جمع بندی جایگاه و کیفیت عصمت در قرآن

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جایگاه و کیفیت عصمت در قرآن

جایگاه معصومیت پیامبر اکرم (ص) در قران

در قران مانند پیامبران گذشته پیامبر اسلام را بارها ستایش میکند ولی همچون انبیاء گذشته ایشان را مطلقا مبرا از خطا ندانسته و عالم مطلق نمی داند که در زیر ایات مربوطه بیان میشود :
ایات مربوط به قبل از رسالت
«...و تو را گم کرده نیافت و هدایت کرد ......»
(ضحی/۶تا۱۱)
«ایا ما تو را شرح صدر عطا نکردیم و بار سنگین گناه را از تو دور نساختیم در صورتی که بارسنگین ممک بود پشت تورا گران دارد ..»
(شرح/۱تا۶)
ایات مربوط به دوران رسالت
«ای رسول خدا تو را ببخشد چرا پیش از انکه دروغ گو از راست گو بر تو معلوم شود به انان اجازه دادی ...»
(توبه /۴۳و۴۴ )
«پس هرگاه از وسوسه شیطان بر تو رنج و فسادی رسد به خدا پناه بر...»
(فصلت/۳۶)
توبیخ به خاطر گرفتن فدیه
(انفال /۶۷تا۷۰)
«ما قران را مکرر بر تو قرائت میکنیم تا تو فراموش نکنی »
(الاعلی/۶)
«ای رسول ما تو را به فتحی اشکار در عالم فیروز می گردانیم تا از گناه گذشته و اینده تو در گذریم .»
(فتح/۲)
«ای رسول ...خدا را به بزرگی یاد کن و لباس از هر عیب و الایش پاکیزه دار و از نا پاکی به کلی دوری گزین ...»
(مدثر/۱تا۷)
«بگو من مالک نفع و ضرر خویش نیستم مگرانچه خدا برمن خواسته و اگر من از غیب خبر داشتم بر خیر و نفع خویش همیشه می افزودم و هیچ گاه زیان نمی دیدم »
(اعراف/۱۸۸)
«اگر ما میخواستیم حقیقت را به وحی بر تو اشکار می ساختیم تا به باطن انها از سیمایشان پی برده ودر طی سخن کاملا بشناسی »
(محمد/۳۰)

بنابراین مبعوث شدن در قران نشانه این نیست که انبیا به کمال رسیده اند بلکه نشان از این دارد که انان تازه وارد مرحله تازه ای از انسان سازی شده اند و این سیر تکاملی برای بشر راه بی انتهای است .درقران به وفور ایاتی وجود دارد که نشان میدهد که پیامبر (ص) تحت تعلیم بوده نه چنان که ما فکر میکنیم مسیر تکاملی ایشان تمام شده و ایشان همه چیز تمام بوده اند که در ادامه به برخی از ایات اشاره میشود :

توصیه به نماز شب و شب زنده داری (مزمل /۱تا۸)
پناه بردن به خدا قبل از تلاوت ایات قران (نحل/۹۸)
هشدار به پیامبر در مورد مدارا و مداهنه با دشمنان (قلم /۹تا۱۰)
هشدار به اینکه مبادا مانند حضرت یونس در عذاب امت تعجیل بفرمایند (قلم/۴۸)
اشاره به این که اگر لطف خدا نبود ممکن بود مخالفان پیامبررا از راه صواب دور کنند (نسا/۱۱۳)
هشدار به اینکه مبادا برخی ایات را ابلاغ نکند (هود /۱۲)
اشاره به اینکه اگر لطف خدا نبود ممکن بود به مشرکان تمایل کند و فریب انها رابخورد (اسرا /۷۳تا۷۵)
هشدار به اینکه مبادا به جلوه های دنیا اندک تمایلی نشان دهد (طه/۱۳۱)
توصیه به چگونگی مباحثه و نحوه مناظره با مخالفان (نحل/۱۲۵)
.......

[h=2][/h]

عرض سلام و خسته نباشید
در خصوص عصمت انبیا سوالاتی مطرح و پاسخهایی داده شده که چندان مطابق قران نیست به عبارتی طبق بیان قران انبیا دارای عصمت هستند ولی نه ان عصمتی که مد نظر دوستان است .همچنین تمام دلیل عقلی که برای عصمت به ان شکل مورد نظر ، بیان شده قابل ابطال است و خلاف ان قابل اثبات .لذا برای روشن شدن جایگاه حقیقی عصمت در قران بنده در خواستار بررسی مجدداین مبحث میباشم.
سپاس



برای درک درست جایگاه واقعی عصمت انبیا در قران باید از چند جنبه ایات را بررسی و در نهایت به فرمول مورد نظر قران دست یافت و انگاه متوجه خواهیم شد که این فرمول و سنت اولا لایتغیر و ابدی است و همچنین چه کاربردی برای ما خواهد داشت زیرا قران ادعای ان دارد که کتاب انسان سازی در تمام اعصار است پس مطمعنا باید برای هر بخش از زندگی ما فرمول خاص با هدفی معین داشته باشد .

جایگاه انبیا قبل از رسالت
در قران ایاتی وجود دارد که نشان میدهد انبیا با وجود اینکه بشری مانند دیگران بوده اند ولی از دیگران ممتاز بوده اند و این امتیازبه خاطر تبعیت انان از فطرت الاهی بوده یعنی در مسیر تزکیه نفس بوده اند
«و نیز یاد آرحال اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را که همه از بندگان صابر ما بودند و ما انان را به رحمت خود در اوردیم زیرا از نیکان عالم به شمار بودند» (انبیا/۸۵و۸۶»

«و ما پیش از این ابراهیم را به رشد و کمال خود رساندیم و ما به شایستگی او براین مقام دانا بودیم » (انبیا/۵۱)

«و او (حضرت یحیی)به لطف خاص ما بدان مقام رسید و از این رو که طریق بندگی خدا و تقوی پیش گرفت و هم در حق پدر و مادر خود بسیار نیکی کرد و هرگز به احدی ستم نکرد و معصیت خدا را مرتکب نگردید » (مریم /۱۳و ۱۴ )

بنابراین سنت عمومی خدا براین است که کسانی به رسالت برگزیده شوند که خود اگاهانه در مسیر سنت الهی قدم بردارند و این سنت در درون همه انسانها هست که انان را به خوبی فرا میخواند و از بدی بر حذر میکند لذا انسان اگر اگاهانه و اختیاری این گرایشات را پرورش دهد در مسیر سنت الاهی قرار خواهد گرفت و در حد اعلای خود او مشمول عنایت و لطف خاص خدا قرار خواهد گرفت .
طبق ایات قران این سنت عمومیت دارد و تنها یک استثنا داشته و ان حضرت عیسی (ع) بوده که هم در خلقت استثنا بوده و هم در نبوت از همان کودکی نبی بوده .

ادامه دارد ...


