جمع بندی فرق عینیت در وجود با عینیت در ماهیت

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فرق عینیت در وجود با عینیت در ماهیت

با عرض سلام و تشکر فراوان – لطفا در صورت امکان فرق عینیت در وجود با عینیت در ماهیت را لطف نموده بیان بفرمایید- پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگذارم.


با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صادق

armm1388;919843 نوشت:
با عرض سلام و تشکر فراوان – لطفا در صورت امکان فرق عینیت در وجود با عینیت در ماهیت را لطف نموده بیان بفرمایید- پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگذارم.

با سلام و تشکر سوال زیبای فلسفی تان .
گرچه این بحثی دامن گستر است ولی برای درک مسله کمی با تفصیل بابد گفت :
مـسـئـلـه اصـالت وجود واعتباریت ماهیت, یکی از مهم ترین مباحث فـلـسـفه اسلامی است. گرچه می توان ریشه های این بحث را در آثار فـیـلـسوفانی چون فارابی, ابن سینا, بهمنیار ومیرداماد واز طرف دیـگـر نوشته های شیخ اشراق وسایر پیروان مکتب اشراق یافت, اما طـرح ایـن مسئله به عنوان یکی از پایه ها و مبانی فلسفه اسلامی, از ابـتـکارات و افتخارات صدرالمتالهین است. وی نخستین فیلسوفی بـود که به طورگسترده وهمه جانبه به طرح این موضوع پرداخت و آن را مبنایی برای حل بسیاری از مسأل حکمت متعالیه قرار دارد. از ایـن رو اسـت که به حق می توان گفت که این مسئله مهم ترین مبحث حکمت متعالیه است.
امـا بـه راسـتـی منظورملاصدرا از (اصالت وجود واعتباریت ماهیت) دقـیـقـا چـیست؟ آیا ماهیت را امری عدمی و منتزع از حد وجود می دانـد؟ آیـا آن را صرفا ساخته و پرداخته ذهن آدمی و انعکاس ذهن وجـود تـلقی می کند؟ و آیا از نظر ملاصدرا, ماهیت سایه ذهن وجود اسـت؟ یـا این که وی ماهیت را همچون وجود,امری عینی و واقعی می داند؟

