جمع بندی اضطراب و وسواس

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اضطراب و وسواس

سلام.
دو سال پیش درگیر یک مسئله استرس زا شدم و به شدت تحت تاثیر اضطراب بودم.در اون برهه هر اتفاقی که می افتاد و هر مسئله ای که پیش میومد ذهنم ناخوداگاه این فکرو می اورد که نکنه فلان اتفاق به خاطر فلان گناه و فلان کار بوده و عذابی از سمت خدا بوده باشه.به این صورت بود که حساسیتم زیاد شد و هر کاری که می خواستم بکنم فکر می کردم نکنه مخالف خواست خدا باشه.همین طور این استرس و این افکار بیشتر شدن و مدام فکر عذاب تو ذهنم میومد و مدام فکر می کردم عذابی ممکنه واسم در راه باشه.با این حال هم این فکرا که میومد باز هم سعی می کردم با کمک خدا و توکل به خدا پیش برم.تا این که یه بار در حالی که استرس زیادی داشتم با خودم گفتم خودمو می سپرم دست خدا و یک ان یه فکری از ذهنم عبور کرد که الان داری میمیری و من دچار یه حمله وحشتناک و واقعا ترس اور شدم و واقعا احساس کردم که دیگه در حال مرگم.حمله هراس بهم دست داده بود.به شدت حال بدی داشتم و واقعا یه حالت ترس شدید پیدا کردم ولی با این حال تمام تلاشمو می کردم که حتی اگه فکر عذاب از سمت خدا میاد باز هم خودمو با خدا و نماز خوندن و ذکر گفتن اروم کنم.
چون ذهنم متمرکز نبود هر ورودی به ذهنم منو نگران می کرد مثلا این که به هر چیزی که فکر کنی برات اون اتفاق می افته.واسه این مسئله سعی می کردم هر فکر منفی که میاد من یه فکر مثبت جایگزینش کنم.این مسئله باعث شد حساسیتم بیشتر بشه نسبت به فکرهایی که تو ذهنم میاد.اما به مرور زمان از اون حال بحرانی خارج شدم و کم کم داشتم بهبود پیدا می کردم اما کاملا خوب نشدم و همچنان افکار و اون پس زمینه های فکری تو ذهنم بود.کاملا خوب نشده بودم که به یه حدیثی برخوردم.حدیثی از امام رضا(ع) که فرمودند خداوند می فرمایند که من نزد گمان بنده خویش هستم،اگر گمان او خوب باشد رفتار من خوب و اگر گمان او بد باشد با او به بدی رفتار می کنم. این حدیث کلا حال و روزم رو دوباره به وضع قبلی برگردوند.دیگه نمی تونستم رو افکارم کنترل پیدا کنم،همش به این فکر می کردم که نکنه افکار همون گمان بد به خدا باشه و خدا همین اعمال رو با من انجام بده.همین حدیثی که خوندم بعدش افکار جدیدی اومد که اصلا تا اون موقع نمیومد.هر کاری که می کردم بعدش یه مدل عذاب تو ذهنم تصویر می شد،افکاری که اصلا دست خودم نبود،مدل عذاب ها هم تو این دنیا به شدیدترین مدل ممکن بود.و هر موقع این افکار میومد سریعا پشتش فکر این که نکنه این گمان بدی باشه به خدا و خدا همین اتفاق رو برام رقم بزنه.
یه مقداری که گذشت با خودم گفتم خداوند که تو کارش اشتباه و خطا نیست و هر چیزی که برای ادم به وجود بیاد نتیجه کارهای خودشه...امید به خدا پیش میرم همچنان در راه خدا می مونم.
یه مدتی بهتر شدم ولی باز هم کاملا خوب نشده بودم.دوباره درگیر یه مسئله پر تنش و استرس شدم و مدام افکار منفی میومد تو ذهنم ولی باز هم توکل به خدا پیش رفتم. چند مدت درگیر استرس بودم تا این که دوباره دو سه ماه پیش این حملات هراس شروع شد.این پس زمینه گمان بد به خدا باعث شد که هر کاری که انجام می دادم نتیجش این بود که این حملات بهم دست بده. واقعا کلافه شدم.دیگه نمیدونم چکار کنم. الان هم نزدیک چهل روز که تو حال بحرانی ام و هر روز دچار تنش و استرس مداوم هستم.مسئله اینجاست که هر موقع
هر چقدر به خودم می خوام بقبولونم که این افکار حاصل بیماریته ولی انگار ذهنم نمیخواد بپذیره و چیزی انگار درونم میگه این افکار برای توئه و با اراده تو میاد.مسئله اینجاست که هر وقتی خواستم یه مقداری از این حال دربیام اون چیزهایی که تو فکرم میومد اگه کوچکترین نشونه ای از به وقوع پیوستنشون میومد ذهنم سریع درگیر می شه و دچار استرس میشم.
من همیشه همه کارامو با خدا پیش می بردم.شاید اون جوری که خدا ازم انتظار داشت نبودم ولی همیشه سعی کردم و سعی می کنم گناه نکنم.این که هر عمل بازتابی داره و خداوند هیچ کاری رو بدون دلیل انجام نمیده و هر اتفاقی که بیفته نتیجه کارهای خودمونه رو کاملا قبول دارم.تمام صفات خداوند رو هم قبول دارم. من اینها رو قبول دارم ولی انگار ذهنم نمی خواد بپذیره...
من تنها تکیه گاهم خدا بود و هست.اصلا نمیتونم باور کنم که خداوند رفتار بدی داشته باشه به خاطر این افکار.
لطفا راهنماییم کنید.این که منظور خدا از گمان بد چیه؟مگه میشه خداوند رفتارش بد باشه؟واقعا دیگه حالت استیصال دارم...ایا منی که قلبم واسه ائمه میزنه و انقدر دوس دارم تو راه خدا و ائمه باشم ایا من گمان بد به خدا دارم؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد راهنما

