جمع بندی جنسیت انسان متعلق به جسم هست یا روح را هم شامل می شود؟

تب‌های اولیه

33 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جنسیت انسان متعلق به جسم هست یا روح را هم شامل می شود؟

جنسیت انسان متعلق به جسم هست یا روح را هم شامل میشود؟
با توجهبه اینکه افرادی هستند به آنها ترنس میگویند یعنی جسمشان دارای یک جنسیت هست ولی روحشان از جنسیت دیگر. حالا عبارتیست در پزشکی که به این افراد ترنس گفته میشود. حالا با توجه به مجرد بودن روح انسان چگونه جنسیت به آن نسبت داده میشود؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مسلم

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام

س.سعید;953353 نوشت:
جنسیت انسان متعلق به جسم هست یا روح را هم شامل میشود؟
با توجهبه اینکه افرادی هستند به آنها ترنس میگویند یعنی جسمشان دارای یک جنسیت هست ولی روحشان از جنسیت دیگر. حالا عبارتیست در پزشکی که به این افراد ترنس گفته میشود. حالا با توجه به مجرد بودن روح انسان چگونه جنسیت به آن نسبت داده میشود؟

ببینید درست است که روح انسان مجرد است، اما وقتی به بدن تعلق گرفت که از آن تعبیر به «نفس» میشود تحت تأثیر این تعلق قرار خواهد گرفت؛ یعنی در رفتارهایش نیاز به ابزارهای مادی دارد، با چشم است که می بیند، با گوش است که میشنود، با مغز است که فکر می کند.
در نیازهایش، نیازهای مادی را هم در خود درک خواهد کرد، مثلا روح هرگز گرسنه و تشنه نمیشود، اما این نفس به خاطر تعلق به بدن هم گرسنگی را درک می کند، و هم تشنگی را، این نفس است که دارد درک می کند، اما منشأ این نیاز تعلق او به جسم و بدن است.

بنابراین تلاقی نفس و بدن موجب تشکیل لایه میانی دیگری میشود که تا حدی شخصیت انسان را می سازد و از آن به «روان» تعبیر می شود که جدای از روح است، و قرآن از آن به «شاکله» تعبیر می کند، لذا از مطالعه رفتار می توان به شناخت شخصیت پی برد(شناخت روح و نفس در قرآن و تأثیر آنها بر شخصیت انسان، محمدرضا حاج اسماعیلی، زهرا فقیهی، فصلنامه علمی پژوهشی اندیشه نوین اسلامی، ش23، زمستان 1389، ص157)

با این اوصاف تعلق روح به بدن به گونه ای انسان را دارای سه ساحت می کند که از هر کدام جداگانه در علوم مختلفی بحث میشود:
روح: که از آن در فلسفه بحث میشود.
روان: که از آن در روانشناسی بحث میشود.
بدن: که از آن در پزشکی بحث می شود.

تمام تفاوت های غیر جسمانی زن و مرد به این مسئله ختم میشود، این که زن ها نگرشی جزء نگر داشته و مردها کل نگر هستند، اینکه عنصر عواطف در زن ها پررنگ تر است، و مانند آن ناشی از تفاوت های جسمانی است که نفس را دارای شخصیت خاص می کند.
چرا که بدن در حکم یک ابزار برای نفس است، لذا بروز و نمود نفس متناسب با توانایی بدن است، اگر چشم ضعیف باشد روح هم توان دیدن چندانی نخواهد داشت، اگر مغز قوی باشد نفس هم فهم و درک بهتری خواهد داشت؛ لذا می گویند برای تقویت حافظه مثلا عسل بخورید یا مسواک بزنید و مانند آن، چون توانایی های نفس متناسب با بدن است که ظاهر میشود.

بنابراین جنسیت بیولوژیک انسان که همان تفاوت های بدنی و جسمی زن و مرد هست از اندام های جنسی گرفته تا تفاوت در هورمون ها جنسی، و نیز تفاوت های مغزی و مانند آن نفس را متأثر از خود میسازد، و نفس تمایلاتی متناسب با این جسم خواهد داشت.

مسئله ترنسکشوال اختلالی در این تناسب است، یعنی انسان یک جنسیت جسمی و بیولوژیکی دارد که همان اندام های جنسی است و از آن به (Sex) تعبیر میشود، و یک هویت و شخصیت جنسی که از آن به (Gender) یاد میشود. اختلال ترنسکشوال در خصوص شخصیت و هویت جنسی است، نه روح!! یعنی شخصیت و روان انسان که باید با جنسیتش تناسب داشته باشد، دچار اشکال شده، و شخصیت جنسی شخص (gender) دچار اختلال شده است، اما همانطور که اشاره شد این مطلقا به روح مربوط نیست، بلکه متعلق به این رابطه و به تعبیری روان و شخصیت اوست.

حتی در اختلال های جسمی مانند ضربه خوردن به مغز که گاهی منجر به دیوانگی میشود هم مشکل از روح نیست، روح سالم است، اما ابزار این روح لطمه خورده است، مغز خراب است، روح نمیتواند از این ابزار استفاده کند.

مسلم;954072 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام

ببینید درست است که روح انسان مجرد است، اما وقتی به بدن تعلق گرفت که از آن تعبیر به «نفس» میشود تحت تأثیر این تعلق قرار خواهد گرفت؛ یعنی در رفتارهایش نیاز به ابزارهای مادی دارد، با چشم است که می بیند، با گوش است که میشنود، با مغز است که فکر می کند.
در نیازهایش، نیازهای مادی را هم در خود درک خواهد کرد، مثلا روح هرگز گرسنه و تشنه نمیشود، اما این نفس به خاطر تعلق به بدن هم گرسنگی را درک می کند، و هم تشنگی را، این نفس است که دارد درک می کند، اما منشأ این نیاز تعلق او به جسم و بدن است.

بنابراین تلاقی نفس و بدن موجب تشکیل لایه میانی دیگری میشود که تا حدی شخصیت انسان را می سازد و از آن به «روان» تعبیر می شود که جدای از روح است، و قرآن از آن به «شاکله» تعبیر می کند، لذا از مطالعه رفتار می توان به شناخت شخصیت پی برد(شناخت روح و نفس در قرآن و تأثیر آنها بر شخصیت انسان، محمدرضا حاج اسماعیلی، زهرا فقیهی، فصلنامه علمی پژوهشی اندیشه نوین اسلامی، ش23، زمستان 1389، ص157)

با این اوصاف تعلق روح به بدن به گونه ای انسان را دارای سه ساحت می کند که از هر کدام جداگانه در علوم مختلفی بحث میشود:
روح: که از آن در فلسفه بحث میشود.
روان: که از آن در روانشناسی بحث میشود.
بدن: که از آن در پزشکی بحث می شود.

تمام تفاوت های غیر جسمانی زن و مرد به این مسئله ختم میشود، این که زن ها نگرشی جزء نگر داشته و مردها کل نگر هستند، اینکه عنصر عواطف در زن ها پررنگ تر است، و مانند آن ناشی از تفاوت های جسمانی است که نفس را دارای شخصیت خاص می کند.
چرا که بدن در حکم یک ابزار برای نفس است، لذا بروز و نمود نفس متناسب با توانایی بدن است، اگر چشم ضعیف باشد روح هم توان دیدن چندانی نخواهد داشت، اگر مغز قوی باشد نفس هم فهم و درک بهتری خواهد داشت؛ لذا می گویند برای تقویت حافظه مثلا عسل بخورید یا مسواک بزنید و مانند آن، چون توانایی های نفس متناسب با بدن است که ظاهر میشود.

بنابراین جنسیت بیولوژیک انسان که همان تفاوت های بدنی و جسمی زن و مرد هست از اندام های جنسی گرفته تا تفاوت در هورمون ها جنسی، و نیز تفاوت های مغزی و مانند آن نفس را متأثر از خود میسازد، و نفس تمایلاتی متناسب با این جسم خواهد داشت.

