جمع بندی چرا قرآن و امام اول شیعیان حرفی برای آیندگان نزدند؟

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا قرآن و امام اول شیعیان حرفی برای آیندگان نزدند؟

همانطور که می دانیم به گوش ما خوانده اند امامت مخرن علم الهیست
و مثلا آورده شده
***
«بپرسید از من قبل از آنکه مرا نیابید، سوگند به خدا چیزی از گذشته یا آینده نمی پرسید مگر آنکه به شما خبر خواهم داد.»

سعد وقاص بلند شد و گفت:
ای علی! بگو در سر و صورت من چند تار مو وجود دارد؟
(حال اگر امام تعداد واقعی موهای او را می فرمود، آیا او می توانست درک کند که عدد کامل است یا ناقص؟)
امام علی علیه السلام فرمود:
فرزندی در خانه ی تو در حال رشد کردن است که فرزند من حسین را در کربلا به شهادت می رساند.
و این را بدان که خال موئی در سر و صورت تو وجود ندارد، جز آنکه شیطانی در ریشه ی آن لانه کرده است.
منبع
عیون الاخبار ج 2 ص 355: ابن قتیبه (متوفای 276 ه‍)
http://rasekhoon.net/article/show/701588/%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85-%D9%88-%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-(1)/

@@

***
چرا خود ایشان حرفی نزد مثلا نگفت که این گفته ام را مردم ۱۴۰۰سال بعد می فهمند(در مورد فناوری سخن می گفت) و نشانه ای برایمان می گذاشت که آن ها حتی ذره ای از علوم جدید آگاهی دارند که جای امیدی به گفعه هایشان بود
فرض کنیم تا۱۰۰۰سال دیگر با این سیر، در غیر، زمین و منظومه ی شمسی، هم بشود زندگی کرد و یا چرا دور برویم حرفی از کشتی های غول پیکر ،زیر دریایی و اینترنت نزدند
آن‌ها که نشانه اند
همیشه این تعجب را داشتم که اگر چند آیه از داستان های گاه تکراری(مثلا در عهدین ذکر شده) در قرآن کم می شد و به جایش در مورد خلافت و جانشینی به طور صریح مطالبی گفته(نام افراد آورده می شد), و یا از محکم و متشابه پرهیز می شد مسلمانان چه عامه یا فرق شیعه این همه اختلاف اعتقادی نداشتند
و یا چند نکته ی علمی دقیق که باعث پیشرفت بارز علم می گشت در قرآن با علم نامحدود خالق اسلام(الله)آورده می شد که جای هیچ شبهه ای باقی نمی ماند
واقعا چرا؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد هادی

علی پارساپور(a.p);939966 نوشت:
چرا خود ایشان حرفی نزد مثلا نگفت که این گفته ام را مردم ۱۴۰۰سال بعد می فهمند(در مورد فناوری سخن می گفت) و نشانه ای برایمان می گذاشت که آن ها حتی ذره ای از علوم جدید آگاهی دارند که جای امیدی به گفعه هایشان بود
فرض کنیم تا۱۰۰۰سال دیگر با این سیر، در غیر، زمین و منظومه ی شمسی، هم بشود زندگی کرد و یا چرا دور برویم حرفی از کشتی های غول پیکر ،زیر دریایی و اینترنت نزدند
آن‌ها که نشانه اند

با سلام
فراموش نکنیم انبیاء و اوصیای الهی برای هدافی والا و مقدس ارسال شده اند که ان هدف چیزی جز انسان سازی نیست، لذا ائمه بزرگوار ما هر آنچه در ارتباط با این هدف بود بیان فرمودند و چیزی را دریغ نکردند.
اینکه گفتید: « نشانه ای برایمان می گذاشت که آن ها حتی ذره ای از علوم جدید آگاهی دارند» نشان گر این است که روایات این باب را ملاحه نکردید و می پندارید آن بزرگواران هیچ مطلبی در مورد علوم جدید بیان نکردند، لکن اگر کسی به روایات اهل بیت (ع) رجوع داشته باشد ، ملاحظه می کند که سخنان آن بزرگواران در باره ی عالم خلقت بسیار فراوان می باشد. لکن آن بزرگواران به گونه ای سخن گفته اند که باید در آنها اجتهاد نمود تا به نظریّات علمی دست یافت.
البته باید دانست که شأن امام ، شأن هدایتگری است نه شأن درمانگری و مهندسی و صنعتگری و ... .اگر امام برای این است که به امور صرفاً دنیایی بپردازد در آن صورت باید تمام عمرش را صرف همین علوم دنیوی کند ؛ در حالی که او برای امر دیگری آمده است. علوم دنیوی را خود بشر به مرور زمان و متناسب با نیاز خود به دست می آورد ؛ امّا علوم خاصّ الهی که انبیاء و اهل بیت(ع) برای بشر به ارمغان آورده اند جز از راه معصوم قابل دست یابی نیستند. از سوی دیگر ، بود و نبود این علوم دنیوی هیچ ربطی به انسانیّت انسان ندارد ؛ نه کسی با دانستن علم فیزیک انسان‌تر می شود نه با نداشتن آن از انسانیّت می افتد. تاریخ مصرف این علوم تا پای قبر است ؛ و از آن به بعد ارزشی ندارند. در حالی که انبیاء و ائمه (ع) آمده اند تا انسان را برای ابدیّتش بسازند.
البته اگرچه شأن ویژه ی امام معصوم ، شأن هدایتگری به سوی سعادت حقیقی است ، امّا چنین هم نیست که ائمه(ع) از علوم دنیوی هیچ چیزی برای بشر نگفته باشند.
بنیانگذار علم شیمی نوین جابر بن حیّان شاگرد امام صادق(ع) است که امروزه به نام پدر علم شیمی شناخته می شود. و علم شیمی بزرگترین نقش را در رشد علم زیست شناسی و علم پزشکی داشته است.
همچنین هزاران صفحه مطالب طبّی از ائمه(ع) به یادگار مانده که هر جمله از آنها قابلیّت این را دارند که موضوع یک تحقیق علمی شوند. جناب حجّة الاسلام ری شهری این احادیث گهربار را در دو جلد قطور به نام احادیث پزشکی گرد آورده و به طبع رسانده اند.
پیامبر(ص) هنگام ساخت مسجد النبی در مدینه دستوری محاسباتی به سازندگان داد که در قرن چهارم هجری ، ریاضیدان بزرگ اسلامی ، ابوالوفای بوزجانی با استفاده از آن دستور العمل نبوی ، قانون تانژانت را در علم مثلثات کشف نمود.
ابوالاسود دوئلی شاگرد امام علی (ع) اوّلین کسی است که به تعلیم امیر المومنین(ع) علم دستور زبان (صرف و نحو) را در زبان عربی ابداع نمود. آنگاه غیر عربها نیز این شیوه را در زبان خود به کار بستند.

همچنین آیات و روایات پر هستند از حقایقی در باب آسمانها و زمین و طبیعت که چند جلد از کتاب بحارالانوار را به خود اختصاص داده اند.برای نمونه به چند روایت اشاره می شود:

« عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یقُولُ إِنَّ مِنْ وَرَاءِ شَمْسِكُمْ هَذِهِ أَرْبَعِینَ عَینَ شَمْسٍ مَا بَینَ شَمْسٍ إِلَى شَمْسٍ أَرْبَعُونَ عَاماً فِیهَا خَلْقٌ كَثِیرٌ مَا یعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ أَوْ لَمْ یخْلُقْهُ وَ إِنَّ مِنْ وَرَاءِ قَمَرِكُمْ هَذَا أَرْبَعِینَ قَمَراً مَا بَینَ قَمَرٍ إِلَى قَمَرٍ مَسِیرَةُ أَرْبَعِینَ یوْماً فِیهَا خَلْقٌ كَثِیرٌ مَا یعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ أَوْ لَمْ یخْلُقْهُ ... »
جابر گوید شنیدم از امام باقر(ع) که می فرمود: همانا در پس خورشید شما چهل چشمه ی خورشید است که بین خورشیدی تا خورشید دیگر چهل سال فاصله است. در آن مخلوقات زیادی هستند که خبر ندارند که آیا خدا آدمی خلق کرده یا نه. و همانا در پس ماه شما چهل ماه است که از قمری تا قمر دیگر به اندازه چهل سال فاصله است. در آن مخلوقات زیادی هستند که خبر ندارند که آیا خدا آدمی خلق کرده یا نه.(بحارالأنوار ج : 27 ص : 45)

