جمع بندی نگاهی به شیوه رد اندیشه های مخالفان توسط قرآن

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نگاهی به شیوه رد اندیشه های مخالفان توسط قرآن

سلام.... قرآن در خیلی آیات، خواسته که ادعا و اندیشه هایی رو زیر سوال ببره و مردود بشماره....من نسبتا خیلی روی این ردیه ها، دقت داشتم، خیلی هاشون به نظرم اصلا منطقی و عقلانی نیومدن، چطور انتظار می ره خدا اون ردیه ها رو مطرح کرده باشه....اما به یک روش می شه این ردیه های قرآن رو توجیه و معقول جلوه داد و از زیر فشار انتقاد ها رها شد....به این شیوه که بگیم اون ردیه ها تنها و تنها، مخاطبان خاصی رو هدف گرفته و بر مبنای دیدگاه مخاطبینی خاص مطرح شده....

مثلا آنجا که می گه، چطور خدا صاحب فرزندی بشه در حالی که همسری نداره(که قبلا یک تاپیک ایجاد شده در بارش)...خوب خدا اینجا نداشتن همسر رو دلالت دونسته بر نداشتن فرزند..خوب این سخن به طور کلی باطله و منطقی نیست به نظرم...فقط زمانی این ردیه خدا منطقی هست که بگیم، مخاطبان این آیه عده ای هستند که در تصورشون اعتقاد بر این داشتن که داشتن فرزند لزوما همراه هست با داشتن یک همسر و از آنطرف خدا رو فاقد همسر می دونستن، خدا فقط همین یک عده خاص رو مخاطب قرار داده و می میگه، شما می گی خدا همسر نداره و از اون طرف هم که می گید بدون همسر فرزند داشتن محاله، پس باید بپذیرید که خدا فرزند نداره!! یعنی این ردیه قرآن تنها مخاطبان محدودی داره که بهش اشاره شده.یک شخصی خارج از این مخاطبان خاص نمی تونه به صرف این آیه نتیجه بگیره که پس نداشتن همسر برای خدا مساوی با نداشتن فرزنده...

یکی از بزرکترین ردیه ها و یا استدلالات قرآن معروفه به تحدی...به نظر من حتی تحدی هم اگر مخاطبانش خاص نباشه، پس یک سخن باطله... قرآن عدم هم آورد آوری قرآن ار سوی انسان(البته به اضافه موجودات دیگری مثل جن که ما اصلا نمی دونیم این جن بدبخت کجاست و چطوری می شه بهش دسرسی پیدا کرد) رو مساوی می دونه با این که قرآن کلام خداست.خوب به نظر من این استدلال خدا و دیدگاه خدا درست نیست بارها هم در موردش بحث شده.اینجا هم احتمالا برای اینکه تحدی قرآن منطقی باشه باید گفت مخاطب آیه و تحدی عده خاصی هستند که در ذهنیتشان اینگونه است که اگر قرآن از جانب خدا نیست پس آنها هم می توانند مثل آن را بیاورند.یعنی قرآن تحدی را برای عده معدودی خاص مطرح کرده و اگر بخواهیم مخاطبینش رو خاص ندونیم باید بگیم به طور کلی این تحدی یک سخن مغلطه آمیز است یا ما نمی توانیم با اطمینان آن را تائید کنیم....

البته مثال ها بازم هست...حالا من دو مورد رو گفتم....خواستم اینگونه ردیه های قرآن رو تحلیل کنیم...و به طور مثال آن دو مثالی که زدم مصداق این نوع ردیه ها یا استدلالت خدا هست یا نه؟؟آیا رواست که قرآنی که یک کتاب جاویدان و همیشگی هست اینگونه ردیه هایی رو در خودش داشته باشه

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

پارسا مهر;935717 نوشت:
البته مثال ها بازم هست...حالا من دو مورد رو گفتم....خواستم اینگونه ردیه های قرآن رو تحلیل کنیم...و به طور مثال آن دو مثالی که زدم مصداق این نوع ردیه ها یا استدلالت خدا هست یا نه؟؟آیا رواست که قرآنی که یک کتاب جاویدان و همیشگی هست اینگونه ردیه هایی رو در خودش داشته باشه

باسلام و عرض ادب

در پاسخ سوال شما ابتدا لازم است به چند نکته دقت شود:
م1. قران کریم کتاب هدایت است نه کتاب فلسفه و کلام و .....
م2. مخاطبان قران کریم از انواع و اقسامی از انسانها هستند.
م3. قران کریم لازم است برای تمام انسانها کتاب هدایت باشد.

در نتیجه
به فراخور حال مخاطبان و میزان درک آنها لازم است اسباب هدایت آنان فراهم شود.
به همین جهت، قران کریم از توحید خود به شیوه های مختلف یاد میکند یا از فرزند نداشتن خود به چند شیوه.
مثلا گاهی برای فرزند نداشتن صرفا بیان میکند که :لم یلد(سوره توحید، 3)
گاهی نیز استدلالی اقامه میکند بدین صورت که «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ»(انعام/101)

یک بیان میتواند برای خواص باشد و یک بیان برای عوام.
اما به جهت نکته 2، نمیتواند انتظار داشت که همه بیانات قران کریم برای خواص باشد.
بخصوص با توجه به این نکته که بیشتر مخاطبان قران کریم در آن دوره و زمان و حتی امروزه، انسانهای عامی و کسانی هستند که از درک مباحث عمیق دینی ناتوان هستند و به ظواهر اکتفا میکنند.

پس هیچ اشکالی ندارد که کتاب هدایت و معجزه جاودان از این گونه بیانات داشته باشد.

[=microsoft sans serif]اما مثالهایی که ذکر شد را نمیتوان با قطعیت از بیاناتی دانست که عوامانه و مربوط به عوام است.
مثلا در مورد تحدی

پارسا مهر;935717 نوشت:
یکی از بزرکترین ردیه ها و یا استدلالات قرآن معروفه به تحدی...به نظر من حتی تحدی هم اگر مخاطبانش خاص نباشه، پس یک سخن باطله... قرآن عدم هم آورد آوری قرآن ار سوی انسان(البته به اضافه موجودات دیگری مثل جن که ما اصلا نمی دونیم این جن بدبخت کجاست و چطوری می شه بهش دسرسی پیدا کرد) رو مساوی می دونه با این که قرآن کلام خداست.خوب به نظر من این استدلال خدا و دیدگاه خدا درست نیست بارها هم در موردش بحث شده.اینجا هم احتمالا برای اینکه تحدی قرآن منطقی باشه باید گفت مخاطب آیه و تحدی عده خاصی هستند که در ذهنیتشان اینگونه است که اگر قرآن از جانب خدا نیست پس آنها هم می توانند مثل آن را بیاورند.یعنی قرآن تحدی را برای عده معدودی خاص مطرح کرده و اگر بخواهیم مخاطبینش رو خاص ندونیم باید بگیم به طور کلی این تحدی یک سخن مغلطه آمیز است یا ما نمی توانیم با اطمینان آن را تائید کنیم....

دلیل این مسئله ملازمه ای است که به نظر عقلای عالم و نوع انسانها(نه فقط عوام الناس و انسانهای ساده)، بین معجزه بودن و خارق العاده بودن وجود دارد.
اصولا معجزه نیز بدین معناست:
کاری خارق العاده که از سوی نبی انجام میشود و همراه با تحدی و ادعای نبوت است.

حال این عمل به چه صورتی انجام شده است؟
چند احتمال وجود دارد:
به قدرت الهی توسط نبی راستین.
به قدرت الهی ولی توسط شخصی دروغگو.
به قدرت یک موجود شرور.
به قدرت یک انسان.

احتمال چهارم درست نیست چرا که در این صورت باید دیگران نیز بتوانند از آن قدرت بهره مند شوند.
احتمال سوم نیز درست نیست چرا که با صفت حکمت الهی در تنافی است.
احتمال دوم نیز درست نیست به دلیل تنافی آن با صفت حکمت الهی.
پس تنها احتمال اول باقی میماند که مطلوب ماست.

بنابراین
عدم توانایی انجام این عمل توسط انسانهای دیگر نشان از آن دارد که این کار از جانب خداوند است و بر اساس قدرت اوست.

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;935717 نوشت:
البته مثال ها بازم هست...حالا من دو مورد رو گفتم....خواستم اینگونه ردیه های قرآن رو تحلیل کنیم...و به طور مثال آن دو مثالی که زدم مصداق این نوع ردیه ها یا استدلالت خدا هست یا نه؟؟آیا رواست که قرآنی که یک کتاب جاویدان و همیشگی هست اینگونه ردیه هایی رو در خودش داشته باشه

سلام
در مورد ردیه اول
خداوند متعال براساس اندیشه عموم انسانها، باور به فرزند برای خدا را مساوی باور به همسر برای او می داند پس اگر کسی قائل به همسری برای خدا نیست نباید قائل به فرزند برای او باشند. این تساوی ناشی از قوانین طبیعی حاکم بر زندگی انسانهاست. چه اینکه در میان انسانها تا کسی همسر نداشته باشد نمی تواند فرزندی هم داشته باشد. مخاطب خاص این ردیه مسیحیان اند که البته گروه کوچکی هم نبوده و نیستند. آنها با اینکه برای خدای متعال همسری قائل نبودند مسیح را فرزند خدا می دانستند. قرآن با این بیان می خواهد بگوید طبق ساده ترین اصول انسانی خودتان فرزند داشتن خدا ، مردود است.
و اما در مورد ردیه دوم
قرآن کریم می فرماید یا قرآن از خود محمد ص است که هیچ نشانه ای بر توانایی او برای این کار نیست. او نه سخنور بوده نه شاعر و نه دانشمند و درس خوانده. اگر از دیگری آموخته پس می توان با آموختن، فرد دیگری هم قرآن بیاورد. اما کسی تا کنون توانسته ؟ خیر . پس این کتاب با خصوصیات خود جز از سوی خدای متعال نمی تواند باشد.
بنابر این هردو ردیه منطقی و معقول اند.
بهره اهل شقاوت از نور ، روی برگرداندن است.
یا علیم[/]

[=System]

نقل قول:
آیا رواست که قرآنی که یک کتاب جاویدان و همیشگی هست اینگونه ردیه هایی رو در خودش داشته باشه

چه کسی گفته است هر چه قرآن گفته برای همیشه است؟ این همه دربارۀ برده‌داری دربارۀ آفرینش چهارپا برای حمل و نقل و... گفته است که هیچ ربطی به امروز و آینده ندارد. این یک برداشت اشتباه است که فکر می‌کنند آنچه اسلام گفت نسخه‌ای برای همۀ اعصار است و همین یک نسخه درمان همۀ بدبختی‌هاست.

یک نمونه از آیات قرآن بیاورید که مخصوص امروز باشد. من که سراغ ندارم. همه مخصوص زمان پیامبر و معمولا همان لحظۀ نزول است. خلیفۀ دوم یکی از یاران معتمد پیامبر بود و می‌گویند خیلی از احکام را تغییر داد. من فکر نمی‌کنم آن طور که برخی شیعیان می‌گویند از روی بغض و این جور چیزها تغییر داده باشد. بلکه او روش پیامبر را دیده بود و فهمیده بود که احکام برای هر عصری مطابق شرایط عوض می‌شوند. در مورد امام علی(ع) که می‌گویند موارد زکات را دستکاری کرده بود. شاید دلیل این که پیامبر(ص) هیچ رسالۀ عملیه‌ای از خود به جا نگذاشت همین باشد که احکام به روزند.

پس در این که مخاطب قرآن ما هستیم باید تردید کرد هم در مورد احکام هم در مورد استدلال و هم احتمالا در شیوۀ برخورد و انذار.

پس به این نتیجه می‌رسیم که قرآن کتاب هدایت است اما برای هدایت:

1) از استدلال عمیق فلسفی استفاده نمی‌کند.
2) از معجزۀ روشنی استفاده نمی‌کند.
3) به سراغ علم نمی‌رود.
4) هیچ دستور العمل واضحی نمی‌دهد.
5) مخاطب را به صراحت مشخص نمی‌کند.
6) هیچ خط خاص و روشنی را دنبال نمی‌کند.

و حتی قرآن را گمراه‌کننده برای برخی معرفی می‌کند (که یعنی کتاب هدایت خالی نیست کتاب گمراه کردن هم هست) و به صراحت می‌گوید هر کس را خدا بخواهد خودش به روش خاص خودش هدایت می‌کند.