حـقـیـقـت این است که علی رغم اهمیت وجایگاه بلند این نظریه در حـکـمـت متعالیه, از زمان حاج ملاهادی سبزواری (ره) به بعد, کجی هـا و انـحرافاتی در تفسیر دیدگاه ملاصدرا دیده می شود و به نظر مـا منظور واقعی آن فیلسوف بزرگ به درستی فهم نشده است. اما با تـوجـه به این که هر تفسیری از این دیدگاه داشته باشیم, بسیاری دیـگـر ازمـبـاحـث فلسفی را تحت الشعاع قرار می دهد, از این رو داشـتـن تصویری روشن و فهمی درست و قابل دفاع از آن, بسیار مهم و حیاتی است. به همین دلیل, سعی ما در این نوشتار بر آن است تا ضـمن نقد و بررسی اجمالی تفاسیر رایج از نظریه ملاصدرا, به بیان تفسیری مقبول و معقول ازاین نظریه بپردازیم.
درباره تبیین این نظریه, دست کم سه تفسیر از کلام بزرگان فلسفه, قـابـل اسـتـخراج است. این تفاسیر علی رغم اختلاف ها وتفاوت های آشـکـاری کـه بـا هم دارند, دارای نقاط مشترک و مورد وفاقی نیز هـسـتـنـد کـه مـی تـوان آن ها را به عنوان پیش فرض ها یا اصول مـوضـوعـه یا مقدمات این مبحث تلقی کرد. ازاین رو, بسیار مناسب اسـت کـه پـیـش از پـرداختن به اصل مسئله, نخست به طوراجمال به بیان امورمشترک و مورد وفاق آن ها بپردازیم:
● مقدمات بحث اصالت وجود و اعتباریت ماهیت
۱) پذیرش اصل واقعیت
پـیـداسـت کـه تـا ایـن مـقدمه مورد پذیرش قرار نگیرد, بحثی بر سـرامـراصـیل هم در نگیرد. از این رو, سوفسطأیان با انکار اصل واقعیت, در واقع معتقدند که نه وجود اصیل است ونه ماهیت.
۲) انتزاع مفهوم هستی و چیستی از هر واقعیتی
از هـر واقـعـیـتـی دست کم دو مفهوم انتزاع می شود: مفهوم هستی (وجـود) وچیستی (ماهیت). یعنی ذهن آدمی هر واقعیت ـ حداقل ممکن ـ خارجی را به دو مفهوم وجود وماهیت تحلیل می کند.
۳) اختلاف مفهوم هستی وچیستی در نحوه حکایت از واقعیت
مـفـهوم وجود ازجنبه مشترک واقعیات حکایت می کند ومفهوم ماهیت, از جنبه های اختصاصی و مابه الامتیاز واقعیات۱
۴) تباین مفهوم هستی وچیستی
مفهوم وجود وماهیت متغایر و متباین اند و به تعبیر مشهور, وجود زاید برماهیت است یعنی مفهوما غیر هم هستند.
۵) کاشفیت هر مفهومی محدود است.
مفهوم وجود صرفا از واقعیت شیء (=هستی آن) حکایت می کند و هرگز نـسـبـت به نحوه بودن و نحوه واقعیت داشتن آن دلالتی ندارد. ولی مـاهیت تنها برنحوه وجود شیء (=چیستی آن) دلالت می کند و از اصل وجود آن حکایتی ندارد.
۶) اعتباریت ماهیت از دیدگاه معرفت شناسانه
از نـظـر مـعـرفت شناسی, به اتفاق همگان, وجود اصیل است وماهیت اعـتـبـاری; یـعـنی مفهوم وجود حاکی از واقعیت است, ولی مفاهیم مـاهـوی چـنـیـن حـکایتی ندارند. حتی قألان به اصالت ماهیت نیز مـعـترف اند که اگر بخواهیم از واقعیت داشتن ماهیت حکایت کنیم, بـاید از مفهوم وجود مدد بگیریم. به اعتقاد آنان, اگر چه مفهوم وجـود خـود, واقعیتی ندارد ولی کار حکایت از عینیت داشتن ماهیت را هـمـو انـجام می دهد. بنابراین مسئله اصالت وجود و اعتباریت مـاهـیـت, مـسـئـله ای شناخت شناسانه نیست تا در آن ازمفاهیم و چـگـونگی حکایت گری آنها بحث کنیم, بلکه مسئله ای هستی شناسانه اسـت که مربوط به واقعیات خارجی می شود در این باره بحث می کند که واقعیت عینی, محکی کدام یک از دو مفهوم وجود و ماهیت است.
۷) معنای اصالت واعتباریت
اصـالـت بـه مـعنای (عینیت داشتن)۲, (منشا آثار بودن)۳, (بذاته مـوجود بودن)۴, (متن واقعیت را تشکیل دادن)۵ و (اصل در موجودیت وتـحقق بودن)۶ است. وقتی گفته می شود: وجود اصیل است, مقصود آن اسـت کـه مـفـهـوم وجـود مصداق واقعی دارد, و واقع خارجی مصداق حـقـیـقی (وجود) است. اصیل چیزی است که اسناد (موجودیت و عینیت خارجی داشتن) به آن اسنادی حقیقی باشد.
اعـتـبـاریت یعنی این که اسناد موجودیت وتحقق به یک چیز, اسناد مـجـازی باشد. شیء اعتباری شیئی است که واقعا وجود ندارد و اگر می گوییم که آن شیء موجود است, سخنی مجازی گفته و مجاز عقلی به کـار بـرده ایـم. بـنـابراین چنین چیزی حقیقتا درعالم (اعتبار) مـوجـود اسـت نه در عالم حقایق. وعالم اعتبار یعنی جایی که ذهن می تواند فرض کند بر آن واقعیتی داشته باشد.
۸) وحدت مصداقی مفهوم وجود و ماهیت
مـفـهوم وجود و ماهیت, هر دو از یک مصداق عینی انتزاع می شوند.
چـنـین نیست که شیء خارجی مرکب از دو چیز باشد که از یک بخش آن مفهوم وجود انتزاع شود و از قسمت دیگرش مفهوم ماهیت. دلیل وحدت مـصـداقـی ایـن دو آن است که بریکدیگر حمل می شوند و درستی این حـمـل بـه خـاطـر آن است که هر دو یک مصداق دارند, والا حمل یکی بـردیـگـری مـمـکـن نبود. از این نکته فهمیده می شود که هیچ یک ازتـفـاسـیـر اصـالت وجود به معنای این قول (منسوب به شیخ احمد احـسـایی)۷ نیست که ما در خارج واقعیت عینی داریم: یکی وجود که مـنـشـا خیرات است ودیگری ماهیت که مبدا شرور است, وچون هم خیر امـری اسـت واقعی وهم شر, پس خود وجود وماهیت نیز دو امر متحقق درخارجند!۸
● تفسیر نخست: ماهیت به عنوان حد وجود
بـرخـی از پـیروان حکمت متعالیه معتقدند که معنای اصالت وجود و اعـتـبـاریت ماهیت آن است که متن واقع را وجود پرکرده است و آن چـه در خـارج بـه عـنوان امری ثبوتی و وجودی تلقی می شود, وجود اسـت ومـاهیت درحقیقت چیزی جز حد عدمی وجودات عینی نیست, و لذا اسناد موجودیت و واقعیت به وجود, اسنادی است حقیقی و(الی ما هو لـه); ولـی اسـنـاد آن به ماهیت, اسنادی مجازی و(الی غیر ما هو لـه) اسـت. در واقـع مـفـهوم ماهیت از (حد) وجود انتزاع می شود ولـذا, مـاهـیـت, وجودی انتزاعی دارد. یعنی منشا انتزاع آن, که وجـودهای محدود است, وجود دارد اما خودش حقیقتا معدوم است. اما چـون وجـود, موجود است و ماهیت نیز حد آن است, عقلا حکم وجود را به حد آن هم داده و مجازا می گویند: (انسان (ماهیت) موجود است) وگـرنه, تحقق ماهیات, تحقق سرابی است۹ که فقط به نظر می آید که مـوجـود است, ولی در واقع, فریبی بیش نیست. و هم از این رو است که آن را (نمود) خوانده اند۱۰.
بـه هـر حـال, صـاحبان این دیدگاه,ماهیت را (حد وجود) تعریف می کنند۱۱ ومفهوم آن را منتزع از حد وجود محدود می دانند۱۲.
● تفسیر دوم: ماهیت به عنوان خیال حد وجود
رخـی دیـگـر از بـزرگان فلسفه معتقدند که ماهیت حتی حد وجود هم نـیـست. ماهیت اصلا در خارج هیچ ندارد; حتی به آن معنا که عمی و جـهـل در خـارج موجودند, وجود ندارد. آن چه درعالم واقعیت هست, وجـود اسـت و وجـود. لیکن ذهن ما (دستگاه ادراکات حصولی ما) به گـونـه ای است که وقتی باوجودهای محدود روبه رو می شود, متناسب حـدود هـر یـک از آن هـا, مـاهیتی در اونقش می بندد; یعنی واقع خـارجی محدود, نوعی تاثیر در ظرف علم حصولی ما دارد که اثر آن, مـاهـیـت اسـت۱۳; به عبارت دیگرماهیات تنها اعتباراتی هستند که سـاخـته و پرداخته ذهن ما است. این تفسیر, با بیان های متفاوتی ارأـه شده است. بعضی از بزرگان چنین بیان۱۴ کرده اند که ماهیت عبارت است از اعتباری که ما میان وجود ذهنی و خارجی بر قرار می کـنـیم. هنگامی که از طریق وجود ذهنی, وجود خارجی را مورد لحاظ قـرار مـی دهـیـم, معلوم خود را ماهیت می نامیم; یعنی برای این مـعـلـوم, صرف نظر از وجود ذهنی و وجود خارجی, تقرری اعتبار می کـنـیم که تا این اعتبار محقق نگردد, ماهیت در کار نخواهد بود.
بـه عبارت دیگر, ماهیت نه آن امر موجود در ذهن (وجود ذهنی) است و نه آن امر موجود در خارج (وجودخارجی), بلکه صرفا دارای تح بـ قـق اعـتباری است. ازاین رو, موطن آن , ذهن است که ظرف علوم حـصـولـی اسـت. و اگـر این علوم حصولی و موطن آن ها (ذهن) وجود نـداشت, از ماهیات نیز خبری نبود۱۵. و چیزی هم که تابع ذهن است الـبـته نمی تواند اصیل باشد۱۶. پس ماهیت چیزی جز قالبی مفهومی و تهی نیست۱۷.
بـرخـی دیگر از بزرگان فرموده اند که ماهیت به هیچ وجه, واقعیت خـارجـی نـدارد, بـلکه ظل و سایه وجود است۱۸. البته ظل ذهنی آن اسـت نـه ظـل خـارجـی و در خارج چیزی جز وجود, خارجی نیست. لذا ماهیات را ظهورات وجود در نزد اذهان می دانند.
کـوتـاه سخن آن که, بنابراین تفسیر از اصالت وجود, با بیان های مـتـفاوتی که دارد, ماهیت, حتی عدم مضاف هم نیست و هیچ گونه ما بـه ازأـی نـدارد. و در خـارج نـه به صورت محتوای خارج (وجود) مـوجود است و نه به صورت حد آن (ماهیات) بلکه صرفا اثری است که خـارج بـر ذهـن مـا مـی نهد. لذا ارتباط ماهیت با خارج از قبیل ارتـباط اثر با موثر است. ازاین رو, طبق این تفسیر می توان گفت کـه اگـر ذهنی نبود, ماهیتی هم در کار نبود, در حالی که بر طبق تفسیر اول, نمی توان چنین سخنی گفت.
▪ راز لغزش صاحبان این دو تفسیر
بـه نظرما این دوتفسیر ازاصالت وجود و اعتباریت ماهیت, نه تنها ربـطی به نظریه ملاصدرا ندارند, بلکه اصولا تفاسیری نادرست و غیر قـابـل قبول هستند. برای بیان نادرستی این دو تفسیر بااین سوال آغـازمـی کنیم که چه امری قألان این دو قول را وا داشته است که بـاوجـود اعـتقاد به اصالت برای وجود, دست ازعینیت داشتن ماهیت موجود بشویند, وعینیت وجود وماهیت را با هم, برنتابند؟
به نظر می رسد سر مطلب در این است که اینان در مقدمات این بحث, مـقـدمـه ای را مسلم فرض کرده اند و اگر چه نامی از آن به میان نـیـاورده انـد, ولی ارتکازا به آن معتقد بوده و به مقتضای آن, بـه چـنـیـن دیدگاهی رسیده اند. آن مقدمه ناگفته و نانوشته این اسـت که واقع خارجی بسیط, مصداق واقعی بیش از یک مفهوم نیست. و وقـتـی دو یـا چند مفهوم با یکدیگرمغایر باشند, نمی توان مصداق آن مـفـهـوم ها را شیء واحدی دانست. به بیان دیگر, تعدد مفاهیم نـشـانه تعدد مصادیق است. و چون در خارج, در هر مورد, یک مصداق بیشتر در کار نیست, به ناچار شیء خارجی مصداق بالذات یکی ازاین دو مفهوم و مصداق بالعرض دیگری است! امـا بـه نـظر می رسد که این مقدمه, نه خود, بین است ونه بر آن اسـتـدلالـی اقـامـه شده. بلکه بر خلاف آن نیز تصریح کرده اند۱۹.
افـزون بـر ایـن می توان نمونه هایی ذکرکرد که در آن ها مفاهیم مـتباین دارای مصداق واحد بوده واز حقیقت واحدی انتزاع شده اند و آن مـصـداق یگانه نیز مصداق حقیقی همه آن مفاهیم باشد. مسئله ذات وصـفـات خـدای مـتـعال, مسئله علم حضوری نفس به خود ومسئله تـسـاوق مفاهیم وجودی از این موارد است که توضیح بیشتر آنها را در بیان نظریه مختار خواهیم آورد.
حـاصـل آن کـه مفاهیم متغایر می توانند مصداق حقیقی واحد داشته بـاشـنـد واین سخن تنها به مفاهیم وجودی, معقولات ثانیه, اختصاص نـدارد, بـلکه هم در میان مفاهیم ماهوی صادق است و هم در موردی کـه مفهومی ماهوی و وجودی از یک شیء انتزاع می شود. درباره این کـه ایـن سـخـن در مورد صفات وجود منطبق است می توان گفته علامه طـبـاطبأی (ره) را شاهد آورد که صفات وجود را مصداقا عین وجود می داند, اگر چه مفهوما غیر آن است.۲۰ هـم چنین ازنظرایشان مقولات متعدد در حالی که همه از سنخ ماهیات انـد در شـیء واحد جمع می شوند۲۱. همان گونه که مفهوم (جسم) که ابـعـاد سـه گـانـه جوهری است, و (حجم), که همان تعین ابعاد سه گـانـه جـوهری است, خارجا در یک مصداق موجود است, زیرا تعین هر وجـودی عین همان وجود است. هم چنین, این که شیخ الرئیس موجودیت (اضـافـه) را بـه عـیـن مـوجودیت موضوع آن دانسته است, قولی که مـلاصـدرا چـنـدیـن بار نقل کرده است۲۲, از مواردی است که تصویر مـسـئـله را آسان تر می سازد. اگر به این دستاورد حکمت متعالیه نـیـز تـوجه کنیم که اعراض از مراتب وجود جواهر و از شئون جوهر خـود هـستند۲۳, این نکته روشن ترمی شود که همه اعراض و جوهر آن هـا, که ماهیاتی مختلف اند, باید به یک وجود موجود باشند; یعنی در این جا نیز شیء واحد, مصداق مفاهیم متباین است.● تفسیر سوم: اصالت وجود وعینیت ماهیت
