ولایت امام علی «علیه السلام»و چشمۀ تسنیم
تبهای اولیه
در واقع آنكه بر اعراف قرار دارد و تسنيم از زير پاى او جارى است مقام ولايت كبراى حضرت مولى الموالى أمير المؤمنين علی عليه السلام است، كه تمام بهشتیان از چشمۀجارى شده از زير پاى آنحضرت مي آشامند.و ابراربا آشامیدن رحیق مختوم عطر ولایت آن حضرت را ادراک می کنند.
[="][1] . المناقب للخوارزمي: 71 حديث 48. فرائد السمطين 1 / 292 حديث 230. أمالى المفيد: 353 حديث 5. أمالي الشيخ الطوسى 1 / 124 حديث 193. غاية المرام: 261 باب 53 حديث 1 و 2. أمالي الصدوق: 42 حديث 1
[="][2] . . ينابيع المودة لذوي القربی،قندوزی حنفی،ج1ص290.مقتل خوارزمی،ج2ص39طبع نجف،
بسم الله الرحمن الرحیم
2- مظلومیّت امام علی علیه السلام
از ویژگی های امیر المؤمنین«علیه السلام» مظلومیّت در اوج اقتدار آن حضرت است.آنحضرت در این رابطه می فرمایند :
فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ( صلىاللهعليهوسلم )حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا[1] .
به خدا سوگند از هنگام وفات پيغمبر (صلي الله عليه وآله) تا هم اكنون از حق خويشتن محروم ماندهام، و ديگران را به ناحق بر من مقدم داشتهاند.مظلومیّت آن حضرت به گونه ای است که معاویّة آنرا به عنوان مذمّت نقل نمود وامام در جواب او فرمودند:
وَ قُلْتُ:
«انّى كُنْتُ اقادُ كَما يُقادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشَ حَتَّى ابايعَ، وَ لَعَمْرُ اللهِ لَقَدْ ارَدْتَ انْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ انْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ، وَ ما عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضاضَةٍ فى انْ يَكُونَ مَظْلُوماً ما لَمْ يَكُنْ شاكّاً فى دينِهِ وَ لا مُرْتاباً بِيَقينِهِ وَ هذِهِ حُجَّتى الى غَيْرِكَ قصْدُها وَ لكنّى اطْلَقْتُ لَكَ مِنْها بِقَدرِ ما سَنَحَ مِنْ ذِكْرِها» [2].
«و امّا آنچه در نامه خود نوشتهاى كه مرا مانند شترى كه چوب در استخوان بينى او نموده و او را مهار كرده باشند براى بيعت مىكشيدند سوگند به خدا كه خواستى مرا بدين سرگذشت مذمّت و عيب كنى لكن نفهميده مرا ستايش نموده و تمجيد كردهاى، و خواستى مرا رسوا كنى و ندانسته خود را رسوا كردهاى (چون عدم بيعت من از روى اختيار، دليل بر بطلان آنهاست و تو كه خود را تابع آنها مىدانى بر بطلان خود و سيره خود اعتراف نموده و خود را رسوا كردهاى). بدان كه براى مؤمن هيچ نقص و خوارى نيست در اينكه مظلوم واقع شود مادامى كه از آن ستم شكى در دين او پيدا نشود و در يقين او رَيب و شكّى داخل نگردد» .
داستان مظلومیّت آن حضرت به گونه ای است که رعیّت او هم به او ظلم میکند در کجای عالم حاکم دچار ظلم رعیّت خود می شود:
لَقَدْ أَصبَحَتِ الاُْمَمُ تَخافُ ظُلْمَ رُعاتِها، وَ أَصْبَحَتُ أَخافُ ظُلْمَ رَعِيَّتي.[3].
ملّت هاي جهان همواره از ستم حاکمان خود بيمناکند، در حالي که من از ستم رعيّت و پيروان خويش مي ترسم.
[="][1].نهج البلاغة/خطبۀ/6.
