جمع بندی چرا ابراهیم بن اشتر به کمک مختار نیامد؟

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا ابراهیم بن اشتر به کمک مختار نیامد؟

سلام و خداقوت چرا ابراهيم پسر مالک اشتر بعد از پيروزي مقابل ابن زياد در همانجا ماند و کمک مختار نيامد؟ و پس از شکست مختار از مصعب بن زبير ابراهيم چکار کرد؟ ممنونم

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد ممسوس

با سلام و احترام
یکی از ابهامات تاریخی در مورد ابراهیم اشتر، عدم همراهی وی با مختار در نبرد با زبیریان است. در این باره فقر منابع تاریخی باعث عدم شفافیت این موضوع شده است. برای یافتن عوامل کناره گیری ابراهیم اشتر از مختار باید منابع تاریخی دست اول را بررسی کرد تا بتوان به تحلیلی در این موضوع دست یافت.
بنابر نظر ابن اعثم درالفتوح، مدت زیادی از پیروزی مختار بر عبیدالله بن زیاد نگذشته بود که مصعب بن زبیر به قصد نبرد با مختار و تسخیر کوفه، عازم این شهر شد. دراین نبرد، ابراهیم اشتر مختار را تنها گذاشت و او را یاری نکرد. از منابع تاریخی استفاده میشود که مختار در زمان نبرد با مصعب نیاز مبرم به ابراهیم داشت. حتی وی شخصی را به دنبال ابراهیم فرستاد، اما از یاری او ناامید شد.[1] چه بسا یکی از عواملی که مصعب جرات رویارویی با مختار را پیدا نمود کناره گیری ابراهیم از مختار بود. زمانی که مصعب، مختار را تنها یافت برای نبرد با وی جرات بیشتری پیدا نمود.


[/HR][1] . ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 6 ص 286


عمیر بن حباب سلمی[1] میگوید : در جریان حمله زبیریان، مختار شخصی را به نزد ابراهیم اشتر فرستاد، وی خبر آورد که ابراهیم حاضر به یاری کردن وی نیست بلکه او را تنها گذاشته و از وی کناره گیری کرده است مختار پس از اینکه ابراهیم حاضر به یاری وی در برابر مصعب نشد در بین مردم خطبه ای را ایراد کرد و گفت ای مردم کوفه، برخی از مردم این شهر طغیان کرده و فرزند دختر پیامبر خود را کشتند و اکنون با فاسقین هم دست شدند پس مرا بر علیه انان یاری نمایید به من خبر رسید که ابراهیم اشتر مرا رها کرد و دست از یاری من شست. خبر رسیده که مصعب با سپاه عظیمی راهی کوفه است. [2]
از این گزارش بر میآید که مختار انتظار و توقع خاصی از ابراهیم داشته است ولی ابراهیم وی را تنها گذاشت و یاری نکرد.
طبق گزارش منفرد ابن اعثم کوفی در جنگ بین مختار و مصعب اوضاع به گونه ای رقم خورد که زبیریان در جنگ پیشتاز بوده و گوی سبقت را در پیروزی ربوده بودند، یاران مختار هزیمت شده و فرمانده سپاهش کشته شد. زمانی که به مختار خبر رسید، یارانش در برابر مصعب شکست خوردند وی نامه های متعددی برای ابراهیم اشتر نوشت و از او یاری خواست اما ابراهیم به آن توجه نکرد و مختار را در این نبرد تنها گذاشت.[3]