سعید اقبالی;954700 نوشت:
سلام.
دو سال پیش درگیر یک مسئله استرس زا شدم و به شدت تحت تاثیر اضطراب بودم.در اون برهه هر اتفاقی که می افتاد و هر مسئله ای که پیش میومد ذهنم ناخوداگاه این فکرو می اورد که نکنه فلان اتفاق به خاطر فلان گناه و فلان کار بوده و عذابی از سمت خدا بوده باشه.به این صورت بود که حساسیتم زیاد شد و هر کاری که می خواستم بکنم فکر می کردم نکنه مخالف خواست خدا باشه.همین طور این استرس و این افکار بیشتر شدن و مدام فکر عذاب تو ذهنم میومد و مدام فکر می کردم عذابی ممکنه واسم در راه باشه.با این حال هم این فکرا که میومد باز هم سعی می کردم با کمک خدا و توکل به خدا پیش برم.تا این که یه بار در حالی که استرس زیادی داشتم با خودم گفتم خودمو می سپرم دست خدا و یک ان یه فکری از ذهنم عبور کرد که الان داری میمیری و من دچار یه حمله وحشتناک و واقعا ترس اور شدم و واقعا احساس کردم که دیگه در حال مرگم.حمله هراس بهم دست داده بود.به شدت حال بدی داشتم و واقعا یه حالت ترس شدید پیدا کردم ولی با این حال تمام تلاشمو می کردم که حتی اگه فکر عذاب از سمت خدا میاد باز هم خودمو با خدا و نماز خوندن و ذکر گفتن اروم کنم.
چون ذهنم متمرکز نبود هر ورودی به ذهنم منو نگران می کرد مثلا این که به هر چیزی که فکر کنی برات اون اتفاق می افته.واسه این مسئله سعی می کردم هر فکر منفی که میاد من یه فکر مثبت جایگزینش کنم.این مسئله باعث شد حساسیتم بیشتر بشه نسبت به فکرهایی که تو ذهنم میاد.اما به مرور زمان از اون حال بحرانی خارج شدم و کم کم داشتم بهبود پیدا می کردم اما کاملا خوب نشدم و همچنان افکار و اون پس زمینه های فکری تو ذهنم بود.کاملا خوب نشده بودم که به یه حدیثی برخوردم.حدیثی از امام رضا(ع) که فرمودند خداوند می فرمایند که من نزد گمان بنده خویش هستم،اگر گمان او خوب باشد رفتار من خوب و اگر گمان او بد باشد با او به بدی رفتار می کنم. این حدیث کلا حال و روزم رو دوباره به وضع قبلی برگردوند.دیگه نمی تونستم رو افکارم کنترل پیدا کنم،همش به این فکر می کردم که نکنه افکار همون گمان بد به خدا باشه و خدا همین اعمال رو با من انجام بده.همین حدیثی که خوندم بعدش افکار جدیدی اومد که اصلا تا اون موقع نمیومد.هر کاری که می کردم بعدش یه مدل عذاب تو ذهنم تصویر می شد،افکاری که اصلا دست خودم نبود،مدل عذاب ها هم تو این دنیا به شدیدترین مدل ممکن بود.و هر موقع این افکار میومد سریعا پشتش فکر این که نکنه این گمان بدی باشه به خدا و خدا همین اتفاق رو برام رقم بزنه.
یه مقداری که گذشت با خودم گفتم خداوند که تو کارش اشتباه و خطا نیست و هر چیزی که برای ادم به وجود بیاد نتیجه کارهای خودشه...امید به خدا پیش میرم همچنان در راه خدا می مونم.
یه مدتی بهتر شدم ولی باز هم کاملا خوب نشده بودم.دوباره درگیر یه مسئله پر تنش و استرس شدم و مدام افکار منفی میومد تو ذهنم ولی باز هم توکل به خدا پیش رفتم. چند مدت درگیر استرس بودم تا این که دوباره دو سه ماه پیش این حملات هراس شروع شد.این پس زمینه گمان بد به خدا باعث شد که هر کاری که انجام می دادم نتیجش این بود که این حملات بهم دست بده. واقعا کلافه شدم.دیگه نمیدونم چکار کنم. الان هم نزدیک چهل روز که تو حال بحرانی ام و هر روز دچار تنش و استرس مداوم هستم.مسئله اینجاست که هر موقع
هر چقدر به خودم می خوام بقبولونم که این افکار حاصل بیماریته ولی انگار ذهنم نمیخواد بپذیره و چیزی انگار درونم میگه این افکار برای توئه و با اراده تو میاد.مسئله اینجاست که هر وقتی خواستم یه مقداری از این حال دربیام اون چیزهایی که تو فکرم میومد اگه کوچکترین نشونه ای از به وقوع پیوستنشون میومد ذهنم سریع درگیر می شه و دچار استرس میشم.
من همیشه همه کارامو با خدا پیش می بردم.شاید اون جوری که خدا ازم انتظار داشت نبودم ولی همیشه سعی کردم و سعی می کنم گناه نکنم.این که هر عمل بازتابی داره و خداوند هیچ کاری رو بدون دلیل انجام نمیده و هر اتفاقی که بیفته نتیجه کارهای خودمونه رو کاملا قبول دارم.تمام صفات خداوند رو هم قبول دارم. من اینها رو قبول دارم ولی انگار ذهنم نمی خواد بپذیره...
من تنها تکیه گاهم خدا بود و هست.اصلا نمیتونم باور کنم که خداوند رفتار بدی داشته باشه به خاطر این افکار.
لطفا راهنماییم کنید.این که منظور خدا از گمان بد چیه؟مگه میشه خداوند رفتارش بد باشه؟واقعا دیگه حالت استیصال دارم...ایا منی که قلبم واسه ائمه میزنه و انقدر دوس دارم تو راه خدا و ائمه باشم ایا من گمان بد به خدا دارم؟

