جمع بندی وقتی خدا خودش را نقض می کند!

تب‌های اولیه

140 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وقتی خدا خودش را نقض می کند!

سلام.;;)این تاپیک خیلی خیلی خیلی مهمه...خواهشن همه دقت کنن.^:)^

خوب گفته می شه که خدا با اختیار خود دنیا را خلق کرده، کسی خدا را مجبور نکرده....

خدا می توست اراده کنه و دنیا رو خلق نکنه و می تونست اراده کنه و دنیا رو خلق کنه...پس خدا دو تا حق انتخاب داشت و دو تا اراده می تونست بکنه....اراده به اینکه دنیا خلق بشه و دوم اراده به اینکه دنیا خلق نشه....یعنی دو تا ممکن الوجود داریم....

حالا اراده ی خدا به این تعلق گرفت که دنیا خلق بشه...

خوب حالا سوال من اینه که چرا اراده ی خدا به این تعلق گرفت که دنیا خلق بشه؟؟

  • 1-اگر بگید بدون دلیل، که اونوقت قانون علیت نقض می شه و اصلا وجود خدا دچار ابهام می شه و در وجود و نبود خدا تردید بوجود می آد...
  • 2-اگر بگید دلیلی داشته که اراده خدا به خلقت دنیا تعلق گرفت، اونوقت چیزی یا کسی خدا رو مجبور کرده که ارادش به خلقت دنیا تعلق بگیره..پس با این توضیح، قدرتی در کنار قدرت خدا وجود داره و این وجود خدا رو نقض می کنه که واحد و یگانه است....

منتظر پاسخ هستمb-)

با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

پارسا مهر;921413 نوشت:
خدا می توست اراده کنه و دنیا رو خلق نکنه و می تونست اراده کنه و دنیا رو خلق کنه...پس خدا دو تا حق انتخاب داشت و دو تا اراده می تونست بکنه....اراده به اینکه دنیا خلق بشه و دوم اراده به اینکه دنیا خلق نشه....یعنی دو تا ممکن الوجود داریم....

حالا اراده ی خدا به این تعلق گرفت که دنیا خلق بشه...

خوب حالا سوال من اینه که چرا اراده ی خدا به این تعلق گرفت که دنیا خلق بشه؟؟


باسلام و عرض ادب
این سوال بازگشت به هدف از خلقت دارد.
همانطور که حتما شنیده اید، هدف از خلقت به دو صورت میتواند مطرح شود.
هدفی که به فاعل باز میگردد چیست؟ یعنی خالق چه انگیزه ای دارد و چه چیزی عامل و محرک او برای خلقت شده است.
و
هدفی که به خود فعل و مخلوق باز میگردد چیست؟

در مورد صورت دوم، بحثهای زیادی در همین انجمن صورت گرفته است و هدفهایی به تناسب متون دینی گفته شده است.
هدفهایی از جمله عبادت، عبودیت،معرفت و در نهایت کمال.

اما در مورد صورت اول که احتمالا منظور از سوال نیز همین فرض است، پاسخ متوقف بر چند مقدمه است:
م1. خداوند، واجب الوجود بالذات است.
م2. واجب الوجود بالذت موجودی است که هیچ نحوه نیازی برایش متصور نیست.

[=microsoft sans serif]بر این اساس،
اگر عاملی بتواند خداوند را به انجام کاری تحریک کند، این تحریک شدن از چند جهت ایراد دارد:
یکم. این تحریک شدن، نوعی تغییر در ذات الهی است و تغییر در ذات الهی محال است.

دوم. این تحریک شدن، مستلزم نوعی تاثیر پذیرفتن ذات از عاملی بیرونی است و تاثیر پذیرفتن به هر صورتی که باشد مستلزم معلولیت است و این خلف فرض بی نیازی مطلق اوست.

سوم. این تحریک شدن، مستلزم آن است که منفعتی به خداوند برسد و این به معنای آن است که خداوند چیزی را ندارد و میخواهد دارا شود و این با مطلق بودن و واجب الوجود از همه جهات بودن او منافات دارد.

چهارم. تحریک شدن از عاملی خارج از ذات، بدین معناست که خداوند نقصی دارد که بر اساس آن خودش نمیتواند تصمیم بگیرد که کاری را انجام بدهد.(1)

پنجم. کاری که خداوند برفرض از جانب عامل خارجی مجبور یا برانگیخته میشود تا انجام بدهد دو حالت دارد:
حالت اول: یا کاری است فی نفسه خیر. که در این صورت، نیازمندی به تحریک از جانب عامل خارجی، مستلزم آن است که خداوند یا علم به خیر بودن آن نداشته، یا قدرت بر انجامش را نداشته یا خیرخواه نبوده و نیاز به تحریک عامل خارجی دارد. و تمام این فرضها باطل است.
حالت دوم: کاری است که فی نفسه خیر نیست و شر است. در این صورت نیز تحریک ازجانب عامل خارجی بر انجام کاری که فی نفسه شر است، با خیر محض بودن و کمال محض بودن خداوند سازگار نیست.

1. در این مورد ر.ک طباطبائى، سیدمحمد حسین، المیزان، ج 8، ص 44؛ مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 1، ص 154.

[=microsoft sans serif]با این حال، ممکن است گفته شود:
بالاخره، خداوند چنین اراده کرده است که موجودات را ایجاد کند. حال چه عاملی باعث شده است که خداوند چنین اراده ای را انجام دهد؟

پارسا مهر;921413 نوشت:

1-اگر بگید بدون دلیل، که اونوقت قانون علیت نقض می شه و اصلا وجود خدا دچار ابهام می شه و در وجود و نبود خدا تردید بوجود می آد...
2-اگر بگید دلیلی داشته که اراده خدا به خلقت دنیا تعلق گرفت، اونوقت چیزی یا کسی خدا رو مجبور کرده که ارادش به خلقت دنیا تعلق بگیره..پس با این توضیح، قدرتی در کنار قدرت خدا وجود داره و این وجود خدا رو نقض می کنه که واحد و یگانه است....

پاسخ این است که
م1. همانطور که گفته شد، هیچ عاملی خارج ازذات الهی نمیتواند او را بر انجام خلقت و آفرینش تحریک یا مجبور کند.
م2. خداوند با اراده خود کاری را انجام میدهد یا ترک میکند.
م3. اراده الهی به امور گزاف و زشت و ناپسند تعلق نمیگیرد.
م4. اراده مشخص الهی به انجام یک کار مشخص یاترک آن، ناشی از حب خداوند به ذات خودش است.
خداوند به عنوان موجودی کامل مطلق، فیض کامل دارد و هر موجودی که شایسته آفرینش باشد را ایجاد میکند و او را به سمت کمال خودش هدایت میکند.

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]چنانکه در قران کریم نیز میفرماید:
«قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏ (2)»
علامه در توضیح این آیه میفرماید:
كلمه هدايت به معناى اين است كه راه هر چيز را به آن طورى نشان دهيم كه او را به مطلوبش برساند، و يا لا اقل راهى كه به سوى مطلوب او منتهى مى‏شود به او نشان دهيم و برگشت هر دو معنا به يك حقيقت بر مى‏گردد و آن عبارت است از نوعى رساندن مطلوب، حال يا رساندن به خود مطلوب، و يا رساندن به طريق منتهى به آن.
روشن شد كه مراد از هدايت، هدايت عمومى است كه دامنه‏اش تمامى موجودات را گرفته است، نه هدايت مخصوص به انسانها و معناى هدايت عمومى با تجزيه و تحليل هدايت خاص انسانى و سپس القاء خصوصيت انسانى آن به خوبى معلوم مى ‏شود، زيرا اگر اين كار را بكنيم مى‏فهميم كه هدايت هر چيزى عبارت از راه نشان دادن به آن است، راهى كه آن را به مطلوبش برساند، و به طور كلى" راه" عبارت است از رابطه ميان قاصد و مقصود، پس هر چيزى كه مجهز به جهازى شده كه او را به چيزى برساند و بدان مربوطش كند در حقيقت به سوى آن چيز هدايت شده است، پس به اين اعتبار هر چيزى با جهازى كه بدان مجهز گشته به سوى كمالش هدايت شده و هادى او خدا است.
بنا بر اين نظام فعل و انفعالى كه در همه موجودات هست (و يا به عبارت ديگر) نظام جزئى كه مخصوص به هر موجودى است و نظام عامى كه جامع همه نظام‌هاى جزئى است، از حيث ارتباطى كه اجزاى آن به يكديگر دارند و موجودات از يك جزء آن به سوى جزئى ديگر منتقل مى‏‌شوند، خود مصداق هدايت خداى تعالى است كه به عنايتى ديگر مصداق تدبير او نيز هست.(3)

ــــــ
2. [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]سوره طه، آیه50
3. [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]تفسیر المیزان، ج14، ص166-167

[=microsoft sans serif]به عبارت دیگر
خدا جامع جمیع كمالات وجودیست؛ خلق می كند چون خالق است رزق می دهد چون رازق است؛ زنده می کند حی ّ و محیی است و ... اگر خدا خلق نمی كرد خدا نبود؛ چون اگر خلق نمی كرد خالق نبود؛ و اگر خالق نبود فاقد این صفت كمالی بود؛ و اگر فاقد یكی از كمالات بود ناقص بود و اگر ناقص بود واجب الوجود نبود و موجودی كه واجب الوجود نیست خدا نیست. پس خدا می آفریند چون آفریدن كمال اوست.

به صورت خلاصه:
جواب ساده اين سؤال که «آيا کار خدا هدف دارد؟» اين است که
اگر مقصود از هدف چيزي خارج از ذات خداست که عايد او شود به اين معنا کار خدا هدف ندارد.
اما اگر هدف طوري طرح شود که برگردد به اين‌که خدا فيض رساندن به ديگران و خدمت به ديگران را دوست دارد و خداوند خود نيازي ندارد ولي دوست دارد بندگاني باشند تا از رحمت او استفاده کنند به اين معنا مي‌شود گفت: افعال الهي معلل به اغراض است. اغراضي که به ذات خدا برمي‌گردند. و این یعنی خدا چون خداست، می آفریند پس علت غایى در واقع خود خداوند است. این همان سخن فلاسفه ماست که می‌گویند: علت غایى و علت فاعلى در افعال خداوند، متحد است.(4)

بنابراین:
علت تعلق گرفتن اراده الهی به خلقت یک موجود خاص:
از سویی که ناظر به منفعت خود مخلوق است، به واسطه آن است که آن موجود میتواند به سمت کمال برود و کمال خیر است و خداوند نیز چون جواد مطلق است، فیضش را از آن موجود دریغ نکرده و او را برای رسیدن به کمال ایجاد میکند.
از سوی دیگر که ناظر به خود فاعل است، او هیچ هدفی از انجام این کار خاص ندارد جز حب به خیر و کمال که خودش است.

ــــــــــ
[=microsoft sans serif]4. ر.ک . [=microsoft sans serif] طباطبائى، سیدمحمد حسین، المیزان،(قم، نشر اسلامی، 1417، چاپ پنجم) ج 8، ص 44؛ مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن،(قم: موسسه ی در راه حق، ۱۳۷۶) ج 1، ص 154.

موفق باشید.

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;921413 نوشت:
سلام.این تاپیک خیلی خیلی خیلی مهمه...خواهشن همه دقت کنن.

خوب گفته می شه که خدا با اختیار خود دنیا را خلق کرده، کسی خدا را مجبور نکرده....

خدا می توست اراده کنه و دنیا رو خلق نکنه و می تونست اراده کنه و دنیا رو خلق کنه...پس خدا دو تا حق انتخاب داشت و دو تا اراده می تونست بکنه....اراده به اینکه دنیا خلق بشه و دوم اراده به اینکه دنیا خلق نشه....یعنی دو تا ممکن الوجود داریم....

حالا اراده ی خدا به این تعلق گرفت که دنیا خلق بشه...

خوب حالا سوال من اینه که چرا اراده ی خدا به این تعلق گرفت که دنیا خلق بشه؟؟

1-اگر بگید بدون دلیل، که اونوقت قانون علیت نقض می شه و اصلا وجود خدا دچار ابهام می شه و در وجود و نبود خدا تردید بوجود می آد...
2-اگر بگید دلیلی داشته که اراده خدا به خلقت دنیا تعلق گرفت، اونوقت چیزی یا کسی خدا رو مجبور کرده که ارادش به خلقت دنیا تعلق بگیره..پس با این توضیح، قدرتی در کنار قدرت خدا وجود داره و این وجود خدا رو نقض می کنه که واحد و یگانه است....

منتظر پاسخ هستم

با تشکر


سلام
این عاملی که شما تصور فرموده اید بیرونی نبوده است بلکه درونی بوده یعنی عاملی در خود ذات الهی عامل خلقت جهان بوده است نه عاملی خارج از او و این عامل در لسان اهل معرفت محبت و جود الهی بوده است
محبت او باعث گشت که آفریدگان آفریده شوند و از فیض وجود بهره مند گردند.
او جلوه های گوناگون ذات خویش را یعنی آفریدگان را دوست داشت پس به آنها که صوری علمی بودند لباس وجود پوشاند و تحقق خارجی بخشید.
یا رحیم و یا رحمان[/]

پارسا مهر;921413 نوشت:
سلام.;;)این تاپیک خیلی خیلی خیلی مهمه...خواهشن همه دقت کنن.^:)^

خوب گفته می شه که خدا با اختیار خود دنیا را خلق کرده، کسی خدا را مجبور نکرده....

خدا می توست اراده کنه و دنیا رو خلق نکنه و می تونست اراده کنه و دنیا رو خلق کنه...پس خدا دو تا حق انتخاب داشت و دو تا اراده می تونست بکنه....اراده به اینکه دنیا خلق بشه و دوم اراده به اینکه دنیا خلق نشه....یعنی دو تا ممکن الوجود داریم....

حالا اراده ی خدا به این تعلق گرفت که دنیا خلق بشه...

خوب حالا سوال من اینه که چرا اراده ی خدا به این تعلق گرفت که دنیا خلق بشه؟؟

  • 1-اگر بگید بدون دلیل، که اونوقت قانون علیت نقض می شه و اصلا وجود خدا دچار ابهام می شه و در وجود و نبود خدا تردید بوجود می آد...
  • 2-اگر بگید دلیلی داشته که اراده خدا به خلقت دنیا تعلق گرفت، اونوقت چیزی یا کسی خدا رو مجبور کرده که ارادش به خلقت دنیا تعلق بگیره..پس با این توضیح، قدرتی در کنار قدرت خدا وجود داره و این وجود خدا رو نقض می کنه که واحد و یگانه است....

منتظر پاسخ هستمb-)

با تشکر

باسلام

عشق بی علت و بدون دلیل است و خداوند تنها بخاطر عشق بخود، چنین معرکه ای راه انداخت! فرشتگان مسبّح خداوند بودند اما عشق پر درد و سوز نداشتند که خداوند آنرا در انسان به ودیعه قرار داد!



در ازل پرتو حُسنت ز تجلّی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رخت دید مَلَک عشق نداشت

عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

محی الدین;921940 نوشت:
ین عاملی که شما تصور فرموده اید بیرونی نبوده است بلکه درونی بوده

با سلام...پاسخ به فرمایشات کارشناس بعدا...فقط ابتدا به شما عرضی رو مطرح کنم...چه عامل درونی بوده باشه و چه بیرونی، یعنی چیزی یا کسی خدا را مجبور کرده....یعنی خدا اختیار نداره....آن عامل به قول شما محبت و جود الهی خدا را مثل یک ربات مجبور کرده که دنیا را خلق کند...پس خدا در خلقت دنیا مجبور بوده...دست خودش نبوده که دنیا را خلق نکند...باید خلق می کرده چون محبت و جود الهی خدا را مجبور می کرده و فشار می آورده که دنیا را خلق کند ...این می شود جبر و عدم اختیار و اراده ی آزاد..خدایی هم که اراده و اختیار نداشته باشد با پدیده ها و قوانین طبیعت تفاوت چندانی ندارد و خدای انسان وار ادیان از اعتبار می افتد.

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;921944 نوشت:
با سلام...پاسخ به فرمایشات کارشناس بعدا...فقط ابتدا به شما عرضی رو مطرح کنم...چه عامل درونی بوده باشه و چه بیرونی، یعنی چیزی یا کسی خدا را مجبور کرده....یعنی خدا اختیار نداره....آن عامل به قول شما محبت و جود الهی خدا را مثل یک ربات مجبور کرده که دنیا را خلق کند...پس خدا در خلقت دنیا مجبور بوده...دست خودش نبوده که دنیا را خلق نکند...باید خلق می کرده چون محبت و جود الهی خدا را مجبور می کرده و فشار می آورده که دنیا را خلق کند ...این می شود جبر و عدم اختیار و اراده ی آزاد..خدایی هم که اراده و اختیار نداشته باشد با پدیده ها و قوانین طبیعت تفاوت چندانی ندارد و خدای انسان وار ادیان از اعتبار می افتد.