امام صادق عليه السّلام فرمودند:
« إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ عَالَمٍ كُلُّ عَالَمٍ مِنْهُمْ أَكْبَرُ مِنْ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ سَبْعِ أَرَضِينَ مَا يَرَى عَالَمٌ مِنْهُمْ أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَيْرَهُمْ وَ إِنِّي الْحُجَّةُ عَلَيْهِم‏» راستى براى خدا عز و جل 12000 عالم است كه هر كدام بزرگترند از هفت آسمان و هفت زمين، و هيچ كدامشان نمي دانند كه خدای عز و جل عالم ديگرى دارد، و من حجّت بر همه ی آنها هستم» (بحار الأنوار ، ج‏54 ،ص 320)

« عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ دَخَلَ رَجُلٌ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا مُنَجِّمٌ قَالَ فَأَنْتَ عَرَّافٌ قَالَ فَنَظَرَ إِلَيْهِ ثُمَّ قَالَ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى رَجُلٍ قَدِمَ مُذْ دَخَلْتَ عَلَيْنَا فِي أَرْبَعَةَ عَشَرَ عَالَماً كُلُّ عَالَمٍ أَكْبَرُ مِنَ الدُّنْيَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ لَمْ يَتَحَرَّكْ مِنْ مَكَانِهِ قَالَ مَنْ هُوَ قَالَ أَنَا وَ إِنْ شِئْتَ أَنْبَأْتُكَ بِمَا أَكَلْتَ وَ ادَّخَرْتَ فِي بَيْتِك‏»
عبد الصمد بن على گفت: مردى نزد امام سجّاد عليه السّلام آمد و امام به او فرمودند: تو كيستى؟ گفت: من منجّم هستم. فرمودند: پس تو عرّاف و شناسنده‏اى؟ عبد الصمد گوید: آنگاه امام به او نگريسته و فرمودند: آیا به تو بنمایم مردى را كه بی جنبشی از جای خود ، از آنگاه كه تو نزد ما آمدى ، در چهارده عالم گام زده ؛‌ كه هر كدامشان بزرگتر از سه برابر دنيا هستند؟ منجم گفت: او كيست؟ فرمودند: او من هستم ؛ و اگر بخواهى به تو خبر می دهم از آن چه که خورده ای و از آن چه که در خانه‏ات ذخيره نموده ای.» (بحار الأنوار، ج‏54 ،ص329 )

احادیثی از این دست ، که اسراری علمی و فلسفی را در بر دارند در منابع روائی شیعه به فراوانی یافت می شوند که می توان از متن آنها فرضیّه ها و نظریّه های علمی را بیرون کشید ؛ همانگونه که ابوالوفای بوزجانی از حدیث پیامبر(ص) تانژانت را کشف نمود. و شکّی نیست که علم روز هنوز فرسنگها با این مطالب فاصله دارد.

مطلب دیگر در مورد جنبه ی علمی اهل بیت(ع) این است که آن بزرگواران افراد قابلی برای این گونه علوم نداشتند تا آن را برایشان بیان کنند. شاهد این مطلب آن است که امیر المومنین)ع) در جمع عمومی فرمودند:

« أَیهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْض» ای مردم قبل از آنکه مرا از دست بدهید از من بپرسید چرا که من به راههای آسمان را بهتر از راههای زمین می شناسم.»( نهج‏البلاغة: خطبه ی 189)
گفته اند یکی از حاضران پرسید یا علی! تعداد موهای سر من چند است؟ آری اهل بیت(ع) مبتلا به چنین افرادی بودند که به جای پرسیدن از اسرار طبیعت و کنه حقیقت از تعداد موی سر خود می پرسیدند.

امام باقر(ع) فرمودند:
«... وَ لَمْ یجِدْ جَدِّی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَمَلَةً لِعِلْمِهِ حَتَّى كَانَ یتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ وَ یقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَإِنَّ بَینَ الْجَوَانِحِ مِنِّی عِلْماً جَمّاً هَاهْ هَاهْ أَلَا لَا أَجِدُ مَنْ یحْمِلُهُ أَلَا وَ إِنِّی عَلَیكُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَة ...». جدّم امیرالمومنین(ع( حاملی برای علم خود نمی یافت ؛ لذا مثل کسانی که نفس تنگی دارند نفس می کشید ، و بر بالای منبر می گفت از من بپرسید قبل از آنکه مرا از دست بدهید ؛ همانا درون سینه ی من علم فراوانی انباشته است. آه آه ، آگاه باشید که حمل کننده ای برای آن نمی یابم ؛ آگاه باشید که من حجّت بالغه ی خدا بر شما هستم. ( یعنی با وجود من حجّت بر شما تمام است) (بحارالأنوار ،ج3 ،ص224)

همچنین حضرتش به کمیل ابن زیاد نخعی فرمود:
« هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً ــ‌ وَ أَشَارَ بِیدِهِ إِلَى صَدْرِهِ ــ‌ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَیرَ مَأْمُونٍ عَلَیهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّینِ لِلدُّنْیا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِیائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِیرَةَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ ینْقَدِحُ الشَّكُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِیادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَیسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّینِ فِی شَی‏ءٍ أَقْرَبُ شَی‏ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ كَذَلِكَ یمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ ».
بدان که در اینجا علم فراوانی است ــ و اشاره فرمودند به سینه ی خود ــ کاش حاملی برای آن می یافتم. آری افراد باهوشی را می یابم که بر علم امین نیستند و دین را وسیله ی دنیا خواهی قرار می دهند و با نعمت های الهی برای بندگانش اظهار فضل می کنند و با حجّتهای خدا بر اولیایش فخر می فروشند. برخی نیز افراد فرمانبردار و امینی برای حاملان حقیقت هستند ولی بینایی و ژرف اندیشی لازم را در شناخت حقیقت ندارند ، که با اوّلین شبهه ای شک و تردید در دلشان ریشه می زند ؛ پس نه آنها و نه اینها ، سزاوار آموختن دانش های فراوان من نمی باشند. یا فرد دیگری که سخت در پی لذّت بوده و اختیار خود را به شهوت داده است ؛ یا آن که در ثروت اندوزی حرص می ورزد ؛ هیچ کدام از آنان نمی توانند از دین پاسداری کنند ، و بیشتر به چهارپایان چرنده شباهت دارند و چنین است که دانش با مرگ دارندگان دانش می میرد.»(خطبه 147 نهج البلاغه)

علی پارساپور(a.p);939966 نوشت:
یا از محکم و متشابه پرهیز می شد

برای اینکه بدانیم چرا در قرآن آیات متشابه وجود دارد لازم است به عوامل تشابه كلام اشاره ای داشته باشیم:

به طور كلي پنج عامل باعث تشابه سخن مي‌شود:
1.نقص گوينده

نقص گوينده، گاهي ذاتي و غير اكتسابي است؛ مانند ناتواني بر بيان «ما في الضمير» كه در برخي افراد به علل طبيعي وجود دارد، و گاهي اكتسابي و اختياري است؛ از قبيل آشنا نبودن با واژگان و قواعد محاورهٔ زباني كه در صدد به كارگيري آن است؛ مانند فارسي زباني كه بخواهد به عربي مقصود خود را بيان كند؛ ولي تسلط كافي بر واژگان و اصطلاحات و قواعد آن نداشته باشد.
2. تفهيم به افراد خاص يا به اندازهٔ خاص

گاهي گوينده، قدرت فهماندن مقصود خود را دارد و به همين هدف نيز سخن مي‌گويد؛ ولي به عللي در پي آن است كه فقط گروه خاصي به مقصود او دست يابند يا آنكه همگان به اجمال ـ و در حدّ كلي ـ از مراد او باخبر شوند. بدين جهت يا رمزگونه سخن مي گويد يا با عباراتي مجمل مقصودش را به شنونده منتقل مي كند. در صورت نخست، فقط آگاهان به آن رموز به هدف او پي مي‌برند و در صورت دوم، همه به نحوي كلي بدان آگاه مي‌شوند؛ بنابراين سخن او در صورت اول براي ناآگاهان به آن رموز، متشابه خواهد شد و در صورت دوم، نسبت به تفاصيل و جزئيات موضوع مطرح شده، براي همگان متشابه خواهد بود.
3. معماگويي

گاهي گوينده در عين توانايي كامل، در پي معماگويي است و سخن خود را به عمد به گونه‌اي مطرح مي‌كند كه مقصود او در بوتهٔ ابهام باقي بماند؛ مانند سخن شاعري كه مي‌گويد:

هندو به طعنه گفت كه ياران خدا دو تاست

لعنت بر آن كسي كه بگويد خدا يكي است(ر.ك: عبدالعلي باقي، بهار ادب، ص287.)

