جمع بندی سوالات و شبهاتی در رابطه با علم غیب پیامبر و ائمه علیهم السلام

تب‌های اولیه

186 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوالات و شبهاتی در رابطه با علم غیب پیامبر و ائمه علیهم السلام


سلام
چرا خدا به پیامبر میگه اگه علم غیبی داشتی می توانستی خوب هایی یا خیرها زیادی رو برای خودت جم کنی ؟
یعنی پیامبر علم غیب نداشته؟

توجه: پستهای ابتدایی این موضوع از این تاپیک جدا شده است:

[h=2]انتخاب ابوبکر و عصمت پیامبر[/h]


با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مسلم

aminj;919046 نوشت:
در

aminj;919046 نوشت:
در قرآن ظاهرا به پیامبر گفته شده که به پدر و مادرت اف نگو و این در حالی است که پیامبر در آن زمان پدر و مادر نداشته است.

این ایه کجاست؟
کدوم سوره؟
یه سوال در مورد
اون ایه هم که اوردید گفته از بعضی مسائل غیب اگاهشون میکنم نه کلا غیب رو بدوند

با سلام و احترام

نگار70;919009 نوشت:
سلام چرا خدا به پیامبر میگه اگه علم غیبی داشتی می توانستی خوب هایی یا خیرها زیادی رو برای خودت جم کنی ؟ یعنی پیامبر علم غیب نداشته؟


آنچه در این آیات از پیامبر(ص) نفی می شود علم غیب ذاتی است، علم غیب ذاتی به این معنا که انسان علم غیبش از خودش باشد، نه اینکه کسی او را آگاه کرده باشد، قرآن کریم این علم غیب ذاتی را از پیامبر(ص) نفی میکند اما ممکن است خود او ایشان را از اموری آگاه کند، همانطور که دوستمان اشاه فرمودند:

aminj;919046 نوشت:
در عوض این آیه را داریم:"عَالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا إِلا مَنِ ارْتَضَی مِنْ رَسُولٍ" ترجمه: دانای پنهانی هاست و کسی را به آنها آگاه نمی سازد مگر کسی را که از فرستادگان بپسندد

نگار70;919098 نوشت:
اون ایه هم که اوردید گفته از بعضی مسائل غیب اگاهشون میکنم نه کلا غیب رو بدوند

ما هم معتقد نیستیم پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) بالفعل(همه را در یک زمان) همه امور را می دانسته و عالم غیب مطلق(عالم به هر چیز غیبی) بوده باشند، کسی که همه چیز را بالفعل می داند فقط خداوند است، در مورد پیامبر(ص) و ائمه(ع) از روایات استفاده میشود که هر کجا صلاح می دیده اند و اراده می کرده اند که بدانند خداوند ایشان را آگاه می کرده است.(الکافی، ج1، ص258)

نگار70;919098 نوشت:
این ایه کجاست؟
کدوم سوره؟
یه سوال در مورد
اون ایه هم که اوردید گفته از بعضی مسائل غیب اگاهشون میکنم نه کلا غیب رو بدوند

"فلا تقل لهما أف و لا تنهرهما وقل لهما قولا كريما". سوره اسرا

کلا برای دانستن علم یک سیستم یک موجود باید به آن سیستم احاطه داشته باشد. برای همین می گوییم الله اکبر و مسلم است که علومی همیشه هست که فقط خدا آگاه از آنها است.

aminj;919131 نوشت:
"فلا تقل لهما أف و لا تنهرهما وقل لهما قولا كريما". سوره اسرا

کلا برای دانستن علم یک سیستم یک موجود باید به آن سیستم احاطه داشته باشد. برای همین می گوییم الله اکبر و مسلم است که علومی همیشه هست که فقط خدا آگاه از آنها است.

دقیقا میتوانید توضیح بدید این چه ربطی به سوال من داره ؟ Beee
معنی ایه این میشه
( ای انسان ! ) پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید ، و به پدر و مادر نیکی کنید ( و با آنان نیکو رفتار نمائید ) . هرگاه یکی از آن دو ، و یا هر دوی ایشان نزد تو به سن پیری برسند ، ( کمترین اهانتی بدیشان مکن و حتی سبکترین تعبیر نامؤدّبانه همچون ) اُف به آنان مگو ! ( و بر سر ایشان فریاد مزن ) و آنان را از پیش خود مران و با سخنان محترمانه با آن دو سخن بگو .‏
Beee

مسلم;919110 نوشت:
آنچه در این آیات از پیامبر(ص) نفی می شود علم غیب ذاتی است، علم غیب ذاتی به این معنا که انسان علم غیبش از خودش باشد، نه اینکه کسی او را آگاه کرده باشد، قرآن کریم این علم غیب ذاتی را از پیامبر(ص) نفی میکند اما ممکن است خود او ایشان را از اموری آگاه کند، همانطور که دوستمان اشاه فرمودند:

هیچکسی منکر این نیست که هر وقت خدا خواست باشه به پیامبر وحی میکرد که فلان اتفاق خواهد افتاد در اینده به پیامبر در بعضی موارد می گفت
ولی از هر مرجعی پرسیدم از هر علمایی پرسیدم گفتند پیامبر کلا علم غیب داره و از اینده خبر داره
در ایات قران خدا گفته تنها پیامبران علم غیب می دانند در همه موارد هم نه
ایه 25 سوره جن بگو: «من نمى‏دانم آنچه به شما وعده داده شده نزدیك است یا پروردگارم زمانى براى آن قرارمى‏دهد؟!
پس نمیتوانیم بگیم که پیامبر همیشه غیب میدانسته
موضوع دیگه چطور باید ثابت کنیم اهل بیت علم غیب می دانستند یا خدا بهشون الهام میکرد؟
در حالی که در ایه 27سوره جن خدا میفرماید تنها پیغمبرانی یا رسولانی که خدا از انها خشنود هست غیب رو در برخی موارد بهشون میداده

نگار70;919133 نوشت:
دقیقا میتوانید توضیح بدید این چه ربطی به سوال من داره ؟
معنی ایه این میشه
( ای انسان ! ) پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید ، و به پدر و مادر نیکی کنید ( و با آنان نیکو رفتار نمائید ) . هرگاه یکی از آن دو ، و یا هر دوی ایشان نزد تو به سن پیری برسند ، ( کمترین اهانتی بدیشان مکن و حتی سبکترین تعبیر نامؤدّبانه همچون ) اُف به آنان مگو ! ( و بر سر ایشان فریاد مزن ) و آنان را از پیش خود مران و با سخنان محترمانه با آن دو سخن بگو .‏

شما گفتی کدام آیه. من برایت آوردم.
دقیقا مساله همینه که به طور مفرد به پیامبر ظاهرا گفته میشه به پدر و مادرت اف نگو. همانجا هم که شما اشاره کردی به صورت مفرد حرف میزنه. نمیشه که برای یکی در پرانتز از خودت انسان بگذاری و آنجا که نمی خواهی نگذاری. قرآن محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ داره و تنها راسخون در علم که چهارده معصوم هستند می توانند آن را تفسیر کنند.

"أن تقول نفس يا حسرتى على ما فرطت في جنب الله" جنب الله یعنی اهل بیت

aminj;919165 نوشت:
شما گفتی کدام آیه. من برایت آوردم.
دقیقا مساله همینه که به طور مفرد به پیامبر ظاهرا گفته میشه به پدر و مادرت اف نگو. همانجا هم که شما اشاره کردی به صورت مفرد حرف میزنه. نمیشه که برای یکی در پرانتز از خودت انسان بگذاری و آنجا که نمی خواهی نگذاری. قرآن محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ داره و تنها راسخون در علم که چهارده معصوم هستند می توانند آن را تفسیر کنند.

"أن تقول نفس يا حسرتى على ما فرطت في جنب الله" جنب الله یعنی اهل بیت


کجا مفرده حداقل معنی ایه رو خوب بخونید ایه شامل همه انسان ها میشه
ببنبد گفته جز او را نپرستید ، و به پدر و مادر نیکی کنید
اگه ایه میگفت کن بپرس تنها منظور پیامبر بوده هست والا این دیگه اصلا احتیاجی به توضیح نداره .
یک سوال که الان برام پیش اومده اون تفسیر معصومیان رو از کجا باید پیدا کرد ؟:-/ که بهش اشاره کرده یعنی اینقدر سخته قران؟
ولی من قران رو میخونم اصلا برام مشکلی نیست

نگار70;919207 نوشت:
کجا مفرده

همین نشان دهنده تسلط کم شما به زبان عربی است.
و لا تقل لهما اف=> لا تقل مفرد مذکر است. اگر "لا تقولا" بود مثنی و اگر "لا تقولوا" بود جمع مذکر حساب می شد.

شما که به من می گویید "حداقل معنی ایه رو خوب بخونید" باید به عربی کاملا مسلط باشید تا خودتان بتوانید درک کنید. ممکن است بقیه در معنی کردن اشکال یا غرض داشته باشند. این قدم اول است. به گفته خود قرآن در آن آیات متشابه هست. چطور آنها را تشخیص می دهید؟

"وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَأَسْمَعَهُمْ". اگر خود خدا در کسی خیری ببیند او را شنوا می کند تا تفسیر معصومین را هم بشنود. البته مواردی در احادیث هست.

ولی من قران رو میخونم اصلا برام مشکلی نیست
اگر خیلی مشکلی ندارید سدی که ذوالقرنین ساخته کجاست؟ البته اگر الان نگویید که کدام سد و کدام آیه که خودش نشان دهنده عدم تسلط به متن قرآن است چه برسد به تفسیر آن.

aminj;919221 نوشت:
همین نشان دهنده تسلط کم شما به زبان عربی است.
و لا تقل لهما اف=> لا تقل مفرد مذکر است. اگر "لا تقولا" بود مثنی و اگر "لا تقولوا" بود جمع مذکر حساب می شد.

شما که به من می گویید "حداقل معنی ایه رو خوب بخونید" باید به عربی کاملا مسلط باشید تا خودتان بتوانید درک کنید. ممکن است بقیه در معنی کردن اشکال یا غرض داشته باشند. این قدم اول است. به گفته خود قرآن در آن آیات متشابه هست. چطور آنها را تشخیص می دهید؟

"وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَأَسْمَعَهُمْ". اگر خود خدا در کسی خیری ببیند او را شنوا می کند تا تفسیر معصومین را هم بشنود. البته مواردی در احادیث هست.

ولی من قران رو میخونم اصلا برام مشکلی نیست
اگر خیلی مشکلی ندارید سدی که ذوالقرنین ساخته کجاست؟ البته اگر الان نگویید که کدام سد و کدام آیه که خودش نشان دهنده عدم تسلط به متن قرآن است چه برسد به تفسیر آن.

بعضی از علما میگن یه جایی بین دریای خزر تا دریای سیاهه

مکان سد دقیقا مشخص نیست

آیه 23 سوره اسراء در مورد نیکی کردن به پدر و مادره

الله متعال از فعل "قضی" به جای فعل "امر" استفاده فرموده

فرق قضی با امر در شدته، قضی یعنی امری که حتما باید انجام بشه و این فعل در انتهای شدت قرار داره

به این معنی که الله متعال به هیچ عنوان راضی نمیشه که کسی به جز اون پرستیده بشه و همچنین راضی نمیشه که به والدین نیکی نشه و باهاشون بدرفتاری بشه

اینکه نیکی به پدر و مادر در کنار توحید و یکتاپرستی اومده، نشان از بزرگی این امر پیش خدای سبحان هستش، حتی اگر پدر و مادر مشرک و کافر باشن باید با نیکی باهاشون برخورد بشه و وقتی دعوت به امری خلاف دین انجام دادن با زبون خوش باهاش مخالف بشه

شک نداشته باشید که آیه شامل من و شما هم میشه

الله تعالی اعلم

نگار70;919138 نوشت:
هیچکسی منکر این نیست که هر وقت خدا خواست باشه به پیامبر وحی میکرد که فلان اتفاق خواهد افتاد در اینده به پیامبر در بعضی موارد می گفت
ولی از هر مرجعی پرسیدم از هر علمایی پرسیدم گفتند پیامبر کلا علم غیب داره و از اینده خبر داره

بینید من نگفتم پیامبر(ص) آگاه نمیشده تا اینکه یه وقتی وحی ای بیاید و او را آگاه کند، عرض کردم طبق روایات هر وقت پیامبر و یا اهل بیت(علیهم السلام) اراده می کرده اند فوری خداوند آنها را آگاه می کرده، یعنی این آگاه شدن به خواست خود ایشان بوده است، هر وقت احساس نیاز می کرده اند.

بنابراین هر وقت سوالی از ایشان پرسیده میشده سریع اراده کرده و پاسخ میدادند.

نگار70;919138 نوشت:
موضوع دیگه چطور باید ثابت کنیم اهل بیت علم غیب می دانستند یا خدا بهشون الهام میکرد؟
در حالی که در ایه 27سوره جن خدا میفرماید تنها پیغمبرانی یا رسولانی که خدا از انها خشنود هست غیب رو در برخی موارد بهشون میداده

به دو طریق:
اولا همین آیه 27 جن منظورش از رسول یعنی فرستاده شده ، و بنابراین شامل تمام انسان هایی که از جانب خداوند آمده است می شود چه پیامبر باشند و چه امام.

و ثانیا: وقتی پیامبر اشخاصی را به عنوان امام اعلام کرد، و خود ایشان گفتند ما علم غیب داریم، به استناد به احادیث خودشان علم غیب برای آنها اثبات میشود، چون امامت و صداقتشان قبلا از طریق پیامبر یا امام راستین اثبات شده است.

مسلم;919245 نوشت:
بنابراین هر وقت سوالی از ایشان پرسیده میشده سریع اراده کرده و پاسخ میدادند.

این که نمیشه ببنید ایه25 سوره جن خدا به پیامبرش میگه
میگه پیامبر بگو
بگو : ( ای کافران ! ) من نمی‌دانم آیا چیزی که به شما وعده داده می‌شود ، نزدیک است ، یا این که پروردگارم زمان طولانی و زیادی را برای آن در نظر گرفته است .‏
یعنی خدا باید بهش وحی کنه و پیامبر بعد از وفاتشون میگه بعد از من وحی قطع میشه . یعنی هر وقت خدا بخواد پیامبرش رو اگاه میکنه ..

مسلم;919245 نوشت:
و ثانیا: وقتی پیامبر اشخاصی را به عنوان امام اعلام کرد، و خود ایشان گفتند ما علم غیب داریم، به استناد به احادیث خودشان علم غیب برای آنها اثبات میشود، چون امامت و صداقتشان قبلا از طریق پیامبر یا امام راستین اثبات شده است.

ایا این حدیث ها خلاف قران نیست که با عث تضاد میشه

قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴿188﴾
بگو جز آنچه خدا بخواهد براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم و اگر غيب میدانستم قطعا خير بيشترى میاندوختم و هرگز به من آسيبى نمیرسيد من جز بيم‏دهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان میآورند نيستم
در ایه 50سوره انعام هم همینطوره
بگو: به شما نمی گویم که گنجینه های خداوند نزد من است ،، و من علم غیب نیز ندارم ، و به شما نمی گویم که من فرشته ام ، من جز از آنچه به من وحی می شود پیروی نمی کنم) بگو: آیا نابینا و بینا یکسانند؟ پس چرا فکر نمی کنید؟!

نگار70;919249 نوشت:
این که نمیشه ببنید ایه25 سوره جن خدا به پیامبرش میگه
میگه پیامبر بگو
بگو : ( ای کافران ! ) من نمی‌دانم آیا چیزی که به شما وعده داده می‌شود ، نزدیک است ، یا این که پروردگارم زمان طولانی و زیادی را برای آن در نظر گرفته است .‏
یعنی خدا باید بهش وحی کنه و پیامبر بعد از وفاتشون میگه بعد از من وحی قطع میشه . یعنی هر وقت خدا بخواد پیامبرش رو اگاه میکنه ..

ببینید اولا تنها راه علم غیب وحی نیست، اینطور نیست که خداوند انبیاء و اوصیاء را تنها با وحی آگاه کند، وحی بیشتر ناظر به تعالیم شریعت است که بر پیامبران نازل می شود، مگر آنکه وحی را به معنای عام بگیریم که شامل الهام و تحدیث و... هم بشود.
ثانیا: خودشان در روایات فرموده اند که ما هر زمان اراده کنیم خداوند ما را آگاه می کند، اما فرموده اند:دل ما ظرف مشیت خداوند است و هرکجا او اراده کند ما هم اراده می کنیم(الغیبه طوسی، ص247) لذا می دانند کجا باید دانستن را اراده کنند و کجا نباید اراده کنند، به همین خاطر امیرالمومنین(ع) زمانی که به جای پیامبر(ص) در بستر ایشان خوابید از پیامبر(ص) سوال کرد که اگر من به جای شما بخوابم آیا شما سالم به مدینه می رسید؟ چون اینجا محل امتحان بود.
اما بارها در روایات دیگر از اخبار غیبی که از ایشان سوال شده خبر داده اند که فوق حد شمارش است.

این آیه شریفه ای که شما فرموده اید در مورد زمان عذاب در دنیا و آخرت است طبیعتا باید زمان آن پوشیده بماند، چرا که عذاب دنیا اصلا امری با زمان مشخص نیست، بلکه قابل جلو و عقب افتادن است، و ثانیا همواره حکمت خداوند اقتضاء می کند که زمان عذاب بر مردم پوشیده باشد، همانطور که زمان مرگ باید پوشیده باشد تا انسان ها توبه را به عقب نیندازند.
قیامت هم از آن استثنائاتی است که کسی جز خداوند از آن خبر ندارد.

نگار70;919249 نوشت:
ایا این حدیث ها خلاف قران نیست که با عث تضاد میشه

قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴿188﴾
بگو جز آنچه خدا بخواهد براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم و اگر غيب میدانستم قطعا خير بيشترى میاندوختم و هرگز به من آسيبى نمیرسيد من جز بيم‏دهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان میآورند نيستم
در ایه 50سوره انعام هم همینطوره
بگو: به شما نمی گویم که گنجینه های خداوند نزد من است ،، و من علم غیب نیز ندارم ، و به شما نمی گویم که من فرشته ام ، من جز از آنچه به من وحی می شود پیروی نمی کنم) بگو: آیا نابینا و بینا یکسانند؟ پس چرا فکر نمی کنید؟!