سلام
اجبار با عامل بیرونی تصور دارد
وقتی یک کمال وجودی شی را به انجام فعلی سوق دهد جبر مفهوم ندارد
این دوگانگی که شما تصور می کنید صرفا یک امر ذهنی متعلق به شماست
یا علیم[/]

محی الدین;921952 نوشت:
سلام
اجبار با عامل بیرونی تصور دارد
وقتی یک کمال وجودی شی را به انجام فعلی سوق دهد جبر مفهوم ندارد
این دوگانگی که شما تصور می کنید صرفا یک امر ذهنی متعلق به شماست
یا علیم

سلام مجدد.پس با این توضیح حیوانات اختیار دارند؟/چون تا آنجا که می دانم حیوانات اختیاری ندارند و مثلا /وقتی گرسنه می شوند بدون اختیار سر وقت غذا می روند و اینجا عاملی درونی باعث شده که به سمت غذا بروند...در کل از نظر شما حیوانات اختیار دارند یا نه...کم و کیفشان چگونه است؟
/این نکته ی اول بود که عرض کردم....نکته دوم...رباتی را تصور کنید که اختیار ندارد، طبق برنامه ای که سازنده ای آن برایش طرح ریزی کرده می خورد و می آشامد و شارژ می شود و سخن می گوید و می خندد و اینها...این ربات از نظر شما اختیار دارد یا ندارد...اگر ندارد، عوامل بیرونی دخیل هستند در رفتار ربات و یا عوامل خارجی....

پارسا مهر;921413 نوشت:
سلام.;;)این تاپیک خیلی خیلی خیلی مهمه...خواهشن همه دقت کنن.^:)^

خوب گفته می شه که خدا با اختیار خود دنیا را خلق کرده، کسی خدا را مجبور نکرده....

خدا می توست اراده کنه و دنیا رو خلق نکنه و می تونست اراده کنه و دنیا رو خلق کنه...پس خدا دو تا حق انتخاب داشت و دو تا اراده می تونست بکنه....اراده به اینکه دنیا خلق بشه و دوم اراده به اینکه دنیا خلق نشه....یعنی دو تا ممکن الوجود داریم....

حالا اراده ی خدا به این تعلق گرفت که دنیا خلق بشه...

خوب حالا سوال من اینه که چرا اراده ی خدا به این تعلق گرفت که دنیا خلق بشه؟؟

  • 1-اگر بگید بدون دلیل، که اونوقت قانون علیت نقض می شه و اصلا وجود خدا دچار ابهام می شه و در وجود و نبود خدا تردید بوجود می آد...
  • 2-اگر بگید دلیلی داشته که اراده خدا به خلقت دنیا تعلق گرفت، اونوقت چیزی یا کسی خدا رو مجبور کرده که ارادش به خلقت دنیا تعلق بگیره..پس با این توضیح، قدرتی در کنار قدرت خدا وجود داره و این وجود خدا رو نقض می کنه که واحد و یگانه است....

منتظر پاسخ هستمb-)

با تشکر


سلام،
۱. اولین چیزی که خدا در این عالم مخلوق خلق کرد مشیتش برای این عالم بوده است (عقل اول، عقل کلی عالم)، اما این خلقت اول در لازمان رخ داد، پس اینکه بگوییم قبل از این خلقت خدا چه می‌کرد در جایی که زمان و در نتیجه قبل و بعدی مطرح نبوده است بی‌معناست، اینطور نیست که خداوند مثلاً نعوذبالله در حال استراحت بوده است و بعد به دلیلی گفته است که چه کنم مثلاً این عالم وجود را خلق کنم، این سؤال را از معصوم علیه‌السلام هم پرسیدند و ایشان جوابی مشابه این دادند اگر درست خاطرم مانده باشد
۲. از طرف دیگر، عقل ما محدود به عقل اول است و عقل انسان به فراتر از این عالم وجود راه نمی‌برد، پرسیدن در مورد اینکه خداوند چرا و چگونه خلقت اولش را انجام داد در نتیجه خارج از دسترس عقل انسان است، اگر چیزی در این زمینه بدانیم از خبری است که خود خداوند از طریق پیامبرانش به ما رسانده باشد که آن هم طبیعی است فهمی اجمالی از آن داشته باشیم و اینطور نباشد که بتوانیم به آن اشراف پیدا نماییم ... بنابراین اگر در روایت مبارکه فرمودند که خداوند در حدیث قدسی (یعنی منشأ حدیث خود خداست و حتی پیامبر خدا که همان عقل کلی عالم هستند هم از خودشان به این نتیجه نرسیده‌اند) بیان داشته است (با فرض صحت حدیث)، کنت کنزاً مخفیاً و کذا و کذا این صرفاً یک خبر است که توضیحی اجمالی را می‌رساند (گرچه این حدیث از نظر سندی ضعیف است و از نظر محتوی هم نقدهایی به آن وارد است، برای مثال این مقاله را بخوانید، خود من هم نسبت به این حدیث نقدهایی دارم و نسبت به آن تردید دارم) ... این برای وقتی است که بخواهیم در مورد نیت خداوند از خلقت عالم مخلوق را مورد مداقّه قرار بدهیم و بررسی نماییم، یعنی از نگاه خداوند به خلق کردن خلقتش بپردازیم، کاری که چون درک ما از خداوند هرگز کامل نیست عملاً ناشدنی است و هر چه بگوییم صرفاً حدس و گمان است، مگرنه اگر بخواهیم همین مطلب را از مقیاس خود مخلوقات بررسی کنیم قابل تفکر است و جواب‌هایی دارد که کارشناس بحث هم به آن‌ها اشاره نمودند ...

خلاصه‌اش این است که ما به خودی خود راه به سوی پاسخ دادن به این پرسش را نداریم و این نه یک نقطه‌ی ضعف ما در دین‌داری که بلکه لازمه‌ی درست بودن موضع ما نسبت به اعتقاداتمان در مورد خداست، اینکه احاطه‌ی مخلوق بر خالق محال است، اینکه خداوند هیچ مثل و مانندی ندارد و در نتیجه هیچ مخلوقی هیچ راهی ندارد که بتواند خود را جای خدا گذاشته و در مورد قصد و نیت خداوند فکر کند یا چگونگی خلقت مخلوق اول را نزد نفس خودش شبیه‌سازی کرد و درک نماید ... این نکته‌ی مهمی است ... هر توضیحی که در این زمینه داده شود صرفاً برای نزدیک‌تر کردن مطلب به ذهن است آن هم نه برای فهم کامل مطلب که بلکه برای ایجاد غفلت از حیرتی که اگر کسی بخواهد در این زمینه گیر بدهد دامانش را می‌گیرد و تا مرز جنون هم می‌تواند او را به پیش ببرد ... چرا که هر چه بیشتر در این زمینه فکر کند بیشتر می‌فهمد که نمی‌فهمد و این ادامه می‌یابد تا جایی که طاقتش طاق شود و دیگر تاب نیاورد و یا دیوانه شود و یا بزند زیر همه چیز و کافر گردد ...


[/HR]
راستی ... اینکه فرمودید علت این کار خدا چه بوده است و اگر علتی نداشته پس قانون علیت نقض می‌شود این فرمایش شما درست نیست، قانون علیت یک قانون عقلی است و محدود به عالم معقول است و خداود خالق عقل است و محدود به عقل نیست و شروع خلقت این عالم مخلوق هم خارج از محدوده‌ی عقل و مشیت خداوند در این عالم هست و باز هم دلیلی نداریم که باید از اصل علت و معلول تبعیت نماید ... تمام قوانینی که ما می‌شناسیم محدود به عالم معقول است و به عقل به ساحت خداوند راه ندارد که بخواهیم به دنبال علتی باشیم که تصمیم خدا را معلول آن بدانیم ...

[="Tahoma"][="Navy"]

پارسا مهر;921953 نوشت:
سلام مجدد.پس با این توضیح حیوانات اختیار دارند؟/چون تا آنجا که می دانم حیوانات اختیاری ندارند و مثلا /وقتی گرسنه می شوند بدون اختیار سر وقت غذا می روند و اینجا عاملی درونی باعث شده که به سمت غذا بروند...در کل از نظر شما حیوانات اختیار دارند یا نه...کم و کیفشان چگونه است؟
/این نکته ی اول بود که عرض کردم....نکته دوم...رباتی را تصور کنید که اختیار ندارد، طبق برنامه ای که سازنده ای آن برایش طرح ریزی کرده می خورد و می آشامد و شارژ می شود و سخن می گوید و می خندد و اینها...این ربات از نظر شما اختیار دارد یا ندارد...اگر ندارد، عوامل بیرونی دخیل هستند در رفتار ربات و یا عوامل خارجی....

سلام
حیوانات اختیار دارند. البته ابعاد وجودی موجودات قابل مقایسه با هم نیست مثلا یک انسان با حیوان و یک حیوان با گیاه قابل مقابل نیست. پس اختیار حیوانات در حد و سطح انسان نیست.
و اما ربات
اساسا نمی توان برای موجود غیر زنده اختیار قائل بود چون خودآگاهی و اراده نداره. تا حیات نباشد علم و قدرت هم نیست.
البته به نظر بنده موجود معنون به غیر زنده هم از خودآگاهی و قدرت خالی نیست الا اینکه ظهور و بروز نداره. ظهور و بروز این علم و قدرت با انفعال است.
با علیم[/]

محی الدین;922032 نوشت:
حیوانات اختیار دارند.

/سلام...والا ما از آخوند و معلم و استاد و فضلا و علما و مذهبی و غیر مذهبی تا حالا نشنیده بودیم که حیوانات اختیار دارند و بر عکس شنیده بودیم که می گن بر حیوانات جبر حاکمه...اصلا بگید اختیار از نظر شما چی هست و چطور تعریف می شه که حیوانات هم از نظر شما اختیار دارن....
البته الحمد الله شما ربات رو دیگه مختار نمی دونید...خوب فرق ربات با خدایی که محبت و جود سبب می شه بدون چون و چرا دنیا رو خلق کنه چیه...ربات هم کدی داره درون خودش که اون کد سبب می شه بدون چون و چرا مثلا فلان ساعت قهقهه بزنه..فرق خدا با ربات چیه...در امر اختیار البته....البته منتظر تعریف شما از اختیار هم هستم...چون بنده هنوز متعجبم که چطور از نظر شما حیوانات اختیار دارند

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

الله اکبر

اختیار وقتی معنی پیدا می کند که دو فاکتور مختلف باشد و یکی آن را انتخاب کند و دیگری را انتخاب نکند یا یکی را بر دیگری پیشی دهد

حال سوال از جناب پارسامهر

بنظر شما فردی که سخی هست چه ویژگی دارید؟

اگر همان فرد واحد کریم هم باشد
جواد هم باشد

یا یک مسیر دیگر
اگر کسی رحیم باشد و رحمان هم باشد یا شدید العقاب هم باشد چطور؟

وقتی جمیع صفات را با هم می بینیم چه نتیجه ایی می گیرید؟

الله اکبر

یا علی(ع)@};-[/]

پارسا مهر;922090 نوشت:
/سلام...والا ما از آخوند و معلم و استاد و فضلا و علما و مذهبی و غیر مذهبی تا حالا نشنیده بودیم که حیوانات اختیار دارند و بر عکس شنیده بودیم که می گن بر حیوانات جبر حاکمه...اصلا بگید اختیار از نظر شما چی هست و چطور تعریف می شه که حیوانات هم از نظر شما اختیار دارن....
البته الحمد الله شما ربات رو دیگه مختار نمی دونید...خوب فرق ربات با خدایی که محبت و جود سبب می شه بدون چون و چرا دنیا رو خلق کنه چیه...ربات هم کدی داره درون خودش که اون کد سبب می شه بدون چون و چرا مثلا فلان ساعت قهقهه بزنه..فرق خدا با ربات چیه...در امر اختیار البته....البته منتظر تعریف شما از اختیار هم هستم...چون بنده هنوز متعجبم که چطور از نظر شما حیوانات اختیار دارند

سلام
هر موجودی که خودآگاهی و قدرت دارد اختیار هم دارد. پس حیوان هم اختیار دارد.
فرق ربات با حیوان و انسان این است که ربات خودآگاهی ندارد. پس اگر کاری هم انجام دهد اختیاری نیست.بلکه جبری هم نیست چون جبر در محلی تصور دارد که اختیار باشد اما از او سلب شود. ربات فاعل بالتسخیر است. یعنی انجام دهنده ای است که به نحوی خاص در تسخیر دیگری است. نوعی ابزار است.
به طریق اولی خداوند متعال با او فرق بسیار دارد چه اینکه اصل خودآگاهی و قدرت از آن او تعالی است. پس اساس اختیار هم از آن اوست و چیزی فوق او وجود ندارد تا اختیار را از او سلب کند بلکه چیزی غیر او اصلا وجود ندارد تا مجبر او باشد.
یا علیم

[=microsoft sans serif]

پارسا مهر;921944 نوشت:
با سلام...پاسخ به فرمایشات کارشناس بعدا...فقط ابتدا به شما عرضی رو مطرح کنم...چه عامل درونی بوده باشه و چه بیرونی، یعنی چیزی یا کسی خدا را مجبور کرده....یعنی خدا اختیار نداره....آن عامل به قول شما محبت و جود الهی خدا را مثل یک ربات مجبور کرده که دنیا را خلق کند...پس خدا در خلقت دنیا مجبور بوده...دست خودش نبوده که دنیا را خلق نکند...باید خلق می کرده چون محبت و جود الهی خدا را مجبور می کرده و فشار می آورده که دنیا را خلق کند ...این می شود جبر و عدم اختیار و اراده ی آزاد..خدایی هم که اراده و اختیار نداشته باشد با پدیده ها و قوانین طبیعت تفاوت چندانی ندارد و خدای انسان وار ادیان از اعتبار می افتد.

سلام
دوست عزیز
جبر و اختیار یک اصطلاح است و قرار است بر اساس اصطلاح صحبت کنیم.
بنابراین، جبر به بیان عرف ازبحث ما خارج است.
بر این اساس،
اگرچه وقتی من هر شب به خاطر اینکه عادت کرده ام مسواک میزنم. یا به خاطر اینکه خیلی احساساتی یا بخشنده هستم نمیتوانم از کنار یک نیازمند(ولو متظاهر به نیازمندی) بگذرم و به او توجه نکنم، همه اینها را عرف اجبار میشمارد.
در حالیکه اینها هیچ اجباری برای شخص ایجاد نمیکند.
شما وقتی از کنار مقداری لجن عبورمیکنید هرگز تمایلی ندارید که از روی آنها راه بروید. خصوصا اگر لباس سفید و نو پوشیده باشید و مطمئن باشید که راه رفتن از روی لجن، شما را به کثافت میکشاند.
حالا آیا این اخلاق و میل درونی شما را مجبور کرده است؟
به هیچ وجه.
شما همانطور که هیچ میلی به این کار ندارید، هیچ عامل خارجی و بیرونی شما را مجبور به این عمل نکرده است.
بلکه شما مختارید که از روی آن عبور کنید.
خصوصیات ذاتی یک موجود که منشأ انجام یک کار میشود نیز دو حالت دارد
اگر خصوصیت ذاتی معلول موجود دیگری باشد، این منشأ بودن جبری است و از اختیار فرد خارج است.
اما اگر خصوصیت ذاتی، معلول موجود دیگری نباشد در اینجا رابطه این خصوصیت ذاتی با ذات، دقیقا عین رابطه ملکه انجام یک کار با خود فرد است.
یعنی در هیچ کدام اجباری در کار نیست.

[=microsoft sans serif]

پارسا مهر;921944 نوشت:
و جود الهی خدا را مثل یک ربات مجبور کرده که دنیا را خلق کند...پس خدا در خلقت دنیا مجبور بوده

بعلاوه، اجباری در کار نیست.
خداوند گرچه جواد و فیاض است، ولی اگر نخواهد هیچ عاملی نمیتواند او را به خلق کردن مجبور کند.
اگر نخواهد هیچ موجودی نمیتواند او را به روزی دادن مجبور کند.
همانطور که در بحث انجام کار قبیح در تاپیکهایی که احتمالا با هم بحث داشتیم چند بار عرض شد که
خداوند هیچ گاه بدی نمیکند و کار قبیح انجام نمیدهد ولی
این بدان معنا نیست که خدا قدرت بر انجام کار قبیح نداشته باشد
و
نیز بدان معنا نیست که خداوندی خدا با فرض انجام کار قبیح نقض شود.