پـس از بیان نادرستی دو تفسیر رایج از نظریه اصالت وجود, اکنون نـوبـت تـبیین تفسیر مورد پسند خود از این نظریه است. به عقیده مـا, عـلاوه بـراین که وجود واقعیت عینی دارد و اصیل است, ماهیت نـیـز بـه عین وجود, واقعیت حقیقی و عینی پیدا می کند. به گونه ای کـه اسـنـاد مـوجـودیـت به هر کدام از وجود و ماهیت, اسنادی حقیقی است.
بـه ایـن مـعنا که امر واقعی واحد, بعینه, هم مصداق حقیقی وجود اسـت و هـم مـصـداق حـقیقی ماهیت, بی آن که در خارج بین این دو تـفـاوتـی بـاشـد; مـثـلا درباره کوزه ای که پر از آب است هم می تـوانـیـم بـگـویم: محتوای کوزه (یعنی آن چه فضای خالی کوزه را پـرکرده است) وجود است, و هم این که محتوای کوزه, آب است. و در هـیـچ یـک از این دو حال هم مجاز گویی نکرده ایم و اسناد مجازی بـه کـار نـبـرده ایم,یعنی آب نیز حقیقتا به عین همان وجود, هم اکنون, در کوزه موجود است.
الـبـته بار دیگراین نکته را گوشزد می کنیم که واقعیت داشتن هر دوبـه معنای دو واقعیت متمایز ازهم ـ که قولی است باطل ـ نیست.
بـلـکـه بـه ایـن مـعنا است که این دوعین هم هستند. در خارج یک واقـعیت بیشتر نیست, ولی همان واقعیت واحد هم مصداق واقعی وجود است وهم مصداق واقعی ماهیت, واین امری است متصور و معقول.
هـمـان گـونـه که پیش تر یاد آور شدیم این مدعا, نمونه و شواهد عـیـنـی فـراوانی دارد. از جمله مسئله ذات الهی و صفات او است.
خـدای مـتـعال هم مصداق وجود است و هم مصداق علم, قدرت, حیات و امـثـال آن. آیـا در خـدای مـتعال چیزی هست به نام وجود, و چیز دیـگـری بـه نـام علم و چیزی به نام قدرت, یا آن که فقط یک چیز اسـت کـه هـم موجود است و هم عالم و هم قادر؟ حق آن است که ذات وصـفات اگر چه مفهوما متغایرند, ولی مصداقا واحد هستند. ارتباط وجـود ومـاهـیـت نیز به همین گونه است; یعنی مفهوما متغایرند و مـصـداقـا واحـد. یا به تعبیر ملاصدرا, این دو بر حسب معنا و در تحلیل ذهن غیرهم اند, ولی در نفس الامر یکی هستند۲۴.
نـمـونه دیگر مسئله اتحاد عالم ومعلوم در علم حضوری نفس به خود اسـت, زیرا با این که دو مفهوم عالم ومعلوم متعدد و متباین اند اما دارای مصداق واحدند و هیچ گونه تعدد مصداقی ندارند.
هـمین طوراست مسئله تساوق مفاهیم; مثلا دومفهوم (وجود) و (وحدت) با یکدیگرمساوق اند۲۵.
یعنی علی رغم تباین مفهومی, نه تنها یک مصداق دارند بلکه حیثیت صدق شان نیز یکی است.
نتیجه آن که, آب و باد و خاک و مه و خورشید واقعا در عالم خارج وجـود دارنـد و دارای عـیـنـیـت و تـحقق خارجی هستند. بنابراین اگـرگـفـتـه می شود که ماهیت اعتباری است و (الماهیه من حیث هی لـیـسـت الاهـی لاموجوده و لامعدومه) این فقط در مورد ماهیتی صحیح اسـت کـه عـقـل آن را از وجود مجزا کرده باشد یعنی ماهیت فی حد ذاتـهـا و مـن حـیث هی. نه ماهیت خارجی (ماهیت موجود). والا اگر مـراد از ماهیت, ماهیت خارجی (ماهیت موجود یا ماهیت پس از جعل) بـاشـد, ماهیت امری عینی است و اسناد موجودیت به آن اسناد (الی ما هو له) است.
▪ شواهدی از کلام ملاصدرا در تایید این دیدگاه
هـمـان طـور کـه پـیـش تـر اشـاره کـردیـم ازآثـار و نوشته های صـدرالـمـتـالهین بر می آید که وی نیز در این مسئله, چنین نظری داشـته است. ملاصدرا از یک سو بر عینیت وجود و ماهیت تصریح کرده ومـی گوید: (وجود و ماهیت ـ در چیزی که دارای وجود و ماهیت است ـ یـک چیز است) ۲۶و هم چنین بارها در کتاب ها و رساله های خویش بـه ویـژه در کـتاب المشاعر بر این نکته تاکید ورزیده که (وجود هـر چـیزی عین ماهیت آن است)۲۷ ونتیجه آشکار این رای آن است که اگـر یـکی از وجود یا ماهیت, درخارج حقیقتا موجود باشند, دیگری نـیـز حقیقتا موجود است۲۸. و از سوی دیگر, ارتباط ماهیت و وجود را گـاه هـمانند جنس و فصل در نوع بسیط می داند۲۹. و گاه آن را از قـبیل ارتباط ذات و صفات خدای متعال می شمارد: فکما ان وجود الـمـمـکـن ـ عـنـدنا ـ موجود بالذات والماهیه موجوده بعین هذا الـوجـود بـالـعـرض لـکونه مصداقا لها, فکذلک الحکم فی موجودیه صـفاته ـ تعالی ـ بوجود ذاته المقد۳۰. دلالت این عبارت بر آن چه بـه اونـسـبـت دادیـم واضـح است. اگرماهیت حقیقتا در خارج وجود نـداشـتـه بـاشد, قیاس مسئله ماهیت و وجود با مسئله ذات و صفات الهی نادرست خواهد بود.
مـلاصـدرا جـداگـانه نیز بر این نکته که شیء واحد بسیط می تواند مـصداق مفاهیم متعدد باشد, بی آن که ذاتا متکثر یا دارای حیثیت هـای مـتـعـدد خـارجی باشد, تاکید وتصریح می کند و بار دیگرصدق عـلـم, قـدرت , اراده, حـیات و سایر اوصاف الهی بر واجب الوجود ونـیز بحث عاقل و معقول را شاهد می آورد۳۱. از پیوستن این نکته بـا مـقـایـسه ای که ملاصدرا میان (وجود و ماهیت) و (صفات و ذات الـهـی) کرده است, نظر این حکیم در باب ماهیت بهتر فهم می شود.
نـتیجه این دومطلب آن است که همان گونه که واجب الوجود, واحد و بسیط است و ازاو مفاهیم متعدد اخذ می شود و آن ذات یگانه مصداق حـقـیـقـی همه این مفاهیم است, درباب وجود و ماهیت نیز در خارج واقـعـیـتـی یگانه داریم که از آن, هم مفهوم وجود گرفته می شود وهـم مـفـهوم ماهیت, و آن واقعیت, یگانه مصداق حقیقی هر دواست.
بـه تـعبیر خود وی, وجود هر چیزی, ذاتا مصداق حمل ماهیت آن چیز براو نیزهست۳۲.
▪ دلایل نظریه مختار
مدعای ما دو بخش دارد:
۱) اصالت وجود
۲) عینیت ماهیت.
اما با توجه به ایـن کـه اصـیـل بـودن وجود با دلایل اصالت وجود به اثبات رسیده اسـت, ازایـن رو در ایـن جـا فـقـط اثبات بخش دوم مدعا ـ عینیت مـاهـیـت ـ را مـد نظر داریم. برای این منظور دو وظیفه بر عهده داریـم: یـکـی اثـبـات عـیـنـیـت ماهیت دیگری نقد و بررسی دلایل اعتباریت آن.
▪ اثبات عینیت ماهیت
بـرای اثـبـات عـیـنـیت ماهیت به دلیلی اشاره می کنیم که درعین سـادگـی, مـتـقن وکارگشا است. و آن این که محکم ترین دلیل برای اثـبـات محقق یک چیز این است که مفهوم آن چیز بر شیئی خارجی در قضیه ای خارجیه صادق باشد:
لادلیل علی وجود الشی اقوی من صدق مفهومه علی عین خارجی فی قضیه خارجیه .۳۳
اکـنون با در دست داشتن این قاعده به سراغ کوزه آب می رویم. می تـوان بـه مـحتوای کوزه آب اشاره کرد و گفت: (این آب است) یعنی مـفهوم (آب) بدون هیچ تجوزی بر آن چه در کوزه است صادق می آید, زیـرا آب را بـه هـر گـونـه که تعریف کنیم,عرفی,علمی یا فلسفی, مـحـتـوای کوزه را (آب) می توان خواند. پس آب حقیقتا موجوداست.
آب در کـوزه است! ونیز می دانیم که به مقتضای ادله اصالت وجود, مـحـتـوای کوزه عبارت است از وجود, و از سوی دیگر به کرات گفته شـد که مصداق یگانه, می تواند مصداق واقعی مفاهیم متباین باشد.
پـس محتوای کوزه هم مصداق حقیقی وجود است و هم مصداق حقیقی آب.
و این یعنی اصالت وجود درعین تحقق و عینیت ماهیت.
خـلاصـه, اگـر صـادق بودن مفهوم یک شیء برخارج بهترین دلیل وجود داشـتن آن شیء است و اگر در صدق مفاهیم ماهوی چون آب, کوزه, گل و گـلدان, در خارج شکی نیست, و اگر اساسا موجود بودن ماهیات در خـارج جـز بـه مـعـنای صدق تعریف آنها بر یکی از موجودات خارجی نـیست۳۴, بنابراین جایی برای تردید در موجودیت وعینیت ماهیت در خارج باقی نمی ماند.
▪ دلایل اعتباریت ماهیت در بوته نقد
در کـتـاب هـای فـلـسفی, دلایل فراوانی برای اثبات اصالت وجود و اعـتـبـاریـت مـاهیت ذکر شده است که نقد و بررسی تک تک آنها از حـوصـله این نوشتار بیرون است. ولی در یک ارزیابی کلی, می توان آنها را به سه دسته تقسیم کرد:
۱) دسته نخست, دلایلی که هیچ یک از دو بخش مدعا را اثبات نمی کنند:
نـه اصـالت وجود و نه اعتباریت ماهیت را. به عبارت دیگر, دلایلی سست و باطل اند.
۲) دسـتـه دوم:
که بخش اعظم دلایل را در برمی گیرد, براهینی است که صـرفـا در صـدد اثـبات اصالت وجودند, و نسبت به اعتباریت ماهیت لااقـتـضـا هستند. به عبارت دیگر غالب ادله اصالت وجود, در واقع در مـقام نفی ادعای کسانی چون شیخ اشراق است ونه در مقام اثبات اعتباریت ماهیت.
۳) دسته سوم:
دلایلی اند که به هدف اثبات اعتباریت ماهیت اقامه شده اند.
پـس ازایـن ارزیـابـی کـلی, برای آن که گامی دیگر در جهت اثبات مـدعای خویش, عینیت ماهیت, برداشته ومانعی از موانع سه راه این مـدعـا را زدوده بـاشیم, تنها به نقد و بررسی دو دلیلی که برای اثبات اعتباریت ماهیت آورده اند, می پردازیم.
۱) استدلال از راه اتحاد خارجی وجود وماهیت
حکیم هیدجی در حاشیه ارزشمند خود برشرح منظومه حکمت برای اثبات اعتباریت ماهیت چنین استدلال می کند:
بـی تـردیـد, وجودوماهیت در خارج با یکدیگرمتحدند, وهم چنین به طـور قـطـع, نمی شودکه متحدین در خارج, هردو, وجود حقیقی داشته بـاشند, وگرنه اتحادی میان آن ها ممکن نمی شد (زیرا در آن صورت دو امـر مـتغایر خواهند بود نه دو امر متحد), پس به ناچار باید یـکـی از آن ها اعتباری باشد; و چون دراصالت وجود شکی نیست, آن چه اعتباری است همانا ماهیت است۳۵!
وجـه ضـعـف این استدلال در این است که از (اتحاد) توصیفی نادرست ارأـه گشته, و اتحاد دو موجود حقیقی ناممکن شمرده شده است. در حـالی که اولا این سخن هم, فی المثل, با مسئله اتحاد علم و قدرت الـهـی, کـه بـر طـبـق آن علم وقدرت هم حقیقتا موجودند و هم با یـکـدیگر متحدند, نقض می شود و هم با مسئله اتحاد عالم و معلوم در عـلـم حضوری نفس به خود; و ثانیا تلقی ای که ازاتحاد در این بـرهـان مد نظر بوده است, تنها مربوط به یکی از اقسام اتحاد می شود, و آن اتحاد حدود محدود است. در حالی که اتحاد اقسام دیگری نـیـز دارد. از آن مـیان یکی این است که دو وجود متغایر, مانند هـیـولا و صـورت, بـا یـکدیگرمتحد باشند.و دیگر این که دو معنای مـتـغـایـر در یـک وجود اتحاد پیدا کنند, به این صورت که موجود عـیـنـی یـگـانه ای, که هیچ کثرتی ندارد, داشته باشیم که آن دو مـعنا, یا بیشتر, بر او صادق باشند, همانند اتحاد صفات الهی با یکدیگر و با ذات, و اتحاد وجود و ماهیت از همین قبیل است.
۲) دلیل مبنی بر وجود ذهنی ماهیت
دلـیـل دیگری که ناظر به نفی عینیت ماهیت است, استدلال بر اصالت وجـود از طـریـق وجـود ذهنی است. تقریر این استدلال به این گونه است:
اگـر مـاهـیـت, مـوجودیت داشت, فرقی میان ماهیت موجود در ذهن و مـاهـیت موجود در خارج نمی بود.و در آن صورت آتش ذهنی می بایست بـسـوزانـد وگـل ذهنی رایحه ای دل آویز داشته باشد, در حالی که مـیـان این دو فرق هست. برماهیت موجود در خارج آثاری مترتب است کـه هـیـچ یک ازآن آثار در ذهن بر آن مترتب نیست. پس ماهیت نمی تواند امری اصیل و دارای عینیت باشد!
اشـکـال ایـن استدلال آن است که در آن این مقدمه را مفروض گرفته انـد کـه حـقـیقت ماهیت عین خود ماهیت, به ذهن وارد می شود! در حـالـی کـه تـنها مفهوم آن به ذهن می آید. گل ذهنی از آن رو بی رنـگ و بـو است که مفهومی بیش نیست. گل موجود در باغ است که صد رنـگ وبو می پرورد. حکمای حکمت متعالیه بر این مطلب تصریح کرده انـد که ماهیت ذهنی درتحت مقوله ای که درخارج در تحت آن بوده و آثـارش بـر اومـتـرتـب بـوده است, مندرج نیست, بلکه ماهیت ذهنی تـنـهامفهوم آن مقوله رادارد.۳۶ با این بیان البته اشکالاتی چون اجتماع جوهر و عرض و اندراج یک شی تحت دو مقوله و مانند آن رفع مـی شود. این حکما گر چه مدعی حضور ماهیات (بانفسها) درذهن شده انـد, ولی این نکته را چنین معنا کرده اند که آنچه در ذهن حاضر مـی شـود مـاهـیـت به حمل اولی ـ مفهوم ماهیت ـ است که تحت هیچ مقوله ای مندرج نیست.
خـلاصه آن که, از لحاظ وجود ذهنی فرقی میان وجود وماهیت نیست, و چنان که فقط مفهوم وجود در ذهن خانه می کند, ماهیات نیز فقط با مـفـهـوم خـود مـهمان ذهن می شوند, و همان گونه که وجود را نمی تـوان بـه ایـن دلـیل که مفهوم آن آثار خارج را ندارد, اعتباری خـوانـد, به همین ترتیب نمی توان ماهیت را به دلیل آن که مفهوم ماهیت آثار خارج را ندارد, اعتباری شمرد.

