جمع بندی عبادت و قلب انسان

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عبادت و قلب انسان

با سلام
یکی از دوستانم به نقل از استاد حوزه علمیه خواهران تعریف میکرد که خانمی متدین که متاهل و دارای چند فرزند بوده، یکروز درحالیکه شدیدا گریه و بی تابی میکرده و از لحاظ روحی آشفته بوده اومده حوزه و اینطور تعریف کرده که: خودش و تمام اعضاء خانواده حتی کودکان خردسالی که هنوز به سن تکلیف نرسیدن بسیار مقیّد به انجام واجبات و ترک محرمات، و کاملا پایبند به مستحبات و حتی به جا آوردن نماز شب بودن! بطوریکه بهیچ وجه نماز شبشون ترک نمیشده و خلاصه مو لا درز ایمانشون نمیرفته و همه ی اینها اثر تشویق و تلاش مستمر خود این خانم بوده.. تا اینکه یک روز که در محله و کوچه های نزدیک خونشون تردد میکرده ناخواسته چشمش به یک آقای جوان میفته، نگاهشون با هم تلاقی میکنه و کاملا خودشو میبازه و از اون روز کاملا اسیر این عشق شیطانی میشه و کاملا صبر و آرامش از وجودش میره، بطوریکه دیگه ذره ای به همسرش که تا قبل از این اتفاق دوستش داشته علاقه نداره و دیوانه وار انتظار میکشه که به اون مرد غریبه برسه! البته این موضوع رو علنی نکرده و جز خودش کسی ازش خبر نداشته و بارها در حد قرار گذاشتن و دیدار مخفیانه با اون آقا ملاقات داشته، چون علاقه دو طرفه بوده. البته خوشبختانه خود این خانم به خاطر زمینه های دینی که داشته متوجه گناه و معصیت بودن این کار میشده و میخواسته بذاردش کنار ولی از توانش خارج بوده..
وقتی دوستم این قضیه رو تعریف میکرد علاوه بر خودش ما هم متعجب و نگران شدیم از اینکه چطور ممکنه همچین اتفاقی برای یک زن مسلمان و دیندار بیفته؟؟؟ اون زمان من به این فکر میکردم که این خانم بدون تزکیه ی نفس عبادت میکرده و یا احساسی بوده و به استفاده از عقل بی توجه! اما واقعا با این جوابها قانع نمیشم و مثل سایر دوستانم نگرانم که نکنه در آینده دچار لغزش های بیچاره کننده ی مشابه بشم، چون خود راوی توضیح داده که این خانم از طلبه های شایسته و معتمد مسئولین حوزه بوده و شخصیت منطقی و عملگرایی داشته. لطفا روشن کنید علت بروز چنین مسائلی برای افراد متدین چه چیزی است و اگر مومنین با یک نگاه یا یک خطا این همه سقوط میکنن، پس ما دیگه باید چه کاری انجام بدیم و چطور خودمون رو مصون کنیم؟!

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد اویس

با عرض سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی
واقعیت انکار ناپذیر این است که شیطان دائما در کمین انسانها نشسته است و از هر فرصت و مجالی برای فریب آنها استفاده می کند.

رسول مکرم اسلام صلی الله علیه واله وسلم می فرماید:

«إِنَّ الشَّيْطَانَ لَا يَزَالُ يُرَاقِبُ‏ الْعَبْدَ وَ يُوَسْوِسُ إِلَيْهِ فِي نَوْمِهِ وَ يَقَظَت»(1)

یعنی همیشه شیطان در کمین بنده است و او را در خواب و بیداری وسوسه می کند.

امام صادق علیه السلام در روایتی می فرمایند:
«ما من‏ قلب‏ إلا و له‏ أذنان، على إحداهما ملك مرشد، و على الأخرى شيطان مفتن هذا يأمره و هذا يزجره، الشيطان يأمره بالمعاصي، و الملك يزجره عنها»(2)

یعنی هر قلبی دو گوش دارد؛ بر سر یکی از آن دو، فرشته ای راهنما و بر سر دیگری شیطانی فتنه انگیز است؛ این فرمانش دهد و آن دگر بازش دارد؛ شیطان به گناه فرمان دهد و فرشته از آن بازش دارد.

انسان بواسطه نفس اماره ای که در خود دارد و نیز بواسطه اغواهای شیطانی در بیرون از نفس خود دائما در معرض وسوسه و دنیاطلبی و سقوط از مراتب عالی انسانی قرار دارد و آنچه مانع هبوط و سقوط وی می شود همان زنده نگه داشتن یاد خداوند است.

