جمع بندی اعجاز بیانی قرآن

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اعجاز بیانی قرآن

سلام
لطف کنید درمورد اعجاز بیانی قران برایم توضیح بدهید؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد میقات

با سلام و درود

اگر منظورتان از اعجاز بیانی، همان اصطلاح مشهور و حیث ادبی قرآن است باید گفت قرآن کریم از حیث ادبی و بلاغت و فصاحت، در زمانی نازل شد که شعر جاهلی عرب، در اوج خود بود و جایگاه سخنوری و اشعار بلیغ و بیان فصیح، بسیار رواج داشت؛ با این حال، کسی نتوانست مانندی برای قرآن بیاورد و حتی پس از آن نیز کسی نتوانسته مانندی برای قرآن بیاورد.

به عنوان مثال در خصوص زیبایی های ادبی می توان به آیه قصاص اشاره نمود.

قرآن کریم در مورد قصاص و فلسفه آن تعبير بسيار زيبا و دلنشين «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ»؛ و براى شما در قصاص، حيات و زندگى است‏(بقره/ 179) را به كار برده است. در مقابل، مثل مشهورى كه عرب در اين‏ مورد داشته، «القتل أنفى للقتل» (نفی کننده ترین چیز برای قتل، قتل است) بوده است.

جلال الدين سيوطى در مقام مقايسه ميان اين دو جمله، بيست امتياز براى آيه قرآن نسبت به جمله مشهور در ميان عرب ذكر مى ‏نمايد كه به بعضى از آن ها اشاره مى ‏شود:

1. حروف آيه «فى القصاص حيوة» از جمله «القتل أنفى للقتل» كمتر است.

2. تعبير قصاص در آيه، حساب شده است؛ زيرا هرگونه قتلى نافى قتل ديگر نيست، بلكه بسا قتلى كه خود موجب قتل ديگر مى ‏شود؛ مثل اين كه كشتارى از روى ظلم صورت گرفته باشد. بنابر اين، قتلى كه موجب حيات است، يک قتل خاص است كه از آن تعبير به «قصاص» مى ‏گردد.

3. آيه مراد خويش را به صورت جامع‏تر و كامل‏تر بيان نموده است؛ زيرا قصاص هم قتل را شامل مى ‏شود و هم جرح و قطع عضو را؛ در حالى كه در مثل تنها مسأله قتل عنوان گرديده است.

4. در مثل، كلمه «القتل» تكرار شده و عدم تكرار ـ حتى اگر وجود آن مخلّ به فصاحت نيز نباشد ـ از تكرار بهتر است.

5. آيه در برگيرنده صنعت بديعى است، چرا كه يكى از دو چيز متضاد، يعنى فنا و مرگ را، ظرف ضد ديگر قرار داده و با آوردن كلمه «فى» بر سر «قصاص» آن را منبع و سرچشمه حيات دانسته است.

6. فصاحت كلمات آن‏گاه آشكار مى ‏شود كه در كلمه، توالى حركات وجود داشته باشد.
در اين صورت زبان در حال نطق به خوبى به حركت در مى ‏آيد؛ برخلاف جايى كه در كلمه بعد از هر حركت، سكونى وجود داشته باشد و اين اختلاف در مقايسه آيه با مثل به خوبى پيداست.

7. جمله «القتل أنفى للقتل» در ظاهر كلامى متناقض است؛ زيرا چيزى، نافى نفس‏ خويش نمى‏ تواند باشد.

8. آيه از تعبير به قتل كه لفظى خشن بوده و بوى مرگ مى ‏دهد خالى است و در عوض همان معنا را با جاذبه ‏اى كه در لفظ «حيوة» نهفته است، بيان مى ‏كند.

9. بيان آيه مبتنى بر اثبات و بيان مثل مبتنى بر نفى است، و پر واضح است كه اثبات بر نفى برترى دارد.

10. لفظ قصاص به امر ديگرى نيز كه «مساوات» باشد، اشاره دارد و در واقع، قصاص خبر از عدالت مى‏ دهد؛ در حالى كه اين معنا از مطلق قتل، فهميده نمى ‏شود.(معترك الاقران فى اعجاز القرآن، ج 1، ص 300- 303؛ نقل شده توسط: درسنامه علوم قرآنى، ص 367)

[="Tahoma"]نمونه ای دیگر:

در این زمینه می توان به صنايع ادبى‏ قرآن نیز اشاره نمود. قرآن، سرشار از صنايع ادبى است و شگفت اين است كه گاهى در يک آيه، چندين صنعت ادبى گرد آمده است.

«وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»
و گفته شد: اى زمين، آبت را فرو بر! و اى آسمان، خوددارى كن! و آب فرو نشست و كار پايان يافت و (كشتى) بر (دامنه كوه) جودى، پهلو گرفت و (در اين هنگام،) گفته شد: دور باد قوم ستمگر (از سعادت و نجات و رحمت خدا!).(هود/ 44)

در اين آيه شريفه كه ماجراى فرجام يافتن طوفان نوح را بازگو مى ‏كند، بيست و سه صنعت ادبى تبلور يافته است:

1. استعاره در «يا أرض ابلعي» بدين ‏گونه كه «ارض» به حيوان بلعنده تشبيه شده است، و بلعيدن كه از ويژگی هاى حيوان است براى ارض آورده شده است؛ و در «يا سماء اقلعي» نيز استعاره بالكنايه به كار رفته است چون «قلع» به معناى بركندن است. اين جا به آسمان، فرمان داده شده كه اين پرده آب‏ ريز (ابر) را بركند.

2. در آيه مباركه، صنعت طباق هست. طباق، آوردن دو واژه است به گونه ‏اى كه آن دو واژه با هم مخالف يا متضاد باشد.

3. مجاز حذف در «يا سماء أقلعى» كه يا «مطر السماء» بوده است.

4. اشاره، معانى بسيار را رمزگونه بيان كردن است. در جمله «غيض الماء» يعنى ته‏ مانده ‏ها فروكش شد، صنعت اشاره است.

5. موازنه در «ابلعى» و «اقلعى»؛ اين دو واژه، كاملا هم وزن است.

6. جناس لاحق بين واژه «ابلعى» و «اقلعى»؛ اين دو واژه در همه چيز همگون است تنها در يک حرف با هم تفاوت دارد و اين همگونى را جناس لاحق مى‏ گويند.

7. تسهيم يا ارصاد؛ اين صنعت بدين معناست كه در كلام، واژه‏ هايى را به كار گيريم كه فرجام و پايان سخن نمايانده شود. در آيه مذكور نيز آغازش بر فرجامش دلالت مى ‏كند.

8. تقسيم، يكى از اقسامش نشان دادن همه ابعاد چيزى است. در آيه شريفه، همه ابعاد پايان يافتن آب، يعنى بارش آسمانى، رويش زمينى و آميزش آب ها با هم بيان شده است.
«يا أَرْضُ ابْلَعِي» آب هاى سرشار را «يا سماء اقلعي» ريزش باران را، و «غيض الماء» ته ‏نشين شدن و فرو رفتن آب هاى راكد را بيان مى ‏كند.

9. تمثيل؛ از هلاک كفرپيشگان با جمله «قضى الامر» تعبير شده كه دور از معناى موضوع براى هلاک است و تمثيل مى ‏باشد.

10. ارداف؛ آوردن واژه ‏اى است به جاى واژه ديگر به انگيزه نشان دادن لطيفه يا نكته ‏اى.
در آيه شريفه به جاى واژه «جلست على الجودى» «بر كوه جودى (آرارات) نشست» واژه «إستوت» آورده شده است، يعنى كشتى بر كوه، مستقر و استوار شد و به سويى گرايش نداشت.

11. تعليل؛ نشان دادن انگيزه چيزى است. انگيزه ‏گويى سخن را دلپذيرتر و استوارتر مى ‏كند. در آيه شريفه، انگيزه استقرار كامل كشتى بيان شده است، كه آن «غيض الماء» است.

12. احتراس يا تكميل؛ ابهام و ايهام ‏زدايى است. در آيه شريفه، اين توهم نا به ‏جا، به گمان مى ‏آيد كه عذاب، فراگير بوده و گستردگى آب، شايستگان را نيز فراگرفته است. لكن جمله «بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» اين توهم را مى ‏زدايد و مى‏ رساند كه عذاب، تنها ستم ‏پيشگان را فرا گرفته و آب آنان را فرو برده است.

