جمع بندی داستان هایی درباره حق النفس

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
داستان هایی درباره حق النفس

سلام
لطفاداستان ها یا حکایاتی از دوران پیامبر یا ائمه اطهار راجع به حق النفس بیان بفرمائید.

با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حنیف

carbar;957952 نوشت:
لطفاداستان ها یا حکایاتی از دوران پیامبر یا ائمه اطهار راجع به حق النفس بیان بفرمائید.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

حق النفس، حقی است که نفس و جان انسان بر وی دارد و رعایت آن ضروری است.
امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام در این مورد در رساله حقوق فرموده است:

"حَقُّ نَفْسِکَ عَلَیْکَ أَنْ تَسْتَعْمِلَهَا بِطَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏؛ حق نفس تو این است که او را در راه اطاعت خداوند به کار گیری."1

برای مثال حق زبان اینست که او را با سخن زشت و ناسزا آلوده نکنی؛ احتمالا داستان امام صادق و فردی که به رفیق امام معروف شده بود را شنیده اید. كسی گمان نمی برد كه آن دوستی بریده شود و آن دو رفیق كه همیشه ملازم یكدیگر بودند، روزی از هم جدا شوند. مردم معمولاً وقتی كه می خواستند از او یاد كنند، توجه به نام اصلی اش نداشتند و می گفتند: «رفیق. . . » او به نام «رفیق امام صادق» معروف شده بود، ولی در آن روز كه مثل همیشه با یكدیگر بودند و با هم داخل بازار كفشدوزها شدند، آیا كسی گمان می كرد كه پیش از آنكه آنها از بازار بیرون بیایند، رشته ی دوستی شان برای همیشه بریده شود؟! در آن روز او مانند همیشه همراه امام بود و با هم داخل بازار كفشدوزها شدند. غلام سیاه پوستش هم در آن روز با او بود و از پشت سرش حركت می كرد. در وسط بازار ناگهان به پشت سر نگاه كرد، غلام را ندید. بعد از چند قدم دیگر دو مرتبه سر را به عقب برگرداند، باز هم غلام را ندید. سومین بار به پشت سر نگاه كرد، هنوز هم از غلام- كه سرگرم تماشای اطراف شده و از ارباب خود دور افتاده بود- خبری نبود. برای مرتبه ی چهارم كه سر خود را به عقب برگرداند غلام را دید، با خشم به وی گفت: «مادر فلان! كجا بودی؟ » تا این جمله از دهانش خارج شد، امام صادق به علامت تعجب دست خود را بلند كرد و محكم به پیشانی خویش زد و فرمود: «سبحان اللّه! به مادرش دشنام می دهی؟ ! به مادرش نسبت كار ناروا می دهی؟! من خیال می كردم تو مردی باتقوا و پرهیزگاری. معلومم شد در تو ورع و تقوایی وجود ندارد. » عرض کرد یابن رسول اللّه! این غلام اصلا سندی است و مادرش هم از اهل سند است. خودت می دانی كه آنها مسلمان نیستند. مادر این غلام یك زن مسلمان نبوده كه من به او تهمت ناروا زده باشم. امام فرمودند مادرش كافر بوده كه بوده. هر قومی سنتی و قانونی در امر ازدواج دارند. وقتی طبق همان سنت و قانون رفتار كنند عملشان زنا نیست و فرزندانشان زنازاده محسوب نمی شوند. امام بعد از این بیان به او فرمود: «دیگر از من دور شو. » بعد از آن، دیگر كسی ندید كه امام صادق با او راه برود، تا مرگ بین آنها جدایی كامل انداخت.2

حق گوش آنست که او را از گناهانی مثل غیبت نگهداری و محافظت کنی؛
انس بن مالك مى‌گوید: روزی رسول خدا صلى الله علیه و آله امر به روزه فرمود و دستور داد كسى بدون اجازه من افطار نكند.

مردم روزه گرفتند، چون غروب شد هر روزه داری براى اجازه افطار به محضر آن جناب آمد و آن حضرت اجازه افطار داد.
در آن وقت مردى آمد و عرضه داشت دو دختر دارم که تاكنون افطار نكرده‌اند و از آمدن به محضر شما حیا مى‌كنند؛ اجازه دهید هر دو افطار نمایند. حضرت جواب نداد. آن مرد گفته‌اش را تكرار كرد، حضرت پاسخ نگفت، چون بار سوم گفتارش را تكرار كرد حضرت فرمود: آنها که روزه نبودند، چگونه روزه بودند در حالی كه گوشت مردم را خورده‌اند، به خانه برو و به هر دو بگو قی (استفراغ) كنند، آن مرد به خانه رفت و دستور قی کردن داد، آن دو قی كردند در حالی كه از دهان هر یك قطعه‌اى خون لخته شده بیرون آمد، آن مرد در حال تعجب به محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و داستان را گفت، حضرت فرمود به آن كسى كه جانم در دست اوست اگر این گناه بر آنان باقى مانده بود اهل آتش بودند!!3