و مانند پاسخ سبط ابن جوزي (م 654) به پرسشي كه درباره خليفهٔ پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله) از او شد و او گفت: «من كان بنته في بيته؛ آنكه دخترش در خانهٔ اوست»! و هنگامي كه از او در باب تعداد جانشينان پيامبر(صلى الله عليه وآله) سؤال شد، گفت: «اقول اربعة اربعة اربعة»!( محمد مهدي حائري، شجرهٔ طوبي، ج1، ص66.)

4. جدايي قراين و قيود از اصل سخن

گاهي گوينده قيود كلام را همراه با اصل سخن بيان نمي‌كند يا هرچند گوينده قيود و قراين را بيان كرده، بر اثر گذشت زمان، قيود كلام از متن سخن جدا افتاده است و يا آنكه شنونده از آن غفلت مي‌كند و در نتيجه جدايي اين قيود، سخن متشابه مي‌شود.
5 . متعالي بودن محتوا

برخي از معاني و مطالب، بسي فراتر از آن است كه در قالب الفاظ و عبارات بگنجد و با واژگان و جملاتي كه در بارهٔ امور محدود است، بيان شود؛ زيرا الفاظ و عباراتي كه بشر به كار مي‌برد، براي معاني محدود و محسوس يا معقول انساني وضع شده‌اند؛ بنابراين هنگامي كه در پي بيان امور نامحدود و نامحسوس فراسوي ماده با همين واژه‌ها باشيم، سخن متشابه خواهد شد. شبستري مي‌گويد:

چو محسوس آمد اين الفاظ مسموع *** نخست از بهر محسوس است موضوع

ندارد عالم معنا نهايت *** كجا بيند مر او را چشم غايت

چو اهل دل كند تفسير معنا *** بمانندي كند تعبير معنا

به محسوسات خاص از عرف عام است *** چه داند عام كاين معني كدام است(محمود شبستري، گلشن راز، ص72.)

و حافظ در بارهٔ غير قابل بيان بودن حقايق عرفاني مي‌گويد:

سخن عشق نه آن است كه آيد به زبان *** ساقيا مي ده و كوتاه كن اين گفت و شنود(حافظ، ديوان خواجه حافظ شيرازي، ص37.)

برخي از عواملي كه بيان كرديم، در مورد قرآن كريم روا نيست. عامل اول كه نقص گوينده است، به هيچ روي در بارهٔ خداي متعال مطرح نيست؛ زيرا توان خداي تعالي در بيان مقصود خويش، بي نهايت است و قرآن را در حدّ اعلاي بيان (معجزه) ـ كه برتر از همه سخنان ديگر است ـ فرو فرستاده. همچنين عامل معماگويي نيز، در قرآن راه ندارد؛ زيرا معماگويي ملازم با سرگرمي و وقت‌گذراني است و گوينده در پي تفهيم مطالب و معارف به مخاطب نيست، در حالي كه قرآن كريم به هدف نجات بشر و رها ساختن وي از غفلت نسبت به سرنوشت ابدي خويش و توجه دادن به زندگي حقيقي نازل شده، نه سرگرمي و وقت‌گذراني قرآن هدف اصلي آفرينش انسان و نزول كتب آسماني را كسب معرفت و راه‌يابي به سعادت واقعي مي‌داند.

صرف نظر از اين دو عامل، ديگر عوامل تشابه را مي‌توان در قرآن مشاهده كرد. حروف مقطعه و آياتي كه مقاصد قرآني در آنها به صورت مجمل و مختصر بيان شده، نشانگر وجود عامل دوم (تفهيم به افراد خاص يا به اندازهٔ خاص) است. تشابه در آياتي كه قيود و قراين آنها در آيات ديگر يا در روايات معصومان(عليهم السلام) آمده، معلول عامل چهارم است. و آيات متشابهي كه بيانگر حقايق فراسوي ماده است، به سبب عامل پنجم متشابه شده‌اند.

حاصل سخن این که:

الفاظ بشري براي مفاهيم حسّي وضع شده‌اند. از سوي ديگر، سلسله حقايقي داريم كه فوق مفاهيم حسي هستند. الفاظ ديگري نيز كه ويژه بيان آن حقايق باشد، وجود ندارد. ناگزير بايد با استفاده از همين الفاظ و توسعه معناي آنها، آن حقايق را بيان كنيم. از اينجا يكي از بزرگ‌ترين انواع تشابه پديد مي‌آيد؛ يعني لفظي در معنايي استعمال مي‌شود كه مصداق‌هاي مختلف حسي، اعتباري و ماوراي حسي دارد؛ بنابراين نمي‌فهميم كدام‌يك از آنها در اينجا اراده شده است.( ر.ك: محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 22 ، 23 و 58 به بعد) نمونهٔ آن، واژه عرش در برخي آيات است. آيا مقصود از آن در اين‌گونه آيات، تخت جسماني است يا موجودي جسماني كه در حكم تخت و چيزي شبيه به آن است؟ يا اينكه اصلاً موجودي ماوراي حسّ است؟ به ويژه اگر تعبير «استوي» نيز به آن اضافه شود: «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى؛ رحمان (خداوند) بر عرش (تدبير جهان) مسلط است.» (طه، 5). اين‌گونه تعبيرات، متشابه است و نظير آن در مسائل اعتقادي و غير اعتقادي وجود دارد. بدين ترتيب، مفاهيمي كه در آن اشتباه واقع مي‌شود، به سبب آن است كه مصاديق متشابهي دارد و از آنجا كه قرآن، خطاب به مردم است، به ناچار ‌بايد از همان الفاظ و تركيب‌هاي متداول بين مردم استفاده كند و نتيجه آن، پديد آمدن تشابه در برخي آيات است.

وجود اين‌گونه متشابهات در قرآن، طبيعي است؛ زيرا معارف متعالي قرآن (از قبيل اوصاف خداوند و فرشتگان و ويژگي‌هاي معاد و مانند آن) در قالب الفاظ محدودي كه براي امور حسي وضع شده است نمي‌گنجد و هنگامي كه به لباس چنين الفاظي در آيد، متشابه خواهد شد؛ بنابراين بيان محتواي اين‌گونه آيات در قالب عبارات محكم، امكان‌پذير نيست تا گفته شود چرا به صورت محكم بيان نشده و راز تشابه آن چيست؟ از سوي ديگر، بيان نكردن اين معارف در قرآن، باعث محروم ماندن كساني كه توانايي درك اين حقايق را دارند مي‌شود و در مواردي اين حقايق، شرط سعادتمندي يا كسب درجات بالاتر كمال و قرب خداست.


ر.ک: آیت الله مصباح ، معارف قرآن (6) ص 215-210.

علی پارساپور(a.p);939966 نوشت:
در مورد خلافت و جانشینی به طور صریح مطالبی گفته(نام افراد آورده می شد)

در این رابطه لینک زیر را مطالعه کند:
askdin.com/showthread.php?t=691

علی پارساپور(a.p);939966 نوشت:
فرض کنیم تا۱۰۰۰سال دیگر با این سیر، در غیر، زمین و منظومه ی شمسی، هم بشود زندگی کرد و یا چرا دور برویم حرفی از کشتی های غول پیکر ،زیر دریایی و اینترنت نزدند
آن‌ها که نشانه اند

سلام
حضرت علی (ع) از اینرتنت و تلوزیون خبر داده بود (من یه جایی خونده بودم الان منبعش یادم نیست )

یا مثلا درباره عوالم بسیار زیادی که وجود دارد خبر داد و توی این 25 سالی که در خونه زندانی بود حضرت علی به تمام اون عوالم سفر کرد و با ساکنین مختلف انها گفتگو کرد به انها در امورشان کمک کرد و در جنگ های انها شرکت کرد
وقتی از او پرسیدند ایا به جز ما انسان ها یا موجودات دیگری هم در عوالم بالای سر ما هستن امام علی که تقریبا به همه ان سکنات در طول سالیان دراز تنهایی خود سفر کرده بود گفت اری موجوداتی به مانند شما در سر زمین هایی مانند زمین شما به دور خورشیدی به مانند خورشید شما (که به وسیله ی ستون هایی از نور متصل است و در گردش هست) وجود دارند که بعضی از انها از شما بزرگ تر و بعضی کوچکترند-بعضی بسیار متمدن تر (یعنی در عصر ربات و سفینه های فضایی بسر می برند) و بعضی از انها از شما عقب ترند و در ابتدای خلقت هستن- بعضی بسیار زیبا تر و بعضی زشت تر هستن.... انها به مانند شما ازدواح می کنن، معامله می کنن، نبرد می کنن و ...