نمی‌دانم چرا سعی می‌کنند قرآن را از خدا جدا کنند. طبیعی است که بهترین راه شناخت خدا از طریق آن چیزی باشد که می‌گوید. نباید رفت خدای استدلال شدۀ فیلسوف‌های یونان باستان را (که استدلال می‌کنند خدا بی‌نهایت مهربابی نهایت حکیم بی‌نهایت... است) پرستید و گویندۀ قرآن دانست و هر جا جور در نیامد قرآن را تفسیرهای عجیب کرد. شاید خدای واقعی همین خدای قرآن باشد که استدلال‌هایش عمیق نیست. همین خدایی که مهربانیش همین‌طوری است که در متن آورده. همین خدایی است که خشمگین می‌شود و داستان یوسف را بهترین قصه‌ها می‌داند.
این تناقض‌ها در قرآن نیست. بلکه به خاطر قبول خدایی غیر از خدای قرآن است. در کدام آیه و حدیث گفته خدای اسلام همان خدای فیلسوف‌هاست؟ شما به خدای فلاسفه ایمان آورده‌اید و قرآن را برای سازگاری با او تغییر می‌دهید؟ این تناقض در سران مذهبی است نه در قرآن. وگرنه خدای اسلام همین است که یک فرد عامی از قرآن برداشت می‌کند و تا جایی که می‌دانم اسلام هیچگاه مراجعه به فیلسوف‌ها را برای خدا شناسی نخواسته‌!

پس بله خدا همان است که این استدلال‌ها را کرده است. همان طور که هیتلر همان بود که جنگ جهانی به راه انداخت.

صدیق;936511 نوشت:
م1. قران کریم کتاب هدایت است نه کتاب فلسفه و کلام و .....

با سلام و تشکر، چه در این تاپیک و چه در تاپیک پیشین در مورد قرآن گویا شما این نظر را دارید که قرآن استدلال کرده باشه چه نکرده باشه برای ما فرق نمی کند و ما از روی تعبد قرآن را می پذیریم و می خوانیم....اما استاد قرآن بسیار بسیار سخنان و ادعای های مخالفان و منکران را سعی کرده به چالش بکشاند....ده و ده ها، ردیه و به چالش کشیدن ادعای مخالفان در قرآن وجود دارد، گذاف نیست که بگوییم که قرآن با توجه به مخاطباتی که هنوز در دایره اسلام نیامده اند، خودش را در حد کتاب فلسفه و کلام هم بالا کشیده یا پایین کشیده...پس به هر حال، فکر می کنم شما هم می پذیرید که قرآن در آیاتی به مانند یک فیلسوف و متکلم عمل کرده و سخن گفته...
حالا بنده می گویم که حالا که قرآن در جایی به اصطلاح فلسفیده....چرا باید خودش را محدود کند به یک سری سخنان سطحی که که آثار خیلی سطحی دارند...در هر مورد باید در جای خود توضیح داد که چرا می گویم خیلی سطحی هستند....مثلا، آن جا که مثال زدم که خدا فرزند ندارد...آیا این مسخره نیست که قرآن مخالفان ویا مشرمان که مسیحیان باشند که عیسی را پسر خدا می دانند یا مشرکان مکه باشند که برای خدا دخترانی قائلند، را انقدر نادان و احمق و بی خرد فرض کنیم که بپنداریم، در نزد آنها همسر نداشتن مساویست بر عدم فرزند داشتن و از آن طرف بگوییم که آنها برای خدا همسری قائل نبودند!!!!!!یعنی مخاطبان آیه انقدر ابله و نادان بودن؟؟؟ پس یکی از اشکالات این جور آیات که بنده می گویم سطحی هستند این است که باید اعتراف کنیم که قرآن مخاطبینش را بسیار ابله و نادان تر از آنچیزی که هستند می پندارد!!!!در درجه دوم، بنده انتظار دارم قرآن که کلام خداست، قرآن که ادعا می شود جاویدان است، اگر می خواهد ردیه ای مطرح کند، آن باور و اعتقاد طرف مثابل را از ریشه بزند!!!الان به فرض شما به یک مسیحی بگو، تو چطور برای خدا فرزندی قائلی در حالی که برای خدا همسری قائل نیستی و از آن طرف هم خودت می پنداری که بدون همسر داشتن، فرزند داشتن محال است...آن مسیحی قطعا به تو اولا خواهند خندید که چقدر او را دست کم گرفته ای، در ثانی نهایت و نهایت خواهد گفت که ما تا حدی در تصور غلط بودیم، ما اشتباه می کردیم،خواهد گفت، خدا می تواند بدون داشتن همسر هم، صاحب فرزند شود، همانطور که خودش در قرآن می پندارد که مریم ما بدون داشتن همسر و مردی صاحب فرزند شد...خوب اینجا عملا، آیه قرآن دستش در حنا ماند....البته این گفته ی بنده به این معنا نیست که پیامبر به کل از بیان و طرح این سخنان منع شود(از طرف خدا)...بلکه می گویم شایسته ی قرآن نیست مطرح کردن چنین ردیه هایی، و الا خود پیغمبر، فارق از ابلاغ وحی و ابلاغ کلام خدا، در غالب حدیث یا سخنان معمول، این سخنان را می توانند مطرح کنند...خلاصه استاد قرآنی که از سوی خدای حکیم و دانای کل آمده و ادعای کتابی کامل برای هدایت بشر دارد، با گفتن چنین سخنان سطحی ای خودش را پایین نمی آورد....
در مورد تحدی هم اگر بخواهیم بگوییم که مخاطبینش یک عده خاص هستند باز اشکالاتی وارد است که در پست اول من توضیح دادم که گویا شما قبول ندارید و فکر می کنید که مخاطبین تحدی همه انسان ها هستند...ولی ما بررسی کردیم، اگر مخاطبین همه ی انسان ها باشند، این سخن کاملا مغلطه است!
صدیق;936512 نوشت:
حال این عمل به چه صورتی انجام شده است؟
چند احتمال وجود دارد:
به قدرت الهی توسط نبی راستین.
به قدرت الهی ولی توسط شخصی دروغگو.
به قدرت یک موجود شرور.
به قدرت یک انسان.

احتمال چهارم درست نیست چرا که در این صورت باید دیگران نیز بتوانند از آن قدرت بهره مند شوند.
احتمال سوم نیز درست نیست چرا که با صفت حکمت الهی در تنافی است.
احتمال دوم نیز درست نیست به دلیل تنافی آن با صفت حکمت الهی.
پس تنها احتمال اول باقی میماند که مطلوب ماست.


استاد گرامی، تحدی نهایت و نهایت و نهایت، چیزی که با کلی ارفاق به ما می گوید این است که، قرآن کلام یک انسان نیست، چون اگر در توان انسان بود، ما هم می توانسیتیم عین آن را بیاوریم....گفتم با کلی ارفاق...چرا که اصلا محال و عجیب و بعید نیست که بگویید که پیامبر تنها کسی بوده که از پس کار بر آمده!!خوب اگر فرض بگیریم که قرآن در توان انسان نیست، باید نتیجه بگیریم که پس کلام خداست؟؟ خوب همینجا قبول دارید که رابطه مستقیمی بین این قضیه نیست که اگر قرآن در توان انسان نیست، پس در توان خداست؟؟همین که رابطه ی مستقیمی وجود ندارد باید نتیجه بگیریم که پس مخاطبان تحدی عده ی خاصی بوده اند و هستند.چون رابطه مستقیمی بین عدم مثل آوری با کلام الله بودن نیست، و اگر رابطه ای هست خود قرآن باید آن را بازگو می کرد نه اینکه خدا یک استدلال ناقض بکند و بعد شما بیایید آن استدلال را کامل کنید مثلا حرف از حکمت الهی بزنید...پس همین ناقص بودن نشان می دهد که باید و باید مخاطبین آیه عده خاصی باشند، البته اگر ادعا می کنیم که سخن استواری است.....یعنی مخاطبین آیه کسانی بودند که پیش خود فکر می کرده اند که اگر قرآن از جانب خدا نیست، پس از جانب انسان است و آنها هم می توانند مثل آن را بیاورند!!!یعنی عده ی معدودی.... حالا به هر حال، ما از این اشکال گذر می کنیم....خوب اگر قرآن در قدرت انسان نیست، چرا در قدرت یک موجود دیگر اما غیر شرور نباشد؟؟ شما چرا نوشته اید یک موجود شرور؟؟ مثلا اگر قرآن کلام خدا نبود و از جانب پیامبر آمده بود، یعنی باید یم گفتیم که پیامبر شرور بوده اند؟؟ خیر!شاید شرور نبوده اند ولی به دروغ ولی با قصد خیر و یا به خطا و از روی توهم می پنداشته اند و ادعا می کرده اند که قرآن کلام خداست....پس اگر قرآن کلام انسان نیست می تواند کلام، موجودی شرور یا غیر شرور باشد، خلاصه چیزی بین انسان و خدا!!خوب شما این احتمال را چطور با حکمت الهی در تضاد می بینید؟؟آیا خنده دار نیست که ما با کتابی مواجه می شویم که به خودی خود نیم دانیم کتاب از جانب خداست یا از جانب غیر خدا، ولی بعد پیش خود بگوییم که، چون منافی حکمت خداست، پس از جانب خداستhappy استاد به خدا عجیب است.گفتم، چون ما با دو دوتا چهار تا کردن، به خودی خود می فهمیم که این کار به شکل قطعی کلام خدا نیست و گوینده آن چون ادعای بی جا دارد و انتظار دارد به شکل بی جایی کلامش را سخن خدا بپذیریم، پس دروغ گوست، ولی پیش خود، یک مهر و امضای نا دیده از خدا جعل کنیم و بگوییم که بنا به این نامه و مهر و امضا نادیده از خدا، ما باید بپنداریم که قرآن از جانب خداست!!بابا ما با دو دوتا چهار تا فهمیدیم که طرف دروغگوست و این کار، نمی تواند از سوی خدا باشد، دیگر چرا باید پیش خودمان بگوییم که برای اینکه با حکمت خدا در تنافی نباشد، باید بپذیریم که این قرآن کلام خداست!؟؟خوب این خنده دار و عجیب است دیگر

والا استاد ما هی می خواهیم دیدمان به اسلام مثبت شود....یک ذره ایمان پیدا می کنیم، ولی تا لای قرآن را باز می کنیم و این سخنان را می شنویم، یک ذره ایمانی را هم که به خدا و دین اسلام پیدا کرده بودیم را از دست می دهیم.

محی الدین;936539 نوشت:
سلام

سلام....راستش را بخواهید، دفاعیاتتان از آیات قرآن و توجیهاتی که از قرآن دارید به قدری ساده اندیشانه به نظر می رسد که بنده به نظرم می رسد که به خدای شما بگویم، چند جلسه بیاید نزد من، یک خورده، علم و دانش از بنده بیاموزد....به درد خدا گری اش می خورد...بنده در بالا توضیح دادم...
پارسا مهر;936581 نوشت:
الان به فرض شما به یک مسیحی بگو، تو چطور برای خدا فرزندی قائلی در حالی که برای خدا همسری قائل نیستی و از آن طرف هم خودت می پنداری که بدون همسر داشتن، فرزند داشتن محال است...آن مسیحی قطعا به تو اولا خواهند خندید که چقدر او را دست کم گرفته ای، پسر خدا توسط مریم به دنیا آمده و نیازی به همسر داشتن خدا نیست!، در ثانی نهایت و نهایت خواهد گفت که ما تا حدی در تصور غلط بودیم، ما اشتباه می کردیم،خواهد گفت، خدا می تواند بدون داشتن همسر هم، صاحب فرزند شود، همانطور که خودش در قرآن می پندارد که مریم ما بدون داشتن همسر و مردی صاحب فرزند شد...خوب اینجا عملا، آیه قرآن دستش در حنا ماند...

البته ایرادات بسیار دیگر می توان گرفت....من نمی دانم شما چطور به خدا نگاه می کنید..چه قدر این خدا بچه است....ساده است.....خام است این خدای شما...
محی الدین;936539 نوشت:
اگر از دیگری آموخته پس می توان با آموختن، فرد دیگری هم قرآن بیاورد. اما کسی تا کنون توانسته ؟ خیر . پس این کتاب با خصوصیات خود جز از سوی خدای متعال نمی تواند باشد.

