جمع بندی "شیء" چیست؟

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
"شیء" چیست؟

[="Arial Black"][="Blue"]بسم الله الرحمن الرحیم

اصولاً "شیء" یعنی چه؟

آیا در "شیء" معنای جسمانی ملحوظ است؟

آیا هر چیزی که وجود دارد ، و هر چیزی که به تصور و خیال در آید ، "شیء" است؟

چه موجوداتی "شیئیت" دارند؟

فرق "شیء" با "موجود" چیست؟ آیا "شیئت" همان "وجود" است؟

اگر شیئت همان وجود است ، پس چرا "وجود" را "أعم الاشیاء" دانسته اند؟ باید وجود را مساوی "شیء" بدانیم نه أعم یا أخص از آن.

آیا عبارت "أعم الأشیاء" نشان نمی دهد که "چیز"های دیگری غیر از "وجود" هم هستند ولی "وجود" أعم از آنهاست؟[/][/]

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=palatino linotype]باسلام و عرض ادب

عبد شکور;948506 نوشت:
اصولاً "شیء" یعنی چه؟

معنای شی و ارتباط آن با وجود از مباحث ریشه دار و قدیمی میان اندیمشندان بوده است.
دیدگاه فلاسفه اسلامی در این میان آن است که شیئیت و وجود با یکدیگر مساوق هستند.
ملاصدرا در فصل هشتم از منهج اول سفر اول اسفار اربعه، به تفصیل در این رابطه صحبت کرده است.
یعنی از نظر مصداقی، وجود و شیء به یک مصداق خارجی اطلاق میشود.
هر موجودی که بتوان به آن وجود اطلاق کرد، شیء نیز میتوان به او اطلاق کرد.(صدرالدین محمد، اسفار اربعه)
شی که در زبان فارسی معادل آن تقریبا "چیز" است، عبارت است از هر آنچه موجود است.
چه وجودآن به وجود ذهنی باشد و چه وجود خارجی.

[=palatino linotype]

عبد شکور;948506 نوشت:
آیا در "شیء" معنای جسمانی ملحوظ است؟

آیا هر چیزی که وجود دارد ، و هر چیزی که به تصور و خیال در آید ، "شیء" است؟

چه موجوداتی "شیئیت" دارند؟

فرق "شیء" با "موجود" چیست؟ آیا "شیئت" همان "وجود" است؟


بنابراین
در شیء معنای جسمانیت و تجرد وجود ندارد.
همانطور که شیء بر امور جسمانی اطلاق میشود بر خداوند نیز اطلاق شده است.
و گفته میشود خداوند شیئی است برخلاف اشیاء دیگر.
یا بر امور ذهنی نیز شیء اطلاق میشود.

[=palatino linotype]

عبد شکور;948506 نوشت:
اگر شیئت همان وجود است ، پس چرا "وجود" را "أعم الاشیاء" دانسته اند؟ باید وجود را مساوی "شیء" بدانیم نه أعم یا أخص از آن.

آیا عبارت "أعم الأشیاء" نشان نمی دهد که "چیز"های دیگری غیر از "وجود" هم هستند ولی "وجود" أعم از آنهاست؟


مراد از شیء و وجود در اینجا، مفهوم این دو است.
بدین معنا که
مفاهیم زیادی میتواند بر امور خارجی صدق بکند، ولی
گسترده ترین و عام ترین مفهومی(اعم الاشیاء) که میتواند بر آنها صدق کند، مفهوم وجود است.
بنابراین در اینجا هیچ کاری با موجودات خارجی و حتی موجودات ذهنی نداریم که بگوییم کدام یک از کدام یک گسترده تر است
تا
بعد این شبهه پیش بیاید که شیء گسترده تر از وجود است.

[="Arial Black"][="Blue"]

صدیق;950373 نوشت:

مراد از شیء و وجود در اینجا، مفهوم این دو است.
بدین معنا که
مفاهیم زیادی میتواند بر امور خارجی صدق بکند، ولی
گسترده ترین و عام ترین مفهومی(اعم الاشیاء) که میتواند بر آنها صدق کند، مفهوم وجود است.
بنابراین در اینجا هیچ کاری با موجودات خارجی و حتی موجودات ذهنی نداریم که بگوییم کدام یک از کدام یک گسترده تر است
تا
بعد این شبهه پیش بیاید که شیء گسترده تر از وجود است.

