خوف چیست ؟ و اقسام آن کدام است ؟

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خوف چیست ؟ و اقسام آن کدام است ؟

و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنة هی المأوی . ( نازعات 40 و 41 )
و اما کسی که از مقام و جایگاه مالک و پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوی باز بدارد – قطعا بهشت جایگاه اوست .
یکی از موهبت های بزرگ الهی مسئله خوف است ، انسان اگر از چیزی نمی ترسید مبتلا میشد به بدترین چیزها که از جمله آن هلاکت و نابودیست .
بطور مثال انسان :
اگر از آتش نمی ترسید می افتاد در آتش و می سوخت .
اگر از آب نمی ترسید می افتاد در دریا و غرق می شد .
اگر از بلندی نمی ترسید ، سقوط می کرد و از بین می رفت .
اگر از سمومات نمی ترسید ، خودش را مسموم می کرد .
اگر از تصادف نمی ترسید ، خودش را جلوی ماشین یا قطار می انداخت .
اگر نمی ترسید هزار و یک بلا سر خودش می آورد .


پس خوف و ترس نعمت بزرگی است که خداوند به بندگانش ارزانی داشته ، که خیرات و برکات زیادی دارد .
البته اینها که شمرده شد ، ترس در امور دنیوی بود که مشخص و محرز است که انسان از اینگونه وقایع می ترسد .


اما ترس در امور معنوی و اخروی و آینده محرز نیست ، لهذا اکثر مردم در اینگونه امور ترسی ندارند .از این جهت مرتکب معاصی می شوند و این معاصی آنها کاشف از جهل آنهاست ، اگرچه علامه دهر و صاحب مقامات ظاهری علمی باشند .
کسی که گناه می کند معلوم است که خدا را نشناخته و در واقع عالم نیست ، چرا که اول العلم معرفة الجبار و آخرالعلم تفویض الامر الیه .


تقسیم بندی اول :
1 – مذموم ( ممنوع ) : ترسیدن از اموری که جای ترس نیست .
مانند : ترس از انفاق واجب یا مستحب به خاطر تکاثر و حرص مال دنیا .
2 – خوف ممدوح : ترسیدن از اموری که جای ترس دارد .
مانند : ترس از آتش که مبادا انسان را بسوزاند .


تقسیم بندی دوم :
1 – خوف واقعی یعنی ترس از چیزی که واقعیت دارد مانند : آتش و درندگان .
2 – خوف توهمی یعنی ترس از چیزی که واقعیت ندارد مانند : توهم زلزله ای که هیچ دلیلی برای رخداد آن نیست یا توهم خوف از موجودات فضایی .


تقسیم بندی سوم :
1 – خوف از امور مادی . مانند : ترس از خطرات و گرفتاری و مرض .
2 – خوف از امور معنوی . مانند : ترس از عذاب و قهر الهی – ترس از عدم جبران گذشته گناه آلود – ترس از بی ایمانی اولاد .


تقسیم بندی چهارم :
1 - خوف عاجل یعنی خوف از اموری که مربوط به زمان حال است . مانند : فقر موجود یا مرض موجود .
2 – خوف آجل یعنی خوف از اموری که مربوط به زمان آینده است . مانند : زمین گیری در سن پیری یا عوالم آینده مانند : حساب و کتاب در قبر و برزخ و محشر است .


بیشترین ترس مردم :
بیشترین خوف انسانها از امور مذموم – مادی - توهمی و عاجل می باشد ، نه از امور ممدوح واقعی معنوی آجل .


آنهایی که صاحب بصیرت و معرفتند از امور حقیقی معنوی یعنی از مقام خدا و قهر خدا که نمود قطعی پیدا می کند می ترسند ، از معصیت و نافرمانبرداری خداوند می ترسند ، از عدم عبودیت می ترسند . اینها کسانی هستند که به بلوغ انسانی رسیده اند ، اگر از اینها پرسیده شود که دنیا و مافیها چقدر ارزش دارد ، جواب میدهند : دنیا برای من به اندازه این یک لنگه کفش وصله زده هم ارزش ندارد . ( مضمون کلام نورانی امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب سلام الله علیه ) .


اما آنهایی که از امور مادی خوفناکند ، کسانی هستند که به بلوغ حیوانی ( شهوانی ) رسیده اند ، جاه طلب و مقام پرست و شکم باره بوده و هم و غمشان دنیای دنیست .
در هیچ جای قرآن کریم خوف از دنیا نیامده است بلکه خوف از مقام خداوند آمده است :


و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنة هی المأوی . ( نازعات 40 و 41 )
و اما کسی که از مقام و جایگاه مالک و پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوای باز بدارد – قطعا بهشت جایگاه اوست .
و یا در جای دیگر می فرماید :
و لمن خاف مقام ربه جنتان . ( الرحمن 46 )
و برای کسی که از مقام مالکش ( خداوند ) بترسد – دو باغ بهشتی است .
فبأی آلاء ربکما تکذبان .(47 )
پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید ؟
ذواتا افنان . (48 )
( آن دو باغ بهشتی ) دارای انواع نعمتها و درختان پر طراوت است .
فبای آلاء ربکما تکذبان . ( 49 )
پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید ؟
فیهما عینان تجریان .( 50 )
در آنها دو چشمه همیشه جاریست .
فبأی آلاء ربکما تکذبان . (51 )
پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید ؟
فیهما من کل فاکهة زوجان . (52 )
در آن دو باغ از هر میوه ای دو نوع است .


