جمع بندی اسماعیلیه در عصر حاضر

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اسماعیلیه در عصر حاضر

با سلام خواستم بدونم در عصر حاضر آیا فرقه اسماعیلیه و معتقدان به این فرقه حضور دارند؟ آیا درسته اسماعیلیه دست مایه وهابیت و دشمن شده؟ ممنون

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد ممسوس

با سلام و احترام
اسماعيليان كه از اختلاف بر سر جانشيني امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ در 148 هـ . از ديگر شيعيان امامي جدا شدند، معتقدند كه امامت بعد از امام ششم ـ عليه السلام ـ به فرزند آن حضرت يعني اسماعيل مي رسد و چون اسماعيل هم در زمان حيات پدر از دنيا رفت، بعد از او امامت به محمد بن اسماعيل رسيده و لذا امامت را در محمد بن اسماعيل تمام مي دانند و از اين لحاظ به سبعيه (هفت امامي) معروفند.[1]
اسماعيليه در مدت نسبتاً كوتاهي بعد از انشعاب از شيعه، موفق شدند دولت فاطمي را در مصر، و بعد از انشعاب داخلي حكومت نزاري را در «الموت» تاسيس كنند و تهديدي جدي عليه عباسيان از شرق و غرب باشند.
پس از سقوط دولت هاي فاطمي و نزاري، اسماعيليان ديگر هرگز نتوانستند قدرت گذشته خويش را بدست آورند و به دور افتاده ترين كشورهاي جهان اسلام خاصه يمن و شبه قاره هند پناه بردند و در حال حاضر در حدود 25 كشور جهان پراكنده هستند و عمدتاً در هند، پاكستان، افغانستان، تاجيكستان در آسياي مركزي و پامير چين زندگي مي كنند.[2]
و همچنين در كشورهاي افريقايي و اروپايي و آمريكاي شمالي نيز وجود دارند و لذا مي توان گفت از اغلب نژادها و زبانهاي مختلف دنيا پيروان اسماعيليه مشاهده مي شوند. از سال 1970 ميلادي به اين طرف شمار فراواني از اسماعيليان كه به غرب مهاجرت كردند در كشورهايي چون، كانادا، آمريكا، انگليس سكونت گزيدند.[3]
منابع
[1] . شهرستاني، ملل و نحل، بيروت، دارالمعرفته، 1415 هـ ، ج 1، ص 226.
[2] . دفتري، فرهاد، تاريخ و عقايد اسماعيليه، ترجمه فريدون بدره اي، تهران، نشر فرزان، چاپ اول، 1375،‌ ص 3.
[3] . همان، ص 622

عده اي هم در كشورهاي سواحل خليج فارس همچون ايران، عمان، مسقط و بحرين حضور دارند.[1]
البته بايد خاطر نشان كرد كه حضور اسماعيليه در كشورهاي ياد شده منحصر نمي شود، بلكه با توجه به ارتباطاتي كه در عصر حاضر وجود دارد، مي توان گفت: كه پراكندگي اسماعيليه در اكثر كشورها ديده مي شود و كشورهاي ياد شده فقط به عنوان نمونه بوده و اينكه در اين كشورها بيشترين حضور را دارند و فعاليت هاي اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي مي كنند و موسساتي هم در اين رابطه به نام موسسات آقاخان وجود دارد.
اما در رابطه با رهبري فرقه اسماعيليه بايد گفت: كه فرقه اسماعيليه همچنان كه گفته شد بعد از سقوط الموت و انقراض خلافت فاطمي به صورت مخفي زندگي مي كردند و اطلاعات كافي در اين زمينه وجود ندارد، اما در دوره قاجار در ايران رهبري اين فرقه بر عهده آقا خان محلاتي بوده كه از طرف حكومت مركزي، حاكم كرمان هم بوده و بعد از مدتي كه عليه دولت شورش مي كند و از جانب انگليس هم حمايت مالي مي شد با شكست قيام، از ايران خارج و در منطقه سند کشور هندوستان سكونت مي كند، و بعد از آن رهبري در فرقه اسماعيليه به صورت ارثي به فرزندان و نوادگان آقا خان محلاتي مي رسد به طوري كه آقا خان سوم با اينكه فقط هشت سال داشت و در سال 1877 ميلادي متولد شده بود در سال 1885 ميلادي به امامت فرقه اسماعيليه رسيد[2] و مدت طولاني هم رهبري اسماعيليه را بر عهده داشت و حدود 70 سال اين امر بر عهده وي بوده، از آنجا كه رهبري فرقه موروثي بوده، بعد از مرگ وي در سال 1957 ميلادي طبق وصيت آقا خان سوم نوه اش به نام كريم الحسيني ملقب به آقا خان چهارم به رهبري فرقه اسماعيليه رسيد[2] و در زمان رسيدن به اين مقام حدود 21 سال سن داشت و الان حدود 48 سال است كه رهبري فرقه را بر عهده دارد و اغلب در كشورهاي اروپائي، سوئيس و انگليس و فرانسه اقامت مي كند و امامت اسماعيليان نزاري را بر عهده دارد.

