جمع بندی سایه چگونه خدا را سجده می کند؟
تبهای اولیه
با درود.بنده در مورد آیه ای از قرآن که اشاره به سجده سایه ها داره توضیح منطقی و علمی میخواستم.سپاسگزار خواهم شد.
این هم آیه:وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلاَلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ (15)
و هر كه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه با سايههايشان ، بامدادان و شامگاهان ، براى خدا سجده مىكنند .
﴿الرعد، 15﴾
[="Tahoma"]«وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال»
و هر كه در آسمان ها و زمين است - خواه و ناخواه - و سايه هايشان، بامدادان و عصرگاهان [و شب هنگام]، تنها براى خدا سجده مى كنند.(رعد/ 15)
با سلام و درود
بیان لغوی:
«سجده» از نظر لغوی به معنای خضوع و اظهار فروتنی و تذلل است.(مفردات ألفاظ القرآن، ص 396؛ قاموس قرآن، ج 3، ص 225)
در ادامه در مفردات آمده که سجده عام است و در انسان و حيوان و جماد، به طور عموم هست. سجده بر دو نوع است: اختیاری و قهری. سجده اختیاری در مورد انسان و سجده قهری و غیراختیاری هم در انسان و هم در غیر انسان است.
بیان تفسیری:
سايه هاى موجودات نيز در برابر اراده حق تعالى خضوع دارند و تسليم هستند، بدين گونه كه شكل آن ها طبق قوانين خلقت، مطابق با شكل صاحب سايه است و در مواقع مختلف روز، كوتاه و بلند مى شوند و اينكه در آيه شريفه از سجده کردن سايه ها در بامدادان و شامگاهان ياد مى كند، شايد براى آن باشد كه در اين دو وقت، سايه ها در بلندترين حدّ خود قرار دارند و شايد هم اين تعبير براى بيان تداوم خضوع باشد.(تفسير كوثر، ج 5، ص 521)
نکته:
سجده در برابر خداى تعالى به سایه اجسام نسبت داده شده، با اين كه سايه، امرى است عدمى و عبارت است از نرسيدن نور، به خاطر حائل شدن جسم در برابر نور.
سرّش اين است كه هر چند سايه امرى است عدمى، و ليكن آثارى خارجى نظير آثار امور وجودى دارد، مثلا كم و زياد مى شود، و هم چنين اختلافات ديگرى به خود مى گيرد كه حواس ما آن را حس مى كند، پس مى توان گفت در عين عدمى بودن بهره اى از وجود دارد كه با همان مقدار از وجود و همان مقدار از آثار، در برابر خداى تعالى خاضع و ساجد است.(ترجمه الميزان، ج 11، ص 440)
بنابر این:
منظور از سجود، افتادن بر زمين نيست، بلكه خضوع و انقياد (فرمان برداری) به اراده حق تعالى است.
وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلاَلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ (15)
موجودات ملکوتی و آسمانی مثل فرشتگان چگونه سجده می کنند ؟
و باز جالب تر اینکه اصلا سایه دارند ؟
آیا موجودات ملکوتی سایه دارند ؟ آیا آنجا خورشید ملکوتی مثلا هست ؟ یا نوری از ناحیه ی خدا که ایجاد سایه کند ؟ آیا در آنجا غدو و اصال داریم ؟
لذا فهم این آیه در مورد موجودات آسمانی آسان به نظر نمی رسد.
شاید هم مقصود فقط موجودات روی زمین باشد ( ولی با "فی السماوات" جور در نمی آید ... )
بعد سوال می شود که آیا سجده مختص زمان خاصی بوده است ؟
یعنی هر که در اسمان ها و زمین است و سایه هایشان، در زمان غدو و اصال سجده می کنند ( یا خضوع می کنند )... پس زمان های دیگر چه می کنند ؟
یا هر که در آسمان ها و زمین است همیشه سجده می کنند اما سایه هایشان در غدو و اصال سجده می کنند ... این در حالی است که اگر در ظهر هم سجده کنید به نظر می رسد سایه ی شما هم سجده می کند و اختصاصی به غدو و اصال ندارد ...
و باز موضوع عجیب تر این است که غدو از سپیده دم است تا طلوع افتاب ( البته شاید بگویند معنایش چیز دیگری است )، اما در آن زمان سایه ای وجود ندارد تا بخواهد سجده کند ...
[="Tahoma"][="Navy"]با درود.بنده در مورد آیه ای از قرآن که اشاره به سجده سایه ها داره توضیح منطقی و علمی میخواستم.سپاسگزار خواهم شد.
این هم آیه:وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلاَلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ (15)
و هر كه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه با سايههايشان ، بامدادان و شامگاهان ، براى خدا سجده مىكنند .
﴿الرعد، 15﴾
سلام
منظور فنای اشیاء و شوونات آنها(ظلالهم) در ذات باریتعالی است چه اینکه سجده نماد فناست.
یعنی ذات و صفات و افعال اشیاء در ذات و صفات و افعال حضرت دوست فانی است.
دوست بگو دوست بگو دوست دوست/ تا نگری هرچه بود اوست اوست
یا علیم[/]
درود به همه:
سرّش اين است كه هر چند سايه امرى است عدمى، و ليكن آثارى خارجى نظير آثار امور وجودى دارد
وقتی چیزی وجود ندارد یعنی هیچ.هیچ یعنی جسم ندارد یعنی سلول و اتم وووو ندارد.خب هیچ چگونه میتواند سجده یا فروتنی کند؟ حالا اگر نخواهد سجده کند مثلا چه کاری میتواند بکند؟اصلا چیست که بخواهد کاری بکند؟مثلا اگه قراره سایه تخته سنگی در ساعت معینی 2 در 1 باشد سایه سرپیچی کنه و عمدا طول و عرضش را تغییر دهد!
یعنی حریم نور و فتونهای نور عقب و جلو ببردیعنی باید سایه وجود مستقل داشته باشد ! خنده داره والا! بیان بعضی مسایل بحدی ساده است وپیش پا افتاده که میمونه چی بگه!
اگر قراره سجده باشه در واقع این نور است که دارد سجده میکند نه سایه. چون طبق قانون حاکم بر نور عمل میکنه و در برخورد با اجسام سایه و اندازه آنها را مشخص میکنه!!
لذا این ادعای قران خلاف بدیهی ترین امور عقلی ومنطقی و علمی و فلسفیست.
با درود.بنده در مورد آیه ای از قرآن که اشاره به سجده سایه ها داره توضیح منطقی و علمی میخواستم.سپاسگزار خواهم شد.
این هم آیه:وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلاَلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ (15)
و هر كه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه با سايههايشان ، بامدادان و شامگاهان ، براى خدا سجده مىكنند .﴿الرعد، 15﴾
پاسخ:
با سلام و احترام
با عنایت به وجود سجده ارادی( اختیاری و از روی رغبت) برای برخی از موجودات مانند انسان و سجده غیر ارادی( ذاتی و تکوینی) برای همه موجودات چه انسان و چه غیر انسان، قران کریم در دو آیه 15 سوره رعد و 48 سوره نحل به طور مشخص سجده کردن را به «سایه موجودات» نیز نسبت داده است. لذا به نظر می رسد وجه این اختصاص در دو ایه فوق، دارای نکته و ظرافت خاصی باشد. مفسران چند تحلیل پیرامون ان ارائه داده اند که عبارتند از:
1. « بر زمین افتادن سایه» بسیار محسوس و ملموس است لذا خداوند از این خاکساری سایه و افتادگی او بر زمین به عنوان مثالی ملموس یاد می کند و برای انسان ها به ویژه مشرکین مثال می آورد تا حس خضوع را در انان افزایش داده به سجده راغب و مشتاق سازد.
علامه طباطبائی ره در این باره می نویسد: آرى حقايقى كه عالىتر از اوهام، و ثابت و استوار در نظر عقل سليم است و به طبع خود از افق محسوسات و حواس دور است و نمىشود آن را تجسم نمود، در پارهاى موارد كه ممكن باشد براى حس نوعى ظهور يافته به وجهى تمثل و تجسم يابد، در چنين موارد البته بايد از حس استمداد نموده صاحبان فهم ساده و عقل بسيط را از راه حس متوجه آن حقايق نمود، و آن گاه ايشان را از اين راه منتقل به مرحله عقل سليم كه مسئول درك حقايق و معارف حقيقى است ساخت، و اين قسم حس و خيال، حس و خيال حق است، و حق هم مؤيد آنست، و اعتماد به آن، شعر و خيالبافى و يا باطل شمرده نمىشود. و اينكه مىبينيم خداى تعالى براى سايه گسترده اجسام، در صبح و شام سجده قائل شده، از همين باب است، چون اين سايهها نيز مانند صاحبان شعورند كه به منظور سجده به زمين مىافتند.
و خلاصه: علت اينكه قرآن افتادن سايه اجسام را در صبح و شام بر زمين، سجده ناميده بر اين اساس است كه در اين حال معناى سجده ذاتى را كه در ذوات اشياء است با مثالى حسى ممثل نموده، حس آدميان را براى درك معناى سجده ذاتى بيدار مىكند، و براى چنين مردمانى راه انتقال به اين حقيقت عقلى و غير حسى را آسان مىسازد.[1]
2. کنایه از خضوع و انقیاد است که در همه موجودات به صورت ذاتی و تکوینی وجود دارد و ذکر آن به صورت جداگانه وجه خاصی ندارد. در تفسیر نمونه آمده است:" ظلال" جمع" ظل" به معنى سايه است، ذكر اين كلمه در آيه فوق نشان مىدهد كه منظور از سجود تنها سجود تشريعى نيست، زيرا سايههاى موجودات از خود اراده و اختيارى ندارند، بلكه تسليم قوانين تابش نور مىباشند، و بنا بر اين سجده آنها، تكوينى، يعنى تسليم در مقابل قوانين خلقت است.[2]
3. ذکر سایه بیان ظرافت صنع الهی است.
