جمع بندی رابطه اراده انسان و خدا

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رابطه اراده انسان و خدا

سلام
میدانیم که ما انسانها اختیار داریم.یعنی اختیار و اراده یک نیروی مرموز و ناشناخته هست که ما انسانها اونو داریم و شاید یکی از امتیازات ما انسانها نسبت به حیوانات محسوب میشه.هر چند حیوانات هم کمی اختیار و اراده دارند.

خب پیرامون اختیار دو تا سوال مطرح میشه واسه من:

1- این نیروی اراده و اختیار ناشی از چیست؟ روح؟ مغز؟ عقل؟ یا ذات ماده؟

2-پرسش مهمتر اینکه: اراده و اختیار انسان در طول اراده و اختیار خداوند می باشد.یعنی گفته میشه اراده و خواست انسان بر انجام کاری عین ربط و وابستگی به خداست.یعنی اگر خدا اراده نکند انسان توانایی انجام هیچ کاری رو ندارد.با قبول این حرف وقتی ما اراده بر چیزی میکنیم چون وجود ما وابسته به خداست اراده ما در طو ل اراده خدا قرار میگیرد.و این یعنی اراده خدا بر اراده ما تقدم دارد.
اما قبول تقدم خواست خدا بر خواست انسان اراده انسان رو تبدیل به جبر میکنه.چون وقتی انسان میتونه در انجام یک سری کارهاش مستقل باشه و اراده داشته باشه که اراده و خواست انسان انسان مقدم بر اراده خدا باشه.یعنی وقتی مختار بودن انسان معنا پیدا میکند که اول این ما باشیم که اراده بر انجام کاری بکینم .چون اگر بنا باشه اراده و خواست خدا بر اعمال اختیاری ما تقدم داشته باشه اون وقت اختیار و اراده انسان تبدیل به جبر میشه.چگونه ممکنه که من ادم مختار توی ذهن قصد و اراده انجام کاری رو بکنم و بعدش این اراده و خواستم رو به خدا هم نسبت بدم و بگم اراده و خواست خدا بر خواست من تقدم داشته؟یعنی اول خدا خواسته که چنین قصد و خواسته ای در ذهن من شکل بگیره؟
پس بنظر میاد باید قبول کرد که اراده و خواست قلبی ما بر انجام کاری چیزی جدا از خداوند باشد و گرنه تبدیل به جبر میشود.
این مشکل چگونه حل میشه؟
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد هادی

Miss.Narges;929700 نوشت:
سلام
میدانیم که ما انسانها اختیار داریم.یعنی اختیار و اراده یک نیروی مرموز و ناشناخته هست که ما انسانها اونو داریم و شاید یکی از امتیازات ما انسانها نسبت به حیوانات محسوب میشه.هر چند حیوانات هم کمی اختیار و اراده دارند.

خب پیرامون اختیار دو تا سوال مطرح میشه واسه من:

1- این نیروی اراده و اختیار ناشی از چیست؟ روح؟ مغز؟ عقل؟ یا ذات ماده؟

2-پرسش مهمتر اینکه: اراده و اختیار انسان در طول اراده و اختیار خداوند می باشد.یعنی گفته میشه اراده و خواست انسان بر انجام کاری عین ربط و وابستگی به خداست.یعنی اگر خدا اراده نکند انسان توانایی انجام هیچ کاری رو ندارد.با قبول این حرف وقتی ما اراده بر چیزی میکنیم چون وجود ما وابسته به خداست اراده ما در طو ل اراده خدا قرار میگیرد.و این یعنی اراده خدا بر اراده ما تقدم دارد.
اما قبول تقدم خواست خدا بر خواست انسان اراده انسان رو تبدیل به جبر میکنه.چون وقتی انسان میتونه در انجام یک سری کارهاش مستقل باشه و اراده داشته باشه که اراده و خواست انسان انسان مقدم بر اراده خدا باشه.یعنی وقتی مختار بودن انسان معنا پیدا میکند که اول این ما باشیم که اراده بر انجام کاری بکینم .چون اگر بنا باشه اراده و خواست خدا بر اعمال اختیاری ما تقدم داشته باشه اون وقت اختیار و اراده انسان تبدیل به جبر میشه.چگونه ممکنه که من ادم مختار توی ذهن قصد و اراده انجام کاری رو بکنم و بعدش این اراده و خواستم رو به خدا هم نسبت بدم و بگم اراده و خواست خدا بر خواست من تقدم داشته؟یعنی اول خدا خواسته که چنین قصد و خواسته ای در ذهن من شکل بگیره؟
پس بنظر میاد باید قبول کرد که اراده و خواست قلبی ما بر انجام کاری چیزی جدا از خداوند باشد و گرنه تبدیل به جبر میشود.
این مشکل چگونه حل میشه؟
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم.

