جمع بندی آیا تعبیر «ثانی اثنین» برای ابوبکر فضیلت محسوب می شود؟

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا تعبیر «ثانی اثنین» برای ابوبکر فضیلت محسوب می شود؟

سلام منظور از آیه 40 سوره توبه کیست وآیا این تعبیر برای ابوبکر فضیلت محسوب میشود؟ اقای نجاح طائی در کتابی ظاهرا اثبات کردن اون شخص کسی غیر از خلیفه اول بوده ، این مطلب چقدر صحت داره؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدرا

عبد آبق;942394 نوشت:
سلام
منظور از آیه 40 سوره توبه کیست وآیا این تعبیر برای ابوبکر فضیلت محسوب میشود؟

با سلام و عرض ادب

1) بر اساس روایات فریقین و اتفاق علمای تفسیر شیعه و سنی، مصاحب پیامبر(صلی الله علیه وآله) در غار «ثور» ابوبکر بوده است.[1] بر اساس گزارش سیره نویسان پيامبراکرم(صلی الله علیه وآله)نخستين شب هجرت و دو شب پس از آن را با «ابو بكر» در غار ثور- كه در جنوب مكّه (نقطه مقابل مدينه) است- به سر برده است؛ هرچند مشخص نيست كه اين مصاحبت چگونه صورت گرفته است. عده ‏اى معتقدند كه اين مصاحبت اتفاقى بوده و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) او را در راه ديد و به همراه خود برد. برخى نقل كرده ‏اند كه پيامبر همان شب به خانه ی ابو بكر رفت و نيمه شب هر دو نفر، خانه را به قصد غار ثور ترك گفتند. گروهى نيز مى‏ گويند: ابو بكر به سراغ پيامبر(صلی الله علیه وآله) آمد و على(علیه السلام) او را به مخفى ‏گاه آن حضرت راهنمايى كرد.[2]

2) نظر غالب مفسرین اهل سنت آن است که این آیه دلالت بر فضیلت و شرافت ابوبکر داشته؛ زیرا در این آیه به چهار امر اشاره شده که همگی دلالت بر فضل و شرافت و بزرگی ابوبکر دارد. اموری همچون:

الف) «ثانی اثنین» که خداوند ابوبکر را شخصیت دیگر این جریان معرفی نموده؛(در آیه ی شریفه مراد از ثانی اثنین پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) است).[3]

ب) «اذهما فی الغار» و «اذ یقول لصاحبه» : که بیانگر مصاحبت و همراهی او با پیامبر(صلی الله علیه وله) است؛
صلی
ج) «إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا»؛ و حزن ابوبکر بر خویش نبود؛ بلکه بر حال پیامبر(
الله علیه وآله) بود؛ لذا حضرت با توجه به حال او فرمودند که محزون مباش که خدا با ماست و شکی نیست که مراد از این معیّت، معیّت حفظ و نصرت و نگهبانی و کمک و یاری است. پس پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، ابوبکر را نیز با خود در این معیّت شریک کرده است؛

د) «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ»، که خدای متعال سکینه و آرامش را بر قلب او نازل نمود؛ زیرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) خود واجد این سکینه بوده و نزول سکینه بر آن حضرت معنایی نداشته؛[4] لذا ابن حجر عسقلانی می گوید: «وَهِيَ أَعْظَمُ فَضَائِلِهِ الَّتِي اسْتَحَقَّ بِهَا أَنْ يَكُونَ الْخَلِيفَةَ مِنْ بَعْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»؛[5] آیه ی غار بزرگ ترین فضیلت برای ابوبکر است و وی را شایسته ی خلافت پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله) می کند.


[/HR] [1]. رجال الكشي،‌ ج1، ص130؛ عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج2، ص192؛ الاختصاص، المفید، ص97؛ خصائص الائمه، الشریف الرضی، ص59؛ الاحتجاج، الطبرسی، ج2، ص378؛ ارشاد القلوب، الدیلمی، ج2، ص393؛ بحارالانوار، المجلسی، احیاء التراث العربی، مجلدات: ج10، ص297و ج19، ص33 و ج19، ص77و ج27، ص327و ج36، ص43و ج38، ص261 و ج47، ص396 وج49، ص198و ج69، ص143و ج108، ص134؛ عوالم العلوم، البحرانی، ج20، ص1107و ج22، ص318؛‌ تفسیر الصافی،‌ فیض کاشانی، ج2، ص344؛ تفسیر البرهان، البحرانی، ج2،‌ص779؛ المیزان، الطباطبایی، ج9، ص279.

[2] . تاریخ الطبری، ج2، ص100. وی در مورد نقل سوم می نویسد: «وقد زعم بعضهم أن أبا بكر أتى عليا فسأله عن نبي الله صلى الله عليه وسلم فأخبره أنه لحق بالغار من ثور»؛‌ فروغ ابديت، جعفر سبحانى، ص411؛ سيره رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، رسول جعفريان ،ص409.

[3]. ثانِيَ اثْنَيْنِ‏: حال أي أحد اثنين و الآخر أبو بكر المعنى نصره الله في مثل تلك الحالة فلا يخذله في غيرها. (تفسیر الجلالین، السیوطی، ص197)؛ (ثاني) حال منصوبة من ضمير الغائب في (أخرجه)، (اثنين) مضاف إليه مجرور. (الجدول فی اعراب القرآن، ج10، ص42).

[4]. ر.ک: مفاتیح الغیب، فخرالدین الرازی، ج16، ص51.

[5]. فتح الباری، ابن حجر، ج13، ص209.

عبد آبق;942394 نوشت:
سلام
منظور از آیه 40 سوره توبه کیست وآیا این تعبیر برای ابوبکر فضیلت محسوب میشود؟

3) از دیدگاه شیعه وجود چنین مصاحبتی به تنهایی موجب اثبات فضیلتی خاص برای ابوبکر نبوده؛ بلکه مفاد آیه بیانگر تنقیص مصاحب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است.
مرحوم شیخ مفید در پاسخ استدلال به فضیلت بودن چنین مصاحبتی می نویسد: «اما خارج شدن ابوبکر همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امری غیر قابل رد و بودنش همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در غار نیز امری غیر قابل انکار است، و همچنین مستحق بودن ابوبکر به اسم مصاحب نیز امری معروف است؛ اما با این حال در هیچ یک از این امور و نه در مجموع آنها فضیلتی که اهل سنت گمان آنرا برده وجود نداشته ...؛ بلکه این آیه شهادت بر نقصان و سوء اعمال وی می دهد».[1]