width: 100%

[TD="class: pico_body"][/TD]

[TD="class: pico_legend"]
پی نوشت ها:
۱ـ نهایه الحکمه المرحله الاولی الفصل الثانی ص۹ و شرح مبسوط منظومه ج۱ ص۴۴.
۲ـ الـمـشاعر المشعر الثالث ص۹ و نهایه الحکمه المرحله الاولی الفصل الثانی ص۹.
۳ـ نهایه الحکمهالمرحله الحادیه عشر الفصل العاشر ص۲۵۸.
۴ـ همانالمرحله الاولی الفصل الثانی ص۱۰.
۵ـ شرح مختصر منظومه ج۱ ص۳۶.
۶ـ نـهـایه الحکمه المرحله العاشره الفصل الاولی ص۲۲۶ و ر.ک:
الحکمه المتعالیه ج۳ ص۲۵۷.
۷ـ حاشیه ملامحمد هیدجی بر شرح غرر الفرأد یا شرح منظومه حکمت ص۲۱۲.
۸ـ ر.ک: حاشیه حکیم سبزواری برهمان کتاب غرر فی اصاله الوجود ص۲۱۲.
۹ـ تـوحیدعلمی وعینی ص۱۶۷ وحاشیه شرح غرر الفرأد ص۲۱۴ و نیز حاشیه سبزواری بر الحکمه المتعالیه ج۶ ص۷۷.
۱۰ـ دررالفوأد ج۱ ص۲۷.
۱۱ـ حـاشـیه علامه طباطبأی برالحکمه المتعالیه ج۷ ص۲۲۷. (حد) در ایـن جـا بـه مـعـنای لغوی است یعنی نهایت و انتها و مرز یک چیز.
۱۲ـ درر الفوأد ج۱ ص۲۴.
۱۳ـ انـمـا الـمـاهـیه هی انعکاس ذهنی للموجود المحدود بما انه مـحدود. تعلیقه علی نهایه الحکمه محمدتقی مصباح یزدی ج۱ ص۳۱ (تعلیقه شماره ۱۰).
۱۴ ـ برگرفته از درس اسفار استاد محمد تقی مصباح یزدی ج۲.
۱۵ـ مـصـبـاح یزدی تعلیقه علی نهایه الحکمه ج۱ ص۳۱ (تعلیقه شماره ۱۰).
۱۶ـ همان.
۱۷ـ مـصـبـاح یزدی (نکاتی پیرامون اصالت وجود) کیهان فرهنگی سال هشتم شماره ۶ ص۱۷.
۱۸ـ برگرفته از درس اسفار آیه الله جوادی آملی ج۲ جلسه هفتم.
۱۹ـ ر.ک: الـحـکمه المتعالیه ج۱ ص۱۷۵ و همچنین علامه طباطبأی نـیـز بر جواز انتزاع دو مفهوم مختلف از مصداق واحد صحه گذاشته است. ر.ک: حاشیه وی برالحکمه المتعالیه ج۷ ص۲۰۶.
۲۰ـ نـهـایه الحکمه مقدمه ص۵ ونیزالمرحله الاول الفصل الثانی ص۱۳.
۲۱ـ هـمـانالـمـرحـله السابعه الفصل التاسع ص۱۵۲ و ر.ک: شرح مبسوط منظومه ج۱ ص۳۵۴.
۲۲ـ از جمله در الحکمه المتعالیه ج۴ ص۲۲۷ و ج۳ ص۳۲.
۲۳ـ نـهایه الحکمه المرحله الثانیه الفصل الثالث ص۳۲. ازهمین مطلب برای اثبات حرکت جوهری نیزاستفاده کرده اند:
الـمـرحـلـه الـتاسعه الفصل الثامن ص۲۰۸. و ر.ک: مصباح یزدی تعلیقه علی نهایه الحکمه ج۲ ص۱۳۲ (تعلیقه شماره ۳۱۲).
۲۴ـ کتاب المشاعر ضمیمه کتاب عماد الحکمه المشعر الخامس ص۲۹.
۲۵ـ نـهـایـه الحکمه المرحله الاولی الفصل الثانی ص۱۳ والمرحله السابعه الفصل الاول ص۱۳۹.
۲۶ـ المشاعر المشعر السادس ص۳۶.
۲۷ـ ر.ک: الـمـشـاعر المشعر السادس ص;۳۴ المشعر الرابع ص;۲۶ الـمـشعر الخامس ص۲۷ و همچنین الحکمه المتعالیه ج۱ ص۵۸ ۵۹ ۶۰ ۶۲ ۶۷ و ;۲۴۶ ج۵ ص;۱۵۵ ج۶ ص۵۰ و ج۷ ص۶۶.
۲۸ـ مـگـرایـن کـه ایـن عینیت عینیتی باشد مجازی وخیالی ولی خواهیم گفت که ازسخنان ملاصدرا خلاف آن بر می آید.
۲۹ـ المشاعر المشعرالخامس ص۳۳ والحکمه المتعالیه ج۱ ص۵۸.
۳۰ـ الـمـشـاعـر الـمـشـعـر الـثـامـن ص۵۵ ـ ۵۴ و نـیـز ر.ک:
الحکمه المتالیه ج۶ ص۲۶۴.
۳۱ـ الحکمه المتعالیه ج۱ ص۱۷۵ و ج۸ ص۵۸.
۳۲ـ المشاعرالمشعر الرابع ص۲۴.
۳۳ـ نـهـایـه الحکمه المرحله السادسه الفصل الحادی والعشرون ص۱۳۶.
۳۴ـ الـحـکـمـه الـمـتـعـالیه ج۲ ص;۳۴۸ ج۳ ص۴۲ و ج۴ ص۲۲۷ و الرسأل رساله فی اتصاف الماهیه بالوجود ص۱۱۷.
۳۵ ـ حـاشـیـه حـکـیـم هیدجی بر شرح غرر الفرأد غرر فی اصاله الوجودص۲۱۲.
۳۶ـ نهایه الحکمه المرحله الثالثه ص۳۶ ـ ۳۵.
[/TD]

[="Tahoma"][="Navy"]

armm1388;919843 نوشت:
با عرض سلام و تشکر فراوان – لطفا در صورت امکان فرق عینیت در وجود با عینیت در ماهیت را لطف نموده بیان بفرمایید- پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگذارم.

