اثری كه روی شانه نسیبه دختر كعب باقی مانده بود!

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
اثری كه روی شانه نسیبه دختر كعب باقی مانده بود!

نسیبه اثری كه روی شانه نسیبه دختر كعب (كه به نام پسرش عماره ، ام عماره خوانده می شد) باقی مانده بود، از یك جراحت بزرگی درگذشته حكایت می كرد.


زنان و به خصوص دختران و زنان جوانی كه عصر رسول خدا را درك نكرده بودند، یا در آن وقت كوچك بودند، وقتی كه متوجه گودی سر شانه نسیبه می شدند، با كنجكاوی زیادی از او ماجرای هولناكی را كه منجر به زخم شانه اش شده بود می پرسیدند.
همه میل داشتند داستان حیرت انگیز نسیبه را در صحنه احد از زبان خودش بشنوند. نسیبه هیچ فكر نمی كرد كه در صحنه احد با شوهر و دو فرزندش دوش به دوش یكدیگر بجنگد و از رسول خدا دفا كنند.
او فقط مشك آبی را به دوش ‍ كشیده بود، برای آنكه در میدان جنگ به مجروحین آب برساند و نیز مقداری نوار از پارچه تهیه كرده و همراه آورده بود تا زخم های مجروحین را ببندد. او بیش از این دو كار، در آن روز برای خود پیش بینی نمی كرد. مسلمانان در آغاز مبارزه با آنكه از لحاظ عدد زیاد نبودند و تجهیزات كافی هم نداشتند، شكست عظیمی به دشمن دادند.
دشمن پا به فرار گذاشت و جا خالی كرد، ولی طولی نكشید در اثر غفلتی كه یك عده از نگهبانان تل عینین در انجام وظیفه خویش كردند، دشمن از پشت سر شبیخون زد، وضع عوض شد و عده زیادی از مسلمانان از دور رسول اكرم صلی الله علیه وآله و سلم پراكنده شدند. نسیبه همین كه وضع را به این نحو دید، مشك آب را به زمین گذاشت و شمشیر به دست گرفت ، گاهی از شمشیر استفاده می كرد و گاهی از تیر و كمان . سپر مردی را كه فرار می كرد نیز برداشت و مورد استفاده قرار داد.
یك وقت متوجه شد كه یكی از سپاهیان دشمن فریاد می كشد:خود محمد كجاست ؟ خود محمد كجاست ؟ نسیبه فورا خود را به او رساند و چندین ضربت بر او وارد كرد. و چون آن مرد دو زره روی هم پوشیده بود، ضربات نسیبه چندان در او تاثیر نكرد، ولی او ضربت محكمی روی شانه بی دفاع نسیبه زد كه تا یك سال مداوا می كرد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم همینكه متوجه شد خون از شانه نسیبه فوران می كند، یكی از پسران نسیبه را صدا زد و فرمود:زود زخم مادرت را ببند وی زخم مادر را بست و باز هم نسیبه مشغول كارزار شد. در این بین ، نسیبه متوجه شد یكی از پسرانش زخم برداشته ، فورا پارچه هایی كه به شكل نوار برای زخم بندی مجروحین با خود آورده بود، درآورد و زخم پسرش را بست .
رسول اكرم صلی الله علیه وآله و سلم تماشا می كرد و از مشاهده شهامت این زن لبخندی در چهره داشت . همینكه نسیبه زخم فرزند را بست به او گفت :فرزندم زود حركت كن و مهیای جنگیدن باش هنوز این سخن به دهان نسیبه بود كه رسول اكرم صلی الله علیه وآله و سلم، شخصی را به نسیبه نشان داد و فرمود:ضارب پسرت همین بود.
نسیبه مثل شیر نر به آن مرد حمله برد و شمشیری به ساق پای او نواخت كه به روی زمین افتاد. رسول اكرم صلی الله علیه وآله و سلم فرمود:خوب انتقام خویش را گرفتی ، خدا را شكر كه به تو ظفر بخشید و چشم تو را روشن ساخت . عده ای از مسلمانان شهید شدند و عده ای مجروح ، نسیبه جراحات بسیاری برداشته بود كه امید زیادی به زنده ماندنش نمی رفت .
بعد از واقعه احد، رسول اكرم صلی الله علیه وآله و سلم برای اطمینان از وضع دشمن ، بلافاصله دستور داد به طرف حمراءالاسد حركت كنند. ستون لشكر حركت كرد. نسیبه نیز خواست به همان حال حركت كند، ولی زخم های سنگین اجازه حركت به او نداد. همینكه رسول اكرم صلی الله علیه وآله و سلم از حمراءالاسد برگشت ، هنوز داخل خانه خود نشده بود كه شخصی را برای احوالپرسی نسیبه فرستاد. خبر سلامتی او را دادند. رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم از این خبر خوشحال و مسرور شد.

داستان راستان/شهيد مطهري