حقیقت این است که هر کسی به نقاط ضعف و قوت روحانی خود بصیرت دارد و در درون خود می داند که نسبت به انجام کدامین امور توانا و نسبت به انجام کدامیک ناتوان است. هر کسی باید در خلوت و تنهایی خود این نقاط را کشف نموده و در جهت تقویت نقاط ضعف خود تلاش و کوشش داشته باشد.

به عنوان مثال کسی که در امر کنترل شهوت خود را ناتوان می بیند لازم است که تمای عزم خویش را جزم نماید تا این نقطه ضعف را جبران کند و از هر چیزی که باعث تحریک شهوانی اوست به شدت دوری داشته باشد. یعنی از همه زمینه های تحریک شهوانی همچون نگاه به نامحرم و صحبت با وی به شدت پرهیز داشته باشد. بدیهی است تا زمانی که شخص از زمینه های گناه ورزی دوری می کند مجالی نیز برای انجام آن گناه فراهم نمی شود و این همان معنای حضور و مراقبت است که شخص تا هنگامی که در این دنیا زندگی می کند باید از آن برخوردار باشد و حتی با دارا بودن بالاترین مراتب عرفانی و روحانی نیز شخص نباید خود را از فریب شیطان در امان دیده و دست از حضور و مراقبت بکشد.

پینوشتها:
[=Calibri]1- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏60، ص: 269
[=Calibri]2- روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - قدیمی)، ج‏9، ص: 266

[="Tahoma"][="Navy"]

نرگس آفرین;941487 نوشت:
با سلام
یکی از دوستانم به نقل از استاد حوزه علمیه خواهران تعریف میکرد که خانمی متدین که متاهل و دارای چند فرزند بوده، یکروز درحالیکه شدیدا گریه و بی تابی میکرده و از لحاظ روحی آشفته بوده اومده حوزه و اینطور تعریف کرده که: خودش و تمام اعضاء خانواده حتی کودکان خردسالی که هنوز به سن تکلیف نرسیدن بسیار مقیّد به انجام واجبات و ترک محرمات، و کاملا پایبند به مستحبات و حتی به جا آوردن نماز شب بودن! بطوریکه بهیچ وجه نماز شبشون ترک نمیشده و خلاصه مو لا درز ایمانشون نمیرفته و همه ی اینها اثر تشویق و تلاش مستمر خود این خانم بوده.. تا اینکه یک روز که در محله و کوچه های نزدیک خونشون تردد میکرده ناخواسته چشمش به یک آقای جوان میفته، نگاهشون با هم تلاقی میکنه و کاملا خودشو میبازه و از اون روز کاملا اسیر این عشق شیطانی میشه و کاملا صبر و آرامش از وجودش میره، بطوریکه دیگه ذره ای به همسرش که تا قبل از این اتفاق دوستش داشته علاقه نداره و دیوانه وار انتظار میکشه که به اون مرد غریبه برسه! البته این موضوع رو علنی نکرده و جز خودش کسی ازش خبر نداشته و بارها در حد قرار گذاشتن و دیدار مخفیانه با اون آقا ملاقات داشته، چون علاقه دو طرفه بوده. البته خوشبختانه خود این خانم به خاطر زمینه های دینی که داشته متوجه گناه و معصیت بودن این کار میشده و میخواسته بذاردش کنار ولی از توانش خارج بوده..

سلام
این سنت آزمونه. قرآن کریم در سوره عنکبوت می فرماید: آیا آنانکه گفتند ایمان آوردیم می اندیشند آنها را نمی آزماییم. بله آزمون برای همگان هست تا حد صدق و اخلاص انسان روشن بشه. او که بخواد مارو امتحان کنه با یک نگاه هم میتونه مارو اسیر کنه تا معلوم بشه آیا ما اهل اخلاص و صدق هستیم و از دام گناه فرار می کنیم یا خیر؟ حتی انبیاء الهی هم این آزمونها را داشته اند. مگر یوسف صدیق در دام قرار نگرفت و مگر جز به لطف الهی رهایی یافت؟
پس هیچکس از آزمون معاف نیست. دنیا دار آزمون است.
یا علیم[/]