13. اعتراض؛ آوردن يک جمله يا چند جمله است (جمله‏ اى كه محل خاص اعرابى نداشته باشد) در روند كلام به انگيزه ‏اى غير از رفع ابهام.
در آيه شريفه، سه جمله «غيض الماء» و «قضى الامر» و «استوت على الجودي» معترضه است، و نكته‏ اش اين است كه بفهماند فروكش شدن آب و فرجام يافتن حادثه و استقرار كشتى در فاصله دو فرمان «قيل يا سماء» و «قيل بعدا» انجام پذيرفته است.

14. تهذيب؛ تركيب خوش ‏آهنگ و نيكوى واژه ‏ها است. در آيه نيز اين وصف نمودار است.

15. ائتلاف اللفظ و المعنى (همگونى واژه‏ ها با محتوا)؛ اين صنعت، رعايت هماهنگى بين واژه‏ ها و معناست يعنى اگر معنا فخيم است واژه ‏ها نيز فخيم باشد. اگر معنا روان است، واژه‏ ها نيز روان باشد. اگر معنا غريب و دور از دسترس است، واژه ‏ها نيز آن ‏گونه باشد.
در آيه مذكور نيز اين ائتلاف، كاملا رعايت شده است، به گونه ‏اى كه به جاى هيچ واژه ‏اى نمى‏ توان واژه ديگر آورد. (فعل هاى مجهول هم بسيار نكته‏ آموز است.)

16. ايجاز؛ كوتاهى لفظ و گستردگى محتواست. اين آيه، در حدود بيست واژه بيشتر ندارد ولى همين واژه ‏ها تبلوريست از امر، نهى، ندا، تمثيل، سعادت، شقاوت، و حكايتى كه اگر گسترده گفته مى ‏شد قلم به خستگى مى ‏افتاد.

17. حسن النسق، يكى از معانيش اين است كه چند جمله معطوف با ترتيب طبيعى و هماهنگ آورده شود به گونه ‏اى كه اگر عطف، قطع شود جمله‏ ها پابرجا باشد. در اين آيه، سخن از فروكش شدن آب آغاز مى ‏شود تا با همين شيوه با نفرين بر تبه ‏كاران پايان مى ‏يابد.

18. حسن البيان، شيوايى شيوه بيان است. در آيه شريفه، اين شيوايى چشمگير است.

19. كنايه؛ در آيه شريفه به فاعل «قضى» و «غيض» و به قائل «قيل يا أرض» و «قيل بعدا» تصريح نشده است.

20. تعريض؛ در اين آيه شريفه با جمله «بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» به همه ظلم پيشگان، گوشه زده است كه آنان نيز در مسير هلاكند.

21. انسجام؛ واژه ‏ها روان و آبشارگونه است و بدون هيچ لكنتى بر زبان جارى مى‏ شود.

22. تمكين؛ جايگزين شدن شايسته فاصله آيه است.

23. ابداع؛ از گرد آمدن چند صنعت، صنعت ديگرى پديد مى ‏آيد به نام «ابداع»، كه در آيه شريفه پديد آمده است.

_______________
(ر.ک: الإتقان في علوم القرآن، ج ‏2، ص 184؛ اعجاز در قرآن كريم، حسن عرفان، ص 87)

[="Tahoma"]نکته:

همه آیات چنین نیستند و یا حداقل، بطور خاص و این گونه، مورد دقت اندیشمندان قرار نگرفته اند. لذا اگر با این دقت، آیات مورد بررسی متخصصان و اهل فن قرار بگیرند، نکات ادبی و ابعاد اعجازی بیشتری برای تک تک آیات می توان برشمرد.

منابع برای مطالعه

در زمینه بیان اعجاز بلاغی قرآن، کتب بسیاری تدوین شده و این موضوع را به تفصیل بیان کرده اند:

«اعجاز بيانى قرآن»‏؛ نويسنده: عائشة عبد الرحمن بنت الشاطى، ترجمه حسين صابرى‏
«أسرار البلاغة في علم البيان»‏؛ نويسنده: عبد القاهر بن عبد الرحمن الجرجانى‏
«سبک ‏شناسى اعجاز بلاغى قرآن‏»؛ نويسنده: محمد كريم الكواز / سيد حسين سيدى‏
و...