با عرض سلام و ادب خدمت شما برادر گرامی و همه اسک دینی های عزیز
از حسن اعتماد شما به این انجمن سپاسگذارم و از مسئله که با آن مواجهید بسیار متاسفم عمل و رعایت نکاتی که در ادامه می آید در آرامش شما و کنترل حملات هراسی بسیار تاثیرگذار می باشد.

در ابتدا عرض کنم که شما به خداوند بدبین نیستید اتفاقا خوش بین نیز هستید چرا که همچنان که خود فرمودید خوش بینی یعنی:

سعید اقبالی;954700 نوشت:
من تنها تکیه گاهم خدا بود و هست.اصلا نمیتونم باور کنم که خداوند رفتار بدی داشته باشه به خاطر این افکار.

و لذا اصلا خود را اذیت نکنید.واز این بابت نگران نباشید بدانید که ما باید بین خوف و رجا باشیم اگر خوف بیشتر شود نگرانی و استرس از خد خود بیشتر می شود و در نتیچه به جای آنکه انگیزه بخش باشد نا امید کننده است امید خود را به رحمت الهی تقویت نمایید.

و اما افکاری که در ذهن شما می آید افکار وسواسی می باشد که به شدت تولید استرس و اضطراب می کند و در ادمه سبب بروز مسائل چسمی و روحی و البته حملات هراسی می شود.لذا لازم است برای بهبود خود و دوری از این افکار نکات زیر را رعایت نمایید و البته بدانید در صورت عدم بهبودی یکی از موثرترین درمانها درمان دارویی می باشد لذا نزد روانشناس متخصص و متعهد بروید و در صورت تشخیص نیاز به روانپزشک مراجعه نمایید.


