نقدی بر مساله وجود و ماهیت

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقدی بر مساله وجود و ماهیت

بسم الله الرحمن الرحیم

در باب ماهیت و وجود امده است که :

مهمترین بحث این است که آیا وجود اصیل است یا ماهیت مقصود این است که ما در اشیاء همواره دو معنی تشخیص میدهیم و هر دو معنی را درباره آنها صادق میدانیم. آن دو چیز یکی هستی است و دیگری چیستی. مثلا « میدانیم که انسان هست، درخت هست، عدد هست، مقدار هست ... اما عدد یک چیستی و یک ماهیت دارد و انسان ماهیت و چیستی دیگری. اگر بگوئیم عدد چیست یک پاسخ دارد و اگر بگوئیم انسان چیست پاسخ دیگری دارد.

خیلی چیزها هستی روشنی دارند، یعنی میدانیم که هستند اما نمیدانیم که چیستند مثلا میدانیم که حیات هست، برق هست اما نمیدانیم که حیات چیست، برق چیست.

بسیار چیزها را میدانیم که چیستند، مثلا « دائره» تعریف روشنی پیش ما دارد و میدانیم دائره چیست؟ اما نمیدانیم در طبیعت عینی دائره واقعی وجود دارد یا ندارد. پس معلوم میشود که هستی غیر از چیستی است.

و انتقاد من به این سخنان :

وجود مگه از وجد یعنی یافتن نمیاد ؟ هر چیزی که یافت شود وجود دارد، البته ما کلمه وجود را با منظور مختلف به کار میبریم گاهی وجود را به معنای واقعیت فیزیکی و قابل حس داشتن به کار میبریم، اما سوال این است که ایا هر آنچه که ما یافت میکنیم یک چگونگی و مقدار دارد یا نه ؟

شاید ما نتوانیم چیزی را که چگونگی ان را درک کرده ایم به زبان تکلم و نگارش توصیف کنیم، اما در ذهن خود یک چگونگی از آن برداشت کرده ایم که باعث شده فرض کنیم آن شی یا مفهوم وجود دارد .

یعنی اینکه ماهیت و وجود در واقع یک چیز هستند به این شکل که هر آنچه حداقل یک ماهیت داشته باشد گفته میشود وجود دارد .

آیا این نقد اشتباه است ؟ این مساله خیلی از مسائل اثبات وجود خداوند را تحت شعاع قرار میدهد لطفا راهنمایی کنید .

اینکه مثال حیات را میزنند و میگویند حیات وجود دارد ولی چیستی ندارد، حیات چیستی دارد اما اینکه انسان از توصیف آن عاجز است به دلیل کمبود های زبانی و بیانی است .

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;932805 نوشت:
یعنی اینکه ماهیت و وجود در واقع یک چیز هستند به این شکل که هر آنچه حداقل یک ماهیت داشته باشد گفته میشود وجود دارد .

باسلام وعرض ادب

مسئله وجود و ماهیت از مسائل دیرین در تفکر فلسفی اندیشمندان بوده است.
هرچند پرداختن به اینکه کدام یک از این دو اصیل و کدام یک اعتباری است به صورت رسمی از زمان ملاصدرا شروع شد.

ابتدا لازم است مفهوم این دو را بشناسیم.
ماهیت آن بخش از حقیقت موجود است که در جواب از ماهو و چیستی می آید.
وجود نیز آن بخش از حقیقت است که در جواب هل هو و هستی می آید.

به عبارت دیگر
وقتی ما یک موجود(مثلا یک انسان) را مورد ملاحظه قرار میدهیم، دو جنبه از او انتزاع میکنیم.
یک جنبه، بودن آن است. اینکه این انسان خاص و مشخص در خارج، وجود دارد و توهمی نیست، این میشود جنبه وجود او. در پاسخ از این سوال که "آیا فلان شخص هست یا نه" پاسخ میدهیم که فلانی موجود است.
در این جنبه تمام چیزهایی که در خارج هستند و منشأ اثر هستند و جهان خارج را پر کرده اند(نه اشغال فیزیکی)، مشترک هستند.

یک جنبه دیگر، چیستی اوست. بالاخره این انسان خاص از انسانهای دیگر و از سایر موجودات متمایز است. یک سری قالبهای ذاتی دارد و یک سری قالبهای عرضی(کمی و کیفی و ...)
اینکه حیوان است و دارای حیات از موجودات بی جان او را جدا میکند.
اینکه ناطق است از سایر جانداران او را جدا میکند.
اینکه دارای فلان مشخصات ظاهری کمی و کیفی است او را از سایر موجودات متمایز میکند.
این تمایز از جنبه ما است که این شخص را مورد بررسی قرار میدهیم؛ یعنی وقتی ما موجودی جسمانی را بررسی میکنیم جنبه های مادی و ظاهری او را میبینیم نه جوهر او را و نه وجود خالص او.
این جنبه هایی که وجود این موجود مشخص را از سایر موجودات متمایز و جدا میکند و باعث شناسایی او برای سایر موجودات میشود، همان است که به نام ماهیت معروف است.

[=microsoft sans serif]حال بر میگردیم به سوال شما

به من بیاموز;932805 نوشت:
اما سوال این است که ایا هر آنچه که ما یافت میکنیم یک چگونگی و مقدار دارد یا نه ؟

م1. وجود از ماهیت جداست. یک جنبه وجود داریم و یک جنبه ماهوی.
م2. در عالم خارج از هر موجود(چه مادی و چه مجردی که دارای ماهیت است) یک چیز بیشتر وجود ندارد. یک زید در خارج هست. نه دو چیز.
م3. این موجود واحد در عالم خارج وقتی توسط عقل ملاحظه میشود دو حیثیت می یابد که این دو حیثیت البته در عالم خارج با یک مصداق محقق شده اند.
م4. این موجود خارجی، وجودی است که یک سری قالب را به خود گرفته است و با این قالبها ایجاد شده است.
در نتیجه
درعالم خارج ما یک چیز بیشتر نمیبینیم که بر اساس اصالت وجود، این چیز مصداق اولا و بالذات وجود است ولی مصداق ثانیا و بالعرض ماهیت نیز هست.
وجود به تنهایی در تمام عالم از اولین مخلوق و صادر اول گرفته تا ضعیف ترین موجود همگی وجودهایی هستند که قالبهای ماهوی به خودشان گرفته اند. این قالبها، در تمام آنها وجود دارند هرچند میزان شدت و ضعف این قالبها با یکدیگر فرق دارد.

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;932805 نوشت:
یعنی اینکه ماهیت و وجود در واقع یک چیز هستند به این شکل که هر آنچه حداقل یک ماهیت داشته باشد گفته میشود وجود دارد .

هر چیزی که در عالم یافت میشود غیر از ذات حق تعالی و واجب الوجود، یک ماهیت دارد، نه بیشتر و نه کمتر.
یعنی این قید حداقل که "هر انچه حداقل یک ماهیت داشته باشد...." درست و دقیق نیست.
و اصولا چیزی که بیش از یک ماهیت داشته باشد اصلا در عالم خارج محقق نیست.
چیزی هم که کمتر ازیک ماهیت داشته باشد در بین موجودات عالم یافت نمیشود جزدر واجب الوجود.

موضوع قفل شده است