چرا باعث تضاد بشود؟ همانطور که از ابتدای آیه «لا املک لنفسی نفعا و لا ضرا» فهمیده میشود که نفع و ضرر ذاتی است یعنی اینکه انسان مستقل و بدون نیاز به خدا باشد، اینجا هم منظور علم غیب ذاتی است، یعنی اینطور نیست که همه چیز را ابتدائا بدانند، بلکه باید اراده کنند، برخلاف تعالیم شریعت که هرچه در این خصوص باید بدانند را خداوند بالفعل به آنها داده است.

مسلم;919259 نوشت:
ببینید اولا تنها راه علم غیب وحی نیست، اینطور نیست که خداوند انبیاء و اوصیاء را تنها با وحی آگاه کند، وحی بیشتر ناظر به تعالیم شریعت است که بر پیامبران نازل می شود، مگر آنکه وحی را به معنای عام بگیریم که شامل الهام و تحدیث و... هم بشود.
ثانیا: خودشان در روایات فرموده اند که ما هر زمان اراده کنیم خداوند ما را آگاه می کند، اما فرموده اند:دل ما ظرف مشیت خداوند است و هرکجا او اراده کند ما هم اراده می کنیم(الغیبه طوسی، ص247) لذا می دانند کجا باید دانستن را اراده کنند و کجا نباید اراده کنند، به همین خاطر امیرالمومنین(ع) زمانی که به جای پیامبر(ص) در بستر ایشان خوابید از پیامبر(ص) سوال کرد که اگر من به جای شما بخوابم آیا شما سالم به مدینه می رسید؟ چون اینجا محل امتحان بود.
اما بارها در روایات دیگر از اخبار غیبی که از ایشان سوال شده خبر داده اند که فوق حد شمارش است.

این آیه شریفه ای که شما فرموده اید در مورد زمان عذاب در دنیا و آخرت است طبیعتا باید زمان آن پوشیده بماند، چرا که عذاب دنیا اصلا امری با زمان مشخص نیست، بلکه قابل جلو و عقب افتادن است، و ثانیا همواره حکمت خداوند اقتضاء می کند که زمان عذاب بر مردم پوشیده باشد، همانطور که زمان مرگ باید پوشیده باشد تا انسان ها توبه را به عقب نیندازند.
قیامت هم از آن استثنائاتی است که کسی جز خداوند از آن خبر ندارد.


علم غيب امري است كه ارتباطي بين انسان و حادثه اي نباشد و انسان بتواند آن حادثه را پيش بيني كند و چنين علمي مخصوص خداوندست.
چنانكه قرآن كريم در آيه دوّم سوره روم مي فرمايد :
«رومي ها در نزديك ترين سرزمين( ازايرانيان) شكست خورده اند و حداكثر ‌تا 9
سال ديگردر پيكار مجدد برآنان پيروز خواهند شد .»
واين يك محاسبه علمي نيست بلكه علم غيب است كه فقط خدا مي دانسته و اعلام
داشته است .
در حالي كه اگر رسول خدا (‌صلي الله عليه وسلم ) هم در جايي از حوادث نيامده
خبر داده ‌به وحي الهي بود نه به علم ذاتي خود .

اگر حضرت ابراهيم (عليه السلام ) علم غيب داشت و مي دانست كه خداوند در
آخرين لحظات مي گويد دست نگه دار و فرزندت را قرباني نكن ،‌ اين صحنه سازي
لزومي نداشت ،‌ هر كس مي توانست نقش او را ايفا كند !
اگر حضرت علي(عليه السلام )علم غيب داشت چرا مالك اشتر را مأمور حكومت مصر كرد؟‌(‌كه به اين مطلب در نامه 38 نهج البلاغه اشاره مي كند ) و سپس به مردم مصر نامه نوشت كه از او حمايت كنيد تا حقّ و عدالت بر پاي گردد ،‌ امّا مالك اشتر در راه به دستور معاويه مسموم شد . كسي كه علم غيب داشته چرا به مردم نامه مي نويسد كه از حاكم تعيين شده حمايت كنيد در حالي كه مي دانسته آن حاكم درراه كشته مي شود ؟!
پس آنچه انبيا و اولياي خدا را متمايزمي سازد ،‌ حضور خالصانه در ميدان عمل و رسيدن به كمال روحي است ، نه داشتن علم غيب ! نمي توان ادعا داشت كه ائمه علم غيب داشتند در حالي كه در علم غيب پيامبر ، ‌در سوره اعراف ،‌ آيه 188 مي فرمايد :
وَلَوْ كُنْتُ أعْلَمُ الْغَيْبَ لَا سْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ مَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أنا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنوُنَ .
يعني :‌ ] اي پيامبر بگو [ اگر من علم غيب داشتم( يعني ندارم )خير بسيار براي خودم كسب مي كردم و بدي به من نمي رسيد ، ‌براستي كه من جز بيم رساندن و نويد دهنده براي آنان كه ايمان مي آورند، نيستم .
اگر حضرت ابراهيم علم غيب داشت، چرا فرشتگان عذاب قوم لوط را نشناخت ؟

مسلم;919259 نوشت:
چرا باعث تضاد بشود؟ همانطور که از ابتدای آیه «لا املک لنفسی نفعا و لا ضرا» فهمیده میشود که نفع و ضرر ذاتی است یعنی اینکه انسان مستقل و بدون نیاز به خدا باشد، اینجا هم منظور علم غیب ذاتی است، یعنی اینطور نیست که همه چیز را ابتدائا بدانند، بلکه باید اراده کنند، برخلاف تعالیم شریعت که هرچه در این خصوص باید بدانند را خداوند بالفعل به آنها داده است.

قُلْ لّا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ الْغَيْبَ اِلَّا اللهُ (نمل/ 6)
يعني: بگودربين همه موجودات آسمان وزمين كسي جزخداغيب را نمي داند .
و قرآن كريم در اين مورد مثال هاي متعدد ارائه مي دهد چنانكه مي خوانيم :
سليمان پيغمبربا آن همه شكوه پادشاهي ، عـلم غيب نـداشت و از احـوال ملكه وقوم سبأ بي خبر بود و « هدهد » به وي مي گويد :
اَحَطتُّ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ (‌نمل / 22 )
يعني :‌ من چيزهايي مي دانم كه تو نمي داني.
همچنين قرآن كريم خبرازتهمت زدن منافقين به همسر پيامبر(صلي الله عليه وسلم ) مي دهد ، وحي الهي چندين روز جهت امتحان مردم قطع مي شود.سپس 15 آيه از سوره نورنازل مي شودوقضيه را روشن مـي سازد.خودپيامبر (صلي الله عليه وسلم ) نمي دانست چه بايد بكند ،‌ با حضرت علي(عليه السلام )‌وديگران مشورت مي كرد ، تا آنكه آيات طهارت و پاكي عايشه نازل شد .
اگرپيامبر(صلي الله عليه وسلم )علم غيب داشت با نزديكان مشورت نمي فرمود كـه چـه بـايد بـكند و منتظر نـزول وحـي نمي ماند!

نگار70;919262 نوشت:
در حالي كه اگر رسول خدا (‌صلي الله عليه وسلم ) هم در جايي از حوادث نيامده
خبر داده ‌به وحي الهي بود نه به علم ذاتي خود .

صد در صد
بنده هم عرض کردم علم ذاتی مختص خداوند است، اما آنها هرگاه اراده می کردند خداوند آنها را آگاه می کرده است.

نگار70;919262 نوشت:
آخرين لحظات مي گويد دست نگه دار و فرزندت را قرباني نكن ،‌ اين صحنه سازي
لزومي نداشت ،‌ هر كس مي توانست نقش او را ايفا كند !

عرض کردم در مسائل امتحان که می دانسته اند نباید بدانند ، دانستن را اراده نمیکرده اند و کاملا تسلیم بوده اند.

نگار70;919262 نوشت:
اگر حضرت علي(عليه السلام )علم غيب داشت چرا مالك اشتر را مأمور حكومت مصر كرد؟‌(‌كه به اين مطلب در نامه 38 نهج البلاغه اشاره مي كند ) و سپس به مردم مصر نامه نوشت كه از او حمايت كنيد تا حقّ و عدالت بر پاي گردد ،‌ امّا مالك اشتر در راه به دستور معاويه مسموم شد . كسي كه علم غيب داشته چرا به مردم نامه مي نويسد كه از حاكم تعيين شده حمايت كنيد در حالي كه مي دانسته آن حاكم درراه كشته مي شود ؟!
پس آنچه انبيا و اولياي خدا را متمايزمي سازد ،‌ حضور خالصانه در ميدان عمل و رسيدن به كمال روحي است ، نه داشتن علم غيب ! نمي توان ادعا داشت كه ائمه علم غيب داشتند در حالي كه در علم غيب پيامبر ، ‌در سوره اعراف ،‌ آيه 188 مي فرمايد :
وَلَوْ كُنْتُ أعْلَمُ الْغَيْبَ لَا سْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ مَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أنا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنوُنَ .
يعني :‌ ] اي پيامبر بگو [ اگر من علم غيب داشتم( يعني ندارم )خير بسيار براي خودم كسب مي كردم و بدي به من نمي رسيد ، ‌براستي كه من جز بيم رساندن و نويد دهنده براي آنان كه ايمان مي آورند، نيستم .
اگر حضرت ابراهيم علم غيب داشت، چرا فرشتگان عذاب قوم لوط را نشناخت ؟


اتفاقا ما هم معتقدیم در عمل باید طبق ظواهر عمل کنند، نه علم غیب، چون قرار است برای مردم الگوی رفتاری باشند، و یک الگو زمانی می تواند الگو باشد که از علم غیبش استفاده نکند، چون مردم علم غیب ندارند و اما باید به مردم نشان دهد زمانی که علم غیب ندارید بر اساس ظواهر چگونه باید رفتار کنید.
به همین خاطر امام حسین(ع) با اینکه از بی وفایی کوفیان خبر داد باز هم به سمت آنها رفت، یا مسلم بن عقیل را برای تحقیق نزد نها فرستاد، یا ائمه(ع) قبل از شهادتشان به وسیله زهر مأمون یا دیگران خبر دادند.

نگار70;919262 نوشت:
قُلْ لّا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ الْغَيْبَ اِلَّا اللهُ (نمل/ 6)
يعني: بگودربين همه موجودات آسمان وزمين كسي جزخداغيب را نمي داند .
و قرآن كريم در اين مورد مثال هاي متعدد ارائه مي دهد چنانكه مي خوانيم :
سليمان پيغمبربا آن همه شكوه پادشاهي ، عـلم غيب نـداشت و از احـوال ملكه وقوم سبأ بي خبر بود و « هدهد » به وي مي گويد :
اَحَطتُّ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ (‌نمل / 22 )
يعني :‌ من چيزهايي مي دانم كه تو نمي داني.

بنده که در این آیاتی که می فرمایید تردیدی ندارم، اما باید همه آیات را دید:
ِ فَلَا يُظْهِرُ عَلىَ‏ غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ‏ مِن رَّسُول‏ خب این آیه را شما چکار می کنید؟

بنابراین خداوند تنها کسی است که به طور ذاتی علم غیب میداند، و اما انبیاء و امامان علم غیبشان از جانب خداوند است.
اما در خصوص این سوال که آگاه کردن انبیاء و امامان به خواست خداوند است، یا به خواست خود نبی یا امام، یا هر دو قرآن در این زمینه چیزی نمیگوید، به روایات که مراجعه می کنیم، می بینیم که گاهی خداوند بالفعل آنها را آگاه می کند(در انچه که مربوط به شریعت و تعالیم دین میشود)، و گاهی به درخواست خودشان از جانب خداوند آگاه می شوند.

مسلم;919264 نوشت:
عرض کردم در مسائل امتحان که می دانسته اند نباید بدانند ، دانستن را اراده نمیکرده اند و کاملا تسلیم بوده اند.

من خودم از امام صادق روایت خوندم که
کنیزشون قایم شد توی خونه
و امام صادق نتونست پیداش کنه
گفت من تعجب میکنم از مردمی که میگن ما علم غیب داریم درحالیکه من نتونستم کنیزمو که قایم شده بود رو پیدا کنم..

مسلم;919264 نوشت:
اتفاقا ما هم معتقدیم در عمل باید طبق ظواهر عمل کنند، نه علم غیب، چون قرار است برای مردم الگوی رفتاری باشند، و یک الگو زمانی می تواند الگو باشد که از علم غیبش استفاده نکند، چون مردم علم غیب ندارند و اما باید به مردم نشان دهد زمانی که علم غیب ندارید بر اساس ظواهر چگونه باید رفتار کنید.
به همین خاطر امام حسین(ع) با اینکه از بی وفایی کوفیان خبر داد باز هم به سمت آنها رفت، یا مسلم بن عقیل را برای تحقیق نزد نها فرستاد، یا ائمه(ع) قبل از شهادتشان به وسیله زهر مأمون یا دیگران خبر دادند.

بنظرم این حرفتون درست نیست یعنی امام حسین میدونستند شهید میشن بعد رفتند که شهید بشن؟؟؟ اگه هر جور به قضیه نگاه کنیم حرفتون در مورد امام حسین اشتباه هست .
میگید یونس علیه السلام میدونست خدا مواخذش میکنه و عمدا گناه داد.
شما میگی رسول الله صلی الله و علیه وسلم میدونست در جنگ احدشکست میخوره و دندان مبارکش زخمی میشه و اصحابش کشته میشن اما عمدا رفته
واقعا این چه استدلالی هست؟

مسلم;919264 نوشت:
فَلَا يُظْهِرُ عَلىَ‏ غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ‏ مِن رَّسُول‏ خب این آیه را شما چکار می کنید؟

شما کل غیب رو میدید بهشون اما ایه فقط به قسمتی از غیب اشاره دارد
بذارید مثال بزنم
من و شما و همه ادما خواب می بینیم
رسول الله صلی الله و علیه وسلم فرمود که بعد از من دروازه های وحی بسته میشه و تنها چیزی که از وحی باقی میمونه خواب های صادقه هستن یعنی رویای صادقه وحیه پس من و شما بهمون وحی میشه توی رویای صادقه پس به من و شما علم غیب داده میشه
اما ایه همه ی غیب رو داریم؟خیر نداریم
رسول الله در جنگ احد شکست خورد اگر غیب داشته هرگز شکست نمیخورد
سوره احقاف ایه 9
بگو : من نوبرِ پیغمبران و نخستین فرد ایشان نیستم ( و چیزی را با خود نیاورده‌ام که کسی پیش از من آن را نیاورده باشد . بلکه پیغمبران بیشماری پیش از من آمده‌اند و توحید و مکارم اخلاق را به انسانها رسانده‌اند و من آخرین فرد آنان و ادامه‌دهنده خطّ سیر ایشانم ) و نمی‌دانم ( در دنیا ) خداوند با من چه می‌کند ، و با شما چه خواهد کرد . ( آیا سرنوشت من و شما در همین دنیا چگونه خواهد بود ؟ زندگی چگونه خواهد گذشت‌ ؟ من پیش از شما و یا شما پیش از من می‌میرید ؟ من ایمان آوردن همه شما و یا اکثر شما را می‌بینم و یا نمی‌بینم‌ ؟ لحظه‌ها و روزها و هفته‌ها و ماهها و سالهای آینده غیب است و من غیب نمی‌دانم ) . من جز از چیزی که به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم ، و من جز بیم‌دهنده آشکاری نیستم .
رسول الله صلی الله و علیه وسلم امر شدن بگن غیب ندارن امر شدن بگن چی بر سر ایشون و بقیه میاد امر شدن بگن نمیدون کی قیامت برپا میشه .
لو کنت اعلم الغیب...شرط نفی توشه یعنی غیب ندارم ایه صریح قرانه

نگار70;919243 نوشت:
بعضی از علما میگن یه جایی بین دریای خزر تا دریای سیاهه

مکان سد دقیقا مشخص نیست

این سد باید باشه. چون یاجوج و ماجوج پشت آن باید نگه داشته شده باشند. وعده الهی اینه که این سد نزدیک قیامت شکسته میشه. پس باید باشه و در غیر این صورت ما الان باید با یاجوج و ماجوج مواجه باشیم.
بنابراین این آیات رمزی هستند و جالبه که در مورد آنها در احادیث صحبت شده (مثل حدیث غمامه).

آیه ای هم که من گفتم اینه: "و لا تقل لهما اف" به شکل مفرد مذکر به یک نفر گفته (که ظاهرا هم پیامبره چون لحن همیشگی صحبت با پیامبر را داره) به آن دو اف نگو. اگر می خواست مثل "الا تعبدوا الا ایاه" می گفت لا تقولوا که جمعه.

نگار70;919270 نوشت:
من خودم از امام صادق روایت خوندم که
کنیزشون قایم شد توی خونه
و امام صادق نتونست پیداش کنه
گفت من تعجب میکنم از مردمی که میگن ما علم غیب داریم درحالیکه من نتونستم کنیزمو که قایم شده بود رو پیدا کنم..

بله وقایع مشابهی در این زمینه گزارش شده است، و ائمه(ع) بدین صورت نشان داده اند که علم غیبی از نزد خود ندارند، تا مردم در خصوص شخصیت ایشان گمراه نشوند و ایشان را خداوند ندانند.
و ثانیا ما هم عرض کردیم هر وقت اراده کنند اگاه می شوند، اینجا اراده نکرده اند.

نگار70;919270 نوشت:
بنظرم این حرفتون درست نیست یعنی امام حسین میدونستند شهید میشن بعد رفتند که شهید بشن؟؟؟ اگه هر جور به قضیه نگاه کنیم حرفتون در مورد امام حسین اشتباه هست .

بله قطعا امام حسین(ع) می دانستند شهید می شوند، در سخنانشان به طور متعدد به این مسئله اشاره کردند، مثلا نامه ای که به محمد بن حنفیه نوشتند، و مانند آن؛ اما خودشان را بی دلیل به کشتن ندادند، می دانستند که مسیرشان به شهادت منجر می شود اما این شهادت، پیروزی خون بر شمشیر است. نه اینکه بدون هیچ هدفی بدانند کشته میشوند و با اینکه این کشته شدنشان ثمری ندارد باز هم به سمت کشته شدن بروند.

نگار70;919270 نوشت:
میگید یونس علیه السلام میدونست خدا مواخذش میکنه و عمدا گناه داد.