مسئله ترنسکشوال اختلالی در این تناسب است، یعنی انسان یک جنسیت جسمی و بیولوژیکی دارد که همان اندام های جنسی است و از آن به (Sex) تعبیر میشود، و یک هویت و شخصیت جنسی که از آن به (Gender) یاد میشود. اختلال ترنسکشوال در خصوص شخصیت و هویت جنسی است، نه روح!! یعنی شخصیت و روان انسان که باید با جنسیتش تناسب داشته باشد، دچار اشکال شده، و شخصیت جنسی شخص (gender) دچار اختلال شده است، اما همانطور که اشاره شد این مطلقا به روح مربوط نیست، بلکه متعلق به این رابطه و به تعبیری روان و شخصیت اوست.

حتی در اختلال های جسمی مانند ضربه خوردن به مغز که گاهی منجر به دیوانگی میشود هم مشکل از روح نیست، روح سالم است، اما ابزار این روح لطمه خورده است، مغز خراب است، روح نمیتواند از این ابزار استفاده کند.


سلام
ممنون از جواب مفیدی که دادید ولی سوالی برایم پیش آمد این است که بنا به گفته شما روان در حقیقت متاثر از جسم و روح است و مثالی هم زدید که در اثر سانحه مغز آسیب دیده در اثر این آسیب روان هم آسیب دیده. خوب این منطقیست که روح سالم هست ولی جسم صدمه دیده و در اثر صدمه جسم روان هم متاثر شده.حال سوال اصلی اینجاست در افرادی که به اختلال ترنسکشوال مبتلا هستند روح که مجرد هست پس به آن جنسیت تعلق نمیگیرد و جسم هم که جنسیت مخالف روان دارد این روان این جنسیت را از کجا آورده؟ از روح که نمی تواند نشات گرفته باشد از جسم هم اگر نشات گرفته باید هم جنس جسم میشده این تغایر از کجا و به چه دلیل بوده است؟

مسلم;954072 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام

ببینید درست است که روح انسان مجرد است، اما وقتی به بدن تعلق گرفت که از آن تعبیر به «نفس» میشود تحت تأثیر این تعلق قرار خواهد گرفت؛ یعنی در رفتارهایش نیاز به ابزارهای مادی دارد، با چشم است که می بیند، با گوش است که میشنود، با مغز است که فکر می کند.
در نیازهایش، نیازهای مادی را هم در خود درک خواهد کرد، مثلا روح هرگز گرسنه و تشنه نمیشود، اما این نفس به خاطر تعلق به بدن هم گرسنگی را درک می کند، و هم تشنگی را، این نفس است که دارد درک می کند، اما منشأ این نیاز تعلق او به جسم و بدن است.

بنابراین تلاقی نفس و بدن موجب تشکیل لایه میانی دیگری میشود که تا حدی شخصیت انسان را می سازد و از آن به «روان» تعبیر می شود که جدای از روح است، و قرآن از آن به «شاکله» تعبیر می کند، لذا از مطالعه رفتار می توان به شناخت شخصیت پی برد(شناخت روح و نفس در قرآن و تأثیر آنها بر شخصیت انسان، محمدرضا حاج اسماعیلی، زهرا فقیهی، فصلنامه علمی پژوهشی اندیشه نوین اسلامی، ش23، زمستان 1389، ص157)

با این اوصاف تعلق روح به بدن به گونه ای انسان را دارای سه ساحت می کند که از هر کدام جداگانه در علوم مختلفی بحث میشود:
روح: که از آن در فلسفه بحث میشود.
روان: که از آن در روانشناسی بحث میشود.
بدن: که از آن در پزشکی بحث می شود.

تمام تفاوت های غیر جسمانی زن و مرد به این مسئله ختم میشود، این که زن ها نگرشی جزء نگر داشته و مردها کل نگر هستند، اینکه عنصر عواطف در زن ها پررنگ تر است، و مانند آن ناشی از تفاوت های جسمانی است که نفس را دارای شخصیت خاص می کند.
چرا که بدن در حکم یک ابزار برای نفس است، لذا بروز و نمود نفس متناسب با توانایی بدن است، اگر چشم ضعیف باشد روح هم توان دیدن چندانی نخواهد داشت، اگر مغز قوی باشد نفس هم فهم و درک بهتری خواهد داشت؛ لذا می گویند برای تقویت حافظه مثلا عسل بخورید یا مسواک بزنید و مانند آن، چون توانایی های نفس متناسب با بدن است که ظاهر میشود.

بنابراین جنسیت بیولوژیک انسان که همان تفاوت های بدنی و جسمی زن و مرد هست از اندام های جنسی گرفته تا تفاوت در هورمون ها جنسی، و نیز تفاوت های مغزی و مانند آن نفس را متأثر از خود میسازد، و نفس تمایلاتی متناسب با این جسم خواهد داشت.

مسئله ترنسکشوال اختلالی در این تناسب است، یعنی انسان یک جنسیت جسمی و بیولوژیکی دارد که همان اندام های جنسی است و از آن به (Sex) تعبیر میشود، و یک هویت و شخصیت جنسی که از آن به (Gender) یاد میشود. اختلال ترنسکشوال در خصوص شخصیت و هویت جنسی است، نه روح!! یعنی شخصیت و روان انسان که باید با جنسیتش تناسب داشته باشد، دچار اشکال شده، و شخصیت جنسی شخص (gender) دچار اختلال شده است، اما همانطور که اشاره شد این مطلقا به روح مربوط نیست، بلکه متعلق به این رابطه و به تعبیری روان و شخصیت اوست.

حتی در اختلال های جسمی مانند ضربه خوردن به مغز که گاهی منجر به دیوانگی میشود هم مشکل از روح نیست، روح سالم است، اما ابزار این روح لطمه خورده است، مغز خراب است، روح نمیتواند از این ابزار استفاده کند.

با سلام وعرض ادب

استاد گرامی این نوع تقسیم بندی برگرفته از دینه یا

فلسفه ست .بر اساس چه چیزی میگیم روح جنسیت نداره .یا انسان دو بعدی آفریده شده یا جسم وروحش

از هم جداست و... .

اصلا چقدر میشه رو این نظریه حساب باز کرد ?

با تشکر

س.سعید;954084 نوشت:
حال سوال اصلی اینجاست در افرادی که به اختلال ترنسشکوال مبتلا هستند روح که مجرد هست پس به آن جنسیت تعلق نمیگیرد و جسم هم که جنسیت مخالف روان دارد این روان این جنسیت را از کجا آورده؟ از روح که نمی تواند نشات گرفته باشد از جسم هم اگر نشات گرفته باید هم جنس جسم میشده این تغایر از کجا و به چه دلیل بوده است؟


قطعا همانطور که علت جنون را باید در ناکارآمدی مغز و آسیب دیدن بُعد جسمانی جستجو کرد، در اختلال ترنسکشوال هم همینطور است، یعنی ما روحِ معلول یا روحِ صدمه دیده نداریم!! بیماری های روح همان رذائل و فضائل روحی و اخلاقی هستند، و آن بیماری ها و نارسایی های جسمی که ما در دنیا می بینیم در روح و نفس راه ندارد.

بنابراین اختلال ترنس حتما به جسم برمی گردد، لذا در پزشکی از آن بحث میشود که چه اختلالاتی در بدن موجب بروز چنین شخصیتی در انسان میشود، بنده فی الجمله می توانم بگویم آنچه که ویژگی های هویت جنسی به انسان می دهد عمدتا هورمون ها هستند، حتی اندام های جنسی و مثلا تغییرات جنسیتی در دوران بلوغ نیز با ترشح هورمون ها در ارتباط است لذا این اختلال از جسم است که به روان انتقال یافته، به همین خاطر گاهی برای درمان این اختلال ها، هورمون های موافق با جنسیت بیولوژیکی به بدن شخص تزریق میشود تا تمایلات درونی اش با جنسیت بیولوژیکی اش هماهنگ شود.

همای رحمت;954095 نوشت:
استاد گرامی این نوع تقسیم بندی برگرفته از دینه یا

فلسفه ست .بر اساس چه چیزی میگیم روح جنسیت نداره .یا انسان دو بعدی آفریده شده یا جسم وروحش

از هم جداست و... .

