جمع بندی اختیار در خلقت

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اختیار در خلقت

سلام.
در یک تاپیکی، حرف زده شد بین بنده و استاد مسلم...
بنده می گفتم...آدم عاقل می گوید که خدا، نه اون زجر و بلا و مصیبتهاتو می خوام، نه اون بهشت برین و جاودان و حوری و شراب و عسلت رو...ولی استاد مسلم می گفتن...نه خیر، آدم عاقل همیشه، حاظره برای یک خیر کثیر، سختی های فراوان بکشه....و سختی ها را به جون بخره...البته شاید من آلان یادم رفته باشه و چیزی رو از قلم بیاندازم...خود استاد مسلم هستن، تصحیح می کنن....استاد مسلم می گفتم این یک قاعده عقلی است....ولی بنده می گفتم...نه، عدم و نیستی...بدون آنکه لحظه ای پا در این دنیا بگذاری...بدون اونکه لحظه ای طعم هستی رو بچشی...خیلی مقبول تر از اونه که بدنیا بیایی، یک دوره ای در سختی و مشقت و سختی بگذرونی که بعدش، به بهشت برسی....

[SPOILER]که باید بیشتر توضیح بدم، اگر من منظورم این بود که همچین ذهنیتی مقبول تره، منظوم این بود که شخص عاقل در هنگام خلقت و هنوز پاش به بهشت نرسیده، همچین رای و انتخابی می کنه...بله اگر پاش به بهشت برسه...و هم آغوش حوریان و سرگرم عسل و میوه های بهشتی بشه...چه بسا، صد ها بار بگه، کاش من به جای صد سال، هزار سال در دنیا مصیبت و سختی می کسیدم...اصلا چه باکی بود!!!البته اگر از همچین شخصی می پرسیدیم که شما حاظر بودی برای رسیدن به این سرخوشی و لذت، سر بچه خودت رو هم ببری و شکنجش بدی، این کار رو می کردی...پاسخ می داد...چرا که نه، سر بچمو گوش تا گوش می بریدم و می کوبیدم به دیوار...چرا چون الان در یک حال سرخوشی و لذتی وصف ناپذیره...این، ذات انسان و آدمیزاده...این ذات آدمیزاده که دنبال لذت و آرامش شخصیه....حتی اونجا که دوس نداره که بچش رنجیده خاطر بشه، بازم دنبال لذت و آرامش شخصی خودشه....حتی اونجا هم که براای خاطر امام حسین می ره جونشو می ده هم به خاطر لذت و آرامش شخصی خودشه...[/SPOILER]

حرف من اینه که شخص هنوز پا در بهشت نذاشته و یا اگر هم گذاشته، بتونه از اون اوج لذت بیرون بیاد و دو کلام منطقی فکر کنه...او هم حتما خواهد گفت..خدا قربونت، من نه اون زجر و مصیبتتاتو می خوام یا می خواستم نه اون بهشت برینت رو...پس با این توضیح، از یک آدم که هنوز پا در این عالم هستی نذاشته اگر می شد که سوال کرد ازش، در پاسخ می گفت...من حاظر نیستم پا به این عالم بذارم که چی...که یک عمر سختی و مصیبت و رنج ببینم که بعد بهشت برین نصیبم بشه.....دیگه البته ما بحث نمی کنیم که اون آدم در ابتدا خبر نداره که در آیا جهنمی خواهد شد یا نه...اگر احتمال جهنمی بودنش رو هم در نظر بگیریم و این جهنمی شدن رو هم در نظر بگییریم و ازش سوال کنیم که دیگه قوز بالا قوز می شه.چون گسی اگر احتمال بدهد که جهنمی خواهد شد، آن هم جاودانه ولو فقط نیم درصد احتمال بدهد، هیچوقت پا در جهان نگذاشت....نیم درصد ولو کمتر از نیم درصد هم به ریسکش نمی ارزد...بحث مریض شدن مثلا فلج شدن برای چند سال گذرا نیست...بحث جاودانه در جهنمی شدن است که آدم از توصیفش هم خوف داره...یک صدم درصد هم احتمال همچین جهنمی به ریسکش نمی ارزه...

پس من از استاد مسلم می خوام ثابت کنن اگر شدنیه که چرا آدم عاقل در هنگام خلقت اگر ازش سوال بشه که به این دنیا می آیی یا نه، پاسخ خواهد داد، که با تمام میل خواهم آمد!!!!
ممنون

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مسلم

پارسا مهر;954577 نوشت:
پس من از استاد مسلم می خوام ثابت کنن اگر شدنیه که چرا آدم عاقل در هنگام خلقت اگر ازش سوال بشه که به این دنیا می آیی یا نه، پاسخ خواهد داد، که با تمام میل خواهم آمد!!!!

برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:

انسان طالب نیستی که نیست، بلکه همواره هستی را بر نیستی ترجیح میدهد، پس هر انسانی که بین آمدن به دنیا و نیامدن مخیّر باشد قطعا آمدن را اراده خواهد کرد.
آنچه که موجب میشود برخی بگویند ما نمی خواستیم به دنیا بیاییم منشأ روانشناختی دارد، یعنی یا به خاطر مشکلات است، یا به خاطر تکالیف است و مانند آن، وگرنه هرگز کسی که به او بگویند هستی بدون دردسر وسختی را می خواهی یا نیستی را؟ قطعا هستی را ترجیح می دهد!

نکته دوم:

سرنوشت انسان مثل فیلمنامه نیست که بازیگر مجبور باشد طبق آن رفتار کند، بلکه انسان با رفتار خود سرنوشتش را رقم می زند، طبیعتا این مسئله به هر انسانی گفته شود آن را خواهد پذیرفت!!
بله بازیگر که مجبور است طبق فیلمنامه رفتار کند ممکن است فیلمنامه را بخواند و بگوید من این فیلمنامه را دوست ندارم، اما به هر بازیگری بگویند شما اصلا کاملا مختاری هر گونه دوست داری رفتار کنی، چرا نپذیرد؟!
عمده مشکلات و آسایش های دنیوی، و تمام راحتی ها و سختی های آخرت به دست خود انسان است! یعنی سرنوشت انسان مشروط است، نه مطلق؛ این خود انسان است که آینده و سرنوشت خود در دنیا را می سازد، نه اینکه از قبل سرنوشت انسان ها مشخص شده و به آنها تحمیل شده باشد، انسان ها هر لحظه توان تغییر سرنوشت خود را دارند.
اگر برای تحصیل وقت نگذارد در رشته خوب تحصیل نخواهد نمود، اگر در محیط آلوده و پر از دود زندگی کند، اهل تحرک و نشاط نباشد، اهل تغذیه سالم نباشد مثلا مبتلا به بیماری و... می شود، و اگر اهل تلاش باشد خب بدنی سالم و روحی با نشاط خواهد داشت و در تحصیل و کار خودش هم موفق خواهد بود، پس عمده مشکلات انسان های امروز از خود آنان است، و سرنوشت هر کسی سرنوشت معلّق و مشروطی است که خودش بر می گزیند، مثل فیلمنامه نیست که تمام حرکات و سخنان بازیگر در آن ثبت شده باشد و از خود اختیاری نداشته باشد و به او بدهند اگر خواست نقش را قبول کند و اگر نخواست قبول نکند!!

پس با توجه به دو نکته پیشین، به هر کسی که بگویید شما نیستی را دوست داری یا هستی، آن هم هستی ای که خودت هر گونه بخواهی آن را رقم میزنی؟ قطعا هستی را بر خواهد گزید.

نکته سوم:
روشن است که پاسخ دادن انسان به این سوال در گرو آگاهی کامل از آینده است، یعنی انسان تا زمانی که یک اطلاع دقیق و جامعی از تمام عالم و ویژگی های آن کسب نکند ممکن نیست و نمی تواند تصمیم بگیرد.
مهم تر آن که آخرت هم بخشی از این تجربه است، لذا تا زمانی که انسان چنین اطلاع جامعی از دنیا و آخرت کسب نکرده قضاوتش قضاوت بی جا خواهد بود.
همچنین باید توجه کرد علم هرگز کار تجربه را نمی کند، همان طور که در خصوص آخرت با وجود این همه روایات و آیات که مزد سختی ها را بیان کرده و می گویند همه انسان ها بلااستثناء از این مشکلات خشنود خواهند شد، باز هم انسان نمیتواند آن را درک کرده و در برابر مشکلات صبوری کند.
اما خدا این پیشگویی را برای ما کرده است که تمام انسان ها با دیدن پایان امر آرزو می کنند ای کاش در تمام طول دنیا گرفتار رنج و عذاب می بودند:

«أَنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يَوَدُّ أَهْلُ الْبَلَاءِ وَ الْمَرَضِ أَنَّ لُحُومَهُمْ قَدْ قُرِضَتْ بِالْمَقَارِيضِ لِمَا يَرَوْنَ مِنْ جَزِيلِ ثَوَاب‏»؛به درستی که هنگام قیامت اهل بلاء و بیماری وقتی آن ثواب عظیم را مشاهده می کنند آرزو می کنند ای کاش گوشت بدنشان با قیچی چیده شده بود.(1)

عمر انسان برای همیشه و میلیاردها سال به طول خواهد انجامید، این که یک جوان 20، 30 ساله با دیدن همین دو، سه دهه از زندگی اش بگوید نمی خواستم به دنیا بیاییم روشن است که نگاه او کاملا ابتدایی است، و دارد زود قضاوت میکند، مَثَل چنین کسی، مانند کودکی است که پدر و مادرش او را به شهر بازی می برند، اما او در همان ابتدای راه با دیدن ترافیک و دود و دم مسیر پشیمان شده و می گوید من نمی خواستم بیایم! پدر و مادری که می دانند او در نهایت راضی خواهد شد آیا باید او را برگردانند یا اینکه به مسیر ادامه دهند؟
آیا خدایی که می داند اینها با دیدن آخرت به وجود داشتن خویش رضایت می دهند نباید آنها را خلق کند یا اینکه خلق کند و در برابر اعتراض آنها بگوید من که می دانم آنها در آخرت راضی خواهند شد.

نکته چهارم:

این نکته تکمله ای بر نکته پیشین است.
بهترین و منطقی ترین نتیجه گیری های انسان نتیجه گیری های پایانی اوست که در بالاترین مرحله علم و تجربه قرار دارد، یعنی هرچه انسان با تجربه تر و آگاه تر میشود تصمیم گیری هایش بهتر و منطقی تر میشود، مثلا ممکن است کسی از تحصیل خوشش نیاید اما وقتی دکتر یا مهندس شد و ثمره آن را چشید ابراز رضایت می کند، چون اکنون دارد با افقی بالاتر گذشته اش را و مسیر که پیموده نگاه می کند. این نشان می دهد موضع گیری های کذشته وی نادرست و عجولانه بوده است
(البته این مثال است، کاری ندارم که الان دکتر و مهندس ها بیکار هستند! شما در اصل مثال دقت کنید.)
منظورم رضایت نهایی است، برای خوب بودن یک مسیر فقط انتهای آن ملاک است، اینکه شخص علی رغم فراز و نشیب ها به آخر و عاقبت آن رضایت دهد، نشان می دهد مسیر خوب بوده است.
بنابراین حتی اگر کسی در ابتدای کار، یا در اواسط کار بگوید کاش به دنیا نیامده بودم اما در نهایت ابراز رضایت کند، این نشان میدهد موضع گیری های پیشین او از سر احساسات بوده است، نه موضع گیری نهایی او!

نکته پنجم:
فارغ از نکات چهارگانه پیشین، باید دقت کنید که آفرینش جبری است، اصلا منوط و مشروط به اجازه گرفتن از من و شما نیست! معنا ندارد علت از معلولش اجازه بگیرد، تعارضی هم با عدالت ندارد.
خداوند فیاض علی الاطلاق است و آفرینش لازمه و اقتضاء اوصاف اوست، او چیزی از مردم نگرفته است تا در حق آنان ظلم کرده باشد، بلکه به آنها هستی داده است.
علاوه بر این که تولد انسان تحت تاثیر علت های گوناگون است و تأثیر معلول در علت جبری است، آیا می توانیم بگوییم ما دوست نداریم دستمان را که روی آتش می گیریم بسوزد، چرا می سوزد؟ خب تاثیر علت بر معلول دست ما نیست؛ ما دوست نداریم معنا ندارد! ترکیب نطفه و تولد و... هم در راستای تاثیر علت بر معلول بوده و جبری است، و در نگاه عقلی می توان دریافت که اجازه گرفتن علت از معلول اصلا بی معنا است.