با نگاهی به آیه ی شریفه مشخص می گردد که محور اصلی مفاد آیه ی مورد بحث ـ با توجه به سیاق آیات قبل و بعد ـ بیان نصرت خداوند نسبت به پیامبر خویش است، بدون آنکه کسی از مؤمنان در نصرت وی دخالتی داشته باشند. قرآن می خواهد به مؤمنان بگوید: اگر شما پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) را یاری نکنید، خداوند، خود، پیامبرش را برای اعتلای کلمة الله یاری داده است:
الف) آن هنگام كه كافران او را (از مكّه) بيرون كردند، در حالى كه دومين نفر بود (و يك نفر بيشتر همراه نداشت)؛
ب) در آن هنگام كه آن دو در غار بودند، و او به همراه خود مى‏ گفت: «غم مخور، خدا با ماست»! در اين موقع، خداوند سكينه (و آرامش) خود را بر او فرستاد؛ و با لشكرهائى كه مشاهده نمى‏ كرديد، او را تقويت نمود؛ و گفتار (و هدف) كافران را پائين قرار داد، (و آنها را با شكست مواجه ساخت) و سخن خدا (و آئين او)، بالا (و پيروز) است؛ و خداوند عزيز و حكيم است!

4) همچنین تعبیر «ثانی اثنین» دلالتی بر فضیلت ابوبکر نخواهد داشت؛ زیرا: تعبیر «ثانی اثنین» در آیه ی شریفه تنها برای گزارش تعداد افراد است که هیچ گونه فضیلت و مدحی را در بر ندارد. در این بیان، خداوند متعال از موقعیت و چگونگی وضعیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در غار خبر می دهد و می فرماید: زمانی که پیامبر در غار به سر می برد، شخص دیگری نیز همراه او بود. مرحوم شیخ مفید در رساله ی «شرح المنام» می نویسند: « اما اینکه خداوند متعال، پیامبر و ابوبکر را در کنار هم ذکر کرده و ابوبکر را ثانی پیامبر قرار داده، هیچ گونه فضیلتی برای ابوبکر نیست؛ بلکه تنها گزارشی از عدد است و چه بسا که مؤمن و کافر در مقام شمارش در کنار هم قرار می گیرند».[2]

مرحوم شیخ طوسی نیز در تبیان می نویسد: «قوله «ثانی اثنین» مجرد الإخبار أن النبی(صلی الله علیه وآله) خرج و معه غیره»[3]؛ «تعبیر «ثانی اثنین» تنها از این خبر می دهد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به همراه شخصی دیگر از مکه خارج شدند».

مرحوم مظفر نیز در این رابطه می نویسد: «اگر منظور، دو تا بودن در فضيلت و شرف باشد، در اين صورت چون مراد از ثانى، آن حضرت است، می بایست از لحاظ شرف و فضيلت در مرتبه ی بعد از ابوبكر بوده باشد که چنین امری كفر است. پس منظور از «ثانى اثنين»، چيزى جز ظاهر لفظ نيست؛ يعنی تنها مى‏ خواهد از تعداد خبر دهد و اين دلالتى بر فضيلت ندارد».[4]

5) همچنین تعابیر «اذهما فی الغار» و «اذ یقول لصاحبه» نیز دلالتی بر فضیلت ابوبکر نخواهد داشت؛ زیرا مفاد این جملات همانند تعبیر پیشین، تنها گزارشی از اجتماع مکانی ابوبکر با پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) است.
مرحوم شیخ مفید در این رابطه می نویسد: «اما اجتماع ابوبکر با پیامبر در غار، مفادش همانند تعبیر گذشته است و هم مکانی هیچ نوع مدحی را در بر ندارد؛ چراکه چه بسا مؤمن و کافر در یک مکان گرد هم آیند. مسجد پیامبر که شرافت بیشتری از غار ثور دارد، مؤمن و منافق را در خویش جای می دهد و همچنین کشتی نوح علاوه بر مؤمنان، حیوانات را نیز با خود به همراه داشت».[5]

مرحوم مظفر نیز در این رابطه می نویسد: «همراهى به خودى خود، بر چيزى بيشتر از با هم بودن و مرافقت دلالت ندارد و اين همراهى مى‏ تواند بين يك فرد مؤمن و غير مؤمن هم باشد. چنانكه خداوند متعال فرموده:(قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ)؛[6]مقام و شرايط ويژه نيز زمانى مؤثر است كه معلوم شود پيامبر (صلی الله علیه وآله) به ابوبكر و همراهى او نياز داشته تا اين نياز و رغبت بر فضيلت او دلالت نمايد؛ امّا چنين چيزى نبوده؛ زيرا در آيه به اين معنا اشاره ‏اى نشده و اخبار آنان هم مورد اشكال است. به علاوه، روايت بخارى و ديگران كه در مورد هجرت پيامبر (صلی الله علیه وآله) وارد شده تصريح دارد كه اين ابوبكر بود كه مى‏ خواست با حضرت، همراه شود.[7] ما شكى نداريم كه پيامبر (صلی الله علیه وآله) تنها به اين دليل او را همراه خود برد كه كسى از بيرون رفتنش خبردار نشود. زيرا ابوبكر از هجرت ايشان آگاه شده بود».[8]


[/HR] [1]. ر.ک: الإفصاح في الإمامة، ‌المفید، ص185، كنگره شيخ مفيد - قم، چاپ: اول، 1413 ق: «أما خروج أبي بكر مع النبي (صلی الله علیه و آله و سلّم) فغير مدفوع و كونه في الغار معه غير مجحود و استحقاق اسم الصحبة معروف إلا أنه ليس في واحدة منها و لا في جميعها ما يظنون له من الفضل فلا تثبت‏ له منقبة في حجة سمع و لا عقل بل قد شهدت الآية التي تلوتموها في ذلك بزلل الرجل و دلت على نقصه و إنبات عن سوء أفعاله بما نحن موضحون عن وجهه إن شاء الله تعالى».

[2]. شرح المنام، المفید، ص26.

[3]. التبیان فی تفسیر القرآن، الطوسی، ج 5، ص 222.

[4] . دلائل الصدق، المظفر،‌ ج6، ص548: «انّه لو أريد الاثنينيّة في الفضل و الشرف، لكان النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم- بلحاظ أنّه المراد بالثاني- متأخّرا رتبة عن أبي بكر في الفضل و الشرف؛ و هو كفر! فليس المراد ب ثانِيَ اثْنَيْنِ‏ إلّا ما هو ظاهر اللفظ؛ أعني مجرّد الإخبار عن العدد، و هو لا يدلّ على الفضل بالضرورة».

