جمع بندی آیا واقعا امام ، اول و آخر است؟

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا واقعا امام ، اول و آخر است؟

سلام
تو زیارت آل یاسین خطاب به ائمه(ع) گفته شده شما اول و آخر هستید.
در قرآن هم خدا این صفت رو به خودش میده.
حالا سوال اینه که جمله زیارت آل یاسین کفر آمیز نیست؟

ممنون

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مشکور

safayyy;937355 نوشت:
سلام
تو زیارت آل یاسین خطاب به ائمه(ع) گفته شده شما اول و آخر هستید.
در قرآن هم خدا این صفت رو به خودش میده.
حالا سوال اینه که جمله زیارت آل یاسین کفر آمیز نیست؟

ممنون


[=book antiqua]سلام و تشکر@};-

در پاسخ به سؤال شما گفتنی است: اینکه در فرازی از زیارت آل یس گفته می شود: [=book antiqua]أَشْهَدُ أَنَّکَ حُجَّةُ اللَّهِ أَنْتُمْ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ؛ گواهى مى دهم که تو حجت خدایى شمائید اول و آخر. و در ادامه می گوید: [=book antiqua]وَ أَنَّ رَجْعَتَکُمْ حَقٌّ لاَ رَیْبَ فِیهَا، و محققا رجعت شما حق است و در آن هیچ شک و ریب نیست.

منظور از «انتم‌الاول» در این فراز این است که آغاز خلقت با انوار مقدسه پنج تن آل عبا و خلقت انسان با حضرت‌آدم که اولین تجلی«نور محمدیه» است، شروع شده و منظور از«الآخر» بحث رجعت ائمه(ع) در آخر‌الزمان است. این خطاب در زیارت آل یس با آنچه که در قرآن به خداوند نسبت داده می شود که: [=book antiqua]هُوَ الاَوَّلُ وَ الاَخِر ... و بدین معناست که خداوند وجود ازلی و ابدی و سرمدی است بسیار متفاوت است.

زیرا خطاب [=book antiqua]انتم الاول و الاخر در زیارت آل یس محدود به خلقت انوار مقدسه پنج تن آل عبا و خلقت آدم ابوالبشر (ع) بعنوان اولین تجلی حقیقت نور محمدیه تا زمان رجعت ائمه طاهرین (ع) در آخرالزمان است، اما اول و آخری که به خداوند نسبت داده می شود بلاحد بوده، اشاره به ازلیت و ابدیت خداوند داشته و دامنه اش من الازل الی الابد است که هیچ انتها و پایانی در دو جهت آغاز و پایان برایش متصور نیست.

بنابراین در عبارت مذکور در زیارت آل یس هیچ شائبه کفری ملحوظ نیست.

موفق باشید ...@};-

safayyy;937355 نوشت:
سلام
تو زیارت آل یاسین خطاب به ائمه(ع) گفته شده شما اول و آخر هستید.
در قرآن هم خدا این صفت رو به خودش میده.
حالا سوال اینه که جمله زیارت آل یاسین کفر آمیز نیست؟

ممنون

أَنْتُمْ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ
شما اول و آخر هستيد

وَ أَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لاَ رَيْبَ فِيهَا
و محققا رجعت شما حق است و در آن هيچ شك و ريب نيست

يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً
در روزى كه هيچكس را ايمانش اگر پيش از آن روز ايمان نياورد و در ايمانش كسب خير نكرده ابدا در آن روز ايمانش سودمند نباشد

باسلام

بنظر بنده انتم الاول و الاخر از جمله بعدش یعنی وان رجعتکم و... جداست لذا به رجعت ائمه ربطی ندارد!

پیامبر و ائمه نازنین از یک نورند و همه آنها انسان کامل هستند و واسطه بین ما و خداوندند و ارزاق و همه چیز با واسطه آنها به ما میرسد!

ایشان روح الارواح هستند!

بنابراین باید ازلی و ابدی باشند تا ما هم ازلی ابدی باشیم یعنی در بهشت جاویدان و تا ابد باشیم!

از نور خدا آفریده شده اند در نتیجه ازلی ابدی هستند!

[="Tahoma"][="Navy"]

safayyy;937355 نوشت:
سلام
تو زیارت آل یاسین خطاب به ائمه(ع) گفته شده شما اول و آخر هستید.
در قرآن هم خدا این صفت رو به خودش میده.
حالا سوال اینه که جمله زیارت آل یاسین کفر آمیز نیست؟

ممنون


سلام
خداوند داناست ما هم دانایی داریم آیا اگر کسی به ما بگوید دانا کفر گفته؟
موجودات عالم مظاهر صفات و اسماء الهی هستند. انسان کامل مظهر جامع است و همه اوصاف الهی را نشان می دهد. لذا به تبع او و نه بالاستقلال اول و آخر است. چه اینکه همه از آنها آغاز شده اند و به آنها بر می گردند. چنانکه از رسول اکرم ص نقل است که فرمود: اول ما خلق الله نوری. اولین چیزی که خدا خلق کرد نور من بود. پس ایشان اولند . و چون معاد چیزی جز بازگشت به مبدا نیست پس ایشان همان آخرند. اول و آخر ایشان اند. اما این اول و آخر بودن به تبع آفرینش الهی است که پیش از همگان به ایشان تعلق گرفته است.
یا علیم[/]

محی الدین;937932 نوشت:
خداوند داناست ما هم دانایی داریم آیا اگر کسی به ما بگوید دانا کفر گفته؟

سلام
الف و لام الاول و الاخر چیست؟
اگر کسی به خدا بگوید هو العالم و با همین تعبیر به انسانی بگوید العالم کفر نیست؟
بالاخره بین خلق و خالق کدام اول است؟ هر دو اول اند؟!!! نمی شود که!!!!

مشکور;937853 نوشت:
سلام و تشکر

سلام استاد
و ممنون از پاسختون
ولی مشکل اینجاست که هر د و عبارت مطلق اند و این مشابهت ظاهری باعث میشه شبهه پیش بیاد.
خب چرا باید توی دعا چیزی گفته بشه که شبیهه ایجاد کنه؟

safayyy;939229 نوشت:
سلام
الف و لام الاول و الاخر چیست؟
اگر کسی به خدا بگوید هو العالم و با همین تعبیر به انسانی بگوید العالم کفر نیست؟
بالاخره بین خلق و خالق کدام اول است؟ هر دو اول اند؟!!! نمی شود که!!!!

مشکل اینجاست که هر دو عبارت مطلق اند و این مشابهت ظاهری باعث میشه شبهه پیش بیاد.
خب چرا باید توی دعا چیزی گفته بشه که شبیهه ایجاد کنه؟

صاحب عوارف از امام صادق علیه السلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:...

« خداوند از ذات خود مرا آفرید و من از او جدا نبودم. چه اینکه نور خورشید از او جدا نیست. آن گاه از روی جدول وجودی من، مرا ندا کرد و مورد خطاب قرار داد.
سپس فرمود: من با تو چه نسبتی دارم و تو با من چه نسبتی داری؟

به لطیفۀ خود پاسخ دادم که تو کلّ و اصل منی، من از تو ظاهر شده ام و در من تابیده ای.
من کلمۀ ازلی تو و فطرت ذاتی تو هستم،
آشیانه ام قدیم و تعیّن من حادث است، هر کس مرا بشناسد، تو را وصف می کند و هر کس به من بپیوندد، عزت تو را وصف می نماید، تو غیر من نیستی، تا دوگانه باشیم. و از چیزی نیافریدی ام تا معاد من به غیر تو باشد، در تو بسته و در ذات تو ثابت بودم، مرا رهانیدی و از خود جدا نفرموده ای بدون اینکه جزء و بعض باشی.