اولا عرض شد، عدم همانند آوری قرآن نهایت نشان می دهد که قرآن کلام انسان نیست...با ارفاق...چون از کجا معلوم شاید پیامبر تنها کسی باشد که توانسته باشد که یک همچین کتابی بیاورد...شما نشالن بده محال است که یک کار تنها از پس یک انسان بر آمده و انسان های دیگر از انجام آن کار عاجزن...شما این را نشان بده!پس با ارفاق می توانیم بگوییم که قرآن در توان انسان نیست....بعد از این چطور می توان نتیجه گرفت که کلام خداست....شاید نه کلام خداست نه کلام انسان!!!!اینجا گویا شما یک استدلال دیگر کرده اید...می گویید که قرآن با این خصوصیات خاص خود، قطعا از خدا می باشد..این خصوصیات خاص را از کجا آوردید؟؟آن خصوصیات خاص چه بودن که فکر می کنید که حتما نشان از آن دارد که قرآن کلام خداست؟؟این خصوصیات خاص چیزی نیست که در استدلال و تحدی قرآن آمده...قرآن صرفا گفته شما مثل قرآن را بیاورید...اگر نیاوردید پس کلام خداست...خدا که نگفته اگر نتوانستید...این را هم در نظر داشته باشید که این قرآن خصوصیات خاصی دارد ها!!!پس کلام خداست!!!
یکباره بیاید نظر جناب کاربر نقظه را بپذیرید که ایشون اعتقاد دارن که ما باید دیدمان به تحدی را عوض کنیم....قرآن تحدی کرده که ما را فریب داده و ما را وسوسه کند که قرآن را با قصد پاسخ به تحدی بخوانیم و وقتی قرآن را خواندیم پی به خصوصیاتی خاص و الهی آن ببریم البته با دیده ی دل و از جهت این خصوصیات خاصش پی به کلام الله بودنش ببریم...نه اینکه از عدم همانند آوری نتیجه بگیریم که کلام خداست...

ایراد بنده هم به این طرز تفکر این است که اگر این دیدگاه را بپذیریم، در نتیجه باید بگوییم که خدا دروغ گفته، یعنی تحدی خدا دروغ بوده، فریب بوده، و تنها بهانه ای بوده که ما وسوسه بشویم و قرآن را بخوانیم....این از حکمت خدا به دور است.....
و به نظرم تا جایی که قرآن را خوانده ام، تنها ادبیات و ظاهر کلام قرآن قابل هم آورد آوری نیست....وگرنه، محتوایش که نگوییم همان تورات است...ولی چیز خاص و ناب و حیرت انگیزی نیست...همین حالا به ادعای شما دیدیم که قرآن چه سخن ساده اندیشانه ای گفته...به مسیحیان می گوید، شما که در اعتقاداتتان همسری برای خدا نمی دانید...خدا را هم بدون همسر فاقد فرزند می دانید....چرا پس برای خدا فرزند قائلید!!!!!واقعا خدا چقدر زحمت کشیده و خبره بوده که همچین سخنی گفته!!!!اصلا نمی شود عینش را آورد!!

[="System"]

پارسا مهر;936621 نوشت:
به نظر می رسد که بنده به نظرم می رسد که به خدای شما بگویم، چند جلسه بیاید نزد من، با تمام کمبود هایی که دارم، یک خورده، علم و دانش از بنده بیاموزد....به درد خدا گری اش می خورد...بنده در بالا توضیح دادم...

پارسا مهر;936621 نوشت:
چه قدر این خدا بچه است....ساده است.....خام است این خدای شما...

این‌ها می‌تواند برداشت اولیه از خدای قرآن پس از شنیدن حرف‌هایش باشد. در پست قبلی گفتم چرا باید این برداشت‌ها از متن را کنار گذاشت وقتی خود خدا مستقیما چنین خود را معرفی کرده است؟ چرا همین خدا را همان طور که هست نمی‌پذیریم. چه کسی گفته است باید رفتار خدا در نظر ما منطقی به نظر برسد؟ اگر همین خدا را همین طور که هست نپذیرم باید برای آیه آیۀ قرآن توجیه‌های عجیب و غریب تراشید.

مثلا در مورد رهبر ایران هم می‌شود گفت چه طور یک نفر با این برداشت‌های عجیب و غریب شده است نفر اول سیاست در یک کشور و همه چیز را طوری معرفی می‌کند (بی این که مدرکی ارائه کند) که هیچ سیاستمداری آن طور معرفی نمی‌کند. اما حالا همین طور است. نمی‌شود یک واقعیت را نپذیرفت. خدای قرآن هم حرف‌هایی میزند که هیچ فیلسوفی آن طور حرف نمی‌زند. حالا این یعنی خدای قرآن خدا نیست! ربطی ندارد.

البته سروش برای رفع این جور مشکلات می‌گوید قرآن توصیف خود پیامبر از رؤیاهایی است که خدا به او نشان داده. فکر می‌کنم علامه طباطبایی هم می‌گوید یک ام الکتاب داریم که این قرآن کوچک شده و قابل فهم شدۀ آن است و در فرایند این ترجمه این مشکلات ایجاد شده است. اما به نظرم می‌شود خدا را همان طور که می‌گوید شناخت و پذیرفت چه دلیلی هست برای این که این خدا را نپذیریم؟

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;936621 نوشت:
سلام....راستش را بخواهید، دفاعیاتتان از آیات قرآن و توجیهاتی که از قرآن دارید به قدری ساده اندیشانه به نظر می رسد که بنده به نظرم می رسد که به خدای شما بگویم، چند جلسه بیاید نزد من، یک خورده، علم و دانش از بنده بیاموزد....به درد خدا گری اش می خورد...بنده در بالا توضیح دادم..

انسانی که در استدلال بماند یا شمشیر می کشد یا تمسخر می کند.

پارسا مهر;936621 نوشت:
اولا عرض شد، عدم همانند آوری قرآن نهایت نشان می دهد که قرآن کلام انسان نیست...با ارفاق...چون از کجا معلوم شاید پیامبر تنها کسی باشد که توانسته باشد که یک همچین کتابی بیاورد...شما نشالن بده محال است که یک کار تنها از پس یک انسان بر آمده و انسان های دیگر از انجام آن کار عاجزن...شما این را نشان بده!پس با ارفاق می توانیم بگوییم که قرآن در توان انسان نیست....بعد از این چطور می توان نتیجه گرفت که کلام خداست....شاید نه کلام خداست نه کلام انسان!!!!اینجا گویا شما یک استدلال دیگر کرده اید...می گویید که قرآن با این خصوصیات خاص خود، قطعا از خدا می باشد..این خصوصیات خاص را از کجا آوردید؟؟آن خصوصیات خاص چه بودن که فکر می کنید که حتما نشان از آن دارد که قرآن کلام خداست؟؟این خصوصیات خاص چیزی نیست که در استدلال و تحدی قرآن آمده...قرآن صرفا گفته شما مثل قرآن را بیاورید...اگر نیاوردید پس کلام خداست...خدا که نگفته اگر نتوانستید...این را هم در نظر داشته باشید که این قرآن خصوصیات خاصی دارد ها!!!پس کلام خداست!!!

قرآن یک کتاب است و مانند هر کتابی خصوصیاتی دارد. مثلا کتاب شاهنامه فردوسی ویژگی خاص خود را دارد. اشعارش حماسی است سبک بیان خاص خودش را دارد. اگر فردوسی می گفت مانند کتاب مرا بیاورید معلوم نبود چه کتابی باید آورد؟ این چه حرفی است؟ قرآن سبک بیان خاص خود را دارد. نثرش آهنگین است. کلماتش فخیم و باشکوه است. در همه ابعاد از توحید و معاد گرفته تا اخلاق و حقوق را دربرمی گیرد. آورنده اش بی سواد و درس نخوانده بوده. شاعر و سخنور نبوده. کسی از او قبل نبوتش نه شعری سراغ دارد نه سخنوری. آیا چنان کتاب منحصربفردی از چنین فردی بطور عادی ممکن است؟ اگر هست نمونه اش را شما نشان دهید. بگویید در فلان کشور و فلان تاریخ فردی بی سواد و استاد ندیده بوده که به یکباره یک کتاب بزرگ آورده. بفرمایید!!!
بگذارید یک معنای جدید از تحدی بگویم. چه بسا یک معنای تحدی قرآن همین باشد که عرض شد. یعنی اگر می توانید مثلش را که واقع شده بیاورید. البته من دون الله. یعنی سایر کتب آسمانی را استثناء کنید چون از خداست. کتابی از غیرخدا بیاورید که مانند قرآن باشد. آیا در تاریخ سراغ دارید؟
پس هم قرآن و هم آورنده اش خصوصیاتی دارند که نشان می دهند این کتاب همانطور که در خودش تصریح شده از سوی خدای عالم است و برای هدایت و کمال بشر آمده است. خداوند هدایت خواهان را هدایت کناد.
یا هادی[/]

[=microsoft sans serif]

پارسا مهر;936581 نوشت:
با سلام و تشکر، چه در این تاپیک و چه در تاپیک پیشین در مورد قرآن گویا شما این نظر را دارید که قرآن استدلال کرده باشه چه نکرده باشه برای ما فرق نمی کند و ما از روی تعبد قرآن را می پذیریم و می خوانیم....اما استاد قرآن بسیار بسیار سخنان و ادعای های مخالفان و منکران را سعی کرده به چالش بکشاند....ده و ده ها، ردیه و به چالش کشیدن ادعای مخالفان در قرآن وجود دارد، گذاف نیست که بگوییم که قرآن با توجه به مخاطباتی که هنوز در دایره اسلام نیامده اند، خودش را در حد کتاب فلسفه و کلام هم بالا کشیده یا پایین کشیده...پس به هر حال، فکر می کنم شما هم می پذیرید که قرآن در آیاتی به مانند یک فیلسوف و متکلم عمل کرده و سخن گفته.

باسلام
لازم است این دو جنبه از هم تفکیک شود که استفاده از مباحث عقلی و تجربی و ... به چه منظوری است.
اینکه عرض میکنم قران کریم، کتاب هدایت است نه فلسفه و کلام و ...، به این دلیل است که هدف اصلی و اولی خداوند از بیاناتی که دارد، هدایت بندگان است.
حال گاهی اوقات موقعیت اقتضا میکند که بیانی دقیق داشته باشد و گاهی بیانی که برای عوام قابل استفاده باشد.
ولی در هر حال مباحث او برای همگان قابل استفاده است.
مثلا اینکه بیان میکند "هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن" هم برای عوام قابل استفاده است و هم برای فیلسوف و هم برای عارف.
اما هر یک به فراخور میزان درک خود، برداشتی از این فراز دارد.
یکی اولی و اخر را صرفا به اولی و اخری زمانی تفسیر میکند.
دیگری به اول و اخر ذاتی و غنای ذات.
سومی به وحدت وجود و وحدت در عین کثرت.

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]

پارسا مهر;936581 نوشت:
حالا بنده می گویم که حالا که قرآن در جایی به اصطلاح فلسفیده....چرا باید خودش را محدود کند به یک سری سخنان سطحی که که آثار خیلی سطحی دارند...در هر مورد باید در جای خود توضیح داد که چرا می گویم خیلی سطحی هستند....مثلا، آن جا که مثال زدم که خدا فرزند ندارد...آیا این مسخره نیست که قرآن مخالفان ویا مشرمان که مسیحیان باشند که عیسی را پسر خدا می دانند یا مشرکان مکه باشند که برای خدا دخترانی قائلند، را انقدر نادان و احمق و بی خرد فرض کنیم که بپنداریم، در نزد آنها همسر نداشتن مساویست بر عدم فرزند داشتن و از آن طرف بگوییم که آنها برای خدا همسری قائل نبودند!!!!!!یعنی مخاطبان آیه انقدر ابله و نادان بودن؟؟؟

اینکه مخاطب در این سطح فکر میکند نشانه ابله بودنش نیست، بلکه نگاه سطحی دارد و یا به عبارتی دیگر، نگاه دقیق فلسفی ندارد.
بنابراین این بیان حتی اگر بگوییم برای این عوام است، به فراخور حال مخاطبانش است و باید به این صورت نازل میشده.

پارسا مهر;936581 نوشت:
الان به فرض شما به یک مسیحی بگو، تو چطور برای خدا فرزندی قائلی در حالی که برای خدا همسری قائل نیستی و از آن طرف هم خودت می پنداری که بدون همسر داشتن، فرزند داشتن محال است...آن مسیحی قطعا به تو اولا خواهند خندید که چقدر او را دست کم گرفته ای، در ثانی نهایت و نهایت خواهد گفت که ما تا حدی در تصور غلط بودیم، ما اشتباه می کردیم،خواهد گفت، خدا می تواند بدون داشتن همسر هم، صاحب فرزند شود، همانطور که خودش در قرآن می پندارد که مریم ما بدون داشتن همسر و مردی صاحب فرزند شد...خوب اینجا عملا، آیه قرآن دستش در حنا ماند..