[5]. الافصاح فی الامامة، المفید، ص190: « أما حلوله مع النبي صلی الله علیه وآله في الغار فهو كالمتقدم غير موجب له‏ فضلا و لا رافع عنه نقصا و ذما و قد يحوي المكان البر و الفاجر و المؤمن و الكافر و الكامل و الناقص و الحيوان و الجماد و البهيمة و الإنسان و قد ضم مسجد النبي صلی الله علیه وآله الذي هو أشرف من الغار المؤمنين و أهل النفاق و حملت السفينة البهائم و أهل الإيمان من الناس و لا معتبر حينئذ بالمكان و من اعتقد به فضلا لم يرجع في اعتقاده ذلك إلى حجة عقلية و لا عبارة و لا سمع و لا قياس و لم يحصل بذلك إلا على ارتكاب الجهالات».

[6]. الکهف(18)، 37.

[7]. صحیح البخاری، کتاب المعاملات، باب 57، ح2138: «از عایشه روایت است که گفت:‌کمتر روزی می بود که پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) به خانه ی ما نمی آمد. یا اول روز و یا آخر روز می آمد. و چون برایش اجازه داده شد که به مدینه هجرت کند آمدن وی به وقت ظهر ما را به شگفت آورد. وقتی ابوبکر از آمدن حضرت اطلاع یافت گفت: پیامبر(صلی الله علیه وآله) که در این وقت نزد ما آمد، باید حادثه ای رخ داده باشد و آنگاه که آن حضرت آمد به ابوبکر گفت: « هر کسی که نزد توست را از خانه بیرون کن» . ابوبکر گفت همانا دو دخترم هستند؛ یعنی اسماء و عایشه. آن حضرت فرمودند: «آیامی دانی که برایم اجازه ی خروج داده شده است»؟ ابوبکر گفت: (من نیز همراه تو هستم یا رسول الله)؟!آن حضرت گفت: «همراه من باش». ابوبکر گفت: یا رسول الله من دو شتر دارم که برای سفر آماده کرده ام، یکی را شما بگیرید. آن حضرت فرمودند: در برابر گرفتن بهای آن گرفتم».

[8]. دلائل الصدق، المظفر،‌ ج6،ص549.

عبد آبق;942394 نوشت:
سلام
منظور از آیه 40 سوره توبه کیست وآیا این تعبیر برای ابوبکر فضیلت محسوب میشود؟
اقای نجاح طائی در کتابی ظاهرا اثبات کردن اون شخص کسی غیر از خلیفه اول بوده ، این مطلب چقدر صحت داره؟

6)همچنین بر اساس نظر بسیاری از مفسرین عامه نزول سکینه در آیه ی شریفه ی:(إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى‏ وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)؛[1] با توجه به سیاق آیات بر پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بوده؛ لذا مرجع ضمیر (علیه) در (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ)، پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) است نه ابوبکر.[2] بنابراین او از این جهت صاحب فضیلتی نخواهد بود به اعتراف بسیاری از مفسرینی که مرجع ضمیر را پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بیان داشته اند.

مرحوم مظفر در پاسخ استدلال عامه که گفته اند اين آرامش مخصوص ابوبكر بوده؛ (زيرا وى بود كه بدان نياز داشت چه حزن و اندوه سراسر وجودش را گرفته بود. درست بر خلاف پيامبر (صلی الله علیه وآله) كه مى‏ دانست از سوى خداوند متعال، حفظ مى‏ شود) می نویسد: «ارجاع آرامش به ابوبكر نادرست است چرا كه بلافاصله پس از آن مى ‏فرمايد:(وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها) و ادعاى بى ‏نيازى پيامبر (صلی الله علیه وآله) از آرامش نیز، ادعایى باطل است؛ زيرا هيچ كس از لطف و تأييد خداوند و ثبات قلب بى‏ نياز نمى ‏باشد؛ چنانكه خداوند متعال در داستان حنين مى‏ فرمايد:(وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ)؛[3] اينكه خداوند آرامش را در آيه غار به پيامبر (صلی الله علیه وآله) اختصاص داده و با ابوبكر، همچون مؤمنان در آيه حنين، برخورد نكرده، از آنچه كه بر شما پوشيده نيست، پرده بر مى دارد. همچنانكه اندوه ابوبكر آنهم در جايى كه سزاوار نيست انسان مؤمن محزون و اندوهگين شود، دليل بر نقص اوست؛ زيرا آن قدر آيات آشكار و كرامات روشن به دست پيامبر (صلی الله علیه وآله) ظاهر شده بود كه براى هر فرد مؤمنى ثابت مى‏ شد كه خداوند او را حفظ كرده، به سلامت به مقصد خواهد رساند».[4]

بدين ترتيب، معلوم مى‏ شود كه اين آيه از روشنترين دلايل مذمّت ابوبكر بوده؛ زيرا وی در بیان این آیه ی شریفه، نه تنها مشمول آرامش الهى نگشت؛ بلكه در جايى اندوهگين شد كه انسان با ايمان كامل و بلكه مؤمن عادى نیز در آنجا اندوهگین نمی گردد؛ بنابراین این آیه هیچ دلالتی بر فضیلت ابوبکر نخواهد داشت؛ لذا وجهی برای انکار معیّت وی با پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با توجه به وجود روایات و تصریحات علمای شیعه، چنانچه ذکر گردید، نخواهد بود.

موفق باشید.


[/HR] [1] . التوبة(9)،40: « اگر او [پيامبر] را يارى نكنيد، قطعاً خدا او را يارى كرد: هنگامى كه كسانى كه كفر ورزيدند، او را [از مكّه‏] بيرون كردند، و او نفر دوم از دو تن بود، آن گاه كه در غار [ثَور] بودند، وقتى به همراه خود مى‏گفت: «اندوه مدار كه خدا با ماست.» پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد، و او را با سپاهيانى كه آنها را نمى‏ديديد تأييد كرد، و كلمه كسانى را كه كفر ورزيدند پست‏تر گردانيد، و كلمه خداست كه برتر است، و خدا شكست‏ناپذير حكيم است».

[2]. المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، لابن تمام بن عطية الأندلسي المحاربي ، ج3،ص36:«قال جمهور الناس: الضمير عائد على النبي صلى الله عليه وسلم وهذا أقوى، و «السكينة» عندي إنما هي ما ينزله الله على أنبيائه من الحياطة لهم والخصائص التي لا تصلح إلا لهم، كقوله تعالى: فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ [البقرة: 248]»؛ التسهيل لعلوم التنزيل لابن جزي(المتوفى: 741هـ)، ج1،ص338، الناشر: شركة دار الأرقم بن أبي الأرقم – بيروت: «{ فَأَنزَلَ الله سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ } الضمير للرسول صلى الله عليه وسلم ، وقيل : لأبي بكر ، لأن النبي صلى الله عليه وسلم نزل معه السكينة ، ويضعف ذلك بأن الضمائر بعدها للرسول عليه السلام { وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا } يعني الملائكة يوم بدر وغيرهم { وَجَعَلَ كَلِمَةَ الذين كَفَرُواْ السفلى } يريد إذلالها ودحضها»؛ التفسير المنير في العقيدة والشريعة والمنهج، د وهبة بن مصطفى الزحيلي؛ ج10، ص218،‌دار الفكر المعاصر – دمشق: (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ.. أي فأنزل الله طمأنينته وتأييده ونصره عليه، أي على الرسول صلّى الله عليه وآله وسلم، في أشهر القولين، ...قال ابن عباس وغيره: لأن الرسول صلّى الله عليه وآله وسلم لم تزل معه سكينة، وهذا لا ينافي تجدد سكينة خاصة بتلك الحال).

