیوست شده مصاحبه ی بین امام رضا و عمران صابی هستش که نیاز به راهنمایی داره ، لطفا به زبان ساده و گویا پاسخ دهید با تشکر .

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مشکور

به من بیاموز;960704 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

بنده پس از مدتها تحقیق آخرش دیدم این سوالاتی که من طرح میکنم در جای دیگری هم مطرح شده اند و ائمه به آنها پاسخ داده اند ، منتها هر چقدر به پاسخ گوش کردم معنی آن برایم معلوم نشد و متوجه جوابشان نشدم ، بنابر این نیاز به یک استاد و مفسر دارم که مرا یاری دهد .

این فایل پیوست شده مصاحبه ی بین امام رضا و عمران صابی هستش که نیاز به راهنمایی داره ، لطفا به زبان ساده و گویا پاسخ دهید با تشکر .


با سلام و تشکر@};-

البته در اینکه شاکله کلی سؤال و جواب فی مابین امام رضا (ع) و عمران صائبی در این مناظره حول مبحث خداشناسی و توحید است بحثی نیست، و می شود کلیت انها را در یک تایپیک مورد بررسی قرار داد، اما بدلیل تعدد سؤالات عمران صائبی و پاسخهای داده شده که از زوایای مختلف مورد توجه قرار گرفته، مناسب است برای بهره برداری بهتر از بحث، سؤال و جوابها را بطور مجزا و نوشتاری و با شماره بندی سؤالات، طرح کنید تا مورد به مورد بررسی نموده و به زبان ساده تقدیم حضورتان کنیم.

با تشکر و سپاس@};-

به من بیاموز;960704 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

بنده پس از مدتها تحقیق آخرش دیدم این سوالاتی که من طرح میکنم در جای دیگری هم مطرح شده اند و ائمه به آنها پاسخ داده اند ، منتها هر چقدر به پاسخ گوش کردم معنی آن برایم معلوم نشد و متوجه جوابشان نشدم ، بنابر این نیاز به یک استاد و مفسر دارم که مرا یاری دهد .

این فایل پیوست شده مصاحبه ی بین امام رضا و عمران صابی هستش که نیاز به راهنمایی داره ، لطفا به زبان ساده و گویا پاسخ دهید با تشکر .


سلام مجدد گل

بی تابانه منتظر طرح نوشتاری سؤالات توسط شما عزیز، هستیم تا پاسخهای امام رضا (ع) را به زبان ساده تبیین کنیم. با تشکر@};-

مشکور;961571 نوشت:
بی تابانه منتظر طرح نوشتاری سؤالات توسط شما عزیز، هستیم تا پاسخهای امام رضا (ع) را به زبان ساده تبیین کنیم. با تشکر

با سلام و تشکر ، ببخشید دیر شد .

من دنبال متن مناظره گشتم و دیدم متن فارسی ناقص هستش و متن عربی بهتره .

خب قسمت اول بحث مربوط میشه به اولین مخلوق ...

اینکه اولین مخلوق از چه چیزی خلق شده و آیا با خلق اولین مخلوق خداوند محدود نمیشود ؟

متن عربی سوالات :

أول الخلق

فقال عمران الصابي : أخبرني عن الكائن الأول وعما خلق.

فقال له عليه السلام: سألت فافهم أما الواحد فلم يزل واحدا كائنا لا شيء معه بلا حدود وأعراض ولا يزال كذلك ثم خلق خلقاً مبتدعاً مختلفاً بأعراض وحدود مختلفة لا في شيء أقامه ولا في شيء حده ولا على شيء حذاه ومثله له، فجعل الخلق من بعد ذلك صفوه وغير صفوه واختلافاً وائتلافاً وألواناً وذوقاً وطعماً، لا لحاجة كانت منه إلى ذلك ولا لفضل منزلة لم يبلغها إلا به، ولا أرى لنفسه فيما خلق زيادة ولا نقصاناً، تعقل هذا يا عمران؟

قال: نعم و الله يا سيدي .

قال عليه السلام: واعلم يا عمرانـ أنّه لو كان خلق ما خلق لحاجه لم يخلق إلاّ من يستعين به على حاجته ولكان ينبغي أن يخلق أضعاف ما خلق؛ لأنّ الأعوان كلما كثروا كان صاحبهم أقوى والحاجة ـ يا عمران ـ لا يسعها لأنه كان لم يحدث من الخلق شيئاً إلاّ حدثت به حاجه أخرى؛ ولذلك أقول: لم يخلق الخلق لحاجه ولكن نقل بالخلق الحوائج بعضهم إلى بعض وفضل بعضهم على بعض بلا حاجه منه إلى فضل ولا نقمه منه على من أذل، فلهذا خلق.

قال عمران: يا سيدي، هل كان الكائن معلوما في نفسه عند نفسه؟

قال الرضا عليه السلام: إنّما يكون المَعْلَمة بالشيء لنفي خلافه، وليكون الشيء نفسه بما نُفي عنه موجوداً، ولم يكن هناك شيء يُخالفه فتدعوه الحاجة إلى نفي ذلك الشيء عن نفسه بتحديد ما علم منها، أ فهمت يا عمران؟

_____________________________________

متاسفانه من عربی بلد نیستم و نمیدونم امام در واقع چه جوابی به ایشون میده ، اما سوال من اینه که اولین مخلوق چطور خلق شده که حدی بین او و خداوند ایجاد نشده و خداوند همچنان نامحدود است ؟

1- اگر اولین مخلوق داخل وجود خداوند باشد یعنی مخلوق بخشی از وجود خالق باشد : با تغییر مخلوق خداوند نیز تغییر میکند .
2- اگر اولین مخلوق خارج وجود خداوند باشد ، وجود خداوند محدود میشود .

ظاهرا امام اینجا به این شبه پاسخ میدهد اما من متوجه نمیشم !

در ضمن اگر دسترسی به متن کامل عربی این مناظره ندارید میتوانید از لینک زیر استفاده کنید چون منبع من هم همین است :

http://ar.wikishia.net/view/%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B8%D8%B1%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%A5%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%B9%D9%84%D9%8A%D9%87_%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85_%D9%85%D8%B9_%D8%A7%D9%84%D8%B5%D8%A7%D8%A8%D8%A6%D8%A9

[SPOILER]بی‌نیازی خدا به مخلوقات

عمران گفت: اوّلین موجود و آنچه او خلق کرد چه بود؟
امام گفت:
پرسیدی، پس خوب دقّت کن! «‌واحد‌» همیشه واحد بوده، همیشه موجود بوده، بدون اینکه چیزی به همراهش باشد، بی‌هیچ سابقه قبلی، مخلوقی را به گونه‌ای دیگر آفرید، با اعراض و حدودی مختلف، نه آن را در چیزی قرار داد و نه در چیزی محدود نمود و نه به مانند و مثل چیزی، ایجادش کرد و نه چیزی را مثل او نمود و بعد از آن، مخلوقات را صور مختلف و گوناگون، از جمله: خالص و ناخالص، مختلف و یکسان، به رنگ‌ها و طعم‌های متفاوت آفرید، بدون اینکه نیازی به آنها داشته باشد و یا برای رسیدن به مقام و منزلتی به این خلقت محتاج باشد و در این آفرینش، در خود، زیادی یا نقصانی ندید. آیا این مطالب را می‌فهمی؟ گفت: بله به خدا،‌ ای آقای من.
حضرت ادامه داد:
و بدان که اگر خداوند، به خاطر نیاز و احتیاج، مخلوقات را خلق می‌کرد، فقط چیزهایی را خلق می‌کرد که بتواند از آنها برای برآوردن حاجتش کمک گیرد... .امّا مطلب نخست آن: اگر خداوند مخلوقات را به خاطر نیاز به ایشان خلق کرده بود، جائز بود که بگوییم به سمت مخلوقاتش تغییر مکان می‌دهد چون نیاز به آنان دارد، ولی او چیزی را از روی نیاز خلق نکرده است و همیشه ثابت بوده است نه در چیزی و نه بر روی چیز، إلاّ اینکه مخلوقات یکدیگر را نگاه می‌دارند و برخی در برخی دیگر داخل شده و برخی از برخی دیگر خارج می‌شوند، و خداوند متعال با قدرت خود تمام این‌ها را نگاه می‌دارد، و نه در چیزی داخل می‌شود، و نه از چیزی خارج می‌گردد، و نه نگاهداری آنان او را خسته و ناتوان می‌سازد، و نه از نگاهداری آنان عاجز است، و هیچیک از مخلوقات چگونگی این امر را نمی‌داند، مگر خود خداوند و آن کسانی که خود، آنها را بر این امر مطّلع ساخته باشد، که عبارتند از: پیامبران الهی و خواصّ و آشنایان به اسرار او، حافظان و نگاهبانان شریعت او. فرمان او در یک چشم بر هم زدن بلکه زودتر به اجرا در می‌آید، هر آنچه را اراده فرماید، فقط به او می‌گوید: موجود شو، و آن شیء نیز به خواست و ارادۀ الهی موجود می‌شود. هیچ چیز از مخلوقاتش از چیز دیگری به او نزدیکتر نیست، و هیچ چیز نیز از چیز دیگر از او دورتر نیست، آیا فهمیدی عمران؟! گفت: بله سرورم، فهمیدم، و گواهی می‌دهم که خداوند تعالی همان گونه است که توضیح دادی و به یکتایی وصفش نمودی، و گواهی می‌دهم که محمّد بنده اوست که به نور هدایت و دین حقّ مبعوث شده است، آنگاه رو به قبله، به سجده افتاده اسلام آورد. [/SPOILER]
سلام
البته ایراداتی میشه وارد کرد فی المثل
چیزی که وزن ندارد که همان روح است(حضرت)
با اسلوب گفتاری ایشان(نه من) می توان ایراد کرد تخیل،تفکر هم وزن ندارد
البته با معادله برنولی(حالت بی وزنی) و نه جاذبه 0 رو میشه در اشیا به وجود آورد
(تو کتاب عیون اخبار و احتجاج اومده)
http://razavitv.aqr.ir/plus/post/%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B8%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B5%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D9%88%D8%AD%D8%AF%D8%AA-%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85

به من بیاموز;961799 نوشت:
اینکه اولین مخلوق از چه چیزی خلق شده و آیا با خلق اولین مخلوق خداوند محدود نمیشود ؟

متن عربی سوالات :

أول الخلق
فقال عمران الصابي : أخبرني عن الكائن الأول وعما خلق.
فقال له عليه السلام: سألت فافهم أما الواحد فلم يزل واحدا كائنا لا شيء معه بلا حدود وأعراض ولا يزال كذلك


سلام و ادب@};-

عمران صابی، که یکی از متکلمین معروف بود برخاست و نزد امام - علیه السلام - آمد و گفت ای دانشمند بزرگ! از نخستین وجود (وجود اول یعنی خداوند) و مخلوقاتش با من سخن بگو. امام - علیه السلام - فرمود: (اکنون که سوال کردی، پاسخ سوالات را بفهم. خداوند یگانه از اول، بی ‌همتا بوده، موجودی است که چیزی با او نبوده، حدود و اعراض، راهی به او نداشته است.)