حق شکم اینست که او را از مال حرام بازداری؛

شریك بن عبد اللّه نخعی، از فقهای معروف قرن دوم هجری، به علم و تقوا معروف بود. مهدی بن منصور، خلیفه ی عباسی، علاقه ی فراوان داشت كه منصب «قضا» را به او واگذار كند، ولی شریك بن عبد اللّه برای آنكه خود را از دستگاه ظلم دور نگاه دارد زیر این بار نمی رفت. نیز خلیفه علاقه مند بود كه «شریك» را معلم خصوصی فرزندان خود قرار دهد تا به آنها علم حدیث بیاموزد. شریك این كار را نیز قبول نمی كرد و به همان زندگی آزاد و فقیرانه ای كه داشت قانع بود. روزی خلیفه او را طلبید و به او گفت: «باید امروز یكی از این سه كار را قبول كنی: یا عهده دار منصب «قضا» بشوی، یا كار تعلیم و تربیت فرزندان مرا قبول كنی، یا آنكه همین امروز ناهار با ما باشی و بر سر سفره ی ما بنشینی. » شریك با خود فكری كرد و گفت: حالا كه اجبار و اضطرار است، البته از این سه كار، سومی بر من آسانتر است. خلیفه ضمنا به مدیر مطبخ دستور داد كه امروز لذیذترین غذاها را برای شریك تهیه كن. غذاهای رنگارنگ از مغز استخوانِ آمیخته به نبات و عسل تهیه كردند و سر سفره آوردند. شریك كه تا آن وقت همچو غذایی نخورده و ندیده بود، با اشتهای كامل خورد. خوانسالار آهسته بیخ گوش خلیفه گفت: «به خدا قسم كه دیگر این مرد روی رستگاری نخواهد دید. » طولی نكشید كه دیدند شریك، هم عهده دار تعلیم فرزندان خلیفه شده و هم منصب «قضا» را قبول كرده...4

داستان درباره انواع گناهان بسیار هست که می توانید به کتابهایی مثل داستان راستان، حکایت ها و مثل ها از شهید مطهری، داستان های شگفت از شهید دستغیب و امثال آن مراجعه بفرمایید.


پی نوشت:
1. من لا یحضره الفقیه، ج2، ص619
2. كافی ، جلد 2، باب البذاء، صفحه ی 324
3.
عرفان اسلامی (شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، حسین انصاریان، ج 10
4. مروج الذهب مسعودی، جلد 2، حالات مهدی عباسی



حنیف;958398 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

حق النفس، حقی است که نفس و جان انسان بر وی دارد و رعایت آن ضروری است.

با سلام و تشکر از کارشناس محترم
در صورت امکان، آیه ای از قرآن کریم که اشاره مستقیم به حق النفس می نماید را بفرمائید

carbar;960311 نوشت:
با سلام و تشکر از کارشناس محترم
در صورت امکان، آیه ای از قرآن کریم که اشاره مستقیم به حق النفس می نماید را بفرمائید


علیکم السلام و رحمه الله

منظور شما از اشاره مستقیمِ آیه قرآن به حق النفس چیست؟

آیه ای در قرآن که در آن کلمه "حق النفس" به کار رفته باشد، نداریم!

اما متوجه منظور شما نشدم.
اگر ممکن هست توضیح بفرمایید که دقیقا سوالتان چیست؟

با سلام
منظور آیاتی از قرآن است که مشخص می نماید ما نسبت به تمامی اعضای بدن خود مسئولیم و اگر آسیبی به آنها برسانیم در قیامت باید جواب آنرا بدهیم همانطور که می فرمایند گوش و چشم و زبان و ... به صدا در می‌آیند و از ما نسبت به خودشان بازخواست می‌کنند

carbar;960751 نوشت:
با سلام
منظور آیاتی از قرآن است که مشخص می نماید ما نسبت به تمامی اعضای بدن خود مسئولیم و اگر آسیبی به آنها برسانیم در قیامت باید جواب آنرا بدهیم همانطور که می فرمایند گوش و چشم و زبان و ... به صدا در می‌آیند و از ما نسبت به خودشان بازخواست می‌کنند


علیکم السلام و رحمه الله

در قرآن کریم اشاراتی راجع به ضرر رساندن به خود وجود دارد. برای مثال:


"... وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا...؛
و خودتان را نكشيد چرا كه خداوند با شما مهربان است‏." (1)

همچنین روزه که یک امر واجب است را منوط به صحت بدن و عدم ضرر کرده و فرموده:

"...فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ...؛
... پس آنكس كه در ماه رمضان در حضر باشد روزه بدارد، و آنكس كه بيمار يا در سفر باشد روزهاي ديگري را بجاي آن روزه بگيرد، خداوند راحتي شما را مي‏خواهد نه زحمت..." (2)

"... مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ ...خداوند نمي‏خواهد مشكلي براي شما ايجاد كند بلكه مي‏خواهد شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام نمايد شايد شكر او را بجا آوريد." (3)

پی نوشت:
1. سوره نساء، 29
2. سوره بقره، 185
3. سوره مائده، 6


پرسش: لطفاداستان ها یا حکایاتی از دوران پیامبر یا ائمه اطهار راجع به حق النفس بیان بفرمائید. آیا آیاتی از قرآن هست که نسبت به اعضاء بدن هشدار داده و انسان را از آسیب به خود برحذر داشته باشد؟

پاسخ: حق النفس، حقی است که نفس و جان انسان بر وی دارد و رعایت آن ضروری است. امام علی بن الحسین زین العابدین (علیه السلام) در این مورد در رساله حقوق فرموده است: "حَقُّ نَفْسِکَ عَلَیْکَ أَنْ تَسْتَعْمِلَهَا بِطَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏؛ حق نفس تو این است که او را در راه اطاعت خداوند به کار گیری." (1)

برای مثال حق زبان اینست که او را با سخن زشت و ناسزا آلوده نکنی؛ احتمالا داستان امام صادق و فردی که به رفیق امام معروف شده بود را شنیده اید. كسی گمان نمی برد كه آن دوستی بریده شود و آن دو رفیق كه همیشه ملازم یكدیگر بودند، روزی از هم جدا شوند. مردم معمولاً وقتی كه می خواستند از او یاد كنند، توجه به نام اصلی اش نداشتند و می گفتند: «رفیق. . . » او به نام «رفیق امام صادق» معروف شده بود، ولی در آن روز كه مثل همیشه با یكدیگر بودند و با هم داخل بازار كفشدوزها شدند، آیا كسی گمان می كرد كه پیش از آنكه آنها از بازار بیرون بیایند، رشته ی دوستی شان برای همیشه بریده شود؟! در آن روز او مانند همیشه همراه امام بود و با هم داخل بازار كفشدوزها شدند. غلام سیاه پوستش هم در آن روز با او بود و از پشت سرش حركت می كرد. در وسط بازار ناگهان به پشت سر نگاه كرد، غلام را ندید. بعد از چند قدم دیگر دو مرتبه سر را به عقب برگرداند، باز هم غلام را ندید. سومین بار به پشت سر نگاه كرد، هنوز هم از غلام- كه سرگرم تماشای اطراف شده و از ارباب خود دور افتاده بود- خبری نبود. برای مرتبه ی چهارم كه سر خود را به عقب برگرداند غلام را دید، با خشم به وی گفت: «مادر فلان! كجا بودی؟ » تا این جمله از دهانش خارج شد، امام صادق به علامت تعجب دست خود را بلند كرد و محكم به پیشانی خویش زد و فرمود: «سبحان اللّه! به مادرش دشنام می دهی؟ ! به مادرش نسبت كار ناروا می دهی؟! من خیال می كردم تو مردی باتقوا و پرهیزگاری. معلومم شد در تو ورع و تقوایی وجود ندارد. » عرض کرد یابن رسول اللّه! این غلام اصلا سندی است و مادرش هم از اهل سند است. خودت می دانی كه آنها مسلمان نیستند. مادر این غلام یك زن مسلمان نبوده كه من به او تهمت ناروا زده باشم. امام فرمودند مادرش كافر بوده كه بوده. هر قومی سنتی و قانونی در امر ازدواج دارند. وقتی طبق همان سنت و قانون رفتار كنند عملشان زنا نیست و فرزندانشان زنازاده محسوب نمی شوند. امام بعد از این بیان به او فرمود: «دیگر از من دور شو. » بعد از آن، دیگر كسی ندید كه امام صادق با او راه برود، تا مرگ بین آنها جدایی كامل انداخت. (2)