اشتباهات و خطاهای انبیا بعد از رسالت

با مرور ایات قران ما متوجه خواهیم شد که انبیا در عین داشتن خصوصیات برجسته برای منتخب شدن به رسالت ولی به لحاظ اینکه بشر بوده دارای خطاهایی نیزبوده اند و معصوم مطلق و عالم مطلق نبوده اند :
حضرت یوسف در زندان ازیاد خدا غافل میشود و برای نجات خود از بنده خدا درخواست میکند
(یوسف/۴۲)
حضرت یوسف در داستان زلیخا نفس خویش را از گناه مبرا نمی داند و اقرار میکند که نفس او را به بدی فرا می خواند و اگر لطف خاص خدا نباشد او حریف نفس نخواهد شد
(یوسف/۳۳و۳۴/۲۴/۵۳)
بی قراری حضرت یعقوب (ع) در فراق حضرت یوسف(ع)
(یوسف/۸۵)
در خواست دیدن خدا توسط حضرت موسی (ع)و توبه او
(اعراف /۱۴۳)
نداشتن علم کافی حضرت موسی(ع) در مقابل ان عالم الهی
(کهف/۷۹تا ۸۲)
خطای حضرت ابراهیم (ع) د ر مورد در خواست بخشش از خدا برای پدر کافر خود و توبه از ان
(توبه /۱۱۴)
خطای حضرت یونس (ع)در تعجیل در عذاب برای قوم خود و توبه از ان
(انبیا/۸۷) (۴۸تا ۵۰/قلم)
علاقه و توجه حضرت سلیمان به اسبان و غفلت از یاد خدا و توبه از ان
(ص/۳۱تا۳۳ )
خطا و توبه حضرت داوود (ع)
(ص/۲۱تا۲۵)
خطای حضرت نوح (ع) برای در خواست نجات پسرش که طبق سنت خدا محکوم به فنا بود و توبه از ان
(هود/۴۵تا۴۷)

نتیجه گیری

طبق ایات قران جایگاه انبیا در عالم امکان چنین است
خدا به انسانها استعدادهای متفاوت داده از جمله به گروهی در زمینه تزکیه نفس و درک امور معنوی استعدادویژه داده و بعضی از این افراد با اختیار خود وارد این گود شده و با تحمل سختی های فراوان قادر به تزکیه نفس شده و قادر میشوند طبق سنت الاهی حقایقی را از عالم معنا به عالم ماده تنزیل دهند ولی این به معنی ان نیست که انان مسیر تکاملی انسان را به اتمام رسانده ان زیرا انسان ذاتا طبق اصول عقلی و قرانی از خداست و به سوی خدا باز خواهد گشت لذا تا زمانی که در بند حیات مادی است در مسیر تکاملی قرار دارد اما انبیاو اولیا کسانی هستند که با همت خود وارد فاز جدیدی از تکامل خود میشوند که لازمه ان هدایت دیگران است یعنی انان در عین اینکه دیگران را هدایت میکنند خود نیز در مسیر تکاملی قرار دارند و مرشد و راهنمای انان خود خداست و هر جا که از مسیر هدایت دور شوند خدا انان را به مسیر اصلی باز میگرداند و معنی توبه در سطح انبیا همین است که انان مدام به خدا برمیگردند و خدا نیز به انها با توجه به انها باز گشت دارد لذا انان طبق نظر عقل و قران معصوم هستند ولی نه به ان معنا که هم عالم مطلق باشند و هم ذاتا معصومبوده و قادر به گناه نباشند بلکه انان مانند یک کودک که تحت سرپرستی والدین است و مدام مراقب او هستند شدیدا تحت مراقبت الهی هستند لذا در نهایت انان مسیر درست را میپیمایند و هر کس نیز از انان پیروی کند دنیا و اخرت انان تضمین است پس ما منکر عصمت نیستیم بلکه تفسیری متفاوت داریم که عین حکم عقل و قران است .
اما سوال این است که تفاوت این دو دیگاه چیست ؟
تفاوت ان با اینکه در ظاهر بسیار ناچیز است ولی در عمل بسیار با هم متفاوت هستند که در ادامه بیان خواهد شد

۱.اگر ما انبیا و اولیا را تافته جدا بافته بدانیم نتیجه اش این است که باید یک خط قرمز بین خود و انان بکشیم و این به ان معنی است که قوه محرکه ما و حس هم ذات پنداری و تبعیت محض عملی از انان مختل میشودو ما سعی نخواهیم کرد خود را مانند انان کنیم و این یعنی رکود و سکون و اصلا دیگر معنی امت و امامت ومعنی تشیع بیمعنی میشود زیرا انان وقتی امام هستند و ما وقتی شیعه هستیم که انان در عمل مقتدای ما باشند و ما درعمل شیعه انان باشیم نه اینکه تنها به حب اکتفا کنیم و انان را یک عامل پارتی بازی در نظام خلقت قلمداد کنیم که با یک حب الکی سعادت دنیا و اخرت ما را تضمین کنند و این خلاف سنت هستی است و خلاف قران است لذا ما با این کار در حقیقت سنت خدا را تعطیل کرده ایم و خاصیت اصلی انبیا و اولیا را که نمونه انسان شدن ما هستند را عملا مختل کرده ایم

۲.نتیجه سوء دیگر این بینش این است که ما را طبق سنت هستی همانند امتهای گذشته مطمئنا روبه روی امام اینده قرار خواهد دادو اصلا فلسفه اصلی غیبت در همین معرفت نشناسی نسبت به امام عصر است زیرا ما وقتی این نگاه ایده الیستی را داشته باشیم یعنی منتظر یک امام خیالی و غیر واقعی هستیم که تنها در ذهن مسموم ما قرار دارد زیرا ان امام که مطمئنا از انبیا و وجود مبارک رسول اکرم (ص) که بالاتر نیست و وقتی قران انبیا را انسانهای معمولی معرفی میکند ایشان چگونه ممکن است ان چیزی باشد که ما برای خود در ذهن ترسیم کرده ایم اما گواه ما براین حقیقت خودقران و شهادت تاریخ است.

در پناه حق

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد هادی

aletaha;934421 نوشت:
با مرور ایات قران ما متوجه خواهیم شد که انبیا در عین داشتن خصوصیات برجسته برای منتخب شدن به رسالت ولی به لحاظ اینکه بشر بوده دارای خطاهایی نیزبوده اند و معصوم مطلق و عالم مطلق نبوده اند :


با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسش خوبتان

استعداد خلافت الهی در نهاد تمامی انسان ها گذارده شده است اما در همه ی افراد به مرحله فعلیت نمی رسد؛ بلکه فقط عده ای استعداد خلافت الاهی را با عبودیت محض به فعلیت می رسانند و به اختیار خودشان مرتکب معاصی نمی شوند؛ خداوند چون از آغاز و قبل از خلقت ظاهری، آگاه به حالات و رفتار آنها است، در پاداش اعمالشان، برگزیدن و رسالت و صلاحیت رهبری جامعه را به ایشان عنایت می کند.
انبیاء الهی اگر چه در رتبه و مقام در یک حدّ نیستند، منتهی طبق دلایل عقلی و نقلی معصوم از از خطا و اشتباه هستند(ر.ك‌: پیام قرآن‌، ج ۷، ص ۷۵ ـ ۲۰۰ / منشور جاوید، جعفر سبحانی‌، ج ۵، ص ۳۰ ـ ۱۵۲، دفتر انتشارات اسلامی / ر.ك‌: رسائل توحیدی‌، علامه طباطبایی‌، ترجمه و تحقیق علی شیروانی هرندی‌، ص ۱۹۱ ـ ۲۰۲، انتشارات الزهرا / فرشتگان‌، علی رضا رجالی تهرانی‌، ص ۶۵ ـ ۶۸، دفتر تبلیغات اسلامی‌.)
به یک دلیل عقلی اشاره می شود:
اگر قبل از بعثت امکان معصیت ، کذب ، نسیان و خطا در آنها راه داشته باشد، چگونه می توان بعد بعثت به او اطمینان کرد ، چرا که ممکن است در ابتدا، ادعای بعثت او دروغ و با از روی خطا باشد و یا در ابلاغ دچار نسیان و خطا شده باشد و همین که احتمال ایجاد شود یقین از بین می رود و به هيچ عنوان پيامبری و بعثت آنها قابل اثبات نيست و در نتيجه غرض خداوند در ارسال رسل كه پذيرش مردم مقدمه ای برای آن است، حاصل نخواهد شد. لذا در ذهن غالب افراد، خطا در اين گونه مسائل حتی در کودکی با خطا در احكام دينى ملازمه داشته و در نتيجه، ارتكاب خطا در اين مسائل، اطمينان مردم را نسبت به شخص پيامبر خدشه دار ساخته و نهايتاً مايه ی خدشه دار شدن غرض بعثت مى گردد.