[="][2] .نهج البلاغة،نامه28.
[="][3] .نهج البلاغة،خطبه،97.
از جهات مظلومیّت آن حضرت سعی فراوان درکتمان فضائل آن حضرت و یا تحریف و جعل آن فضائل برای دیگران بوده است که یک مورد از باب نمونه بیان می شود.
در داستان حضرت سلیمان «علی نبیّنا و علیه السلام»هنگامی که آن حضرت خواستند قدرت سلطنت مادی ومعنوی خود را به ملکه سبا نشان دهند فرمودند: اى گروه بزرگان! كداميك از شما توانايى داريد تخت او را پيش از آنكه خودشان نزد من بيايند و تسليم شوند براى من بياوريد؟
(قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ)[1]
عفريتى از جن رو به سوى سليمان كرد و گفت من تخت او را پيش از آنكه مجلس تو پايان گيرد و از جاى برخيزى نزد تو مىآورم.
«قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِك».
دومين نفر مرد صالحى بود كه آگاهى قابل ملاحظهاى از" كتاب الهى" داشت، چنان كه قرآن در حق او مىگويد:" كسى كه علم و دانشى از كتاب داشت«علمی از کتاب داشت» گفت من تخت او را قبل از آنكه چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد"!!
(قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ).
هنگامى كه سليمان با اين امر موافقت كرد او با استفاده از نيروى معنوى خود تخت ملكه سبا را در يك" طرفة العين" نزد او حاضر كرد.
-------------------------------------------------
اکثر قریب به اتفاق مفسرین اهل سنت وقتی به این آیه رسیده اند آن مرد صالح را «عاصف ابن برخیا» وزیر حضرت سلیمان دانسته اند و او را دارای مقام صدیقیت واسم اعظم دانسته اند به گونه ای که وقتی دعا می نمود دعایش مستجاب می گشت. که نمونه ای از این کلمات بیان می شود
1-سیوطی در در المنثور می نویسد:
«وأخرج ابن أبي حاتم عن يزيد بن رومان قال : هو آصف بن برخيا . وكان صديقاً يعلم الاسم الأعظم»[2] .او عاصف بن بر خیا بود که صدّیق«بسیار راستگو به گونه ای که هرگز خلاف واقع نگفته باشد که این مقام یعنی عصمت» و عالم به اسم اعظم بود.
باز سیوطی نقل می کند:
وأخرج ابن جرير وابن أبي حاتم عن قتادة في قوله «قال الذي عنده علم من الكتاب» قال : كان رجلا من بني اسرائيل يعلم اسم الله الاعظم اذا دعي به أجاب[3].
مردی در میان بنی اسرائیل بود که اسم اعظم می دانست و هنگامی که دعا می نمود دعایش به اجابت می رسید.
[="][1] .نمل/38.
[="][2]. الدر المنثورج6،ص360.
[="][3] همان ص361.
2-زمخشری در مورد او می گوید:
[هو] رجل كان عنده اسم الله الأعظم[1].
3-ابن کثیر در تفسیرش می نویسد:
قال ابن عباس: وهو آصف كاتب سليمان. وكذا رَوَى محمد بن إسحاق، عن يزيد بن رومان:« أنه آصف بن برخياء، وكان صدّيقا يعلم الاسم الأعظم».[2]
4-ثعالبی درتفسیر خود می گوید:
«وجمهورُ المفسرين على أن هذا الذي عنده علم من الكتاب كان رجلاً صالحاً من بني إسرائيل اسمه آصف بن برخيا ، روي أنه صلى ركعتين ، ثم قال لسليمان عليه السلام : يا نبي اللّه؛ امدد بصرَك نحوَ اليَمَنِ ، فمد بصره؛ فإذا بالعرش ، فما رد سليمان بَصره إلا وهو عنده».[3]
جمهور مفسرین بر این باورند که این شخصی که در نزد او علمی از کتاب بوده مردی صالح از بنی اسرائیل بوده واسم او عاصف بن بر خیا بوده است روایت شده که او دو رکعت نماز خواند و به حضرت سلیمان «علیه السلام» گفت: ای پیامبر خدا ،به سمت یمن نگاه کن ،سلیمان به آن سمت توجه نمود اما قبل از اینکه نگاه بنماید ناگاه عرش بلقیس را در نزد خود حاضر دید.