با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسش خوبتان

در مورد افعال انسانها، سه عنصر وجود دارد:
1- اراده خدا
2- اراده انسان
3- فعل انسان
وقتی بين دو موجود هيچ گونه ارتباط علّت و معلولی نباشد، گفته می شود آن دو موجود در عرض هم قرار دارند. مثلاً درخت، انسان و خورشيد در عرض همند؛ چون هيچ كدام از اين‌ها، علّت و به وجود آورنده ی ديگری نيستند؛ امّا دو موجودی كه يكی از آن ها معلول و ديگری علّت آن است، در طول هم قرار دارند. به اين معنی كه رتبه ی وجودی علّت قبل از رتبه ی وجودی معلول قرار دارد؛ و تا علّت نباشد معلول نيز نخواهد بود.
برای مثال ميوه سيب در طول درخت سيب قرار دارد. لذا از آنجا كه خداوند علت تمام پديده ها است، در نتيجه رتبه وجودی اش قبل همه پديده ها و در نتيجه همه در طول خدا قرار دارند؛ آن چنان كه در قرآن می فرمايد: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ" و خزائن همه چيز، تنها نزد ماست. ولى ما جز به اندازه معيّن آن را نازل نمى‏كنيم». (حجر: 15/21)

بنابراين وقتی انسان اراده می كند واقعا اين خود اوست كه در افعال واعمالش اختيار و اراده اش را اعمال می كند، اما در عين حال اراده انسان معلول اراده خداست. يعنی خدا اراده نموده كه انسان اراده داشته باشد؛ و اگر او چنين اراده نكرده بود، انسان اراده نمی داشت. اگر او قدرت اراده و عمل نمی داد هيچ فعلی از انسان صادر نمی شد، پس هرچه انسان اراده و عمل كند، در عين اين كه اراده خود اوست، اراده خدا نيز می باشد و ناشی از قدرت خداوند محسوب می شود، بلكه اراده كننده حقيقی و فاعل اصلی اين افعال خداوند است.
در نتيجه، نمی توان فعل يا اراده ای را تصور كرد كه بی نياز و مستقل از خداوند بوده به گونه ای كه اراده وی برابر اراده خداوند به معنای مذكور باشد. ولی در عين حال اراده و افعال اين علت های غير مستقل مستند به خود آن ها است و نمی تواند از حيطه اختيار و عمل آن ها بيرون دانسته شود.

حاصل سخن:
وقتی گفته می شود اراده ی انسان در طول اراده ی خدا قرار دارد ، مقصود اين است كه اراده ی انسان معلول اراده ی خداست. يعنی خدا اراده نموده كه انسان اراده داشته باشد و اگر او چنين اراده نكرده بود انسان اراده نمی داشت. پس هرچه انسان اراده كند در عين اينكه اراده ی خود اوست اراده ی خدا نيز هست. همانگونه كه هر چه دست انجام دهد كار روح نيز محسوب می شود. چرا كه اگر روح اراده نكند دست هم حركت نمی كند.
بنابراین معنی این که می گوییم اراده انسان در طول اراده خداست این است که خداوند اراده کرده که انسان اختیار داشته باشد، به عبارتی دیگر این طور نیست که خداوند فعل اختیاری و ارادی انسان را اراده کرده است بلکه خداوند اراده فرموده تا انسان با اختیار و اراده ی خویش فعلی را انجام دهد یا انجام ندهد.

در نتیجه: اراده ی انسان در عرض اراده ی خداوند نیست، یعنی این طور نیست که اراده ی انسان جدای از اراده حق تعالی باشد لذا هر گاه انسان تصمیم بر انجام فعلی را می گیرد اگر چه در انتخاب فعل خود مختار بوده است و اراده انجام فعل منتسب به خود اوست اما در عین حال منتسب به خداوند نیست می باشد چون علت حقیقی اوست.

برای اطلاعات بيشتر در اين زمينه ر.ک: معارف قرآن(ج 3 بحث انسان شناسی ) استاد مصباح يزدی مراجعه كنيد.

[="Tahoma"][="Navy"]

Miss.Narges;929700 نوشت:
سلام
میدانیم که ما انسانها اختیار داریم.یعنی اختیار و اراده یک نیروی مرموز و ناشناخته هست که ما انسانها اونو داریم و شاید یکی از امتیازات ما انسانها نسبت به حیوانات محسوب میشه.هر چند حیوانات هم کمی اختیار و اراده دارند.

خب پیرامون اختیار دو تا سوال مطرح میشه واسه من:

1- این نیروی اراده و اختیار ناشی از چیست؟ روح؟ مغز؟ عقل؟ یا ذات ماده؟

2-پرسش مهمتر اینکه: اراده و اختیار انسان در طول اراده و اختیار خداوند می باشد.یعنی گفته میشه اراده و خواست انسان بر انجام کاری عین ربط و وابستگی به خداست.یعنی اگر خدا اراده نکند انسان توانایی انجام هیچ کاری رو ندارد.با قبول این حرف وقتی ما اراده بر چیزی میکنیم چون وجود ما وابسته به خداست اراده ما در طو ل اراده خدا قرار میگیرد.و این یعنی اراده خدا بر اراده ما تقدم دارد.
اما قبول تقدم خواست خدا بر خواست انسان اراده انسان رو تبدیل به جبر میکنه.چون وقتی انسان میتونه در انجام یک سری کارهاش مستقل باشه و اراده داشته باشه که اراده و خواست انسان انسان مقدم بر اراده خدا باشه.یعنی وقتی مختار بودن انسان معنا پیدا میکند که اول این ما باشیم که اراده بر انجام کاری بکینم .چون اگر بنا باشه اراده و خواست خدا بر اعمال اختیاری ما تقدم داشته باشه اون وقت اختیار و اراده انسان تبدیل به جبر میشه.چگونه ممکنه که من ادم مختار توی ذهن قصد و اراده انجام کاری رو بکنم و بعدش این اراده و خواستم رو به خدا هم نسبت بدم و بگم اراده و خواست خدا بر خواست من تقدم داشته؟یعنی اول خدا خواسته که چنین قصد و خواسته ای در ذهن من شکل بگیره؟
پس بنظر میاد باید قبول کرد که اراده و خواست قلبی ما بر انجام کاری چیزی جدا از خداوند باشد و گرنه تبدیل به جبر میشود.
این مشکل چگونه حل میشه؟
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم.