حضرت علی در لابلای جنگی ناگهان شمشیرش را به سوی اسمان گرفت و نعره وحشتناکی زد و ناگهان ناپدید شد!! (اینو همه سربازان اون وقت دیدند و نقل کردن)
ساعتی بعد وقتی برگشت سربازان با تعجب از او علت غیب شدن و این معجزه را پرسیدن !
امام علی هم گفت در سرزمینی در اسمان به گروهی از شیعیان ما تجاوز شد و انها مرا صدا زدند پس من واجب دیدم به امت خود کمک برسانم !(حالا چه نوع نژادی بودن خدا می دونه)

[="Tahoma"][="Navy"]

علی پارساپور(a.p);939966 نوشت:
چرا خود ایشان حرفی نزد مثلا نگفت که این گفته ام را مردم ۱۴۰۰سال بعد می فهمند(در مورد فناوری سخن می گفت) و نشانه ای برایمان می گذاشت که آن ها حتی ذره ای از علوم جدید آگاهی دارند که جای امیدی به گفعه هایشان بود
فرض کنیم تا۱۰۰۰سال دیگر با این سیر، در غیر، زمین و منظومه ی شمسی، هم بشود زندگی کرد و یا چرا دور برویم حرفی از کشتی های غول پیکر ،زیر دریایی و اینترنت نزدند
آن‌ها که نشانه اند
همیشه این تعجب را داشتم که اگر چند آیه از داستان های گاه تکراری(مثلا در عهدین ذکر شده) در قرآن کم می شد و به جایش در مورد خلافت و جانشینی به طور صریح مطالبی گفته(نام افراد آورده می شد), و یا از محکم و متشابه پرهیز می شد مسلمانان چه عامه یا فرق شیعه این همه اختلاف اعتقادی نداشتند
و یا چند نکته ی علمی دقیق که باعث پیشرفت بارز علم می گشت در قرآن با علم نامحدود خالق اسلام(الله)آورده می شد که جای هیچ شبهه ای باقی نمی ماند
واقعا چرا؟

سلام
آن انوار مقدسه به آنچه تمام همشان بود هم نتوانستند درست برسند(بخاطر ابتلائات و مصائب بسیار) چه رسد به گفتن مسائل علمی پیچیده که هیچ نسبتی با شرایط آن زمان و ماموریت های الهی شان نداشته است.
مشکل آن است که شما فکر می کنید ابزار سازی خیلی خیلی مهم است نه انسان سازی.
هرکس خود را گوهر گرانقدر عالم می داند و به دنبال ساختن خویش است علم انسان سازی آن بزرگواران را بگیرد نه آنچه که شاید نهایتا تا لب گور بدردش بخورد.
یا علیم[/]

هادی;940646 نوشت:

فراموش نکنیم انبیاء و اوصیای الهی برای هدافی والا و مقدس ارسال شده اند که ان هدف چیزی جز انسان سازی نیست، لذا ائمه بزرگوار ما هر آنچه در ارتباط با این هدف بود بیان فرمودند و چیزی را دریغ نکردند.


جواب مختصر
@با آنکه تمام مصلحان دینی برای هدایت بشر آمده اند گروهی تفکر خود را برتر از دیگران میدانند
و این را می‌دانیم در پیروان تفکرات مختلف افراد با تلاش و توجه به گفته های بزرگانشان رشد مالی و اخلاقی نموده اند
حال فرق شیعه با سایر تفکرات در چیست

@در قرآن داستانهای زیادی آمده است که اگر به جای آن چند آیه که فرمول دقیق برای تحول بشر می‌آمد بهتر آسمانی بودنش قابل باور بود
چون بر اساس اعتقادات اسلامی قرآن برای تمام زمان هاست
و در آن جز اندک مواردی علمی که تازه آن هم صراحتا اشاره ای به مباحث علمی ندارد بلکه به طور ضمنی به آن اشاره کرده است(زوجیت گیاهان،ستون آسمان ها که از آن جاذبه برداشت شده و مواردی از این دست )
حال ما دقیقا از کجا بفهمیم این کتاب واقعاً از جانب خالق این جهان با نظم پیچیده است

هادی;940646 نوشت:

این علوم دنیوی هیچ ربطی به انسانیّت انسان ندارد ؛ نه کسی با دانستن علم فیزیک انسان‌تر می شود نه با نداشتن آن از انسانیّت می افتد. تاریخ مصرف این علوم تا پای قبر است ؛ و از آن به بعد ارزشی ندارند

مثلا انسان با توجه به علوم پزشکی از بیماری ها پرهیز می کند
حالا اگر اطلاعات عمومی در این ضمینه را نداشته باشد کیفیت زندگی اش پایین آمده با آنکه هنوز انسان است
اما ممکن است با عدم دانستن علوم بشری از نگرش انسانی و اخلاقی فرد کاسته شود

هادی;940649 نوشت:

مطلب دیگر در مورد جنبه ی علمی اهل بیت(ع) این است که آن بزرگواران افراد قابلی برای این گونه علوم نداشتند تا آن را برایشان بیان کنند. شاهد این مطلب آن است که امیر المومنین)ع) در جمع عمومی فرمودند:

« أَیهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْض» ای مردم قبل از آنکه مرا از دست بدهید از من بپرسید چرا که من به راههای آسمان را بهتر از راههای زمین می شناسم.»( نهج‏البلاغة: خطبه ی 189)
گفته اند یکی از حاضران پرسید یا علی! تعداد موهای سر من چند است؟ آری اهل بیت(ع) مبتلا به چنین افرادی بودند که به جای پرسیدن از اسرار طبیعت و کنه حقیقت از تعداد موی سر خود می پرسیدند.

امام باقر(ع) فرمودند:
«... وَ لَمْ یجِدْ جَدِّی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَمَلَةً لِعِلْمِهِ حَتَّى كَانَ یتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ وَ یقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَإِنَّ بَینَ الْجَوَانِحِ مِنِّی عِلْماً جَمّاً هَاهْ هَاهْ أَلَا لَا أَجِدُ مَنْ یحْمِلُهُ أَلَا وَ إِنِّی عَلَیكُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَة ...». جدّم امیرالمومنین(ع( حاملی برای علم خود نمی یافت ؛ لذا مثل کسانی که نفس تنگی دارند نفس می کشید ، و بر بالای منبر می گفت از من بپرسید قبل از آنکه مرا از دست بدهید ؛ همانا درون سینه ی من علم فراوانی انباشته است. آه آه ، آگاه باشید که حمل کننده ای برای آن نمی یابم ؛ آگاه باشید که من حجّت بالغه ی خدا بر شما هستم. ( یعنی با وجود من حجّت بر شما تمام است) (بحارالأنوار ،ج3 ،ص224)