این مسئله، یک ترک اولی است، ربطی به بحث علم غیب ندارد

نگار70;919270 نوشت:
شما میگی رسول الله صلی الله و علیه وسلم میدونست در جنگ احدشکست میخوره و دندان مبارکش زخمی میشه و اصحابش کشته میشن اما عمدا رفته
واقعا این چه استدلالی هست؟

اولا اینجا هم ممکن است پیامبر(ص) دانستن را اراده نکرده باشند، از کجا معلوم می دانستند؟ من میگویم طبق روایات هر کجا اراده می کردند که آگاه شوند خداوند آنها را آگاه می کرده، نگفتم در هر مسئله ای اراده می کردند که آگاه شوند! (دقت کنید)

ثانیا حتما می دانید پیامبر(ص) در جنگ احد با بیرون رفتن از مدینه مخالف بودند اما به اصرار جوان ها پذیرفتند که از مدینه خارج شده و در منطقه احد با دشمن بجنگند.

نگار70;919270 نوشت:
شما کل غیب رو میدید بهشون اما ایه فقط به قسمتی از غیب اشاره دارد
بذارید مثال بزنم
من و شما و همه ادما خواب می بینیم
رسول الله صلی الله و علیه وسلم فرمود که بعد از من دروازه های وحی بسته میشه و تنها چیزی که از وحی باقی میمونه خواب های صادقه هستن یعنی رویای صادقه وحیه پس من و شما بهمون وحی میشه توی رویای صادقه پس به من و شما علم غیب داده میشه
اما ایه همه ی غیب رو داریم؟خیر نداریم

آیه می فرماید فرستادگان الهی علم غیب دارند اما کم و زیادش را شما چطور از این آیه در می آورید؟ باید سراغ روایات رفت، در روایات است که ائمه(ع) فرموده اند ما به تمام وقایع گذشته و آینده علم داریم، اما این علم بالفعل نیست، یعنی هر زمان بخواهیم چیزی را بدانیم آگاه می شویم.

نگار70;919270 نوشت:
لو کنت اعلم الغیب...شرط نفی توشه یعنی غیب ندارم ایه صریح قرانه

اگر غیب ندارم به صورت مطلق باشه که با آیه «الا من ارتضی من رسول» در تعارض و تناقض خواهد بود! شما چطور چنین نسبتی به خدا می دهید؟ پس معلوم هست یک علم غیب خاص داره از اونها نفی میشه، و اون علم غیب بالذات و بالفعل هست، این از روایات به روشنی به دست می آید، شما کافیه یه نیم نگاهی به رواایت علم امام در کتاب کافی بیندارید. اینکه امام علی(ع) میفرماید: هر سوالی دارید از من بپرسید قبل از اینکه از میان شما بروم یعنی چه؟

بنده اجمالا این چند پست را در پاسخ به شما عرض کردم، اما اگر قانع نشدید با توجه به اینکه این تاپیک مستقیما به علم غیب مربوط نمیشود، بهتر است این موضوع را که خودش بحث جامع و گسترده ای را می طلبد در یک تاپیک جدید دنبال کنید. چون مبحث علم غیب، از این سوالی که در این تاپیک به دنبال آن هستیم خیلی گسترده تر و مهم تر است، لذا اگر واقعا هنوز برای شما حل نشده پیشنهاد می کنم با ایجاد یک تاپیک جدید در خصوص همان موضوع ، به دنبال پاسخ باشید.(ممنونم)

مسلم;919564 نوشت:
بله وقایع مشابهی در این زمینه گزارش شده است، و ائمه(ع) بدین صورت نشان داده اند که علم غیبی از نزد خود ندارند، تا مردم در خصوص شخصیت ایشان گمراه نشوند و ایشان را خداوند ندانند.
و ثانیا ما هم عرض کردیم هر وقت اراده کنند اگاه می شوند، اینجا اراده نکرده اند.

بله قطعا امام حسین(ع) می دانستند شهید می شوند، در سخنانشان به طور متعدد به این مسئله اشاره کردند، مثلا نامه ای که به محمد بن حنفیه نوشتند، و مانند آن؛ اما خودشان را بی دلیل به کشتن ندادند، می دانستند که مسیرشان به شهادت منجر می شود اما این شهادت، پیروزی خون بر شمشیر است. نه اینکه بدون هیچ هدفی بدانند کشته میشوند و با اینکه این کشته شدنشان ثمری ندارد باز هم به سمت کشته شدن بروند.

این مسئله، یک ترک اولی است، ربطی به بحث علم غیب ندارد

اولا اینجا هم ممکن است پیامبر(ص) دانستن را اراده نکرده باشند، از کجا معلوم می دانستند؟ من میگویم طبق روایات هر کجا اراده می کردند که آگاه شوند خداوند آنها را آگاه می کرده، نگفتم در هر مسئله ای اراده می کردند که آگاه شوند! (دقت کنید)

ثانیا حتما می دانید پیامبر(ص) در جنگ احد با بیرون رفتن از مدینه مخالف بودند اما به اصرار جوان ها پذیرفتند که از مدینه خارج شده و در منطقه احد با دشمن بجنگند.

آیه می فرماید فرستادگان الهی علم غیب دارند اما کم و زیادش را شما چطور از این آیه در می آورید؟ باید سراغ روایات رفت، در روایات است که ائمه(ع) فرموده اند ما به تمام وقایع گذشته و آینده علم داریم، اما این علم بالفعل نیست، یعنی هر زمان بخواهیم چیزی را بدانیم آگاه می شویم.

اگر غیب ندارم به صورت مطلق باشه که با آیه «الا من ارتضی من رسول» در تعارض و تناقض خواهد بود! شما چطور چنین نسبتی به خدا می دهید؟ پس معلوم هست یک علم غیب خاص داره از اونها نفی میشه، و اون علم غیب بالذات و بالفعل هست، این از روایات به روشنی به دست می آید، شما کافیه یه نیم نگاهی به رواایت علم امام در کتاب کافی بیندارید. اینکه امام علی(ع) میفرماید: هر سوالی دارید از من بپرسید قبل از اینکه از میان شما بروم یعنی چه؟

بنده اجمالا این چند پست را در پاسخ به شما عرض کردم، اما اگر قانع نشدید با توجه به اینکه این تاپیک مستقیما به علم غیب مربوط نمیشود، بهتر است این موضوع را که خودش بحث جامع و گسترده ای را می طلبد در یک تاپیک جدید دنبال کنید. چون مبحث علم غیب، از این سوالی که در این تاپیک به دنبال آن هستیم خیلی گسترده تر و مهم تر است، لذا اگر واقعا هنوز برای شما حل نشده پیشنهاد می کنم با ایجاد یک تاپیک جدید در خصوص همان موضوع ، به دنبال پاسخ باشید.(ممنونم)

هیچ کدوم از چیزایی که میگید از طریق قرآن ثابت نمیشه، و تنها برداشتی که میشه از قرآن داشت همون چیزیه که من گفتم.
حرفهایی که میزنید در مورد اعطای علم لا یتناهی الله جل جلاله به بندگانش کفر اکبر هستن و این راه به جهنم ختم میشه
در ده ها و بلکه صدها جای قرآن مشخص میشه که انبیا و رسل علیهم السلام علم غیب نداشتن، آیه الا لمن الرتضی هم مربوط به وحی میشه و نه علم غیر تام، درضمن در این آیه از رسول حرف زده شده و نه از امامان، من نمیدونم چرا بحث رو به امامان وصل میکنید،
روایات چندین اشکال دارن، صحیح و غلطشون از هم جدا نشده

نگار70;919717 نوشت:
حرفهایی که میزنید ... کفر اکبر هستن و این راه به جهنم ختم میشه

ممنونم

نگار70;919717 نوشت:
اعطای علم لا یتناهی الله جل جلاله به بندگانش

من کی گفتم علم لایتناهی؟! علم لایتناهی مخصوص خداوند است. خواهش می کنم اول حرف بنده را بفهمید و بعد من را تکفیر و جهنمی کنید.
اینکه میگویم هر وقت اراده کنند خداوند آنها را آگاه میکند به معنای علم لایتناهی است؟ صد در صد علوم آنها شامل برخی امور نمیشود، مثلا هیچ کس حتی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) هم نمی توانند علم به ذات خداوند پیدا کنند، چون خداوند نامحدود است و آنها محدود، پس حتی اگر به تمام حوادث گذشته و آینده عالم هم علم پیدا کنند این علم به معنای علم لایتناهی و نامحدود نیست.

نگار70;919717 نوشت:
هیچ کدوم از چیزایی که میگید از طریق قرآن ثابت نمیشه، و تنها برداشتی که میشه از قرآن داشت همون چیزیه که من گفتم.

خب عیبی ندارد، من حرف شما را می پذیرم، فقط چندتا ابهام دارم بفرمایید پاسخ بنده را بدهید:

شما بفرمایید که:

اولا: چطور از این آیه برداشت می کنید که علم غیب فقط از طریق وحی به پیامبران می رسد، همانطور که فرموده اید:

نگار70;919717 نوشت:
آیه الا لمن الرتضی هم مربوط به وحی میشه


چون در این صورت مادر موسی(ع) و مریم مقدس و مانند آن هم باید پیامبر باشند چون قرآن به سخن گفتن خداوند و ملائکه با ایشان اشاره دارد.

ثانیا: شما چطور از این آیه برداشت می کنید که علم غیب رسولان بسیار محدود است، و آنها نسبت به اکثر حوادث جاهل هستند، یعنی شما محدودیت حداقلی علم غیب را از کجای این آیه شریفه در می آورید؟


ثالثا اینکه در مورد روایات فرموده اید:

نگار70;919717 نوشت:
روایات چندین اشکال دارن، صحیح و غلطشون از هم جدا نشده

روایاتی که بنده عرض می کنم فوق حد شمارش است، یکی دوتا نیست که شما بخواهید ایراد بگیرید، سند برخی هم صحیح است، اگر لازم می دانید چند تا نمونه بیاورم.

علاوه بر اینکه اگر بخواهید روایات را نپذیرید بسیاری از امور دیگر را هم نبایدبپذیرید، چون نه کیفیت نماز، نه کیفیت حج، نه کیفیت روزه و نه سایر مسائل به صوت مبسوط در قرآن نیامده، اگر این که روایت صحیح و ضعیف داریم مانع از پذیرش روایات است که از اساس به مشکل بر می خوریم! پس درست آن است که روایات صحیح را با معیارهایش تشخیص دهیم نه اینکه به این بهانه کلا روایات را کنار بگذاریم!

مسلم;919773 نوشت:
ممنونم

من کی گفتم علم لایتناهی؟! علم لایتناهی مخصوص خداوند است. خواهش می کنم اول حرف بنده را بفهمید و بعد من را تکفیر و جهنمی کنید.
اینکه میگویم هر وقت اراده کنند خداوند آنها را آگاه میکند به معنای علم لایتناهی است؟ صد در صد علوم آنها شامل برخی امور نمیشود، مثلا هیچ کس حتی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) هم نمی توانند علم به ذات خداوند پیدا کنند، چون خداوند نامحدود است و آنها محدود، پس حتی اگر به تمام حوادث گذشته و آینده عالم هم علم پیدا کنند این علم به معنای علم لایتناهی و نامحدود نیست.

خب عیبی ندارد، من حرف شما را می پذیرم، فقط چندتا ابهام دارم بفرمایید پاسخ بنده را بدهید:

شما بفرمایید که:

اولا: چطور از این آیه برداشت می کنید که علم غیب فقط از طریق وحی به پیامبران می رسد، همانطور که فرموده اید:


چون در این صورت مادر موسی(ع) و مریم مقدس و مانند آن هم باید پیامبر باشند چون قرآن به سخن گفتن خداوند و ملائکه با ایشان اشاره دارد.

ثانیا: شما چطور از این آیه برداشت می کنید که علم غیب رسولان بسیار محدود است، و آنها نسبت به اکثر حوادث جاهل هستند، یعنی شما محدودیت حداقلی علم غیب را از کجای این آیه شریفه در می آورید؟


ثالثا اینکه در مورد روایات فرموده اید:

روایاتی که بنده عرض می کنم فوق حد شمارش است، یکی دوتا نیست که شما بخواهید ایراد بگیرید، سند برخی هم صحیح است، اگر لازم می دانید چند تا نمونه بیاورم.

علاوه بر اینکه اگر بخواهید روایات را نپذیرید بسیاری از امور دیگر را هم نبایدبپذیرید، چون نه کیفیت نماز، نه کیفیت حج، نه کیفیت روزه و نه سایر مسائل به صوت مبسوط در قرآن نیامده، اگر این که روایت صحیح و ضعیف داریم مانع از پذیرش روایات است که از اساس به مشکل بر می خوریم! پس درست آن است که روایات صحیح را با معیارهایش تشخیص دهیم نه اینکه به این بهانه کلا روایات را کنار بگذاریم!

استغفرالله عظیم اگه بنده کسی رو تکفیر کنه یا جهنمی بدونه من گفتم این راه بهرحال
و اگر گفتم هم اشتباه کردم . اگه باعث ناراحتی شما شده عذر میخوام .
من قرار نیست جواب همه سوالات رو بدونم همچنین ادعای هم ندارم
اما در مورد این سوال که علم غیب چگونه است علم غیب رو فقط خدا میدونه و دلیل این حرف ایه قران است
الله می فرماید :بگو کسی در اسمان ها و زمین غیب نمیدونه به جز الله
خوب این مشخص شد که فقط الله غیب میدونه طبق این ایه و هیچ ایه ای دیگه نداریم که بگه غیر از الله کسی هست
که غیب رو بدونه اما اگر الله متعال چیزی به بنده ای نشون میده مثل یکی از انبیا خودش یا یکی از ملائکه خودش
دیگه اون چیز غیب نیست غیب یعنی چیزی که شما نمی بینی حالا هیچ
چیز دیگه ای برای الله متعال غیب نیست اصلا برای الله متعال اصلا غیب و اشکار هیچ فرقی نداره این به نسبت ما
انسانهاست که چیزی غیب هست و چیزی ظاهر خوب اگه الله متعال چیزی به یکی از بندگانش نشون بده یا چیزی
بهش بگه دیگه خبردار شده ولی اگه نگه طبق همون ایه اولی هیچ بنده ای در اسمان و زمین هیچ مخلوقی در اسمان
. زمین غیب نمیدونه اما مادر موسی علیه والسلام یا مریم مقدس علیه وسلام چگونه الله متعال بهش وحی کرده
جبرئیل اومد چیزهای گفته خوب اون مساله ای که به اونها گفته شده مسائلی نبوده که در مورد دین بوده یعنی مسائلی
که به مادر موسی گفته شده بهش وحی کردیم که فرزندانت رو در دریا رها کن خوب این مسائل فقط برای مادر موسی اهمیت داره اگه به یک زن دیگه ای گفته می شود که مادر موسی نبود هیچ فرقی نداشت اینها
مسائلی هستند که هیچ ربطی به تشریع به دین نداره و این وحی مثل همون وحی است که به (نحل)شده به زنبور عسل شده
یعنی الهام است چون در قران وحی انواع مختلفی داره حتی شیطان هم میتونه وحی کنه
ان شیطان للی یوحنا الی اولیا ئهم شیطانها هم به دوستهایی خودشون وحی می کنند پس کلمه ای وحی منظور این نیست که اینها همون وحی براشون اومده که برای پیامبران میومد وحی مختلف است
وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا
به زنبور عسل وحی کردیم که در میان این کوه ها برای خودت خانه بساز
و این قضیه روشن شد که وحی
مختلف است وحی وحی رسالت و وحی تشریع و وحی دینی نیست الهام بوده
بعد ما هر ادعایی بکنیم یا باید از قران اثباتش بکنیم یا از احادیث صحیحی که به پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم میرسه
اگر ما مدعی هستیم که پیامبر علم علم ما کان ما یکون ما هو کان
داره باید دلیل بیاریم بیایم از طریق مسائل عقلی و فلسفی بگیم خوب اون چون پیامبر خداست با خدا ارتباط داره حتما خدا بهش گفته نه این دلیل نمیشه اگه خدا بهش گفته من این علم رو بهش دادم
میگیم سمعنا و اطعنا
اگر نگفته ما برای خدا تعیین تکلیف نمی کنیم نه حتما بهش داده حتما بهش نداده کسی نمیتونه در مورد خدا صحبت کنه مگر اینکه خدا خودش گفته باشه و این علم لایتناهی و غیره اینا دیگه نیازمند به دلیل است

نگار70;919944 نوشت:
استغفرالله عظیم اگه بنده کسی رو تکفیر کنه یا جهنمی بدونه من گفتم این راه بهرحال
و اگر گفتم هم اشتباه کردم . اگه باعث ناراحتی شما شده عذر میخوام .

نه بنده اصلا ناراحت نشدم و نیازی به عذرخواهی نیست.
پیامتان را خواندم، بخش های بسیاری از سخنان شما درست است و بنده در آنها حرفی ندارم اما در خصوص بخش هایی از آن هم حرف دارم. بحث علم غیب و سوالات و حواشی آن بحث گسترده ای است که بنده خواستم به سوال ابتدایی شما که یک سوال جزئی از علم غیب بود پاسخ بدهم، اما کم کم دارد زوایای بیشتری از بحث علم گشوده میشود و مباحث گسترده تر میشود، به همین خاطر برای اینکه بحث این تاپیک از موضوع اصلی اش خارج نشود اجازه بدهید بحث را در علم غیب ادامه ندهیم. این بحث شما حتما باید در تاپیک مستقل دیگری ادامه یابد چرا که هم موضوع گسترده ای است که باید موضوع تاپیک قرار بگیرد، نه حاشیه، و ثانیا اگر اینچنین ادامه پیدا کند بنده در جمع بندی این تاپیک به مشکل بر می خورم.
از همکاری شما ممنون و سپاسگزارم

نگار70;919009 نوشت:
سلام چرا خدا به پیامبر میگه اگه علم غیبی داشتی می توانستی خوب هایی یا خیرها زیادی رو برای خودت جم کنی ؟ یعنی پیامبر علم غیب نداشته؟

به نام خدا
سلام

در قرآن ظاهرا به پیامبر گفته شده که به پدر و مادرت اف نگو و این در حالی است که پیامبر در آن زمان پدر و مادر نداشته است. بنابراین نمی توان از آیات یاد شده در پست شما به نتیجه ای که گفتید رسید.
در عوض این آیه را داریم:"عَالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا إِلا مَنِ ارْتَضَی مِنْ رَسُولٍ" ترجمه: دانای پنهانی هاست و کسی را به آنها آگاه نمی سازد مگر کسی را که از فرستادگان بپسندد


با سلام مجدد

با توجه به اینکه در خصوص سوال شما تاپیک جدیدی ایجاد شد به ادامه بحث در خصوص پرسش شما می پردازیم

نگار70;919944 نوشت:
در مورد این سوال که علم غیب چگونه است علم غیب رو فقط خدا میدونه و دلیل این حرف ایه قران است
الله می فرماید :بگو کسی در اسمان ها و زمین غیب نمیدونه به جز الله
خوب این مشخص شد که فقط الله غیب میدونه طبق این ایه و هیچ ایه ای دیگه نداریم که بگه غیر از الله کسی هست
که غیب رو بدونه

این حرف شما کاملا درست است، که علم غیب ذاتی مختص خدوند است، یعنی تنها خداوند است که بدون اینکه کسی چیزی به او بیاموزد و آگاه کندف به همه چیز آگاه است، و هر شخص دیگری که علم دارد علمش را از خداوند دارد، ما در این اختلافی نداریم.