[/HR][1] . کارگزار کفرتوثا از جانب ابراهیم اشتر

[2] . ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 6 ص 286

[3] . همان ج 6 ص 287


مختار گفت امروز ای کاش ابراهیم اشتر حاضر بود لکن او از من دست شست و مرا رها کرد و چاره ای جز مرگ نیست.[1]
در بین مورخین تنها گزارش منفردی که مفصلا به عدم حضور ابراهیم اشتر در سپاه مختار پرداخته ابن اعثم کوفی است و مورخین دیگر به این موضوع نپرداخته اند.
ابن اعثم ادامه میدهد پس از کشته شدن مختار به دست مصعب، وی خواهان به خدمت گرفتن ابراهیم اشتر شد و طی نامه ای او را به سوی خویش فراخواند. مصعب به ابراهیم اشتر نامه نوشت که «خداوند مختار و شیعیان او را که نزدیک کفر و ساحر بودند را از بین برد و تو را به بیعت با عبدالله بن زبیر فرا میخوانم اگر اجابت کردی مطمئنا در امان هستی و جزیره و هر چه فتح کردی حکومتش از آن تو باشد.»[2]
علاوه بر مصعب بن زبیر، عبدالملک مروان هم خواهان جذب ابراهیم اشتر به سوی خود بود وی در نامه ای که برای ابراهیم ارسال کرد؛ زبیریان را مذمت کرده و در صورت همکاری ابراهیم، حکومت عراق را به او پیشنهاد کرد. ابراهیم اشتر در مشورت با برخی از یارانش با نظرات مختلف آنان مواجه شد. پس از اینکه شخصی از یاران ابراهیم، بیعت با عبدالملک را پیشنهاد میکند؛ وی در پاسخ میگوید: « وای بر شما در شام قبیله ای نیست که من کسی از آنها را در این جنگ (خازر) نکشته باشم و من بزرگان آنان را در جنگ کشتم و البته بر عراق شهر دیگری را بر نمیگزینم و قبیله ای را بر قبیله خود مقدم نمیدارم و در عراق بودن برای من محبوبتر است و به آن بر میگردم.»[3] ابراهیم پس از اینکه تصمیم گرفت به مصعب ملحق شود به همراه یاران خویش راه کوفه را در پیش گرفت در زمان ورود ابراهیم اشتر، مصعب او را تحویل گرفت و احترام نمود. مصعب او را در جای خود نشاند و برای برادرش عبدالله بن زبیر نامه ای نوشت و او را از این جریان با خبر نمود که مایه مسرت و خوشحالی عبدالله بن زبیر شد.[4]


[/HR][1] . همان ج 6 ص 287

[2] همان ج 6 ص 294

[3] همان ج 6 ص 294

[4] . همان ج 6 ص 295

تا کامل شدن پاسخ تاپیک بسته میماند


[h=1]در یک سخن می توان عوامل جلب ابراهیم اشتر از جانب مروانیان و زبیریان را از دید ابن اعثم کوفی این گونه بیان کرد:
[/h]

  1. موقعیت ویژه ابراهیم اشتر در بین قبایل مسلمان عراق خصوصا قبیله یمنی الاصل نخعی
  2. شخصیت شجاع، مدیرو با سیاست او
  3. قبیله بسیار مهم و تاثیر گذار در جریانات سیاسی قومی
  4. کناره گیری وی از مختار و عدم همراهی مختار در نبرد با زبیریان
  5. حکومت بر مناطق بزرگی چون موصل، جزیره، ارمنستان و آذربایجان
فرقی که بین دو نامه مصعب و عبدالملک مروان وجود دارد این است که نامه مصعب رنگ و بویی از تهدید و ارعاب دارد و حتی بقای ابراهیم بر حکومت موصل را منوط به همکاری با زبیریان بیان کرده است اما در نامه عبدالملک حرفی از تهدید نیست. وی در صورت پیوستن ابراهیم به مروانیان حکومت عراق را به او پیشنهاد میدهد.[1]


[/HR][1] . ابن اعثم، همان ج6 ص 294


سلام.
اگر واقعا اینطور بوده واقعا متاسفم براش.
چه بلاهت و حماقتی بالا تر از اینکه یاران شیعه خودتو ول کنی بچسبی به قاتلین اهل بیت. بنی زبیری که به قاتلین اهل بین پناه داد کم از خود قاتلین نیست.

چطور تونسته برگرده به کوفه و منبر و تختی که هم قطارش مختار در اون میشسته، رو ببینه درحالی که قاتل مختار رویش نشسته و عذاب وجدان نگیره؟

اگر این جریانات درست و حقه، خدا لعنتش کنه که خیانت ابلهانه ای کرده.