اما در ارتباط با آیاتی که در جهت اثبات عدم عصمت پیامبران آوردید هیچکدام از این آیات گناه و ترک واجب را برای پیامبران به اثبات نمی رسانند :
به یکی از مواردی که مطرح کردید پاسخ داده می شود و در صورت لزوم سایر موارد نیز پاسخ داده خواهد شد:
حضرت یوسف با درخواست از غیر خدا مرتکب گناه نشد زیرا:
اولا: اين درخواست حضرت يوسف (عليه السلام) توسل عرف است و در عرف مردم اين نوع توسل مرسوم بوده و يك امر عادی است؛ زيرا خداوند متعال اين عالم تكوين را بر اساس اسباب و مسببات قرار داده و بسياری از امور طبق اين نظام انجام می‌شود.
بر اساس فرمايش علماء، عالم تشريع نيز بر اساس نظام تكوين است؛ از اين جهت توسل به وسيله براي رسيدن به مقصود، امر جايز و مشروع خواهد بود.

ثانیا: بر اساس فرمايش مفسران، توسل و درخواست ايشان براي اهداف ذيل صورت گرفته است:
1. استعانت از غير خدا براي دفع ظلم و ضرر.
اين مسأله نه تنها جايز و بلکه در برخی موارد واجب است؛ حضرت يوسف (عليه السلام) نيز چون مورد ظلم عزيز مصر و همسرش قرار گرفته بود با اين كه بی‌گناهی وی را می‌دانستند، براي روشن شدن حقيقت و آگاهی از حالش اين درخواست را با ساقی سلطان مصر مطرح كرد.
2. درخواست حضرت با هدف هدايت سلطان مصر صورت گرفت همانگونه كه ايشان در زندان افراد زيادی را موحد ساخت و هدايت كردند.
بنابراين، هدف حضرت آزادی وی نبوده بلكه اهداف ديگری را مد نظر داشته اند.
بنابراين حتی نمی توان نسبت ترك اولی به حضرت يوسف (عليه السلام) داد، چرا كه آن حضرت در همه حالات خدا را فراموش نكرد و درخواست ايشان يك امر عرفی و عقلانی و توسل به اسباب و مسببات است كه خداوند در نظام تكوين و تشريع آن را قرار داده است.

aletaha;933111 نوشت:
جایگاه معصومیت پیامبر اکرم (ص) در قران

در قران مانند پیامبران گذشته پیامبر اسلام را بارها ستایش میکند ولی همچون انبیاء گذشته ایشان را مطلقا مبرا از خطا ندانسته و عالم مطلق نمی داند که در زیر ایات مربوطه بیان میشود :

شیعه به عنوان یک مکتب فکری، اصول عقلی را قبول دارد که شرع نیز دست تأیید بر آنها زده است. تقدم این اصول بر هر عقیده‌ی دیگری از لوازم اعتقادی شیعه بوده که بدان افتخاز نیز می‌کند. به عنوان نمونه، وقتی در علم کلام ثابت شد که خداوند نمی‌تواند دارای جسم باشد، نمی‌توان آیاتی که دلالت بر جسم داشتن خداوند دارند را بر همین معنا حمل کرد، بلکه باید دید منظور خداوند از این چه بوده و آن معنا قطعاً جسم داشتن خداوند نیست.

2. آیات قرآن قابلیت و قدرت تفسیر یکدیگر را دارند، حتی در برخی مواقع یک آیه را نباید به تنهایی معنا کرد، بلکه باید آیات دیگر را در کشف مقصود خداوند از آیه مورد نظر، در نظر داشت. به گونه‌ای اگر برخی آیات را به ‌صورت جداگانه تحلیل کنیم، نمی‌توانیم به حقیقت قرآن پی‌ببریم.

حال با توجه به این نکات، بحث عصمت از جمله اعتقاداتی است که ادله عقلی مختلفی بر آن إقامه شده و بحث‌های مفصلی پیرامون آن در علم کلام شکل گرفته است.

علاوه بر ادله عقلی، آیات قرآن نیز بر عصمت و خطا نکردن پیامبر دلالت می‌کنند: «[او] داناى غیب است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمى‏کند مگر پیامبرانى را که [براى آگاه شدن از غیب‏] برگزیده است، پس نگهبانانى [براى محافظت از آنان‏] از پیش رو و پشت سرشان مى‏گمارد تا مشخص کند که پیام‏هاى پروردگارشان را [به طور کامل به مردم‏] رسانده‏اند و او به آنچه نزد آنان است احاطه دارد، و همه چیز را از جهت عدد شماره و احصا کرده است».( جن، 26 – 28؛ ر. ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 134- 139، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.) آیاتی که بر این اعتقاد دلالت دارند، بسیار بوده و در کتاب‌های مختلف نیز ذکر شده است.
در مقابل این ادله‌ی عقلی و نقلی؛ مواردی وجود دارد که گناه را به معصومان استناد داده است. این قسم، از ذکر گناه برای حضرت آدم(علیه السلام) شروع می‌شود و تا پیامبر ما ادامه دارد. از جمله، آیاتی که پیامبر را به استغفار کردن از گناه دعوت می‌کنند.

مطلب دیگر در این که بسیاری از آیاتی که شما آوردید گناه و خطا را برای پیامبر عظیم الشأن ثابت نمی کند بلکه در صدد بیان این مطلب هست که وجود ایشان نیز همانند سایر موجودات مادّی نیازمند فیض و عطای خداوندی است و موفقیت های بی شمار ایشان مدیون عنایت ها الطاف باری تعالی بوده است.
پاسخ کلی همین بود، منتهی اگر لازم بود تک تک آیات را بررسی می کنیم و ثابت می کنیم که پیامبر صلی الله علیه و آله معصوم از هر گونه خطا و اشتباه است. یک نمونه از آیات را آوردیم که اثبات می کند وجود مقدس حضرت ایشان معصوم از خطا و اشتباه است.