با سلام و تشکر
لطفا بفرمایید رابطه بین "شی" و "مفهوم" چیست؟

[=palatino linotype]

عبد شکور;950388 نوشت:
لطفا بفرمایید رابطه بین "شی" و "مفهوم" چیست؟

باسلام
خوب متوجه منظور شما نمیشوم
اگر منظور شما از این سوال، ابهام در پست بنده است، برای رفع ابهام عرض کنم:
در این تعبیر اینچنین امده بود:
وجود اعم الاشیاء است.
منظور این جمله این است:
مفهوم وجود، عام ترین مفاهیمی است که بر موجود خارجی حمل میشود.
یعنی بحث در مورد مقایسه میان مفاهیمی است که بر موجود خارجی حمل میشوند این مفاهیم با تعبیر "الاشیاء" یاد شده است.
در بین این مفاهیم، مفهوم وجود از همه گسترده تر است.

سلام.
خیلی منون از استارتر برای این سوال خیلی خوب و از کارشناس عزیز.

حدیثی از امام علی (ع) هست که میگه همه اشیا (یا اشیای خالی، درست متن یادم نمیست) زیر کرسی قرار دارند.
اگر شئی و وجود یک معنا داشته باشند در این صورت نباید مابین عرش و کرسی چیزی وجود داشته باشه! درحالی که میدونیم وجود داره.
بنا بر این به نظرم یا تفسیر من از حدیث اشتباهه و منظور حدیث چیز دیگریست یا اینکه شیء و موجود معنا های متفاوت دارند.

لطفا یک توضیحی در این باره بدید.
یا حق

[="Arial Black"][="Blue"]

صدیق;950396 نوشت:
خوب متوجه منظور شما نمیشوم
اگر منظور شما از این سوال، ابهام در پست بنده است، برای رفع ابهام عرض کنم:

مطالب شما ابهامی نداشت. این یک سئوال جدید بود که به ذهنم رسید. به نظر میرسه دو واژه "شی" و "مفهوم" بسیار گسترده هستند. آیا هر دو أعم از غیرشان هستند؟ آیا می توانیم بگوییم هر شی ایی مساوی یک مفهوم است و هر مفهومی مساوی یک شی و لذا این دو با هم برابرند؟ ربط بین این دو ( نه فقط نسبت بین آنها) چیست؟[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

عبد شکور;948506 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

اصولاً "شیء" یعنی چه؟

آیا در "شیء" معنای جسمانی ملحوظ است؟

آیا هر چیزی که وجود دارد ، و هر چیزی که به تصور و خیال در آید ، "شیء" است؟

چه موجوداتی "شیئیت" دارند؟

فرق "شیء" با "موجود" چیست؟ آیا "شیئت" همان "وجود" است؟

اگر شیئت همان وجود است ، پس چرا "وجود" را "أعم الاشیاء" دانسته اند؟ باید وجود را مساوی "شیء" بدانیم نه أعم یا أخص از آن.

آیا عبارت "أعم الأشیاء" نشان نمی دهد که "چیز"های دیگری غیر از "وجود" هم هستند ولی "وجود" أعم از آنهاست؟


سلام
هر وجودی را می توان شی نامید حتی وجودات ذهنی و خیالی چه اینکه در آن مقام هستند و وجود دارند.
اینکه وجود را اعم الاشیاء گرفته اند به معنای فراگیری حقیقت آن نسبت به وجودات محدود است.
آنچه بعنوان غیر وجود در مقابل وجود قرار می گیرد عدم است و عدم تحقق خارجی ندارد وگرنه عدم نبود.
یا علیم[/]

چجوری این سوالات رو پیدا میکنید؟ از جایی میخونید؟ لااقل منبعشو هم بزارید شاید برای ما هم سوال شد

[=palatino linotype]

عبد شکور;950511 نوشت:
این یک سئوال جدید بود که به ذهنم رسید. به نظر میرسه دو واژه "شی" و "مفهوم" بسیار گسترده هستند. آیا هر دو أعم از غیرشان هستند؟ آیا می توانیم بگوییم هر شی ایی مساوی یک مفهوم است و هر مفهومی مساوی یک شی و لذا این دو با هم برابرند؟ ربط بین این دو ( نه فقط نسبت بین آنها) چیست؟

باسلام
مفهوم نیز به این اعتبار که در ظرف ذهن تقرر دارد، نوعی شیئیت نیز دارد.
البته، عمومیت و شمول، مفهوم به اندازه شیء و وجود نیست چرا که مفهوم تنها یک نحوه تقرر در ذهن دارد و نحوه های تقرر ماهوی وجود ذهنی و وجود عینی از آن خارج است ولی تحت دایره شیء و وجود قرار دارند.