1. مشكور، محمد جواد، موسوعه فرق اسلاميه، بيروت، مجمع بحوث اسلامي، چاپ اول، 1415 هـ ، ص 106.
2. ساعي، محسن، آقاخان محلاتي و فرقه اسماعيليه، تهران، 1329، ص 77.
3 . تاريخ و عقايد اسماعيليه، پيشين، ص 623، و غالب، مصطفي، تاريخ دعوت اسماعيلي، بيروت، انتشارت درالاندس، ص 390.

اما رهبر شاخة مستعلي، محمد برهان الدين بن طاهر سيف الدين است كه داعي حاضر ناميده مي شود و در هند سكونت داشته و از شاخة داعيان داوري است. رهبري شاخه اسماعيليان سليماني داعي حاضرشان الشرفي حسين بن حسن المكرمي است.
بنابراين اسماعيليه در عصر حاضر پراكنده است و در 25 كشور دنيا حضور پر رنگي دارند و شايد در كشورهاي ديگري هم حضور داشته باشند كه به اندازه كشورهاي گفته شده نرسيده باشد و رهبري فرقه نزاري بر عهده آقا خان چهارم(کريم آقاخان) و رهبر فرقه مستعلويه كه خود دو شاخه است در اختيار افراد ذكر شده قرار دارد.

با سلام و احترام
در مورد سوال دوم که اسماعیلیه دست مایه دشمن شده است باید عرض کنم اسماعیلیه در گذشته و دوران قاجار خیانتهای بسیاری به ایران نمود ولی در حال حاضر با وجود فرقه ها و مذاهب گوناگون دیگر که موسس ان بعضا انگلستان است اهداف بریتانیا تا حدی تامین میشود و رویکرد فعلی اسماعیلیان نزاری اقا خانی بیشتر به مسائل اقتصادی فرهنگی و اموزشی مذهب خویش رو اوردند.
اکنون به بخشی از تعاملات سیاسی اسماعیلیه و انگلستان بر علیه ایران اشاره میشود.
با کمرنگ شدن مرجعیت دینی در عرصه‌های مختلف اجتماعی، مکاتبی فرصت ظهور یافتند که به دلیل ضعف در پشتوانه فکری و علمی، بیشتر نیازمند حمایت قدرت‌های سیاسی بودند تا تکیه‌گاه نظری و کلامی. مورد توجه برخی دولتها و دولتمردان به این تفکر، ائتلافی را به وجود می‌آورد که در سایه آن، هم اقلیتهای بی‌ریشه دینی فرصت بروز و ظهور می‌یافتند و هم دولتمردان با استفاده ابزاری از این اقلیتهای وابسته، هر چه بیشتر در استعمار و استثمار ملتها می‌کوشیدند. در دوره قاجار، استعمار انگلیس با شناسایی این تفکرات نهفته در جوامع مختلف اسلامی و بهره‌مندی از آنها به واسطه حمایت و برجسته کردن برخی فرقه‌ها و حتی تأسیس آنها، رویکردی را در پیش گرفت که در سایه آن تدابیر سیاسی خود را در قالب آموزه‌ها و یا آرمانهای فرقه‌ای در جوامع و کشورهای هدف به اجرا درآورد و تجزیه و اشغال کشورها، ایجاد بحرانهای اجتماعی و سیاسی، الگوسازی و به انزوا کشاندن حرکتها و نهضتهای اسلامی و ضداستعماری تنها بخشی از پیامدهای چنین رویکردی بود.

