جمع بندی شکست براهین اثبات خدا

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شکست براهین اثبات خدا

مثل تمام برهان های جهان شناختی برهان امكان و وجوب هم از يک مشكل واضح رنج می برد و آن شكاف منطقی بين فرضيات و نتيجه گيری برهان است كه موجب بی ارزش شدن كل برهان می شود، حتی اگر نتيجه برهان وجوب امكان را بدون چون و چرا بپذيريم، وجود خدا اثبات نمی شود نتيجه برهان به ما چه می گويد؟
بايد حداقل يك واجب الوجود به عنوان علت وجود ممكن الوجود وجود داشته باشد، اما اين نتيجه وجود خدا را اثبات نمی كند در واقع نيازی نيست واجب الوجودی كه اين برهان از ان صحبت می كند دانا و توانا باشد و نه حتی اخلاق مدار يا شخص وار باشد، اين برهان بيشتر به نظر از تفكر دئيسم پشتيبانی ميكند و ارتباط زيادی به تئيسم ندارد، در نتيجه گفتن اينكه خدا همان واجب الوجودی است كه علت وجود ممكن الوجود است نتيجه گيری غير منطقی و خود سرانه ای است.

در حاليكه اين ايراد به تنهایی نشان می دهد كل برهان به عنوان اثباتی برای وجود خدا فاقد ارزش منطقی است ولی درست است كه وجود خدا را اثبات نمی كند، دستكم می تواند نشون بدهد كه احتمال وجود خدا قابل قبول است و توجيه منطقی برای خداباوری وجود دارد، برهان وجوب و امكان اثبات قطعی برای وجود خدا نيست ولی حداقل می تواند وجود يك علت برای تماميت وجود را ثابت كند يا نشان بدهد كه اين باور منطقی است، از طرفی بی خدایی نمی تواند علت نهایی برای وجود هر چيزی را فراهم كند چرا كه هر موجود طبيعی ممكن الوجود است و حتی زنجيره بی نهايت از موجودات ممكن هم هنوز ممكن الوجود هستند و می دانيد كه ممكن الوجود ها نمی توانند به اين سوال كه چرا چيزی هست به جای انكه نباشد يا چرا چيزی هست به جای انكه چيز ديگری باشد، پاسخ بدهند و با اين نتيجه گيری باز هم چيزهای بدون علت وجود خواهد داشت که این هم محال است، در نتيجه بی خدایی نمی تواند علت وجود چيزی را توضيح بدهد اما خداباوری اين مشكل را ندارد چون خداباوران خدا را دارند! كه مي تواند علت وجود هر چيزی را توضيح دهد. پس خداباوری نسبت به بی خدایی برتری دارد، خداباوری مسائل را بسيار ساده تر توضيح می دهد و بايد جايگزين بی خدايی بشود، بنابراين برهان وجوب و امكان ثابت می کند خداباوری توجيه عقلانی دارد.

در پاسخ به اين اعتراض می توان دو بحث را مطرح كرد، اول اينكه حتی اگر برهان وجوب و امكان ثابت كند كه وجود حداقل يك واجب الوجود ضروری است و اين باور منطقی است، این ثابت نمی كند خداباوری عقلانی است، چون خدا تنها نامزد ممكن برای موجود واجب الوجود نيست موجودات فراطبيعی بسيار زيادی وجود دارند كه می توانند واجب الوجود باشند به عبارت ديگر تعداد بسيار زيادی موجود فراطبيعی (شايد حتی به تعداد بی نهايت) با خصوصیات متفاوت می توانند همان موجود واجب الوجود مورد نظر برهان باشند، هيچ دليلی وجود ندارد كه فكر كنيم كه موجود خاصی مثل خدا بايد واجب الوجود باشد نه موجود ديگر بنابراين برهان وجوب و امكان توجيه عقلانی برای خداباوری فراهم نمی كند.

دوم اینکه می توانيم استدلال كنيم كه بي خدايي مي تواند يك علت نهايي براي وجود هر چيزي ارائه بدهد چون ممكن است حالات اولیه جهان یا برخی موجودات طبيعي جهان واجب الوجود باشند، درسته كه اين تصور ممكن است يک مقدار عجيب به نظر برسد، ولی مطمئن باشيد از اين عجيب تر نيست كه تصور كنيم موجودات فراطبيعی واجب الوجود باشند! پس موجودات واجب الوجود به سادگی هم مي توانند طبيعی باشند هم فراطبيعی و اين يعنیی خداباوری موضع بهتري نسبت به بي خدايي نيست (شايد حتي بي خدايي موضع منطقي تر و بهتري باشد، چون احتمال وجود موجودات فراطبيعي كمتر از احتمال وجود موجودات طبيعي است) پس بي خدايي مي تواند علت نهايي براي وجود هر چيزي ارائه دهد كه اين يعني برهان وجوب و امكان توجيه عقلاني براي خدا باوري فراهم نمي كند.

