جمع بندی تناقض در عدل خداوند، عذاب نامحدود برای گناه محدود

تب‌های اولیه

38 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تناقض در عدل خداوند، عذاب نامحدود برای گناه محدود

در ادیان بیان شده که خداوند عادل است. قطعا عدالت بر این اساس است که افراد به خاطر کارهای خوبشان پاداش بگیرند و به خاطر گناهانشان مجازات شوند.

اما در اسلام بیان شده به دلیل بعضی از گناهان افراد میتوانند تا ابدیت در جهنم باشند.

مدت زمانی که فرد روی زمین است محدود بوده. بطور مثال فردی که شرک می ورزد برای مدت خاصی برای خداوند اسلام شریک قائل شده است و بعد هم این شخص مرده. بر چه اساسی این عدالت است که این شخص برای گناهی در زمان محدود، به مدت نامحدود و تا ابدیت مجازات شود؟

آیا اینکه افراد بصورت دائم به جهنم می روند در تناقض با صفت کمال خداوند در عادل بودنش نیست؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مشکور

وایسلی گوجا;955317 نوشت:
در ادیان بیان شده که خداوند عادل است. قطعا عدالت بر این اساس است که افراد به خاطر کارهای خوبشان پاداش بگیرند و به خاطر گناهانشان مجازات شوند.

اما در اسلام بیان شده به دلیل بعضی از گناهان افراد میتوانند تا ابدیت در جهنم باشند.

مدت زمانی که فرد روی زمین است محدود بوده. بطور مثال فردی که شرک می ورزد برای مدت خاصی برای خداوند اسلام شریک قائل شده است و بعد هم این شخص مرده. بر چه اساسی این عدالت است که این شخص برای گناهی در زمان محدود، به مدت نامحدود و تا ابدیت مجازات شود؟

آیا اینکه افراد بصورت دائم به جهنم می روند در تناقض با صفت کمال خداوند در عادل بودنش نیست؟


سلام و تشکر@};-

سؤال مشخص شما در تایپیک های بسیاری پاسخ داده شده نظیر تایپیک زیر:

آیا جهنم حدی دارد و تمام شدنی است

با این وجود اجمالاً نکاتی را در پاسخ تقدیم می کنم:

عقوبت گناه و معصیت در قیامت، در واقع امری تکوینی است، نه قراردادی و اعتباری و حقیقتاً روح گنهکار با ارتکاب آن تیره می شود و همان تیرگی و فساد روح است که از آن به عذاب و دوزخ یاد می شود. در متون دینی اسلام از این امر به «تجسم اعمال» یاد می شود که دلایل عقلی و نقلی فراوان دارد. هر چند قرآن خود تعبیر به جزا دارد، در موارد متعدد تصریح می کند که جزای شما همان عمل شماست که به خودتان بازمی گردد. قرآن کریم می فرماید: [=book antiqua](وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً);(1) عملکرد خود را در آن جا حاضر می بینند.

آیت الله سبحانی در تفسیر منشور جاوید می گوید: "جزای اعمال هر انسانی عین اعمال خودش خواهد بود و در این جمله ذره ای مجازگویی نیست که عین عمل انسان را به خود انسان بازگرداند. از این مطلب در اصطلاح به تجسم اعمال تعبیر می شود."(2) قرآن مجید بر اساس یک اصل عقلانی می فرماید: [=book antiqua](کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ);(3) هر جانی در گرو دست آورد خویش است. فلذا اگر انسان خار بکارد در قیامت، از جانب خداوند، صورت خار درو می کند و اگر نهال میوه ی شیرین بکارد میوه ی شیرین برداشت می کند; یعنی انسان، مبدأ، علت قابلی و زمینه است، نه صرفاً علت فاعلی. آدمی به اندازه ی استعداد خویش از خداوند فیض می گیرد. او در عقاید، اخلاق و اعمال خود علت قابلی و زمینه ساز و مستعد شناخته می شود. اگر باطن عملی، مثل خوردن مال یتیم، آتش است، آنان که مال یتیم می خورند، در حقیقت آتش محسوس می خورند و اگر باطن عقیده و اخلاقی آتش است، کسانی که به آن عقاید و اوصاف پلید آلوده اند، گرفتار آتش روحی خواهند بود.

همان گونه که در دنیا آثار تکوینی و اجتناب ناپذیر خوردن زهر، بیماری و مرگ است و چنین نیست که اگر کسی زهر بنوشد، در دادگاه، احضار و سپس به کیفر بیماری یا مرگ محکوم گردد; بلکه همان خوردن زهر او را دچار بیماری یا مرگ خواهد کرد. بر همین اساس، رابطه ی کیفر اخروی با اعمال انسان نیز، همانند رابطه ی مجازات های قراردادی با جرایم اجتماعی نیست تا از عدم تناسب و سنگینی غیرعادلانه ی آن سخن به میان آید، بلکه صورت حقیقی گناهان است که در روز قیامت، آشکار می گردد و چهره می نمایاند و همان گونه که عمل کوتاه مدتی، مانند خوردن سمّ، عواقب بسیار سنگین و جبران ناپذیر و درازمدت یا حتی ابدی (مثل از دست دادن حیات برای همیشه) دارد، بعضی از گناهان (کفر و شرک و نفاق و فساد روح) نیز چنین تأثیری در روح و جان و حیات جاودانه ی آدمی خواهند داشت.(4)

موفق باشید ...@};-

پی نوشت_______________________________________________
1. کهف، آیه 49.
2. آیت الله سبحانی، تفسیر منشور جاوید.
3. مدثر، آیه 38.
4. مجلۀ صباح، شماره 17 و 18، بخشی از مقاله عدل الهی در قیامت، علی مخدوم، بنقل از حوزه نت.

مشکور;957005 نوشت:

سلام و تشکر@};-

سؤال مشخص شما در تایپیک های بسیاری پاسخ داده شده نظیر تایپیک زیر:

آیا جهنم حدی دارد و تمام شدنی است

با این وجود اجمالاً نکاتی را در پاسخ تقدیم می کنم:

عقوبت گناه و معصیت در قیامت، در واقع امری تکوینی است، نه قراردادی و اعتباری و حقیقتاً روح گنهکار با ارتکاب آن تیره می شود و همان تیرگی و فساد روح است که از آن به عذاب و دوزخ یاد می شود. در متون دینی اسلام از این امر به «تجسم اعمال» یاد می شود که دلایل عقلی و نقلی فراوان دارد. هر چند قرآن خود تعبیر به جزا دارد، در موارد متعدد تصریح می کند که جزای شما همان عمل شماست که به خودتان بازمی گردد. قرآن کریم می فرماید: [=book antiqua](وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً);(1) عملکرد خود را در آن جا حاضر می بینند.

آیت الله سبحانی در تفسیر منشور جاوید می گوید: "جزای اعمال هر انسانی عین اعمال خودش خواهد بود و در این جمله ذره ای مجازگویی نیست که عین عمل انسان را به خود انسان بازگرداند. از این مطلب در اصطلاح به تجسم اعمال تعبیر می شود."(2) قرآن مجید بر اساس یک اصل عقلانی می فرماید: [=book antiqua](کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ);(3) هر جانی در گرو دست آورد خویش است. فلذا اگر انسان خار بکارد در قیامت، از جانب خداوند، صورت خار درو می کند و اگر نهال میوه ی شیرین بکارد میوه ی شیرین برداشت می کند; یعنی انسان، مبدأ، علت قابلی و زمینه است، نه صرفاً علت فاعلی. آدمی به اندازه ی استعداد خویش از خداوند فیض می گیرد. او در عقاید، اخلاق و اعمال خود علت قابلی و زمینه ساز و مستعد شناخته می شود. اگر باطن عملی، مثل خوردن مال یتیم، آتش است، آنان که مال یتیم می خورند، در حقیقت آتش محسوس می خورند و اگر باطن عقیده و اخلاقی آتش است، کسانی که به آن عقاید و اوصاف پلید آلوده اند، گرفتار آتش روحی خواهند بود.

همان گونه که در دنیا آثار تکوینی و اجتناب ناپذیر خوردن زهر، بیماری و مرگ است و چنین نیست که اگر کسی زهر بنوشد، در دادگاه، احضار و سپس به کیفر بیماری یا مرگ محکوم گردد; بلکه همان خوردن زهر او را دچار بیماری یا مرگ خواهد کرد. بر همین اساس، رابطه ی کیفر اخروی با اعمال انسان نیز، همانند رابطه ی مجازات های قراردادی با جرایم اجتماعی نیست تا از عدم تناسب و سنگینی غیرعادلانه ی آن سخن به میان آید، بلکه صورت حقیقی گناهان است که در روز قیامت، آشکار می گردد و چهره می نمایاند و همان گونه که عمل کوتاه مدتی، مانند خوردن سمّ، عواقب بسیار سنگین و جبران ناپذیر و درازمدت یا حتی ابدی (مثل از دست دادن حیات برای همیشه) دارد، بعضی از گناهان (کفر و شرک و نفاق و فساد روح) نیز چنین تأثیری در روح و جان و حیات جاودانه ی آدمی خواهند داشت.(4)

موفق باشید ...@};-

پی نوشت_______________________________________________
1. کهف، آیه 49.
2. آیت الله سبحانی، تفسیر منشور جاوید.
3. مدثر، آیه 38.
4. مجلۀ صباح، شماره 17 و 18، بخشی از مقاله عدل الهی در قیامت، علی مخدوم، بنقل از حوزه نت.

با عرض پوزش از کارشناس گرامی

چیزی که ارائه کردید اصلا پاسخی برای پرسش مطرح شده نبود. پرسش من درباره حد داشتن و نداشتن جهنم نبود و نتیجه گیری شما هم در تایید صحبت من بود (مجازات هایی نامحدود وجود دارند). پرسش من این بود که مسئله از عدالت به دور است و تکوینی بودن یا نبودن آن هم ارزش خاصی ندارد در اینکه یک گناه محدود بوده و خداوند اسلام برای آن مجازان نامحدود در نظر گرفته است. به هر حال تکوینی بودن این گناهان هم طراحی شده توسط خود خداوند است. خداوند روح انسان ها اینگونه آفریده و گناه ها را اینگونه آفریده تا در نهایت چنین باشد.

لطفا به پرسش مطرح شده پاسخ دهید. با تشکر از لطف شما گل

این که بعضی گناهان (مثل کفر یا شرک) هم تاثیر فاسد کننده و نابخشودنی در روح انسان دارند در فلسفه اسلامی ولی مثلا تجاوز و قتل عام و نسل کشی و ... خیر (که خود خدا هم بهشون دست زده) خودش جای بحث داره. چه عدالتی است که کوچکترین بویی از عدالت نبرده است.

[=iransans]از آنجا که جهنم و عذاب آن، باطن اعمالی است که در دنیا انجام داده ایم، می توان به راز خلود در جهنم پی برد و آن این است که:[=iransans]عده ای چنان در اعمال زشت فرو می روند که هر اندازه عمر هم داشته باشند امکان ندارد آن اعمال و آن رویه را کنار بگذارند. در واقع ذات این ها کاملا در انحراف قرار گرفته و اعمال زشتشان به قدری زیاد شده که فطرتشان را منسوخ نموده است، به تعبیر امام خمینی: "کسی که مخلد در ارض طبیعت گردد. باطن آن در عالم دیگر جلوه می کند و آن خلود در عذاب جهنم است. خلود در جهنم، تابع خاموش شدن نور فطرت است و آن از

"اخلاد الی الارض"
به طور مطلق حاصل شود و این تعبیر از قرآن کریم اقتباس شده است که :
"ولکنه اخلد الی الارض و اقبح هواه"
(1) اما او جاودانه به زمین گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد.[=iransans]اگر فطرت توحید، که فطرة الله است، از دست رفت و به جای آن شرک و کفر نشست دیگر شفاعت شافعین نصیب انسان نشود و انسان در عذاب جاودانه خواهد ماند. گاهی ملکات سبب خلود انسان در جهنم می شود، زیرا که ایمان را می گیرد، مثل حسد. در روایات است که: حسد ایمان را می خورد همان طور که آتش هیزم را می خورد.(2) و نیز در روایات آمده که اگر دو گرگ در ابتدا و انتهای گله ی بی شبان رها شود به اندازه حب شرف و مال و دنیا که دین مومن را از او می گیرد، آن ها را هلاک نمی کنند. (3)

[=iransans]اگر فطرت توحید، که فطرة الله است، از دست رفت و به جای آن شرک و کفر نشست دیگر شفاعت شافعین نصیب انسان نشود و انسان در عذاب جاودانه خواهد ماند