ادامه دارد ...

aletaha;934418 نوشت:
بنابراین مبعوث شدن در قران نشانه این نیست که انبیا به کمال رسیده اند بلکه نشان از این دارد که انان تازه وارد مرحله تازه ای از انسان سازی شده اند و این سیر تکاملی برای بشر راه بی انتهای است .درقران به وفور ایاتی وجود دارد که نشان میدهد که پیامبر (ص) تحت تعلیم بوده نه چنان که ما فکر میکنیم مسیر تکاملی ایشان تمام شده و ایشان همه چیز تمام بوده اند


طبق روایات مختلف، پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام و همچنین انبیاء الهی قبل از خلقت مادّی خود دارای وجود نوری بوده اند؛ از نور وجود حضرات بوده است که عرش، ملائک و سایر موجودات آفریده شده اند.
این انوار مقدسه از جمیع جهات بالفعل هستند و هیچ شائبه ی بالقوه وجود ندارد لذا استکمال و طلب کمال در این انوار مقدس بی معنی است؛ این انوار مقدسه آمده اند تا انسان ها را به استکمال برسانند نه این که خود به کمال برسند! چرا که خود از جمیع وجوه بالفعل هستند.
اما با توجه به اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله در این دنیا با بدن مادّی بودند فلذا در قرآن کریم فرمود« انا بشر مثلکم» یعنی بدن مادّی من همانند شماست اما خلقت نوری من متفاوت است فلذا در ادامه ی آیه فرمود «یوحی الیّ» با توجّه به خلقت نوری پیامبر صلی الله علیه و آله استکمال نفس به معنی رایج در افراد عادی نیست بلکه سیر و سلوک در مورد پیامبر سیر در اسماء و صفات باری تعالی است.
حضرت آیت الله جوادی آملی در این زمینه می فرمایند:
« گرچه کمال در بعضی مراحل و مراتبش دارای تناهی است، در برخی مراتب آن مانند کمالات مربوط به سیر بالحق فى الحق که سیر در اسما و صفات خدای تعالی می‌باشد، غیر متناهی است. بنابراین، انسان در هر مقام و مرتبه‌ای که باشد، هرچند معصوم، وقتی قدم به این مرتبه‌ از سلوک الهی بگذارد، سیرش نهایت نخواهد داشت.[ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی، ج 2«توحید در قرآن»، ص 197 - 198، قم، اسراء، چاپ اول، 1383ش.]
آیات مورد نظر نیازمند بررسی تفصیلی است ان شاء الله در صورت لزوم به تفصیل در مورد آیات صحبت خواهیم کرد.

aletaha;934422 نوشت:
اگر ما انبیا و اولیا را تافته جدا بافته بدانیم نتیجه اش این است که باید یک خط قرمز بین خود و انان بکشیم و این به ان معنی است که قوه محرکه ما و حس هم ذات پنداری و تبعیت محض عملی از انان مختل میشودو ما سعی نخواهیم کرد خود را مانند انان کنیم و این یعنی رکود و سکون و اصلا دیگر معنی امت و امامت ومعنی تشیع بیمعنی میشود زیرا انان وقتی امام هستند و ما وقتی شیعه هستیم که انان در عمل مقتدای ما باشند و ما درعمل شیعه انان باشیم نه اینکه تنها به حب اکتفا کنیم و انان را یک عامل پارتی بازی در نظام خلقت قلمداد کنیم که با یک حب الکی سعادت دنیا و اخرت ما را تضمین کنند و این خلاف سنت هستی است و خلاف قران است لذا ما با این کار در حقیقت سنت خدا را تعطیل کرده ایم و خاصیت اصلی انبیا و اولیا را که نمونه انسان شدن ما هستند را عملا مختل کرده ایم


شما انبیاء الهی را معصوم می دانید اما از طرفی بر گناه کار بودن آنها از قرآن آیه می آورید و در آخر می فرمایید اگر چه به عصمت انبیاء قائل هستم اما تفسیری متفاوت دارم. اگر تفسیر متفاوتتان این است که انبیاء در عصمت مجبور نیستند و با اختیار از گناه دوری می کنند و عنایت الهی شامل حال آن ها شده است تفسیری درست است، چون انبیاء الهی نیز همانند سایر مردم دارای اختیار هستد و با اختیار خود از گناه دور هستند چنانکه انسان های عادی با اختیار خود فضولات را نمی خورد انبیاء نیز چون به باطن گناه آگاه اند به اختیار خود سمت گناه نمی روند.
در ارتباط با نتیجه گیری شماره یک اگر چه ربط بین سخنان قبلی شما و این نتیجه گیری را متوجه نشدم اما در این زمینه با شما موافق هستم انسان قابلیت رسیدن به مقام عصمت و خلیفه اللهی و به عبارتی دیگر انسان کامل بودن را داراست و با سیر تکاملی قادر است به مقام خلیفه نائل بشود و این در صورتی است که انسان بین خود و بین انبیاء خط قرمز نکشد، چنانکه برخی از عرفا قائل به این هستند که برخی از علما حداقل همتراز با برخی از انبیاء بوده اند.
و مطلب دیگر در مورد نتیجه گیری شماره 2 این است که مقام ائمه معصومین علیهم السلام از مقام انبیاء به استثنای رسول اکرم صلی الله علیه و آله بالاتر است.

هادی;935115 نوشت:

با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسش خوبتان

استعداد خلافت الهی در نهاد تمامی انسان ها گذارده شده است اما در همه ی افراد به مرحله فعلیت نمی رسد؛ بلکه فقط عده ای استعداد خلافت الاهی را با عبودیت محض به فعلیت می رسانند و به اختیار خودشان مرتکب معاصی نمی شوند؛ خداوند چون از آغاز و قبل از خلقت ظاهری، آگاه به حالات و رفتار آنها است، در پاداش اعمالشان، برگزیدن و رسالت و صلاحیت رهبری جامعه را به ایشان عنایت می کند.
انبیاء الهی اگر چه در رتبه و مقام در یک حدّ نیستند، منتهی طبق دلایل عقلی و نقلی معصوم از از خطا و اشتباه هستند(ر.ك‌: پیام قرآن‌، ج ۷، ص ۷۵ ـ ۲۰۰ / منشور جاوید، جعفر سبحانی‌، ج ۵، ص ۳۰ ـ ۱۵۲، دفتر انتشارات اسلامی / ر.ك‌: رسائل توحیدی‌، علامه طباطبایی‌، ترجمه و تحقیق علی شیروانی هرندی‌، ص ۱۹۱ ـ ۲۰۲، انتشارات الزهرا / فرشتگان‌، علی رضا رجالی تهرانی‌، ص ۶۵ ـ ۶۸، دفتر تبلیغات اسلامی‌.)
به یک دلیل عقلی اشاره می شود:
اگر قبل از بعثت امکان معصیت ، کذب ، نسیان و خطا در آنها راه داشته باشد، چگونه می توان بعد بعثت به او اطمینان کرد ، چرا که ممکن است در ابتدا، ادعای بعثت او دروغ و با از روی خطا باشد و یا در ابلاغ دچار نسیان و خطا شده باشد و همین که احتمال ایجاد شود یقین از بین می رود و به هيچ عنوان پيامبری و بعثت آنها قابل اثبات نيست و در نتيجه غرض خداوند در ارسال رسل كه پذيرش مردم مقدمه ای برای آن است، حاصل نخواهد شد. لذا در ذهن غالب افراد، خطا در اين گونه مسائل حتی در کودکی با خطا در احكام دينى ملازمه داشته و در نتيجه، ارتكاب خطا در اين مسائل، اطمينان مردم را نسبت به شخص پيامبر خدشه دار ساخته و نهايتاً مايه ی خدشه دار شدن غرض بعثت مى گردد.

