عشق ، نیاز عاطفی یا نیاز جنسی؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عشق ، نیاز عاطفی یا نیاز جنسی؟

سلام و درود
یه موضوعی هست که بیشتر از این که جنبه مشکل و به دنبال جواب بودن داشته باشه بیشتر این جوریه که مطرح میکنم تا دوستان اگه نظری داشتنید مطرح کنند و یا اگه تجربه داشتند در احتیار ما بگذارند.
الان داره نزدیک ۲۰ سالم میشه.یه موضوعی هست که شاید از سن ۵ سالگی در من وجود داشته و تا امروز هم تقریبا تو خیلی از دوره های زندگیم وجود داشته.
اونم یه حسیه که از نظر من عشق بوده!حالا اسمش خیلی مهم نیس!یکم توصیفش کنم اینحوری بوده که مثلا توی جمع دوستانم ناگهان حس میکردم که کسی رو بیشتر از بقیه دوس دارم.خیلی بیشتر.خوشحالیش میشد خوشحالیه من.ناراحتیشم میشد ناراحتی ام طبیعتا.خندش میشد کل دنیام و نگاهش ارزوم.معمولا چون همیشه مرزهای رابطه هامو با جنس مونث حفظ کردم اکثر این افراد پسر بودن(منطقیه که شما به دختری نگاه نکنید و یا همیشه ازش فاصله بگیرید هیچ وقت عاشقش هم نمیشید دیگه)اما خوب دخترهم بوده لابلاشون.
بعد این جوریه که بودن با اون فرد میشه بهترینو تنها خواسته تو اون بازه از زمان.احتمالا بغل کردن و گرفتن دستاش ارامش عجیبی به ادم میده
و اما مشکلی که خیلی وقتا بوده بلند شدن الت تناسلیه تو این روابط متاسفانه.به نظرم اگه کسی دچار این موضوع نشده باشه نمیتونه درک کنه.نمیدونم چقدر باید توضیح بدم.اما این جوریه که اصلا با برانگیختگی جنسی همراه نیست.یعنی تقریبا هیچ کششی به برقراری رابطه جنسی وجود نداره.تو اون لحظه که شاید بغل اون فرد نشستم و دستشو گرفتم و شاید اون اتفاق افتاده(همیشه نیست) تنها چیزی که بهش فکر میکنم همون ارامشیه که بهش رسیدم و ناراحتی از بابت اینکه شاید تا چند دقیقه دیگه باید دستشو ول کنم!
در انتها هم بعد چند سال یا حتی چند ماه این حس به اون فرد از بین میره و شاید یک فرد دیگه ای وارد زندگی میشه.
لازم میدونم بگم که همیشه زندگی خوبی داشتم از زندگیم راضی بودم ادم فعالی تو اجتماع بودم و رابطم با همه خوبه و کلا خیلی مشکل حادی ندارم.البته تو این سالها به دلایلی دچار افسردگی هستم.منتها مسیر زندگیم واقعا همیشه خوب بوده.
اینیم که شاید روابط این قدر نزدیک با یه همجنس پسندیده نباشه رو هم به خوبی میدونم.اینم که تنها پروردگار مهربونمون شایسته عشق ورزیدنه رو هم میدونم.منظورم از دونستن این نیس که زیاد شنیدم گوشم پره.نه منورم اینه که کاملا میفهمم.بالاخره پس ۱۰-۱۵ سال تجربه همچین حسی و اومدن و رفتن یکی یکی این ادمها خوب میفهمم که اینا همش رفتنیه و تنها چیزی که میمونه اون مقدار پیشرفتیه که انسان توی زندگیش میکنه.
در مورد فاصله گرفتن از چنین فردی هم باید بگم که تجربه ثابت کرده پیشنهاد مناسبی نیس.چون من توی اجتماع خیلی فعالم.روزانه تایم زیادی رو با مردم میگذرونم.و مطمئنا وقتی چنین نیازی توی من هست حتی اگه الان از یکی فاصله بگیرم مطمئنا یکی دیگه بعد میاد و جای اون رو میگیره و دوباره همون مشکلات پیش میاد.
راستش حتی نمیدونم چرا اینو اینجا مطرح کردم.شاید بیشتر از این که دنبال احکام و راه حل باشم دنبال کسی ام که درکم کنه!!وقتی چیزی اون قدر بد نیست دلیلی نداره از نظر خودم که باهاش مقابله کنه.همین چیزها الان باعث شده من چیزهایی رو داشته باشم که خیلی های دیگه تو این سن و سال نداشته باشن و به نظرم هر سختی ای که ادم میکشه تهش به چیزای بهتری میرسه.شایدم نرسه و به مشکل بخوره.ولی هر چی که هست هیچ علاقه ای ندارم برم دیکتر و اون یه مشت فرص و دارو بده که اسن حس ها رو کاهش بده!اصلا برام جالب نیست!