سجده سايههاى موجودات، به عنوان يكى از نشانههاى عظمت و قدرت خداوند در چند آيه از قرآن گزارش شده و مفسران اسلامى مباحث گوناگونى را در تبيين اين پديده ارائه كردهاند؛ سجده سايه از انعكاس اشعه خورشيد بر زمين ايجاد مىشود؛ به اين بيان كه انتهاى شعاع خورشيد با قسمت سخت زمين برخورد كرده و سايه به حالت سجده بر روى زمين شكل مىگيرد؛ اين پديده برايند نظامى بديع و دقيق است كه خداوند در بين خورشيد و زمين قرار داده است؛ خداوند چنانچه دو خورشيد را روبهروى هم قرار مىداد، سايهها از بين مىرفتند؛ همچنين اگر رويه زمين را همانند آب شفاف و روشن قرار مىداد، اساساً بر روى آن سايهاى روشن شكل نمىگرفت و اين از رمز و رازهاى الهى است كه با دقت ابداع شده است؛ چنان كه تمامى موجودات زمينى از اين ويژگى برخوردار بوده و به نوعى نيازمند آن هستند.
بيان ياد شده شهادتى رمزگونه بر وحدانيت خداوند و شايستگى پروردگار براى سجده شدن بوده و نشانهاى است براى كسانى كه از سجده براى خدا خوددارى مىكنند؛ هدف از چنين استدلال رمزگونهاى، آگاهى دادن بر صنع الهى است كه چگونه مطابق نظامى هماهنگ و منسجم آفريده شده است. [3]
با توجه به سه تحلیل فوق که هر یک از آنها در حد یک احتمال قابل پذیرش است، رمز و راز بیان سجده کردن سایه دقیقا مشخص نیست و نمی توان هیچ یک از تحلیل های فوق را علت یا حکمت اصلی ذکر سجده برای سایه دانست. زیرا از طرفی سجده تکوینی برای همه موجودات ثابت است لذا نیازی به ذکر جداگانه سایه در آیات نیست و از سوی دیگر «سایه» موجود دارای اراده نیست که بتواند به صورت اختیاری سجده کند تا سجده او مزیتی بر سجده سایر موجودات داشته باشد تا اختصاص به ذکر مجدد داشته باشد.( والله العالم)
[/HR][1] . طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، 20جلد، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى - ايران - قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش. ص 441 -442).
[2] . مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 28جلد، دار الكتب الإسلامية - ايران - تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش.
[3] . راد، على، انسان در تراز قرآن، 1جلد، موسسه علمى فرهنگى دار الحديث، سازمان چاپ و نشر - قم - ايران، چاپ: 1. ص 119-120.
لذا این ادعای قران خلاف بدیهی ترین امور عقلی ومنطقی و علمی و فلسفیست.
با سلام و احترام
ادعای قران کریم نه خلاف عقل است و نه خلاف منطق و علم و فلسفه زیرا:
اولا: قران کریم از عدم بودن و مانند آن که فلاسفه می گویند سخنی به میان نمی اورد و معلوم نیست سخن فلاسفه و فیزیک دانان و سایر دانشمندان صواب باشد لذا تمرکز بر سخن آنان در تحلیل این اصل مسلم قرانی ( سجده موجودات از جمله سایه اشیاء) کاملا ناصواب است.
ثانیا: اگر در تحلیل برخی موضوعات قرانی عاجز ماندیم و نتوانستیم تحلیل منطقی و عقلی و علمی مقبولی ارائه دهیم ، نمی توانیم قران را متهم به داشتن گزاره های خلاف عقل و منطق و علم کنیم بلکه باید به اعجاز آن پی ببریم و عجز خود را بیان کنیم.
ثالثا: آنچه قران از سجده موجودات از جمله سایه بیان می کند که هدف آن هدایت انسان و راهیابی به ایمان است برای کسی که اهل قلب و سمع باشد ( لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید) کافی است.
رابعا: اگر بخواهیم حقایق قرانی را با اندک معلومات علمی که معلوم نیست چه مقدار آن درست و مطابق با واقع است و چه مقدار ان ناصواب و غیر مطابق با واقع است بسنجیم و ناصواب بودن حقایق قرانی را اثبات کنیم سنگ روی سنگ بند نمی آید و در حقیقت یقینیات را با شکیات خدشه دار کرده ایم. مگر این دانشمندان علوم مختلف نیستند که هر روز خطای انها در یافته های علمی بر ملا می شود و هر روز نادان تر از دیروز خود بروز می یابند و در نهایت داشته های علمی خود را قطره ای از حقایق و معلومات عالم می دانند.x_xx_x
با سلام و احترام
ادعای قران کریم نه خلاف عقل است و نه خلاف منطق و علم و فلسفه زیرا:
اولا: قران کریم از عدم بودن و مانند آن که فلاسفه می گویند سخنی به میان نمی اورد و معلوم نیست سخن فلاسفه و فیزیک دانان و سایر دانشمندان صواب باشد لذا تمرکز بر سخن آنان در تحلیل این اصل مسلم قرانی ( سجده موجودات از جمله سایه اشیاء) کاملا ناصواب است.
ثانیا: اگر در تحلیل برخی موضوعات قرانی عاجز ماندیم و نتوانستیم تحلیل منطقی و عقلی و علمی مقبولی ارائه دهیم ، نمی توانیم قران را متهم به داشتن گزاره های خلاف عقل و منطق و علم کنیم بلکه باید به اعجاز آن پی ببریم و عجز خود را بیان کنیم.
ثالثا: آنچه قران از سجده موجودات از جمله سایه بیان می کند که هدف آن هدایت انسان و راهیابی به ایمان است برای کسی که اهل قلب و سمع باشد ( لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید) کافی است.
رابعا: اگر بخواهیم حقایق قرانی را با اندک معلومات علمی که معلوم نیست چه مقدار آن درست و مطابق با واقع است و چه مقدار ان ناصواب و غیر مطابق با واقع است بسنجیم و ناصواب بودن حقایق قرانی را اثبات کنیم سنگ روی سنگ بند نمی آید و در حقیقت یقینیات را با شکیات خدشه دار کرده ایم. مگر این دانشمندان علوم مختلف نیستند که هر روز خطای انها در یافته های علمی بر ملا می شود و هر روز نادان تر از دیروز خود بروز می یابند و در نهایت داشته های علمی خود را قطره ای از حقایق و معلومات عالم می دانند.x_xx_x
موجب شگفتیست که جطور اینها را فهمیده ای ولی از درک پیش پا افتاده ترین موضوع که سایه چیزی نیست وهیچ است عاجزی!؟
مغالطات واشکالات این نوشتار بحدیست که پاسخش بر هر انکس که جوی عقل داشته باشد اسان است.
[="Tahoma"] موجودات ملکوتی و آسمانی مثل فرشتگان چگونه سجده می کنند ؟ آیا موجودات ملکوتی سایه دارند ؟ آیا آنجا خورشید ملکوتی مثلا هست ؟ یا نوری از ناحیه ی خدا که ایجاد سایه کند ؟ آیا در آنجا غدو و اصال داریم ؟ لذا فهم این آیه در مورد موجودات آسمانی آسان به نظر نمی رسد. بعد سوال می شود که آیا سجده مختص زمان خاصی بوده است ؟ و باز موضوع عجیب تر این است که غدو از سپیده دم است تا طلوع افتاب ( البته شاید بگویند معنایش چیز دیگری است )، اما در آن زمان سایه ای وجود ندارد تا بخواهد سجده کند ...وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلاَلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ (15)
و باز جالب تر اینکه اصلا سایه دارند ؟
شاید هم مقصود فقط موجودات روی زمین باشد ( ولی با "فی السماوات" جور در نمی آید ... )
یعنی هر که در اسمان ها و زمین است و سایه هایشان، در زمان غدو و اصال سجده می کنند ( یا خضوع می کنند )... پس زمان های دیگر چه می کنند ؟
یا هر که در آسمان ها و زمین است همیشه سجده می کنند اما سایه هایشان در غدو و اصال سجده می کنند ... این در حالی است که اگر در ظهر هم سجده کنید به نظر می رسد سایه ی شما هم سجده می کند و اختصاصی به غدو و اصال ندارد ...
با سلام و درود
آیه در مقام اثبات سایه برای همه موجودات ـ حتی موجودات مجرد ـ نیست، بلکه پیامش این است که هر آنچه سایه دارد، سایه اش نیز تابع اراده الهی است.
هر آن چه سایه دارد، در هر زمانی که سایه دارد ـ کوتاه یا بلند و ... ـ همه تابع اراده الهی است. اشاره به صبح و عصر، می تواند کنایه باشد از دوام و همیشگی بودن این خضوع، تذلل و فرمانبرداری؛ همانند این آیه:
«أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْيَمينِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُون»؛ آيا آنها مخلوقات خدا را نديدند كه سايه هايشان از راست و چپ حركت دارند، و با خضوع براى خدا سجده مى كنند؟!(نحل/ 48)
هم چنین در آیه ذیل که کنایه از دوام و همیشگی عذاب است؛ نه این که تعیین زمان باشد و فقط در صبح و شام عذاب شوند و در سایر اوقات، در آسایش باشند:
«النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا»؛ (همان) آتشى كه بامدادان و عصرگاهان بر آن عرضه مىشوند.(غافر/ 46)
[="Tahoma"] وقتی چیزی وجود ندارد یعنی هیچ.هیچ یعنی جسم ندارد یعنی سلول و اتم وووو ندارد.خب هیچ چگونه میتواند سجده یا فروتنی کند؟ حالا اگر نخواهد سجده کند مثلا چه کاری میتواند بکند؟اصلا چیست که بخواهد کاری بکند؟مثلا اگه قراره سایه تخته سنگی در ساعت معینی 2 در 1 باشد سایه سرپیچی کنه و عمدا طول و عرضش را تغییر دهد!درود به همه:
یعنی حریم نور و فتونهای نور عقب و جلو ببردیعنی باید سایه وجود مستقل داشته باشد ! خنده داره والا! بیان بعضی مسایل بحدی ساده است وپیش پا افتاده که میمونه چی بگه!