[=iransans]اگر انسان با اخلاق فاسد از این عالم مادی منتقل شود رها شدن از آن اخلاق از دست خود او خارج می گردد، و تا یک خلق از اخلاق انسانی بخواهد در آخرت یا برزخ تبدیل به خلق نیکو شود، هیهات است. (4)[=iransans]به این دلیل، وقتی فردی یهودی، خلود در جهنم را به عنوان اشکال نزد رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) مطرح می کند، ایشان در پاسخ می فرمایند: "او را به واسطه ی نیتش در آتش جاودان نگه می دارد. کسی را که خداوند می داند اگر تا پایان دنیا در آن بماند، نافرمانی او را می کند، به واسطه ی نیتش برای همیشه در آتش نگه می دارد و این نیت او از عملش بدتر است.
همین طور کسی که در بهشت جاودان جای دارد، بدین سبب است که قصد دارد اگر هر روز در دنیا باقی بماند، همواره فرمانبری خدا را نماید و نیت او از عملش بهتر است، به دلیل نیت هاست که اهل بهشت در بهشت و اهل جهنم در جهنم جاودان می مانند
.(5)
[=iransans]علاوه بر بحث روانی و عرفانی، تبیین فلسفی ای نیز از این مطلب می توان ارائه کرد، بدین صورت که:[=iransans]کسی که همواره در بدی ها غوطه ور است، ذاتش منسوخ شده و در جهت ضد الهی قرار گرفته است. از سوی دیگر، همگان به سوی خدا در حرکت اند. در این حال چنین کسی از طرفی با اعمالش، هویت خود را کاملا در جهت خلاف رسیدن به خدا سیر داده و از سوی دیگر، اقتضای رحمت الهی این است که او نیز به سوی خدا برود. در حقیقت این برگرداندن او به سوی خدا، برخلاف هویتی است که خودش برای خود رقم زده است و این برای او عذابی همیشگی خواهد بود، زیرا هویتش در یک جهت قرار گرفته است، ولی رحمت الهی و قانون الهی که رجوع همگان به سوی خدا است، او را به جهتی دیگر می کشاند.
[=iransans]همین عذاب دائم، مقتضای رحمت عام الهی است که "همه موجودات را به سوی خدا برگرداند" و ثمره اش برای آن ها نیز همین کشیده شدن به سوی خداست، ولو بسیار درد آور باشد

[=iransans]در مورد سایر مجرمین، چون صفت زشتی را در جان پرورده بودند، جدا شدن آن صفت برایشان با درد و رنج فراوان توأم است، اما همین که آن صفت از عمق وجودشان کنده شد، دیگر عذابشان به پایان می رسد و از جهنم خلاصی می یابند، ولی کسی که این صفت، عین ذات و هویتش شده، وجودش عین زشتی و پلیدی گردیده است و بازداشتن او از پلیدی مستلزم حرکتی کاملاً در خلاف جهت ذات و هویتش است و این رنجی مداوم و پایان ناپذیر خواهد بود. قرآن کریم می فرماید:
"و اذا ذکرالله وحده اشمأ زّت قلوب الذین لایؤمنون بالآخرة."
(6) هر وقتی خدا به تنهایی یاد شود دل های آنان که به آخرت ایمان ندارد، منزجر می گردد.
[=iransans]
همانطور که گفتیم اولاً آخرت، باطن این دنیاست، و ثانیا در آخرت، باطل بودن تأثیرات استقلالی اشیاء آشکار می گردد و در واقع مصداق کامل و دقیق جمله ی "ذکر الله وحده" قلبهایشان منزجر می شد.
[=iransans]با این وصف، در عین حال که آن ها عذابی دائم می چشند، همین عذاب دائم، مقتضای رحمت عام الهی است که "همه موجودات را به سوی خدا برگرداند" و ثمره اش برای آن ها نیز همین کشیده شدن به سوی خداست، ولو بسیار درد آور باشد.[=iransans] [h=2]خلاصه سخن ...[/h][=iransans]
براساس آنچه بیان شد علت اصلی خلود و جاودانگی در عذاب جهنم تغییر هویت انسان به واسطه انحراف و خروج از مسیری است که خداوند برای او در نظر گرفته است. هویت انسان همان مسیر به سوی خدا و حرکت در مسیر توحید می باشد در حالی کفر و شرک حرکت در جهت خلاف آن می باشد.
[=iransans] [=iransans]پی نوشت:[=iransans]1- اعراف /176[=iransans]2- کلینی، اصول کافی، ج2، ص306[=iransans]3- کلینی، اصول کافی، ج1، ص315[=iransans]4- امام خمینی، معاد از دیدگاه امام خمینی، ص321 -320[=iransans]5- صدوق، التوحید، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، ص399-398

وایسلی گوجا;957038 نوشت:
با عرض پوزش از کارشناس گرامی

چیزی که ارائه کردید اصلا پاسخی برای پرسش مطرح شده نبود. پرسش من درباره حد داشتن و نداشتن جهنم نبود و نتیجه گیری شما هم در تایید صحبت من بود (مجازات هایی نامحدود وجود دارند). پرسش من این بود که مسئله از عدالت به دور است و تکوینی بودن یا نبودن آن هم ارزش خاصی ندارد در اینکه یک گناه محدود بوده و خداوند اسلام برای آن مجازان نامحدود در نظر گرفته است. به هر حال تکوینی بودن این گناهان هم طراحی شده توسط خود خداوند است. خداوند روح انسان ها اینگونه آفریده و گناه ها را اینگونه آفریده تا در نهایت چنین باشد.

لطفا به پرسش مطرح شده پاسخ دهید. با تشکر از لطف شما


سلام مجدد

اتفاقاً اگر متن پاسخ داده شده را خوب مطالعه کنید و دقت کافی را بخرج دهید به خوبی در خواهید یافت که پاسخ ارائه شده دقیقاً مرتبط با سؤال شما و در رفع اشکال مورد نظر شماست. بعلاوه روح پاسخ، بطور مستقیم با تکوینی بودن مجازات اخروی مرتبط است. و همین نکته دلیلی بر وجود عدل الهی است. و مثالهایی هم که گفته شد بسیار گویا و شفاف است.

چنانکه گفتیم؛ فردی که قرار بوده مثلاً 90 سال در زندگی دنیا عمر کند بخاطر خوردن زهر و یا یک بی احتیاطی خودش را به کشتن می دهد و بخاطر آن کار نابخردانه و یا بی احتیاطی در 20 سالگی جانش را از دست می دهد و 70 سال از زندگی محروم می شود و یا مثلاً بخاطر یک بی احتیاطی ناچیز موجب می شود بینایی اش را از دست داده و یا قطع نخاع شود و باقیمانده عمرش را با نابینایی و بر روی ویلچر سپری کند.

از آنجاییکه دنیا مزرعه آخرت است و هر چه در این دنیا و فرصت عمر دنیا بکاری پس از مرگ و در سرای جاویدان، بنحو جاودانه و همیشگی همان کشت و زرع را در آن وادی برداشت خواهی کرد، این عین نظام تکوینی و عین عدل الهی است. کسیکه در فرصت دنیا بذر ایمان و عمل صالح و تقوا کاشته در آخرت و سرای دیگر محصول همان بذر را خواهد درو کرد و بالعکس کسیکه بذر کفر و شرک و نفاق و فساد کاشته محصولی جز همان بذر را برداشت نخواهد کرد.

بقول معروف: از مکافات عمل غافل مشو/گندم از گندم بروید جو ز جو.

وایسلی گوجا;957038 نوشت:
این که بعضی گناهان (مثل کفر یا شرک) هم تاثیر فاسد کننده و نابخشودنی در روح انسان دارند در فلسفه اسلامی ولی مثلا تجاوز و قتل عام و نسل کشی و ... خیر (که خود خدا هم بهشون دست زده) خودش جای بحث داره. چه عدالتی است که کوچکترین بویی از عدالت نبرده است.

در این خصوص هم گفتنی است: کفر و شرک مادامیکه فرد بر آن حالت بماند و اصرار داشته باشد و با همان حال از دنیا برود نابخشودنی است اما اگر توبه کرده و به خدا برگردد از رحمت خدا برخوردار خواهد شد در خصوص تجاوز و قتل عام و نسل کشی هم ناگفته نماند که در آموزه های دینی (آیات و روایات) آمده است کسانیکه در طول عمرشان گرفتار تجاوز و فسق و فجور بطور گسترده شده و یا مرتکب قتل عام و نسل کشی گسترده شده اند، گرچه راه توبه برای ایشان نیز بطور کلی بسته نیست و اگر توبه واقعی کنند حداقل ضمن دارا شدن ایمان و جلوگیری از ارتکاب مجدد به این جرائم فرصت می یابند بعض از این جرائم و فسادهای مرتکبه را جبران کنند و این برای ایشان بسا بهتر است زیرا بار گناهان شان سبک تر شده و احتمال اینکه با لطف و عنایت و امداد الهی برخی کاستی ها و نواقص ایشان جبران و داخل در شمول رحمت الهی شوند بسیار است، اما در آموزه های دینی این نکته نیز مغفول نمانده که اهل فساد و تجاوز و مرتکبان به قتل عام و نسل کشی در صورت اصرار و تکرار بر این قبیل گناهان، به وادی شک و ریب و در نهایت کفر و تباهی کشیده می شوند و ایمانشان را از دست می دهند. بعلاوه چنین افرادی که خوی ظلم و فساد و تباهی در وجودشان نهادینه شود و با اختیار و انتخاب خودشان به یک عادت مذموم تبدیل شود قلبهایشان تیره و تار شده و مهر ضلالت بر آن نهاده می شود و غالباً چنین گمراهان و فسادگرانی بدلیل سیاهی و تیرگی قلب، فرصت توبه و بازگشت پیدا نمی کنند.

از اینرو چنان که بیان شد، در همه امور عالم و مواردی که بعنوان نمونه بیان کردیم و بسیاری که بیان نکردیم روح عدل الهی موج می زند و قلبهای مؤمن به حقانیت و کمال مطلق الهی، در ذره ذره حوادث و اتفاقات عالم ردپای حکمت و عدل الهی را رؤیت می کنند.

موفق باشید ...

وایسلی گوجا;957038 نوشت:
با عرض پوزش از کارشناس گرامی
اما در اسلام بیان شده به دلیل بعضی از گناهان افراد میتوانند تا ابدیت در جهنم باشند.

مدت زمانی که فرد روی زمین است محدود بوده. بطور مثال فردی که شرک می ورزد برای مدت خاصی برای خداوند اسلام شریک قائل شده است و بعد هم این شخص مرده. بر چه اساسی این عدالت است که این شخص برای گناهی در زمان محدود، به مدت نامحدود و تا ابدیت مجازات شود؟

آیا اینکه افراد بصورت دائم به جهنم می روند در تناقض با صفت کمال خداوند در عادل بودنش نیست؟

این که بعضی گناهان (مثل کفر یا شرک) هم تاثیر فاسد کننده و نابخشودنی در روح انسان دارند در فلسفه اسلامی ولی مثلا تجاوز و قتل عام و نسل کشی و ... خیر (که خود خدا هم بهشون دست زده) خودش جای بحث داره. چه عدالتی است که کوچکترین بویی از عدالت نبرده است.

با سلام

اینکه چرا عده ای هر چقدر پیامبر و امام برایشان صحبت کنند و موعظه و اندرز کنند و ... ولی اصلا انگار نه انگار! و ابدا هدایت نمیشوند!!! و اگر هزار سال هم عمر کنند و پیامبر برایشان فرستاده شود باز همان راه خود را میروند...

اینجاست که باید یقین پیدا کرد که اینها شیاطین اِنسی هستند و شیاطین انسی هم از خود دوزخ آفریده شده اند

ما چون همه را در ظاهر، انسان می بینیم، فکر میکنیم خداوند به انسانها ظلم میکند! در حالیکه همه انسانها در ظاهر چهره آدمی دارند اما همه در باطن، انسان نیستند! و چه بسا بعضی چهره باطنی بسیار بسیار وحشتناکی داشته باشند!

کافر را بهتر است یک شیطان انسان نما فرض کنیم تا نقشش برایمان قابل درک باشد!

در ضمن خداوند خالق موجودات است و وجود همه از وجود اوست لذا با هر مخلوقی هر کاری بخواهد بکند کسی نمیتواند به وی شکایت کند که چرا اینطوری کردی و چرا آنطور؟

نکته دیگر اینکه خود کفر این کافران چه بسا باعث گمراهی میلیونها و شاید میلیاردها انسان شود مثلا نیچه و .... هنوز کتابهایش باعث گمراهی انسانها میشود!

از امام صادق علیه السلام منقول است که می‌فرماید: همانا خداوند مؤمن را از طینت بهشت و کافر را از طینت جهنم آفرید. هرگاه خداوند خیر بنده‌ای را بخواهد روح و جسمش را پاک می‌سازد و ازاین‌پس، هر خیری را بشنود می‌شناسد و می‌فهمد و نیز، هر بدی و زشتی‌ای را درک نموده، تشخیص می‌دهد. راوی می‌گوید: امام در ادامه فرمود: طینت‌ها بر سه قسم‌اند:

الف) طینت پیامبران که مؤمنین از این طینت‌اند، اما پیامبران از طینت خالص و مؤمنین فرع آن‌اند.

ب) سرشت ناصبی و کافر که از گِل سیاه بدبو است.

ج) طینت مستضعفین که از خاک است، یعنی از گِل نبوده تا مثل مؤمن و کافر به سمتی خاص چسبندگی داشته باشد، بلکه دارای قابلیت پذیرش اشکال مختلف است.

امام صادق علیه السلام : خداوند گِلی از بهشت و جهنم گرفته، و سپس آن‌دو را به هم آمیخته و از هم جدا نمود و مؤمنان را از گِل بهشت و کفار را از گِل جهنم آفرید. بنابراین، آنچه از امانت‌داری و خوش‌رفتاری در دشمنان ما می‌بینید به سبب تماس آنها به طینت بهشتی است و اینها در نهایت به اصل خلقت خود برمی‌گردند و وارد جهنم می‌شوند، و اما آنچه از بی‌امانتی و بدرفتاری و آلودگی در دوستان ما می‌بینی در اثر تماس آنها با طینت اهل جهنم است. که در نهایت این گروه نیز، به اصل خویش بازمی‌گردند.