در توضیح این بخش از سخن نکاتی را تقدیم می کنیم: چنانکه معلوم است سوال عمران صابی از وجود نخستین یعنی واجب متعال است که چگونه وجودی است و امام - علیه السلام - در پاسخ می‌فرمایند: "خداوند یگانه از ازل بی‌همتا بوده، موجودی است که چیزی با او نبوده، حدود و اعراض، راهی به او نداشته ‌اند، تا ابد چنان است که از ازل تا کنون بوده است." آنچه در پاسخ امام - علیه السلام - آمده است در واقع ناظر به یک قاعده عقلانی است یعنی لزوم وحدت مطلقه واجب بالذات که برگرفته از مفهوم واجب الوجود بالذات است چرا که تصور عدم وحدت مطلقه برای ذات واجب، مستلزم تجویز ترکب در آن ذات اقدس و در پی آن احتیاج و نیازمندی است که چنین تجویزی با معنا و مفهوم واجب الوجود بالذات، ناسازگار است و با توجه به همین وحدت مطلقه است که حضرت احدیت از ازل بی ‌همتا بوده و حدود و اعراض در او راه ندارند.(1) توضیح آنکه: واجب الوجود یعنی موجودی که وجود برای او ضروری است اما از آنجا که منشا ضرورت وجود برای واجب یا ذات واجب است یا غیر آن ذات، واجب الوجود دو گونه می شود ، واجب الوجود لذاته یعنی موجودی که تصور انفکاک و انقطاع از وجود چه سابقا و چه لاحقا، نسبت به او محال عقلی است و واجب الوجود لغیره و آن موجودی است که انفکاک از وجود نسبت به او استحاله عقلی ندارد زیرا وجود از ناحیه غیر برای او ضرورت پیدا کرده است. بر این اساس، ضرورت وجود برای واجب بالغیر تا زمانی است که علت تامه موجده آن اقتضای تاثیر را داشته باشد. در غیر این صورت یا موجود نمی شود و یا به نیستی می گراید. چنین موجودی را واجب الوجود بالغیر یا ممکن الوجود نیز می گویند. بنابر این وقتی امام (ع) می فرماید «فلم یزل کائنا واحدا»، از ازل بی همتا بوده است، اشاره به وحدانیت مطلقه، ازلی بودن و نفی مسبوقیت عدمی از ذات باری است. لا شی ء معه، یعنی موجودی در عرض وجود او نیست زیرا تعدد، مستلزم افتراق و اختلافی است که لازمه اش نقص و نیازمندی است و فرض تعدد واجب بالذات، مستلزم تجویز نقص و نیازمندی در ذات واجب بالذات است که به حکم عقل ممتنع است. بنا بر این وحدت مطلقه واجب بالذات، به معنای نفی ترکیب و تعدد است. احدیت او ناظر به وحدت ذاتی و تجزیه ناپذیری و واحدیت او بیانگر وحدت عددی و نفی تعدد و شریک برای آن ذات مقدس است. بلا حدود و لا اعراض،

در ادامه مناظره، حضرت (ع) می فرماید:

به من بیاموز;961799 نوشت:
ثم خلق خلقاً مبتدعاً مختلفاً بأعراض وحدود مختلفة لا في شيء أقامه ولا في شيء حده ولا على شيء حذاه ومثله له، فجعل الخلق من بعد ذلك صفوه وغير صفوه واختلافاً وائتلافاً وألواناً وذوقاً وطعماً، لا لحاجة كانت منه إلى ذلك ولا لفضل منزلة لم يبلغها إلا به، ولا أرى لنفسه فيما خلق زيادة ولا نقصاناً، تعقل هذا يا عمران؟
قال: نعم و الله يا سيدي .

ترجمه: مخلوقات را به طور ابداعی (بدون اینکه سابقه هستی داشته باشند) خلق کرد، آنها را برگزیده وغیر برگزیده، مختلف و دارای الفت‌ها و رنگ‌ها و طعم‌های مختلف قرار داد و این خلقت نه ناشی از نیاز خداوند به آن بوده و نه برای به دست آوردن درجه فضلی که خداوند برای رسیدن به آن، احتیاج به صفت کائنات داشته باشد، بوده است و نه در امر خلقت برای خود افزایش و کاهش دیده است.

در این قسمت از کلام امام - علیه السلام - ، به بیان کیفیت خلقت و اینکه آفرینش عالم در ذات احدیت تغییری ایجاد نکرده و آفرینش عالم نیز از روی نیاز نبوده، پرداخته شده است وامام (ع) با بیان چند نکته به تفسیر ابداعی بودن(2) خلقت عالم پرداخته اند:
- لا فی شی ء اقامه؛ خداوند دستگاه خلقت را ابداعی خلق کرد یعنی هستی را در چیزی بنا نکرد و برای خلقت عالم ظرف و محلی نبود تا خلقت در آن واقع شود زیرا در آن صورت خود آن ظرف و محل از عالم مخلوقات بوده و آنها نیز باید در طرف و محلی ایجاد می شدند و همین طور ادامه داشت و در نهایت به تسلسل باطل می انجامید.
- لا فی شی حده: خداوند ایجاد عالم را در چیزی محدود نکرد یعنی مجموعه هستی در خلقت شان به یک محدودیت مادی منتهی نمی شوند و این از خصوصیات خلقت ابداعی عالم است.
- و لا علی شی حذاه و مثله: خداوند این جهان را با الهام از جهانی دیگر به وجود نیاورده است بدان گونه که قبل از خلقت این عالم، عالم دیگری خلق کرده باشد و با ملاحظه آن عالم قبلی، عالم حال را ایجاد کرده باشد و چنان هم نیست که این عالم مانند و مثل آن عالم قبلی خلق کرده باشد چرا که همه اینها با ابداعی بودن خلقت در تعارض است. بنابراین ابداعی بودن امر خلقت بدان معناست که نه در ظرف و محلی بنا شده، نه در مقابل عالمی بوده و نه مثل و مانند عالمی دیگر انجام شده است.
- لا لحاجه منه الی ذلک... یعنی خلقت ابداعی عالمی با این پیچیدگی و در عین حال ظرافت و دقت، ناشی از نیاز حضرت باری تعالی به آن و نیز برای کسب فضیلتی نبوده است و این خلقت ابداعی موجب زیادتی و یا کاهشی در ذات واجب تعالی نگردیده است، سوای آنکه چنین اموری واجب بالذات بودن نمی تواند در وجود ذی جود خداوند محقق باشد. در واقع آن حضرت در این کلمات گهربار، اشاره به یک اصل مسلم عقلانی یعنی کمال مطلق خداوندی دارند چرا که کمال مطلق در حاق مفهوم واجب الوجود بالذات نهفته است، به گونه ‌ای که تصور واجب بالذات بدون تصور کامل مطلق، غیر معقول است. چرا که ‌نیازمندی وعدم استقلال، با کمال و بی ‌نیازی مطلق که در حاق معنای واجب بالذات نهفته است ناسازگار است. از این رو، تصور اینکه خداوند با خلقت عالم خواسته به تکاملی برسد و یا اینکه در آفرینش عالم مجبور بوده است، امری عبث و مستحیل است.

به من بیاموز;961799 نوشت:
قال عليه السلام: واعلم يا عمرانـ أنّه لو كان خلق ما خلق لحاجه لم يخلق إلاّ من يستعين به على حاجته ولكان ينبغي أن يخلق أضعاف ما خلق؛ لأنّ الأعوان كلما كثروا كان صاحبهم أقوى والحاجة ـ يا عمران ـ لا يسعها لأنه كان لم يحدث من الخلق شيئاً إلاّ حدثت به حاجه أخرى؛ ولذلك أقول: لم يخلق الخلق لحاجه ولكن نقل بالخلق الحوائج بعضهم إلى بعض وفضل بعضهم على بعض بلا حاجه منه إلى فضل ولا نقمه منه على من أذل، فلهذا خلق.

پس از بیان این مطلب،‌ امام - علیه السلام - به اقامه ادله ای به شرح زیر، بر بی ‌نیازی خداوند از مخلوقاتش می پردازد:


۱) واعلم یا عمران! انه لو کان خلق ما خاق لحاجه لم یخلق الا من یستعین به علی حاجته. استدلال امام (ع) در این خصوص مشتمل بر فواید عقلیه زیر است: الف) اگر غرض از خلقت عالم، رفع نیاز از ذات باری تعالی باشد، این رفع نیاز از دو حال خارج نیست؛ یا از ناحیه نفس خلق کردن است یعنی نفس ایجاد کردن، نیاز او را برطرف می کند که در این صورت با خلق عوالم بی نهایت، باز موضوع نیازمندی باقی بوده و رفع نیاز نقطه ختمی نخواهد داشت و اگر رفع نیاز در نفس خلق کردن نباشد بلکه در خلقت عالم کنونی و بالفعل باشد یعنی با خلق همین عالم رفع نیاز محقق می شود، در این صورت مشکل ترجیح بلا مرجح بروز می کند زیرا انتخاب خلقت این عالم و نه عالمی دیگر به منظور رفع نیاز خویش، مصداق روشن ترجیح بلا مرجح است و چنین امری قبیح عقلی بوده و بر ذات باری تعالی عقلا محال است. ب) اگر موجودات به خاطر برخورداری از امتیاز رفع نیاز باری تعالی خلق شده اند ، باید قبل از خلقت که در عدم به سر می برده اند ، از این امتیاز برخوردار باشند، بر این اساس، منطقا و عقلا دلیلی بر خلق عالم وجود نخواهد داشت و اصل خلقت عبث خواهد بود و فعل عبث از آنجا که قبیح است بر ذات باری تعالی ممتنع است. ج) نقض غرض بر باری تعالی قبیح است. بنا بر این اگر غرض از خلقت عالم از طرف خدا، رفع نیاز او باشد، بایستی نیستی و زوال در حق ممکنات ممتنع باشد زیرا در فرض نیستی و زوال در حق آنها، هدف از خلقت شان که رفع نیاز از ذات واجب باشد، نقض می شود. د) لازمه چنین امری، آن است که فقط موجوداتی که در رفع نیاز از حضرت باری موثرند و می توانند او را در این امر یاری رسانند، خلق شوند و چنین فرضی منقوض است به مخلوقاتی که قدرت بر هیچ گونه رفع نیازی از خدا ندارند بلکه هیچ یک از آنها مفید منفعتی برای ذات باری نیستند و حکما در بحث نیازمندی معلول به علت، این موضوع را به اثبات عقلانی رسانده اند که معلول هم در حدوث و هم در بقایش محتاج علت تامه خویش است و از آنجا که ما سوی الله همه ممکنات بوده و معلول علت تامه خویش یعنی واجب بالذاتند، هم حدوثا و هم بقائا محتاج افاضه وجود از ذات باری هستند، بنا بر این چگونه ممکن است موجودی که همه چیزش را از خدا گرفته درموجودیت خدا تاثیرگذار باشد و خداوند به موجودی که خودش او را خلق کرده است محتاج باشد؟!


۲) و لکان ینبغی ان یخلق اضعاف ما خلق؛ لان الاعوان کلما کثروا کان صاحبهم اقوی، و این برهان دومی است که امام - علیه السلام - برای عدم نیازمندی خداوند نسبت به خلقت عالم اقامه فرموده‌اند و آن، این است که؛ اگر آنچه را که خداوند آفریده از روی نیاز بوده باشد، شایسته بود که خداوند چند برابر مخلوقاتی که خلق کرده می‌آفرید، چرا که هر اندازه نیروهای کمکی برای یک موجود بیشتر باشد، آن موجود نیرومندتر می‌گردد. به عبارت دیگر اگر نیازمندی از صفات واجب بالذات دانسته شود با توجه به بی ‌نهایت بودن ذات و صفات خدای تعالی، بایستی خلقت موجودات تا بی‌ نهایت و به منظور رفع احتیاجات بی‌ نهایت او ادامه پیدا کند و این مستلزم تجویز افتقار و نیازمندی بی ‌نهایت برای واجب بالذات است که امری ممتنع است. پس آفرینش هستی نمی‌تواند با انگیزه نیاز و احتیاج صورت پذیرفته باشد.


۳) و الحاجه یا عمران لا یسعها لانه لم یحدث من الخلق شیئا الا حدثت فیه حاجه اخری. سپس در بیان دلیل سوم می‌فرماید: اگر به وجود آوردن مخلوقات از روی حاجت بوده باشد، خلقت هر یک از آن مخلوقات موجب تثبیت احتیاجی دیگر برای خدای تعالی خواهد شد، پس هر چه را که در آینده نیز بیافریند، نسبت به آن محتاج خواهد بود و لازمه چنین امری اتصاف ذات واجب تعالی به نیازمندی بی ‌نهایت است که با مفهوم واجب بالذات بودن او مغایرت دارد.(3)


ان شاء الله در پست های بعدی توضیحات تکمیلی ادامه مناظره را پی خواهیم گرفت ...@};-

پی نوشت_______________________________________
1. استاد محمد تقی جعفری(ره) در شرح این قسمت از پاسخ امام - علیه السلام - می‌نویسد: «وحدانیت مطلق خداوندی از صفات ذاتیه اوست؛ لذا به هیچ وجه قابل تغییر نیست و هیچ موجودی نمی‌تواند در برابر آن ذات اقدس چنان مطرح شود و تحقق پیدا کند که وحدت مطلقه خداوندی را مبدل به واحد عددی نماید که موجود مفروض،‌ دوم آن واحد بوده باشد. نظیر این وحدت را تا حدی می‌توان در وحدت نفس «من» انسانی شهود کرد. من انسانی آن حقیقتی نیست که در برابر امور مادی که مدیریت آنها در اختیار من است به عنوان یک واحد بوده باشد که امور مادی دوم و سوم ... آن من، محسوب گردد.»
2. شیخ الرئیس در تعریف ابداع می نویسد: ابداع نامی است مشترک، دارای دو مفهوم؛ یکی چیزی را نه از چیز دیگر و نه به وسیله چیز دیگر پدید آوردن ومفهوم ثانی این است که چیزی بدون واسطه از سببی به طور اطلاق وجود یافته باشد در حالی که ذاتا موجودیتی نداشته و آنچه را هم [فرضا ] داشته، یکسره از دست داده باشد، و باز می توان گفت: ابداع ایجاد چیزی از نه چیز یعنی لاشی ء است یعنی هر موجودی که مسبوق به ماده و حرکت نباشد، وجودش بر سبیل ابداع می باشد و آن خروج از جوف عدم صریح به متنوجود و ثبات در عالم دهر است و به عبارت دیگر ایجاد شی ء غیر مسبوق به ماده و مدت.
3. برگرفته از مقاله تجلی وجه عقلانی دین در مناظرات علمی امام رضا (ع)، دکتر حسین رضایی مهر، با کمی تغییر.