4-آلوسی در تفسیرش می گوید:
«...فالجمهور و منهم ابن عباس يزيد بن رومان . والحسن على أنه آصف بن برخيا بن شمعيا بن منكيل ، واسم أمه باطورا من بني إسرائيل كان وزير سليمان على المشهور ، وفي «مجمع البيان» أنه وزيره وابن أخته وكان صديقاً يعلم الاسم الأعظم»[4].
[="][1] . الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل،ج3ص372.
[="][2] . تفسير القرآن العظيم،ج6ص192.
[="][3]. الجواهر الحسان في تفسير القرآن،ج3ص137.
[="][4] . روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني،ج14ص479
آیه دیگری در قرآن کریم است که شباهت زیادی به این آیه دارد که ما آنرا بیان می کنیم و نظر عجیب مفسرین اهل سنت را نقل می نماییم.
آیۀ قبل:(قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ)
آیۀ دیگر:«و يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ».[1]
آنها كه كافر شدند مىگويند تو پيامبر نيستى، بگو كافى است كه خداوند و كسی كه علم الكتاب«عالم به همۀ علم الکتاب است،نه اینکه عالم به بعض آن باشد» نزداوست گواه (من) باشند.
اکثر مفسرین اهل سنت مصداق آیۀ دوم را اهل کتاب و افرادی همچون عبد الله بن سلام می دانند که در پست بعدی مورد بررسی قرار می گیرد.«ادامه دارد»
[="][1].الرعد/43
در سوره نمل سخن از کسی بود که بهره ای از علم الکتاب داشت و مشخص است که این علم منحصر در علوم ظاهری نبوده چون در این صورت افرادی که دارای این علم بوده اند نیز می توانستد چنین کاری را انجام دهنددر حالی که کسی قادر به این کار نبوده.لذا اکثر مفسرین اهل سنت او را دارای اسم اعظم می دانند.
در آیه43 سوره رعد نیز سخن از علم الکتاب است اما نه بهره ای از علم الکتاب که فرمود:«الذی عنده علم من الکتاب » بلکه«ومن عنده علم الکتاب»کسی که در نزد او تمام علم الکتاب است .که این دو آیه شبیه دیگری در قرآن ندارند و هر انسان منصفی با نگاه به این دو آیه آنچه به نظرش می رسد این است که مراد از علم الکتاب در آیۀ دوم نیز علوم ظاهری نیست بلکه حقیقتی بسیار برتر از آن است .
اما ببینیم مفسرین اهل سنت در رابطه با تفسیر این آیه چه گفته اند:
1-فخر رازی در مفاتیح الغیب می گوید:
و من عنده علم الكتاب المراد به: الذي حصل عنده علم التوراة و الإنجيل، يعني: أن كل من كان عالما بهذين الكتابين علم اشتمالهما على البشارة بمقدم محمد صلّى اللّه عليه و سلم، فإذا أنصف ذلك العالم و لم يكذب كان شاهدا على أن محمدا صلّى اللّه عليه و سلم رسول حق من عند اللّه تعالى.[1]
مراد از علم الکتاب یعنی :کسی که عالم به تورات و انجیل باشد یعنی :کسی که عالم باشد به تمام این دو کتاب هنگامی که از در انصاف وارد شود و دروغ نگوید او شاهدی است بر اینکه پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله»رسولی از جانب خداوند متعال است.
2-ابن جریر طبری می گوید:
«فالذين عندهم علم الكتاب: هم أهل الكتاب من اليهود و النصارى»[2].