از من هستی و من بدون دگرگونی از تو هستم،
تو باطن منی و من به تو گویا هستم، با من ستایش می شوی و من بعض و تو کلّ منی، و من با شما هستم و می شنوم و می بینم».

منبع: ترجمۀ کتاب سرح العیون فی شرح العیون علامه حسن زاده آملی

منتظر الظهور;937874 نوشت:
باسلام

بنظر بنده انتم الاول و الاخر از جمله بعدش یعنی وان رجعتکم و... جداست لذا به رجعت ائمه ربطی ندارد!

پیامبر و ائمه نازنین از یک نورند و همه آنها انسان کامل هستند و واسطه بین ما و خداوندند و ارزاق و همه چیز با واسطه آنها به ما میرسد!

ایشان روح الارواح هستند!

بنابراین باید ازلی و ابدی باشند تا ما هم ازلی ابدی باشیم یعنی در بهشت جاویدان و تا ابد باشیم!

از نور خدا آفریده شده اند در نتیجه ازلی ابدی هستند!


safayyy;939230 نوشت:
سلام استاد
و ممنون از پاسختون
ولی مشکل اینجاست که هر د و عبارت مطلق اند و این مشابهت ظاهری باعث میشه شبهه پیش بیاد.
خب چرا باید توی دعا چیزی گفته بشه که شبیهه ایجاد کنه؟

سلام و ادب@};-

اتفاقاً فراز "انتم الاول و الاخر" با فراز بعدی "و أن رجعتکم حق ..." مرتبط است. انتم الاول از حیث اولین مخلوق بودن است(اول ما خلق الله نوری و خلقت نوری پنج تن آل عبا) نه از حیث اولیت ازلی و بالذاتی که مخصوص ذات باریتعالی است. وقتي مي گوييم خدا ازلي است منظور اين است كه خدا پديده نيست و از چيزي و كسي به وجود نيامده و سابقه عدم ندارد. چون خدا، عين وجود و مطلق وجود است و معني دار نیست كه پرسیده شود وجود را كي به وجود آورد؟ وجود‌، خودش وجود است. و مراد از ابدي بودن خدا اين است كه عدم و نابودي براي او معني ندارد چون وجود، نقيض عدم است و محال است وجود بالذات به نقيض خود بدل شود و محال است كه وجود از وجود(خدا) گرفته شود. اما غير خدا كه ممكن الوجود است عين وجود نيست بلكه ممكن الوجود ماهيتی است كه به او وجود داده شده است لذا مي توان وجود را از او گرفت. از اینرو خطاب اول و آخری که به 14 معصوم (ع) می گوییم با هوالاول والاخری که به خدا اطلاق می شود متفاوت است آنچه به خدا می گوییم حقیقی و بالذات است و به دیگران که پدیده هستند بنحو اعتبار و بالتبع است. فلذا اگر خدا را درست تصور كنيم و بدانيم كه خدا، وجود صرف و وجود محض و وجود بدون قيد است آن گاه ازلي و ابدي بودن او بديهي خواهد شد و عقل ما به وضوح حكم خواهد كرد كه محال است وجود، به وجود آيد و محال است وجود، عدم گردد. اما غير وجود(ماهيت) چون عين وجود نيست براي به وجود آمدن نيازمند به وجود است و تا در او هست موجود خواهد بود و اگر وجود از او گرفته شود،‌ موجود نخواهد بود پس خدا كه وجود محض است، بالذات سابقه عدم ندارد(ازلي است) و محال است عدم شود(ابدي است) اما ممكن الوجود، وجود نداشته و وجود يافته است لذا ازلي نيست و مي توان وجود را از او گرفت لذا ابدي هم نيست- البته خدا خبر داده است كه هيچ گاه وجود را از انسان نمي گيرد لذا انسان نيز به اين اعتبار ابدي مي شود.(پرسمان دانشجویان، ازلی و ابدی بودن خداوند، با کمی تصرف)

و اما در خصوص ارتباط فراز "انتم ... و الاخر" گفتنی است: و الاخر با رجعت آن ذوات مقدسه ارتباط پیدا می کند که چون اتمام حجت قطعیه است. در آن روز دیگر "لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی ایمانها خیراً" یعنی آخر بودن آن ذوات مقدسه در مقام رجعت تحقق یافته و با همگان از این طریق و در آن مقام اتمام حجت می شود و صف اهل ایمان و خیر از صف دیگران جدا می گردد.

در اینکه ایشان روح الارواح هستند شکی نیست اما گفتیم ازلیت و ابدیت، فقط و فقط بالذات مختص خداوند است. فلذا اولیت و آخریتی که در هوالاول والاخر در آیات قرآن به خدا نسبت داده شده بمعنای ازلیت و ابدیت است که فقط مختص حقتعالی است و اول و آخری که در دعا به معصومین (ع) گفته می شود بدلیل اینکه ایشان آفریده هستند فرع بر آن اول و آخری است که به خدا اطلاق می شود و اگر هم بشود برای آن ذوات مقدسه و به تبع آن برای انسان ابدیت را ثابت نمود بدلیل خبری است که خداوند داده و این ابدیت اعتباری بوده و منوط به اراده خداوند است.

با این نگاه، از اول و آخری که در قرآن به خدا گفته شده با اول و آخری که به 14 معصوم (ع) نسبت داده شده رفع تشابه و شبهه می شود.

موفق باشید ...@};-

[="Tahoma"][="Navy"]

safayyy;939229 نوشت:
سلام
الف و لام الاول و الاخر چیست؟
اگر کسی به خدا بگوید هو العالم و با همین تعبیر به انسانی بگوید العالم کفر نیست؟
بالاخره بین خلق و خالق کدام اول است؟ هر دو اول اند؟!!! نمی شود که!!!!

سلام
شما تصور صحیحی از اوصاف مخلوقات ندارید اگر داشتید این حرف را نمی زدید. از نظر ما اوصاف مخلوقات تجلی اوصاف حق استپس هر کس یک صفت کمالی برای موجودات بالاستقلال قائل باشد شرک است. یعنی مثلا اگر یک ذره علم هم برای کسی مستقلا قائل باشی شرک است. بنابر این الف و لام الاول به معنای اول واقعی و حقیقی است و الاول در انسان کامل بالتبع و ظلی است. با این نگاه شرکی در کار نخواهد بود چرا که اولیت و آخریت انسان کامل از حق متعال اخذ شده است همانطور که رسول اکرم ص فرمود: اول ما خلق الله نوری.
یا علیم[/]

محی الدین;939300 نوشت:

سلام
شما تصور صحیحی از اوصاف مخلوقات ندارید اگر داشتید این حرف را نمی زدید. از نظر ما اوصاف مخلوقات تجلی اوصاف حق استپس هر کس یک صفت کمالی برای موجودات بالاستقلال قائل باشد شرک است. یعنی مثلا اگر یک ذره علم هم برای کسی مستقلا قائل باشی شرک است. بنابر این الف و لام الاول به معنای اول واقعی و حقیقی است و الاول در انسان کامل بالتبع و ظلی است. با این نگاه شرکی در کار نخواهد بود چرا که اولیت و آخریت انسان کامل از حق متعال اخذ شده است همانطور که رسول اکرم ص فرمود: اول ما خلق الله نوری.
یا علیم

از نظر ما؟!!!
مگر الف و لام واقعی و تبعی داریم؟!!! منبع بدید تا ما هم بیشتر بدانیم
اگر منظور در الاول و الاخر در خطاب به ائمه ع اطلاق است پس با اطلاق الاول در مورد خدا تداخل دارد. شما این مشکل را حل کن

مشکور;939285 نوشت:
و اما در خصوص ارتباط فراز "انتم ... و الاخر" گفتنی است: و الاخر با رجعت آن ذوات مقدسه ارتباط پیدا می کند

سلام استاد
اینکه منظور از اخر در مورد ائمه ع رجعت هست رو میشه با روایتی مستند کنید؟
به نظرم این قرینه در دعا خیلی ضعیفه

ممنون

منتظر الظهور;939253 نوشت:
صاحب عوارف از امام صادق علیه السلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:...