همچنین حضرتش به کمیل ابن زیاد نخعی فرمود:
« هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً ــ‌ وَ أَشَارَ بِیدِهِ إِلَى صَدْرِهِ ــ‌ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَیرَ مَأْمُونٍ عَلَیهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّینِ لِلدُّنْیا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِیائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِیرَةَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ ینْقَدِحُ الشَّكُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِیادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَیسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّینِ فِی شَی‏ءٍ أَقْرَبُ شَی‏ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ كَذَلِكَ یمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ ».
بدان که در اینجا علم فراوانی است ــ و اشاره فرمودند به سینه ی خود ــ کاش حاملی برای آن می یافتم. آری افراد باهوشی را می یابم که بر علم امین نیستند و دین را وسیله ی دنیا خواهی قرار می دهند و با نعمت های الهی برای بندگانش اظهار فضل می کنند و با حجّتهای خدا بر اولیایش فخر می فروشند. برخی نیز افراد فرمانبردار و امینی برای حاملان حقیقت هستند ولی بینایی و ژرف اندیشی لازم را در شناخت حقیقت ندارند ، که با اوّلین شبهه ای شک و تردید در دلشان ریشه می زند ؛ پس نه آنها و نه اینها ، سزاوار آموختن دانش های فراوان من نمی باشند. یا فرد دیگری که سخت در پی لذّت بوده و اختیار خود را به شهوت داده است ؛ یا آن که در ثروت اندوزی حرص می ورزد ؛ هیچ کدام از آنان نمی توانند از دین پاسداری کنند ، و بیشتر به چهارپایان چرنده شباهت دارند و چنین است که دانش با مرگ دارندگان دانش می میرد.»(خطبه 147 نهج البلاغه)

چرا آنها مطالبشان را مکتوب نکردند و برای مردم با شعور ۱۴۰۰ سال بعد باقی نگذاشتند
در ضمن احادیثی که گفتید نیاز به اجتهاد دارند با توجه به اینکه ما دسترسی به پدیدآورندگان آنها نداریم پس با این کار در اصل مواردی با به آنها نسبت میدهیم که ممکن است منظور آنها نبوده باشد

بحث هدایت گری در تمام تفکرات مصلحان دینی وجود دارد اما صحبت این است وجه تمایز شیعه و یا سایر مذاهب اسلامی نسبت به سایررتفکرات در چیست که تفکر خود را برتر می دانند یک شخصی مسیحی با پیروی از سبک ارایه شده توسط مسیحیت می ‌تواند به آرامش و رشد برسد
مسئله این است که یکی از مهمترین اعجازعای قرآن عربی بودن آن است و در مواردی گفته شده برخی موارد علمی را نیز ذکر کرده است
حال بهترین بود به جای این همه داستا نتکراری ۱ فرمول علمی دقیق که با توجه به آن علم بشر متحول می‌شد
همه می توانند مدعی باشند که کلامی که من آوردم از جانب خداست
و شواهدی نیز بیاورند
(با توجه به میزان سواد افراد آن جامعه)
مثلا در ‫قبیله های دور افتاده و بدوی در آفریقا با نشان دادن کارکرد ماشین و اسلحه مردم را به پیروی از خود واداشت
مدعی آن گشته که این وسایل از جانب خداست و کلام من نیز خداییست
در صورتی که واقعیت طور دیگری است

مسئله این است که چرا این همه حدیث درباره مسائل روزمره ی زندگی وجود دارد اما در مورد موارد پیشرفته ی علمی مثلا ارتباطی جهانی به نام اینترنت هواپیما کشتی مواردی منقول معتبر و صریحی وجود ندارد
پیشرفت هایی که در گذشته خاص بود را الان همه به نوعی دسترسی دارند
مثلا
طی الارض
که با کمک اینترنت افراد تصویر به تصویر با هم در سرتاسر جهان ارتباط دارند و با کمک صنعت هوانوردی میتوان از نقطه ای به نقطه ای از جهان به راحتی مسافرت کرد
یا
راه رفتن روی آب
که با فناوری نیازی نیست که روی آب راه رفتن را معجزه بدانیم ملکه هزاران تن کالا با جابجا میکنیم و شاید اگر این اتفاق در گذشته از محالات بود الان واقعیت شده است راه رفتن روی آب در برابر آن معجزه ای نباشد
اما اگر فورمولی در قرآن می‌آمد که باعث پیشرفت بشر به صورت محسوس می شدن و کیفیت زندگی او را تغییر می‌داد
باور به گفته های این کتاب آسان تر بود
از این دست گفته های قرآن در کتابهای بزرگان و اندیشمندان به وفور دیده می‌شود
اما فرق یک دانشمند با یک مصلح دینی این است که ا اولی با انجام تحقیقات زندگی بشر را متحول کرده است مثلاً واکسن یک واکسن موجب بهبود زندگی میلیون‌ها انسان می شود
اگر قرآن برای تمام زمانها باشد و این کتاب از جانب خدا ای به نام الله آمده باشد پس لازم است در آن محتویاتی بیاید که با این پیشرفت
به توان آن را معجزه ای دائمی دانست
همیشه مشکل را داشتم که اگر قرآن ازجانب خدایی که گفته می شود نباشد و و ما این اعمال(پذیرش تمام دستورات دینی) را انجام دهیم آیا افعال بیهوده انجام نداده ایم
واگز به دلیل عدم قبول این دین مجازاتی برای مان در نظر گرفته شود می‌توان به خدا آیراد گرفت که چرا کتابی که برای ما فرستاده ای از نظر علمی کامل نبود،
یعنی احکامی مانند قصاص مرتکب جنایت, عدم مشروب خوردن عدم رابطه ی جنسی آزاد با دیگران و امثالهم در بسیاری از کتابها از گذشته تا به حال موجود بوده است پس چرا با انکه خدا این موضوع میدانست حداقل مواردی که باعث تعجب همه دانشمندان در سراسر جهان به شود و جای هیچ ایراد و شبهه ای با باقی نگذارد مگر خدا نمی توانست این کار را بکند چرا نکرد
پاسخ به مواردی همچون چرایی پیدایش انسان و خالق این جهان با عظمت پاسخ می خواهد و همه به دنبال آن هستند اما با این پیشرفت علمی اگر بخواهیم باور کنیم که دینی آسمانی است باید محتویات آن، حداقل بخشی از محتویات آنقدر علمی باشد که در آینده ی تاریخ کهنه تشود
وان موارد اساس پیشرفت بشر باشد
نیاز به دین بر کسی پوشیده نیست
اما نباید به هر طریقی آن را ارضا نمود بلکه باید راه صحیح را پیدا کرد، آیا اسلام این راه صحیح است
پانوشت
مسائل روزمره زندگی در گذشته
در کتاب تحریر الروضه فی شرح اللمعه
که بر گرفته از قرآن و منقولات است
از چراغ های با دنبه ی حیوانی و طهارت یا نجاست توده های دودی که از آن به دیوار می چسبد و یا پاک کردن نجاست از زیر پا در خیابان
منقولات مختلفی ذکر شده است اما بابی در کتابهای احادیث در مورد مسائل و فرمول های علمی(باعث پیشرفت علمی بشر شود) وجود ندارد شاید بگویید که آنها ما را به سمت علم هدایت می‌کند اما می‌گوییم که
اندیشه های سایر مصلحان دینی نیز همین کار را می کنند می خواهم بدانم فرق آنها با گفته های اسلام در چیست

از شما بخواهند در صورت توانایی به گوش مسئولین برسانید نیاز است محتویات دروس حوزوی آپدیت شده مثلاً موارد رکر شده از همین کتاب
سخن پایانی
با توجه به گفته های شما ما در آینده در صورت صحت گفته ها در روایات شاهد خواهیم بود که بشر به حقانیت آنها پی خواهد برد و به آنها میرسد
تاریخ و آینده قضاوت خواهد کرد

علی پارساپور(a.p);941014 نوشت:
@با آنکه تمام مصلحان دینی برای هدایت بشر آمده اند گروهی تفکر خود را برتر از دیگران میدانند
و این را می‌دانیم در پیروان تفکرات مختلف افراد با تلاش و توجه به گفته های بزرگانشان رشد مالی و اخلاقی نموده اند
حال فرق شیعه با سایر تفکرات در چیست

@در قرآن داستانهای زیادی آمده است که اگر به جای آن چند آیه که فرمول دقیق برای تحول بشر می‌آمد بهتر آسمانی بودنش قابل باور بود
چون بر اساس اعتقادات اسلامی قرآن برای تمام زمان هاست
و در آن جز اندک مواردی علمی که تازه آن هم صراحتا اشاره ای به مباحث علمی ندارد بلکه به طور ضمنی به آن اشاره کرده است(زوجیت گیاهان،ستون آسمان ها که از آن جاذبه برداشت شده و مواردی از این دست )