سلام میشه گفت ابراهیم اشتر بین دوراهی قرار گرفته یا مجبور بوده؟

برای تحلیل یک مسئله باید انسان خود را جای آن فرد بگذارد تا بهتر بتواند تحلیلی منطقی ارائه دهد ابراهیم اشتر شانزده سال بیشتر نداشت که معاویه بر مسند خلافت نشست و در آن زمان تمام خطبه های نماز جمعه که در کوفه خوانده می شد توسط کسانی بود که توسط معاویه انتخاب می شدند مثلا فکر می کنید افکار و عقاید ابراهیم اشتر از شانزده سالگی تحت تاثیر چه کسانی قرار می گرفته ؟ حاکمان کوفه از قبیل نعمان بن بشیر و ضحاک بن قیس [=iransans]و امثالهم بودند که به دست معاویه لعین منصوب میشدند و بترینشان مثلا همین قیس بود که برای اینکه خصلت های حضرت علی را پائین بیاورد میگفت مگر عثمان خلیفه سوم نماز نمیخواند مگر او در نماز خواندن از هوش نمی رفت و از این چرندیات در کل میخواهم بگویم که ابراهیم اشتر در تمام بیست و پنج سال سال دوران بلوغ خود با این حیله گران هم دوره بود که بعضی از انها همچون قیس که در اواخر عمرش کمتر از حضرت علی (ع) بد میگفتند و حاضر به کشتن یاران دیگر حضرت علی نبود میگفتند من نمی خواهم آخرت خودم را فدای مستحکم کردن بیشتر حکومت معاویه و پسرش بکنم و معاویه هم دست به دامان نعمان بن مشیر و بقیه میشد و ابراهیم هم که جز نفاق و تزویر چیزی ندیده بود با قیام مختار و رسیدن به پادشاهی نصیبین برای اولین بار طعم قدرت و لذت پادشاهی را چشیده بود مثل همان حاکمان هم خر را میخواست هم خرما را به قدری فراریان جنایتکار کوفه که اکثرا اشراف کوفه و عرب های نژاد پرست بودند به قدری از مختار بدگوئی کردند که دارد بزرگان عرب را می کشد که بیعت خود را با مختار شکست آن هم ناجوانمردانه وگرنه اگر ابراهیم ریگی در کفش نداشت حداقل در آن چهار ماهی که مختار منتظرش بود اگر واقعا شیعه اهل بیت بود باید از امام سجاد مخصوصا از ابن حنفیه کسب تکلیف میکرد که به یاری مختار بروم یا نروم ولی فقط سکوت کرد و گذاشت مختار کشته شود و چوبش را یک سال بعد طوری خورد که یاران حصین بن نمیر سردار کشته شده شامی و سردار اول ابن زیاد ملعون جسد ابراهیم را به تلافی شکست شان در برابر لشکر اکثرا ایرانی او آتش زدند و سرش را بریدند و جلوی پاک مروان گذاشتند و اینجاست که چوب خیانت خود به مختار را خورد درست است که در کشتن ابن زیاد فداکاری های زیادی کرد ولی مثَل او همچون مَثل بعضی از یاران امام راحل ماست که اگر امام راحل ما رضوان اله علیه امام خمینی زنده بود الان با دیدن بعضی از یارانش که خواستار دوستی با دشمن ترین دشمنان امام راحل و مردم ایران هستند دل شکسته می شد کسانی که یا خاطره گوئی می کردند و یا هم اکنون دولتی تشکیل داده اند که از 22 وزیر کنونی بیست تای آنان ثروتی بالاتر از صدها میلیارد تومان تا هزاران میلیارد تومان ثروت دارند

خداوند پنج چیز را در پنج چیز دیگر نهاده است
مردمان عزیز بدانید که خداوند پنج چیز را در پنج چیز دیگر نهاده است ولی مردم آن را در پنج چیز دیگر می طلبند پس آنان آن را نمی یابند:
خداوند رضایت و خشنودی خویش را در خشم با نفس سرکش نهاده و مردم آن را در رضایت نفس می جویند و نمی یابند.
خداوند لذت و راحتی مطلق را در بهشت نهاده و انسان آن را در دنیا می جوید و آن را نمی یابند.
خداوند علم را در کوشش و سختی نهاده ولی مردم آن را در آسایش و راحتی می طلبند و نمی یابند.
خدا عزت را در فرمانبرداری خویش نهاده و مردم آن را در خدمت به ثروتمندان می جویند و نمی یابند.
و سرانجام اینکه برادران عزیز بدانید که خداوند ثروت و بی نیازی را در قناعت نهاده و مردم آن را در کثرت مال می جویند و نمی یابند.
آری مردم عزیز این است آنچه که سختی شب و روز این دنیا را با آن بر خود هموار می کنم.