مسلم;957919 نوشت:
پس با توجه به دو نکته پیشین، به هر کسی که بگویید شما نیستی را دوست داری یا هستی، آن هم هستی ای که خودت هر گونه بخواهی آن را رقم میزنی؟ قطعا هستی را بر خواهد گزید.

با سلام...استاد بنده متوجه نشدم، که منظورتون چیه که می فرمایید که هستی ای که خودت هرگونه بخواهی آن را رقم می زنی؟؟منظورتون اینه که من زندگی دو روزه ی خودم رو رهرگونه بخواهم رقم می زنم؟؟والا اگر من می تونستم که خودم رقم بزنم، توی دوران دبستان می خواستم پادشان جهان باشم و سروری عالم و آدم رو بکنم...منظورتون چیه که می فرمایید که خودت هرگونه بخواهی آن را رقم می زنی؟؟؟منظورتون اینه که آخرت خود را هرگونه که بخواهی رقم می زنی؟؟؟اگر بله که خوب والا اصلا ما فرض گرفتیم، همه بهشتی میشیم..دیگه حتی خودمون هم قرار نبود آخرتمون رو رقم بزنیم، خوب بهشت نصیبمون می شد...دیگه از این بهتر؟؟
[SPOILER]من فکر می کنم این نکته رو که ما هستی و آخرتموم رو خودمون رقم می زنیم رو از این جهت اشاره کردید که اون اشکال جهنمی رو که طرح کردم رو برطرف و رفع و رجوع کنید..اگر اینطوره که،.باید بگم...مثلا، به شما بگن که، خودت هستیت رو رقم می زنی اما، بهت بگن، که ممکنه و احتمال داره، کم کم یک در ده میلیارد حداقل، ممکنه که و پیش می آد که در جهنم جاویدان بشی، چه پاسخ می دهید؟؟شما اون احتمال جهنم رو نادیده می گیرید؟؟؟؟ چون که فکر می کنید، هستیتون رو خودتون رقم می زنید، اون احتمال رو در نظر نمی گیرید؟؟؟طبیعیه که اون احتمال رو نادیده نمی گیرید.....مگر اینکه، ساده اندیش باشید و فکر کنید، که شما، تافته ی جدا بافته اید و حتما جهنمی نخواهید شد و بهشت رو انتخاب خواهید کرد.....یعنی احساسی عمل خواهید کرد....استاد شما که بارها ما را سفارش کردید احساسی عمل نکنیم و نگاه نکنیم، فکر نمی کنید خودتان دارید احساسی عمل می کنید با این توضیحات که دادم؟؟پس اگر این که ما هستی خودمون رو خودمون رقم می زنیم رو از این جهت اشاره کردید که بخواهید اشکال جهنم رو رفع رجوع کنید، واقعا من فکر نکنم، این اشاره ی شما منطقی بوده باشه[/SPOILER]
و این رو هم بگم...استاد خواهش می کنم، فرض های سوال رو ندید نگرید، زیر پا نزارید...مثلا، باز تاکید می کنم، مثلا، شما احساس می کنم، خواستید اینطور هم وانمود کنید که مثلا ما می تونیم، زندگی دو روزمون رو هم طوری توی دست بگیریم که رنج و سختی نبینید...بعد یکی از فرض سوال رو که ما باید دو روز دنیا رنج ببینیم رو اصلا ندید بگیرید...پس استاد خواهشن فرض های سوال رو توجه کنید، و زیر پا نزاریدش،....که در این صورت، اصلا پاسخ های شما، پاسخ به سوال تاپیک و سوال ما نخواهد بود، و شما دارید به یک موضع مورد علاقتون می پردازید نه به سوال ما....
مسلم;957919 نوشت:
عمر انسان برای همیشه و میلیاردها سال به طول خواهد انجامید، این که یک جوان 20، 30 ساله با دیدن همین دو، سه دهه از زندگی اش بگوید نمی خواستم به دنیا بیاییم روشن است که نگاه او کاملا ابتدایی است، و دارد زود قضاوت میکند، مَثَل چنین کسی، مانند کودکی است که پدر و مادرش او را به شهر بازی می برند، اما او در همان ابتدای راه با دیدن ترافیک و دود و دم مسیر پشیمان شده و می گوید من نمی خواستم بیایم! پدر و مادری که می دانند او در نهایت راضی خواهد شد آیا باید او را برگردانند یا اینکه به مسیر ادامه دهند؟

استاد متاسفانه شما مثال هایی مطرح و طرح می کنید که، اصلا آنچنان ربط و دخلی به سوال تاپیک ندارند..والا این مثال ها و مقایسه هایی که شما می کنید، دهها مورد زیباتر و بدیع ترش، به ذهن خود ما می رسد...ولی این مثال ها و مقایسه ها، واقعیت امر نیستند....با فرض ها و سوال اصلی ما، دقیقا، همرنگ نیستند...مثلا این مثال شهربازی که شما زدید....مثلا اون کودک که شما، می گویید، در همان ابتدا راه با دیدن ترافیک و دود و دم مسیر، پشیمان شده، آیا حرفش این بوده که مرا به عدم بازگردانید؟؟یا حرفش این است که مرا به خانه برگردانید، که ادامه زندگی را خانه ام داشته باشم؟؟آیا واقعا این مثالی که شما زدید، با موضوع و سوال ما، یکسان است؟؟؟؟؟؟واقعا قابل مقایسه هستند؟؟؟؟فکر نمی کنید که با هم فرق دارند...ولی شما اصلا، به تفاوت های آن ها اهمیتی نمی دهید...خیلی ،راحت، حتی اشاره هم نمی کنید به آنها....
استاد چیزی که بسیار آزار دهنده هست، این است که کاربران و کارشناسان، خیلی خیلی راحت، همه چیز را با هم مقایسه می کنند و نتیجه می گیرند...
پس استاد خواهشن روی مثال ها و مقایسه هایی که می کنید، وسواس بیشتری داشته باشید و در نظر داشته باشید که با موضوع و سوال ما به تمامی تا جایی که نیاز هست، قابل مقایسه هستند یا نه...، توجه داشته باشید، که تفاوت های اساسی و ریشه ای و بنیادینی نداشته باشد..پس خواهشن مقایسه ها و مثال ها دقیق تری بزنید...من منتظر هستم...(این مثال شهربازی و آن مثال مقاطع تحصیلی، با واقعیت امر تفاوت دارند، یا خواهشن مثال و مقایسه های دیگری بزنید، با به آن تفاوت های ریشه ای اشاره کنید و آنها را رفع و رجوع کنید)

من برای روشن شدن بحث، یک مثال می زنم...
فرض کنید که شما، به یک خواب بسیار عمیقی فرو رفتید و غاقلید از عالم و آدم هرچی هیاهوئه، که تا ابد می تونه ادامه داشته باشه....فرض کنید در همون حالت، از شما بپرسن، که، حاظرید، از این خواب عمیق بیرون بیایید، صد سال، زنج و سختی بکشید، که بعد، یک عمر، در بهترین حالت و احوالات و نیکوترین، کیفیات زندگی کنید؟؟شما می آیید حساب می کنید، به هر حال، اون حال و احوال خوب، هرچقدر و هرچقدر و هرچقدر، عالی و لذت بخش باشه و در جای خودش لذت بخش، بازم باید صد سال، رو در رنج بگذرونم تا به اونجا بری...چرا من باید صد سال در رنج بگذرونم...من در یک خواب عمیق ابدی هستم، غاقل از هر هیاهو....غاقل از هرچی، حسرت، کینه، انتقام، حسادت، امید، نا امیدی....

این مثالی که زدم تا حد زیادی به نسبت به واقعیت امر نزدیکه...

[SPOILER]بعد استاد گرامی، من توی پست اولم گفتم که(نقل قول می کنم):

البته اگر از همچین شخصی می پرسیدیم که شما حاظر بودی برای رسیدن به این سرخوشی و لذت، سر بچه خودت رو هم ببری و شکنجش بدی، این کار رو می کردی...پاسخ می داد...چرا که نه، سر بچمو گوش تا گوش می بریدم و می کوبیدم به دیوار.

استاد، فرض کنید که مرگ پایان راه باشه و آخرتی نباشه، اما یک قدرتی بیاد به شما یک پیشنها بده و اینگه بگه، مثلا برید به ملت و به خصوص بچه ی خودتون که عزیزترین کستون هست ظلم کنید و اونها رو اذیت کنید و به درد و مصیبت و بدبختی درشون بیارید...آیا این کار رو می کنید؟؟نظرتون چیه؟؟...اگر به شما، بگه که اگر این کار رو بکنید، شما رو جاودانه وارد زندگی ای می کنم، که آدم از توصیفش قاصره، اون وقت چی؟بازم این کار ها رو نمی کنید؟؟یا نه، حاظرید، یک عمر، حتی به بچه ی خودتون ظلم و ستم کنید؟؟؟؟اگر می شه به این سوال پاسخ بدید....
شاید هزاران نفر و میلیون ها نفر بگن، بله، چرا که نکنیم
؟؟؟؟اما اینکه هزاران نفر بگن، چرا که نه، ما ستم می کنیم، آیا دلیل می شه بگیم، که یک آدم عاقل و دانا و هوشیاری، که مثلا شما باشید هم این کار رو می کنه؟؟یا باید بکنه؟؟؟؟خواهشن به این سوال پاسخ بدید..
استاد این سوال کردم که بگم، اگر می شه عقلانی تر به مساله نگاه کنید، با مثال و مقایسه،از شهربازی چیزی رو نشون ندید...شاید یک نفر هم در دنیا باشه که بر خلاف همه ی اون مثال هایی که زدید بخواد تصمیم بگیره و اتفاقا تصمیمش، عاقلانه تر و صحیح تر و منطقی تر باشه...شما نیایید بگید، که خوب، هر بچه، رو آره ببریم شهربازی اونطور می کنه، اینطور می گه...پس فلان نتیجه بگیرید....[/SPOILER]

پارسا مهر;957944 نوشت:
استاد بنده متوجه نشدم، که منظورتون چیه که می فرمایید که هستی ای که خودت هرگونه بخواهی آن را رقم می زنی؟؟منظورتون اینه که من زندگی دو روزه ی خودم رو رهرگونه بخواهم رقم می زنم؟؟والا اگر من می تونستم که خودم رقم بزنم، توی دوران دبستان می خواستم پادشان جهان باشم و سروری عالم و آدم رو بکنم...منظورتون چیه که می فرمایید که خودت هرگونه بخواهی آن را رقم می زنی؟؟؟منظورتون اینه که آخرت خود را هرگونه که بخواهی رقم می زنی؟؟؟اگر بله که خوب والا اصلا ما فرض گرفتیم، همه بهشتی میشیم..دیگه حتی خودمون هم قرار نبود آخرتمون رو رقم بزنیم، خوب بهشت نصیبمون می شد...دیگه از این بهتر؟؟


حقیقتا سرنوشت ما به دست ماست، همانطور که در پست ابتدایی خودم عرض کردم سعادت دنیوی تا حد زیادی دست ماست، و سعادت اخروی به تمامه دست خود ماست.
اما منظورم آرزو کردن نیست، منظورم این است که رسیدن به آرزوها به تلاش خود انسان به علاوه سایر عوامل بستگی دارد، خب هر کسی می تواند پزشک شود اما برخی جدیت آن را در تلاش هم دارند و برخی نه! خلاصه آنکه شما گذشته هر کسی را که نگاه کنید با علل و عوامل روشن به جایگاه هایی دست یافته است، یا تلاش کرده، یا ژن خوب داشته، یا نه تلاش کرده و نه ژن خوب داشته، خلاصه موفقیت یا عدم موفقیت هر انسانی را می توان در سوابق گذشته اش یافت.

اما در مورد آخرت هم باید دقت کنید کسانی در جهنم جاویدان خواهند ماند که علی رغم علم و آگاهی و از روی عناد و لجاجت و مطامع دنیوی خدا را انکار کرده یا برای او شریک قائل شوند، اینها در جهنم جاویدان خواهند ماند.
بنابراین فقط یک اقلیت در جهنم جاویدان خواهند ماند، آن هم اقلیتی که با علم به عاقبت این مسیر، این مسیر را برگزیده اند.
یعنی امکان ندارد کسی بدون رضایت خودش و بدون خواست خودش جهنمی شود، خب آیا این را به انسان ها بگویند باز هم برای ورود به دنیا جواب منفی می دهند؟! یعنی به اشخاص بگویند جهنم رفتن شما و ماندگاری در آن فقط در صورتی است که بدانید جایگاه شما جهنم است اما به خاطر لذت های زودگذر دنیوی باز هم حق را کتمان کنید.