اگر قراره سجده باشه در واقع این نور است که دارد سجده میکند نه سایه. چون طبق قانون حاکم بر نور عمل میکنه و در برخورد با اجسام سایه و اندازه آنها را مشخص میکنه!!
لذا این ادعای قران خلاف بدیهی ترین امور عقلی ومنطقی و علمی و فلسفیست.
با سلام و درود
آیا شما می توانید وقتی زاویه تابش نور و موقعیت جسم، ثابت است، سایه ایجاد شده را در همان جهت و سمتی که نور قرار دارد، بیندازید؟ و یا با ثابت بودن نور و جسم، سایه را کوتاه و بلند و یا اصلا سایه را بردارید؟ چه کسی می تواند از این قوانین تخلف کند؟
قرآن به زبانی ساده و همه فهم، به مخاطب تذکر می دهد که در این عالَم، همه چیز به اراده الهی و در چارچوب قوانین هستی ـ که خداوند در تکوین قرار داده است ـ می باشد؛ حتی سایه ها.
این یعنی مطیع و به فرمان بودن؛ همین. این نه مخالف عقل و منطق است و نه مخالف علم.
[="Tahoma"]سلام خدمت کارشناس محترم
این دیگر چه نوع سجده ایست؟نکند این هم از مصادیق سجده به شمار میرود؟
با سلام و درود
قطعا به معنای نافرمانی و به قصد طغیان و تکبر در برابر خداوند نیست. لذا با خضوع و تذلل در برابر خداوند منافاتی ندارد. این از اقتضائات و محدودیت های عالَم ماده و طبیعت است.
قطعا به معنای نافرمانی و به قصد طغیان و تکبر در برابر خداوند نیست.
با سلام....چرا خدا فرمان نداده که کبوتر ها نجاسات خود را بر سر کعبه نریزند؟؟احساس و عواطف و فطرت و عقل حکم می کند که یک خدای خیر فرضی فرمان دهد که کبوتر ها نجاست را بر سر کعبه نریزند و در نتیجه این رفتار کبوتر ها با آن خدای فرضی نمی تواند از سر خضوع باشد...
این نکته را هم تذکر بدهم اگر خدا خداست می توانست نظام طبیعت را به شکلی خلق کند که کبوتر نجاساتش را اینطور نریزد پس نیازی نیست که گفته شود این از اقتضائات عالم ماده است و مثلا گفته شود که برای اینکه کبوتر ها خضوع داشته باشند و نجاسات را نریزند قوانین ماده و طبیعت به هم بخورد...
[="Tahoma"]با سلام....چرا خدا فرمان نداده که کبوتر ها نجاسات خود را بر سر کعبه نریزند؟؟احساس و عواطف و فطرت و عقل حکم می کند که یک خدای خیر فرضی فرمان دهد که کبوتر ها نجاست را بر سر کعبه نریزند و در نتیجه این رفتار کبوتر ها با آن خدای فرضی نمی تواند از سر خضوع باشد...
این نکته را هم تذکر بدهم اگر خدا خداست می توانست نظام طبیعت را به شکلی خلق کند که کبوتر نجاساتش را اینطور نریزد پس نیازی نیست که گفته شود این از اقتضائات عالم ماده است و مثلا گفته شود که برای اینکه کبوتر ها خضوع داشته باشند و نجاسات را نریزند قوانین ماده و طبیعت به هم بخورد...
با سلام و درود
از طرف خداوند منع و محدویتی نیست.
قرار نیست عالَم معجزه وار اداره شود. امور عالم بر اساس اسباب و علل آن، اداره می شود.
خداوند قادر متعال و فعال مایشاء است. او نظام تکوین این عالم را بر اساس نظام اسباب و مسببات قرار داده و خود نیز بر همین اساس عمل می کند: «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَاب»(کافی، ج 1، ص 183، اسلامیه) یعنی خداوند امور عالم را بر اساس اسباب و علل تدبیر می کند.
برای تبیین بیشتر می توانید به انجمن کلام و کارشناسان آن انجمن مراجعه نمایید.
غدو یعنی زمان سپیده تا طلوع خورشید.
در این زمان اصلا سایه ای وجود ندارد ...
برخی در جواب گفته اند
این کلمه برای وقت خاص نیامده است و علتش جمع امدن است.
و باز برخی ان را عام تر گرفته اند و غرض از جمع بودن غدو و اصال را
اشاره به همه زمانها دانسته اند یعنی شب و روز و در هر ساعتی که معلوم است در شب سایه ای نیست...
اما انها این تعبیر را مجازی میدانند و قرار نیست یک معنای حقیقی برداشت کرد...
ما می دانیم که هفت اسمان و هفت زمین داریم. و هر اسمانی یک زمین دارد طبق روایت معصوم.
در هر اسمانی موجوداتی از جمله انسانها هستند...
مثلا عیسی در اسمان چهارم است یا ابراهیم در اسمان هفتم یا ششم ...
و نوزادان نیز در کنار ابراهیم هستند اگر درست یادم باشد...
خلاصه هر طیفی از انسانها در یک اسمان هستند...
ما میدانیم که در زمینهای هر اسمان، نور وجود دارد اما نمیدانیم سایه وجود دارد؟
از یک نظر که نگاه کنیم وجود نور و اسمان و زمین و انسان در اسمانهای دیگر همگی موید سایه است...
اما هیچ دلیلی بر عدم وجود سایه وجود ندارد
لذا بعید نیست مقصود از من موصوله شامل اهالی زمینهای هر اسمانی باشد
و لذا فرمود
من فی السموات و الارض
درود.
آیا شما می توانید وقتی زاویه تابش نور و موقعیت جسم، ثابت است، سایه ایجاد شده را در همان جهت و سمتی که نور قرار دارد، بیندازید؟ و یا با ثابت بودن نور و جسم، سایه را کوتاه و بلند و یا اصلا سایه را بردارید؟ چه کسی می تواند از این قوانین تخلف کند؟
گفتم که سایه هیچ است !!!!!وهیچ چیزی نیست که بخواهد کاری کند شما دوباره بگو آیا سایه میتونه فلان کار و بکنه!!!
اگه قراره سجده ای باشه باید بگیم نور سجده میکنه چون وجود داره و قوانینی برش حاکم است ولی پیامبر اسلام فکر کرده سایه هم چیزی است و وجود مستقل دارد بهمین دلیل ادعا کرده سجده میکند.
گفتم که سایه هیچ است !!
سلام
لازم نيست چيزي باشد!
خداوند مي فرمايد همه چيز
با سايه هايشانيعني شما و سايه ات. من و سايه ام. درخت و سايه اش. سنگ و سايه اش
پس ديگر نمي توانيد ادعا كنيد كه پيامبر(ص) براي سايه وجود مستقل قائل شده اند
همين كه سايه هر شخصي يا چيزي مطابق با خودش است ، يعني سجده و تمكين سايه از خداوند
باید بگیم نور سجده میکنه
البته نور هم در برابر خداوند خضوع مي كند ، ولي سايه اي كه حاصل از تابش نور است نيز خضوع مي كند
اصلاً لازم نيست براي بيان مذكور ، حتماً سايه وجودي كه مد نظر شماست را دارا باشد
همين كه منشاء اثر دارد كافي است
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام علیکم
ولی پیامبر اسلام فکر کرده سایه هم چیزی است و وجود مستقل دارد بهمین دلیل ادعا کرده سجده میکند.
از متن شما اینطور به نظر می آید که شما قرآن کریم رو از پیامبر میدونید نه از خدا!! در این صورت شما ابتدا باید به این فکر کنید و برسید که قرآن از پیامبر است یا از خدا سپس به اشکال های ادعایی در موارد داخلی این کتاب بپردازید.
در ضمن اینقدر معجزات علمی برای اثبات الهی بودن قرآن موجود است که خیال ادعای از پیامبر بودن این کتاب رو هم باطل کنه!چه برسد به خود ادعا!!
سلام
لازم نيست چيزي باشد!خداوند مي فرمايد همه چيز
با سايه هايشان
يعني شما و سايه ات. من و سايه ام. درخت و سايه اش. سنگ و سايه اش
پس ديگر نمي توانيد ادعا كنيد كه پيامبر(ص) براي سايه وجود مستقل قائل شده اند
همين كه سايه هر شخصي يا چيزي مطابق با خودش است ، يعني سجده و تمكين سايه از خداوندبه چه دليل بايد چنين حرفي بزنيم؟!
البته نور هم در برابر خداوند خضوع مي كند ، ولي سايه اي كه حاصل از تابش نور است نيز خضوع مي كند
اصلاً لازم نيست براي بيان مذكور ، حتماً سايه وجودي كه مد نظر شماست را دارا باشد
همين كه منشاء اثر دارد كافي است
اصلا میشه تو ضیح بدی اگه سایه نخواد سجده کنه مثلا چکار میتونه بکنه!!؟؟؟
اصلا میشه تو ضیح بدی اگه سایه نخواد سجده کنه مثلا چکار میتونه بکنه!!؟؟؟
قرآن نیز همین را میگوید دوست عزیز
مگر سایه کار دیگری هم می تواند انجام بدهد؟!
ضمناً معنای سجده را کارشناس تاپیک برایتان توضیح دادند ولی ظاهراً دقت نفرمودید چون باز میگوئید اگر نخواهد سجده کند چکار می تواند بکند؟!
ببینید دوست عزیز سجدهء سایه یعنی همین که نمی تواند خارج از حدودی که خدا برایش تعیین کرده کاری کند
دوباره این بخش را مطالعه بفرمائید:
منظور از سجود ، افتادن بر زمين نيست ، بلكه خضوع و انقياد (فرمان برداری) به اراده حق تعالى است
مگر سایه کار دیگری هم می تواند انجام بدهد؟!
سلام./البته خود جناب طالب جواب خواهند داد ولی من هم نظرم رو بگم.سایه وجود مستقلی نداره.اصلا چیزی نیست که بخواد اراده ای داشته باشه از خودش که کاری انجام بده یا نده...پس در برابر این سوال که می پرسید مگر سایه کار دیگری هم می تواند انجام دهد باید گفت.اصلا سایه وجودی ندارد که بخواهد اراده کند کار دیگری انجام دهد یا نه...وقتی نمی تواند اراده کند کاری دیگری انجام دهد یا نه، چطور می تواند از سر خضوع خارج از حدودی که خدا برایش تعریف کرده، کاری انجام ندهد....سایه اصلا وجودی ندارد که بخواهد اراده کند کاری کند، که بعد بگوییم فرمانبرداری کرده یا نه...