« خداوند از ذات خود مرا آفرید و من از او جدا نبودم.

چه اینکه نور خورشید از او جدا نیست. آن گاه از روی جدول وجودی من، مرا ندا کرد و مورد خطاب قرار داد.
سپس فرمود: من با تو چه نسبتی دارم و تو با من چه نسبتی داری؟

به لطیفۀ خود پاسخ دادم که تو کلّ و اصل منی،

من از تو ظاهر شده ام و در من تابیده ای.
من کلمۀ ازلی تو و فطرت ذاتی تو هستم،
آشیانه ام قدیم و تعیّن من حادث است، هر کس مرا بشناسد، تو را وصف می کند
و هر کس به من بپیوندد، عزت تو را وصف می نماید، تو غیر من نیستی، تا دوگانه باشیم. و از چیزی نیافریدی ام تا معاد من به غیر تو باشد، در تو بسته و در ذات تو ثابت بودم، مرا رهانیدی و از خود جدا نفرموده ای بدون اینکه جزء و بعض باشی.

از من هستی و من بدون دگرگونی از تو هستم،
تو باطن منی و من به تو گویا هستم، با من ستایش می شوی و من بعض و تو کلّ منی، و من با شما هستم و می شنوم و می بینم».

منبع: ترجمۀ کتاب سرح العیون فی شرح العیون علامه حسن زاده آملی


سلام اگه میشه این روایت رو با متن عربی در کتابهای معتبر روایی قرار بدید
که ببینیم اصلا سند داره یا نه.
با تشکر

[="Tahoma"][="Navy"]

safayyy;940258 نوشت:
از نظر ما؟!!!
مگر الف و لام واقعی و تبعی داریم؟!!! منبع بدید تا ما هم بیشتر بدانیم
اگر منظور در الاول و الاخر در خطاب به ائمه ع اطلاق است پس با اطلاق الاول در مورد خدا تداخل دارد. شما این مشکل را حل کن

سلام
در مورد الف و لام ، الف و لام کمال داریم که دلالت به کامل بودن در صفت می کند. هیچ اشکالی ندارد هردو این الف و لام، الف و لام کمال باشد اما هریک به حسب مرتبه وجودی خودشان که یکی نسبت به دیگری نسبت مستقل و غیر مستقل (واجب و ممکن) دارد.
پس اگر قائل به اطلاق هم باشیم وقتی یکی نسبت به دیگری ظلی و غیر مستقل باشد بلااشکال است.
نتیجه اینکه الاول در واجب، اولیتی اطلاقی به حسب وجود واجبی است و اولیت در ممکن که صادر اول یا عقل اول است نیز اولیتی اطلاقی ، به حسب همان مقام است.
لطفا در مورد صادر اول مطالعه ای بفرمایید.
یا علیم[/]

safayyy;940261 نوشت:
سلام اگه میشه این روایت رو با متن عربی در کتابهای معتبر روایی قرار بدید
که ببینیم اصلا سند داره یا نه.با تشکر

باسلام خدمت شما

روایت مذکور در یکی از کتب سهروردی صاحب کتاب عوارف المعارف بوده که علامه حسن زاده آملی آنرا در کتاب هزار و یک کلمه آورده بودند! بنده نسخه ورد کتاب ایشان رو مطالعه کردم ولی منبع اصلی ذکر نشده بود!

این قبیل روایات مطالب سنگینی دارد و قابل فهم برای هر کسی نیست تا جایی که فقهایی که سالک الی الله یا آگاه به عرفان اسلامی نیستند این قبیل روایات را جعلی و غلو میدانند! در حالیکه خود ائمه نازنین فرموده اند که اگر برخی سخنان ما قابل فهم برای شما نبود نظر یک عالم ربانی و عارف در خصوص آن جویا شوید!

حضرت امام سجاد سلام الله علیه : اگر بعضی از چیزهایی را که می دانم بگویم، همین مسلمان ها مرا کافر میدانند و خونم را می ریزند.

امام زين العابدين(ع) در قالب شعرى فرموده است: «انى لاكتم من علمى جواهره***كيلا يرى الحقَّ ذو جهل فيفتننا

من از دانشهايم گوهرهايش را پنهان مى دارم از آن رو كه مبادا فرد ناآگاهى (كه ظرفيت و آمادگى لازم را ندارد) حق را ببيند و ما را در فتنه بيندازد.

البته این قبیل سخنان خاص را ائمه نازنین در بین عوام نگفته اند بلکه برای شاگردان خاص خود فرموده اند!

یک نکته دیگر انکه اینها به معنی علی پرستی و ائمه خدایند و.. نیست! علی محمد فاطمه نقابند! نقابشان را برداریم حق میماند! وقتی میگن علی خداست یعنی علی بودن با جسم و روح و همه چیزش خداست که این غلط است!

روایتی که در پست قبلیم ذکر کردم را با گزیده ای از شرح آن از علامه حسن زاده آملی در زیر قرار میدهم بعلاوه چند روایت جنجالی دیگر :

قال صاحبُ العوارفِ:
قالَ الصادق علیه السلامُ: اِنَّ اللهَ اختَرَ عَنی مِن ذاتِهِ وَاَنَا غَیرُ مُنفَصِلٍ عَنهُ إذ نُورُ الشَّمسِ غَیرُ مُنفَصِلٍ عَنها. ثَمَّ نادانِی بِی، وَخَاطَبَنی مِنّی، ثمَّ قال لی: مَن أنَا مِنکَ، وَمَن أنتَ مِنّی؟
فَأَجَبتُ بِلِطافَتی: أنتَ کُلِّی و أصلی. مِنکُ ظَهَرتُ وفِیَّ أشرَقتَ. أنَا کَلِمَتُکَ الأزَلیَّةُ، وَفِطرَتُکَ الذّاتِیَّةُ. کِنانی قَدیمٌ وَعَیانی مُحدَثُ. مَن عَرَفَنی وَصَفَکَ. مَنِ اتَّصَلَ بی وَصَفَنی عِزّتک. لَستَ غَیری فیکون أعدادا. ولا من شیء خَلَقتَنِی فیکون مَعادی إلی ماسِواکَ. کُنتُ قَبلُ رَتقًا وَفِی ذاتِکَ حقًا، فَأطلَقتَنِی وَلَم تَفصِلنِی، فَأنتَ مِنِّی بِلا تبعیضٍ، وَ أنَا مِنکَ بِلا حِوَلٍ. أنتَ مِنِّی باطِنٌ، وأنَا مِنکَ ناطِقٌ، فَبِی تُحمَدُ. وَأنا البَعضُ وَ أنتَ الکلُّ، وَ أنا مَعَکُم أسمَعُ وَأری.