صدیق;951260 نوشت:
[=palatino linotype]
باسلام
مفهوم نیز به این اعتبار که در ظرف ذهن تقرر دارد، نوعی شیئیت نیز دارد.
البته، عمومیت و شمول، مفهوم به اندازه شیء و وجود نیست چرا که مفهوم تنها یک نحوه تقرر در ذهن دارد و نحوه های تقرر ماهوی وجود ذهنی و وجود عینی از آن خارج است ولی تحت دایره شیء و وجود قرار دارند.

سلام.
استاد به سوال منم جواب بدید.

یک بار دیگه میزارم که ببینید:
"
سلام.
خیلی منون از استارتر برای این سوال خیلی خوب و از کارشناس عزیز.

حدیثی از امام علی (ع) هست که میگه همه اشیا (یا اشیای خالی، درست متن یادم نمیست) زیر کرسی قرار دارند.
اگر شئی و وجود یک معنا داشته باشند در این صورت نباید مابین عرش و کرسی چیزی وجود داشته باشه! درحالی که میدونیم وجود داره.
بنا بر این به نظرم یا تفسیر من از حدیث اشتباهه و منظور حدیث چیز دیگریست یا اینکه شیء و موجود معنا های متفاوت دارند.

لطفا یک توضیحی در این باره بدید.
یا حق
"

[=palatino linotype]

خدارا خدارا;951278 نوشت:
حدیثی از امام علی (ع) هست که میگه همه اشیا (یا اشیای خالی، درست متن یادم نمیست) زیر کرسی قرار دارند.
اگر شئی و وجود یک معنا داشته باشند در این صورت نباید مابین عرش و کرسی چیزی وجود داشته باشه! درحالی که میدونیم وجود داره.
بنا بر این به نظرم یا تفسیر من از حدیث اشتباهه و منظور حدیث چیز دیگریست یا اینکه شیء و موجود معنا های متفاوت دارند.

باسلام و عرض ادب

برای پاسخ به سوال شما ابتدا لازم است مراد از کرسی و عرش را بدانیم.
آنگاه ببینیم مراد از حدیث چیست.

عرش به نظر معتزله و گروهی از مفسران شیعه کنایه از امور دیگری است؛ برخی آنرا به به علم بی پایان الهی و گروهی نیز کنایه از فرمانروایی، حاکمیت و مالکیت خداوند میدانند.

در مورد کرسی نیز همین گروه از متفکران، معتقدند که کرسی معنایی کنایی دارد نه اینکه اشاره به میز یا تختی مادی داشته باشد. برخی آنرا کنایه از علم فعلی خداوند و گروهی کنایه از عظمت، قدرت، سلطنت و احاطه قدرت الهی دانسته اند.(1)

ـــــــــــ
1. [=palatino linotype]ر.ک مدخل کرسی و عرش

[=palatino linotype]بنابراین
وقتی در روایت بیان شده که همه اشیاء زیر کرسی قرار دارند(برفرض صحت صدور و نقل روایت)، مراد این است که همه اشیاء تحت قدرت یا علم خداوند قرار دارند.
و این یعنی چیزی نیست جز اینکه از خداوند به آن قدرت دارد یا نسبت به آن علم دارد.

بر اساس این مطلب، اگر کرسی را کنایه از علم الهی بدانیم، در این صورت شیء حتی شامل خود خداوند نیز میشود چرا که هر موجودی به خودش نیز آگاه است و در نتیجه خداوند نیز که موجود است و شیء، از خودش و ماسوای خودش اگاه است.
اما اگر کرسی را کنایه از قدرت الهی بدانیم، روایت شامل ماسوای خداوند(یعنی تمام موجودات امکانی) میشود و خود خداوند از آن استثنا میشود و در این صورت، مراد از شیء، اشیای ممکن خواهد بود.
[=palatino linotype]

صدیق;951548 نوشت:
[=palatino linotype]
باسلام و عرض ادب

برای پاسخ به سوال شما ابتدا لازم است مراد از کرسی و عرش را بدانیم.
آنگاه ببینیم مراد از حدیث چیست.

عرش به نظر معتزله و گروهی از مفسران شیعه کنایه از امور دیگری است؛ برخی آنرا به به علم بی پایان الهی و گروهی نیز کنایه از فرمانروایی، حاکمیت و مالکیت خداوند میدانند.