خب به درد او نخورد.
به درد عده ای هم بخورد کافی است.
باز هم تکرار میکنم قران کریم در صدد هدایت انسانها است نه کتاب پزشکی و فلسفی و ... بنابراین از همان برداشت مخاطب استفاده میکند و مطلبی را اثبات میکند.
این مطلب نیز باطل نیست بلکه ملازمه عقلی در کار نیست و گرنه در اغلب مواردی که بشر مشاهده میکند فرزند داشتن به واسطه همسر داشتن محقق میشود.

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]

پارسا مهر;936581 نوشت:
در مورد تحدی هم اگر بخواهیم بگوییم که مخاطبینش یک عده خاص هستند باز اشکالاتی وارد است که در پست اول من توضیح دادم که گویا شما قبول ندارید و فکر می کنید که مخاطبین تحدی همه انسان ها هستند...ولی ما بررسی کردیم، اگر مخاطبین همه ی انسان ها باشند، این سخن کاملا مغلطه است!

خیر.
مخاطبان تحدی همه انسانها هستند.

پارسا مهر;936581 نوشت:
استاد گرامی، تحدی نهایت و نهایت و نهایت، چیزی که با کلی ارفاق به ما می گوید این است که، قرآن کلام یک انسان نیست، چون اگر در توان انسان بود، ما هم می توانسیتیم عین آن را بیاوریم....گفتم با کلی ارفاق...چرا که اصلا محال و عجیب و بعید نیست که بگویید که پیامبر تنها کسی بوده که از پس کار بر آمده!!

این برخلاف آن چیزی است که انسانها به صورت متعارف می بینند و با آن برخورد دارند.
دقت کنید.
اینکه انسان باید از هر مسئله به همان انتظار داشته باشد به معنای خاص بودن آن مسئله به افراد خاصی نیست.
مثلا در مباحث تجربی الان هیچ کسی دیگر شک ندارد که آب در شرایط خاصی در صد درجه به نقطه جوش میرسد. این مسئله برای همگان یقینی است. اما یقین آن به چه اندازه ای است؟ آیا امکان عقلی ندارد که همین الان برخلاف این فرایند آبی در نود درجه به جوش بیاید یا در آینده چنین بشود یا در مکانی خاص یا در گذشته ای دور چنین روی داده باشد.
با این حال که یقین مورد نظر صد در صد نیست ولی کسی نمیگوید که این مسئله مربوط به افرادی خاص است و برای همه انسانها صادق نیست.

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]

پارسا مهر;936581 نوشت:
وب اگر فرض بگیریم که قرآن در توان انسان نیست، باید نتیجه بگیریم که پس کلام خداست؟؟ خوب همینجا قبول دارید که رابطه مستقیمی بین این قضیه نیست که اگر قرآن در توان انسان نیست، پس در توان خداست؟؟

فرضهای دیگر بر اساس حکمت که عقلا اثبات میشود، یقینا منتفی میشود و چون بازگشت آنها به اجتماع نقیضین است اصلا فرض آنها نادرست است.

پارسا مهر;936581 نوشت:
و اگر رابطه ای هست خود قرآن باید آن را بازگو می کرد نه اینکه خدا یک استدلال ناقض بکند و بعد شما بیایید آن استدلال را کامل کنید مثلا حرف از حکمت الهی بزنید

اگر این طور است قران کریم باید تحدی و معجزه و ملازمه میان اینها و ... را نیز اثبات کند؟
این دیگر چه اشکالی است!

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]

پارسا مهر;936581 نوشت:
والا استاد ما هی می خواهیم دیدمان به اسلام مثبت شود....یک ذره ایمان پیدا می کنیم، ولی تا لای قرآن را باز می کنیم و این سخنان را می شنویم، یک ذره ایمانی را هم که به خدا و دین اسلام پیدا کرده بودیم را از دست می دهیم.

امیدوارم از آنانی نشویم که خواندن قران به جای هدایت باعث ضلالت آنان میشود.
اگر با این دید که همه چیز باید مطابق ذوق و سلیقه من باشد سراغ کتاب هدایت برویم، کتاب هدایت برایمان ضلالت میشود.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید
واژه ها را باید شست، واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چتر ها را باید بست، زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید، عشق را زیر باران باید جست

باید محبت خدا را در دل خود بکاریم تا او را در یابیم.
با حربه عقل نمیتوان خدا را دریافت.
عقل انسان ناتوان است و ناکارآمد.
آخرش چیزی جز سرگردانی نصیب انسان نمیکند.

irancplusplus;936559 نوشت:
1) از استدلال عمیق فلسفی استفاده نمی‌کند.
2) از معجزۀ روشنی استفاده نمی‌کند.
3) به سراغ علم نمی‌رود.
4) هیچ دستور العمل واضحی نمی‌دهد.
5) مخاطب را به صراحت مشخص نمی‌کند.
6) هیچ خط خاص و روشنی را دنبال نمی‌کند.

ممنون....تا حدی با شما موافقم..ولی به هر حال ما معیار هایی برای خودمان داریم...وقتی می گوییم خدا، یک تصوری از خدا داریم...که پیش از اونکه قرآن نازل شده باشه در سر داریم و قرآن با بعضی از آیاتش آن تصورات ما را تائید می کند.مثلا اینکه خدا حکیم ترین موجود عالم است....خوب این خدا هیچوفت کتابی با مشخصاتی که نام بردید برای هدایت بشر نمی فرستد....من نمی تونم بپذیرم.....

[=System]

پارسا مهر;936648 نوشت:
ما معیار هایی برای خودمان داریم ... [=System]مثلا اینکه خدا حکیم ترین موجود عالم است

این تصوری است که از دیگران گرفته‌ایم و دلیلی ندارد درست باشد. این خدایی است که در ذهن ساخته‌ایم و به زور می‌خواهیم بگوییم خدای واقعی همین است. گویندۀ قرآن که به وضوح این تصورات را خراب می‌کند. مسلمانان باید قرآن را حفظ کنند یا تصوراتشان بی‌پایه‌شان را؟

[=System]

پارسا مهر;936648 نوشت:
خوب این خدا هیچوفت کتابی با مشخصاتی که نام بردید برای هدایت بشر نمی فرستد

اصلا این خدایی که ما در ذهنمان ساخته‌ایم این گونه که در تاریخ آمده هدایت نمی‌کند. چنین خدای حکیم و مهربان و همه چیز تمامی که در ذهنمان ساخته‌ایم شکنجه‌های وحشتناک درست نمی‌کند، تهدید نمی‌کند. برای هر کسی به جای این که 6 فرشتۀ محافظ در 6 طرفش بگذارد و 2 فرشته برای نوشتن اعمالش یک فرشته می‌فرستد تا پیام خدا را به خود او ابلاغ کند. چه معنایی دارد به یک عرب در 1400 سال پیش پیام بفرستد تا من اطاعت کنم؟

اساسا چرا این خدا باید آزمایش و امتحان بگیرد؟ هدفش چیست؟ اگر می‌داند ما چه موجوداتی هستیم از اول بفرستد بهشت و جهنم. اصلا جهنم و جهنمیان را نابود کند. چه اصرای دارد آن‌ها را زنده نگه دارد و عذاب بدهد. چرا در این دنیا جهنمیان را کنار بهشتیان گذاشته تا آن‌ها را عذاب دهد.

برای آب و برق مجانی هر دو ماه قبض می‌فرستند خدا چرا هر دو ماه قبض نمی‌فرستد تا بدانیم حساب اعمالمان چند چند است؟ این چه خدایی است که دین و پیامبر و آزمایش گرفتن و اول و آخرش همه مبهم است؟ این چه خدایی است که همۀ تأکیدش بر اطاعت بر پیامبر است. مگر پیامبرش پیامرسان نیست؟ یک پیک است. اطاعت از پیک چه معنایی دارد؟ این همه تأکید بر اطاعت از یک پیک! اصلا چه کسی گفته حتما پیامبر یک انسان باشد؟ می‌توانست یک کتاب درخشان از آسمان بفرستد. یا یک مانیتور بزرگ بفرستد از طریق آن مردم را دعوت کند. یا اصلا صدایی را در گوش همه بپیچاند و یا اساس در ژن‌های انسان هدایت را بنگارد همان طور که اخلاق و انسانیت را نگاشته.

خدا گفته هر کس را بخواهد هدایت می‌کند و هر کس را بخواهد گمراه می‌کند و قرآن هم برای برخی هدایتگر و برای برخی گمراه کننده است. پس چه آزمایشی؟ این یعنی خدا می‌خواهد یک عده‌ای بروند جهنم و یک عده بروند بهشت. پس اصلا داستان آزمایش چیست؟ آیا ناحکیمانه‌تر از آزمایش مردم (از نگاه انسانی ما) هست؟ در حالی که پیامش به طور کامل به همه نرسیده است؟ و آنچه رسیده مبهم است و باعث ایجاد فرقه‌های زیاد شده؟ جالب است فیلسوف‌های اسلامی همین را توجیه می‌کنند می‌گویند 4 یا 5 میلیارد آدمی که پیام به آن نرسیده مستضعف هستند و در آخرت یا دوباره از آن‌ها امتحان می‌گیرند و یا به صورت فرشته در می‌آیند و در بهشت به مسلمانان سرویس می‌دهد! خود قرآن هم که جای کافران را جهنم می‌داند.

دنبال چه حکمتی هستید؟ چه طور می‌خواهید به زور خدای ساختگی ذهنتان را بر خدای قرآن منطبق کنید؟ اگر مسلمانیم باید خداهای ذهنی را دور بیندازیم و ببینم قرآن چه می‌گوید و چه خدایی را معرفی می‌کند. (اگر هم مخاطبش مردم عرب زمان پیامبر است پس مخاطبش ما نیستیم و باید قرآن را رها کرد.)

نه خدای ذهنمان به درد داستان‌ها می‌خورد خدای واقعی را باید شناخت. مثل پسرکی نباشیم که پدرش سال‌ها نبوده و در ذهنش یک پدر مهربان ساخته و وقتی مدتی پدر واقعیش را دید تصورش را حفظ می‌کند و سعی می‌کند رفتارهای متفاوت پدر واقعی را توجیه کند تا تصورش از بین نرود.

--------------------------

این آیه چه می‌گوید:


قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ
بگو: جز این نیست که پروردگار من کارهای زشت را چه آنچه از آنها ظاهر باشد و چه آنچه پنهان باشد ( مانند عقاید فاسد و عمل های بد نهانی ) حرام کرده و نیز هر گناه و تعدّی به ناحق ( به حقوق دیگران ) را و نیز اینکه چیزی را که خداوند بر آن حجت و برهانی نازل نکرده شریک خدا سازید و آنچه را که نمی دانید به او نسبت دهید.

می‌گوید آنچه خدا نازل نکرده است شرکیش قرار ندهید و نسبتی ندهید که نمی‌دانید (و نازل نشده). اگر آنچه در ذهنمان از خدا ساخته‌ایم و یا آنچه فیلسوف‌های باستان می‌گویند بر خدا منطبق کنیم کار بدتری نیست؟ آیا چیزی نازل شده در تأیید آن؟

صدیق;936511 نوشت:
بخصوص با توجه به این نکته که بیشتر مخاطبان قران کریم در آن دوره و زمان و حتی امروزه، انسانهای عامی و کسانی هستند که از درک مباحث عمیق دینی ناتوان هستند و به ظواهر اکتفا میکنند.

سلام استاد گرامی

به نظرم قران در جایی می فرماید
این بتها اگر خدای شما هست صدایشان بزنید تا جواب بدهند
اگر جواب نداند پس بدانید که کر هستند و سخنان شما را نمی شنوند

من به عنوان یک فرد عامی اگر همین استدلال قران را درباره الله بکار ببرم
و الله را صدا بزنم می بینم که جواب نمی دهد
ایا من طبق استدلال خود قران نباید فکر کنم که خداوند الله صدای مرا نمی شنود ؟

**گلشن**;936675 نوشت:
به نظرم قران در جایی می فرماید
این بتها اگر خدای شما هست صدایشان بزنید تا جواب بدهند
اگر جواب نداند پس بدانید که کر هستند و سخنان شما را نمی شنوند

سلام
اشاره شما به آیات 194 و 195 سوره اعراف است:
نقل قول:
194إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ

195أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْد یَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ




ترجمه:


194 ـ آنهائى را که غیر از خدا مى خوانید (و پرستش مى کنید)، بندگانى همچون خود شما هستند; آنها را بخوانید، و اگر راست مى گوئید باید به شما پاسخ دهند (و تقاضایتان را بر آورند)!