اما ممکن است مدافعان خداباوري بگويند كه هنوز هم برهان وجوب و امكان براي ما فايده ای دارد، اول اينكه اگرچه موجودات فراطبيعي مختلفي مي توانند واجب الوجود مورد نظر برهان وجوب و امكان باشند ولي به نظر خدا بهترين انتخاب براي اين برهان است (چرا؟)
دوم اينكه حتي اگر تمام موجودات فراطبيعي به يك اندازه گزينه مناسبي براي واجب الوجود اين برهان باشند و خدا انتخاب بهتري نباشد، حداقل خدا يك انتخاب خوب كه هست اين يعني برهان وجوب و امكان ثابت مي كند باور به خدا منطقي است، ولي فكر نمي كنم به اين نتيجه برسيم، مدافعان برهان براين باور تكيه مي كنند كه خدا انتخاب خوبي به عنوان واجب الوجود در برهان وجوب وامكان است، ولی اين درست نيست، خدا انتخاب ضعيفي به عنوان واجب الوجود است

به طور خلاصه برهان وجوب و امكان فقط مي گويد بايد حداقل يك علت واجب براي وجود موجودات ممكن باشد، اين برهان نمي گويد خدا همان علت واجب است، پس اين برهان هرگز اثباتي‌ براي‌وجودخدانخواهد بود

اما بحث در نهایت به اینجا می رسد که ايا برهان وجوب و امکان توجيه منطقي براي باور به خدا فراهم مي کند یا خیر؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

mn6040;953873 نوشت:
مثل تمام برهان های جهان شناختی برهان امكان و وجوب هم از يک مشكل واضح رنج می برد و آن شكاف منطقی بين فرضيات و نتيجه گيری برهان است كه موجب بی ارزش شدن كل برهان می شود، حتی اگر نتيجه برهان وجوب امكان را بدون چون و چرا بپذيريم، وجود خدا اثبات نمی شود نتيجه برهان به ما چه می گويد؟
بايد حداقل يك واجب الوجود به عنوان علت وجود ممكن الوجود وجود داشته باشد، اما اين نتيجه وجود خدا را اثبات نمی كند در واقع نيازی نيست واجب الوجودی كه اين برهان از ان صحبت می كند دانا و توانا باشد و نه حتی اخلاق مدار يا شخص وار باشد، اين برهان بيشتر به نظر از تفكر دئيسم پشتيبانی ميكند و ارتباط زيادی به تئيسم ندارد، در نتيجه گفتن اينكه خدا همان واجب الوجودی است كه علت وجود ممكن الوجود است نتيجه گيری غير منطقی و خود سرانه ای است.

[=palatino linotype][=microsoft sans serif]
mn6040;953873 نوشت:
اما بحث در نهایت به اینجا می رسد که ايا برهان وجوب و امکان توجيه منطقي براي باور به خدا فراهم مي کند یا خیر؟

باسلام و عرض ادب

[=palatino linotype] پاسخ به این اشکال نیازمند بیان دو نکته است:
نخست. تقریر برهان وجوب وامکان و بیان محل بحث
دوم. بیان ارتباط بین خدای فلسفه(واجب الوجود بالذات) و خدای ادیان(الله و ...)
بنابراین لازم است به صورت مجزا به این دو مسئله بپردازیم.

[=palatino linotype]مسئله نخست: برهان وجوب و امکان

[=palatino linotype]در مورد برهان وجوب و امکان توجه به این نکته ضروری و اساسی است که بدانیم این برهان به دنبال چه چیزی است.
بنابراین نخست باید مفاد انرا بدانیم.
این برهان با استفاده از تقسیم موجودات جهان به دو موجود(واجب و ممکن) و سه فرض عقلی(واجب، ممتنع و ممکن) به دنبال اثبات وجود واجب الوجود یا همان خدای ادیان است.
بدین صورت که
م1. هر موجودی را که در نظر بگیریم، یا واجب الوجود است یا نیازمند به واجب.
زیرا هر موجودی بر اساس فرض عقلی چون موجود است یا واجب باید باشد و یا ممکن. یعنی یا باید نیازمند به علت باشد یا بی نیاز.

