جمع بندی چرا روح نباید کمالاتش را از دست بدهد؟

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا روح نباید کمالاتش را از دست بدهد؟

یکی از دلایل رد تناسخ این است که عقلا روح نباید کمالات کسب شده را از دست بدهد و دوباره از فعلیت به قوه برسد.
ولی من معتقدم که از دست دادن آن کمالات جزو واجبات است
ما هیچ وقت نمی توانیم انسان کاملی شویم چرا که هیچ وقت نمی توانیم در تمام ابعاد رشد کنیم(منظور بعدمادی، معنوی و عقلی). رشد باید در تمام ابعاد باشد تا بگوییم موجود کامل، انسانی که رشد دستانش بیشتر از پاهایش باشد آیا موجود کاملی است ؟در این صورت آیا دستان درازتر که یکی از کمالاتش است بهتر نیست که از بین برود؟ به نظر من اون کمالاتی که شما می گویید باید از بین برود تا آن انسان یا روح از شکل متعارف خارج نشود و اگر با تناسخ این مشکل حل می شود که چه بهتر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد عامل

[="Book Antiqua"][="Navy"]

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام و درود بر شما

برای استدلالی که فلاسفه برای ابطال تناسخ مطرح کرده اند، مبانی خاصی وجود دارد:
یک: حرکت جوهری و حالت اشتدادی جوهر؛ طبق این مبنا جوهر اشیاء علاوه بر اعراض آنها دارای حرکت و تکامل است که از آن به حرکت اشتدادی یاد می شود.(1)
دو: نفس جسمانی الحدوث است و در یک حرکت اشتدادی به مراتب بالاتر که همان تجرد مثالی و عقلی است دست می یابد.(2)
سه: ترکیب نفس و بدن ترکیبی اتحادی است. بطوری که هر دو یک چیز را تشکیل می دهند. به عبارتی همانطور که بین ماده و صورت ترکیب اتحادی وجود دارد، بین نفس و بدن هم این ترکیب حاکم است.(3)
بنابراین نفس انسان در ابتدای حدوث با بدن، ترکیب اتحادی داشته و به سبب حرکت جوهری و به تدریج از قوه به فعلیت می رسد. و از طرفی بین این نفس و بدن از حیث قوه و فعل هم تناسب وجود دارد. حالا اگر نفس در هنگام مرگ در حالی که استعدادهای خود را تا حدودی به فعلیت رسانده از بدن مفارقت کند و در عین حال بخواهد به بدن جدیدی که از نظر کمالات در حد قوه است، رابطه ذاتی و ترکیب اتحادی ایجاد کند، مستلزم محال خواهد بود.
به عبارتی تعلق نفس به بدن جدید، مستلزم اینست که بدن جدید واجد تمام کمالات نفسِ مفارقت کرده در آنِ واحد باشد و این امر در دنیا ممکن نیست زیرا کسب کمالات در این دنیا به تدریج امکان پذیر است. از سوی دیگر از نظر فلاسفه صدرایی حرکت جوهر، حرکتی اشتدادی و رو به جلو است و این حرکت ممکن نیست به حالت عقب گرد و قهقرا تبدیل شود. همان‌طور که بدن یک حیوان پس از کامل شدن، دیگر به حد نطفه بودن بازنمی‌گردد؛ زیرا حرکت، همان اشتداد و خروج از قوه به فعلیت است.
همچنین، اگر انتقال نفس را بعد از مرگ به همین بدن جایز بدانیم، لازم می‌آید که شیء واحد(نفس) در مرتبه واحد، هم بالقوه باشد و هم بالفعل.(4) اجتماع قوه و فعل هم به دلیل جمع شدن وجدان(وجود) و فقدان(عدم) باطل است.