سهروردی صاحب عوارف گوید: امام صادق-علیه السلام- فرموده است: حق تعالی مرا از ذات خود آفریده است و حال این که من از او جدا نیستم زیرا که نور خورشید از او جدا نیست. سپس مرا به من (به جدول وجودی من) ندا فرمود و از من (از جدول وجودی من) خطاب کرد و پس گفت: من از تو کیستم؟ و تو از من کیستی؟ پس به لطافتم( به لطیفه روحانیم)جواب داده ام که تو کلّ من و اصل منی. از تو ظاهر شده ام و در من إشراق کرده ای.
من کلمه ازلی تو و فطرت ذاتی توام.
نهان من قدیم و عیان من مُحدَث است. کسی مرا شناخت تو را وصف می کند. کسی به من پیوست عزّت تو مرا وصف می کند. و یا این که وصف می کند مرا عزت تو را(یعنی عزّت تو را در من وصف می کند).

تو غیر من نیستی(بینونت عزلی از من نداری) تا دو عدد (دو واحد کمّ عددی) بوده باشد. و مرا از چیزی (غیر فیض وجودت) خلق نکرده ای تا بازگشت من بسوی جز تو بوده باشد. پیش از این (پیش از مُحدَث بودنم) بسته بودم و حقاً در ذات تو بوده ام، پس مرا رها کرده ای و (از خود) جدا نکرده ای، پس تو از منی بدون تبعیض، و من از توام بدون تحوّل و برگشتگی. تو از من پنهان و من از تو گویایم، پس تو به من ستوده می شوی. و من بعض و توکلّی، و من با شمایم می شنوم و می بینم.

بیان: شرح این حدیث یک کتاب باید، بلکه خود متن بیست و هفت فص فصوص الحکم و پانصد و شصت باب فتوحات مکیه است.

فهم حقایق این حدیث شریف مبتنی بر توحید قرآنی است که هوالأول والآخر والظاهروالباطن. رساله ما وحدت از دیدگاه عارف و حکیم کافل کامل بیان این توحید است که حق سبحانه مساوق با وجود صمدی است قل هوالله احد الله الصمد. و بدان که در نکته یکصدوپنجاو ه هفت هزارو یک نکته دوازده حدیث از غرر احادیث نقل کرده ایم که در فهم این حدیث اهمیّت بسزا دارند.

حدیث را به چند بند، و در بیان هر بند اشارتی می نماییم:
الف- «إن الله اختَرَعَنی من ذاته» ماسوی الله همگی از ذات حق مخترع اند، و از او منشی اند. هیچ موجودی از عدم صرف به وجود نیامده است، چه این که عدم هیچ است و از هیچ، چیزی بود نمی شود. اگر در لفظ و عبارت گفته می شود که فلان شیء از عدم به وجود آمده است، اولاً این که بنابر توسّع در تعبیر است. و ثانیاً این که باید ایجاد را با وجود فرق گذاشت. مثلاً یک صورت معدنی، و یک شاخه رستنی، و یک شخص حیوان، ایجاد صورت مرکب آنها بعد از نبود صورت آنها است، نه این که مرکب از عدم که هیچ است و او را نه بودی و نه نمودی است صورت یافته باشد.

غرض این که در لفظ «من» که فرمود:«إنّ الله اختَرَ عنی من ذاته» دقّت بسزا شود که اختراع موجودات از ذات حق سبحانه چگونه است؟ به صورت تمثیل و تنظیر دقت شود که اختراع موج از دریا چگونه است؟
در الهی نامه گفته ام: الهی موج از دریا خیزد و با وی آمیزد و در وی گریزد و از وی ناگزیر است انا الله و انا الیه راجعون.

ب- وأنا غیر منفصل عنه بدان که مجعول وجود است به جعل بسیط- یعنی أن الجاعل جعل الوجود، لاأنّه جعل الوجود وجوداً- و جاعل مرتبه ای از وجود، و مجعول مرتبه ای از وجود است با بیانی که در رساله جعل به تفصیل تحریر کرده ایم. هیچ کلمه وجودی از خدا جدا نیست و خدا نیست فسبحان الذی بیده ملکوت شیء

اگر موجودی منفصل از وجود صمدی-أعنی از حق سبحانه- بوده باشد، لازم آید که در قبال حق تعالی مستقل باشد، و این پندار ناروا، قول به اثبات شرکاء در ملک الهی است، و مفاسد بسیار بر آن مترتب است که در رساله خیرالأثردر رد جبر و قدر گفته ایم.

در اواخر کتاب شریف مصباح الاُنس فی شرح مفتاح الغیب به منصّه ظهور رسیده است که هیچ کلمه ای از مکمن ذات واجب آن چنان نازل نشده است که به کلّی از اصل خود منقطع بوده باشد.
به حقیقت اگر مسأله وجود به تحقیق معلوم نگردد، اصول و امّهات معارف الهی و انسانی که اعتلای به فهم خطاب محمدی-صلی الله علیه و آله و سلّم-منوط بدان است معلوم نمی شوند. و به بیان جناب مولی صدرا در اوائل شواهد ربوبیة:
والحقّ أنّ الجهل بمسألة الوجود للإنسان یوجب له الجهل بجمیع أصول المعارف والأرکان... .
در پیرامون آنچه که در این بند در بیان عدم انفصال مذکور اشاراتی نمده ایم به سرّ و حقیقت کلمات زیر از إمام موحّدین و آدم أولیاء الله-علیه السلام- توجه بفرمائید: مَعَ کلِّ شیءٍ لا بِمُقارُنَةٍ، وغیرُ کلِّ شیءٍ لا بِمُزایَلَةٍ،نهج البلاغه/خطبه یک.
لَیسَ فِی الأَشیاءِ بِوالِج، وَ لا عَنها بِخارِجٍ،نهج البلاغه/خطبه صدوهشتادوچهار.ئ
تَوحیدُهُ تَمییزُهُ عَن خَلقِهِ، وَ حُکمُ التَّمییزِ بَینُونةُ صِفَةٍ لا بَینُونَةُ عُزلَةٍ،نهج البلاغه/خطبه صدوهفتادوهفت.
داخِلٌ فی الأشیاء لا کشیء داخِلٍ فی شیءٍ و خارِجٌ مِنَ الأَشیاء لا کشیء خارجٍ مِن شیءٍ،کافی جلد یک.
لم یَحلُل فیها فَیُقالُ هُوَ فیها کائنٌ، وَلَم یَنأَ عَنها فَیَقالُ هُوَ مِنها بائِنٌ،نهج البلاغه/خطبه شصت و سه.
وَالبائنُ لابِتراخی مسافةٍ، بانَ مِنَ الأشیاءِ بالقهرِ لَها وَالقُدرَةِ عَلَیها، و بانَتِ الاشیاء مِنهُ بِالخُضُوعِ لَهُ وَالرُّجُوع إلَیهِ،نهج البلاغه/خطبه صدوپنجاه.

پس بینونت حقیقة الحَقائق از خلق، بینونت وصفی مثل بینونت شیء وفیء است نه بینونت عزلی مثل بینونت شیء و شیء. یعنی به صفت قهر و قدرت از آنها جدا است نه از آنها جدا باشد. و همچنین به صفت نواقص امکانی و خلقی آنها از آنها جدا است، چه بر همه احاطی شمولی دارد و قائم بر همه است، و مغایر و مباین چیزی نیست، و چیزی مباین او نیست.

