ازدواج با کسی که بسیار اهل شعر و رمان است

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ازدواج با کسی که بسیار اهل شعر و رمان است

با عرض سلام و خسته نباشید

ازدواج با آقا یا خانومی که بسیار اهل خواندن شعر و متن هان شاعرانه میباشد (مخصوصا خانم که می گویند احساسات قوی تری نسبت به مرد دارد) چه آسیب هایی می تواند داشته باشد؟
البته منظور شعرهایی مانند اشعار حافظ و سعدی و ... یا اشعار منتسب به اهل بیت (ع) نیست، چرا که اینها خالی از حکمت و برکت نمی باشند،

منظور بقیه اشعار است، مثل اشعار عاشقانه یا اشعاری که انسان را دگرگون می کند و بر ذهن تاثیر زیادی میگذارند و ممکن است غم را در وجود انسان زنده کنند و یا رمان های فانتزی و عاشقانه!
اگر ممکن است تک تک این موارد را مورد بررسی قرار دهید
با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد امین

کهف الحصین;921061 نوشت:
ازدواج با آقا یا خانومی که بسیار اهل خواندن شعر و متن هان شاعرانه میباشد (مخصوصا خانم که می گویند احساسات قوی تری نسبت به مرد دارد) چه آسیب هایی می تواند داشته باشد؟

شعرا و کلا کسانی که اهل شعر هستند بسیار روحیات لطیفی دارند و هر کس با آنها ازدواج می کند باید خیلی مراقب احساسات لطیف آنها باشد.در کل گزینه خوبی برای ازدواج هستند ازاین جهت که پر از احساسند و صد البته باید ملاکهای ازدواج را در مورد آنها هم درنظر گرفت.زندگی با آنها بسیار رمانتیک و پرحرارت است اما غالبا زود رنج هستند و بسته به طبع و خلق آنها چه بسا شاهد اختلافات و دعواهایی در زندگی باشند.به هر حال اهل شعر بودن جزء ملاکات ازدواج نیست و اهمیت چندانی ندارد .آنچه که مهم است عقاید و باورهای آنهاست که باید مورد بررسی قرار گیرد.صرف خواندن اشعار عاشقانه و یا طنزهای رکیک و... نمیتواند نشانه نامناسب بودن باشد. آنها از طریق هنر به ارضای نیازهای جنسی خودشان می پردازندهرچند ما این روش را توصیه نمیکنیم.ولی باید در نظر گرفت که خواندن این جور اشعار گناه نیست هرچند میتوانند زمینه ساز گناه باشند.البته از اشعاری که آنها میخوانند می توان به افکار و عقاید آنها پی برد.یعنی غالبا این تطابق وجود دارد.

اما نکته مهمی که وجود دارد این است که کسانی که اهل شعرهستند اگر با کسانیکه اهلش نیستند ازدواج کنند دیگر گوشی برای آنها وجود نخواهد داشت که اشعار آنها را بشنودمگر اینکه این نیاز را ازطریق گوش دوستانش ارضا کند.که البته این نکته چیزی نیست که موجب اختلاف زناشویی شود،بلکه ایده آل آن است که باکسی ازدواج کنند که اهل شعر و شاعری باشد.نه اینکه اگر موردی آمد که همه ملاکهای همسر مناسب را داشت ولی اهل شعر نبود به او جواب منفی بدهدبلکه بهتراست که اهل شعر هم باشد.

امین;922660 نوشت:
شعرا و کلا کسانی که اهل شعر هستند بسیار روحیات لطیفی دارند و هر کس با آنها ازدواج می کند باید خیلی مراقب احساسات لطیف آنها باشد.در کل گزینه خوبی برای ازدواج هستند ازاین جهت که پر از احساسند و صد البته باید ملاکهای ازدواج را در مورد آنها هم درنظر گرفت.زندگی با آنها بسیار رمانتیک و پرحرارت است اما غالبا زود رنج هستند و بسته به طبع و خلق آنها چه بسا شاهد اختلافات و دعواهایی در زندگی باشند.به هر حال اهل شعر بودن جزء ملاکات ازدواج نیست و اهمیت چندانی ندارد .آنچه که مهم است عقاید و باورهای آنهاست که باید مورد بررسی قرار گیرد.صرف خواندن اشعار عاشقانه و یا طنزهای رکیک و... نمیتواند نشانه نامناسب بودن باشد. آنها از طریق هنر به ارضای نیازهای جنسی خودشان می پردازندهرچند ما این روش را توصیه نمیکنیم.ولی باید در نظر گرفت که خواندن این جور اشعار گناه نیست هرچند میتوانند زمینه ساز گناه باشند.البته از اشعاری که آنها میخوانند می توان به افکار و عقاید آنها پی برد.یعنی غالبا این تطابق وجود دارد.