پارسا مهر;957944 نوشت:
من فکر می کنم این نکته رو که ما هستی و آخرتموم رو خودمون رقم می زنیم رو از این جهت اشاره کردید که اون اشکال جهنمی رو که طرح کردم رو برطرف و رفع و رجوع کنید..اگر اینطوره که،.باید بگم...مثلا، به شما بگن که، خودت هستیت رو رقم می زنی اما، بهت بگن، که ممکنه و احتمال داره، کم کم یک در ده میلیارد حداقل، ممکنه که و پیش می آد که در جهنم جاویدان بشی، چه پاسخ می دهید؟؟شما اون احتمال جهنم رو نادیده می گیرید؟؟؟

ببینید این احتمال جهنمی شدن که شما می فرمایید مثل تاس انداختن نیست، بله اگر قرار بود به من و شما بگویند ما تاس می اندازیم 1 درصد ممکن است عددی بیاید که در جهنم جاویدان شویم، بله در این صورت هیچ کسی قبول نمی کرد، اما وقتی به من و شما بگویند بهشت و جهنم رفتنتان کاملا به دست شماست خب اینجا چرا نباید آمدن به دنیا را برگزینم؟

پارسا مهر;957944 نوشت:
استاد متاسفانه شما مثال هایی مطرح و طرح می کنید که، اصلا آنچنان ربط و دخلی به سوال تاپیک ندارند..والا این مثال ها و مقایسه هایی که شما می کنید، دهها مورد زیباتر و بدیع ترش، به ذهن خود ما می رسد...ولی این مثال ها و مقایسه ها، واقعیت امر نیستند....با فرض ها و سوال اصلی ما، دقیقا، همرنگ نیستند...مثلا این مثال شهربازی که شما زدید....مثلا اون کودک که شما، می گویید، در همان ابتدا راه با دیدن ترافیک و دود و دم مسیر، پشیمان شده، آیا حرفش این بوده که مرا به عدم بازگردانید؟؟یا حرفش این است که مرا به خانه برگردانید، که ادامه زندگی را خانه ام داشته باشم؟؟آیا واقعا این مثالی که شما زدید، با موضوع و سوال ما، یکسان است؟؟؟؟؟؟واقعا قابل مقایسه هستند؟؟؟؟

ببینید همواره در گزاره های ادبی وقتی مثالی زده میشود یا تشبهی به کار می رود فقط از جهت تشبیه باید نگاه کرد، نه از سایر جهات!! مثلا این ضرب المثل که می گویند: «به دعای گربه سیاه باران نمی آید» اصلا نباید دنبال گربه و دعای باران و اینها گشت!! بلکه باید به جهت مثال که عدم استجابت دعا به خاطر بی آبرویی است نگاه کرد.
تشبیه بنده هم فقط در خصوص قضاوت زود هنگام بود، کاری ندارم مبدأ و مقصد انسان و آن کودک با هم فرق می کند یکی از خانه به شهر بازی، و دیگری از عدم به آخرت می رود!! تشبیه اصلا ناظر به اینها نبود، مثال بنده فقط از این جهت بود که انسان تا نتیجه و مقصد را ندیده اگر قضاوت کند قضاوتش عجولانه خواهد بود، از این جهت که نگاه کنید مثال مشکلی نخواهد داشت.

پارسا مهر;957944 نوشت:
فرض کنید که شما، به یک خواب بسیار عمیقی فرو رفتید و غاقلید از عالم و آدم هرچی هیاهوئه، که تا ابد می تونه ادامه داشته باشه....فرض کنید در همون حالت، از شما بپرسن، که، حاظرید، از این خواب عمیق بیرون بیایید، صد سال، زنج و سختی بکشید، که بعد، یک عمر، در بهترین حالت و احوالات و نیکوترین، کیفیات زندگی کنید؟؟شما می آیید حساب می کنید، به هر حال، اون حال و احوال خوب، هرچقدر و هرچقدر و هرچقدر، عالی و لذت بخش باشه و در جای خودش لذت بخش، بازم باید صد سال، رو در رنج بگذرونم تا به اونجا بری...چرا من باید صد سال در رنج بگذرونم...من در یک خواب عمیق ابدی هستم، غاقل از هر هیاهو....غاقل از هرچی، حسرت، کینه، انتقام، حسادت، امید، نا امیدی....

اولا: دنیا لزوما به معنای سختی و مصیبت نیست!! شما چرا دنیا را به بدترین حالتش تعبیر می کنید؟!!
ثانیا: رنج محدود قابل مقایسه با آسایش نامحدود نیست، خواهش می کنم روی این محدود و نامحدود دقت بیشتری بفرمایید، انسان اگر به این توجه داشته باشد قطعا ورود به این عالم را انتخاب خواهد کرد.
ثالثا: عمده رنج دنیا، و تمام رنج آخرت از جانب خود انسان است، وگرنه امام زمان(عج) که تشریف بیاورند هم دنیای مردم آباد خواهد شد و هم آخرت، نشان می دهد خود مردم هستند که دنیا را برای خودشان تلخ کرده اند، حالا چه اشتباهات و خودخواهی های فردی، و چه اشتباهات و خودخواهی های اجتماعی!
رابعا: در این تشبیه چون شما انسان معدوم را به انسان در خواب تشبیه کرده اید دل انسان کمی آرامش دارد و میگوید حالا بیدار نشدیم هم خیلی مشکلی نیست، اما اگر بگویند خواب نه، بلکه اصلا نیست و نابود می شوی!! آن موقع است که انسان خیلی جدی تر به مسئله نگاه می کند، چون خود خواب هم وجود و هستی است اما در مرتبه ای پایین تر از بیداری، اما عدم یعنی نیستی محض، ته دل هر کسی را خالی می کند!!

پارسا مهر;957944 نوشت:
فرض کنید که مرگ پایان راه باشه و آخرتی نباشه، اما یک قدرتی بیاد به شما یک پیشنها بده و اینگه بگه، مثلا برید به ملت و به خصوص بچه ی خودتون که عزیزترین کستون هست ظلم کنید و اونها رو اذیت کنید و به درد و مصیبت و بدبختی درشون بیارید...آیا این کار رو می کنید؟؟نظرتون چیه؟؟...اگر به شما، بگه که اگر این کار رو بکنید، شما رو جاودانه وارد زندگی ای می کنم، که آدم از توصیفش قاصره، اون وقت چی؟بازم این کار ها رو نمی کنید؟؟یا نه، حاظرید، یک عمر، حتی به بچه ی خودتون ظلم و ستم کنید؟؟؟؟اگر می شه به این سوال پاسخ بدید....
شاید هزاران نفر و میلیون ها نفر بگن، بله، چرا که نکنیم؟؟؟؟اما اینکه هزاران نفر بگن، چرا که نه، ما ستم می کنیم، آیا دلیل می شه بگیم، که یک آدم عاقل و دانا و هوشیاری، که مثلا شما باشید هم این کار رو می کنه؟؟یا باید بکنه؟؟؟؟خواهشن به این سوال پاسخ بدید..

خیر من تا به عدالت وعده دهنده اطمینان نداشته باشم از او پیروی نخواهم کرد و سخن او را گوش نخواهم داد.
اون قدرتی که می آید ما را امر و نهی می کند باید عدالت داشته باشد، و قدرت عادل هرگز به بدی و امور قبیح فرمان نمی دهد! چون اگر به امور قبیح فرمان دهد این نشان می دهد حُسن و قبح اعمال در نگاه او مهم نیست لذا اگر خُلف وعده کند و ما را بعد از مرگ به جهنم هم ببرد مانعی در برابر او نیست، یا به وعده اش عمل نکند و ما را حیاتی جاویدان نبخشد!! هیچ ضمانتی بر تأیید و اعتماد به او وجود ندارد! پس در هر صورت فرض شما خارج از مسئله است.

فرض ما در مورد خدایی است که عادل است و انسان ها را به خیر و خوبی دعوت کرده است و عذاب قیامت را هم برای بدکاران مهیا ساخته است نه انسان های نیکوکار!
از ما خواسته است در دنیا مسائل خوب را رعایت کرده و از بدی ها پرهیز کنیم تا در قیامت به ما اجر نامحدود بدهد! و وعده داده حقوق ضایع شده ی ما را از ظالمین بگیرد.

در نگاه فلسفی دقیق فرموده من شما را یک بار طبق قوانین وراثت و ژنتیک خلق میکنم و به شما فرصت می دهم در یک فرصت دنیویِ کوتاه خودتان را هر گونه که می خواهید برای آخرت بسازید، این نعمت های بهشتی، و این عذابهای اخروی و این آتش ها در حقیقت آنچیزی است که خودمان برای خودمان میسازیم، همانطور که قرآن کریم می فرماید هیزم جهنم خود انسان ها هستند، یا می فرماید کسانی که مال یتیم را به حرام می خورند اکنون دارند آتش می خورند!!

یعنی رابطه نعمت ها و عذاب های جهنم رابطه تکوینی بین سیره و رفتار ماست، پس منتهی شدن زندگی ما به بهشت یا به جهنم مثل منتهی شدن حرکت و تکامل یک سیب به رسیدگی و سرخ شدن، یا پوسیدگی و گندیده شدن است!

مسلم;957958 نوشت:
حقیقتا سرنوشت ما به دست ماست، همانطور که در پست ابتدایی خودم عرض کردم سعادت دنیوی تا حد زیادی دست ماست، و سعادت اخروی به تمامه دست خود ماست.
اما منظورم آرزو کردن نیست، منظورم این است که رسیدن به آرزوها به تلاش خود انسان به علاوه سایر عوامل بستگی دارد، خب هر کسی می تواند پزشک شود اما برخی جدیت آن را در تلاش هم دارند و برخی نه! خلاصه آنکه شما گذشته هر کسی را که نگاه کنید با علل و عوامل روشن به جایگاه هایی دست یافته است، یا تلاش کرده، یا ژن خوب داشته، یا نه تلاش کرده و نه ژن خوب داشته، خلاصه موفقیت یا عدم موفقیت هر انسانی را می توان در سوابق گذشته اش یافت.
با تشکر...به هر حال، استاد گرامی، اگر می خواهید بگویید که سرنوشت این دو روز دنیایی ما هم دست ماست...و می ما می تونیم که کاری کنیم که درد و رنج نداشته باشیم و همیشه خوش باشیم...استاد شما دارید سعی می کنید، فرض سوال رو زیر پا بزارید که ما گفتیم که فرض کنیم که قرار است در این دو روز دنیا رنج و سختی ببینیم، یا کلا قراره، درد و رنجی رو متحمل بشیم تا به بهشت برسیم...
مسلم;957958 نوشت:
بنابراین فقط یک اقلیت در جهنم جاویدان خواهند ماند، آن هم اقلیتی که با علم به عاقبت این مسیر، این مسیر را برگزیده اند.
بله، استاد بنده هم گفتم یک در ده میلیارد...اصلا کمتر از این رفم...بله منم فرض گرفتم، اقلیتی هستند....ولی به هرحا، یک نفر که هست؟؟؟نیست؟؟در طول تاریخ، مثلا فرض کنید، هزار میلیارد انسان وجود داشته باشد، بالاخره یک نفر از این هزار ملیارد که جهنمی می شود؟؟؟؟خوب شما با علم به اینکه یک نفر، خواهد بود، چه رویکردی و تصمیمی را برمیگزینید؟؟؟آیا زندگی را انتخاب می کنید؟؟؟
مسلم;957958 نوشت:
یعنی امکان ندارد کسی بدون رضایت خودش و بدون خواست خودش جهنمی شود، خب آیا این را به انسان ها بگویند باز هم برای ورود به دنیا جواب منفی می دهند؟! یعنی به اشخاص بگویند جهنم رفتن شما و ماندگاری در آن فقط در صورتی است که بدانید جایگاه شما جهنم است اما به خاطر لذت های زودگذر دنیوی باز هم حق را کتمان کنید.