195 ـ آیا (آنها حداقل همانند خود شما) پاهائى دارند که با آن راه بروند؟! یا دست هائى دارند که با آن چیزى را بگیرند (و کارى انجام دهند)؟! یا چشمانى دارند که با آن ببینند؟! یا گوش هائى دارند که با آن بشنوند؟! بگو: بت هاى خویش را که شریک خدا قرار داده اید (بر ضدّ من) بخوانید، و براى من نقشه بکشید، و لحظه اى مهلت ندهید!

در تاپیک زیر در مورد این آیات بحث شده، اما حقیقتش شخصاً پاسخهای تاپیک زیر برام قانع کننده نبود:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=55477
شاید لازمه توجیهی مثل آنچه جناب پارسامهر آوردند در نظر بگیریم. یعنی شاید استدلال با توجه به مخاطب صورت گرفته.

سعدی شیرازی;936682 نوشت:
در تاپیک زیر در مورد این آیات بحث شده، اما حقیقتش شخصاً پاسخهای تاپیک زیر برام قانع کننده نبود:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=55477
شاید لازمه توجیهی مثل آنچه جناب پارسامهر آوردند در نظر بگیریم. یعنی شاید استدلال با توجه به مخاطب صورت گرفته.

منم مطالعه کردم ولی قانع نشدم
شاید این استاد بتواند جواب قانع کننده داشته باشد

با تشکر

[=microsoft sans serif]

**گلشن**;936675 نوشت:
به نظرم قران در جایی می فرماید
این بتها اگر خدای شما هست صدایشان بزنید تا جواب بدهند
اگر جواب نداند پس بدانید که کر هستند و سخنان شما را نمی شنوند

من به عنوان یک فرد عامی اگر همین استدلال قران را درباره الله بکار ببرم
و الله را صدا بزنم می بینم که جواب نمی دهد
ایا من طبق استدلال خود قران نباید فکر کنم که خداوند الله صدای مرا نمی شنود ؟

باسلام و عرض ادب
پاسخ جناب وطاها در آن تاپیک به نظرم پاسخ خوبی است.

و طاها;815056 نوشت:
حالا باید ببینیم این ملازمه و استدلال، بر سبیل جدل است یا برهان ؟

یعنی این جمله ی پایین، یک واقعیت است که خدا هم قبول دارد یا تنها جزو مقبولات طرف مقابل (مشرکان) است ؟

آنچه ( یعنی خدایان ) ، قدرت بر جواب دارد حتما باید جواب بدهد ( با خواندنشان ) و اگر با خواندنش جواب ندهد نشانه ی نداشتن قدرت بر جواب گویی و در نتیجه نشان دهنده ی خدا نبودن است.

اگر این جملات و ملازمه مورد قبول خداوند نیز هست و بر سبیل برهان گفته شده است، پس در مورد خداوند(الله) نیز صادق است.
و اگر این جملات و ملازمه، تنها جزو مقبولات مشرکان است و مورد قبول خداوند نیست و بر سبیل جدل است، پس در مورد خداوند (الله) صادق نیست.
و اگر بر سبیل جدل باشد، این استدلال برای هر بت پرستی جواب گو نیست و تنها برای بت پرستانی جواب گو است که این ملازمه را پذیرفته باشند. ( یعنی میتوان بت پرستانی داشت که ملازمه یا قضیه ای را بپذیرند که مورد قبول خداست و در نتیجه از این استدلال برهند و برای آنها کارساز نباشد. و آن قضیه ی مورد قبول خدا این است که لازمه ی قدرت بر جواب دادن این نیست که جواب بدهد. )

به عبارت دیگر همانطور که در پستهای قبل تذکر داده شد، خداوند متعال مانند هر متکلم عاقل و حکیمی، به فراخور حال مخاطبش خطابی خاص می آورد.
البته گاهی خطابها عام است و برای همگان قابل استفاده است.
و برخی خطابها خاص است.

بعلاوه
با هم بارها گفته شد که کتاب قران کریم کتاب هدایت است و بزرگترین وجه اعجازش فصاحت و بلاغت است.
و یکی از وجوه این جنبه، بیانی است که مخاطب را در نظر بگیرد و به فراخور فضای بحث و مخاطب، خطاب را بیاورد.
بنابراین
نباید انتظار از قران کریم به عنوان یک کتاب علمی و فلسفی و .. باشد بلکه کتاب هدایت است و کتاب هدایت باید با مخاطبانش ارتباط برقرار کند.

موفق باشید.

صدیق;936820 نوشت:
باشد بلکه کتاب هدایت است و کتاب هدایت باید با مخاطبانش ارتباط برقرار کند.

سلام به استاد گرامی....بنده یک مثال می زنم...می خواهم نظر شما را جویا شوم....
فرض کنید که من پیامبر جدیدی هستم.از خدای حکیم سخن می آورم...سخنانم در نهایت استوار و حکمت است...بعد فرض کنید که شیعه از نظر من و خدایم حق نیست.و با توجه به این که یک سری از مخاطبان تصور دارند که هر انسانی در نهایت بی چیزی متولد می شود تا رشد کند و آزمایش شود... خوب حالا من می آم برای مخاطبانم اینطور سخن می گویم....می گویم چطور دوازده امام پشت سر هم، پدر فرزندی، یکی پس از دیگری امام می شوند و نکته اینکه باید هم امام شوند یا امامی بیاید، بعد بگویم آیا این جبر نیست، آیا اندیشه نمی کنید؟

خوب حالا این آیه و سخنی که آوردم را بررسی می کنیم...اولا خود بنده که از طرف خدا آمده ام و هر شیعه ای که یک ذره عقل و سواد داشته باشد، پاسخی برای آیه ی بنده می آورد، مثلا حرف از خلقت نوری می زند و اینکه امامان پیش از تولد آزمایش شده اند و امثال اینها....اما یک سری عوام و ساده لوح یا بهتر بگویم، بی سواد هستند که، این سخن را بشنوند خواهند گفت، خوب خدا ما را آفریده، از بدو تولد هیچ چیز نمی دانیم، آفریده که در این دنیا آزمایش بشویم و به کمال برسیم(در حالی که این حاصل جهل و بی سوادی آنهاست و نه حقیقت امر یا تنها حقیقتی و تفسیر از جهان).خود دوازده امام حالا چرا باید از بدو تولد معصوم باشند!!!!اینجا تضاد و اختلاف هست دیگر!!!جالب اینکه باید دوازده امام بدنیا بیایند...یعنی یک بایدی هست، باید دوازده امام بیایند که مفسر قرآن باشند....این یک جبر است دیگر!یعنی خدا جبرا دوازده نفر را بی دلیل از بدو تولد معصوم آفریده.این تضاد دارد با این داستان که خدا ما را بی سواد و بی عقل به دنیا می آورد تا آزمایش شویم و عالم شویم و به تکامل برسیم....پس حتما شیعه باطل است و ما اشتباه فکر می کردیم!!!!!
یعنی بنده اینجا آیه در حد و اندازه یک سری افراد ساده و بی سواد نازل کرده ام..که بنده از جهل آنها سوء استفاده کنم و آنها را از راه به در کنم!!!و آنها را مجذوب دین جدید خود کنم.....در حالی که می دانم، بنده تنها از جهل یک سری مخاطب استفاده کرده ام..می دانم که آن اظهار نظری که کردم از طرف اهل خرد و عالمان شیعه پاسخ دارد... اگر هم پاسخی دقیق نداشته باشد، کافی نیست که دین شیعه را با آن به چالش بکشانم.....
خوب با یک همچین توضیحاتی....اگر شمای شیعه بنده را در یک گوشه تنها گیر بیاندازید، یقه ی بنده را نمی گیری که چرا از جهل مردم استفاده کردی و چرا، داری مردم را به ناحق از راه به در می کنی

؟ ؟ ؟آیا شما مرا مفسد و شارلاتان نمی خوانید ؟ ؟ ؟آیا شما حکم اعدام مرا صادر نمی کنید ؟ ؟ ؟ ؟
خوب در مورد قرآن هم داستان همینطور است.قرآن نمی داند که خدا اگر هم بخواهد فرزندی داشته باشد، آنطور که مسیحیان و مشرکان می پندارند، اصلا نیازی به همسر ندارد
؟ ؟چه ارتباط منطقی ای هست بین فرزند داشتن خدا با همسر داشتن خدا ؟ ؟مگر این مریم مجدلیه نبود که بدون مرد، صاحب فرزند شده!!!عجب!!!!بدون مرد صاحب فرزند شد!!!آیا مسیحیان اندیشمند نه آن ساده لوحان و بی سوادان عوام، آیا نمی توانند پاسخی به پیامبر جور کنند ؟ ؟ ؟و اشکالات فراوان دیگر....شما خواهشن آن مثالی که بنده اینجا مطرح کردم...مثال شیعه و دوازده امام را پاسخ دهید...ممنون....پاسخی دقیق.

پس فکر نمی کنید که قرآن تنها یک سری شبهه های بی پایه و اساس مطرح می کند که مخاطبان بی سواد و ساده لوح را از راه به در بکند که اگر کسی مثلا از دین برگشته و مرتد، همچین کاری بکند، خود شخص شما اولین نفری خواهید بود که او را فریبکار، شبهه افکن، بی سواد و مفسد فی الارض خواهید صدا زد. و او را لایق اعدام می دانید.اما به قرآن که می رسد با منانت خواهید گفت، قرآن کتاب هدایت است و باید با مخاطبانش ارتباط برقرار بکند!!!

صدیق;936820 نوشت:
باسلام و عرض ادب
پاسخ جناب وطاها در آن تاپیک به نظرم پاسخ خوبی است.
نقل قول:
حالا باید ببینیم این ملازمه و استدلال، بر سبیل جدل است یا برهان ؟
یعنی این جمله ی پایین، یک واقعیت است که خدا هم قبول دارد یا تنها جزو مقبولات طرف مقابل (مشرکان) است ؟


سلام
مگر در روایات از جدل نهی نشده؟

به طور مثال:

قال الامام الرضا – علیه السّلام – : لا تُمارِیَنَ الْعُلَماءَ فَیَرْفُضُوک وَ لا تُمارِیَنَّ السُّفَهاءِ فَیَجْهَلُوک.
امام رضا – علیه السّلام – فرمودند: با علماء مراء و جدل مکن که تو را از پای درمی آورند و نیز با سفیهان مراء مکن که تورا به نادانی نسبت می دهند.
«منیه المرید، ص ۱۹۳»


عَنِ النَّبِیِّ – صلَی الله علیه و آله – قالَ: لا یَسْتَکمِلُ عَبْدٌ حَقِیقَهَ الْإیمانِ حَتّی یَدَعَ الْمِراءَ و إنْ کانَ مُحِقّاً.
پیامبر اکرم – صلَی الله علیه و آله – فرمودند: ایمان کسی کامل نمی گردد مگر آنکه مراء و جدل را ترک کند، گرچه حق با او باشد.
«بحار الأنوار، ج ۲، ص ۱۳۷»


عَنِ النَّبِیِّ – صلَی الله علیه و آله – قالَ: ذَرُوا الْمِراءَ فَاِنَّ اوّل ما نَهانِی عنه رَبِّی بَعْدَ عِبادَهِ الْأوْثانِ الْمِراءُ.
پیامبر اکرم – صلَی الله علیه و آله – فرمودند: مراء را کنار بگذارید، زیرا اولین چیزی که بعد از بت پرستی پروردگارم مرامورد نهی قرار داد، مراء و جدل بود.
«بحار الأنوار، ج ۲، ص ۱۳۸»

در آدرسهای زیر احادیث بیشتری در این زمینه ذکر شده:
http://makarem.ir/compilation/Reader.aspx?mid=814
http://tebyan-mobaleghin.ir/?cat=165

به نظرم این جواب کامل تر است
http://www.askdin.com/showthread.php?t=55477&p=818141&viewfull=1#post818141

در این صفحه بعد از کلی مخالفت کارشناس، سندی از آیت الله جوادی رو شد و بعد از آن سکوت و بسته شدن تاپیک...

اگر چه پاسخ ابتدایی به نظرم خوب است اما پاسخی که در لینک بالا آمده نیز خوب و بلکه بهتر است...
از جهتی بر میگردد به ضرورت بعثت انبیا ....

محی الدین;936539 نوشت:
مخاطب خاص این ردیه مسیحیان اند که البته گروه کوچکی هم نبوده و نیستند. آنها با اینکه برای خدای متعال همسری قائل نبودند مسیح را فرزند خدا می دانستند. قرآن با این بیان می خواهد بگوید طبق ساده ترین اصول انسانی خودتان فرزند داشتن خدا ، مردود است.