اما نکته مهمی که وجود دارد این است که کسانی که اهل شعرهستند اگر با کسانیکه اهلش نیستند ازدواج کنند دیگر گوشی برای آنها وجود نخواهد داشت که اشعار آنها را بشنودمگر اینکه این نیاز را ازطریق گوش دوستانش ارضا کند.که البته این نکته چیزی نیست که موجب اختلاف زناشویی شود،بلکه ایده آل آن است که باکسی ازدواج کنند که اهل شعر و شاعری باشد.نه اینکه اگر موردی آمد که همه ملاکهای همسر مناسب را داشت ولی اهل شعر نبود به او جواب منفی بدهدبلکه بهتراست که اهل شعر هم باشد.


سلام
جانا سخن از زبان ما میگویی.....

منظور من خط کشی کردن و تعیین خوب و بد نیست
می خواهم عرض کنم تشابه فرهنگی بسیار مهم است در انتخاب

کهف الحصین;921061 نوشت:
ازدواج با کسی که بسیار اهل شعر و رمان است

یک توضیحی درمورد فرمایش استاد عرض کنم
(استاد "امین" عزیز جسارت بنده را ببخشید @};-)

همانطور که استاد فرمودند ، مهم عقاید و باورهاست
چه بسا دو نفر که اهل شعر هستند با هم ازدواج کنند ، اما یکی از آنها مغرور باشد و حاضر نباشد با دیگری همراهی کند
و برعکس ممکن است فردی که چندان اهل شعر نیست ، آنقدر روح بزرگ و لطیفی داشته باشد که بهترین مونس و همدم برای یک شاعر بشود

در کل به نظر خود من که شاعر هستم ، حتماً برای ازدواج با یک شاعر باید به مواردی که استاد گفتند توجه کرد
گر چه لزوماً این نکات منفی نیستند بلکه می توانند مثبت باشند و گرمی بخش زندگی
با این حال پیشنهاد میکنم با احتیاط جلو بروید و حتماً روحیات طرف مقابل را بررسی کنید
خطراتی که گفتید ، احتمالش وجود دارد

سلام .
در زمانیکه در دانشگاه بودم ( لیسانسم فنی هست ) کسی رو میشناختم که رویه مفاهیم فلسفی مارکس و فروید و نیچه تسلط داشت ...

ایشون تحت تاثیر این افراد بود و اتفاقا شاعر هم بود و قدرت شعر گفتنش هم خیلی خیلی زیاد بود .... خاطرم هست برای خودش مکتب جدیدی اورده بود ( منظورم سبک زندگی هست ... نه اینکه دین جدید اورده باشه ) ... به نام مکتب ... گلوی ( زندگی به سان گله ها )

در جایی زندگی گله ای رو تقبیح و در جاهایی تمجید میکرد ...

خاطرم هست شعری در ارتباط با اینکه چجوری مکتب گله رو راه اندازی کرده بود سروده بود ... ایشون که خیلی معنا گرا بودند روزی در عمق تفکراتشون بودند و تشنه شون میشه ... در اون نزدیکی تنها یک کافی شاپ بوده ... و از ایشان طلب اب معدنی میکنه ...

که ناگهان دختر و پسری بزرگسال ولی تیتیش میان در درون همون کافی شاپ ( با گیتارهاشون ) و شروع میکنن به حرفهای بی ارزشو کم ارزش زدن ... از اون زمان ایشون متحول میشه و شروع میکنه به مبارزه ...

با کافی شاپ و گیتار و حرفهای عاطفی و تیتیش زدن دشمن میشه ...
و در درون شعرهاش همیشه گیتار و کافی شاپ رو میکوبوند .