از سوی دیگر خداوند همیشه کار نیک و درست را انجام میدهد(مثلا روزی میدهد، خلق میکند و ...) ولی
این بدان معنا نیست که خداوند مجبور است بر انجام این کارها.
و
نیز بدان معنا نیست که اگر خداوند این کارهای نیک را انجام ندهد، دیگر خدا نیست.
خدا، خداست
حتی اگر هیچ موجود دیگر را خلق نکند.
حتی اگر به بندگانش بیش از نیازشان ندهد.
حتی اگر وسایل اسایش بندگان را فراهم نکند.
حتی اگر رحم نکند.

[=microsoft sans serif]

نقطه;921999 نوشت:
راستی ... اینکه فرمودید علت این کار خدا چه بوده است و اگر علتی نداشته پس قانون علیت نقض می‌شود این فرمایش شما درست نیست، قانون علیت یک قانون عقلی است و محدود به عالم معقول است و خداود خالق عقل است و محدود به عقل نیست و شروع خلقت این عالم مخلوق هم خارج از محدوده‌ی عقل و مشیت خداوند در این عالم هست و باز هم دلیلی نداریم که باید از اصل علت و معلول تبعیت نماید

باسلام
قوانین عالم بر دو دسته است.
یک سری قوانین حقیقی و یک سری قوانین اعتباری.
قوانین حقیقی نیز بر دو دسته است: عقلی و طبیعی.
قوانین اعتباری که مشخص است متوقف است بر اعتبار افراد و دست هیچ کسی را نمیبندد.
قوانین حقیقی طبیعی نیز متوقف است بر وجود عالم طبیعت و به همین جهت،
نه میتواند دست خالق عالم را ببندد.
و نه قبل از خلقت عالم وجودی دارد تا جلوی کسی را بگیرد.

اما قوانین حقیقی منطقی که تکوینا در تمام عالم وجود دارد و وجود مستقلی از کل عالم ندارد مانند علیت و اجتماع ضدین و نقیضین، اینها وجود اعتباری یاطبیعی ندارند. مجعول مستقیم خداوند یا مجعول با واسطه عالم طبیعت از جانب خدا نیست بلکه اصلا مجعول و مخلوق نیست.
اینکه بگوییم خداوند محدود به این قوانین نیست، ناشی از عدم فهم درست و دقیق از این قوانین است و اصولا هدم این قوانین و اصول عقلی است.
این قوانین همانطور که فلاسفه عظام بیان کرده اند نه مخلوق خداوند است و نه در مورد کارهای خداوند استنثا دارد.
خدا هم کارهایش را به صورت علی انجام میدهد.چ
خدا هم نمیتواند اجتماع نقیضین یا ضدین را مرتکب شود.
اگر چنین بگوییم علیت را نقض کرده ایم و اثبات وجود خدا را تضعیف کرده ایم.
همینطور اجتماع ضدین و نقیضین و...

[=microsoft sans serif]

محی الدین;922032 نوشت:
حیوانات اختیار دارند. البته ابعاد وجودی موجودات قابل مقایسه با هم نیست مثلا یک انسان با حیوان و یک حیوان با گیاه قابل مقابل نیست. پس اختیار حیوانات در حد و سطح انسان نیست.
و اما ربات
اساسا نمی توان برای موجود غیر زنده اختیار قائل بود چون خودآگاهی و اراده نداره. تا حیات نباشد علم و قدرت هم نیست.
البته به نظر بنده موجود معنون به غیر زنده هم از خودآگاهی و قدرت خالی نیست الا اینکه ظهور و بروز نداره. ظهور و بروز این علم و قدرت با انفعال است.

باسلام
گرچه اجمالا با اصل وجود اختیار در حیوانات موافقم ولی برخی نکات دراین بیان شما هست.
یکم: تفاوت اراده با اختیار مشخص نشده است. در حالیکه در بیان بالا، اراده، منشأ اختیار دانسته شده است.
دوم: اگر ملاک، اراده داشتن باشد، پس برخی موجودات دیگر اختیار ندارند مانند گیاهان و جمادات.
سوم: مراد ازخود آگاهی چیست؟ اگر خودآگاهی به معنای این است که موجود از وجود خودش آگاه باشد، غیر از انسان و جن و فرشته هیچ موجودی خود اگاه نیست.
چهارم: اگر ملاک، خود اگاه بودن باشد، پس فرشته هم اختیار دارد در حالیکه فرشتگان بنابر نظر معروف و مشهور اختیار ندارند(البته مجبور هم نیستند بلکه اصولا خارج ازدایره این دو اصطلاح هستند و جبلا و تکوینا به همان صورتی که هستند افریده شده اند.
پنجم:جمله اخر شما نیز مبهم است. اینکه جمادات قدرت داشته باشند و خود اگاهی، نیاز به اثبات دارد.(هرچند برخی تعابیر صدرا این را میرساند)

صدیق;922375 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
قوانین عالم بر دو دسته است.
یک سری قوانین حقیقی و یک سری قوانین اعتباری.
قوانین حقیقی نیز بر دو دسته است: عقلی و طبیعی.
قوانین اعتباری که مشخص است متوقف است بر اعتبار افراد و دست هیچ کسی را نمیبندد.
قوانین حقیقی طبیعی نیز متوقف است بر وجود عالم طبیعت و به همین جهت،
نه میتواند دست خالق عالم را ببندد.
و نه قبل از خلقت عالم وجودی دارد تا جلوی کسی را بگیرد.

اما قوانین حقیقی منطقی که تکوینا در تمام عالم وجود دارد و وجود مستقلی از کل عالم ندارد مانند علیت و اجتماع ضدین و نقیضین، اینها وجود اعتباری یاطبیعی ندارند. مجعول مستقیم خداوند یا مجعول با واسطه عالم طبیعت از جانب خدا نیست بلکه اصلا مجعول و مخلوق نیست.
اینکه بگوییم خداوند محدود به این قوانین نیست، ناشی از عدم فهم درست و دقیق از این قوانین است و اصولا هدم این قوانین و اصول عقلی است.
این قوانین همانطور که فلاسفه عظام بیان کرده اند نه مخلوق خداوند است و نه در مورد کارهای خداوند استنثا دارد.[=microsoft sans serif]


سلام جناب صدیق
با قوانین عالم که اصلا کاری نداشتیم، چه طبیعی باشند و چه اعتباری ... بلکه با قوانین دیگری سر و کار داریم که مثلاً شما از آن‌ها تحت عنوان محال بودن اجتماع ضدین یا نقیضین و اصل علیت یاد کرده‌اید، قوانینی که حتی در اسم آن‌ها هم لفظ «حقیقی عقلی» یا «حقیقی مطقی»» را آورده‌اید تا محدودیت آن به عقل و منطق را رسانده باشید و عقل و منطق هم که مخلوق خداست ... اگرچه می‌دانستم تلویحاً نظر بزرگواران به مشکلاتی برمی‌خورد ولی تا کنون گمان می‌کردم که این مطلب ناشی از توجه نکردن ایشان به مطلب بوده است، حال آنکه به فرمایش شما ایشان خود آن اشکالات را می‌دانند ولی وانمود می‌کنند که اصولاً اشکالی در بین نیست ... سبحان الله ... پس ما چیزی داریم که هست و خدا نیست ولی مخلوق خدا هم نیست ...!

اینکه می‌فرمایید فلاسفه‌ی عظام این قوانین را مخلوق و مجعول خداوند نمی‌دانند را موقتاً بگذاریم کنار، اینکه ایشان فرموده‌اند که این قوانین در مورد کارهای خداوند استثناء ندارد درست است ولی به همان اندازه که درست هست می‌تواند غلط هم باشد ... درست است بخاطر اینکه آن فلاسفه‌ی بزرگوار هر چه مصداق از کارهای خداوند سراغ داشته باشند بدون شک از همین عالمی است که مشیت خداوند در آن بر عقل اول منطبق گشته است و در نتیجه مشیت خداوند جز به امور عقلی (مطابق عقل اول) تعلق نمی‌گیرد ... پس کارهای خداوند در این عالمِ وجود تضادی با این اصول به خود نخواهند پذیرفت، در نتیجه خبری از استثناء هم نخواهد بود ... لکن در عین حال که آن جمله در محدوده‌ی خودش درست هست و به فرمایش خداوند «لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَبْدِيلًا ۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَحْوِيلًا» و «مَّا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَـٰنِ مِن تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِن فُطُورٍ ﴿٣ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ»، لکن در عین حال در خارج از محدوده‌ی مذکور که دیگر قابل درک به عقل نباشد آ عبارت فلاسفه می‌تواند غلط باشد و هیچ دلیلی نداریم که این اصول در تمام عوالمی که خداوند ممکن است خالقشان باشد هم برقرار باشند ... همانطور که در آیه‌ی دوم در بالا می‌بینید هم خطاب به صورت «مَّا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَـٰنِ مِن تَفَاوُتٍ» آمده است ولی در جایی که چشم و بصر و عقل به آن راه نیابد شاید دیگر تفاوت وجود داشته باشد، خارج از جایی که بتوان به عقل و عاقل و معقول گفت «تَرَىٰ» ...

و حالا می‌فرمایید این قوانین اصلاً مخلوق خدا نیستند و نه خلق شده‌اند و نه جعل شده‌اند ... لطفاً بفرمایید که پس آیا قبول دارید که این قوانین توهماتی باطل و اباطیلی حق‌نما هستند؟ مگرنه که اگر بهره‌ای از حق برده باشند باید مخلوق حضرت حق باشند ... اگر هم عقلی هستند که باید محدود به عقل کلی عالم باشند که آن هم مخلوق خداست و خدا محدود به آن نیست ... البته شما هم نظر خودتان را اینطور طرح کرده‌اید که «[=microsoft sans serif]وجود مستقلی از کل عالم ندارد» و «[=microsoft sans serif]مجعول مستقیم خداوند یا مجعول با واسطه عالم طبیعت از جانب خدا نیست»، تا اینجای کار را ما هم مشکلی نداریم، ولی بعد در ادامه می‌فرمایید «[=microsoft sans serif]بلکه اصلا مجعول و مخلوق نیست» دیگر با همان دو عبارت ابتدایی‌ترتان هم سازگاری ندارد، خدا اگر جناب صدیق را بینا خلق کند بینایی را مستقل از جناب صدیق خلق نکرده است ولی نمی‌توان گفت که خالق بینایی نباشد و بینایی اصولاً مخلوق نباشد ... شما و تمام اوصاف شما با هم مخلوق خدا هستید، عالم هم با تمام قوانین و اوصافش مخلوق خداست، چه آن اوصاف وجود مستقلی از خود نداشته باشند و چه داشته باشند ...
[=microsoft sans serif]

صدیق;922375 نوشت:
خدا هم کارهایش را به صورت علی انجام میدهد.

خداوند کارهایش در این عالم وجود را به صورت علّی انجام می‌دهد، خارج از این عالم وجود را نمی‌دانیم چگونه انجام بدهد، این مطابق خواست و مشیّت اوست که این عالم وجود مطابق با عقل اول که مخلوق خود اوست کار کند ...
بله می‌دانم که فلاسفه و عرفای امروز ما وجود عوالم خارج از این عالم وجود را مسکوت می‌گذارند یا صراحتاً نفی می‌کنند و در نتیجه قوانین عقلی را تنها مشیت خداوند در تمام خلقتش می‌دانند، ولی یک مشکل این مطلب همین می‌شود که این محدودیت از کجا بر خدایی وارد شده است که معتقدیم کمال محض است و هیچ حدی ندارد ... و البته مخالف شدید تمام مطالبی هستم که با این فرضیات بر خداوند حمل نموده و مخلوق اول را صادر اول معرفی می‌کنید و کذا و کذا ... بله در این نگاه خود عقل اول هم مخلوق خدا نیست، پناه می‌برم به خدا از این نگاه ...
[=microsoft sans serif]
صدیق;922375 نوشت:
خدا هم نمیتواند اجتماع نقیضین یا ضدین را مرتکب شود.

سبحان الله از اینکه نسبت ناتوانی به خدا بدهیم ... خداوند اراده کرده است که این عالم مطابق با عقل اول کار کند، در خارج از این عالم ممکن است طور دیگری اراده نماید ... اینکه ما نمی‌فهمیم بخاطر محدودیت ما ممکن‌الوجودهای این عالم وجود به عقل کلی این عالم است، دلیل نمی‌شود که خدا هم نعوذبالله نفهمد یا نتواند کاری خلاف عقل ما انجام دهد ... سبحان الله ...
[=microsoft sans serif]
صدیق;922375 نوشت:
اگر چنین بگوییم علیت را نقض کرده ایم و اثبات وجود خدا را تضعیف کرده ایم.
همینطور اجتماع ضدین و نقیضین و...

علیت در درون این عالم نقض نمی‌شود، در خارج این عالم هم نیازی به اصل علیت نداریم و این برون‌یابی به خارج از عالم معقول هیچ توجیه عقلی ندارد ... مگر اینکه نعوذبالله شما معتقد باشید که خداوند معقول بوده و با عقل می‌توان به کنه ذات او دست یافت، چیزی که خلاف صریح روایات است ... اثبات خداوند هم متوقف بر فطرت است، مطابق صریح روایت اگر خداوند در عالم ذر خودش را به انسان معرفی نمی‌کرد انسان راهی به سوی شناخت او نداشت و این ادعای فلاسفه است که ما باید خودمان بر اساس فلان قوانین عقلی خدا را اثبات کنیم ...
جناب صدیق شاید امر بر ما مشتبه شده است، این براهین هستد که باید دلیل برای پذیرفتن مطلب شوند نه اینکه ما نگران باشیم اگر چنان چیزی را بپذیریم براهین ما سست خواهند شد و مطلب ما اثبات نخواهد شد ...

[/HR]این مطلب که فرمودید قوانین حقیقی عقلی و منطقی مخلوق و مجعول خداوند نیستند آنقدر برایم عجیب است که ترجیح می‌دهم فرض کنم منظور شما چیز دیگری بوده است و من به کنه منظور شما واقف نشده‌ام، در نتیجه بهتر است صبر کنم تا شما لطف کرده و منظور خودتان و فلاسفه‌ی بزرگوار را شرح بیشتری بدهید.

صدیق;922374 نوشت:
علاوه، اجباری در کار نیست

//با سلام..استاد بنده احساس می کنم که شما دوستان تعریف های خاصی از اختیار می دهید که اختیار را موجه کنید...تا جایی که اختیار را در حیوانات هم حاکم می دانید....
شما در مورد خدا می فرمایید که اجباری در کاری نیست...آخر استاد بنده هرچی فکر می کنم می بینم نبود اجبار یعنی عدم قانون علیت...وقتی می گویید اجباری نیست...یعنی اراده و انتخاب خدا بدون دلیل بوده، همینطور بدون دلیل...نمی شود...اختیار هر چه فکر می کنم می بینم بچگانه ترین و بزرگترین دروغی است که بعضی علما و اهل علم به خود می زنند....اگر کسی خدا را مجبور نمی کند یا چیزی خدا را مجبور نمی کند پس چرا خدا خلقت را انتخاب کرد...همینطور بدون دلیل اراده ی خدا خلقت را انتخاب کرد...این با عقل جوور در نمی آید....

صدیق;922375 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
قوانین عالم بر دو دسته است.
یک سری قوانین حقیقی و یک سری قوانین اعتباری.
قوانین حقیقی نیز بر دو دسته است: عقلی و طبیعی.
قوانین اعتباری که مشخص است متوقف است بر اعتبار افراد و دست هیچ کسی را نمیبندد.
قوانین حقیقی طبیعی نیز متوقف است بر وجود عالم طبیعت و به همین جهت،
نه میتواند دست خالق عالم را ببندد.
و نه قبل از خلقت عالم وجودی دارد تا جلوی کسی را بگیرد.