سلام
این مطلب شما را نفهمیدم، اتفاقا اگر به مسیحیان بگویند که خدا چون همسر ندارد نمی‌شود بچه داشته باشد انها می‌گویند که اگر لازمه‌ی بچه داشتن همسر داشتن بودن حضرت مریم سلام‌الله‌علیها هم باکره بچه‌دار نمی‌شدند ...
فکر کنم مثال مسیحیان به همین دلیل که گفتم اثبات کند که برخی از آیات قرآن لااقل در مقام ظاهر مخاطب خاص دارد، کما اینکه گاهی هم خطابش صریحاً به مؤمنان است که در نتیجه خطابش به کافران نیست و یا خطابش به کافران است که پس دیگر به مؤمنان نیست و گاهی خطابش به افراد خاصی هست مث اینکه به اهل بیت علیهم‌السلام می‌گوید شما را از هر رجسی پاک کردم و یا پیامش برای زنان پیغمبر است که اگر گناهی کنید جرمتان دو برابر زنان مؤمنه‌ی دیگر است و قص علی هذا ...
پارسا مهر;935717 نوشت:
سلام.... قرآن در خیلی آیات، خواسته که ادعا و اندیشه هایی رو زیر سوال ببره و مردود بشماره....من نسبتا خیلی روی این ردیه ها، دقت داشتم، خیلی هاشون به نظرم اصلا منطقی و عقلانی نیومدن، چطور انتظار می ره خدا اون ردیه ها رو مطرح کرده باشه....اما به یک روش می شه این ردیه های قرآن رو توجیه و معقول جلوه داد و از زیر فشار انتقاد ها رها شد....به این شیوه که بگیم اون ردیه ها تنها و تنها، مخاطبان خاصی رو هدف گرفته و بر مبنای دیدگاه مخاطبینی خاص مطرح شده....

سلام،
با توجه به مطالبی که در بالا گفتم فکر کنم جواب این سؤال شما هم واضح باشد ... بله حتماً برخی از آیات قرآن مخاطبان خاص دارند لااقل در مقام ظاهر آیات ... ادعا این است که در قرآن برای همه‌ی قشرها جواب کافی در همه‌ی زمینه‌ها هست، حالا یکی می‌گوید در همه‌ی زمینه‌های مرتبط با هدایت انسان و یکی دیگر می‌گوید که در همه‌ی زمینه‌ها به صورت مطلق اگرچه به خیلی از زوایای آن ما آگاه نباشیم ...

نقطه;937071 نوشت:
بله حتماً برخی از آیات قرآن مخاطبان خاص دارند لااقل در مقام ظاهر آیات ...

سلام...مشکل این نیست یا ایرادی بر این نیست که برخی آیات قرآن مخاطبان خاص دارند...بلکه مشکل این است که خدا از جهل طرف استفاده می گند، از تصور نادرست طرف مقابل استفاده می کنه....یا به عبارتی شبهات بی پایه و اساسی متناسب با مخاطب خود مطرح می کند که از جهلش استفاده کرده و او را از راهی که در آن است به در کند...این است که مشکل است....شما پست 23 را بخوانید، یا همان پست اول را می خواندید متوجه اشکال می شدید...نمی دانم متوجه اشکال و شبهه شده اید یا نه...بگذارید بنده یک مثال بزنم....فرض کنید، مخاطب من، در تصورش این است که محال است که یگ گروه بزرگی پس به حقیقت رسیدن از حقیقت روی بگردانند...این تصور مخاطب بنده است که نیاز به بررسی دارد...شاید اشتباه باشد...محال نیست که عده ای پس رسیدن به حقانیت از حقیقت روی برگردانن...حالا آیا به نظر شما رواست که من از این جهل و تصور طرف مقابلم استفاده کنم و به طرف بگویم که، شیعه حقیقت نیست، چون چطور ممکن است که همه کسانی که در غدیر با ولایت علی پیمان بستند، بعد از وقات پیامبر پیمان و حقیقت را کتمان کنند....به این نحو بنده مخاطبم را فریب بدهم و او را از راه به در بکنم...در حالی که اگر طرف مقابلم ساده لوح نبود، می توانست برگدد بگوید، خود قرآن می گوید که قوم بنی اسرائیل پس از دیدن آن همه معجزه از موسی، در غیبت موسی حق را زیر پا گذاشتند و گاوی را به خدایی گرفتند و دهان هارون را بستند....مشکل این است که خدا دقیقا به همین نحو سخن گفته....مثالش را هم در پست اول زدم، و آن ماجرای فرزند نداشتن خدا است...

[="Tahoma"][="Navy"]

نقطه;937071 نوشت:
این مطلب شما را نفهمیدم، اتفاقا اگر به مسیحیان بگویند که خدا چون همسر ندارد نمی‌شود بچه داشته باشد انها می‌گویند که اگر لازمه‌ی بچه داشتن همسر داشتن بودن حضرت مریم سلام‌الله‌علیها هم باکره بچه‌دار نمی‌شدند ...

سلام
برای اینکه زنی بخواهد مادر باشد باید فرزند از او متولد شود و اگر مردی بخواهد پدر شود باید با زنی زناشویی کند و از این زناشویی فرزند متولد شود بنابراین مریم می تواند مادر باشد چون مسیح ع از او متولد شد اما خدا پدر نیست چون همسری نداشته تا با او زناشویی کند. این بر مبنای باور خود مسیحیان است که از یک طرف مریم را مادر مسیح می دانند و از طرف دیگر خدای متعال را مبری از داشتن همسر می پندارند پس محور دلیل تحقق عنوان مادر و پدر بر اساس روابطی است که انسانها بین زن و مرد و فرزند قائل اند لذا نباید گفت چون مریم شوهر ندارد نباید فرزند داشته باشد بلکه باید گفت چون مسیح از مریم متولد شده مادر اوست اما چون خدا با زنی زناشویی نکرده پس پدر نیست در عین حال مریم می تواند بدون شوهر و به اعجاز الهی صاحب فرزند شود در حالیکه اعجاز خداوند در مورد خودش بی معناست.
اگر کمی بی پرده تر حرف بزنیم می گوییم : مسیحیان قائل هستند که مسیح به اعجاز از مریم متولد شده اما قائل نیستند مریم همسر خداست. خب چگونه ممکن است مریم همسر خدا (نعوذبالله) نباشد اما پدر مسیح باشد؟ اگر آنها می خواهند عنوان پدری برای خدا نسبت به مسیح قائل باشند باید قائل به همسری مریم برای خدا (نعوذبالله) نیز باشند در حالی که نیستند. پس تحقق فرزند برای مریم به اعجاز برای آنها مشکلی ندارد عنوان مادر هم بی اشکال است اما عنوان پدر برای خدا با حساب مسیحیان درست نیست چون نه مریم همسر خداست و نه رابطه ای بین آنها بوده همچنانکه در تحقق پدری باید باشد. عنوان صحیح خداوند متعال در مورد مسیح ع همان عنوانی است که در رابطه با دیگران دارد که همان خالقیت است همچنانکه قرآن کریم تاکید می فرماید.
ذلک مما علمنی ربی فله الحمد
یا علیم[/]

نقطه;937071 نوشت:
این مطلب شما را نفهمیدم، اتفاقا اگر به مسیحیان بگویند که خدا چون همسر ندارد نمی‌شود بچه داشته باشد انها می‌گویند که اگر لازمه‌ی بچه داشتن همسر داشتن بودن حضرت مریم سلام‌الله‌علیها هم باکره بچه‌دار نمی‌شدند ...

حالا که حرف از فرزند داشتن خدا شد...من متنی که قبلا توی یک تاپیک دیگه نوشته بودم رو اینجا خلاصه می کنم....البته برای بعضیا که دنبال جوابن نه کسایی که خدا را با بقالی سر کوچشون مقایسه می کنن و در حد و اندازه بقالی سر کوچشون از خدا دفاع می کنن و سخنانشون رو توجیه می کنند....

اگر به فرض در ذهنیت مسیحیت این بوده که هیچ موجودی چه خدا باشد و چه غیر خدا باشد نیاز به همسر دارد برای فرزند آوری، که این امر خیلی بعیده...خیلی بعیده که مسیحیت مثلا دو دوتا چهار تا نکرده باشه که اگر موجود برای همسر داشتن نیاز به همسر داره، پس خدا جچطور بدون همسر صاحب فرزند شده!!!!!!این خیلی بعیده و این فرض ابله فرض کردن طرف مقابله...حالا ما فرض می گیریم که در ذهنیت مسیحیت اینگونه بوده که موجودی بدون همسر نمی تواند صاحب فرزند شود...خوب این باور و عقیده جزء اصول دین مسیحیت هست؟؟چرا خدا باید به این توهم و باور اشتباه عوامانه و ساده لوحانه استناد کند تا یک اصل دینی که فرزند داشتن خداست رو زیر سوال ببره....این استفاده از جهل مخاطب و شبهه بی پایه و اساس مطرح کردن است که بنده در پست های پیشین مثالش را زدم...اگر خود بنده بخواهم به این شیوه شیعه را زیر سوال ببرم....همین حضرات که از قرآن دارند دفاع می کنند، اول کس خواهند بود که مرا دشنام می دهند که دارم مردم ساده لوح را از راه به در می کنم!!!!به هر حال ما از این اشکالات صرف نظر می کنیم...مسیحیت خیلی خوشگل و تر و تمیز به خدای محمد می گوید، دستت درد نکنه...ما برای خدا بدون همسر فرزند قائل بودیم در حالی که در پس ذهنمان، موجودی بدون همسر را محال میدانستیم که صاحب فرزند شود...خیلی خوب دست خدا درد نگنه، ما در ذهنیتمان نسبت به فرزند آوری تجدید نظر می کنیم و می پذیریم که هر موجودی بدون همسر می تواند صاحب فرزند شود والسلام نامه شد تمام...خدا دستت درد نکنه که دین مسیحیت را تقویت کردی . ما را از جهل بیرون آوردی...اما خدا چطور بدون همسر می تواند صاحب فرزند شود؟؟آیا این چیز عجیبی است؟؟و می توانند بگویند:
اگر دلیل عدم فرزند داشتن خدا نداشتن یک جفت خود است به شکل مرد با این فرض که خدا زن است.... باید جواب داد، چطور می شود حضرت مریم که جفتی نداشت باردار شود و صاحب فرزند شود ولی خدا نتواند؟؟

اگر دلیل عدم امکان فرزند داشتن خدا نداشتن یک زن است در حالی که خدا مرد فرض شود.....باید جواب داد، این هم چیز عجیبی نیست....چطور زنی می تواند بدون آنکه با مردی که نقش به سزایی در بارداری دارد، آمیزش کند، باردار شود و صاحب فرزند شود، ولی خدای قدرتمند و قادر نمی تواند بدون آنکه زنی داشته باشد صاحب فرزند بشود؟خدا توبه توبه!!! نهایت این است که خدا یک رحم خلق می کند و فرزندش را در آن به دنیا می آورد یا برای اینکار فرشته ای می آفریند...اصلا چه نیازی به رحم هست....فرزند خدا بدون طی کردن دوران بارداری متولد می شود، به همین سادگی....

خلاصه این آیه را با این تفاسیر جلوی مسیحیان مطرح نکنید، بالاتر از اون ادعا نکنید که این آیه را خدایتان نازل کرده که هم به ریش خودتان و هم به ریش خدایتان می خندند!!!!

پارسا مهر;937132 نوشت:
اگر به فرض در ذهنیت مسیحیت این بوده که هیچ موجودی چه خدا باشد و چه غیر خدا باشد نیاز به همسر دارد برای فرزند آوری، که این امر خیلی بعیده...خیلی بعیده که مسیحیت مثلا دو دوتا چهار تا نکرده باشه که اگر موجود برای همسر داشتن نیاز به همسر داره، پس خدا جچطور بدون همسر صاحب فرزند شده!!!!!!ا

در سایت پرسمان توضیح داده شده که استدلال این آیه حالت جدل داره. اما مخاطبش مسیحیان نیستند، بلکه مشرکان اند. اونها برای خدا فرزند قائل بوده اند اما اعتقاد به وجود همسر برای خدا نداشته اند.
http://www.porsemanequran.com/node/24942

سعدی شیرازی;937142 نوشت:
اما مخاطبش مسیحیان نیستند،

مرسی...درسته، اتفافا منم پیشتر حدس می زدم که مخاطبان مشرکان باشند.. فکر کنم چون کاربر محی الدین چه در این تاپیک و چه دوستان دیگر در تاپیک پشین و مرتبط با این تاپیک به مسیحیت اشاره کردن...منم ناخودگاه، مسیحیت را در حرفم در نظر گرفتم...ولی به هر حال، چه مخاطبان مسیحیت باشند چه مشرکان بنده نمی تونم بپذیریم که خدا با توجه به مخاطب یک شبهه و بی پایه مطرح کنه، حالا اسمش رو می زارید جدل فرقی نمی کنه، جالبه اگر هم جدل بوده باشه، می بینید که روایات ما رو از جدل نهی کردن... اصلا طبیعی که جدل با این شکل و شمایل شایسته ی خدا نیست....