با سلام و درود

در انتهای مقاله ذیل، نظر آیت الله معرفت(ره) در باب اعجاز بیانی قرآن آورده شده، که مطالعه آن سودمند است:

اعجازبیانی از نظر آیت الله معرفت

[="Tahoma"]پرسش:
در مورد اعجاز بیانی قرآن برایم توضیح بدهید؟

پاسخ:
اگر منظورتان از اعجاز بیانی، همان اصطلاح مشهور و حیث ادبی قرآن است باید گفت قرآن کریم از حیث ادبی و بلاغت و فصاحت، در زمانی نازل شد که شعر جاهلی عرب، در اوج خود بود و جایگاه سخنوری و اشعار بلیغ و بیان فصیح، بسیار رواج داشت؛ با این حال، کسی نتوانست مانندی برای قرآن بیاورد و حتی پس از آن نیز کسی نتوانسته مانندی برای قرآن بیاورد.
به عنوان مثال در خصوص زیبایی های ادبی می توان به آیه قصاص اشاره نمود.

نمونه اول؛
قرآن کریم در مورد قصاص و فلسفه آن تعبير بسيار زيبا و دلنشين «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ»؛ و براى شما در قصاص، حيات و زندگى است‏(1) را به كار برده است. در مقابل، مثل مشهورى كه عرب در اين‏ مورد داشته، «القتل أنفى للقتل» (نفی کننده ترین چیز برای قتل، قتل است) بوده است.

جلال الدين سيوطى در مقام مقايسه ميان اين دو جمله، بيست امتياز براى آيه قرآن نسبت به جمله مشهور در ميان عرب ذكر مى ‏نمايد كه به بعضى از آن ها اشاره مى ‏شود:
1. حروف آيه «فى القصاص حيوة» از جمله «القتل أنفى للقتل» كمتر است.
2. تعبير قصاص در آيه، حساب شده است؛ زيرا هرگونه قتلى نافى قتل ديگر نيست، بلكه بسا قتلى كه خود موجب قتل ديگر مى ‏شود؛ مثل اين كه كشتارى از روى ظلم صورت گرفته باشد. بنابر اين، قتلى كه موجب حيات است، يک قتل خاص است كه از آن تعبير به «قصاص» مى ‏گردد.
3. آيه مراد خويش را به صورت جامع‏تر و كامل‏تر بيان نموده است؛ زيرا قصاص هم قتل را شامل مى ‏شود و هم جرح و قطع عضو را؛ در حالى كه در مثل تنها مسأله قتل عنوان گرديده است.
4. در مثل، كلمه «القتل» تكرار شده و عدم تكرار ـ حتى اگر وجود آن مخلّ به فصاحت نيز نباشد ـ از تكرار بهتر است.
5. آيه دربرگيرنده صنعت بديعى است، چرا كه يكى از دو چيز متضاد، يعنى فنا و مرگ را، ظرف ضد ديگر قرار داده و با آوردن كلمه «فى» بر سر «قصاص» آن را منبع و سرچشمه حيات دانسته است.
6. فصاحت كلمات آن‏گاه آشكار مى ‏شود كه در كلمه، توالى حركات وجود داشته باشد.
در اين صورت زبان در حال نطق به خوبى به حركت در مى ‏آيد؛ برخلاف جايى كه در كلمه بعد از هر حركت، سكونى وجود داشته باشد و اين اختلاف در مقايسه آيه با مثل به خوبى پيداست.
7. جمله «القتل أنفى للقتل» در ظاهر كلامى متناقض است؛ زيرا چيزى، نافى نفس‏ خويش نمى‏تواند باشد.
8. آيه از تعبير به قتل كه لفظى خشن بوده و بوى مرگ مى ‏دهد خالى است و در عوض همان معنا را با جاذبه‏اى كه در لفظ «حيوة» نهفته است، بيان مى ‏كند.
9. بيان آيه مبتنى بر اثبات و بيان مثل مبتنى بر نفى است، و پرواضح است كه اثبات بر نفى برترى دارد.
10. لفظ قصاص به امر ديگرى نيز كه «مساوات» باشد، اشاره دارد و در واقع، قصاص خبر از عدالت مى‏ دهد؛ در حالى كه اين معنا از مطلق قتل، فهميده نمى ‏شود.(2)