--------------------

حکیم الهی علامه جوادی آملی :

معيار خلود در دوزخ اين است كه انسان (خواه يهودى يا مسيحى باشد يا در اسم مسلمان باشد) دست از گناه برندارد و خطايا همه هستى او را پر كرده باشد و سياهى گناه، همه سفيدى قلبش را پوشانده باشد. چنين كسى كه جايى از هويت او نيست كه گناه در آن نفوذ نكرده باشد، در واقع موحّد نيست

وگرنه كسى كه به گناه بزرگ آلوده باشد، ولى گناه بر او احاطه نكرده، يعنى عقيده او به توحيد و اقرارش نسبت به وحى و رسالت محفوظ است، در دوزخ مخلّد نيست، بلكه همان طور كه قبلاً بازگو شد، به مقدار معصيتش در آتش معذّب مى شود، سپس نجات مى يابد؛ كسى خالد در عذاب است كه در وجود خود جايى براى اعتقاد به توحيد و... باقى نگذاشته و پرده گناه، همه هستى او را فرا گرفته باشد.

هر گناهى سبب خلود نمى شود؛ زيرا مؤمن فاسق پس از تطهير به وسيله دوزخ، وارد بهشت مى شود. مقصود از سيّئه در آيه مورد بحث هر گناهى نيست، بلكه گناه محيط به هويت گنهكار است و گناه محيط به عاصى فقط در خصوص شرك، كفر، ارتداد و مانند آن يافت مى شود، نه غير آن.

هيچ گناه غيرمحيطى سبب خلود نخواهد شد و اگر درباره برخى از معاصى بزرگ، مانند قتل انسان مؤمن، تهديد به خلود شده : من يقتل مؤمناً متعمداً فجزآؤه جهنّم خالداً فیها (نساء/93) مقصود از آن يا قتل مؤمن به جهت ايمان اوست كه تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت آن باشد و بازگشت چنين گناهى به كفر است،يا اگر كشتن مزبور براى ايمان نباشد بلكه براى مسائل ديگر، مانند نزاع بر سر مال، حق و... باشد،منظور از خلود، مكث طولانى است، نه جاودانگى يا آن كه اين گونه از گناهان بزرگ زمينه ايمان را از بين برده و گنه كار را آماده تكذيب آيات الهى (كفر و ارتداد) مى كند و سرانجام گرفتار خلود خواهد شد.

وایسلی گوجا;955317 نوشت:
در ادیان بیان شده که خداوند عادل است. قطعا عدالت بر این اساس است که افراد به خاطر کارهای خوبشان پاداش بگیرند و به خاطر گناهانشان مجازات شوند.

اما در اسلام بیان شده به دلیل بعضی از گناهان افراد میتوانند تا ابدیت در جهنم باشند.

مدت زمانی که فرد روی زمین است محدود بوده. بطور مثال فردی که شرک می ورزد برای مدت خاصی برای خداوند اسلام شریک قائل شده است و بعد هم این شخص مرده. بر چه اساسی این عدالت است که این شخص برای گناهی در زمان محدود، به مدت نامحدود و تا ابدیت مجازات شود؟

آیا اینکه افراد بصورت دائم به جهنم می روند در تناقض با صفت کمال خداوند در عادل بودنش نیست؟


سلام
در مساله خلود حرف بسیار است اما بگذارید بر مبنای تصور خودتان جواب بدهم
اگر در آخرت پاداش عین عمل باشد که هست
و اگر وجود انسان در آخرت جلوه باور و عمل او در دنیا باشد که هست
یک کافر یا مشرک بدکار باید چه مدت عذاب بکشد؟
بر اساس اصل عینیت انسان با علم و عمل او تا وقتی او هست عذاب هم هست.
یک مثال بزنم که مساله راحت تر فهمیده شود.
جناب داوینچی چه زمان تابلو لبخند ژکوند رو کشید؟
مثلا دویست سال قبل و فرض بگیرید این تابلو تا ابد هم باشد. حال بفرمایید ژکوند تا کی لبخندی بر لب خواهد داشت؟ جواب : تا ابد
مساله عذاب و پاداش این است. عذاب و پاداش یک مساله تکوینی است که تشریع از آن پرده برداشته است.
یا علیم

ممنون از پاسخگویی شما عزیزان

فرض کنید که این مجازات تکوینی نبود...اونوقت خیلی دوس دارم، بدونم اونوقت چه تغییری پیش می اومد...چی می شد؟ یعنی فکر می کنید، این پروسه ی به بهشت رفتن چه مدلی بود، اونوقت دیگه، شما نمی گفتید که این مساله یک مساله تکوینی هست؟...شما مثلا انتظار داشتید، خدا برود پشت میز بنشیند و لباس قاضی ها را بپوشاند و بعد با از این چکش ها روی میز بکوبد که آنوقت بگویید که این یک مساله تکوینی نیست؟وضع چگونه تغییر می کرد و چه مدلی می شد، آنوقت می گفتید که ما با یک مساله تکوینی روبه رو نیستیم...این یک سوالیه که دوس دارم بدونم...

یحبّونه;957284 نوشت:
در ضمن خداوند خالق موجودات است و وجود همه از وجود اوست لذا با هر مخلوقی هر کاری بخواهد بکند کسی نمیتواند به وی شکایت کند که چرا اینطوری کردی و چرا آنطور؟ .

سلام....برادر، پس چرا می آیید برای خدا، یک باید هایی رو طرح می کنید و میگید که خدا آخرت و بهشت و جهنمی بر پا می کنه؟؟شما از کجا فهمیدی که آخرتی رو خدا مقدر کرده؟ اصلا خدا دوس داره همه ما رو بندازه جهنم...شما چرا می آیی می گی نه حتما خدا ما را به بهشت می بره؟؟از کجا فهمیدی که خدا، پیامبر می فرسته...اصلا خدا حال می کنه و دوست داره پیامبری نفرسته، دوس داره با مخلوفاتش هرکاری می خواد بکنه، می خواد که اصلا پیامبر نفرسته یا یک پیامبر جعلی بفرسته...می خواد مارو گول بزنه....خداست دیگه، به قول شما هر کاری دوست داشته باشه با مخلوقاتش می کنه...شما که نمی تونی بگی چرا خدا اونطوری کرد، اینطوری کرد؟؟

به نظر من، اگر مساله یک مساله تکوینیه...خوب، مثلا ما سیگار می کشیم، سرطان می گیریم...به آه و ناله می افتیم....حالا سوال می شه، که ایا این اثر تکوینی در ماجرای سیگار، آیا عدالت هست یا نه...آیا انصافه و عدالته که مثلا کسی سیگار بکشه و سرطان بگیره؟؟ پس، صرف اینکه ما با یک مساله تکوینی و اینها مواجه هستیم، سوال اصلی رو جواب نمی ده...خوب چون، اونوقت سوال می شه چرا الله و این خدای مدینه، ادعا می کنه که اثر تکوینی کفر و کافری، خالدین شدن در جهنم است..آیا این عدالته، که اثر تکوینی کفر و کافری خالدین شدن در جهنمه،آیا این عدالته و منطقیه که عین عمل ما که کفر و کافری باشه خالدین شدن در جهنمه... آیا اصلا ما باید انتظار عدالت داشته باشیم؟؟؟...پس سوال همچنان پابر جاست...من نمی دونم دوستانی که حرف از مسئله تکوینی می زنن، می خوان چی رو حل کنن...می خوان کی رو گول بزنن...
اتفاقا به نظرم، اگر مساله تکوینی نبود، مساله ساده تر می شد و قابل حل تر....اگر طرفی که کفر ورزیده و کلی هم جنایت کرده، و کلی هم فسق و فجور کرده، به این کاراش راضی بوده و خوش بوده، خوب چرا نباید اثر تکوینی همچین کسی این باشه که در آخرت هم به همین خوشی هاش ادامه بده....چرا نباید اثر تکوینی کفر و کافری این باشه، که کافر ما تا ابد در ناز و خوشی و کیفور باشه در اغوش حوریان چند صد کیلومتری و جام شراب بنوشه؟؟؟ حوری و شراب و غلمان های جوان و خوشگل که با شخصیت همچین کسی جور تره که... اتفاقا اگر مسائله تکوینی نبود، می گفتیم، یک خدایی هست، می آد قضاوت می کنه، خودش هم یکی از شاکیانه... و بعد هم متناسب با جرم کافر، جزائی رو تعیین می کنه و اجازه نمی ده که طرف، هم آغوزش حوریان بشه...اینکه مساله تکوینی نباشه که بهتر می تونید شما مشکل رو حل کنید...

مشکور;957251 نوشت:

سلام مجدد

اتفاقاً اگر متن پاسخ داده شده را خوب مطالعه کنید و دقت کافی را بخرج دهید به خوبی در خواهید یافت که پاسخ ارائه شده دقیقاً مرتبط با سؤال شما و در رفع اشکال مورد نظر شماست. بعلاوه روح پاسخ، بطور مستقیم با تکوینی بودن مجازات اخروی مرتبط است. و همین نکته دلیلی بر وجود عدل الهی است. و مثالهایی هم که گفته شد بسیار گویا و شفاف است.

چنانکه گفتیم؛ فردی که قرار بوده مثلاً 90 سال در زندگی دنیا عمر کند بخاطر خوردن زهر و یا یک بی احتیاطی خودش را به کشتن می دهد و بخاطر آن کار نابخردانه و یا بی احتیاطی در 20 سالگی جانش را از دست می دهد و 70 سال از زندگی محروم می شود و یا مثلاً بخاطر یک بی احتیاطی ناچیز موجب می شود بینایی اش را از دست داده و یا قطع نخاع شود و باقیمانده عمرش را با نابینایی و بر روی ویلچر سپری کند.

از آنجاییکه دنیا مزرعه آخرت است و هر چه در این دنیا و فرصت عمر دنیا بکاری پس از مرگ و در سرای جاویدان، بنحو جاودانه و همیشگی همان کشت و زرع را در آن وادی برداشت خواهی کرد، این عین نظام تکوینی و عین عدل الهی است. کسیکه در فرصت دنیا بذر ایمان و عمل صالح و تقوا کاشته در آخرت و سرای دیگر محصول همان بذر را خواهد درو کرد و بالعکس کسیکه بذر کفر و شرک و نفاق و فساد کاشته محصولی جز همان بذر را برداشت نخواهد کرد.

بقول معروف: از مکافات عمل غافل مشو/گندم از گندم بروید جو ز جو.

این توضیح شما اصلا پاسخی بر تناقض مطرح شده در پرسش من نیست. من ازتون نخواستم مسئله رو توصیف کنید، لطفا تناقض رو پاسخ بدید.

اینکه فردی طی 90 سال می تونه فرضا به خاطر چند کلمه حرف زدن یا فکر کردن (کفر و شکر گفتن) در سن 90 سالگی در روز قبل از مرگش لایق بی نهایت عذاب ناپایان باشه، چگونه عادلانه است؟ ایشون چه بذری کاشته که نتیجه منطقی و عادلانه و منصفانه اون عذاب نامحدود ابدی است؟

میتونم نتیجه بگیرم پاسخی برای تناقض مطرح شده وجود ندارد؟

مشکور;957251 نوشت:

در این خصوص هم گفتنی است: کفر و شرک مادامیکه فرد بر آن حالت بماند و اصرار داشته باشد و با همان حال از دنیا برود نابخشودنی است اما اگر توبه کرده و به خدا برگردد از رحمت خدا برخوردار خواهد شد در خصوص تجاوز و قتل عام و نسل کشی هم ناگفته نماند که در آموزه های دینی (آیات و روایات) آمده است کسانیکه در طول عمرشان گرفتار تجاوز و فسق و فجور بطور گسترده شده و یا مرتکب قتل عام و نسل کشی گسترده شده اند، گرچه راه توبه برای ایشان نیز بطور کلی بسته نیست و اگر توبه واقعی کنند حداقل ضمن دارا شدن ایمان و جلوگیری از ارتکاب مجدد به این جرائم فرصت می یابند بعض از این جرائم و فسادهای مرتکبه را جبران کنند و این برای ایشان بسا بهتر است زیرا بار گناهان شان سبک تر شده و احتمال اینکه با لطف و عنایت و امداد الهی برخی کاستی ها و نواقص ایشان جبران و داخل در شمول رحمت الهی شوند بسیار است، اما در آموزه های دینی این نکته نیز مغفول نمانده که اهل فساد و تجاوز و مرتکبان به قتل عام و نسل کشی در صورت اصرار و تکرار بر این قبیل گناهان، به وادی شک و ریب و در نهایت کفر و تباهی کشیده می شوند و ایمانشان را از دست می دهند. بعلاوه چنین افرادی که خوی ظلم و فساد و تباهی در وجودشان نهادینه شود و با اختیار و انتخاب خودشان به یک عادت مذموم تبدیل شود قلبهایشان تیره و تار شده و مهر ضلالت بر آن نهاده می شود و غالباً چنین گمراهان و فسادگرانی بدلیل سیاهی و تیرگی قلب، فرصت توبه و بازگشت پیدا نمی کنند.