م2. بنابراین واجب الوجود در هر صورتی اثبات میشود.
زیرا:
اگر این موجود واجب الوجود نباشد، پس ممکن الوجود است.
هر ممکن الوجودی برای موجود شدن نیاز به علتی دارد هستی بخش.
علت هستی بخش او یا واجب الوجود است یا خودش است یا ممکن الوجودی مثل خودش.
فرض اول مستلزم اثبات وجود واجب است.
فرض دوم مستلزم دور است پس باطل است.
فرض سوم نیز اگر در نهایت به واجب الوجود نرسد، مستلزم تسلسل است و به همین جهت باطل است.

بنابراین در هر صورت، وجود واجب الوجود اثبات میشود.(1)

باتوجه به این مسئله مشخص میشود که محور این استدلال، وجوب و امکان موجودات است نه مادی و مجرد بودن آنها.
به همین جهت، همه موجودات ماسوی الله و هرچه غیر از خداوند است در دایره ممکنات قرار میگیرند و نمیتوانند علت نهایی باشند.

آنچه در این برهان مورد توجه است، وجود موجودی است که وجودش ضروری است و این ضرورت و وجوب از ناحیه موجود دیگری یا در مقایسه با موجود دیگری به آن ملحق نشده است.

ــــــــــــ[=palatino linotype]
1. [=palatino linotype]ر.ک: نهایه الحکمه، مرحله 12، فصل1.

[=palatino linotype]دوم. ارتباط خدای فلسفه با خدای ادیان

برا ی اثبات این مسئله یک سری مقدمات نیاز است.
الف. در فلسفه اثبات میشود که موجودی هست که این موجود، واجب الوجود بالذات است.
ب. این موجود، برخلاف موجودات ممکن الوجود، غیر مخلوق است.
ج. در قران کریم و متون دینی تمام ادیان ابراهیمی، خداوند به عنوان تنها موجود "غیر مخلوق" معرفی شده است. چرا که به تعبیر قران کریم و ایه شریفه "هل من خالق غیر الله" و نیز ایه شریفه " ام خلقوا من غیر شیء ام هم الخالقون" متوجه میشویم که تنها خالق خداوند است و وقتی خالق به تعبیر خداوند فقط خداوند است، بنابراین یا خداوند، خودش مخلوق نیست یا مخلوق خودش است. فرض دوم که مستلزم تناقض است و فرض اول، همان مطلوب ماست.
د. بر اساس قران کریم، غیر خداوند همگی مخلوق هستند. زیرا قران کریم به صراحت بیان میکند که "الله خالق کل شیء" و این عمومیت، نشان دهنده آن است که خداوند خالق همه چیز است و هر چیزی مخلوق خداوند است. پس بجز الله شیء غیر مخلوقی وجود ندارد. (2)

در نتیجه دو مسئله به و جود می آید:
از سویی مشخص میشود که واجب الوجود، موجودی است که وجودش ضروری است و علت ندارد و تنها اوست که چنین وصفی را دارد.
از سو ی دیگر مشخص میشود که خداوند ادیان نیز موجودی است که مخلوق نیست و تنها اوست که این وصف را دارد.

بنابراین
واجب الوجود فلسفه همان خدای ادیان است.

[=palatino linotype]
2. برای مطالعه بیشتر ر.ک: درامدی بر فلسفه اسلامی، عبدالرسول عبودیت، قم، موسسه امام خمینی، 1386، فصل 18.

صدیق;954720 نوشت:
الف. در فلسفه اثبات میشود که موجودی هست که این موجود، واجب الوجود بالذات است.
ب. این موجود، برخلاف موجودات ممکن الوجود، غیر مخلوق است.

عرض سلام

از نظر شما علیت فقط در ماهیت برقرار هست یا در وجود و هم در ماهیت؟

اگر ثابت شود علیت در وجود داشتن برقرار هست دیگر اشکالات برهان های اثبات خدا برطرف میشه.
بنظر میاد ممکن الوجود تعبیر درستی نیست و بجاش میشه از اصطلاح ممکن الماهیة استفاده کرد.ما در جهان شاهدیم که علیت در ماهیت همیشه رخ میده نه در وجود داشتن شی
چگونه میشه ثابت کرد علیت در وجود هم برقراره؟

به نظرم اگر به دنبال اثبات یگانگی خداوند و علم و قدرت او هستید برهان نظم را در کنار برهان امکان و وجوب مطالعه بفرمایید برای بنده راهگشا بود !

اما این سوال منم هست :

mn6040;953873 نوشت:
ممكن است حالات اولیه جهان یا برخی موجودات طبيعي جهان واجب الوجود باشند، درسته كه اين تصور ممكن است يک مقدار عجيب به نظر برسد، ولی مطمئن باشيد از اين عجيب تر نيست كه تصور كنيم موجودات فراطبيعی واجب الوجود باشند!