اما قوانین حقیقی منطقی که تکوینا در تمام عالم وجود دارد و وجود مستقلی از کل عالم ندارد مانند علیت و اجتماع ضدین و نقیضین، اینها وجود اعتباری یاطبیعی ندارند. مجعول مستقیم خداوند یا مجعول با واسطه عالم طبیعت از جانب خدا نیست بلکه اصلا مجعول و مخلوق نیست.
اینکه بگوییم خداوند محدود به این قوانین نیست، ناشی از عدم فهم درست و دقیق از این قوانین است و اصولا هدم این قوانین و اصول عقلی است.
این قوانین همانطور که فلاسفه عظام بیان کرده اند نه مخلوق خداوند است و نه در مورد کارهای خداوند استنثا دارد.
خدا هم کارهایش را به صورت علی انجام میدهد.چ
خدا هم نمیتواند اجتماع نقیضین یا ضدین را مرتکب شود.
اگر چنین بگوییم علیت را نقض کرده ایم و اثبات وجود خدا را تضعیف کرده ایم.
همینطور اجتماع ضدین و نقیضین و...

جالبه یعنی میگین علیت رو خدا خلق نکرده ؟ پس چه کسی خلق کرده از کجا آمده اند ؟ چه کسی علیت رو خلق کرده که نمیتونه تغییرش بده ؟

[="Tahoma"][="Navy"]

صدیق;922376 نوشت:
باسلام
گرچه اجمالا با اصل وجود اختیار در حیوانات موافقم ولی برخی نکات دراین بیان شما هست.
یکم: تفاوت اراده با اختیار مشخص نشده است. در حالیکه در بیان بالا، اراده، منشأ اختیار دانسته شده است.
دوم: اگر ملاک، اراده داشتن باشد، پس برخی موجودات دیگر اختیار ندارند مانند گیاهان و جمادات.
سوم: مراد ازخود آگاهی چیست؟ اگر خودآگاهی به معنای این است که موجود از وجود خودش آگاه باشد، غیر از انسان و جن و فرشته هیچ موجودی خود اگاه نیست.
چهارم: اگر ملاک، خود اگاه بودن باشد، پس فرشته هم اختیار دارد در حالیکه فرشتگان بنابر نظر معروف و مشهور اختیار ندارند(البته مجبور هم نیستند بلکه اصولا خارج ازدایره این دو اصطلاح هستند و جبلا و تکوینا به همان صورتی که هستند افریده شده اند.
پنجم:جمله اخر شما نیز مبهم است. اینکه جمادات قدرت داشته باشند و خود اگاهی، نیاز به اثبات دارد.(هرچند برخی تعابیر صدرا این را میرساند)

سلام
نکته اول: اراده جزء قوای تحریکی است . قوای تحریکی اختیار را به منصه ظهور می رسانند پس عدم اراده می تواند به معنای عدم اختیار باشد.
نکته دوم:جمادات ظاهرا فاقد اراده اند پس فاقداختیار هم هستند اما گیاهان اراده دارند و این اراده را به انحایی هرچند محدود نشان می دهد پس از حدی از اختیار برخوردارند.
نکته سوم:خودآگاهی یک ادراک درونی است که تنها راه پی بردن به آن صدور افعال هدفمند از شی است به شرط اینکه فعل شی در تسخیر موجود دیگر نباشد بنابر این از گیاهان به بالا خودآگاهی دارند.
نکته چهارم:صدور فعل هدفمند از فرشتگان مصحح اختیار آنان است. ظاهرا دلیل نفی اختیار از فرشتگان آنستکه آنها از موجودات ملکوتی اند و چون نفسانیت موجودات ملکوتی تا حد بسیار زیادی در حق تعالی مستهلک می گردد اختیار و اراده و فعل آنان نیز در اختیار و فعل او مستهلک است لذا این امور از آنان سلب می شود اما به نظر ما به جهت نحو غیریتی که بین آن موجودات مقدس و ذات باریتعالی است می توان اراده و اختیار آنان را به خودشان نیز نسبت داد.
نکته: اگر منشا خود آگاهی وجود باشد پس هر موجودی خودآگاهی دارد اما این خودآگاهی تنها در برخی از موجودات ظهور دارد.
یا علیم[/]

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]باسلام و عرض ادب
چون پاسخ به شما بحث را خیلی مفصل میکند پاسخ را جدا جدا می اورم.

نقطه;922446 نوشت:
سبحان الله ... پس ما چیزی داریم که هست و خدا نیست ولی مخلوق خدا هم نیست ...!

بله.
نمیدانم تا چه حدی از اصطلاحات فلسفی مطلع هستید.
سعی میکنم با بیان ساده مطلب را توضیح دهم.
هر مفهومی که ما در ذهن خود داریم در یک دسته بندی کلی، بر سه قسم است.
یا هم مصداق مشخص خارجی دارد و همان مصداق خارجی باعث شده تا ذهن ما تصویری و مفهومی از آنرا نزد خود ایجاد کند.(معقول اولی)
یا مصداق خارجی ندارد بلکه ذهن ما از رابطه بین موجودات خارجی آنرا انتزاع میکند.(معقول ثانی فلسفی)
یا نه مصداق خارجی دارد و نه اصلا جهان خارج آنرا نشان میدهد(هیچ ربطی به عالم خارج ندارد= معقول ثانی منطقی)

معقولات اولی، دقیقا همان مفاهیم کلی ذهنی هستند که نشان دهنده وجود یک مصداق مشخص در عالم خارج است. مانند مفهومی که ازسنگ، انسان، اسب و ... داریم.
معقولات ثانی فلسفی، مصداق خارجی ندارند ولی منشأ انتزاع دارند. مثلا شما در عالم خارج چیزی به نام "علیت" ندارید بلکه از حوادث عالم این مفهوم را میفهمید.
مثلا وقتی سنگی به شیشه ای را میشکند، ذهن رابطه میان این دو را ملاحظه میکند و چون یکی(سنگ) باعث روی دادن حالتی(شکستن) در دیگری(شیشه) شده است، ذهن ما یک رابطه ای را کشف میکند و نام انرا علیت میکذارد.
در این میان چند نکته را باید دقت کرد.
اولا: خداوند متعال، سنگ را ایجاد میکند و شیشه را.
ثانیا: شکستن نیز بر اساس توحید افعالی، در سلسله طولی به خداوند منتسب میشود.
ثالثا: قدرت شکستن را نیز خداوند در نهاد سنگ ایجاد کرده است تا بر اثر برخورد با جسمی دیگر بشکند و همینطور قابلیت شکسته شدن نیز در نهاد برخی اشیاء مانند شیشه نهاده میشود تا با برخورد با اجسام سخت بشکند.
اما
در این بین دیگر چیزی به نام علیت نداریم که مصداق مشخص خارجی داشته باشد تا نام آنرا علیت بگذاریم.
در این حادثه چیزهایی که داریم عبارتند از:
دو چیز عینی: سنگ و شیشه.
دو وصف و فعل: شکستن و شکسته شدن.
اما دیگر چیزی نداریم تا نام آنرا علیت بگذاریم.
عنوان علت، معلول و علیت چیزی مستقل نیست.
سنگ، سنگ است ولی وقتی شیشه را میشکند، نام آنرا علت میگذاریم.
شیشه هم شیشه است، ولی وقتی شکسته میشود و رابطه علیت روی میدهد، ذهن مادر کنار علت نامیدن سنگ، نام معلول را نیز برای شیشه انتزاع میکند.
رابطه میان این دو را نیز نامش علیت میکذارد.
در حالیکه در عالم خارج رابطه مشخص بین سنگ و شیشه، رابطه دو طرف فعل و انفعال(شکستن و شکسته شدن) بود.

[=microsoft sans serif]باتوجه به این مقدمه نسبتا طولانی
احتمالا متوجه منظور بنده شدید که چرا میگویم خداوند علیت را خلق نکرده است.
به عبارت دیگر
اگر خداوند علیت را خلق کرده باشد، پس خودش را نیز باید خلق کرده باشد.
چرا که رابطه یک نسبت است و بدون طرفین معنا ندارد.
پس علیت بدون علت و معلول معنا ندارد.
بنابراین،
وقتی میگوییم خداوند علیت را خلقت میکند معنایش این است که علت و معلول را خلق میکند.
حال انکه خداوند خودش علت حقیقی عالم است و موثر حقیقی است.
پس در هنگام برقراری ارتباط با معلولهایش و خلقت علیت باید خودش را نیز به عنوان یک علت بیافریند.

پس
علیت یک وصف انتزاعی است که از رابطه بین اشیاء عالم انتزاع میشود.
یک حالت حقیقی نیست تا ما منتظر خالق آن باشیم.
نه مانند اشیای عینی است(سنگ و شیشه) است و نه مانند اوصاف عینی(سفیدی و سیاهی و نرمی و زبری و ...)

پس وقتی وجود عینی مستقل و غیر مستقل ندارد و صرفا انتزاع ذهن است، پس نیازی به خالق نیز ندارد.
اینکه شما بگویید علیت نیز نیاز به علت دارد، پس وصف ممکن الوجود و واجب الوجود و ممتنع الوجود نیز که اوصاف عالم هستند باید توسط خالقی ایجاد شده باشند.

[=microsoft sans serif]

نقطه;922446 نوشت:
درست است بخاطر اینکه آن فلاسفه‌ی بزرگوار هر چه مصداق از کارهای خداوند سراغ داشته باشند بدون شک از همین عالمی است که مشیت خداوند در آن بر عقل اول منطبق گشته است و در نتیجه مشیت خداوند جز به امور عقلی (مطابق عقل اول) تعلق نمی‌گیرد ... پس کارهای خداوند در این عالمِ وجود تضادی با این اصول به خود نخواهند پذیرفت، در نتیجه خبری از استثناء هم نخواهد بود ... لکن در عین حال که آن جمله در محدوده‌ی خودش درست هست و به فرمایش خداوند «لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَبْدِيلًا ۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَحْوِيلًا» و «مَّا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَـٰنِ مِن تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِن فُطُورٍ ﴿٣﴾ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ»، لکن در عین حال در خارج از محدوده‌ی مذکور که دیگر قابل درک به عقل نباشد

اولا: بحث از علیت ربطی به عقل اول و دوم و امثال آن ندارد. کسی که سلسله طولی عقول را قبول ندارد هم از علیت بحث میکند و انرا میفهمد و در اکثر موارد آنرا میپذیرد.
ثانیا: اینکه شما میفرمایید این قوانین در عالم دیگر ممکن است روی بدهد، اگر خارج از عالمی که فیلسوف در نظر میگیرد عالم دیگری باشد سخن شما میتواند جا داشته باشد. اما متاسفانه عالمی که فیلسوف در نظر میگیرد و عالم را به دو دسته واجب الوجود و ممکن الوجود تقسیم میکند و خدا را عله العلل در نظر میگیرد چیزی باقی نمیماند.
ثالثا: ما فعلا همینقدر درک داریم و بیشتر از این نمیفهمیم. نه عقل و نه شرع و نه عرف از ما انتظار ندارد که بر اساس شاید و اما و اگر صحبت کنیم.

[=microsoft sans serif]

نقطه;922446 نوشت:
و حالا می‌فرمایید این قوانین اصلاً مخلوق خدا نیستند و نه خلق شده‌اند و نه جعل شده‌اند ... لطفاً بفرمایید که پس آیا قبول دارید که این قوانین توهماتی باطل و اباطیلی حق‌نما هستند؟

اینجا فهمیدم که شما تصور کردید هرچه در ذهن ما هست یا باید مخلوق خدا باشد یا توهم است.
حال از شما میپرسم، مفهوم نوع، جنس، فصل، و ... که در ذهن خود داریم، مخلوق خداوند است یا توهم است.
قوانینی که ما انسانها برای خود جعل میکنیم، توهم است یا حقیقت؟
اشتباه شما این است که خیال میکنید نقطه مقابل مخلوق خدا بودن، توهم است.
در حالیکه خیر نقطه مقابل مخلوق، اعتباریات است.
بگذریم از اینکه یک مخلوق با واسطه است و یکی بی واسطه.
یکی اعتباری و دیگری حقیقی.
اعتباری هم انواع و اقسامی دارد.
یکی انتزاعی است و دیگری غیر انتزاعی.
برای این بحثها، لازم است ابتدا تمام این مفاهیم را متوجه شویم تا بعد بفهمیم این اقایان چه میگویند. بعد انها را انکار و تکذیب و تکفیر و تفسیق و تفجیر... کنیم.

نقطه;922446 نوشت:
مگرنه که اگر بهره‌ای از حق برده باشند باید مخلوق حضرت حق باشند ... اگر هم عقلی هستند که باید محدود به عقل کلی عالم باشند که آن هم مخلوق خداست و خدا محدود به آن نیست

هر دو سوال، پاسخش خیر است.

نقطه;922446 نوشت:
شما و تمام اوصاف شما با هم مخلوق خدا هستید

بله
اوصاف عینی و حقیقی اینطور است.
قد، وزن، حجم و ... من اوصاف حقیقی و عینی من است که در عالم خارج دارم.
اما اوصاف انتزاعی من واقعیتی در عالم خارج ندارد تا نیاز به خالق داشته باشد، با واسطه یا بی واسطه.

[=microsoft sans serif]

نقطه;922446 نوشت:
خداوند کارهایش در این عالم وجود را به صورت علّی انجام می‌دهد، خارج از این عالم وجود را نمی‌دانیم چگونه انجام بدهد،

خارج از این عالم
عالم وجود است یا عدم.
اگر عالم عدم است، که اصلا چیزی نیست تا بخواهیم از قوانینش بحث کنیم.
اگر عالم وجود است، پس در همین عالم است و خارج از آن نیست و این خلف فرض اولیه شماست.

نقطه;922446 نوشت:
این مطابق خواست و مشیّت اوست که این عالم وجود مطابق با عقل اول که مخلوق خود اوست کار کند ...

لزومی ندارد در تصویر خلقت و علیت خداوند چنین سخنی را بگوییم.
نمیدانم چرا شما مدام بر عقل اول تاکید و تکیه میکنید.
عقل اول نه فرموده خداست ونه فرموده رسول خدا.
بحث از علیت ربطی به عقل اول ندارد.
عقل اول هم اگر درست باشد، تنها یکی از علتهای عالم است.
نه او علیت را خلق کرده و نه خداوند.
عللللللیت، معلول و مخلوق نیست.....
وصفی است که ذهن ما از رابطه خاص میان دو موجود موثر و متاثر انتزاع میکند.

[=microsoft sans serif]

نقطه;922446 نوشت:
ولی یک مشکل این مطلب همین می‌شود که این محدودیت از کجا بر خدایی وارد شده است که معتقدیم کمال محض است و هیچ حدی ندارد ... و البته مخالف شدید تمام مطالبی هستم که با این فرضیات بر خداوند حمل نموده و مخلوق اول را صادر اول معرفی می‌کنید و کذا و کذا ... بله در این نگاه خود عقل اول هم مخلوق خدا نیست، پناه می‌برم به خدا از این نگاه ...

من نمیهفمم چرا سخن از عقل اول را پیش کشیدید و بعد هم انرا انکار کردید و بعد هم تسبیح کردید.
مگر ما در اینجا صحبتی از علیت عقل اول و غیر او کردیم؟

نقطه;922446 نوشت:
سبحان الله از اینکه نسبت ناتوانی به خدا بدهیم ...

از این تسبیح ها زیاد در این عالم هست.
وقتی از معصوم سوال میپرسند که آیا خدا میتواند عالم رادر تخم مرغ جای بدهد، حضرت میفرماید: قدرت خدا محدود نیست ولی چیزی که میپرسی نشدنی است.
به نظر شما، پس این دو جمله امام معصوم خود متناقض است، نه؟؟؟؟!!!
در جمله اول قدرت را مطلق میداند ولی در جمله دوم، انرا محدود(!!!!) معرفی میکند.
اگر این جمله امام درست است و تناقضی در ان نیست، جمله دوم به نظر شما چه معنایی دارد؟
از چه قاعده ای بهره برده است؟
آیا معنای جمله دوم غیر از این است که انطباع کبیر در صغیر محال است؟
ایا :استحاله انطباع کبیر در صغیر، یک قاعده عقلی است یا نه؟
آیا اگر نشدن یک عمل را مستند به این قاعده عقلی کنیم، قدرت خدا را محدود کرده ایم؟
آیا در این صورت، ناتوانی را به خدا نسبت داده ایم.
دوست عزیز
چشمها راباید شست
سخن درست از زبان هر کسی خارج شود درست است.
سخن غیر معصوم برای ما حجت نیست ولی اگر دلیلی پشتش بود، قبول میکنیم.
روی چشممان نمیگذاریم و حاله ای از نور به دورش نمیکشیم، بلکه قبولش میکنیم تا نقضش روشن شود.

موفق باشید.