سلام
اولا ما وقتی ثابت کردیم وجود انسان از خداست تمام شوون وجودی او هم از خداست. لذا اراده انسان از اراده الهی سرچشمه می گیره اما مراتب عالی تر وجود انسان فضل تقدم دارند. یعنی اراده در وجود انسان مانند چشمه ای است که از قله روح و جان او به بدنش جاری می شود.
ثانیا بر اساس اصل قبلی که گفتیم وجود انسان نشات گرفته از خداست اراده انسان هم از خداست اما همانطور که وجود انسان بلکه هر فرد انسان یک وجود خاص با ویژگی های منحصر بفرد اوست پس اراده هر انسانی نیز در قالب این وجود خاص ریخته می شود با این بیان اراده الهی در وجود هر انسان نیرویی است که منجر به انتخاب عملکرد خاصی می شود بنابر این اراده الهی در تعلق به امور در وجود ما تابع ویژگی های ماست. با این بیان تعلق اراده و آثار آن یعنی فعلی که از ما صادر می شود به لحاظ خصوصیات منسوب به ما و به لحاظ نیروهای ایجاد کننده منسوب به خدای متعال است.
یا علیم[/]

هادی;930612 نوشت:
در نتیجه: اراده ی انسان در عرض اراده ی خداوند نیست، یعنی این طور نیست که اراده ی انسان جدای از اراده حق تعالی باشد لذا هر گاه انسان تصمیم بر انجام فعلی را می گیرد اگر چه در انتخاب فعل خود مختار بوده است و اراده انجام فعل منتسب به خود اوست اما در عین حال منتسب به خداوند نیست می باشد چون علت حقیقی اوست.
سلام .منظور بنده افعال انسان نیست بلکه نیات و خواسته ها انسان هست.من قبول میکنم افعال ما در طول افعال خدا قرار میگیرند.
اما اینکه انسان قصد و نیتی کاری رو میکند منشا این برایم مشخص نیست.اینکه چه اتفاقی میفتد یک خواسته ای قصدی نیتی در دل انسان شکل میگیرد این خودش موضوع مسئله ماست.اگر قرار باشد این رو هم در طول افعال خدا بدونیم اختیار انسان تبدیل به جبر میشود.

Miss.Narges;929700 نوشت:
این نیروی اراده و اختیار ناشی از چیست؟ روح؟ مغز؟ عقل؟ یا ذات ماده؟

این سوال رو هم جواب دهید

محی الدین;930648 نوشت:
اولا ما وقتی ثابت کردیم وجود انسان از خداست تمام شوون وجودی او هم از خداست.

سلام
این رو که منم قبول دارم

محی الدین;930648 نوشت:
با این بیان اراده الهی در وجود هر انسان نیرویی است که منجر به انتخاب عملکرد خاصی می شود بنابر این اراده الهی در تعلق به امور در وجود ما تابع ویژگی های ماست. با این بیان تعلق اراده و آثار آن یعنی فعلی که از ما صادر می شود به لحاظ خصوصیات منسوب به ما و به لحاظ نیروهای ایجاد کننده منسوب به خدای متعال است.
در اینکه نیروی اختیار ما منسوب به خداست منم قبول دارم.اما دراینکه وقتی ما اراده و اختیار کاری میکنیم انرا هم در طول خدا بدونیم این رو نمیتونم بپذیرم.غیر ممکنه این.و واقعا خودتون تجزیه و تحلیل کنید بنظر نمیاد این طوری ما مجبور هستیم؟

Miss.Narges;930732 نوشت:
در اینکه نیروی اختیار ما منسوب به خداست منم قبول دارم.اما دراینکه وقتی ما اراده و اختیار کاری میکنیم انرا هم در طول خدا بدونیم این رو نمیتونم بپذیرم.غیر ممکنه این.و واقعا خودتون تجزیه و تحلیل کنید بنظر نمیاد این طوری ما مجبور هستیم؟