بر خلاف نظر اکثر مردم ، که علوم تجربی را علومی قطعی و تغییرناپذیر می انگارند ، از نظر فیلسوفان علم ، که کارشان ارزیابی روش تحقیق علوم می باشد ، اساساً در علوم تجربی چیزی به نام قانون قطعی و یقینی وجود ندارد ؛ و هر چه در علوم تجربی است همگی نظریّه اند و قوانین آنها صرفاً ارزش کاربردی دارند و ارزش هستی شناسانه ی آنها کمتر از آن چیزی است که معمولاً گمان می شود.
برای روشن شدن مقصود یک مثال ذکر می شود.
اوّلین کسی که نظریّه ی اتم (ذرّه ی بنیادی و نشکن ) را مطرح ساخت دموکریتوس ، فیلسوف یونانی بود. این نظریّه در قرون اخیر دوباره مطرح شد تا بوسیله ی آن برخی مشاهدات ما در عالم فیزیک و شیمی توجیه شوند. لذا اعتراف به وجود اتم نه از راه مشاهده ی حسّی بود و نه از راه برهان عقلی وجودش اثبات شده است.
فرض وجود اتم صرفاً برای این بود که می توانست برخی از سوالات ما را پاسخ دهد. بعد از مدّتی دانشمندان متوجّه شدند که فرضیّه ی اتم به تنهایی نمی تواند همه ی سوالات را جواب دهد ، لذا این نظریّه مطرح شده که شاید اتم هم اجزایی دارد. باز این مساله نیز نه حسّی است نه عقلی ؛ و فقط فرضی مفید است که در یافتن پاسخ برخی سوالات ما ، کار آیی دارد. در این زمان تامسون مدل کیک کشمشی را ارائه داد که در آن اجزائی به نام الکترون مثل کشمش هایی در کیک کشمشی پراکنده اند. این مدل بسیاری از سوالات را جواب داد ولی در برابر برخی سوالات تازه تر نارسایی اش آشکار شد. لذا مدل اتم هسته دار رادرفورد مطرح شد که آن نیز مشکلات باز هم بیشتری را حلّ نمود ؛ ولی باز ناتوانی اش در حلّ مسائل نوظهور روشن شد.
لاجرم مدل سیّاره ای بور پیشنهاد شد که سالها از پس سوالات بر آمد ولی بالاخره آن نیز در برابر سوالات جدیدتر به زانو در آمد ؛ و مدل کوانتومی شرودینگر جای آن را گرفت که امروزه بر اذهان اساتید و دانشجویان فیزیک حکومت می کند. امّا این آخر ماجرا نیست. چون بر خلاف دانشجویان و اساتید مقلّدی که به غلط خود را مجتهد فیزیک می پندارند ، دانشمندان محقّق ، این مدل را هم به چالش کشیده اند. امروزه حتّی خود اتم زیر سوال است کجا رسد اجزاء آن. امروز نظریّه نوظهور ابَرریسمان است که با مکانیک کوانتوم دست و پنجه نرم می کند.
حاصل مطلب این که امروزه اگر ما وجود اتم ، الکترون ، پروتون ، پوزیترون ، نوترون ، فتون و امثال آنها را می پذیریم صرفاً از این جهت است که کارکرد داشته تجارب و مشاهدات ما را توجیه می کنند. و کارکرد داشتن یک نظریّه منطقاً دلیل بر درستی آن نیست. در همین روندی که گفته شد ملاحظه فرمودید که مدل های گوناگون اتم هر کدام کارکردهایی داشتند. پس آیا همه ی آنها درستند. روشن است که همه درست نیستند. اساساً کار علوم تجربی همین است که دنبال مدل هایی با کارکردهای هر چه بیشتر است. و هر گاه مدلی قویتر ارائه شد مدل قبلی بازنشسته می شود.
حاصل مطلب:
اینکه قرآن کریم صراحتا به مطالب علوم تجربی اشاره نداشته است:
اولا: رسال قرآن کریم فراتر از علوم تجربی است
ثانیا: علوم تجربی ظنّی و تغییر پذیر هستند؛ قرآن کریم درباره ی قطعیات سخن می گوید نه ظنّیات.

علی پارساپور(a.p);941014 نوشت:
چرا آنها مطالبشان را مکتوب نکردند و برای مردم با شعور ۱۴۰۰ سال بعد باقی نگذاشتند


برخی امور علمی را قبل از این که دانشمندان جدید کشف کنند ، ائمه (ع) به صراحت بیان نموده اند. مثلاً قبل از اینکه دانشمندان جدید فسیلهای انسانماها را کشف کنند ، اهل بیت (ع) به صراحت خبر داده بودند که قبل از انسان کنونی ، هفت نسل شبه انسان بر روی زمین آمده و منقرض شده اند.
در ثانی تصور کنید قرآن کریم و یا ائمه ی معصومین علیهم السلام 1400 سال پیش از پرنده ای غول پیکر خبر می داد! یا از ماهواره خبر به صراحت سخن می گفتند که چنین و چنان است! یا از اینترنت به صراحت صحبت می فرمودند، به یقین چنین صحبت هایی در تصور مردم آن زمان نمی گنجید فلذا به صراحت بیان نفرمودند اما می توان حدی زد که همین اختراعات نیز در کلام معصومین علیهم السلام ذکر شده است منتهی نه به صراحت .
برای نمونه عرض می کنم: در روایات آمده است وقتی حضرت صاحب الزمان ظهور فرمودند در کعبه سخن می گویند و هم زمان مردم تمام دنیا سخنان وی را می شنوند ، احتمال می رود این پیش بینی مربوط به اختراعی به نام ماهواره ، اینترنت و رسانه باشد. مثالهای فراوان دیگری هم وجود دارد ...

پرسش:
چرا ائمه معصومین(ع) در مورد فن آوری سخن نگفتند لا اقل نشانه ای برای ما می گذاشتند که آن بزرگواران از علوم جدید آگاهی دارند که جای امیدی به گفته هایشان بود؟
چرا حرفی از کشتی های غول پیکر ،زیر دریایی و اینترنت و ... نزدند؟
همیشه این تعجب را داشتم که اگر چند آیه از داستان های گاه تکراری(مثلا در عهدین ذکر شده) در قرآن کم می شد و به جایش در مورد خلافت و جانشینی به طور صریح مطالبی گفته(نام افراد آورده می شد) و یا از محکم و متشابه پرهیز می شد مسلمانان چه عامه یا فرق شیعه این همه اختلاف اعتقادی نداشتند.
و یا چند نکته ی علمی دقیق در قرآن ذکر می شد که باعث پیشرفت بارز علم می گشت که جای هیچ شبهه ای باقی نمی ماند.

پاسخ:
فراموش نکنیم انبیاء و اوصیای الهی برای هدافی والا و مقدس ارسال شده‌اند که ان هدف چیزی جز انسان سازی نیست، لذا ائمه بزرگوار ما هر آنچه در ارتباط با این هدف بود بیان فرمودند و مطلبی را که در راستای اهداف مقدسشان بوده است فروگزار نکردند.
خبر دادن از تعداد موهای سر انسان ها، خبر دادن از علوم تجربی و ... جزو رسالت انبیاء و معصومین (علیهم السلام) نیست اگر چه در ادامه خواهیم گفت که معصومین علیهم السلام در برخی از موقعیت ها به مطالب علمی اشاره فرمودند.

اگر کسی به روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) رجوع کند، ملاحظه می‌کند که سخنان آن بزرگواران در باره‌ی عالم خلقت فراوان است. البته باید دانست که شأن امام ، شأن هدایت‌گری است نه شأن درمان‌گری و مهندسی و صنعت‌گری و ... . اگر امام برای این است که به امور صرفاً دنیایی بپردازد در آن صورت باید تمام عمرش را صرف همین علوم دنیوی کند! در حالی که او برای امر دیگری آمده است.

علوم دنیوی را خود بشر به مرور زمان و متناسب با نیاز خود به دست می‌آورد؛ امّا علوم خاصّ الهی که انبیاء و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) برای بشر به ارمغان آورده‌اند جز از راه معصوم قابل دست یابی نیستند. از سوی دیگر، بود و نبود این علوم دنیوی هیچ ربطی به انسانیّت انسان ندارد؛ نه کسی با دانستن علم فیزیک انسان‌تر می‌شود نه با نداشتن آن از انسانیّت می‌افتد. تاریخ مصرف این علوم تا پای قبر است و از آن به بعد ارزشی ندارند. در حالی که انبیاء و ائمه (علیهم‌السلام) آمده‌اند تا انسان را برای ابدیّتش بسازند.