3-ثعالبی می گوید:
«وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ: قال قتادة: يريد من آمن منهم كعبد اللّه بن سلام و غيره».[3]
4-قرطبی می گوید:
«وهم مؤمنو أهل الكتاب كعبد الله بن سلام و- سلمان الفارسي و- تميم الداري و- النجاشي و- أصحابه»[4].
5-سیوطی می گوید
وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ من مؤمني اليهود و النصار[5]
6-مراغی نیز در تفسیرش می گوید:
(وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ) و هم من أسلم من أهل الكتابين التوراة و الإنجيل كعبد اللّه بن سلام و أضرابه فإنهم يشهدون بنعته فى كتابهم.[6]
یعنی مصداق آیه دوم را اهل یهود ونصاری همچون عبدالله بن سلام می دانند واین امر هم از جهات مظلومیـت آن حضرت است که کسی از امت پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله »در تاریخ پیدا نشد که بگوید «سلونی قبل ان تفقدونی» کسی که به نص قرآن نفس پیامبر «صلی الله علیه وآله» است و باب مدینة العلم بود و...با این حال دیگران به دروغ مصداق آیه معرفی شوند؟
[="][1].مفاتيح الغيب، ج19، ص: 5.
[="][2] . جامع البيان في تفسير القرآن، ج13، ص: 11.
[="][3] .جواهر الحسان في تفسير القرآن، ج3، ص: 373
[="][4] .الجامع لأحكام القرآن، ج10، ص: 335
[="][5] . تفسير الجلالين، ص: 258. الدر المنثور في تفسير المأثور، ج4، ص: 6.
[="][6] .تفسير المراغي، ج13، ص: 11
اولا: قرآن این احتمال را رد می کند چون مراد از «علم الکتاب» علم به تمام کتاب است در حالی که قرآن کریم در بارۀ الواح نازلۀ به حضرت موسی می فرماید:
«وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُرِيكُمْ دارَ الْفاسِقِينَ»[1]؛
«و براى او در الواح اندرزى از هر موضوعى نوشتيم و بيانى از هر چيز كرديم پس آن را با جديت بگير و به قوم خود بگو به نيكوترين آنها عمل كنند (و آنها كه به مخالفت برخيزند كيفرشان دوزخ است) و به زودى (اين) دار فاسقان را به شما نشان خواهيم داد».
«علامۀ طباطبایی در تفسیر این آیۀ شریفه می فرمایند: من" در جمله" مِنْ كُلِّ شَيْءٍ" به شهادت سياق بعديش، تبعيض را مىرساند، و از ظاهر سياق بر مىآيد كه كلمه" موعظة" بيان" كُلِّ شَيْءٍ" است و جمله" وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ" عطف است بر آن، و اگر" تفصيلا" را نكره آورده براى اين است كه ابهام و تبعيض را افاده كند. بنا بر اين برگشت معناى آيه به اين مىشود:
ما براى موسى در الواح كه همان تورات است منتخبى از هر چيز نوشتيم، به اين معنا كه ما براى او مقدارى موعظه نوشته و از هر مطلب اعتقادى و عملى آن مقدارى را كه مورد احتياج قوم او بود تشريح نموده و تفصيل داديم.
بنا بر اين، آيه شريفه به خوبى دلالت دارد بر اينكه تورات نسبت به معارف و شرايعى كه مورد نياز بشر است كتاب كاملى نيست.
و همين طور هم هست، هم چنان كه در آيه«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ »[2]و اين كتاب [قرآن] را به حق بر تو نازل كرديم، در حالى كه كتب پيشين را تصديق مىكند، و حافظ و نگاهبان آنهاست.[3]
بنابراین بر فرض که عبد الله بن سلام عالم به تمام کتاب موسی «علیه السلام»بوده باشد علم به بعضی از اموری داشته که خدا بر حضرت موسی «علیه السلام » فرو فرستاده نه اینکه «علم الکتاب» در نزد او بوده باشد.
[="][1].الاعراف/145.
[="][2].مائده/48.
[="][3].ترجمه الميزان، ج8، ص: 31.