سلام
فکر کنم اگر خوب توجه می فرمودید این اشکال برایتان پیش نمی آمد
آنچه که اختیار من را از شما متمایز می کند چیست؟
ساختار وجودی شما، اختیار شما را از اختیار من متمایز می سازد در حالیکه هردو این اختیارات به حق متعال متصل است.
ما به نسبت خداوند متعال نیز از لحاظ اراده تمایزی داریم و آن تمایز چیست؟ اینکه اراده در من در حد وجودی ام سریان می یابد و اراده الهی در نامحدودیت وجودی خودش تحقق دارد
پس به یک لحاظ اراده ما مغایر اراده الهی است چون در یک ساختار محدود تحقق می یابد و از جهتی عین آن است چون سرمنشا آن اراده الهی است.
اگر بخواهیم برایش مثالی بزنیم مانند رودخانه ای که در یک جهت خاص در جریان است. این جریان، صاف و سریع و وسیع است. اما در ته این رودخانه سنگی است که آب در اطراف آن چرخ می زند و این بخاطر شکل خاص سنگ است . مثل اینکه در حوزه وجودی سنگ جریان آب عکس می شود. اما در عین حال باز در متن همین رودخانه است و خود این رودخانه است. در مثال دقت فرمایید و تطبیق کنید.
پس مفهوم طولی بودن اراده ما و خداوند متعال این نیست که هیچ تمایزی بین اراده ما و خداوند متعال نیست یا اختیار ما هیچ خصوصیت مربوط به ساختار وجود ما ندارد یا اراده الهی به ما تحمیل می شود.
یا علیم

Miss.Narges;930731 نوشت:
سلام .منظور بنده افعال انسان نیست بلکه نیات و خواسته ها انسان هست.من قبول میکنم افعال ما در طول افعال خدا قرار میگیرند.
اما اینکه انسان قصد و نیتی کاری رو میکند منشا این برایم مشخص نیست.اینکه چه اتفاقی میفتد یک خواسته ای قصدی نیتی در دل انسان شکل میگیرد این خودش موضوع مسئله ماست.اگر قرار باشد این رو هم در طول افعال خدا بدونیم اختیار انسان تبدیل به جبر میشود.