از راهنمایی ها ممنونم واقعا استفاده کردم. البته هنوز همون ترس ها و دلهره ها با من هست اما نباید از رحمت خدا نا امید بود. از خلال مطالبی که مطرح شد به چند نکته رسیدم؛
اول اینکه شاید اون خانم دچار عجب و غرور نسبت به دینداری خودش شده و یا حداقل تصور میکرده صرفا با تلاش خودش میتونه مسلمان واقعی باشه و از این مسئله که اگر یاری خداوند نباشه زحماتش نتیجه نمیده غافل بوده.. تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست/ راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
دوم مثال یوسف نبی(ع) کاملا بجاست. ایشان به خدا پناه برد و به سرعت از موقعیت گناه دور شد و دیگه بهش فکر نکرد، اما بالعکس این خانم نه تنها ذهنش رو از فکر اون آقا رها نکرده بلکه حتی مترصد ایجاد ارتباط شده(شبیه زلیخا)، درحالیکه اگر به عقلش رجوع و به عاقبت کارش فکر می کرد و از خداوند یاری می جست غیر ممکن بود خدا کمکش نکنه..
و در آخر ما نباید از وجود دشمنان سرسختی چون شیطان و نفس اماره غافل باشیم. پرداختن صرف به اعمال صالح کافی نیست! باید مدام مراقب دام هایی که یکی پس از دیگری سر راهمون پهن میشه هم باشیم.
همه ی این برداشت ها بخاطر راهنمایی ارزنده شما بزرگواران هست. تشکر می کنم و امیدوارم در عمل به اونها ثابت قدم باشم و فکر می کنم باید خودمون رو به خدا بسپاریم و به والدین بیشتر از گذشته نیکی و حق الناس رو بیش از پیش رعایت کنیم تا خدای نکرده آه کسی دامنگیرمون نشه و بتونیم در معرض لطف خدا قرار بگیریم و از نجات یافتگان باشیم. ان شاء الله ائمه هدی(ع) دستمون رو بگیرن و خداوند رحمان و رحیم عاقبتمون رو ختم به خیر کنه

سوال:
نقل احوال کسی را شنیده ام که علی رغم اهتمام بسیار به انجام واجبات و ترک محرمات و انجام مستحباتی چون نماز شب ووو با اینکه متاهل بوده گرفتار محبت مرد نامحرمی شده و رابطه پنهانی با او برقرار کرده است. سوالم این است که چگونه می توان خود را از بروز این لغزشها ایمن نمود؟
پاسخ:


واقعیت انکار ناپذیر این است که شیطان دائما در کمین انسانها نشسته است و از هر فرصت و مجالی برای فریب آنها استفاده می کند.

رسول مکرم اسلام صلی الله علیه واله وسلم می فرماید:
«إِنَّ الشَّيْطَانَ لَا يَزَالُ يُرَاقِبُ‏ الْعَبْدَ وَ يُوَسْوِسُ إِلَيْهِ فِي نَوْمِهِ وَ يَقَظَت»(1)
یعنی همیشه شیطان در کمین بنده است و او را در خواب و بیداری وسوسه می کند.

امام صادق علیه السلام در روایتی می فرمایند:
«ما من‏ قلب‏ إلا و له‏ أذنان، على إحداهما ملك مرشد، و على الأخرى شيطان مفتن هذا يأمره و هذا يزجره، الشيطان يأمره بالمعاصي، و الملك يزجره عنها»(2)
یعنی هر قلبی دو گوش دارد؛ بر سر یکی از آن دو، فرشته ای راهنما و بر سر دیگری شیطانی فتنه انگیز است؛ این فرمانش دهد و آن دگر بازش دارد؛ شیطان به گناه فرمان دهد و فرشته از آن بازش دارد.

انسان بواسطه نفس اماره ای که در خود دارد و نیز بواسطه اغواهای شیطانی در بیرون از نفس خود دائما در معرض وسوسه و دنیاطلبی و سقوط از مراتب عالی انسانی قرار دارد و آنچه مانع هبوط و سقوط وی می شود همان زنده نگه داشتن یاد خداوند است.

حقیقت این است که هر کسی به نقاط ضعف و قوت روحانی خود بصیرت دارد و در درون خود می داند که نسبت به انجام کدامین امور توانا و نسبت به انجام کدامیک ناتوان است. هر کسی باید در خلوت و تنهایی خود این نقاط را کشف نموده و در جهت تقویت نقاط ضعف خود تلاش و کوشش داشته باشد.

به عنوان مثال کسی که در امر کنترل شهوت خود را ناتوان می بیند لازم است که تمای عزم خویش را جزم نماید تا این نقطه ضعف را جبران کند و از هر چیزی که باعث تحریک شهوانی اوست به شدت دوری داشته باشد. یعنی از همه زمینه های تحریک شهوانی همچون نگاه به نامحرم و صحبت با وی به شدت پرهیز داشته باشد. بدیهی است تا زمانی که شخص از زمینه های گناه ورزی دوری می کند مجالی نیز برای انجام آن گناه فراهم نمی شود و این همان معنای حضور و مراقبت است که شخص تا هنگامی که در این دنیا زندگی می کند باید از آن برخوردار باشد و حتی با دارا بودن بالاترین مراتب عرفانی و روحانی نیز شخص نباید خود را از فریب شیطان در امان دیده و دست از حضور و مراقبت بکشد.

پینوشتها:
1. مجلسی، بحار الأنوار، ج‏60، ص، 269
2. مجلسی، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، ج‏9، ص، 266

موضوع قفل شده است