صدیق;954718 نوشت:
باسلام و عرض ادب

با سلام

واقعا چرا نمیتوان تصور کرد که خدا همان حالت اولیه جهان هستی باشه ؟

mn6040;953873 نوشت:
بايد حداقل يك واجب الوجود به عنوان علت وجود ممكن الوجود وجود داشته باشد، اما اين نتيجه وجود خدا را اثبات نمی كند در واقع نيازی نيست واجب الوجودی كه اين برهان از ان صحبت می كند دانا و توانا باشد و نه حتی اخلاق مدار يا شخص وار باشد، اين برهان بيشتر به نظر از تفكر دئيسم پشتيبانی ميكند و ارتباط زيادی به تئيسم ندارد، در نتيجه گفتن اينكه خدا همان واجب الوجودی است كه علت وجود ممكن الوجود است نتيجه گيری غير منطقی و خود سرانه ای است.

سلام
خود انسان یک ممکن الوجود => دارای آگاهی و دانایی و توانایی

اگر علت انسان رو ردیابی کنیم میرسیم به اون واجب الوجود
__

ایا از یک واجب الوجود نااگاه و بدون درک => امکان ظهور علتی اگاه و توانا و دارای درک خواهد بود ؟

اگر جوابتان خیر هست!
قضیه حل شده خواهد بود

صدیق;954720 نوشت:
[=palatino linotype]دوم. ارتباط خدای فلسفه با خدای ادیان

برا ی اثبات این مسئله یک سری مقدمات نیاز است.
الف. در فلسفه اثبات میشود که موجودی هست که این موجود، واجب الوجود بالذات است.
ب. این موجود، برخلاف موجودات ممکن الوجود، غیر مخلوق است.
ج. در قران کریم و متون دینی تمام ادیان ابراهیمی، خداوند به عنوان تنها موجود "غیر مخلوق" معرفی شده است. چرا که به تعبیر قران کریم و ایه شریفه "هل من خالق غیر الله" و نیز ایه شریفه " ام خلقوا من غیر شیء ام هم الخالقون" متوجه میشویم که تنها خالق خداوند است و وقتی خالق به تعبیر خداوند فقط خداوند است، بنابراین یا خداوند، خودش مخلوق نیست یا مخلوق خودش است. فرض دوم که مستلزم تناقض است و فرض اول، همان مطلوب ماست.
د. بر اساس قران کریم، غیر خداوند همگی مخلوق هستند. زیرا قران کریم به صراحت بیان میکند که "الله خالق کل شیء" و این عمومیت، نشان دهنده آن است که خداوند خالق همه چیز است و هر چیزی مخلوق خداوند است. پس بجز الله شیء غیر مخلوقی وجود ندارد. (2)

در نتیجه دو مسئله به و جود می آید:
از سویی مشخص میشود که واجب الوجود، موجودی است که وجودش ضروری است و علت ندارد و تنها اوست که چنین وصفی را دارد.
از سو ی دیگر مشخص میشود که خداوند ادیان نیز موجودی است که مخلوق نیست و تنها اوست که این وصف را دارد.

بنابراین
واجب الوجود فلسفه همان خدای ادیان است.

2. برای مطالعه بیشتر ر.ک: درامدی بر فلسفه اسلامی، عبدالرسول عبودیت، قم، موسسه امام خمینی، 1386، فصل 18.

استدلال شما بر این پایه استوار است که شخص صحت قرآن و سایر متون دینی را بپذیرد. در صورت امکان ارتباط خدای فلسفه و خدای ادیان را بدون صحیح فرض کردن یک دین خاص اثبات کنید. چون اگر فرض کنیم متون دینی صحیح هستند دیگر اصلا نیازی به اثبات وجود خداوند نداریم.