پارسا مهر;937163 نوشت:
مرسی...درسته، اتفافا منم پیشتر حدس می زدم که مخاطبان مشرکان باشند.. فکر کنم چون کاربر محی الدین چه در این تاپیک و چه دوستان دیگر در تاپیک پشین و مرتبط با این تاپیک به مسیحیت اشاره کردن...منم ناخودگاه، مسیحیت را در حرفم در نظر گرفتم...ولی به هر حال، چه مخاطبان مسیحیت باشند چه مشرکان بنده نمی تونم بپذیریم که خدا با توجه به مخاطب یک شبهه و بی پایه مطرح کنه، حالا اسمش رو می زارید جدل فرقی نمی کنه، جالبه اگر هم جدل بوده باشه، می بینید که روایات ما رو از جدل نهی کردن... اصلا طبیعی که جدل با این شکل و شمایل شایسته ی خدا نیست....

البته جناب پارسا مهر
این موارد در میان مردم خیلی فراوان دیده میشه
که وقتی می بینیم کسی مسلمات و بدیهیات ما را قبول نداره
می گیم باشه اشکالی نداره
از انچه خودت قبول داری استفاده می کنم و ثابت می کنم که اشتباه فکر می کنی

یعنی در این موارد که اثبات دیگر کارایی ندارد ناگزیر از جدل هستیم

ایا شما شیوه دیگری می شناسید ؟

**گلشن**;937190 نوشت:
این موارد در میان مردم خیلی فراوان دیده میشه
که وقتی می بینیم کسی مسلمات و بدیهیات ما را قبول نداره
می گیم باشه اشکالی نداره
از انچه خودت قبول داری استفاده می کنم و ثابت می کنم که اشتباه فکر می کنی

یعنی در این موارد که اثبات دیگر کارایی ندارد ناگزیر از جدل هستیم

ایا شما شیوه دیگری می شناسید ؟


البته من به کل منکر این نیستم که جدل شیوه ای به جا هست و منطقیه که استفاده بشه...ولی جدل شرط و شروطی داره، جا و مکان و هدف داره...که در قرآن اون شرط و شروط رعایت نشده، اگر در موردی رعایت شده خوب حرفی در اون یک مورد نیست که این موارد اصولا خیلی نادر به نظر می رسند...
جدل اصولا نمی تونه یک عقیده رو باطل کنه...نهایت چیزی که جدل قادر به انجامشه اینه که نشون بده، راه رسیدن به اون باور و عقیده درست و به خوبی سنجش نشده بوده و قدم کج گذاشته شده...
مثلا فرض کنید من وارد یک جمعی می شم، اون جمع اینطور استدلال می کنن، می گن، هر چیزی دقت کنید، هر چیزی نیاز به علت داره، پس این دنیا هم نیاز به علت داره و علتش خداست...من بخوام به مانند قرآن وارد عمل بشن...باید بگم، چطور خدایی می تونه وجود داشته باشه که علتی نداره!!!! خود شما می گید که هر چیزی نیاز به علت داره، خدا هم یک چیزه، پس باید نیاز به علت داشته باشه... پس با این حساب باید بپذیرید که خدا وجود نداره!!!! ولی آدم عاقل اینجا می گه، شما یکی از راه های رسیدن به خدا که یک روش ساده لوحانه و عوامامانه هست رو باطل کردید...شما فقط این موضوع رو برای خداباور واقعی باطل کردید که "هر چیزی نیاز به علت داره" دیگه ثابت نکردی که خدا وجود نداره...
طبیعی هست که این دست مجادلات که توضیحشون دادم، شایسته خدا نیست، و من هم اسم این جور جدل رو می زارم، شبهه ی بی پایه و اساس مطرح کردن که از خدا بعیده همچین کاری...
حالا شما به این آیه نگاه کنید، خدا می خواد ریشه ی اعتقاد به فرزند داشتنشو بزنه....می گه چگونه و از کجا خدا را فرزندی باشد در حالی که همسری نبوده!!!

بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّي يَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ
پدیدآورنده بی سابقه و بی الگوی آسمان ها و زمین است ، چگونه و از کجا او را فرزندی باشد در حالی که او را همسری نبوده! و همه چیز را او آفریده و او به همه چیز داناست.

خوب طبیعی هست که اگر در این آیه جدلی هست با هدف زیر سوال بردن فرزند داشتن خدا، آن جدل نا کارآمد است.... ما گفتیم که جدل با اون شکل و شمایل نمی تونه اصل یک باور رو از ریشه بزنه...
اگر در جدل می خواهید نشون بدید که اصل اعتقادتون سسته، این انصاف و منطقی نیست که، یک باور و ذهنیت و تصور رو پیش بکشیم و بگیم که ببینید، این ذهنیت و باور با او اصل زیربنایی نمی خونه ها!!!خوب که چی نمی خونه؟باید نتیجه بگیریم که اون اصل دینمون باطل بوده؟؟؟طبیعتا خیر....ما نهایت می تونیم بگیم، اون تصور و ذهنیتمون باطل بوده و اشتباه بوده نه اون اصل دینمون....اینجوری که بخواهیم حساب کنیم عملا جدل برای زیر سوال بردن یک اصل دین، مثل اینکه آیا عیسی پسر خدا هست یا نه، آیا فرشتگان به قول مشرکان، دختران خدا هستند یا نه، کار شایسته ای نیست...این حرف هایی که می زنم به نظرم بدیهیه....حالا من خیلی تعجب می کنن که حضرات،چطور شایسته ی خدا می دانند که آیه ی بالا رو مثال می زنن که خدا برای اینکه نشون بده فرزندی نداره، از ذهنیت و تصور حریف استفاده کرده و به قولی جدل کرده!!!!!
در جدل هایی که خدا مطرح می کنه، خدا از جدل و نشان دادن یک تضاد، می خواهد اصل اون باور رو زیر سوال ببره و منطقی و عقلی هست این دست جدل ها، کار عوام و ساده لوحان هست...

پارسا مهر;937076 نوشت:
سلام...مشکل این نیست یا ایرادی بر این نیست که برخی آیات قرآن مخاطبان خاص دارند...بلکه مشکل این است که خدا از جهل طرف استفاده می گند، از تصور نادرست طرف مقابل استفاده می کنه....یا به عبارتی شبهات بی پایه و اساسی متناسب با مخاطب خود مطرح می کند که از جهلش استفاده کرده و او را از راهی که در آن است به در کند...این است که مشکل است....شما پست 23 را بخوانید، یا همان پست اول را می خواندید متوجه اشکال می شدید...نمی دانم متوجه اشکال و شبهه شده اید یا نه...بگذارید بنده یک مثال بزنم....فرض کنید، مخاطب من، در تصورش این است که محال است که یگ گروه بزرگی پس به حقیقت رسیدن از حقیقت روی بگردانند...این تصور مخاطب بنده است که نیاز به بررسی دارد...شاید اشتباه باشد...محال نیست که عده ای پس رسیدن به حقانیت از حقیقت روی برگردانن...حالا آیا به نظر شما رواست که من از این جهل و تصور طرف مقابلم استفاده کنم و به طرف بگویم که، شیعه حقیقت نیست، چون چطور ممکن است که همه کسانی که در غدیر با ولایت علی پیمان بستند، بعد از وقات پیامبر پیمان و حقیقت را کتمان کنند....به این نحو بنده مخاطبم را فریب بدهم و او را از راه به در بکنم...در حالی که اگر طرف مقابلم ساده لوح نبود، می توانست برگدد بگوید، خود قرآن می گوید که قوم بنی اسرائیل پس از دیدن آن همه معجزه از موسی، در غیبت موسی حق را زیر پا گذاشتند و گاوی را به خدایی گرفتند و دهان هارون را بستند....مشکل این است که خدا دقیقا به همین نحو سخن گفته....مثالش را هم در پست اول زدم، و آن ماجرای فرزند نداشتن خدا است...

سلام،
تصور شما آیا این است که خداوند مطابق با جهل مخاطبانش مطلبی اشتباه را که خودش هم می‌دانسته است اشتباه است را گفته است که فقط آن‌ها دست از آن ادعاهایشان بردارند، یا اینکه خداوند مطلبی درست را طوری بیان کرده است که آن جاهلان به اندازه‌ی علمی که دارند برداشت مورد نظر خدا را داشته باشند و دست از ادعاهای باطل خود بردارند؟
اگر منظور شما مورد اول باشد ما این را قبول نداریم ... یعنی گزاره‌های قرآن همگی درست و دقیق هستند، حالا یک نفر شاید اصلاً منظور خدا را نفهمد و فکر کند که بیان منتسب به خداوند است که اشتباه است (جواب غلط از راه غلط)، یک نفر دیگر هم شاید همچنان منظور خدا را نفهمد ولی اشتباهاً فکر کند که فهمیده و اشتباهاً هم فکر کند که آنچه که برداشت کرده است درست است و نتیجه بگیرد که حرف قرآن به این دلایل (که بعداً معلوم می‌شود اشتباه بوده‌اند) درست است (جواب درست ولی از راه غلط، مثل کسی که ۶۴ را تقسیم بر ۱۶ می‌کند و ۶ ها را از صورت و مخرج کسر ساده می‌کند و به ۴ می‌رسد که جوابش درست است ولی روش تقسیم‌کردنش اشتباه بوده است) ... یک نفر هم ممکن است منظور خداوند را درست بفهمد و آن را تأیید کند (جواب درست از راه درست) ...

بگذارید یک مثال بزنم، برای مثال در قرآن آمده است که «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً ۖ إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ»، برای شیعیان این امر مسلّم است که آزر عموی حضرت ابراهیم علیه‌السلام بوده است و نه پدر ایشان ولی در این آیه به عنوان پدر برای ایشان یاد شده است، ما معتقد هستیم انبیاء علیهم‌السلام از نسل پاکان و موحدان بوده‌اند و گروهی فکر می‌کنند این آیه و آیاتی مشابه آن از قرآن اثبات می‌کند که ما در اشتباه هستیم، حال آنکه مطابق روایات وارده به ما گفته شده است که این آیات مطابق با عرف صحبت کردن قوم حضرت ابراهیم علیه‌السلام بوده است که اگر پدری فوت می‌کرد و برادر او سرپرستی فرزندانش را به عهده می‌گرفت کودکان او به عمویشان خطاب پدر می‌کرده‌اند! ظاهراً در این آیه خداوند جهل دشمنان ما را وسیله‌ای قرار داده تا ایشان بتوانند با تکیه بر جهلشان به تنزیل و بر اساس علم ناقص خودشان ما را نزد خودشان و طرفدارانشان محکوم به ضدیت با قرآن و در جهالت و گمراهی دور معرفی نمایند ... حالا گروهی از شیعیان می‌گویند که کلام خدا درست است و غلط نیست فقط بیانش متفاوت است از آنچه که یک مخاطب عادی ممکن است به ذهنش خطور کند (چون همینطوری کسی به ذهنش نمی‌رسد که شاید این نقل قول خداوند از زبان حضرت ابراهیم علیه‌السلام مطابق با عرف زبانی قوم ایشان بوده باشد، که البته این مطلب در برخی جاهای دیگر قرآن هم هست)، اما کسانی از شیعیان هم هستند که می‌گویند که حتی با این اوصاف هم خداوند مطلب خلاف واقعی را نگفته است و حتی بدون توجه به آن عرف خاص هم همچنان عبارتش دقیق و درست است و استنادش به یک عرف اشتباه نیست، چه آنکه اصولاً «أب» با «والد» فرق می‌کند، همانطور که «امّ» هم لزوماً همان «والدة» نیست، و اصلاً آیاتی مشابه این آیه کمک می‌کند تا همین تفاوت‌ها را بهتر دریابیم و تنها کسانی که قرآن را سطحی یاد می‌گیرند است که در چنین مسائلی گیر می‌کنند ... می‌بینید ظاهراً قرآن کلامی را به کار برده است که در آن از اشتباه اصطلاحی و لفظی یک قوم استفاده شده است، این اشتباه اصطلاحی هم گروهی را در مقابل شیعیان جریء می‌کند و گمان می‌کنند که نظریات دینی خودشان درست است که پدر یک پیامبر ممکن است مشرک هم باشد و خلاصه به اشتباه می‌افتند و جهلشان می‌شود جهل مرکب که نمی‌دانند و نمی‌دانند که نمی‌دانند و یکی از عمده‌ی دلایلشان هم استنادشان به همین آیه و آیاتی دیگر از قرآن خداست، ولی برای کسانی که باورهایشان را از مجرایی صافی گرفته باشند هم از یک جهت این آیه خیلی دقیق و درست است و هم از جهت دیگر با دقت در آن می‌توان از علم و هدایت قران استفاده‌ی بیشتری کرد ... قرآن هدیً للمتقین است بخاطر همین ... کسی که در ولایت طاغوت باشد نور علمی هم درش باشد از او به تدریج گرفته می‌شود و یخرجونهم من النور الی الظلمات

اصلاً متشابهات قرآن کارشان همین است که کسی اگر بخواهد بر اساس همین قرآن فساد کند بتواند، مهم این است که در خود قران گفته شده است که علم به تأویل قرآن و شارح حقیقی قران چه کسانی هستند ...


