زَیْنَبُ و ما زَیْنَبُ؟ وَ ما اَدریکَ ما زَیْنَبُ؟-ویژه نامه بانوی صبر

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

پرچمي بر قله عالم زدند
زينبيون پادشاه عالمند
در كمند عشق زينب منزلم
نام او ذكر تپشهاي دلم
در حريم قرب او پر مي زنم
يا حسين مي گويم و در مي زنم
ذكر تسبيح ملك يا زينب است
سفره نان را نمك يا زينب است
پايه هاي نه فلك يا زينب است
عشق را تنها محك يا زينب است

سالروز وفات حضرت زینب (س) شیرزن کربلا و یاور امام حسین (ع) رو تسلیت می گم .... :Sham:



نشد بیداد و قتل وظلم و غارت حریف همّت والای زینب(س)

[=arial][=arial]هزاران بار در میدان یغما شجاعت بوسه زد بر پای زینب(س)


IMAGE(<a href="http://www.rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1/1388/01%20esfand/02/0009037%20" rel="nofollow">http://www.rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1/1388/01%20esfand/02/0009037%20</a>(1).jpg)

[=Microsoft Sans Serif]IMAGE(<a href="http://www.rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1/1388/01%20esfand/02/0009037%20" rel="nofollow">http://www.rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1/1388/01%20esfand/02/0009037%20</a>(3).jpg)

صبر را مفهوم معنا زينب است
کعبه غمهاي دنيا زينب است
چون حسين است آفتاب شهر عشق
ماهتاب عالم آرا زينب است
در حريم قدس محرم زينب است
معني عشق مجسم زينب است
آنکه بر غم هست خاتم زينب است
ناخداي کشتي غم زينب است

:Sham:

ياد آن شب كه شب جلوه سيماي تو بود
خانه فاطمه روشن زتجلّاي تو بود

ياد آن شب كه زدي پاي بسامان علي (ع)
ديده شير خدا محو تماشاي تو بود

ياد آن لحظه كه در هاله اي از نور و حيا
دامن عفت ناموس خدا جاي تو بود

تا چه فرمان رسد از سوي خداوند جليل
مصطفي منتظر نام دل آراي تو بود

كز فلك آمده جبريل و تو را زينب خواند
وه از اين نام كه شايسته والاي تو بود

همه طفلان گهِ ميلاد بگريند ولي
فرق در گريه پر معني و غمزاي تو بود

گريه مي كردي و گم گشته خود مي جستي
آري آن گمشده دلدار و دل آراي تو بود

ساكت از گريه شدي تا كه رسيدي به حسين
آن حسيني كه چنان روح در اعضاي تو بود

یگانه پرستی زینب(سلام الله علیها) :Gol:

حضرت زینب در دوران طفولیت در دامان پدر می‏نشست و حضرت علی(ع) با لطف و مهربانی، به او سخن گفتن می‏آموخت. روزی امام به دختر عزیزش فرمود: بگو «یک». گفت: یک. فرمود: بگو «دو» زینب ساکت ماند. فرمود: نور دیده من! بگو دو. ناگهان زینب زبان گشود و عرض کرد: پدر جان! زبانی که به گفتنِ یک گردش کرد، چگونه می‏تواند «دو» بگوید؟! امام که می‏دانست مراد فرزندش اذعان به توحید و یگانگی خدا است، او را به سینه چسبانید و بوسید.


بود آخرین لحظه ی عمر من
الا شام غم با تو گویم سخن
چه خوش بود آیینه مهمانیم
زآل علی غم گساریم
دگر جانم از غصه بر لب رسید
گذشت انچه از تو به زینب رسید
چه شب ها که شد روز با اشک عشق
دگر می روم من کنار حسین

خداحافظ ای قرارا وشکیبم
خداحافظ ای حسين غریبم


[="DarkGreen"]
تنگ غروب شد و دلم عقده‌ی خود وا می‌کنه
آروم آروم گریه برا زینب زهرا می‌کنه

دل اومده تو شبِ غم بازم یه عاشق بمونه
تو نیمه‌ی ماه رجب دعا و قرآن بخونه

میون هر اشک و دعاش هزار تا آهِ لرزونه
شامِ وفاتِ زینبه شده دلم عزاخونه

کاشکی می‌شد تو این غروب ز غصه بر لب می‌شدم
کنج ضریح با صفاش زائرِ زینب می‌شدم

شنیده‌ام که این خانم تو عمرِ خود شرر دیده
تو مدینه مادرش و خسته به پشت در دیده

به شهر کوفه پدر و کشته‌ی زخم سر دیده
میون طشت پر ز خون پاره‌های جگر دیده

بزرگ ترین ماتم و اون به دشت کربلا دیده
میون قتلگه یه روز یه جسمِ سر جدا دیده

نگفته‌ها زیاده از این زینبِ قد خمیده
فقط حسینش می‌دونه که خواهرش چی کشیده
[/]

موضوع قفل شده است