اما در مورد نقدی که نسبت به تبدیل قوه به فعل و بطلان آن مطرح کردید، باید گفت:
اولا
؛ راه انسان کامل شدن در امور معنوی برای بشر باز است. برخی در این دنیا به این مقام می رسند و برخی نیز در تکامل برزخی ممکن است این مقام را درک کنند. بنابراین منظور از تکامل معنوی، رسیدن به رشد حداکثری در اخلاق و ملکات نیکو و از بین بردن اخلاق و ملکات زشت است. البته این حد از تکامل شامل تناسب بین این اخلاق و سجیات هم می شود، بطوری که انسان کامل کسی است که مثلا به همان میزان که مهربانی و محبت بالایی دارد، دیگر اخلاق خود مانند سخاوت و غیره را هم به حد مطلوب برساند. در غیر اینصورت مانند کاریکاتور خواهد شد که یک اخلاق را در حد اعلی داشته باشد و در دیگر سجیات حداقلی باشد.
ثانیا؛ رشد کمالات معنوی حد یقفی ندارند و از آنجایی که رشد انسان بی نهایت است، ارتقاء کمالات او نیز بی نهایت است. به همین دلیل مقایسه کمالات معنوی با مادی درست نیست. علاوه بر اینکه کمال امور مادی نیز به کارایی حداکثری آنها بستگی دارد. بنابراین در مثال شما، بزرگی بیش از اندازه دست که حالت کاریکاتور داشته باشد، کمال نیست، بلکه دستی برای انسان کمال است که در عین قدرت و سلامت، متناسب با جسم و بدن انسان باشد.
با توجه به مقدمات و توضیحات داده شده، منظور از محال بودن بازگشت قوه به فعل در نظر فلاسفه غیر از مطلبی است که در ذهن شماست. منظور شما بیشتر به رفع مشکلات و ناهمگونی های نفس پس از مرگ مربوط می شود که این موارد مد نظر شما اصلا کمال نیستند.


[/HR]1. صدرا، اسفار اربعه، ج2، ص91.
2. همان، ج8، ص393.
3. همان، ج8، ص283.
4. همان، ج6، ص93.


[/]

عامل;960489 نوشت:
برای استدلالی که فلاسفه برای ابطال تناسخ مطرح کرده اند، مبانی خاصی وجود دارد:

سلام.در بحث ابطال تناسخ، برگشت روح و موجودیت و اصل انسان به بدن قبلی خودش هم می تواند برگردد...در این باره توضیح دهید... متوجه اید که، ما رجعت رو داریم و اینها، در رجهت هم بازگشت انسان رو به بدن خودش داریم..چه فرقی هست...اگر بگویید که، ما در تناسخ به بدنی نوزادی بر می گردیم و نه بدن، اصلیمون..این چیزی هست که شما در ظاهر می بینید...شما از کجا می دانید که این بدن همان بدن قبلی نیست...البته درست هست که تفاوت های دارد...ولی این تفاوت های اشکالی ندارد...مثلا، ما دست و پامون رو از دست می دیم...الان از نظر شما وارد یک بدن دیگر شدیم، یا همون بدنی قبلیمونه؟؟
بدن جسمانی که هم به نظر می رسه علم نشان داده چیزی جز، یک سری الکترون و پرونتون نیست که کنار هم قرار گرفته اند...فکر نمی کنید این فلاسفه ی قدیم که اینطور اظهار نظر هایی دارند، با پیش فرض های دینی و غیر علمی روزگار خودشون حرف زدن....حالا چه بدن قبلی چه بدن غیر قبلی، چه فرقی هست بینشون، چه فرق معناداری هست بینشون...شما می گویید در برای آنکه تناسخ رخ ندهد، باید تک تک اعضای و اجزای بدن قبلی من، جمع شوند، حتی نوک انگشتان من، که رفتند زیر خاک، دقیقا جمع بشنود، وگرنه تناسخی باطل هست؟؟

[=Arial Black]

عامل;960489 نوشت:
سلام و درود بر شما
سلام
اگر روح ،؛ کمالاتش را از دست نمی دهد (که طبق موازین فلسفی همینطور هم هست) چرا افرادی بعد از سالیان طولانی و طی مقامات عرفانی ، آن مقامات را از دست می دهند و "سقوط" می کنند؟ چرا بلعم باعورا که درجه مستجاب الدعوة بودن را داشت ، سرنوشتش آنطور شد؟ خوب ، کمالی را از دست داده است دیگر.