سلام
اگر منظور عینیت مظاهر با وجود در مرتبه ظهور است درست است و این در مقام ادراک به این نحو است که شاهد خود را با حق یکی و دوتا می یابد یکی بودن در مرتبه ذات خود و دوتا بودن در مغایرت ذات و مظهر
یا علیم[/]

سوال :
لطفا در صورت امکان فرق عینیت در وجود با عینیت در ماهیت را لطف نموده بیان بفرمایید-
پاسخ :

با سلام و تشکر سوال زیبای فلسفی تان .
گرچه این بحثی دامن گستر است ولی برای درک مسله کمی با تفصیل بابد گفت :
مـسـئـلـه اصـالت وجود واعتباریت ماهیت, یکی از مهم ترین مباحث فـلـسـفه اسلامی است. گرچه می توان ریشه های این بحث را در آثار فـیـلـسوفانی چون فارابی, ابن سینا, بهمنیار ومیرداماد واز طرف دیـگـر نوشته های شیخ اشراق وسایر پیروان مکتب اشراق یافت, اما طـرح ایـن مسئله به عنوان یکی از پایه ها و مبانی فلسفه اسلامی, از ابـتـکارات و افتخارات صدرالمتالهین است. وی نخستین فیلسوفی بـود که به طورگسترده وهمه جانبه به طرح این موضوع پرداخت و آن را مبنایی برای حل بسیاری از مسأل حکمت متعالیه قرار دارد. از ایـن رو اسـت که به حق می توان گفت که این مسئله مهم ترین مبحث حکمت متعالیه است.
امـا بـه راسـتـی منظورملاصدرا از (اصالت وجود واعتباریت ماهیت) دقـیـقـا چـیست؟ آیا ماهیت را امری عدمی و منتزع از حد وجود می دانـد؟ آیـا آن را صرفا ساخته و پرداخته ذهن آدمی و انعکاس ذهن وجـود تـلقی می کند؟ و آیا از نظر ملاصدرا, ماهیت سایه ذهن وجود اسـت؟ یـا این که وی ماهیت را همچون وجود,امری عینی و واقعی می داند؟