حق گوش آنست که او را از گناهانی مثل غیبت نگهداری و محافظت کنی؛ انس بن مالك مى‌گوید: روزی رسول خدا صلى الله علیه و آله امر به روزه فرمود و دستور داد كسى بدون اجازه من افطار نكند. مردم روزه گرفتند، چون غروب شد هر روزه داری براى اجازه افطار به محضر آن جناب آمد و آن حضرت اجازه افطار داد. در آن وقت مردى آمد و عرضه داشت دو دختر دارم که تاكنون افطار نكرده‌اند و از آمدن به محضر شما حیا مى‌كنند؛ اجازه دهید هر دو افطار نمایند. حضرت جواب نداد. آن مرد گفته‌اش را تكرار كرد، حضرت پاسخ نگفت، چون بار سوم گفتارش را تكرار كرد حضرت فرمود: آنها که روزه نبودند، چگونه روزه بودند در حالی كه گوشت مردم را خورده‌اند، به خانه برو و به هر دو بگو قی (استفراغ) كنند، آن مرد به خانه رفت و دستور قی کردن داد، آن دو قی كردند در حالی كه از دهان هر یك قطعه‌اى خون لخته شده بیرون آمد، آن مرد در حال تعجب به محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و داستان را گفت، حضرت فرمود به آن كسى كه جانم در دست اوست اگر این گناه بر آنان باقى مانده بود اهل آتش بودند!! (3)

حق شکم اینست که او را از مال حرام بازداری؛
شریك بن عبد اللّه نخعی، از فقهای معروف قرن دوم هجری، به علم و تقوا معروف بود. مهدی بن منصور، خلیفه ی عباسی، علاقه ی فراوان داشت كه منصب «قضا» را به او واگذار كند، ولی شریك بن عبد اللّه برای آنكه خود را از دستگاه ظلم دور نگاه دارد زیر این بار نمی رفت. نیز خلیفه علاقه مند بود كه «شریك» را معلم خصوصی فرزندان خود قرار دهد تا به آنها علم حدیث بیاموزد. شریك این كار را نیز قبول نمی كرد و به همان زندگی آزاد و فقیرانه ای كه داشت قانع بود. روزی خلیفه او را طلبید و به او گفت: «باید امروز یكی از این سه كار را قبول كنی: یا عهده دار منصب «قضا» بشوی، یا كار تعلیم و تربیت فرزندان مرا قبول كنی، یا آنكه همین امروز ناهار با ما باشی و بر سر سفره ی ما بنشینی. » شریك با خود فكری كرد و گفت: حالا كه اجبار و اضطرار است، البته از این سه كار، سومی بر من آسانتر است. خلیفه ضمنا به مدیر مطبخ دستور داد كه امروز لذیذترین غذاها را برای شریك تهیه كن. غذاهای رنگارنگ از مغز استخوانِ آمیخته به نبات و عسل تهیه كردند و سر سفره آوردند. شریك كه تا آن وقت همچو غذایی نخورده و ندیده بود، با اشتهای كامل خورد. خوانسالار آهسته بیخ گوش خلیفه گفت: «به خدا قسم كه دیگر این مرد روی رستگاری نخواهد دید. » طولی نكشید كه دیدند شریك، هم عهده دار تعلیم فرزندان خلیفه شده و هم منصب «قضا» را قبول كرده... (4)

داستان درباره انواع گناهان بسیار هست که می توانید به کتابهایی مثل داستان راستان، حکایت ها و مثل ها از شهید مطهری، داستان های شگفت از شهید دستغیب و امثال آن مراجعه بفرمایید.

اما در مورد آسیب رساندن به اعضاء بدن خود، در قرآن کریم اشاراتی وجود دارد. برای مثال:
"... وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا...؛
و خودتان را نكشيد چرا كه خداوند با شما مهربان است‏." (5)

همچنین روزه که یک امر واجب است را منوط به صحت بدن و عدم ضرر کرده و فرموده:
"...فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ...؛
... پس آنكس كه در ماه رمضان در حضر باشد روزه بدارد، و آنكس كه بيمار يا در سفر باشد روزهاي ديگري را بجاي آن روزه بگيرد، خداوند راحتي شما را مي‏خواهد نه زحمت..." (6)

"... مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ ...خداوند نمي‏خواهد مشكلي براي شما ايجاد كند بلكه مي‏خواهد شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام نمايد شايد شكر او را بجا آوريد." (7)



پی نوشت:
1. من لا یحضره الفقیه، ج2، ص619
2. كافی ، جلد 2، باب البذاء، صفحه ی 324
3.
عرفان اسلامی (شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، حسین انصاریان، ج 10
4. مروج الذهب مسعودی، جلد 2، حالات مهدی عباسی
5. سوره نساء، 29
6. سوره بقره، 185
7. سوره مائده، 6



موضوع قفل شده است