جمع بندی به هم زدن زندگی توسط مادر شوهر

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
به هم زدن زندگی توسط مادر شوهر

با سلام خدمت همگی
من زنی 34 ساله هستم که یکسال و نیم است ازدواج کردم و الان 4 ماهه باردارم. از اول زندگی با همسرم مشکلی نداشتیم و فقط دخالت های مادر شوهرم بود که گاهی بین ما بحث ایجاد میکرد ومن از طعنه ها کنایه ها و مقایسه ها و اظهار نظر ها ناراحت میشدم که به شوهرم میگفتم و اونم گاهی از اونا دفاع میکرد و گاهی میگفت نشنیده بگیر.
تا اینکه من با اصرار خانواده شوهرم که به من میگفت سنت بالاست و دیگه بچه دار نمیشی حامله شدم . اما بعدش اذیت و آزار خانواده شوهرم شروع شد . اینکه چرا رفتی این دکتر. تو که چیزیت نیست و زنا که تو مزرعه میزاییدن چی من از حرفای اونا ناراحت شدم و اخم کردم یه بار دیگه باهاشون به جایی رفتم که تو اونجا چون ناراحت بودم بی محلی کردم و مادرشوهرمو زیاد تحویل نگرفتم. بعد از اون من زمین خوردم و بارداریم دچار مشکل شد ولی حتی حالمو نپرسیدن
مشکل اصلی من از اون موقع شروع شد بعد از اون با شوهرم چند بار تنهایی صحبت کردند و اون کاملا حقو به خانواده اش داد و با من دعوا میکنه . حالا پدر مادر شوهرم به خونه پدر مادر من رفتند و هزار حرف پشت سرم زدند و ازجنله اینکه به من تهمت ذگدروغگویی میزنند و من را بی عرضه و بی لیاقت گفته اند و اینکه از خانه داری و خرج کردن من شوهرم ناراضی است در صورتیکه خودش تا به حال به من حرفی نزده بود.
ودر آخر گفته اند که باید طلاق بگیریم و اینکه بچه اصلا برایشان مهم نیست و اگر بمیرد هم مهم تیست و پسر آنها فقط مهم است
الان مشکل اصلی ام شوهرم است که کاملا طرفدار آنهاست و میگوید پدر مادر من اصل زندگیم هستند و ما 3 نفر با همیم!!! و اینکه هیچکدام از حرفهای منو قبول نداره و میگه اونا کاملا حق دارند مثلا میگه تو دروغگویی تو خانه داریت خوب نیست و در حالیکه من میگم چرا به من چیزی نگفته بودی تا به حال. میگه خودت باید میفهمیدی
این درسته که تو این حال حاملگی هر روز منو اذیت میکنن و سر چیز های بیخود و بی ارزش میگن باید طلاق بگیرید و بچه بمیره هم مهم نیست
بخوا منکه هر روز دارم نفرینشون میکنم امیدوارم آه من یه جوری دامنشونو بگیره که هروز خون گریه کنن .
به من که هیچی به نوه خودشون رحم ندارن و میخوان بمیره

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد راهنما

تانیا;922304 نوشت:
با سلام خدمت همگی
من زنی 34 ساله هستم که یکسال و نیم است ازدواج کردم و الان 4 ماهه باردارم. از اول زندگی با همسرم مشکلی نداشتیم و فقط دخالت های مادر شوهرم بود که گاهی بین ما بحث ایجاد میکرد ومن از طعنه ها کنایه ها و مقایسه ها و اظهار نظر ها ناراحت میشدم که به شوهرم میگفتم و اونم گاهی از اونا دفاع میکرد و گاهی میگفت نشنیده بگیر.
تا اینکه من با اصرار خانواده شوهرم که به من میگفت سنت بالاست و دیگه بچه دار نمیشی حامله شدم . اما بعدش اذیت و آزار خانواده شوهرم شروع شد . اینکه چرا رفتی این دکتر. تو که چیزیت نیست و زنا که تو مزرعه میزاییدن چی من از حرفای اونا ناراحت شدم و اخم کردم یه بار دیگه باهاشون به جایی رفتم که تو اونجا چون ناراحت بودم بی محلی کردم و مادرشوهرمو زیاد تحویل نگرفتم. بعد از اون من زمین خوردم و بارداریم دچار مشکل شد ولی حتی حالمو نپرسیدن
مشکل اصلی من از اون موقع شروع شد بعد از اون با شوهرم چند بار تنهایی صحبت کردند و اون کاملا حقو به خانواده اش داد و با من دعوا میکنه . حالا پدر مادر شوهرم به خونه پدر مادر من رفتند و هزار حرف پشت سرم زدند و ازجنله اینکه به من تهمت ذگدروغگویی میزنند و من را بی عرضه و بی لیاقت گفته اند و اینکه از خانه داری و خرج کردن من شوهرم ناراضی است در صورتیکه خودش تا به حال به من حرفی نزده بود.
ودر آخر گفته اند که باید طلاق بگیریم و اینکه بچه اصلا برایشان مهم نیست و اگر بمیرد هم مهم تیست و پسر آنها فقط مهم است
الان مشکل اصلی ام شوهرم است که کاملا طرفدار آنهاست و میگوید پدر مادر من اصل زندگیم هستند و ما 3 نفر با همیم!!! و اینکه هیچکدام از حرفهای منو قبول نداره و میگه اونا کاملا حق دارند مثلا میگه تو دروغگویی تو خانه داریت خوب نیست و در حالیکه من میگم چرا به من چیزی نگفته بودی تا به حال. میگه خودت باید میفهمیدی
این درسته که تو این حال حاملگی هر روز منو اذیت میکنن و سر چیز های بیخود و بی ارزش میگن باید طلاق بگیرید و بچه بمیره هم مهم نیست
بخوا منکه هر روز دارم نفرینشون میکنم امیدوارم آه من یه جوری دامنشونو بگیره که هروز خون گریه کنن .
به من که هیچی به نوه خودشون رحم ندارن و میخوان بمیره