حسام 1999;961997 نوشت:
سلام
البته ایراداتی میشه وارد کرد فی المثل
چیزی که وزن ندارد که همان روح است(حضرت)
با اسلوب گفتاری ایشان(نه من) می توان ایراد کرد تخیل،تفکر هم وزن ندارد

سلام@};-

بر مبنای آنچه در فلسفه به اثبات رسیده، انسان دارای سه مرتبه از مراتب وجود است؛ اول: بدن که از عالم طبع و ماده است و دستخوش تغییر و تحویل. دوم: مرحله لطیف تر و عالی تر یعنی ذهن، که حالتی میانی و برزخی دارد که دارای قوای باطنیه از قوه مفکره و متخیله و واهمه و حافظه و حس مشترک است. سوم: نفس و حقیقت انسان که از ذهن بسیار عالی تر، وسیع تر و لطیف تر است و شکل، صورت، اندازه و کیفیت ندارد. حقیقتی است مجرد از ماده و مجرد از صورت و آثار ماده.

چنانکه در بیان امام (ع) آمده روح و نفس ناطقه که عالی ترین بُعد وجودی انسان است، بدلیل اینکه حقیقتی است کاملاً مجرد از ماده و و مجرد از صورت و آثار و همه عوارض لاحقه، فاقد وزن است اما بُعد وجودی میانی (ذهن) یعنی قوای باطنیه از قوه مفکره و متخیله و واهمه و حافظه و حس مشترک، گرچه اینها همه شأنی از شؤون نفس آدمی هستند. اما صور خیالیه، برخی از احکام ماده را از قبیل شکل و مقدار دارا هستند و از بعضی دیگر، مبرایند. مانند حرکت و قوه و به تعبیر فلاسفه، این قسم تجرد؛ تجرد برزخی است. یعنی حدفاصل بین عالم ماده و عقل است.

بنابراین تأکید حضرت (ع) بر بی وزنی روح، بخاطر تجرد کامل آن از همه عوارض و آثار ماده است در حالیکه صورت مثالی قوه مدرکه و متخیله، درست است فاقد قوه و استعداد و وزن و ... و عاری از این اوصاف است، اما از آن جهت که دارای شکل و اندازه است مانند واقعیت بیرونی است(همان موقعیت برزخی) و همین امر، وجه تمایز بین روح با صورتهای مدرکه و متخیله را نشان می دهد که مورد تأکید خاص امام قرار گرفته است. بقول معروف وقتی امام می فرماید روح بی وزن است یعنی این بی وزنی خاص و خالص است عاری از هرگونه عوارض و آثار و با بی وزنی دیگر شئون ذهن و نفس(قوای مدرکه، مخیله و ...) که واجد برخی عوارض و آثار ماده هستند تفاوت دارد، بعبارتی هر گردی گردو نیست!

موفق باشید ...@};-

مشکور;962021 نوشت:
تا ابد چنان است که از ازل تا کنون بوده است

اینکه تا ابد چنان است را از کجای متن عربی متوجه شدین ؟

مشکور;962021 نوشت:
آنچه در پاسخ امام - علیه السلام - آمده است در واقع ناظر به یک قاعده عقلانی است یعنی لزوم وحدت مطلقه واجب بالذات که برگرفته از مفهوم واجب الوجود بالذات است چرا که تصور عدم وحدت مطلقه برای ذات واجب، مستلزم تجویز ترکب در آن ذات اقدس و در پی آن احتیاج و نیازمندی است که چنین تجویزی با معنا و مفهوم واجب الوجود بالذات، ناسازگار است

چرا ناسازگار است ؟ خداوند میتواند وجودی جدا از وجود ما داشته باشد و ترکیب هم در آن وجود خاص که مخصوص خداوند است وجود نداشته باشه !

اگر چه ممکن است با این حساب بگویید پس موجودی وجود دارد که از وجود خداوند نیست اما این سخن از یک جهت درست و از یک جهت غلط میشود .

از آن جهت درست است به نظرم که وجود خوده خداوند غیر از وجود موجوداتی با افعال مختلف است چرا که اگر وجودشان یکی بود با این حال ترکیب از ذات خداوند نفی نمیشد، زیرا موجودات همگی اراده ی واحدی ندارد و از ترکیب و اجزاء مختلف ساخته شده اند که هر کدام را به جهتی میکشد و اتحاد کاملی بین انها برقرار نیست .

اما از آن جهت غلط است که به هر حال تمام وجود موجودات از جانب خداوند است و اوست که آنها را خلق و ایجاد کرده و بر آنها تسلط دارد .

آیا این نظر بنده درست است ؟

اما شکل دیگر داستان اینگونه است که بگوییم موجودات وجودشان همان وجود خداوند است !

در این صورت موجودات جزئی از وجود خداوند خواهند بود و هر کدام سهمی از خدایی خواهند داشت که به نظرم صحیح نیست چون چطور میشود موجودی که کافر است و مخالف فرمان خدا فرمان میدهد جزئی از خدا باشد ؟

بررسی اشکال !

برخی میگویند اگر وجود موجودات غیر از وجود خوده خداوند باشد پس در جهان هستی حداقل دو موجود وجود دارند که این باعث دو خدایی میشود !

از نظر من اینطور نیست، خدا تعریف خودش را دارد صرفا یک موجود با وجود پیدا کردن خدا نمیشود بنابر این موجودات دیگر غیر از خداوند وجود دارند ولی خدا نیستند !

حال یک سوال پیش می آید اگر اینطور است و وجود موجودات جدا از هم است پس ما از کجا بدانیم که مثلا قدرت شیطان از قدرت خداوند بیشتر نیست ؟

به من بیاموز;962105 نوشت:
اینکه تا ابد چنان است را از کجای متن عربی متوجه شدین ؟

سلام و تشکر@};- از شما از قسمت رنگی شده:

فقال له عليه السلام: سألت فافهم أما الواحد فلم يزل واحدا كائنا لا شيء معه بلا حدود وأعراض ولا يزال كذلك

مشکور;962258 نوشت:
فقال له عليه السلام: سألت فافهم أما الواحد فلم يزل واحدا كائنا لا شيء معه بلا حدود وأعراض ولا يزال كذلك ثم خلق خلقاً مبتدعاً

واحد نیست ابتدایی برایش ، به تنهایی موجود بوده بدون چیزی همراهش بدون حدود و اعراض ، و بدون سابقه قبلی همچنین پس موجودی را خلق کرد ابتدا ...

مگه ترجمه اش اینطوری نمیشه ؟ میشه لطف کنید کلمه کلمه به ترجمه کنید ؟

کائنا یعنی چی ؟

به من بیاموز;962369 نوشت:
واحد نیست ابتدایی برایش ، به تنهایی موجود بوده بدون چیزی همراهش بدون حدود و اعراض ، و بدون سابقه قبلی همچنین پس موجودی را خلق کرد ابتدا ...

سلام مجدد@};-

ترجمه را در آغاز توضیح هر قسمت آورده ایم اما فرصت ترجمه کلمه به کلمه وجود ندارد زیرا از غرض اصلی تایپیک که فهم و درک مقصود پاسخ های حضرت (ع) است عقب می مانیم. در خصوص لا یزال کذلک که گفتیم: یعنی تا ابد چنین است. مگر نه اینکه معتقدیم خداوند موجود لایزال (همیشگی و ابدی) است. این عبارت همین معنا را بیان می کند که، خدای احد و واحد که نیست ابتدایی برایش ، به تنهایی موجود بوده و ... تا ابد نیز چنین است.

موفق باشید ...

به من بیاموز;962107 نوشت:
چرا ناسازگار است ؟ خداوند میتواند وجودی جدا از وجود ما داشته باشد و ترکیب هم در آن وجود خاص که مخصوص خداوند است وجود نداشته باشه !

بنظر می رسد در این بحث، شما بحث ترکیب را که ما در بیان قبلی گفتیم با بحث تعدد و چند خدایی خلط کرده اید. فلذا ناسازگاری واجب الوجود بودن خداوند با ترکیب و نیازمندی خدا را نتوانسته اید هضم کنید. در صورت ترکیب، قضیه ثابت و روشن است. و البته در ادامه خودتان موضوع را بدرستی توضیح داده و رفع اشکال نموده اید:

به من بیاموز;962107 نوشت:
اگر چه ممکن است با این حساب بگویید پس موجودی وجود دارد که از وجود خداوند نیست اما این سخن از یک جهت درست و از یک جهت غلط میشود .
به من بیاموز;962107 نوشت:
حال یک سوال پیش می آید اگر اینطور است و وجود موجودات جدا از هم است پس ما از کجا بدانیم که مثلا قدرت شیطان از قدرت خداوند بیشتر نیست ؟

از آن جهت درست است به نظرم که وجود خوده خداوند غیر از وجود موجوداتی با افعال مختلف است چرا که اگر وجودشان یکی بود با این حال ترکیب از ذات خداوند نفی نمیشد، زیرا موجودات همگی اراده ی واحدی ندارد و از ترکیب و اجزاء مختلف ساخته شده اند که هر کدام را به جهتی میکشد و اتحاد کاملی بین انها برقرار نیست .

اما از آن جهت غلط است که به هر حال تمام وجود موجودات از جانب خداوند است و اوست که آنها را خلق و ایجاد کرده و بر آنها تسلط دارد .


با توجه اصل نفی تعدد از خداوند، هیچ موجود دیگری مستقل از خداوند وجود نداشته و ندارد و ماسوی الله همه مخلوق و محتاج و عین ربط و وابستگی به خدای احد و واحدند، همه مخلوقات و ماسوی الله به اراده خداوند دارای وجود هستند منتهی به تشکیک مراتب. بنابراین، سؤال آخر شما مبنی بر فرض استقلال و امکان قدرت بیشتر شیطان نیز ابطال می گردد زیرا شیطان نیز بر اساس این تقریر مخلوق و وابسته و محتاج به خدای هستی بخش است. و بر اساس اصل نفی ترکیب، خداوند در اصل وجود مطلقه، ازلی و بی نهایتش و در خلق و ابداع عالم و مخلوقات، هیچ شریکی نداشته و ماهیت عالم هستی و مخلوقات از حقیقت حقه و صرف الوجود خدای متعال جدا و غیرقابل مقایسه هستند (لیس کمثله شیء) بنابراین، بدلیل همین وحدت مطلقه و نفی ترکیب که نیازمندی و احتیاج را نیز از ذات حقتعالی نفی می کند واجب الوجود بودن حقتعالی را ثابت می کند در حالیکه ماسوی الله بدلیل نیازمندی و فقر و احتیاج و وابستگی، دارای امکان فقری بوده و ممکن الوجودات عالم هستی اند.

موفق باشید ...@};-

به من بیاموز;961799 نوشت:
قال عمران: يا سيدي، هل كان الكائن معلوما في نفسه عند نفسه؟

قال الرضا عليه السلام: إنّما يكون المَعْلَمة بالشيء لنفي خلافه، وليكون الشيء نفسه بما نُفي عنه موجوداً، ولم يكن هناك شيء يُخالفه فتدعوه الحاجة إلى نفي ذلك الشيء عن نفسه بتحديد ما علم منها، أ فهمت يا عمران؟


سلام مجدد@};-

عمران صائبی عرض کرد: ای سرور من! آیا آن وجود (خداوند) در وجود خودش هم معلوم است؟ امام رضا (علیه السلام) فرمودند: آگاهی نسبت به چیزی، برای این است که مخالف آن را منتفی بداند و خود نسبت به آن چه نفی کرده است، موجود باشد و در واقع چیزی نبود که مخالف او باشد، تا نیاز به منتفی دانستن آن چیز از خودش، به وسیله مشخص کردن آگاهی به آن چیز باشد. ای عمران! آیا خوب فهمیدی. او جواب داد: ای سرور من! به خدا قسم فهمیدم.