اصلا چقدر میشه رو این نظریه حساب باز کرد ?

با سلام و احترام
اینکه انسان دو بُعدی است که در بسیاری از آیات و روایات آمده است که بحث مفصلی است، اگر در این مسئله تردید دارید بفرمایید تا به صورت مختصر مستنداتش ارائه شود.

اما اگر ابهامتان در خصوص جنسیت نداشتن روح است، دلیلش عقلی است، باید توجه کنید که روح مجرد از ماده است، و وقتی چیزی مجرد از ماده شد اصلا جنسیت برای او معنا ندارد!! چون جنسیت یعنی تقسیم به جنس مذکر و جنس مونث از مختصات جسم است!! خوب تصور کنید، شما وقتی یک چیز را مجرد از ماده دانستید چطور می توانید برای آن جنسیت قائل شوید؟! به همین خاطر می گوییم ملائکه جنسیت ندارند، چون مجرد از ماده هستند.

اینکه ما مرتب می گوییم طبق تعالیم دین، و نیز طبق فلسفه اسلامی که روح انسان را مجرد از ماده می دانند اصلا برتری مرد بر زن یا بالعکس اصلا معنا ندارد! به همین خاطر است، چون ارزش انسان به روح اوست که او را اشرف مخلوقات ساخته است و این روح جنسیت بردار نیست!

تمام این تفاوت های شخصیتی و هویت جنسی زنانه و مردانه که از آن تعبیر به (Gender) می شود به خاطر تعلق این نفس به بدن است، همانطور که اصل میل جنسی و نیز احساس گرسنگی و تشنگی و مانند آن از همین مسئله نشأت گرفته است.

مسلم;954103 نوشت:
با سلام و احترام
اینکه انسان دو بُعدی است که در بسیاری از آیات و روایات آمده است که بحث مفصلی است، اگر در این مسئله تردید دارید بفرمایید تا به صورت مختصر مستنداتش ارائه شود.

اما اگر ابهامتان در خصوص جنسیت نداشتن روح است، دلیلش عقلی است، باید توجه کنید که روح مجرد از ماده است، و وقتی چیزی مجرد از ماده شد اصلا جنسیت برای او معنا ندارد!! چون جنسیت یعنی تقسیم به جنس مذکر و جنس مونث از مختصات جسم است!! خوب تصور کنید، شما وقتی یک چیز را مجرد از ماده دانستید چطور می توانید برای آن جنسیت قائل شوید؟! به همین خاطر می گوییم ملائکه جنسیت ندارند، چون مجرد از ماده هستند.

اینکه ما مرتب می گوییم طبق تعالیم دین، و نیز طبق فلسفه اسلامی که روح انسان را مجرد از ماده می دانند اصلا برتری مرد بر زن یا بالعکس اصلا معنا ندارد! به همین خاطر است، چون ارزش انسان به روح اوست که او را اشرف مخلوقات ساخته است و این روح جنسیت بردار نیست!

تمام این تفاوت های شخصیتی و هویت جنسی زنانه و مردانه که از آن تعبیر به (Gender) می شود به خاطر تعلق این نفس به بدن است، همانطور که اصل میل جنسی و نیز احساس گرسنگی و تشنگی و مانند آن از همین مسئله نشأت گرفته است.


با سلام وعرض ادب وتشکر

استاد گرامی من نمیگم روح جنسیت داره ولی شنیدم

روح زن ومرد با هم فرق داره وبه همین دلیله که عکس العملاشون با هم متفاوته

که شما در پاسخ این سوال میفرمایید از تفاوت هورمونهاست .

خب این هورمونها چی هستن آیا مادی صرف هستن؟

به فرض میشه بدون دلیل و به صرف رشد علم

من که زن هستم برم تغییر جنسیت بدم و تمام رفتارهام

وتفکراتم مردونه بشن؟

[="Tahoma"][="Navy"]

س.سعید;953353 نوشت:
جنسیت انسان متعلق به جسم هست یا روح را هم شامل میشود؟
با توجهبه اینکه افرادی هستند به آنها ترنس میگویند یعنی جسمشان دارای یک جنسیت هست ولی روحشان از جنسیت دیگر. حالا عبارتیست در پزشکی که به این افراد ترنس گفته میشود. حالا با توجه به مجرد بودن روح انسان چگونه جنسیت به آن نسبت داده میشود؟

سلام
در قرآن کریم از دختر نامیدن فرشتگان که موجودات مجرد ملکوتی هستند مذمت شده است. شاید این مذمت خود نشانه ای بر نفی جنسیت در عالم ملکوت باشد. روح انسان هم بذاته امر ملکوتی است لذا فاقد جنسیت است .
پس جنسیت از کجا ناشی می شود؟ پاسخ این است که جنسیت از بدن ناشی می شود. این بدن افراد است که ظهور صفات خاص و در نتیجه جنسیت را ناشی می شود. حال اگر به فرض مردی بود با صفات زنانه یا بالعکس باید دید در بدن او چه فاکتورهای مهمی در بروز صفات، دچار اختلال شده است مثلا در میزان هورمونها و مانند آن. نتیجه اینکه حتی در افراد ترنس هم باید شباهتهای جسمانی با جنس مخالف را جستجو کرد.
و اما در جسم مثالی مساله جنسیت ربطی به بدن ندارد بلکه این تمایل خود روح در نحوه نمایش به دیگران است که تعیین کننده است بطوری که اغلب افراد خود را به همان شکل وجود مادی به دیگران نشان می دهند. پس جنسیت در بدن ملکوتی تابع اراده و البته اصول تمثل ملکوتی است.
یا علیم[/]

همای رحمت;954131 نوشت:
روح زن ومرد با هم فرق داره وبه همین دلیله که عکس العملاشون با هم متفاوته

که شما در پاسخ این سوال میفرمایید از تفاوت هورمونهاست .

خب این هورمونها چی هستن آیا مادی صرف هستن؟

بله تفاوت های عاطفی زن و مرد نشأت گرفته از خصوصیات جسمانی آنها از جمله هورمون هاست، نه روح آنها!
ببینید اینها در جای خود بحث شده که روح از بدن حادث میشود، یعنی با رشد جنین و ادامه سیر تکاملی ، جنین دارای یک بُعد تجردی به نام نفس میشود، این نفس برخواسته از همین بدن است، و ابزارش نیز همین بدن است، پس این تفاوت ها از این تفاوت های جسمانی نشأت میگیرد که اختیارات و توان روح را تحت الشعاع خودش قرار می دهد.

هر چه بدن از نظر قوه تفکر، بینایی، شنوایی و مانند آن قوی تر باشد روح هم مجال بیشتری برای فعل پیدا می کند، اما این بدین معنا نیست که روح قوی تر است!! مذکر بودن و مونث بودن جسم هم همینطور، چون مذکر بودن و مونث بودن فقط در اندام های جنسی خلاصه نمیشود، بلکه تغییرات اندازه مغز، و تغییرات هورمونی و مانند آن را هم شامل میشود. . اینها موجب تغییر در خصوصیات رفتاری و شخصیت زن و مرد میشود. اما ربطی به روح ندارد!
آنچه موجب تقویت روح میشود ویژگی ها حقیقی روح است مانند علم و صفای باطن و دوری از رذائل و اتصاف به فضائل و... مانند آن.

همای رحمت;954131 نوشت:
به فرض میشه بدون دلیل و به صرف رشد علم
من که زن هستم برم تغییر جنسیت بدم و تمام رفتارهام
وتفکراتم مردونه بشن؟


بله، میشود
کسانی که دچار اختلال ترنسکشوال هستند، دقیقا مشکلشان همین است، پس تغییرات جسمی و هورمونی می تواند به تغییرات شخصیتی و روانی منجر بشود، همانطور که برعکسش هم همین است، یعنی برای درمان هم با تجویز داروهای خوردنی یا تزریقی از طریق جسم اقدام میشود.

به عبارت دیگر نقش جسم و روان نقش دو سویه است، می توان با آرامش دادن به روان برخی بیماری های جسمی را درمان کرد، و می توان با دارو دادن و برخی تغییرات جسمی، روان انسان را درمان کرد.