گرچه سابقه فرقه آقاخانیه به همان قرون نخست اسلامی بازمی‌گردد ولی تجدید حیات و عبور از بحرانهای سیاسی، اجتماعی و حتی درونی خود را در این دوره مدیون حمایتهای همه جانبه استعمار انگلیس است .
اقا خان محلاتی که پس از شورش اولش در سال ۱۲۵۳ه‍ و هم‌زمان با لشکرکشی محمدشاه به هرات دوباره به حکومت قم و محلات منصوب شده بود مرحله دوم شورش خود را بنا بر آنچه که در مکاتباتش با دولتمردان انگلیسی در هند آمده‌ است با تشویق و حمایت انگلستان آغاز کرد. «من بارها با نایب حاکم بمبئی (احتمالاً به واسطه پیروان اهل بمبئی خود) که خود می‌گفت از من بسیار راضی است و همین طور با سرگرد تاد در هرات مکاتبه کردم، سرگرد وعده داد و همچنین نوشت که قرار است شما با محمدشاه مقابله کنید. من دستوراتی از دولت [انگلیس] دریافت کردم که هر هزینه‌ای که متحمل شوم به من بازپس داده خواهد شد… و از طرق تجار هندو، از صاحب مک نیل وعده‌های بسیار شنیدم که اگر نیمی از آن را برای شما نقل کنم دچار دردسر خواهید شد.» او در یکم سپتامبر ۱۸۴۰ خانواده‌اش را به عتبات عالیات فرستاده و خود به بهانه تشرف به مکه برای خروج از محلات از شاه قاجار اجازه گرفت.

قشون وی در محرم ۱۲۵۷‍ با دریافت کمک مالی، توپخانه و مهمات جنگی‌ که انگلیسیها به وسیله سعیدخان بلوچ برای او فرستاده بودند، جان تازه‌ای گرفته و دوباره عازم کرمان شد و در جنگی توانست با استفاده از توپ، لشکر کرمان را شکست دهد و اسفندیارخان، برادر حاکم کرمان را به قتل رساند.
انگلستان علاوه بر حمایتهای مالی و نظامی در اثنای جنگ، با کمک جاسوسان خود در کرمان و بلوچستان، مریدان و جمعی از سواران سیستانی و افغانی را به هواداری از آقاخان فراخواند، به طوری که هنگام ورود آقاخان به بم، نزدیک به چهارهزار داوطلب آماده جنگ در رکاب او بودند. آقاخان علی‌رغم برخورداری از حمایت‌های مالی و نظامی، در رویارویی با فضلعلی‌خان (حاکم کرمان) متحمل شکست شد و با رها کردن اردوگاه و یاران خود به بلوچستان و نرماشیر گریخت
با ائتلاف فضلعلی‌خان، عبدالله‌خان (حاکم ارگ) و علی‌خان لاری (فرمانده سپاه فارس) در «ریگان» از توابع نرماشیر، آقاخان را به رغم داشتن سپاهی ۲۴۰۰۰ نفری متحمل شکست کردند که او نیز چاره‌ای جز خروج از ایران نیافت. خروج او گرچه بازگشتی به دنبال نداشت ولی تنها با هدف تجدید قوا و بهره‌مندی بیشتر از حمایتهای انگلستان صورت گرفت چرا که آقاخان به خوبی می‌دانست که انگلستان در اجرای طرحهای خود در خراسان خاوری و هند شدیداً نیازمند شورش و بحرانی در ایران، بویژه در ایالتهای جنوبی است و «عمال کمپانی هند انگلیسی، برای سرگرم کردن دربار ایران هر روز بهانه و وسیله‌ای تازه [می‌جویند]» ، آقاخان در ملاقات خود با راولینسون، نماینده سیاسی انگلستان در قندهار علت حضور خود در قندهار را کمک گرفتن از انگلستان عنوان کرد نه فرار. (چرا که فرار به بمبئی یا بغداد از طریق بندرعباس بسیار راحت‌تر از گذشتن از کویر مرکزی ایران ‌بود) او می‌گفت: پیامهای جان مک نیل وزیرمختار انگلیس در ایران و سرگرد تاد نماینده انگلیس در هرات او را به قندهار کشانده تا «ببینم سلاحهای نیرومند شما برای من چه می‌تواند بکند.» او همچنین در نامه‌ای به ماک تانن می‌نویسد: «بر همگان آشکار است که من کشورم را به امید دریافت کمک از دولت شما، ترک کرده‌ام.»