والا این بحث ها اگر با رسیدن به خطا در قرآن است، بی فایده است در اینجا....خطا آشکار تر واضح تر و روشن تر که خدا شهاب سنگ ها را تیری که به اجنه پرتاب شده خوانده است...آنجا استاد میقات توجیه می آورند دیگر اینجا که توجیه آوردن عین آب خوردن است.....بعد دوستمان ثقلین می گویند:اینقدر معجزات علمی برای اثبات الهی بودن قرآن موجود است که...!!!!!
انصاف هم خوب چیزیست...تا کی خود را به خواب زدن.....تا کی غفلت..
[="Tahoma"]گفتم که سایه هیچ است !!!!!وهیچ چیزی نیست که بخواهد کاری کند شما دوباره بگو آیا سایه میتونه فلان کار و بکنه!!!
اگه قراره سجده ای باشه باید بگیم نور سجده میکنه چون وجود داره و قوانینی برش حاکم است
با سلام و درود
تمام پیام این آیه شریفه این است که تمام تکوین، تحت سلطه و اراده الهی است؛ همین.
در باره سایه هم باید گفت سایه می توانست نباشد ولی الآن هست؛ به بیان دیگر، سایه یک واقعیتی است که نمی توان آن ر انکار کرد.
حقیقت سایه، از منشأ وجودی (نور) حکایت دارد یعنی سایه، آثار یک امر وجودی است؛ آن امر وجودی (نور) تحت اختیار و سلطه خداوند است، آثارش هم تحت اختیار و سلطه خداوند است.
خلاصه:
سایه گرچه عدم نور است ولی واقعیتی است که از یک منشأ وجودی حکایت دارد و آثار آن امر وجودی است.
بنابر این:
تمام موجودات عالم و نیز آثار آن ها، تحت سلطه و اراده الهی هستند و هیچ کدام هیچ تخلفی ندارند و مطیع و خاضعند.
[="Tahoma"]انصاف هم خوب چیزیست...تا کی خود را به خواب زدن.....تا کی غفلت..
با سلام و درود
حرف خیلی خوبی است و نظر بنده هم همین است.
اصلا سایه وجودی ندارد که بخواهد اراده کند کار دیگری انجام دهد یا نه...وقتی نمی تواند اراده کند کاری دیگری انجام دهد یا نه، چطور می تواند از سر خضوع خارج از حدودی که خدا برایش تعریف کرده، کاری انجام ندهد....سایه اصلا وجودی ندارد که بخواهد اراده کند کاری کند، که بعد بگوییم فرمانبرداری کرده یا نه...
دوست عزیز اگر بگیم سایه اصلا معنی ندارد پس چرا کلا کلمه سایه رو بکار میبریم؟
سلام./البته خود جناب طالب جواب خواهند داد ولی من هم نظرم رو بگم.سایه وجود مستقلی نداره.اصلا چیزی نیست که بخواد اراده ای داشته باشه از خودش که کاری انجام بده یا نده...پس در برابر این سوال که می پرسید مگر سایه کار دیگری هم می تواند انجام دهد باید گفت.اصلا سایه وجودی ندارد که بخواهد اراده کند کار دیگری انجام دهد یا نه...وقتی نمی تواند اراده کند کاری دیگری انجام دهد یا نه، چطور می تواند از سر خضوع خارج از حدودی که خدا برایش تعریف کرده، کاری انجام ندهد....سایه اصلا وجودی ندارد که بخواهد اراده کند کاری کند، که بعد بگوییم فرمانبرداری کرده یا نه...والا این بحث ها اگر با رسیدن به خطا در قرآن است، بی فایده است در اینجا....خطا آشکار تر واضح تر و روشن تر که خدا شهاب سنگ ها را تیری که به اجنه پرتاب شده خوانده است...آنجا استاد میقات توجیه می آورند دیگر اینجا که توجیه آوردن عین آب خوردن است.....بعد دوستمان ثقلین می گویند:اینقدر معجزات علمی برای اثبات الهی بودن قرآن موجود است که...!!!!!
انصاف هم خوب چیزیست...تا کی خود را به خواب زدن.....تا کی غفلت..
بجای صلوات سپاس از پاسخ سنجیده شما.
مگر سایه کار دیگری هم می تواند انجام بدهد؟!
وقتی میگویید سجده میکند مسلما باید مقابل سجده کردن سجده نکردنی هم باشد!مثلا میگویید نور تابع قوانین خودش است و تخطی نمیکند وبقول خودتان سجده میکند وسجده نکردنش میشود عدم تبعیت از قوانینش مثلا بجای اینکه 300هزار کیلومتر سرعت بگیرد 200هزار سرعت بگیرد یا از مانع عبور کند و اجازه شکل گیری سایه را ندهد.اگر سایه هم ویژگیهای نور را داشت مثل ذرات تشکیل دهنده یا بطور خلاصه وجود میشود بطور انتزاعی هم که شده مثل نور برایش عدم سجده ای در نظر گرفت. بعبارت دیگر مثلا نور فتون دارد و وقتی نمیتواند از مانع عبور کند بر اساس شکل مانع از زوایای اطراف مانع عبور میکند و میشود سایه حالا میشود بطور فرضی تصور کرد که فتونها مثلا زاویه را بشکنند و وارد سایه شوند(عدم سجده) ولی آیا میشود در مورد سایه گفت مثلا ذرات یا فتونهای مرز نور را بشکنند و وارد فضای نور شوند؟ خب وقتی نه ذره است نه فتون است ونه هیچ چیز دیگر تبعیت کردن و نکردنش چه معنا دارد ؟ مثل این است که بگویید هیچ ذرات هستی و وجود را در هم شکست! مسخره نیست!؟
ضمناً معنای سجده را کارشناس تاپیک برایتان توضیح دادند ولی ظاهراً دقت نفرمودید چون باز میگوئید اگر نخواهد سجده کند چکار می تواند بکند؟!
ببینید دوست عزیز سجدهء سایه یعنی همین که نمی تواند خارج از حدودی که خدا برایش تعیین کرده کاری کند
شما متوجه عرایض بنده نیستید .عرض کردم چیزی نیست که سجده کند یا نکند.
منظور از سجود ، افتادن بر زمين نيست ، بلكه خضوع و انقياد (فرمان برداری) به اراده حق تعالى است
همیشه هم اینطور نیست که سایه روی زمین بیفتد!
والا این بحث ها اگر با رسیدن به خطا در قرآن است، بی فایده است در اینجا....خطا آشکار تر واضح تر و روشن تر که خدا شهاب سنگ ها را تیری که به اجنه پرتاب شده خوانده است...آنجا استاد میقات توجیه می آورند دیگر اینجا که توجیه آوردن عین آب خوردن است.....بعد دوستمان ثقلین می گویند:اینقدر معجزات علمی برای اثبات الهی بودن قرآن موجود است که...!!!!!
انصاف هم خوب چیزیست...تا کی خود را به خواب زدن.....تا کی غفلت..
سلام پارسا
بدون هیچگونه تعصبی می خواهم به شما توصیه کنم عجولانه قصاوت نکنید!
من و شما از همه جوانب قرآن آگاهی نداریم پس بجای تکیه بر کوه ندانش خود بهتر است به کاه دانشی که قرآن در اختیارمان قرار داده تکیه کنیم و به این کتاب فوق العاده عظیم و شگرف اعتماد نماییم تا پروردگارمان راه را به ما نشان دهد و حق و باطل را از یکدیگر تمیز دارد.
بلکه قرآن به زبان بشر حرف می زند و بنابر این آکنده است از مثلها، کنایات و تشبیهات ، وقتی از دست حرف می زند همیشه منظورش همین عضو معروف نیست و چون از عرش سخن به میان می آورد فقط تخت پادشاهی نمی باشد. اصلاً عبارت در سایه فلان عبارتی است که در همه زبانها و ادبیات مردم جهان مشهور است شما چگونه به آن توجه نکرده اید؟!
وقتی خداوند از ظل و ظلال حرف می زند همواره منظورش سایه ای که در اثر نور بوجود می آید نمی باشد چون اصل معنای سایه عبارت است از آثار وجودی موجودات و رخدادها.
مثلاً به آیه زیر توجه کنید:
وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلَالًا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبَالِ أَكْنَانًا وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَسَرَابِيلَ تَقِيكُمْ بَأْسَكُمْ ۚ كَذَٰلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ
و (نیز) خداوند از آنچه آفریده است سایههایی برای شما قرار داده؛ و از کوهها پناهگاههایی؛ و برای شما پیراهنهایی آفریده، که شما را از گرما (و سرما) حفظ میکند؛ و پیراهنهایی که به هنگام جنگ، حافظ شماست؛ این گونه نعمتهایش را بر شما کامل میکند، شاید تسلیم فرمان او شوید![16:81]
سکونتگاههای کوهی از آثار وجودی کوه هستند یا ما در سایه لباس خود را از گرما و سرما حفظ می کنیم و از آثار وجودی زره این است که ما را دربرابر ضرب سلاح حفظ می کند.
هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ ۚ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ [2:210]
خداوند چگونه ممکن است در سایه ابر به سراغ مردم بیاید؟ آیا سیل از آثار وجودی ابر نیست؟
[="Tahoma"]بعد سوال می شود که آیا سجده مختص زمان خاصی بوده است ؟
یعنی هر که در اسمان ها و زمین است و سایه هایشان، در زمان غدو و اصال سجده می کنند ( یا خضوع می کنند )... پس زمان های دیگر چه می کنند ؟
یا هر که در آسمان ها و زمین است همیشه سجده می کنند اما سایه هایشان در غدو و اصال سجده می کنند ... این در حالی است که اگر در ظهر هم سجده کنید به نظر می رسد سایه ی شما هم سجده می کند و اختصاصی به غدو و اصال ندارد ...