خوب، اگر من فکر کنم، که بافته ی جدا بافته ام...بله، احساسی عمل می کنم و به شما می گویم که، خوب، معلوم است که من با رضایت خودم و خواست خودم جهنم را برنخواهم گزید و جهنمی نخواهم شد...پس ورود به دنیا را می گزینم...ولی اگر احساسی عمل نکنم می گویم...خوب، معلوم نیست، شاید در زندگی، با رضایت خودم جهنم را برگزیدم...مگر من، بافته ی جدا بافته ام؟؟؟؟؟؟مگر نمی گویید بالاخره، یک در هزار هزار هزار هزار هزار هزار میلیارد، با رضایت خودش، جهنم را بر می گزیند؟؟؟خوب شاید من همان یک نفر باشم؟؟محال است؟؟...پس در مورد این سوالتون که، امکان ندارد کسی بدون رضایت خودش جهنمی شود، آیاباز هم برای ورود به دنیا جواب منفی می دهد، باید بگویم، بله جواب منفی می دهد...مگر کسی از آینده خودش با خبر است..خوب شاید در آینده، او با رضایت خودش جهنم را برگزید...مگر خودتان قبول نمی کنید که حداقل یک نفر، خواهد بود که با رضایت خودش جهنم را بر خواهد گزید..خوب شاید آن یک نفر من باشم...مگر شما از خودتان مطمئنید و یقین دارید؟؟
مسلم;957958 نوشت:
اما وقتی به من و شما بگویند بهشت و جهنم رفتنتان کاملا به دست شماست خب اینجا چرا نباید آمدن به دنیا را برگزینم؟

نباید آمدن به دنیا را برگزینیم، چون، نمی دانیم که، ما به دست خودمان، بهشت را بر می گزینیم یا جهنم را...تقریبا، ماجرا مثل تاس انداختن هست....چه فرقی می کند....اگر شما خودتان را بافته ی جدا بافته بدانیم و فکر کنید که محال اندر محال است که من با دست خودم جهنم را برگزینم، بله آنوقت، حرف شما درست است و ماجرا با ماجرای تاس انداختن تفاوت خواهد داشت...happy

ادامه دارد....

پارسا مهر;957960 نوشت:
فرض سوال رو زیر پا بزارید که ما گفتیم که فرض کنیم که قرار است در این دو روز دنیا رنج و سختی ببینیم، یا کلا قراره، درد و رنجی رو متحمل بشیم تا به بهشت برسیم...

خب اولا این فرض واقعا درست نیست، شما از سوال در مورد ورود به این جهان سوال می کنید یا یک جهان تخیّلی؟! اگر منظورتان این جهان است خب واقعا اینچنین نیست، ما تمام این دنیا در رنج هستیم؟ شادی نیست؟ لذت نیست؟ همه در رنج و فلاکت هستند؟!

ثانیا: بهشت در گرو رنج کشیدن نیست، در زمان ظهور امام زمان(عج) مردم به خاطر رفتار خوبشان اهل بهشت هستند، و هم در دنیا رنج و ظلم و بی عدالتی و جنگ و خونریزی و ناامنی و جهالت نیست! اصلا اسلام آمده تا دنیای مردم را هم آباد کند، من شدیدا با این تفکر مخالفم که برخی گمان میکنند آبادی آخرت در گرو ویرانی دنیاست...!!

پارسا مهر;957960 نوشت:
خوب، اگر من فکر کنم، که بافته ی جدا بافته ام...بله، احساسی عمل می کنم و به شما می گویم که، خوب، معلوم است که من با رضایت خودم و خواست خودم جهنم را برنخواهم گزید و جهنمی نخواهم شد...پس ورود به دنیا را می گزینم...ولی اگر احساسی عمل نکنم می گویم...خوب، معلوم نیست، شاید در زندگی، با رضایت خودم جهنم را برگزیدم...مگر من، بافته ی جدا بافته ام؟؟؟؟؟؟مگر نمی گویید بالاخره، یک در هزار هزار هزار هزار هزار هزار میلیارد، با رضایت خودش، جهنم را بر می گزیند؟؟؟خوب شاید من همان یک نفر باشم؟؟محال است؟؟

ببینید این مسائل را که دیگر کسی بها نمی دهد، کار دست خودمان است!! اتفاقا اینجا اگر کسی این هستی را رد کند احساسی عمل کرده است!!
اگر غیر از این باشد دنیا مختل خواهد شد، شما در زندگی تان هر کاری را میخواهید شروع کنید ممکن است به سرانجام بدی منجر شود اما از آنجا که کار دست خودتان است آن را شروع می کنید، وگرنه انسان حتی یک غذا هم نمی توانست درست کند میگفت احتمال دارد یک میلیاردم درصد که یک دفعه بسوزم!!!

هیچی کسی قید هستی و وجود داشتن را به خاطر این احتمالات نمی زند، چرا که انسان در انتخاب همواره دو طرف را می بیند، مثلا اگر یک درصد احتمال دارد با سوء اراده خودش وارد جهنم شود، 99 درصد هم احتمال دارد که وارد بهشتی شود که غیر قابل وصف است، لذا انسان همواره در این امور با تکیه بر توان خودش جانب مثبت را انتخاب می کند.

یعنی شما اگر به کسی که دارد می رود در آشپزخانه تا غذا بپزد بگویید نرو ممکن است بسوزی، یک کلمه می گوید مراقبم! یعنی با توجه به ارزش غذا و با تکیه بر توان خودم مواظبم که غذا را آماده کنم و نسوزم!

پارسا مهر;957960 نوشت:
مگر خودتان قبول نمی کنید که حداقل یک نفر، خواهد بود که با رضایت خودش جهنم را بر خواهد گزید..خوب شاید آن یک نفر من باشم...مگر شما از خودتان مطمئنید و یقین دارید؟

ضرورتی ندارد که کسی وارد جهنم بشود، یعنی اینطور نیست که خدا بگوید حتما یک عده ای باید در جهنم وارد شده و در آن جاویدان خواهند ماند، بلکه فرموده هر کسی اینطوری رفتار کند درجهنم خواهد بود، ممکن است هیچ کسی بد رفتار نکند و اصلا کسی به جهنم وارد نشود!!
دقت کنید ضرورت ندارد حتی بک نفر وارد جهنم شود که بگویید ممکن است آن یک نفر ما باشیم!!!
اگر جهنمِ خدا خالی باشد خدا هرگز اعتراض نخواهد کرد و خوشحال هم خواهد بود.

مسلم;957963 نوشت:
ببینید این مسائل را که دیگر کسی بها نمی دهد، کار دست خودمان است!! اتفاقا اینجا اگر کسی این هستی را رد کند احساسی عمل کرده است!!

اول استاد گرامی، بنده هم باشما موافق هستم...بنده هم موافقم که اگر واقعا کار دست خودمان بود سرنوشتمان دست خودمان بود، ما پیشنهاد زندگی را به خاطر ان جهنم رد نمی کردیم...چون، هیچ و هیچ ادم عاقلی محال اندر محال و اندر محال هست که با اختیار خودش و به دست خودش، با شناخت از جهنم، جهنم بر گزیند، خودش سرنوشتش را انتخاب کند و بعد جهنم را برگزیند.این اصلا یک محال عقلیست...بله، بند هم با شما موافقم...ولی چه کنم...چاره چیست؟؟؟شما می آیید یک فرض محال اندر محال را طرح می کنید می گویید که ممکن است و محتمل است که کسی در حالی که سرنوشت، دست خودش است و تاس نمی اندازند، جهنم را بر گزیند...خوب وقتی شما یک همچین فرض محالی را مطرح می کنید، خوب من دیگر نمی توانم با شما هم عقیده بشم....بله اگر واقعا به این سخنی که هرکس سرنوشت خودش، را خودش با اگاهی نه از روی تاس انداختن، انتخاب می کند ایمان دارید...بله بنده هم می گفتم، این جهنمه مشکلی ایجاد نمی کنه...ولی همونطور که گفتم یک فرض محالی مطرح می کنید و می گویید که ممکن است کسی سرنوشتش دست خودش باشد، ولی جهنم بر گزیند، خوب، دیگر انتظار دارید من چه بگویم؟؟؟بنده می گویم که حالا که ممکن است در حالی که سرنوشت دست خودم است،(جهنمی را که از آن بیزارم و وقتی به آن برسم، به غلط کردن بیافتم، را انتخاب کنم) خوب پس در این صورت، حتی اگر سرنوشتم دست خودم هست، پس من به خاطر این جهنمی دست رد به زندگی می زنم....
بله اگر واقعا به این سخنی که می گویید، سرنوشت دست ماست، ایمان دارید و فکر می کنید تاس نمی اندازند، بله من هم با شما موافقم که جهنم بود و نبودش، دخل و ربطی به انتخاب ما و اختیار ما در آمدن به زندگی ندارد....این نکته ی اول....

مسلم;957963 نوشت:
هیچی کسی قید هستی و وجود داشتن را به خاطر این احتمالات نمی زند، چرا که انسان در انتخاب همواره دو طرف را می بیند، مثلا اگر یک درصد احتمال دارد با سوء اراده خودش وارد جهنم شود، 99 درصد هم احتمال دارد که وارد بهشتی شود که غیر قابل وصف است، لذا انسان همواره در این امور با تکیه بر توان خودش جانب مثبت را انتخاب می کند.

استاد، شما می فرمایید که 99 درصد احتمال بهشتی شدن هست...بنده می گویم اصلا نه 99 درصد..بلکه، 99.99999999999999999999999999999999 درصد احتمال بهشتی شدن ما هست...ولی استاد من در پست اول ذکر کردم، بحث، بحث این نیست که یک احتمال نزدیک به صفری وجود دارد که من فلج می شوم، من سکته می کنم، ما چلاق می شوم، من نابینا می شوم، برای یک مدت محدودی...بلکه، بحث، سر جاودانه شدن در جهنمی هست که آدم از توصیفش وحشت دارد...شما خواهشن به این نکته توجه داشته باشید....بله اگر 99 درصد این بود که من بهشتی می شوم و یک درصد هم این بود که من یک مدت محدودی جهنمی می شوم و بعد وارد بهشت می شوم، شاید حرف شما معقول بود...ولی استاد، بحث جاودانه شدن است...توجه کنید....حتی اگر احتمالش نزدیک به صفر باشد(صفر نیست، چون حداقل یک نفر که وارد جهنم می شود) دیگر شما نمی توانید بگویید که خوب، آدم جانب مثبت را در نظر می گیرد...

مسلم;957963 نوشت:
دقت کنید ضرورت ندارد حتی بک نفر وارد جهنم شود که بگویید ممکن است آن یک نفر ما باشیم!!!

بله اگر اینطور هست که می فرمایید، یعنی، اصلا ضرورتی نداشته باشد که حتما ولو یک نفر وارد جهنم بشود. و با این فرض که، ما سرنوشتمان دست خودمان هست و ما به عنوان مخلوقی که قرار است خلق بشویم و ازمان در مورد زندگی سوال شود، بله آنوقت می گوییم که جهنم که معنی ندارد و اهمیتی ندارد در تصمیم گیری ما در وارد شدن به زندگی، ما اصلا به جهنم اهمیتی نمی دهیم و در تصمیم گیری ما نقشی ندارد...
ولی به هر حال بپذیریم که همانطور که قرآن گفته، ما جهنم رو از جنس و انس پر می کنیم، حداقل و حداقل یک نفر وارد جهنم خواهد شد...
و من فکر میکنم با این فرض، کسی زندگی را بر نخواهد گزید....و فکر نمی کردم شما با این موضوع مخالف باشید و فکر نمی کردم اصلا این مباحث را طرح کنید، چون فکر می کردم، شما هم با بنده موافقید...
و من قصدم این نبود که بحث درون دینی باشد..جهنم و جاودانه شدن در جهنم بحثی درون دینی و اسلامی هست... من قصدم اینجا این نبود که دنیایی که صرفا اسلام بازگو می کند را بررسی کنیم..و مثلا به امام زمان و امثال اینها بپردازیم.... من قصدم این بود که دنیایی رو تصور کنیم که مقصد نهایی ما، یک بهشت و یک تکامل و حال خوب است، مقصد رسیدن به حقیقت است...چیزی مثل اعتقاد بودایی ها که مثلا به تناسخ اعتقاد دارند که انسان همواره در غالب های مختلف رنج می بیند و نهایت به نور روشنایی می رسیم...یا چیزی مثل اسلام که، به بهشت برین می رسیم....من دارم دنیایی رو تصور می کنم که برای رسیدن به بهشتش، با مقصد نیکویش، به، حقیقتش، باید رنج های زیادی رو سپری کنیم....من باز خواهش دارم این فرض رو مد نظر داشته باشید....