نمونه ای دیگر:
در این زمینه می توان به صنايع ادبى‏ قرآن نیز اشاره نمود. قرآن، سرشار از صنايع ادبى است و شگفت اين است كه گاهى در يک آيه، چندين صنعت ادبى گرد آمده است.
«وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»؛ و گفته شد: اى زمين، آبت را فرو بر! و اى آسمان، خوددارى كن! و آب فرو نشست و كار پايان يافت و (كشتى) بر (دامنه كوه) جودى، پهلو گرفت و (در اين هنگام،) گفته شد: دور باد قوم ستمگر (از سعادت و نجات و رحمت خدا!).(3)

در اين آيه شريفه كه ماجراى فرجام يافتن طوفان نوح را بازگو مى ‏كند، بيست و سه صنعت ادبى تبلور يافته است:
1. استعاره در «يا أرض ابلعي» بدين ‏گونه كه «ارض» به حيوان بلعنده تشبيه شده است، و بلعيدن كه از ويژگی هاى حيوان است براى ارض آورده شده است؛ و در «يا سماء اقلعي» نيز استعاره بالكنايه به كار رفته است چون «قلع» به معناى بركندن است. اين جا به آسمان، فرمان داده شده كه اين پرده آب‏ ريز (ابر) را بركند.
2. در آيه مباركه، صنعت طباق هست. طباق، آوردن دو واژه است به گونه ‏اى كه آن دو واژه با هم مخالف يا متضاد باشد.
3. مجاز حذف در «يا سماء أقلعى» كه يا «مطر السماء» بوده است.
4. اشاره، معانى بسيار را رمزگونه بيان كردن است. در جمله «غيض الماء» يعنى ته‏ مانده ‏ها فروكش شد، صنعت اشاره است.
5. موازنه در «ابلعى» و «اقلعى»؛ اين دو واژه، كاملا هم وزن است.
6. جناس لاحق بين واژه «ابلعى» و «اقلعى»؛ اين دو واژه در همه چيز همگون است تنها در يک حرف با هم تفاوت دارد و اين همگونى را جناس لاحق مى‏ گويند.
7. تسهيم يا ارصاد؛ اين صنعت بدين معناست كه در كلام، واژه‏ هايى را به كار گيريم كه فرجام و پايان سخن نمايانده شود. در آيه مذكور نيز آغازش بر فرجامش دلالت مى ‏كند.
8. تقسيم، يكى از اقسامش نشان دادن همه ابعاد چيزى است. در آيه شريفه، همه ابعاد پايان يافتن آب، يعنى بارش آسمانى، رويش زمينى و آميزش آب ها با هم بيان شده است.
«يا أَرْضُ ابْلَعِي» آب هاى سرشار را «يا سماء اقلعي» ريزش باران را، و «غيض الماء» ته ‏نشين شدن و فرو رفتن آب هاى راكد را بيان مى ‏كند.
9. تمثيل؛ از هلاک كفرپيشگان با جمله «قضى الامر» تعبير شده كه دور از معناى موضوع براى هلاک است و تمثيل مى ‏باشد.
10. ارداف؛ آوردن واژه ‏اى است به جاى واژه ديگر به انگيزه نشان دادن لطيفه يا نكته ‏اى.
در آيه شريفه به جاى واژه «جلست على الجودى» «بر كوه جودى (آرارات) نشست» واژه «إستوت» آورده شده است، يعنى كشتى بر كوه، مستقر و استوار شد و به سويى گرايش نداشت.
11. تعليل؛ نشان دادن انگيزه چيزى است. انگيزه ‏گويى سخن را دلپذيرتر و استوارتر مى ‏كند. در آيه شريفه، انگيزه استقرار كامل كشتى بيان شده است، كه آن «غيض الماء» است.
12. احتراس يا تكميل؛ ابهام و ايهام ‏زدايى است. در آيه شريفه، اين توهم نا به ‏جا، به گمان مى ‏آيد كه عذاب، فراگير بوده و گستردگى آب، شايستگان را نيز فراگرفته است. لكن جمله «بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» اين توهم را مى ‏زدايد و مى‏ رساند كه عذاب، تنها ستم ‏پيشگان را فرا گرفته و آب آنان را فرو برده است.
13. اعتراض؛ آوردن يک جمله يا چند جمله است (جمله‏ اى كه محل خاص اعرابى نداشته باشد) در روند كلام به انگيزه ‏اى غير از رفع ابهام.
در آيه شريفه، سه جمله «غيض الماء» و «قضى الامر» و «استوت على الجودي» معترضه است، و نكته‏ اش اين است كه بفهماند فروكش شدن آب و فرجام يافتن حادثه و استقرار كشتى در فاصله دو فرمان «قيل يا سماء» و «قيل بعدا» انجام پذيرفته است.
14. تهذيب؛ تركيب خوش ‏آهنگ و نيكوى واژه ‏ها است. در آيه نيز اين وصف نمودار است.
15. ائتلاف اللفظ و المعنى (همگونى واژه‏ ها با محتوا)؛ اين صنعت، رعايت هماهنگى بين واژه‏ ها و معناست يعنى اگر معنا فخيم است واژه ‏ها نيز فخيم باشد. اگر معنا روان است، واژه‏ ها نيز روان باشد. اگر معنا غريب و دور از دسترس است، واژه ‏ها نيز آن ‏گونه باشد.
در آيه مذكور نيز اين ائتلاف، كاملا رعايت شده است، به گونه ‏اى كه به جاى هيچ واژه ‏اى نمى‏ توان واژه ديگر آورد. (فعل هاى مجهول هم بسيار نكته‏ آموز است.)
16. ايجاز؛ كوتاهى لفظ و گستردگى محتواست. اين آيه، در حدود بيست واژه بيشتر ندارد ولى همين واژه ‏ها تبلوريست از امر، نهى، ندا، تمثيل، سعادت، شقاوت، و حكايتى كه اگر گسترده گفته مى ‏شد قلم به خستگى مى ‏افتاد.
17. حسن النسق، يكى از معانيش اين است كه چند جمله معطوف با ترتيب طبيعى و هماهنگ آورده شود به گونه ‏اى كه اگر عطف، قطع شود جمله‏ ها پابرجا باشد. در اين آيه، سخن از فروكش شدن آب آغاز مى ‏شود تا با همين شيوه با نفرين بر تبه ‏كاران پايان مى ‏يابد.
18. حسن البيان، شيوايى شيوه بيان است. در آيه شريفه، اين شيوايى چشمگير است.
19. كنايه؛ در آيه شريفه به فاعل «قضى» و «غيض» و به قائل «قيل يا أرض» و «قيل بعدا» تصريح نشده است.
20. تعريض؛ در اين آيه شريفه با جمله «بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» به همه ظلم پيشگان، گوشه زده است كه آنان نيز در مسير هلاكند.
21. انسجام؛ واژه ‏ها روان و آبشارگونه است و بدون هيچ لكنتى بر زبان جارى مى‏ شود.
22. تمكين؛ جايگزين شدن شايسته فاصله آيه است.
23. ابداع؛ از گرد آمدن چند صنعت، صنعت ديگرى پديد مى ‏آيد به نام «ابداع»، كه در آيه شريفه پديد آمده است.(4)