  1. نکته بسیار مهم اولیه حفظ آرامش و همکاری خود شما است و الا در صورت عدم همکاری و آرامش مشکلات بیشتر می شوند.
  2. یکی از علل وسواس محور قرار دادن فکر خود در تصمیمات و رفتارهای زندگی می باشدو عدم توجه به توصیه های درمانگر و اطرافیان است که این اشتباه می باشد و فرد وسواس باید بداند که نباید فکر خود را محور قرار دهد و به افکاری که می آیند اهمیت ندهد.
  3. ریشه وسواس اضطراب می باشد و از اختلالات اضطرابی به حساب می آیند پس نیاز است که در آرامش باشید و از راهکارهای مقابله با اضطراب استفاده نمایید.
  4. از روش های مقابله با وسواس، شناخت و آگاهی مناسب از احکام شرع مقدس می باشد لذا آگاهی خود را بالا ببرید.
  5. از روش های مقابله با وسواس ،عدم پاسخ دهی می باشد لذا نباید به فکر خود اعتنا نباید و هر موقع که افکار به سراغ شما آمد به شیطان بگویید مثلا اصلا همین گونه هست میخوای چکار کنی و...
  6. با خود تلقین نمایید که وسواس از شیطان است و نباید به آن اهمیت دهید.
  7. توجه به معنویت را همیشه در نظر داشته باشید (نماز اول وقت ،ادکار صلوات لااله الاالله لاحول و لاقوه الا بالله سوره های ناس و فلق،دعا و توسل به اهل بیت،توکل و یاری خواستن از خداوند)
  8. آنچه سبب آزار و اذیت شما می شود افکار شما میباشد لذا پس از اعتنا نکردن حتما از مهارتهای کنترل فکر و خیال استفاده نمایید تا اضطراب شما بیشتر نشده و افکار وسواسی شما را اذیت نکند.
  9. به مضرات و مشکلاتی که رفتارها و افکار وسواسی برای شما ایجاد می کند توجه نمایید.
  10. ورزش را حتما داشته باشید و سعی نمایید که حتما همراه با عرق کردن باشد
  11. شادابی و نشاط خود را بیشتر نمایید و از سرزنش کردن خود خودداری نمایید
  12. از معاشرت با افراد وسواسی اجتناب نمایید.
  13. سعی نمایید مدتی در مورد عذاب خداوند و آنچه مرتبط با آن است فکر نکنید و در واقع همان نظری که در مورد خداوند داشتید:
    سعید اقبالی;954700 نوشت:
    من تنها تکیه گاهم خدا بود و هست.اصلا نمیتونم باور کنم که خداوند رفتار بدی داشته باشه به خاطر این افکار.
    را چاشنی کار خود نمایید.

  14. برای جلوگیری از حملات مجدد ،ورزش کردن و حفظ آرامش و دوری از اضطراب بسیار مهم می باشد.




در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی

مهارتهای کنترل فکر:
الف: از فکر کردن ارادی به موضوع آزار دهنده به شدت پرهیز نمایید.
ب : اگر خود بخود به ذهن شما آمدند سعی کنید از ذهن خود بیرون ببرید و اگر نتوانستید از راهکارهای زیر استفاده نمایید:
۱ . پر کردن اوقات روزانه
۲ . در نظر گرفتن افکار و رفتارهای جایگزین مناسب
۳ . اهمیت ندادن و بی خیال بودن
۴ . نوشتن افکار و پاره کردن کاغذ
۵ . بستن کش به دست و کشیدن آن
۶ . حواله دادن افکار به زمان خاصی در روز یا هفته (اگر زیاد به ذهن شما می آید روزانه یک ربع تا نیم ساعت و اگر کمتر زمان کمتری را روزانه یا یک روز درمیان و ...به این فکر اختصاص دهید و هر موقع این فکر به ذهن شما آمد به آن زمانی که معین کرده اید حواله دهید )
۷ . توجه به معنویت را فراموش ننمایید( نماز اول وقت توسل به اهل بیت مناجات و طلب از خداوند اذکار صلوات استغفار لاحول و لا قوه الا بالله و خواندن سورهای معوذتین )
8.تلقین مثبت
9 .ورزش کردن

در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی


هوالنور

سلام و عرض ادب

ذکر یا قدوس رو زیاد بگین
و از مصرف غذاهای سردی زا پرهیز کنید
خداوند منزه از تمامی تفکرات غلط ماست.

باسلام

همیشه بعد نماز صبح و عشاء و قبل خواب، هفت بار سوره فلق را بخوانید و بعد نماز صبح و عشاء صد بار استغفرالله و اتوب الیه و صد بار صلوات بگویید!

در نمازها بعد از سوره حمد سوره فلق و ناس را بخوانید!

هر وقت این افکار و ترس سراغتان می آید سوره ناس را بخوانید و تکرار کنید تا راحت شوید!

موضوع قفل شده است