اما اگر بخواهیم درون دینی بررسی کنیم...و دنیای اسلام رو در نظر بگریم...آیا منکر می شوید که بوده اند در تاریخ، که واقعا بدون آنکه واقعا آنچنان نقشی در سرنوشتشان داشته باشند، برایشان رنج و سختی و مصیبت فراوانی وارد شده و اینها نهایت در سختی جان داده اند؟؟اگر قبول دارید که بوده اند...خوب پس حتی این فرضی که ما گرفتیم هم در آن دنیای دینی و اسلامی هم مصداق هایی دارد و تخیلی نیست...و برای کسانی قابل تصور است و اتفاق رخ داده...

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;954577 نوشت:
حرف من اینه که شخص هنوز پا در بهشت نذاشته و یا اگر هم گذاشته، بتونه از اون اوج لذت بیرون بیاد و دو کلام منطقی فکر کنه...او هم حتما خواهد گفت..خدا قربونت، من نه اون زجر و مصیبتتاتو می خوام یا می خواستم نه اون بهشت برینت رو...پس با این توضیح، از یک آدم که هنوز پا در این عالم هستی نذاشته اگر می شد که سوال کرد ازش، در پاسخ می گفت...من حاظر نیستم پا به این عالم بذارم که چی...که یک عمر سختی و مصیبت و رنج ببینم که بعد بهشت برین نصیبم بشه.....دیگه البته ما بحث نمی کنیم که اون آدم در ابتدا خبر نداره که در آیا جهنمی خواهد شد یا نه...اگر احتمال جهنمی بودنش رو هم در نظر بگیریم و این جهنمی شدن رو هم در نظر بگییریم و ازش سوال کنیم که دیگه قوز بالا قوز می شه.چون گسی اگر احتمال بدهد که جهنمی خواهد شد، آن هم جاودانه ولو فقط نیم درصد احتمال بدهد، هیچوقت پا در جهان نگذاشت....نیم درصد ولو کمتر از نیم درصد هم به ریسکش نمی ارزد...بحث مریض شدن مثلا فلج شدن برای چند سال گذرا نیست...بحث جاودانه در جهنمی شدن است که آدم از توصیفش هم خوف داره...یک صدم درصد هم احتمال همچین جهنمی به ریسکش نمی ارزه...

پس من از استاد مسلم می خوام ثابت کنن اگر شدنیه که چرا آدم عاقل در هنگام خلقت اگر ازش سوال بشه که به این دنیا می آیی یا نه، پاسخ خواهد داد، که با تمام میل خواهم آمد!!!!
ممنون


سلام
بر اساس اخبار دینی که کشف از حقایق آن سویی است بهشتیان وقتی نتایج و آثار شکوهمند رنجهای خود را می بینند آرزو می کند در دنیا با قیچی تکه تکه می شدند تا به مراتب بالاتری برسند پس واقعیت آنسویی چیزی غیر از تصورات اینسویی شماست.
و اما در پاسخ سوال اصلی شما باید بگوییم :
اولا انسانها با اختیار به این عالم می آیند. ارواح پش از ابدان خلق شده اند و برای آمدن به دنیا با آنها گفتگو صورت می گیرد و آنها نقش خود را در این دنیا از قبل دانسته بلکه به نوعی انتخاب کرده اند. این انتخاب بر اساس استعدادهای ذاتی آنها صورت گرفته است. اما از آنجا که همه این مسائل در فضای عالم ارواح و ملکوت واقع شده و فضای عالم ملکوت فضای توحید محض است و چیزی به نام من و ما وجود ندارد بلکه همه تجلیات نوری حق تعالی هستند؛ در بیان دینی همه این امور، مستقیم به خدای متعال نسبت داده شده است.
ثانیا جهنمی شدن به معنای شکست یک فرد در اجرای رسالتهای الهی اش در این دنیاست و چون جهنم و شکست پایان مسیر وجود انسان نیست و از سوی دیگر شوق پیروزی و بهشت و کمالات هم هست تصور پذیرش آمدن به این عالم با وجود احتمال خطر قابل توجیه است.
یا علیم[/]

با عرض سلام و احترام

پارسا مهر;957965 نوشت:
بنده هم موافقم که اگر واقعا کار دست خودمان بود سرنوشتمان دست خودمان بود، ما پیشنهاد زندگی را به خاطر ان جهنم رد نمی کردیم...چون، هیچ و هیچ ادم عاقلی محال اندر محال و اندر محال هست که با اختیار خودش و به دست خودش، با شناخت از جهنم، جهنم بر گزیند، خودش سرنوشتش را انتخاب کند و بعد جهنم را برگزیند.این اصلا یک محال عقلیست...بله، بند هم با شما موافقم...ولی چه کنم...چاره چیست؟؟؟شما می آیید یک فرض محال اندر محال را طرح می کنید می گویید که ممکن است و محتمل است که کسی در حالی که سرنوشت، دست خودش است و تاس نمی اندازند، جهنم را بر گزیند...خوب وقتی شما یک همچین فرض محالی را مطرح می کنید، خوب من دیگر نمی توانم با شما هم عقیده بشم...

جناب پارسامهر عزیز درست است که باور این که انسان با علم و آگاهی مسیر جهنم را انتخاب کند برای من وشما سخت است، چون آنچنان مقام و منصب دنیایی نداریم، اما نمی توانیم به درستی جایگاه کسی را درک کنیم که با پذیرفتن دین تمام دنیایی که برای خودش ساخته است ویران میشود!!! برخی از انسان ها به خاطر موقعیت های اجتماعی کلان نمیتوانند حق را بپذیرند!
قرآن کریم می فرماید:
«وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِه‏»؛ و هنگامى كه از طرف خداوند، كتابى براى آنها آمد كه موافق نشانه ‏هايى بود كه با خود داشتند، و پيش از اين، به خود نويد پيروزى بر كافران مى‏ دادند (كه با كمك آن، بر دشمنان پيروز گردند) با اين همه، هنگامى كه اين كتاب، و پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او كافر شدند.(بقره:89)

قرآن می فرماید: علمای اهل کتاب کسانی نبودند که پیامبر(ص) را نشناسند، بلکه:

«الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَريقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُون‏»؛ كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده ‏ايم، او [پيامبر] را همچون فرزندان خود مى‏ شناسند (ولى) جمعى از آنان، حق را آگاهانه كتمان مى‏ كنند!(بقره:146)

این مخالفت ها از سر جهل نبود، بلکه می دیدند اگر پیامبر(ص) را بپذیرند موقعیت و مقام اجتماعی عظیم خود را از دست می دهند، این در طول تاریخ وجود داشته است، قرآن کریم فروعنیان را هم اینگونه توصیف می کند که با دیدن معجزا موسی(ع) در درونشان به نبوت او یقین داشتند اما از روی دشمنی او را انکار می کردند:

«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند(نمل:14)

قبول دارم که برای من و شما تصورش سخت است، اما اگر می خواهید تصور کنید باید خودتان را به جای ایشان بگذارید، کسی که دارای مال و مقام فراوان و دنیای آباد است، وپذیرفتن حق و دین الهی موجب از بین رفتن تمام آن مقام و منزلت و جایگاه و دنیای آباد میشود خیلی سخت است!

پارسا مهر;957965 نوشت:
بله اگر اینطور هست که می فرمایید، یعنی، اصلا ضرورتی نداشته باشد که حتما ولو یک نفر وارد جهنم بشود. و با این فرض که، ما سرنوشتمان دست خودمان هست و ما به عنوان مخلوقی که قرار است خلق بشویم و ازمان در مورد زندگی سوال شود، بله آنوقت می گوییم که جهنم که معنی ندارد و اهمیتی ندارد در تصمیم گیری ما در وارد شدن به زندگی، ما اصلا به جهنم اهمیتی نمی دهیم و در تصمیم گیری ما نقشی ندارد...

قطعا همینطور است، جهنم رفتن هیچ اصالت و ضرورتی ندارد!

پارسا مهر;957965 نوشت:
ولی به هر حال بپذیریم که همانطور که قرآن گفته، ما جهنم رو از جنس و انس پر می کنیم، حداقل و حداقل یک نفر وارد جهنم خواهد شد...

جهنم مثل آتش های دنیوی نیست که بگوییم مثلا فلان هکتار مساحت دارد و باید پُر شود!! بلکه در تشبیه مثل بادکنک است، یعنی بزرگی و وسعت آن به اندازه انسان های درون آن است، اگر کسی نباشد جهنمی هم وجود نخواهد داشت، قرآن می فرماید هیزم جهنم خود مردم هستند!
پس ظرفیت و گنجایش آن به اندازه کافرین است.
پس اگر یک نفر وارد آن شود به این معنا نیست که حتما لازم بوده یک نفر وارد آن شود! بلکه به این معناست که یک نفر این مسیر را انتخاب کرده است!

پارسا مهر;957965 نوشت:
و من قصدم این نبود که بحث درون دینی باشد..جهنم و جاودانه شدن در جهنم بحثی درون دینی و اسلامی هست... من قصدم اینجا این نبود که دنیایی که صرفا اسلام بازگو می کند را بررسی کنیم..و مثلا به امام زمان و امثال اینها بپردازیم.... من قصدم این بود که دنیایی رو تصور کنیم که مقصد نهایی ما، یک بهشت و یک تکامل و حال خوب است، مقصد رسیدن به حقیقت است...چیزی مثل اعتقاد بودایی ها که مثلا به تناسخ اعتقاد دارند که انسان همواره در غالب های مختلف رنج می بیند و نهایت به نور روشنایی می رسیم...یا چیزی مثل اسلام که، به بهشت برین می رسیم....من دارم دنیایی رو تصور می کنم که برای رسیدن به بهشتش، با مقصد نیکویش، به، حقیقتش، باید رنج های زیادی رو سپری کنیم....من باز خواهش دارم این فرض رو مد نظر داشته باشید....

اما اگر بخواهیم درون دینی بررسی کنیم...و دنیای اسلام رو در نظر بگریم...آیا منکر می شوید که بوده اند در تاریخ، که واقعا بدون آنکه واقعا آنچنان نقشی در سرنوشتشان داشته باشند، برایشان رنج و سختی و مصیبت فراوانی وارد شده و اینها نهایت در سختی جان داده اند؟؟اگر قبول دارید که بوده اند...خوب پس حتی این فرضی که ما گرفتیم هم در آن دنیای دینی و اسلامی هم مصداق هایی دارد و تخیلی نیست...و برای کسانی قابل تصور است و اتفاق رخ داده...

بنده هم به دنبال این نیستم که بحث را درون دینی کنم، فقط می گویم نگاه ما به دنیا یک نگاه واقعی باشد، نه تخیلی! کار ندارم اصلا اسلام و بودیسم و سایر ادیان چه نگاهی به دنیا دارند، این دنیایی که من و شما خودمان داریم می بینیم آیا پُر از درد و رنج است؟!
همه چیز طبق عوامل طبیعی اتفاق می افتد، اما اگر به کسی بگویند در یک دنیا عبور میکنی که هم شمادی هست هم غم هست، هم سختی هست هم آسایش هست، ممکن است1 درصد تمام عمرت را فلج باشی ممکن است تا پایان عمر سلامت باشی، و...؛ اما تمام سختی های این مدت کوتاه به مدت نامحدود در فضایی خالی از هرگونه رنج و ناراحتی جبران خواهد شد.
ثانیا سختی ها و راحتی های دنیوی هم تا حدودی به رفتار خودت وابسته است.

در حقیقت انسان یک دوره رشد جسمانی و رشد معنوی دارد، رشد جسمانی او از کودکی تا بزرگسالی و سپس پیری است، و رشد معنوی او هم هرگونه رفتار کند ثمره اش را بعد از مرگ خواهد دید! بهشت و جهنم عذابی خارج از انسان نیست، می گویند تو هر چه ساخته ای دیگر همان خواهی بود!

آیا کسی هست که با این نگاه آمدن به دنیا را اراده نکند؟!