[="Book Antiqua"][="Navy"]سلام

پارسا مهر;960833 نوشت:
سلام.در بحث ابطال تناسخ، برگشت روح و موجودیت و اصل انسان به بدن قبلی خودش هم می تواند برگردد...در این باره توضیح دهید... متوجه اید که، ما رجعت رو داریم و اینها، در رجهت هم بازگشت انسان رو به بدن خودش داریم..چه فرقی هست...اگر بگویید که، ما در تناسخ به بدنی نوزادی بر می گردیم و نه بدن، اصلیمون..این چیزی هست که شما در ظاهر می بینید...شما از کجا می دانید که این بدن همان بدن قبلی نیست...البته درست هست که تفاوت های دارد...ولی این تفاوت های اشکالی ندارد...مثلا، ما دست و پامون رو از دست می دیم...الان از نظر شما وارد یک بدن دیگر شدیم، یا همون بدنی قبلیمونه؟؟

بین تناسخ و رجعت اگر چه تشابه ظاهری هست، اما از حیث ماهوی با هم متفاوت اند.
در تمام انواع تناسخ، روح پس از مرگ به بدن دیگری غیر از بدن اول و در قالب شخصیتی غیر از اولی برمی گردد. در این مورد ممکن است زنی به بدن مرد دیگر یا حتی نوع دیگری از حیوانات برگردد. در اینجاست که روح تکامل یافته می خواهد به بدنی که تازه متولد شده و هیچ تکاملی را تجربه نکرده وارد شود در اینجاست که بحث امتناع رجوع فعلیت به قوه مطرح می شود. اما در رجعت روح به همان بدن انسان برمی گردد که این همانی روح و بدن بر مبنای تدبیر روح در عالم برزخ و تبیین هایی که فلاسفه برای بدن در آخرت کرده اند، صورت می گیرد. بر همین مبنا که انسان به بدن خود بر می گردد، در رجعت انسان می داند که چه کسی بوده و برای چه امری برگشته است، پس در اصل این بدن هم متکامل است. اما در تناسخ به علم حضوری انسان چنین چیزی را درک نمی کند که قبلا در بدن انسان یا حیوان دیگری بوده است.
نکته دیگر اینکه تناسخ یک قانون کلی در تفکر معتقدان به آنست، یعنی به عنوان یک جایگزین برای معاد مطرح شده است در حالی که رجعت به عنوان استثناء و اعجاز گونه اتفاق می افتد، اختصاص به برخی افراد داشته و هیچ تنافی با معاد ندارد بلکه در همان راستاست.
اختلاف دیگر این دو تفکر در مبانی آنهاست، تناسخ مبتنی بر اصل کرمه(عمل و نتیجه عمل در ادیان هندی) یا زنجیزه دوازده گانه علل رنج در اموزه های بودایی است و مبنای دیگر آن رهایی از خصلت های ناشایست است. در حالی که رجعت بر هیچ کدام از اصول پیشین استوار نیست.

[/]

[="Book Antiqua"][="Navy"]

پارسا مهر;960833 نوشت:
فکر نمی کنید این فلاسفه ی قدیم که اینطور اظهار نظر هایی دارند، با پیش فرض های دینی و غیر علمی روزگار خودشون حرف زدن...

در برخی موارد که بر مبنای علم روز خود نظر داده اند، همینطور است!
اما این به معنای رد تمام نظریات آنها نیست بلکه آنهایی که توجیه عقلانی دارد را باید نگه داشت و باقی را کنار زد.

پارسا مهر;960833 نوشت:
حالا چه بدن قبلی چه بدن غیر قبلی، چه فرقی هست بینشون، چه فرق معناداری هست بینشون

بر اساس مبانی افرادی مانند ملاصدرا فرق دارد!
این فلاسفه بدن را مرتبه ضعیف روح می دانند، پس بین روح و بدن این همانی قائل اند. پس چه در رجعت و چه در معاد جسمانی، روح مدبر بدن است و آن را می تواند بازسازی کند. بر مبنای متکلمان هم بر مبنای اجزای اصلی، همان بدن دوباره تشکیل می شود.
بنابراین در رجعت بدنی که قابل روح می شود مرتبط با روح است اما در تناسخ بین آنها هیچ ربط مشخصی وجود ندارد.
[/]