بارون برونف سفیر روسیه در انگلستان، موضوع شورش آقاخان را با پالمرستون وزیر امور خارجه انگلیس در میان گذاشت و وزرای ایرانی نیز در مذاکرات دیپلماتیک خود با روسها، شورش آقاخان را نمونه‌ای از دورویی انگلیسی قلمداد کردند. در تحلیل و بررسی علل و زمینه‌های شورش آقاخان به این امور می‌توان اشاره کرد:

آقاخان که نه برای افراد بلکه برای جلب کمک به نماینده انگلیس در قندهار پناه آورده بود، برخلاف اظهارات وفادارانه خود به ایران و سلطنت قاجار ، تصمیم جدیدش را برای ایران با راولینسون در میان ‌گذارد. او با تکیه بر جایگاه مذهبی خود و روابط نه چندان دوستانه ایران با انگلیس، شاه ایران را دشمن مشترک اسماعیلیه و انگلستان دانست و بر ضرورت ائتلاف علیه دولت ایران تأکید کرد. او پیشنهاد خود را مبنی بر حمایت انگلستان از وی در براندازی حکومت و یا تسخیر قسمتی از ایران و در مقابل ضمیمه نمودن ایران به مستعمرات بریتانیا، چنین مطرح کرد: ‌«من تعهد می‌کنم عراق، فارس، کرمان و خراسان را تسخیر کنم، این سرزمینها را بدون کوچک‌‌ترین مشکلی برایتان می‌گیرم، اگر منظور شما گرفتن ایران باشد، قول می‌دهم بدون هیچ زیانی آن را برایتان بگیرم… در صورتی که دلیل بیاورید که با ایران در حال صلح هستید، احتراماً به اطلاع شما می‌رسانم که در آن کشور همه می‌دانند که من دوستانی در ترکستان، بدخشان، کابل و در میان هندوها هم دارم. اجازه دهید گروهی از مردان را گردآورم. وقتی این افراد به من در ایران ملحق شدند آن کشور را می‌گیرم، من از راه بنادر ایران، کرمان، فارس و از بم و سیستان اقدام به تسخیر ایران می‌کنم، اگر تصور می‌کنید این نقشه من مخالف مصلحتی است، باید از هر راهی که ممکن است به من یاری دهید تا خود را آماده تسخیر آن سرزمین کنم و وقتی این کار انجام شد، ایران به دولت انگلستان ضمیمه خواهد شد.» او که در مقاطع بعدی از حمایت انگلستان در تحصیل قدرت سیاسی در ایران دلسرد شده بود به احتمال در جستجوی هم‌پیمان دیگری در لابه‌لای فرصتهای پیش آمده در روابط ایران با دیگر کشورها بود. او در مه ۱۸۴۳ در نامه‌ای به حاکم کل هند نوشت: ‌«چون به التفات دولت انگلیس به خود پشت‌گرمی دارم، می‌شتابم تا مردمم را از دست ستمگر آزاد کنم.» آقاخان به انگلیسیها پیشنهاد کرد که از طریق بلوچستان وارد ایران شود و اگر ممکن نیست، با حمایتهای مالی انگلیس عازم بغداد و از آنجا وارد ایران شود. او این بار چشم طمع به روابط نه چندان خوب ایران و عثمانی داشت و احتمالاً می‌خواست از بغداد با حمایت عثمانی و یا شاهزادگان ناراضی ایرانی ساکن عراق جبهه جدیدی برضد ایران بگشاید. سِرآلن بورو با درک تحلیل آقاخان به سِرچارلز ناپیر نوشت: «هدف ما این است که از جنگ بین سلطان [عثمانی] و شاه [قاجار] جلوگیری کنیم و نمی‌توانیم ابزاری به دست سلطان بدهیم که بتواند از آن به عنوان حربه‌ای مؤثر بر ضد شاه استفاده کند. بنابراین آقاخان باید همانجا که هست بماند.» وی همچنین از ناپیر خواست «که آقا و افرادش خلع‌سلاح و در صورت لزوم زندانی شوند» تا شرایط مناسبی که در روابط انگلستان و ایران به وجود آمده بود به واسطه ماجراجوییهای آقاخان متشنج نگردد.
از باب مشت نمونه خروار مطالب فوق شمه ای از خیانت اسماعیلیان به ایران بود این شورشها و آشوبهای نزاریان میسر نمیشد مگر در سایه حمایت استعمار پیر انگلیس از فرقه اسماعیلیه که بر حکومت قاجار تحمیل میگردید.
منابع