[=microsoft sans serif]

پارسا مهر;922449 نوشت:
//با سلام..استاد بنده احساس می کنم که شما دوستان تعریف های خاصی از اختیار می دهید که اختیار را موجه کنید...تا جایی که اختیار را در حیوانات هم حاکم می دانید....

اختیار حالتی در درون موجود است که برا ساس آن کارهایش را تنظیم میکند.
اینکه چه کاری را انجام بدهد و چه کاری را انجام ندهد.
در حیوانات گرچه اختیار در حد انسان و جن و موجودات بالاتر نیست، ولی بالاخره شما هم میبینید که گاهی اوقات کارهایی را ولو به صورت جزئی انجام میدهند که نشان از نوعی انتخاب در انها است.
ولی بگذریم فعلا بحث ما این نیست.

پارسا مهر;922449 نوشت:
آخر استاد بنده هرچی فکر می کنم می بینم نبود اجبار یعنی عدم قانون علیت

نه ربطی به این مسئله ندارد.
وقتی میگوییم اجبار نیست یعنی موجودی این موجودمشخص را درکاری که انجام میدهد مجبورنکرده است.
حال
یا مشخصا در آن کار خاص و جزئی فکر کرده و فرایند انتخاب را اگاهانه طی کرده است.
یا به صورت عادت و ملکه آنرا انجام میدهد ولی این ملکه باز هم باعث اجبار او نمیشود.

پارسا مهر;922449 نوشت:
.اختیار هر چه فکر می کنم می بینم بچگانه ترین و بزرگترین دروغی است که بعضی علما و اهل علم به خود می زنند.

لطفا بحث علمی داشته باشید.
بحثهای احساسی باشد برای جای خودش.

پارسا مهر;922449 نوشت:
اگر کسی خدا را مجبور نمی کند یا چیزی خدا را مجبور نمی کند پس چرا خدا خلقت را انتخاب کرد..

اینکه مثلا شما به جای نوشابه، دوغ خوردید، کسی شما را مجبور کرد.
یا میل به خوردن دوغ داشتید یا ضررهای نوشابه به یادتان آمد و یا ....
خدا خلق کرد چون دوست داشته است.

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;922477 نوشت:
جالبه یعنی میگین علیت رو خدا خلق نکرده ؟ پس چه کسی خلق کرده از کجا آمده اند ؟ چه کسی علیت رو خلق کرده که نمیتونه تغییرش بده ؟

علیت خلق شدنی نیست.

صدیق;922492 نوشت:
هر مفهومی که ما در ذهن خود داریم در یک دسته بندی کلی، بر سه قسم است.
یا هم مصداق مشخص خارجی دارد و همان مصداق خارجی باعث شده تا ذهن ما تصویری و مفهومی از آنرا نزد خود ایجاد کند.(معقول اولی)
یا مصداق خارجی ندارد بلکه ذهن ما از رابطه بین موجودات خارجی آنرا انتزاع میکند.(معقول ثانی فلسفی)
یا نه مصداق خارجی دارد و نه اصلا جهان خارج آنرا نشان میدهد(هیچ ربطی به عالم خارج ندارد= معقول ثانی منطقی)

معقولات اولی، دقیقا همان مفاهیم کلی ذهنی هستند که نشان دهنده وجود یک مصداق مشخص در عالم خارج است. مانند مفهومی که ازسنگ، انسان، اسب و ... داریم.
معقولات ثانی فلسفی، مصداق خارجی ندارند ولی منشأ انتزاع دارند. مثلا شما در عالم خارج چیزی به نام "علیت" ندارید بلکه از حوادث عالم این مفهوم را میفهمید.
مثلا وقتی سنگی به شیشه ای را میشکند، ذهن رابطه میان این دو را ملاحظه میکند و چون یکی(سنگ) باعث روی دادن حالتی(شکستن) در دیگری(شیشه) شده است، ذهن ما یک رابطه ای را کشف میکند و نام انرا علیت میکذارد.
در این میان چند نکته را باید دقت کرد.
اولا: خداوند متعال، سنگ را ایجاد میکند و شیشه را.
ثانیا: شکستن نیز بر اساس توحید افعالی، در سلسله طولی به خداوند منتسب میشود.
ثالثا: قدرت شکستن را نیز خداوند در نهاد سنگ ایجاد کرده است تا بر اثر برخورد با جسمی دیگر بشکند و همینطور قابلیت شکسته شدن نیز در نهاد برخی اشیاء مانند شیشه نهاده میشود تا با برخورد با اجسام سخت بشکند.
اما
در این بین دیگر چیزی به نام علیت نداریم که مصداق مشخص خارجی داشته باشد تا نام آنرا علیت بگذاریم.
در این حادثه چیزهایی که داریم عبارتند از:
دو چیز عینی: سنگ و شیشه.
دو وصف و فعل: شکستن و شکسته شدن.
اما دیگر چیزی نداریم تا نام آنرا علیت بگذاریم.
عنوان علت، معلول و علیت چیزی مستقل نیست.
سنگ، سنگ است ولی وقتی شیشه را میشکند، نام آنرا علت میگذاریم.
شیشه هم شیشه است، ولی وقتی شکسته میشود و رابطه علیت روی میدهد، ذهن مادر کنار علت نامیدن سنگ، نام معلول را نیز برای شیشه انتزاع میکند.
رابطه میان این دو را نیز نامش علیت میکذارد.
در حالیکه در عالم خارج رابطه مشخص بین سنگ و شیشه، رابطه دو طرف فعل و انفعال(شکستن و شکسته شدن) بود.


صدیق;922492 نوشت:
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]باسلام و عرض ادب
چون پاسخ به شما بحث را خیلی مفصل میکند پاسخ را جدا جدا می اورم.

بله.
نمیدانم تا چه حدی از اصطلاحات فلسفی مطلع هستید.
سعی میکنم با بیان ساده مطلب را توضیح دهم.
هر مفهومی که ما در ذهن خود داریم در یک دسته بندی کلی، بر سه قسم است.
یا هم مصداق مشخص خارجی دارد و همان مصداق خارجی باعث شده تا ذهن ما تصویری و مفهومی از آنرا نزد خود ایجاد کند.(معقول اولی)
یا مصداق خارجی ندارد بلکه ذهن ما از رابطه بین موجودات خارجی آنرا انتزاع میکند.(معقول ثانی فلسفی)
یا نه مصداق خارجی دارد و نه اصلا جهان خارج آنرا نشان میدهد(هیچ ربطی به عالم خارج ندارد= معقول ثانی منطقی)

معقولات اولی، دقیقا همان مفاهیم کلی ذهنی هستند که نشان دهنده وجود یک مصداق مشخص در عالم خارج است. مانند مفهومی که ازسنگ، انسان، اسب و ... داریم.
معقولات ثانی فلسفی، مصداق خارجی ندارند ولی منشأ انتزاع دارند. مثلا شما در عالم خارج چیزی به نام "علیت" ندارید بلکه از حوادث عالم این مفهوم را میفهمید.
مثلا وقتی سنگی به شیشه ای را میشکند، ذهن رابطه میان این دو را ملاحظه میکند و چون یکی(سنگ) باعث روی دادن حالتی(شکستن) در دیگری(شیشه) شده است، ذهن ما یک رابطه ای را کشف میکند و نام انرا علیت میکذارد.
در این میان چند نکته را باید دقت کرد.
اولا: خداوند متعال، سنگ را ایجاد میکند و شیشه را.
ثانیا: شکستن نیز بر اساس توحید افعالی، در سلسله طولی به خداوند منتسب میشود.
ثالثا: قدرت شکستن را نیز خداوند در نهاد سنگ ایجاد کرده است تا بر اثر برخورد با جسمی دیگر بشکند و همینطور قابلیت شکسته شدن نیز در نهاد برخی اشیاء مانند شیشه نهاده میشود تا با برخورد با اجسام سخت بشکند.
اما
در این بین دیگر چیزی به نام علیت نداریم که مصداق مشخص خارجی داشته باشد تا نام آنرا علیت بگذاریم.
در این حادثه چیزهایی که داریم عبارتند از:
دو چیز عینی: سنگ و شیشه.
دو وصف و فعل: شکستن و شکسته شدن.
اما دیگر چیزی نداریم تا نام آنرا علیت بگذاریم.
عنوان علت، معلول و علیت چیزی مستقل نیست.
سنگ، سنگ است ولی وقتی شیشه را میشکند، نام آنرا علت میگذاریم.
شیشه هم شیشه است، ولی وقتی شکسته میشود و رابطه علیت روی میدهد، ذهن مادر کنار علت نامیدن سنگ، نام معلول را نیز برای شیشه انتزاع میکند.
رابطه میان این دو را نیز نامش علیت میکذارد.
در حالیکه در عالم خارج رابطه مشخص بین سنگ و شیشه، رابطه دو طرف فعل و انفعال(شکستن و شکسته شدن) بود.

....

[=microsoft sans serif]باتوجه به این مقدمه نسبتا طولانی
احتمالا متوجه منظور بنده شدید که چرا میگویم خداوند علیت را خلق نکرده است.
به عبارت دیگر
اگر خداوند علیت را خلق کرده باشد، پس خودش را نیز باید خلق کرده باشد.
چرا که رابطه یک نسبت است و بدون طرفین معنا ندارد.
پس علیت بدون علت و معلول معنا ندارد.
بنابراین،
وقتی میگوییم خداوند علیت را خلقت میکند معنایش این است که علت و معلول را خلق میکند.
حال انکه خداوند خودش علت حقیقی عالم است و موثر حقیقی است.
پس در هنگام برقراری ارتباط با معلولهایش و خلقت علیت باید خودش را نیز به عنوان یک علت بیافریند.

[=microsoft sans serif]پس
علیت یک وصف انتزاعی است که از رابطه بین اشیاء عالم انتزاع میشود.
یک حالت حقیقی نیست تا ما منتظر خالق آن باشیم.
نه مانند اشیای عینی است(سنگ و شیشه) است و نه مانند اوصاف عینی(سفیدی و سیاهی و نرمی و زبری و ...)

پس وقتی وجود عینی مستقل و غیر مستقل ندارد و صرفا انتزاع ذهن است، پس نیازی به خالق نیز ندارد.



سلام جناب صدیق،
از نظر شما علیت یک رابطه‌ی انتزاعی است ناظر به برهم‌کنش دو مخلوق و این ما هستیم که این رابطه‌ی انتزاعی را در ذهن خود انتزاع می‌کنیم، آیا منظورتان همین است؟ اگر بله این صرفاً یک ادعاست ... شما همانطور که می‌توانید صحبت از اسب و انسان و سایر معقولات اولیه کنید می‌توانید صحبت از قوانین طبیعت هم بکنید، مثل قانون بقای تکانه یا انرژی، این قوانین ممکن است دقیق نباشند و اصلاً من مدعی هستم که دقیق نیستد و پر از اشتباه هم هستند ولی مگر تصورات ما از اسب و انسان و سایر معقولات اولیه دقیق و بدون اشکال هستند و فاقد نقص می‌باشند؟ همانطور که شما می‌توانید بگویید اسب وجود دارد من می‌توانم صحبت از قانونی کنم که بین سنگ و شیشه برقرار است و وجود دارد اگرچه من در ذهن خود آن را به صورت ناقصی انتزاع کرده باشم و به همین دلیل هر از گاهی شناخت خودم از قوانین را اصلاح کنم و ارتقاء ببخشم، همانطور که شما می‌توانید مدام شناخت خودتان از انسان و اسب را اصلاح کرده و ارتقاء نمایید ... یک بار بگویید اسب حیوانی چهارپاست، بعد که خر را کشف کردید بگویید که اسب مثلاً بزرگتر از خر است، بعد با کرّه اسب برخورد می‌کنید و می‌گویید اسب بالغ بزرگتر از خر است، بعد با پونی یا اسب‌ها خزری آشنا می‌شوید و به ناچار بحث چهارپا بودن و بحث بزرگی و کوچکی را به طور نسبی کنار می‌گذارید و به سراغ پیدا کردن فصل‌های دیگر میان اسب و خر می‌گردید، بدون آنکه در مورد وجود اسب یا خر شک کنید و بگویید که شاید اینها اصلاً انتزاعات ذهنی من هستند ... ... ... بله قوانین طبیعت شیئیت ندارند، قابل دیدن و شنیدن و لمس کردن نیستند، ولی اگر درک ما از قوانین بر اساس یک سری شواهد باشد اصل خود دیدن و شنیدن و لمس کردن هم از نوع شواهد است و با دیدن اسب کسی به حقیقت اسب راه نیافته است و صرفاً شواهدی از وجود اسب را کشف کرده است و وجود اسب را از روی آن انتزاع می‌کند ... کلاً شناخت حصولی انسان بر اساس ظواهر و شواهد است، چه از به قول شما معقولات اولیه و چه از به قول شما معقولات فلسفی ... تصورات ما و تصدیقاتی که در ذهن خود انتزاع کرده‌ایم هم هر دو از جنس انتزاعات ذهنی ما هستند ... نمی‌شود گفت قوانین طبیعت مابه‌ازای خارجی ندارد و در نتیجه خالقی ندارند ... قوانین طبیعت تحدیدی از سنت‌های الهی هستد به عالم طبیعت، سنت‌هایی که خداوند وضع کرده است، قبل از آنکه من و شمایی خلق شده باشیم این سنت‌ها وضع شده‌اند، این سنت‌ها اعتباری هم که باشند اعتبارشان به خلقت خداست، سنت‌هایی که آنقدر بنیادی هستند که نه نبدیل می‌شوند و نه تحولی می‌یابند ... انتزاع ما از سنت‌های الهی هم مثل انتزاع ما از خود خداست، تصوراتی ناقص و ناتمام ... فقط در مورد درک سنت‌های الهی (نه درک از ذات خدا) تنها عقل کلی عالم و عترت ایشان علیهم‌السلام استثناء هستند ...

قانون علیت انتزاع شده در ذهن من می‌گوید در عالم معقول هر معلولی نیاز به علتی دارد ...
اگر بفرمایید که علیت مخلوق نیست چون در این صورت خالق علیت باید هم خالق معلول باشد و هم خالق علت، ما می‌گویم این فرمایش شما صرفاً یک ادعاست که ریشه در تعریف شما از علیت دارد، علیت می‌تواند از معلول شروع شده باشد و تنها خبر از وجود علتی برای آن بدهد، عقل تا همین مقدار حکم می‌کند ... شما اگر دیدید که عالم آفرینشی وجود دارد می‌توانید بگویید که به علت معقول بودن عالم آفرینش این عالم باید از قوانین عقلی تبعیت نموده و علتی داشته باشد، اینکه این علت چه باشد را دیگر ممکن است ندانیم، اینکه علت و معلول با هم سنخیت داشته یا نداشته باشند را هم نمی‌دانیم، کافی است آن علت قابلیت علت بودن برای این معلول را داشته باشد، کم و کیف آن اهمیتی ندارد، همین مقدار کافی است که بگوییم معلول بدون علت نداریم، خالق علیت می‌شود خالق معلول (معقول اولی) و قانون علیت (معقول فلسفی) و نه خالق علت و معلول مستقل از هم بدون هر گونه ارتباط حقیقی بین علت و معلول ...

در بحث علیت سه موضوع هستند: علت ... معلول ... رابطه‌ی علیت بین آ‌ن‌ها
شما علیت را بر اساس مورد اول و دوم تعریف کرده و مورد سوم را انتزاع ذهن انسان دانسته‌اید، اگر درست فهمیده باشم ... حال آنکه ما علیت را بر اساس مورد دوم و سوم معرفی می‌کنیم و می‌گوییم آن رابطه‌ی علّی خبر از وجود علت می‌دهد و هیچ کدام هم لزوماً انتزاع ذهن انسان نیست ... علیت اگر به این صورت بیان گردد که دیگر خالق رابطه‌ی علیت لزوماً‌ خالق علت نخواهد بود بلکه رابطه‌ی علیت صرفاً خبر از وجود علتی برای آن می‌دهد که آن علت می‌تواند خودش خالق معلول و رابطه‌ی علیت باشد ... آیا خلقت خداوند دلالت بر وجود خداوند نمی‌کند؟ ... شاید فلاسفه چون نتوانسته‌اند به سؤالی که شما پرسیدید جوابی بدهند بالاجبار دم از انتزاعی بودن رابطه‌ی علیت زده‌اند ولی آیا اشتباه بودن این مطلب واضح نیست؟ اگر مای انسان وجود نداشته باشیم رابطه‌ی علیتی وجود ندارد و رابطه‌ی علیت یک مفهوم subjective است؟ خود عقل این مطلب را می‌پذیرد ...