مسلم;958028 نوشت:
جناب پارسامهر عزیز درست است که باور این که انسان با علم و آگاهی مسیر جهنم را انتخاب کند برای من وشما سخت است، چون آنچنان مقام و منصب دنیایی نداریم، اما نمی توانیم به درستی جایگاه کسی را درک کنیم که با پذیرفتن دین تمام دنیایی که برای خودش ساخته است ویران میشود!!! برخی از انسان ها به خاطر موقعیت های اجتماعی کلان نمیتوانند حق را بپذیرند

با سلام...والا استاد، برای من پذیرش همچین امری سخت نیست، بلکه، اصلا، همچین چیزی را محال می بینم...یعنی سخت بودن را رد کرده چیزی فراتر از سخت بودن است که از روی احساس و تجربه حاصل شده باشد...
استاد شما فرمودید که ما حقیقتا سرنوشت خودمان را که جهنمی شویم و یا بهشتی شویم انتخاب می کنیم...قبول دارید؟؟یعنی می فرمایید که ما خودمان، انتخاب می کنیم که سرنوشت ما این باشد که خالدین در جهنم باشیم یا نه...قبول؟؟؟؟بنده با خالدین شدن در جهنم مشکل دارم...با این مشکل دارم که کسی، خودش سرنوشتش را به معنای واقعی کلمه انتخاب کند و جهنم ابدی را انتخاب کند... البه نمی دانم اینکه بیاییم، معنای انتخاب سرنوشت را هم معنی اش را تغییر بدهیم..بله آنوقت مشکل حل می شود و همه چیز می شود گل و بلبلhappy
حالا شما می گویید که، یهودیان با علم به اینکه حضرت محمد، پیامبر الهی هست، کفر ورزیدند، و انتخاب کردند که جهنم ابدی سرنوشتشان باشد
؟؟؟؟اگر واقعا اینطور فکر می کنید...باید بگویم، قطعا و قطعا آن یهودیان، بیمار بوده اند....و این مثال شما حتی اگر واقعی و ساختگی نباشد، چیزی را ثابت نمی کند...آن یهودیان به قدری در تعصبات خود قرق شده بودند که باز کفر ورزیند و جهنم ابدی را برای خود برگزیدند...پس آنها بیماری تعصب شدید داشتند....پس آنها حقیقتا، خود با اختیار خود، کفر نورزیدند و سرنوشت خودشان که جهنم ابدی باشد را برنگزیدند...اگر بیماری تعصب نداشتن مثل من و شما بیمار نبودند، خوب، باز هم کفر می ورزیند؟؟؟؟طبیعتا خیر...
حالا شاید یکی بگوید که، آنها خودشان انتخاب کردند که به این بیماری تعصب دچار بشن...بیماری ای نبوده که یک از طریق نیش یک پشه به آنها رسیده باشد، آنها خودشان مختارانه به آن بیماری مبتلا شده اند...خوب بنده می گویم، که ما نهایت می توانیم بگوییم که یهودیان تا این حد در تعیین سرنوشت خود دخیل بوده اند که بیماری تعصب را برای خود بسازند...همین، دیگر، خودشان که با اختیار خودشان، جهنم ابدی را که نساختند که؟؟؟؟ساختند؟؟؟به هر حال، چیزی که مسلم است، یک انسانی که به واقعی کلمه، به قول شما، خودش انتخاب می کند که سرنوشتش، جهنم ابدی باشد یا نه،و تاس نمی اندازند، هیچگاه جهنم ابدی را انتخاب نمی کند...اگر می شود و فکر می کنید که ممکن است انتخاب کند، خواهشن نشان دهید...دقیق تر نشان دهید....
مسلم;958028 نوشت:
قبول دارم که برای من و شما تصورش سخت است، اما اگر می خواهید تصور کنید باید خودتان را به جای ایشان بگذارید، کسی که دارای مال و مقام فراوان و دنیای آباد است، وپذیرفتن حق و دین الهی موجب از بین رفتن تمام آن مقام و منزلت و جایگاه و دنیای آباد میشود خیلی سخت است!
استاد این حرف شما مثل این است که من بگویم، چطور می شود پدری که خودش سرنوشت خود و بچه اش را انتخاب می کند، می آید، بچه اش را می اندازد توی آتش.....بعد شما به من بگویید، بله، پذیرش همچین چیزی سخت است، ولی، تو بیا، خودت را جای پدری بگذار که خواب است، و در خواب، راه می رود و بچه اش را که فکر می کند یک گونی سیب زمینی هست بر می دارد می اندازد توی شومینه، تا بسوزد!!!!!!! happy حرف شما عین یک همچین سخنی می ماند...پدری که در خواب راه می رود و اینها که دیگر، دخلی به حرف من نداشت که من گفتم، یک پدر هیچگاه با اختیار و آگاهی کودکش را در آتش نمی اندازد....

مسلم;958028 نوشت:
جهنم مثل آتش های دنیوی نیست که بگوییم مثلا فلان هکتار مساحت دارد و باید پُر شود!! بلکه در تشبیه مثل بادکنک است، یعنی بزرگی و وسعت آن به اندازه انسان های درون آن است، اگر کسی نباشد جهنمی هم وجود نخواهد داشت، قرآن می فرماید هیزم جهنم خود مردم هستند!
پس ظرفیت و گنجایش آن به اندازه کافرین است.
پس اگر یک نفر وارد آن شود به این معنا نیست که حتما لازم بوده یک نفر وارد آن شود! بلکه به این معناست که یک نفر این مسیر را انتخاب کرده است!

استاد گرامی، به هر حال، اگر شما بخواهید بگویید که لزومی ندارد و ضرورتی ندارد که کسی وارد جهنم ابدی شود...من این سخن را وقتی عقلا و منطقا بررسی می کنم، مساوی میگیرم با این حرف که پس قطعا کسی وارد جهنم نمی شودو اینطور بود و نبود جهنم اهمیتی ندارد، چون کسی که واردش نمی شود....ولی شما می گویید درسته که لزومی نداره کسی واردش بشه حتما،ولی حالا ممکن است کسی وارد جهنم هم بشود..هرچند لزومی ندارد...خوب این حرف یک حرف، خلاف عقل است و با آن پیش فرض که، حقیقتا سرنوشت ما دست خودمان هست در تضاد هست...پس، همین که می گویید ممکن است کسی وارد جهنم شود، یک فرض محال هست و دیگر معادلات و منطق ما را به هم می زند...و من عرض کردم در این صورت، حتی اگر سرنوشت ما دست خودمان هم باشد(که یک فرض محال است، چطور ممکن است سرنوشت حقیقتا دست ما باشد، ولی ممکن باشد ما به جهنم ابدی برویم)، با احتمال اینکه ما و یا یکی از ما ممکن است وارد جهنم ابدی بشود، کسی هستی را انتخاب نمی کند و دست رد به هستی می زند....و این را هم عرض کردم، بحث سر یک ده بیست سال، فلج شدن و کور و نابینا شدن نیست که آدم خوشبین باشد و اینها، بلکه بحث سر، جاودانه شدن در جهنمی هست که آدم از بیانش هم خوف دارد...شما چطور این ماجرا رو رفع و رجوع می کنید؟!

پارسا مهر;958094 نوشت:
استاد این حرف شما مثل این است که من بگویم، چطور می شود پدری که خودش سرنوشت خود و بچه اش را انتخاب می کند، می آید، بچه اش را می اندازد توی آتش.....بعد شما به من بگویید، بله، پذیرش همچین چیزی سخت است، ولی، تو بیا، خودت را جای پدری بگذار که خواب است، و در خواب، راه می رود و بچه اش را که فکر می کند یک گونی سیب زمینی هست بر می دارد می اندازد توی شومینه، تا بسوزد!!!!!!! حرف شما عین یک همچین سخنی می ماند...

جناب پارسامهر عزیز این چه ربطی به مثال بنده داشت؟!:Gig::Gig:
من میگویم کسانی که از روی عمد و اگاهی مسیر انحراف را می روند چون الان در دنیا یک مقام و منصب و موقعیتی دارند که آن را از دست می دهند! و از قرآن هم مثال آوردم!
این چه ربطی دارد به پدری که در خواب راه میرود؟!!
الان مردم ما همگی می دانند مال حرام حق الناس است و روز قیامت در قالب آتش به انسان خورانده میشود اما چرا چند میلیون پرونده در قوه قضاییه وجود دارد که یکی حق دیگری را خورده است؟ این به خاطر شیرینی دنیاست، این دنیای فریبنده و جلوه های آن پای انسان را در انتخاب مسیر می لغزاند.
اصلا من کاری به غیر مسلمانان ندارم، آیا مسلمانان نمی دانند نماز واجب است و تک آن مجازات دارد؟ اما چند درصد نماز می خوانند؟ آیا نمی دانند دروغ حرام است و عذاب دارد؟ اما چند درصد دروغ نمی گویند؟ آیا نمیدانند انحرافات جنسی عذاب به دنبال دارد؟ اما چند درصد چشم پاک و پاکدامن هستند؟

ما به وضوح می بینیم این که انسان بداند عاقبت یک رفتار عذاب است موجب ترک آن نمی شود، بلکه این دنیا و شیطان هم کار خود را می کنند!

پارسا مهر;958094 نوشت:
بنده با خالدین شدن در جهنم مشکل دارم...با این مشکل دارم که کسی، خودش سرنوشتش را به معنای واقعی کلمه انتخاب کند و جهنم ابدی را انتخاب کند...

پارسا مهر;958094 نوشت:
به هر حال، چیزی که مسلم است، یک انسانی که به واقعی کلمه، به قول شما، خودش انتخاب می کند که سرنوشتش، جهنم ابدی باشد یا نه،و تاس نمی اندازند، هیچگاه جهنم ابدی را انتخاب نمی کند...

خب من هم که اصراری ندارم که یک عده حتما باید مسیر جهنم را انتخاب کنند! من می گویم بهشت و جهنم رفتن دست خود انسان است، حالا شما می گویید هیچ انسانی جهنم را انتخاب نمی کند، خب ان شالله که همینطور باشد که شما می فرمایید، بر بخیلش لعنت!!
من بر سر اختیار داشتن انسان برای ورود به بهشت و جهنم تأکید دارم، نه اینکه حتما یک عده به جهنم بروند! من که دنبال جهنم رفتن دیگران نیستم!!

پارسا مهر;958095 نوشت:
استاد گرامی، به هر حال، اگر شما بخواهید بگویید که لزومی ندارد و ضرورتی ندارد که کسی وارد جهنم ابدی شود...من این سخن را وقتی عقلا و منطقا بررسی می کنم، مساوی میگیرم با این حرف که پس قطعا کسی وارد جهنم نمی شودو اینطور بود و نبود جهنم اهمیتی ندارد، چون کسی که واردش نمی شود....ولی شما می گویید درسته که لزومی نداره کسی واردش بشه حتما،ولی حالا ممکن است کسی وارد جهنم هم بشود..هرچند لزومی ندارد...خوب این حرف یک حرف، خلاف عقل است و با آن پیش فرض که، حقیقتا سرنوشت ما دست خودمان هست در تضاد هست...پس، همین که می گویید ممکن است کسی وارد جهنم شود، یک فرض محال هست و دیگر معادلات و منطق ما را به هم می زند...و من عرض کردم در این صورت، حتی اگر سرنوشت ما دست خودمان هم باشد(که یک فرض محال است، چطور ممکن است سرنوشت حقیقتا دست ما باشد، ولی ممکن باشد ما به جهنم ابدی برویم)، با احتمال اینکه ما و یا یکی از ما ممکن است وارد جهنم ابدی بشود، کسی هستی را انتخاب نمی کند و دست رد به هستی می زند....و این را هم عرض کردم، بحث سر یک ده بیست سال، فلج شدن و کور و نابینا شدن نیست که آدم خوشبین باشد و اینها، بلکه بحث سر، جاودانه شدن در جهنمی هست که آدم از بیانش هم خوف دارد...شما چطور این ماجرا رو رفع و رجوع می کنید؟!