Miss.Narges;954730 نوشت:
بنظر میاد ممکن الوجود تعبیر درستی نیست و بجاش میشه از اصطلاح ممکن الماهیة استفاده کرد.ما در جهان شاهدیم

سلام خواهر جان
از مطلب شما این برداشتو کردم اصالت رو به ماهیت میدین تا وجود!که میرداماد،استاد ملاصدرا هم چنین راهی پیش گرفته بود
اما بهتر از من میدونید که این راه بدتر نباشه بهتر نیست در تاپیکی دیگه تا ثبت بشه این موضوع نوشتم ولی خلاصه اگه بگم
محقق خوانساری که یک شیخ بزرگی و استاد علامه حلی و مجلسی هم بوده وقتی با ایراد ابن کمونه شبهه افتخار الشیاطین مواجه میشه عملا منهدم میشه و میگه من امام زمانو ببینم هیچی نمیخوام فقط میخوام جواب این شبهه رو بهم بده! و بسیاری از فلاسفه مسلمان امروزی ملا رو بخاطر چند چیز دوست دارن یکیش معاد جسمانی و حرکت جوهریش باشه یکی دیگش هم اینه اصالت وجود و آنطور که میگویند راه حلش. بسیاری از فلاسفه(مسلمان)خودشون میگن با اصالت ماهیت نمیشه جواب داد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اما حالا اگه بخواین اینجوری پیش برین هر نظمی ناظمی داره هر خیری خیر رساننده ای داره،عکسشو نمیتونین کاری کنین هر بی نظمی؟هر شری؟یا اینکه مثل چین یین یانگ و این چیزا و عالم تناقض در نظر بگیرین
چسباندن صفات به واجب الوجوب عملا خیلی سخته و از نظر من نشدنی!
من به شما یک نخ یا خط بی نهایتی را می دهم و میگویم این خط مطلقا سبز است دو انتهایش هم معلوم نیست و نامحدود است ولی همان قسمتی که در محدوده دیدتان قرار دارد می بینید مقداری قرمزی دارد
...ــــــــــــــــــــــ... آنوقت شما حرف مرا برای مطلقا سبز بودن خط باور میکنید؟(تا فردا بگویم خواهرم شما مگر دو انتهایش را دیدی که میگویی مطلقا سبزنیست؟شما آن قرمزی را میگیرید)یا باید شر و صفات رذیله را انکار کنید یا اگر بگویید شر وجود دارد به خدایمان بر خواهد گشت همانطور که نظم برمیگردد
بقول دیوید هیوم تمامی مسائل ما در زمینه علم خداباوری دین و فلسفه بر هسته شر استوار است و آدمی برای فرار از مسئله شر است که دست به دامن اینها شده است(دوس دارم اشاره کنم هیوم یکی از منقدان جریان گرایی از فتشیسم(تمایل به بت پرستی) تا مونوتیسم (یگانه باوری)و تشریح گر evolutionary religion مدت ها قبل از شکل گیری آن است)
اپیدمی فرگشتی یا بقول دوستان مذهبیمان فطرت تمایل به بهشت دارد ،انصافا می پرسم شما اکنون تمایل دارید بجای دنیای کنونی در دنیای بدون شر و رنجی باشید و پر از لذت یا خیر؟خب معلوم است که فطرت ما میگوید دنیای بدون رنج و صد درصد فطرت ما مطابق واقعیت نیست پس دنبال جایی میگردد که واقعیت مجهول باشد !چه جای بهتر از پس از مرگ؟(چیزی مانند خدای حفره ها)خب حالا فطرت ما باید (بقول شوپنهاور آدمی دلیل محور نیست،چیزی را می بیند خوشش می آید و برایش دلیل میسازد)برای حذف این مسئله آزار دهنده شر فکری کند و اینجاست که شما وارد هزار توی عمیقی میشوید تا حکمت را بیاورید که شر را توجیه کنید صفت از مطلقیت ساقط و به تناقض صفات میرسید مثال واسکن کودک را میزنیدو میگویید شرقلیل که درد است موجب خیر کثر میشود اما باز هم شاید به زبان اینطور بگوید ولی در دل مطمئنید که خداوند توانا نیست که بدون شر به خیر مطلق برسد حتی در یک فشرده گویی میتوان گفت تمامی صفات چیزی جز از بین بردن شر برای انسان نیست که به خدا نسبت میدهیم(منظور از ضمیر شما ،شما نیستین، تفکر مذهبیه که برای راحتی شمارو فرض کردم)
امروزه میدانیم که تضاد بین آنچه هست و آنچه که میخواهیم باشد(آرمان-بهشت)باعث بسیاری از اختلالات روانی میشود ازین رو در بسیاری از ادیان و حتی غیر الهی راضی شدن به شر و رنج طبیعت یا صبر بر رنج است که تقریبا در همه مکاتب فضیلت است و تضمین گر بهترین دنیا های پس از مرگ(فکر نکنم حتی نیاز باشه از فواید فراوان دنیوی این تفکر که متوجه فرد میشه بگم)
از نظر من کل خداباوری یک چیز است منطقی کردن شر!و کل الحاد یک چیز است عدم پذیرفتن منطقی بودن شر!ازین روست که من به رفقا میگم هر کی خداشو از مسئله شر نجات بده دیگه مشکلی براش پیش نمیاد
اما در مورد برهان نظم بسیاری از دوستان را میبینم که میخواهند با فرگشت ردش کنن که بنظرم راه طولانی هستش تو کتاب هیوم در یک فرازی بدون پرداختن به اینکه نظم وجود دارد یا نه از حیطه اعتبار ساقطش کرده
فارق ازینکه در میان فلاسفه بعد پیلی هم دیگه اعتباری نداشته