به مرور زمان بچه های زیادی از دانشگاه به سمت ایشون متمایل میشن ... ایشون هم شروع میکنه سبک زندگیش رو گسترش دادن ... تا اونجایی که خاطرم هست اون زمانها ۲۰ نفری به گروه ایشون میپیوندن ...

پسرهایی که این مکتب رو قبول میکردند قبل از نامشون کلمه گَل ( مخفف کلمه گله ) میومد ... مانند گَل ممد ... گَل سجاد ...

و دخترهایی که این مکتب رو قبول میکردند قبل از نامشون کلمه گُلیدون میومد ... مانند گلیدون سارا ... گلیدون نسرین و ...

روشهاشون خیلی باحال بود ...
باید از هر چی تیتیش بودن و حرف قشنگ زدن بود فاصله میگرفتند و احساساتشون رو به بدترین حالت ممکن عنوان میکردند ...

مثلا اگر پسری از دختری خوشش میومد .و مثلا میخواست باهاش ازدواج کنه ... نباید این پا اون پا میکرد ... فکر پول و فلان و بهمان رو میکرد ... نباید جمله سازی میکرد ... باید میرفت و با یه لهجه به شدت داهاتی بهش میگفت ... گلیدون سارا ... ننه ام کنیز میخواد ... کلفته ننم میشی ...

بعدش گلیدون سارا چون که این مکتب رو میشناخت ... میدونست که ایشون میخواد باهاش ازدواج کنه ... بنابراین به راحتی بهش میگفت ...

گَل ممد ... ببینم خر و الاغ و گوسفند داری ... ( یعنی وضعیت مادیت چجوری هست )

و ...

وقتی دو تا پسری که عصو این گروه بودند میخواستند که با یک گلیدون ازدواج کنند ... چون گویش و کلام راحت شده بود ... در بند کلام و مادیات قرار نمیگرفتند و به راحتی خواسته هاشون رو میگفتند ... و مثلا اگر پسری از دختری خوشش میومد و کسه دیگری هم از اون دهتر خوشش میومد ...

قانون گذاشته بودن که اون دختره باید زودتر تکلیف اون دو تا پسر رو روشن کنه ... و گرنه اون دو تا پسر باید برن بالای فلان کوه ... و اینقدر هم دیگه رو بزنن تا یکیشون پیروز بشه ... و گلیدون ماله اون میشه ...

اون اقایی که این مکتب رو راه اندازی کرده بود کتاب شعری داشت که خیلی خیلی باحال بود ... و همه هم عاشق و شیدای ایشون شده بودن ...

به نظرم زندگی با چنین افرادی میتونه خیلی زیبا و شیک باشه .

مارینر;922801 نوشت:
سلام .
در زمانیکه در دانشگاه بودم ( لیسانسم فنی هست ) کسی رو میشناختم که رویه مفاهیم فلسفی مارکس و فروید و نیچه تسلط داشت ...

ایشون تحت تاثیر این افراد بود و اتفاقا شاعر هم بود و قدرت شعر گفتنش هم خیلی خیلی زیاد بود .... خاطرم هست برای خودش مکتب جدیدی اورده بود ( منظورم سبک زندگی هست ... نه اینکه دین جدید اورده باشه ) ... به نام مکتب ... گلوی ( زندگی به سان گله ها )

در جایی زندگی گله ای رو تقبیح و در جاهایی تمجید میکرد ...

خاطرم هست شعری در ارتباط با اینکه چجوری مکتب گله رو راه اندازی کرده بود سروده بود ... ایشون که خیلی معنا گرا بودند روزی در عمق تفکراتشون بودند و تشنه شون میشه ... در اون نزدیکی تنها یک کافی شاپ بوده ... و از ایشان طلب اب معدنی میکنه ...

که ناگهان دختر و پسری بزرگسال ولی تیتیش میان در درون همون کافی شاپ ( با گیتارهاشون ) و شروع میکنن به حرفهای بی ارزشو کم ارزش زدن ... از اون زمان ایشون متحول میشه و شروع میکنه به مبارزه ...

با کافی شاپ و گیتار و حرفهای عاطفی و تیتیش زدن دشمن میشه ...
و در درون شعرهاش همیشه گیتار و کافی شاپ رو میکوبوند .