[3]. التوبة(9)، 25-26: «و زمين با همه فراخى بر شما تنگ گرديد، سپس در حالى كه پشت [به دشمن‏] كرده بوديد برگشتيد. آن گاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد...».

[4]. دلائل الصدق، المظفر،‌ ج6،ص550.

[=Times New Roman]

عبد آبق;942394 نوشت:
سلام
منظور از آیه 40 سوره توبه کیست وآیا این تعبیر برای ابوبکر فضیلت محسوب میشود؟
اقای نجاح طائی در کتابی ظاهرا اثبات کردن اون شخص کسی غیر از خلیفه اول بوده ، این مطلب چقدر صحت داره؟

با عرض سلام و تبریک ایام فرخنده دهه ولایت و همچنین میلاد مبارک حضرت امام هادی صلوات الله علیه،
بنده اون کتاب رو دارم با عنوان «صاحب الغار»

ولی همونطور که جناب صدرا گفتند منظور از صاحب در غار طبق نظر غالب مفسرین و روایات، همون ابوبکر بوده.

در ضمن، یکی از آثار فاخر در این زمینه که موارد فضائل ادعایی برای ابوبکر از آیه غار را مورد نقد قرار داده، کتاب «شرح المنام» اثر مرحوم شیخ مفید است. که در نوشتار جناب صدرا نیز اشاره شده.

مرحوم شیخ مفید در عالم رؤیا عمر بن خطاب را می‌بیند!
در این رؤیا، مناظره‌ای میان شیخ مفید و خلیفه دوم پیرامون عدم دلالت آیه شریفه «ثانی اثنین اذ هما فی الغار» بر فضیلت خلیفه اول صورت گرفته است.

← ارزش کتاب :

برخی از خواب‌ها صحیح و صادقند و به آنها رؤیای صادقه می‌گویند. در برخی روایات آمده که رؤیای صادقه جزئی از نبوت است و اگر چه خواب در علوم حجت نیست؛ ولی گاهی مضامین عالی آن به حدی مفصل، روشن، متقن و دقیق است که انسان را قانع و مطمئن می‌سازد.
این رؤیایی که شیخ مفید دیده نیز، از همین قبیل است؛ زیرا این رؤیا شامل بحثی علمی و ارزشمند است که از مقدماتی دقیق و کامل برخوردار می‌باشد.

← شیوه نگارش کتاب :

این کتاب کوچک و در ۸ صفحه است و درباره عدم دلالت «آیه غار» بر فضیلت خلیفه اول می‌باشد.
شیخ مفید تمام راههای استدلال به آیه را نقل کرده، سپس به پاسخ آنها می‌پردازد.
وی با قدرتی خوب در استدلال، با جواب‌های نقضی و ایجابی و شواهد قرآنی و حدیثی و حتی استشهاد به اشعار برای اثبات معانی لغوی، مناظره‌ای شگفت انگیز و جالب برگزار نموده که با قطع نظر از رؤیا بودن آن، استدلال‌های منطقیش هر عالم اندیشمندی را قانع می‌سازد.

التماس دعا.

عبد آبق;942394 نوشت:
سلام
منظور از آیه 40 سوره توبه کیست وآیا این تعبیر برای ابوبکر فضیلت محسوب میشود؟
اقای نجاح طائی در کتابی ظاهرا اثبات کردن اون شخص کسی غیر از خلیفه اول بوده ، این مطلب چقدر صحت داره؟

با سلام

(40)اِلّا تَنـصُـروهُ فَـقَد نَـصَـرَهُ ا‌للهُ اِذ اَخـرَجَـهُ الَّـذيـنَ كَـفَـروا ثانِـىَ اثـنَيـنِ اِذ هُـما فِى الـغارِ اِذ يَـقولُ لِـصاحِـبِـه‌ے لا تَحـزَن اِنَّ ا‌للهَ مَـعَـنا فَـاَنـزَلَ ا‌للهُ سَـكيـنَـتَـه‌‚‌ عَـلَيـهِ وَ اَيَّـدَه‌‚‌ بِـجُـنودٍ لَم تَـرَوها وَ جَـعَـلَ كَـلِـمَـةَ الَّـذيـنَ كَـفَـرُوا السُّفـلىٰ وَ كَـلِـمَـةُ ا‌للهِ هِـىَ الـعُـلـيا وَ ا‌للهُ عَـزيـزٌ حَـكيـمٌ

احتمالات تفسیری زیادی میتوان راجع به این آیه مطرح کرد
بنده این احتمال را مطرح میکنم :
این آیه در ادامه آیه قبلی که از تنها گذاشتن پیامبر نهی میکند می باشد و میفرماید :
اگر پیامبر را در مقابل دشمنان تنها گذارید و ناصر او نباشید
خدا خود پشتیبان و ناصر او خواهد بود همانطور که قبلا پیامبر را در برابر دشمنانش تنها گذاشتید و خدا او را یاری و نصرت داد
خداوند با بیان سه ''اذ'' آن زمانی که پیامبر تنها بود و یاوری نداشت را به یاد می آورد
زمانی که کافران او را اخراج کردند
زمانی که در غار بود
زمانی که گفتاری را برای همنشینش تکرار میکرد
خداوند با این مقدمه (آوردن سه''اذ'' ) میخواهد برسد به زمانی که پیامبرش را یاری داده است
اما خداوند چگونه پیامبرش را در بی یاوری و تنهایی ، یاری و نصرت داد؟
فَـاَنـزَلَ ا‌للهُ سَـكيـنَـتَـه‌‚‌ عَـلَيـهِ وَ اَيَّـدَه‌‚‌ بِـجُـنودٍ لَم تَـرَوها

این احتمال تفسیری بیان میدارد که در آن زمان ابوبکر یاور پیامبر نبوده و پیامبر توسط خداوند یاری داده شده است...
مثل اینکه به کسی بگوییم تو کنارش بودی و کمکش نکردی؟!