عمران در ادامه گفت: به من بفرمایید که خداوند به چه چیزی آن چه را می دانست، می دانست؟ آیا به وسیله ضمیر و بینش خود بوده است یا خیر؟ امام رضا (علیه السلام) فرمودند: مگر نمی دانی که اگر دانش خداوند به ضمیر باشد، باید برای آن ضمیر اندازه ای باشد که به وسیله آن اندازه آن ضمیر شناخته شود؟ عمران عرض کرد: باید این چنین باشد. امام رضا (علیه السلام) فرمودند: آن ضمیر چیست؟ عمران صائبی سکوت کرد و در پاسخ سرگردان شد. امام رضا (علیه السلام) فرمودند: اشکال ندارد (که در جواب مانده ای) اگر از تو درباره خود ضمیر سؤال کردم، تو آن را به ضمیر دیگری می شناسی؟ و در ادامه فرمودند: ای عمران! (اگر چنین اعتقادی دارد) سخن و ادعای خود را باطل کرده ای. آیا سزاوار نیست کسی که یگانه است، به ضمیر توصیف نمی شود و به او بیشتر از این که کار، عمل و ساخت او می باشد، نمی توان چیز دیگری گفت و از آن کار، خیال روش ها و تجزیه آن مثل روش و تجزیه کنندگان به وجود نمی آید و این را خوب بفهم که هر چه را دوست داری، طبق آن عمل کن.

در این بیان، ضمن تأکید بر علم محض بودن حق تعالی و عدم غیریت برای آن وجود متعالی، به «محض بودن وجود حق تعالی» با این عبارت اشاره شده است که: «ولی در آن مقام غیرى نبود تا تمییز لازم باشد» یعنی «واجب تعالی وجود محض است که هیچ حد و مرزی ندارد» (فلسفه الهی از منظر امام رضا (علیه السلام)، جوادی آملی، ص54) و از این سخن به این اصل مهم فلسفی می رسیم که خداوند متعال «صرف الوجود و الحقیقه است» چرا که همانطور که در فلسفه اثبات شده است حقیقت صرف تکرار نشده و ثانی ندارد: «صرف الحقيقة لايتكرر و لايتثنى» (الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعة، ملاصدرا، ج1، ص54) و وجودی که صرف الوجود و حقیقت محض است برای دانستن خودش نیازی به چیزی دیگری ندارد. بعبارتی حضرت در باره علم خدا فرمود: علم او به ذاتش علم حضوری است و موجودات نزد ذات پاکش حاضرند و گرنه تسلسل لازم می‌آید، چرا که اگر علم او حضوری نباشد، باید به آن علم نیز علمی داشته باشد و همین طور برای علم بعدی و این منجر به تسلسل محال می‌شود.

در ادامه مناظره، عمران صائبی عرض کرد: ای سرور من! آیا از اندازه مخلوقات خداوند به من خبر می دهید که چگونه می باشد و معانی آن چیست؟ و به چند نوع به وجود آمده اند. امام رضا (علیه السلام) فرمودند: حال که سؤال کردی، خوب بفهم، که اندازه آفریده های او بر شش نوع است: لمس شده، وزن شدنی، دیدنی، غیر وزن شدنی که همان روح است. بعضی دیدنی است، اما مثل تقدیرها، عرض ها و صورت ها دارای وزن، لمس، حس، رنگ و ذوق نیست، بعضی نیز کار و حرکت می باشند که کارها به وسیله آن شناخته شوند، زیرا وقت بیشتر از مقدرای که نیاز دارند، برای آنها وجود ندارد. زمانی که از کار رها شد، حرکت می کند و اثر باقی می ماند و در هر چیزی که از بین رفته و اثر آن باقی می ماند، همین موضوع خواهد بود.

عمران صائبی عرض کرد: ای سرور من! آیا به من از آفریننده خبر می دهی، که او یگانه ای است که چیزی غیر از او نیست و با او چیزی وجود ندارد. آیا او با آفریدن آفریده ها تغییر نمی کند؟ امام رضا (علیه السلام) فرمودند: خداوند با آفریدن مخلوقات تغییر نمی کند، اما مخلوقات، با تغییراتشان توسط خداوند، متحول می شوند. عمران صابي براي اينكه تغييري را در خدا اثبات كند از حضرت مي پرسد: ای سرور من! آیا خداوند قبل از آفریدن ساکت بود و حرف نمی زد؟ امام رضا (علیه السلام) فرمودند: سکوت زمانی معنا دارد که قبل از آن سخن باشد و مثل این که به چراغ گفته نمی شود: او ساکت است و سخن نمی گوید و گفته نمی شود: چراغ، در آن چه انجام می دهد برای ما نورانی می کند، زیرا روشنایی از چراغ نه کار او و نه وجود است، بلکه چراغ وقتی به ما نور می دهد، چیزی جز نور نیست و می گوییم: چراغ به ما نور داد تا جایی که به وسیله او نور گرفتیم و با این مثلا کار تو روشن شد. عمران صائبی عرض کرد: ای سرور من! به نظر من، با آفرینش مخلوقات، وجود خداوند در کاری که انجام می دهد از حالی به حالی دیگر تغییر می کند. امام فرمودند: ای عمران! این که گفتی وجود خداوند تغییر می کند تا جایی که ذات او نیز دچار تحول می شود، موضوع غیر ممکنی است. ای عمران! آیا آتش در نوع تغییر دادن اشیاء تغییر می کند؟ و یا حرارت خود را می سوزاند؟ آیا شخص بینایی را دیده ای که بینایی خود را دیده باشد؟ عمران عرض کرد: این را ندیده ام.

عمران در ادامه گفت: ای سرور من! به من خبر می دهید که آیا او در مخلوقات یا مخلوقات در او است؟ امام فرمودند: ای عمران! خداوند بالاتر از آن است، (یعنی) نه او در مخلوقات و نه مخلوقات در او می باشد و خداوند از این سخنان برتر است. من چیزی به شما یاد می دهم که خداوند را به آن بشناسی و نیرو و قدرتی به جز خداوند وجود ندارد. از آینه به من خبر بده که آیا تو در آینه هستی یا آینه در تو است؟ و اگر هیچ کدام در هم نیستید، پس چگونه به وسیله آینه خود را می بینی؟ عمران عرض کرد: به وسیله نوری که میان من و آینه وجود دارد فرمودند: آیا نوری که در آینه وجود دارد بیشتر از آن چه در چشمانت است، می بینی؟ عرض کرد: بله. آن حضرت فرمودند: من نور را فقط این می دانم که مثل آینه شما را نسبت به خودتان راهنمایی می کند، بدون این که هر کدام از شما در دیگری باشد. البته مثال های زیادی غیر از این وجود دارد که انسان نادان سختی در این موضوع پیدا نمی کند و خداوند دارای مثال برتری است.

در توضیح تمثیل آینه گفتنی است: باري در تمثيل آينه به هيچ روي آينه در شخص ناظر از حيث ذات تغيير و تأثيري نخواهد داشت. يكي ديگر از خصايص اين تمثيل آن است كه در آن تصوير آينه قائم به شخص ناظر است و مبين آن است كه مخلوقات هيچ استقلالي از خود ندارند. آينه وقتي آينه است كه به صورت شيء مستقل و منحاز مورد توجه قرار نگيرد. اساساً در نگريستن به آينه اگر حدود آن در نظر نيايد،هيچگاه نمي توان از هستي آن آگاهي يافت و ديگرنُما و فاني است.البته بزرگي و كوچكي آينه در نمودن ناظر و محدود نمودن تصوير سهم شاياني دارند. از اين روست كه خداي نامتناهي،مخلوقات متناهي دارد و با آنكه هيچ حدود و اعراضي ندارد مصنوعاتش به هزاران كم و كيف متصفند. اگر بي شمار آينه نيز در مقابل ناظر قرار گيرد باز هم بقاي همه تصاوير به حضور وي در مقابل آن آينه خواهد بود. خدا به عنوان ناظر واحدي است كه در مقابل كثيري از آينه ها قرار گرفته و جهان نيز بي شمار آينه هايي است كه يك شخص كه همان حق متعال است مي نمايد. تأمل در اين تمثيل وجوه بسياري را براي مثل اعلي بودن آن در بحث از خدا و رابطه وي با خلق نشان مي دهد و معلوم مي كند كه به چه خاطر امام رضا(ع) آن را تمثيل برتر مي دانند.(در ابن باب نك:ميزان الصواب در شرح فصل الخطاب،ج1،ص 409.)

ادامه دارد ...@};-

مشکور;962489 نوشت:
مگر نه اینکه معتقدیم خداوند موجود لایزال (همیشگی و ابدی) است

خداوند در وجود خود لایزال و همیشگی است اما اینکه همواره بدون چیزی که در عرض و همراه او باشد است یا نه شک دارم !

ببینید از دو حالت خارج نیست ، یا اینکه ما خوده خدا هستیم ( البته نه همه اش بلکه جزئی از او )

یا اینکه ما در کنار خداوند هستیم و مخلوق او هستیم .

اگر جزئی از او هستیم و یا عین او هستیم یا موج او هستیم یا هر چیز دیگری خداوند بدون ما خداوند نمیشود در نتیجه ما هم متضاد هم هستیم و خداوند خنثی میشود .

یا اینکه ما مخلوق هستیم و وجودمان در کنار وجود خداوند است که این به نظرم منطقی است و اشکالی هم در آن نمیبینم .

اما شما نمیدونم چرا میخواید بگین ما جزئی از خداوند هستیم ولی چون نمیتونین کلمه جزء رو به کار ببرین و اینطوری میبینین ما هم کسی میشیم واسه خودمون میگین شما عین خداوند هستین

من نمیدونم عین یعنی چی ؟ جزء یعنی چی ؟

نامحدود بودن خداوند در زمان حال ، یعنی وجود نداشتن هیچ چیز غیر از خداوند که با اصل دین در تناقض است .

ببینید اشتباه نشود خداوند قدرتش نامحدود است علمش نامحدود است اما آیا وجودش هم نامحدود است ؟ یک حدیث روایت آیه قران برایم بیاورید که به صراحت بگوید وجود خداوند نامحدود است

به من بیاموز;964399 نوشت:
خداوند در وجود خود لایزال و همیشگی است اما اینکه همواره بدون چیزی که در عرض و همراه او باشد است یا نه شک دارم !

ببینید از دو حالت خارج نیست ، یا اینکه ما خوده خدا هستیم ( البته نه همه اش بلکه جزئی از او )

یا اینکه ما در کنار خداوند هستیم و مخلوق او هستیم .

اگر جزئی از او هستیم و یا عین او هستیم یا موج او هستیم یا هر چیز دیگری خداوند بدون ما خداوند نمیشود در نتیجه ما هم متضاد هم هستیم و خداوند خنثی میشود .

یا اینکه ما مخلوق هستیم و وجودمان در کنار وجود خداوند است که این به نظرم منطقی است و اشکالی هم در آن نمیبینم .


سلام مجدد@};-

از جـمـله صـفـات ذاتی خداوند، «ازلیّت» و «ابدیّت» است. این دو صفت به معنای آن اسـت کـه وجـود خـداوند، نه آغازی دارد و نه پایانی. گاهی این دو صفت را تحت عنوان «سرمدی» نیز ذکر می کنند. او هم «اوّل» است و هم «آخر». قرآن کریم در این باره می فرماید: «هُوَ الاْوَّلُ وَالاّْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَالْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ؛ اول و آخر و پیدا و پنهان، اوست و او به هر چیز داناست.»( حدید، 3)

امیر مؤمنان علی علیه السلام در خطبه ای می فرماید: «اوّلیتش را ابتدایی، و ازلیّتش را پایانی نیست. او اوّل بی آغاز، و باقی بی آخر است.»(1) از امـام صـادق علیه السلام نیز دربـاره مـعـنـای «اول» و «آخـر» سـؤال شد، فرمودند: «او اوّل اسـت کـه پیش از او اوّلی نبوده و آغازی بر او سبقت نگرفته و آخری است که آخر بودنش پـایـانـی نـدارد آن گـونـه کـه از صـفـات مـخـلوقـات فـهـمـیـده مـی شـود. خـدا، قـدیـم، اول و آخـر اسـت. هـمـیـشـه بوده و خواهد بود، بدون آغاز و پایان. پدید آمدن بر او واقع نمی شود و از حالی به حال دیگر تغییر نمی یابد. خالق همه چیز است.»(2)

اینکه شما می خواهید چیزی را در عرض وجود خداوند و همراه او ثابت کنید و نمی توانید اولیت و آغازگر بودن او را هضم کنید ناشی از عدم درک این دو صفت الهی است. اساساً اینکه بخواهید چیزی را هم عرض و همراه خدا و آنهم در کنار خدا قرار دهید در حقیقت یعنی قائل به تعدد خدا هستید که در مباحث توحید نفی کردیم و یا برای خدا قائل به شریک شده اید که این نیز به معنای ترکیب و نیازمندی خداوند است که در مباحث توحید باطل کردیم. انچه مسلم است خداوند خالق همه ماسوی الله است و هیچ موجودی هم عرض و در کنار خدا قادر به عرض اندام نیست، ماسوی الله همه مخلوق و وابسته و نیازمندند و هیچ عینیتی با خدا ندارند، مخلوق، عین وابستگی و نیاز و محدودیت و زوال پذیری است و خالق هستی بخش عین بی نیازی، ازلیت و ابدیت، بی انتهایی و زوال ناپذیری است.