شاید هم نمی‌توانم منظور فلسفی شما را با وجود آنکه تلاش کرده‌اید ساده توضیح بدهد دریابم و منظور شما به کل چیز دیگری بوده است ...

صدیق;922493 نوشت:
اینکه شما بگویید علیت نیز نیاز به علت دارد، پس وصف ممکن الوجود و واجب الوجود و ممتنع الوجود نیز که اوصاف عالم هستند باید توسط خالقی ایجاد شده باشند.

بله همینطوره، ممکن‌الوجود این عالم برای این عالم معقول به عقل خودش ممکن‌الوجود است و همین ممکن‌الوجود امکان دارد برای عالم معقول به عقل متفاوتی ممتنع‌الوجود باشد ... مثال ساده‌اش این است که در فضای اوقلیدوسی دو بعدی هر مثلثی که جمع زوایای آن ۱۷۹ یا ۱۸۱ درجه باشد ممتع‌الوجود است و قابل رسم نیست ولی در فضاهای غیراولقیدوسی به راحتی می‌توان مثلثی داشت که جمع زوایای آن ۲۷۰ درجه باشد ... این به آن خاطر است که اصول موضوعه‌ی این دو عالم ریاضیاتی با هم یکسان نیستند، به همین دلیل ممکن‌الوجودها و ممتع‌الوجودهایشان هم یکسان نیستند ... در واقع اینکه چه چیزی ممکن‌الوجود باشد و چه چیزی ممتنع‌الوجود باشد را اصول‌موضوعه‌ی این عالم وجود است که تعیین می‌کند و آن قوانین هم مخلوق خدا هستد ... اینکه ما نتوانیم موجودی را تصور کنیم که خلاف عقل باشد مانند این است که یک مثلث مسطح از فضای اوقلیدوسی نتواند یک مثلث بر روی یک کره را تصور کند، یا مشابه این است که یک بیضی نتواند تصور کند که امکان دارد ما اشکالی مانند سهمی داشته باشیم که هر چقدر هم که در روی آن‌ها پیش برویم هرگز انتهایی ندارند و امثال آن ... پیرامون واجب‌الوجود هم فقط می‌دانیم که در عالم معقول به عقل این عالم خبری از واجب‌الوجود نیست و اگر چنین موجودی بخواهد وجود داشته باشد باید خارج از عالم معقول به دنبالش گشت، عقل فقط می‌گوید که در عالم معقول هر چه که هست مطابق قواعد عقلی این عالم «ممکن‌الوجود» بوده و مطابق با تعریف ممکن‌الوجود «معلول» نیز هست و در نتیجه نیاز به علتی دارد که بالتبع دیگر این علت نمی‌تواند در خود این عالم معقول یافت شود، اینجا رابطه‌ی علی خبر از وجودی خارج از عالم معقول می‌دهد که خالق این عالم معقول هست ... بابراین بله حتی وصف «واجب‌الوجود» هم توسط خداوند خلق شده است و دلالت به وجود خود او می‌کنند ... برای اینکه خداوند خالق وصف واجب‌الوجود باشد لازم نیست که خالق خودش هم باشد، بلکه خالق دلالت این وصف به سوی خودش می‌باشد ...

صدیق;922494 نوشت:
[=microsoft sans serif]
اولا: بحث از علیت ربطی به عقل اول و دوم و امثال آن ندارد. کسی که سلسله طولی عقول را قبول ندارد هم از علیت بحث میکند و انرا میفهمد و در اکثر موارد آنرا میپذیرد.
ثانیا: اینکه شما میفرمایید این قوانین در عالم دیگر ممکن است روی بدهد، اگر خارج از عالمی که فیلسوف در نظر میگیرد عالم دیگری باشد سخن شما میتواند جا داشته باشد. اما متاسفانه عالمی که فیلسوف در نظر میگیرد و عالم را به دو دسته واجب الوجود و ممکن الوجود تقسیم میکند و خدا را عله العلل در نظر میگیرد چیزی باقی نمیماند.[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
بله من خودم هم وقتی اولین بار خواستم روی خلقت خدا فکر کنم با این مطلب شروع کردم که اگر خداوند بخواهد دست به خلقتی بزند اول باید یک سری اصول موضوعه بسازد که همه چیز بر اساس آن اصول سامان بپذیرد اگر بخواهیم هیچ فطوری در خلقت خدا نباشد و همه چیز خلقت خدا با هم سازگار باشند، مثل اصول موضوعه در ریاضی ... اینکه اولین خلقت خداوند مشیت او و عقل بوده است را سال‌ها بعد در حدیث خواندم ...

فیلسوف ابتدا فرض می‌کند که عالم وجودی بجز این عالم وجود نداشته باشیم و بعد بحث‌هایش را ادامه می‌دهد، مگرنه از همان اول می‌توانست احتمال وجود عوالم دیگر را نیز پذیرفته و وقتی که صحبت از ممکن‌الوجود می‌کند بگوید منظورم ممکن‌الوجود در همین عالم وجود است ... واجب‌الوجود مطابق مباحثی که بیان گردید اگر وجود داشته باشد لاجرم باید وجودی غیرمعقول بوده و خارج از محدودیت‌های این عالم معقول باشد ...

صدیق;922494 نوشت:
[=microsoft sans serif]
ثالثا: ما فعلا همینقدر درک داریم و بیشتر از این نمیفهمیم. نه عقل و نه شرع و نه عرف از ما انتظار ندارد که بر اساس شاید و اما و اگر صحبت کنیم.

وقتی احتمالی باقی بماند برهان باطل است ... این اما و اگرها چیزی را اثبات نمی‌کنند جز اینکه براهین ما قطعی نیستد و بر مبنای یک سری فرضیات استوار شده‌اند ... و این ویژگی تمامی علوم حصولی از جمله فلسفه است ... شاید این مطلب اکنون بهتر توضیح بدهد که چرا این همه پیامبر که مبعوث شدند نیامدند کلاس فلسفه باز کنند و به جای آن عمدتاً مردم را از طریق فطرت خداشناس به سوی خدا دعوت کردند ... جسارتاً دین قیّم این دین است نه دینی که ایمان به آن بر اساس ظن و گمان و براهین غیرقطعی شکل بگیرد ...
صدیق;922495 نوشت:
اینجا فهمیدم که شما تصور کردید هرچه در ذهن ما هست یا باید مخلوق خدا باشد یا توهم است.
حال از شما میپرسم، مفهوم نوع، جنس، فصل، و ... که در ذهن خود داریم، مخلوق خداوند است یا توهم است.
قوانینی که ما انسانها برای خود جعل میکنیم، توهم است یا حقیقت؟
اشتباه شما این است که خیال میکنید نقطه مقابل مخلوق خدا بودن، توهم است.
در حالیکه خیر نقطه مقابل مخلوق، اعتباریات است.
بگذریم از اینکه یک مخلوق با واسطه است و یکی بی واسطه.
یکی اعتباری و دیگری حقیقی.
اعتباری هم انواع و اقسامی دارد.
یکی انتزاعی است و دیگری غیر انتزاعی.

بله همه چیز یا حق است و یا توهم حقیقت، شما اگر به چیزی انتزاعی هم فکر کنید این انتزاع خود را از جایی از عالم حقیقت وام گرفته‌اید و نمی‌توانید بدون هیچ سابقه‌ای در عالم خلقت به چنان انتزاعی دست یابید، حداقلش این است که در ذهنتان جرقه‌ای زده شود و الهامی به شما صورت بگیرد که باز هم آن الهام خالقی پیش از شما داشته است ... حال یا حاصل تفکر شما در ساختمان خلقت خداوند جایی دارد و یا ندارد، اگرجایی داشت در امتداد حق متحقق است و اگر نداشت و مخالف با ساختمان حقیقتی بود که خداوند خلق نموده است می‌شود باطل، اگرچه همان باطل هم وجوهی از حق را داشته باشد ... تنها باطلی که هیچ وجهی از حقیقت ندارد عدم مطلق است، و مسائل ضد عقل مثل اجتماع نقیضین، که رخداد هیچ یک از این مسائل را هم احدی نمی‌تواند درک درستی از آن داشته باشد ... چون فکر کردن ما هم خارج از اراده‌ی خدا نیست ... فکر کردن ما مخلوق خداست و آنچه به آن فکر می‌کنیم هم مخلوق خدا یا ترکیبی از مخلوق‌های خداست، اگر ترکیبی از مخلوق‌های خدا و جعل شده توسط ما باشد این جعل می‌تواند منطبق یا/و سازگار بر حقیقت باشد و یا مخالف آن باشد، اگر مخالف باشد می‌شود مصداق باطل ... حتی اعتباریات هم یا حق هستد و یا باطل، قوانین راهنمایی و رانندگی هم حتی خارج از این بحث نیستند ...
خود توهم هم یا مستقیماً مخلوق خداست و یا ترکیبی از چند مخلوق خداست، اگر این ترکیب ناسازگار باشد اسمش در مقابل حق می‌شود باطل ... بنابراین در این عالم همه چیز یا حق است و یا باطل، مگر آنکه چیزی باشد که ترکیبی از چند چیز باشد که در این صورت در برخی وجوه خود می‌تواند حق بوده و در برخی وجوه دیگرش باطل خواهد بود، از آنجا که تنها باطل مطلق عدم است (چون هر چیزی که حضرت حق خلق کرده باشد حق است) بنابراین اگر چیزی از باطل در میان موجودات ظاهر شود این باطل بودن بخاطر ناسازگار بودن ترکیب چند چیز حق که به طور اشتباهی در کنار هم قرار داده شده‌اند باطل می‌شود ...
صدیق;922495 نوشت:
برای این بحثها، لازم است ابتدا تمام این مفاهیم را متوجه شویم تا بعد بفهمیم این اقایان چه میگویند. بعد انها را انکار و تکذیب و تکفیر و تفسیق و تفجیر... کنیم.

متأسفم که بحثم با شما هم دارد به اینجا می‌رسد ... من اگرچه مطلب فلاسفه را آنطور که فهمیده‌ام انکار می‌کنم و آن را اشتباه می‌دانم ولی حکم به کفر و فسق و فجور ایشان هم نمی‌کنم و اصلاً این حوزه را جایگاه چنین مباحثی نمی‌دانم ... اینکه چنین مطلبی را بهم نسبت می‌دهید مرا یاد بحث‌های گذشته‌ام با دوستانی مانند شما می‌اندازد که باعث شد از بحث کردن با ایشان احتراز کنم ... برای اطلاع شما من بجز چند اعتقاد اصلی‌ام که آن‌ها را فطری می‌دانم تمام این مباحث دیگرم که مانند علوم فلاسفه همگی حصولی و از جنس ظن و گمان هستند را قابل نقد می‌دانم و روی درستی آنها قسم نمی‌خورم، بالتبع مخالفان با خودم را هم کافر و مشرک و فاجر و فاسد نمی‌خوانم تا متعرض آن اصول اولیه نشده باشند و مثلاً خدایی خدا یا رسالت پیامبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله و الهی بودن قرآن و امثال آن نشده باشند ... من حتی در مورد این مطلبی که دارم الآن با شما بر سر آن بحث می‌کنم یک یا دو نقد به خودم وارد می‌دانم که دارم رویشان فکر می‌کنم، ولی این مطلب هم بداهت دارد که خداوند مجبور نیست، و محدود به رعایت عقلی که مخلوق خودش باشد و مشیتی که خودش در این عالم وضع نموده هم نیست، و اینکه نیت خدا از خلق کردن و دلیل خلقتش چیست را هم جز خودش نمی‌تواند توضیح بدهد اگرچه این سؤال اگر در مقیاس مخلوق‌ها پرسیده بشود جواب‌های ساده‌ای پیدا می‌کند ...
صدیق;922496 نوشت:
خارج از این عالم
عالم وجود است یا عدم.
اگر عالم عدم است، که اصلا چیزی نیست تا بخواهیم از قوانینش بحث کنیم.
اگر عالم وجود است، پس در همین عالم است و خارج از آن نیست و این خلف فرض اولیه شماست.

برای اینکه حرف شما درست باشد باید اول اثبات کنید که هر چه که وجود دارد حتماً مطابق با عقلی که من و شما می‌شناسیم کار می‌کند ... در غیر این صورت این احتمال هست که عالم وجودی باشد ولی در همین عالم وجودی که معقول و قابل شناخت برای ماست نباشد و در خارج از آن جای بگیرد ...
صدیق;922496 نوشت:
نمیدانم چرا شما مدام بر عقل اول تاکید و تکیه میکنید.
عقل اول نه فرموده خداست ونه فرموده رسول خدا.
من نمیهفمم چرا سخن از عقل اول را پیش کشیدید و بعد هم انرا انکار کردید و بعد هم تسبیح کردید.
مگر ما در اینجا صحبتی از علیت عقل اول و غیر او کردیم؟

من کاری به عقول چندگانه‌ی فلاسفه ندارم، بلکه با عقلی کار دارم که در فرمایشات حجت‌های الهی بیان شده است و مثلاً فرموده‌اند اول ما خلق الله هو العقل ... اینکه شما متوجه منظورم از عقل اول نشدید ممکن است اشکال آن به خودم بازگردد که منظورم را بازتر نکرده بودم ...
صدیق;922497 نوشت:
از این تسبیح ها زیاد در این عالم هست.
وقتی از معصوم سوال میپرسند که آیا خدا میتواند عالم رادر تخم مرغ جای بدهد، حضرت میفرماید: قدرت خدا محدود نیست ولی چیزی که میپرسی نشدنی است.
به نظر شما، پس این دو جمله امام معصوم خود متناقض است، نه؟؟؟؟!!!
در جمله اول قدرت را مطلق میداند ولی در جمله دوم، انرا محدود(!!!!) معرفی میکند.
اگر این جمله امام درست است و تناقضی در ان نیست، جمله دوم به نظر شما چه معنایی دارد؟
از چه قاعده ای بهره برده است؟
آیا معنای جمله دوم غیر از این است که انطباع کبیر در صغیر محال است؟
ایا :استحاله انطباع کبیر در صغیر، یک قاعده عقلی است یا نه؟
آیا اگر نشدن یک عمل را مستند به این قاعده عقلی کنیم، قدرت خدا را محدود کرده ایم؟
آیا در این صورت، ناتوانی را به خدا نسبت داده ایم.

سخن معصوم علیه‌السلام می‌تواند به این باشد که قدرت خداوند محدود نیست ولی این عالم وجود بر اساس مشیتی بنا نهاده شده است که این کار در ظرف این عالم محال باشد ... اتفاقاً نامحدود بودن قدرت خدا که در بخش اول کلام معصوم علیه‌السلام آمده است می‌تواند این را هم برساند که شاید عوالم دیگری وجود داشته باشند که قوانین آن‌ها متفاوت از قوانین ماست و چنین چیزی در آنجا ممکن‌الوجود بوده و رخ هم بدهد ... حالا ما نمی‌فهمیم، خوب نفهمیم، اگر ما نفهمیم مگر نقص به خدا وارد می‌شود؟
صدیق;922497 نوشت:
دوست عزیز
چشمها راباید شست
سخن درست از زبان هر کسی خارج شود درست است.
سخن غیر معصوم برای ما حجت نیست ولی اگر دلیلی پشتش بود، قبول میکنیم.
روی چشممان نمیگذاریم و حاله ای از نور به دورش نمیکشیم، بلکه قبولش میکنیم تا نقضش روشن شود.

ممنون از نصایحتان و بیش از آن ممنون از اینکه فرمودید «قبولش میکنیم تا نقضش روشن شود» ... چون این مطلب نشان می‌دهد که شما قبول دارید که این علوم فلسفی بر اساس ظن و گمان هستند و دلیلی نداریم که حتماً و یقیناً کاشف از حقیقت باشند و مخالف آن‌ها حتماً در اشتباه باشد ...

در پناه خدا باشید

صدیق;922499 نوشت:
وقتی میگوییم اجبار نیست یعنی موجودی این موجودمشخص را درکاری که انجام میدهد مجبورنکرده است.