در مورد کرسی نیز همین گروه از متفکران، معتقدند که کرسی معنایی کنایی دارد نه اینکه اشاره به میز یا تختی مادی داشته باشد. برخی آنرا کنایه از علم فعلی خداوند و گروهی کنایه از عظمت، قدرت، سلطنت و احاطه قدرت الهی دانسته اند.(1)

ـــــــــــ
1. [=palatino linotype]ر.ک مدخل کرسی و عرش

صدیق;951549 نوشت:
بنابراین
وقتی در روایت بیان شده که همه اشیاء زیر کرسی قرار دارند(برفرض صحت صدور و نقل روایت)، مراد این است که همه اشیاء تحت قدرت یا علم خداوند قرار دارند.
و این یعنی چیزی نیست جز اینکه از خداوند به آن قدرت دارد یا نسبت به آن علم دارد.

بر اساس این مطلب، اگر کرسی را کنایه از علم الهی بدانیم، در این صورت شیء حتی شامل خود خداوند نیز میشود چرا که هر موجودی به خودش نیز آگاه است و در نتیجه خداوند نیز که موجود است و شیء، از خودش و ماسوای خودش اگاه است.
اما اگر کرسی را کنایه از قدرت الهی بدانیم، روایت شامل ماسوای خداوند(یعنی تمام موجودات امکانی) میشود و خود خداوند از آن استثنا میشود و در این صورت، مراد از شیء، اشیای ممکن خواهد بود.

سلام و درود.
نظر من این نیست که کرسی و عرش تخت هستند و یا چیز مادی.
و همینطور نظر و دیدگاهم این هم نیست که عرش یعنی علم. اگر علم بود گفته میشد علم! در قرآن هم هم علم در جاهای زیادی اومده هم عرش و کرسی. اگه همه اینا یکی بود نیاز به اذیت ذهن های ما نبود!

ثانیا ما میدونیم کرسی و عرش یکی نیستند. اگر منظو.ر از همه اشیا زیر کرسی هستند یعنی علم، چرا از کلمه عرش استفاده نکردند و به کرسی اشاره کردند؟ چون در این دیدگاه هم کرسی هم عرش یعنی علم و آگاهی خداوند!!!

ثالثا از احادیث آمده که آسمانها در برابر کرسی اندازه انگشتر در مقابل بیابان هست و کرسی هم نسبت به عرش همینه. یعنی با این حساب اندازه علم در برابر اندازه علم مثل انگشتر در برابر بیابانه! منطقی به نظر نمیاد.

نظر من اینه که کرسی و عرش محدوده های عالم هستی هستند.

مثلا محدوده ی زمین اتمسفر هست. یا کهکشان بالاخره یه محدوده ای داره که وقتی ازش خارج شدیم میگیم دیگه درون کهکشان نیستیم.
به نظر من عرش محدوده ی تمام مخلوقات خداست. و تمام عالم هستی زیر عرش(نه به معنی تخت) قرار داره. ولی کرسی رو نمیدونم محدوده ی چیه.

نظرتون چیه؟

[=palatino linotype]

خدارا خدارا;951554 نوشت:
نظر من اینه که کرسی و عرش محدوده های عالم هستی هستند.

مثلا محدوده ی زمین اتمسفر هست. یا کهکشان بالاخره یه محدوده ای داره که وقتی ازش خارج شدیم میگیم دیگه درون کهکشان نیستیم.
به نظر من عرش محدوده ی تمام مخلوقات خداست. و تمام عالم هستی زیر عرش(نه به معنی تخت) قرار داره. ولی کرسی رو نمیدونم محدوده ی چیه.


باسلام
چند نکته
اولا: اینکه چرا خداوند به این صورت صحبت کرده است و به جای علم و قدرت کلمه کرسی و عرش را به کار برده است(برفرض صحت این تفسیرها)، بحثی است که ناظر به مقاصد یک متکلم از کلماتی که به کار میبرد است. گاهی اوقات گوینده به جهت هدفی که دارد از کنایه و تشبیه و استعاره و مجاز بهره میبرد. کتاب قران کریم نیز کتاب فلسفه و حقوق نیست که انتظار داشته باشیم تمام کلماتش دقیقا مطابق با معنای حقیقی اش استعمال شده باشد.
ثانیا: یکی از دیدگاه هایی که در مورد عرش و کرسی بیان شده است نیز این است که کرسی ناظر به مربوط به عالم مادی و عرش ناظر به عالم متافیزیک است هرچند نمیتوان به صورت کامل آنرا پذیرفت.
ثالثا: اگر این تفسیر درست باشد، مراد از همه اشیاء، واقعا همه اشیاء نیست چرا که شیء بر امور مجرد نیز اطلاق شده است همانطور که بر خداوند نیز اطلاق شده است.