عامل;960894 نوشت:
در تمام انواع تناسخ، روح پس از مرگ به بدن دیگری غیر از بدن اول

با سلام....استاد گرامی، بیشتر توضیح دهید...منظورتون از بدنی دیگر چیه؟؟؟یعنی بدنی که اجزایش همان اجزای بدن پیشینش نیست؟؟یعنی اگر همه اجزای بدن قبلی که تجزیه شده اند جمع نشود و شخص در یک بدن دیگری که اجزایش همان اجزایش قبلی نبوده، باید گفت به بدن دیگری غیر از بدن اول تعلق گرفته؟؟؟یعنی شما می گویید، باید دقیقا همان الکترون و پروتون های بدن قبلی جمع بشوند؟؟الکترون و پروتون های دیگری جمع بشوند قبول نیست؟؟؟؟این را خواهشن روشن کنید....
اگر بگویید بله، اجزا باید همان اجزای قبلی باشد...خوب بنده می گویم که شما از کجا می دانید...این نوزاد ممکن است همان اجزای بدن قبلی باشد، شما از کجا فهمیدی که این نوزاد، اجزایش همان اجزای بدن قبلی نیست؟؟؟؟قرار نیست که صد درصد اجزای قبلی جمع شود...خوب همین حالا هم، ما ممکن است نصف بدنمان از ما جدا شوند و یک بدن دیگر به ما بچسبانند...ممکن است یک قلب پلاستیکی به ما بچسبانند؟؟؟این را روشن کنید دقیق..
اگر بگویید که مهم نیست که اجزا همان اجزای ابتدایی باشد..خوب، حالا دیگر به ما بگویید که دقیقا از کجا فهمیدید که در تناسخ، ما به بدنی که سنخیتی بر ما ندارد و متعلق به ما نیست برگشته؟؟شما از روی ظاهر قضاوت می کنید؟؟می گویید که ظاهرش نوزاده و یا ظاهرش شبیه به ماره؟؟؟؟از کجا قضاوت می کنید که الان این بدن مناسب نیست و با رجعت فرق می کنه؟؟
عامل;960894 نوشت:
قالب شخصیتی غیر از اولی برمی گردد

شما از کجا فهمیدی که شخصیتشان غیر از شخصیت اولی هست؟؟؟؟در ظاهر اینطور می نمایاند...ولی من می گویم اگر شخص به گربه بدنیا آمد..این شخصیت همان شخصیت قبلی می تواند باشد....همین حالا هم انسان هایی هستند که دانا و فهیم هستند مثل شما، بعد بر اثر یک بیماری، و دستکاری در مغز آنها...تنها کاری که می توانند انجام دهند این هست که مثل یک مار روی زمین بخزند...الان شما می گویید، این شخصیتش عوض شده، شده مار، و در غالب شخصیتی دیگر ظهور کرده؟؟

استاد تناسخ که به نظر می رسد که ریشه در در ادیان هندی و بودا دارد، رو به نظر می رسه که فلاسفه ای گویا به دلخواه تفسیر می کنند و بعد رد می کنند...بنده خدا ها بودایی ها چه گناهی دارند، شما با اعتقادات آنها دارید بازی میکنید [-x خوبه یک هندو هم بیاید بشیه برای خودش اعتقادات شما رو به دلخواه به بازی بگیره و برای مردم مطرح کنه خوبه؟؟

تناسخ از دیدگاه استاد طباطبایی

https://m.youtube.com/watch?v=QawvX__MOTg

[="Tahoma"][="Navy"]

lili2020;960021 نوشت:
یکی از دلایل رد تناسخ این است که عقلا روح نباید کمالات کسب شده را از دست بدهد و دوباره از فعلیت به قوه برسد.
ولی من معتقدم که از دست دادن آن کمالات جزو واجبات است
ما هیچ وقت نمی توانیم انسان کاملی شویم چرا که هیچ وقت نمی توانیم در تمام ابعاد رشد کنیم(منظور بعدمادی، معنوی و عقلی). رشد باید در تمام ابعاد باشد تا بگوییم موجود کامل، انسانی که رشد دستانش بیشتر از پاهایش باشد آیا موجود کاملی است ؟در این صورت آیا دستان درازتر که یکی از کمالاتش است بهتر نیست که از بین برود؟ به نظر من اون کمالاتی که شما می گویید باید از بین برود تا آن انسان یا روح از شکل متعارف خارج نشود و اگر با تناسخ این مشکل حل می شود که چه بهتر

