سرگرد شهید علی امینی

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سرگرد شهید علی امینی

سرگرد شهید، علی امینی در تاریخ، 1322/08/01 درخانواده ای متدین و زحمتکش در روستای "میچك" از توابع شهرستان ساوه به دنیا آمد، پس از طی دوران طفولیت، به مدرسه رفت و پس از اخذ دیپلم متوسطه به استخدام نیروی زمینی ارتش در آمد، سال بعد ازدواج نمود و در تهران مشغول به خدمت شد، در تاريخ، 1357/06/17 در حالی كه دولت موقت، ارتش را موظف به گشودن آتش بر روی مردم نموده بود، از این كار ممانعت كرد و به خانواده گفت: " من روزی كه به استخدام ارتش در آمدم، قسم خوردم كه به خاطر حفظ جان و مال و ناموس این مردم بجنگم، با آنها باشم نه در مقابل آنها و اگر قرار شود جانم را بدهم، برای آنها باشد، من طاقت به خاك و خون افتادن جوانان وطنم را ندارم".
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در شهریور ماه 1358 به مدت 4 سال به لشگر 28 سنندج ماموریت یافت و یك سال نیز در جبهه های جنوب حضور داشت. در بهمن ماه 1363 به قسمت "مخابرات و الكترونیك نزا جا" منتقل شد، در فروردین ماه 1365 به صورت داوطلبانه به منطقه اعزام شد و به عنوان فرمانده گردان نصر، در كردستان حضوری فعال داشت.
سرانجام در سحرگاه روز دوم خرداد ماه 1365 همزمان با عملیات كربلای 5 در سردشت، در حال سركشی به سنگر واحدهای تحت فرماندهی، خودروی حامل وي با مین كار گذاشته شده توسط ضد انقلاب، برخورد نمود و به همراه تنی چند از همرزمانش به فیض شهادت نائل آمد.

[="#FF0000"]بسمه تعالى[/]

[="#0000CD"]به نام خداوند بخشنده مهربان، خدايي كه هستى و جان‌ها در قدرت اوست و همانا اوست كه زندگى مي دهد و اوست كه مي ميراند و دوباره در روز محشر و روز واپسين زنده مي كند.[/]

سلام و درود بر همسر خوب و مهربانم، و يار و ياور، و دوست ايام خوشى و ناخوشيم.

همسر عزيزم،

به درستي كه زندگى و هستى ما در دست خداوند قادر متعال است و مرگ هم حق است و از آن گريزى نيست و پس چه بهتر كه اين مرگ و سفر آخرت در راه خدا و حفظ دين و كشور و مرزهاى آن باشد، پس تو را نصيحت مي كنم كه در سوگ من شيون و ناله و زارى بيش از حد مكنى و از تو مي خواهم از اين پس براى فرزندان و نور چشمانم وظيفه پدرى را نيز به عهده بگيرى به طوري كه آنان كمبود پدر را حس نكنند و نيك مي دانم كه اين وظيفه را به خوبى انجام خواهى داد همان طوري كه مادرت پس از مرگ پدرت، قهرمانانه در مقابل دشواري ها و سختى‌ها ايستاد و خم به ابرو نيآورد و تك تك جگر گوشه‌گانش را بزرگ كرد و تحويل جامعه داد

همسر گراميم زهراجان، از جانب من گل رخسار عزيزانم مهتاب، نادر و افسانه، نوگل بهارم را ببوس و از طرف من، از تمامى فاميل و همسايگان حلاليت بطلب.

سلام بر مادرم، مادر پيرو فرتوت و مادر خونين جگرم، مادر عزيز و مهربانم از دور دست ها و از ماوراء كوه هاى بلند و سر به فلك كشيده صورت چون گل و چشمان اشك بارت را مي بوسم، سلام بر خواهران عزيز، و سلام بر برادران گراميم بدين وسيله از تمامى شماها خداحافظى مي كنم چون عازم نيزد هستم و مشتاق ديدار معبود مي باشم.

همسر خوبم، از تو مي خواهم اگر امكان دارد بگذرى و دنبال هدف و خواسته‌اش برود و ان شاء الله موفق شود و موجب سربلندى و كشور شود مبادا نبودن من كوچكترين اثرى در اراده مصمم و آهنين او رخنه بنمايد، در ضمن سعى كن مراسم ختم را بسيار كم خرج بگيرى و بهتر است كه اين خرج‌ها در صورتي كه صلاح بدانى صرف امور خيريه، و كمك به خانواده‌هاى فقرا و بى‌بضاعت كن.

در خاتمه گل روي تو و فرزندانم خوبم و مادر و برادران و خواهرانم و ديگر فاميل را مي بوسم و همگى شما را به خداى بزرگ مي سپارم.

خداحافظ اى زندگى فانى

10/02/1365

على امينى