با درود
با کسب اجازه از کارشناس مهترم
اگر اشتباه نکنم منظور شما این است که اگر تمام نیات یا به عبارتی تمام انتخابهای درونی ما نیز منتسب به خدا باشد پس انسان چگونه مختاری است
به شما تبریک میگویم شما به نکته بسیار ظریفی اشاره کردید که دقیقا جواب ان حد بین جبر و اختیار و به عبارتی ماهیت اختیار در مرتبه انسانیت را بیان میکند .
این کمترین در حد ظرفیت معرفتی خود سعی میکنم مطلب را انگونه که خود درک کرده ام در قالب چند نکته برایتان بیان کنم .
۱.در کل هستی تنها یک حقیقت و وجود قائم به ذات و قدیم وجود دارد و ان اصل وجود و نفس هستی است (خدا )
۲.انچه در عالم ممکنات وجود دارد به لحاظ اینکه موجود هستند نه وجود همگی موجوداتی مشروط و قائم به غیر هستند که در مثل مانند سایه یا تصویر در اینه هستند که در حقیقت نمود هستند نه بود حقیقی (البته در مقایسه با قدرت وجودی اصل وجود )
۳.بنابر این موجودات تماما در قلمرو جبر و تقدیر الاهی قرار دارند درست مانند یک سایه که تماما حرکاتش و بود و نبودش وابسته به صاحب سایه است .
۴.سیر تکوین عالم و تجلی موجودات از اصل وجود چنین است :
از اصل وجود که مجرد محض است تنها امورمجرد ولی با مرتبه پایین تر قابل صدور است و از صدور اولی نیز صدور دوم با مرتبه نازل تر و...تا با امور نیمه مجرد برسیم (مانند قوانین هستی ) از امور نیمه مجرد، امورمادی بسیار ساده صادر شده و از انها نیز امور مادی پیچیده تا به جامدات و گیاهان و حیوانات و نهایتا انسان میرسیم که خود انسان نیز موجودی نیمه مادی و نیمه مجرد است که قابلیت دارد از عالم ماده به عالم فرا ماده صعود کند .همچنین ورای عالم ماده دوباره عالم نیمه مجرد و قوانین هستند که مجددا به عالم مجردات و نهایتا به اصل وجود باز خواهند گشت بنابراین نظام هستی یک نظام چرخشی و دورانی است که همیشگی و ازلی ابدی است زیرا ذات خدا قدیم است و هستی بخشی او نیز جزء ذات اوست بنابراین کل نظام هستی به طبع قدمت خالق هستی قدیم است (البته در کلیت هستی نه جزئیات ان که مسلما حادث است ).
۵.اما انسان موجودی است مادی و معنوی و دو بعدی که خود محصول تکامل عالم ماده است (عالم ماده نیز خود از تجلیات ذات اقدس اله است در پایین ترین مرتبه وجود )که در ذات خود دو نوع گرایشات دارد
گرایشات اول همان گرایشات حیوانات است که خاصیت اصلی ان حفظ خود به هر وسیله ممکن لذا گرایش اصلی عالم حیوانی (عالم ماده )خود خواهی و نفی دیگران است .
گرایشات دوم نیز خود به دو بخش اصلی تقسیم میشود که عبارتند از تعقل و امور معنوی و اخلاقی
در بخش اول انسان قادر است با استفاده از تعقل و امور حسی قوانین عالم ماده را کشف کند و امور مادی را به تسخیر خود در اورد (مسجود الملائک ) به عبارتی انسان به کمک تعقل میتواند به مرتبه خالقیت در عالم ماده برسد و این خالقیت دقیقا به معنی جبر شکنی است یعنی انسان دارای اختیاری است که به کمک ان و با ابزار عقل و احساس میتواند جبر ها و ضعفهای عالم ماده را بشکند و با کشف قوانین و رازهای عالم ماده نه تنها بخشی ازجبر عالم ماده بر انسان را رفع کند بلکه همین قوانین عالم ماده را در جهت برخورداری و رفاه خود به استخدام بگیرد و به اتکا این قوانین به اختراع و خلق وسایلی جدید دست بیابد و خدا گونه ای در زمین گردد (خلیفه الله )
در جنبه دوم که به امور اخلاق و معنوی برمیگردد انسان قادر است با پرورش فطریات درونی و با هدایت درونی وجدان که این گرایشات را هدایت میکند(حجت درون ) و همچنین با هدایت بیرونی انبیا و اولیا و حکما (حجت بیرونی ) مسیر تکاملی اصلی خودرا طی کند که به اختصار تکامل در این سطح به نفی خود و دیگر خواهی برمیگردد که دقیقا نقطه مقابل خود خواهی و نفی دیگران، عالم حیوانی است .
بنابر این اختیار بشر در این سطح به این معنی است که انسان باید با خود خواهی دورنی خود به مبارزه بر خیزد (به سجده وادار کردن شیطان درون ) در حقیقت کمال انسان دراین است که بتواند بین گرایشات حیوانی و انسانی گرایشات انسانی را انتخاب کند و از عالم خود خواهی حیوانی به عالم دیگر خواهی عالم معنا برسد .
نتیجه
در مورد سوالی که فرمودید :این اراده انسان محصول چه جنبه ای از انسان است ؟
جواب این است که انسان محصول تکامل عالم ماده است (که عالم ماده نیز بیان شد پایین ترین مرتبه تجلی موجودات است که از دو طرف به عالم نیمه مجرد میرسد )و یک مجموعه به هم پیوسته است که ماده و مجرد ان از هم قابل تفکیک نیست به این معنی که ابعاد مادی و معنوی انسان در هم تاثیر و تاثر دارند لذا اختیار در حقیقت ابزار خروج انسان از عالم ماده به معناست و مشخصا کل وجود انسان است
در مورد سوال دوم که جایگاه اختیار انسان بود
جواب این است که اختیار انسان یک اختیار تام نیست بلکه در حقیقت نوعی گزینش بین دو جبر است به این معنی که انسان در بعد عالم ماده و علم، مختار است که تابع جبر محیط باشد یا با کمک تعقل و تجربه به قوانین عالم احاطه و انها را مسخر خود کند و خود را از مخلوقیت به خالقیت برساند (تحقق جبر دوم که تکاملو خالقیت مشروط در عالم ماده است )
و در عالم معنا و اخلاق نیز مختار است در عالم حیوانی بماند یا به عالم معنا و تقرب به حضرت حق صعود کند .(یعنی او بین دو جبر حیوان بودن یا انسان بودن یکی را انتخاب میکند )
بنا براین انسان در دو حالت در تقدیر الاهی قرار دارد و در هر صورت به سوی خدا (قوانین الاهی ) باز گشت خواهد داشت و اختیار انسان به این معناست که گزینش میکند که درحالت فعلی بماند یا با جبر شکنی به عالم بالاتر صعود کند بنا براین در دوحالت او نمی تواند خارج از خواست خدا باشد البته اراده هستی برتکامل انسان است ولی این تکامل بر اساس اختیار است یعنی بشر خود تعین میکند که در چه جایگاهی در نظام هستی قرار بگیرد .
حاصل کلام اینکه انسان تنها در این گزینش مختار است و این گزینش به هر جهتی که باشد جبر نیست (یعنی انتخاب تابع جبر نیست )هرچند که هر دو گزینش در علم الاهی و تقدیر خداست یعنی حقیقتا شما لحضه ای که بین دو انتخاب گزینش میکنی مختار هستی (البته صرف نظر از اجبارهای درونی و بیرونی یعنی در جایی که شما قادر به انتخاب باشی )
بنابراین شما لحضه ای که در ذهن خود گزینش میکنی در مشیت و تقدیر الاهی هستی یعنی اصل مختار بودن شما اختیاری نیست (جبر )ولی اینکه در کدام مشیت باشی را خودت تعین میکنی (اختیار )و این دقیقا مرز بین جبر و اختیار بشر است .
امید که توانسته باشم با زبان قاصر خود مطلب را ادا کرده باشم .اگر جایی نامفهوم بود بیان کنید تا بیان شود
سپاس

Miss.Narges;930731 نوشت:
سلام .منظور بنده افعال انسان نیست بلکه نیات و خواسته ها انسان هست.من قبول میکنم افعال ما در طول افعال خدا قرار میگیرند.
اما اینکه انسان قصد و نیتی کاری رو میکند منشا این برایم مشخص نیست.اینکه چه اتفاقی میفتد یک خواسته ای قصدی نیتی در دل انسان شکل میگیرد این خودش موضوع مسئله ماست.اگر قرار باشد این رو هم در طول افعال خدا بدونیم اختیار انسان تبدیل به جبر میشود.