با سلام...می فرمایید که وقتی می گوییم اجبار نیست، یعنی موجودی این شخص مشخص را در کاری که انجام می دهد مجبور نکرده....اگر این موجودی که می فرمایید چیزی خارج از موجود نباشد و در نهان شخص باشد چه...باز هم اجبار هست یا نه و شخص تنها یک توهم اختیار یا خود آگاهی به قول دوستمان داشته باشد...
صدیق;922499 نوشت:
فرایند انتخاب را اگاهانه طی کرده است

در فرآیند انتخاب...که اینجا در مورد خدا بحث می کنیم، خدا به هر حال یک جا باید انتخاب کند یا نه...یکجا باید اراده کند یا نه....آنجا اراده را همینطور بی دلیل هرچه خودش خواست می کند...اگر بلی که قانون علیت نقض می شود....اگر هم دلیلی باعث آن اراده و انتخاب شود، که حرف بنده است و با اجبار سر و کار داریم....
صدیق;922499 نوشت:
اینکه مثلا شما به جای نوشابه، دوغ خوردید، کسی شما را مجبور کرد

فرض کنید کسی بنده را مجبور نکرد که دوغ بخورم و خودم دوغ خوردم...یعنی چه...یعنی هیچ دلیلی مجبورم نکرد که بنده دوغ را انتخاب کنم...اگر هیچ دلیلی بنده را مجبور نکرد...یعنی بنده بدون دلیل دوغ را انتخاب کردم و این یعنی نقض قانون علیت...البته اینجا بحثمان خداست....ولی در اصل خدا و انسان فرقی ندارد...داستان برای هر دو از یک قرار است...ولی باز تاکید می کنم بحث اصلی اینجا خداست...خدا خلق کرد...کسی یا چیزی در بیرون یا درون خدا خدا را مجبور کرد که دنیا را خلق کند وگرنه یعنی خدا بدون دلیل انتخاب کرده همینطور بی دلیل گفته من دنیا را خلق می کنم که این نقض قانون علیت است....

استاد شما به بنده خیلی روشن و واضح و بدون پرداختن به حاشیه پاسخ بدهید که اینکه خدا انتخاب کرده که دنیا را خلق کند دلیل داشته یا نه؟؟(یک پاسخ کوتاه بدهید آری یا نه و اگر لازم می بینید مفصل تر پاسخ دهید)و اگر دلیل داشته، این همان جبر نیست؟؟؟یعنی دلیل حاکم شده و معلول که انتخاب خدا باشد نیز در نتیجه به وقوع پیوسته...

پارسا مهر;922593 نوشت:
استاد شما به بنده خیلی روشن و واضح و بدون پرداختن به حاشیه پاسخ بدهید که اینکه خدا انتخاب کرده که دنیا را خلق کند دلیل داشته یا نه؟؟(یک پاسخ کوتاه بدهید آری یا نه و اگر لازم می بینید مفصل تر پاسخ دهید)و اگر دلیل داشته، این همان جبر نیست؟؟؟یعنی دلیل حاکم شده و معلول که انتخاب خدا باشد نیز در نتیجه به وقوع پیوسته...

دلیل داشته، دلیلش اراده خوده خداوند بوده، اگه امروز من تصمیم بگیرم که این متن رو بنویسم، شما بگی دلیلش چی بود من بگم خودم خواستم شما بگی پس خودت خودتو مجبور کردی بنویسی میشه همچین چیزی؟

به من بیاموز;922625 نوشت:
دلیلش اراده خوده خداوند بوده

خوب دقت کنید....شما می گی که دلیلش اراده خوده خداوند بوده....اراده ی خدا می تونست به چیز دیگه ای تعلق بگیره...اگر حالا به خلقت دنیا تعلق گرفته پس حتما دلیلی داشته...شما نمی تونی بگی که اراده ی خدا بی دلیل به چیزی تعلق گرفته....اگر بگی بی دلیل، قانون علیت نقض شده و اگر بگی دلیل داشته، می شه جبر...
به من بیاموز;922625 نوشت:
من بگم خودم خواستم

شما می گی من خواستم...در حالی که می تونستی نخوایی....پس اگر خواستی حتما دلیلی داشته، و اگر دلیلی داشته یعنی جبر...یعنی دلیلی داشته که تو خواستی این متنو بنویسی...اگر بگی من بدون هیچ دلیلی خودم خواستم...می شه نقض قانون علیت، می شه یک چیز بدون علت....یعنی هرجور حساب کنی می بینی که اختیاری وجود نداره و جبر حاکمه....

اگر خوب نگاه کنی معنی نداره که گفته بشه من انتخاب کردم...من اراده کردم...هیچ منی وجود نداره....انتخاب ها دنباله ی علتشون به وقوع می پیوندن و دلبخواهیی نیست که بگی من خودم انتخاب کردم...هیچ انتخابی در کار نیست...ما ققط توهم اختیار داریم....البته اینجا بحثم خداست و تمرکزم روی خداست و نه انسان ها ولی انسان و خدا فرقی نداره
داستان به قدری بدیهی هست که من به استاد صدیق گفتم اختیار بچه گانه ترین و بزرگترین دروغی هست که علما به خودشون می بندن...من از تعجب دارم شاخ در می آرم که علما چطور به اختیار اعتقاد دارن@-)

پارسا مهر;921413 نوشت:
وقتی خدا خودش را نقض می کند!

سلام.این تاپیک خیلی خیلی خیلی مهمه...خواهشن همه دقت کنن.

خوب گفته می شه که خدا با اختیار خود دنیا را خلق کرده، کسی خدا را مجبور نکرده....

خدا می توست اراده کنه و دنیا رو خلق نکنه و می تونست اراده کنه و دنیا رو خلق کنه...پس خدا دو تا حق انتخاب داشت و دو تا اراده می تونست بکنه....اراده به اینکه دنیا خلق بشه و دوم اراده به اینکه دنیا خلق نشه....یعنی دو تا ممکن الوجود داریم....

حالا اراده ی خدا به این تعلق گرفت که دنیا خلق بشه...

خوب حالا سوال من اینه که چرا اراده ی خدا به این تعلق گرفت که دنیا خلق بشه؟؟

1-اگر بگید بدون دلیل، که اونوقت قانون علیت نقض می شه و اصلا وجود خدا دچار ابهام می شه و در وجود و نبود خدا تردید بوجود می آد...
2-اگر بگید دلیلی داشته که اراده خدا به خلقت دنیا تعلق گرفت، اونوقت چیزی یا کسی خدا رو مجبور کرده که ارادش به خلقت دنیا تعلق بگیره..پس با این توضیح، قدرتی در کنار قدرت خدا وجود داره و این وجود خدا رو نقض می کنه که واحد و یگانه است....

منتظر پاسخ هستم

با تشکر


سلام
لطفا شما هم دقت کنید
وقتی در یک معادله واقعی که به همه ابعاد آنهم آگاه نیستیم (منظور دنیای اطرافمان هست)
با سرخوردگی از واقعیات خشن دنیا و وحشت از نادانی های خود و
با کمک تخیل و در تمنای آرزوهای خود ایده آلی مانند خدا می آفرینیم در واقع در این معادله چیزی غیر واقع و غیر قابل اثبات وارد میکنیم ( منظور وجود آفریدگار و علی الخصوص خدای ادیان هست)
به سؤالات و پاسخهایی میرسم که شبه واقعی و سورئالیسم هستند و جز سردرگمی ابهام و ایهام برای ما ارمغانی ندارند
موفق باشید

متحیر;922682 نوشت:

سلام
لطفا شما هم دقت کنید
وقتی در یک معادله واقعی که به همه ابعاد آنهم آگاه نیستیم (منظور دنیای اطرافمان هست)
با سرخوردگی از واقعیات خشن دنیا و وحشت از نادانی های خود و
با کمک تخیل و در تمنای آرزوهای خود ایده آلی مانند خدا می آفرینیم در واقع در این معادله چیزی غیر واقع و غیر قابل اثبات وارد میکنیم ( منظور وجود آفریدگار و علی الخصوص خدای ادیان هست)
به سؤالات و پاسخهایی میرسم که شبه واقعی و سورئالیسم هستند و جز سردرگمی ابهام و ایهام برای ما ارمغانی ندارند
موفق باشید

سلام
خدای مبهمی که مخلوق ناخودآگاه انسان‌ها باشد و خدایی که آفریننده بوده و وجود داشته باشد و عالم وجود قائم به وجود او باشد هر دو باعث می‌شوند جواب به سؤال جناب پارسامهر همراه با ابهامات فراوان باشد، چون هیچ کدام از این خداها قابل درک کامل نیستند و همواره رازآلود و ابهام‌آمیز خواهند بود (خدایی که ما به او احاطه داشته و سؤالاتمان پیرامون ذات او، یعنی فرار از اثری که او بر ما و عالم وجود گذاشته است، توسط خود ما قابل جواب دادن و فهمید باشد محاط به ماست و نه محیط بر ما، و این ایرادی است که شخصاً به پاسخ جناب صدیق وارد می‌دانم، و الله العالم) ... در نتیجه اینکه ابهام‌آمیز بودن پاسخ‌ها را به تخیلی بودن خدای ادعایی ادیان منوط کنید یعنی تنها یک طرف ماجرا را پررنگ کرده‌اید که آن هم بخاطر سلیقه‌ی شخصی شماست، مگرنه نمی‌توانید دلیلی برای نظرتان ارائه دهید که قابل نقد نباشد ... با این حساب اگر بخواهم صریح باشم این نظر شما در حدّ یک ابراز نظر شخصی و اعلام سلیقه‌ی فردی و خلاصه درد و دل ارزش دارد ... و این هم نظر شخصی من هست و قابل نقد ...

[=&quot]

نقطه;922517 نوشت:
از نظر شما علیت یک رابطه‌ی انتزاعی است ناظر به برهم‌کنش دو مخلوق و این ما هستیم که این رابطه‌ی انتزاعی را در ذهن خود انتزاع می‌کنیم، آیا منظورتان همین است؟ اگر بله این صرفاً یک ادعاست

باسلام و عرض ادب
دقت کنید.
من نگفتم که علیت در خارج وجود ندارد.
بلکه گفتم معقول اولی نیست.
معقول ثانی فلسفی، گرچه انتزاعی است ولی پوچ نیست.
یک مفهوم میتواند منشأ انتزاع داشته باشد ولی مصداق خارجی، نه.
معقولات ثانی فلسفی همگی از این قبیل هستند.
به نظر میرسد که شما با این مفاهیم آشنایی ندارید.

[=&quot]

[=microsoft sans serif]

نقطه;922517 نوشت:
که دقیق نیستد و پر از اشتباه هم هستند ولی مگر تصورات ما از اسب و انسان و سایر معقولات اولیه دقیق و بدون اشکال هستند و فاقد نقص می‌باشند؟ همانطور که شما می‌توانید بگویید اسب وجود دارد من می‌توانم صحبت از قانونی کنم که بین سنگ و شیشه برقرار است و وجود دارد اگرچه من در ذهن خود آن را به صورت ناقصی انتزاع کرده باشم و به همین دلیل هر از گاهی شناخت خودم از قوانین را اصلاح کنم و ارتقاء ببخشم، همانطور که شما می‌توانید مدام شناخت خودتان از انسان و اسب را اصلاح کرده و ارتقاء نمایید ... یک بار بگویید اسب حیوانی چهارپاست، بعد که خر را کشف کردید بگویید که اسب مثلاً بزرگتر از خر است، بعد با کرّه اسب برخورد می‌کنید و می‌گویید اسب بالغ بزرگتر از خر است، بعد با پونی یا اسب‌ها خزری آشنا می‌شوید و به ناچار بحث چهارپا بودن و بحث بزرگی و کوچکی را به طور نسبی کنار می‌گذارید و به سراغ پیدا کردن فصل‌های دیگر میان اسب و خر می‌گردید، بدون آنکه در مورد وجود اسب یا خر شک کنید و بگویید که شاید اینها اصلاً انتزاعات ذهنی من هستند

بحث از اشتباه بودن یا قابلیت اشتباه داشتن نیست.
بحث از این است که برخی مفاهیم جزء معقولات ثانی فلسفی هستند و وجود منحازی در خارج ندارند و صرفا منشأ انتزاع دارند.
شما در خارج چیزی به نام علیت ندارید.
علیت مفهومی است که از رابطه میان دو موجود انتزاع میشود.
باز هم میگویم انتزاعی بودن به معنای پوچ بودن نیست.

نقطه;922517 نوشت:
است، چه از به قول شما معقولات اولیه و چه از به قول شما معقولات فلسفی ... تصورات ما و تصدیقاتی که در ذهن خود انتزاع کرده‌ایم هم هر دو از جنس انتزاعات ذهنی ما هستند

بله مشخص است.
هرچه در ذهن ما وارد میشود نتیجه عملیات ذهنی ماست.
اما منشأ این عملیات ذهنی تفاوت میکند:
یا تماما اعتبار ذهن ماست و هیچ منشأ خارجی ندارد یا دارد.
مواردی که منشأ خارجی ندارد، یا موجود مشخصی در خارج به تنهایی منشأ آن شده است یا وجود رابطه ای در خارج منشأ انتزاع این مفهوم شده است.

تمام اینها در باب مفاهیم و تصورات بودن نه در باب تصدیقات.
آنچه شما در باب قوانین مطرح کردید، تصدیق است و تصدیق از تعدادی تصور تشکیل میشود و به همین جهت خود تصدیق امری ذهنی است و تماما نتیجه تعامل ذهن ولی اجزای آن میتواند از هر یک از سه قسمی باشد که گفته شد.


[=microsoft sans serif]

نقطه;922517 نوشت:
نمی‌شود گفت قوانین طبیعت مابه‌ازای خارجی ندارد و در نتیجه خالقی ندارند ... قوانین طبیعت تحدیدی از سنت‌های الهی هستد به عالم طبیعت، سنت‌هایی که خداوند وضع کرده است، قبل از آنکه من و شمایی خلق شده باشیم این سنت‌ها وضع شده‌اند، این سنت‌ها اعتباری هم که باشند اعتبارشان به خلقت خداست، سنت‌هایی که آنقدر بنیادی هستند که نه نبدیل می‌شوند و نه تحولی می‌یابند

قوانین طبیعت اشاره به اموری تکوینی دارند که در نتیجه خلقت خداوند و نوع چینش عالم توسط خداوند، پدید آمده اند. بنابراین
اولا: بحث ما در تصورات بودن نه تصدیقات. رابطه علیت منظور ماست. نه این قضیه و اصل که "اگر سنگی به شیشه ای که نشکن نیست، با ضرب مشخصی بخورد و مانعی نیز میان این دو در کار نباشد، در اثر این برخورد، سنگ باعث شکستن شیشه میشود.
ثانیا: اگر شما بخواهید این قوانین را مانند رابطه علیت به صورت یک تصور در بیاوردید، عینا همین سخن را در مورد آنها نیز میگوییم.
این بیان شما نشان میدهد که تصور دقیقی از عرض بنده ندارید و گمان میکنید من در مثال سنگ و شیشه، مدعی هستم، خود سنگ، شیشه یا برخورد یا شکستن یا شکسته شدن انتزاعی است. خیر اینها وجود خارجی و منحازی دارند. هر یک مفهومی در ذهن ایجاد میکند که معقول اولی است.
ولی وقتی به رابطه میان اینها نگاه میکنیم، چیزی را میبینیم که واقعی است و حقیقی ولی وجود مستقلی در خارج ندارد. شما چیزی به نام علیت در کنار سنگ و شیشه و شکسته و شکسته شدن نمیبینید. تنها این عقل ماست که این امر را از رابطه خاص میان سنگ و شیشه کشف میکند.

نقطه;922517 نوشت:
ر بفرمایید که علیت مخلوق نیست چون در این صورت خالق علیت باید هم خالق معلول باشد و هم خالق علت، ما می‌گویم این فرمایش شما صرفاً یک ادعاست که ریشه در تعریف شما از علیت دارد، علیت می‌تواند از معلول شروع شده باشد و تنها خبر از وجود علتی برای آن بدهد، عقل تا همین مقدار حکم می‌کند

لطفا بحث علمی را با شاید و اگر مخلوط نکنید.
بحث علمی نیاز به دلیل دارد.
اینکه شما چه برداشتی از علیت دارید و بنده چه برداشتی، چیزی را ل نمیکند و بحث را پیش نمیبرد.
در ضمن اینکه ما در وسط بحث از از مصداق علیت از ریشه شناسی علیت و طریقه انتزاع آن و مسائل مرتبط با آن بحث کنیم، خروج از بحث است و جز سردرگمی دستاوردی نخواهد داشت.
ما با فرض قبول تلقی رایج از علیت بحث میکنیم نه با تلقی های دیگر.