از اینرو چنان که بیان شد، در همه امور عالم و مواردی که بعنوان نمونه بیان کردیم و بسیاری که بیان نکردیم روح عدل الهی موج می زند و قلبهای مؤمن به حقانیت و کمال مطلق الهی، در ذره ذره حوادث و اتفاقات عالم ردپای حکمت و عدل الهی را رؤیت می کنند.

وقتی خود خداوند در قرآن از نسل‌کشی های خودش می گه (که صدها برابر بدتر از نسل‌کشی ارامنه، مردم بومی آمریکا و هلوکاست) است فکر نمی کنم بتونید استدلال کنید کسی که مثلا نسل‌کشی می کنه بصورت اتوماتیک مشرک است. البته اینها که قصه و افسانه است و هیچ کدوم واقعا اتفاق نیفتادند و فقط مسئله تناقضات مطرح شده است.

محی الدین;957318 نوشت:

سلام
در مساله خلود حرف بسیار است اما بگذارید بر مبنای تصور خودتان جواب بدهم
اگر در آخرت پاداش عین عمل باشد که هست
و اگر وجود انسان در آخرت جلوه باور و عمل او در دنیا باشد که هست
یک کافر یا مشرک بدکار باید چه مدت عذاب بکشد؟
بر اساس اصل عینیت انسان با علم و عمل او تا وقتی او هست عذاب هم هست.
یک مثال بزنم که مساله راحت تر فهمیده شود.
جناب داوینچی چه زمان تابلو لبخند ژکوند رو کشید؟
مثلا دویست سال قبل و فرض بگیرید این تابلو تا ابد هم باشد. حال بفرمایید ژکوند تا کی لبخندی بر لب خواهد داشت؟ جواب : تا ابد
مساله عذاب و پاداش این است. عذاب و پاداش یک مساله تکوینی است که تشریع از آن پرده برداشته است.
یا علیم

سوال ایشون اینه که چا اینجوری هست ...

مثلا فرض کنین من یک کتاب درست کنم با عنوان کتاب ممنوعه ...
بعدش ... در درون تاریخ ...

100 ها نفر گفته باشند که این کتاب رو بخونین چیزه خوبی هست .
100 ها نفر گفته باشند که این کتاب رو نخونین . در درونش هلاکت هست .
100 ها نفر رو میبینم که کناب رو خوندن و دانمشند تر و عاقل تر شدن .
100 ها نفر رو مبینم که کتاب رو خوندن و جاده خاکی زدن .
و هیچ فرقی میان اینجور آدمها با سایر آدمها نمیبینم .

من کتاب رو میخونم . چرا باید تا آخر عمر شکنجم کنن ...

چرا خوندن این کتاب برابر است با شکنجه شدن ...

من نمیفهمم باطن این عمل برابر است با اون عمل یعنی چی ...
کتاب خوندن یه چیز هست و شکنجه شدن یه چیزه دیگه ...
این دو تا که با هم برابر نیست .

میشه بگین چرا باطن این دو تا با هم برابر هست .
خدا این صفت رو بهشون داده یا اینکه از اول خودشون داشتن ...

یعنی خدا اومده یه شربت گوارا رو درست کرده ... که هر کی میخوره به به چه چه میکنه ... ولی گفته باطن این بد هست و هر کی بخوره هلاک میشه ...

[="Tahoma"][="Navy"]

مبنای 2;957432 نوشت:
سوال ایشون اینه که چا اینجوری هست ...

مثلا فرض کنین من یک کتاب درست کنم با عنوان کتاب ممنوعه ...
بعدش ... در درون تاریخ ...

100 ها نفر گفته باشند که این کتاب رو بخونین چیزه خوبی هست .
100 ها نفر گفته باشند که این کتاب رو نخونین . در درونش هلاکت هست .
100 ها نفر رو میبینم که کناب رو خوندن و دانمشند تر و عاقل تر شدن .
100 ها نفر رو مبینم که کتاب رو خوندن و جاده خاکی زدن .
و هیچ فرقی میان اینجور آدمها با سایر آدمها نمیبینم .

من کتاب رو میخونم . چرا باید تا آخر عمر شکنجم کنن ...

چرا خوندن این کتاب برابر است با شکنجه شدن ...

من نمیفهمم باطن این عمل برابر است با اون عمل یعنی چی ...
کتاب خوندن یه چیز هست و شکنجه شدن یه چیزه دیگه ...
این دو تا که با هم برابر نیست .

میشه بگین چرا باطن این دو تا با هم برابر هست .
خدا این صفت رو بهشون داده یا اینکه از اول خودشون داشتن ...

یعنی خدا اومده یه شربت گوارا رو درست کرده ... که هر کی میخوره به به چه چه میکنه ... ولی گفته باطن این بد هست و هر کی بخوره هلاک میشه ...


سلام
سوال ایشون این نیست برادر
سوال ایشون اینه که چرا باید زندگی و گناه موقتی عذاب ابدی داشته باشه؟
ما هم گفتیم این به انسان شناسی و معاد شناسی بر می گرده.
انسان در همین حیات کوتاه با علم و عمل خودش نحو وجود اخروی خودش رو میسازه. وقتی کسی خودش را آتشین ساخت تا ابد آتشین خواهد ماند کسی که خود را بهشتی ساخت تا ابد بهشتی خواهد بود مانند یک تابلو که وقتی نقاش در مدت زمان کوتاهی اونو کشی و تمام شد تا ابد اون تابلو همان است که کشیده شده بود.
بنده متوجه سوال شما هم نشدم سوال خودتون رو جداگانه شرح بدید پاسخ میدم
یا علیم[/]

محی الدین;957436 نوشت:
سوال ایشون اینه که چرا باید زندگی و گناه موقتی عذاب ابدی داشته باشه؟

سلام..ایشون این را هم پرسیدن که:
بر چه اساسی این عدالت است که این شخص برای گناهی در زمان محدود، به مدت نامحدود و تا ابدیت مجازات شود؟
آیا اینکه افراد بصورت دائم به جهنم می روند در تناقض با صفت کمال خداوند در عادل بودنش نیست؟

شما نشان دادید که این عدالت هست یا نه؟یا صرفا نشان دادید که هر کس سیگار بکشد، سرطان می گیرد...یا هرکس خودش را آتشین ساخت تا ابد آتشین خواهد ماند؟؟شما نشان هم دادید که این عدالت است؟
بعد این که، والا چیزی که ما می بینیم این است که کافر خودش را در این دنیا آتشی نساخته...اگر هم آتشی ساخته، این آتشین با آن آتشین جهنم فرق می کند...این چطور آتشین ساختنی در این دنیایی هست که کلی شاد و مفرح و کیفور هست؟اینکه کلی شاد و و مفرح و کیفور هست، یعنی خود را آتشین ساخته که بعد بگویید که بر اساس اصل عینیت و فلان و بهمان، تا ابد آتشین خواهد ماند؟ ؟ این که خودش را، در این دنیا، خنکی و تگری ساخته تا آتشین!!!!!یعنی کی گفته کافر این جا خودش را آتشین به آن معنا که در جهنم آتشین هست ساخته که بعد شما بگویید که کسی که خودش را آتشین ساخت، تا ابد آتشین خواهد ماند یعنی تا ابد جهنمی خواهند ماند؟؟

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;957450 نوشت:
سلام..ایشون این را هم پرسیدن که:
بر چه اساسی این عدالت است که این شخص برای گناهی در زمان محدود، به مدت نامحدود و تا ابدیت مجازات شود؟
آیا اینکه افراد بصورت دائم به جهنم می روند در تناقض با صفت کمال خداوند در عادل بودنش نیست؟

شما نشان دادید که این عدالت هست یا نه؟یا صرفا نشان دادید که هر کس سیگار بکشد، سرطان می گیرد...یا هرکس خودش را آتشین ساخت تا ابد آتشین خواهد ماند؟؟شما نشان هم دادید که این عدالت است؟
بعد این که، والا چیزی که ما می بینیم این است که کافر خودش را در این دنیا آتشی نساخته...اگر هم آتشی ساخته، این آتشین با آن آتشین جهنم فرق می کند...این چطور آتشین ساختنی در این دنیایی هست که کلی شاد و مفرح و کیفور هست؟اینکه کلی شاد و و مفرح و کیفور هست، یعنی خود را آتشین ساخته که بعد بگویید که بر اساس اصل عینیت و فلان و بهمان، تا ابد آتشین خواهد ماند؟ ؟ این که خودش را، در این دنیا، خنکی و تگری ساخته تا آتشین!!!!!یعنی کی گفته کافر این جا خودش را آتشین به آن معنا که در جهنم آتشین هست ساخته که بعد شما بگویید که کسی که خودش را آتشین ساخت، تا ابد آتشین خواهد ماند یعنی تا ابد جهنمی خواهند ماند؟؟


سلام
همانطور که گفتم سوال ایشان در همان حد بود با این حال به مطالب شما هم پاسخ داده می شود.
بیانات دین همیشه بر اساس واقعیت های تکوینی است. یعنی وقتی می گوید خوردن مال یتیم خوردن آتش است در حقیقت دارد از یک واقعیت تکوینی خبر می دهد. البته واقعیتی تکوینی که فرد از آن خبر ندارد چرا که ادراکات عادی او برای مشاهده این حقایق کافی نیست. بحث ضرورت دین هم یک جهتش همین است که حقایقی در عالم وجود دارد که ادراکات عادی و حسی انسان نمی تواند آنها را درک کند لذا باید خداوند متعال از طریقی به انسانها خبر بدهد که آثار نامحسوس اعمال و عقاید آنها چیست. بنابر این لذت ظاهری کافر ، منافق یا دزدی و عیاشی و غیره هیچ دلیلی بر نبود حقایق تکوینی دیگر برای آنها نیست. کفر، بی باوری به حقیقت بزرگ عالم یعنی وجود حق تعالی است که مبدا و معاد جهان است. خداوند می فرماید شما ظاهر کیفور کافر را که نتیجه توجه کامل به امور مادی است نبین او در دل جهنم است اما خودش نمی فهمد. وقتی از حجاب توجهات مادی و جسمانی درآمد متوجه می شود چه بلایی سر خودش آورده است. دزد هم همینطور؛ شاید دزد با اموال دزدی اش خیلی لذتها ببرد اما همان که مُرد می فهمد آن لذتها مانند حجابی بر رنجهای او بوده ، رنجی که انعکاس رنج صاحبان اموال دزدی است. یا کسی که به زور به یک فرد تجاوز کرده شاید حین تجاوز لذتی هم برده باشد اما پرده ها که برداشته شد همه آن رنجی که در فرد مورد تجاوز ایجاد کرده بصورت چند صد برابر بیشتر به خودش باز می گردد. بیشتر شدن رنجها هم بخاطر عوض شدن نشاه وجودی فرد در معاد است. اگر علم و آگاهی انسان در این دنیا صد درجه باشد در آخرت صد هزار برابر است و این افزایش توجه و آگاهی مستلزم ادراک شدیدتر و قویتر و در نتیجه افزایش لذت در پاداش اعمال نیک و افزایش درد در اعمال بد است. خلاصه تمام قضایا برپایه حقایق تکوینی است که برداشتی نیست. بازهم تکرار می کنم که دین تنها گزارشگر حقایق عالم تکوین است.
در مورد عدل هم که چندبار تکرار کردید که این عدل است یا نه؟ به نظر شما آیا عدلی از این بالاتر که عین عمل فرد به او بازگردد؟ نه کمتر و نه بیشتر؟ به قول قرآن کریم: آیا پاداش شما چیزی جز آنچه انجام می دادید هست؟ یعنی که نیست. پس هیچ اعتراضی هم نخواهد بود چون هرکس سر سفره علم و عمل خویشتن نشسته همان سفره ای که در زندگی چند روزه دنیا برای خودش فراهم کرده بود.
یا علیم[/]

اول اینکه....

محی الدین;957473 نوشت:
به نظر شما آیا عدلی از این بالاتر که عین عمل فرد به او بازگردد؟ نه کمتر و نه بیشتر؟

فرض کنید که بنده، مثلا سیگار می کشم، به خاطر بعضی منافع...و از مضرات سیگار هم آگاهی ندارم...رهبر شما هم، حضرت خامنه ای هم سیگار می کشیدند...یک زمانی...عکس هایش هست، شاید واقعا از مضراتش آگاهی نداشتند...حالا شما می گویید که آیا عدالتی بالاتر که عین عمل فرد به او بازگردد...حالا اینجا که سرطان به قول شما، عین عمل فرد است و به او باز می گردد آیا انصاف است؟آیا عدالت است که من، به خاطر آن سیگار کشیدن سرطان بگیرم و رنج بزرگی مبتلا شوم؟گویا از نظر شما عدالت است، چون، من عین عمل خودم را دیدم دیگر؟پس به نظرم حداقل در همه موارد نمی شه که گفت، ما عین عمل خود را ببینیم، عدالت است....حداقل یک پیش شرط هایی دارد...
به نظر شما، شخص کافر، می داند که عین عمل او، آتشین شدن تا ابد در جهنم است؟؟؟فکر می کنید این را می داند؟؟اگر نمی داند، به نظرتون عدالته که و انصافه که شخص، عین عملش رو ببینه و جاودانه در جهنم بشه؟
محی الدین;957473 نوشت:
وقتی از حجاب توجهات مادی و جسمانی درآمد متوجه می شود چه بلایی سر خودش آورده است.