سلام
بحث فلاسفه این نیست که کمالات روح متعادل شود تا اینکه مستلزم از بین رفتن برخی کمالات برای ایجاد تناسب با سایر کمالات باشد بلکه منظور این است که کمال روح از هر جهت که باشد نباید سیر قهقرایی یابد.
و اما اینکه شما تعادل در کمالات را ضروری می دانید وجهی ندارد چراکه روح مانند جسم نیست که رشدش در یک جهت باعث عدم تناسب در آن شود. بلکه رشد روح در یک جهت می تواند زمینه رشد در جهات دیگر را فراهم کند همانطور که رشد علمی می تواند زمینه رشد فعلی آنرا فراهم سازد. پس قویتر بودن روح در جهاتی منافات با ضعف در جهات دیگر ندارد چرا که روح امر مجرد است و قدرت در هرجهتی می تواند کمکی به جهات دیگر باشد نه مانع. البته تعادل وضعیت ایده آل است و اگر کسی بدان نائل شود به فضیلتی چندوجهی رسیده است.
اما در بحث تناسخ به نظر حقیر انتقال به بدن دیگر مستلزم از بین رفتن فعلیت های روح در مقام خودش نمی شود بلکه بدن جدید می تواند مانعی بر سر راه ظهور آن فعلیتها شود و بس.
یا علیم[/]

[="Book Antiqua"][="Navy"]سلام

عبد شکور;960885 نوشت:
اگر روح ،؛ کمالاتش را از دست نمی دهد (که طبق موازین فلسفی همینطور هم هست) چرا افرادی بعد از سالیان طولانی و طی مقامات عرفانی ، آن مقامات را از دست می دهند و "سقوط" می کنند؟ چرا بلعم باعورا که درجه مستجاب الدعوة بودن را داشت ، سرنوشتش آنطور شد؟ خوب ، کمالی را از دست داده است دیگر.

زمانی که روح از بدن دنیوی خارج می شود، به بالاترین کمال خود در این دنیا رسیده و از اینجا به بعد را با داشته های خود طی می کند. اگر بخواهیم مثال محسوسی بزنیم مانند این است که مثلا ماهواره ای را با موشک از جو خارج کنیم و به محیط خلا برسد که دیگر نیروی جاذبه زمین یا اصطکاک هوا مانع حرکت ماهواره نشود. در این حالت ماهواره با سرعتی که وارد خلا شده به راه خود ادامه می دهد و برای حرکت نیاز به نیروی دیگری ندارد. مگر اینکه داخل مدار کره دیگری شود و برای خروج از جاذبه آن نیازمند نیروی ثانوی باشد. روح هم با همان اعمال و اعتقادات کسب کرده وارد عالم برزخ شده و به حرکت خود تا قیام قیامت ادامه می دهد. بنابراین تا زمانی که در این دنیا هست و از دنیا نرفته، تکلیفش روشن نیست، ممکن است مانند حر در لحظه آخر خود را از عذاب برهاند و بهشتی شود و ممکن است مانند مثال شما یا برسیسای عابد در لحظه آخر تمام داشته های خود را بر باد دهد و جهنمی شود.
بدین ترتیب در بحث تناسخ یا رجعت، روح از دنیا خارج شده و تکامل یافته و به عبارتی تکلیفش روشن شده است در حالی تا در این دنیا هست این کمالات به نهایت نرسیده و قابلیت کم یا زیاد شدن دارند.
[/]

[="Book Antiqua"][="Navy"]سلام

پارسا مهر;960901 نوشت:
با سلام....استاد گرامی، بیشتر توضیح دهید...منظورتون از بدنی دیگر چیه؟؟؟یعنی بدنی که اجزایش همان اجزای بدن پیشینش نیست؟؟یعنی اگر همه اجزای بدن قبلی که تجزیه شده اند جمع نشود و شخص در یک بدن دیگری که اجزایش همان اجزایش قبلی نبوده، باید گفت به بدن دیگری غیر از بدن اول تعلق گرفته؟؟؟یعنی شما می گویید، باید دقیقا همان الکترون و پروتون های بدن قبلی جمع بشوند؟؟الکترون و پروتون های دیگری جمع بشوند قبول نیست؟؟؟؟این را خواهشن روشن کنید....

در بحث رجعت یا معاد جسمانی، بدن جدید اگر ساخته روح باشد که ربطش روشن است، حتی اگر بدن جدیدی باشد، بین بدن جدید و روح تناسب وجود دارد. به عبارتی بدن جدید با بدن دنیوی مثلیت خواهد داشت. تا جایی که در روایات هم به شباهت و همانندی بدن برزخی یا اخروی اشاره شده است. نکته دیگری که این تناسب را تصحیح می کند، باقی بودن تشخص و خاطرات است. بنابراین شخصی که در رجعت برگشته می داند که چه کسی است و برای چه آمده اما در تناسخ صرفا ادعای حلول یک روح در بدن دیگری را داریم و هیچ کس زندگی ما قبلی برای خود به خاطر نمی آورد و این یکی از بزرگترین چالشهای تناسخ است. حالا شما که مدعی امکان تناسخید باید پاسخ دقیقی به این پرسش بدهید... بسم الله

پارسا مهر;960901 نوشت:
شما از کجا فهمیدی که شخصیتشان غیر از شخصیت اولی هست؟؟؟

به علم حضوری انسان درک می کند که پیش از این زندگی دیگری نکرده است.