با سلام و عرض ادب و عذرخواهی بابت تأخیر در پاسخگویی

نه تنها افعال انسان بلکه اراده ی انسان نیز در طول اراده الهی قرار دارد، به این معنی که اراده انسان مستقل از اراده ی خداوند نیست و اگر خدا اراده نکند هیچ انسانی قدرت بر اراده و اختیار ندارد.
توضیح مطلب با ذکر مثال:
فرض کنید شما با یک دستگاه قطار برقى مشغول مسافرت هستید و راننده قطار شمایید. یک سیم برق قوى در سرتاسر مسیر قطار کشیده شده، و حلقه مخصوص از بالاى قطار روى این سیم مى لغزد و حرکت مى کند و لحظه به لحظه برق را از یک منبع قدرتمند به لکوموتیو قطار منتقل مى کند، به طورى که اگر یک لحظه منبع مُولّد، برق به قطار نرساند فوراً در جاى خود متوقّف مى شود.
بدون شک شما آزادید هر کجا مى خواهید در مسیر راه مى توانید توقّف کنید، کم یا زیاد، و با هر سرعتى بخواهید مى توانید حرکت نمایید. ولى با تمام این آزادى ها که دارید کسى که پشت دستگاه مُولّد برق نشسته هر لحظه مى تواند شما را متوقف سازد چرا که تمام قدرت و نیروى شما از همان برق است و کلید آن در دست اوست.
هنگامى که در این مثال دقّت مى کنیم مى بینیم چنین شخصى در عین آزادى و اختیار و مسئولیت در قبضه ی قدرت دیگرى قرار دارد.
با توجه به مثالی که ذکر گردید انسان در اراده و انتخاب خود آزاد است و آزادانه می تواند هر فعلی را اراده کند؛ منتهی، انسان در سیطره ی قدرت نامتناهی خداوند است اگر او نخواهد هیچ اراده ای صورت نمی پذیرد، اگر او اراده نکند هیچ انسانی قدرت بر اراده نخواهد داشت.

اینکه انسان در اراده ی خود آزاد است و حق انتخاب دارد شکی نیست؛ این مسئله امری وجدانی است که هر کسی در اعماق وجود خود به این مسئله پی می برد، هر انسانی می داند که لرزش دست کسی که مریض است با لرزش دست هنر پیشه تفاوت می کند یکی بدون اختیار است و دیگری با اختیار. منتهی همان طور که عرض شد این آزادی انتخاب مستقل از خداوند نیست و تا خدا نخواهدانتخاب و اراده ای صورت نمی گیرد و این موضوع هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد.

Miss.Narges;930731 نوشت:
این نیروی اراده و اختیار ناشی از چیست؟ روح؟ مغز؟ عقل؟ یا ذات ماده؟

در حقیقت قوای انسانی از قبیل عقل، خیال، مغز و ... تحلت سیطره ی روح هستند، منشأ تمامی افعال حتی اراده و ... روح انسان است. منشأ اراده و اختیار انسان نیز روح اوست.

یا حق

هادی;933988 نوشت:
اینکه انسان در اراده ی خود آزاد است و حق انتخاب دارد شکی نیست؛ این مسئله امری وجدانی است که هر کسی در اعماق وجود خود به این مسئله پی می برد، هر انسانی می داند که لرزش دست کسی که مریض است با لرزش دست هنر پیشه تفاوت می کند یکی بدون اختیار است و دیگری با اختیار. منتهی همان طور که عرض شد این آزادی انتخاب مستقل از خداوند نیست و تا خدا نخواهدانتخاب و اراده ای صورت نمی گیرد و این موضوع هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد.

سلام استاد گرامی این که همان تکرار سخن قبلیتان هست.منظور بنده این است که حتی وقتی اراده انسان از ارداده خدا جدا نیست پس انسان به معنای واقعی مختار نم باشد یعنی انسان در اختیار داشتن خود مجبور است.

Miss.Narges;934111 نوشت:
سلام استاد گرامی این که همان تکرار سخن قبلیتان هست.منظور بنده این است که حتی وقتی اراده انسان از ارداده خدا جدا نیست پس انسان به معنای واقعی مختار نم باشد یعنی انسان در اختیار داشتن خود مجبور است.

با سلام مجدد

بزرگوار به مثالی که در پست قبلی خدمتتون عرض کردم تأمّلی دوباره بکنید، انسان به معنی واقعی مختار است، اگر مختار نبود ارسال پیامبران لغو و بیهوده بود؛ چرا که قرار است انسان در بین دوراهی یکی را به اختیار خود انتخاب کند و تنها در صورت اختیار داشتن است که هدف از خلقت معنی پیدا می کند.
اما اینکه فرمودید انسان در اختیار داشتن خود مجبور است بله سخن درستی است اما این سخن سلب اختیار از انسان نمی کند و منافاتی با اختیار ندارد . انسان مجبور است که مختار باشد اما فقط در مختار بودن مجبور است چنانچه در انسان بودن مجبور است چون اختیار وصف ذاتی برای انسان است.