نکات دیگری نیز در این راستا قابل ذکر است
مثلا چرا پیامبر لاتحزن را برای همنشینش تکرار میکرده است؟
این حزن برای تاسف بر گذشته بوده است ...
ما نمیدانیم حزن او بر چه بوده است اما عدم ناصر برای پیامبر در این آیه میتواند این احتمال را تقویت کند که حزن او ارتباطی به حفظ جان پیامبر نداشته است...
بلکه حزنش برای خودش بوده نه پیامبر...و پیامبر سعی داشته اند حزن او بر گذشته را کنترل کنند...
چون این حزن ممکن است به لو دادن پیامبر و پناهنده شدن به کفار گردد...
برخی گویند پیامبر به اذن خدا عجایبی به ابوبکر نشان داد تا ابوبکر از حزن بر گذشته خارج شود..و فکر های بد به سرش نزند..

إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِىَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِى الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَـحِبِهِى لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُو عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُو بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِىَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ 40

اگر او [: پيامبر] را يارى نكنيد همواره خدا(يش) به راستى ياريش كرده، چون او را كسانى كه كفر ورزيدند (از مكه) برون راندند. وى نفر دوم از دو تن بود، آن گاه كه اين دو در غار (ثور) بودند. وقتى (حضرتش) به همراهش مى گفت: «اندوه مدار كه خدا به راستى با ماست.» پس خدا آرامش خود را بر او [: پيامبر و نه بر نفر ديگر] فرو فرستاد و او را با سپاهيانى كه آنها را نمى ديديد تأييد كرد، و كلمه ى كسانى را كه كفر ورزيدند پست ترين (كلمه) گردانيد. و كلمه ى خداست كه (هم) او برترين (كلمه) است، و خدا عزيزى حكيم است. 40

آيه 40 ـ اين آيه معركه آراء بين شيعه و سنى است، و هر كدام به سود مذهبشان در آن مبالغاتى دارند، ولى با ميانه روى بر مبناى دلالت خود آيه با آياتى ديگر بايد چنين گفت: "اذ يقول الصاحبه" كه مراد ابوبكر است، مصاحبت و همراهى ويژه ابوبكر را نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله هرگز ثابت نمى كند،

زيرا اولاً براى پيامبر اصحابى بسيار مانند ابوبكر و برتر از او بوده اند، پس چگونه اين صحابت در اختصاص ابوبكر بوده، وانگهى پيامبر به او فرمود: «لا تحزن» غمگين مشو، و اين نهى ـ مانند ساير نهى ها ـ نهى از منكر است، و طبعا حُزن ابوبكر در غار منكرى بوده كه با محافظت رسول اللّه صلى الله عليه و آله منافات داشته،

و در هر صورت اين جا جاى نزول سكينه و آرامش ربانى است بر خصوص ابوبكر، تا «لا تحزن» رسول تحقق يابد، پس چرا فرمود "فانز اللّه سكينته عليه" كه ضمير مفرد غايب در «عليه» و ساير ضميرهاى مفرد بعدى در اين آيه كلاً به رسول اللّه صلى الله عليه و آله برگشت مى كند، طبعا اختصاص نزول سكينه به رسول اللّه صلى الله عليه و آله دليلى است آشكار بر اين كه ابوبكر درحالى از ايمان نبوده كه بعد از پيامبر شايسته نزول سكينه باشد، و حال آن كه در "هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَـنًا" (48:4) خداست كه آرامش را در قلوب مؤمنان نازل كرد تا برايمانشان بيافزايد،

اين جا معلوم مى شود كه ايمان ابوبكر به اندازه اى نبوده كه شايسته نزول سكينه براى افزون شدن ايمانش باشد، و همچنين "ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ" (9:26) خدا سكينه اش را بر رسول و بر مؤمنان نازل كرد، اكنون اگر ابوبكر با حالت حزن و اضطرابش در غار آن گونه ايمان داشته كه شايسته نزول سكينه باشد،

پس چرا پس از رسول اللّه صلى الله عليه و آله سكينه بر او هم نازل نگرديد، گرچه سكنيه و آرامش گرى رسول صلى الله عليه و آله، رسالتى است، و سكينه بر مؤمنين ايمانى است، پس روى هم رفته از «سكينته» در آيه غار استفاده مى شود كه ابوبكر حتى به درجه ايمانى كه شايسته نزول سكينه باشد هم نرسيده بود، تا چه رسد كه صاحب و همراه خاص رسول اللّه صلى الله عليه و آله باشد.

وانگهى خود صاحب بودن هم دليل بر همراهى در كل جهات نيست، مثلاً "هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ" (57:4) كه در اصل معيت و همراهى رحمانى همگانى پروردگار را براى همگان ثابت مى كند، اين معيت مقتضى معيت رحيمى و ويژگى پروردگار با كل مكلفان نيست، زيرا مؤمنان ـ تا چه رسد به همه انسان ها ـ يكسان نيستند.

و در هر صورت «مع» بودن و همراه داشتن يا از نظر همراهى جسمانى است يا شغلى يا روحانى، و در اين آيه بر حَسَب آنچه گفته شد تنها معيت جسمانى است، نه معيت رسالتى و نه معيت ايمانى كه شايسته نزول سكينه باشد.

در قرآن لفظ (صاحب) در مراحلى گوناگون ذكر شده، از جمله "قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّ اكَ رَجُلاً" (18:37) صاحب آن كافر كه مؤمن بود به وى گفت: ... و اينجا كافر به عنوان صاحب مؤمن معرفى شده، كه اين صحابت همراهى جسمانى و يا تا اندازه اى دوستى معاشرتى است.

همچنين "أَوَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ" (7:184) آيا و نيانديشيدند كه صاحب و همراهشان جنونى ندارد كه مشركان با پيامبر به عنوان مصاحب ياد شده اند.

بنابراين صِرف صاحب بودن كسى با كسى صحابت و همراهى عقيدتى با او را ثابت نمى كند، مگر آن كه قرينه اى ايمان يا كفر را ثابت كند، و در آيه غار گرچه قرينه اى بر كفر «صاحبه» نداريم ولى قراينى چند ـ چنان كه ياد شد ـ موجود است كه ايمانش، ايمان ضعيفى بوده، به گونه اى كه در آن گير و دار غار كه حزن و اندوه سراسر وجودش را فراگرفته بود، سكينه رسالتى بر پيامبر نازل شد با آنكه خوفى هم نداشت، و لكن بر ابوبكر سكينه ايمانى هم نازل نگرديد.