با سلام و درود
در تکمیل عرائض قبلی، مطلبی را اضافه می کنم.
در این که چرا آیه شریفه فقط به «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال» صبح و عصر یا صبح و شامگاه اشاره فرموده است، مفسران احتمالاتی را بیان کرده اند، از جمله:
اين كه در آيه شريفه از سجده کردن سايه ها در بامدادان و شامگاهان ياد مى كند، شايد براى آن باشد كه در اين دو وقت، سايه ها در بلندترين حدّ خود قرار دارند و شايد هم اين تعبير براى بيان تداوم خضوع باشد.(تفسير كوثر، ج 5، ص 522)
علامه طباطبایی(ره) قول به بیان تداوم را قبول ندارد و چنین می آورد:
نكته آن (و خدا داناتر است) اين است كه كم و زياد بودن سايه اجسام، هميشه در صبح و شام صورت مى گيرد، و در نتيجه در آن موقع در حس بيننده، سقوط بر زمين و ذلت سجود را مجسم مى سازد، ولى در هنگام ظهر و وسط هاى روز، چه بسا سايه معدوم و يا آن قدر كوتاه مى شود كه ديگر كم و زياديش محسوس نيست و به نظر ساكن مى آيد، و معناى سجود آن طور كه در صبح و شام محسوس است، محسوس نمى شود.(ترجمه تفسير الميزان، ج 11، ص 441)
بررسی لغوی:
غدوّ، یعنی اول روز (مفردات ألفاظ القرآن، ص 603؛ مجمع البحرين، ج 1، ص 313)، بامداد يا از اول صبح تا طلوع شمس است.(قاموس قرآن، ج 5، ص 90)
الآصال (از أَصِيل)، بعد از عصر تا مغرب و آخر روز را گويند.(مجمع البحرين، ج 5، ص 305؛ قاموس قرآن، ج 1، ص 88)
[="Tahoma"]منظور از سجود، افتادن بر زمين نيست، بلكه خضوع و انقياد (فرمان برداری) به اراده حق تعالى است.
مطلبی دیگر از علامه طباطبایی(ره)
ایشان علاوه بر اشاره آیه به این که عالَم تکوین همه به اراده الهی و تحت سلطه خداوند است، برای بر زمین افتادن سایه و ملموس و محسوس بودن آن نیز موضوعیت قائل بوده و چنین می آورد:
شكى نيست كه منظور از نسبت دادن سجده به سايه اجسام بيان سقوط سايه ها بر زمين و مجسم نمودن افتادگى سجود است، نه اين كه مقصود تنها و تنها بيان اطاعت تكوينى سايه در جميع احوال و آثارش باشد... و اين مطلب يک كلام شعرى و تصويرى خيالى نيست؛ چرا که در مواردی که حقایقی عالی، از افق محسوسات و حواس دور است و نمىشود آن را تجسم نمود، برای این که صاحبان فهمِ ساده را از راه حس متوجه آن حقايق نمود، و آن گاه ايشان را از اين راه به مرحله عقل سليم ـ كه مسئول درک حقايق و معارف حقيقى است ـ منتقل ساخت، کمک گرفتن از حس و خيال، حق است و اعتماد به آن، شعر و خيالبافى و يا باطل شمرده نمى شود.
و اين كه خداى تعالى براى سايه گسترده اجسام، در صبح و شام سجده قائل شده، از همين باب است، چون اين سايه ها نيز مانند صاحبان شعورند كه به منظور سجده به زمين مى افتند.(ر.ک: ترجمه تفسير الميزان، ج 11، ص 441)
اصلا سایه وجودی ندارد که بخواهد اراده کند کار دیگری انجام دهد یا نه
نمی دانم واقعاً مطالب را می خوانید یا نه؟!
این توضیح کارشناس:
هر چند سايه امرى است عدمى، و ليكن آثارى خارجى نظير آثار امور وجودى دارد، مثلا كم و زياد مى شود، و هم چنين اختلافات ديگرى به خود مى گيرد كه حواس ما آن را حس مى كند، پس مى توان گفت در عين عدمى بودن بهره اى از وجود دارد كه با همان مقدار از وجود و همان مقدار از آثار، در برابر خداى تعالى خاضع و ساجد است
این هم توضیح من:
خداوند مي فرمايد همه چيز با سايه هايشان
يعني شما و سايه ات. من و سايه ام. درخت و سايه اش. سنگ و سايه اش
پس ديگر نمي توانيد ادعا كنيد كه پيامبر(ص) براي سايه وجود مستقل قائل شده اند
همين كه سايه هر شخصي يا چيزي مطابق با خودش است ، يعني سجده و تمكين سايه از خداوند
سایه اصلا وجودی ندارد که بخواهد اراده کند
سنگ چطور؟ وجود دارد؟
هوا چطور؟
آب؟
خورشید؟
ستارگان؟
اینها وجود دارند یا نه؟
خب آیا اینها که وجود دارند ، اراده دارند؟!
اگر اراده ندارند پس چطور وجود دارند؟ شما یک پیش فرض در ذهن خود دارید که برای سجده کردن باید اراده داشت
درحالیکه اصلاً معنای سجده و خضوعی که خداوند می فرماید یعنی همین که مخلوقات نمی توانند خارج از خواست خداوند اراده ای داشته باشند
یک سری مخلوقات هیچگونه اراده ای ندارد و گروهی هم اختیاری مشخص و محدود دارند و هر دو گروه نمی توانند از این دایره خارج بشوند
وقتی میگویید سجده میکند مسلما باید مقابل سجده کردن سجده نکردنی هم باشد!
به چه دلیل باید در مقابلش سجده نکردنی هم باشد؟
میشود بطور فرضی تصور کرد که فتونها مثلا زاویه را بشکنند و وارد سایه شوند(عدم سجده)
"معنای ساجد بودن مخلوقات همین است که نمی توانند از قوانین الهی سرپیچی کنند" عدم سرپیچی به این معنا نیست که مثلاً من الان دارم نفس میکشم ، بعد با دستگاه اکسیژن دیگر نیاز به هوا ندارم!
بلکه معنایش این است که من نمی توانم بجز نفس کشیدن یا نکشیدن راه سومی را انتخاب کنم و انجام بدهم
نمی توانم بین مردن و زنده بودن راه سومی را انتخاب کنم و انجام بدهم
همیشه هم اینطور نیست که سایه روی زمین بیفتد!
منظور کارشناس تاپیک در قسمتی که نقل قول کردم ، بر زمین افتادن به معنای سجده بود
نه بر زمین افتادنِ سایه
دوست عزیز اگر بگیم سایه اصلا معنی ندارد پس چرا کلا کلمه سایه رو بکار میبریم؟
با سلام.بنده نگفتم سایه اصلا معنا نداره....گفتم وجودی مستقل نداره...سایه همون عدم نوره...اینجا نور وجود داره و عدمش می شه سایه...ما به عدم نور می گیم سایه این یک قرار داده...ولی نمی تونیم بگیم که عدم نور که هیچ چیزه سجده می کنه یا کاری می کنه، مثلا اراده می کنه...یا وجودی داره مستقل...
خب آیا اینها که وجود دارند ، اراده دارند؟!
نمی دانم منظور انتقادتان را فهمیدم یا نه....خوب سنگ هم اراده دارد بله....بنده منظورم این بود که سنگ یک چیزی هست، یک شخصیت دارد، یک وجود دارد، پس اراده می تواند بکند که سجده بکند یا نکند و سجده می کند...قرآن برای زمین و آسمان شخصیت و آدمیت قائل شده تا حدی..مثلا :
سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالی که بصورت دود بود؛ به آن و به زمین دستور داد: «به وجود آیید (و شکل گیرید)، خواه از روی اطاعت و خواه اکراه!» آنها گفتند: «ما از روی طاعت میآییم (و شکل میگیریم)!
[=Droid]
حالا حرف بنده این بود که اصلا سایه وجود مستقلی ندارد که بخواهد شخصیتی داشته باشد و اراده کند که سجده کند یا نکند...سایه همان عدم نور است....یعنی چیزی نیست....اینجا فقط نور است که وجود دارد....نبودن نور می شود سایه...خود نور شخصیت دارد و می تواند اراده کند و سجده کند یا نکند...نبود نور که دیگر چیزی نیست...!!
[=Droid]
نمی توانند از قوانین الهی سرپیچی کنند
آفرین...خوب به ما بگویید که سرپیچی کردن سایه از قوانین الهی چگونه می تواند باشد که سایه نمی تواند.سرپیچی سایه از قوانین چگونه و به چه شکل می تواند باشد
حالا حرف بنده این بود که اصلا سایه وجود مستقلی دارد که بخواهد شخصیتی داشته باشد و اراده کند که سجده کند یا نکند؟
بنده نگفتم سایه اصلا معنا نداره....گفتم وجودی مستقل نداره...
برای چندمین بار:
خداوند مي فرمايد همه چيز با سايه هايشان
يعني شما و سايه ات. من و سايه ام. درخت و سايه اش. سنگ و سايه اش
پس ديگر نمي توانيد ادعا كنيد كه پيامبر(ص) براي سايه وجود مستقل قائل شده اند
همين كه سايه هر شخصي يا چيزي مطابق با خودش است ، يعني سجده و تمكين سايه از خداوند
به ما بگویید که سرپیچی کردن سایه از قوانین الهی چگونه می تواند باشد که سایه نمی تواند.سرپیچی سایه از قوانین چگونه و به چه شکل می تواند باشد
پارسای عزیز ، لااقل ادامهء همین بخشی که نقل قول کردید را می خواندید عرض شد دلیلی ندارد که بگوئیم حتماً باید سرپیچی کردنی باشد تا اطاعات معنا بدهد
اصلاً اطاعتِ مخلوقات یعنی همین ناتوانی آنها در سرپیچی کردن اما اگر منظورتان این است که چطور این اطاعت در چهارچوب خواست خداوند است
بفرمائید در شرایط بوجود آمدن سایه ، آیا ممکن است سایه بوجود نیاید؟
وقتی نور مثلاً به یک فیل می تابد ، آیا ممکن است سایهء یک پلنگ روی زمین بیفتد؟
خوب سنگ هم اراده دارد بله
قرآن برای زمین و آسمان شخصیت و آدمیت قائل شده تا حدی..مثلا :
سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالی که بصورت دود بود؛ به آن و به زمین دستور داد: «به وجود آیید (و شکل گیرید)، خواه از روی اطاعت و خواه اکراه!» آنها گفتند: «ما از روی طاعت میآییم (و شکل میگیریم)!