حـقـیـقـت این است که علی رغم اهمیت وجایگاه بلند این نظریه در حـکـمـت متعالیه, از زمان حاج ملاهادی سبزواری (ره) به بعد, کجی هـا و انـحرافاتی در تفسیر دیدگاه ملاصدرا دیده می شود و به نظر مـا منظور واقعی آن فیلسوف بزرگ به درستی فهم نشده است. اما با تـوجـه به این که هر تفسیری از این دیدگاه داشته باشیم, بسیاری دیـگـر ازمـبـاحـث فلسفی را تحت الشعاع قرار می دهد, از این رو داشـتـن تصویری روشن و فهمی درست و قابل دفاع از آن, بسیار مهم و حیاتی است. به همین دلیل, سعی ما در این نوشتار بر آن است تا ضـمن نقد و بررسی اجمالی تفاسیر رایج از نظریه ملاصدرا, به بیان تفسیری مقبول و معقول ازاین نظریه بپردازیم.
درباره تبیین این نظریه, دست کم سه تفسیر از کلام بزرگان فلسفه, قـابـل اسـتـخراج است. این تفاسیر علی رغم اختلاف ها وتفاوت های آشـکـاری کـه بـا هم دارند, دارای نقاط مشترک و مورد وفاقی نیز هـسـتـنـد کـه مـی تـوان آن ها را به عنوان پیش فرض ها یا اصول مـوضـوعـه یا مقدمات این مبحث تلقی کرد. ازاین رو, بسیار مناسب اسـت کـه پـیـش از پـرداختن به اصل مسئله, نخست به طوراجمال به بیان امورمشترک و مورد وفاق آن ها بپردازیم:
● مقدمات بحث اصالت وجود و اعتباریت ماهیت
۱) پذیرش اصل واقعیت
پـیـداسـت کـه تـا ایـن مـقدمه مورد پذیرش قرار نگیرد, بحثی بر سـرامـراصـیل هم در نگیرد. از این رو, سوفسطأیان با انکار اصل واقعیت, در واقع معتقدند که نه وجود اصیل است ونه ماهیت.
۲) انتزاع مفهوم هستی و چیستی از هر واقعیتی
از هـر واقـعـیـتـی دست کم دو مفهوم انتزاع می شود: مفهوم هستی (وجـود) وچیستی (ماهیت). یعنی ذهن آدمی هر واقعیت ـ حداقل ممکن ـ خارجی را به دو مفهوم وجود وماهیت تحلیل می کند.
۳) اختلاف مفهوم هستی وچیستی در نحوه حکایت از واقعیت
مـفـهوم وجود ازجنبه مشترک واقعیات حکایت می کند ومفهوم ماهیت, از جنبه های اختصاصی و مابه الامتیاز واقعیات۱
۴) تباین مفهوم هستی وچیستی
مفهوم وجود وماهیت متغایر و متباین اند و به تعبیر مشهور, وجود زاید برماهیت است یعنی مفهوما غیر هم هستند.
۵) کاشفیت هر مفهومی محدود است.
مفهوم وجود صرفا از واقعیت شیء (=هستی آن) حکایت می کند و هرگز نـسـبـت به نحوه بودن و نحوه واقعیت داشتن آن دلالتی ندارد. ولی مـاهیت تنها برنحوه وجود شیء (=چیستی آن) دلالت می کند و از اصل وجود آن حکایتی ندارد.
۶) اعتباریت ماهیت از دیدگاه معرفت شناسانه
از نـظـر مـعـرفت شناسی, به اتفاق همگان, وجود اصیل است وماهیت اعـتـبـاری; یـعـنی مفهوم وجود حاکی از واقعیت است, ولی مفاهیم مـاهـوی چـنـیـن حـکایتی ندارند. حتی قألان به اصالت ماهیت نیز مـعـترف اند که اگر بخواهیم از واقعیت داشتن ماهیت حکایت کنیم, بـاید از مفهوم وجود مدد بگیریم. به اعتقاد آنان, اگر چه مفهوم وجـود خـود, واقعیتی ندارد ولی کار حکایت از عینیت داشتن ماهیت را هـمـو انـجام می دهد. بنابراین مسئله اصالت وجود و اعتباریت مـاهـیـت, مـسـئـله ای شناخت شناسانه نیست تا در آن ازمفاهیم و چـگـونگی حکایت گری آنها بحث کنیم, بلکه مسئله ای هستی شناسانه اسـت که مربوط به واقعیات خارجی می شود در این باره بحث می کند که واقعیت عینی, محکی کدام یک از دو مفهوم وجود و ماهیت است.
۷) معنای اصالت واعتباریت
اصـالـت بـه مـعنای (عینیت داشتن)۲, (منشا آثار بودن)۳, (بذاته مـوجود بودن)۴, (متن واقعیت را تشکیل دادن)۵ و (اصل در موجودیت وتـحقق بودن)۶ است. وقتی گفته می شود: وجود اصیل است, مقصود آن اسـت کـه مـفـهـوم وجـود مصداق واقعی دارد, و واقع خارجی مصداق حـقـیـقی (وجود) است. اصیل چیزی است که اسناد (موجودیت و عینیت خارجی داشتن) به آن اسنادی حقیقی باشد.
اعـتـبـاریت یعنی این که اسناد موجودیت وتحقق به یک چیز, اسناد مـجـازی باشد. شیء اعتباری شیئی است که واقعا وجود ندارد و اگر می گوییم که آن شیء موجود است, سخنی مجازی گفته و مجاز عقلی به کـار بـرده ایـم. بـنـابراین چنین چیزی حقیقتا درعالم (اعتبار) مـوجـود اسـت نه در عالم حقایق. وعالم اعتبار یعنی جایی که ذهن می تواند فرض کند بر آن واقعیتی داشته باشد.
۸) وحدت مصداقی مفهوم وجود و ماهیت
مـفـهوم وجود و ماهیت, هر دو از یک مصداق عینی انتزاع می شوند.
چـنـین نیست که شیء خارجی مرکب از دو چیز باشد که از یک بخش آن مفهوم وجود انتزاع شود و از قسمت دیگرش مفهوم ماهیت. دلیل وحدت مـصـداقـی ایـن دو آن است که بریکدیگر حمل می شوند و درستی این حـمـل بـه خـاطـر آن است که هر دو یک مصداق دارند, والا حمل یکی بـردیـگـری مـمـکـن نبود. از این نکته فهمیده می شود که هیچ یک ازتـفـاسـیـر اصـالت وجود به معنای این قول (منسوب به شیخ احمد احـسـایی)۷ نیست که ما در خارج واقعیت عینی داریم: یکی وجود که مـنـشـا خیرات است ودیگری ماهیت که مبدا شرور است, وچون هم خیر امـری اسـت واقعی وهم شر, پس خود وجود وماهیت نیز دو امر متحقق درخارجند!۸
● تفسیر نخست: ماهیت به عنوان حد وجود
بـرخـی از پـیروان حکمت متعالیه معتقدند که معنای اصالت وجود و اعـتـبـاریت ماهیت آن است که متن واقع را وجود پرکرده است و آن چـه در خـارج بـه عـنوان امری ثبوتی و وجودی تلقی می شود, وجود اسـت ومـاهیت درحقیقت چیزی جز حد عدمی وجودات عینی نیست, و لذا اسناد موجودیت و واقعیت به وجود, اسنادی است حقیقی و(الی ما هو لـه); ولـی اسـنـاد آن به ماهیت, اسنادی مجازی و(الی غیر ما هو لـه) اسـت. در واقـع مـفـهوم ماهیت از (حد) وجود انتزاع می شود ولـذا, مـاهـیـت, وجودی انتزاعی دارد. یعنی منشا انتزاع آن, که وجـودهای محدود است, وجود دارد اما خودش حقیقتا معدوم است. اما چـون وجـود, موجود است و ماهیت نیز حد آن است, عقلا حکم وجود را به حد آن هم داده و مجازا می گویند: (انسان (ماهیت) موجود است) وگـرنه, تحقق ماهیات, تحقق سرابی است۹ که فقط به نظر می آید که مـوجـود است, ولی در واقع, فریبی بیش نیست. و هم از این رو است که آن را (نمود) خوانده اند۱۰.
بـه هـر حـال, صـاحبان این دیدگاه,ماهیت را (حد وجود) تعریف می کنند۱۱ ومفهوم آن را منتزع از حد وجود محدود می دانند۱۲.
● تفسیر دوم: ماهیت به عنوان خیال حد وجود
رخـی دیـگـر از بـزرگان فلسفه معتقدند که ماهیت حتی حد وجود هم نـیـست. ماهیت اصلا در خارج هیچ ندارد; حتی به آن معنا که عمی و جـهـل در خـارج موجودند, وجود ندارد. آن چه درعالم واقعیت هست, وجـود اسـت و وجـود. لیکن ذهن ما (دستگاه ادراکات حصولی ما) به گـونـه ای است که وقتی باوجودهای محدود روبه رو می شود, متناسب حـدود هـر یـک از آن هـا, مـاهیتی در اونقش می بندد; یعنی واقع خـارجی محدود, نوعی تاثیر در ظرف علم حصولی ما دارد که اثر آن, مـاهـیـت اسـت۱۳; به عبارت دیگرماهیات تنها اعتباراتی هستند که سـاخـته و پرداخته ذهن ما است. این تفسیر, با بیان های متفاوتی ارأـه شده است. بعضی از بزرگان چنین بیان۱۴ کرده اند که ماهیت عبارت است از اعتباری که ما میان وجود ذهنی و خارجی بر قرار می کـنـیم. هنگامی که از طریق وجود ذهنی, وجود خارجی را مورد لحاظ قـرار مـی دهـیـم, معلوم خود را ماهیت می نامیم; یعنی برای این مـعـلـوم, صرف نظر از وجود ذهنی و وجود خارجی, تقرری اعتبار می کـنـیم که تا این اعتبار محقق نگردد, ماهیت در کار نخواهد بود.
بـه عبارت دیگر, ماهیت نه آن امر موجود در ذهن (وجود ذهنی) است و نه آن امر موجود در خارج (وجودخارجی), بلکه صرفا دارای تح بـ قـق اعـتباری است. ازاین رو, موطن آن , ذهن است که ظرف علوم حـصـولـی اسـت. و اگـر این علوم حصولی و موطن آن ها (ذهن) وجود نـداشت, از ماهیات نیز خبری نبود۱۵. و چیزی هم که تابع ذهن است الـبـته نمی تواند اصیل باشد۱۶. پس ماهیت چیزی جز قالبی مفهومی و تهی نیست۱۷.
بـرخـی دیگر از بزرگان فرموده اند که ماهیت به هیچ وجه, واقعیت خـارجـی نـدارد, بـلکه ظل و سایه وجود است۱۸. البته ظل ذهنی آن اسـت نـه ظـل خـارجـی و در خارج چیزی جز وجود, خارجی نیست. لذا ماهیات را ظهورات وجود در نزد اذهان می دانند.
کـوتـاه سخن آن که, بنابراین تفسیر از اصالت وجود, با بیان های مـتـفاوتی که دارد, ماهیت, حتی عدم مضاف هم نیست و هیچ گونه ما بـه ازأـی نـدارد. و در خـارج نـه به صورت محتوای خارج (وجود) مـوجود است و نه به صورت حد آن (ماهیات) بلکه صرفا اثری است که خـارج بـر ذهـن مـا مـی نهد. لذا ارتباط ماهیت با خارج از قبیل ارتـباط اثر با موثر است. ازاین رو, طبق این تفسیر می توان گفت کـه اگـر ذهنی نبود, ماهیتی هم در کار نبود, در حالی که بر طبق تفسیر اول, نمی توان چنین سخنی گفت.
▪ راز لغزش صاحبان این دو تفسیر
بـه نظرما این دوتفسیر ازاصالت وجود و اعتباریت ماهیت, نه تنها ربـطی به نظریه ملاصدرا ندارند, بلکه اصولا تفاسیری نادرست و غیر قـابـل قبول هستند. برای بیان نادرستی این دو تفسیر بااین سوال آغـازمـی کنیم که چه امری قألان این دو قول را وا داشته است که بـاوجـود اعـتقاد به اصالت برای وجود, دست ازعینیت داشتن ماهیت موجود بشویند, وعینیت وجود وماهیت را با هم, برنتابند؟
به نظر می رسد سر مطلب در این است که اینان در مقدمات این بحث, مـقـدمـه ای را مسلم فرض کرده اند و اگر چه نامی از آن به میان نـیـاورده انـد, ولی ارتکازا به آن معتقد بوده و به مقتضای آن, بـه چـنـیـن دیدگاهی رسیده اند. آن مقدمه ناگفته و نانوشته این اسـت که واقع خارجی بسیط, مصداق واقعی بیش از یک مفهوم نیست. و وقـتـی دو یـا چند مفهوم با یکدیگرمغایر باشند, نمی توان مصداق آن مـفـهـوم ها را شیء واحدی دانست. به بیان دیگر, تعدد مفاهیم نـشـانه تعدد مصادیق است. و چون در خارج, در هر مورد, یک مصداق بیشتر در کار نیست, به ناچار شیء خارجی مصداق بالذات یکی ازاین دو مفهوم و مصداق بالعرض دیگری است! امـا بـه نـظر می رسد که این مقدمه, نه خود, بین است ونه بر آن اسـتـدلالـی اقـامـه شده. بلکه بر خلاف آن نیز تصریح کرده اند۱۹.
افـزون بـر ایـن می توان نمونه هایی ذکرکرد که در آن ها مفاهیم مـتباین دارای مصداق واحد بوده واز حقیقت واحدی انتزاع شده اند و آن مـصـداق یگانه نیز مصداق حقیقی همه آن مفاهیم باشد. مسئله ذات وصـفـات خـدای مـتـعال, مسئله علم حضوری نفس به خود ومسئله تـسـاوق مفاهیم وجودی از این موارد است که توضیح بیشتر آنها را در بیان نظریه مختار خواهیم آورد.
حـاصـل آن کـه مفاهیم متغایر می توانند مصداق حقیقی واحد داشته بـاشـنـد واین سخن تنها به مفاهیم وجودی, معقولات ثانیه, اختصاص نـدارد, بـلکه هم در میان مفاهیم ماهوی صادق است و هم در موردی کـه مفهومی ماهوی و وجودی از یک شیء انتزاع می شود. درباره این کـه ایـن سـخـن در مورد صفات وجود منطبق است می توان گفته علامه طـبـاطبأی (ره) را شاهد آورد که صفات وجود را مصداقا عین وجود می داند, اگر چه مفهوما غیر آن است.۲۰ هـم چنین ازنظرایشان مقولات متعدد در حالی که همه از سنخ ماهیات انـد در شـیء واحد جمع می شوند۲۱. همان گونه که مفهوم (جسم) که ابـعـاد سـه گـانـه جوهری است, و (حجم), که همان تعین ابعاد سه گـانـه جـوهری است, خارجا در یک مصداق موجود است, زیرا تعین هر وجـودی عین همان وجود است. هم چنین, این که شیخ الرئیس موجودیت (اضـافـه) را بـه عـیـن مـوجودیت موضوع آن دانسته است, قولی که مـلاصـدرا چـنـدیـن بار نقل کرده است۲۲, از مواردی است که تصویر مـسـئـله را آسان تر می سازد. اگر به این دستاورد حکمت متعالیه نـیـز تـوجه کنیم که اعراض از مراتب وجود جواهر و از شئون جوهر خـود هـستند۲۳, این نکته روشن ترمی شود که همه اعراض و جوهر آن هـا, که ماهیاتی مختلف اند, باید به یک وجود موجود باشند; یعنی در این جا نیز شیء واحد, مصداق مفاهیم متباین است.● تفسیر سوم: اصالت وجود وعینیت ماهیت