نگار70;919944 نوشت:
برای الله متعال غیب نیست اصلا برای الله متعال اصلا غیب و اشکار هیچ فرقی نداره این به نسبت ما
انسانهاست که چیزی غیب هست و چیزی ظاهر

خدا خیرتان بدهید این حرفتان هم کاملا درست است و نشان از سطح بالای آگاهی شما دارد.

نگار70;919944 نوشت:
اما اگر الله متعال چیزی به بنده ای نشون میده مثل یکی از انبیا خودش یا یکی از ملائکه خودش
دیگه اون چیز غیب نیست غیب یعنی چیزی که شما نمی بینی

اما این سخن شما جای تآمل دارد، ببینید غیب یعنی آگاه شدن به امور بدون دخالات اسباب عادی و طبیعی؛ الان من و شما به معاد و جهان آخرت علم داریم، جهانی که غیب است اما به ما نمی گویند علم غیب داریم، چون علم ما از طریق اسباب عادی مثل مطالعه و تفکر و مانند ان به دست آمده است.
علم غیب به طریق حاصل شدن آن علم است، یعنی اگر شما نسبت به یک واقعه مادی که فردا قرار است اتفاق بیفتد به طریق غیبی از امروز اطلاع داشته باشید این می شود علم غیب، یعنی علمی که از طریق غیبی به شما رسیده، نه از طریق عادی.
پس حرف شما درست است که چیزی که آدم می داند دیگر برای او غیب نیست، اما باید توجه کنید که این طریق آگاهی به نسبت دیگران علم غیب محسوب می شود.

نگار70;919944 نوشت:
ما مادر موسی علیه والسلام یا مریم مقدس علیه وسلام چگونه الله متعال بهش وحی کرده
جبرئیل اومد چیزهای گفته خوب اون مساله ای که به اونها گفته شده مسائلی نبوده که در مورد دین بوده یعنی مسائلی
که به مادر موسی گفته شده بهش وحی کردیم که فرزندانت رو در دریا رها کن خوب این مسائل فقط برای مادر موسی اهمیت داره اگه به یک زن دیگه ای گفته می شود که مادر موسی نبود هیچ فرقی نداشت

خب خدا خیرتان بدهد بحث هم بیشتر ناظر به علم غیب خارج از تعالیم دین است، مثلا اهل بیت(ع) از زمان و کیفیت شهادت خود خبر داده اند، یا از درون مخاطبشان سخن گفته اند، یا حوادث را پیش بینی کرده اند، خب اینها که ربطی به شریعت ندارد.

نگار70;919944 نوشت:
مسائلی هستند که هیچ ربطی به تشریع به دین نداره و این وحی مثل همون وحی است که به (نحل)شده به زنبور عسل شده
یعنی الهام است چون در قران وحی انواع مختلفی داره حتی شیطان هم میتونه وحی کنه

دو نکته:
اولا: وحی به زنبور به معنای وحی نبوی یا الهام و اینها نیست، بلکه منظور تعلیم غریزی است و اساسا خارج از بحث ماست.
ثانیا: ما آگاهی غیبی را نسبت به حوادث، علم غیب می دانیم و شرطش این است که این علم از طریق اسباب عادی به دست نیامده باشد، همین که اسباب غیر عادی باشد علم غیب است و دیگر فرقی نمی کند با الهام باشد، یا وحی یا طریق غیبی دیگر.

نگار70;919944 نوشت:
این قضیه روشن شد که وحی
مختلف است وحی وحی رسالت و وحی تشریع و وحی دینی نیست الهام بوده

همانطور که عرض کردم علم به مسائل غیبی اگر به طریق طبیعی نباشد، علم غیب است فرقی نمی کند از طریق وحی باشد، از طریق الهام باشد، از طریق ملائکه باشد و...
ما از اصل علم غیب سخن میگوییم نه چگونگی آگاه شدن، فقط شرطش این است که از اسباب مادی و عادی نباشد.

نگار70;919944 نوشت:
ما هر ادعایی بکنیم یا باید از قران اثباتش بکنیم یا از احادیث صحیحی که به پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم میرسه
اگر ما مدعی هستیم که پیامبر علم علم ما کان ما یکون ما هو کان
داره باید دلیل بیاریم بیایم از طریق مسائل عقلی و فلسفی بگیم خوب اون چون پیامبر خداست با خدا ارتباط داره حتما خدا بهش گفته نه این دلیل نمیشه اگه خدا بهش گفته من این علم رو بهش دادم
میگیم سمعنا و اطعنا
اگر نگفته ما برای خدا تعیین تکلیف نمی کنیم نه حتما بهش داده حتما بهش نداده کسی نمیتونه در مورد خدا صحبت کنه مگر اینکه خدا خودش گفته باشه و این علم لایتناهی و غیره اینا دیگه نیازمند به دلیل است


درباره اینکه پیامبر(ص) و ائمه(ع) علم ما کان و ما یکون دارند روایات بسیاری داریم، خواهش می کنم یک مراجعه کوچک به اصول کافی داشته باشید.
وقتی یک انسانی که قابل مقایسه با پیامبر(ص) و ائمه(ع) نیست مثل آیت الله سید احمد خوانساری یا عارفای دیگر از حوادث آینده، یا زمان مرگ خود یا حوادثی که برای دیگران قرار است اتفاق بیفتد خبر می دهند، آن موقع پذیرش آن برای پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) دشوار است؟

مسلم;920153 نوشت:

با سلام مجدد

با توجه به اینکه در خصوص سوال شما تاپیک جدیدی ایجاد شد به ادامه بحث در خصوص پرسش شما می پردازیم

این حرف شما کاملا درست است، که علم غیب ذاتی مختص خدوند است، یعنی تنها خداوند است که بدون اینکه کسی چیزی به او بیاموزد و آگاه کندف به همه چیز آگاه است، و هر شخص دیگری که علم دارد علمش را از خداوند دارد، ما در این اختلافی نداریم.

خدا خیرتان بدهید این حرفتان هم کاملا درست است و نشان از سطح بالای آگاهی شما دارد.

اما این سخن شما جای تآمل دارد، ببینید غیب یعنی آگاه شدن به امور بدون دخالات اسباب عادی و طبیعی؛ الان من و شما به معاد و جهان آخرت علم داریم، جهانی که غیب است اما به ما نمی گویند علم غیب داریم، چون علم ما از طریق اسباب عادی مثل مطالعه و تفکر و مانند ان به دست آمده است.
علم غیب به طریق حاصل شدن آن علم است، یعنی اگر شما نسبت به یک واقعه مادی که فردا قرار است اتفاق بیفتد به طریق غیبی از امروز اطلاع داشته باشید این می شود علم غیب، یعنی علمی که از طریق غیبی به شما رسیده، نه از طریق عادی.
پس حرف شما درست است که چیزی که آدم می داند دیگر برای او غیب نیست، اما باید توجه کنید که این طریق آگاهی به نسبت دیگران علم غیب محسوب می شود.

خب خدا خیرتان بدهد بحث هم بیشتر ناظر به علم غیب خارج از تعالیم دین است، مثلا اهل بیت(ع) از زمان و کیفیت شهادت خود خبر داده اند، یا از درون مخاطبشان سخن گفته اند، یا حوادث را پیش بینی کرده اند، خب اینها که ربطی به شریعت ندارد.

دو نکته:
اولا: وحی به زنبور به معنای وحی نبوی یا الهام و اینها نیست، بلکه منظور تعلیم غریزی است و اساسا خارج از بحث ماست.
ثانیا: ما آگاهی غیبی را نسبت به حوادث، علم غیب می دانیم و شرطش این است که این علم از طریق اسباب عادی به دست نیامده باشد، همین که اسباب غیر عادی باشد علم غیب است و دیگر فرقی نمی کند با الهام باشد، یا وحی یا طریق غیبی دیگر.

همانطور که عرض کردم علم به مسائل غیبی اگر به طریق طبیعی نباشد، علم غیب است فرقی نمی کند از طریق وحی باشد، از طریق الهام باشد، از طریق ملائکه باشد و...
ما از اصل علم غیب سخن میگوییم نه چگونگی آگاه شدن، فقط شرطش این است که از اسباب مادی و عادی نباشد.


درباره اینکه پیامبر(ص) و ائمه(ع) علم ما کان و ما یکون دارند روایات بسیاری داریم، خواهش می کنم یک مراجعه کوچک به اصول کافی داشته باشید.
وقتی یک انسانی که قابل مقایسه با پیامبر(ص) و ائمه(ع) نیست مثل آیت الله سید احمد خوانساری یا عارفای دیگر از حوادث آینده، یا زمان مرگ خود یا حوادثی که برای دیگران قرار است اتفاق بیفتد خبر می دهند، آن موقع پذیرش آن برای پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) دشوار است؟


من خدمت شما عرض کردم در مورد زنبور عسل و اینا منظورم این بود که شما گفته بودید
از مریم و مادر موسی علیه والسلام چطوری بهشون وحی شده من هم گفتم وحی قرار نیست
اون وحی وحی تشریع باشه میتونه وحی مثلا وحی زنبور عسل باشه مثل وحی شیطان به دوستها و اولیا خودش باشه
پس اونها وحی بهشون شده وحیه تشریع نبوده وخبری از اینده هم بهشون داده نشده که تاثیری در امور دنیا وزندگی مردم و دین مردم داشته باشه
من همون اول هم عرض کردم در امور شریعی در امور دینی هیچکسی نمیتونه
در مورد دین صحبتی بکنه مگر اینکه دلیل داشته باشه مثلا اگر من خدمت شما عرض میکنم
بر فرض مثلا اگر در ماه رمضان اب بخوری روزه ات باطل میشه خوب باید دلیل داشته باشم
چه دلیلی داری میگیم دلیل از قران داریم که خدا فرموده از خوردن و اشامیدن دست بردارید تا شب و اقم صلاه اللیل تاشب روزه ادامه
یعنی چیزی نخورید در مورد علم غیب درمورد نماز خوندن در مورد هر چیزی چه به عقیده چه به فقه چه به اداب اسلامی داشته باشه
ما باید براش دلیل داشته باشیم از چیه از قران و از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم این اصل اساسی دین اسلام است
چرا چون الله متعال دین رو برای پیامبر فرستاده از چه طریقی از طریق قران واز طریق فرمودهای خودش وغیر از
این دوتا مرجع برای عقیده هیچ مرجع دیگه ای نداریم هیچکسی دیگه نمیدونه که الله متعال چیه به پیامبر وحی کرده
چه چیزی رو دوست داره و چه چیزی رو دوست نداره پس بر میگردیم به بحثمون غیب معتقدیم الله متعال در قران فرموده
کسی غیب نمیدونه به جز من یا کسی غیب نمیدونه الله متعال خودش بخواد به یکی از انبیا یا یکی از فرشتگانش
چیزی رو نشون بده پس ما نمیتونیم برای احدی غیر از انبیا و فرشتگان علم غیب رو ثابت بکنیم اگر کسی دلیلی داره
باید دلیل از قران یا فرمودهایی پیامبر اکرام بیاره همنطوری که شما می فرماید
در مورد اقای خانساری یا اصول کافی ایناها ایناها باید طبق دلیل شرعی باشه وگرنه منم میتونم بگم
در اروپاه سخر و جادوگر کاهن زیاد هست در هند تا دلت بخوادهست در مورد اینده هم خبر میدن
ویک درصد در میاد همون یک درصد رو مردم میگیرن بزرگش می کنند و میگن بله فلانی غیب میدونه دانستن
علم غیب برای هیچ مخلوقی امکان پذیر نیست بجز افرادی که الله متعال بهشون غیب داده باشه
و به ما هم خبر داده که فلانی و فلانی مثلا در این موارد مطلبی از غیب گفتم غیر از این امکان پذیر نیست و دوست عزیز خواب دیدن
یا اینکه یک مرتب طرف چیزی گفته درسته در اومده اینها دلیل شرعی نیستند دلیل شرعی وقتی میگیم شرعی یعنی اینکه از خدا و از پیامبر گرفته شده باشه غیراز این دیگه دلیل شرعی نیست

[="Tahoma"][="Navy"]

نگار70;919009 نوشت:
چرا خدا به پیامبر میگه اگه علم غیبی داشتی می توانستی خوب هایی یا خیرها زیادی رو برای خودت جم کنی ؟
یعنی پیامبر علم غیب نداشته؟

سلام
با حفظ نفسانیت می توانست خیرات اینسویی برای خودش جمع کند اما او که نفسانیتش در منبع عظمت الهی محو شده از خود چه خبر دارد که برای خودش خیری جمع کند؟
یا علیم[/]

ببینید سرکار خانم نگار
موضع بحث را روشن کنید، بحث علم غیب است یا وحی تشریعی؟
اگر منظورتان وحی تشریعی است که من هم قبول دارم جز انبیاء بر کسی وحی نمیشده است، اما اگر بحث ما در مورد علم غیب است تعریف علم غیب در بحث ما این هست که خداوند از طریق اسباب غیر عادی برخی بندگانش را آگاه کند، خب این اختصاصی به انبیاء ندارد قطعا
اگر شما این تعریف را قبول ندارید بفرمایید، ولی اگر تعریف را قبول دارید این سخن شما پذیرفتنی نیست:

نگار70;920472 نوشت:
پس اونها وحی بهشون شده وحیه تشریع نبوده وخبری از اینده هم بهشون داده نشده که تاثیری در امور دنیا وزندگی مردم و دین مردم داشته باشه

چون اتفاقا هم مادر موسی و هم مریم از آینده مطلع شدند:

خداوند مادر موسی(ع) را آگاه کرد که: «فَأَلْقيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافي‏ وَ لا تَحْزَني‏ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلين‏»؛ به دريايش انداز، و مترس و غمگين مباش كه ما حتماً او را به تو باز مى‏ گردانيم، و او را از پيامبران قرار مى‏ دهيم‏.(قصص:7)
خبر دیگر غیبی تر از این هم داریم؟

و در مورد حضرت مریم(س) ، همان سوره مریم،آیات 7، 10 و آیات 45 و 46 آل عمران، مانند آن اخبار غیبی است دیگر، دارد از آینده مریم و کودکش به او اطلاع می دهد.

نگار70;920472 نوشت:
معتقدیم الله متعال در قران فرموده
کسی غیب نمیدونه به جز من یا کسی غیب نمیدونه الله متعال خودش بخواد به یکی از انبیا یا یکی از فرشتگانش
چیزی رو نشون بده پس ما نمیتونیم برای احدی غیر از انبیا و فرشتگان علم غیب رو ثابت بکنیم اگر کسی دلیلی داره


بنده هم حرف شما را قبول دارم، اما می گویم پیامبر(ص) امامان را به عنوان منصوبین از جانب خداوند معرفی کرده، و هم خود پیامبر(ص) و هم خود ائمه(ع) فرموده اند خداوند ما را از غیب آگاه کرده است
پس ادعای آنها که بی دلیل محسوب نمیشود!