[=palatino linotype]

Miss.Narges;954730 نوشت:
از نظر شما علیت فقط در ماهیت برقرار هست یا در وجود و هم در ماهیت؟

باعرض سلام
بر اساس اصالت وجود، ماهیت چیزی نیست جز امری ذهنی و واقعیت مستقل خارجی ندارد.
بنابراین علیت و ایجاد شدن به آن تعلق نمیگیرد. بلکه به وجود تعلق میگیرد.

Miss.Narges;954730 نوشت:
بنظر میاد ممکن الوجود تعبیر درستی نیست و بجاش میشه از اصطلاح ممکن الماهیة استفاده کرد.ما در جهان شاهدیم که علیت در ماهیت همیشه رخ میده نه در وجود داشتن شی

بر اساس اصالت وجود، استدلال امکان و وجوب، مربوط به امکان فقری موجودات ممکن الوجود میشود.
یعنی موجودات یا فقیر هستند یا غنی.
فقر مربوط به فقر وجودی است که همان امکان آنهاست.
این فقر هم مربوط به نحوه وجود انهاست نه ماهیت آنها.

Miss.Narges;954730 نوشت:
چگونه میشه ثابت کرد علیت در وجود هم برقراره؟

بدین صورت که به حصر عقلی و تحلیل عقلی، هر موجودی یا وجود دارد یا ماهیت یا هر دو.
بر اساس اصالت وجود، انچه عالم خارج را پر کرده است و منشأ اثر است و مستقل است، وجود است نه ماهیت.
وقتی ماهیت اصلا تحقق خارجی ندارد و فقط با تحلیل عقلی میتوان انرا از وجود جدا کرد، پس چیزی نیست که بخواهد ایجاد شود.
پس جعل و ایجاد به وجود تعلق دارد نه ماهیت.
البته تعلق نگرفتن جعل به ماهیت، به صورت سالبه به انتفای موضوع است.
یعنی اصلا ماهیت در خارج، ماهیت تحققی ندارد تا جعل بخواهد به آن تعلق بگیرد.

[=palatino linotype]

به من بیاموز;954759 نوشت:
واقعا چرا نمیتوان تصور کرد که خدا همان حالت اولیه جهان هستی باشه ؟

حالتهای اولیه جهان هستی چیست؟
منظور موجود یا موجوداتی خاص است یا چیز دیگری؟
اگر موجود خاصی منظور است، سوال این است که آیا مادی است یا مجرد؟
اگر مادی است که محدود است و محدودیتهای زیادی او را احاطه کرده است پس نیازمند است و نمیتواند واجب الوجود و خدا باشد.

اگر مجرد است، ماهیت دارد یا ندارد؟
اگر مجرد دارای ماهیت است پس نیازمند اجزایش است و محدود میشود و در نتیجه نمیتواند واجب الوجود و خدا باشد.
اگر هم دارای ماهیت نباشد، سوال این است که رابطه او با موجودات دیگر چگونه است.
و او چطور توانسته است ماده اولیه برای موجودات مادی دیگر شده است؟
چطور یک موجود مجرد میتواند ماده اولیه برای موجودات مادی بشود؟

[=palatino linotype]

وایسلی گوجا;954770 نوشت:
استدلال شما بر این پایه استوار است که شخص صحت قرآن و سایر متون دینی را بپذیرد. در صورت امکان ارتباط خدای فلسفه و خدای ادیان را بدون صحیح فرض کردن یک دین خاص اثبات کنید. چون اگر فرض کنیم متون دینی صحیح هستند دیگر اصلا نیازی به اثبات وجود خداوند نداریم.

باسلام

ما نخواستیم برای اثبات خدا از قران و متون دینی استفاده کنیم.
سوال این بود که واجب الوجودی که فلسفه اثبات میکند هیچ ربطی به خدای ادیان ندارد.
پاسخ ما این بود که اتفاقا خصوصیاتی که برای این دو گفته شده است، یکسان است.
انچه در فلسفه اثبات میشود همان موجودی که در متون دینی خدا خوانده میشود.