به مرور زمان بچه های زیادی از دانشگاه به سمت ایشون متمایل میشن ... ایشون هم شروع میکنه سبک زندگیش رو گسترش دادن ... تا اونجایی که خاطرم هست اون زمانها ۲۰ نفری به گروه ایشون میپیوندن ...

پسرهایی که این مکتب رو قبول میکردند قبل از نامشون کلمه گَل ( مخفف کلمه گله ) میومد ... مانند گَل ممد ... گَل سجاد ...

و دخترهایی که این مکتب رو قبول میکردند قبل از نامشون کلمه گُلیدون میومد ... مانند گلیدون سارا ... گلیدون نسرین و ...

روشهاشون خیلی باحال بود ...
باید از هر چی تیتیش بودن و حرف قشنگ زدن بود فاصله میگرفتند و احساساتشون رو به بدترین حالت ممکن عنوان میکردند ...

مثلا اگر پسری از دختری خوشش میومد .و مثلا میخواست باهاش ازدواج کنه ... نباید این پا اون پا میکرد ... فکر پول و فلان و بهمان رو میکرد ... نباید جمله سازی میکرد ... باید میرفت و با یه لهجه به شدت داهاتی بهش میگفت ... گلیدون سارا ... ننه ام کنیز میخواد ... کلفته ننم میشی ...

بعدش گلیدون سارا چون که این مکتب رو میشناخت ... میدونست که ایشون میخواد باهاش ازدواج کنه ... بنابراین به راحتی بهش میگفت ...

گَل ممد ... ببینم خر و الاغ و گوسفند داری ... ( یعنی وضعیت مادیت چجوری هست )

و ...

وقتی دو تا پسری که عصو این گروه بودند میخواستند که با یک گلیدون ازدواج کنند ... چون گویش و کلام راحت شده بود ... در بند کلام و مادیات قرار نمیگرفتند و به راحتی خواسته هاشون رو میگفتند ... و مثلا اگر پسری از دختری خوشش میومد و کسه دیگری هم از اون دهتر خوشش میومد ...

قانون گذاشته بودن که اون دختره باید زودتر تکلیف اون دو تا پسر رو روشن کنه ... و گرنه اون دو تا پسر باید برن بالای فلان کوه ... و اینقدر هم دیگه رو بزنن تا یکیشون پیروز بشه ... و گلیدون ماله اون میشه ...

اون اقایی که این مکتب رو راه اندازی کرده بود کتاب شعری داشت که خیلی خیلی باحال بود ... و همه هم عاشق و شیدای ایشون شده بودن ...

به نظرم زندگی با چنین افرادی میتونه خیلی زیبا و شیک باشه .


سلام خیلی چرت و مسخره هست این تیز فکری که شما تمجیدش کردید

سلام

با عرض تشکر از بزرگواران

لازم میدانم این نکات را عرض کنم:

- بعضی اشعار قوه وهم و خیال افراد را بسیار قوی می کند و باعث می شود فرد در توهماتی زندگی کند که هیچ حقیقت در آن وجود ندارد
- این تاثیر همچنین توسط برخی فیلم و سریال ها و متن های فانتزی وجود دارد
- این اشعار واقعه ای را به شکل بسیار متفاوت به ما منتقل می کند، با شدت یا ضعف متفاوت، در بعضی مواقع یک دروغ را برای ما به صورت زیبا راست نشان می دهد،حتی شنیده ام برخی شعر را "دروغ زیبا" معنی کرده اند!
- در بسیاری از اشعار دیده شده درباره یک شخص به شکل عجیبی غلو میکنند به عنوان مثال معشوق خود را در جایی سیر می دهند که در خور هیچ شخصی نیست
- تاثیر یک بیت شعر بیشتر از یک جمله ای معمولی که با آن شعر هم معنی است، می باشد

در این موارد ایدئالیسم در وجود انسان نمود پیدا می کند و رئالیسم (واقع گرایی) در انسان ضعیف می شود
حتما در اطراف ما افرادی وجود دارند که تفکر همزاد پنداری در آن ها شکل میگیرد و اصطلاحا می گوییم "طرف در فیلم رفته است"!
حتی برخی زندگی خود را بر اساس آن شخصی که در داستان یا شعر خوانده اند پیاده سازی می کنند و انگار منتظرند زندگیشان طبق یک روند خاصی که در ذهنشان است پیش برود (خیال پردازی)
و اینطور زندگی شخص به مشکل خواهد خورد و ممکن است این شود که کاربر "مارینر" نقل کردند

مارینر;922801 نوشت:
اون دو تا پسر باید برن بالای فلان کوه ... و اینقدر هم دیگه رو بزنن تا یکیشون پیروز بشه ... و گلیدون ماله اون میشه ...