مسعودی(ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی متوفی346ه ق، صاحب مروج الذهب) در کتاب اثبات الوصیّة خطبه ای از امام الموحدین امیرالمؤمنین علی-علیه السلام- روایت کرده است و در آن خطبه آمده است:
فَسُبحانَکَ مَلأتَ کلِّ شیءٍ وَ بایَنتَ کلِّ شیءٍ فَأَنتَ الّذی لایَفقِدُکَ شیءٌ.
مانند این کلمه سامیه کلمات دیگر نیز از آن حضرت و از دیگر وسائط فیض الهی روایت شده است که طائفه ای از آنها در صحف نوری راقم،به خصوص در رساله لقاء الله نقل شده است.
غرض این است که آنچه حکمای الهی در شأن وجود صمدی حق سبحانه فرموده اند که: «بسیط الحقیقة کلّ الوجودات و لیس بشیء منها» اصطلاح و تعبیری است که از این گونه روایات مذکور استفاده شده است.
خدای سبحان توفیق فهم حقائق منطق وحی را مرحمت بفرماید.

منبع: کلمه 98 هزار و یک کلمه جلد اول آیة الله حسن حسن زاده آملی
--------------------------------------

اینم چند روایت مشابه دیگر

رووا عن امام الملك و الملكوت جعفر بن محمد الصادق عليه السلام فى تفسير قوله سبحانه فى سورة الانسان [ ( و سقاهم ربهم شرابا طهورا]( انه فسره بقوله : يطهرهم عن كل شىء سوى الله إذ لا طاهر من تدنس بشىء من الأكوان إلا الله]( كما فى تفسير مجمع البيان لأمين الاسلام الطبرسى .
قال صاحب العوارف : قال الصادق عليه السلام : إن الله اخترعنى من ذاته و انا غير منفصل عنه إذ نور الشمس غير منفصل عنها , ثم نادانى بى , و خاطبنى منى ثم قال لى : من انا منك و من انت منى ؟ فأجبت بلطافتى أنت كلى و اصلى , منك ظهرت و فى اشرقت , انا كلمتك الأزلية و فطرتك الذاتية , كنانى قديم و عيانى محدث , من عرفنى وصفك , من اتصل بى و صفنى عزتك , لست غيرى فيكون اعدادا , و لا من شىء خلقتنى فيكون معادى الى ما سواك , كنت قبل رتقا و فى ذاتك حقا فاطلقتنى و لم تفصلنى فانت منى بلا تبعيض , و انا منك بلا حول , انت منى باطن و انا منك ناطق , فبى تحمد , و انا البعض و انت الكل , و انا معكم اسمع و أرى .

فى الكافى باسناده الى ابى بصير عن الامام أبى عبد الله الصادق عليه السلام : ان روح المؤمن لأشد اتصالا بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها ( ج 2 ص 133 من المعرب )

امام باقر - صلوات الله علیه و روحی فداه- خطاب به جابر(در یک خطبه طولانی) فرمود : وَ أَمَّا الْمَعَانِي فَنَحْنُ مَعَانِيهِ وَ مَظَاهِرُهُ فِيكُمْ اخْتَرَعَنَا مِنْ نُورِ ذَاتِهِ وَ فَوَّضَ إِلَيْنَا أُمُورَ عِبَادِهِ فَنَحْنُ نَفْعَلُ بِإِذْنِهِ مَا نَشَاءُ وَ نَحْنُ إِذَا شِئْنَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِذَا أَرَدْنَا أَرَادَ اللَّهُ وَ نَحْنُ أَحَلَّنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَذَا الْمَحَلَّ وَ اصْطَفَانَا مِنْ بَيْنِ عِبَادِهِ وَ جَعَلَنَا حُجَّتَهُ فِي بِلَادِه
اما معنی الله : پس به تحقیق ما معنی اوییم و مظهر او در بین شماییم ، ما را از نور ذاتش آفرید ، و امور بندگانش را با به ما واگذار نمود، پس ما به اذن او هر کاری بخواهیم انجام میدهیم و اصلاهر گاه ما بخواهیم او میخواهد و همچنین وقتی که ما اراده کنیم خداوند اراده میکند
بحار الأنوار، ج ۲۶، ص ۱۴
إلزام الناصب،حائری الیزدی جلد1 صفحه 46

قال الامام الصادق علیه السلام:نحن صنایع الله والناس صنایع لنا؛ ما اهل بیت، آفریده خداوند هستیم و تمام مردم آفریده ما هستند
بحارالانوار جلد53 صفحه178 حدیث چاپ بیروت.کتاب غیبت شیخ طوسی صفحه173 حدیث7 چاپ تهران

وعن أمیر المؤمنین علیه السلام فی خبر طویل جاء فیه: (یا سلمان ویا جندب: أنا أحیی وأمیت بإذن ربی، وأنا عالم بضمائر قلوبكم والأئمة من أولادی یعلمون ویفعلون هذا إذا أحبوا وأرادوا، لأنا كلنا واحد أولنا محمد آخرنا محمد وأوسطنا محمد وكلنا محمد، فلا تفرقوا بیننا، ونحن إذ ا شئنا شاء الله، وإذا كرهنا كره الله، الویل كل الویل لمن أنكر فضلنا وخصوصیتنا وما أعطانا الله ربنا لأن من أنكر شیئا مما أعطانا الله فقد أنكر قدرة الله عز وجل ومشیته فینا) (بحار الأنوار: 26 / 6 - 7 باب نادر فی معرفتهم بالنورانیة من كتاب الإمامة ح 1). وقد فصلنا ذلك فی كتاب الولایة التكوینیة.
نخستین ما محمد آخرین ما محمد و میانه ما محمد است و همه ما محمدیم.پس بین ما جدایی قائل نشوید
هنگامی که ما چیزی را بخواهیم خدا آن را می خواهد و هنگامی که از چیزی کراهت داشته باشیم خداوند از آن کراهت دارد
وای و همه وای بر کسی که فضل ما و ویژگی ما و آنچه الله پروردگار ما به ما عطا نموده است را انکار نماید. زیرا هر آینه هر کس چیزی از آنچه خداوند به ما عطا نموده است را انکار نماید همانا قدرت الهی و مشیت خداوندی را در مورد ما انکار نموده است

عن جابر بن یزید الجعفی - فی حدیث طویل - قال: قال الامام باقرعلیه السلام : جابر إن لنا عند الله منزلة ومكاناً رفیعاً ولولا نحن لم یخلق الله أرضاً ولا سماءً ولا جنةً ولا ناراً ولا شمساً ولا قمراً ولا براً ولا بحراً ولا سهلاً ولا جبلاً ولا رطباً ولا یابساً ولا حلواً ولا مراً ولا ماءً ولا نباتاً ولا شجراً, اخترعنا الله من نور ذاته لا یُقاس بنا بشر, بنا أنقذكم الله عز وجل وبنا هداكم الله ونحن والله دللناكم على ربكم فقفوا على أمرنا ونهینا ولا تردوا كل ما ورد علیكم منا فإنّا أكبر وأجل وأعظم وأرفع من جمیع ما یرد علیكم, ما فهمتموه فأحمدوا الله علیه وما جهلتموه فكِلوا أمره إلینا وقولوا أئمتنا أعلم بما قالوا -

ما را در نزد خداوند مقام و منزلى عالى است اگر ما نبوديم خداوند زمين و آسمان و بهشت و جهنم و خورشيد و ماه، بيابان و دريا و هموارى‏ها، و كوهها و تر و خشك و شيرين و تلخ و آب و گياه و درختى را نمى‏آفريد ما را خداوند از نور ذات خود پديد آورد با هيچ يك از انسانها مقايسه نميشويم.
بواسطه ما خداوند شما را نجات بخشيد و هدايت نمود بخدا قسم ما شما را بخداوند راهنمائى كرديم در مقابل فرمان ما از امر و نهى پايدار باشيد مبادا هر چه از ما بشما ميرسد رد كنيد ما بزرگتر و برتر و عظيم‏تر و بالاتر از تمام آن فضائلى هستيم كه از ما براى شما نقل ميكنند هر چه را ميفهميد خدا را سپاس‏گزار باشيد و آنچه نمى‏فهميد بخودمان واگذاريد و بگوئيد پيشوايان ما بهتر ميدانند كه چه ميگويند.