پی نوشت________________________________________
1. لَیْسَ لاِوَّلِیَّتِهِ ابْتِداءٌ، وَ لا لاِزَلِیَّتِهِ انْقِضاءٌ. هُوَ الاْوَّلُ لَمْ یَزَلْ، وَ الْباقی بِلا اَجَل، نهج البلاغه، خطبه 162.
2. اصول کافی، ج1، ص 90.

به من بیاموز;964399 نوشت:
اما شما نمیدونم چرا میخواید بگین ما جزئی از خداوند هستیم ولی چون نمیتونین کلمه جزء رو به کار ببرین و اینطوری میبینین ما هم کسی میشیم واسه خودمون میگین شما عین خداوند هستین
من نمیدونم عین یعنی چی ؟ جزء یعنی چی ؟
نامحدود بودن خداوند در زمان حال ، یعنی وجود نداشتن هیچ چیز غیر از خداوند که با اصل دین در تناقض است .
ببینید اشتباه نشود خداوند قدرتش نامحدود است علمش نامحدود است اما آیا وجودش هم نامحدود است ؟ یک حدیث روایت آیه قران برایم بیاورید که به صراحت بگوید وجود خداوند نامحدود است

نامحدود بودن خداوند یعنی احاطه وجودی بر همه عالم و بر همه مخلوقات و جزء جزء پدیده ها، خداوند نامحدود مطلق است و محیط بر همه مخلوقات محدود هستی، این بی انتهایی و نامحدودی هم در ذات و هم در صفات حقتعالی ثابت است. این تصور، که وجود خداوند نمی تواند نامحدود باشد در حالیکه در عالم هستی، وجود مخلوقات دیگری ثابت است! گمان باطلی است. بعبارتی وجود مخلوقات و کائنات هستی، موجب محدودیت وجود باریتعالی نمی شوند، زیرا محدود چنانکه از نامش پیداست، تحت احاطه و متأثر از شعاع وجودی حضرت احدیت است دارای فقر محض وجودی است و این یعنی اینکه نمی تواند در بی انتهایی خدای متعال که غنی مطلق است تأثیری بگذارد و در آن حقیقت بی انتها محدودیتی ایجاد کند.

موفق باشید ...@};-

مشکور;964749 نوشت:
اینکه شما می خواهید چیزی را در عرض وجود خداوند و همراه او ثابت کنید و نمی توانید اولیت و آغازگر بودن او را هضم کنید ناشی از عدم درک این دو صفت الهی است. اساساً اینکه بخواهید چیزی را هم عرض و همراه خدا و آنهم در کنار خدا قرار دهید در حقیقت یعنی قائل به تعدد خدا هستید که در مباحث توحید نفی کردیم و یا برای خدا قائل به شریک شده اید که این نیز به معنای ترکیب و نیازمندی خداوند است که در مباحث توحید باطل کردیم. انچه مسلم است خداوند خالق همه ماسوی الله است و هیچ موجودی هم عرض و در کنار خدا قادر به عرض اندام نیست، ماسوی الله همه مخلوق و وابسته و نیازمندند و هیچ عینیتی با خدا ندارند، مخلوق، عین وابستگی و نیاز و محدودیت و زوال پذیری است و خالق هستی بخش عین بی نیازی، ازلیت و ابدیت، بی انتهایی و زوال ناپذیری است.

خیر من قائل به تعدد خدا نیستم ، کسی که میگوید ما عین وجود خدا هستیم قائل به تعدد خداست ، من میگویم ما وجود داریم فقط همین ، خدا هم وجود دارد ، هر چیزی که وجود دارد لزوما خدا نیست !

فعلا بحث بر سر وجود است نه نوع آن که شما میگویید عین وابستگی و ... است .

وقتی میگویید خداوند از اول و آخر در وجود بی انتها است یعنی همه ما خدا هستیم ! من این را در جای خودش بحث کرده ام ! ولی اگر بگویید خداوند از اول در زمان بی انتها و در آخر در زمان بی انتهاست میشود آن را با باور بنده منطبق کرد .

در ضمن این مطلب را درک کنید که بی آغاز و پایان بودن خداوند در بعد زمان است نه در بعد وجود احتمالا !

مثلا یک موجود محدود میتواند ازلی و ابدی باشد ، ولی یک موجود نامحدود از هر نظر و از نظر وجودی نمیتواند با باور بنده سازگار شود و دلیل آن را هم سر جای خودش بحث کردم یکبار دیگر هم تکرار میکنم .

اگر خداوند از نظر وجودی نامحدود باشد یعنی تمام موجودات جزئی از وجود او هستند و این قانون ریاضی و منطقی است به نظرم .

که در نتیجه به ما میگوید آن کافر و بت پرست مشرک هم نه تنها خدا پرست است بلکه خوده خدا هم است !

به من بیاموز;965201 نوشت:
وقتی میگویید خداوند از اول و آخر در وجود بی انتها است یعنی همه ما خدا هستیم ! من این را در جای خودش بحث کرده ام ! ولی اگر بگویید خداوند از اول در زمان بی انتها و در آخر در زمان بی انتهاست میشود آن را با باور بنده منطبق کرد .

سلام مجدد@};-

چطور می شود وقتی میگوییم هوالاول والاخر و وجودش بی انتهاست این یعنی ما هم خدا هستیم؟ وجود خدای متعال ذاتی است و وجود ما فقری و عین وابستگی، وقتی در باره نامحدودی خداوند صحبت می کنیم یعنی ذات و صفات خداوند در اوج بی نیازی و بساطت است و حال آنکه ماسوی الله عین فقر و محدودیت و در نهایت نیازمندی و ترکیب هستند. چگونه موجود تماماً محدود و مرکب و در اوج نیازمندی و فقر هم می تواند مخلوق باشد و هم خدای خالق؟ اینکه نسبت به خدا گفته می شود هوالاول و الاخر یعنی بی انتهایی و نامحدودی از ناحیه اغاز و انجام، آیا چنین توصیفی را می شود برای سایر مخلوقات که دارای وجود هستند هم بکار برد؟

به من بیاموز;965201 نوشت:
در ضمن این مطلب را درک کنید که بی آغاز و پایان بودن خداوند در بعد زمان است نه در بعد وجود احتمالا !

مثلا یک موجود محدود میتواند ازلی و ابدی باشد ، ولی یک موجود نامحدود از هر نظر و از نظر وجودی نمیتواند با باور بنده سازگار شود و دلیل آن را هم سر جای خودش بحث کردم یکبار دیگر هم تکرار میکنم .

اگر خداوند از نظر وجودی نامحدود باشد یعنی تمام موجودات جزئی از وجود او هستند و این قانون ریاضی و منطقی است به نظرم .


در باره سرمدیت و ازلی و ابدی بودن خداوند تعاریف بسیاری گفته شده که در اینجا به تعریف کاملی اشاره می کنیم که پاسخ ابهام شما را نیز در بر دارد: سرمدیت که همان ازلی و ابدی یعنی بی آغازی و بی پایانی است عبارتست از اينكه؛ خداوند هم قديم و هم ازلى است يعنى سر آغازى براى ذات او نيست بلكه او خود سر آغاز همه موجودات است و از بى‏ نهايت بوده و به نقطه‏ اى نمى‏ رسيم كه بگوئيم در اينجا شروع شده و هم باقى و ابدى است يعنى سرانجامى هم براى ذات او نيست بلكه او خود سر انجام همه موجودات است و تا بى‏ نهايت خواهد بود و به نقطه‏ اى نخواهيم رسيد كه بگوئيم تا اينجا ذات تمام مى‏ شود و به پايان خط مى‏ رسد و به قول قرآن هو الاول و الآخر و در يك جمله ذات حق سرمدى است يعنى از بى‏ نهايت تا بى‏ نهايت امتداد دارد و هميشه بوده و همواره خواهد بود،

نه عدم سابق در آنجا راه دارد كه روزى نبوده سپس پيدا شده و نه عدم لاحق مفهوم دارد كه روزى هم نابود شود و اصولا من و الى كه دليل بر ابتداء و انتهاء غايت زمانى و مكانى هستند در مورد ذات حق بى‏ معنا است و نتوان گفت: از كى؟ تا به كى؟ اين حدود براى ممكنات است و نه واجب، دليل بر اينكه خدا سرمدى است: در برهان امكان و وجوب به اثبات رسيد كه خداوند واجب الوجود لذاته است و تصور همين معنا كافى است براى اثبات سرمديت زيرا كه واجب الوجود لذاته يعنى حقيقت مطلقه‏ اى كه وجود و هستى براى او ضرورت دارد آن هم ضرورت بالذات يعنى از خود ذات سرچشمه مى‏ گيرد و مى‏ جوشد نه ضرورت بالغير كه هر ممكنى در سايه وجود علت تامه آن ضرورى الوجود مى‏ گردد.(شرح كشف المراد، محمدی خراسانی، ص: 142.)

بنابراین بر خلاف نظر شما اولاً ازلیت و ابدیت حقتعالی به ذات و وجود لم یزلی او بر می گردد و نه به زمان و ثانیاً مفهوم ازلیت و ابدیت که از جمله صفات ذاتی خداوند است یک مفهوم فرازمانی است. و قید زمان هر کجا بکار رود مربوط به ممکنات و موجودات زمانی و زمینی بوده و محدودیت بخش است.

البته موجودات محدود نمی توانند به حقیقت معنا نامحدود را درک کنند! اما فرض بر آن است خدای هستی بخش که یکتایی و عدم تعدد و بساطت، عدم ترکب و بی نیازی اش ثابت شده وقتی این مفروضات از راه عقل و نقل ثابت شد نمی توان در عالم هستی مملکتی را یافت که از محدوده احاطه و مُلک و فرمانراویی خدای یکتا خارج باشد و نمی توان عالمی و موجوداتی را یافت که از او بی نیاز باشند و مخلوق و فعل او نباشند و نمی توان آغاز و انجامی را خارج از محدوده نفوذ و اراده و تأثیر او یافت و ... این معانی که با عقل قابل احصا و شمارش است همه گواه نامحدود و بی انتها بودن و سرمدیت حقتعالی جل و علا است.

وقتی میگوییم خداوند از لحاظ وجودی نامحدود است یعنی در مرحله ذات و صفات بعنوان خالق یکتا نامحدود است و ممکنات و مخلوقات (ماسوی الله) همه فعل خدا هستند نه اینکه جزئی جدا شده از خدا باشند. اگر در باره ممکنات تصور شد که جزء خداوند هستند شائبه ترکیب و تعدد قدیم و خدایان متعدد تقویت می شود که قبلاً بطلان چنین تصوری ثابت شده است.

موفق باشید ...@};-

مشکور;965571 نوشت:
چطور می شود وقتی میگوییم هوالاول والاخر و وجودش بی انتهاست این یعنی ما هم خدا هستیم؟ وجود خدای متعال ذاتی است و وجود ما فقری و عین وابستگی، وقتی در باره نامحدودی خداوند صحبت می کنیم یعنی ذات و صفات خداوند در اوج بی نیازی و بساطت است و حال آنکه ماسوی الله عین فقر و محدودیت و در نهایت نیازمندی و ترکیب هستند. چگونه موجود تماماً محدود و مرکب و در اوج نیازمندی و فقر هم می تواند مخلوق باشد و هم خدای خالق؟ اینکه نسبت به خدا گفته می شود هوالاول و الاخر یعنی بی انتهایی و نامحدودی از ناحیه اغاز و انجام، آیا چنین توصیفی را می شود برای سایر مخلوقات که دارای وجود هستند هم بکار برد؟

یکی از ابعاد وجود مکان هستش حدس میزنم ، اگه مکانی رو بی آغاز و انتها تصور کنید معنیش این میشود که تمام مکان ها زیر مجموعه و جزئی از آن مکان بی نهایت هستند ، به عنوان مثال یک مجموعه تصور کنید که اول و آخر ندارد، آیا نمیتوان گفت هر عددی در چنین مجموعه ای میگنجد ؟ چرا که مجموعه نا محدود هست و حدود است که مشخص میکند چه چیز داخل مجموعه قرار گرفته و چه چیز بیرون از آن است .

