جمع بندی مرگ در جاهلیت

×

پیغام خطا

Deprecated function: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated در include_once() (خط 29 از /home/askdinorg/domains/askdin.com/public_html/sites/all/modules/bbcode/bbcode.module).

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مرگ در جاهلیت

با سلام و عرض تسلیت ایام محرم و صفر

طبق گفته پیامبر که می فرمایند: هر کس امام زمان (امام دوران) خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است؛ آیا خلفای سه گانه به مرگ جاهلیت مرده اند؟

اگر بله به چه دلیل و اگر خیر پس چرا حق امام خود را در زمان خلافت خوردند و پس از فوت پیامبر بر ضد امام علی (ع) شدند و وقایع کوچه بنی هاشم و باغ فدک رخ داد؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدرا

amin2681;950509 نوشت:
با سلام و عرض تسلیت ایام محرم و صفر

طبق گفته پیامبر که می فرمایند: هر کس امام زمان (امام دوران) خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است؛ آیا خلفای سه گانه به مرگ جاهلیت مرده اند؟

اگر بله به چه دلیل و اگر خیر پس چرا حق امام خود را در زمان خلافت خوردند و پس از فوت پیامبر بر ضد امام علی (ع) شدند و وقایع کوچه بنی هاشم و باغ فدک رخ داد؟

با سلام و عرض ادب

1) بر اساس روایت قطعی ای که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) صادر شده و در منابع شیعی و سنی با الفاظ مختلف و معانی ای نزدیک به هم نقل شده؛ آنحضرت مرگ بدون شناخت امام را به مثابه ی مرگ جاهلی بیان فرمودند. بدیهی است که وجوب شناخت چنین امامی به صورتی که عدم شناخت او، بمنزله ی مرگ جاهلی بوده، تنها در فرضی صحیح خواهد بود که منزلت چنین امامی همچون منزلت انبیای الهی باشد؛[1] زیرا در غیر این صورت عدم شناخت امامی غیر معصوم که برخوردار از هدایت الهی نبوده، ارتباطی با عدم رستگاری انسانها نخواهد داشت، تا نتیجه ی عدم شناخت او زندگی و مرگ در جاهلیّت تلقی گردد.

2) این روایت در متون روایی شیعه با الفاظی مختلف؛ اما مضمونی واحد نقل شده است که برخی از تعابیر آن اینچنین است:
«مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ‏ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ»؛[2] «هر کس که بمیرد و امامی برای او نباشد، پس مرگ او مرگ جاهلی خواهد بود».
«مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ‏ لَهُ‏ إِمَامٌ‏ فَمِيتَتُهُ مِيتَةُجَاهِلِيَّة»؛[3]«کسی که بمیرد و برای او امامی نباشد، پس مرگ او مرگ جاهلی خواهد بود».
«
مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّة
»؛ [4] «کسی که بمیرد و امامی برای او نباشد، پس مرگ او مرگ جاهلی خواهد بود».
«
مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ‏ مِنْ‏ وُلْدِي‏ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً‏»؛[5] «کسی که بمیرد و برای او امامی از فرزندان من نباشد به مرگ جاهلی مرده است».
«
من مات و لم يعرف امامه مات ميتة جاهليّة»؛ [6]«کسی که بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است».
«من مات و هو لا يعرف امامه مات ميتة جاهليّة»؛[7] «کسی که بمیرد در حالی که امامش را نمی شناسد به مرگ جاهلی مرده است».

3) همجنین این روایت در منابع اهل سنت نیز با تعابیر دیگری روایت شده که برخی از آنان عبارتند از:
«مَنْ خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ، وَفَارَقَ الْجَمَاعَةَ فَمَاتَ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛[8]
«هر کس که از اطاعت حاکم خارج شود و جماعت را ترک نماید و در این حال بمیرد، مرگ او همچون مرگ جاهلیت است».
«مَنْ خَلَعَ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ، لَقِيَ اللهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا حُجَّةَ لَهُ، وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛
[9]«کسی که از اطاعت حاکم دست بردارد، خداوند را ملاقات می کند در حالی که برای کار خویش حجت و دلیلی ندارد و هر کس بمیرد و بیعتی بر گردن نداشته باشد با مرگ جاهلیت مرده است».
«من مات وليس له إمام مات ميتة جاهلية»؛[10] «کسی که بمیرد و برای او امامی نباشد به مرگ جاهلی مرده است».