[/HR]
در مورد بحث بچه‌دار نشدن به علت نداشتن همسر جناب محی‌الدین درست می‌فرمایند و من اشتباه کردم چون توجه نکردم که در آیه آمده است صاحبة و نه همسر آنطور که ما در فارسی بدون رعایت مذکر و مؤنث کلمات آن را به کار می‌بریم ... مثال بدون همسر بچه دار شدن حضرت مریم علیهاالسلام از همین جهت مثال اشتباهی است ... صاحبة مؤنث است و مؤنث جنس زاینده است و این فرق دارد با اینکه حضرت مریم سلام‌الله‌علیها بدون شوهر داشتن بچه‌دار شوند، در واقع سؤال این است که خداوند اگر بخواهد فرزندی داشته باشد این فرزند از کجا ظاهر می‌گردد و پدید می‌آید؟ ... مگر اینکه بلاتشبیه مثل پینوکیو باشه که پدر ژپتو ساختتش، ولی اینکه دیگه بچه نیست و معلومه که مخلوق هست ... حتی خود خداوند هم در قرآن به این نظریه‌ی فرزند داشتن به سبک اینکه پدر ژپتو پسر داشت اشاره کرده و آن را رد نموده است «لَّوْ أَرَادَ اللَّـهُ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَىٰ مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ۚ سُبْحَانَهُ ۖ هُوَ اللَّـهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» و دلیل رد کردن آن را هم منزه بودن ساحت خودش از نقایص معرفی نموده است، در آیات دیگر این تنزیه خود را بازتر کرده و فرموده است «قَالُوا اتَّخَذَ اللَّـهُ وَلَدًا ۗ سُبْحَانَهُ ۖ هُوَ الْغَنِيُّ ۖ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ»، یعنی اتخاذ کسی از خلوقات به عنوان فرزند نشان از نیاز داشتن به آن فرزند می‌باشد ... وقتی که اگر بگوییم خداوند مخلوق دارد خوب است ولی اگر بگوییم خداوند نعوذبالله فرزند دارد بد است این نشان می‌دهد که فرزند باید فرقی اساسی با مخلوق داشته باشد ... به پاره‌ای از این تفاوت‌ها می‌توان از توضیحاتی که اهل بیت علیهم‌السلام در ذیل سوره‌ی توحید و یا در ذیل برخی احکام شرعی بین عبد و مولا و بین فرزند و پدر داده‌اند پی برد ...


[/HR]
با این اوصاف اگر بخواهیم سؤال درستی پرسده باشیم سؤال درست این نیست که چرا خداوند مطابق با علم گذشتگان که مخلوط به اشتباه بوده است از جملات علمی همان‌ها که خیلی‌هایشان امروز دیگر منسوخ شده است برای هدایت بندگانش استفاده کرده است، چون این ادعا که خدا چنین کرده باشد برای ما قابل قبول نیست، ولی می‌توان پرسید که چرا خداوند همان جملات درستی که بیان کرده است را طوری بیان کرده است که هر کسی مطابق علم ناقص خودش برداشتی از آن بکند و چرا توضیح کافی و وافی در هر زمینه نداده است که همه از راه درست به جواب درست برسند؟
در موضوع هدایت به سمت مسیر حق و دین حق جواب این است که راه درست برای این هدایت فطرت است، کسی که به دلایل سطحی ایمان بیاورد اگرچه به جواب درست رسیده است ولی این ایمان او ایمانی مستودع است و به همان سادگی که به آن رسید در آزمایش‌های تعبیه شده از دست خواهد داد مگر آنکه بعد از اظهار ایمانش دوباره از راه درستش ایمان بیاورد ... (در این صورت اگر ایمانش را از دست بدهد بخاطر از دست دادن حجتش برای ایمان آوردن نبوده است بلکه بخاطر غفلت از حجتش که همان فطرتش بوده است اینطور شده است، از دست دادن با فراموش کردن متفاوت است اگرچه نتیجه‌ی هر دو ظاهراً یکسان باشد)
در موضوعات دیگر اهمیت این مطلب تا حدود زیادی کاهش می‌یابد ... با این وجود راه درست استفاده از قرآن در خود قرآن آمده و در روایات سنی و شیعه هم آمده که ثقلین باید در کنار هم باشند ... حالا ممکن است یک نفر ثقلین را قبول داشته باشد و هر جا برایش سؤالی پیش می‌آید هم به این دو ثقل مراجعه نماید ولی گاهی هم ممکن است پیش بیاید که نداند و سؤالی هم برایش پیش نیاید و فکر کند که می‌داند و در نتیجه به ثقلین رجوع نکند، برای چنین کسی بر اساس همان قرآن و روایات باورهایی شکل می‌گیرد که خدا می‌داند که اشتباه هستند ولی این اشخاص هم نزد خداوند قاصر محسوب می‌گردند و نه مقصر ... راه حل این مشکل را هم برای ایشان اینطور گذاشته است که شما به آنچه که می‌دانید عمل کنید تا خداوند آنچه نمی‌دانید ولی نیاز دارید را به شما آموزش دهد ... به قول مرحوم آیت‌الله بهجت اگر کسی چنین بکند حتی بدون آنکه استادی داشته باشد درب و دیوار خانه و خیابان معلم او می‌شوند، دارد در خیابان راه می‌رود یکهو متوجه موضوعی می‌شود و شبهه‌ای در ذهنش شکل می‌گیرد و اگر دنبال آن برود پاسخش را به اندازه‌ی مورد نیازش و به اندازه‌ی سطح درکش می‌گیرد ... و تا زمان مرگش هم این اتفاق شاید بارها و بارها برایش بیفتد و هر بار به منظور خداوند از آیات بهتر و بیشتر مطلع گردد ...
ظاهراً این راهی است که خداوند برای هدایت تدریجی بندگانش انتخاب کرده است و نخواسته است همه‌ی جواب‌ها از ابتدا شسته و رفته و به صورت نکته‌ای به همراه آزمون کتبی انتهای هر فصل ارائه شود ... با این سبک امید اینکه آنچه فهمیده می‌شود در عمق جان شخص اثر بگذارد و فقط مغزش با مسائل درگیر نشود بیشتر است ...

حالا فعلاً همینها به ذهنم رسید ... اینها جواب سؤال شما را برایتان می‌دهند؟

راستی اینکه فرمودید:

پارسا مهر;937163 نوشت:
بنده نمی تونم بپذیریم که خدا با توجه به مخاطب یک شبهه و بی پایه مطرح کنه، حالا اسمش رو می زارید جدل فرقی نمی کنه، جالبه اگر هم جدل بوده باشه، می بینید که روایات ما رو از جدل نهی کردن

جدال غیراحسن است که نهی شده است، جدال احسن نهی نشده است و توصیه هم شده است، جادلوهم به التی هی احسن ... جادلوهم فعل امر است ... هم خدا در قرآن جدال احسن کرده است و هم اهل بیت علیهم‌السلام به کرات جدال احسن کرده‌اند ...
در جدال احسن هم می‌دانیم که فرض محال خودش محال نیست، چیزی که محال نباشد باطل نیست و می‌تواند حق باشد و استناد به حق برای خداوند عیب نیست ... مشکل فرضیات و پیش‌فرض‌های غلط در جایی است که شخص بخواهد بر روی این فرضیات غلط ساختمانی از باورها را ساخته و آن‌ها را به عنوان باورهای درست بپذیرد ...
محی الدین;937107 نوشت:
سلام

سلام،
بله حق با شماست، ممنون

[=microsoft sans serif]پرسش: قران کریم در موارد متعدد، دلایلی برای ابطال نظر مخالفان خود بیان میکند که به نظرم نادرست و غیر منطقی است. مثلا فرزند نداشتن خداوند را مستند به همسر نداشتن او معرفی میکند یا در مورد تحدی، ناتوانی دیگران از اوردن مانند خودش را دلیلی بر این میداند که این کتاب از جانب خداوند داست. بنابراین باتوجه به این ایرادها، ایا هنوز میتوان قران را کتابی از جانب خداوند دانست؟

پاسخ:
[=microsoft sans serif]در پاسخ سوال شما ابتدا لازم است به چند نکته دقت شود:
م1. قران کریم کتاب هدایت است نه کتاب فلسفه و کلام و .....
م2. مخاطبان قران کریم از انواع و اقسامی از انسانها هستند.
م3. قران کریم لازم است برای تمام انسانها کتاب هدایت باشد.

در نتیجه
به فراخور حال مخاطبان و میزان درک آنها لازم است اسباب هدایت آنان فراهم شود.
به همین جهت، قران کریم از توحید خود به شیوه های مختلف یاد میکند یا از فرزند نداشتن خود به چند شیوه.
مثلا گاهی برای فرزند نداشتن صرفا بیان میکند که :لم یلد«فرزندی ندارد»(سوره توحید، 3)
گاهی نیز استدلالی اقامه میکند بدین صورت که «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ» «پديد آورنده آسمان‌ها وزمين اوست وهنگامى كه فرمان (وجود) چيزى را صادر كند، فقط مى‌گويد: باش! پس (فوراً) موجود مى‌شود»(انعام/101)

یک بیان میتواند برای خواص باشد و یک بیان برای عوام.
اما به جهت نکته 2، نمیتواند انتظار داشت که همه بیانات قران کریم برای خواص باشد.
بخصوص با توجه به این نکته که بیشتر مخاطبان قران کریم در آن دوره و زمان و حتی امروزه، انسانهای عامی و کسانی هستند که از درک مباحث عمیق دینی ناتوان هستند و به ظواهر اکتفا میکنند.

پس هیچ اشکالی ندارد که کتاب هدایت و معجزه جاودان از این گونه بیانات داشته باشد.

اما در مورد دلالت معجزه بر اثبات نبوت
[=microsoft sans serif]دلیل این مسئله آن است که به نظر عقلای عالم و نوع انسانها(نه فقط عوام الناس و انسانهای ساده)، بین معجزه بودن و خارق العاده بودن، ملازمه وجود دارد.
اصولا معجزه نیز بدین معناست:
کاری خارق العاده که از سوی نبی انجام میشود و همراه با تحدی و ادعای نبوت است.

حال این عمل به چه صورتی انجام شده است؟
چند احتمال وجود دارد:
به قدرت الهی توسط نبی راستین.
به قدرت الهی ولی توسط شخصی دروغگو.
به قدرت یک موجود شرور.
به قدرت یک انسان.

احتمال چهارم درست نیست چرا که در این صورت باید دیگران نیز بتوانند از آن قدرت بهره مند شوند.

احتمال سوم و دوم نیز درست نیست چرا که با صفت حکمت الهی منافات دارد. زیرا
یا خداوند پیامبران دیگری را همراه با معجزه فرستاده است. در این صورت، دادن قدرت به شخصی دروغگو برای انجام کار خارق العاده شبیه معجزه یا ممانعت نکردن از قدرتی که موجودی شریر به او داده است، باعث میشود که مردم به آن شخص نیز ایمان بیاورند و در نتیجه گمراه شوند.
یا هیچ پیامبری را همراه با معجزه نفرستاده است که در این صورت، هیچ راهی برای تشخیص پیام اوران الهی برای مردم وجود ندارد و در نتیجه هدف او در ارسال پیامبران نقض میشود.
یا اصلا پیامبری را ارسال نکرده است که در این صورت هم هدف خداوند در افریدن انسانها با نفرستادن پیامش به بندگانش نقض میشود.

پس تنها احتمال اول باقی میماند که مطلوب ماست.

بنابراین
عدم توانایی انجام این عمل توسط انسانهای دیگر نشان از آن دارد که این کار از جانب خداوند است و بر اساس قدرت اوست.

موضوع قفل شده است