محی الدین;920575 نوشت:

سلام
با حفظ نفسانیت می توانست خیرات اینسویی برای خودش جمع کند اما او که نفسانیتش در منبع عظمت الهی محو شده از خود چه خبر دارد که برای خودش خیری جمع کند؟
یا علیم

سلام
برای این گفته خود دلیل داریداز قران و سنت ؟
الله متعال به پیامبر میگه اگر غیب میدانستی خیر زیادی رو برای خودت جم میکردی خوب این نشون میده که پیامبر غیب
نمیدانسته ودلیل بر اینکه غیب نمیدانسته در جنگ خیبر بعد از فتح خیبر یک زن یهودی گوشتی مصموم به پیامبر
صلی الله و علیه وسلام داد و پیامبر اون رو در دهانش گذاشت خواست بخور گوشت رو یکی از اصحاب گوشت رو خورد
شهید شد ولی جبرئل اومد به پیامبر خبر داد که این گوشت رو تف کن چون مسمومه بعد اون زن رو اوردند گفتند چرا این
گوشت رو مسموم کردی گفت میخواستم ببینیم اگه این پیامبر است که الله بهش خبر میده اگه پیامبر هم نیست بزار بکشمش
از دستش راحت بشم حتی بعد از اون هم اون زن یهودی ایمان نیاورد ودر جنگ احد زدند دندان پیامبر صلی الله و علیه
سلم رو شکستند و به همسرش توهمت زدند پیامبر صلی الله علیه وسلم چهل روز نمیدوسته که ایا این قضیه واقعیت داره
یا نداره تا اینکه خدای متعال سوره نور رو نازل کرد و برائت همسر پیامبر رو اثبات کرد پس علم غیب نمیدانستن پیامبر
اگه علم غیب میدانستند هرگز 70 نفر از اصحابش رو به منطقه بئره معونه (اگه درست گفته باشم اسم رو) نمی فرستاد که
مشرکین اونها رو بکشند مشرکین گفتند برای ما چند نفر قاری قران بفرستید که به ما قران یاد بدند چون اونا تعداشون هم
زیاد بود پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم 70نفر براشون فرستاد از قاریان قران ولی وقتی رسیدند اونجا مشرکین براشون
کمین گرفته بودند تمام 70 نفر رو شهید کردند خوب اگه پیامبر علم غیب میدانست به صحابه میگفت که دارید میرید اونجا
مواظب باشید که اونا براتون کمین گرفته اند و گرنه به جای 70 نفر 700نفر رو می فرستاد که پدرشون در بیارند ولی
پیامبر صلی الله علیه وسلم غیب نمیدونست

[="Tahoma"][="Navy"]

نگار70;920627 نوشت:
رای این گفته خود دلیل داریداز قران و سنت ؟
الله متعال به پیامبر میگه اگر غیب میدانستی خیر زیادی رو برای خودت جم میکردی خوب این نشون میده که پیامبر غیب
نمیدانسته ودلیل بر اینکه غیب نمیدانسته در جنگ خیبر بعد از فتح خیبر یک زن یهودی گوشتی مصموم به پیامبر
صلی الله و علیه وسلام داد و پیامبر اون رو در دهانش گذاشت خواست بخور گوشت رو یکی از اصحاب گوشت رو خورد
شهید شد ولی جبرئل اومد به پیامبر خبر داد که این گوشت رو تف کن چون مسمومه بعد اون زن رو اوردند گفتند چرا این
گوشت رو مسموم کردی گفت میخواستم ببینیم اگه این پیامبر است که الله بهش خبر میده اگه پیامبر هم نیست بزار بکشمش
از دستش راحت بشم حتی بعد از اون هم اون زن یهودی ایمان نیاورد ودر جنگ احد زدند دندان پیامبر صلی الله و علیه
سلم رو شکستند و به همسرش توهمت زدند پیامبر صلی الله علیه وسلم چهل روز نمیدوسته که ایا این قضیه واقعیت داره
یا نداره تا اینکه خدای متعال سوره نور رو نازل کرد و برائت همسر پیامبر رو اثبات کرد پس علم غیب نمیدانستن پیامبر
اگه علم غیب میدانستند هرگز 70 نفر از اصحابش رو به منطقه بئره معونه (اگه درست گفته باشم اسم رو) نمی فرستاد که
مشرکین اونها رو بکشند مشرکین گفتند برای ما چند نفر قاری قران بفرستید که به ما قران یاد بدند چون اونا تعداشون هم
زیاد بود پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم 70نفر براشون فرستاد از قاریان قران ولی وقتی رسیدند اونجا مشرکین براشون
کمین گرفته بودند تمام 70 نفر رو شهید کردند خوب اگه پیامبر علم غیب میدانست به صحابه میگفت که دارید میرید اونجا
مواظب باشید که اونا براتون کمین گرفته اند و گرنه به جای 70 نفر 700نفر رو می فرستاد که پدرشون در بیارند ولی
پیامبر صلی الله علیه وسلم غیب نمیدونست

سلام
پیامبر یک بعد اینسویی داره که مثل بقیس: انا بشر مثلکم
اما یک بعد اونسویی داره که کاملا با دیگران فرق داره: یوحی الی
این بعدآنسویی اسمش روحه جبرییله چه و چه
حضرت با بعد اونسویی همه غیب رو می دونه و با بعد اینسویی مثل ماست
به هر بعد که توجه کنه همرهنگ اون بعده و ویژگی هاش همانطوری
دیگه پیامبر ما کمتر از مسیح ع نیست که می گفت: انبئکم بما تاکلون و تدخرون فی بیوتکم
یک کم جامع نگاه کنیم و اینقدر اسیر اقتضائات نزول وحی بر ملت بیسواد جاهلی نشیم
یا علیم[/]

مسلم;920593 نوشت:
موضع بحث را روشن کنید، بحث علم غیب است یا وحی تشریعی؟

نه بحث بحث علم غیبه بحث وحی نیست من نمیخوام در باره وحی تشریع صحبت کنم ولی گذری به اونها زدم که
عرضه کنم که اگه قرار وحی بشه وحی دونوع است یکی الهام است و یکی وحی است که به انبیا میشه والهام رو هر
کسی میتونه داشته باشه ولی خودش در اون لحظه نمیدونه که الان خدا داره با من صحبت میکنه
خدا اینو به من گفت یک چیزی تو دلش میوفته تو فارسی بهش میگن تو دل افتادن و این قطعه دلیل بر این دانستن علم غیب
نیست مثل یک ظن غالبی برای فرد درست میشه شاید هم اینجوری نباشه خیلی وقت ها تو دل ما چیزی افتاده بهش عمل
نکردیم شاید هم اگه عمل میکردیم نتیجه ای بهتری بدست بیاوریم ولی این به معنی علم یقینی نیست که الهامی میشه به فرد

محی الدین;920629 نوشت:

سلام
پیامبر یک بعد اینسویی داره که مثل بقیس: انا بشر مثلکم
اما یک بعد اونسویی داره که کاملا با دیگران فرق داره: یوحی الی
این بعدآنسویی اسمش روحه جبرییله چه و چه
حضرت با بعد اونسویی همه غیب رو می دونه و با بعد اینسویی مثل ماست
به هر بعد که توجه کنه همرهنگ اون بعده و ویژگی هاش همانطوری
دیگه پیامبر ما کمتر از مسیح ع نیست که می گفت: انبئکم بما تاکلون و تدخرون فی بیوتکم
یک کم جامع نگاه کنیم و اینقدر اسیر اقتضائات نزول وحی بر ملت بیسواد جاهلی نشیم
یا علیم

این یک تناقض هست که شما دارید بیان می کنید درست است پیامبر بشری هست مثل ما
در تمام چیزها تنها تمایز این است که بهش وحی میشه ولی اگر ما ادعا می کنیم که همه ی غیب
رو میدونه خوب دلیل؟گفتم که ما باید دلیل داشته باشیم از قران و می بینیم که قران صراحتا میگه که پیامبر
غیب نمیدونست
وَ لَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْر»
اگر غیب میدونستم خیری زیادی برای خودم جم میکردم
قل لا يعلم من في السموات والأرض الغيب إلا الله
بگو هیچکسی من هم برای عاقل هست هیچ ذو عقلی دارای عقلی در اسمان ها و زمین غیب نمیدونه
خوب پیامبر در زمین است قطعا به جز الله پس این ایه و اون ایه دیگه کاملا مشخص میکنه که پیامبر هم غیب
نمیدونست واون قیاسی که کردید سیدنا عیسی صلاه و سلام بله این معجزه ایشون بود خوب قضیه معجزه را از
دونستن غیب جدا میدونیم وپیامبر صلی الله و علیه و سلم در مورد امور غیبی بعضی وقت ها برای مردم صحبت کرده
خوب این به معنی این نیست که تموم غیب رو میدونست ایا سیدنا عیسی به جز این خوردنی ها چیزهایی دیگری رو
میدونست؟ نه نمیدونست فقط چیزهایی رو قبول میکنیم که الله متعال بهمون گفته باشه نه اینکه خودمون استدلال
بکنیم و مطلبی رو در بیاریم که خدا اون رو نگفته قضیه این هست

نگار70;920630 نوشت:
نه بحث بحث علم غیبه بحث وحی نیست من نمیخوام در باره وحی تشریع صحبت کنم ولی گذری به اونها زدم که
عرضه کنم که اگه قرار وحی بشه وحی دونوع است یکی الهام است و یکی وحی است که به انبیا میشه والهام رو هر
کسی میتونه داشته باشه ولی خودش در اون لحظه نمیدونه که الان خدا داره با من صحبت میکنه
خدا اینو به من گفت یک چیزی تو دلش میوفته تو فارسی بهش میگن تو دل افتادن و این قطعه دلیل بر این دانستن علم غیب
نیست مثل یک ظن غالبی برای فرد درست میشه شاید هم اینجوری نباشه خیلی وقت ها تو دل ما چیزی افتاده بهش عمل
نکردیم شاید هم اگه عمل میکردیم نتیجه ای بهتری بدست بیاوریم ولی این به معنی علم یقینی نیست که الهامی میشه به فرد

الهامی که در عرف مردم گفته می شود غیر از الهامی است که در شریعت وجود دارد. الهام اصطلاحی که از اقسام وحی عام است آگاه شدن به صورت قطعی است، نه حدسی
وگرنه هیچ مادری به صرف اینکه به دلش افتاده و ظن براش پیش آمده که اگر بچه اش رو بندازه تو رودخانه عظیم نیل نجات پیدا می کنه و در آینده بچه اش پیغمبر میشود، اینچنین کاری نمی کند؛ انصافا خودتان تصور کنید کدام مادر عاقلی چنین کاری می کند؟! قطعا مادری که به خاطر حدس چنین کاری کند نیازمند روانکاوی است.

یا اینکه به مریم می گویند قرار است خداوند به تو بدون داشتن شوهر بچه ای بدهد، این یعنی مریم به دلش افتاده قرار است چنین شود؟ قرآن صراحتا می فرماید: مریم جبرئیل را دید و حتی از او ترسید.(مریم:18)

ما باید اعتقادمان را از قرآن و روایات بگیریم، نه اینکه آیات و روایات را متناسب با اعتقاداتمان بگیریم!

نگار70;920702 نوشت:
این یک تناقض هست که شما دارید بیان می کنید درست است پیامبر بشری هست مثل ما
در تمام چیزها تنها تمایز این است که بهش وحی میشه ولی اگر ما ادعا می کنیم که همه ی غیب
رو میدونه خوب دلیل؟گفتم که ما باید دلیل داشته باشیم از قران و می بینیم که قران صراحتا میگه که پیامبر
غیب نمیدونست
وَ لَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْر»
اگر غیب میدونستم خیری زیادی برای خودم جم میکردم
قل لا يعلم من في السموات والأرض الغيب إلا الله
بگو هیچکسی من هم برای عاقل هست هیچ ذو عقلی دارای عقلی در اسمان ها و زمین غیب نمیدونه
خوب پیامبر در زمین است قطعا به جز الله پس این ایه و اون ایه دیگه کاملا مشخص میکنه که پیامبر هم غیب
نمیدونست واون قیاسی که کردید سیدنا عیسی صلاه و سلام بله این معجزه ایشون بود خوب قضیه معجزه را از
دونستن غیب جدا میدونیم وپیامبر صلی الله و علیه و سلم در مورد امور غیبی بعضی وقت ها برای مردم صحبت کرده
خوب این به معنی این نیست که تموم غیب رو میدونست ایا سیدنا عیسی به جز این خوردنی ها چیزهایی دیگری رو
میدونست؟ نه نمیدونست فقط چیزهایی رو قبول میکنیم که الله متعال بهمون گفته باشه نه اینکه خودمون استدلال
بکنیم و مطلبی رو در بیاریم که خدا اون رو نگفته قضیه این هست

سلام
تناقض در حرف شماست برادر
شما می فرمایید بر اساس آیه هیچکس غیب نمی دونه اما حضرت عیسی می دونسته
خوب بالاخره علم به غیب منحصر در خداست یا نه ؟ و اگر منحصر است پس چرا عیسی ع می دونسته حالا ولو در حد علم به امور جزئی زندگی مردم. چه فرق می کنه بالاخره علم به غیبه.
و اما اینکه برای عیسی ع که مقامش از پیامبر ما ص پیایین تره علم غیب قائلید اما برای پیامبر اعظم ص نیستید؛ معلومه شما بالا و پایین بودن مقامات الهی رو قراردادی می دونید نه واقعی. مثل اینه که بگید کلاس چهارمی ریاضی رو از کلاس اولی کمتر می دونه. بله وقتی کلاس چهارمی بودن به قرارداد باشه و نه به طی مدارج علمی حرف شما درسته اما اگر مبنا، طی مدارج علمی باشه حرف شما اساسی نداره.
و اما نفی علم غیب از نبی اکرم ص هم علتش ذکر شد. کسی که در فضای آگاهی به غیب قرار می گیره نفسانیتش کاملا از او گرفته میشه و به اصطلاح آگاهی و علمش در علم الهی محو میشه و خودیتی نداره مثل آنجا که به پیامبر فرمود: و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی. خوب آیا واقعا فعل از پیامبر ص صادر نشد که به او فرمود تو نینداختی؟ خیر بلکه فعل نبی اکرم ص در حالت توجه تام به حق تعالی بوده و به اصطلاح از خود فانی شده لذا فعل او مستقیم به خدا منتسب می گردد. در علم غیب هم چنین است. کسی که علم به غیب می یابد نفسانیتش محو می شود پس خدا می توانست بگوید: و تو به غیب علم پیدا نکردی بلکه خدا به غیب علم دارد. اینها از بطون مفاهیم و معانی قرآن است که جز با دقت نظر و جامع نگری و خروج از قشری گری حاصل نمی شود.
یا علیم

مسلم;920736 نوشت:
الهامی که در عرف مردم گفته می شود غیر از الهامی است که در شریعت وجود دارد. الهام اصطلاحی که از اقسام وحی عام است آگاه شدن به صورت قطعی است، نه حدسی
وگرنه هیچ مادری به صرف اینکه به دلش افتاده و ظن براش پیش آمده که اگر بچه اش رو بندازه تو رودخانه عظیم نیل نجات پیدا می کنه و در آینده بچه اش پیغمبر میشود، اینچنین کاری نمی کند؛ انصافا خودتان تصور کنید کدام مادر عاقلی چنین کاری می کند؟! قطعا مادری که به خاطر حدس چنین کاری کند نیازمند روانکاوی است.

یا اینکه به مریم می گویند قرار است خداوند به تو بدون داشتن شوهر بچه ای بدهد، این یعنی مریم به دلش افتاده قرار است چنین شود؟ قرآن صراحتا می فرماید: مریم جبرئیل را دید و حتی از او ترسید.(مریم:18)

ما باید اعتقادمان را از قرآن و روایات بگیریم، نه اینکه آیات و روایات را متناسب با اعتقاداتمان بگیریم!

در مورد مریم علیه سلام من صحبت نکردم ولی جبرئیل مستقیم با ایشون اومد نزد ایشون باهشون صحبت کرد
در قران ثابت هست ودر مورد مادر موسی(ع) هم خوب این چه ربطی به دانستن علم غیب داره؟ شاید حالا این
درقران بهش اشاره نشده که الله متعال چجوری بهش گفته شاید هم جبرئل اومده نزدش خوب اینهم باز فرق میکنه
ولی من به صورت کلی در مورد الهام گفتم که الهام در حالت کلی اینگونه است که یک ظن غالب هست ودر مورد
امت هایی قبلی اون قضیه خیلی اشکارتر بود واضح تر بود ولی در امت ما اینگونه نیست ثابت نشده

محی الدین;920793 نوشت:

سلام
تناقض در حرف شماست برادر
شما می فرمایید بر اساس آیه هیچکس غیب نمی دونه اما حضرت عیسی می دونسته
خوب بالاخره علم به غیب منحصر در خداست یا نه ؟ و اگر منحصر است پس چرا عیسی ع می دونسته حالا ولو در حد علم به امور جزئی زندگی مردم. چه فرق می کنه بالاخره علم به غیبه.
و اما اینکه برای عیسی ع که مقامش از پیامبر ما ص پیایین تره علم غیب قائلید اما برای پیامبر اعظم ص نیستید؛ معلومه شما بالا و پایین بودن مقامات الهی رو قراردادی می دونید نه واقعی. مثل اینه که بگید کلاس چهارمی ریاضی رو از کلاس اولی کمتر می دونه. بله وقتی کلاس چهارمی بودن به قرارداد باشه و نه به طی مدارج علمی حرف شما درسته اما اگر مبنا، طی مدارج علمی باشه حرف شما اساسی نداره.
و اما نفی علم غیب از نبی اکرم ص هم علتش ذکر شد. کسی که در فضای آگاهی به غیب قرار می گیره نفسانیتش کاملا از او گرفته میشه و به اصطلاح آگاهی و علمش در علم الهی محو میشه و خودیتی نداره مثل آنجا که به پیامبر فرمود: و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی. خوب آیا واقعا فعل از پیامبر ص صادر نشد که به او فرمود تو نینداختی؟ خیر بلکه فعل نبی اکرم ص در حالت توجه تام به حق تعالی بوده و به اصطلاح از خود فانی شده لذا فعل او مستقیم به خدا منتسب می گردد. در علم غیب هم چنین است. کسی که علم به غیب می یابد نفسانیتش محو می شود پس خدا می توانست بگوید: و تو به غیب علم پیدا نکردی بلکه خدا به غیب علم دارد. اینها از بطون مفاهیم و معانی قرآن است که جز با دقت نظر و جامع نگری و خروج از قشری گری حاصل نمی شود.
یا علیم

من برادر نیستم
من علم غیب رو برای هیچ احدی قائل نیستم چه پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله وسلم چه عیسی (ع)
بلکه همون مقدار رو براشون قائل ایم که الله متعال در قران فرمود الله کسی رو بر غیب خودش اگاه نمیکنه
الا لمن ارتضى من رسول
مگر اینکه انچه که الله متعال خودش راضی هست برای یکی از پیامبران حالا پیامبر چه انسان باشه چه پیامبر ملائکه
باشه مثل جبرئیل قضیه همینه یعنی من دیگه از این سخنان فلسفی اینا ها هیچ چیزی عایدمون نمیشه اگر ما مسلمان و
تابع قران و سنتیم کافیه خدا روز قیامت همین رو از ما میخواد نه مطالب فلسفی رو از ما میخواد نه هیچی حتی تا
قرن سوم ایناها مسلمان ها اصلا چیزی از فلسفه نمیدونستند و نیازی هم بهش نداشتند و امروز هم ما نیازی بهش نداریم
این فلسفی یونانی فلسفه فلان و فلان اگه کسی بخواد از
فلسفه استفاده بکنه خوب اون قضیه اش جداست از مطلب عقلی و فلان

نگار70;920968 نوشت:
در مورد مریم علیه سلام من صحبت نکردم ولی جبرئیل مستقیم با ایشون اومد نزد ایشون باهشون صحبت کرد
در قران ثابت هست ودر مورد مادر موسی(ع) هم خوب این چه ربطی به دانستن علم غیب داره؟ شاید حالا این
درقران بهش اشاره نشده که الله متعال چجوری بهش گفته شاید هم جبرئل اومده نزدش خوب اینهم باز فرق میکنه
ولی من به صورت کلی در مورد الهام گفتم که الهام در حالت کلی اینگونه است که یک ظن غالب هست ودر مورد
امت هایی قبلی اون قضیه خیلی اشکارتر بود واضح تر بود ولی در امت ما اینگونه نیست ثابت نشده

ببینید ما اصلا کار به الهام و غیر آن نداریم، من که از روش آگاه شدن به غیب صحبت نمیکنم، بحث بر سر این بود که شما علم غیب را مختص انبیاء می دانستید و میگفتید امامان هم علم غیب ندارند، بنده دو نمونه از قرآن آوردم که غیر انبیاء هم علم غیب می دانستند، پس این که امامان بگویند ما علم غیب داریم در تعارض با قرآن نیست، چون قرآن هم علم غیب را برای غیر انبیاء جایز دانسته است.