اما در ارتباط با آیاتی که در جهت اثبات عدم عصمت پیامبران آوردید هیچکدام از این آیات گناه و ترک واجب را برای پیامبران به اثبات نمی رسانند :
به یکی از مواردی که مطرح کردید پاسخ داده می شود و در صورت لزوم سایر موارد نیز پاسخ داده خواهد شد:
حضرت یوسف با درخواست از غیر خدا مرتکب گناه نشد زیرا:
اولا: اين درخواست حضرت يوسف (عليه السلام) توسل عرف است و در عرف مردم اين نوع توسل مرسوم بوده و يك امر عادی است؛ زيرا خداوند متعال اين عالم تكوين را بر اساس اسباب و مسببات قرار داده و بسياری از امور طبق اين نظام انجام می‌شود.
بر اساس فرمايش علماء، عالم تشريع نيز بر اساس نظام تكوين است؛ از اين جهت توسل به وسيله براي رسيدن به مقصود، امر جايز و مشروع خواهد بود.

ثانیا: بر اساس فرمايش مفسران، توسل و درخواست ايشان براي اهداف ذيل صورت گرفته است:
1. استعانت از غير خدا براي دفع ظلم و ضرر.
اين مسأله نه تنها جايز و بلکه در برخی موارد واجب است؛ حضرت يوسف (عليه السلام) نيز چون مورد ظلم عزيز مصر و همسرش قرار گرفته بود با اين كه بی‌گناهی وی را می‌دانستند، براي روشن شدن حقيقت و آگاهی از حالش اين درخواست را با ساقی سلطان مصر مطرح كرد.
2. درخواست حضرت با هدف هدايت سلطان مصر صورت گرفت همانگونه كه ايشان در زندان افراد زيادی را موحد ساخت و هدايت كردند.
بنابراين، هدف حضرت آزادی وی نبوده بلكه اهداف ديگری را مد نظر داشته اند.
بنابراين حتی نمی توان نسبت ترك اولی به حضرت يوسف (عليه السلام) داد، چرا كه آن حضرت در همه حالات خدا را فراموش نكرد و درخواست ايشان يك امر عرفی و عقلانی و توسل به اسباب و مسببات است كه خداوند در نظام تكوين و تشريع آن را قرار داده است.

درود
در خصوص دلیل عقلی بیان شده
دلیل عقلی شما هم با دلیل عقلی رد میشود و هم با ایات قران
دلیل عقلی اینکه اینکه کسی در زمینه ای اشتباه کند دلیل براین نمی شود که قابلیت اصلاح نداشته باشد ما هم در مورد خود و هم در مورد دیگران فراوان مورد داریم که اشتباه ما باعث تجربه می گرد تا راه درست را پیدا کرده و به همین خاطر بیان شده که بزرگترین استاد تجربه است و اصلا اساس تریت انسان در تمام زمینه ها از طریق کوشش و خطاست و ما هر شکست در زندگی را میتوانیم پله موفقیت در اینده قرار دهیم اتفاقا برعکس استدلال شما وجود تجربه های فراوان در انبیا و احتمالا اشتباهات و شکستهای انان خود بر غنای ذاتی انان میافزاید درست مانند یک مربی کشتی گیری که خود سابقه پیروزی و شکستهای فراوان داشته و میتواند با این تجربیات خیلی بهتر شاگردان خود را تربیت کند بنابراین اگر ما قبول کنیم که انبیا مربیان انسان سازی هستند شکستهای انان نه تنها مایه دلسردی مردم نخواهد شد بلکه برعکس میتواند عامل و انگیزه ای باشد برای انسانها تا مرتبه کمال و هدایت را خیلی دور نپندارند و انبیا را الگوهای عملی واقعی مانند خود بپندارند که توانسته اند با تلاش و کوشش به مقام هدایت برسند و همین انگیزه ای بسیار قوی است تا ما بدانیم که هدایتی که انبیا از ان صحبت میکنند امری شدنی و ممکن است در صورتی که ما اگر انبیا را انسانهایی تافته جدا بافته بدانیم که با ما بسیار متفاوت هستند حس رسیدن به جایگاه انان و مقام هدایت امری دست نیافتنی به نظر میرسد و همین انگیزه ما رابرای عمل و حرکت در مسیر انان دلسرد میکند .

اما دلیل قرانی گناه قبل از بعثت مانند قضیه کشته شدن یک مصری به دست حضرت موسی (ع) که با اینکه به قصد کمک بوده ولی چون منجر به قتل میشود قران از ان به گناه تعبیر میکند و خود حضرت موسی هم در وحله دوم که ان مرد از او کمک میخواهد دیگر به او کم نمی کند و عمل خود را اشتباه میخواند .
البته این گناهی که قران از ان نام میبرد گناه تشریعی نیست (که یک واجب خدا را نادیده بگیرند یا حکم دین خود را نقض کنند ) بلکه در حقیقت اشتباه سهوی است ولی به هر صورت قران از ان به اشتباه و گناه که نیاز به توبه داشته نام میبرد .
بنابراین وجود اشتباه برای انبیا چه قبل از رسالت و چه بعد از ان نمی تواند دلیل سلب اعتماد مردم گردد و این را هم عقل تایید میکند و هم قران به صراحت غیر قابل تردیدی ان را تایید میکند .لذا اگر هر عالم و مفسری خلاف دیدگاه قران ایات را تفسیر کند قطعنا مخالف با قران است
چنان که بیان شد قران فراوان از این اشتباهات به انبیا منسوب میکند و هیچ گاه این اشتباهات را دلیل بر عدم اعتماد به انان نام نمی برد بلکه اساسا قران به ما یاد میدهد که خود اشتباه و گناه برای بشر نقص نیست بلکه انچه مهم است عمل بعد از گناه است یعنی اگر انسان بعد از گناه توبه و بازگشت کند خدا او را پاک اصلاح میکند ولی انچه از نظرقران ناپخشودنی و هلاک کننده است عدم توبه و بازگشت است لذا طبق منطق قران وقتی بعد از هر اشتباه خدا انبیا را متوجه اشتباه خود میکند و انان فورا متوجه شده و کار خود را اصلاح میکنند لذا از نظر قران اشتباه انبیا وقتی همراه با تذکر خدا و بازگشت انان باشد نمی تواند دلیلی برای عدم اعتماد به انان باشد بلکه برعکس این توبه پذیری و صداقت انان خود دلیل بر مورد اطمینان بودن انان است یعنی انان هیچ غرور و ابایی ندارند که اگر اشتباهی کنند فورا اعتراف کرده و توبه نمایند

درخصوص گناه حضرت یوسف نیز نه ما و نه قران بیان نکردیم که ان حضرت گناه تشریعی مرتکب شده مسلما مقام انان برتر از این حرفهاست و اصلا تا پیامبری به مقام تزکیه نفس نرسد نمی تواند به مرتبه رسالت برسد بلکه در اینجا بحث بر سر میزان توکل و تحمل سخت های رسیده در این مسیر است و مطمعنا ان حضرت زمانی که به زندانیان سفارش میکند قطعنا منظرش این نبوده که پادشاه به اختیار خود میتواند او را از زندان برهاند بلکه از نظر ایشان هم او حکم پادشاه را در مسیر اراده خدا میدانسته ولی ایراد خدا به ایشان به این بوده که چرا خود پیش قدم شده و منتظر نشده که خدا خود مقدمات ازادی را فراهم کند و این شاید برای مردم معمولی گناه نباشد ولی برای یک پیامبر قطعنا اشتباه و لغزش بوده زیرا هر چه مرتبه انسان بالاتر باشد توقع از او هم بالاتر است لذا شاید قران منظورش از ذکر این اشتباهات این است که هم ما بدانیم که کمال انسان چه مراتبی دارد و هم به پیامبر اسلام اموزش های لازم را بدهد تا دچار اشتباهات گذشتگان نگردد
همچنین ان دو مورد استدلالی هم که برای عمل حضرت یوسف فرموید اصلا در مربوط به گناه ایشان نمیگردد زیرا قران به صراحت ان امر را توبیخ میکند و اگر چنان است که شما بیان کردید توبیخ معنی نداشت مضاف براین که این موارد برای انبیا به لحاظ بشر بودن قابل تصور است و با توبه و جبران قابل حل است زیرا به دنبال ان خدا انان را بخشیده و به انان را به مراتب بالاتر رهنمون گردیده همچنان که خود حضرت یوسف هم بعد از ازادی به مراتب بالاتر صعود میکند
سپاس