حضرت داود نبی (ع)

http://bahmaneyar.blogfa.com/post-475.aspx

bahmaneyar;953432 نوشت:
خداوند پنج چیز را در پنج چیز دیگر نهاده است

چه ربطی به سوال دارد؟

bahmaneyar;953431 نوشت:
رای تحلیل یک مسئله باید انسان خود را جای آن فرد بگذارد تا بهتر بتواند تحلیلی منطقی ارائه دهد ابراهیم اشتر شانزده سال بیشتر نداشت که معاویه بر مسند خلافت نشست و در آن زمان تمام خطبه های نماز جمعه که در کوفه خوانده می شد توسط کسانی بود که توسط معاویه انتخاب می شدند مثلا فکر می کنید افکار و عقاید ابراهیم اشتر از شانزده سالگی تحت تاثیر چه کسانی قرار می گرفته ؟

به نظر من استدلال شما نیاز به تامل و تحقیق بیشتری دارد زیرا ابراهیم تحت تاثیر چنین موقعیتی قرار نگرفته بود لطفا اگر ادرس دارید ارائه کنید؟

جمع بندی

پرسش:
چرا ابراهیم ابن مالک اشتر، مختار را در نبرد با زبیریان یاری نکرد و بعدها به زبیریان پیوست؟

پاسخ:
یکی از ابهامات تاریخی در مورد «ابراهیم اشتر» عدم همراهی وی با «مختار» در نبرد با «زبیریان» است. در این باره فقر منابع تاریخی باعث عدم شفافیت این موضوع شده است. برای یافتن عوامل کناره گیری «ابراهیم اشتر» از «مختار» باید منابع تاریخی دست اول را بررسی کرد تا بتوان به تحلیلی در این موضوع دست یافت.
بنابر نظر «ابن اعثم» در «الفتوح» مدت زیادی از پیروزی «مختار» بر «عبیدالله بن زیاد» نگذشته بود که «مصعب بن زبیر» به قصد نبرد با «مختار» و تسخیر «کوفه» عازم این شهر شد. دراین نبرد، «ابراهیم اشتر»، «مختار» را تنها گذاشت و او را یاری نکرد. از منابع تاریخی استفاده میشود که «مختار» در زمان نبرد با «مصعب» نیاز مبرم به «ابراهیم» داشت. حتی وی شخصی را به دنبال «ابراهیم» فرستاد، اما از یاری او ناامید شد.[1]
«عمیر بن حباب سلمی»[2] میگوید : در جریان حمله «زبیریان»، «مختار» شخصی را به نزد «ابراهیم اشتر» فرستاد، وی خبر آورد که «ابراهیم» حاضر به یاری کردن وی نیست بلکه او را تنها گذاشته و از وی کناره گیری کرده است «مختار» پس از اینکه «ابراهیم» حاضر به یاری وی در برابر «مصعب» نشد در بین مردم خطبه ای را ایراد کرد و گفت ای مردم «کوفه»، برخی از مردم این شهر طغیان کرده و فرزند دختر پیامبر « صلی الله علیه و اله» خود را کشتند و اکنون با فاسقین هم دست شدند پس مرا بر علیه آنان یاری نمایید به من خبر رسید که «ابراهیم اشتر» مرا رها کرد و دست از یاری من شست. خبر رسیده که «مصعب» با سپاه عظیمی راهی «کوفه» است.[3]

از این گزارش بر می آید که «مختار» انتظار و توقع خاصی از «ابراهیم» داشته است ولی «ابراهیم» وی را تنها گذاشت و یاری نکرد.
طبق گزارش منفرد «ابن اعثم کوفی» در جنگ بین «مختار» و «مصعب» اوضاع به گونه ای رقم خورد که «زبیریان» در جنگ پیشتاز بوده و گوی سبقت را در پیروزی ربوده بودند، یاران «مختار» هزیمت شده و فرمانده سپاهش کشته شد. زمانی که به «مختار» خبر رسید، یارانش در برابر «مصعب» شکست خوردند وی نامه های متعددی برای «ابراهیم اشتر» نوشت و از او یاری خواست اما «ابراهیم» به آن توجه نکرد و «مختار» را در این نبرد تنها گذاشت.[4]