جمع بندی

پرسش:

آیا ابوبکر مصاحب پیامبر(صلی الله علیه وآله) در غار ثور بود و بر اساس آیه 40 سوره توبه چنین امری فضیلتی برای وی محسوب می گردد؟

توضیح: خداوند متعال در آیه ی 40 سوره توبه می فرماید:
(إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى‏ وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)؛ «اگر او را يارى ندهيد بى‏ گمان خداوند ياريش كرده است هنگامى كه كافران او را كه يكى از دو نفر بود (از مكّه) بيرون راندند، آنگاه كه آن دو در غار بودند همان هنگام كه به همراهش مى‏ گفت: مهراس كه خداوند با ماست و خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد و وى را با سپاهى كه آنان را نمى‏ ديديد پشتيبانى كرد و سخن كافران را فروتر نهاد و سخن خداوند است كه فراتر است و خداوند پيروزمندى فرزانه است».
که در این آیه سخن ابتدایی آن است که مصاحب انحضرت در غار چه کسی بود و سخن دیگر آن است که آیا این مصاحبت بیانگر فضیلتی برای شخص مصاحب است یا خیر؟

پاسخ:
بر اساس روایات فریقین و اتفاق علمای تفسیر شیعه و سنی، مصاحب پیامبر (صلی الله علیه وآله) در غار «ثور» ابوبکر بوده است.[1] بنابر گزارش سیره نویسان پيامبراکرم (صلی الله علیه وآله) نخستين شب هجرت و دو شب پس از آن را با «ابو بكر» در غار ثور- كه در جنوب مكّه (نقطه مقابل مدينه) است- به سر برده؛ هرچند مشخص نيست كه اين مصاحبت چگونه صورت پذیرفته است.
عده ‏اى معتقدند كه اين مصاحبت اتفاقى بوده و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) او را در راه ديده و به همراه خود برده است. برخى نیز نقل كرده ‏اند كه پيامبر همان شب به خانه ی ابو بكر رفت و نيمه شب هر دو نفر، خانه را به قصد غار ثور ترك گفتند. گروهى نيز مى‏ گويند: ابو بكر به سراغ پيامبر(صلی الله علیه وآله) آمد و على(علیه السلام) او را به مخفى ‏گاه آن حضرت راهنمايى كرد.[2]
نظر غالب مفسرین اهل سنت آن است که این آیه دلالت بر فضیلت و شرافت ابوبکر داشته؛ زیرا در این آیه به چهار امر اشاره شده که همگی دلالت بر فضل و شرافت و بزرگی ابوبکر دارد. اموری همچون:
الف) «ثانی اثنین» که خداوند ابوبکر را شخصیت دیگر این جریان معرفی نموده است؛(در آیه ی شریفه مراد از ثانی اثنین پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) است).[3]
ب) «اذهما فی الغار» و «اذ یقول لصاحبه» که بیانگر مصاحبت و همراهی او با پیامبر(صلی الله علیه وله) است؛
ج) «إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا» که حزن ابوبکر بر خویش نبود؛ بلکه بر حال پیامبر( صلی الله علیه وآله) بود؛ لذا حضرت با توجه به حال او فرمودند که محزون مباش که خدا با ماست و شکی نیست که مراد از این معیّت، معیّت حفظ و نصرت و نگهبانی و کمک و یاری است. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، ابوبکر را نیز با خود در این معیّت شریک کرده است؛
د) «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ» که خدای متعال سکینه و آرامش را بر قلب او نازل نمود؛ زیرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) خود واجد این سکینه بود و نزول سکینه بر آن حضرت معنایی نداشته است.[4]
بر این اساس ابن حجر عسقلانی می گوید: «وَهِيَ أَعْظَمُ فَضَائِلِهِ الَّتِي اسْتَحَقَّ بِهَا أَنْ يَكُونَ الْخَلِيفَةَ مِنْ بَعْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»؛[5] آیه ی غار بزرگ ترین فضیلت برای ابوبکر است و وی را شایسته ی خلافت پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله) می کند.