به قول شما، آیا انصاف است که طرف نا آگاه باشد، و تازه وقتی از حجاب توجهات مادی و جسمانی در آمد متوجه می شود چه بلایی سر خودش آورده؟؟؟و قبل از اون نمی دانسته؟؟

وایسلی گوجا;957416 نوشت:
این توضیح شما اصلا پاسخی بر تناقض مطرح شده در پرسش من نیست. من ازتون نخواستم مسئله رو توصیف کنید، لطفا تناقض رو پاسخ بدید.

اینکه فردی طی 90 سال می تونه فرضا به خاطر چند کلمه حرف زدن یا فکر کردن (کفر و شکر گفتن) در سن 90 سالگی در روز قبل از مرگش لایق بی نهایت عذاب ناپایان باشه، چگونه عادلانه است؟ ایشون چه بذری کاشته که نتیجه منطقی و عادلانه و منصفانه اون عذاب نامحدود ابدی است؟

میتونم نتیجه بگیرم پاسخی برای تناقض مطرح شده وجود ندارد؟


سلام مجدد@};-

پاسخ همان است که به سؤال و ابهام شما داده شد اساساً تناقضی موجود نیست که شما مجدداً همان را مطرح می کنید. مثالهایی که گفته شد گویا و روشن است کسی با وجود اینکه می داند اگر شیئی تیز را در چشمانش فرو کند نابینا می شود و علیرغم این آگاهی چنین کند در نتیجه آن تا آخر عمرش نابینا بماند بعد همین سؤال و بقول شما (تناقض) برایش پیش بیاید که چرا؟ مگر من چکار کردم فقط آن شیء تیز را در چشمانم فرو بردم! آیا این عدالت است که من تا آخر عمر نابینا بمانم؟ پاسخ روشن است البته برای کسانی که بخواهند حقیقت را بفهمند.

حال و حکایت کفار و مشرکان و اهل فساد که با آگاهی و اختیار خود، صراط هلاک و طاغوت را برگزیدند نیز چنین است.

وایسلی گوجا;957416 نوشت:
وقتی خود خداوند در قرآن از نسل‌کشی های خودش می گه (که صدها برابر بدتر از نسل‌کشی ارامنه، مردم بومی آمریکا و هلوکاست) است فکر نمی کنم بتونید استدلال کنید کسی که مثلا نسل‌کشی می کنه بصورت اتوماتیک مشرک است. البته اینها که قصه و افسانه است و هیچ کدوم واقعا اتفاق نیفتادند و فقط مسئله تناقضات مطرح شده است.

مواردی از عذاب الهی که برای اقوم گذشته اتفاق افتاده چنانکه در آیات قرآن بیان شده عین واقعیت است و اینها همه عبرت برای ما و شماست. خداوند با اقوامی که گرفتار عذاب شده اند بارها و بارها اتمام حجت کرده و هر بار آنها وعیدها، اخطار و هشدارهای عذاب، آیات و نشانه ها و پیامبر و پیروان و مؤمنان را به سخره گرفتند. سرنوشتی که گرفتارش شدند با انتخاب و اختیار خودشان بود، نه تنها ایمان نمی آوردند که به پیامبر زمانشان می گفتند و اصرار می ورزیدند که اگر راست می گویی به خدایت بگو بر ما عذاب نازل کند. بله عذابهایی که بر اقوام پیشین نازل شده همه سنت خداوند بوده است و خدا با هیچ ملتی قوم و خویشی ندارد. البته تفاوتی نمی کند شما اگر نخواهید حق جو و حق پذیر باشید ممکن است، هر نامی بر اراده و سنت های خداوند بگذارید چنانکه العیاذ بالله اراده و سنت الهی در عذاب اقوام کافر و فسادپیشه را نسل کشی نهادید!

اهدنا الصراط المستقیم ...@};-

محی الدین;957473 نوشت:
بازهم تکرار می کنم که دین تنها گزارشگر حقایق عالم تکوین است.

خوب اگر اشتباه نکنم، شما ادعا می کنید که این دین که گزارشگر حقایق عالم تکوین است...ادعا می کند که در این عالم تکوینی کسی، صد سال کفر ورزید، خالدین در جهنم می شه...آیا این گزارشگر ما که الله ی مدینه باشه، حرف حساب و منطقی و عقلایی زده یا نه...آیا این عدالته که عین عمل کافر، جاودانه شدن در جهنم باشه....آیا ما باید دنیا عدالت باشیم....اگر بله، خوب این عدالته، این گذارشگر ما، از روی عدالت و حساب و کتاب سخن گفته...پرس تاپیک همچنان پابرجاست...شما دقیقا چی رو پاسخ دادید...من متوجه نشدم...

پارسا مهر;957394 نوشت:
اتفاقا به نظرم، اگر مساله تکوینی نبود، مساله ساده تر می شد و قابل حل تر

پارسا مهر;957450 نوشت:
بعد این که، والا چیزی که ما می بینیم این است که کافر خودش را در این دنیا آتشی نساخته...اگر هم آتشی ساخته، این آتشین با آن آتشین جهنم فرق می کند...این چطور آتشین ساختنی در این دنیایی هست که کلی شاد و مفرح و کیفور هست؟اینکه کلی شاد و و مفرح و کیفور هست، یعنی خود را آتشین ساخته که بعد بگویید که بر اساس اصل عینیت و فلان و بهمان، تا ابد آتشین خواهد ماند؟ ؟ این که خودش را، در این دنیا، خنکی و تگری ساخته تا آتشین!!!!!یعنی کی گفته کافر این جا خودش را آتشین به آن معنا که در جهنم آتشین هست ساخته که بعد شما بگویید که کسی که خودش را آتشین ساخت، تا ابد آتشین خواهد ماند یعنی تا ابد جهنمی خواهند ماند؟؟

سلام مجدد

اینکه کسی قائل شود اگر تکوینی نباید چیست؟ گفتنی است کل نظام هستی یک واقعیت تکوینی است، که نظام تشریع، از سر لطف الهی، داخل همین نظام تکوینی برای تکمیل طرح خلقت نهاده شده است. نظام پاداش و جزای اخروی هم حقیقتی تکوینی است و اگر تکوینی نباشد چنانکه در قالب مثالهایی بیان کردیم باید قائل شویم که اصلاً وجود جهان آخرت که جهان حساب و کتاب و جزا و پاداش است، امری باطل و غیرقابل تحقق است و این فرض، یعنی اساساً خلقت جهان آفرینش چیز عبث و بیهوده ای بوده و هیچ هدفی را دنبال نمی کرده، در حالیکه چنین فرضی بر خلاف هدفداری و معناداری فلسفه آفرینش و بر خلاف حکمت الهی است.

ضمن انکه کسیکه در این دنیا به هر نحوی فساد و ظلم می کند و گرفتار آتشی است که به حسب ظاهر برایش کیفی ظاهری دارد، همو می داند که باطن کارش که ظلم و فساد است نازیبا و آتشین است. دلیل آن اینست که انسان بطور فطری دوست ندارد که کسی به خود او ظلم کند یا فسادی را عین همان کار خودش، در حقش روا دارد، حال چگونه است که ظلم و فساد در حق دیگری را پسندیده و زیبا و کیفور می شمارد. بازگشت این سخن به کلام معروف حضرت امیر (ع) است که: هر چه برای خودت می پسندی برای دیگران هم بپسند و هر آنچه نمی پسندی برای دیگران هم مپسند. در نتیجه بخاطر همان علم فطری و قلبی و عقلی که به اتشین بودن باطن اعمالش و عقوبت آن دارد، در آخرت که عالم باطن و جهان اسرار و خفیات است، گرفتار همان آتش و عقوبت ابدی می شود.

موفق باشید ...

مشکور;957512 نوشت:

سلام مجدد@};-

پاسخ همان است که به سؤال و ابهام شما داده شد اساساً تناقضی موجود نیست که شما مجدداً همان را مطرح می کنید. مثالهایی که گفته شد گویا و روشن است کسی با وجود اینکه می داند اگر شیئی تیز را در چشمانش فرو کند نابینا می شود و علیرغم این آگاهی چنین کند در نتیجه آن تا آخر عمرش نابینا بماند بعد همین سؤال و بقول شما (تناقض) برایش پیش بیاید که چرا؟ مگر من چکار کردم فقط آن شیء تیز را در چشمانم فرو بردم! آیا این عدالت است که من تا آخر عمر نابینا بمانم؟ پاسخ روشن است البته برای کسانی که بخواهند حقیقت را بفهمند.

حال و حکایت کفار و مشرکان و اهل فساد که با آگاهی و اختیار خود، صراط هلاک و طاغوت را برگزیدند نیز چنین است.

نابینایی تا پایان عمر متفاوت است از نابینایی تا ابدیت. مثال ها شما قابل تعمیم نیستند.

به هر حال متشکرم از پاسخگویی. با پاسخ های شما قانع نشدم و فکر نمی کنم توضیح بیشتری هم داشته باشید درباره این مسئله. بیشتر از این وقتتون رو نمی گیرم. گل

مشکور;957512 نوشت:

پاسخ روشن است البته برای کسانی که بخواهند حقیقت را بفهمند.

این رو خدا می تونه بگه ولی من و شما خیر مگر اینکه معتقد باشید پاسختون همانند قرآن بی نقص است. نمیدونم این کار شما شرک محسوب میشه یا نه ولی امیدوارم نباشه چون فکر نمی کنم شما به خاطر اینکه توضیح خودتون رو با قرآن یکی دونستید لایق عذاب ابدی باشید! happy

مشکور;957512 نوشت:

مواردی از عذاب الهی که برای اقوم گذشته اتفاق افتاده چنانکه در آیات قرآن بیان شده عین واقعیت است و اینها همه عبرت برای ما و شماست. خداوند با اقوامی که گرفتار عذاب شده اند بارها و بارها اتمام حجت کرده و هر بار آنها وعیدها، اخطار و هشدارهای عذاب، آیات و نشانه ها و پیامبر و پیروان و مؤمنان را به سخره گرفتند. سرنوشتی که گرفتارش شدند با انتخاب و اختیار خودشان بود، نه تنها ایمان نمی آوردند که به پیامبر زمانشان می گفتند و اصرار می ورزیدند که اگر راست می گویی به خدایت بگو بر ما عذاب نازل کند. بله عذابهایی که بر اقوام پیشین نازل شده همه سنت خداوند بوده است و خدا با هیچ ملتی قوم و خویشی ندارد. البته تفاوتی نمی کند شما اگر نخواهید حق جو و حق پذیر باشید ممکن است، هر نامی بر اراده و سنت های خداوند بگذارید چنانکه العیاذ بالله اراده و سنت الهی در عذاب اقوام کافر و فسادپیشه را نسل کشی نهادید!

اهدنا الصراط المستقیم ...@};-

چه جالب!‌ هیتلر هم برای نسل کشی هایی که راه انداخت همین بهانه ها رو داشت.

به هر حال متشکر از پاسخگویی با صبر و حوصله شما.

محی الدین;957473 نوشت:
به نظر شما آیا عدلی از این بالاتر که عین عمل فرد به او بازگردد؟ نه کمتر و نه بیشتر؟

مشکور;957516 نوشت:
در نتیجه بخاطر همان علم فطری و قلبی و عقلی که به اتشین بودن باطن اعمالش و عقوبت آن دارد،

سلام...می گویید که، به آتشین بودن باطن اعمالش و عقوبت آن علم دارد، به جاوید بودنش در جهنم علم دارد...یعنی می داند که این اعمالش نتیجه اش، آن جهنم سوزان ابدی هست و با علم به اینکه نتیجه اعمالش آن آتش ابدی هست، کفر می ورزد؟؟اگر می داند چرا پس، آن دنیا در آتش جهنم گرفتار که می شود، آه و ناله سر می دهم و می گوید که مرا برگردانید به زندگی، من بهشت می خواهم؟؟؟؟؟مگر خودش نمی دانست نتیجه اعمالش و باطن اعمالش این جهنم آتشین است و مگر از جهنم آتشین خبر نداشت و آگاه نداشته که عجب جایی هست؟؟؟مگر با اختیار خودش به همچین جایی وارد نشده از نظر شما؟پس چرا حالا که پا در این آتش گذاشته می گوید که مرا برگردانید؟؟؟یعنی می شود کسی کاملا به جهنم شناخت داشته باشد و واقعا آگاه باشد که جهنم چه جور جایی هست و بداند که این مسیری که می رود به جهنم می رسد...ولی وقتی به جهنم که رسید گفت، من رو برگردونید، من از اینجا خوشم نمی آد..یک زندگی تازه به من بدید؟؟؟؟
آیا ممکن است که شما می دانید بهشت چه جا و مکانی هست..واقعا علم دارید که بهشت چه جور جایی هست...بعد با اختیار خودتون بهشت رو انتخاب کنید، و وقتی بهشت رو انتخاب کردید بگید، نه، من بهشت رو نمی خوام..من رو برگردونید
؟؟در این باره میشه بگید..خواهشن، در حد امکان خیلی مختصر و مفید . کوتاه....پاسخ بدید...منم خودم سعی می کنم کوتاه جواب بدم ولی معمولا نمی تونم...ولی از شما انتظار می ره بتونید...