با عرض سلام و ادب خدمت شما خواهر گرامی و همه اسک دینی های عزیز
از حسن اعتماد شما بسیار سپاسگذارم و بارداری شما را که اعطاء نشان افتخار مادری از جانب خداوند می باشد را به شما تبریک عرض می کنم از اینکه یا این مسئله (رفتار نامناسب همسر و...)مواجه هستید متاسفم توجه و رعایت نکات زیر در بهبود روابط شما با همسرتون بسیار موثر می باشد:

خواهر گرامی آنچه درست است این است که همسرتون و خانواده اش در این موقعیت لازم است که شما را در آرامش قرار دهند و زمینه ناراحتی شما را فراهم نکنند و البته رفتار کنونی آنها اصلا مناسب نیست .و این نشان از افکار قدیمی و نامناسب و تعصبات مادرانه و فرزندی می باشد
درست آن بود که شما ابتدا روابط خود را با همسرتون تثبیت می کردید سپس اقدام به فرزنددار شدن می نمودید
اما حالا دیگر کارهایی صورت گرفته است شما لازم است برای حفظ زندگی و فرزند خود راهکارهای مناسبی در نظر بگیرید چرا که جدایی بیشترین مشکلات را برای شما و فرزند نازنین شما ایجاد می کند و البته شما سوال نموده اید و تنها راه تاثیر گذاری روی زندگی از طریق شما می باشد و نکاتی که عرض می کنم به خاطر نادیده گرفتن وظایف همسرتون و یا حق دادن به آنها نمی باشد:

  1. سعی نمایید آرامش خود و خانواده را حفظ نمایید و از ایجاد تنش و ناراحتی خودداری نمایید
  2. زمینه های ناراحتی همسرتون را فراهم نکنید
  3. به ویژگیهای مثبت همسرتون و خانواده اش فکر کنید تا نسبت به آنها رغبت بیشتری پیدا کنید
  4. سعی نمایید با محیت و احترام و...همسرتون را جذب خود نمایید و به تدریج او را متوجه اشتباهش بکنید
  5. توجه داشته باشید که همچنانکه شما مثل سایر خانمها نسبت به رفتار همسرتون با پدر و مادرتون حساس هستید همسرتو ن نیز اینگونه می باشد لذا هر چند رفتار مادرشوهر شما با شما خوب نبوده ولی بهبود رفتار شما با ایشان سبب بهبود روابط شما با همسرتون هم می شود.
  6. در ضمن افزایش احترام و توجه به مادرشوهر و همسرتون از واسطه های مناسب که مورد قبول آنها می باشند بخواهید که در مورد بهبود روابط با آنها صحبت نمایند.البته با در نظر گرفتن شرایط و ظرفیت طرفین.
  7. هر چند که توصیه به محبت و آحترام نمودیم ولی در صورت دیدن رفتار نامناسب از جانب همسرتون نارحتی خود را در چهره نشان دهید و البته از آن محبت و احترام و برطرف کردن نیازها چیزی کم نگذارید
  8. سعی نمایید گذشته را نادیده بگیرید و خود را با امور شادی بخش و کارخانه و...سرگرم نمایید تا ناراحتی شما بیشتر نشود ناراحتی گذشته سبب می شود تا رفتار شما با همسرتون و مادرش بدتر شود.
  9. ارتباط معنوی خود را با خداوند همیشه و مخصوصا در این ایام مهم و تاثیرگذار (بارداری) و ماههای مهم (شعبان و رمضان )بیشتر نمایید
  10. مادرشوهر شما تصور می کند که شما آمده اید تا او را از فرزند عزیزش جدا نمایید و لذا شما را هووی خودش می داند البته این فکر اشتباه می باشد و البته با توجه و محبت شما و همسرتون به ایشان مسئله کم رنگ تر می شود.
  11. سعی نمایید مهارتهای مورد پسند همسر و مارشوهر را در خود بالا ببرید و از این طریق محبوبیت و مقبولیت خود را بالا ببرید.
  12. سعی نمایید به صورت غیرمستقیم روی رفتار همسرتون تاثیر بگذارید (مطالعه کتب مناسب در زمینه رضایت از زندگی توسط خودتون و قرار دادن در مکانهایی که موجب جلب توجه ایشان می شود)
  13. سعی نمایید به صورت غیرمستقیم روی ایمان همسرتون تاثیر بگذارید(رفت و آمد به مکانها و مجالس مذهبی ، رفت و آمد با دوستان مذهبی ودیدن فیلمها و برنامه های مناسب مذهبی و...)
  14. اگر مشاور متعهد و متخصص یا مراکز مشاوره در محل زندگی شما است سعی کنید که همسرتون را متقاعد نمایید و با هم به آنجا بروید چراکه در مشاوره خانواده لازم است هر دو طرف باشند تا تاثیر گذار باشد
  15. دعا و توسل به اهل بیت را فراموش نکنید

در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی

موضوع قفل شده است