پارسا مهر;960901 نوشت:
ولی من می گویم اگر شخص به گربه بدنیا آمد..این شخصیت همان شخصیت قبلی می تواند باشد...

لطفا دلیل خود را ارائه کنید...
صرف ادعا کافی نیست.

پارسا مهر;960901 نوشت:
استاد تناسخ که به نظر می رسد که ریشه در در ادیان هندی و بودا دارد، رو به نظر می رسه که فلاسفه ای گویا به دلخواه تفسیر می کنند و بعد رد می کنند...بنده خدا ها بودایی ها چه گناهی دارند، شما با اعتقادات آنها دارید بازی میکنید خوبه یک هندو هم بیاید بشیه برای خودش اعتقادات شما رو به دلخواه به بازی بگیره و برای مردم مطرح کنه خوبه؟؟

الحمد لله هندوها و بودایی ها هم یک حافظ منافع در اسک دین دارند=d>
ما با اعتقادات آنها بازی نمی کنیم، این همان مطلبی است که از گذشته مطرح بوده و الان هم آنها قائل به تناسخ با همین شرایطی که عرض شد هستند.
برای دیدن نظر آنها در منابع معتبر ر.ک: اینجا و همچنین اینجا
[/]

[="Book Antiqua"][="Navy"][=Book Antiqua]

بسم الله الرحمن الرحیم


سوال:
چرا در بحث تناسخ، بازگشت از فعلیت به قوه محال است؟ در حالی که انسان نمی تواند به تکامل از تمام جهات برسد و بهتر است این رشدهای ناموزون با بازگشت دوباره انسان به دنیا اصلاح شود.

پاسخ:

برای استدلالی که فلاسفه برای ابطال تناسخ مطرح کرده اند، مبانی خاصی وجود دارد:
یک: حرکت جوهری و حالت اشتدادی جوهر؛ طبق این مبنا جوهر اشیاء علاوه بر اعراض آنها دارای حرکت و تکامل است که از آن به حرکت اشتدادی یاد می شود.(1)
دو: نفس جسمانی الحدوث است و در یک حرکت اشتدادی به مراتب بالاتر که همان تجرد مثالی و عقلی است دست می یابد.(2)
سه: ترکیب نفس و بدن ترکیبی اتحادی است. بطوری که هر دو یک چیز را تشکیل می دهند. به عبارتی همانطور که بین ماده و صورت ترکیب اتحادی وجود دارد، بین نفس و بدن هم این ترکیب حاکم است.(3)
بنابراین نفس انسان در ابتدای حدوث با بدن، ترکیب اتحادی داشته و به سبب حرکت جوهری و به تدریج از قوه به فعلیت می رسد. و از طرفی بین این نفس و بدن از حیث قوه و فعل هم تناسب وجود دارد. حالا اگر نفس در هنگام مرگ در حالی که استعدادهای خود را تا حدودی به فعلیت رسانده از بدن مفارقت کند و در عین حال بخواهد به بدن جدیدی که از نظر کمالات در حد قوه است، رابطه ذاتی و ترکیب اتحادی ایجاد کند، مستلزم محال خواهد بود.
به عبارتی تعلق نفس به بدن جدید، مستلزم اینست که بدن جدید واجد تمام کمالات نفسِ مفارقت کرده در آنِ واحد باشد و این امر در دنیا ممکن نیست زیرا کسب کمالات در این دنیا به تدریج امکان پذیر است. از سوی دیگر از نظر فلاسفه صدرایی حرکت جوهر، حرکتی اشتدادی و رو به جلو است و این حرکت ممکن نیست به حالت عقب گرد و قهقرا تبدیل شود. همان‌طور که بدن یک حیوان پس از کامل شدن، دیگر به حد نطفه بودن بازنمی‌گردد؛ زیرا حرکت، همان اشتداد و خروج از قوه به فعلیت است.
همچنین، اگر انتقال نفس را بعد از مرگ به همین بدن جایز بدانیم، لازم می‌آید که شیء واحد(نفس) در مرتبه واحد، هم بالقوه باشد و هم بالفعل.(4) اجتماع قوه و فعل هم به دلیل جمع شدن وجدان(
وجود) و فقدان(عدم) باطل است.