پارسا مهر;957523 نوشت:
سلام...می گویید که، به آتشین بودن باطن اعمالش و عقوبت آن علم دارد، به جاوید بودنش در جهنم علم دارد...یعنی می داند که این اعمالش نتیجه اش، آن جهنم سوزان ابدی هست و با علم به اینکه نتیجه اعمالش آن آتش ابدی هست، کفر می ورزد؟؟اگر می داند چرا پس، آن دنیا در آتش جهنم گرفتار که می شود، آه و ناله سر می دهم و می گوید که مرا برگردانید به زندگی، من بهشت می خواهم؟؟؟؟؟مگر خودش نمی دانست نتیجه اعمالش و باطن اعمالش این جهنم آتشین است و مگر از جهنم آتشین خبر نداشت و آگاه نداشته که عجب جایی هست؟؟؟مگر با اختیار خودش به همچین جایی وارد نشده از نظر شما؟پس چرا حالا که پا در این آتش گذاشته می گوید که مرا برگردانید؟؟؟یعنی می شود کسی کاملا به جهنم شناخت داشته باشد و واقعا آگاه باشد که جهنم چه جور جایی هست و بداند که این مسیری که می رود به جهنم می رسد...ولی وقتی به جهنم که رسید گفت، من رو برگردونید، من از اینجا خوشم نمی آد..یک زندگی تازه به من بدید؟؟؟؟
آیا ممکن است که شما می دانید بهشت چه جا و مکانی هست..واقعا علم دارید که بهشت چه جور جایی هست...بعد با اختیار خودتون بهشت رو انتخاب کنید، و وقتی بهشت رو انتخاب کردید بگید، نه، من بهشت رو نمی خوام..من رو برگردونید؟؟در این باره میشه بگید..خواهشن، در حد امکان خیلی مختصر و مفید . کوتاه....پاسخ بدید...منم خودم سعی می کنم کوتاه جواب بدم ولی معمولا نمی تونم...ولی از شما انتظار می ره بتونید...

سلام مجدد

حتی کفار هم می دانند که این رویکرد و عملکردشان باطل و نادرست است اما دنیا طلبی و هواپرستی شان، انها را به وادی کفر و انکار می کشاند، مگر اینهمه بشارت و انذار 124 هزار پیامبر مرسل و غیرمرسل که خودشان اهل ایمان و عمل به آنچه می گفتند بودند دلیل کمی نبوده که حداقل، احتیاط که شرط عقل است را پیشه زندگی سازند و نیز به ندای فطرتشان گوش فرا دهند و پاکی و نیکی و پیروی حق و رعایت عدل که موهبتهای الهی در وجود انسان است را پیشه زندگی سازند و از گناه و زشتی و باطل و ظلم پرهیز کنند تا گرفتار عواقب آن نگردند. بی شک هم اینان نیز می دانستند اما تبعیت و پیروی طاغوت درون و بیرون را بر اطاعت خدا و پیامبران الهی ترجیح داده اند. قرآن می فرماید: «یریدُ الانسانَ لِیفجُرَ امامَه یسئَلُ أیانَ یومُ القیامَة»(قيامت، آيه 5) انسان می خواهد برای فساد و عیاشی راه های جلو خویش را باز کرده و آن را موجّه کند، لذا منکر قیامت شده و می گوید: قیامتی نیست، تا بتواند هر کاری می خواهد انجام دهد.

بقولی: نقد را بر آن نسیه و متاع قلیل را بر خیر کثیر ترجیح داده اند. مگر در همین دنیا بسیاری از عقوبت و تبعات سوء نتیجه گناه و عمل خود آگاه نیستند، همان مثال سیگار شما اما با وجود این آگاهی بدلیل گرفتاری در هوای نفس به آن مفسده می پردازند و آن گاه که با عقوبت کارشان مواجه می شوند فریاد ای کاش و ای کاش و فرصت خواهی مجددشان چنانکه مسافران دیار برزخ فرصت مجدد می طلبند(یا رب ارجعون لعلی اعمل صالحا ...) بلند می شود، این خاصیت انسان غافل و فراموشکار است.

اما در خصوص بندگان صالح و شایسته و اهل بهشت، چنین نیست وقتی به مقام وصال حضرت حق و بهشت قرب راه بیابند چنین تقاضایی معنادار نیست. بلکه اگر هم چنین تقاضایی باشد چنانکه در احوال شهدای کربلا گفته شده: که ای کاش صدها بار در راه حسین کشته به حق واصل شویم و مجدداً زنده و دوباره کشته شویم. شهداء راه حق چون به ارزش و فضیلت شهادت در راه خدا دست یافته اند حاضرند دوباره زنده شوند و همان راه را پیموده و دوباره به شهادت برسند تا فضلی بر فضیلت های خود بیفزایند.

موفق باشید ...

وایسلی گوجا;957520 نوشت:
این رو خدا می تونه بگه ولی من و شما خیر مگر اینکه معتقد باشید پاسختون همانند قرآن بی نقص است. نمیدونم این کار شما شرک محسوب میشه یا نه ولی امیدوارم نباشه چون فکر نمی کنم شما به خاطر اینکه توضیح خودتون رو با قرآن یکی دونستید لایق عذاب ابدی باشید!

سلام عزیز@};-

ما در پاسخ شما حرفی غیرقرآنی نگفتیم بلکه آنچه گفتیم در تشریح همان سخن حق جل و علا بود که در پاسخ کفار که متقاضی بازگشت مجدد به دنیا هستند می فرماید: "کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا ..."(مؤمنون، آیه 100) چنین نیست! این سخنی است که او به زبان می‌گوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)! و خدای علیم و حکیم علی الاطلاق بهتر از هر کسی به اندیشه و حال ایشان واقف است. خدا را شکر که شما به قول خداوند و کلام نورانی اش در قرآن ایمان دارید و معتقدید کلام حقتعالی بی نقص و عیب بوده و کامل است. اگر کلام خداوند برای شما حجت است، که طبق اعتراف خودتان هست! گمان نمی کنم ابهامی با رجوع به آیات قرآن در این زمینه برایتان باقی بماند. حتی در چیزهایی که نمی توانید فلسفه و حکمتش را دریابید به این آیه شریفه از قرآن تمسک کنید که می فرماید: «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(بقره، 216) و خداوند می داند و شما نمی دانید.

موفق باشید ...@};-

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;957487 نوشت:
فرض کنید که بنده، مثلا سیگار می کشم، به خاطر بعضی منافع...و از مضرات سیگار هم آگاهی ندارم...رهبر شما هم، حضرت خامنه ای هم سیگار می کشیدند...یک زمانی...عکس هایش هست، شاید واقعا از مضراتش آگاهی نداشتند...حالا شما می گویید که آیا عدالتی بالاتر که عین عمل فرد به او بازگردد...حالا اینجا که سرطان به قول شما، عین عمل فرد است و به او باز می گردد آیا انصاف است؟آیا عدالت است که من، به خاطر آن سیگار کشیدن سرطان بگیرم و رنج بزرگی مبتلا شوم؟گویا از نظر شما عدالت است، چون، من عین عمل خودم را دیدم دیگر؟پس به نظرم حداقل در همه موارد نمی شه که گفت، ما عین عمل خود را ببینیم، عدالت است....حداقل یک پیش شرط هایی دارد...
به نظر شما، شخص کافر، می داند که عین عمل او، آتشین شدن تا ابد در جهنم است؟؟؟فکر می کنید این را می داند؟؟اگر نمی داند، به نظرتون عدالته که و انصافه که شخص، عین عملش رو ببینه و جاودانه در جهنم بشه؟

سلام
این سخن شما اعتراض به قانون آفرینشه و نمی دانم هیچ عاقلی آنرا می پذیرد یا نه؟ مثل این است که بگویید فلان بچه نمی دانست آتش می سوزاند و دستش را داخل آتش کرد و سوخت. آیا این عدالت است؟ این یعنی چه؟ یعنی قوانین آفرینش معطل دانایی ما بشوند؟ چرا باید اثر آتش بخاطر نادانی من انسان تعطیل شود؟ اگر آتش اعتراض کند شما چه می گویید؟
این حرفها بوی احساسات می دهد نه منطق.
اما در مورد عدم آگاهی فرد از آثار افکار و اعمالش. اگر واقعا آگاه نباشد مطمئنا اثر اعمال و افکار ناشایست او کمتر خواهد بود. این هم جنبه دینی و هم جنبه عقلی و فلسفی خودش را دارد.

پارسا مهر;957487 نوشت:
به قول شما، آیا انصاف است که طرف نا آگاه باشد، و تازه وقتی از حجاب توجهات مادی و جسمانی در آمد متوجه می شود چه بلایی سر خودش آورده؟؟؟و قبل از اون نمی دانسته؟؟

ما دو نوع کافر داریم. یکی جاحد و یکی غیر جاحد. حال و وضع این دو در آخرت متفاوت است. یک وقت فرد دلیل و برهان درستی ندارد یا از ارزشهای تعالیم دین خبر دارد اما به انگیزه های دیگر مانند تبعیت از هوای نفس و امثال آن با دین و تعالیمش مبارزه می کند. این کافر جاحد است و حال و روز بسیار سختی دارد و این همان کافری است که در آیات و روایات به او وعده جهنم داده شده است. اما ممکن است یک فردی باشد که پیام دین به او نرسیده یا اگر رسیده بی توجهی و غفلت کرده یا با دین مخالفت نورزیده و مبارزه نکرده در عین حال باور الهی نداشته است. این فرد هم هرچند در رنج قرار خواهد گرفت اما شدت رنج او بسی کمتر از نفر قبل است.
نکته: بسیاری از رنجهای انسان در آخرت ناشی از کشف حقیقت است. مثلا شما مردی را در محله تان می شناسید که در فقر و رنج بسر می برد گاهی حتی از شما درخواست کمک می کند اما شما بی توجهی و بی اعتنایی حتی تندخویی می کنید. تا اینکه روزی پدر شما می آید و در محلی آن پیرمرد را می بینید. پدرتان جلو می رود و اورا می بوسد و احترام و تواضع بسیار می کند. طوری که باعث شگفتی شما می شود. بعد شما به پدرتان می گویید ایشان چکاره اند چرا اینقدر تواضع و محبت می کنید؟ او می گوید پسرم تمام زندگی من مدیون این مرد است بعد فهرستی از کمکها دستگیری ها راهنمایی ها لطفها و حمایتهای اورا به شما می گوید. شما با شنیدن این حرفها دچار رنج بسیاری می شوید. گریه تان می گیرد از بی توجهی و بی اعتنایی. آن زمان دوست دارید زمین باز شود و بروید داخل آن از شرم و تاثر و تاسف. انسان کافر نوع دوم هم وقتی به حقیقت آگاه می شود و الطاف و عنایات خدای متعال را به خود می بیند و مسیر بندگی که طی نکرده و محرومیتهایی که نصیبش شده را مشاهده می کند به حسرت و ندامت دردناکی دچار می شود که وصفش از عهده کلمات بر نمی آید.
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;957514 نوشت:
خوب اگر اشتباه نکنم، شما ادعا می کنید که این دین که گزارشگر حقایق عالم تکوین است...ادعا می کند که در این عالم تکوینی کسی، صد سال کفر ورزید، خالدین در جهنم می شه...آیا این گزارشگر ما که الله ی مدینه باشه، حرف حساب و منطقی و عقلایی زده یا نه...آیا این عدالته که عین عمل کافر، جاودانه شدن در جهنم باشه....آیا ما باید دنیا عدالت باشیم....اگر بله، خوب این عدالته، این گذارشگر ما، از روی عدالت و حساب و کتاب سخن گفته...پرس تاپیک همچنان پابرجاست...شما دقیقا چی رو پاسخ دادید...من متوجه نشدم...

سلام
آنچه ما در پاسخ آنرا تبیین کردیم رابطه عمل و جزاست. تبیین انسان شناسی است. اگر این تبیین خوب فهمیده شود علت جاودانگی عذاب کافر فهمیده می شود. خلاصه اش این است: انسان در این دنیا وجود اخروی خود را می سازد اگر بد ساخته تا ابد سر سفره بدی وجود خود است و اگر خوب ساخته سر سفره خوبی وجودخود است. خوب و بد را دین بر اساس مشاهده تام حقایق اخروی بیان کرده است. انسان هم در این جهان ماموریتی جز خود سازی الهی ندارد.
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;957523 نوشت:
سلام...می گویید که، به آتشین بودن باطن اعمالش و عقوبت آن علم دارد، به جاوید بودنش در جهنم علم دارد...یعنی می داند که این اعمالش نتیجه اش، آن جهنم سوزان ابدی هست و با علم به اینکه نتیجه اعمالش آن آتش ابدی هست، کفر می ورزد؟؟اگر می داند چرا پس، آن دنیا در آتش جهنم گرفتار که می شود، آه و ناله سر می دهم و می گوید که مرا برگردانید به زندگی، من بهشت می خواهم؟؟؟؟؟مگر خودش نمی دانست نتیجه اعمالش و باطن اعمالش این جهنم آتشین است و مگر از جهنم آتشین خبر نداشت و آگاه نداشته که عجب جایی هست؟؟؟مگر با اختیار خودش به همچین جایی وارد نشده از نظر شما؟پس چرا حالا که پا در این آتش گذاشته می گوید که مرا برگردانید؟؟؟یعنی می شود کسی کاملا به جهنم شناخت داشته باشد و واقعا آگاه باشد که جهنم چه جور جایی هست و بداند که این مسیری که می رود به جهنم می رسد...ولی وقتی به جهنم که رسید گفت، من رو برگردونید، من از اینجا خوشم نمی آد..یک زندگی تازه به من بدید؟؟؟؟
آیا ممکن است که شما می دانید بهشت چه جا و مکانی هست..واقعا علم دارید که بهشت چه جور جایی هست...بعد با اختیار خودتون بهشت رو انتخاب کنید، و وقتی بهشت رو انتخاب کردید بگید، نه، من بهشت رو نمی خوام..من رو برگردونید؟؟در این باره میشه بگید..خواهشن، در حد امکان خیلی مختصر و مفید . کوتاه....پاسخ بدید...منم خودم سعی می کنم کوتاه جواب بدم ولی معمولا نمی تونم...ولی از شما انتظار می ره بتونید...