شما اراده نداشتنِ سایه را برگرفته از عدم وجودش بیان کردید
که نتیجه حرف شما این خواهد شد که "اراده" به "وجود" بستگی دارد من هم از شما خواستم از علمی که عدم وجود سایه را از آن گرفته اید ، برایم دلیل بیاورید که سنگ و خورشید و.... اراده دارند. نه از خودِ قرآن!
رایم دلیل بیاورید که سنگ و خورشید و.... اراده دارند.
والا بنده گیج شدم...بنده عرض کردم که چیزی می تواند اراده کند که وجود داشته باشد...سنگ و خورشید هم وجود دارند دیگر....من اصلا منظور شما را نمی فهمم....بنده گفتم برای سرپیچی کردن یا نکردم یا همان اراده کردن باید وجود داشته باشد و سایه وجودی ندارد که اراده کند ...حالا شما از من می خواهید ثابت کنم که سنگ و خورشید اراده دارند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
برای چندمین بار:
خداوند مي فرمايد همه چيز با سايه هايشان
يعني شما و سايه ات. من و سايه ام. درخت و سايه اش. سنگ و سايه اش
پس ديگر نمي توانيد ادعا كنيد كه پيامبر(ص) براي سايه وجود مستقل قائل شده اند
همين كه سايه هر شخصي يا چيزي مطابق با خودش است ، يعني سجده و تمكين سايه از خداوند
یعنی خود سایه سجده نمی کنه...یعنی چی که درخت با سایه هایش...شما می خواهید چی را نشان بدهید..بالاخره سایه سجده می کند از نظر قرآن یا نه...دیگه این با درخت با سنگ...خلاصه این با، چه صیغه ای است...شما به این سوال پاسخ دهید...سایه سجده می کند یا نه..
عرض شد دلیلی ندارد که بگوئیم حتماً باید سرپیچی کردنی باشد تا اطاعات معنا بدهد
اصلاً اطاعتِ مخلوقات یعنی همین ناتوانی آنها در سرپیچی کردن
حرف شما این است که بگویید فلانی می دود....اینجوری اونجوری...بعد بنده بپرسم، ندویدن فلانی چگونه است...بعد بگویید که اصلا معنا ندارد فلانی ندود!!!!اصلا ندویدن معنا ندارد برایش...گرامی دویدون در کنار ندویدن می آید...سرپیچی نکردن در کنار سرپیچی کردن می آید...حالا بنده از شما می پرسم...سرپیچی نکردن سایه چگونه و به چه شکل می تواند باشد...شما می گویید که حتما که سرپیچی کردنی نباید باشد!!!من گیج شدم
!
وقتی نور مثلاً به یک فیل می تابد ، آیا ممکن است سایهء یک پلنگ روی زمین بیفتد؟
در این دست موارد سایه خطایی نکرده، نور است که خطا کرده...نور است که باید به اندازه یک فیل زمین را خالی می کرد به اندازه پلنگ خالی کرده، سایه وودی مستقل نداشت که خطایی کند...عجیبه بحث خیلی ساده است
////////////////////////////
به این کتاب فوق العاده عظیم و شگرف اعتماد نماییم
سلام.شما از کجا پی بردید که این قرآن قوق العاده عظیم و شگرف هست؟بر کوه نداشته خود پی به شگفت انگیز بون قرآن برده اید؟چگونه؟کجاست آن قرآن عظیم و شگفت؟چرا بنده نمی توانم ببینم....یادم می آید وقتی بچه بودم، خیلی اهل فلسفه بافی بودم....حالا نمی دونم کلمه مناسبی هست فلسفه بازی یا نه!!خلاصه...برای خودم برای دروغ غیبت نمی دونم خلاصه از شیر مرغ تا جون آدمیزاد، فلسفه می بافتم....به قرآن هم خیلی دل می بستم...معمولا وقتی فلسفه چینی می کردم، بعد چند روز از اون فلسفه چینی وقتی به بهانه های مختلف نگاهم به قرآن می افتاد و به آیات، احساس می کردم همون فلسفه ای که بافتم توی قرآن هم هست...و به خودم می بالیدم.می گفتم ببین، چیزی رو تو کشف کردی و یا فلسفه بافی کردی که قرآن بدون اونکه از اون با خبر باشی عینشو گفته، یعنی توی خیال خودم فکر می کردم چه آدم اندیشمندی هستم، که اندیشه هام با این سن کم در حد اندیشه های خداست، یا در حد کلام خداست...هم به خودم می بالیدم و هم آفرین به فرآن می گفتم که چه اندیشه های نیکو و عالمانه ای داره....اما بزرگتر که شدم پی به دو اشتباهم بردم...یک اینکه اون فلسفه بافی هایی که می کردم همشون درست نبودن یا در درستیشون به شدت تردید هایی وجود داره و محدود به دنیای کودکانه ی من بودن و بعضی هاشون ساده لوحانه بودن، و دوم اینکه لزوما حرف قرآن اونچیزی نبود که من فلسفه بافی خیال می کرم بلکه برداشت های ذهنی خودم از قرآن بود.......ببینید جنس قرآن به شکلی هست که شما هر طوری که دلتون بخواد می تونید برداشت کنید...حتی اگر برداشت های نابجا و اشتباه هم داشته باشید می تونید مصداقشو در قرآن پیدا کنید....قرآن دقیقا مثل یک شعر می مونه البته از جهاتی که توضیحش رفت....اشعار هم مبنا و پایه درستی ندارند و خیلی وقت ها می شه ازشون برداشت های متضادی داشت...هرچی بزرگتر شدم از قرآن و شعر و شاعری بیزار شدم و مشتاق نوشته های علمی شدم.نوشته هایی که یک مبنا و معیاری و اصولی دارن...کاش شما که می گید قرآن به زبان بشر حرف می زنه، به زبان علمی سخن می گفت نه زبان بشری شاعرانه که به نظرم ضعیف ترین و بی خاصیت ترین نوع زبانه/
ببینید تکلیف بنده با قرآن مشخص است.بنده در درجه ی اول دلیلی نمی بینم که بگویم این کتاب کلام خداست، در حالی که قرآن ادعا دارد و انتظار دارد که بپذیریم کلام خداست.یعنی یک سخن دروغ و ناصحیح هزیانی گفته، پس در درجه ی دوم، با این دروغش به یقین از کلام الله بودن می افتد...و از آنجا که دروغ گفته و از آنجا که ادبیات شاعرانه دارد، بنده این کتاب را نمی پسندم و هیچگونه شگفتی و عظیم بودنی در قرآن نمی بینم....به بنده نشون بدید این عظمت و شگفتی کجاست...جسارت نباشه نکنه شما دارید تجربه ای که من در کودکی پشت سر گذاشتم رو به نحوی تجربه می کنید؟؟
بگذریم این عرایض در پی سخن شما بود که این کتاب فوق العاده عظیم و شگرف هست////////////////
اصلاً عبارت در سایه فلان عبارتی است که در همه زبانها و ادبیات مردم جهان مشهور است شما چگونه به آن توجه نکرده اید؟!
وقتی خداوند از ظل و ظلال حرف می زند همواره منظورش سایه ای که در اثر نور بوجود می آید نمی باشد چون اصل معنای سایه عبارت است از آثار وجودی موجودات و رخدادها.
مثلاً به آیه زیر توجه کنید:وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلَالًا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبَالِ أَكْنَانًا وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَسَرَابِيلَ تَقِيكُمْ بَأْسَكُمْ ۚ كَذَٰلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ
و (نیز) خداوند از آنچه آفریده است سایههایی برای شما قرار داده؛ و از کوهها پناهگاههایی؛ و برای شما پیراهنهایی آفریده، که شما را از گرما (و سرما) حفظ میکند؛ و پیراهنهایی که به هنگام جنگ، حافظ شماست؛ این گونه نعمتهایش را بر شما کامل میکند، شاید تسلیم فرمان او شوید![16:81]
سکونتگاههای کوهی از آثار وجودی کوه هستند یا ما در سایه لباس خود را از گرما و سرما حفظ می کنیم و از آثار وجودی زره این است که ما را دربرابر ضرب سلاح حفظ می کند.
هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ ۚ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ [2:210]
خداوند چگونه ممکن است در سایه ابر به سراغ مردم بیاید؟ آیا سیل از آثار وجودی ابر نیست؟
به نظر می رسد نظر شما این است که یک جورایی تمام بحث های سر گرفته در این تاپیک بیهوده بوده و منظور قران چیزی دیگری بوده...والا بنده باید بررسی کنم..الان، خیلی دقیق نمی توانم بررسی کنم.//////.حرف بنده در این تاپیک این بود که به قول جناب طالب معنی ندارد که سایه سجده می کند...حالا منظور قرآن چه بوده، من باید سر فرصت بررسی کنم و دلایل شما را هم نگاه کنم...مرسی//
////////////////////////////
سلام.شما از کجا پی بردید که این قرآن قوق العاده عظیم و شگرف هست؟بر کوه نداشته خود پی به شگفت انگیز بون قرآن برده اید؟چگونه؟کجاست آن قرآن عظیم و شگفت؟چرا بنده نمی توانم ببینم....
حلوای لن ترانی (تن تنانی) تا نخوری ندانی. خواندن و نحوه وقوف بر معارف گرانقدر قرآن دستور و قاعده ای دارد که در ابتدای این کتاب شریف توضیح داده شده ولی بسیار اندک اند آنان که به این دستور عمل می کنند و ره می یابند.