هادی;935116 نوشت:

شیعه به عنوان یک مکتب فکری، اصول عقلی را قبول دارد که شرع نیز دست تأیید بر آنها زده است. تقدم این اصول بر هر عقیده‌ی دیگری از لوازم اعتقادی شیعه بوده که بدان افتخاز نیز می‌کند. به عنوان نمونه، وقتی در علم کلام ثابت شد که خداوند نمی‌تواند دارای جسم باشد، نمی‌توان آیاتی که دلالت بر جسم داشتن خداوند دارند را بر همین معنا حمل کرد، بلکه باید دید منظور خداوند از این چه بوده و آن معنا قطعاً جسم داشتن خداوند نیست.

2. آیات قرآن قابلیت و قدرت تفسیر یکدیگر را دارند، حتی در برخی مواقع یک آیه را نباید به تنهایی معنا کرد، بلکه باید آیات دیگر را در کشف مقصود خداوند از آیه مورد نظر، در نظر داشت. به گونه‌ای اگر برخی آیات را به ‌صورت جداگانه تحلیل کنیم، نمی‌توانیم به حقیقت قرآن پی‌ببریم.

حال با توجه به این نکات، بحث عصمت از جمله اعتقاداتی است که ادله عقلی مختلفی بر آن إقامه شده و بحث‌های مفصلی پیرامون آن در علم کلام شکل گرفته است.

علاوه بر ادله عقلی، آیات قرآن نیز بر عصمت و خطا نکردن پیامبر دلالت می‌کنند: «[او] داناى غیب است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمى‏کند مگر پیامبرانى را که [براى آگاه شدن از غیب‏] برگزیده است، پس نگهبانانى [براى محافظت از آنان‏] از پیش رو و پشت سرشان مى‏گمارد تا مشخص کند که پیام‏هاى پروردگارشان را [به طور کامل به مردم‏] رسانده‏اند و او به آنچه نزد آنان است احاطه دارد، و همه چیز را از جهت عدد شماره و احصا کرده است».( جن، 26 – 28؛ ر. ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 134- 139، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.) آیاتی که بر این اعتقاد دلالت دارند، بسیار بوده و در کتاب‌های مختلف نیز ذکر شده است.
در مقابل این ادله‌ی عقلی و نقلی؛ مواردی وجود دارد که گناه را به معصومان استناد داده است. این قسم، از ذکر گناه برای حضرت آدم(علیه السلام) شروع می‌شود و تا پیامبر ما ادامه دارد. از جمله، آیاتی که پیامبر را به استغفار کردن از گناه دعوت می‌کنند.

مطلب دیگر در این که بسیاری از آیاتی که شما آوردید گناه و خطا را برای پیامبر عظیم الشأن ثابت نمی کند بلکه در صدد بیان این مطلب هست که وجود ایشان نیز همانند سایر موجودات مادّی نیازمند فیض و عطای خداوندی است و موفقیت های بی شمار ایشان مدیون عنایت ها الطاف باری تعالی بوده است.
پاسخ کلی همین بود، منتهی اگر لازم بود تک تک آیات را بررسی می کنیم و ثابت می کنیم که پیامبر صلی الله علیه و آله معصوم از هر گونه خطا و اشتباه است. یک نمونه از آیات را آوردیم که اثبات می کند وجود مقدس حضرت ایشان معصوم از خطا و اشتباه است.

ادامه دارد ...

درود
در این مورد با شما هم عقیده هستم که قران یک مجموعه به هم تنیده است و نباید یک ایه ان را مسقلا تفسیر کرد بلکه باید در هر خصوص تمام ایات مربوطه را گرد اوری کرد و سپس به جمع بندی رسید واتفاقا ما هم همین ما را کردیم یعنی هم به جایگاه انبیا قبل از رسالت انان اشاره کردیم و هم به لیاقت انان در رسیدن به نبوت و هم به اشتباهات انان و هم به توبه انان و هم به تحت تعلیم و نظر خدا بودن انان و هم به ارتقا رتبه انان بعد از هر توبه و ... و در نهایت به یک فرمول رسیدیم که عصمت از دید قران این است که انبیا تا یک مرتبه ای را با تکیه به فطرت و تعقل و کوشش و همت خود طی کرده اند تا به مرتبه بعثت رسیده اند و بعد از ان مسیر تکاملی انان تحت مراقبت ویژه خدا ادامه داشته و انان در دریافت .ابلاغ و عمل به احکام زیر نظر خدا بوده اند لذا اگر هم اشتباهی سهوی به لحاظ بشر بودن انجام داده اند خدا ان را اصلاح کرده لذا انان از نگاه قران معصوم و قابل اعتماد هستند و اینجا معصوم بودن به معنی این نیست که به هیچ وجه احتمال خطا و لغزش نداشته اند بلکه به این معنی است که در نهایت با رهبری و هدایت خدا انان در مسیر درست بوده اند و همین برای مورد اعتماد بودن انان کفایت میکند .
اما در خصوص مثالی که در خصوص علم غیب انبیا زدید طبق همان دیدگاهی که در بالابیان کردید یعنی اگر بخواهیم این ایه را با ایات دیگر گرد اوری کنیم و یک نتیجه درست بگیریم نتیجه خلاف چیزی است که شما گمان کرده اید به دلایل زیر
۱.قران به صراحت میگوید قران برگرفته از ام الکتاب است و منظور از ام الکتاب همان علم خداست بنابراین قران تنها بخش اندکی از علم خداست نه همه ان پس علم غیب که شامل تمام علوم پنهان است فقط خاص خداست
۲.قرا ن از زبان انبیا میگوید که ما چیزی نمی دانیم الا انچه به ما وحی میشود
۳.قران از زبان پیامبرمیفرماید من علم غیب نمی دانم و اگر میدانستم همواره بر خیر خود میافزودم ...
۴.در قران ایاتی هست که دلالت میکند براینکه خود پیامبر از اینده بیخبر بوده (مانند ماجرای عایشه ) که خود دلیل محکمی است بر اینکه ایشان به بسیاری از نا اگاه بوده اند
بنابراین ما اگر مجموع ایات را در خصوص علم پیامبر جمع کنیم متوجه میشویم که ایشان همه چیز دان نبوده و علمش منحصر به وحی و قران بوده نه بیشتر و خودش هم ادعای خلاف این را نداشته .
اما اگر استدلال شما بر روایات است (که مطمئنا چنین است زیرا کلام قران در این خصوص صریح است )خود پیامبر و ائمه فرموده اند که اگر حدیثی از ما برای شما بیان شد که خلاف قران بود از ما نیست
سپاس

هادی;935521 نوشت:

طبق روایات مختلف، پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام و همچنین انبیاء الهی قبل از خلقت مادّی خود دارای وجود نوری بوده اند؛ از نور وجود حضرات بوده است که عرش، ملائک و سایر موجودات آفریده شده اند.
این انوار مقدسه از جمیع جهات بالفعل هستند و هیچ شائبه ی بالقوه وجود ندارد لذا استکمال و طلب کمال در این انوار مقدس بی معنی است؛ این انوار مقدسه آمده اند تا انسان ها را به استکمال برسانند نه این که خود به کمال برسند! چرا که خود از جمیع وجوه بالفعل هستند.
اما با توجه به اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله در این دنیا با بدن مادّی بودند فلذا در قرآن کریم فرمود« انا بشر مثلکم» یعنی بدن مادّی من همانند شماست اما خلقت نوری من متفاوت است فلذا در ادامه ی آیه فرمود «یوحی الیّ» با توجّه به خلقت نوری پیامبر صلی الله علیه و آله استکمال نفس به معنی رایج در افراد عادی نیست بلکه سیر و سلوک در مورد پیامبر سیر در اسماء و صفات باری تعالی است.
حضرت آیت الله جوادی آملی در این زمینه می فرمایند:
« گرچه کمال در بعضی مراحل و مراتبش دارای تناهی است، در برخی مراتب آن مانند کمالات مربوط به سیر بالحق فى الحق که سیر در اسما و صفات خدای تعالی می‌باشد، غیر متناهی است. بنابراین، انسان در هر مقام و مرتبه‌ای که باشد، هرچند معصوم، وقتی قدم به این مرتبه‌ از سلوک الهی بگذارد، سیرش نهایت نخواهد داشت.[ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی، ج 2«توحید در قرآن»، ص 197 - 198، قم، اسراء، چاپ اول، 1383ش.]
آیات مورد نظر نیازمند بررسی تفصیلی است ان شاء الله در صورت لزوم به تفصیل در مورد آیات صحبت خواهیم کرد.

درود
احادیث مورد نظر شما از دو حال خارج نیست :یا جعلی است زیرا مخالف صریح قران است و بنده ایات بسیاری شاهد اوردم که انبیا تحت مراقبت و تعلیم بوده اند ویا اینکه این روایات باید تاویل شوند یعنی منظور ائمه از این احادیث معنی خلاف ظاهر ان است .
اما از نظر عقلی اینکه بیان شود ائمه از جمیع جهات بالفعل هستند نمی تواند درست باشد زیرا فعلیت محض تنها خاص حضرت احدیت است.که توضیح ان چنین است :
ما در عالم هستی یک واجب الوجود داریم و یک مجموعه ممکن الوجود . واجب الوجود از انجا که خود نفس هستی و اصل وجود است فرا تر قوه است زیرا کمال محض است ولی موجودات دیگر در هر مرتبه ای که باشند باید یک مسیر تکاملی را طی کنند که همان مسیر تبدیل قوه به فعل است که باعث حرکت و حیات انان میگردد بنابراین ائمه نیز ازانجا که خدا نیستند باید یک مسیر تکاملی را طی کرده باشند حل سوال این است که انان این مسیر را کی طی کرده اند ؟
طبق قران هر انسانی از جمله انبیا و اولیا در همین دنیا باید مراحل تکاملی خود را طی کنند .اما شما میگویید که انان از قبل که به دنیا بیایند کامل بوه اند حال سوال این است :
۱.ایا انان تکامل خود را در دنیایی دیگر طی کرده اند ؟اگر چنین است پس باید انان در همان دنیا نیز در مسیر تکاملی خود دچار اشتباه و نقص شده باشند زیرا اگر امکان اشتباه در انان نباشد دیگر مسیر تکاملی معنا ندارد ؟
۲.اگر بگویی نه انان اصلا کامل خلق شدند سوال این است که چرا چنین خلق شدند ؟اگر ممکن است بشر کامل خلق شود چرا نباید همه بشر چنین خلق نشوند ؟ایا این تبعیض و نا عدالتی نیست ؟
۳.به فرض نادیده گرفتن ایرادات بالا چگونه ممکن است یک روح انسان کامل بتواند در قالب یک انسان ناقص قرار بگیرد و به ظاهر دوباره مرحله تکامل خود را از سر بگیرد ؟کجای قران همچنین سنت و قانونی را بیان کرده ؟و ضرورت ان چیست ؟ فرق این دیدگاه با دیدگاه مسیحیت که میگوید خدا در قالب انسان ظاهر شد تا انسان را هدایت کند یا بار گناه او را بردوش بکشد چیست ؟
سپاس

هادی;935529 نوشت:

شما انبیاء الهی را معصوم می دانید اما از طرفی بر گناه کار بودن آنها از قرآن آیه می آورید و در آخر می فرمایید اگر چه به عصمت انبیاء قائل هستم اما تفسیری متفاوت دارم. اگر تفسیر متفاوتتان این است که انبیاء در عصمت مجبور نیستند و با اختیار از گناه دوری می کنند و عنایت الهی شامل حال آن ها شده است تفسیری درست است، چون انبیاء الهی نیز همانند سایر مردم دارای اختیار هستد و با اختیار خود از گناه دور هستند چنانکه انسان های عادی با اختیار خود فضولات را نمی خورد انبیاء نیز چون به باطن گناه آگاه اند به اختیار خود سمت گناه نمی روند.
در ارتباط با نتیجه گیری شماره یک اگر چه ربط بین سخنان قبلی شما و این نتیجه گیری را متوجه نشدم اما در این زمینه با شما موافق هستم انسان قابلیت رسیدن به مقام عصمت و خلیفه اللهی و به عبارتی دیگر انسان کامل بودن را داراست و با سیر تکاملی قادر است به مقام خلیفه نائل بشود و این در صورتی است که انسان بین خود و بین انبیاء خط قرمز نکشد، چنانکه برخی از عرفا قائل به این هستند که برخی از علما حداقل همتراز با برخی از انبیاء بوده اند.
و مطلب دیگر در مورد نتیجه گیری شماره 2 این است که مقام ائمه معصومین علیهم السلام از مقام انبیاء به استثنای رسول اکرم صلی الله علیه و آله بالاتر است.

درود
بار دیگر مطالب خود را جمع میکنم
طبق ایات بیان شده و دلایل عقلی انبیا همانند ما بشر هستند ولی انان توانسته اند با تکیه به استعداد ذاتی و تلاش و کوشش خود تا مرحله بعثت که همان رسیدن به مرتبه تنزیل وحی برسند و از صفت رحمانیت عام به صفت رحیمیت خاص برسند و در عین اینکه خود تحت تعلیم مستقیم خدا هستند مسئول تربیت و هدایت دیگرا ن هم هستند لذا در مثل انان مانند یک دانشجوی دکترا هستند که در عین دانشجو بودن استاد و معلم سطوح پایین تر از خود هستند و این تحت تعلیم بودن و در عین حال هادی بودن به وضوح در قران قابل مشاهده است و عصمت انان طبق دیدگاه قران به این معنی است که انان اگر در موارد بسیار جزئی هم اشتباهی مرتکب بشوند از ان نظر که تحت تعلیم و مراقبت هستند این اشتباهات با توبه و باز گشت اصلا ح میگردد لذا برای مردم جای هیچ نگرانی نیست زیرا خدا در قران تضمین داده که انان چه در دریافت و چه در ابلاغ و چه در عمل به احکام در نهایت راه درست را خواهن پیمود لذا انان میتوانند حتی با وجود اشتباهات جزئی هم همچنان مربی و هدایتگر انسان باشند و چنان که بیان شد خود این خصوصیت اشتباه پذیری خود میتواند عاملی بسیار کارساز در هدایت و پرورش ما باشد زیرا ما با نگاه به زندگی انان که مشابه با خود ماست میفهمیم که رشد در سطح بالا برای ما ممکن است چنان که برای انبیا ممکن بوده .
بنده به کلیه دوستان توصیه میکنم بار دیگر قران را بدون پیش فرضهای اشتباه و فرا قرانی مطالعه کنید ان وقت خود متوجه خواهید شد که منطق قران چقدر روشن و منطقی است و میتواند ما را در مسیر خود سازی قرار دهد و اصلا نیازی به این گونه فلسفه بافی های فرا عقلی و قرانی نیست
سپاس