مسلم;954140 نوشت:
بله تفاوت های عاطفی زن و مرد نشأت گرفته از خصوصیات جسمانی آنها از جمله هورمون هاست، نه روح آنها!
ببینید اینها در جای خود بحث شده که روح از بدن حادث میشود، یعنی با رشد جنین و ادامه سیر تکاملی ، جنین دارای یک بُعد تجردی به نام نفس میشود، این نفس برخواسته از همین بدن است، و ابزارش نیز همین بدن است، پس این تفاوت ها از این تفاوت های جسمانی نشأت میگیرد که اختیارات و توان روح را تحت الشعاع خودش قرار می دهد.

هر چه بدن از نظر قوه تفکر، بینایی، شنوایی و مانند آن قوی تر باشد روح هم مجال بیشتری برای فعل پیدا می کند، اما این بدین معنا نیست که روح قوی تر است!! مذکر بودن و مونث بودن جسم هم همینطور، چون مذکر بودن و مونث بودن فقط در اندام های جنسی خلاصه نمیشود، بلکه تغییرات اندازه مغز، و تغییرات هورمونی و مانند آن را هم شامل میشود. . اینها موجب تغییر در خصوصیات رفتاری و شخصیت زن و مرد میشود. اما ربطی به روح ندارد!
آنچه موجب تقویت روح میشود ویژگی ها حقیقی روح است مانند علم و صفای باطن و دوری از رذائل و اتصاف به فضائل و... مانند آن.


بله، میشود
کسانی که دچار اختلال ترنسکشوال هستند، دقیقا مشکلشان همین است، پس تغییرات جسمی و هورمونی می تواند به تغییرات شخصیتی و روانی منجر بشود، همانطور که برعکسش هم همین است، یعنی برای درمان هم با تجویز داروهای خوردنی یا تزریقی از طریق جسم اقدام میشود.

به عبارت دیگر نقش جسم و روان نقش دو سویه است، می توان با آرامش دادن به روان برخی بیماری های جسمی را درمان کرد، و می توان با دارو دادن و برخی تغییرات جسمی، روان انسان را درمان کرد.

خب استاد گرامی پس با این حساب معاد جسمانی زیر

سوال میره .چرا که نه خبری از هورمونه و نه جسم فیزیکی .

جسم مثالی هم که جسم مجردیه وبه قول معروف اسمش با خودشه ,"مثالی" وفقط در شکل وشمایل این دنیاییمون میتونه خودشو نشون بده .

همای رحمت;954141 نوشت:
خب استاد گرامی پس با این حساب معاد جسمانی زیر

سوال میره .چرا که نه خبری از هورمونه و نه جسم فیزیکی .

جسم مثالی هم که جسم مجردیه وبه قول معروف اسمش با خودشه ,"مثالی" وفقط در شکل وشمایل این دنیاییمون میتونه خودشو نشون بده



اولا در بهشت بدن انسان، بدن مثالی نیست، بدن مثالی متعلق به انسان در عالم برزخ است، نه در قیامت.

و ثانیا: ببینید همانطور که بنده عرض کردم توانایی و بروز و نمود نفس بستگی به بدنی دارد که به آن تعلق گرفته است، لذا اینکه در بهشت مطلقا شخصیت های منفی وجود ندارد اتفاقا علاوه بر تکامل روح، بخشی هم از این باب است که جسم انسان محدودیت های جسم دنیوی را ندارد، روح انسان باز هم به یک بدن مونث و مذکر تعلق گرفته، اما این بار پای ژنتیک و هورمون ها و مانند آن در میان نیست، لذا از ضربه های مغزی و روحی خبری نیست، از اختلالات هورمونی خبری نیست، از اختلالات ژنتیکی خبری نیست...

همه چیز رنگ و بوی جدیدی به خود می گیرد، لذت های جسمانی اش بر خلاف لذت های جسمانی دنیوی آثار و عوارض ندارد، خوردنی هایش سنگینی نمی آورد، و روابط جنسی اش موجب سستی و زدگی نخواهد شد، خلاصه اینکه جسم هست، جنسیت هم هست، اما نه همین جسم و همین جنسیت...!! نقاط قوت آن را دارد اما نقاط ضعف آن را ندارد.
چیستی و چگونگی آن را ما نمی توانیم درک کنیم، چون هیچ راهی برای درک و تجربه و آزمایش آن نداریم.

مسلم;954159 نوشت:

اولا در بهشت بدن انسان، بدن مثالی نیست، بدن مثالی متعلق به انسان در عالم برزخ است، نه در قیامت.

و ثانیا: ببینید همانطور که بنده عرض کردم توانایی و بروز و نمود نفس بستگی به بدنی دارد که به آن تعلق گرفته است، لذا اینکه در بهشت مطلقا شخصیت های منفی وجود ندارد اتفاقا علاوه بر تکامل روح، بخشی هم از این باب است که جسم انسان محدودیت های جسم دنیوی را ندارد، روح انسان باز هم به یک بدن مونث و مذکر تعلق گرفته، اما این بار پای ژنتیک و هورمون ها و مانند آن در میان نیست، لذا از ضربه های مغزی و روحی خبری نیست، از اختلالات هورمونی خبری نیست، از اختلالات ژنتیکی خبری نیست...

همه چیز رنگ و بوی جدیدی به خود می گیرد، لذت های جسمانی اش بر خلاف لذت های جسمانی دنیوی آثار و عوارض ندارد، خوردنی هایش سنگینی نمی آورد، و روابط جنسی اش موجب سستی و زدگی نخواهد شد، خلاصه اینکه جسم هست، جنسیت هم هست، اما نه همین جسم و همین جنسیت...!! نقاط قوت آن را دارد اما نقاط ضعف آن را ندارد.
چیستی و چگونگی آن را ما نمی توانیم درک کنیم، چون هیچ راهی برای درک و تجربه و آزمایش آن نداریم.

تشکر بابت پاسختون گل

ولی استاد گرامی همونطور که میدونید اساتید فلسفه وعرفان این نظریه رو قبول ندارن .

من نوعی هم با توجه به فرمایشات شما, نظر اساتید فلسفه وعرفان برام قابل قبول تره .نه این معادی که

تعبدا پذیرفتیم .

مسلم;954140 نوشت:
هر چه بدن از نظر قوه تفکر، بینایی، شنوایی و مانند آن قوی تر باشد روح هم مجال بیشتری برای فعل پیدا می کند، اما این بدین معنا نیست که روح قوی تر است!!.....
آنچه موجب تقویت روح میشود ویژگی ها حقیقی روح است مانند علم و صفای باطن و دوری از رذائل و اتصاف به فضائل و... مانند آن.

با سلام و احترام
آیا برداشت بنده از این قسمت صحیح است:
قوای جسمانی و قوه تفکر انسان به منزله ورودی ها و یا ابزار لازم برای تعالی هستند و هر چه قویتر باشد بهتر میتوانددر بهره گیری از آیات الهی موثر باشد ،البته اگر از قوای خود به نحو احسن استفاده کنند.
اما کسانی که در یکی از این ابزار نقصی دارند چطور میتوانند به همان ادراک برسند ؟ آیا دقیقا به همان نسبت میتوانند روح خود را قوی کنند؟اگر ممکن است که لابد هست،آیا بوسیله ی بهره برداری بیشتر و جبرانی از سایر قوا خواهد بود؟
پیشاپیش از توضیح شما ممنونم

همای رحمت;954164 نوشت:
ولی استاد گرامی همونطور که میدونید اساتید فلسفه وعرفان این نظریه رو قبول ندارن .

من نوعی هم با توجه به فرمایشات شما, نظر اساتید فلسفه وعرفان برام قابل قبول تره .نه این معادی که

تعبدا پذیرفتیم .



اگر ممکن هست کمی شفاف تر صحبت کنید کدوم نظریه رو میگید؟! و چه صاحب نظرانی اون رو قبول ندارند؟ اگر منظورتان معاد ملاصدرا و جسم مثالی و مانند آن هست که خب توافقی روی آن نیست، خود اساتید فلسفه و عرفان روی آن اتفاق نظری ندارند.