مسلم;921191 نوشت:
ببینید ما اصلا کار به الهام و غیر آن نداریم، من که از روش آگاه شدن به غیب صحبت نمیکنم، بحث بر سر این بود که شما علم غیب را مختص انبیاء می دانستید و میگفتید امامان هم علم غیب ندارند، بنده دو نمونه از قرآن آوردم که غیر انبیاء هم علم غیب می دانستند، پس این که امامان بگویند ما علم غیب داریم در تعارض با قرآن نیست، چون قرآن هم علم غیب را برای غیر انبیاء جایز دانسته است.

خب درست ما گفتیم انبیا فقط در حالتی علم غیب میدوند که خدا بهشون گفته باشه و دلیل داشته باشیم براش
وگرنه نمیتونیم بگیم به صورت مطلق انبیا علم غیب دارند فقط در موارد خاصی الله متعال چیز هایی بهشون میگه
همین ولی غیر از انبیا بعد از پیا مبر صلی الله علیه و اله وسلم هیچ فرد دیگری غیب نمیدونه و هرکس ادعا بکنه که
علم غیب میدونم مخالف قران صحبت کرده هر کی میخواد باشه قران بالاتر هر انسانی هست چون کلام خداست
و کسی نمیتونه خلاف قران بگه علم غیب دارم بعد شما گفتید که دلیل اورید که دو تا غیرنبیای هم
علم غیب میدونست خوب این رو هم قبول میکنم اگه این رو غیب بدونیم از طریق الهام چیزی بهشون رسیده به مادر
موسی(ع)حالا ما نمیدونم جبرئیل بهش گفت یا فقط از طریق الهام بوده یا فرشته ای دیگه ای بهشون گفته
این مهم نیست مهم اینه که ما تابع قرانیم الله متعال فرموده که مادر موسی(ع) اینو دریافت کرده اینو فهمیده این
کار رو انجام داده خب قبول داریم و مریم که جبرئیل پیش اومده صحبت کرده باهش و بهش گفته در اینده پسرت
پیامبر میشه این هم قبول هست خب حالا اگر ما معتقد باشیم که سیدنا علی علم غیب داره خب شما یک ایه قران
بیار که مثل همون چیزی که برای میریم(ع) ثابت شده برای مادر موسی(ع) ثابت شده یک ایه قران باید داشته باشیم
که ثابت کنه حضرت علی هم غیب بلده غیب میدونسته پس با چه دلیلی میتونیم ثابت کنیم که غیب میدونستند؟
در حالی که ادعای علم غیب مخالف قران هم هست کسی بگه من علم غیب دارم از دین خارج میشه بله انبیا هم علم
نداشتند فقط گاهی به صورت جزئی و موردی الله متعال چیزهایی از غیب بهشون میگفت که به مردم بگن نه اینکه
برای خودشون حفظ بکنند من علم غیب دارم به کسی هم نمیدم مساله ی بود در مورد دین در مورد مریم هم مساله به
دین ربط داشت مادر موسی هم مساله به دین ربط داشت چون ایناها پیامبر می شودند خدا بهشون میگفت این کارها
رو انجام بدید یا به مریم گفت خارج از شهر که رفت جبرئیل پیشش اومد وگفت این فرزند شما پیامبر هست و اگر
مردم ازت سوال کردند مثال این بچه چطوری متولد شده اند با بچه صحبت کنید من روزه هستم اینا مساله ی بودند
که همگی به دین ربط داشتند و در مورد امامان مساله ی هست کسی ادعا میکنه علم غیب داشتند باید ثابت بکنه
نه کسی که رد میکنه قاعدتا شرعی هست که میگه (اونایی که ادعا میکنه بیاد دلیل بیاره اگه دلیل نداشت طرفی که
انکار میکنه قسم میخوره خوب من الان برات قسم میخورم به خداوند اسمان و زمین هیچ کسی روی این کره ی زمین
و زیر کره زمین و اونایی که فوت کردند غیب نمیدونستند مگر کسانی که خدا بهشون چیزهای جزئی یاد داده و در
امت محمد صلی الله علیه و اله و سلم هیچکسی هیچ بنی بشری علم غیب نمیدونسته و نخواهد دونست

نگار70;921550 نوشت:
دلیل اورید که دو تا غیرنبیای هم
علم غیب میدونست خوب این رو هم قبول میکنم


ببینید قرآن که (نعوذبالله) متناقض صحبت نمیکند، که یک جا بگوید علم غیب منحصر در انبیاء است، و یک جا بفرماید مریم و مادر موسی علم غیب می دانستند، پس طبق جمع این آیات فهمیده می شود که علم غیب برای غیر از انبیاء هم امکان دارد. بیش از این مطلب از قرآن برداشت نمیشود، پس نمیشود گفت که قرآن علم غیب را از غیر انبیاء نفی می کند، نهایت چیزی که میشود گفت این است که فقط امکان این امر از قرآن برداشت می شود، اما اثبات نمیشود و نیاز به دلیل وجود دارد که اهل بیت(ع) علم غیب داشته اند.

نگار70;921550 نوشت:
میتونیم بگیم به صورت مطلق انبیا علم غیب دارند فقط در موارد خاصی الله متعال چیز هایی بهشون میگه همین

بنده هم قبول دارم که قرآن کریم میفرماید انبیاء هرچقدر علم دارند همه از جانب خداست، یعنی خداوند ایشان را آگاه کرده، اما محدوده این علم از کجای قرآن به دست می آید؟ اگر خداوند بخواهد آنها را علمی عظیم ببخشد از کجای این آیه آن را نفی می کنید؟ قرآن فقط می فرماید ما ایشان را آگاه کرده ایم، اما نمیفرماید چقدر آگاهشان کرده ایم! پس شما از مجا می گویید که محدود است یا گسترده؟ این را هم باید از ادله دیگر برداشت کنیم.

نگار70;921550 نوشت:
در مورد امامان مساله ی هست کسی ادعا میکنه علم غیب داشتند باید ثابت بکنه
نه کسی که رد میکنه


بله کاملا درست می فرمایید اونی که ادعا می کند باید دلیل بیاورد، طبق آنچه که در دو نکته پیشین گذشت که علم غیب گسترده برای امامان منافات با قرآن نداشته و امکان دارد، دلیل بنده برای اثبات آن روایات فراوان است که شماره آن از دست خارج است. اگر قبول دارید چند نمونه از روایات فراوان در این بخش را بیاورم، و اگر روایات را به خاطر اینکه صحیح و باطل با هم آمیخته قبول ندارید یک سوال از شما دارم:

لطفا با توجه به اینکه روایات قابل اعتماد نیستند، برای بنده از قرآن دلیل بیاورید که نماز صبح دو رکعت است.

ممنونم

مسلم;921557 نوشت:

ببینید قرآن که (نعوذبالله) متناقض صحبت نمیکند، که یک جا بگوید علم غیب منحصر در انبیاء است، و یک جا بفرماید مریم و مادر موسی علم غیب می دانستند، پس طبق جمع این آیات فهمیده می شود که علم غیب برای غیر از انبیاء هم امکان دارد. بیش از این مطلب از قرآن برداشت نمیشود، پس نمیشود گفت که قرآن علم غیب را از غیر انبیاء نفی می کند، نهایت چیزی که میشود گفت این است که فقط امکان این امر از قرآن برداشت می شود، اما اثبات نمیشود و نیاز به دلیل وجود دارد که اهل بیت(ع) علم غیب داشته اند.

بنده هم قبول دارم که قرآن کریم میفرماید انبیاء هرچقدر علم دارند همه از جانب خداست، یعنی خداوند ایشان را آگاه کرده، اما محدوده این علم از کجای قرآن به دست می آید؟ اگر خداوند بخواهد آنها را علمی عظیم ببخشد از کجای این آیه آن را نفی می کنید؟ قرآن فقط می فرماید ما ایشان را آگاه کرده ایم، اما نمیفرماید چقدر آگاهشان کرده ایم! پس شما از مجا می گویید که محدود است یا گسترده؟ این را هم باید از ادله دیگر برداشت کنیم.


بله کاملا درست می فرمایید اونی که ادعا می کند باید دلیل بیاورد، طبق آنچه که در دو نکته پیشین گذشت که علم غیب گسترده برای امامان منافات با قرآن نداشته و امکان دارد، دلیل بنده برای اثبات آن روایات فراوان است که شماره آن از دست خارج است. اگر قبول دارید چند نمونه از روایات فراوان در این بخش را بیاورم، و اگر روایات را به خاطر اینکه صحیح و باطل با هم آمیخته قبول ندارید یک سوال از شما دارم:

لطفا با توجه به اینکه روایات قابل اعتماد نیستند، برای بنده از قرآن دلیل بیاورید که نماز صبح دو رکعت است.

ممنونم

ببنید قران متناقض نیست و الله متعال غیب خودش رو اگه قاعدته گذاشته به جز برای پیامبرانش
بر کسی اشکار نمیکنه و اون مواردی که در قران ثابت شده برای انبیا یا غیر انبیا موارد محدود هستند نه موارد
کلی و بصورت گسترده ای که شما می فرماید اگه مریم(ع) میدانستند پسرش عیسی(ع) پیامبر میشه ایا میدانست که من
امروز متولد میشم وبا شما صحبت میکنم این غیر ممکن هست اصلا غیر معقول هست چه نیازی به این هست که علم
غیبش رو به انسانها بده این خصوصیت خدا هست صفات خودش رو به هیچ بندی نمیده و اون علمی که میده مساله ی
جزئی در مورد تشریع هست ربطی به شریعت و دین داره نه چیزی دیگری به انبیا و اهل بیت هیچ ارتباطی نداره که
من امروز چه لباسی می پوشم چیکار میکنم چیکارمیخوام بکنم چیکار نمیکنم اصلا ربطی به دین و تشریع نداره که اونها
در موردش بدونند و به مردم خبر بدند و برفضل اگر میدونستند چرا به کسی نگفتند یعنی چه نیازی به اون داشتند حالا این
سوال ها بموند ولی اثبات شدنی نیست این قضیه در قران و الله متعال می فرماید شما به جز اندکی چیزی نمیدانید حالا این
شما متوجه اول شخصی که متوجه این شما میشود خود پیامبر هست وتمام انبیا و تمام انسا نها در این شما جای دارند که
چیزی اندکی از علم خداوند رو میدونیم همین قران علم خداست توقع داریم علم خودش رو به ما داده افرادی هستند که این
علم رو ندارند انبیا هم اصلا پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم همین علم قران رو داشت به همون فرمودهایی که گفته دیگه
غیر از اون مطلبی که در مورد غیبی ات باشه نمیدونسته و کسی هم نمیتونه اثبات کنه واما من میگم من نگفتم که روایت
رو قبول ندارم شرط روایات صحیح اینه که فرد مسلمان مومن متقی باشه اهل بدعت نباشه روایتی که میکنه در تایید
بدعته خودش نباشه وحافظه بسیار خوبی داشته باشه کسی نتونه اون رو متهم کنه که الفاظ رو قاطی بکنه یا فراموش بکنه
بیاد این حدیت رو از فرد مثل خودش تعریف بکنه روایت بکنه و اون فرد هم از فردی مثل خودش تا برسه به پیامبر صلی
الله علیه و اله و سلم و در این وسط هیچ انقطاعی وجود نداشته باشه این افراد همدیگر رو دیده باشند از همدیگر این چیز
رو شنیده باشند و مخالفت با اصول اساسی اسلام نداشته باشه این شرط حدیث صحیحه

با سلام مجدد

ببینید ما باید تابع دلیل باشیم، حتی تحلیل های خودمان را هم باید مبتنی بر دلیل کنیم، آنچه که به عنوان دلیل سخنتان از کلامتان برداشت کردم این موارد ذیل است که هیچ کدام نمی تواند دلیل متقنی به شمار رود:

نگار70;921701 نوشت:
اصلا غیر معقول هست چه نیازی به این هست که علم
غیبش رو به انسانها بده این خصوصیت خدا هست صفات خودش رو به هیچ بندی نمیده و اون علمی که میده مساله ی
جزئی در مورد تشریع هست ربطی به شریعت و دین داره نه چیزی دیگری به انبیا و اهل بیت هیچ ارتباطی نداره که
من امروز چه لباسی می پوشم چیکار میکنم چیکارمیخوام بکنم چیکار نمیکنم اصلا ربطی به دین و تشریع نداره که اونها
در موردش بدونند و به مردم خبر بدند


اینکه چه نیازی هست؟ خب دلیل بر رد نمیشود، یعنی شما می گویید من نیازی نمی بینم لذا نمی توانید بگویید وجود ندارد، دلیل شما دلیل بر رد نیست، بلکه اظهار این است که دلیلی برای اثبات نمی بینید
ممکن است نیازهایی باشد و شما متوجه آن نباشید، مثلا قرآن می فرماید پیامبران و امامان ناظر بر اعمال هستند و روز قیامت قرار است برآن شهادت بدهند:

«قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون»؛ بگو: «عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مى‏ بينند.(توبه:105)
«وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدا»؛ همان‏گونه شما را نيز، امت ميانه ‏اى قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم بر شما گواه است.‏(بقره:143)
طبق روایات منظور از مومنین و امت وسط در این آیه همه مردم نیستند، چون همه مردم که نه امت وسط هستند، و نه نمی توانند گواه باشند، چون اولا برخی اصلا عدالت ندارند، و برخی اصلا نمیتوانند از اعمال آگاه باشند، چون مثلا از نیت افراد که با خبر نیستند تا بر آن شهادت بدهند.(ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص320)
خب طبیعتا در صورتی کسی می تواند بر امری شهادت بدهد که آن را دیده باشد، نه اینکه شنیده باشد یا از طریق دیگری آگاه شده باشد، بنابراین پیامبر و ائمه(ع) نسبت به اعمال انسان ها علم و آگاهی دارند.

نگار70;921701 نوشت:
برفضل اگر میدونستند چرا به کسی نگفتند

اتفاقا در خیلی از موارد گفته اند.

نگار70;921701 نوشت:
این شرط حدیث صحیحه

بله این موضع شما موضع درستی هست، بنده هم از معتبرترین کتاب شیعه، دو روایتی که تمام راویانش ثقه هستند، آورده ام، البته روایتی که سندش صحیح و معتبر باشد خیلی زیاد است اما به خاطر رعایت خلاصه گویی بنده به دو نمونه اشاره می کنم، اولی ناظر به گستردگی علم، و دومی ناظر به اینکه ائمه(ع) هم دارای آن هستند:

روایت اول: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع قال:... اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ ثُمَّ قَالَ لَا يَحْجُبُ ذَلِكَ عَنْهُ. (الکافی، ج1، ص262)

ترجمه:خدا والاتر از آنست كه اطاعت از بنده‏ اى را واجب كند كه علم آسمان و زمينش را از او پنهان کرده است و باز فرمود: (نه) آن را از او پنهان نمی کند.

روایت دوم: أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سُوَيْدٍ الْقَلَّاءِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ ع فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ.(الکافی، ج1، ص256)

ترجمه:به راستى براى خدا عز و جل دو علم است: علمى كه جز حضرت او نداند، و علمى كه به فرشته‏ ها و رسولان آموخته باشد، آنچه را به فرشته‏ ها و رسولان عطا نموده، ما (نیز) آن را مى ‏دانيم.

[="Tahoma"][="Navy"]

نگار70;920968 نوشت:
من برادر نیستم
من علم غیب رو برای هیچ احدی قائل نیستم چه پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله وسلم چه عیسی (ع)
بلکه همون مقدار رو براشون قائل ایم که الله متعال در قران فرمود الله کسی رو بر غیب خودش اگاه نمیکنه
الا لمن ارتضى من رسول
مگر اینکه انچه که الله متعال خودش راضی هست برای یکی از پیامبران حالا پیامبر چه انسان باشه چه پیامبر ملائکه
باشه مثل جبرئیل قضیه همینه یعنی من دیگه از این سخنان فلسفی اینا ها هیچ چیزی عایدمون نمیشه اگر ما مسلمان و
تابع قران و سنتیم کافیه خدا روز قیامت همین رو از ما میخواد نه مطالب فلسفی رو از ما میخواد نه هیچی حتی تا
قرن سوم ایناها مسلمان ها اصلا چیزی از فلسفه نمیدونستند و نیازی هم بهش نداشتند و امروز هم ما نیازی بهش نداریم
این فلسفی یونانی فلسفه فلان و فلان اگه کسی بخواد از
فلسفه استفاده بکنه خوب اون قضیه اش جداست از مطلب عقلی و فلان

لا دین لمن لا عقل له
شما در معارف دخالت نفرمایید بروید دنبال همان چیزی که دوست دارید[/]

مسلم;921718 نوشت:
اینکه چه نیازی هست؟ خب دلیل بر رد نمیشود، یعنی شما می گویید من نیازی نمی بینم لذا نمی توانید بگویید وجود ندارد، دلیل شما دلیل بر رد نیست، بلکه اظهار این است که دلیلی برای اثبات نمی بینید
ممکن است نیازهایی باشد و شما متوجه آن نباشید، مثلا قرآن می فرماید پیامبران و امامان ناظر بر اعمال هستند و روز قیامت قرار است برآن شهادت بدهند:

«قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون»؛ بگو: «عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مى‏ بينند.(توبه:105)
«وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدا»؛ همان‏گونه شما را نيز، امت ميانه ‏اى قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم بر شما گواه است.‏(بقره:143)
طبق روایات منظور از مومنین و امت وسط در این آیه همه مردم نیستند، چون همه مردم که نه امت وسط هستند، و نه نمی توانند گواه باشند، چون اولا برخی اصلا عدالت ندارند، و برخی اصلا نمیتوانند از اعمال آگاه باشند، چون مثلا از نیت افراد که با خبر نیستند تا بر آن شهادت بدهند.(ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص320)
خب طبیعتا در صورتی کسی می تواند بر امری شهادت بدهد که آن را دیده باشد، نه اینکه شنیده باشد یا از طریق دیگری آگاه شده باشد، بنابراین پیامبر و ائمه(ع) نسبت به اعمال انسان ها علم و آگاهی دارند.