قال: فقلت: وما البیان والمعانی؟ فقال علیه السلام: أما البیان فهو أن تعرف أن الله سبحانه لیس كمثله شئ فتعبده ولا تشرك به شیئا، وأما المعانی فنحن معانیه ونحن جنبه وأمره وحكمه، وكلمته وعلمه وحقه، وإذا شئنا شاء الله، ویرید الله ما نریده، ونحن المثانی التی أعطى الله نبینا، ونحن وجه الله الذی ینقلب فی الأرض بین أظهركم، فمن عرفنا فأمامه الیقین، ومن جهلنا فأمامه سجین، ولو شئنا خرقنا الأرض وصعدنا السماء، وإن إلینا إیاب هذا الخلق، ثم إن علینا حسابهم

بحار الأنوار: 7 / 202 ح 88 و: 24 / 114 ح 1 و 3

با سلام

زمین از حجت خالی نمیشود
ائمه حجت خدا هستند
از بعد دینی اولین حجت خدا روی زمین آدم علیه السلام و آخرین حجت خدا امام زمان یا یکی از ائمه علیهم السلام خواهد بود
اما از بعد تکوینی و خلقت، گفته شده اولین مخلوق نور محمد و اهل بیت او هستند...
ممکن است مقصود این باشد که ائمه حجتهایی هستند که دوبار می آیند و دوبار بر مردم حجت میشوند بار اول که گذشت ( با شهادت) و بار دومش که حجت خدا روی زمین میشوند در زمان رجعت تحقق می یابد...

ممکن است مقصود واسطه فیض بودن آنها باشد
نزول اوامر و رزق خدا به سبب آنها است ( اول)
یعنی زمین نباید از حجت خالی باشد و اگر حجتی نباشد خلقت عبث خواهد بود و خلق و امر و رزق بیهوده است...

و صعود اعمال و میزان آنها و فصل الخطاب به آنها ختم میشود( اخر)
یعنی انها شاهد اعمال هستند و در فهم دین و قضاوت و حکومت باید به انها رجوع شود...

safayyy;940259 نوشت:
سلام استاد
اینکه منظور از اخر در مورد ائمه ع رجعت هست رو میشه با روایتی مستند کنید؟
به نظرم این قرینه در دعا خیلی ضعیفه

ممنون


سلام مجدد@};-

گفتیم از یك جهت رسول خدا(ص) فرمودند: [=book antiqua]«اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُوری»(1) یعنی؛ اوّلین چیزی كه خداوند خلق فرمود، نور من بود.[=book antiqua](اشاره به مقام انتم الاول) از طرف دیگر علی(ع) در رابطه با مقام اهل‌البیت(ع) می‌فرمایند: [=book antiqua]«... كُلُّنَا وَاحِدٌ، اَوَّلُنا مُحَمَّد وَ اَوْسَطُنَا مُحَمَّد وَ كُلُّنَا مُحَمَّد فَلا تَتَفَرَّقُوا بَیْنَنَا...»(2) یعنی؛ ما اهل‌البیت، از خود رسول‌الله(ص) تا آخرین ما، همه در یك مقام هستیم و نباید بین ما جدایی قائل باشید. پس عنایت داشته باشید همان‌طور كه اوّلین نور، نور محمّدی(ص) بود و به یك اعتبار نور اهل‌البیت، آخرین نور نیز نور اهل‌البیت(ع) خواهد بود، به همین جهت حضرت صادق(ع) می‌فرمایند: [=book antiqua]«اِنَّ آخِرَ مَنْ یَمُوتُ الْإمام...»(3) یعنی؛ آخرین كسی كه از این دنیا رخت برمی‌بندد امام است.[=book antiqua](اشاره به مقام انتم ... و الاخر)

بنابراین؛ با توجه به اینکه آخرین مقام از منزل دنیا مقام رجعت است و طبق روایتی که از امام صادق (ع) مبنی بر اینکه آخرین کسی که از دنیا رخت بر می بندد امام است. مسأله انتم الاول والاخر معنا پیدا می کند البته این سخن، معارف زیادی به همراه دارد كه در این مجال، نمونه‌ای از آن را عرض كردیم. و جهات دیگر در پست های دیگر و در بیان دوستان عزیز ذکر گردید.

موفق باشید ...@};-

پی نوشت_____________________________________
1- بحارالانوار، ج1، ص 97.
2- بحار‌الانوار، ج26، ص6و7.
3- بحار‌الانوار، ج23، ص21.

منتظر الظهور;940397 نوشت:
باسلام خدمت شما
قال صاحبُ العوارفِ:
قالَ الصادق علیه السلامُ: اِنَّ اللهَ اختَرَ عَنی مِن ذاتِهِ
وَاَنَا غَیرُ مُنفَصِلٍ عَنهُ إذ نُورُ الشَّمسِ غَیرُ مُنفَصِلٍ عَنها. ثَمَّ نادانِی بِی، وَخَاطَبَنی مِنّی، ثمَّ قال لی: مَن أنَا مِنکَ، وَمَن أنتَ مِنّی؟
فَأَجَبتُ بِلِطافَتی: أنتَ کُلِّی و أصلی. مِنکُ ظَهَرتُ وفِیَّ أشرَقتَ. أنَا کَلِمَتُکَ الأزَلیَّةُ، وَفِطرَتُکَ الذّاتِیَّةُ. کِنانی قَدیمٌ وَعَیانی مُحدَثُ. مَن عَرَفَنی وَصَفَکَ. مَنِ اتَّصَلَ بی وَصَفَنی عِزّتک. لَستَ غَیری فیکون أعدادا. ولا من شیء خَلَقتَنِی فیکون مَعادی إلی ماسِواکَ. کُنتُ قَبلُ رَتقًا وَفِی ذاتِکَ حقًا، فَأطلَقتَنِی وَلَم تَفصِلنِی، فَأنتَ مِنِّی بِلا تبعیضٍ، وَ أنَا مِنکَ بِلا حِوَلٍ. أنتَ مِنِّی باطِنٌ، وأنَا مِنکَ ناطِقٌ، فَبِی تُحمَدُ. وَأنا البَعضُ وَ أنتَ الکلُّ، وَ أنا مَعَکُم أسمَعُ وَأری.

سلام دوست عزیز من این روایت رو از یک کارشناس در مرود سندش پرسیدم که ایشون گفتن تو منایع روایی ما نیست حتی توی ضعیف ترین کتابهای روایی هم نیست!!!
شرح علامه هم توجیه بی سندی این روایت رو نمیکنه

مشکور;940506 نوشت:

سلام مجدد@};-

گفتیم از یك جهت رسول خدا(ص) فرمودند: [=book antiqua]«اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُوری»


سلام و ممنون از پاسخگوییتون
اما ایا این روایت با خلق روح هنگام خلق جسم و رشد جنین که فلاسفه میگن چطور جمع میشه؟
اخه شنیدم که فلاسفه میگن غیر ممکنه روح قبل از بدن وجود داشته باشه
باز هم ممنون

safayyy;941233 نوشت:

سلام دوست عزیز من این روایت رو از یک کارشناس در مرود سندش پرسیدم که ایشون گفتن تو منایع روایی ما نیست حتی توی ضعیف ترین کتابهای روایی هم نیست!!!
شرح علامه هم توجیه بی سندی این روایت رو نمیکنه

با سلام

پس به احتمال زیاد این سخنان را جناب سهروردی در مکاشفه دریافت کرده است. هر روایت و دعایی سند نداشت دلیل بر این نیست که مطالبش غلط هست یا از ائمه نیست!