جناب پارسامهر عزیز شما خیلی آرمانی فکر می کنید و این نشان دهنده صفا و خلوص باطن شماست، اصلا همین خصوصیت شماست که موجب شده نزد بنده عزیز باشید.
اما برای قضاوت دیگران باید واقع بینانه نگاه کرد، نه ذهنی!!!
یک روانشناس و یک جامعه شناس نمی تواند بنشیند در خانه و رفتار مردم و حرکت جامعه را تبیین و توصیف کند!! چون در این صورت فقط خودش را می بیند!! بلکه باید به سایر مردم و جامعه نگاه کند!
شما الان دارید به ضمیر خودتان نگاه می کنید و این صفای درونتان نمی تواند باور کند که کسی حق را بداند، و بداند که عاقبتش جهنم است اما باز هم بر آن پافشاری کند!!
نگاه شما کاملا منطقی و درست است، هیچ انسان عاقلی آخرت را فدای دنیا نمی کند، من این روحیه شما را تحسین می کنم، واقعا نگاه درست هم همین است، اما برای قضاوت رفتار مردم و اینکه ببینیم چقدر منطقی رفتار می کنند باید از خودمان بیرون بیاییم و جامعه و مردم را ببینیم.

عرض کردم به پرونده های میلیونی قوه قضاییه در کشور مسلمان ایران نگاه کنید که چقدراز مسلمان ها حق یکدیگر را خورده اند با اینکه همه شان به آخرت و قیامت ایمان دارند!!
اینها برای رهایی از جهنم از ده متر زمین هم نمیتوانند بگذرند ، آن وقت اگر مثلا پادشاه یک مملکت بودند، مرجع علمی یک دین یا مذهب بودند که بطلان آن روشن میشد حاضر بودند بپذیرند!؟
خود بنده دیده ام کسانی را که برای دو میلیون ارث بیشتر یا 10 متر زمین دودمان یکدیگر را به باد می دهند، خب این انسانها اگر پادشاه یک کشور باشد و بدانند با پذیرش یک دین حق باید از پادشاهی کناره گیری کنند، این کار را می کنند؟!

جناب پارسامهر عزیز کمی واقعیت رفتار مردم در جامعه را ببینید، سخن بنده را تصدیق خواهید کرد که همه به خوبی شما نیستند، و آن نگرش درست و منطقی شما را همه ندارند...

مسلم;958104 نوشت:
واقعیت رفتار مردم در جامعه را ببینید، سخن بنده را تصدیق خواهید کرد

با سلام...اول استاد شما یک صحبت هایی در مورد بنده داشتید که لطف دارید...انشاالله که اینطور است که می فرمایید...

خوب ابتدا فکر می کنم، سوء تفاهماتی پیش اومده و باعث کج فهمی شده...من نکاتی رو برای روشن شدن مساله می گم....
ما وقتی که اینجا می گیم یا شما می گید که سرنوشت ما که جهنمی بشیم یا بهشتی بشیم، حقیقتا دست خود ماست و تاس نمی اندازند، چه منظوری داریم
؟؟
در درجه اول منظورمون از این ما، انسانی هست که به خودی خود ذاتا از جهنم بیزار هست، و بیزار هم خواهد ماند، یعنی اینطور نیست که پاش به جهنم برسه، بگه، خوب عجب جای باحالی من توی ابتدای خلقت فکر می کردم و ذاتا از جهنم بیزار بودم، ولی حالا می بینم که جهنم چه جای خوبیه...نه اینطور نیست...این ما، منظور انسان هایی هست که که ذاتا و در ابتدای خلقت، از جهنم ابدی بیزاره...اینطور نیست که یکی از این ما، مثل زامبی باشه و کلا، آتش و غیر آتش براش فرقی نکنه....
خوب حالا، بنده می گم این مایی که توضیحش رفت، اگر ادعا می شه که، حقیقتا سرنوشتش دست خودشه و خودش انتخاب می کنه که وارد جهنم ابدی بشه یا نه، هیچگاه با اختیار و آگاهی، تاکید می کنم هیچگاه با اختیار و آگاهی جهنم رو انتخاب نمی کنه...اگر این مایی که توضیحش رفت، رو اختیارش رو ازش بگیرید،و محتمل وارد جهنم بشه، شما نمی تونی بازم بگی که حقیقتا سرنوشتش دست خودش بود و خودش جهنم رو انتخاب کرد...یا شما نمی تونی آگاهی رو از این شخص بگیری، و بعد شخص از سر نا آگاهی، جهنم رو انتخاب کنه، و بعد شما بگی که، خوب، این شخص حقیقتا خودش بدون آنکه تاس بیاندازند، سرنوشت خودش که جهنمی شدن هست رو انتخاب کرده....یعنی دیگه بی معنیه که بگید، این آقایی که از روی نا آگاهی وارد جهنم شده، رو متهم کنید که حقیقتا خودش جهنم رو برگزیده....تا اینجا قبول دارید
؟؟؟؟

خوب حالا با این توضیح، بنده می گم، محال اندر محال هست، کسی با این توضیحی که دادم، خودش، سرنوشت خودش رو انتخاب کنه و جهنم رو انتخاب کنه....محاله....حالا شما هزارارن هزار هم مثال از به اصطلاح واقعیت جامعه بیاورید...این توضیح بنده زیر پا گذاشته نمی شه...چون یقین دارم، آن به اصلاح واقعیت های جامعه، حاصل کج فهمی های ما هست...قطعا یک ریگی توی کفششون هست happy قابل توجیه هستند...

مثلا شما می فرمایید که:


عرض کردم به پرونده های میلیونی قوه قضاییه در کشور مسلمان ایران نگاه کنید که چقدراز مسلمان ها حق یکدیگر را خورده اند با اینکه همه شان به آخرت و قیامت ایمان دارند!!
اینها برای رهایی از جهنم از ده متر زمین هم نمیتوانند بگذرند ، آن وقت اگر مثلا پادشاه یک مملکت بودند، مرجع علمی یک دین یا مذهب بودند که بطلان آن روشن میشد حاضر بودند بپذیرند!؟


خوب، استاد گرامی به طور مثال، آن کسی که مسلمان هست و می داند بهشت و جهنمی هست، ولی می رود حق یک مسلمان دیگری را می خورد، چطور قابل توجیه و تفسیر هست!؟بنده می گویم اول، آن کسی که حق برادر مسلمان خودش را می خورد، به احتمال بسیار بالایی، اعتقاد ندارد که این، حق خوری مساویست هست با جهنم....آنقدر از بچگی حرف از توبه و بخشش حق الناس به او زده اند که، احتمالا او فکر می کند که درست است که بهشت و جهنمی هست، ولی خوب، بخشش هست، لطف و کردم خدا هست....حاج آقامون گفته، انشاالله خدا می بخشد و حتما خدا می بخشد. :>
اگر هم نگوید که حتما خدا مرا می بخشد، عرض کردم به هر حال، نمی گوید که این حق خوری من،قطعا بدون ابهام و تردید مساویست با جهنمی شدن من...باز هم بالاخره امید دارد که خدا ببخشد، یا امید دارد که توبه کند....می گوید انشالله خدا می بخشد...من ریسک می کنم، دقت کنید من ریسک می کنم....خوب بنده می گویم که یک آدم مختار و آگاه، دقت کنید(در مورد اختیار و آگاهی توضیح دادم) یک آدم آگاه و مختار، در سر موضوع جهنم رفتن، به خاطر یک حق خوری ساده و به قول شما، ده متر زمین، ریسک نمی کند، شاید یک آدم آگاه، به خاطر سلطانی و پادشاهی جهان، بر سر رفتن چند صباحی نه جاودانه، چند صباحی در جهنم افتادن ریسک کند،ولی دیگر آدم آگاه که به خاطر ده متر زمین ریسک نمی کند که...حالا که این آقا ریسک کرده، یعنی آدم آگاهی نبوده یا نا آکاهانه تصمیم گرفته...جاهل بوده که ریسک کرده، علم نداشته که ریسک کرده....پس اگر به خاطر این ریسکی که کرده و فکر می کرده کار درستی کرده، وارد جهنم بشه و اشکالی هم نشه گرفت که این شخص وارد جهنم شده، این جهنم افتادنش، را حقیقتا خودش بر نگزیده....: آدم آگاه که هیچوقت به خاطر، مثلا، ده متر زمین ریسک نمی کنه که بعد وارد جهنم بشه که....پس این که افتاده داخل جهنم به خاطر اون ده متر زمینه، نا آگاه بوده...و دیگه شما نمی تونی بگی که حقیقتا خودش، جهنم رو برگزیده و تاس نیانداخته اند...

پس استاد حتما و حتما شما هر موردی مثال بزنید از به اصطلاح واقعیت مردم جامعه و نمی دونم یهود رو مثال بزنید که کفر ورزیدند و اینها، بنده تضمین می کنم، قابل تفسیر و توجیه هست و نظر بنده زیر سوال نمی رود....

پارسا مهر;958222 نوشت:
اگر هم نگوید که حتما خدا مرا می بخشد، عرض کردم به هر حال، نمی گوید که این حق خوری من،قطعا بدون ابهام و تردید مساویست با جهنمی شدن من...باز هم بالاخره امید دارد که خدا ببخشد، یا امید دارد که توبه کند....می گوید انشالله خدا می بخشد...من ریسک می کنم، دقت کنید من ریسک می کنم....خوب بنده می گویم که یک آدم مختار و آگاه، دقت کنید(در مورد اختیار و آگاهی توضیح دادم) یک آدم آگاه و مختار، در سر موضوع جهنم رفتن، به خاطر یک حق خوری ساده و به قول شما، ده متر زمین، ریسک نمی کند، شاید یک آدم آگاه، به خاطر سلطانی و پادشاهی جهان، بر سر رفتن چند صباحی نه جاودانه، چند صباحی در جهنم افتادن ریسک کند،ولی دیگر آدم آگاه که به خاطر ده متر زمین ریسک نمی کند که...حالا که این آقا ریسک کرده، یعنی آدم آگاهی نبوده یا نا آکاهانه تصمیم گرفته...جاهل بوده که ریسک کرده، علم نداشته که ریسک کرده...

پارسا مهر;958222 نوشت:
به طور مثال، آن کسی که مسلمان هست و می داند بهشت و جهنمی هست، ولی می رود حق یک مسلمان دیگری را می خورد، چطور قابل توجیه و تفسیر هست!؟بنده می گویم اول، آن کسی که حق برادر مسلمان خودش را می خورد، به احتمال بسیار بالایی، اعتقاد ندارد که این، حق خوری مساویست هست با جهنم....آنقدر از بچگی حرف از توبه و بخشش حق الناس به او زده اند که، احتمالا او فکر می کند که درست است که بهشت و جهنمی هست، ولی خوب، بخشش هست، لطف و کردم خدا هست....حاج آقامون گفته، انشاالله خدا می بخشد و حتما خدا می بخشد.
اگر هم نگوید که حتما خدا مرا می بخشد، عرض کردم به هر حال، نمی گوید که این حق خوری من،قطعا بدون ابهام و تردید مساویست با جهنمی شدن من...باز هم بالاخره امید دارد که خدا ببخشد، یا امید دارد که توبه کند....می گوید انشالله خدا می بخشد...من ریسک می کنم، دقت کنید من ریسک می کنم....خوب بنده می گویم که یک آدم مختار و آگاه، دقت کنید(در مورد اختیار و آگاهی توضیح دادم) یک آدم آگاه و مختار، در سر موضوع جهنم رفتن، به خاطر یک حق خوری ساده و به قول شما، ده متر زمین، ریسک نمی کند، شاید یک آدم آگاه، به خاطر سلطانی و پادشاهی جهان، بر سر رفتن چند صباحی نه جاودانه، چند صباحی در جهنم افتادن ریسک کند،ولی دیگر آدم آگاه که به خاطر ده متر زمین ریسک نمی کند که...حالا که این آقا ریسک کرده، یعنی آدم آگاهی نبوده یا نا آکاهانه تصمیم گرفته...جاهل بوده که ریسک کرده، علم نداشته که ریسک کرده....

ببینید جناب پارسامهر عزیز من مخالف نوع تفکر شما نیستم، اتفاقا حرف شما خیلی متین و منطقی هست که انسان عاقل با اختیار خودش به سمت جهنم ابدی نمیرود، اما سخن بنده این است که اولا: بسیاری از مردم این عقلانیتی که شما می گویید را ندارند!