یک پاره خط تصور کنید که ابتدا و انتها ندارد و از تمام جهات چنین است ، آیا میتوان نقطه و خطی را متصور شد که جزئی از آن خط نباشد و داخل آن خط نباشد ؟

مشکور;965571 نوشت:
در باره سرمدیت و ازلی و ابدی بودن خداوند تعاریف بسیاری گفته شده که در اینجا به تعریف کاملی اشاره می کنیم که پاسخ ابهام شما را نیز در بر دارد: سرمدیت که همان ازلی و ابدی یعنی بی آغازی و بی پایانی است عبارتست از اينكه؛ خداوند هم قديم و هم ازلى است يعنى سر آغازى براى ذات او نيست بلكه او خود سر آغاز همه موجودات است و از بى‏ نهايت بوده و به نقطه‏ اى نمى‏ رسيم كه بگوئيم در اينجا شروع شده و هم باقى و ابدى است يعنى سرانجامى هم براى ذات او نيست بلكه او خود سر انجام همه موجودات است و تا بى‏ نهايت خواهد بود و به نقطه‏ اى نخواهيم رسيد كه بگوئيم تا اينجا ذات تمام مى‏ شود و به پايان خط مى‏ رسد و به قول قرآن هو الاول و الآخر و در يك جمله ذات حق سرمدى است يعنى از بى‏ نهايت تا بى‏ نهايت امتداد دارد و هميشه بوده و همواره خواهد بود،

نه عدم سابق در آنجا راه دارد كه روزى نبوده سپس پيدا شده و نه عدم لاحق مفهوم دارد كه روزى هم نابود شود و اصولا من و الى كه دليل بر ابتداء و انتهاء غايت زمانى و مكانى هستند در مورد ذات حق بى‏ معنا است و نتوان گفت: از كى؟ تا به كى؟ اين حدود براى ممكنات است و نه واجب، دليل بر اينكه خدا سرمدى است: در برهان امكان و وجوب به اثبات رسيد كه خداوند واجب الوجود لذاته است و تصور همين معنا كافى است براى اثبات سرمديت زيرا كه واجب الوجود لذاته يعنى حقيقت مطلقه‏ اى كه وجود و هستى براى او ضرورت دارد آن هم ضرورت بالذات يعنى از خود ذات سرچشمه مى‏ گيرد و مى‏ جوشد نه ضرورت بالغير كه هر ممكنى در سايه وجود علت تامه آن ضرورى الوجود مى‏ گردد.(شرح كشف المراد، محمدی خراسانی، ص: 142.)

بنابراین بر خلاف نظر شما اولاً ازلیت و ابدیت حقتعالی به ذات و وجود لم یزلی او بر می گردد و نه به زمان و ثانیاً مفهوم ازلیت و ابدیت که از جمله صفات ذاتی خداوند است یک مفهوم فرازمانی است. و قید زمان هر کجا بکار رود مربوط به ممکنات و موجودات زمانی و زمینی بوده و محدودیت بخش است.

البته موجودات محدود نمی توانند به حقیقت معنا نامحدود را درک کنند! اما فرض بر آن است خدای هستی بخش که یکتایی و عدم تعدد و بساطت، عدم ترکب و بی نیازی اش ثابت شده وقتی این مفروضات از راه عقل و نقل ثابت شد نمی توان در عالم هستی مملکتی را یافت که از محدوده احاطه و مُلک و فرمانراویی خدای یکتا خارج باشد و نمی توان عالمی و موجوداتی را یافت که از او بی نیاز باشند و مخلوق و فعل او نباشند و نمی توان آغاز و انجامی را خارج از محدوده نفوذ و اراده و تأثیر او یافت و ... این معانی که با عقل قابل احصا و شمارش است همه گواه نامحدود و بی انتها بودن و سرمدیت حقتعالی جل و علا است.

وقتی میگوییم خداوند از لحاظ وجودی نامحدود است یعنی در مرحله ذات و صفات بعنوان خالق یکتا نامحدود است و ممکنات و مخلوقات (ماسوی الله) همه فعل خدا هستند نه اینکه جزئی جدا شده از خدا باشند. اگر در باره ممکنات تصور شد که جزء خداوند هستند شائبه ترکیب و تعدد قدیم و خدایان متعدد تقویت می شود که قبلاً بطلان چنین تصوری ثابت شده است.

موفق باشید ...

ببینید وجود یعنی هر انچه قابل درک است ، اگر خداوند در وجود یعنی هر آنچه قابل درک است نامحدود باشد پس همه چیز را شامل میشود و همه چیز جزئی از ذات اوست .

ولی اگر بگوییم مثلا خداوند در علم نامحدود است و همه چیز را میداند مشکلی به وجود نمی اید به نظرم ، چون میشود من هم چیزی را بدانم و خداوند هم آن را بداند و من غیر از خداوند باشم، میشود من هم قادر باشم خداوند هم قادر به همه چیز باشد ولی بین ما فرقی باشد .

ولی اگر بگوییم من هم وجود دارم خداوند هم همه ی وجود است بنابر این من جزئی از خداوند میشم .

پس نگویید خداوند مانند دریاست ما مانند موج دریا

من از سخنانی که توی همین سایت مطرح میشد اینطور برداشت کردم ، الان چیزی که شما میگین با عقیده من تقریبا سازگاره

به من بیاموز;965606 نوشت:
یکی از ابعاد وجود مکان هستش حدس میزنم ، اگه مکانی رو بی آغاز و انتها تصور کنید معنیش این میشود که تمام مکان ها زیر مجموعه و جزئی از آن مکان بی نهایت هستند ، به عنوان مثال یک مجموعه تصور کنید که اول و آخر ندارد، آیا نمیتوان گفت هر عددی در چنین مجموعه ای میگنجد ؟ چرا که مجموعه نا محدود هست و حدود است که مشخص میکند چه چیز داخل مجموعه قرار گرفته و چه چیز بیرون از آن است .

یک پاره خط تصور کنید که ابتدا و انتها ندارد و از تمام جهات چنین است ، آیا میتوان نقطه و خطی را متصور شد که جزئی از آن خط نباشد و داخل آن خط نباشد ؟

به من بیاموز;965606 نوشت:
ببینید وجود یعنی هر انچه قابل درک است ، اگر خداوند در وجود یعنی هر آنچه قابل درک است نامحدود باشد پس همه چیز را شامل میشود و همه چیز جزئی از ذات اوست .

ولی اگر بگوییم مثلا خداوند در علم نامحدود است و همه چیز را میداند مشکلی به وجود نمی اید به نظرم ، چون میشود من هم چیزی را بدانم و خداوند هم آن را بداند و من غیر از خداوند باشم، میشود من هم قادر باشم خداوند هم قادر به همه چیز باشد ولی بین ما فرقی باشد .

ولی اگر بگوییم من هم وجود دارم خداوند هم همه ی وجود است بنابر این من جزئی از خداوند میشم .

پس نگویید خداوند مانند دریاست ما مانند موج دریا

من از سخنانی که توی همین سایت مطرح میشد اینطور برداشت کردم ، الان چیزی که شما میگین با عقیده من تقریبا سازگاره


سلام مجدد@};-

احساس می کنم علیرغم توضیحات پیشین، شما تعریف های درستی از نامحدود بودن، لامکان بودن خدا و اساساً تعریف مکان و حقیقت وجودی خدا را در ذهنتان ندارید و طبق مسموعات و مفاهیمی که در باره مخلوقات بکار برده می شود، سعی می کنید داخل در همان مجموعه خداوند را هم قرار داده و تصورات بشری را در باره خداوند نیز تصدیق کنید.

ما در ادامه بحث مبسوطی را در باره حقیقت وجود خدا، نامحدود بودن و لامکان بودن خدا بیان می کنیم امیدوارم مشکل گشا باشد.

اولاً معنای بی نهایت بودن خدا این است که ذات خدا ذاتی است نامتناهی از هر جهت و دارای تمام کمالات.(1) و وجود او از هر جهت که فرض کنیم نامحدود است، جایی نیست که نباشد، زمانی نیست که وجود نداشته باشد، کمالی نیست که دارا نباشد(2) لذا ذات خدا هیچ حد و مرزی ندارد و به فرمودۀ قرآن کریم "هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ"(3) و " فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ(4)، خدا در همه جا وجود داشته و محدود به حد و مرز خاصی نیست و از جمله، فوق زمان و مکان است، اما معنای بی نهایت بودن خدا این نیست که خدا همۀ مکان ها را اشغال کرده باشد بلکه اساسا هیچ مکانی را اشغال نکرده است زیرا این جسم (موجود دارای ابعاد سه گانه طول ،عرض،ارتفاع) است که مکان اشغال می کند و خداوند جسم نیست تا مکانی را اشغال نماید.

ثانیاً لازمۀ مکان داشتن اشیاء، محدودیت اشیاء در آن مکان خاص بوده و اگر خدا مکان داشته باشد، یعنی محدود به مکان خاصی است که این با نامحدود بودن ذات خدا سازگار نیست.(5) امام کاظم (ع) می فرماید: "به درستی که خداوند متعال همیشه وجود داشت، بدون زمان و مکانی و الآن نیز همانگونه است، هیچ مکانی از او خالی نیست و در عین حال هیچ مکانی را اشغال نمی کند و در هیچ مکانی حلول نکرده است."(6) شخصی از امام علی (ع) سؤال کرد پروردگار ما ،قبل از آنکه آسمان و زمین را بیافریند کجا بود؟ حضرت فرمودند: کجا، سؤال از مکان است، خداوند وجود داشت و هیچ مکانی وجود نداشت.(7)

ثالثاً از طرف دیگر خدا موجودی، غنی و بی نیاز از غیر است و تمام ممکنات محتاج به اویند و اگر بخواهد مکانی داشته باشد برای وجود خود نیاز به آن مکان خواهد داشت، که در این صورت دیگر خدا واجب الوجود و غنی نبوده، بلکه نیازمند به مکان خواهد بود، مثل ما انسان ها که برای وجود خود نیازمند به مکان می باشیم . امیرالمؤمنین (ع) به یکی از دانشمندان یهود می فرماید: خداوند متعال مکان را آفرید بنابراین ممکن نیست خودش مکانی داشته باشد و برتر از آن است که مکانی او را در خود جای دهد ... الخ ... (8) در حالی که اگر خدا یک موجود مکان دار باشد اولا؛ محدود به آن مکان بوده و دیگر نمی تواند در مکان های دیگر وجود داشته باشد و ثانیاً؛ او نیازمند به مکان خواهد بود نه خالق و آفریدگار مکان تا مکان نیازمند به او بوده باشد.