4) مرحوم شهید مطهری در تبیین این روايت بر اساس دو دیدگاه شیعه و سنی می نویسند:
«كسانى كه امامت را تنها به معنى رهبرى اجتماعى مى‏ دانند، مى ‏گويند ببينيد پيغمبر اكرم به مسأله ی رهبرى تا كجا اهميت داده كه معتقد شده است اگر امت رهبر و پيشوا نداشته باشد، اصلا مردنش مردن جاهلى است؛ براى اينكه صحيح تفسير كردن و صحيح اجرا كردن دستورات اسلامى بستگى دارد به اينكه رهبرى، رهبرى درستى‏ باشد و مردم پيوندشان را با رهبر محكم كرده باشند. اسلام يك دين فردى نيست كه كسى بگويد من به خدا و پيغمبر اعتقاد دارم و بنابراين به هيچ كس كارى ندارم. خير، غير از خدا و پيغمبر، تو حتما بايد بفهمى و بشناسى كه در اين زمان رهبر كيست و قهرا در سايه رهبرى او فعاليت كنى.
آنها كه امامت را به مفهوم مرجعيّت دينى معنى مى ‏كنند، [در معنى اين حديث‏] مى ‏گويند كسى كه مى‏ خواهد دين داشته باشد، بايد مرجع دينى خودش را بشناسد و بداند كه دين را از كجا بگيرد. اينكه انسان دين داشته باشد ولى دينش را از مأخذى بگيرد كه ضدّ آن است، عين جاهليت است.
آن كسى كه امامت را در حد ولايت معنوى مى ‏برد، مى‏ گويد اين حديث مى‏ خواهد بگويد كه اگر انسان مورد توجه يك ولىّ كامل نباشد، مانند اين است كه در جاهليت مرده است».[11]

5) بر اساس دیدگاه شیعه خلفای سه گانه از آنجا که حق را شناختند؛ اما با این حال از آن تبعیت ننمودند به مرگ جاهلی از دنیا رفته اند؛ و ریشه ی چنین امری نیز بنابر تصریح عالم بزرگ اهل سنت «امام محمد غزالی» تبعیت از هوای نفس معرفی شده است.

وی در رابطه با حدیث غدیر و بیعت خلیفه ی دوم می نویسد: «جمهور علمای اسلام بر متن حدیث اتفاق نظر دارند که از خطبه ی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در روز عید غدیر خم بوده که آنحضرت فرمودند: «هر کس من مولای او هستم؛ پس علی نیز مولای او است». پس عمر گفت: «تبريك، تبريك، ای ابوالحسن، تو اكنون مولای من و مولای هر مولای ديگری هستی». اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبری علی (عليه السلام) و نشانه ی رضايتش از انتخاب علی (عليه السلام) به رهبری امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روز ها، عمر تحت تأثير هوای نفس و علاقه ی به رياست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه ی خلافت را از مكان اصلي تغيير داد و با لشكر كشی ها، برافراشتن پرچم ها و گشودن سرزمين های ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار ساخت (و از مصاديق اين سخن قرآن شد): (فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً)؛[12] پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهایی ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله ای كردند».[13]

شمس الدین ذهبی(م748هـ) با اعتراف به اینکه این کلام، سخن امام محمد غزالی است و اینکه او دریای علم است از سخن او تعجب کرده و نوشته شاید او از این سخن خویش بازگشته باشد؟! وی به نقل از امام محمد غزالی نوشته که او در کتاب «سرالعالمین» نوشته است:
«
اين تبریک عمر، به مثابه ی تسليم و رضايت او بوده؛ ولى پس از آن هوا و هوس بر او غلبه نمود و حب رياست و دستيابى به امر و نهى حكومت آنان را به مخالفت واداشت تا دستور پيامبر را پشت سر انداخته و آن را به بهاى اندكى واگذارند و بدمعامله ‏اى را انجام دادند».[14]

موفق باشید.


[/HR] [1] . حضرت رضا(علیه السلام) در تبیین جایگاه امامت فرموده اند:«انَّ الْامامَةَ هِىَ مَنْزِلَةُ الْانْبِياءِ وَ ارْثُ الْاوْصِياءِ، انَّ الْامامَةَ خِلافَةُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ خِلافَةُ الرَّسُولِ‏»؛ امامت، مقام پيامبران، و ارثِ جانشينان (انبيا) است، امامت جانشينى خدا و رسول اوست ...( الکلینی، الکافی، ج1، ص200).

[2] . الکافی، الکلینی، ج1، ص376.

[3] . همان، ج1، ص371.

[4] . همان، ج1، ص376.

[5] . عيون أخبار الرضا(عليه السلام)، الصدوق، ج2، ص58.