صدیق;951555 نوشت:
[=palatino linotype]گ
باسلام
چند نکته
اولا: اینکه چرا خداوند به این صورت صحبت کرده است و به جای علم و قدرت کلمه کرسی و عرش را به کار برده است(برفرض صحت این تفسیرها)، بحثی است که ناظر به مقاصد یک متکلم از کلماتی که به کار میبرد است. گاهی اوقات گوینده به جهت هدفی که دارد از کنایه و تشبیه و استعاره و مجاز بهره میبرد. کتاب قران کریم نیز کتاب فلسفه و حقوق نیست که انتظار داشته باشیم تمام کلماتش دقیقا مطابق با معنای حقیقی اش استعمال شده باشد.
ثانیا: یکی از دیدگاه هایی که در مورد عرش و کرسی بیان شده است نیز این است که کرسی ناظر به مربوط به عالم مادی و عرش ناظر به عالم متافیزیک است هرچند نمیتوان به صورت کامل آنرا پذیرفت.
ثالثا: اگر این تفسیر درست باشد، مراد از همه اشیاء، واقعا همه اشیاء نیست چرا که شیء بر امور مجرد نیز اطلاق شده است همانطور که بر خداوند نیز اطلاق شده است.

بنا بر این دیدگاهم نزدیک به گروه دوم هست (عالم ماده و متافیزیک). یک حسی به من میگه اینمنطقی تره. نمیدونم.

ممنون از پاسخ های شما جناب استاد عزیز صدیق

پرسش: [=Arial Black]چند سوال در مورد رابطه شیء و وجود دارم:
[=Arial Black]اصولاً "شیء" یعنی چه؟ آیا در "شیء" معنای جسمانی ملحوظ است؟ آیا هر چیزی که وجود دارد ، و هر چیزی که به تصور و خیال در آید ، "شیء" است؟ چه موجوداتی "شیئیت" دارند؟ فرق "شیء" با "موجود" چیست؟ آیا "شیئت" همان "وجود" است؟ اگر شیئت همان وجود است ، پس چرا "وجود" را "أعم الاشیاء" دانسته اند؟ باید وجود را مساوی "شیء" بدانیم نه أعم یا أخص از آن. آیا عبارت "أعم الأشیاء" نشان نمی دهد که "چیز"های دیگری غیر از "وجود" هم هستند ولی "وجود" أعم از آنهاست؟

[=palatino linotype]پاسخ:
باسلام و عرض ادب

[=palatino linotype]معنای شی و ارتباط آن با وجود از مباحث ریشه دار و قدیمی میان اندیمشندان بوده است. دیدگاه فلاسفه اسلامی در این میان آن است که شیئیت و وجود با یکدیگر مساوق هستند. ملاصدرا در فصل هشتم از منهج اول سفر اول اسفار اربعه، به تفصیل در این رابطه صحبت کرده است. یعنی از نظر مصداقی، وجود و شیء به یک مصداق خارجی اطلاق میشود. هر موجودی که بتوان به آن وجود اطلاق کرد، شیء نیز میتوان به او اطلاق کرد.(1) شی که در زبان فارسی معادل آن تقریبا "چیز" است، عبارت است از هر آنچه موجود است. چه وجودآن به وجود ذهنی باشد و چه وجود خارجی.

[=palatino linotype]در شیء معنای جسمانیت و تجرد وجود ندارد. همانطور که شیء بر امور جسمانی اطلاق میشود بر خداوند نیز اطلاق شده است.
و گفته میشود خداوند شیئی است برخلاف اشیاء دیگر. یا بر امور ذهنی نیز شیء اطلاق میشود.

[=palatino linotype]مراد از شیء و وجود در اینجا، مفهوم این دو است.
بدین معنا که مفاهیم زیادی میتواند بر امور خارجی صدق بکند، ولی گسترده ترین و عام ترین مفهومی(اعم الاشیاء) که میتواند بر آنها صدق کند، مفهوم وجود است. بنابراین در اینجا هیچ کاری با موجودات خارجی و حتی موجودات ذهنی نداریم که بگوییم کدام یک از کدام یک گسترده تر است تا بعد این شبهه پیش بیاید که شیء گسترده تر از وجود است.

ــــــــــــــ
1. [=palatino linotype][=palatino linotype]صدرالدین محمد شیرازی، اسفار اربعه، بیروت، مکتبه احیاء التراث العربی، 1981م، ج1، ص82

موضوع قفل شده است