پـس از بیان نادرستی دو تفسیر رایج از نظریه اصالت وجود, اکنون نـوبـت تـبیین تفسیر مورد پسند خود از این نظریه است. به عقیده مـا, عـلاوه بـراین که وجود واقعیت عینی دارد و اصیل است, ماهیت نـیـز بـه عین وجود, واقعیت حقیقی و عینی پیدا می کند. به گونه ای کـه اسـنـاد مـوجـودیـت به هر کدام از وجود و ماهیت, اسنادی حقیقی است.
بـه ایـن مـعنا که امر واقعی واحد, بعینه, هم مصداق حقیقی وجود اسـت و هـم مـصـداق حـقیقی ماهیت, بی آن که در خارج بین این دو تـفـاوتـی بـاشـد; مـثـلا درباره کوزه ای که پر از آب است هم می تـوانـیـم بـگـویم: محتوای کوزه (یعنی آن چه فضای خالی کوزه را پـرکرده است) وجود است, و هم این که محتوای کوزه, آب است. و در هـیـچ یـک از این دو حال هم مجاز گویی نکرده ایم و اسناد مجازی بـه کـار نـبـرده ایم,یعنی آب نیز حقیقتا به عین همان وجود, هم اکنون, در کوزه موجود است.
الـبـته بار دیگراین نکته را گوشزد می کنیم که واقعیت داشتن هر دوبـه معنای دو واقعیت متمایز ازهم ـ که قولی است باطل ـ نیست.
بـلـکـه بـه ایـن مـعنا است که این دوعین هم هستند. در خارج یک واقـعیت بیشتر نیست, ولی همان واقعیت واحد هم مصداق واقعی وجود است وهم مصداق واقعی ماهیت, واین امری است متصور و معقول.
هـمـان گـونـه که پیش تر یاد آور شدیم این مدعا, نمونه و شواهد عـیـنـی فـراوانی دارد. از جمله مسئله ذات الهی و صفات او است.
خـدای مـتـعال هم مصداق وجود است و هم مصداق علم, قدرت, حیات و امـثـال آن. آیـا در خـدای مـتعال چیزی هست به نام وجود, و چیز دیـگـری بـه نـام علم و چیزی به نام قدرت, یا آن که فقط یک چیز اسـت کـه هـم موجود است و هم عالم و هم قادر؟ حق آن است که ذات وصـفات اگر چه مفهوما متغایرند, ولی مصداقا واحد هستند. ارتباط وجـود ومـاهـیـت نیز به همین گونه است; یعنی مفهوما متغایرند و مـصـداقـا واحـد. یا به تعبیر ملاصدرا, این دو بر حسب معنا و در تحلیل ذهن غیرهم اند, ولی در نفس الامر یکی هستند۲۴.
نـمـونه دیگر مسئله اتحاد عالم ومعلوم در علم حضوری نفس به خود اسـت, زیرا با این که دو مفهوم عالم ومعلوم متعدد و متباین اند اما دارای مصداق واحدند و هیچ گونه تعدد مصداقی ندارند.
هـمین طوراست مسئله تساوق مفاهیم; مثلا دومفهوم (وجود) و (وحدت) با یکدیگرمساوق اند۲۵.
یعنی علی رغم تباین مفهومی, نه تنها یک مصداق دارند بلکه حیثیت صدق شان نیز یکی است.
نتیجه آن که, آب و باد و خاک و مه و خورشید واقعا در عالم خارج وجـود دارنـد و دارای عـیـنـیـت و تـحقق خارجی هستند. بنابراین اگـرگـفـتـه می شود که ماهیت اعتباری است و (الماهیه من حیث هی لـیـسـت الاهـی لاموجوده و لامعدومه) این فقط در مورد ماهیتی صحیح اسـت کـه عـقـل آن را از وجود مجزا کرده باشد یعنی ماهیت فی حد ذاتـهـا و مـن حـیث هی. نه ماهیت خارجی (ماهیت موجود). والا اگر مـراد از ماهیت, ماهیت خارجی (ماهیت موجود یا ماهیت پس از جعل) بـاشـد, ماهیت امری عینی است و اسناد موجودیت به آن اسناد (الی ما هو له) است.
▪ شواهدی از کلام ملاصدرا در تایید این دیدگاه
هـمـان طـور کـه پـیـش تـر اشـاره کـردیـم ازآثـار و نوشته های صـدرالـمـتـالهین بر می آید که وی نیز در این مسئله, چنین نظری داشـته است. ملاصدرا از یک سو بر عینیت وجود و ماهیت تصریح کرده ومـی گوید: (وجود و ماهیت ـ در چیزی که دارای وجود و ماهیت است ـ یـک چیز است) ۲۶و هم چنین بارها در کتاب ها و رساله های خویش بـه ویـژه در کـتاب المشاعر بر این نکته تاکید ورزیده که (وجود هـر چـیزی عین ماهیت آن است)۲۷ ونتیجه آشکار این رای آن است که اگـر یـکی از وجود یا ماهیت, درخارج حقیقتا موجود باشند, دیگری نـیـز حقیقتا موجود است۲۸. و از سوی دیگر, ارتباط ماهیت و وجود را گـاه هـمانند جنس و فصل در نوع بسیط می داند۲۹. و گاه آن را از قـبیل ارتباط ذات و صفات خدای متعال می شمارد: فکما ان وجود الـمـمـکـن ـ عـنـدنا ـ موجود بالذات والماهیه موجوده بعین هذا الـوجـود بـالـعـرض لـکونه مصداقا لها, فکذلک الحکم فی موجودیه صـفاته ـ تعالی ـ بوجود ذاته المقد۳۰. دلالت این عبارت بر آن چه بـه اونـسـبـت دادیـم واضـح است. اگرماهیت حقیقتا در خارج وجود نـداشـتـه بـاشد, قیاس مسئله ماهیت و وجود با مسئله ذات و صفات الهی نادرست خواهد بود.
مـلاصـدرا جـداگـانه نیز بر این نکته که شیء واحد بسیط می تواند مـصداق مفاهیم متعدد باشد, بی آن که ذاتا متکثر یا دارای حیثیت هـای مـتـعـدد خـارجی باشد, تاکید وتصریح می کند و بار دیگرصدق عـلـم, قـدرت , اراده, حـیات و سایر اوصاف الهی بر واجب الوجود ونـیز بحث عاقل و معقول را شاهد می آورد۳۱. از پیوستن این نکته بـا مـقـایـسه ای که ملاصدرا میان (وجود و ماهیت) و (صفات و ذات الـهـی) کرده است, نظر این حکیم در باب ماهیت بهتر فهم می شود.
نـتیجه این دومطلب آن است که همان گونه که واجب الوجود, واحد و بسیط است و ازاو مفاهیم متعدد اخذ می شود و آن ذات یگانه مصداق حـقـیـقـی همه این مفاهیم است, درباب وجود و ماهیت نیز در خارج واقـعـیـتـی یگانه داریم که از آن, هم مفهوم وجود گرفته می شود وهـم مـفـهوم ماهیت, و آن واقعیت, یگانه مصداق حقیقی هر دواست.
بـه تـعبیر خود وی, وجود هر چیزی, ذاتا مصداق حمل ماهیت آن چیز براو نیزهست۳۲.
▪ دلایل نظریه مختار
مدعای ما دو بخش دارد:
۱) اصالت وجود
۲) عینیت ماهیت.
اما با توجه به ایـن کـه اصـیـل بـودن وجود با دلایل اصالت وجود به اثبات رسیده اسـت, ازایـن رو در ایـن جـا فـقـط اثبات بخش دوم مدعا ـ عینیت مـاهـیـت ـ را مـد نظر داریم. برای این منظور دو وظیفه بر عهده داریـم: یـکـی اثـبـات عـیـنـیـت ماهیت دیگری نقد و بررسی دلایل اعتباریت آن.
▪ اثبات عینیت ماهیت
بـرای اثـبـات عـیـنـیت ماهیت به دلیلی اشاره می کنیم که درعین سـادگـی, مـتـقن وکارگشا است. و آن این که محکم ترین دلیل برای اثـبـات محقق یک چیز این است که مفهوم آن چیز بر شیئی خارجی در قضیه ای خارجیه صادق باشد:
لادلیل علی وجود الشی اقوی من صدق مفهومه علی عین خارجی فی قضیه خارجیه .۳۳
اکـنون با در دست داشتن این قاعده به سراغ کوزه آب می رویم. می تـوان بـه مـحتوای کوزه آب اشاره کرد و گفت: (این آب است) یعنی مـفهوم (آب) بدون هیچ تجوزی بر آن چه در کوزه است صادق می آید, زیـرا آب را بـه هـر گـونـه که تعریف کنیم,عرفی,علمی یا فلسفی, مـحـتـوای کوزه را (آب) می توان خواند. پس آب حقیقتا موجوداست.
آب در کـوزه است! ونیز می دانیم که به مقتضای ادله اصالت وجود, مـحـتـوای کوزه عبارت است از وجود, و از سوی دیگر به کرات گفته شـد که مصداق یگانه, می تواند مصداق واقعی مفاهیم متباین باشد.
پـس محتوای کوزه هم مصداق حقیقی وجود است و هم مصداق حقیقی آب.
و این یعنی اصالت وجود درعین تحقق و عینیت ماهیت.
خـلاصـه, اگـر صـادق بودن مفهوم یک شیء برخارج بهترین دلیل وجود داشـتن آن شیء است و اگر در صدق مفاهیم ماهوی چون آب, کوزه, گل و گـلدان, در خارج شکی نیست, و اگر اساسا موجود بودن ماهیات در خـارج جـز بـه مـعـنای صدق تعریف آنها بر یکی از موجودات خارجی نـیست۳۴, بنابراین جایی برای تردید در موجودیت وعینیت ماهیت در خارج باقی نمی ماند.
▪ دلایل اعتباریت ماهیت در بوته نقد
در کـتـاب هـای فـلـسفی, دلایل فراوانی برای اثبات اصالت وجود و اعـتـبـاریـت مـاهیت ذکر شده است که نقد و بررسی تک تک آنها از حـوصـله این نوشتار بیرون است. ولی در یک ارزیابی کلی, می توان آنها را به سه دسته تقسیم کرد:
۱) دسته نخست, دلایلی که هیچ یک از دو بخش مدعا را اثبات نمی کنند:
نـه اصـالت وجود و نه اعتباریت ماهیت را. به عبارت دیگر, دلایلی سست و باطل اند.
۲) دسـتـه دوم:
که بخش اعظم دلایل را در برمی گیرد, براهینی است که صـرفـا در صـدد اثـبات اصالت وجودند, و نسبت به اعتباریت ماهیت لااقـتـضـا هستند. به عبارت دیگر غالب ادله اصالت وجود, در واقع در مـقام نفی ادعای کسانی چون شیخ اشراق است ونه در مقام اثبات اعتباریت ماهیت.
۳) دسته سوم:
دلایلی اند که به هدف اثبات اعتباریت ماهیت اقامه شده اند.
پـس ازایـن ارزیـابـی کـلی, برای آن که گامی دیگر در جهت اثبات مـدعای خویش, عینیت ماهیت, برداشته ومانعی از موانع سه راه این مـدعـا را زدوده بـاشیم, تنها به نقد و بررسی دو دلیلی که برای اثبات اعتباریت ماهیت آورده اند, می پردازیم.
۱) استدلال از راه اتحاد خارجی وجود وماهیت
حکیم هیدجی در حاشیه ارزشمند خود برشرح منظومه حکمت برای اثبات اعتباریت ماهیت چنین استدلال می کند:
بـی تـردیـد, وجودوماهیت در خارج با یکدیگرمتحدند, وهم چنین به طـور قـطـع, نمی شودکه متحدین در خارج, هردو, وجود حقیقی داشته بـاشند, وگرنه اتحادی میان آن ها ممکن نمی شد (زیرا در آن صورت دو امـر مـتغایر خواهند بود نه دو امر متحد), پس به ناچار باید یـکـی از آن ها اعتباری باشد; و چون دراصالت وجود شکی نیست, آن چه اعتباری است همانا ماهیت است۳۵!
وجـه ضـعـف این استدلال در این است که از (اتحاد) توصیفی نادرست ارأـه گشته, و اتحاد دو موجود حقیقی ناممکن شمرده شده است. در حـالی که اولا این سخن هم, فی المثل, با مسئله اتحاد علم و قدرت الـهـی, کـه بـر طـبـق آن علم وقدرت هم حقیقتا موجودند و هم با یـکـدیگر متحدند, نقض می شود و هم با مسئله اتحاد عالم و معلوم در عـلـم حضوری نفس به خود; و ثانیا تلقی ای که ازاتحاد در این بـرهـان مد نظر بوده است, تنها مربوط به یکی از اقسام اتحاد می شود, و آن اتحاد حدود محدود است. در حالی که اتحاد اقسام دیگری نـیـز دارد. از آن مـیان یکی این است که دو وجود متغایر, مانند هـیـولا و صـورت, بـا یـکدیگرمتحد باشند.و دیگر این که دو معنای مـتـغـایـر در یـک وجود اتحاد پیدا کنند, به این صورت که موجود عـیـنـی یـگـانه ای, که هیچ کثرتی ندارد, داشته باشیم که آن دو مـعنا, یا بیشتر, بر او صادق باشند, همانند اتحاد صفات الهی با یکدیگر و با ذات, و اتحاد وجود و ماهیت از همین قبیل است.
۲) دلیل مبنی بر وجود ذهنی ماهیت
دلـیـل دیگری که ناظر به نفی عینیت ماهیت است, استدلال بر اصالت وجـود از طـریـق وجـود ذهنی است. تقریر این استدلال به این گونه است:
اگـر مـاهـیـت, مـوجودیت داشت, فرقی میان ماهیت موجود در ذهن و مـاهـیت موجود در خارج نمی بود.و در آن صورت آتش ذهنی می بایست بـسـوزانـد وگـل ذهنی رایحه ای دل آویز داشته باشد, در حالی که مـیـان این دو فرق هست. برماهیت موجود در خارج آثاری مترتب است کـه هـیـچ یک ازآن آثار در ذهن بر آن مترتب نیست. پس ماهیت نمی تواند امری اصیل و دارای عینیت باشد!
اشـکـال ایـن استدلال آن است که در آن این مقدمه را مفروض گرفته انـد کـه حـقـیقت ماهیت عین خود ماهیت, به ذهن وارد می شود! در حـالـی کـه تـنها مفهوم آن به ذهن می آید. گل ذهنی از آن رو بی رنـگ و بـو است که مفهومی بیش نیست. گل موجود در باغ است که صد رنـگ وبو می پرورد. حکمای حکمت متعالیه بر این مطلب تصریح کرده انـد که ماهیت ذهنی درتحت مقوله ای که درخارج در تحت آن بوده و آثـارش بـر اومـتـرتـب بـوده است, مندرج نیست, بلکه ماهیت ذهنی تـنـهامفهوم آن مقوله رادارد.۳۶ با این بیان البته اشکالاتی چون اجتماع جوهر و عرض و اندراج یک شی تحت دو مقوله و مانند آن رفع مـی شود. این حکما گر چه مدعی حضور ماهیات (بانفسها) درذهن شده انـد, ولی این نکته را چنین معنا کرده اند که آنچه در ذهن حاضر مـی شـود مـاهـیـت به حمل اولی ـ مفهوم ماهیت ـ است که تحت هیچ مقوله ای مندرج نیست.
خـلاصه آن که, از لحاظ وجود ذهنی فرقی میان وجود وماهیت نیست, و چنان که فقط مفهوم وجود در ذهن خانه می کند, ماهیات نیز فقط با مـفـهـوم خـود مـهمان ذهن می شوند, و همان گونه که وجود را نمی تـوان بـه ایـن دلـیل که مفهوم آن آثار خارج را ندارد, اعتباری خـوانـد, به همین ترتیب نمی توان ماهیت را به دلیل آن که مفهوم ماهیت آثار خارج را ندارد, اعتباری شمرد.