[6] . بحار الانوار، المجلسی، ج25، ص158، به نقل از رجال کشی، ص295-294.

[7] . المحاسن، البرقی، ج1، ص154.

[8] . صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، بَابُ الْأَمْرِ بِلُزُومِ الْجَمَاعَةِ عِنْدَ ظُهُورِ الْفِتَنِ، ح4892و4894، دار الجيل بيروت.

[9] . همان، ح4899.

[10] . صحیح ابن حبان، باب طاعة الأئمة، ج10، ص434، ح4573، مؤسسة الرسالة – بيروت.

[11] . مجموعه آثار شهید مطهری، ج4، ص852.

[12] . آل عمران(3)، 187.

[13] . مجموعة رسائل الامام الغزالی(م505هـ)، ص483، المکتبة التوفیقیة، القاهرة-مصر: «واجمع الجماهير علي متن الحديث من خطبته في يوم عيد غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول: «من كنت مولاه فعلي مولاه» فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولي كل مولي فهذا تسليم ورضي وتحكيم. ثم بعد هذا غلب الهوي لحب الرياسة، وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوي في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوي فعادوا إلي الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا».

[14] . سير أعلام النبلاء، الذهبی(م748هـ)، ج14، ص269، دار الحديث- القاهرة: «وَلأَبِي المُظَفَّر يُوْسُف سِبْطِ ابْنِ الجَوْزِيّ فِي كِتَاب "رِيَاض الأَفهَام" فِي مَنَاقِب أَهْلِ البَيْت قَالَ: ذَكَرَ أَبُو حَامِدٍ فِي كِتَابِهِ "سِرّ العَالمين وَكشف مَا فِي الدَّارين" فَقَالَ فِي حَدِيْث: "مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ، فعليٌّ مَوْلاَهُ" أَنَّ عُمَر قَالَ لعلِي: بخٍ بخٍ، أَصْبَحتَ مَوْلَى كل مؤمنٍ ومؤمنة. قال أبو حامد: وهذا تسليم ورضا، ثُمَّ بَعْد هَذَا غَلَبَ عَلَيْهِ الهَوَى حُباً لِلرِّيَاسَة، وَعَقْدِ البُنُوْد، وَأَمرِ الخِلاَفَة وَنَهيهَا، فَحملهُم عَلَى الخلاَف، فَنبذُوهُ وَرَاءَ ظُهُوْرهِم، وَاشتَرَوْا بِهِ ثَمناً قليلاً، فَبِئس مَا يَشترُوْنَ، وَسَرَدَ كَثِيْراً مِنْ هَذَا الكَلاَم الفَسْلِ الَّذِي تَزعمُهُ الإِمَامِيَّة، وَمَا أَدْرِي مَا عُذْرُهُ فِي هَذَا؟ وَالظَّاهِر أَنَّهُ رَجَعَ عَنْهُ، وَتبع الحَقَّ، فَإِنَّ الرَّجُل مِنْ بُحُوْرِ العِلْمِ، وَاللهُ أَعْلَمُ».