سلام
درخواست خروج و نجات از جهنم خیلی طبیعی است چراکه درد بسیار زیاد است مانند کسی که می داند فلان کار خلاف قانون است اما انجام می دهد ولی وقتی دستگیر و مجازات می شود تمام تلاش خود را برای نجات انجام می دهد چرا که درد مجازات سخت است؛ آن سختی که در هنگام ارتکاب خلاف نمی توانست درکش کند.
اما خروج از بهشت هرچند آزاد است اما دلیلی ندارد بهشتیان از آن خارج شوند. چه کسی تمایل دارد از جایی که خداوند متعال برای لذتهای فوق تصور خوبان آماده کرده خارج شود؟ مگر دیوانه اند که خارج شوند؟
یا علیم[/]

سلام....چیز خاصی ندارم بگم دیگه....

مشکور;957553 نوشت:
مگر در همین دنیا بسیاری از عقوبت و تبعات سوء نتیجه گناه و عمل خود آگاه نیستند، همان مثال سیگار شما اما با وجود این آگاهی بدلیل گرفتاری در هوای نفس به آن مفسده می پردازند و آن گاه که با عقوبت کارشان مواجه می شوند فریاد ای کاش و ای کاش و فرصت خواهی مجددشان چنانکه م

بنده می گویم چطور ممکن است کسی یقین داشته باشد، باز تاکید می کنم، یقین داشته باشد که نتیجه کارش خالدین در جهنم خواهد بود...باز تاکید می کنم، یقین دارد....و بعد با اختیار آزاد...باز تاکید می کنم با اختیار ازاد...به سمت جهنمی برود، که وقتی پا در آن می گذارد، به آه و ناله می افتد که غلط کردم مرا بازگردانید...اصلا حرف من اشتباه...ولی استاد می آیند...مثال سیگاری را می زنند...سیگاری ای که نه یقین دارد که نتیجه سیگار شدنش، به یقین چیست،نه با اختیار ازاد به سمت سیگار می روند...خود استاد می گویند، بدلیل گرفتاری در هوای نفس به آن مفسده می پردازد...خوب وقتی به خاطر هوای نفس به آن مفسده می پردازد...یعنی دیگر اختیار ازاد نداشته دیگه، اکراه شدیدی داشته...که برود سیگار بکشد...آیا این مثال سیگاری اصلا ارتباطی با حرف و کلام بنده داشت...شما بگویید...حالا شما فرض کنید آن کافر، چه اکراه وحشتناکی داشه برود و طاغوت را ترجیح دهد...می توان گفت اصلا اختیار نداشته...پس با یقین به خالدین شدن به جهنم، طاغوت را با اختیار آزاد خود ترجیح نداده....
من دیگه عرضی ندارم...ممنونم...

سلام...

محی الدین;957573 نوشت:
این حرفها بوی احساسات می دهد نه منطق.

محی الدین;957573 نوشت:
مثل این است که بگویید فلان بچه نمی دانست آتش می سوزاند و دستش را داخل آتش کرد و سوخت. آیا این عدالت است؟ این یعنی چه؟ یعنی قوانین آفرینش معطل دانایی ما بشوند؟

می گوید که، قوانین آفرینش مگر معطل دانایی ما هستند...اگر قراره که ما با اختیار و آزادی و آگاهی و علم خودمون، آینده و فردامون رو بسازیم...پس تا جای ممکن، قوانین آفرینش باید معطل دانایی ما باشند..این خیلی بدیهیه ، بعد شما می گید بوی احساسات می آد نه منطق، عجیبه!!!!
محی الدین;957573 نوشت:
شما با شنیدن این حرفها دچار رنج بسیاری می شوید. گریه تان می گیرد از بی توجهی و بی اعتنایی.

نه والا، چرا گریه ام بگیره از بی توجهی و بی اعتتنایی...خوب آن زمان واقعا قصد جسارت نداشتم...آگاه نبود....چرا باید حالا به خاطر آن بی توجهی و بی اعتنایی سابقم، گریه کنم...به جای گریه می ایم و جبارن می کنم... خیلی با خنده و شادی....و مفرح و خشنود از این که حالا آگاه شده ام...و می توانم جبران کنم....
محی الدین;957573 نوشت:
انسان کافر نوع دوم هم وقتی به حقیقت آگاه می شود و الطاف و عنایات خدای متعال را به خود می بیند و مسیر بندگی که طی نکرده و محرومیتهایی که نصیبش شده را مشاهده می کند به حسرت و ندامت دردناکی دچار می شود که وصفش از عهده کلمات بر نمی آید.

خوب جالب است...کافر که به حقیقت اگاه می شود...چرا پشیمان و ناراحت شود که بندگی نکرده..خوب تازه به حقیقت آگاه شده..حالا مثل بچه آدم می رود بندگی اش را می کند..چرا باید به حسرت و ندامت و دردناکی دچار شود، چرا بندگی نکرده!!!!!...خودتون می گید تازه به حقیقت اگاه شده...و تازه فهمیده که عجب اشتباهی کرده که بندگیش رو نکرده...خوب دیگه چه جای حسرت و پشیمانی...حالا مثل بچه آدم می شینه و بندگی خدا رو می کنه...

محی الدین;957575 نوشت:
درخواست خروج و نجات از جهنم خیلی طبیعی است چراکه درد بسیار زیاد است مانند کسی که می داند فلان کار خلاف قانون است اما انجام می دهد ولی وقتی دستگیر و مجازات می شود تمام تلاش خود را برای نجات انجام می دهد چرا که درد مجازات سخت است؛ آن سختی که در هنگام ارتکاب خلاف نمی توانست درکش کند.

پرسش من این بود، که آیا ممکنه کسی یقین داشته باشه که جهنم چه جور جاییه و عین اعمالش جهنمه و بعد، با اختیار ازاد خودش جهنم رو برگزینه که بعد به غلط کردن بیافته...شما در پاسخ به ما چی می گید...می ایید می گویید این اجرای خروج از جهنم، مثل کسی است که فلان کار خلاف قانون رو انجام داده ولی وقتی دستگیر و مجازات می شود، تمام تلاش خودش را برای نجات انجام می دهد....خوب اینکه کسی که خلاف قانون انجام داده...آیا، یقین داشته که عین اعمالش این است که در چنگ قانون بیافته یا نه...طبیعیه نه....آیا با اختیار آزداش، خلاف قانون انجام می داده یا نه...در خیلی موارد اینگونه نیست...طرف از روی عقده های درونی و بیماری های روانی می ره سمت خلاف قوانین و اختیار آزاد نداره...الان بنده چه عرض کردم و چه پرسش کردم..و شما چه فرمودی...من گیج شدم....

پارسا مهر;957600 نوشت:
خوب جالب است...کافر که به حقیقت اگاه می شود...چرا پشیمان و ناراحت شود که بندگی نکرده..خوب تازه به حقیقت آگاه شده..حالا مثل بچه آدم می رود بندگی اش را می کند..چرا باید به حسرت و ندامت و دردناکی دچار شود، چرا بندگی نکرده!!!!!...خودتون می گید تازه به حقیقت اگاه شده...و تازه فهمیده که عجب اشتباهی کرده که بندگیش رو نکرده...خوب دیگه چه جای حسرت و پشیمانی...حالا مثل بچه آدم می شینه و بندگی خدا رو می کنه...

سلام
این حرفهای بچه گانه نشان از بی اطلاع است.
آخرت دیگر جای عمل و جبران نیست.
یا علیم

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;957604 نوشت:
پرسش من این بود، که آیا ممکنه کسی یقین داشته باشه که جهنم چه جور جاییه و عین اعمالش جهنمه و بعد، با اختیار ازاد خودش جهنم رو برگزینه که بعد به غلط کردن بیافته...شما در پاسخ به ما چی می گید...می ایید می گویید این اجرای خروج از جهنم، مثل کسی است که فلان کار خلاف قانون رو انجام داده ولی وقتی دستگیر و مجازات می شود، تمام تلاش خودش را برای نجات انجام می دهد....خوب اینکه کسی که خلاف قانون انجام داده...آیا، یقین داشته که عین اعمالش این است که در چنگ قانون بیافته یا نه...طبیعیه نه....آیا با اختیار آزداش، خلاف قانون انجام می داده یا نه...در خیلی موارد اینگونه نیست...طرف از روی عقده های درونی و بیماری های روانی می ره سمت خلاف قوانین و اختیار آزاد نداره...الان بنده چه عرض کردم و چه پرسش کردم..و شما چه فرمودی...من گیج شدم....

سلام
عموم انسانها با نوعی از اختیار مسیر خودشونو انتخاب می کنن و بحث جبر اینجا موضوعیت نداره هرچند شما اسم هرچیزی رو جبر میذارید.
به هر حال هر باور و عملی یک چهره ملکوتی و باطنی داره که جنبه تکوینی داره و قراردادی نیست که با قرارداد هم نفی بشه اگر جایی از کاهش عذاب هم سخن گفته می شه باز مبنایی در تکوین داره. بنابراین هر کسی باوری داشته باشه اثری داره هرکس کاری کنه اثری داره حال دانایی و نادانی فرد نسبت به موضوع چقدر تاثیر داره در مورد هرکسی به حسب خودش قابل بحثه ولی فی الجمله باید گفت دانایی و نادانی اصل قضیه را نمی تونه برداره چون باور و عمل در متن وجود انسان و جهان اثر خودش رو می ذاره.
یا علیم[/]

این حرفهای بچه گانه نشان از بی اطلاع است.

آخرت دیگر جای عمل و جبران نیست.

سلام....
ایشون صحنه ای رو توصیف می کنن که ما نشان دادیم، که اگر خدا و این جهان بویی از عدالت و انصاف داشت، باید آخرت هم جای عمل و جبران می بود نه آنکه کافر خالدین در جهنم شوند، تا ابد...بعد که ما تناقض و اشتباه ایشون رو نشون دادیم، ایشون می گویند که، آخرت که جای عمل و جبران نیست...ما را هم متهم می کنن به بی اطلاعی، به همین سادگی....
[SPOILER]واقعا کنجکاوی گاهی وقتها چقدر مضرر هست...اگر این کنجکاوی نبود، بحث با همچین کسانی چه معنی ای داشت، دوستان....البته قصد جسارت ندارم...نظر شخصی بنده است...موفق باشید....[/SPOILER]

پارسا مهر;957597 نوشت:
بنده می گویم چطور ممکن است کسی یقین داشته باشد، باز تاکید می کنم، یقین داشته باشد که نتیجه کارش خالدین در جهنم خواهد بود...باز تاکید می کنم، یقین دارد....و بعد با اختیار آزاد...باز تاکید می کنم با اختیار ازاد...به سمت جهنمی برود، که وقتی پا در آن می گذارد، به آه و ناله می افتد که غلط کردم مرا بازگردانید...اصلا حرف من اشتباه...ولی استاد می آیند...مثال سیگاری را می زنند...سیگاری ای که نه یقین دارد که نتیجه سیگار شدنش، به یقین چیست،نه با اختیار ازاد به سمت سیگار می روند...خود استاد می گویند، بدلیل گرفتاری در هوای نفس به آن مفسده می پردازد...خوب وقتی به خاطر هوای نفس به آن مفسده می پردازد...یعنی دیگر اختیار ازاد نداشته دیگه، اکراه شدیدی داشته...که برود سیگار بکشد...آیا این مثال سیگاری اصلا ارتباطی با حرف و کلام بنده داشت...شما بگویید...حالا شما فرض کنید آن کافر، چه اکراه وحشتناکی داشه برود و طاغوت را ترجیح دهد...می توان گفت اصلا اختیار نداشته...پس با یقین به خالدین شدن به جهنم، طاغوت را با اختیار آزاد خود ترجیح نداده....
من دیگه عرضی ندارم...ممنونم...

سلام بزرگوار وقتی می گوییم بخاطر هوای نفس به همه یقینیاتی که به آنها رسیده پشت پا می زند و به همین نقد دنیا و دستیابی به کیف و لذت های دنیا رضایت می دهد، نه اینکه یک چیزی مثل هوای نفس در وجودش او را مجبور می کند که هیچ راه گریزی ندارد! و باید تسلیم آن باشد بلکه شما خوب مسأله انسان را و اختیاری که دارد را می شناسید اینکه علیرغم فشار هوای نفس و وسوسه شیطان، انسان می تواند بین راه صلاح و فساد و هدایت و ضلالت، یکی را برگزیند. اینکه یک چیز بدیهی است و گویا شما خوشتان می آید با الفاظ بازی کنید و و با بالا و پایین کردن مطالب، شاید چیزی حاصل شد.