بنابراین:
اولا
؛ راه کامل شدن در امور معنوی برای بشر باز است. برخی در این دنیا به این مقام می رسند و برخی نیز در تکامل برزخی ممکن است این مقام را درک کنند. بنابراین منظور از تکامل معنوی، رسیدن به رشد حداکثری در اخلاق و ملکات نیکو و از بین بردن اخلاق و ملکات زشت است. البته این حد از تکامل شامل تناسب بین این اخلاق و سجیات هم می شود، بطوری که انسان کامل کسی است که مثلا به همان میزان که مهربانی و محبت بالایی دارد، دیگر اخلاق خود مانند سخاوت و غیره را هم به حد مطلوب برساند. در غیر اینصورت مانند کاریکاتور خواهد شد که یک اخلاق را در حد اعلی داشته باشد و در دیگر سجیات حداقلی باشد.
ثانیا؛ رشد کمالات معنوی حد یقفی ندارند و از آنجایی که رشد انسان بی نهایت است، ارتقاء کمالات او نیز بی نهایت است. به همین دلیل مقایسه کمالات معنوی با مادی درست نیست. علاوه بر اینکه کمال امور مادی نیز به کارایی حداکثری آنها بستگی دارد. بنابراین، بزرگی بیش از اندازه دست که حالت کاریکاتور داشته باشد، کمال نیست، بلکه دستی برای انسان کمال است که در عین قدرت و سلامت، متناسب با جسم و بدن انسان باشد.
ثالثا؛ علاوه بر بطلان تناسخ با دلایل عقلی، برطرف شدن مشکلات نفسانی و کمبودهای انسان پس از مرگ، منحصر در تناسخ نیست. بلکه عالم برزخ و حتی آخرت، فرصتی برای محو رزائل اخلاقی و کم کاری های عملی انسان است که بعد از پالایش، انسان به حیات طیبه ابدی نائل شود.

در مورد رابطه بین تناسخ و رجعت نیز باید گفت اگر چه بین آنها تشابه ظاهری هست، از حیث ماهوی با هم متفاوت اند.
در تمام انواع تناسخ، روح پس از مرگ به بدن دیگری غیر از بدن اول و در قالب شخصیتی غیر از اولی برمی گردد. در این مورد ممکن است زنی به بدن مرد دیگر یا حتی نوع دیگری از حیوانات برگردد. در اینجاست که روح تکامل یافته می خواهد به بدنی که تازه متولد شده و هیچ تکاملی را تجربه نکرده وارد شود و بحث امتناع رجوع فعلیت به قوه مطرح می شود. اما در رجعت، روح به همان بدن انسان برمی گردد که این همانی روح و بدن بر مبنای تدبیر روح در عالم برزخ و تبیین هایی که فلاسفه برای بدن در آخرت کرده اند، صورت می گیرد. بر همین مبنا که انسان به بدن خود بر می گردد، در رجعت انسان می داند که چه کسی بوده و برای چه امری برگشته است، پس در اصل، بدنِ پذیرای روح هم متکامل است. اما در تناسخ، به علم حضوری انسان چنین چیزی را درک نمی کند که قبلا در بدن انسان یا حیوان دیگری بوده است.
نکته دیگر اینکه تناسخ یک قانون کلی در تفکر معتقدان به آنست، یعنی به عنوان یک جایگزین برای معاد مطرح شده است در حالی که رجعت به عنوان استثناء و اعجاز گونه اتفاق می افتد، اختصاص به برخی افراد داشته و هیچ تنافی با معاد ندارد بلکه در همان راستاست.
اختلاف دیگر این دو تفکر در مبانی آنهاست، تناسخ مبتنی بر اصل کرمه(عمل و نتیجه عمل در ادیان هندی) یا زنجیزه دوازده گانه علل رنج در آموزه های بودایی است و مبنای دیگر آن رهایی از خصلت های ناشایست است. در حالی که رجعت بر هیچ کدام از اصول پیشین استوار نیست.


[/HR]1. صدرا، اسفار اربعه، ج2، ص91.
2. همان، ج8، ص393.
3. همان، ج8، ص283.
4. همان، ج6، ص93.
موضوع قفل شده است