هادی;934162 نوشت:
بزرگوار به مثالی که در پست قبلی خدمتتون عرض کردم تأمّلی دوباره بکنید، انسان به معنی واقعی مختار است، اگر مختار نبود ارسال پیامبران لغو و بیهوده بود؛ چرا که قرار است انسان در بین دوراهی یکی را به اختیار خود انتخاب کند و تنها در صورت اختیار داشتن است که هدف از خلقت معنی پیدا می کند.
اما اینکه فرمودید انسان در اختیار داشتن خود مجبور است بله سخن درستی است اما این سخن سلب اختیار از انسان نمی کند و منافاتی با اختیار ندارد . انسان مجبور است که مختار باشد اما فقط در مختار بودن مجبور است چنانچه در انسان بودن مجبور است چون اختیار وصف ذاتی برای انسان است.

سلام
ظاهرا شما هنوز منظور بنده رو از سوال درک نکردید.
منظور من اینه که اراده انسان اگر معلول خدا باشد دیگر اراده نیست و تبدیل به جبر میشود.اراده فقط باید معلول نفس خود انسان باشد تا بتواند نام اختیار رو بخود بگیرید.حال شما قرار بود این اشکال بنده رو رفع کنید ولی همچنان سخنانی میگویید که برای بنده اشنا هستند و اینها ربطی به سوال من ندارند. در واقع من قبول میکنم اراده ما معلول اراده خدا هست .من فقط نمیتونم قبول کنم چطور اراده ما معلول خداست ولی همچنان اراده هست و جبر نیست.لطفا این اشکال بنده رو رفع کنید .

محی الدین;930648 نوشت:

سلام
اولا ما وقتی ثابت کردیم وجود انسان از خداست تمام شوون وجودی او هم از خداست. لذا اراده انسان از اراده الهی سرچشمه می گیره اما مراتب عالی تر وجود انسان فضل تقدم دارند. یعنی اراده در وجود انسان مانند چشمه ای است که از قله روح و جان او به بدنش جاری می شود.
ثانیا بر اساس اصل قبلی که گفتیم وجود انسان نشات گرفته از خداست اراده انسان هم از خداست اما همانطور که وجود انسان بلکه هر فرد انسان یک وجود خاص با ویژگی های منحصر بفرد اوست پس اراده هر انسانی نیز در قالب این وجود خاص ریخته می شود با این بیان اراده الهی در وجود هر انسان نیرویی است که منجر به انتخاب عملکرد خاصی می شود بنابر این اراده الهی در تعلق به امور در وجود ما تابع ویژگی های ماست. با این بیان تعلق اراده و آثار آن یعنی فعلی که از ما صادر می شود به لحاظ خصوصیات منسوب به ما و به لحاظ نیروهای ایجاد کننده منسوب به خدای متعال است.
یا علیم

سلام و خسته نباشید، با این حساب اگر اراده تمام موجودات را جمع کنیم میشود اراده خداوند ؟

[="Tahoma"][="Navy"]

به من بیاموز;934526 نوشت:
سلام و خسته نباشید، با این حساب اگر اراده تمام موجودات را جمع کنیم میشود اراده خداوند ؟

سلام
بله اراده جمعی همان اراده الهی است که در هر موجودی به نحوی ظهور می یابد مانند اراده خود ما برای رسیدن به یک مکان که در هر عضو بلکه سلولمان به نحوی جلوه گر می شود.
یا علیم[/]

پرسش:
پیرامون اختیار دو سوال مطرح می‌شود:
1- این نیروی اراده و اختیار ناشی از چیست؟ روح؟ مغز؟ عقل؟ یا ذات ماده؟
2-پرسش مهم‌تر اینکه: اراده و اختیار انسان در طول اراده و اختیار خداوند است.یعنی اراده و خواست انسان بر انجام کاری عین ربط و وابستگی به خداست. اگر خدا اراده نکند انسان توانایی انجام هیچ کاری را ندارد. با قبول این حرف وقتی ما اراده بر چیزی می‌کنیم چون وجود ما وابسته به خداست، اراده ما در طو ل اراده خدا قرار می‌گیرد و این یعنی اراده خدا بر اراده ما تقدم دارد.
اما قبول تقدم خواست خدا بر خواست انسان اراده انسان رو تبدیل به جبر می‌کند. وقتی مختار بودن انسان معنا پیدا می‌کند که اول این ما باشیم که اراده بر انجام کاری بکینم .چون اگر بنا باشد اراده و خواست خدا بر اعمال اختیاری ما تقدم داشته باشد آن‌وقت اختیار و اراده‌ی انسان تبدیل به جبر می‌شود. چگونه ممکن است که انسان در ذهن قصد انجام کاری رو بکند و بعد این اراده و خواستش رو به خدا هم نسبت بدهد و بگوید که اراده و خواست خدا بر خواست من تقدم داشته؟
پس به نظر می‌آید باید قبول کرد که اراده و خواست قلبی ما بر انجام کاری چیزی جدا از خداوند باشد و گرنه تبدیل به جبر می‌شود.
این مشکل چگونه حل می‌شود؟

پاسخ:
1. قوای انسانی از قبیل عقل، خیال، مغز و ... تحلت سیطره ی روح هستند، منشأ تمامی افعال حتی اراده و ... روح انسان است. منشأ اراده و اختیار انسان نیز روح اوست.