رابعاً مکان حادث است (ابتدا نبوده و بعد به وجود آمده است) و قدیم و ازلی نیست در حالی که خداوند هم ازلی (قدیم) و هم ابدی است(9) و اگر خداوند متعال بخواهد مکان داشته باشد، همانطوری که مکان امری حادث است، خدا نیز حادث بوده و قدیم بالذات و ازلی نخواهد بود در حالیکه خدا قدیم بالذات و ازلی است لذا نمی تواند مکان داشته باشد(10) اما اینکه می گوییم خدا در همه جا هست یعنی اساساً خدا مافوق مکان است لذا مکان ها در برابر او یکسان است و همه جا را پر کرده و وجود خدا در همه جا هست.(11) امام صادق (ع) در جواب ابوشاکر که از او سؤال کرده بود آیا خداوند یکتای نادیده در درون سنگ است؟ فرمود: در درون همه چیز و همه جا هست همانطور که هوایی که دیده نمی شود در همه جا هست خداوند متعال نیز در همه جا هست.(12) قرآن کریم در این باره می فرماید: "مشرق و مغرب، از آن خداست! و به هر سو رو کنید، خدا آنجاست! خداوند بى‏نیاز و داناست"‏. (13)

اما در خصوص رابطۀ موجودات عالم با خدای هستی بخش گفتنی است: بدون شک موجودات عالم دارای کثرت و تعدد و اختلاف انواع و اصناف هستند اما همه ظهور تجلی صفات پروردگار متعال و فیضی از افاضات نامتناهی او به شمار می آیند. جابر از امام صادق (ع) پرسید شما قبول دارید که خداوند در همه جا هست؟ امام فرمود: آری، جابر پرسید: بنابراین باید تصدیق کنید که خدا در همه چیز نیز هست؟ امام فرمود: آری، جابر پرسید: بنابراین باید عقیده کسانی که می گویند آفریده و آفریدگار یکی است، صحیح باشد چون وقتی معتقد شدیم که خدا در همه چیز است باید تصدیق کنیم که همه چیز، حتی سنگ و آب و گیاه خدا است؟ امام فرمود: چنین نیست، خدا در سنگ و آب و گیاه هست ولی سنگ و آب و گیاه خدا نیست، همانطورکه روغن در چراغ هست ولی چراغ، روغن نیست.(14) چنانکه همین معنا در پاسخ امام رضا (ع) به عمران صابی مطرح شده است. (15)؛(16)

موفق باشید ...@};-

پی نوشت____________________________________
1. مکارم شیرازی، ناصر، عقیده یک مسلمان، ص 38، مطبوعاتی هدف، چاپ اول.
2. مکارم شیرازی، ناصر، خدا را چگونه بشناسیم؟، ص 42، انتشارات محمدی(ص).
3. انعام، 3.
4. بقره، 155.
5. همان، ص 47.
6. شیخ صدوق(ره)، توحید باب 28، حدیث 12: «ان الله تبارک و تعالی کان لم یزل بلازمان و لامکان و هو الآن کماکان لایخلوا منه مکان و لایشغل به مکان و لایحل فی مکان».
7. قائمی، اصغر، اصول اعتقادات، ص 61، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1378ش.
8. اجتجاع طبرسی(ره)، ج 2، ص 313.
9. هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیم
10. شیخ طوسی (ره)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 318، انتشارات شکوری، زمستان 1373ش.
11. خدا را چگونه بشناسیم؟، ص 81.
12. محمدی ری شهری، بحث آزاد در اسلام، ص 58، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، تیرماه 1372ش.
13. بقره، 155: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیم».
14. بحث آزاد در اسلام، ص 90.
15. بخشی که عمران صابی از امام رضا (ع) سؤال کردند که آقا بفرمائید آیا خدا در خلق است یا خلق در خدا قرار دارد؟، احتجاجات، ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، ج ‏2، ص 307.
16. برگرفته از سایت پاسخگویی اسلام کوئست، با کمی تغییر.

پرسش:
[=book antiqua] مناظره بین امام رضا(علیه السلام) و عمران صابی را به زبان ساده و گویا بیان کنید:

پاسخ:
بدلیل گستردگی مباحثی که در این مناظره بیان شده، سعی خواهیم کرد که به بخشهایی از مناظره حول محور بحث خداشناسی و توحید و آفرینش و ابداع جهان اشاره کنیم:

عمران صابی، که یکی از متکلمین معروف بود برخاست و نزد امام (علیه السلام) آمد و گفت: [=book antiqua]«ای دانشمند بزرگ! از نخستین وجود (وجود اول یعنی خداوند) و مخلوقاتش با من سخن بگو. امام (علیه السلام) فرمود: (اکنون که سوال کردی، پاسخ سوالات را بفهم. خداوند یگانه از اول، بی ‌همتا بوده، موجودی است که چیزی با او نبوده، حدود و اعراض، راهی به او نداشته است.)» (1)

در توضیح این بخش از سخن نکاتی را تقدیم می کنیم: چنانکه معلوم است سوال عمران صابی از وجود نخستین یعنی واجب متعال است که چگونه وجودی است و امام (علیه السلام) در پاسخ می‌فرمایند: "خداوند یگانه از ازل بی‌همتا بوده، موجودی است که چیزی با او نبوده، حدود و اعراض، راهی به او نداشته ‌اند، تا ابد چنان است که از ازل تا کنون بوده است." آنچه در پاسخ امام (علیه السلام) آمده است در واقع ناظر به یک قاعده عقلانی است یعنی لزوم وحدت مطلقه واجب بالذات که برگرفته از مفهوم واجب الوجود بالذات است چرا که تصور عدم وحدت مطلقه برای ذات واجب، مستلزم تجویز ترکب در آن ذات اقدس و در پی آن احتیاج و نیازمندی است که چنین تجویزی با معنا و مفهوم واجب الوجود بالذات، ناسازگار است و با توجه به همین وحدت مطلقه است که حضرت احدیت از ازل بی ‌همتا بوده و حدود و اعراض در او راه ندارند.(2)

در ادامه مناظره، حضرت (علیه السلام) می فرماید: [=book antiqua]«مخلوقات را به طور ابداعی (بدون اینکه سابقه هستی داشته باشند) خلق کرد، آنها را برگزیده وغیر برگزیده، مختلف و دارای الفت‌ها و رنگ‌ها و طعم‌های مختلف قرار داد و این خلقت نه ناشی از نیاز خداوند به آن بوده و نه برای به دست آوردن درجه فضلی که خداوند برای رسیدن به آن، احتیاج به صفت کائنات داشته باشد، بوده است و نه در امر خلقت برای خود افزایش و کاهش دیده است.» (3)

در این قسمت از کلام امام (علیه السلام)، به بیان کیفیت خلقت و اینکه آفرینش عالم در ذات احدیت تغییری ایجاد نکرده و آفرینش عالم نیز از روی نیاز نبوده، پرداخته شده است وامام (علیه السلام) با بیان چند نکته به تفسیر ابداعی بودن(4) خلقت عالم پرداخته اند:

- «[=book antiqua]لا فی شی ء اقامه؛ خداوند دستگاه خلقت را ابداعی خلق کرد.» یعنی هستی را در چیزی بنا نکرد و برای خلقت عالم ظرف و محلی نبود تا خلقت در آن واقع شود زیرا در آن صورت خود آن ظرف و محل از عالم مخلوقات بوده و آنها نیز باید در طرف و محلی ایجاد می شدند و همین طور ادامه داشت و در نهایت به تسلسل باطل می انجامید.

- [=book antiqua]«لا فی شی حده: خداوند ایجاد عالم را در چیزی محدود نکرد.» یعنی مجموعه هستی در خلقت شان به یک محدودیت مادی منتهی نمی شوند و این از خصوصیات خلقت ابداعی عالم است.

- [=book antiqua]«و لا علی شی حذاه و مثله: خداوند این جهان را با الهام از جهانی دیگر به وجود نیاورده است.» بدان گونه که قبل از خلقت این عالم، عالم دیگری خلق کرده باشد و با ملاحظه آن عالم قبلی، عالم حال را ایجاد کرده باشد و چنان هم نیست که این عالم مانند و مثل آن عالم قبلی خلق کرده باشد چرا که همه اینها با ابداعی بودن خلقت در تعارض است. بنابراین ابداعی بودن امر خلقت بدان معناست که نه در ظرف و محلی بنا شده، نه در مقابل عالمی بوده و نه مثل و مانند عالمی دیگر انجام شده است.

-[=book antiqua] «لا لحاجه منه الی ذلک... یعنی خلقت ابداعی عالمی با این پیچیدگی و در عین حال ظرافت و دقت، ناشی از نیاز حضرت باری تعالی به آن و نیز برای کسب فضیلتی نبوده است.» و این خلقت ابداعی موجب زیادتی و یا کاهشی در ذات واجب تعالی نگردیده است، سوای آنکه چنین اموری واجب بالذات بودن نمی تواند در وجود ذی جود خداوند محقق باشد. در واقع آن حضرت در این کلمات گهربار، اشاره به یک اصل مسلم عقلانی یعنی کمال مطلق خداوندی دارند چرا که کمال مطلق در حاق مفهوم واجب الوجود بالذات نهفته است، به گونه ‌ای که تصور واجب بالذات بدون تصور کامل مطلق، غیر معقول است. چرا که ‌نیازمندی وعدم استقلال، با کمال و بی ‌نیازی مطلق که در حاق معنای واجب بالذات نهفته است ناسازگار است. از این رو، تصور اینکه خداوند با خلقت عالم خواسته به تکاملی برسد و یا اینکه در آفرینش عالم مجبور بوده است، امری عبث و مستحیل است.

پس از بیان این مطلب،‌ امام (علیه السلام) به اقامه ادله ای به شرح زیر، بر بی ‌نیازی خداوند از مخلوقاتش می پردازد:
۱) [=book antiqua]«واعلم یا عمران! انه لو کان خلق ما خلق لحاجه لم یخلق الا من یستعین به علی حاجته.» استدلال امام (علیه السلام) در این خصوص مشتمل بر فواید عقلیه زیر است:
الف) اگر غرض از خلقت عالم، رفع نیاز از ذات باری تعالی باشد، این رفع نیاز از دو حال خارج نیست؛ یا از ناحیه نفس خلق کردن است یعنی نفس ایجاد کردن، نیاز او را برطرف می کند که در این صورت با خلق عوالم بی نهایت، باز موضوع نیازمندی باقی بوده و رفع نیاز نقطه ختمی نخواهد داشت و اگر رفع نیاز در نفس خلق کردن نباشد بلکه در خلقت عالم کنونی و بالفعل باشد یعنی با خلق همین عالم رفع نیاز محقق می شود، در این صورت مشکل ترجیح بلا مرجح بروز می کند زیرا انتخاب خلقت این عالم و نه عالمی دیگر به منظور رفع نیاز خویش، مصداق روشن ترجیح بلا مرجح است و چنین امری قبیح عقلی بوده و بر ذات باری تعالی عقلا محال است.
ب) اگر موجودات به خاطر برخورداری از امتیاز رفع نیاز باری تعالی خلق شده اند ، باید قبل از خلقت که در عدم به سر می برده اند ، از این امتیاز برخوردار باشند، بر این اساس، منطقا و عقلا دلیلی بر خلق عالم وجود نخواهد داشت و اصل خلقت عبث خواهد بود و فعل عبث از آنجا که قبیح است بر ذات باری تعالی ممتنع است.
ج) نقض غرض بر باری تعالی قبیح است. بنا بر این اگر غرض از خلقت عالم از طرف خدا، رفع نیاز او باشد، بایستی نیستی و زوال در حق ممکنات ممتنع باشد زیرا در فرض نیستی و زوال در حق آنها، هدف از خلقت شان که رفع نیاز از ذات واجب باشد، نقض می شود.
د) لازمه چنین امری، آن است که فقط موجوداتی که در رفع نیاز از حضرت باری موثرند و می توانند او را در این امر یاری رسانند، خلق شوند و چنین فرضی منقوض است به مخلوقاتی که قدرت بر هیچ گونه رفع نیازی از خدا ندارند بلکه هیچ یک از آنها مفید منفعتی برای ذات باری نیستند و حکما در بحث نیازمندی معلول به علت، این موضوع را به اثبات عقلانی رسانده اند که معلول هم در حدوث و هم در بقایش محتاج علت تامه خویش است و از آنجا که ما سوی الله همه ممکنات بوده و معلول علت تامه خویش یعنی واجب بالذاتند، هم حدوثا و هم بقائا محتاج افاضه وجود از ذات باری هستند، بنا بر این چگونه ممکن است موجودی که همه چیزش را از خدا گرفته درموجودیت خدا تاثیرگذار باشد و خداوند به موجودی که خودش او را خلق کرده است محتاج باشد؟!

۲) [=book antiqua]«و لکان ینبغی ان یخلق اضعاف ما خلق؛ لان الاعوان کلما کثروا کان صاحبهم اقوی.» و این برهان دومی است که امام (علیه السلام) برای عدم نیازمندی خداوند نسبت به خلقت عالم اقامه فرموده‌اند و آن، این است که؛ اگر آنچه را که خداوند آفریده از روی نیاز بوده باشد، شایسته بود که خداوند چند برابر مخلوقاتی که خلق کرده می‌آفرید، چرا که هر اندازه نیروهای کمکی برای یک موجود بیشتر باشد، آن موجود نیرومندتر می‌گردد. به عبارت دیگر اگر نیازمندی از صفات واجب بالذات دانسته شود با توجه به بی ‌نهایت بودن ذات و صفات خدای تعالی، بایستی خلقت موجودات تا بی‌ نهایت و به منظور رفع احتیاجات بی‌ نهایت او ادامه پیدا کند و این مستلزم تجویز افتقار و نیازمندی بی ‌نهایت برای واجب بالذات است که امری ممتنع است. پس آفرینش هستی نمی‌تواند با انگیزه نیاز و احتیاج صورت پذیرفته باشد.