  1. الگار، حامد، شورش آقاخان محلاتی و چند مقاله دیگر، ترجمه ابوالقاسم سرّی، تهران، انتشارات توس، ۱۳۷۰٫
  2. بخش تاریخ، «آقاخان»، دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۴٫
  3. بوس، ماهر، آقاخان‌ها،‌ ترجمه محمد هاتف، تهران، کتابسرا، ۱۳۷۶٫
  4. ساعی، محسن، آقاخان محلاتی و فرقه اسمعیلیه، تهران، ۱۳۲۹٫

جمع بندی

پرسش:
آیا فرقه اسماعیلیه و پیروان آنان در حال حاضر وجود دارند؟ آیا آنان ابزار دست دشمن بودند؟
پاسخ:
اسماعيليه در مدت نسبتاً كوتاهي بعد از انشعاب از شيعه، موفق شدند دولت «فاطمي» را در "مصر"، و بعد از انشعاب داخلي حكومت «نزاري» را در «الموت» "ایران" تاسيس كنند و تهديدي جدي عليه «عباسيان» از شرق و غرب باشند. پس از سقوط دولت هاي «فاطمي و نزاري»، "اسماعيليان" ديگر هرگز نتوانستند قدرت گذشته خويش را بدست آورند و به دور افتاده ترين كشورهاي جهان اسلام خاصه "يمن" و "شبه قاره هند" پناه بردند و در حال حاضر در حدود «25» كشور جهان پراكنده هستند و عمدتاً در "هند"، "پاكستان"، "افغانستان"، "تاجيكستان" در «آسياي مركزي» و "پامير چين" زندگي مي كنند.[1]

همچنين در كشورهاي "افريقايي" و "اروپايي" و "آمريكاي شمالي" نيز وجود دارند و لذا مي توان گفت از اغلب نژادها و زبانهاي مختلف دنيا پيروان اسماعيليه مشاهده مي شوند. از سال«1970 ميلادي» به اين طرف شمار فراواني از "اسماعيليان" كه به «غرب» مهاجرت كردند در كشورهايي چون، "كانادا"، "آمريكا"، "انگليس" سكونت گزيدند.[2] عده اي هم در كشورهاي «سواحل خليج فارس» همچون "ايران"، "عمان"، "مسقط" و "بحرين" حضور دارند.[3] بنابراين اسماعيليه در عصر حاضر پراكنده هستند و در« 25 »كشور دنيا حضور پر رنگي دارند.

اسماعیلیه و خیانت به ایران «آقا خان محلاتی» در «محرم۱۲۵۷‍ ق» با دریافت کمک مالی، توپخانه و مهمات جنگی‌ که "انگلیسیها" به وسیله «سعیدخان بلوچ» برای او فرستاده بودند، جان تازه‌ای گرفته و دوباره عازم "کرمان" شد و در جنگی توانست با استفاده از توپ، لشکر "کرمان" را شکست دهد و «اسفندیارخان»، برادر حاکم کرمان را به قتل رساند. "انگلستان" علاوه بر حمایتهای مالی و نظامی در اثنای جنگ، با کمک جاسوسان خود در "کرمان" و "بلوچستان"، مریدان و جمعی از سواران "سیستانی" و "افغانی" را به هواداری از «آقاخان» فراخواند، به طوری که هنگام ورود آقاخان به "بم"، نزدیک به «چهارهزار داوطلب» آماده جنگ در رکاب او بودند. "آقاخان" علی‌رغم برخورداری از حمایت‌های مالی و نظامی، در رویارویی با «فضلعلی‌خان» (حاکم کرمان) متحمل شکست شد و با رها کردن اردوگاه و یاران خود به "بلوچستان" و "نرماشیر" گریخت.