ذالک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین
شکی درش نیست که قرآن راهنمای متقیان است
در فرهنگ قرآن متقین به کسانی اطلاق می شود که حریم و حدود الهی را حفظ می کنند و از همه مهمتر فقط و فقط یک خدا را می پرستند( = بی قید و شرط فرمان می برند)
ادم می آید وقتی بچه بودم، خیلی اهل فلسفه بافی بودم....حالا نمی دونم کلمه مناسبی هست فلسفه بازی یا نه!!خلاصه...برای خودم برای دروغ غیبت نمی دونم خلاصه از شیر مرغ تا جون آدمیزاد، فلسفه می بافتم....به قرآن هم خیلی دل می بستم...معمولا وقتی فلسفه چینی می کردم، بعد چند روز از اون فلسفه چینی وقتی به بهانه های مختلف نگاهم به قرآن می افتاد و به آیات، احساس می کردم همون فلسفه ای که بافتم توی قرآن هم هست...و به خودم می بالیدم.می گفتم ببین، چیزی رو تو کشف کردی و یا فلسفه بافی کردی که قرآن بدون اونکه از اون با خبر باشی عینشو گفته، یعنی توی خیال خودم فکر می کردم چه آدم اندیشمندی هستم، که اندیشه هام با این سن کم در حد اندیشه های خداست، یا در حد کلام خداست...هم به خودم می بالیدم و هم آفرین به فرآن می گفتم که چه اندیشه های نیکو و عالمانه ای داره....اما بزرگتر که شدم پی به دو اشتباهم بردم...یک اینکه اون فلسفه بافی هایی که می کردم همشون درست نبودن یا در درستیشون به شدت تردید هایی وجود داره و محدود به دنیای کودکانه ی من بودن و بعضی هاشون ساده لوحانه بودن، و دوم اینکه لزوما حرف قرآن اونچیزی نبود که من فلسفه بافی خیال می کرم بلکه برداشت های ذهنی خودم از قرآن بود.......ببینید جنس قرآن به شکلی هست که شما هر طوری که دلتون بخواد می تونید برداشت کنید...حتی اگر برداشت های نابجا و اشتباه هم داشته باشید می تونید مصداقشو در قرآن پیدا کنید....قرآن دقیقا مثل یک شعر می مونه البته از جهاتی که توضیحش رفت....اشعار هم مبنا و پایه درستی ندارند و خیلی وقت ها می شه ازشون برداشت های متضادی داشت...هرچی بزرگتر شدم از قرآن و شعر و شاعری بیزار شدم و مشتاق نوشته های علمی شدم.نوشته هایی که یک مبنا و معیاری و اصولی دارن...کاش شما که می گید قرآن به زبان بشر حرف می زنه، به زبان علمی سخن می گفت نه زبان بشری شاعرانه که به نظرم ضعیف ترین و بی خاصیت ترین نوع زبانه/
ببینید تکلیف بنده با قرآن مشخص است.بنده در درجه ی اول دلیلی نمی بینم که بگویم این کتاب کلام خداست، در حالی که قرآن ادعا دارد و انتظار دارد که بپذیریم کلام خداست.یعنی یک سخن دروغ و ناصحیح هزیانی گفته، پس در درجه ی دوم، با این دروغش به یقین از کلام الله بودن می افتد...و از آنجا که دروغ گفته و از آنجا که ادبیات شاعرانه دارد، بنده این کتاب را نمی پسندم و هیچگونه شگفتی و عظیم بودنی در قرآن نمی بینم....به بنده نشون بدید این عظمت و شگفتی کجاست...جسارت نباشه نکنه شما دارید تجربه ای که من در کودکی پشت سر گذاشتم رو به نحوی تجربه می کنید؟؟
بگذریم این عرایض در پی سخن شما بود که این کتاب فوق العاده عظیم و شگرف هست////////////////
همچنین هر یک به جزوی که رسید
فهم آن میکرد هر جا میشنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
این را جداً خدمتتان عرض می کنم: قرآن در مثل به تصویری سه بعدی می ماند که اگر به قاعده آن را ننگری ، چیزی دستگیرت نمی شود جز یک سری ظن و گمان که فقط در ذهن خودت وجود دارند و لی تصور می کنی آنها را در قرآن دیده ای.
وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ
به او شعر نياموختهايم و شعر در خور او نيست. آنچه به او آموختهايم جز اندرز و قرآنى روشنگر نيست.
به نظر می رسد نظر شما این است که یک جورایی تمام بحث های سر گرفته در این تاپیک بیهوده بوده و منظور قران چیزی دیگری بوده...والا بنده باید بررسی کنم..الان، خیلی دقیق نمی توانم بررسی کنم.//////.حرف بنده در این تاپیک این بود که به قول جناب طالب معنی ندارد که سایه سجده می کند...حالا منظور قرآن چه بوده، من باید سر فرصت بررسی کنم و دلایل شما را هم نگاه کنم...مرسی//
شما بررسی نکرده و ندانسته چطور اظهار نظر می کنید؟!
بطوری که گفتم ؛قرآن به زبان بشر حرف می زند ، مثلاً وقتی شخص به عبارت : فروپاشی روابط بینالملل در سایه جنگ در یمن...
یا وقتی می خواند: تورم در سایه ارز ...
شما بررسی نکرده و ندانسته چطور اظهار نظر می کنید؟!
بنده عرض کردم که من حرفم این بود که سایه سجده نمی کند...دیگر این نیاز به چه بررسی ای دارد؟جناب رضا اسرار داشتن که سایه هم سجده می کند و بنده خلافش را می گویم...حالا بنده چه چیز را ندانسته و بررسی نکرده مطرح کردم
حلوای لن ترانی (تن تنانی) تا نخوری ندانی. خواندن و نحوه وقوف بر معارف گرانقدر قرآن دستور و قاعده ای دارد که در ابتدای این کتاب شریف توضیح داده شده ولی بسیار اندک اند آنان که به این دستور عمل می کنند و ره می یابند.ذالک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین
شکی درش نیست که قرآن راهنمای متقیان استدر فرهنگ قرآن متقین به کسانی اطلاق می شود که حریم و حدود الهی را حفظ می کنند و از همه مهمتر فقط و فقط یک خدا را می پرستند( = بی قید و شرط فرمان می برند)
ببینید این انصاف نیست که بگویید بنده اصلا قرآن نخوردم و تا نخوردم هم ندانم....بنده تا حدی قرآن را خوانده ام....تا جایی که ارزش و سودی برایم داشته باشد، قرآن را خوانده ام...لزومی نمی بینم که دیگر در قرآن قرق بشوم...الف به الف آن را بخوانم...چون دیدم که قرآن دروغ می گوید که کلام خداست....چرا باید الف به الف قرآنی که دروغ می گوید کلام خداست را بخوانم....؟؟بنده قرآن را خوانده ام تا حدی و تاکید و تمرکزم هم بر روی استدلالات قرآنی بوده بیشتر....و قرآن را پر از استدلالات بسیار ضعیف بسیار ضعیف و توهین نباشد به نظرم بچگانه دیدم....مثلا آنجا که استدلال می آورد به مشرکان و می گوید که آیا در هنگام خلقت آنجا حاظر بودید؟گویا که مشرکان برای پی بردن به واقعه یا حقیقتی باید حتما در هنگام خلقت آنجا حاظر می بودن...یا استدلال می آورد که خدا چطور فرزند داشته باشد که همسری ندارد، در حالی که چه لزومی هست که همسر داشته باشیم برای فرزند دار شدن!!!!یا استدلال می آورد که ما را از انجام معجزه نهی کرد ، رفتار پیشینیان!!!!!!و از قضا هم زمانی خواندمش که عاشق خدا بودم و و فقط و فقط یک خدا را می پرستیدم...حالا نمی دانم منظورتان چیست باید متقی بود...قرآن خودش می گوید قرآن را ببیند آیا در آن اختلافی می بینید/،؟ /اگر از غیر خدا بود در آن اختلاف کثیر بود...آیا مخاطبین این سخن متقین هستند؟؟نه مشرکین و شکاکان؟؟
بالاخره سایه سجده می کند از نظر قرآن یا نه...دیگه این با درخت با سنگ...خلاصه این با، چه صیغه ای است
برگرديد و پست ها را بخوانيد ، ببينيد در پاسخ به چه شبهه اي آن "با" را مطرح كردم
گفته شد پپيامبر(ص) براي سايه وجود مستقل قائل ميشده
من هم اين نكته را عرض كردم كه سايه به همراه علت آن مطرح شده
حرف شما این است که بگویید فلانی می دود....اینجوری اونجوری...بعد بنده بپرسم، ندویدن فلانی چگونه است...بعد بگویید که اصلا معنا ندارد فلانی ندود!!!!اصلا ندویدن معنا ندارد برایش...گرامی دویدون در کنار ندویدن می آید...سرپیچی نکردن در کنار سرپیچی کردن می آید...حالا بنده از شما می پرسم...سرپیچی نکردن سایه چگونه و به چه شکل می تواند باشد...شما می گویید که حتما که سرپیچی کردنی نباید باشد!!!من گیج شدم
اما هيچ نيازي نيست براي خود آن پديده نيز حتماً اتفاق خلافي صدق كند!
مثل هميشه مثالي ميزنيد كه مقصودتان در آن مثال حاصل شود
چرا اينطور مثال نزنيم:
حال شما بفرمائيد زردآلو چگونه مي تواند زرد نباشد؟
(خواهشاً به وجه مورد نظر در مثال توجه كنيد ، نيائيد بگوئيد فلاني توي باغش زردآلو را با هلو پيوند زد رنگش قرمز شد!)