دیدگاه شیعه در رابطه با مصاحبت ابوبکر
از دیدگاه شیعه وجود چنین مصاحبتی به تنهایی موجب اثبات فضیلتی خاص برای ابوبکر نبوده؛ بلکه مفاد آیه بیانگر تنقیص مصاحب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است.
مرحوم شیخ مفید در پاسخ استدلال به فضیلت بودن چنین مصاحبتی می نویسد: «اما خارج شدن ابوبکر همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امری غیر قابل رد و بودنش همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در غار نیز امری غیر قابل انکار است، و همچنین مستحق بودن ابوبکر به اسم مصاحب نیز امری معروف است؛ اما با این حال در هیچ یک از این امور و نه در مجموع آنها فضیلتی که اهل سنت گمان آنرا برده اند وجود نداشته ...؛ بلکه این آیه شهادت بر نقصان و سوء اعمال وی می دهد».[6]
با نگاهی به آیه ی شریفه مشخص می گردد که محور اصلی آیه ی مورد بحث ـ با توجه به سیاق آیات قبل و بعد ـ بیان نصرت خداوند نسبت به پیامبر خویش است، بدون آنکه کسی از مؤمنان در نصرت وی دخالتی داشته باشد. قرآن می خواهد به مؤمنان بگوید: اگر شما پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) را یاری نکنید، خداوند، خود، پیامبرش را برای اعتلای کلمة الله یاری فرموده است:
الف) آن هنگام كه كافران او را (از مكّه) بيرون كردند، در حالى كه او دومين نفر بود (و يك نفر بيشتر همراه نداشت)؛
ب) در آن هنگام كه آن دو در غار بودند، و او به همراه خود مى‏ گفت: «غم مخور، خدا با ماست»! در اين موقع، خداوند سكينه (و آرامش) خود را بر او فرستاد؛ و با لشكرهائى كه مشاهده نمى‏ كرديد، او را تقويت نمود؛ و گفتار (و هدف) كافران را پائين قرار داد، (و آنها را با شكست مواجه ساخت) و سخن خدا (و آئين او)، بالا (و پيروز) است؛ و خداوند عزيز و حكيم است!
همچنین تعبیر «ثانی اثنین» دلالتی بر فضیلت ابوبکر نخواهد داشت؛ زیرا: تعبیر «ثانی اثنین» در آیه ی شریفه تنها برای گزارش تعداد افراد است که هیچ گونه فضیلت و مدحی را در بر ندارد. در این بیان، خداوند متعال از موقعیت و چگونگی وضعیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در غار خبر می دهد و می فرماید: زمانی که پیامبر در غار به سر می برد، شخص دیگری نیز همراه او بود.
مرحوم شیخ مفید در رساله ی «شرح المنام» می نویسد: «اما اینکه خداوند متعال، پیامبر و ابوبکر را در کنار هم ذکر کرده و ابوبکر را ثانی پیامبر قرار داده، هیچ گونه فضیلتی برای ابوبکر نیست؛ بلکه تنها گزارشی از عدد است و چه بسا که مؤمن و کافر در مقام شمارش در کنار هم قرار می گیرند».[7]
مرحوم شیخ طوسی نیز در تبیان می نویسد: «قوله «ثانی اثنین» مجرد الإخبار أن النبی(صلی الله علیه وآله) خرج و معه غیره»[8]؛ «تعبیر «ثانی اثنین» تنها از این خبر می دهد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به همراه شخصی دیگر از مکه خارج شد».
مرحوم مظفر نیز در این رابطه می نویسد: «اگر منظور، دو تا بودن در فضيلت و شرف است، در اين صورت چون مراد از ثانى، آن حضرت است، می بایست از لحاظ شرف و فضيلت در مرتبه ی بعد از ابوبكر بوده باشد که چنین امری كفر است. پس منظور از «ثانى اثنين»، چيزى جز ظاهر لفظ نيست؛ يعنی تنها مى‏ خواهد از تعداد خبر دهد و اين دلالتى بر فضيلت ندارد».[9]
همچنین تعابیر «اذهما فی الغار» و «اذ یقول لصاحبه» نیز دلالتی بر فضیلت ابوبکر نخواهد داشت؛ زیرا مفاد این جملات همانند تعبیر پیشین، تنها گزارشی از اجتماع مکانی ابوبکر با پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) است.
مرحوم شیخ مفید در این رابطه می نویسد: «اما اجتماع ابوبکر با پیامبر در غار، مفادش همانند تعبیر گذشته است و هم مکانی هیچ نوع مدحی را در بر ندارد؛ چراکه چه بسا مؤمن و کافر در یک مکان گرد هم آیند. مسجد پیامبر (صلی الله علیه وآله) که شرافت بیشتری از غار ثور داشت، مؤمن و منافق را در خویش جای داد و همچنین کشتی نوح علاوه بر مؤمنان، حیوانات را نیز با خود به همراه داشت».[10]
مرحوم مظفر نیز در این رابطه می نویسد: «همراهى به خودى خود، بر چيزى بيشتر از با هم بودن و مرافقت دلالت ندارد و اين همراهى مى‏ تواند بين يك فرد مؤمن و غير مؤمن هم باشد. چنانكه خداوند متعال فرموده:(قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ)؛[11]مقام و شرايط ويژه نيز زمانى مؤثر است كه معلوم شود پيامبر (صلی الله علیه وآله) به ابوبكر و همراهى او نياز داشته تا اين نياز و رغبت بر فضيلت او دلالت نمايد؛ امّا چنين چيزى نبوده؛ زيرا در آيه به اين معنا اشاره ‏اى نشده و اخبار آنان هم مورد اشكال است. به علاوه، روايت بخارى و ديگران كه در مورد هجرت پيامبر (صلی الله علیه وآله) وارد شده تصريح دارد كه اين ابوبكر بود كه مى‏ خواست با حضرت، همراه شود.[12] ما شكى نداريم كه پيامبر (صلی الله علیه وآله) تنها به اين دليل او را همراه خود برد كه كسى از بيرون رفتنش خبردار نشود. زيرا ابوبكر از هجرت ايشان آگاه شده بود».[13]

نظر مفسرین در رابطه با ضمیر «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ علیه»
بر اساس نظر بسیاری از مفسرین عامه نزول سکینه در آیه ی شریفه ی: (إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى‏ وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)؛[14] با توجه به سیاق آیات بر پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بوده؛ لذا مرجع ضمیر (علیه) در (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ)، پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) است نه ابوبکر.[15] بنابراین او از این جهت صاحب فضیلتی نخواهد بود به اعتراف بسیاری از مفسرینی که مرجع ضمیر را پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بیان داشته اند.
مرحوم مظفر در پاسخ استدلال عامه که گفته اند اين آرامش مخصوص ابوبكر بوده؛ (زيرا وى بود كه بدان نياز داشت چه حزن و اندوه سراسر وجودش را گرفته بود. درست بر خلاف پيامبر (صلی الله علیه وآله) كه مى‏ دانست از سوى خداوند متعال، حفظ مى‏ شود) می نویسد: «ارجاع آرامش به ابوبكر نادرست است چرا كه بلافاصله پس از آن مى ‏فرمايد: (وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها) و ادعاى بى ‏نيازى پيامبر (صلی الله علیه وآله) از آرامش نیز، ادعایى باطل است؛ زيرا هيچ كس از لطف و تأييد خداوند و ثبات قلب بى‏ نياز نمى ‏باشد؛ چنانكه خداوند متعال در داستان حنين مى‏ فرمايد: (وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ)؛[16]اينكه خداوند آرامش را در آيه غار به پيامبر (صلی الله علیه وآله) اختصاص داده و با ابوبكر، همچون مؤمنان در آيه حنين، برخورد نكرده، از آنچه كه بر شما پوشيده نيست، پرده بر مى دارد. همچنانكه اندوه ابوبكر آنهم در جايى كه سزاوار نيست انسان مؤمن محزون و اندوهگين شود، دليل بر نقص اوست؛ زيرا آن قدر آيات آشكار و كرامات روشن به دست پيامبر (صلی الله علیه وآله) ظاهر شده بود كه براى هر فرد مؤمنى ثابت مى‏ شد كه خداوند او را حفظ كرده، به سلامت به مقصد خواهد رساند».[17]
بنابراین روشن می گردد که از این آیه نه تنها فضیلتی برای ابوبکر استفاده نمی گردد؛ بلکه آیه بیانگر مذمّت وی بوده؛ زيرا او در بیان این آیه ی شریفه، نه تنها مشمول آرامش الهى نشده؛ بلكه در جايى اندوهگين شده كه انسان با ايمان كامل و بلكه مؤمن عادى نیز در آنجا اندوهگین نمی گردد؛ بنابراین این آیه هیچ دلالتی بر فضیلت ابوبکر نخواهد داشت.