با سلام و احترام

یکی دیگه.;954165 نوشت:
آیا برداشت بنده از این قسمت صحیح است:
قوای جسمانی و قوه تفکر انسان به منزله ورودی ها و یا ابزار لازم برای تعالی هستند و هر چه قویتر باشد بهتر میتوانددر بهره گیری از آیات الهی موثر باشد ،البته اگر از قوای خود به نحو احسن استفاده کنند.
اما کسانی که در یکی از این ابزار نقصی دارند چطور میتوانند به همان ادراک برسند ؟ آیا دقیقا به همان نسبت میتوانند روح خود را قوی کنند؟اگر ممکن است که لابد هست،آیا بوسیله ی بهره برداری بیشتر و جبرانی از سایر قوا خواهد بود؟

منظورتان از قوی کردن روح چیست؟
اگر منظورتان قدرت تفکر و بینایی و شنوایی و مانند آن است، خب اینها در حقیقت قوی بودن روح نیستند، بلکه قوی بودن ابزار روح هستند.

اما اگر منظورتان از قوی بودن روح همان تکامل معنوی و سعه وجودی است، باید عرض کنم خیر اینها نقشی ندارند، یعنی انسانی که چشم ندارد این چشم نداشتن مطلقا در ضعف روحی او تأثیری ندارد، یا کسی که فاقد شنوایی است، یا معلول است، حتی گاهی این نقص ها و معلولیت ها موجب تکامل بیشتر روح میشوند از باب «ان مع العسر یسرا»

اما مغز حسابش فرق می کند، چون مغز ابزار دریافت اطلاعات و پردازش است و روح از اساس به وسیله آن رشد می کند نقش اساسی در تقویت روح دارد، لذا انسان هایی که مجنون هستند رشدی نخواهند داشت، مگر آنکه مثلا 10 یا 20 درصد توان تفکر داشته باشند، وگرنه اگر جنون مطلق داشته باشند رشدی هم نخواهند داشت، و البته سقوط هم نمی کنند!
اصلا فلسفه تکلالیف الهی همین رشد انسان است، خداوند تکالیف را بر بشر واجب کرده تا انسان ها رشد کنند، و داشتن عقل پیش نیاز تکلیف است، یعنی کسی که عقل ندارد اصلا مکلّف نیست، لذا رشدی هم نخواهد داشت.

مسلم;954197 نوشت:

اگر ممکن هست کمی شفاف تر صحبت کنید کدوم نظریه رو میگید؟! و چه صاحب نظرانی اون رو قبول ندارند؟ اگر منظورتان معاد ملاصدرا و جسم مثالی و مانند آن هست که خب توافقی روی آن نیست، خود اساتید فلسفه و عرفان روی آن اتفاق نظری ندارند.

استاد گرامی همونطور که در پست 3 اشاره فرمودید

"روح "مجرد تامه وهر تفاوتی که وجود داره مرتبط به جسمه .

خب جسم که فنا پذیره و اصالتمون به روحه .خب دیگه

چطور باید معاد جسمانی رو بپذیریم .

بله دقیقا منظورم همون معاد ملاصدراست .که اونهم کاملا مجرده منتها در قالب مثال.

من فقط آیت الله سبحانی ومصباح یزدی رو میشناسم که با اینکه

فلسفه خوندن ولی مخالف این نوع معاد هستن . (صدرایی)

وگرنه بقیه ی علما حتی بعضی از اساتید محترم همین سایت هم ,این نوع معاد(صدرایی)رو رد نکردن .

ممنون میشم راهنماییم بفرمایید .

مسلم;954201 نوشت:
اما اگر منظورتان از قوی بودن روح همان تکامل معنوی و سعه وجودی است، باید عرض کنم خیر اینها نقشی ندارند، یعنی انسانی که چشم ندارد این چشم نداشتن مطلقا در ضعف روحی او تأثیری ندارد، یا کسی که فاقد شنوایی است، یا معلول است،

مسلم;954201 نوشت:
هر چه بدن از نظر قوه تفکر، بینایی، شنوایی و مانند آن قوی تر باشد روح هم مجال بیشتری برای فعل پیدا می کند، اما این بدین معنا نیست که روح قوی تر است!!

در این صورت منظور شما از عبارت مجال بیشتر برای فعل در نقل قول بالا چیست.

مسلم;954201 نوشت:
گر منظورتان قدرت تفکر و بینایی و شنوایی و مانند آن است، خب اینها در حقیقت قوی بودن روح نیستند، بلکه قوی بودن ابزار روح هستند.

مگر روح برای قوی شدن نیاز به ابزار ندارد؟بدون ابزار اولیه طی بقیه مراحل چطور ممکن میشود؟
چیزی که باعث شد این سوال برای بنده پیش بیاید این متن جناب صدر المتالهین است:

هنگامي كه طفل بدنيا مي آيد، ادراكهاي حسي او، ابعاد تازه تري مي يابند و با فعال شدن حواس مختلف همچون چشايي ، بينايي و شنوايي ، صورتهاي ادراكي و حسي بيشتري براي نفس حاصل مي شود و به اين ترتيب ، حركت جوهري نفس ، همچنان در معرض اشتداد بيشتري قرار مي گيرد.
سپس ادراكهاي خيالي ممكن مي گردد. با وفور ادراكهاي حسي در اثر برخورد عملي و واقعي بدن با اشياء و تراكم آنها در نفس ، اين امكان براي آن پيش مي آيد كه در غياب اشياء نيز بتواند از آنها صورتي در نزد خود داشته باشد. از آنجا كه وابستگي صورتهاي خيالي (نسبت به صورتهاي حسي ) به اشياء كمتر است ، صورت خيالي مجردتر از صورت حسي است . به اين معنا، نفس كه اكنون مي تواند ادراكهاي خيالي داشته باشد، به درجة بالاتري از تجرد دست يافته , زيرا در ادراكهاي خود، استقلالي نسبي از اشياء يافته است بطوريكه در عالم خود و بدون تحريك توسط اشياء مي تواند ادراكي از آنها داشته باشد. اما از آنجا كه نفس ، عين حركات و حالات خود و يا تعاقب صورتهاي ادراكي است ، در اين مرحله نيز نمي توان گفت كه نفس ، موجودي است كه «داراي » صورتهاي خيالي است . بلكه بايد گفت كه خيال كننده و صورت خيالي يك چيز است (اتحاد متخيل و خيال ).
با تراكم صورتهاي ادراكي حسي و صورتهاي ادراك خيالي ، نفس در حركت جوهري خود، اشتداد بيشتري مي يابد و درگام بعدي آمادگي ادراك معاني جزئي را پيدا مي كند. در حاليكه صورتهاي خيالي تا حدي مستقل از اشياء و محسوسات است ، تابع صورتهاي خاص ادراك حسي است . اما در مقايسه با آن ، معاني جزئي ، از صورتهاي خاص ادراك حسي رهاتر است و همچون الگويي است كه برخي از ويژگيهاي مشترك ميان صورتهاي خاص حسي يا خيالي را در خود جمع كرده است . با اين حال ، معاني جزئي ، محتاج آن است كه در ارتباط با مورد يا مصداق مربوط در نظر گرفته شود. مثلاً الگويي از گرگ در ذهن كودك نقش مي بندد كه هر چند وابسته به يك گرگ معين نيست اما با مشاهدة صورتهاي حسي يا خيالي گرگها قابل تصور است و مثلاً ناظر به عداوت است . به اين ترتيب ، آشكار است كه نفس هنوز در ارتباط و اتحاد كامل بدن قرار دارد و اگر نتواند از طريق حواس بدني با صورتهای حسي يا خيالي ارتباط برقرار كند، امكان اشتداد حركت جوهري آن فراهم نخواهد آمد. با اينگونه تحريکهاي حسي و خيالي ، نفس در ادراك معاني جزئي ، توانايي بدست مي آورد و قوتي جديد در آن شكل مي گيرد كه به آن قوّة وهم مي گويند. در اينجا نيز ميان نفس و اين فعاليت ادراكي ، اتحاد برقرار است يعني نفس عين همان ادراك معاني جزئي است .
پس از ادراك معاني جزئي ، حركت جوهري نفس ، آن را مستعد ادراك معاني كلي مي گرداند. معاني كلي توسط عقل ادراك مي شود و بعبارت ديگر، در اين مرحله ، نفس ، چنان شدت و قوت يافته است كه عقل در او پديدار مي گردد. البته ، ملاصدرا بر خلاف برخي از حكما, قوة واهمه را قوه اي متمايز از عقل نمي داند بلكه در واقع ، قوة واهمه همان قوة عقل است كه در حالت اضافه و تعلق به صورتهاي خيالي جلوه گر شده است . بنابرين ، ادراك معاني ، خواه جزئي و يا كلي ، به عقل مربوط است ، هرچند مسلم است كه درجة انتزاع و تجريد در معاني كلي بالاتر است .([=Times New Roman] [=B Mitra]اسفار[=B Mitra] ، ص 273[=Times New Roman].)