پارسا مهر;957632 نوشت:
این حرفهای بچه گانه نشان از بی اطلاع است.

آخرت دیگر جای عمل و جبران نیست.

سلام....
ایشون صحنه ای رو توصیف می کنن که ما نشان دادیم، که اگر خدا و این جهان بویی از عدالت و انصاف داشت، باید آخرت هم جای عمل و جبران می بود نه آنکه کافر خالدین در جهنم شوند، تا ابد...بعد که ما تناقض و اشتباه ایشون رو نشون دادیم، ایشون می گویند که، آخرت که جای عمل و جبران نیست...ما را هم متهم می کنن به بی اطلاعی، به همین سادگی....


سلام

پاسخ ابهامهای شما در پست های متعدد داده شد، شما دو راه در پیش دارید اول اینکه با رعایت احترام اظهار کنید قانع نشدم و توضیح بیشتری بخواهید و یا بطور کلی از ادامه و پیگیری بحث انصراف دهید. راه دوم اینکه اظهار کنید از پاسخهای داده شده بطور کلی قانع شده اید و فقط در برخی جزییات ابهام دارید و بحث را در جزییات پیگیری کنید.

در هیچ صورتی شما حق توهین و جسارت و یا جوسازی و به سخره گرفتن کاربران و پاسخهای انها را چه با زبان صریح و چه تلویحاً ندارید! در صورت تکرار این قبیل مقایسه ها، نتیجه گیری ها و رفتارهای ناروا و غیرعلمی، به مدیریت سایت گزارش خواهد شد.

سلام و ادب@};-

از حضور و مشارکت همه کاربران و مشارکت کنندگان گرامی سپاسگذاریم، با توجه به اینکه این تایپیک بیش از 20 روز است در جریان است و پاسخهای اصلی به سؤال تایپیک و دیگر پرسشهای مرتبط داده شده ان شاءالله ظرف 24 ساعت آینده تایپیک را خواهیم بست. موفق باشید ...@};-

پرسش:
[=book antiqua] آیا اینکه خداوند افرادی را بخاطر گناهان محدودشان، بصورت دائمی و همیشگی عذاب کند در تناقض با عدالت الهی نیست؟

پاسخ:
سلام و تشکر

در پاسخ گفتنی است: این پرسش، در تایپیک های بسیاری پاسخ داده شده (1) با این وجود اجمالاً نکاتی را در پاسخ تقدیم می کنم:

عقوبت گناه و معصیت در قیامت، در واقع امری تکوینی است، نه قراردادی و اعتباری و حقیقتاً روح گنهکار با ارتکاب آن تیره می شود و همان تیرگی و فساد روح است که از آن به عذاب و دوزخ یاد می شود. در متون دینی اسلام از این امر به «تجسم اعمال» یاد می شود که دلایل عقلی و نقلی فراوان دارد. هر چند قرآن خود تعبیر به جزا دارد، در موارد متعدد تصریح می کند که جزای شما همان عمل شماست که به خودتان بازمی گردد. قرآن کریم می فرماید: [=book antiqua](وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً);(2) عملکرد خود را در آن جا حاضر می بینند.

آیت الله سبحانی در تفسیر منشور جاوید می گوید: "جزای اعمال هر انسانی عین اعمال خودش خواهد بود و در این جمله ذره ای مجازگویی نیست که عین عمل انسان را به خود انسان بازگرداند. از این مطلب در اصطلاح به تجسم اعمال تعبیر می شود."(3) قرآن مجید بر اساس یک اصل عقلانی می فرماید: [=book antiqua](کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ);(4) هر جانی در گرو دست آورد خویش است. فلذا اگر انسان خار بکارد در قیامت، از جانب خداوند، صورت خار درو می کند و اگر نهال میوه ی شیرین بکارد میوه ی شیرین برداشت می کند; یعنی انسان، مبدأ، علت قابلی و زمینه است، نه صرفاً علت فاعلی. آدمی به اندازه ی استعداد خویش از خداوند فیض می گیرد. او در عقاید، اخلاق و اعمال خود علت قابلی و زمینه ساز و مستعد شناخته می شود. اگر باطن عملی، مثل خوردن مال یتیم، آتش است، آنان که مال یتیم می خورند، در حقیقت آتش محسوس می خورند و اگر باطن عقیده و اخلاقی آتش است، کسانی که به آن عقاید و اوصاف پلید آلوده اند، گرفتار آتش روحی خواهند بود.

همان گونه که در دنیا آثار تکوینی و اجتناب ناپذیر خوردن زهر، بیماری و مرگ است و چنین نیست که اگر کسی زهر بنوشد، در دادگاه، احضار و سپس به کیفر بیماری یا مرگ محکوم گردد; بلکه همان خوردن زهر او را دچار بیماری یا مرگ خواهد کرد. بر همین اساس، رابطه ی کیفر اخروی با اعمال انسان نیز، همانند رابطه ی مجازات های قراردادی با جرایم اجتماعی نیست تا از عدم تناسب و سنگینی غیرعادلانه ی آن سخن به میان آید، بلکه صورت حقیقی گناهان است که در روز قیامت، آشکار می گردد و چهره می نمایاند و همان گونه که عمل کوتاه مدتی، مانند خوردن سمّ، عواقب بسیار سنگین و جبران ناپذیر و درازمدت یا حتی ابدی (مثل از دست دادن حیات برای همیشه) دارد، بعضی از گناهان (کفر و شرک و نفاق و فساد روح) نیز چنین تأثیری در روح و جان و حیات جاودانه ی آدمی خواهند داشت.(5)

بعبارت دیگر، فردی که قرار بوده مثلاً 90 سال در زندگی دنیا عمر کند بخاطر خوردن زهر و یا یک بی احتیاطی خودش را به کشتن می دهد و بخاطر آن کار نابخردانه و یا بی احتیاطی در 20 سالگی جانش را از دست می دهد و 70 سال از زندگی محروم می شود و یا مثلاً بخاطر یک بی احتیاطی ناچیز موجب می شود بینایی اش را از دست داده و یا قطع نخاع شود و باقیمانده عمرش را با نابینایی و بر روی ویلچر سپری کند. از آنجاییکه دنیا مزرعه آخرت است و هر چه در این دنیا و فرصت عمر دنیا بکاری پس از مرگ و در سرای جاویدان، بنحو جاودانه و همیشگی همان کشت و زرع را در آن وادی برداشت خواهی کرد، این عین نظام تکوینی و عین عدل الهی است. کسیکه در فرصت دنیا بذر ایمان و عمل صالح و تقوا کاشته در آخرت و سرای دیگر محصول همان بذر را خواهد درو کرد و بالعکس کسیکه بذر کفر و شرک و نفاق و فساد کاشته محصولی جز همان بذر را برداشت نخواهد کرد.

فلذا در قیامت کفار و مشرکان در اثر کفر و شرکشان در دنیا و انتخاب و اختیار آگاهانه شان دچار عذاب جاودانه الهی می شوند. فلذا هیچ تناقضی بین برخورداری همیشگی کفار و مشرکین از عذاب جاودان قیامت با عدل الهی موجود نیست، مثالهایی که گفته شد گویا و روشن است، نظیر اینکه کسی با وجودیکه می داند اگر شیء تیزی را در چشمانش فرو کند نابینا می شود و علیرغم این آگاهی چنین کند در نتیجه آن تا آخر عمرش نابینا بماند بعد همین سؤال و بقول شما (تناقض) برایش پیش بیاید که چرا؟ مگر من چکار کردم فقط آن شیء تیز را در چشمانم فرو بردم! آیا این عدالت است که من تا آخر عمر نابینا بمانم؟ پاسخ روشن است البته برای کسانی که بخواهند حقیقت را بفهمند.

موفق باشید ...

پی نوشتها_____________________________

  1. ر:ک: آیا جهنم حدی دارد و تمام شدنی است
  2. کهف، آیه 49.
  3. سبحانی، جعفر، تفسیر منشور جاوید، موسسه امام صادق علیه السلام، محل نشر:قم، سال نشر:۱۳۸۳.
  4. مدثر، آیه 38.
  5. مجلۀ صباح، شماره 17 و 18، بخشی از مقاله عدل الهی در قیامت، علی مخدوم، بنقل از حوزه نت.

پرسش:
[=book antiqua]آیا کفار و مشرکین و گناهکاران از عقوبت و عذاب قیامت اطلاع و اگاهی داشته اند؟ اگر اطلاع نداشته اند آیا شایسته نبود که خدا به آنها فرصت مجددی میداد تا خودشان را نجات دهند؟

پاسخ:
سلام و ادب

کسانیکه در این دنیا به هر نحوی فساد و ظلم می کنند و گرفتار آتشی اند که به حسب ظاهر برایشان کیفی ظاهری دارد، همان ها می دانند که باطن کارشان که ظلم و فساد است نازیبا و آتشین است. دلیل آن اینست که دین امری فطری است و اصول دین را می توان در دل و فطرت همه بشر جستجو کرد و حقیقت ان را یافت، اصل وجود خدا و ضرورت نبوت و معاد و ضرورت راهنما و برنامه های کمالی را می توان از طریق عقل و فطرت و راه دل فهمید و ثابت کرد. انسان از طریق عقل و فطرت احسان و نیکی و ظلم و بدی را می فهمد، انسان بطور فطری دوست ندارد که کسی به خود او ظلم کند یا فسادی را عین همان کار خودش، در حقش روا دارد، حال چگونه است که ظلم و فساد در حق دیگری را پسندیده و زیبا و کیفور می شمارد. بازگشت این سخن به کلام معروف حضرت امیر (علیه السلام) است که: [=book antiqua]"فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا". پس از براى ديگران دوست بدار آنچه را كه براى خودت دوست ميدارى، و خوش ندار براى ديگران آنچه را براى خودت خوش ندارى. (1) در نتیجه بخاطر همان علم فطری و قلبی و عقلی که به آتشین بودن باطن اعمالش و عقوبت آن دارد، در آخرت که عالم باطن و جهان اسرار و خفیات است، گرفتار همان آتش و عقوبت ابدی می شود.

کفار و مشرکین هم بخوبی می دانستند که بسا رویکردها و عملکردهایشان باطل و نادرست است اما از یکسو جهل و خرافه پرستی و گرفتاری در تقلید کورکورانه و تمایل به دین آباء و اجدادی شان مانع پذیرش دعوت انبیاء الهی بود از سوی دیگر دنیا طلبی و هواپرستی شان، آنها را به وادی کفر و انکار می کشانید، و اینها همه در حالی بود که اینهمه بشارت و انذار از سوی 124 هزار پیامبر مرسل و غیرمرسل که اتفقاً خودشان اهل ایمان و عمل به آنچه می گفتند بودند را دیده و یا از زبان راستگویان قوم شنیده بودند. اینها دلایل کمی نبوده که حداقل، احتیاط را در زندگی پیشه کنند چرا که «احتیاط شرط عقل است». و نیز به ندای فطرتشان گوش فرا دهند و پاکی و نیکی و پیروی حق و رعایت عدل که موهبتهای الهی در وجود انسان است را پیشه زندگی سازند و از گناه و زشتی و باطل و ظلم پرهیز کنند تا گرفتار عواقب آن نگردند. بی شک هم اینان نیز می دانستند اما تبعیت و پیروی طاغوت درون و بیرون را بر اطاعت خدا و پیامبران الهی ترجیح داده اند. قرآن می فرماید: [=book antiqua]«یریدُ الانسانَ لِیفجُرَ امامَه یسئَلُ أیانَ یومُ القیامَة»(2) انسان می خواهد برای فساد و عیاشی راه های جلو خویش را باز کرده و آن را موجّه کند، لذا منکر قیامت شده و می گوید: قیامتی نیست، تا بتواند هر کاری می خواهد انجام دهد.

بقولی، هم ایشان، نقد را بر آن نسیه و متاع قلیل را بر خیر کثیر ترجیح داده اند. مگر در همین دنیا بسیاری نبوده و نیستند که از عقوبت و تبعات سوء و نتایج عمل خود آگاهند، (همان مثال سیگار) اما با وجود این آگاهی، بدلیل گرفتاری در هوای نفس و دلبستگی در عادت و خوشی و کیف موقتی به آن مفسده می پردازند و آن گاه که با عقوبت کارشان مواجه می شوند فریاد ای کاش و ای کاش و فرصت خواهی مجددشان چنانکه مسافران دیار برزخ می طلبند، بلند می شود. قوله کریم: [=book antiqua]«... قَالَ رَ‌بِّ ارْ‌جِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا ...»(3) بلند می شود، این خاصیت انسان غافل و فراموشکار است. و از آنجاییکه خداوند به حال دل ایشان و کنه و باطن درخواستشان واقف است می فرماید: [=book antiqua]«کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا ...»(4) چنین نیست! این سخنی است که او به زبان می‌گوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)! بی شک، خدای علیم و حکیم علی الاطلاق بهتر از هر کسی به اندیشه و حال ایشان واقف است.

موفق باشید ...

پی نوشتها_____________________________
1. نهج البلاغه، نامه 31.
2. قيامت، آيه 5.
3. مؤمنون، آیات 99 - 100.
4. همان، آیه 100.

موضوع قفل شده است