۳) [=book antiqua]«و الحاجه یا عمران لا یسعها لانه لم یحدث من الخلق شیئا الا حدثت فیه حاجه اخری.» سپس در بیان دلیل سوم می‌فرماید: اگر به وجود آوردن مخلوقات از روی حاجت بوده باشد، خلقت هر یک از آن مخلوقات موجب تثبیت احتیاجی دیگر برای خدای تعالی خواهد شد، پس هر چه را که در آینده نیز بیافریند، نسبت به آن محتاج خواهد بود و لازمه چنین امری اتصاف ذات واجب تعالی به نیازمندی بی ‌نهایت است که با مفهوم واجب بالذات بودن او مغایرت دارد.(5)

در ادامه مناظره عمران صائبی عرض کرد: [=book antiqua]«ای سرور من! آیا آن وجود (خداوند) در وجود خودش هم معلوم است؟ امام رضا (علیه السلام) فرمودند: آگاهی نسبت به چیزی، برای این است که مخالف آن را منتفی بداند و خود نسبت به آن چه نفی کرده است، موجود باشد و در واقع چیزی نبود که مخالف او باشد، تا نیاز به منتفی دانستن آن چیز از خودش، به وسیله مشخص کردن آگاهی به آن چیز باشد. ای عمران! آیا خوب فهمیدی. او جواب داد: ای سرور من! به خدا قسم فهمیدم.»

عمران در ادامه گفت: [=book antiqua]«به من بفرمایید که خداوند به چه چیزی آن چه را می دانست، می دانست؟ آیا به وسیله ضمیر و بینش خود بوده است یا خیر؟ امام رضا (علیه السلام) فرمودند: مگر نمی دانی که اگر دانش خداوند به ضمیر باشد، باید برای آن ضمیر اندازه ای باشد که به وسیله آن اندازه آن ضمیر شناخته شود؟ عمران عرض کرد: باید این چنین باشد. امام رضا (علیه السلام) فرمودند: آن ضمیر چیست؟ عمران صائبی سکوت کرد و در پاسخ سرگردان شد. امام رضا (علیه السلام) فرمودند: اشکال ندارد (که در جواب مانده ای) اگر از تو درباره خود ضمیر سؤال کردم، تو آن را به ضمیر دیگری می شناسی؟ و در ادامه فرمودند: ای عمران! (اگر چنین اعتقادی دارد) سخن و ادعای خود را باطل کرده ای. آیا سزاوار نیست کسی که یگانه است، به ضمیر توصیف نمی شود و به او بیشتر از این که کار، عمل و ساخت او می باشد، نمی توان چیز دیگری گفت و از آن کار، خیال روش ها و تجزیه آن مثل روش و تجزیه کنندگان به وجود نمی آید و این را خوب بفهم که هر چه را دوست داری، طبق آن عمل کن.»

در این بیان، ضمن تأکید بر علم محض بودن حق تعالی و عدم غیریت برای آن وجود متعالی، به «محض بودن وجود حق تعالی» با این عبارت اشاره شده است که: «ولی در آن مقام غیرى نبود تا تمییز لازم باشد» یعنی «واجب تعالی وجود محض است که هیچ حد و مرزی ندارد» (6) و از این سخن به این اصل مهم فلسفی می رسیم که خداوند متعال «صرف الوجود و الحقیقه است» چرا که همانطور که در فلسفه اثبات شده است حقیقت صرف تکرار نشده و ثانی ندارد: «صرف الحقيقة لايتكرر و لايتثنى» (7) و وجودی که صرف الوجود و حقیقت محض است برای دانستن خودش نیازی به چیزی دیگری ندارد. بعبارتی حضرت در باره علم خدا فرمود: علم او به ذاتش علم حضوری است و موجودات نزد ذات پاکش حاضرند و گرنه تسلسل لازم می‌آید، چرا که اگر علم او حضوری نباشد، باید به آن علم نیز علمی داشته باشد و همین طور برای علم بعدی و این منجر به تسلسل محال می‌شود.

در ادامه مناظره، عمران صائبی عرض کرد: [=book antiqua]«ای سرور من! آیا از اندازه مخلوقات خداوند به من خبر می دهید که چگونه می باشد و معانی آن چیست؟ و به چند نوع به وجود آمده اند. امام رضا (علیه السلام) فرمودند: حال که سؤال کردی، خوب بفهم، که اندازه آفریده های او بر شش نوع است: لمس شده، وزن شدنی، دیدنی، غیر وزن شدنی که همان روح است. بعضی دیدنی است، اما مثل تقدیرها، عرض ها و صورت ها دارای وزن، لمس، حس، رنگ و ذوق نیست، بعضی نیز کار و حرکت می باشند که کارها به وسیله آن شناخته شوند، زیرا وقت بیشتر از مقدرای که نیاز دارند، برای آنها وجود ندارد. زمانی که از کار رها شد، حرکت می کند و اثر باقی می ماند و در هر چیزی که از بین رفته و اثر آن باقی می ماند، همین موضوع خواهد بود.»

همچنین عمران صائبی عرض کرد: [=book antiqua]«ای سرور من! آیا به من از آفریننده خبر می دهی، که او یگانه ای است که چیزی غیر از او نیست و با او چیزی وجود ندارد. آیا او با آفریدن آفریده ها تغییر نمی کند؟ امام رضا (علیه السلام) فرمودند: خداوند با آفریدن مخلوقات تغییر نمی کند، اما مخلوقات، با تغییراتشان توسط خداوند، متحول می شوند. عمران صابي براي اينكه تغييري را در خدا اثبات كند از حضرت مي پرسد: ای سرور من! آیا خداوند قبل از آفریدن ساکت بود و حرف نمی زد؟ امام رضا (علیه السلام) فرمودند: سکوت زمانی معنا دارد که قبل از آن سخن باشد و مثل این که به چراغ گفته نمی شود: او ساکت است و سخن نمی گوید و گفته نمی شود: چراغ، در آن چه انجام می دهد برای ما نورانی می کند، زیرا روشنایی از چراغ نه کار او و نه وجود است، بلکه چراغ وقتی به ما نور می دهد، چیزی جز نور نیست و می گوییم: چراغ به ما نور داد تا جایی که به وسیله او نور گرفتیم و با این مثلا کار تو روشن شد.»

عمران صائبی عرض کرد: [=book antiqua]«ای سرور من! به نظر من، با آفرینش مخلوقات، وجود خداوند در کاری که انجام می دهد از حالی به حالی دیگر تغییر می کند. امام فرمودند: ای عمران! این که گفتی وجود خداوند تغییر می کند تا جایی که ذات او نیز دچار تحول می شود، موضوع غیر ممکنی است. ای عمران! آیا آتش در نوع تغییر دادن اشیاء تغییر می کند؟ و یا حرارت خود را می سوزاند؟ آیا شخص بینایی را دیده ای که بینایی خود را دیده باشد؟ عمران عرض کرد: این را ندیده ام.»

عمران در ادامه گفت: [=book antiqua]«ای سرور من! به من خبر می دهید که آیا او در مخلوقات یا مخلوقات در او است؟ امام فرمودند: ای عمران! خداوند بالاتر از آن است، (یعنی) نه او در مخلوقات و نه مخلوقات در او می باشد و خداوند از این سخنان برتر است. من چیزی به شما یاد می دهم که خداوند را به آن بشناسی و نیرو و قدرتی به جز خداوند وجود ندارد. از آینه به من خبر بده که آیا تو در آینه هستی یا آینه در تو است؟ و اگر هیچ کدام در هم نیستید، پس چگونه به وسیله آینه خود را می بینی؟ عمران عرض کرد: به وسیله نوری که میان من و آینه وجود دارد فرمودند: آیا نوری که در آینه وجود دارد بیشتر از آن چه در چشمانت است، می بینی؟ عرض کرد: بله. آن حضرت فرمودند: من نور را فقط این می دانم که مثل آینه شما را نسبت به خودتان راهنمایی می کند، بدون این که هر کدام از شما در دیگری باشد. البته مثال های زیادی غیر از این وجود دارد که انسان نادان سختی در این موضوع پیدا نمی کند و خداوند دارای مثال برتری است.»

در توضیح تمثیل آینه گفتنی است: باري در تمثيل آينه به هيچ روي آينه در شخص ناظر از حيث ذات تغيير و تأثيري نخواهد داشت. يكي ديگر از خصايص اين تمثيل آن است كه در آن تصوير آينه قائم به شخص ناظر است و مبين آن است كه مخلوقات هيچ استقلالي از خود ندارند. آينه وقتي آينه است كه به صورت شيء مستقل و منحاز مورد توجه قرار نگيرد. اساساً در نگريستن به آينه اگر حدود آن در نظر نيايد،هيچگاه نمي توان از هستي آن آگاهي يافت و ديگرنُما و فاني است.البته بزرگي و كوچكي آينه در نمودن ناظر و محدود نمودن تصوير سهم شاياني دارند. از اين روست كه خداي نامتناهي،مخلوقات متناهي دارد و با آنكه هيچ حدود و اعراضي ندارد مصنوعاتش به هزاران كم و كيف متصفند. اگر بي شمار آينه نيز در مقابل ناظر قرار گيرد باز هم بقاي همه تصاوير به حضور وي در مقابل آن آينه خواهد بود. خدا به عنوان ناظر واحدي است كه در مقابل كثيري از آينه ها قرار گرفته و جهان نيز بي شمار آينه هايي است كه يك شخص كه همان حق متعال است مي نمايد. تأمل در اين تمثيل وجوه بسياري را براي مثل اعلي بودن آن در بحث از خدا و رابطه وي با خلق نشان مي دهد و معلوم مي كند كه به چه خاطر امام رضا(علیه السلام) آن را تمثيل برتر مي دانند.(8)

پی نوشت ها:

[=1]

  • [=book antiqua]«فقال عمران الصابي : أخبرني عن الكائن الأول وعما خلق. فقال له عليه السلام: سألت فافهم أما الواحد فلم يزل واحدا كائنا لا شيء معه بلا حدود وأعراض ولا يزال كذلك.»
  • استاد محمد تقی جعفری(ره) در شرح این قسمت از پاسخ امام - علیه السلام - می‌نویسد: «وحدانیت مطلق خداوندی از صفات ذاتیه اوست؛ لذا به هیچ وجه قابل تغییر نیست و هیچ موجودی نمی‌تواند در برابر آن ذات اقدس چنان مطرح شود و تحقق پیدا کند که وحدت مطلقه خداوندی را مبدل به واحد عددی نماید که موجود مفروض،‌ دوم آن واحد بوده باشد. نظیر این وحدت را تا حدی می‌توان در وحدت نفس «من» انسانی شهود کرد. من انسانی آن حقیقتی نیست که در برابر امور مادی که مدیریت آنها در اختیار من است به عنوان یک واحد بوده باشد که امور مادی دوم و سوم ... آن من، محسوب گردد.»
  • [=book antiqua]«ثم خلق خلقاً مبتدعاً مختلفاً بأعراض وحدود مختلفة لا في شيء أقامه ولا في شيء حده ولا على شيء حذاه ومثله له، فجعل الخلق من بعد ذلك صفوه وغير صفوه واختلافاً وائتلافاً وألواناً وذوقاً وطعماً، لا لحاجة كانت منه إلى ذلك ولا لفضل منزلة لم يبلغها إلا به، ولا أرى لنفسه فيما خلق زيادة ولا نقصاناً، تعقل هذا يا عمران؟ قال: نعم و الله يا سيدي .»
  • شیخ الرئیس در تعریف ابداع می نویسد: ابداع نامی است مشترک، دارای دو مفهوم؛ یکی چیزی را نه از چیز دیگر و نه به وسیله چیز دیگر پدید آوردن ومفهوم ثانی این است که چیزی بدون واسطه از سببی به طور اطلاق وجود یافته باشد در حالی که ذاتا موجودیتی نداشته و آنچه را هم [فرضا ] داشته، یکسره از دست داده باشد، و باز می توان گفت: ابداع ایجاد چیزی از نه چیز یعنی لاشی ء است یعنی هر موجودی که مسبوق به ماده و حرکت نباشد، وجودش بر سبیل ابداع می باشد و آن خروج از جوف عدم صریح به متنوجود و ثبات در عالم دهر است و به عبارت دیگر ایجاد شی ء غیر مسبوق به ماده و مدت.
  • برگرفته از مقاله تجلی وجه عقلانی دین در مناظرات علمی امام رضا (علیه السلام)، دکتر حسین رضایی مهر، با کمی تغییر.
  • جوادی آملی، عبدالله، فلسفه الهی از منظر امام رضا (علیه السلام)، نشر اسراء، قم، بی تا، ص54.
  • صدرالدین شیرازی(ملاصدرا)، محمد بن ابراهیم،، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعة، ناشر: دار إحياء التراث العربي‌، چاپ: بيروت‌، بی تا، ج1، ص54.
  • در ابن باب نك: محمد تبریزی، سیر قطب الدین، ميزان الصواب در شرح فصل الخطاب، مصحح: محمد خواجوی، شارح: ابوالقاسم امین الشریعه خویی، انتشارات مولی، 1384، ج1،ص 409.
  • [/]
    موضوع قفل شده است