یک سوال
با توجه به مطالبی که در این تایپیک هست، آیا می تونیم بگیم برخی اعمال مادی انسان مثل خواب در بهشت اخروی انجام نخواهد شد چون اونها مخصوص دنیا هستند و در بهشت اخروی خبری از حزن و اندوه و حسادت های ویرانگر و احتمالا خواب و ... نخواهد بود؟ از طرفی در بهشت لذتهایی مثل لذت خودن و آشامیدن و آمیزش جنسی وجود داره! خوب خواب هم به نوعی لذتبخش هست! در کل تامین نیازهای مادی به اندازه نرمال لذت بخش هست!
آیا برخی اعمال مثل خواب که برای رفع خستگی های جسم به جهت تحرک و تلاش و ... هست در بهشت اخروی وجود خواهد داشت؟

یکی دیگه.;954231 نوشت:
مگر روح برای قوی شدن نیاز به ابزار ندارد؟بدون ابزار اولیه طی بقیه مراحل چطور ممکن میشود؟
چیزی که باعث شد این سوال برای بنده پیش بیاید این متن جناب صدر المتالهین است:


منشا این ابهام خلط بین تکامل فلسفی و تکامل اخلاقی است، از نگاه فلسفه صدام و یزید هم تکامل داشته اند، چون تکامل و حرکت جوهری فرقی نمی کند مثبت باشد یا منفی، همین که خروج از قوه به فعلیت باشد حرکت و تکامل تلقی میشود، اما آن تکاملی که موجب سعادت در آخرت میشود تکامل مثبت روحی است، نه صرف حرکت جوهری نفس

مثالی میزنم تا روشن شود:
از نظر فلسفه سیب روی درخت چه به سمت رسیدگی و زرد و قرمز شدن پیش برود، و چه روی خاک بیفتد و پوسیده و جزء خاک شود هر دو حرکت جوهری است، اما برای باغبان این دو تکامل فرق می کند، اولی مثبت و دومی منفی است.


یکی دیگه.;954231 نوشت:
پس از ادراك معاني جزئي ، حركت جوهري نفس ، آن را مستعد ادراك معاني كلي مي گرداند.

بله این حرف درست است، انسان اگر ادراک جزئی نداشته باشد نمی تواند ادراک کلی داشته باشد، یعنی ما انسان ها مختلف را می بینیم بعد یک مفهوم کلی انسان از آنها انتزاع می کنیم.
اما همه انسان های قوه ادراک کلی را دارند، اما به فعلیت رسیدن آن در گرو ادراک جزئی است، و این مسئله با وجود یک حس هم حاصل میشود، یعنی اگر ما فقط حس لامسه هم داشته باشیم باز هم ادراک معانی جزئی لمسی منجر به ادراک معانی کلی میشود.
بمابراین انسانی که کر و کور است اگرچه ممکن است معانی کلی دیدنی و شنیدنی را نتواند تصور کند اما اولا به واسطه حس لمسی که دارد مدرک معانی کلیه است، و ثانیا این کر و کور بودن تعارضی با تکامل مثبتی که عرض شدن ندارد، چون او نیز می تواند از طریق ارتباط با خدا و اتصاف به محاسن اخلاقی و دوری از رذائل اخلاقی راه تکامل مثبت را در پی بگیرد.

همای رحمت;954209 نوشت:
بله دقیقا منظورم همون معاد ملاصدراست .که اونهم کاملا مجرده منتها در قالب مثال.
من فقط آیت الله سبحانی ومصباح یزدی رو میشناسم که با اینکه
فلسفه خوندن ولی مخالف این نوع معاد هستن . (صدرایی)
وگرنه بقیه ی علما حتی بعضی از اساتید محترم همین سایت هم ,این نوع معاد(صدرایی)رو رد نکردن .
ممنون میشم راهنماییم بفرمایید .

خیر منحصر در این دو بزرگوار نیست.
آیت الله شیخ محمد تقی آملی در دررالفوائد پس از تبیین معاد ملاصدرا خدا و ملائکه و انبیاء را شاهد می گیرد که به آن معتقد نبوده و به معاد مورد نظر قرآن و اهل بیت(ع) معتقد است.
شهید مطهری در مجوعه آثار ج4، ص792 می فرماید معاد ملاصدرا نمی تواند معاد قرآن را توجیه کند.
در کلام امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی(ره) نیز کلماتی بر مخالفت با معاد ملاصدرا می توان یافت.


در هر صورت در خصوص آنچه که مربوط به موضوع تاپیک می شود اختلافی بین ایشان نیست، و همگی اتفاق نظر دارند که روح جنسیت ندارد، و جنسیت را از خصوصیات جسم می دانند.

++Hadi++;954275 نوشت:
یک سوال
با توجه به مطالبی که در این تایپیک هست، آیا می تونیم بگیم برخی اعمال مادی انسان مثل خواب در بهشت اخروی انجام نخواهد شد چون اونها مخصوص دنیا هستند و در بهشت اخروی خبری از حزن و اندوه و حسادت های ویرانگر و احتمالا خواب و ... نخواهد بود؟ از طرفی در بهشت لذتهایی مثل لذت خودن و آشامیدن و آمیزش جنسی وجود داره! خوب خواب هم به نوعی لذتبخش هست! در کل تامین نیازهای مادی به اندازه نرمال لذت بخش هست!
آیا برخی اعمال مثل خواب که برای رفع خستگی های جسم به جهت تحرک و تلاش و ... هست در بهشت اخروی وجود خواهد داشت؟


بله همانطور که فرمودید خواب در بهشت وجود ندارد، و لذت های مثل خوردن و آشامیدن و لذت های جنسی هست و هیچ حزنی هم نیست، یعنی تمام این موارد را به درستی برداشت فرموده اید.
فقط نکته ای که در مورد لذت خواب فرموده اید باید عرض کنم خواب به خودی خود لذتی ندارد، بلکه این لذتش از باب خستگی است، لذا انسانی که تازه بیدار شده میلی به خواب ندارد، انسانی که خسته است و خوابش می آید از خواب لذت می برد، و از آنجا که خستگی در بهشت نیست، خواب هم وجود ندارد، و این از باب تغییرات اساسی است که بین جسم دنیوی و جسم انسان د بهشت وجود دارد.

مسلم;954349 نوشت:
خیر منحصر در این دو بزرگوار نیست.
آیت الله شیخ محمد تقی آملی در دررالفوائد پس از تبیین معاد ملاصدرا خدا و ملائکه و انبیاء را شاهد می گیرد که به آن معتقد نبوده و به معاد مورد نظر قرآن و اهل بیت(ع) معتقد است.
شهید مطهری در مجوعه آثار ج4، ص792 می فرماید معاد ملاصدرا نمی تواند معاد قرآن را توجیه کند.
در کلام امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی(ره) نیز کلماتی بر مخالفت با معاد ملاصدرا می توان یافت.


در هر صورت در خصوص آنچه که مربوط به موضوع تاپیک می شود اختلافی بین ایشان نیست، و همگی اتفاق نظر دارند که روح جنسیت ندارد، و جنسیت را از خصوصیات جسم می دانند.

با سلام وعرض ادب

استاد گرامی بابت پاسختون بسیار ممنونم .