معلوم است چنین مطالب سنگین را منکر میشوند حتی اگر از امام هم نباشد! خصوصا کسانی که به عرفان و فلسفه اسلامی آگاهی ندارند!!!

همین روایت مطالب ثقیلی دارد لذا جناب علامه در یک کتاب عرفانی آنرا ذکر کرده اند نه در یک سخنرانی عمومی یا کتاب فقهی!

اگر این روایت و نظرات ایشان را قبول ندارید یا باورش برایتان سخت است اشکالی ندارد به همان تفسیر ظاهری از انتم الاول و الاخر که کارشناس سایت در پست اولشان ذکر کردند اکتفا کنید!

قالَ الصادق علیه السلامُ: اِنَّ اللهَ اختَرَ عَنی مِن ذاتِهِ وَاَنَا غَیرُ مُنفَصِلٍ عَنهُ إذ نُورُ الشَّمسِ غَیرُ مُنفَصِلٍ عَنها. ثَمَّ نادانِی بِی، وَخَاطَبَنی مِنّی، ثمَّ قال لی: مَن أنَا مِنکَ وَ مَن أنتَ مِنّی؟
فَأَجَبتُ بِلِطافَتی: أنتَ کُلِّی و أصلی. مِنکُ ظَهَرتُ وفِیَّ أشرَقتَ. أنَا کَلِمَتُکَ الأزَلیَّةُ، وَفِطرَتُکَ الذّاتِیَّةُ. کِنانی قَدیمٌ وَعَیانی مُحدَثُ. مَن عَرَفَنی وَصَفَکَ. مَنِ اتَّصَلَ بی وَصَفَنی عِزّتک. لَستَ غَیری فیکون أعدادا. ولا من شیء خَلَقتَنِی فیکون مَعادی إلی ماسِواکَ. کُنتُ قَبلُ رَتقًا وَفِی ذاتِکَ حقًا، فَأطلَقتَنِی وَلَم تَفصِلنِی، فَأنتَ مِنِّی بِلا تبعیضٍ، وَ أنَا مِنکَ بِلا حِوَلٍ. أنتَ مِنِّی باطِنٌ، وأنَا مِنکَ ناطِقٌ، فَبِی تُحمَدُ. وَأنا البَعضُ وَ أنتَ الکلُّ، وَ أنا مَعَکُم أسمَعُ وَأری.

امام باقر - صلوات الله علیه و روحی فداه- خطاب به جابر(در یک خطبه طولانی) فرمود : وَ أَمَّا الْمَعَانِي فَنَحْنُ مَعَانِيهِ وَ مَظَاهِرُهُ فِيكُمْ اخْتَرَعَنَا مِنْ نُورِ ذَاتِهِ وَ فَوَّضَ إِلَيْنَا أُمُورَ عِبَادِهِ فَنَحْنُ نَفْعَلُ بِإِذْنِهِ مَا نَشَاءُ وَ نَحْنُ إِذَا شِئْنَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِذَا أَرَدْنَا أَرَادَ اللَّهُ وَ نَحْنُ أَحَلَّنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَذَا الْمَحَلَّ وَ اصْطَفَانَا مِنْ بَيْنِ عِبَادِهِ وَ جَعَلَنَا حُجَّتَهُ فِي بِلَادِه

عن جابر بن یزید الجعفی - فی حدیث طویل - قال: قال الامام باقرعلیه السلام : جابر إن لنا عند الله منزلة ومكاناً رفیعاً ولولا نحن لم یخلق الله أرضاً ولا سماءً ولا جنةً ولا ناراً ولا شمساً ولا قمراً ولا براً ولا بحراً ولا سهلاً ولا جبلاً ولا رطباً ولا یابساً ولا حلواً ولا مراً ولا ماءً ولا نباتاً ولا شجراً, اخترعنا الله من نور ذاته لا یُقاس بنا بشر, بنا أنقذكم الله عز وجل وبنا هداكم الله ونحن والله دللناكم على ربكم فقفوا على أمرنا ونهینا ولا تردوا كل ما ورد علیكم منا فإنّا أكبر و أجل و أعظم و أرفع من جمیع ما یرد علیكم, ما فهمتموه فأحمدوا الله علیه وما جهلتموه فكِلوا أمره إلینا وقولوا أئمتنا أعلم بما قالوا -

safayyy;941233 نوشت:
سلام و ممنون از پاسخگوییتون
اما ایا این روایت با خلق روح هنگام خلق جسم که فلاسفه میگن چطور جمع میشه؟
اخه شنیدم که فلاسفه میگن غیر ممکنه روح قبل از بدن وجود داشته باشه
باز هم ممنون

بنده نظر خودم را ذکر میکنم.

1- عالم ارواح، عالم اجسام، عالم خیال، عالم لطف، عالم حُسن و... وجود دارد. هر انسانی جسمش در عالم اجسام متصل به روحش در عالم ارواح هست! نه اینکه روحش هم در این عالم مادی باشد!!!

2- اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُوری که فرمودند آن نور، همان روح الله یا روح القدس یا روح اعظم یا روح الارواح هست که بتدریج بر پیامبر نازل شد و حامل وحی هم بود و جبرئیل آورنده ی حامل وحی!

وَ كَذَ'لِكَ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي‌ مَا الْكِتَـٰبُ وَ لَاالْإِيمَـٰنُ وَلَـٰكِن‌ جَعَلْنَـٰهُ نُورًا نَّهْدِي‌ بِهِ مَن‌ نَّشَآءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي‌ٓ إِلَي‌' صِرَ'طٍ مُّسْتَقِيمٍ

پیامبر و ائمه نازنین موید به روح القدس هستند و روحشان متحد با روح القدس است!

روح القدس یا همان نور پیامبر که خلق شد وجود داشت و وقتی حضرت محمد به پیامبری رسیدند به تدریج روح القدس بر پیامبر نازل شد و بعد نزول کل قرآن، روح القدس بطور کامل در قلب ایشان منزل کرد و با روح انسانی ایشان کاملا متحد شد و همانطور که خود ایشان هم ذکر کرده اند تمام ادراکشان با روح القدس بوده!

فى الكافى باسناده الى ابى بصير عن الامام أبى عبد الله الصادق عليه السلام : ان روح المؤمن لأشد اتصالا بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها ( ج 2 ص 133 من المعرب )

در بصائر الدرجات مسنداً از حسن بن ابراهیم از امام صادق علیه السلام نقل شده که ایشان درجواب سؤال از علم امام علیه السلام فرمودند:

« در انبیا و اوصیا پنج روح وجود دارد: روح بدن ، روح قدس ، روح قوّت ، روح شهوت و روح ایمان

و در مؤمنان چهار روح وجود دارد و فقط روح القدس را فاقدند: روح بدن، روح قوّت، روح شهوت و روح ایمان.

در کفّار سه روح است: روح بدن ، روح قوّت و روح شهوت » .

سپس امام فرمود: « و جسد مادامی که مرتکب گناه کبیره ای نشده است روح ایمان وی را همراهی خواهد کرد و همین که مرتکب آن گردد ، وی را ترک خواهد گفت و اما روح القدس اگر در کسی سکنا و مقام گیرد هیچگاه مرتکب کبیره نخواهد گشت » .