خیلی نوشتم .از این که خوندین ممنونم.امیدوارم اگه کسی تجربه ای یا نظری داره مطرح کنه.
کسی ام اگه از نظر علمی روانشناسی یا حتی شرعی چیزی میدونه بازم مطرح کنه.
کلا این که جواب ها زیاد بشه هر چند به دردم نخوره (!!) ولی احتمالا ارومم میکنه.
ممنون

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد امین

سلام دوست عزیز

اونطور که بنده متوجه شدم شما درگیری عاطفی با رفقای همجنس دارید و از ارتباط با اونها لذت می برید و حالا میخواید بدونید که آیا این حس رو دیگران هم تجربه کردن؟درست متوجه شدم؟
آیا مطلب دیگه ای هم هست؟

با سلام و عرض ادب خدمت برادر عزیز

قبل از ارائه راهکارها باید اصل مسأله را ریشه یابی کنیم و علل اینگونه رفتارها را کشف کنیم و سپس حد و حدود آن را با توجه به مسائل شرعی و یافته های روان شناختی مشخص کنیم. بدون تردید انسان دارای یک سلسله نیازهای مادی و غیرمادی است و رشد و کمال او نیز در گرو ارضای صحیح و به موقع این نیازهاست.
یکی از مهمترین نیازهای انسان، نیازهای عاطفی است. انسان از بدو تولد تا پایان عمر باید عواطفش ارضا شود و الا دچار مشکل می شود. نیاز به محبت ورزیدن به دیگران و مورد محبت دیگران واقع شدن دقیقا یک نیاز عاطفی است. این نیاز در طی مراحل مختلف رشد و در مراحل گوناگون زندگی شکل های مختلفی پیدا می کند و در هر دوره ای به گونه ای متناسب با آن زمان باید ارضا شود. در دوره نوزادی از طریق والدین به خصوص مادر با بوسیدن نوزاد، در آغوش گرفتن او و نگاه های محبت آمیز مادر به او و با چسباندن او به خود نیاز کودک ارضا می شود. در این دوره تأمین نیازهای عاطفی کودک به اندازه نیازهای فیزیولوژیکی مانند آب و غذا و پوشاک برای رشد نوزاد ضرورت دارد. در دوره کودکی تأمین این نیاز توسط اعضای خانواده و همه کسانی که به نحوی با کودک ارتباط دارند تأمین می شود. در دوره نوجوانی از طریق دوستان و گروه همسالان و در دوره جوانی از طریق دوستان، خویشاوندان و همسر به این نیاز پاسخ داده می شود. روان شناسان علت وابستگی انسانها را به یکدیگر همین نیازهای عاطفی می دانند. اگر این نیازها از همان اول به طور صحیح و به موقع تأمین شود نوزاد، کودک و نوجوان وابستگی ایمن پیدا می کند و الا وابستگی ناایمن و مرضی در او شکل می گیرد یعنی در عین حال که به دیگران وابسته است ولی احساس امنیت کافی نیز نمی کند و مستعد انواع اختلالات روانی مانند بیماری های اضطرابی، افسردگی و... می شود و دیر یا زود به دامن یکی از این بیماری های روانی فرو می غلتند. گفتنی است اساس و پایه دوستی ها در سن نوجوانی و جوانی که با جذبه و شور زیادی همراه است، غالبا بر مبنای عواطف و احساسات شکل می گیرد و نه بر اساس منطق و عقل. مقدمه این دوستی ممکن است جاذبیت یک فرد از نظر ظاهری یا شخصیتی یا پاره ای از صفات اخلاقی باشد که او را برای فرد دیگر دوستداشتنی می سازد که توانسته در روح و روان او تأثیر عمیقی بگذارد و خلأ عاطفی اش را به وسیله آن پر کند. ماهیت این دوستی گرچه در ابتدا دوستانه، پاک و بی شائبه است، ولی امکان آلوده شدن آن به مسایل دیگر وجود دارد. زمانی که این علاقه به اوج خود می رسد، آنها را دچار سرگردانی می کند که اکنون چه باید بکنند. این سرگردانی ممکن است با بعضی آثار مخرب دیگری همراه شود.
روانشناسان معتقدند احساس تعلق و وابستگی به دیگران از اساسی ترین نیازهای فردی است و بر رشد روانی جسمی و اجتماعی فرد تأثیر می گذارد. در واقع دوستان برای فرد تكیه گاهی هستند كه به او احساس امنیت می دهند. همسالان حكم درمانگران قابل اعتماد و سرمشقهای رفتاری را برای یكدیگر دارند. این كنشهای متقابل با دوستان باعث می شود كه آنها احساسات و عقاید یكدیگر را هر چه بیشتر درك كنند و در برابر آن حساس باشند.

موفق باشید ( یا حق )

امین;922283 نوشت:
سلام دوست عزیز
اونطور که بنده متوجه شدم شما درگیری عاطفی با رفقای همجنس دارید و از ارتباط با اونها لذت می برید و حالا میخواید بدونید که آیا این حس رو دیگران هم تجربه کردن؟درست متوجه شدم؟
آیا مطلب دیگه ای هم هست؟

بله
----------------
منتها الان حس میکنم مسئله خیلی مهم نیست.یعنی الان واقعا موضوعی نیس که درگیرم کرده باشه.اون روز حس میکردم موضوع مهمه وشرایط نسبتا غیرعادی داشتم!اما الان اینقدری چیز محتلف برا فکر کردن دارم که حتی دیگه نمیتونم بهش فکر کنم.
البته از همه دوستانی که وقتشونو تلف کردم پوزش می طلبم.
شاید بهتر باشه موضوع بسته شه.
با تشکر از شما استاد گرامی دوست دیگری که جواب دادند و باقی زحمت کشان انجمن

با تشکر از مشارکت شما در انجمن

توصیه میکنم که با بخش تلفنی تماس بگیرید و راجع به افسردگیتون مشاوره بگیرید.انشالله موفق باشید.

موضوع قفل شده است