صدیق;955199 نوشت:
بر اساس اصالت وجود، ماهیت چیزی نیست جز امری ذهنی و واقعیت مستقل خارجی ندارد.

صدیق;955199 نوشت:
بر اساس اصالت ماهیت، انچه عالم خارج را پر کرده است و منشأ اثر است و مستقل است، وجود است نه ماهیت.

سلام دو جمله بالا تناقض دارند.

صدیق;955199 نوشت:
وقتی ماهیت اصلا تحقق خارجی ندارد و فقط با تحلیل عقلی میتوان انرا از وجود جدا کرد، پس چیزی نیست که بخواهد ایجاد شود.
پس جعل و ایجاد به وجود تعلق دارد نه ماهیت.
البته تعلق نگرفتن جعل به ماهیت، به صورت سالبه به انتفای موضوع است.
یعنی اصلا ماهیت در خارج، ماهیت تحققی ندارد تا جعل بخواهد به آن تعلق بگیرد.

شما فرمودید علیت به ماهیت تعلق نمی گیرد.
اما ما فقط شاهدیم که در فرایند علت و معلول فقط ماهیتها تغییر میکنند و چیز جدید خلق و نابود نمیشود تا علیت رو فقط منحصر به وجود بدانیم.
مثلا وقتی کاغذ میسوزد و به کربن و خاکستر تبدیل میشود وجودش معدوم نمی شود بلکه ماهیت کاغذ تغییر می کند.کاغذ یک جنس و ماهیت است و کاغذ سوخته و خاکستر یک ماهیت دیگر.
خب اینجا اتش علت و کاغذ سوخته معلول می باشد.اما اتش فقط ماهیت کاغذ رو تغییر داده و ماده جدیدی خلق نشده و معدوم هم نشده.بلکه فقط ماهیتش تغییر پیدا کرده.

[=palatino linotype]

Miss.Narges;955258 نوشت:
سلام دو جمله بالا تناقض دارند.

باسلام
ممنون از دقت نظر شما
در جمله دوم، اشتباهی صورت گرفت و به جای اصالت وجود، اصالت ماهیت نوشته شد.

Miss.Narges;955258 نوشت:
شما فرمودید علیت به ماهیت تعلق نمی گیرد.
اما ما فقط شاهدیم که در فرایند علت و معلول فقط ماهیتها تغییر میکنند و چیز جدید خلق و نابود نمیشود تا علیت رو فقط منحصر به وجود بدانیم.
مثلا وقتی کاغذ میسوزد و به کربن و خاکستر تبدیل میشود وجودش معدوم نمی شود بلکه ماهیت کاغذ تغییر می کند.کاغذ یک جنس و ماهیت است و کاغذ سوخته و خاکستر یک ماهیت دیگر.
خب اینجا اتش علت و کاغذ سوخته معلول می باشد.اما اتش فقط ماهیت کاغذ رو تغییر داده و ماده جدیدی خلق نشده و معدوم هم نشده.بلکه فقط ماهیتش تغییر پیدا کرده.

تصویری که شما از ماهیت دارید با تصویری که اصالت وجودی ها ترسیم میکنند.
بر اساس اصالت وجود، اصلا ماهیت تحققی در عالم خارج ندارد بلکه حد وجودی و نهایت وجود موجودات است.
مثلا کاغذی را تصور کنید که تمام مساحت درونی این تکه کاغذ وجود اوست و ماهیت او صرفا خطوطی است که او را از بقیه موجودات دیگر جدا میکند.
البته این خطوط نیز هیچ بهره ای از وجود ندارند بلکه تنها حدودی هستند که این موجود را از موجودات دیگر جدا میکنند.
بنابراین
در کاغذی که سوخته میشود، وجود خاص این موجود تغییر کرده و با حرکت در کم و کیف و در اصل در ذات و جوهرش تغییر میکند. پس م اهیتی در کار نیست تا بخواهد تغییر کند.

پرسش: [=palatino linotype][=microsoft sans serif] ايا برهان وجوب و امکان توجيه منطقي براي باور به خدا فراهم مي کند یا خیر؟

پاسخ:[=palatino linotype]

[=palatino linotype] پاسخ به این اشکال نیازمند بیان دو نکته است:
نخست. تقریر برهان وجوب وامکان و بیان محل بحث
دوم. بیان ارتباط بین خدای فلسفه(واجب الوجود بالذات) و خدای ادیان(الله و ...)
بنابراین لازم است به صورت مجزا به این دو مسئله بپردازیم.