البته چنین هم نیست که نسبت به حقائق طبیعت و علوم تجربی هیچ نگفته باشند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) هنگام ساخت مسجد النبی در مدینه دستوری محاسباتی به سازندگان داد که در قرن چهارم هجری ، ریاضیدان بزرگ اسلامی ، ابوالوفای بوزجانی با استفاده از آن دستور العمل نبوی ، قانون تانژانت را در علم مثلثات کشف نمود.[1] و ابوالاسود دوئلی با دستور و راهنمایی امام علی(علیه السلام) برای اولین بار علم نحو را بنیان نهاده، و تألیفی در این زمینه پدید آورد.[2]

همچنین هزاران صفحه مطالب طبّی از ائمه(علیهم‌السلام) به یادگار مانده که هر جمله از آن‌ها قابلیّت این را دارند که موضوع یک تحقیق علمی شوند. جناب حجّة الاسلام ری شهری این احادیث گهربار را در دو جلد قطور به نام احادیث پزشکی گرد آورده و به طبع رسانده‌اند.

به هر حال آیات و روایات پر هستند از حقایقی در باب آسمان‌ها و زمین و طبیعت که چند جلد از کتاب بحارالانوار را به خود اختصاص داده اند.برای نمونه به چند روایت اشاره می شود:
جابر گوید شنیدم از امام باقر(علیه‌السلام) که می‌فرمود: همانا در پس خورشید شما چهل چشمه‌ی خورشید است که بین خورشیدی تا خورشید دیگر چهل سال فاصله است. در آن مخلوقات زیادی هستند که خبر ندارند که آیا خدا آدمی خلق کرده یا نه. و همانا در پس ماه شما چهل ماه است که از قمری تا قمر دیگر به اندازه چهل سال فاصله است. در آن مخلوقات زیادی هستند که خبر ندارند که آیا خدا آدمی خلق کرده یا نه. [3]

امام صادق عليه السّلام فرمودند:
«راستى براى خدا عز و جل 12000 عالم است كه هر كدام بزرگترند از هفت آسمان و هفت زمين، و هيچ كدامشان نمی دانند كه خدای عز و جل عالم ديگرى دارد و من حجّت بر همه ی آنها هستم» [4]
احادیثی از این دست که اسراری علمی و فلسفی را در بر دارند در منابع روائی شیعه به فراوانی یافت می‌شوند که می‌توان از متن آن‌ها فرضیّه‌ها و نظریّه‌های علمی را بیرون کشید؛ همانگونه که ابوالوفای بوزجانی از حدیث پیامبر(صلی‌الله علیه و آله) تانژانت را کشف نمود. و شکّی نیست که علم روز هنوز فرسنگ‌ها با این مطالب فاصله دارد.

مطلب دیگر در مورد جنبه‌ی علمی اهل‌بیت(علیهم‌السلام) این است که آن بزرگواران افراد قابلی برای این‌گونه علوم نداشتند تا آن را برایشان بیان کنند. شاهد این مطلب آن است که امیر‌المومنین علی(علیه‌السلام) در جمع عمومی فرمودند:
«ای مردم قبل از آنکه مرا از دست بدهید از من بپرسید چرا که من به راه‌های آسمان را بهتر از راه‌های زمین می‌شناسم.»[5]
گفته‌اند یکی از حاضران پرسید یا علی! تعداد موهای سر من چند است؟ آری اهل‌بیت(علیه‌السلام) مبتلا به چنین افرادی بودند که به جای پرسیدن از اسرار طبیعت و کنه حقیقت از تعداد موی سر خود می‌پرسیدند.

امام باقر(علیه‌السلام) فرمودند:
جدّم امیرالمومنین(علیه‌السلام)حاملی برای علم خود نمی‌یافت؛ لذا مثل کسانی که نفس تنگی دارند نفس می کشید و بر بالای منبر می گفت از من بپرسید قبل از آنکه مرا از دست بدهید ؛ همانا درون سینه‌ی من علم فراوانی انباشته است. آه آه ، آگاه باشید که حمل کننده‌ای برای آن نمی‌یابم ؛ آگاه باشید که من حجّت بالغه‌ی خدا بر شما هستم. ( یعنی با وجود من حجّت بر شما تمام است) [6]

همچنین حضرتش به کمیل‌بن‌زیاد نخعی فرمود:
«بدان که در اینجا علم فراوانی است ــ و اشاره فرمودند به سینه ی خود ــ کاش حاملی برای آن می‌یافتم. آری افراد باهوشی را می‌یابم که بر علم امین نیستند و دین را وسیله‌ی دنیا خواهی قرار می‌دهند و با نعمت‌های الهی برای بندگانش اظهار فضل می‌کنند و با حجّت‌های خدا بر اولیایش فخر می‌فروشند. برخی نیز افراد فرمان‌بردار و امینی برای حاملان حقیقت هستند ولی بینایی و ژرف اندیشی لازم را در شناخت حقیقت ندارند، که با اوّلین شبهه‌ای شک و تردید در دلشان ریشه می‌زند ؛ پس نه آنها و نه اینها ، سزاوار آموختن دانش‌های فراوان من نیستند. یا فرد دیگری که سخت در پی لذّت بوده و اختیار خود را به شهوت داده است ؛ یا آن که در ثروت اندوزی حرص می‌ورزد ؛ هیچ کدام از آنان نمی‌توانند از دین پاسداری کنند و بیشتر به چهارپایان چرنده شباهت دارند و چنین است که دانش با مرگ دارندگان دانش می‌میرد.»[7]

در ارتباط با فلسفه محکم و متشابه در آیات قرآن کریم، که سوال شده «بهتر بود در قرآن کریم از محکم و متشابه پرهیز می شد» عرض می‌شود گاهی محتوا متعالی است و به عبارتی دیگر برخی از معانی و مطالب، بسی فراتر از آن است كه در قالب الفاظ و عبارات بگنجد و با واژگان و جملاتی كه در بارهٔ امور محدود است، بيان شود؛ زيرا الفاظ و عباراتی كه بشر به كار می‌برد، برای معانی محدود و محسوس يا معقول انسانی وضع شده‌اند؛ بنابراين هنگامی كه در پی بيان امور نامحدود و نامحسوس فراسوی ماده با همين واژه‌ها باشيم، سخن متشابه خواهد شد. شبستری می‌گويد:

چو محسوس آمد اين الفاظ مسموع *** نخست از بهر محسوس است موضوع
ندارد عالم معنا نهايت *** كجا بيند مر او را چشم غايت
چو اهل دل كند تفسير معنا *** بمانندی كند تعبير معنا
به محسوسات خاص از عرف عام است *** چه داند عام كاين معنی كدام است[8]

و حافظ در بارهٔ غير قابل بيان بودن حقايق عرفانی می‌گويد:
سخن عشق نه آن است كه آيد به زبان *** ساقيا می ده و كوتاه كن اين گفت و شنود[9]
خلاصه اینکه الفاظ بشری برای مفاهيم حسّی وضع شده‌اند. از سوی ديگر، سلسله حقايقی داريم كه فوق مفاهيم حسی هستند. الفاظ ديگری نيز كه ويژه‌ی بيان آن حقايق باشد، وجود ندارد. ناگزير بايد با استفاده از همين الفاظ و توسعه‌ی معنای آن‌ها، آن حقايق را بيان كنيم. از اينجا يكی از بزرگ‌ترين انواع تشابه پديد می‌آيد؛ يعنی لفظی د ر معنايی استعمال می‌شود كه مصداق‌های مختلف حسی، اعتباری و ماورای حسی دارد؛ بنابراين نمی‌فهميم كدام‌ يك از آنها در اينجا اراده شده است[10]

نمونه‌ی آن، واژه عرش در برخی آيات است. آيا مقصود از آن در اين‌گونه آيات، تخت جسمانی است يا موجودی جسمانی كه در حكم تخت و چيزی شبيه به آن است؟ يا اينكه اصلاً موجودی ماورای حسّ است؟ به ويژه اگر تعبير «استوی» نيز به آن اضافه شود: «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى؛ رحمان (خداوند) بر عرش (تدبير جهان) مسلط است.» (طه: 5). اين‌گونه تعبيرات، متشابه است و نظير آن در مسائل اعتقادی و غير اعتقادی وجود دارد. بدين ترتيب، مفاهيمی كه در آن اشتباه واقع می‌شود، به سبب آن است كه مصاديق متشابهی دارد و از آنجا كه قرآن، خطاب به مردم است، به ناچار ‌بايد از همان الفاظ و تركيب‌های متداول بين مردم استفاده كند و نتيجه آن، پديد آمدن تشابه در برخی آيات است.