سلام
قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون
این ربطی به امام نداره حالا خدا می فرماید مومنین اعمال شما رو می بینند قبل از اینکه الله و پیامبر حالا شما
که میگید این مومنین ائمه هستند دلیلتون؟ چیه؟ الله گفته مومنین هستند شما چطور میگید ائمه هستند شما دارید یک چیزه
عمومی رو خاص می کنید در چند نفر دلیل میخواد در چه تعدادی از اونها وچرا معتقید که غیر از اونها عادل نیستند؟
خوب اینا همش دلیل میخواد ولی واقعیت اینه که این ایه در باره روز قیامته میگه شما اعمالتون رو انجام بدید در روز
قیامت الله متعال و پیامبر و مومنین همه اعمال شما رو می بینند الله متعال در ایات دیگه می فرماید که
يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَىٰ مِنْكُمْ خَافِيَةٌ
در ان روز شما عرضه میشید بر همه هیچ چیز پنهانی از شما نیست که پنهان بمونه اون پنهانی که شما داشته اید در دل
خودتون بود یا کار خلافی انجام دادید در تنهایی همه چی اشکار میشه برای همین است که باید مواظب باشید که اعمالتون
در روز قیامت عرضه میشه در اون روزی که ابروها میره خیلی از ابروها میره ربطی به این دنیا و تخصیص به ائمه
نیست اگه کسی میخواد تخصیص بکنه باید ایه ی بیاری که این رو تخصیص بکنه ایا وجود دارد همچنین ایه ای؟
بعد شما شاهد هستید بر امتها بله امت اسلام امت شاهدی هست تمام امت شاهد هستند در روز قیامت امت اسلام شاهد
هست بر صدق نبوت انبیای دیگه و این هم در روز قیامت هست ربطی به امروز نداره اگه شما معتقد هستید که امت هم
شاهد نیستند وگواهی گرفت نمیشن پس کلا باید دادگاها رو تعطیل کرد چون شاهدی وجود نداره شما فرمودید که اینها
نمیتواند شاهد باشند اگر میتواند شاهد باشن پس در روز قیامت هم شاهد هستند حالا من این رو این مثال رو فقط بخاطره
شما گفتم و گرنه من معتقدم نزدیک دو میلیارد مسلمون اکثرشون میتواند شاهد باشند چون اصل بر برائت انسانها ست و
این هم باز در مورد روز قیامته شما نمیتوانید این رو تخصیص بدید به ائمه اونم ائمه ی که شما میخواید یعنی در نظر
است بلکه تموم امت است با پیامبر شاهد میشن

نگار70;922074 نوشت:
ولی واقعیت اینه که این ایه در باره روز قیامته میگه شما اعمالتون رو انجام بدید در روز
قیامت الله متعال و پیامبر و مومنین همه اعمال شما رو می بینند


اولا: بنده در پست پیشین دو روایت صحیح السند از کتاب شریف کافی در خصوص علم ائمه(ع) نقل کردم، ظاهرا آنها را قبول فرموده اید، خب اگر در خصوص آنها ایرادی نداشته و روایات را قبول کرده اید، پس پذیرش این بحث خیلی دشوار نخواهد بود.

ثانیا: اگر این آیه مربوط به روز قیامت باشد که دیگر اختصاصی به مومنین نخواهد داشت، همه انسان ها در روز قیامت از رفتارهای مجرمین باخبر میشود، نه فقط مومنین! در روز قیامت همه رازها آشکار شده «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر» و مجرمین از صورت هایشان شناخته میشوند«يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُم‏» و انسان از پدر و مادر و برادر و همسر و فرزندان خویش هم فرار می کند! «يَوْمَ يَفِرُّ المَْرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صَحِبَتِهِ وَ بَنِيه‏»

ثالثا: باز هم روایات به عنوان مهمترین مفسر قرآن کریم، مقصود از مومنین را ائمه(ع) دانسته اند، روایات متعددی در این زمینه وجود دارد، می توانید به کتاب الکافی، ج1، ص190 الی 219 مراجعه کنید، بنده یک روایت صحیح السند را به عنوان نمونه ذکر می کنم، از امام صادق(ع) در مورد آیه شریفه «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ‏ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» سوال می شود:

«الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ‏ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ‏ قَالَ نَحْنُ الْأُمَّةُ الْوُسْطَى وَ نَحْنُ شُهَدَاءُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِه‏»؛ ما امت وسط هستیم، و ما شاهدان خداوند بر خلقش هستیم.(الکافی، ج1، ص190)

رابعا: درست است که قاضی در تشخیص عدالت شاهد به ظاهر او اکتفا می کند، اما این به خاطر این است که راهی برای شناخت عادلین از فاسقین برای او وجود ندارد، وگرنه اگر قاضی بداند این شاهد، شخص فاسقی است چطور؟ فراموش نکنید که انسان ها در قیامت قرار است نزد خداوندی که به تمام اعمال انسان ها آگاه است شهادت دهند، یعنی خداوندی که از خود انسان ها بهتر می داند چه کسی عادل است و چه کسی فاسق! او طبق ظواهر قضاوت نخواهد کرد. به همین خاطر است که امام صادق(ع) می فرماید: کسانی که شهادتشان در دنیا حتی برای مقداری خرما پذیرفته نمی‌شود چگونه می‌توانند از گواهان در قیامت باشند؟ (تفسیر العیاشی، ج1، ص63)

علاوه بر این، همان‌طور که اشاره شد طبق برخی آیات(بقره:225) ملاک حسابرسی و جزا در قیامت نیت قلبی انسان‌ها می‌باشد.(المیزان، ج1، ص316؛ الإلهیات، ج4، ص258) و راهی برای درک باطن اعمال و نیت عاملین برای همه امت اسلامی نیست.

نگار70;922074 نوشت:
سلام

با سلام و احترام

ما قبول داریم که به جز خداوند متعال، هیچ کسی به ذات خودش علم غیب ندارد و قطعا هر کدام از انبیاء و ائمه و حتی حضرت مریم(س) و مادر موسی(ع) از غیب مطلع شده اند به واسطه خداوند بوده است، یعنی خداوند آنها را مطلع کرده است.

سخن در این است که خداوند چقدر ایشان را آگاه کرده است؟ آیا امکان دارد آنها را از علم عظیمی مطلع کرده باشد؟ طبق قرآن کریم، گاهی خداوند حتی از خوردنی های مردم و آنچه در خانه شان ذخیره کرده بودند نیز انبیا را آگاه می کرده است:
«أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ»؛ از آنچه مى‏ خوريد، و در خانه‏ هاى خود ذخيره مى‏كنيد، به شما خبر مى‏ دهم‏.(آل عمران:49)
یا در آیه شریفه در خصوص پیامبر(ص)دیگری می فرماید:

« وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَليمُ الْخَبير»؛ هنگامى را كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود هنگامى كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت‏.(تحریم:3)

بنابراین ما نمی توانیم برای علم انبیاء و ائمه محدودیت یا گستردگی قائل شویم، مگر آنچه که خداوند برای آنها تعیین کرده که ما به آن دسترسی نداریم، یعنی نمی دانیم خداوند به هر کدام از آنها چقدر علم غیب داده، یعنی از آیات قرآن گستردگی یا عدم گستردگی علم ایشان برداشت نمیشود، بلکه فقط اصل علم غیب برداشت میشود.
بعد از اثبات اصل علم غیب برای انبیاء و فرستادگان به سراغ روایات می آییم تا محدوده این علم را کشف کنیم. روایاتی که در همه منابع آمده فوق حد شمارش است، اما من به خواست شما فقط از دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل می کنم:

«أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَامَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَذَكَرَ السَّاعَةَ وَذَكَرَ أَنَّ بَيْنَ يَدَيْهَا أُمُورًا عِظَامًا ثُمَّ قَالَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْأَلَ عَنْ شَيْءٍ فَلْيَسْأَلْ عَنْهُ فَوَاللَّهِ لَا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ إِلَّا أَخْبَرْتُكُمْ بِهِ مَا دُمْتُ فِي مَقَامِي هَذَا قَالَ أَنَسٌ فَأَكْثَرَ النَّاسُ الْبُكَاءَ وَأَكْثَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يَقُولَ سَلُونِي فَقَالَ أَنَسٌ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ أَيْنَ مَدْخَلِي يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ النَّارُ»(بخاری، ج21، ص487)
ترجمه: انس بن مالک نقل می­کند: پیامبر(ص) بر منبر رفته و قیامت را یادآوری نمودند، و ذکر کردند پیش از آن امور عظیمی اتفاق می افتد، سپس فرمود: هر کسی می خواهد از چیزی سوال کند، بپرسد، پس به خدا قسم چیزی از من نمی پرسید مگر آنکه مادامی که در جایگاهم بین شما هستم شما را از آن خبر می دهم، انس می گوید: پس گریه مردم شدت گرفت، و پیامبر(ص) می افزود که از من بپرسید. پس مردی ایستاد و گفت: جایگاه من کجاست ای رسول خدا؟ پیامبر(ص) فرمود: آتش جهنم».

«فَخَرَجَ ذَاتَ يَوْمٍ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَقَالَ سَلُونِي لَا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ إِلَّا بَيَّنْتُهُ لَكُمْ فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِكَ الْقَوْمُ أَرَمُّوا وَرَهِبُوا أَنْ يَكُونَ بَيْنَ يَدَيْ أَمْرٍ قَدْ حَضَرَ قَالَ أَنَسٌ فَجَعَلْتُ أَلْتَفِتُ يَمِينًا وَشِمَالًا فَإِذَا كُلُّ رَجُلٍ لَافٌّ رَأْسَهُ فِي ثَوْبِهِ يَبْكِي فَأَنْشَأَ رَجُلٌ مِنْ الْمَسْجِدِ كَانَ يُلَاحَى فَيُدْعَى لِغَيْرِ أَبِيهِ فَقَالَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ مَنْ أَبِي قَالَ أَبُوكَ حُذَافَةُ ثُمَّ أَنْشَأَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ رَضِينَا بِاللَّهِ رَبًّا وَبِالْإِسْلَامِ دِينًا وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولًا»(صحیح مسلم، ج12، ص49)
ترجمه: پس پیامبر(ص) روزی خارج شده و بر فراز منبر رفت و فرمود: از من بپرسید، چیزی از من نمیپرسید مگر آنکه (پاسخ) آن را برای شما بیان خواهم نمود. پس هنگامی که قوم سخن ایشان را شنیدند ساکت شده و ترسیدند که امری در پیش رو باشد، انس میگوید به چپ و راستم نگاه کردم ، در این هنگام همه سر به یر لباس کشیده بودند و گریه می کردند، پس مردی که در او مخاصمه شده بود و به غیر پدرش نسبت داده میشد پرسید: ای پیامبر خدا پدر من کیست؟ پیامبر(ص) فرمود: پدر تو حذافه است. سپس عمر گفت: به ربوبیت الله رضایت دادیم،و به اسلام به عنوان دین، و به محمد به عنوان رسول راضی شدیم.

«طَارِقِ بْنِ شِهَابٍ قَالَ سَمِعْتُ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَقُولُ قَامَ فِينَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَقَامًا فَأَخْبَرَنَا عَنْ بَدْءِ الْخَلْقِ حَتَّى دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ مَنَازِلَهُمْ وَأَهْلُ النَّارِ مَنَازِلَهُمْ»(صحیح بخاری، ج10، ص464)
ترجمه: طارق بن شهاب از عمر بن خطاب نقل می کند که: پیامبر(ص) در میان ما برخاست و به ما از اول خلقت تا زمانی که اهل بهشت و جهنم داخل در منازل شوند، خبر داد.

«أَبِي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ هَلْ تَرَوْنَ قِبْلَتِي هَا هُنَا فَوَاللَّهِ مَا يَخْفَى عَلَيَّ خُشُوعُكُمْ وَلَا رُكُوعُكُمْ إِنِّي لَأَرَاكُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِي»(صحیح بخاری، ج2، ص185)
ترجمه: ابو هریره از پیامبر(ص) نقل می کند که حضرت(ص) فرمودند: آیا (دیگران) پیش روی مرا می‌بینند؟ به خدا قسم پنهان نیست بر من خشوع و رکوع شما، من شما را از پشت سرم می‌بینم.

«رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِنَّ اللَّهَ زَوَى لِي الْأَرْضَ فَرَأَيْتُ مَشَارِقَهَا وَمَغَارِبَهَا»(صحیح مسلم، ج14، ص68)
ترجمه: پیامبر(ص) فرمودند: خداوند برای من زمین را کنار زد تا جایی که مشرق و مغرب آن را دیدم

«حُذَيْفَةَ قَالَ قَامَ فِينَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَقَامًا مَا تَرَكَ شَيْئًا يَكُونُ فِي مَقَامِهِ ذَلِكَ إِلَى قِيَامِ السَّاعَةِ إِلَّا حَدَّثَ بِهِ»(صحیح مسلم، ج14، ص72)
ترجمه: حذیفه بن یمان میگوید: پیامبر(ص) در میان ما ایستاد و ما را از هر آنچه تا قیامت واقع خواهد شد آگاه ساخت.

«أَبُو زَيْدٍ يَعْنِي عَمْرَو بْنَ أَخْطَبَ قَالَ: فَأَخْبَرَنَا بِمَا كَانَ وَبِمَا هُوَ كَائِنٌ فَأَعْلَمُنَا أَحْفَظُنَا»(صحیح مسلم، ج14، ص74)
عمرو بن اخطب میگوید: پس پیامبر(ص) به ما خبر داد از آنچه که واقع شده، و آنچه که واقع خواهد شد، عالم ترین ما کسی بود که بیشتر حفظ کرد.

مسلم;922672 نوشت:
با سلام و احترام

ما قبول داریم که به جز خداوند متعال، هیچ کسی به ذات خودش علم غیب ندارد و قطعا هر کدام از انبیاء و ائمه و حتی حضرت مریم(س) و مادر موسی(ع) از غیب مطلع شده اند به واسطه خداوند بوده است، یعنی خداوند آنها را مطلع کرده است.

سخن در این است که خداوند چقدر ایشان را آگاه کرده است؟ آیا امکان دارد آنها را از علم عظیمی مطلع کرده باشد؟ طبق قرآن کریم، گاهی خداوند حتی از خوردنی های مردم و آنچه در خانه شان ذخیره کرده بودند نیز انبیا را آگاه می کرده است:
«أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ»؛ از آنچه مى‏ خوريد، و در خانه‏ هاى خود ذخيره مى‏كنيد، به شما خبر مى‏ دهم‏.(آل عمران:49)
یا در آیه شریفه در خصوص پیامبر(ص)دیگری می فرماید:

« وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَليمُ الْخَبير»؛ هنگامى را كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود هنگامى كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت‏.(تحریم:3)

بنابراین ما نمی توانیم برای علم انبیاء و ائمه محدودیت یا گستردگی قائل شویم، مگر آنچه که خداوند برای آنها تعیین کرده که ما به آن دسترسی نداریم، یعنی نمی دانیم خداوند به هر کدام از آنها چقدر علم غیب داده، یعنی از آیات قرآن گستردگی یا عدم گستردگی علم ایشان برداشت نمیشود، بلکه فقط اصل علم غیب برداشت میشود.
بعد از اثبات اصل علم غیب برای انبیاء و فرستادگان به سراغ روایات می آییم تا محدوده این علم را کشف کنیم. روایاتی که در همه منابع آمده فوق حد شمارش است، اما من به خواست شما فقط از دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل می کنم:

«أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَامَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَذَكَرَ السَّاعَةَ وَذَكَرَ أَنَّ بَيْنَ يَدَيْهَا أُمُورًا عِظَامًا ثُمَّ قَالَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْأَلَ عَنْ شَيْءٍ فَلْيَسْأَلْ عَنْهُ فَوَاللَّهِ لَا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ إِلَّا أَخْبَرْتُكُمْ بِهِ مَا دُمْتُ فِي مَقَامِي هَذَا قَالَ أَنَسٌ فَأَكْثَرَ النَّاسُ الْبُكَاءَ وَأَكْثَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يَقُولَ سَلُونِي فَقَالَ أَنَسٌ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ أَيْنَ مَدْخَلِي يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ النَّارُ»(بخاری، ج21، ص487)
ترجمه: انس بن مالک نقل می­کند: پیامبر(ص) بر منبر رفته و قیامت را یادآوری نمودند، و ذکر کردند پیش از آن امور عظیمی اتفاق می افتد، سپس فرمود: هر کسی می خواهد از چیزی سوال کند، بپرسد، پس به خدا قسم چیزی از من نمی پرسید مگر آنکه مادامی که در جایگاهم بین شما هستم شما را از آن خبر می دهم، انس می گوید: پس گریه مردم شدت گرفت، و پیامبر(ص) می افزود که از من بپرسید. پس مردی ایستاد و گفت: جایگاه من کجاست ای رسول خدا؟ پیامبر(ص) فرمود: آتش جهنم».

«فَخَرَجَ ذَاتَ يَوْمٍ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَقَالَ سَلُونِي لَا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ إِلَّا بَيَّنْتُهُ لَكُمْ فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِكَ الْقَوْمُ أَرَمُّوا وَرَهِبُوا أَنْ يَكُونَ بَيْنَ يَدَيْ أَمْرٍ قَدْ حَضَرَ قَالَ أَنَسٌ فَجَعَلْتُ أَلْتَفِتُ يَمِينًا وَشِمَالًا فَإِذَا كُلُّ رَجُلٍ لَافٌّ رَأْسَهُ فِي ثَوْبِهِ يَبْكِي فَأَنْشَأَ رَجُلٌ مِنْ الْمَسْجِدِ كَانَ يُلَاحَى فَيُدْعَى لِغَيْرِ أَبِيهِ فَقَالَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ مَنْ أَبِي قَالَ أَبُوكَ حُذَافَةُ ثُمَّ أَنْشَأَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ رَضِينَا بِاللَّهِ رَبًّا وَبِالْإِسْلَامِ دِينًا وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولًا»(صحیح مسلم، ج12، ص49)
ترجمه: پس پیامبر(ص) روزی خارج شده و بر فراز منبر رفت و فرمود: از من بپرسید، چیزی از من نمیپرسید مگر آنکه (پاسخ) آن را برای شما بیان خواهم نمود. پس هنگامی که قوم سخن ایشان را شنیدند ساکت شده و ترسیدند که امری در پیش رو باشد، انس میگوید به چپ و راستم نگاه کردم ، در این هنگام همه سر به یر لباس کشیده بودند و گریه می کردند، پس مردی که در او مخاصمه شده بود و به غیر پدرش نسبت داده میشد پرسید: ای پیامبر خدا پدر من کیست؟ پیامبر(ص) فرمود: پدر تو حذافه است. سپس عمر گفت: به ربوبیت الله رضایت دادیم،و به اسلام به عنوان دین، و به محمد به عنوان رسول راضی شدیم.