[=palatino linotype]مسئله نخست: برهان وجوب و امکان

[=palatino linotype]در مورد برهان وجوب و امکان توجه به این نکته ضروری و اساسی است که بدانیم این برهان به دنبال چه چیزی است.
بنابراین نخست باید مفاد انرا بدانیم.
این برهان با استفاده از تقسیم موجودات جهان به دو موجود(واجب و ممکن) و سه فرض عقلی(واجب، ممتنع و ممکن) به دنبال اثبات وجود واجب الوجود یا همان خدای ادیان است.
بدین صورت که
م1. هر موجودی را که در نظر بگیریم، یا واجب الوجود است یا نیازمند به واجب.
زیرا هر موجودی بر اساس فرض عقلی چون موجود است یا واجب باید باشد و یا ممکن. یعنی یا باید نیازمند به علت باشد یا بی نیاز.

م2. بنابراین واجب الوجود در هر صورتی اثبات میشود.
زیرا:
اگر این موجود واجب الوجود نباشد، پس ممکن الوجود است.
هر ممکن الوجودی برای موجود شدن نیاز به علتی دارد هستی بخش.
علت هستی بخش او یا واجب الوجود است یا خودش است یا ممکن الوجودی مثل خودش.
فرض اول مستلزم اثبات وجود واجب است.
فرض دوم مستلزم دور است پس باطل است.
فرض سوم نیز اگر در نهایت به واجب الوجود نرسد، مستلزم تسلسل است و به همین جهت باطل است.

بنابراین در هر صورت، وجود واجب الوجود اثبات میشود.(1)

باتوجه به این مسئله مشخص میشود که محور این استدلال، وجوب و امکان موجودات است نه مادی و مجرد بودن آنها.
به همین جهت، همه موجودات ماسوی الله و هرچه غیر از خداوند است در دایره ممکنات قرار میگیرند و نمیتوانند علت نهایی باشند.

آنچه در این برهان مورد توجه است، وجود موجودی است که وجودش ضروری است و این ضرورت و وجوب از ناحیه موجود دیگری یا در مقایسه با موجود دیگری به آن ملحق نشده است.

[=palatino linotype]دوم. ارتباط خدای فلسفه با خدای ادیان

برا ی اثبات این مسئله یک سری مقدمات نیاز است.
الف. در فلسفه اثبات میشود که موجودی هست که این موجود، واجب الوجود بالذات است.
ب. این موجود، برخلاف موجودات ممکن الوجود، غیر مخلوق است.
ج. در قران کریم و متون دینی تمام ادیان ابراهیمی، خداوند به عنوان تنها موجود "غیر مخلوق" معرفی شده است. چرا که به تعبیر قران کریم و ایه شریفه "هل من خالق غیر الله" و نیز ایه شریفه " ام خلقوا من غیر شیء ام هم الخالقون" متوجه میشویم که تنها خالق خداوند است و وقتی خالق به تعبیر خداوند فقط خداوند است، بنابراین یا خداوند، خودش مخلوق نیست یا مخلوق خودش است. فرض دوم که مستلزم تناقض است و فرض اول، همان مطلوب ماست.
د. بر اساس قران کریم، غیر خداوند همگی مخلوق هستند. زیرا قران کریم به صراحت بیان میکند که "الله خالق کل شیء" و این عمومیت، نشان دهنده آن است که خداوند خالق همه چیز است و هر چیزی مخلوق خداوند است. پس بجز الله شیء غیر مخلوقی وجود ندارد. (2)

در نتیجه دو مسئله به و جود می آید:
از سویی مشخص میشود که واجب الوجود، موجودی است که وجودش ضروری است و علت ندارد و تنها اوست که چنین وصفی را دارد.
از سو ی دیگر مشخص میشود که خداوند ادیان نیز موجودی است که مخلوق نیست و تنها اوست که این وصف را دارد.

بنابراین
واجب الوجود فلسفه همان خدای ادیان است.


ــــــــــــ[=palatino linotype]
1. [=palatino linotype]ر.ک: محمد حسین طباطبایی، نهایه الحکمه، قم، نشر اسلامی، 1422ق، مرحله 12، فصل1.
[=palatino linotype][=palatino linotype][=palatino linotype]2. برای مطالعه بیشتر ر.ک:
[=palatino linotype][=palatino linotype][=palatino linotype][=palatino linotype][=palatino linotype][=palatino linotype][=palatino linotype]عبدالرسول عبودیت، [=palatino linotype][=palatino linotype][=palatino linotype][=palatino linotype][=palatino linotype][=palatino linotype][=palatino linotype]درامدی بر فلسفه اسلامی، قم، موسسه امام خمینی، 1386، فصل 18.

موضوع قفل شده است