[=microsoft sans serif]

نقطه;922517 نوشت:
در بحث علیت سه موضوع هستند: علت ... معلول ... رابطه‌ی علیت بین آ‌ن‌ها
شما علیت را بر اساس مورد اول و دوم تعریف کرده و مورد سوم را انتزاع ذهن انسان دانسته‌اید، اگر درست فهمیده باشم ... حال آنکه ما علیت را بر اساس مورد دوم و سوم معرفی می‌کنیم و می‌گوییم آن رابطه‌ی علّی خبر از وجود علت می‌دهد و هیچ کدام هم لزوماً انتزاع ذهن انسان نیست ... علیت اگر به این صورت بیان گردد که دیگر خالق رابطه‌ی علیت لزوماً‌ خالق علت نخواهد بود بلکه رابطه‌ی علیت صرفاً خبر از وجود علتی برای آن می‌دهد که آن علت می‌تواند خودش خالق معلول و رابطه‌ی علیت باشد ...

بله
ما در فرایند علیت، یک علت داریم و یک معلول و یک رابطه خاص میان آن دو.
علت و معلول، وجودهای مستقل و مشخصی دارند.
رابطه میان آنها نیز یک رابطه حقیقی و واقعی است ولی وجودی مستقل بین آنها نیست.
پس خداوند به غیر از آفریدن سنگ و شیشه(بانگاه توحید افعالی)، دیگر نیازی به آفرینش مستقل رابطه انها ندارد.
این ادعای شما مرا به یاد نظر کسانی می اندازد که مدعی هستند خداوند در هر فرایند علی، به صورت مشخص و جزئی، علیت را نیز ایجاد میکند. یعنی در شکستن شیشه توسط سنگ، این فرایند از یک قانون تکوینی که قبلا گفته شده پیروی نمیکند بلکه خداوند در این حادثه مشخص و جزئی، شکستن را در درون سنگ قرار میدهد نه اینکه قبلا این قابلیت را در او قرار داده باشد.

نقطه;922517 نوشت:
بله همینطوره، ممکن‌الوجود این عالم برای این عالم معقول به عقل خودش ممکن‌الوجود است و همین ممکن‌الوجود امکان دارد برای عالم معقول به عقل متفاوتی ممتنع‌الوجود باشد

مشکل بحث ما این است که در یک بحث هستی شناسی میخواهیم با شاید و اما و اگر بحث را پیش ببریم.

[=&quot]

نقطه;922517 نوشت:
پیرامون واجب‌الوجود هم فقط می‌دانیم که در عالم معقول به عقل این عالم خبری از واجب‌الوجود نیست و اگر چنین موجودی بخواهد وجود داشته باشد باید خارج از عالم معقول به دنبالش گشت، عقل فقط می‌گوید که در عالم معقول هر چه که هست مطابق قواعد عقلی این عالم «ممکن‌الوجود» بوده و مطابق با تعریف ممکن‌الوجود «معلول» نیز هست و در نتیجه نیاز به علتی دارد که بالتبع دیگر این علت نمی‌تواند در خود این عالم معقول یافت شود، اینجا رابطه‌ی علی خبر از وجودی خارج از عالم معقول می‌دهد که خالق این عالم معقول هست ..

[=&quot]احتمالا منظور شما از معقول موجودی است که بتواند به درک ما در بیاید و با عقل ما احاطه شود.
[=&quot]خیر اینطور نیست.
[=&quot]وقتی ما میگوییم واجب الوجود کاملا او را میتوانیم ولو در قالب مفاهیم تعریف کنیم.
[=&quot]او در همین عالم وجود قرار دارد چرا که خارج از این عالم جز عدم نیست.
[=&quot]عدم که اصلا چیزی نیست.
[=&quot]شاید هم شما میخواهید بگویید که خدا در عالم عدم قرار دارد.

[=&quot]باز هم تکرار میکنم عالم مورد توجه و ترسیم فلاسفه تمام عالم وجود است که از دو جنبه وجوب و امکان تشکیل شده است.

[=&quot]

نقطه;922517 نوشت:
بابراین بله حتی وصف «واجب‌الوجود» هم توسط خداوند خلق شده است و دلالت به وجود خود او می‌کنند ... برای اینکه خداوند خالق وصف واجب‌الوجود باشد لازم نیست که خالق خودش هم باشد، بلکه خالق دلالت این وصف به سوی خودش می‌باشد ...

[=&quot]وصف نیازی به خلق شدن ندارد.
[=&quot]وصف چیزی نیست جز اشاره به یک کیفیت و کمیت.
[=&quot]منشا وصف قابل ایجاد است نه خود وصف.

[=microsoft sans serif]

نقطه;922526 نوشت:
فیلسوف ابتدا فرض می‌کند که عالم وجودی بجز این عالم وجود نداشته باشیم و بعد بحث‌هایش را ادامه می‌دهد، مگرنه از همان اول می‌توانست احتمال وجود عوالم دیگر را نیز پذیرفته و وقتی که صحبت از ممکن‌الوجود می‌کند بگوید منظورم ممکن‌الوجود در همین عالم وجود است ... واجب‌الوجود مطابق مباحثی که بیان گردید اگر وجود داشته باشد لاجرم باید وجودی غیرمعقول بوده و خارج از محدودیت‌های این عالم معقول باشد ...

شما برای اینکه بحث خود را پیش ببرید ابتدا لازم است عالم مورد نظر خودتان را اثبات کنید.
از این گذشته فیلسوف و غیر فیلسوف فعلا در مورد همین عالم بحث میکنند که یا مشهود است یا معقول. تصویر انها نیز در مورد همین عالم است. خارج از این عالم نیز عدم است.(لفظ خارج مسامحی است وگرنه خارج از وجود که چیزی نیست تا بخواهد چیزی در ان باشد یا نباشد یعنی سالبه به انتفای موضوع است)

نقطه;922526 نوشت:
وقتی احتمالی باقی بماند برهان باطل است ... این اما و اگرها چیزی را اثبات نمی‌کنند جز اینکه براهین ما قطعی نیستد و بر مبنای یک سری فرضیات استوار شده‌اند ... و این ویژگی تمامی علوم حصولی از جمله فلسفه است ... شاید این مطلب اکنون بهتر توضیح بدهد که چرا این همه پیامبر که مبعوث شدند نیامدند کلاس فلسفه باز کنند و به جای آن عمدتاً مردم را از طریق فطرت خداشناس به سوی خدا دعوت کردند ... جسارتاً دین قیّم این دین است نه دینی که ایمان به آن بر اساس ظن و گمان و براهین غیرقطعی شکل بگیرد ...

مشکلی نیست. هر موقع شما توانستید عالمی را تصویر سازی و تبیین کنید که در همین حد هم باشد بنده قول میدهم که سر کلاس شما بیایم و زانوی تلمیذی بر زمین بکوبم.

نقطه;922526 نوشت:
بله همه چیز یا حق است و یا توهم حقیقت، شما اگر به چیزی انتزاعی هم فکر کنید این انتزاع خود را از جایی از عالم حقیقت وام گرفته‌اید و نمی‌توانید بدون هیچ سابقه‌ای در عالم خلقت به چنان انتزاعی دست یابید، حداقلش این است که در ذهنتان جرقه‌ای زده شود و الهامی به شما صورت بگیرد که باز هم آن الهام خالقی پیش از شما داشته است ... حال یا حاصل تفکر شما در ساختمان خلقت خداوند جایی دارد و یا ندارد، اگرجایی داشت در امتداد حق متحقق است و اگر نداشت و مخالف با ساختمان حقیقتی بود که خداوند خلق نموده است می‌شود باطل، اگرچه همان باطل هم وجوهی از حق را داشته باشد ... تنها باطلی که هیچ وجهی از حقیقت ندارد عدم مطلق است، و مسائل ضد عقل مثل اجتماع نقیضین، که رخداد هیچ یک از این مسائل را هم احدی نمی‌تواند درک درستی از آن داشته باشد ... چون فکر کردن ما هم خارج از اراده‌ی خدا نیست ... فکر کردن ما مخلوق خداست و آنچه به آن فکر می‌کنیم هم مخلوق خدا یا ترکیبی از مخلوق‌های خداست، اگر ترکیبی از مخلوق‌های خدا و جعل شده توسط ما باشد این جعل می‌تواند منطبق یا/و سازگار بر حقیقت باشد و یا مخالف آن باشد، اگر مخالف باشد می‌شود مصداق باطل ... حتی اعتباریات هم یا حق هستد و یا باطل، قوانین راهنمایی و رانندگی هم حتی خارج از این بحث نیستند ...
خود توهم هم یا مستقیماً مخلوق خداست و یا ترکیبی از چند مخلوق خداست، اگر این ترکیب ناسازگار باشد اسمش در مقابل حق می‌شود باطل ... بنابراین در این عالم همه چیز یا حق است و یا باطل، مگر آنکه چیزی باشد که ترکیبی از چند چیز باشد که در این صورت در برخی وجوه خود می‌تواند حق بوده و در برخی وجوه دیگرش باطل خواهد بود، از آنجا که تنها باطل مطلق عدم است (چون هر چیزی که حضرت حق خلق کرده باشد حق است) بنابراین اگر چیزی از باطل در میان موجودات ظاهر شود این باطل بودن بخاطر ناسازگار بودن ترکیب چند چیز حق که به طور اشتباهی در کنار هم قرار داده شده‌اند باطل می‌شود ...

فکر نمیکنم این بحث فایده ای داشته باشد.
بحثی که هیچ نقطه اشتراکی در میان نباشد و از وسط و اول و آخر بحث شود به جایی نمیرسد.
موفق باشید.

[=&quot]

نقطه;922526 نوشت:
من اگرچه مطلب فلاسفه را آنطور که فهمیده‌ام انکار می‌کنم و آن را اشتباه می‌دانم ولی حکم به کفر و فسق و فجور ایشان هم نمی‌کنم و اصلاً این حوزه را جایگاه چنین مباحثی نمی‌دانم ... اینکه چنین مطلبی را بهم نسبت می‌دهید مرا یاد بحث‌های گذشته‌ام با دوستانی مانند شما می‌اندازد که باعث شد از بحث کردن با ایشان احتراز کنم ... برای اطلاع شما من بجز چند اعتقاد اصلی‌ام که آن‌ها را فطری می‌دانم تمام این مباحث دیگرم که مانند علوم فلاسفه همگی حصولی و از جنس ظن و گمان هستند را قابل نقد می‌دانم و روی درستی آنها قسم نمی‌خورم

[=&quot]اولا خوشحالم که شما هم این نوع تفکر را دارید.
[=&quot]ثانیا من برچسب نزدم بلکه خواستم از انتهایی که معمولا در این سنخ بحثها به آن منتهی میشدیم احتراز کرده باشم.
[=&quot]ثالثا برداشت بنده نیز بی جهت نبود و از سبحان الله گفتن شما که در جواب یک بحث علمی(ولو به نظر شما ظنی) میگویید چنین برداشتی داشتم.

[=&quot]

نقطه;922526 نوشت:
ولی این مطلب هم بداهت دارد که خداوند مجبور نیست، و محدود به رعایت عقلی که مخلوق خودش باشد و مشیتی که خودش در این عالم وضع نموده هم نیست، و اینکه نیت خدا از خلق کردن و دلیل خلقتش چیست را هم جز خودش نمی‌تواند توضیح بدهد اگرچه این سؤال اگر در مقیاس مخلوق‌ها پرسیده بشود جواب‌های ساده‌ای پیدا می‌کند ...

[=&quot]اینکه میفرمایید عقل مخلوق خداوند است بر اساس همان احتمال وجود عالمهای دیگر چگونه اثبات میکنید.
[=&quot]همانطور که

[=&quot]

نقطه;922526 نوشت:
برای اینکه حرف شما درست باشد باید اول اثبات کنید که هر چه که وجود دارد حتماً مطابق با عقلی که من و شما می‌شناسیم کار می‌کند ... در غیر این صورت این احتمال هست که عالم وجودی باشد ولی در همین عالم وجودی که معقول و قابل شناخت برای ماست نباشد و در خارج از آن جای بگیرد ...

[=&quot]اگر به دنبال تعیین مصداق بودیم فرمایش شما صحیح بود.
[=&quot]ولی ترسیمی که فلاسفه مطرح میکنند ترسیم عقلی است.

[=microsoft sans serif]

نقطه;922526 نوشت:
من کاری به عقول چندگانه‌ی فلاسفه ندارم، بلکه با عقلی کار دارم که در فرمایشات حجت‌های الهی بیان شده است و مثلاً فرموده‌اند اول ما خلق الله هو العقل ... اینکه شما متوجه منظورم از عقل اول نشدید ممکن است اشکال آن به خودم بازگردد که منظورم را بازتر نکرده بودم ...

بنده وقتی این رفتار دوگانه را میبینم حق دارم که نسبت به این بحث ظنین باشم.
شما وقتی استدلال فلسفی که بر اساس مقدمات بدیهی اولی است را ظنی میدانید چطور میشود که خودتان به حدیثی تمسک کنید که سندا و دلاله دچار ضعف زیادی است.
استناد به ادله نقلی در صورتی میتواند شما را به یقین(ولو یقین روان شناسی و نه منطقی) برساند که حداقل از نظر سندی قطعی باشد(یعنی متواتر) و از نظر دلالی نیز قطعی باشد(یعنی نص باشد)
حال به نظر شما این حدیث این دو شرط را دارد.

[=&quot]

نقطه;922526 نوشت:
سخن معصوم علیه‌السلام می‌تواند به این باشد که قدرت خداوند محدود نیست ولی این عالم وجود بر اساس مشیتی بنا نهاده شده است که این کار در ظرف این عالم محال باشد ... اتفاقاً نامحدود بودن قدرت خدا که در بخش اول کلام معصوم علیه‌السلام آمده است می‌تواند این را هم برساند که شاید عوالم دیگری وجود داشته باشند که قوانین آن‌ها متفاوت از قوانین ماست و چنین چیزی در آنجا ممکن‌الوجود بوده و رخ هم بدهد ... حالا ما نمی‌فهمیم، خوب نفهمیم، اگر ما نفهمیم مگر نقص به خدا وارد می‌شود؟

[=&quot]احتمالی که شما مطرح کردید یک احتمال عقلی است ولی هیچ یک از عقلای عالم تاکنون چنین برداشتی از این سخن نداشته اند. اگر اینطور باشد پس هیچ نصی در عالم باقی نمیماند.
[=&quot]وقتی خداوند میگوید من ظالم نیستم کاملا محتمل است که در یک عالم خاصی این حرف صادق باشد ولی در یک عالمی دیگر نعوذ بالله خداوند ظالم باشد.
[=&quot]وقتی میگوید من عالم هستم حتما در یک عالمی این حرف صادق است و در یک عالم ممکن دیگری نباشد.
[=&quot]ووو
[=&quot]دوست عزیز
[=&quot]به توابع سخن خودتان توجه دارید.
[=&quot]توجه دارید که اگر قوانین عقلی را تابع شرع و خداوند بدانید دیگر نه از دین میتوانید دفاع کنید و نه از وجود خدا و نه از صفات او.
[=&quot]اگر کارهای خداوند محدود به قاعده اجتماع نقیضین نباشد در ان صورت خداوند در اینکه میفرماید من جزای احسانگر را میدهد همانقدر که میتواند صادق باشد میتواند کاذب نیز باشد.
[=&quot]وقتی به قصد هدایت نبی میفرستد به همان اندازه که میتواند در ادعای قصد هدایت گری اش صادق باشد میتواند در همان موقعیت و شرایط هدایت گری گمراه کننده نیز باشد بنابراین کتابش برای هر فرد خاص میتواند احتمالا گمراه کننده نیز باشد. یعنی کسی که مومن واقعی است با خواندن قران کریم همانقد رکه احتمال دارد هدایت شود احتمال نیز دارد گمراه شود. و این احتمال گمراهی به خاطر سوء نیت یا سوء برداشت خودش نیست بلکه به خاطر این است که خود کتاب گمراه کننده است.!!!
[=&quot]وااسفاه از این احتمالات
[=&quot]وقتی ما میخواهیم برای دفاع از دین و دیانت چه بهایی بدهیم که دیگر نه دینی بماند و نه دیانتی.

[=&quot]

نقطه;922526 نوشت:
چون این مطلب نشان می‌دهد که شما قبول دارید که این علوم فلسفی بر اساس ظن و گمان هستند و دلیلی نداریم که حتماً و یقیناً کاشف از حقیقت باشند و مخالف آن‌ها حتماً در اشتباه باشد ...

[=&quot]در مواردی که استدلال برهانی از مواد اولی استفاده نکرده باشد بله کاملا امکان اشتباه وجود دارد ولی در غیر این صورت نه.
موضوع قفل شده است