محمّد بن على بن نعمان كوفى کیست؟

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
محمّد بن على بن نعمان كوفى کیست؟

محمّد بن على بن نعمان كوفى
محمّد بن على بن نعمان كوفى ابوجعفر معروف به ( مؤ من الطّاق ) و به ( احول ) نيز
و مخالفين ، او را ( شيطان الطاق ) مى گفتند، دكانى داشت در كوفه در موضعى معروف به طاق المحامل ، و در زمان او پول قلبى (تقلّبى ) پيدا شده بود كته كسى نمى شناخت به ملاحظه آنكه باطن آن پولها قلب بود نه ظاهرش لكن به دست او كه مى دادند مى فهميد و بيرون مى آورد قلب آن را از اين جهت مخالفين او را شيطان الطاق گفتند.(206)
و او يكى از متكلمين است و چند كتاب تصنيف كرده از جمله ( كتاب افعل لاتفعل ) و احتجاج او با زيد بن على عليه السلام و هم محاجّه او با خوارج مشهور است و مكالمات او با ابوحنيفه معروف است .

روزى ابوحنيفه به وى گفت كه شما شيعيان اعتقاد به رجعت داريد؟
گفت : بلى ، گفت : پس پانصد اشرفى (درهم ) به من قرض بده و در رجعت كه به دنيا برگشتم از من بگير،
ابوجعفر فرمود از براى من ضامنى بياور كه چون به دنيا بر مى گردى به صورت انسان برگردى تا من پول بدهم ؛ زيرا كه مى ترسم به صورت بوزينه برگردى و من نتوانم از تو وجه خود را دريافت نمايم .(207)
و هم روايت شده كه چون حضرت صادق عليه السلام رحلت فرمود،
ابوحنيفه به مؤ من الطّاق گفت : يا اباجعقر! امام تو وفات كرد، مؤ من گفت : ( لكِن امامُكَ مِنَ المُنْظَرين اِلى يَوْمِ الْوَقْتِ المَعْلُومِ ) ؛ اگر امام من وفات نمود امام تو شيطان نمى ميرد تا وقت معلوم .

و در ( مجالس المؤ منين ) است كه روزى ابوحنيفه با اصحاب خود در يكى از مجالس نشسته بود كه ابوجعفر از دور پيدا شده و متوجه جانب ايشان شد و چون ابوحنيفه را نظر بر او افتاد از روى تعصب و عناد به اصحاب خود گفت كه قَدْ جاءَكُمُ الشِّيْطانُ؛ يعنى شيطان به سوى شما آمد.
ابوجعفر چون اين سخن بشنيد و نزديك رسيد اين آيه را بر ابوحنيفه و اصحاب او خواند: ( اِنّا اَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرينَ تَؤُزُّهُمْ اَزّا ) (208) .(209)

و ايضا مروى است كه چون ضحاك كه يكى از خارجيان بود و در كوفه خروج نمود و نام خود را اميرالمؤ منين نهاد و مردم را به مذهب خود مى خواند، مؤ من الطاق نزد او رفت و چون اصحاب ضحاك او را ديدند بر روى او جستند و او را گرفته نزد صاحب خود بردند، پس مؤ من الطاق به ضحّاك گفت كه من مردى ام كه در دين خود بصيرتى دارم و شنيده ام كه تو به صفت عدل و انصاف اتصاف دارى ،

بنابراين دوست داشتم كه در اصحاب تو داخل باشم ، پس ضحاك به اصحاب خود گفت كه اگر اين مرد با ما يار شود كار ما رواجى خواهد يافت آنگاه مؤ من الطاق به ضحاك خطاب نمود و گفت كه چرا تبرا از على بن ابى طالب عليه السلام مى كنى و قتل و قتال او را حلال دانسته ايد
ضحاك گفت : براى آنكه او حكم گرفت در دين خدا و هركه در دين خداى تعالى حكم گيرد قتل و قتال او و بيزارى از او حلال است ، مؤ من الطاق گفت : پس مرا از اصول دين خود آگاه ساز تا با تو مناظره كنم و هرگاه حجت تو بر حجت من غالب آمد در سلك اصحاب تو درآيم و مناسب آن است كه جهت تميز صواب و خطاى هريك از من و تو در مناظره ، كسى را تعيين كنى تا مخطى را در خطاى او ادب نمايد و از براى مصيب به صواب حكم نمايد.
پس ضحاك به يكى از اصحاب خود اشاره نمود و گفت : اين مرد در ميان من و تو حكم باشد كه عالم و فاضل است
مؤ من الطاق گفت : البته اين مرد را حكم مى سازى در دينى كه من آمده ام تا با تو در آن مناظره نمايم ،
ضحاك گفت : بلى ، پس مؤ من الطاق روى به اصحاب ضحاك نموده گفت : اينك صاحب شما حكم گرفت در دين خداى ، ديگر شما دانيد! چون اصحاب ضحاك آن مقاله را شنيدند چندان چوب و شمشير حواله ضحاك نمودند كه هلاك شد.(210)

_____________________

206- ( مجالس المؤ منين ) 1/354.
207- ( مجالس المؤ منين ) 1/354 و ( الاحتجاج ) 2/313 314، با مختصر تفاوت .
208- ( سورة مريم (19)، آيه 83.
209- ( مجالس المؤ منين ) 1/354.
210- ( رجال كشى ) 2/426، ( مجالس المؤ منين ) 1/357.