این مثالی که بنده زدم از پرونده های قضایی و خوردن حق مردم، کار به ابدی و موقت بودن جهنم ندارم، قاعده ای که می خواهم بیان کنم کلیّت دارد، بحث روی این قاعده است دقت بفرمایید:
انسان گاهی برای منافع نقد وعده های نسیه را زیر پا می گذارد، ولو آنکه آن وعده بسیار بزرگ باشند، همه مسلمانان می دانند حق الناس چیزی نیست که بخشیده شود، 10 متر زمین در دنیا از کسی به ناحق بگیری چنان چیزی از ما می گیرند که از 1000 متر زمین دنیوی هم ارزشش بیشتر است، این را همه مسلمانان می دانند و یقین دارند که مجازات این زمین خواری بسیار بیشتر از ارزش دنیوی این زمین است، اما آنچه که موجب میشود بازهم این 10 متر زمین دنیوی را ترجیح دهند نقد بودن این زمین است!!

پس این قاعده می گوید مردم مصالح کم اهمیت تر دنیوی را به خاطر نقد بودن ترجیح می دهند...

حالا اگر این چیزی که نقد به دستشان رسیده بسیار بزرگ باشد، مثلا فرض کنید پادشاهی ایران باشد، یعنی پادشاهی یک مملکت به انسان ارث برسد و بدانی که پادشاهی موروثی یعنی دیکتاتوری و این عمل ناحقی است که موجب حقوق تمام مردم آن سرزمین بر تو میشود!! اگر حتی به عدالت رفتار کنی میلیون ها سال تو را در جهنم نگه میدارد چه برسد به اینکه بخواهی برای نگه داری آن مردم را شکنجه کنی یا به قتل برسانی که قطعا در جهنم جاویدان خواهی ماند... اما می بینیم به وضوح که اتفاق می افتد...

این به خاطر بزرگی این منفعت مادی است، اینکه شما نمی توانید تصور کنید به خاطر این است که خیلی منطقی و عاقلانه فکر می کنید، اما باور کنید همه اینطور نیستند، آیا شاهان قاجار و پهلوی مسلمان نبودند؟ نمی دانستند که کشتن عالمان مجاهد موجوب خلود در جهنم میشود، اما چرا شاهد شهادت این همه عالم دین و مردم متدین و مومن از سوی این حکام هستیم؟!!
قدرت و شهرت و ثروت انسان را مست می کند، اجازه نمی دهد انسان با این عقلانیتی که شما به مسئله نگاه می کنید نگاه کند!!

کسانی که با گریه گوشواره از گوش بچه های امام حسین(ع) می کشیدند می دانستند که حسین(ع) بر حق است، خود عمر سعد می دانست، قطا اگر وعده حکومت ری به او داده نمیشد زیر بار کشتن امام حسین(ع) نمیرفت...!!

شما نگرش منطقی و عقلانی خودتان را کنار بگذارید، رفتار مردم را نگاه کنید!!

الان به این سوال بنده جواب بدهید: بر فرض اگر فردا مردم یقین کنند که این وعده خداوند است که اگر کسی یک ذره از حق مردم را بخورد برای همیشه در جهنم خواهد بود، آیا به نظرتان زیر پا گذاشتن حق الناس در جهان تمام میشود؟

ثانیا: بر فرض که طبق سخن شما هیچ انسانی به سمت جهنم نرود خب ما هم به این راضی هستیم، خدا هم به این راضی است، ما که بخیل نیستیم که بگوییم نه حتما یک عده باید بروند به جهنم...!!!
پس در اینکه خداوند انسان ها را آفریده و بهشت و جهنم را پیش روی آنها قرار داده و به آنها اختیار داده است که مسیرشان را انتخاب کنند اختلافی نیست، اما شما می گویید هیچ کسی مسیر جهنم را انتخاب نخواهد کرد خب ان شاالله که اینطور باشد.
دغدغه ما روی اصل موضوع است که انسان با اختیار خودش مسیرش را انتخاب می کند، اما در اینکه حتما یک سری باید جهنم را اراده کنند که تأکیدی نداریم! ما هم از خدا میخواهیم همه انسان ها با اراده خودشان بهشت را انتخاب کنند.

پرسش
عدم و نیستی، بدون آنکه لحظه ای طعم هستی را بچشیم خیلی مقبول تر از آن است که بدنیا بیاییم، یک دوره ای در سختی و مشقت و سختی بگذرانیم که بعدش به بهشت برسیم. پس چرا معتقدید از هر آدم عاقلی اگر در هنگام خلقت سوال شود که به این دنیا می آیی یا نه، پاسخ خواهد داد، که با تمام میل خواهم آمد؟!!


پاسخ

برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:
انسان طالب نیستی که نیست، بلکه همواره هستی را بر نیستی ترجیح میدهد، پس هر انسانی که بین آمدن به دنیا و نیامدن مخیّر باشد قطعا آمدن را اراده خواهد کرد.
آنچه که موجب میشود برخی بگویند ما نمی خواستیم به دنیا بیاییم منشأ روانشناختی دارد، یعنی یا به خاطر مشکلات است، یا به خاطر تکالیف است و مانند آن، وگرنه هرگز کسی که به او بگویند هستی بدون دردسر وسختی را می خواهی یا نیستی را؟ قطعا هستی را ترجیح می دهد!

نکته دوم:
انسان همواره برای انتخاب یک سختی با مزدش، و یا عدم آن سختی و عدم مزدش، به میزان آن سختی و میزان آن مزد نگاه میکند، یعنی اگر بگویند هستی را با سختی هایش میخواهی یا خیر، اینطور نیست که حتما بگوید آری، یا حتما بگوید نه! بلکه می سنجد ببیند این چه سختی ای است، میزانش چقدر است، آیا قطعی است یا تا حدی به دست خودمان است، در برابر آن چه چیزی به دست می آوریم و مانند آن؛ به همین خاطر است که دانشجو 7 سال سختی تحصیل را به جان میخرد تا بتواند پزشک شود، چون می گوید این سختی ارزشش را دارد که بعد از آن یک پزشک شوم.
رنج محدود قابل مقایسه با آسایش نامحدود نیست، روی این محدود و نامحدود دقت بیشتری بفرمایید، انسان اگر به این توجه داشته باشد قطعا ورود به این عالم را انتخاب خواهد کرد. بنابراین به صرف سختی داشتن دنیا کسی آن را رد نمی کند.

نکته سوم:
دنیا لزوما به معنای سختی و مصیبت نیست!! نباید دنیا را به بدترین حالتش تعبیر کنید!! بهشت نیز در گرو رنج کشیدن نیست، در زمان ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) مردم به خاطر رفتار خوبشان اهل بهشت هستند، و هم در دنیا رنج و ظلم و بی عدالتی و جنگ و خونریزی و ناامنی و جهالت نیست! بنابراین همانطور که در نکته بعدی به صورت تفصیلی اشاره خواهد شد خود مردم هستند که دنیا را برای خودشان تلخ کرده اند، حالا چه اشتباهات و خودخواهی های فردی، و چه اشتباهات و خودخواهی های اجتماعی! وگرنه هم میشود دنیای خوبی داشت و هم آخرت خوبی.

نکته چهارم:

سرنوشت انسان مثل فیلمنامه نیست که بازیگر مجبور باشد طبق آن رفتار کند، بلکه انسان با رفتار خود سرنوشتش را رقم می زند، طبیعتا این مسئله به هر انسانی گفته شود آن را خواهد پذیرفت!!
بله بازیگر که مجبور است طبق فیلمنامه رفتار کند ممکن است فیلمنامه را بخواند و بگوید من این فیلمنامه را دوست ندارم، اما به هر بازیگری بگویند شما اصلا کاملا مختاری هر گونه دوست داری رفتار کنی، چرا نپذیرد؟!
عمده مشکلات و آسایش های دنیوی، و تمام راحتی ها و سختی های آخرت به دست خود انسان است! یعنی سرنوشت انسان مشروط است، نه مطلق؛ این خود انسان است که آینده و سرنوشت خود در دنیا را می سازد، نه اینکه از قبل سرنوشت انسان ها مشخص شده و به آنها تحمیل شده باشد، انسان ها هر لحظه توان تغییر سرنوشت خود را دارند.
اگر برای تحصیل وقت نگذارد در رشته خوب تحصیل نخواهد نمود، اگر در محیط آلوده و پر از دود زندگی کند، اهل تحرک و نشاط نباشد، اهل تغذیه سالم نباشد مثلا مبتلا به بیماری و... می شود، و اگر اهل تلاش باشد خب بدنی سالم و روحی با نشاط خواهد داشت و در تحصیل و کار خودش هم موفق خواهد بود، پس عمده مشکلات انسان های امروز از خود آنان است، و سرنوشت هر کسی سرنوشت معلّق و مشروطی است که خودش بر می گزیند،

نکته پنجم:
از نکات پیشین روشن شد که پاسخ دادن انسان به این سوال که آیا میخواهی به دنیا بیایی یا خیر در گرو آگاهی کامل از آینده است، بنابراین اصلا فرض اینکه انسان منتظر باشد تا از او سوال کنند فرض باطلی است، به دو دلیل:

اول) انسان تا زمانی که یک اطلاع دقیق و جامعی از تمام عالم و ویژگی های آن کسب نکند ممکن نیست و نمیتواند تصمیم بگیرد، خصوصا آن که آخرت هم بخشی از این تجربه است، لذا تا زمانی که انسان چنین اطلاع جامعی از دنیا و آخرت کسب نکرده قضاوتش قضاوت بی جا خواهد بود.
و باید توجه کرد علم هم هرگز کار تجربه را نمی کند، همان طور که در خصوص آخرت با وجود این همه روایات و آیات که مزد سختی ها را بیان کرده و می گویند همه انسان ها بلااستثناء از این مشکلات خشنود خواهند شد، باز هم انسان نمیتواند آن را درک کرده و در دنیا در برابر مشکلات صبوری کند.
اما خدا این پیشگویی را برای ما کرده است که تمام انسان ها با دیدن پایان امر آرزو می کنند ای کاش در تمام طول دنیا گرفتار رنج و عذاب می بودند:

«أَنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يَوَدُّ أَهْلُ الْبَلَاءِ وَ الْمَرَضِ أَنَّ لُحُومَهُمْ قَدْ قُرِضَتْ بِالْمَقَارِيضِ لِمَا يَرَوْنَ مِنْ جَزِيلِ ثَوَاب‏»؛به درستی که هنگام قیامت اهل بلاء و بیماری وقتی آن ثواب عظیم را مشاهده می کنند آرزو می کنند ای کاش گوشت بدنشان با قیچی چیده شده بود.(1)

عمر انسان برای همیشه و میلیاردها سال به طول خواهد انجامید، این که یک جوان 20، 30 ساله با دیدن همین دو، سه دهه از زندگی اش بگوید نمی خواستم به دنیا بیاییم روشن است که نگاه او کاملا ابتدایی است، و دارد زود قضاوت میکند، مَثَل چنین کسی، مانند کودکی است که پدر و مادرش او را به شهر بازی می برند، اما او در همان ابتدای راه با دیدن ترافیک و دود و دم مسیر پشیمان شده و می گوید من نمی خواستم بیایم! پدر و مادری که می دانند او در نهایت راضی خواهد شد آیا باید او را برگردانند یا اینکه به مسیر ادامه دهند؟
آیا خدایی که می داند اینها با دیدن آخرت به وجود داشتن خویش رضایت می دهند نباید آنها را خلق کند یا اینکه خلق کند و در برابر اعتراض آنها بگوید من که می دانم آنها در آخرت راضی خواهند شد.

دوم) باید دقت کنید که آفرینش جبری است، اصلا منوط و مشروط به اجازه گرفتن از من و شما نیست! معنا ندارد علت از معلولش اجازه بگیرد، تعارضی هم با عدالت ندارد.
خداوند فیاض علی الاطلاق است و آفرینش لازمه و اقتضاء اوصاف اوست، او چیزی از مردم نگرفته است تا در حق آنان ظلم کرده باشد، بلکه به آنها هستی داده است.
علاوه بر این که تولد انسان تحت تاثیر علت های گوناگون است و تأثیر معلول در علت جبری است، آیا می توانیم بگوییم ما دوست نداریم دستمان را که روی آتش می گیریم بسوزد، چرا می سوزد؟ خب تاثیر علت بر معلول دست ما نیست؛ ما دوست نداریم معنا ندارد! ترکیب نطفه و تولد و... هم در راستای تاثیر علت بر معلول بوده و جبری است، و در نگاه عقلی می توان دریافت که اجازه گرفتن علت از معلول اصلا بی معنا است.
____________________________
1. نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک، مؤسسة آل البيت(ع)، چاپ اول، 1408ق، قم، ج2، ص65.

موضوع قفل شده است