جمع بندی پرسش: طبق گفته پیامبر که می فرمایند: «هر کس امام زمان (امام دوران) خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است»؛ آیا برخی از بزرگان صحابه بر اساس این حدیث به مرگ جاهلیت مرده اند؟ پاسخ: بر اساس روایت قطعی ای که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) صادر شده و در منابع شیعی و سنی با الفاظ مختلف و معانی ای نزدیک به هم نقل شده؛ آنحضرت مرگ بدون شناخت امام را به مثابه ی مرگ جاهلی بیان فرمودند.  بدیهی است که وجوب شناخت چنین امامی به صورتی که عدم شناخت او، به منزله ی مرگ جاهلی است، تنها در فرضی صحیح خواهد بود که منزلت چنین امامی همچون منزلت انبیای الهی بوده؛ زیرا در غیر این صورت عدم شناخت امامی غیر معصوم که برخوردار از هدایت الهی نیست، ارتباطی با عدم رستگاری انسانها نخواهد داشت، تا نتیجه ی عدم شناخت او زندگی و مرگ در جاهلیّت تلقی گردد. (1) این روایت در متون روایی شیعه با الفاظی مختلف؛ اما مضمونی واحد نقل شده است که برخی از تعابیر آن اینچنین است: «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ‏ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ»؛ (2) «هر کس که بمیرد و امامی برای او نباشد، پس مرگ او مرگ جاهلی خواهد بود». «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّة»؛(3) «کسی که بمیرد و امامی برای او نباشد، پس مرگ او مرگ جاهلی خواهد بود». «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ‏ مِنْ‏ وُلْدِي‏ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛(4) «کسی که بمیرد و برای او امامی از فرزندان من نباشد به مرگ جاهلی مرده است». «من مات و لم يعرف امامه مات ميتة جاهليّة»؛(5) کسی که بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است». «من مات و هو لا يعرف امامه مات ميتة جاهليّة»؛(6) «کسی که بمیرد در حالی که امامش را نمی شناسد به مرگ جاهلی مرده است». همجنین این روایت در منابع اهل سنت نیز با تعابیر دیگری روایت شده که برخی از آنان عبارتند از: «مَنْ خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ، وَفَارَقَ الْجَمَاعَةَ فَمَاتَ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛(7) «هر کس که از اطاعت حاکم خارج شود و جماعت را ترک نماید و در این حال بمیرد، مرگ او همچون مرگ جاهلیت است». «مَنْ خَلَعَ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ، لَقِيَ اللهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا حُجَّةَ لَهُ، وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛(8) «کسی که از اطاعت حاکم دست بردارد، خداوند را ملاقات می کند در حالی که برای کار خویش حجت و دلیلی ندارد و هر کس بمیرد و بیعتی بر گردن نداشته باشد با مرگ جاهلیت مرده است». «من مات وليس له إمام مات ميتة جاهلية»؛(9) کسی که بمیرد و برای او امامی نباشد به مرگ جاهلی مرده است». مرحوم شهید مطهری در تبیین این روايت بر اساس دو دیدگاه شیعه و سنی می نویسد: «كسانى كه امامت را تنها به معنى رهبرى اجتماعى مى‏ دانند، مى ‏گويند ببينيد پيغمبر اكرم به مسأله ی رهبرى تا كجا اهميت داده كه معتقد شده است اگر امت رهبر و پيشوا نداشته باشد، اصلا مردنش مردن جاهلى است؛ براى اينكه صحيح تفسير كردن و صحيح اجرا كردن دستورات اسلامى بستگى دارد به اينكه رهبرى، رهبرى درستى‏ باشد و مردم پيوندشان را با رهبر محكم كرده باشند. اسلام يك دين فردى نيست كه كسى بگويد من به خدا و پيغمبر اعتقاد دارم و بنابراين به هيچ كس كارى ندارم. خير، غير از خدا و پيغمبر، تو حتما بايد بفهمى و بشناسى كه در اين زمان رهبر كيست و قهرا در سايه رهبرى او فعاليت كنى. آنها كه امامت را به مفهوم مرجعيّت دينى معنى مى ‏كنند، [در معنى اين حديث‏] مى ‏گويند كسى كه مى‏ خواهد دين داشته باشد، بايد مرجع دينى خودش را بشناسد و بداند كه دين را از كجا بگيرد. اينكه انسان دين داشته باشد ولى دينش را از مأخذى بگيرد كه ضدّ آن است، عين جاهليت است. آن كسى كه امامت را در حد ولايت معنوى مى ‏برد، مى‏ گويد اين حديث مى‏ خواهد بگويد كه اگر انسان مورد توجه يك ولىّ كامل نباشد، مانند اين است كه در جاهليت مرده است».