شاید این تفکرات در وجود خیلی از ما به مقدار کم نفوذ داشته باشد، نفوذی به صورت نامحسوس و بر روی ضمیر ناخود آگاه ما
و در بحث فقه اسلامی نیز میبینیم که شعر در روز جمعه کراهت دارد و همچنین قرآن در سوره یس می فرماید "و نه ما او را ( یعنی محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را ) شعر آموختیم و نه شاعری شایسته مقام اوست ، بلکه این کتاب چیزی جز ذکر الهی و قرآن روشن بیان خدا نیست."

بنده باز هم تاکید میکنم منظور از اشعاری که عرض می کنم ، اشعار حکمت آمیز و عرفانی نیست (به مفهموم حکمت مراجعه نمایید) و همچنین اشعاری که منتسب به خدا و اهل بیت میباشد، این ها بسیار متفاوتند

کهف الحصین;922812 نوشت:
بنده باز هم تاکید میکنم منظور از اشعاری که عرض می کنم ، اشعار حکمت آمیز و عرفانی نیست (به مفهموم حکمت مراجعه نمایید) و همچنین اشعاری که منتسب به خدا و اهل بیت میباشد، این ها بسیار متفاوتند

شعر ، تنها آنچه گفتی نیست نیست
نمرهء نیکو که تنها بیست نیست

حرف حق با شعر زیباتر شود
جای پرسش ، اینکه:

"عرفانی ست؟" نیست

حرفهای نیک ، باشد بی شمار
شعر تنها اینکه

"عرفان چیست" نیست

شعر های پند و درد جامعه
یا دگرهایی که در این لیست نیست!

گفت مولا گوش کن مطلب چه بود
خود تفاوت زین که ناطق کیست نیست

کهف الحصین;922812 نوشت:
و اینطور زندگی شخص به مشکل خواهد خورد و ممکن است این شود که کاربر "مارینر" نقل کردند

روانشناسی میگفت:
گاهی ما انسان ها از یک شخصیت یا یک نوع عملکرد ، پیش فرضی در ذهن می سازیم
بعد آنقدر روی پیش فرض خود حساس میشویم که خواسته یا ناخواسته موضوع را به همان سمت ، جهت می دهیم
و در نهایت وقتی همان میشود که ما فکر میکردیم ، میگوئیم:
"دیدید حق با من بود؟!"

با این نگاهی که شما دارید ، خیلی راحت هر نوع عملکردی را با آنچه در ذهن دارید تطبیق خواهید داد
مثلاً اگر شاعری را ببینید که معشوق را به زیبایی وصف کند سریع گمان میکنید گمراه شده
یا اگر تخیل قوی داشت بلافاصله به او نسبت توهم خواهید داد
نه اینکه لزوماً عمدی داشته باشید ، بلکه آمادگی ذهنی آن را برای خود فراهم کرده اید

من هم عرض کردم که باید حساس باشید ، اما نه به این معنا که اصل را بر منفی بودن قرار بدهید
برعکس ، شما باید اصل را بر مثبت بودن طرف مقابل و احتمال اینکه از شعر استفادهء درستی کرده قرار بدهید ، مگر آنکه خلافش ثابت شود

یادتان باشد ، خیلی ها به پیامبر(ص) چون حرفش را نمی فهمیدند نسبت های شاعر و دیوانه و جادوگر می دادند
اگر نکته ای خلاف عادت عموم در فردی دیدید ، قطعاً احتمال دارد آن فرد ایراد داشته باشد
اما به همان میزان هم احتمال دارد ایراد از عموم باشد

Reza-D;922823 نوشت:
شعر های پند و درد جامعه
یا دگرهایی که در این لیست نیست!