«طَارِقِ بْنِ شِهَابٍ قَالَ سَمِعْتُ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَقُولُ قَامَ فِينَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَقَامًا فَأَخْبَرَنَا عَنْ بَدْءِ الْخَلْقِ حَتَّى دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ مَنَازِلَهُمْ وَأَهْلُ النَّارِ مَنَازِلَهُمْ»(صحیح بخاری، ج10، ص464)
ترجمه: طارق بن شهاب از عمر بن خطاب نقل می کند که: پیامبر(ص) در میان ما برخاست و به ما از اول خلقت تا زمانی که اهل بهشت و جهنم داخل در منازل شوند، خبر داد.

«أَبِي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ هَلْ تَرَوْنَ قِبْلَتِي هَا هُنَا فَوَاللَّهِ مَا يَخْفَى عَلَيَّ خُشُوعُكُمْ وَلَا رُكُوعُكُمْ إِنِّي لَأَرَاكُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِي»(صحیح بخاری، ج2، ص185)
ترجمه: ابو هریره از پیامبر(ص) نقل می کند که حضرت(ص) فرمودند: آیا (دیگران) پیش روی مرا می‌بینند؟ به خدا قسم پنهان نیست بر من خشوع و رکوع شما، من شما را از پشت سرم می‌بینم.

«رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِنَّ اللَّهَ زَوَى لِي الْأَرْضَ فَرَأَيْتُ مَشَارِقَهَا وَمَغَارِبَهَا»(صحیح مسلم، ج14، ص68)
ترجمه: پیامبر(ص) فرمودند: خداوند برای من زمین را کنار زد تا جایی که مشرق و مغرب آن را دیدم

«حُذَيْفَةَ قَالَ قَامَ فِينَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَقَامًا مَا تَرَكَ شَيْئًا يَكُونُ فِي مَقَامِهِ ذَلِكَ إِلَى قِيَامِ السَّاعَةِ إِلَّا حَدَّثَ بِهِ»(صحیح مسلم، ج14، ص72)
ترجمه: حذیفه بن یمان میگوید: پیامبر(ص) در میان ما ایستاد و ما را از هر آنچه تا قیامت واقع خواهد شد آگاه ساخت.

«أَبُو زَيْدٍ يَعْنِي عَمْرَو بْنَ أَخْطَبَ قَالَ: فَأَخْبَرَنَا بِمَا كَانَ وَبِمَا هُوَ كَائِنٌ فَأَعْلَمُنَا أَحْفَظُنَا»(صحیح مسلم، ج14، ص74)
عمرو بن اخطب میگوید: پس پیامبر(ص) به ما خبر داد از آنچه که واقع شده، و آنچه که واقع خواهد شد، عالم ترین ما کسی بود که بیشتر حفظ کرد.

سلام
این احادیثی که گذاشتید مال اهل سنت خوب همه ای اینها مورد قبول هست پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم
این چیزها رو گفته از روزی که خداوند متعال قلم رو خلاق کرد تا روزی که مسلمان میرن بهشت کافرا میره جهنم
خوب ما هم همه اینا رو میدونیم الان توی حدیث ها هستند و شما میتوانید ادعا کنید که تموم اهل سنت هم غیب میدونند؟
و اینکه علم غیبه ما نمیتونم در مورد پیامبر و امامان بگیم گستردگی داره یا محدود هست خیلی راحت میتونیم بگیم
اصلا اونا علم غیب ندارن امامایی که شما مثلا معتقد هستید که علم غیب دارند ما معتقدیم که اصلا هیچ به اندازه من
علم غیب دارند این از این مگر بگیم اونا حدیثی دیده باشن که قطعا دیدند و من ندیدم اونا اون حدیث رو هم میدونند
در اون حدیث اگه مطلب غیبی بحث شده اونا اون رو میدونند وگرنه غیر از چیزی در قران در اون حدیث اومده باشه
به اندازه سرسوزنی چیزی نمیدوند و خدا هم هرگز به اونها چیزی نگفته و در مورد پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هم
ایشون هم مطالبی میدونسته که الله متعال بهش گفته در همون ایه که
خوب وقتی که اون هم همسرش از پیامبر سوال میکنه کیه بهت گفته پیامبر می فرماید الله بهم گفته خوب
نمیگه من خودم میدونم چون الله علم غیب رو به من داده الان میدونم نه فقط الله متعال اون قضیه رو به پیامبر گفته
ولا غیر پس این دلیلی هم که اوردید اثبات نمیکنه که پیامبر علم غیب داره و میتونه تمام چیزها رو هر لحظه ای که
بخواد میدونه و میتونه بیان بکنه نه هزگز این گونه نیست اگر الله متعال بهش در لحظه چیزی رو نگفته باشه پیامبر
صلی الله علیه و اله و سلم هرگز نمیدونسته و اون علم غیبی که اون مساله غیبی که به پیامبر گفته شده توسط جبرئیل بود یا توسط خواب بود یا توسط الهامی بوده از طرف الله متعال ودر مورد مساله مخصوصی بوده
نه به طور عموم در مورد تمام ریز و درشت کائنات که این اصلا غیر معقول هست و قبل از اینکه مقعول یا غیر معقول رو بگم غیر شرعی هست مخالف صریح ایه قرانه شما تا حالا نتوانسید در مورد اون ایه ی قران یه توجیه قانعه کننده ی بیارید

با سلام و احترام

نگار70;922917 نوشت:
این دلیلی هم که اوردید اثبات نمیکنه که پیامبر علم غیب داره و میتونه تمام چیزها رو هر لحظه ای که
بخواد میدونه


ببینید باز تکرار می کنم ما هم معتقد هستیم پیامبر(ص) هر چه می دانسته از جانب خداوند بوده، اما به گستردگی علوم غیبی ایشان که در روایات آمده توجه نفرمودید، روایات می گویند خداوند متعال علم عظیمی را در اختیار پیامبرش قرار داده بوده است، خواهش می کنم به عناصر کلیدی این روایات توجه بفرمایید:

مسلم;922672 نوشت:
فَوَاللَّهِ لَا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ إِلَّا أَخْبَرْتُكُمْ بِهِ

مسلم;922672 نوشت:
لَا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ إِلَّا بَيَّنْتُهُ لَكُمْ

مسلم;922672 نوشت:
فَأَخْبَرَنَا عَنْ بَدْءِ الْخَلْقِ حَتَّى دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ مَنَازِلَهُمْ وَأَهْلُ النَّارِ مَنَازِلَهُمْ

مسلم;922672 نوشت:
مَا تَرَكَ شَيْئًا يَكُونُ فِي مَقَامِهِ ذَلِكَ إِلَى قِيَامِ السَّاعَةِ إِلَّا حَدَّثَ بِهِ

مسلم;922672 نوشت:
فَأَخْبَرَنَا بِمَا كَانَ وَبِمَا هُوَ كَائِنٌ

شما به مدلول این بخش ها توجه بفرمایید قطعا اینها نشان از علم عظیمی برای پیامبر(ص) دارد، وقتی پیامبر(ص) می فرماید هر سوالی دارید از گذشته و آینده تا قیامت از من بپرسید یعنی چه؟ خب سوالانی که از ایشان شده هم سوالات جزئی بوده و پیامبر(ص) جواب داده، مثلا اون آقا بلند شده گفته پدر من کیست؟ این سوال آیا یک سوال از مسائل کلی تا قیامت است؟ یعنی علم پیامبر(ص) به آباء و اجداد انسان ها تا قیامت یک علم کلی به حوادث است؟

نگار70;922917 نوشت:
اون علم غیبی که اون مساله غیبی که به پیامبر گفته شده توسط جبرئیل بود یا توسط خواب بود یا توسط الهامی بوده از طرف الله متعال ودر مورد مساله مخصوصی بوده


عیبی ندارد، چه از طریق الهام باشد، چه از طریق جبرئیل باشد، چه خواب باشد تمام اینها مصداق علم غیب است، من قبلا هم عرض کرده ام که علم غیب یعنی علمی که از طریق اسباب عادی به دست نیاید، نگفتم که مستقیما خداوند به کسی بگوید. هر مسیر غیر عادی علم غیب است، چه خوب و چه الهام و...

اما در مورد علم ائمه(ع)، وقتی که ما علم غیب را در غیر انبیاء هم جایز دانستیم همان طور که در خصوص حضرت مریم(س) . مادر موسی(ع) اتفاق افتاده، در خصوص ائمه هم امکان آن وجود دارد و این با قرآن در تعارض نیست.

ثانیا ما پیش از اثبات علم غیب، امامت ایشان را اثبات می کنیم، یعنی وقتی از طریق احادیث غدیر و ثقلین و آیه ولایت و مانند آن عصمت و امامت ایشان اثبات شد، سخنان ایشان هم در خصوص علم غیب پذیرفته میشود، و روایات صحیح السندی در منابع شیعه در این باره آمده که وارد نمی شوم.

اما در منابع اهل سنت به یک روایت اشاره می کنم:

از پیامبر(ص) نقل شده که فرمودند: «من أراد أنْ ينظر إلى آدم في علمه، وإلى نوح في فهمه، وإلى يحيى بن زكريّا في زهده، وإلى موسى بن عمران في بطشه، فلينظر إلى علي بن أبي طالب‏»
هر کس می خواهد به آدم در علمش، و به نوح در فهمش، و به یحیی بن زکریا در زهدش، و به موسی بن عمران در اقتدار و نیرومندی اش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب(ع) بنگرد.
این روایت در منابع متعدد اهل سنت آمده و از سند درستی برخوردار است،این روایت ار از 38 تن از راویان و مولفین مشهور اهل سنت نقل شده است، برای مطالعه بیشتر این روایت می توانید به کتاب نفحات الازهار، ج19، ص24 ، یا عبقات الانوار، ج16، از ص2 مراجعه بفرمایید.

خی می بینید که همان علمی که به انبیاء عنایت شده است و خداوند فرمود: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» به علی بن ابیطالب هم داده شده است.

نگار70;919009 نوشت:

سلام
چرا خدا به پیامبر میگه اگه علم غیبی داشتی می توانستی خوب هایی یا خیرها زیادی رو برای خودت جم کنی ؟
یعنی پیامبر علم غیب نداشته؟

توجه: پستهای ابتدایی این موضوع از این تاپیک جدا شده است:

[h=2]انتخاب ابوبکر و عصمت پیامبر[/h]

با سلام
1
قدر متیقن علم غیب نزد شیعه اعلمیت در احکام شریعت و دین است.
2
برخی از متاخرین می‌گویند علم امام بستگی به خواست امام دارد.
هر زمان از خدا علمی بخواهند خداوند به ایشان اعطا میکند مثل استجابت دعا
3
برخی میان غیبه و غیب السموات... تفاوت گذاشتند
4
نکته مهم دیگر تفاوت علم به آینده با علم به زمان حاضر است.
ظاهرا علم غیب مربوط به حوادث آینده است...
لذا آگاهی از حوادثی که اتفاق افتاده خارج از علم غیب است.
5
علوم غیبی که مربوط به آینده است میتواند از طریق پیامبر به پیشوایان بعدی برسد کما اینکه روایت داریم...

مثلا پیروزی روم بر لشکر فارس علم غیبی بود که از طریق پیامبر به اطلاع همه رسید

مسلم;922974 نوشت:
با سلام و احترام


ببینید باز تکرار می کنم ما هم معتقد هستیم پیامبر(ص) هر چه می دانسته از جانب خداوند بوده، اما به گستردگی علوم غیبی ایشان که در روایات آمده توجه نفرمودید، روایات می گویند خداوند متعال علم عظیمی را در اختیار پیامبرش قرار داده بوده است، خواهش می کنم به عناصر کلیدی این روایات توجه بفرمایید:

شما به مدلول این بخش ها توجه بفرمایید قطعا اینها نشان از علم عظیمی برای پیامبر(ص) دارد، وقتی پیامبر(ص) می فرماید هر سوالی دارید از گذشته و آینده تا قیامت از من بپرسید یعنی چه؟ خب سوالانی که از ایشان شده هم سوالات جزئی بوده و پیامبر(ص) جواب داده، مثلا اون آقا بلند شده گفته پدر من کیست؟ این سوال آیا یک سوال از مسائل کلی تا قیامت است؟ یعنی علم پیامبر(ص) به آباء و اجداد انسان ها تا قیامت یک علم کلی به حوادث است؟


عیبی ندارد، چه از طریق الهام باشد، چه از طریق جبرئیل باشد، چه خواب باشد تمام اینها مصداق علم غیب است، من قبلا هم عرض کرده ام که علم غیب یعنی علمی که از طریق اسباب عادی به دست نیاید، نگفتم که مستقیما خداوند به کسی بگوید. هر مسیر غیر عادی علم غیب است، چه خوب و چه الهام و...

اما در مورد علم ائمه(ع)، وقتی که ما علم غیب را در غیر انبیاء هم جایز دانستیم همان طور که در خصوص حضرت مریم(س) . مادر موسی(ع) اتفاق افتاده، در خصوص ائمه هم امکان آن وجود دارد و این با قرآن در تعارض نیست.

ثانیا ما پیش از اثبات علم غیب، امامت ایشان را اثبات می کنیم، یعنی وقتی از طریق احادیث غدیر و ثقلین و آیه ولایت و مانند آن عصمت و امامت ایشان اثبات شد، سخنان ایشان هم در خصوص علم غیب پذیرفته میشود، و روایات صحیح السندی در منابع شیعه در این باره آمده که وارد نمی شوم.

اما در منابع اهل سنت به یک روایت اشاره می کنم:

از پیامبر(ص) نقل شده که فرمودند: «من أراد أنْ ينظر إلى آدم في علمه، وإلى نوح في فهمه، وإلى يحيى بن زكريّا في زهده، وإلى موسى بن عمران في بطشه، فلينظر إلى علي بن أبي طالب‏»
هر کس می خواهد به آدم در علمش، و به نوح در فهمش، و به یحیی بن زکریا در زهدش، و به موسی بن عمران در اقتدار و نیرومندی اش نگاه کند پس به علی بن ابیطالب(ع) بنگرد.
این روایت در منابع متعدد اهل سنت آمده و از سند درستی برخوردار است،این روایت ار از 38 تن از راویان و مولفین مشهور اهل سنت نقل شده است، برای مطالعه بیشتر این روایت می توانید به کتاب نفحات الازهار، ج19، ص24 ، یا عبقات الانوار، ج16، از ص2 مراجعه بفرمایید.

خی می بینید که همان علمی که به انبیاء عنایت شده است و خداوند فرمود: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» به علی بن ابیطالب هم داده شده است.

این دو روایت باطله

نگار70;923095 نوشت:
این دو روایت باطله

دو سوال، خواهش می کنم به هر دو پاسخ بدهید:

اول: روایات علم غیب پیامبر(ص) در صحیح بخاری و صحیح مسلم را چکار می کنید؟ علم غیب گسترده برای پیامبر(ص) را می پذیرید؟

دوم: روایت تشبیه علی(ع) به انبیاء چرا باطل است؟ شما قبلا فرمودید باید راویانش بررسی شوند، خب الان عیب این روایت چیست؟ بالاخره باید برای باطل بودن روایات ایرادی به سند آنها وارد باشد، از پیش خودمان که نمیتوانیم روایات را بررسی کنیم.

سلام
ورود من به این بحث ریشه از مباحث
درون دینی ندارد
بلکه از سر کنجکاوی است که «علم غیب» مربوط به چه موضوعاتی است

مسلم;922974 نوشت:
علم غیب یعنی علمی که از طریق اسباب عادی به دست نیاید، نگفتم که مستقیما خداوند به کسی بگوید. هر مسیر غیر عادی علم غیب است، چه خوب و چه الهام و...

کار به منابع علم غیب ندارم بلکه بیشتر به موضوعات آن علاقه مند هستم به خصوص آن ادعا ها که میگویند علم غیب اخبار دقیق از آینده دارد
و طاها;923055 نوشت:
مثلا پیروزی روم بر لشکر فارس علم غیبی بود که از طریق پیامبر به اطلاع همه رسید

و طاها;923052 نوشت:
4
نکته مهم دیگر تفاوت علم به آینده با علم به زمان حاضر است.
ظاهرا علم غیب مربوط به حوادث آینده است...
لذا آگاهی از حوادثی که اتفاق افتاده خارج از علم غیب است.
5
علوم غیبی که مربوط به آینده است میتواند از طریق پیامبر به پیشوایان بعدی برسد کما اینکه روایت داریم..

چنانچه ادعا شود علم غیب حاوی اخبار دقیق از آینده هست لطفا به قید «اخبار دقیق» از آینده دقت فرمایید
از نظر من تنها برداشت منطقی از پذیرفتن علم غیب این هست که در جهان و رفتار و کردار ما جبر جاری هست جز این میتوان برداشت دیگری داشت؟
آن موقع با پذیرفتن وجود علم غیب فلسفه وجود دین زیر سؤال میرود زیرا دین آمده که با تعالیم خود رفتار انسانها را از سر اختیار اصلاح کند و سرنوشت بهتری برای آنها رقم بزند ولی با پذیرش علم غیب ... ایران هیچ چاره ای در انتخاب رفتارهایش ندارد جز آن رفتارها که منجر به شکست از روم بشود
یا اینکه حوادث دنیا باید قطعا طوری پیش برود که فاجعه کربلا پیش بیاید پس جای هیچ اختیاری برای انسانها نمی ماند که عده کثیری در کربلا جزو اشقیا باشتد و عده قلیلی جزو یاران امام حسین و به همین ترتیب برداشت ها از «علم غیب» ادامه دارد.
امیدوارم مختصر و مفید نقد خود را بر علم غیب مطرح کرده باشم تا بگویم اگر در جهان بینی ما «اختیار» ولو به قدر محدود وجود داشته باشد نمیتوانیم به عقاید یا مکاتبی که در خود پذیرشی از علم غیب یا علم به آینده داشته باشد باور داشته باشیم
توضیح آخر اینکه:اگر چه پیشگویی و یا پیشبینی از نشانهای هوشمندی و داشتن علم و تمدن بر مبنای تجزیه و تحلیل اطلاعات هست و برای من پذیرفته هست ولی این امر ربطی به علم غیب آنطور که در مباحث درون دینی مطرح میشود ندارد.
موفق باشید

موضوع قفل شده است