«مختار» گفت امروز ای کاش «ابراهیم اشتر» حاضر بود لکن او از من دست شست و مرا رها کرد و چاره ای جز مرگ نیست.[5]
در بین مورخین تنها گزارش منفردی که مفصلا به عدم حضور «ابراهیم اشتر» در سپاه «مختار» پرداخته «ابن اعثم کوفی» است و مورخین دیگر به این موضوع نپرداخته اند.
«ابن اعثم» ادامه میدهد پس از کشته شدن «مختار» به دست «مصعب»، وی خواهان به خدمت گرفتن «ابراهیم اشتر» شد و طی نامه ای او را به سوی خویش فراخواند. «مصعب» به «ابراهیم اشتر» نامه نوشت که «خداوند مختار و شیعیان او را که نزدیک کفر و ساحر بودند را از بین برد و تو را به بیعت با عبدالله بن زبیر فرا میخوانم اگر اجابت کردی مطمئنا در امان هستی و جزیره و هر چه فتح کردی حکومتش از آن تو باشد.»[6]
علاوه بر «مصعب بن زبیر»، «عبدالملک بن مروان» هم خواهان جذب «ابراهیم اشتر» به سوی خود بود وی در نامه ای که برای «ابراهیم» ارسال کرد؛ «زبیریان» را مذمت کرده و در صورت همکاری «ابراهیم» حکومت «عراق» را به او پیشنهاد کرد. «ابراهیم اشتر» در مشورت با برخی از یارانش با نظرات مختلف آنان مواجه شد. پس از اینکه شخصی از یاران «ابراهیم»، بیعت با «عبدالملک» را پیشنهاد میکند؛ وی در پاسخ میگوید: « وای بر شما در شام قبیله ای نیست که من کسی از آنها را در این جنگ (خازر) نکشته باشم و من بزرگان آنان را در جنگ کشتم و البته بر «عراق» شهر دیگری را بر نمی گزینم و قبیله ای را بر قبیله خود مقدم نمی دارم و در «عراق» بودن برای من محبوبتر است و به آن بر می گردم.»[7] «ابراهیم» پس از اینکه تصمیم گرفت به «مصعب» ملحق شود به همراه یاران خویش راه «کوفه» را در پیش گرفت در زمان ورود «ابراهیم اشتر»، «مصعب» او را تحویل گرفت و احترام نمود. «مصعب» او را در جای خود نشاند و برای برادرش «عبدالله بن زبیر» نامه ای نوشت و او را از این جریان با خبر نمود که مایه مسرت و خوشحالی «عبدالله بن زبیر» شد.[8]

در یک سخن می توان عوامل جلب «ابراهیم اشتر» از جانب «مروانیان» و «زبیریان» را از دید «ابن اعثم کوفی» این گونه بیان کرد:

1.موقعیت ویژه «ابراهیم اشتر» در بین قبایل مسلمان «عراق» خصوصا قبیله یمنی الاصل «نخعی»
2.شخصیت شجاع، مدیرو با سیاست او
3.قبیله بسیار مهم و تاثیر گذار در جریانات سیاسی قومی
4.کناره گیری وی از «مختار» و عدم همراهی «مختار» در نبرد با «زبیریان»
5.حکومت بر مناطق بزرگی چون «موصل»، «جزیره»، «ارمنستان» و «آذربایجان»

فرقی که بین دو نامه «مصعب» و «عبدالملک بن مروان» وجود دارد این است که نامه «مصعب» رنگ و بویی از تهدید و ارعاب دارد و حتی بقای «ابراهیم» بر حکومت «موصل» را منوط به همکاری با «زبیریان» بیان کرده است اما در نامه «عبدالملک» حرفی از تهدید نیست. وی در صورت پیوستن «ابراهیم» به «مروانیان» حکومت «عراق» را به او پیشنهاد میدهد.[9]

 

پی نوشت ها:

[1] . ابن اعثم کوفی، الفتوح، دارالاضواء، 1411ق، چاپ اول، بیروت، ج 6 ص 286

[2] . کارگزار کفرتوثا از جانب ابراهیم اشتر

[3] . ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 6 ص 286

[4] . همان

[5] . همان ج 6 ص 287

[6] . همان ج 6 ص 294

[7] . همان ج 6 ص 294

[8] . همان ج 6 ص 295

[9] . ابن اعثم، همان ج6 ص 294

موضوع قفل شده است