آقاخان با تکیه بر جایگاه مذهبی خود و روابط نه چندان دوستانه "ایران" با "انگلیس"، «شاه ایران» را دشمن مشترک "اسماعیلیه" و "انگلستان" دانست و بر ضرورت ائتلاف علیه دولت ایران تأکید کرد. او پیشنهاد خود را مبنی بر حمایت "انگلستان" از وی در براندازی حکومت و یا تسخیر قسمتی از "ایران" و در مقابل ضمیمه نمودن "ایرانبه مستعمرات "بریتانیا"، چنین مطرح کرد: ‌«من تعهد می‌کنم "عراق"، "فارس"، "کرمان" و "خراسان" را تسخیر کنم، این سرزمینها را بدون کوچک‌‌ترین مشکلی برایتان می‌گیرم، اگر منظور شما گرفتن "ایران" باشد، قول می‌دهم بدون هیچ زیانی آن را برایتان بگیرم… در صورتی که دلیل بیاورید که با "ایران" در حال صلح هستید،

احتراماً به اطلاع شما می‌رسانم که در آن کشور همه می‌دانند که من دوستانی در "ترکستان"، "بدخشان"، "کابل" و در میان "هندوها" هم دارم. اجازه دهید گروهی از مردان را گردآورم. وقتی این افراد به من در "ایران" ملحق شدند آن کشور را می‌گیرم، من از راه بنادر "ایران"، "کرمان"، "فارس" و از "بم" و "سیستان" اقدام به تسخیر "ایران" می‌کنم، اگر تصور می‌کنید این نقشه من مخالف مصلحتی است، باید از هر راهی که ممکن است به من یاری دهید تا خود را آماده تسخیر آن سرزمین کنم و وقتی این کار انجام شد، "ایران" به دولت "انگلستان" ضمیمه خواهد شد.»

او که در مقاطع بعدی از حمایت "انگلستان" در تحصیل قدرت سیاسی در "ایران" دلسرد شده بود در نامه‌ای به حاکم کل "هند" نوشت: ‌«چون به التفات دولت "انگلیس" به خود پشت‌گرمی دارم، می‌شتابم تا مردمم را از دست ستمگر آزاد کنم.» «آقاخان» به انگلیسیها پیشنهاد کرد که از طریق "بلوچستان" وارد "ایران"شود و اگر ممکن نیست، با حمایتهای مالی "انگلیس" عازم "بغداد"و از آنجا وارد "ایران" شود. او این بار چشم طمع به روابط نه چندان خوب "ایران" و "عثمانی" داشت و احتمالاً می‌خواست از "بغداد" با حمایت عثمانی و یا شاهزادگان ناراضی ایرانی ساکن "عراق" جبهه جدیدی برضد "ایران" بگشاید.[4] از باب مشت نمونه خروار مطالب فوق شمه ای از خیانت اسماعیلیان به ایران بود این شورشها و آشوبهای «نزاریان» میسر نمیشد مگر در سایه حمایت استعمار پیر "انگلیس" از فرقه "اسماعیلیه" که بر حکومت "قاجار" تحمیل میگردید.

 

پی نوشت ها:
[1] . دفتري، فرهاد، تاريخ و عقايد اسماعيليه، ترجمه فريدون بدره اي، تهران، نشر فرزان، چاپ اول، 1375،‌ ص 3.
[2] . همان 43
[3] . مشكور، محمد جواد، موسوعه فرق اسلاميه، بيروت، مجمع بحوث اسلامي، چاپ اول، 1415 هـ ، ص 106
[4] . بخش تاریخ، «آقاخان»، دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۴٫.

 

موضوع قفل شده است