(10) بر اساس دیدگاه شیعه صحابه ای که حق را شناختند؛ اما با این حال از آن تبعیت ننمودند به مرگ جاهلی از دنیا رفته اند؛ و ریشه ی چنین امری نیز بنابر تصریح عالم بزرگ اهل سنت «امام محمد غزالی» تبعیت از هوای نفس معرفی شده است. وی در رابطه با حدیث غدیر و بیعت خلیفه ی دوم می نویسد: «جمهور علمای اسلام بر متن حدیث اتفاق نظر دارند که از خطبه ی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در روز عید غدیر خم بوده که آنحضرت فرمودند: «هر کس من مولای او هستم؛ پس علی نیز مولای او است». پس عمر گفت: «تبريك، تبريك، ای ابوالحسن، تو اكنون مولای من و مولای هر مولای ديگری هستی». اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبری علی (عليه السلام) و نشانه ی رضايتش از انتخاب علی (عليه السلام) به رهبری امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روز ها، عمر تحت تأثير هوای نفس و علاقه ی به رياست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه ی خلافت را از مكان اصلي تغيير داد و با لشكر كشی ها، برافراشتن پرچم ها و گشودن سرزمين های ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار ساخت (و از مصاديق اين سخن قرآن شد):(فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً)؛ (11) پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهایی ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله ای كردند». (12) «شمس الدین ذهبی» (م748هـ) با اعتراف به اینکه این کلام، سخن «امام محمد غزالی» است و اینکه او دریای علم است از سخن او تعجب کرده و نوشته است: شاید او از این سخن خویش بازگشته باشد؟! وی به نقل از «امام محمد غزالی» نوشته که او در کتاب «سرالعالمین» نوشته است: اين تبریک عمر، به مثابه ی تسليم و رضايت او بوده؛ ولى پس از آن هوا و هوس بر او غلبه نمود و حب رياست و دستيابى به امر و نهى حكومت آنان را به مخالفت واداشت تا دستور پيامبر را پشت سر انداخته و آن را به بهاى اندكى واگذارند و بدمعامله ‏اى را انجام دادند».(13)   پی نوشت: 1. حضرت رضا(علیه السلام) در تبیین جایگاه امامت فرموده اند:«انَّ الْامامَةَ هِىَ مَنْزِلَةُ الْانْبِياءِ وَ ارْثُ الْاوْصِياءِ، انَّ الْامامَةَ خِلافَةُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ خِلافَةُ الرَّسُولِ‏»؛ امامت، مقام پيامبران، و ارثِ جانشينان (انبيا) است، امامت جانشينى خدا و رسول اوست ...». ( كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي (ط - إسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - ايران - تهران، چاپ: 4، 1407 ه.ق، ج1، ص200، ح1). 2. همان، ج1، ص376. 3. همان، ج1، ص376. 4. ابن بابويه، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام، 2جلد، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق، ج2، ص58. 5. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج1، ص377، ح3. 6. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، 2جلد، دار الكتب الإسلامية - قم، چاپ: دوم، 1371 ق، ج1، ص154. 7. مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، 5جلد، دار الحديث - مصر - قاهره، چاپ: 1، 1412 ه.ق، ج3، ص1477، ح1848. 8. مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، 5جلد، دار الحديث - مصر - قاهره، چاپ: 1، 1412 ه.ق، ج3، ص1437، ح1851. 9. صحیح ابن حبان، باب طاعة الأئمة، مؤسسة الرسالة – بيروت، ج10، ص434، ح4573. 10. مجموعه آثار شهید مطهری، انتشارات صدرا، ج4، ص852. 11. آل عمران/187. 12. مجموعة رسائل الامام الغزالی(م505هـ)، المکتبة التوفیقیة، القاهرة-مصر، ص483.: «واجمع الجماهير علي متن الحديث من خطبته في يوم عيد غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول: «من كنت مولاه فعلي مولاه» فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولي كل مولي فهذا تسليم ورضي وتحكيم. ثم بعد هذا غلب الهوي لحب الرياسة، وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوي في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوي فعادوا إلي الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا». 13. الذهبی(م748هـ)، سير أعلام النبلاء، دار الحديث- القاهرة، ج14، ص269.: «وَلأَبِي المُظَفَّر يُوْسُف سِبْطِ ابْنِ الجَوْزِيّ فِي كِتَاب "رِيَاض الأَفهَام" فِي مَنَاقِب أَهْلِ البَيْت قَالَ: ذَكَرَ أَبُو حَامِدٍ فِي كِتَابِهِ "سِرّ العَالمين وَكشف مَا فِي الدَّارين" فَقَالَ فِي حَدِيْث: "مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ، فعليٌّ مَوْلاَهُ" أَنَّ عُمَر قَالَ لعلِي: بخٍ بخٍ، أَصْبَحتَ مَوْلَى كل مؤمنٍ ومؤمنة. قال أبو حامد: وهذا تسليم ورضا، ثُمَّ بَعْد هَذَا غَلَبَ عَلَيْهِ الهَوَى حُباً لِلرِّيَاسَة، وَعَقْدِ البُنُوْد، وَأَمرِ الخِلاَفَة وَنَهيهَا، فَحملهُم عَلَى الخلاَف، فَنبذُوهُ وَرَاءَ ظُهُوْرهِم، وَاشتَرَوْا بِهِ ثَمناً قليلاً، فَبِئس مَا يَشترُوْنَ، وَسَرَدَ كَثِيْراً مِنْ هَذَا الكَلاَم الفَسْلِ الَّذِي تَزعمُهُ الإِمَامِيَّة، وَمَا أَدْرِي مَا عُذْرُهُ فِي هَذَا؟ وَالظَّاهِر أَنَّهُ رَجَعَ عَنْهُ، وَتبع الحَقَّ، فَإِنَّ الرَّجُل مِنْ بُحُوْرِ العِلْمِ، وَاللهُ أَعْلَمُ».
موضوع قفل شده است