با سلام
ممنون از شعر جالبی که قرار دادید

فکر می کنم خیلی از این شعر های جالب در لیست اشعار با حکمت وجود دارد (حکمة. دانایی . علم . دانش)، پند و نصیحت ها و درد های جامعه هم در این دسته قرار دارند "میازار موری که دانه کش است، که جان دارد و جان شیرین خوش است" واضح است منظور این گونه اشعار نیست و آسیبی که مد نظر بنده است شامل این اشعار نمی شود. و همچنین اشعار شعرای بزرگی همچون حافظ و سعدی و مولانا و ...
اما خیلی بعید به نظر نمی رسد اینکه بسیاری از اشعار عاشقانه و دارای مغالبه، احساسات درون انسان دارای غلیان و حزن و شادی درون انسان را متلاطم کند و در درون انسان شورش به پا کند، و در وجود انسان ایدئالیسم را پرورش دهد! که این خیال پردازی ها و تقویت آن، چندان مناسب به نظر نمی رسد و امروزه می بینیم که افرادی که ادعای عاشق شدن می کنند به موسیقی و شعر و رمان روی می آورند و حتی اگر واقعا احساس چندانی نداشته باشند، آن قدر این احساس خود را با این گونه اعمال تقویت می کنند تا خود باور کند که واقعا عاشق شده! (باز هم توهم)
مخصوصا اگر این اشعار آمیخته با یک موسیقی باشند که تاثیر را بیشتر می کند، که البته موضوع بحث موسیقی نیست، صرفا نظر بنده آسیب های احتمالی بود که در این موضوع متوجه انسان می شود...

کهف الحصین;923340 نوشت:
منظور این گونه اشعار نیست و آسیبی که مد نظر بنده است شامل این اشعار نمی شود

سلام مجدد
خب توضيحي هم كه در ادامه گفتيد چندان واضح نيست
ببينيد اينكه كدام اشعار را ميگوئيد براي بنده تا حدودي مشخص شده ، و اينكه بيشتر از خودِ اشعار ، منظور شما نحوهء به كار گيري اشعار است
مثلاً چند وقت پيش خانمي را ديده بودم كه عاشق يك آقايي شده بود فقط به اين دليل كه آن آقا قشنگ گيتار ميزد!!!
و فكر ميكنم منظور شما چنين احساسات كنترل نشده اي باشد

خب حرف اشتباهي نيست ، منتهي مطلبي كه من به آن مشكوكم :Nishkhand: ، اين است كه شما داريد جاي علت و معلول را عوض ميكنيد
حقيقت امر اين است كه افرادي با احساسات زياد (نوع كاذب و مديريت نشده) به شعر و موزيك و آواز و اينها نيز روي مياورند
اما اينطور نيست كه هر كسي به شعر و موسيقي و... روي آورد ، ولو از نوع عاشقانه با دوز بالا!! ، حتماً انسان متوهم يا خيال پردازي باشد

پس هم براي شما و هم براي ما مخاطبين ابتدا بايد اين موضوع مشخص شود كه بحث دقيقاً بر روي چيست؟
اينكه تاثير شعر و رمان و.... بوده كه باعث برانگيخته شدن يك سري احساسات شده
يا اينكه اين احساسات قوي بوده كه شخص را به سمت رمان و شعر و تخيل كشانده

نكتهء مهم:
هيچكدام از حالات بالا لزوماً به معناي انحراف شخص نيست

من با فردی که بسیار اهل مطالعه و شعر بود آشنایی داشتم. دیوانهای حافظ و سعدی و اشعار بسیاری از مولانا و خیام و باباطاهر و .... حفظ بود. بسیار اهل مطالعه بود اما نه اشعاری مانند اشعار فروغ فرخ زاد و مشیری و ...! و نه رمانهایی مثل گندم و بامداد خمار و سینوهه پزشک فرعون و ....!. اینجور آدم ها خیلی خوبن. یک دقیقه که کنارشون میشینی به اندازه یک روز شارژ میشی. از زندگی شخصیش هم خبر دارم که بسیار آرام و توام با عشق و محبت است. اگر اینطور آدمی گیر آوردید دو دستی بچسبیدش مخصوصا وقتی که آقا باشه.

موضوع قفل شده است