در این دست موارد سایه خطایی نکرده، نور است که خطا کرده...نور است که باید به اندازه یک فیل زمین را خالی می کرد به اندازه پلنگ خالی کرده، سایه وودی مستقل نداشت که خطایی کند...عجیبه بحث خیلی ساده است
لذا براي توضيح چگونگي آن فرايند ، از سايه استفاده مي كنيم
سايه به عنوان يك موجود مستقل در نظر گرفته نشده ، بلكه به عنوان "نتيجهء يك فرايند" در نظر گرفته شده درست مثل اينكه به كسي بگوئيم تو حتي سايه خود را هم نمي تواني تغيير بدهي
اينجا منظور اين نيست كه سايه وجودي مستقل دارد يا چيزي است
بلكه مفهومِ حرف اين است كه تو نمي تواني تغييري در عوامل بروز سايه ايجاد كني كه نتيجهء آن تغيير كند سوالي از شما دارم
وقتي يك مشاور به كسي ميگويد: "براي بهتر شدن زندگيت بايد تفكر خود را تغيير بدهي"
ميشود بفرمائيد تفكر مگر چيزي است كه بشود آن را تغيير داد؟
برگرديد و پست ها را بخوانيد ، ببينيد در پاسخ به چه شبهه اي آن "با" را مطرح كردم
گفته شد پپيامبر(ص) براي سايه وجود مستقل قائل ميشده
من هم اين نكته را عرض كردم كه سايه به همراه علت آن مطرح شده
گرامی ما می گفتیم نور وجودی مستقل از نور ندارد/.گرامی نور!!!/////////////سایه همان عدم نور است...بعد شما می گویید گه قرآن با گذاشته و وجودی مستقل برای سایه قرار نداده؟//گرامی ما انتظار این پاسخ ها را نداریم از شما....//اصلا اگر با هم به کار نمی رفت و فقط سایه به کار می رفت ما می دانستیم که منظور سایه درخت است دیگر...درخت با سایه اش دیگر...ما می گوییم سایه مستقل از نور معنا ندارد...همان عدم نور است....بعد شما می گویید که قرآن گفته درخت با سایه اش...سایه نسبت داده به درخت؟
گرامی ما می گفتیم نور وجودی مستقل از نور ندارد/.گرامی نور!!!/////////////سایه همان عدم نور است...بعد شما می گویید گه قرآن با گذاشته و وجودی مستقل برای سایه قرار نداده؟//گرامی ما انتظار این پاسخ ها را نداریم از شما....//اصلا اگر با هم به کار نمی رفت و فقط سایه به کار می رفت ما می دانستیم که منظور سایه درخت است دیگر...درخت با سایه اش دیگر...ما می گوییم سایه مستقل از نور معنا ندارد...همان عدم نور است....بعد شما می گویید که قرآن گفته درخت با سایه اش...سایه نسبت داده به درخت؟
لطفاً توضيح بدهيد نور به تنهايي چگونه مي تواند باعث وقوع پديده اي به نام سايه بشود؟
راي فهم يك مفهوم ، بله بايد مخالف آن واقعه را درك كنيم
اما هيچ نيازي نيست براي خود آن پديده نيز حتماً اتفاق خلافي صدق كند!مثل هميشه مثالي ميزنيد كه مقصودتان در آن مثال حاصل شود
چرا اينطور مثال نزنيم:
زردآلو رنگش زرد است
حال شما بفرمائيد زردآلو چگونه مي تواند زرد نباشد؟
(خواهشاً به وجه مورد نظر در مثال توجه كنيد ، نيائيد بگوئيد فلاني توي باغش زردآلو را با هلو پيوند زد رنگش قرمز شد!)
گرامی اگر بنده می گفتم پس سرپیچی سایه چطور می تواند باشد منظورم نبود که مصداقش را در دنیای واقعی نشان دهید...خوب بدیهی هست که مصداقی ندارد....ما منظورمان این بود که در ذهن یک سرپیچی برای سایه متصور بشویم....همانگونه که می توانیم یک زرد آلوی نارنجی و قرمر یا صورتی را در ذهن متصور بشویم یا عکسش را روی کاغذ بکشیم....
عوامل بروز سايه ايجاد كني كه نتيجهء آن تغيير كند
پس قرآن باید می گفت که نور یا همان عوامل بروز سایه سجده می کنند نه سایه..حالا شما می خواهی بگویید منظور قرآن فلان بوده...اشکالی ندارد بنده که گفتم برای شهاب سنگ توجیه می آوریم....برای این یکی که توجیه آوردن عین آب خوردن است.././.اصلا شما بگو منظور قرآن این بوده چقدر امروز هوا عالیست...مشکلی نداریم
اصلا شما بگو منظور قرآن این بوده چقدر امروز هوا عالیست...مشکلی نداریم
لطفاً به سوالي كه در پست 40 پرسيدم پاسخ بدهيد
لطفاً به سوالي كه در پست 40 پرسيدم پاسخ بدهيد
سوالي از شما دارم
وقتي يك مشاور به كسي ميگويد: "براي بهتر شدن زندگيت بايد تفكر خود را تغيير بدهي"
ميشود بفرمائيد تفكر مگر چيزي است كه بشود آن را تغيير داد؟
بنده نمی دانم منظو/ر/تان چیست...خوب تفکر خود را تغییر بده، یعنی نوع فعالیتی رو که برای حل یک مساله در ذهن انجام میدی رو راست و ریس کن...بهبود ببخش...تصحیحش کن....تفکر رو می شه تغییر داد...البته باید دید منظور مشاور چی بوده...ولی علمی بخواهیم بررسی کنیم فکر می کنم پاسخ همینه.تفکر رو می شه تغییر داد...مثلا در طی تلاش برای حل یک مسئله ی فکری نفرت و خشم رو دخیل نده....تفکرت تغییر پیدا می کنه...حالا نمی دونم منظورتون چی بوده
لطفاً توضيح بدهيد نور به تنهايي چگونه مي تواند باعث وقوع پديده اي به نام سايه بشود؟
اگر سایه را عدم نور بگیریم...هرچند در دنیای واقعی همچین پدیده ای رخ نمی دهد ولی اگر نور در میانه ی مسیر خود به ایستد و یا منحرف بشود و بر نقطه ای نتابد، سایه می افتد....ولی در طبیعت، برای ایجاد سایه باید یک مانع باشد که باعث شود نور به محلی نرسد و سایه ایجاد شود...حالا منظورتان چیست
تفکر خود را تغییر بده، یعنی نوع فعالیتی رو که برای حل یک مساله در ذهن انجام میدی رو راست و ریس کن
تفکر رو می شه تغییر داد...مثلا در طی تلاش برای حل یک مسئله ی فکری نفرت و خشم رو دخیل نده
خير! اگر اينطور بود بايد روانشناس مستقيم ميگفت: "نورون ها و مواد شيميايي درون مغزت را به شكل ديگري به فعاليت دربياور"
فكر كه خودش چيزي نيست كه بخواهد تغيير كند! اين سيستم مغز است كه تغيير ميكند نه خود فكر
خير! اگر اينطور بود بايد روانشناس مستقيم ميگفت: "نورون ها و مواد شيميايي درون مغزت را به شكل ديگري به فعاليت دربياور"
فكر كه خودش چيزي نيست كه بخواهد تغيير كند! اين سيستم مغز است كه تغيير ميكند نه خود فكر
والا من اینطور تصور کردم...تفکر یک عمل یک تلاشه...یک پروسه هست برای رسیدن به یک جواب یک دیدگاه، یک اندیشه، یک حقیقت...تفکر رو تغییر دادن، یعنی اون پروسه و تلاش و اون فعالیت رو بهبود ببخشیم...حالا نمی دونم شما چه تعریفی از تفکر دارید....حالا به فرض اینطور که شما می گید باشه...پس روانشناس حرف اشتباهی زده و باید حرفشو تصحیح کنه....باید بره حرف زدن یاد بگیره و بهتر حرف بزنه...حالا نتیجه؟
در طبیعت، برای ایجاد سایه باید یک مانع باشد که باعث شود نور به محلی نرسد و سایه ایجاد شود
تفکر یک عمل یک تلاشه... یک پروسه هست برای رسیدن به یک جواب یک دیدگاه، یک اندیشه، یک حقیقت...تفکر رو تغییر دادن، یعنی اون پروسه و تلاش و اون فعالیت رو بهبود ببخشیم
همانطور كه به نتيجهء آن تلاش و بررسي محسوسات و فعل و انفعالي كه در مغز رخ ميدهد ، ميگوئيم تفكر
به نتيجه تابش نور و مانع شدن يك جسم بر بخشي از نور ميگوئيم سايه لذا همانطور كه وقتي ميگوئيم "فكر" ، منظورمان اين نيست كه فكر به خودي خود چيزي است ، بلكه داريم يك فرايند را مي رسانيم
به همان شكل هم وقتي ميگوئيم "سايه" ، منظور اين نيست كه سايه به خودي خود چيزي است ، بلكه داريم فرايندي را توضيح مي دهيم
به نتيجهء آن تلاش و بررسي محسوسات و فعل و انفعالي كه در مغز رخ ميدهد ، ميگوئيم تفكر
//گرامی به نتیجه تلاش نمی گوییم تفکر...به خود آن تلاش می گوییم تفکر./
تعریف تفکر به نقل از ویکی پدیا:
در ذهن، تلاشی برای حل مسئله آغاز میگردد که این تلاش ذهنی را، تفکر یا اندیشه مینامند.
بهتره یگ مثال بهتر بزنید
گرامی به نتیجه تلاش نمی گوییم تفکر...به خود آن تلاش می گوییم تفکر
منظورم نتيجهء بيروني است
نتيجهء بيروني آن فعل و انفعالات ميشود تفكر
در واقع تفكر خروجيِ نرم افزاري است كه از فعل و انفعالاتي سخت افزاري حاصل ميشود آن فعل و انفعالات نتيجهء بيروني دارد. مثلاً شخص شاد ميشود ، غمگين ميشود ، مصمم ميشود ، عاشق ميشود و.....
اين همان چيزي است كه در اولين پست ، كارشناس تاپيك درمورد سايه توضيح دادند:
هر چند سايه امرى است عدمى ، وليكن آثارى خارجى نظير آثار امور وجودى دارد
مثلا كم و زياد مى شود و هم چنين اختلافات ديگرى به خود مى گيرد كه حواس ما آن را حس مى كند
پس مى توان گفت در عين عدمى بودن بهره اى از وجود دارد كه با همان مقدار از وجود و همان مقدار از آثار ، در برابر خداى تعالى خاضع و ساجد است