نکته:
همه آیات چنین نیستند و یا حداقل، بطور خاص و این گونه، مورد دقت اندیشمندان قرار نگرفته اند. لذا اگر با این دقت، آیات مورد بررسی متخصصان و اهل فن قرار بگیرند، نکات ادبی و ابعاد اعجازی بیشتری برای تک تک آیات می توان برشمرد.
در زمینه بیان اعجاز بلاغی قرآن، کتب بسیاری تدوین شده و این موضوع را به تفصیل بیان کرده اند:
«اعجاز بيانى قرآن»‏؛ نويسنده: عائشة عبد الرحمن بنت الشاطى، ترجمه حسين صابرى‏
«أسرار البلاغة في علم البيان»‏؛ نويسنده: عبد القاهر بن عبد الرحمن الجرجانى‏
«سبک ‏شناسى اعجاز بلاغى قرآن‏»؛ نويسنده: محمد كريم الكواز / سيد حسين سيدى‏
و...

پی نوشت ها:
1. بقره: 2/ 179.
2. سیوطی، معترك الاقران فى اعجاز القرآن، انتشارات دار الفکر العربی، ج 1، ص 300- 303؛ نقل شده توسط: درسنامه علوم قرآنى، جوان آراسته، انتشارات بوستان کتاب، ص 367.
3. هود: 11/ 44.
4. ر.ک: سیوطی، الإتقان في علوم القرآن، انتشارات دار الکتب العربی، ج ‏2، ص 184؛ اعجاز در قرآن كريم، حسن عرفان، انتشارات: تهران _ دفتر مطالعات تاریخ و علوم اسلامی، ص 87.

موضوع قفل شده است