روایت جابر از امام باقر علیه السلام : فروح القدس من الله... فروح القدس لایلهوا و لایتغیر و لایلعب، و بروح القدس علموا یا جابر! ما دون العرش الی ما تحت الثری؛.
روح القدس از خداست... روح القدس لهو و تغییر و بازی ندارد و با روح القدس است که آگاه به همه چیز می‌شوند.

در روایت ابی‌جمیلة از محمد حلبی آمده است که امام صادق(ع) در تفسیر آیۀ 85 سوره اسراء فرمودند: «إنما الروح خلق من خلقة له بصر و قوة و تأیید یجعله الله فی قلوب الرسل و المؤمنین؛ روح آفریده‌ای از آفریده‌هایش هست که چشم و نیرو و تأیید دارد؛ خدا آن را در قلب رسولان و مؤمنین قرار می‌دهد.»

safayyy;941234 نوشت:

سلام و ممنون از پاسخگوییتون
اما ایا این روایت با خلق روح هنگام خلق جسم و رشد جنین که فلاسفه میگن چطور جمع میشه؟
اخه شنیدم که فلاسفه میگن غیر ممکنه روح قبل از بدن وجود داشته باشه
باز هم ممنون

سلام و تشکر

بررسی دو دیدگاه، طرفداران روحانیت الحدوث (مبتنی بر آیات و روایات) با طرفداران جسمانیت الحدوث (نظر فلاسفه و ملاصدرا) بحث مفصلی را می طلبد که در جای خود بسیار گفتگو شده، اجمالا عرض میکنیم:

آنچه در پاسخ می‌توان گفت، این است که بیشتر این روایات مربوط به خلقت پیشین و وجود انسان در مرحله قبل از دنیا است؛ چنان‌‌که تعبیر به «روح» نیز می‌‌تواند شاهد این ادعا باشد. در حالی‌‌که بحث جسمانیة الحدوث مربوط به مرحله طبیعی و نشئه عنصری نفس است. به ‌عبارت دیگر، بحث روی عنوان نفس و نفسیت نفس است. بدون شک، نفس دارای اطوار و شئون مختلف است و نباید بین احکام آنها خلط نمود. صدرالمتألهین هم تأکید می‌‌کند که نفس دارای وجود پیشین است که مربوط به مرحلۀ وجود عند العلة است که در این مرحله، نفس دارای حدوث جسمانی نیست.( الاسفار الاربعة، ج 8، ص 346) بنابراین، این نظریه با روایاتی که نحوۀ وجود پیشین نفس را توضیح می‌‌دهد و مرتبط با مرحلۀ قبل از دنیا است، تعارض و تنافی ندارد.

برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به:
سایت اسلام کوئست، پاسخ به معتقدان ناسازگاری نظریه جسمانیه الحدوث با آیات و روایات.

پرسش:
[=book antiqua]آیا اینکه در زیارت آل یاسین خطاب به ائمه(ع) گفته شده شما اول و آخر هستید! این جمله کفر آمیز نیست؟

جمعبندی:
سلام و ادب@};-

در پاسخ به سؤال شما گفتنی است: اینکه در فرازی از زیارت آل یس گفته می شود: [=book antiqua]«أَشْهَدُ أَنَّکَ حُجَّةُ اللَّهِ أَنْتُمْ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ؛ گواهى مى دهم که تو حجت خدایى شمائید اول و آخر.» و در ادامه می گوید: [=book antiqua]«وَ أَنَّ رَجْعَتَکُمْ حَقٌّ لاَ رَیْبَ فِیهَا، و محققا رجعت شما حق است و در آن هیچ شک و ریب نیست.»
منظور از «انتم‌الاول» در این فراز این است که آغاز خلقت با انوار مقدسه پنج تن آل عبا و خلقت انسان با حضرت‌آدم که اولین تجلی«نور محمدیه» است، شروع شده و منظور از«الآخر» بحث رجعت ائمه(ع) در آخر‌الزمان است. این خطاب در زیارت آل یس با آنچه که در قرآن به خداوند نسبت داده می شود که: هُوَ الاَوَّلُ وَ الاَخِر ... و بدین معناست که خداوند وجود ازلی و ابدی و سرمدی است بسیار متفاوت است.

زیرا خطاب انتم الاول و الاخر در زیارت آل یس محدود به خلقت انوار مقدسه پنج تن آل عبا و خلقت آدم ابوالبشر (ع) بعنوان اولین تجلی حقیقت نور محمدیه تا زمان رجعت ائمه طاهرین (ع) در آخرالزمان است، اما اول و آخری که به خداوند نسبت داده می شود بلاحد بوده، اشاره به ازلیت و ابدیت خداوند داشته و دامنه اش من الازل الی الابد است که هیچ انتها و پایانی در دو جهت آغاز و پایان برایش متصور نیست. بعلاوه مگر نه اینست که خداوند داناست ما هم دانایی داریم؟ آیا اگر کسی به ما بگوید دانا کفر گفته؟ موجودات عالم مظاهر صفات و اسماء الهی هستند. انسان کامل مظهر جامع است و همه اوصاف الهی را نشان می دهد. لذا به تبع او و نه بالاستقلال اول و آخر است. چه اینکه همه از آنها آغاز شده اند و به آنها بر می گردند.

در توضیح بیشتر رابطه "انتم الاول والاخر" با "و ان رجعتکم حق" گفتنی است: از یك جهت رسول خدا(ص) فرمودند: [=book antiqua]«اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُوری»(1) یعنی؛ اوّلین چیزی كه خداوند خلق فرمود، نور من بود.(اشاره به مقام انتم الاول) از طرف دیگر علی(ع) در رابطه با مقام اهل‌البیت(ع) می‌فرمایند: [=book antiqua]«... كُلُّنَا وَاحِدٌ، اَوَّلُنا مُحَمَّد وَ اَوْسَطُنَا مُحَمَّد وَ كُلُّنَا مُحَمَّد فَلا تَتَفَرَّقُوا بَیْنَنَا...»(2) یعنی؛ ما اهل‌البیت، از خود رسول‌الله(ص) تا آخرین ما، همه در یك مقام هستیم و نباید بین ما جدایی قائل باشید.

پس عنایت داشته باشید همان‌طور كه اوّلین نور، نور محمّدی(ص) بود و به یك اعتبار نور اهل‌البیت، آخرین نور نیز نور اهل‌البیت(ع) خواهد بود، به همین جهت حضرت صادق(ع) می‌فرمایند: [=book antiqua]«اِنَّ آخِرَ مَنْ یَمُوتُ الْإمام...»(3) یعنی؛ آخرین كسی كه از این دنیا رخت برمی‌بندد امام است.(اشاره به مقام انتم ... و الاخر) بنابراین؛

با توجه به اینکه آخرین مقام از منزل دنیا، قبل از قیامت، مقام رجعت است و طبق روایتی که از امام صادق (ع) مبنی بر اینکه آخرین کسی که از دنیا رخت بر می بندد امام است. ربط "انتم الاول والاخر" با "و ان رجعتکم حق" معنا پیدا می کند.
بنابراین در عبارت مذکور در زیارت آل یس هیچ شائبه کفری ملحوظ نیست.

موفق باشید ...@};-

پی نوشتها__________________________
1- بحارالانوار، ج1، ص 97.
2- همان، ج26، ص6و7.
3- همان، ج23، ص21.

موضوع قفل شده است