2. در مورد افعال انسان‌ها، سه عنصر وجود دارد:
الف- اراده خدا
ب- اراده انسان
ج- فعل انسان
وقتی بين دو موجود هيچگونه ارتباط علّت و معلولی نباشد، گفته می‌شود آن دو موجود در عرض هم قرار دارند. مثلاً درخت، انسان و خورشيد در عرض هم‌ند؛ چون هيچ‌كدام از اين‌ها، علّت و به وجود آورنده‌ی ديگری نيستند؛ امّا دو موجودی كه يكی از آن‌ها معلول و ديگری علّت آن است، در طول هم قرار دارند. به اين معنی كه رتبه‌ی وجودی علّت قبل از رتبه‌ی وجودی معلول قرار دارد؛ و تا علّت نباشد معلول نيز نخواهد بود.
لذا از آنجا كه خداوند علت تمام پديده‌ها است، در نتيجه رتبه‌ی وجودی‌اش قبل همه‌ی پديده‌ها و در نتيجه همه در طول خدا قرار دارند؛ آن‌چنان‌كه در قرآن می‌فرمايد: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» و خزائن همه چيز، تنها نزد ماست. ولى ما جز به اندازه معيّن آن را نازل نمى‏كنيم. (1)
بنابراين وقتی انسان اراده می‌كند واقعا اين خود اوست كه در افعال واعمالش اختيار و اراده‌اش را اعمال می‌كند، اما در عين حال اراده‌ی انسان معلول اراده خداست. يعنی خدا اراده نموده كه انسان اراده داشته باشد و اگر او چنين اراده نكرده بود، انسان اراده نمی‌داشت. اگر او قدرت اراده و عمل نمی‌داد هيچ فعلی از انسان صادر نمی‌شد، پس هرچه انسان اراده و عمل كند، در عين اين كه اراده‌ی خود اوست، اراده‌ی خدا نيز هست و ناشی از قدرت خداوند محسوب می‌شود، بلكه اراده كننده‌ی حقيقی و فاعل اصلی اين افعال خداوند است.

نمی‌توان فعل يا اراده‌ای را تصور كرد كه بی‌نياز و مستقل از خداوند بوده به گونه‌ای كه اراده‌ی وی برابر اراده خداوند به معنای مذكور باشد. ولی در عين حال اراده و افعال اين علت‌های غير مستقل مستند به خود آن‌ها است و نمی‌تواند از حيطه‌ی اختيار و عمل آن‌ها بيرون دانسته شود.
نه تنها افعال انسان بلکه اراده‌ی انسان نیز در طول اراده‌ی الهی قرار دارد، به این معنی که اراده‌ی انسان مستقل از اراده‌ی خداوند نیست و اگر خدا اراده نکند هیچ انسانی قدرت بر اراده و اختیار ندارد. این نگرش و دیدگاه منجر به جبر نمی‌شود. فرض کنید شما با یک دستگاه قطار برقى مشغول مسافرت هستید و راننده قطار شمایید. یک سیم برق قوى در سرتاسر مسیر قطار کشیده شده، و حلقه‌ای مخصوص از بالاى قطار روى این سیم مى‌لغزد و حرکت مى‌کند و لحظه به لحظه برق را از یک منبع قدرتمند به لوکوموتیو قطار منتقل مى‌کند، به طورى که اگر یک لحظه منبع مُولّد، برق به قطار نرساند فوراً در جاى خود متوقّف مى‌شود.

بدون شک شما آزادید هر کجا مى‌خواهید در مسیر راه مى‌توانید توقّف کنید، کم یا زیاد، و با هر سرعتى بخواهید مى‌توانید حرکت نمایید. ولى با تمام این آزادى‌ها که دارید کسى که پشت دستگاه مُولّد برق نشسته هر لحظه مى‌تواند شما را متوقف سازد چرا که تمام قدرت و نیروى شما از همان برق است و کلید آن در دست اوست.
هنگامى که در این مثال دقّت مى‌کنیم مى‌بینیم چنین شخصى در عین آزادى و اختیار و مسئولیت در قبضه‌ی قدرت دیگرى قرار دارد. لذا انسان در اراده و انتخاب خود آزاد است و آزادانه می‌تواند هر فعلی را اراده کند؛ منتهی، انسان در سیطره‌ی قدرت نامتناهی خداوند است اگر او نخواهد هیچ اراده‌ای صورت نمی‌پذیرد، اگر او اراده نکند هیچ انسانی قدرت بر اراده نخواهد داشت.
اینکه انسان در اراده‎ی خود آزاد است و حق انتخاب دارد شکی نیست؛ این مسئله امری وجدانی است که هر کسی در اعماق وجود خود به این مسئله پی می‌برد، هر انسانی می‌داند که لرزش دست کسی که مریض است با لرزش دست هنر پیشه تفاوت می‌کند یکی بدون اختیار است و دیگری با اختیار. منتهی همان‌طور که عرض شد این آزادی انتخاب مستقل از خداوند نیست و تا خدا نخواهدانتخاب و اراده ای صورت نمی‌گیرد و این موضوع هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد.(2)

پی نوشت:
1. حجر: 15/21
2. ر.ک: معارف قرآن(ج 3 بحث انسان شناسی ) استاد مصباح يزدی.

موضوع قفل شده است