پی نوشت ها:
[1]. الکشی، رجال الكشي،‌ ج1، ص130؛ الصدوق، عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج2، ص192؛ المفید، الاختصاص، ص97؛ الشریف الرضی، خصائص الائمه، ص59؛ الطبرسی، الاحتجاج، ج2، ص378؛ الدیلمی، ارشاد القلوب، ج2، ص393؛ المجلسی، بحارالانوار، احیاء التراث العربی، مجلدات: ج10، ص297و ج19، ص33 و ج19، ص77و ج27، ص327و ج36، ص43و ج38، ص261 و ج47، ص396 وج49، ص198و ج69، ص143و ج108، ص134؛ البحرانی، عوالم العلوم، ج20، ص1107و ج22، ص318؛‌ فیض کاشانی، تفسیر الصافی،‌ ج2، ص344؛ البحرانی، تفسیر البرهان، ج2،‌ص779؛ الطباطبایی، المیزان، ج9، ص279.
[2] . الطبری، تاریخ الطبری، ج2، ص100. وی در مورد نقل سوم می نویسد: «وقد زعم بعضهم أن أبا بكر أتى عليا فسأله عن نبي الله صلى الله عليه وسلم فأخبره أنه لحق بالغار من ثور»؛‌ فروغ ابديت، جعفر سبحانى، ص411؛ رسول جعفريان، سيره رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ،ص409.
[3]. ثانِيَ اثْنَيْنِ‏: حال أي أحد اثنين و الآخر أبو بكر المعنى نصره الله في مثل تلك الحالة فلا يخذله في غيرها. (السیوطی، تفسیر الجلالین، ص197)؛ (ثاني) حال منصوبة من ضمير الغائب في (أخرجه)، (اثنين) مضاف إليه مجرور. (الجدول فی اعراب القرآن، ج10، ص42).
[4]. ر.ک: فخرالدین الرازی، مفاتیح الغیب، ج16، ص51.
[5]. ابن حجر، فتح الباری، ج13، ص209.
[6]. ر.ک: المفید، الإفصاح في الإمامة، ‌ص185، كنگره شيخ مفيد - قم، چاپ: اول، 1413 ق: «أما خروج أبي بكر مع النبي (صلی الله علیه و آله و سلّم) فغير مدفوع و كونه في الغار معه غير مجحود و استحقاق اسم الصحبة معروف إلا أنه ليس في واحدة منها و لا في جميعها ما يظنون له من الفضل فلا تثبت‏ له منقبة في حجة سمع و لا عقل بل قد شهدت الآية التي تلوتموها في ذلك بزلل الرجل و دلت على نقصه و إنبات عن سوء أفعاله بما نحن موضحون عن وجهه إن شاء الله تعالى».
[7]. المفید، شرح المنام، ص26.
[8]. الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 222.
[9] . المظفر،‌ دلائل الصدق، ج6، ص548: «انّه لو أريد الاثنينيّة في الفضل و الشرف، لكان النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم- بلحاظ أنّه المراد بالثاني- متأخّرا رتبة عن أبي بكر في الفضل و الشرف؛ و هو كفر! فليس المراد ب ثانِيَ اثْنَيْنِ‏ إلّا ما هو ظاهر اللفظ؛ أعني مجرّد الإخبار عن العدد، و هو لا يدلّ على الفضل بالضرورة».

[10]. المفید، الافصاح فی الامامة، ص190: «أما حلوله مع النبي صلی الله علیه وآله في الغار فهو كالمتقدم غير موجب له‏ فضلا و لا رافع عنه نقصا و ذما و قد يحوي المكان البر و الفاجر و المؤمن و الكافر و الكامل و الناقص و الحيوان و الجماد و البهيمة و الإنسان و قد ضم مسجد النبي صلی الله علیه وآله الذي هو أشرف من الغار المؤمنين و أهل النفاق و حملت السفينة البهائم و أهل الإيمان من الناس و لا معتبر حينئذ بالمكان و من اعتقد به فضلا لم يرجع في اعتقاده ذلك إلى حجة عقلية و لا عبارة و لا سمع و لا قياس و لم يحصل بذلك إلا على ارتكاب الجهالات».
[11]. الکهف(18)، 37.
[12]. البخاری، صحیح البخاری، کتاب المعاملات، باب 57، ح2138: «از عایشه روایت است که گفت:‌کمتر روزی می بود که پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) به خانه ی ما نمی آمد. یا اول روز و یا آخر روز می آمد. و چون برایش اجازه داده شد که به مدینه هجرت کند آمدن وی به وقت ظهر ما را به شگفت آورد. وقتی ابوبکر از آمدن حضرت اطلاع یافت گفت: پیامبر(صلی الله علیه وآله) که در این وقت نزد ما آمد، باید حادثه ای رخ داده باشد و آنگاه که آن حضرت آمد به ابوبکر گفت: « هر کسی که نزد توست را از خانه بیرون کن» . ابوبکر گفت همانا دو دخترم هستند؛ یعنی اسماء و عایشه. آن حضرت فرمودند: «آیامی دانی که برایم اجازه ی خروج داده شده است»؟ ابوبکر گفت: (من نیز همراه تو هستم یا رسول الله)؟!آن حضرت گفت: «همراه من باش». ابوبکر گفت: یا رسول الله من دو شتر دارم که برای سفر آماده کرده ام، یکی را شما بگیرید. آن حضرت فرمودند: در برابر گرفتن بهای آن گرفتم».
[13]. المظفر،‌ دلائل الصدق، ج6،ص549.
[14] . التوبة(9)،40.
[15]. ابن تمام بن عطية الأندلسي المحاربي ،المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج3، ص36: «قال جمهور الناس: الضمير عائد على النبي صلى الله عليه وسلم وهذا أقوى، و «السكينة» عندي إنما هي ما ينزله الله على أنبيائه من الحياطة لهم والخصائص التي لا تصلح إلا لهم، كقوله تعالى: فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ [البقرة: 248]»؛ ابن الجزی، التسهيل لعلوم التنزيل، ج1،ص338، الناشر: شركة دار الأرقم بن أبي الأرقم – بيروت: «{ فَأَنزَلَ الله سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ } الضمير للرسول صلى الله عليه وسلم ، وقيل : لأبي بكر ، لأن النبي صلى الله عليه وسلم نزل معه السكينة ، ويضعف ذلك بأن الضمائر بعدها للرسول عليه السلام { وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا } يعني الملائكة يوم بدر وغيرهم { وَجَعَلَ كَلِمَةَ الذين كَفَرُواْ السفلى } يريد إذلالها ودحضها»؛ وهبة الزحيلي؛ التفسير المنير في العقيدة والشريعة والمنهج، ج10، ص218،‌دار الفكر المعاصر – دمشق: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ.. أي فأنزل الله طمأنينته وتأييده ونصره عليه، أي على الرسول صلّى الله عليه وآله وسلم، في أشهر القولين، ...قال ابن عباس وغيره: لأن الرسول صلّى الله عليه وآله وسلم لم تزل معه سكينة، وهذا لا ينافي تجدد سكينة خاصة بتلك الحال».
[16]. التوبة(9)، 25-26: «و زمين با همه فراخى بر شما تنگ گرديد، سپس در حالى كه پشت [به دشمن‏] كرده بوديد برگشتيد. آن گاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد...».
[17]. المظفر،‌ دلائل الصدق، ج6،ص550.

 

موضوع قفل شده است