کلیک صلواتم تنظیم نیست وصلوات نمیزنه .

همای رحمت;954351 نوشت:
کلیک صلواتم تنظیم نیست وصلوات نمیزنه .


عیبی نداره، زبانی هم صلوت بفرستید قبوله!
من هم از مشارکت شما در بحث تشکر می کنم

مسلم;954348 نوشت:
منشا این ابهام خلط بین تکامل فلسفی و تکامل اخلاقی است، از نگاه فلسفه صدام و یزید هم تکامل داشته اند، چون تکامل و حرکت جوهری فرقی نمی کند مثبت باشد یا منفی، همین که خروج از قوه به فعلیت باشد حرکت و تکامل تلقی میشود، اما آن تکاملی که موجب سعادت در آخرت میشود تکامل مثبت روحی است، نه صرف حرکت جوهری نفس

مثالی میزنم تا روشن شود:
از نظر فلسفه سیب روی درخت چه به سمت رسیدگی و زرد و قرمز شدن پیش برود، و چه روی خاک بیفتد و پوسیده و جزء خاک شود هر دو حرکت جوهری است، اما برای باغبان این دو تکامل فرق می کند، اولی مثبت و دومی منفی است.


درسته بهرحال تا شرایط لازم برای تکامل فلسفی فراهم نباشه ،متعاقبش تکامل روحی هم حاصل نمیشه. اگر فرض کنیم انسانی باشد که ابزار لازم حسی نداشته باشد تا معانی جزیی را درک کند ،به ادراک معانی کلی نمی رسد و این باعث میشه تکامل روحی برایش حاصل نشود.
مسلم;954348 نوشت:
بمابراین انسانی که کر و کور است اگرچه ممکن است معانی کلی دیدنی و شنیدنی را نتواند تصور کند اما اولا به واسطه حس لمسی که دارد مدرک معانی کلیه است، و ثانیا این کر و کور بودن تعارضی با تکامل مثبتی که عرض شدن ندارد، چون او نیز می تواند از طریق ارتباط با خدا و اتصاف به محاسن اخلاقی و دوری از رذائل اخلاقی راه تکامل مثبت را در پی بگیرد.

بله من هم میخواستم همین تایید را از شما بگیرم:

یکی دیگه.;954165 نوشت:
اگر ممکن است که لابد هست،آیا بوسیله ی بهره برداری بیشتر و جبرانی از سایر قوا خواهد بود؟

ممنونم

ممنون از شما استاد مسلم..

[="Arial Black"][="Blue"]

مسلم;954348 نوشت:
از نگاه فلسفه صدام و یزید هم تکامل داشته اند، چون تکامل و حرکت جوهری فرقی نمی کند مثبت باشد یا منفی، همین که خروج از قوه به فعلیت باشد حرکت و تکامل تلقی میشود، اما آن تکاملی که موجب سعادت در آخرت میشود تکامل مثبت روحی است، نه صرف حرکت جوهری نفس

سلام استاد
پس میشه گفت تکامل فلسفی قهری است ، اما تکامل اخلاقی اختیاری است؟
یعنی ما باید تکامل قهری فلسفی را در مسیر اخلاقی مثبت قرار دهیم؟

سئوال دیگر: اگر مسایل فلسفی مقثل همین تکامل ، قهری هستند ، پس مسایل اختیاری (مثلا اخلاقی) از حیث دیدگاه فلسفی چگونه ترسیو و تبیین می شوند؟

مسلم;954159 نوشت:

چیستی و چگونگی آن را ما نمی توانیم درک کنیم، چون هیچ راهی برای درک و تجربه و آزمایش آن نداریم.

تا حدودی می توان درک و حتی تجربه کرد. اما کاملا نه. b-)
@};-[/]

[="Arial Black"][="Blue"]

محی الدین;954136 نوشت:
در جسم مثالی مساله جنسیت ربطی به بدن ندارد بلکه این تمایل خود روح در نحوه نمایش به دیگران است که تعیین کننده است بطوری که اغلب افراد خود را به همان شکل وجود مادی به دیگران نشان می دهند. پس جنسیت در بدن ملکوتی تابع اراده و البته اصول تمثل ملکوتی است.

سلام
یعنی فرضا کسی که در دنیا مرد بوده ، می تواند خودش را در نشئات دیگر به صورت زن جلوه گر سازد؟ چون طبق گفته شما ربط به تمایل روح دارد.
مثال دیگر: یک زن مومنه می تواند در بهشت به صورت یک مرد در بیاید(در صورت تمایل) و از حوری های بهشتی بهره ببرد؟[/]

عبد شکور;954516 نوشت:
سلام استاد
پس میشه گفت تکامل فلسفی قهری است ، اما تکامل اخلاقی اختیاری است؟
یعنی ما باید تکامل قهری فلسفی را در مسیر اخلاقی مثبت قرار دهیم؟

سلام
بله، این حرف دور از واقعیت نیست.

عبد شکور;954516 نوشت:
سئوال دیگر: اگر مسایل فلسفی مقثل همین تکامل ، قهری هستند ، پس مسایل اختیاری (مثلا اخلاقی) از حیث دیدگاه فلسفی چگونه ترسیو و تبیین می شوند؟

ببینید بر فرض اگر انسان هیچ رفتاری از خود بروز ندهد، و هیچ استفاده ای از فکر و عقلش نکند همین که بدن انسان به مرور زمان فرسوده میشود خودش حرکت و تکامل فلسفی است، یعنی اصل حرکت دست خود انسان نیست، اما شدت و ضعف آن، و نیز جهت آن به دست انسان است، انسان می تواند با جهت دهی به این حرکت در مسیر تکامل مثبت حرکت کند، افزایش علم مفید، پاکی و صفای درونی که موجب سعه وجودی انسان میشود هم حرکت جوهری نفس است منتهی در جهتی که انسان به لطف و توفیق الهی به این حرکت داده است.

[="Tahoma"][="Navy"]

عبد شکور;954517 نوشت:
سلام
یعنی فرضا کسی که در دنیا مرد بوده ، می تواند خودش را در نشئات دیگر به صورت زن جلوه گر سازد؟ چون طبق گفته شما ربط به تمایل روح دارد.
مثال دیگر: یک زن مومنه می تواند در بهشت به صورت یک مرد در بیاید(در صورت تمایل) و از حوری های بهشتی بهره ببرد؟

سلام
چون روح ذاتا جنسیت ندارد امکان جلوه گری بدنی به انحاء مختلف برایش وجود دارد هرچند افراد اغلب خود را به شکل و شمایل دنیایی شان نشان می دهند.
مساله حوربهشتی آنطور که عموما افراد می فهمند نیست و ربطی به جنسیت ندارد.
در عالم آخرت امور مادی و احکام آن مانند جنسیت و لذایذ جنسی کلا برداشته می شود.
افق تمایلات ارواح سعادتمند بسیار فراتر از لذایذ ناچیز دنیوی است که از تماس دو پوست حاصل می شود.
یا علیم[/]

[="Arial Black"][="Blue"]

محی الدین;954703 نوشت:
در عالم آخرت امور مادی و احکام آن مانند جنسیت و لذایذ جنسی کلا برداشته می شود.

این خلاف نص صریح قرآن است.
بر اساس فرمایش شما ، باید در بهشت طعام و اشربه و ...آواز خوش و لباس حریر و استبرق و ... هم نباشد (نعمتهای مطرح در سوره مبارکه الرحمان).

گرچه هر یک از این نعمتها ، یک حقیقت متعالی دارد که غیر از آن مساله ظاهری و محسوسی است که ما درک می کنیم ، اما این منافاتی با وجود سطوح نازله آن حقایق (شبیه محسوسات دنیوی ) ندارد و اینها با هم قابل جمع هستند ( هذا ما رزقنا من قبل - بقره،۲۵)
وقتی سطوح مختلف نعمتها با هم قابل جمع باشند ، جمع نشدن آنها با هم ، نقص است و بهشت جای نقص نیست.