پرسش:
قرآن کریم به صورت مکرر از اشتباهات انبیاء سخن می گوید، و این نشان میدهد که این اشتباهات را دلیل بر بی اعتمادی مردم به انبیاء نمیداند، پس دلیل وثوق بر ضرورت عصمت صحیح نیست. به نظر میرسد عصمت انبیاء معنای دیگری دارد و آن اینکه ایشان دائما تحت حمایت و تعلیم الهی هستند و اگر اشتباه کنند به خاطر این تعلیم ها زود بازگشته و توبه می کنند، نه اینکه اصلا اشتباه نکنند. مثل یک دانشجوی دکترا که در عین دانشجو بودن، استاد سطوح پایین تر از خود باشد.
اگر ما انبیا را تافته جدا بافته بدانیم که با ما متفاوت هستند، حس رسیدن به جایگاه آنان و مقام هدایت امری دست نیافتنی به نظر میرسد، و همین انگیزه ما رابرای عمل و حرکت در مسیر آنان دلسرد میکند .


پاسخ:

برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:

نکته اول اینکه برای فهم منظور آیات باید نگرشی جامع به آیات داشت، نگرش های جزیره ای و گزینشی به آیات، هرگز ما را به مراد اصلی قرآن کریم نمیرساند. اگر ما به جای تمرکز بر آیاتی که ظاهرا از اشتباهات انبیاء گزارش می کنند، آیات دیگری که ایشان را توصیف میکنند را نیز ملاحظه کنیم متوجه میشویم که قرآن کریم از عصمت ایشان حکایت دارد، آیاتی چون آیه ابتلاء ابراهیم(1)، آیات ناظر به مقام مخلَصین(2) و سایر آیاتی که در این زمینه وارد شده است.

نکته دوم:

فارغ از ادله قرآنی و روایی که بر این مطلب دلالت دارد، ادله متعدد عقلی نیز بر عصمت انبیاء دلالت می کند، به عنوان نمونه هدف از ارسال انبیاء راهنمایی و هدایت مردم است، و این در گرو پیروی مردم از ایشان است، و پیروی در گرو اعتماد است، طبیعتا انبیاء باید از آنچه که موجب بی اعتمادی مردم میشود مصون باشند، چرا که اگر خداوند کسی را برای هدایت مردم بفرستد که از آنچه مردم را بی اعتماد می کند مصون نباشد، این وجوب بی اعتمادی مردم خواهد شد و خداوند هدف خود از ارسال انبیاء را نقض کرده است، و هرگز یک حکیم چنین نمیکند، پس باید انبیاء معصوم باشند. (3)
اینکه رفتار یا گفتار اشتباه و یا گناه چه عمدی و چه سهوی موجب بی اعتمادی مردم میشود شفاف تر از آن است که نیازمند تبیین باشد، بلکه کسی که درست مسئله را تصور کند، آن را تصدیق خواهد کرد.

نکته سوم:

نکته سوم این که شما نمیتوانید برای اثبات اینکه اشتباهات انبیاء موجب بی اعتمادی مردم نمیشود به قرآن استناد کنید، چرا که:
اولا: باید اشتباه کردن انبیاء را از طریق آیات قرآن اثبات کنید و سپس استدلالتان را پیش ببرید، درحالی که خود اشتباه کردن انبیا، این خودش اول بحث است، اگر ما چنین برداشتی از آیات داشتیم که حرفی نبود!! در حقیقت استدلال شما مصادره به مطلوب است، شما برای اثبات برداشت خودتان از قرآن کریم، به همان برداشت خویش استناد می کنید، در حالی که آیات قرآن هرگز در تضاد و تعارض با عصمت انبیاء نیست، و آنچه از لغزش های انبیاء ذکر شده هرگز تعارضی با عصمت ایشان ندارد، و صرفا ترک اولی است که در جای خود تبیین شده است(4)

ثانیا: این که آیا اشتباه انبیاء در بی اعتمادی مردم نقشی دارد یا خیر یک مطلب عقلی است، وقتی همانطور که اشاره شد عقل با قاطعیت آن را تأیید می کند شما نمیتوانید به قرآن برای رد آن استناد کنید، قرآن که سخن خلاف عقل نمیزند، همان طور که هر کجا ظاهر آیه ای از قرآن کریم خلاف مدلول قطعی عقلی باشد روشن میشود ظاهر آیه منظور خداوند نبوده است، مثل آیه شریفه «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم‏»(5)؛ دست خداوند بالاتر از دستهای آنهاست» که «ید» در این آیه به معنای قدرت خداوند تفسیر شده و هرگز دست ظاهری معنا نمیشود.

نکته چهارم:

اما در خصوص مثال شما، بر فرض که طبق مثال شما پیش برویم و انبیا را چون دانشجویان دکتری بدانیم که راهنمایانی برای دانشجویان مرتبه پایین تر هستند، خب این سوال مطرح است که در همان مراتب و مسائل مربوط به دانشجوین آیا خطا و اشتباه در ایشان راه دارد یا خیر؟ اگر آری، که در این صورت دیگر قابل اعتماد نیستند، و اگر خیر، خب در این صورت حرف شما همان حرف ما خواهد بود.
ما هم میگوییم انبیاء در مرتبه خودشان(به تعبیر شما مرتبه دکتری) لغزش هایی داشته اند که از هرگز گناه دانسته نمیشود، چون گناه در مرتبه شاگردان است، و آنها در این عرصه باید معصوم باشند.

نکته پنجم:

معصوم بودن انبیا، هرگز به الگو بودن ایشان لطمه ای نمی زند، چون هدف از الگوگیری این نیست که مردم به مرتبه الگوهایشان برسند، بلکه هدف این است که تا حد توان به آن نزدیک شده و هم سنخ شوند. همانطور که معلم که پای تخته یک نقاشی را به عنوان الگو برای شاگردان ترسیم میکند آن نقاشی را بی نقص می کشد اما هرگز از شاگردان توقع ندارد که مانند آن بکشند، نمیتوان گفت معلم الگویی پای تخته بکشد که پیش پا افتاده و ابتدایی باشد که دانش آموزان بتوانند بکشند! اینکه رشد نیست! الگو باید بی عیب و نقص باشد ولو آنکه کسی به آن نرسد.

پی نوشت ها:
1. بقره:124/2.
2. حجر:15/ 39و40؛ ص:38/ 82و83؛ یوسف:24/12.
3. فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى‏، قم، 1405ق، ص300.
4. ر.ک: سبحانی، جعفر، عصمة الانبیاء، مؤسسه امام صادق (ع)‏، قم.
5. فتح:10/48.

موضوع قفل شده است