گواهی از مردگان

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
گواهی از مردگان

ام سله گفت :
روزی سه كس از مشركان نزد پیامبر(ص) آمدند
.یكی گفت : ای محمد! تو دعوی كرده ای كه از ابراهیم فاضلتری .
ابراهیم خلیل بود و تو خلیل نه ای .
خواجه صلی الله علیه و آله و سلم گفت : ابراهیم خلیل بود و من حبیب و صفی ام ؛ و حبیب و صفی بهتر باشد.
دیگری گفت : تو گفتی كه از موسی بهترم . موسی كلیم بود و با حق تعالی سخن گفت و تو با حق سخن نگفتی .
گفت : موسی سخن گفت در زمین و من وراء الحجاب، و من بر بالای هفت آسمان بر سرادق عرش با حق سخن گفت (بی حجاب (. دیگری گفت : تو گفتی كه من از عیسی بهترم . عیسی مرده زنده كرد و تو نكردی .
خواجه صلی الله علیه و آله و سلم دست بر هم زد و گفت : یا علی ! یا علی ! در حال علی علیه السلام از در درآمد.
گفت : ای علی ! كجا بودی ؟ در فلان خرماستان آواز تو به من رسید، بیامدم . گفت : بیا و این پیراهن نبوت من درپوش و با این سه تن به گور یوسف بن كعب شو و ما را از بهر ایشان زنده كن - تا علامت نبوت و كرامت امامت بینند.
امیر المومنین علیه السلام پیراهن در پوشید و با ایشان رفت .
ام سلمه گفت : من نیز از رسول اجازت خواستم و برفتم .
شاه مردان در گورستان بقیع بر سر گور مدروس مطموس بایستاد و كلمه ای بگفت و گفت : ای صاحب گور! برخیز به فرمان حق تعالی تصدیق دعوی رسول كن . گور در جنبش آمد.

بار دیگر بگفت : گور شكافته شد. پیری برخاست و خاك از سر خود دور می كرد.

شاه مردان گفت : تو كیستی ؟
گفت : منم یوسف بن كعب صاحب الاخدود، و سیصد سال است كه بمردم . این ساعت آوازی شنیدم كه ای یوسف بن كعب ! برخیز از برای تصدیق دعوی سید اولین و آخرین .

آن مشركان به یكدیگر نگریستند و گفتند: مبادا كه قریش بدانند كه به سبب خواست ما محمد را، چنین معجز ظاهر شد. گفتند: ای علی ! بگو تا به مقام خود رود. امیر المومنین علیه السلام بفرمود، در زمان در گور خود رفت و گور بر وی راست شد.
..
داستان عارفان / کاظم مقدم