محی الدین;954703 نوشت:
افق تمایلات ارواح سعادتمند بسیار فراتر از لذایذ ناچیز دنیوی است که از تماس دو پوست حاصل می شود.

این ، منافاتی با وجود لذتهای مادون لذت متعالی، ندارد.

اصولا چون فرد مومن در دنیا برای رضایت حق ، از برخی اعمال چشم پوشیده و برخی لذایذ را به دلیل حرام بودن ، رها کرده است ، این سعی او باید در آن دنیا پاسخ داده شود و جبران شود و اقتضای حکمت اینست که این جبران از نوع خودش باشد. (سنخیت)
و این منافاتی با لذت قرب الهی ندارد.[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

عبد شکور;954752 نوشت:
این خلاف نص صریح قرآن است.
بر اساس فرمایش شما ، باید در بهشت طعام و اشربه و ...آواز خوش و لباس حریر و استبرق و ... هم نباشد (نعمتهای مطرح در سوره مبارکه الرحمان).

گرچه هر یک از این نعمتها ، یک حقیقت متعالی دارد که غیر از آن مساله ظاهری و محسوسی است که ما درک می کنیم ، اما این منافاتی با وجود سطوح نازله آن حقایق (شبیه محسوسات دنیوی ) ندارد و اینها با هم قابل جمع هستند ( هذا ما رزقنا من قبل - بقره،۲۵)
وقتی سطوح مختلف نعمتها با هم قابل جمع باشند ، جمع نشدن آنها با هم ، نقص است و بهشت جای نقص نیست.


سلام
بنده عرض کردم ماده و احکام آن . این مطالبی که شما فرمودید اصالتا مال ماده نیست بلکه مال عالم مثال است که بصورت خیلی نازل در ماده ظهوری دارد.

عبد شکور;954752 نوشت:
این ، منافاتی با وجود لذتهای مادون لذت متعالی، ندارد.

اصولا چون فرد مومن در دنیا برای رضایت حق ، از برخی اعمال چشم پوشیده و برخی لذایذ را به دلیل حرام بودن ، رها کرده است ، این سعی او باید در آن دنیا پاسخ داده شود و جبران شود و اقتضای حکمت اینست که این جبران از نوع خودش باشد. (سنخیت)
و این منافاتی با لذت قرب الهی ندارد.


منافاتش به این است که وقتی انسان را بین قصر و کلبه خرابه ای مخیر کنند هیچ عقلی کلبه خرابه را ترجیح نمی دهد (بدون دخیل کردن مساله زهد و امثال آن)
لذا هیچ روح سعادتمندی تماس پوستها را به تجلیات روحی و معنوی ترجیح نمی دهد.
یا علیم[/]

پرسش
جنسیت انسان متعلق به جسم هست یا روح را هم شامل میشود؟
با توجه به اینکه افرادی هستند به آنها ترنس میگویند یعنی جسمشان دارای یک جنسیت هست ولی روحشان از جنسیت دیگر. با توجه به مجرد بودن روح انسان چگونه جنسیت به آن نسبت داده میشود؟

پاسخ
ابتدا باید توجه کنید که روح مجرد از ماده است، و وقتی چیزی مجرد از ماده شد اصلا جنسیت برای او معنا ندارد!! چون جنسیت یعنی تقسیم به جنس مذکر و جنس مونث که از مختصات جسم است!! خوب تصور کنید، شما وقتی یک چیز را مجرد از ماده دانستید چطور می توانید برای آن جنسیت قائل شوید؟!
اینکه ما مرتب می گوییم طبق تعالیم دین، و نیز طبق فلسفه اسلامی که روح انسان را مجرد از ماده می دانند اصلا برتری مرد بر زن یا بالعکس اصلا معنا ندارد! به همین خاطر است، چون ارزش انسان به روح اوست که او را اشرف مخلوقات ساخته است و این روح جنسیت بردار نیست!

اما این روح مجرد وقتی به بدن مادی تعلق بگیرد تحت تأثیر این تعلق قرار خواهد گرفت؛ یعنی در رفتارهایش نیاز به ابزارهای مادی دارد، با چشم است که می بیند، با گوش است که میشنود، با مغز است که فکر می کند.
در نیازهایش، نیازهای مادی را هم در خود درک خواهد کرد، مثلا روح هرگز گرسنه و تشنه نمیشود، اما این نفس به خاطر تعلق به بدن هم گرسنگی را درک می کند، و هم تشنگی را، این نفس است که دارد درک می کند، اما منشأ این نیاز تعلق او به جسم و بدن است.

بنابراین تلاقی نفس و بدن موجب تشکیل لایه میانی دیگری میشود که تا حدی شخصیت انسان را می سازد و از آن به «روان» تعبیر می شود که جدای از روح است، و قرآن از آن به «شاکله» تعبیر می کند، به همین خاطر است که از مطالعه رفتار میتوان به شناخت شخصیت پی برد(1)

با این اوصاف تعلق روح به بدن به گونه ای انسان را دارای سه ساحت می کند که از هر کدام جداگانه در علوم مختلفی بحث میشود:
روح: که از آن در فلسفه بحث میشود.
روان: که از آن در روانشناسی بحث میشود.
بدن: که از آن در پزشکی بحث می شود.

تمام تفاوت های غیر جسمانی زن و مرد به این «روان» ختم میشود، چون از نظر روح که تفاوتی ندارند، بنابراین این که زن ها نگرشی جزء نگر داشته و مردها کل نگر هستند، اینکه عنصر عواطف در زن ها پررنگ تر است، و مانند آن ناشی از تفاوت های جسمانی است که نفس را دارای شخصیت و روان خاص می کند.
چرا که بدن در حکم یک ابزار برای نفس است، لذا بروز و نمود نفس متناسب با توانایی بدن است، اگر چشم ضعیف باشد روح هم توان دیدن چندانی نخواهد داشت، اگر مغز قوی باشد نفس هم فهم و درک بهتری خواهد داشت؛ لذا می گویند برای تقویت حافظه مثلا عسل بخورید یا مسواک بزنید و مانند آن، چون توانایی های نفس متناسب با بدن است که ظاهر میشود.

بنابراین جنسیت بیولوژیک انسان که همان تفاوت های بدنی و جسمی زن و مرد هست از اندام های جنسی گرفته تا تفاوت در هورمون ها جنسی، و نیز تفاوت های مغزی و مانند آن نفس را متأثر از خود میسازد، و نفس تمایلاتی متناسب با این جسم خواهد داشت.

مسئله ترنسکشوال اختلالی در این تناسب است، یعنی انسان یک جنسیت جسمی و بیولوژیکی دارد که همان اندام های جنسی است و از آن به (Sex) تعبیر میشود، و یک هویت و شخصیت جنسی که از آن به (Gender) یاد میشود. اختلال ترنسکشوال در خصوص شخصیت و هویت جنسی است، نه روح!! یعنی شخصیت و روان انسان که باید با جنسیتش تناسب داشته باشد، دچار اشکال شده، و شخصیت جنسی شخص (gender) دچار اختلال شده است، اما همانطور که اشاره شد این مطلقا به روح مربوط نیست، بلکه متعلق به جسم، و سپس این رابطه و به تعبیری روان و شخصیت اوست.

به همین خاطر در پزشکی از آن بحث میشود که چه اختلالاتی در بدن موجب بروز چنین شخصیتی در انسان میشود، فی الجمله گفته میشود آنچه که ویژگی های هویت جنسی به انسان می دهد عمدتا هورمون ها هستند، حتی اندام های جنسی و مثلا تغییرات جنسیتی در دوران بلوغ نیز با ترشح هورمون ها در ارتباط است، به همین خاطر گاهی برای درمان این اختلال ها، هورمون های موافق با جنسیت بیولوژیکی به بدن شخص تزریق میشود تا تمایلات درونی اش با جنسیت بیولوژیکی اش هماهنگ شود.

_____________________________

1. شناخت روح و نفس در قرآن و تأثیر آنها بر شخصیت انسان، محمدرضا حاج اسماعیلی، زهرا فقیهی، فصلنامه علمی پژوهشی اندیشه نوین اسلامی، ش23، زمستان 1389، ص157.

موضوع قفل شده است