وجود اين‌گونه متشابهات در قرآن، طبيعی است؛ زيرا معارف متعالی قرآن (از قبيل اوصاف خداوند و فرشتگان و ويژگی‌های معاد و مانند آن) در قالب الفاظ محدودی كه برای امور حسی وضع شده است نمی‌گنجد و هنگامی كه به لباس چنين الفاظی در آيد، متشابه خواهد شد؛ بنابراين بيان محتوای اين‌گونه آيات در قالب عبارات محكم، امكان‌پذير نيست تا گفته شود چرا به صورت محكم بيان نشده و راز تشابه آن چيست؟ از سوی ديگر، بيان نكردن اين معارف در قرآن، باعث محروم ماندن كسانی كه توانايی درك اين حقايق را دارند می‌شود و در مواردی اين حقايق، شرط سعادتمندی يا كسب درجات بالاتر كمال و قرب خداست.[11]

اما در پاسخ به این سوال که اگر قرآن کریم به جای داستان های بسیار زیادش، چند آیه را به فرمول های دقیق علمی اختصاص می داد؛ آسمانی بودنش بهتر قابل باور بود، عرض می‌شود اولا شأن قرآن کریم هدایت‌گری است(چنانکه شان اهلبیت هم همین است) رسالت قران کریم بیان مطالب علوم تجربی و فرمول‌های علوم تجربی نیست اما با این حال هم در قرآن کریم و هم در روایات مطالبی ضمنی به برخی از علوم اشاره شده است.

ثانیا: بیان دستاوردهای تجربی در صورتی نشانه حقانیت خواهد بود که بشر به آنها دست پیدا کند، تا بتواند پیشگویی قرآن و ائمه(علیهم السلام) در آن خصوص را به عنوان دلیلی بر حقانیتشان بداند؛ اما روشن است که بشر هرگز نمی تواند ادعا کند به پایان مرزهای دانش رسیده است، علاوه بر اینکه این علوم روند پر فراز و نشیی را طی کرده اند و آنچه که بشر درک می کند هنوز در بسیاری از موارد ظنی است، چگونه می خواهد با آن حجیت کلام ایشان را درک کند؟ ما الان بسیاری از روایات را در مورد کیفیت آفرینش و مانند آن داریم که معنای آنها را نمی فهمیم، پس نمی توانیم بگوییم حرفی در این باره نزده اند، بلکه می توانیم بگوییم هنوز به برخی از عجائب علمی در کلام ایشان پی نبرده ایم، و البته به برخی نیز پی برده ایم، مانند اینکه انسان با استخوان می شنود که بیش از 1000 سال پیش در کلام امیرالمومنین(علیه السلام) به آن اشاره شده است.[12]

پرسش دیگری که در این زمینه مطرح می‌شود این است که گفتیم آن بزرگواران افراد قابلی برای این گونه علوم نداشتند تا آن را برایشان بیان کنند. حال سوال این است: چرا معصومین(علیهم‌السلام) علوم خودشان را مکتوب نکردند تا نسل‌های بعدی از علوم معصومین استفاده کنند؟
در پاسخ عرض می‌کنیم:
اولا: برخی امور علمی را قبل از این که دانشمندان جدید کشف کنند ، ائمه (علیه‌السلام) به صراحت بیان نموده‌اند. مثلاً قبل از اینکه دانشمندان جدید فسیل‌های انسان‌نماها را کشف کنند ، اهل‌بیت (علیه‌السلام) به صراحت خبر داده بودند که قبل از انسان کنونی ، هفت نسل شبه انسان بر روی زمین آمده و منقرض شده‌اند.
در ثانی تصور کنید قرآن کریم و یا معصومین (علیهم‌السلام) 1400 سال پیش از پرنده‌ای غول پیکر خبر می‌داد! یا از ماهواره خبر به صراحت سخن می‌گفتند که چنین و چنان است! یا از اینترنت به صراحت صحبت می‌فرمودند، به یقین چنین صحبت‌هایی در تصور مردم آن زمان نمی‌گنجید فلذا به صراحت بیان نفرمودند اما می‌‌توان حدس زد که همین اختراعات نیز در کلام معصومین (علیهم‌السلام) ذکر شده است منتهی نه به صراحت.
برای نمونه در روایات آمده است وقتی حضرت صاحب‌الزمان(عجل الله تعالی فرجه) ظهور فرمودند در کعبه سخن می‌گویند و هم زمان، مردم تمام دنیا سخنان وی را می‌شنوند ، احتمال می‌رود این پیش‌بینی مربوط به اختراعی به نام ماهواره ، اینترنت و رسانه باشد و ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. ر.ک: حسن زاده آملی، حسن، یازده رساله فارسی، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، چاپ اول، 1363ش، صص552 الی 556
[2]. ثقفىکوفى، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد؛ الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیز اللهعطاردى، عطارد، 1373، ص 354 – 355؛ ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتى، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1363ش، ج 2، ص 1160.
[3]« عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یقُولُ إِنَّ مِنْ وَرَاءِ شَمْسِكُمْ هَذِهِ أَرْبَعِینَ عَینَ شَمْسٍ مَا بَینَ شَمْسٍ إِلَى شَمْسٍ أَرْبَعُونَ عَاماً فِیهَا خَلْقٌ كَثِیرٌ مَا یعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ أَوْ لَمْ یخْلُقْهُ وَ إِنَّ مِنْ وَرَاءِ قَمَرِكُمْ هَذَا أَرْبَعِینَ قَمَراً مَا بَینَ قَمَرٍ إِلَى قَمَرٍ مَسِیرَةُ أَرْبَعِینَ یوْماً فِیهَا خَلْقٌ كَثِیرٌ مَا یعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ أَوْ لَمْ یخْلُقْهُ ... ».(بحارالأنوار ج : 27 ص : 45)
[4]. « إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ عَالَمٍ كُلُّ عَالَمٍ مِنْهُمْ أَكْبَرُ مِنْ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ سَبْعِ أَرَضِينَ مَا يَرَى عَالَمٌ مِنْهُمْ أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَيْرَهُمْ وَ إِنِّي الْحُجَّةُ عَلَيْهِم‏» (بحار الأنوار ، ج‏54 ،ص 320)
[5]. « أَیهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْض»( نهج‏البلاغة: خطبه ی 189)
[6]. «... وَ لَمْ یجِدْ جَدِّی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَمَلَةً لِعِلْمِهِ حَتَّى كَانَ یتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ وَ یقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَإِنَّ بَینَ الْجَوَانِحِ مِنِّی عِلْماً جَمّاً هَاهْ هَاهْ أَلَا لَا أَجِدُ مَنْ یحْمِلُهُ أَلَا وَ إِنِّی عَلَیكُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَة ...». (بحارالأنوار ،ج3 ،ص224)
[7]. « هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً ــ‌ وَ أَشَارَ بِیدِهِ إِلَى صَدْرِهِ ــ‌ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَیرَ مَأْمُونٍ عَلَیهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّینِ لِلدُّنْیا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِیائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِیرَةَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ ینْقَدِحُ الشَّكُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِیادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَیسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّینِ فِی شَی‏ءٍ أَقْرَبُ شَی‏ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ كَذَلِكَ یمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ ». (خطبه 147 نهج البلاغه)
[8]. (محمود شبستری، گلشن راز، ص72.)
[9]. (حافظ، ديوان خواجه حافظ شيرازی، ص37.)
[10]. .( ر.ك: محمد حسين طباطبايی، الميزان فی تفسير القرآن، ج3، ص 22 ، 23 و 58 به بعد)
[11]. (ر.ک: آیت الله مصباح ، معارف قرآن (6) ص 215-210)
[12]. شریف رضی، نهج البلاغه(صبحی صالح)، انتشارات هجرت، قم، حکمت شماره 8، ص470.


موضوع قفل شده است