class: cms_table width: 100%

[TD="class: cms_table_pico_body"][/TD]
[TD="class: cms_table_pico_legend"]
پی نوشت ها:
۱ـ نهایه الحکمه المرحله الاولی الفصل الثانی ص۹ و شرح مبسوط منظومه ج۱ ص۴۴.
۲ـ الـمـشاعر المشعر الثالث ص۹ و نهایه الحکمه المرحله الاولی الفصل الثانی ص۹.
۳ـ نهایه الحکمهالمرحله الحادیه عشر الفصل العاشر ص۲۵۸.
۴ـ همانالمرحله الاولی الفصل الثانی ص۱۰.
۵ـ شرح مختصر منظومه ج۱ ص۳۶.
۶ـ نـهـایه الحکمه المرحله العاشره الفصل الاولی ص۲۲۶ و ر.ک:
الحکمه المتعالیه ج۳ ص۲۵۷.
۷ـ حاشیه ملامحمد هیدجی بر شرح غرر الفرأد یا شرح منظومه حکمت ص۲۱۲.
۸ـ ر.ک: حاشیه حکیم سبزواری برهمان کتاب غرر فی اصاله الوجود ص۲۱۲.
۹ـ تـوحیدعلمی وعینی ص۱۶۷ وحاشیه شرح غرر الفرأد ص۲۱۴ و نیز حاشیه سبزواری بر الحکمه المتعالیه ج۶ ص۷۷.
۱۰ـ دررالفوأد ج۱ ص۲۷.
۱۱ـ حـاشـیه علامه طباطبأی برالحکمه المتعالیه ج۷ ص۲۲۷. (حد) در ایـن جـا بـه مـعـنای لغوی است یعنی نهایت و انتها و مرز یک چیز.
۱۲ـ درر الفوأد ج۱ ص۲۴.
۱۳ـ انـمـا الـمـاهـیه هی انعکاس ذهنی للموجود المحدود بما انه مـحدود. تعلیقه علی نهایه الحکمه محمدتقی مصباح یزدی ج۱ ص۳۱ (تعلیقه شماره ۱۰).
۱۴ ـ برگرفته از درس اسفار استاد محمد تقی مصباح یزدی ج۲.
۱۵ـ مـصـبـاح یزدی تعلیقه علی نهایه الحکمه ج۱ ص۳۱ (تعلیقه شماره ۱۰).
۱۶ـ همان.
۱۷ـ مـصـبـاح یزدی (نکاتی پیرامون اصالت وجود) کیهان فرهنگی سال هشتم شماره ۶ ص۱۷.
۱۸ـ برگرفته از درس اسفار آیه الله جوادی آملی ج۲ جلسه هفتم.
۱۹ـ ر.ک: الـحـکمه المتعالیه ج۱ ص۱۷۵ و همچنین علامه طباطبأی نـیـز بر جواز انتزاع دو مفهوم مختلف از مصداق واحد صحه گذاشته است. ر.ک: حاشیه وی برالحکمه المتعالیه ج۷ ص۲۰۶.
۲۰ـ نـهـایه الحکمه مقدمه ص۵ ونیزالمرحله الاول الفصل الثانی ص۱۳.
۲۱ـ هـمـانالـمـرحـله السابعه الفصل التاسع ص۱۵۲ و ر.ک: شرح مبسوط منظومه ج۱ ص۳۵۴.
۲۲ـ از جمله در الحکمه المتعالیه ج۴ ص۲۲۷ و ج۳ ص۳۲.
۲۳ـ نـهایه الحکمه المرحله الثانیه الفصل الثالث ص۳۲. ازهمین مطلب برای اثبات حرکت جوهری نیزاستفاده کرده اند:
الـمـرحـلـه الـتاسعه الفصل الثامن ص۲۰۸. و ر.ک: مصباح یزدی تعلیقه علی نهایه الحکمه ج۲ ص۱۳۲ (تعلیقه شماره ۳۱۲).
۲۴ـ کتاب المشاعر ضمیمه کتاب عماد الحکمه المشعر الخامس ص۲۹.
۲۵ـ نـهـایـه الحکمه المرحله الاولی الفصل الثانی ص۱۳ والمرحله السابعه الفصل الاول ص۱۳۹.
۲۶ـ المشاعر المشعر السادس ص۳۶.
۲۷ـ ر.ک: الـمـشـاعر المشعر السادس ص;۳۴ المشعر الرابع ص;۲۶ الـمـشعر الخامس ص۲۷ و همچنین الحکمه المتعالیه ج۱ ص۵۸ ۵۹ ۶۰ ۶۲ ۶۷ و ;۲۴۶ ج۵ ص;۱۵۵ ج۶ ص۵۰ و ج۷ ص۶۶.
۲۸ـ مـگـرایـن کـه ایـن عینیت عینیتی باشد مجازی وخیالی ولی خواهیم گفت که ازسخنان ملاصدرا خلاف آن بر می آید.
۲۹ـ المشاعر المشعرالخامس ص۳۳ والحکمه المتعالیه ج۱ ص۵۸.
۳۰ـ الـمـشـاعـر الـمـشـعـر الـثـامـن ص۵۵ ـ ۵۴ و نـیـز ر.ک:
الحکمه المتالیه ج۶ ص۲۶۴.
۳۱ـ الحکمه المتعالیه ج۱ ص۱۷۵ و ج۸ ص۵۸.
۳۲ـ المشاعرالمشعر الرابع ص۲۴.
۳۳ـ نـهـایـه الحکمه المرحله السادسه الفصل الحادی والعشرون ص۱۳۶.
۳۴ـ الـحـکـمـه الـمـتـعـالیه ج۲ ص;۳۴۸ ج۳ ص۴۲ و ج۴ ص۲۲۷ و الرسأل رساله فی اتصاف الماهیه بالوجود ص۱۱۷.
۳۵ ـ حـاشـیـه حـکـیـم هیدجی بر شرح غرر الفرأد غرر فی اصاله الوجودص۲۱۲.
۳۶ـ نهایه الحکمه المرحله الثالثه ص۳۶ ـ ۳۵. [/TD]
موضوع قفل شده است