اجمالا شادی حقیقی و سعادت کنونی و آتی در گرو خوف ازمقام خداوند است . آن مقامی که خداوند متعال در جایگاه احکم الحاکمین و اعدل العادلین به حساب بندگان رسیدگی خواهد کرد .

و چنین خوفی از موجبات تکامل و سعادت بوده و انسان ساز است . و این خوف قیمت بهشت پر بها و برین است .

و من الله التوفیق.

خوف از خدا منافاتی با امید به او ندارد. خوف در مورد خداوند ناشی از بی رحمی و خشونت او نیست، بلکه از عظمت و نیاز به او حکایت دارد. ما سعادت و بلکه همه وجودمان به خداوند وابسته است. در تعامل با چنین عظمتی انسان از یک سو هراس دارد که نکند به وظیفه عمل نکند و از سعادت محروم شود، و از سوی دیگر تمام امیدش به او است، چرا که تنها او را قادر به تأمین سعادت خود می بیند.
بنابراین خوف از خدا به معنی ترس از ذات پاک او نیست، بلکه به معنی خوف از قانون عادلانه تکوین و عدالت او است که نکند ما کوتاهی کنیم و با گناه از عنایت خدا محروم شویم. این خوف ازمقایسه اعمال خود با عدل الهی حاصل می شود. بنابراین خوف یک ناراحتی درونی از مجازاتی است که بازتات گناه و ترک اطاعت خدامی باشد.
قرآن پیامبران را به عنوان بشیر و نذیر معرفی می کند؛ یعنی آنها هم انسانها را به رحمت الهی و بهشت و پاداش های فراوان نوید می دادند، و هم آنها را هشدار داده و از خطر گناه بر حذر می داشتند.
این دو رسالت پیامبران بیانگر آن است که انسان مؤمن باید بین خوف و رجا باشد، هم امیدوار به رحمت الهی باشد، و هم از عظمت الهی بترسد. راه اعتدال همین است، و اگر یک طرف را برگزیند و دیگری را رها کند خطر آفرین است. اگر تنها امیدوار باشد، مغرور می شود و به امید وسعت رحمت الهی، مرتکب هر گناهی می گردد و راه سعادت را بر خود می بندد؛ و اگر تنها خائف باشد، کار او به یاس و ناامیدی منتهی می شود. چنین حالتی، انسان را افسرده و وامانده می کند و از نشاط، رشد و حرکت محروم می سازد.
بر همین اساس، مطابق روایات بسیار، پیامبر(ص) وامامان(ع) فرموده اند که انسان با ایمان بین خوف و رجا زندگی می کند، و هر دو خصلت را به طور مساوی و متعادل دارا می باشد.
بر همین اساس امام صادق(ع) فرموده اند: پدرم امام محمدباقر می فرمود: "إنه لیس من عبد مؤمن إلا وفی قلبه نوران: نور خیفة ونور رجاء؛ لو وزن هذا لم یزد علی هذا، ولو وزن هذا لم یزد علی هذا" یعنی هیچ بنده مؤمنی نیست مگر این که دلش دارای دو نور است: نور ترس و نور امید؛ به گونه ای که اگر هر یک از این دو در مقایسه با دیگری سنجیده شوند هیچ کدام بر دیگری برتری نمی یابند.
مسأله تعادل خوف و رجا به قدری مهم است که در روایات اسلامی، مسأله ناامیدی که ضد رجاء است، و همچنین احساس ایمنی از عذاب الهی که ضد خوف است، به عنوان دو گناه از گناهان کبیره عنوان شده است. چنان که در روایت صحیح نقل شده: که "عمرو بن عبید" ـ یکی از اصحاب امام ـ نزد امام صادق(ع)آمد و عرض کرد: می خواهم گناهان کبیره را که در قرآن ذکر شده بدانم. امام صادق(ع) نوزده گناه برشمرد و برای هر یک از آنها آیه ای از قرآن به عنوان شاهد ذکر کرد. او احساس ایمنی ازعذاب الهی و همچنین ناامیدی را به عنوان دو گناه از این نوزده گناه برشمرد و چنین فرمود: «بعد از شرک به خدا (دومین گناه کبیره) یأس و نومیدی از رحمت خدا است، چنان که خداوند می فرماید: «إنه لایباس من روح الله إلا القوم الکافرون» یعنی کسی جز مردم کافر از رحمت خدا نومید نشود.
سپس فرمود بعد از آن ـ یعنی سومین گناه کبیره ـ احساس ایمنی از مکر و عذاب خدا ـ یعنی عدم خوف از خدا ـ است؛ چنان که قرآن می فرماید: «فلایأمن مکر الله إلا القوم الخاسرون» یعنی کسی جز مردم زیانکار از مکر و عذاب خدا ایمن نشود.

منبع:تبيان

خوف: دل سوختن و متالم بودن به سبب تشویش رسیدن به ناخوشی که تحقق آن محتمل باشد. و تالم از تشویش امری که یقین باشد حصولش یا مظنون باشد. اگر چه آن را خوف نگویند ولیکن چون آن نیز ازضعف نفس و موجب هلاکت است در ضمن خوف مذکور می شود.و فرق بین خوف و جبن آن است که در جبن، الم و دل سوختن ضروری نیست.پس کسی که شب در خانه تنها نمی خوابد جبن دارد و خوف ندارد، زیرا که تا در آنجانخوابیده المی ندارد.و بدان که: خوف بر دو قسم است:یکی: خوف ممدوح و مستحسن، و آن خوف از خدای و عظمت او از گناه خود است که ضد امن از مکر خداست،.دوم: خوف مذموم، و این قسم است که از جمله مهلکات است. (مراد آنچه عکس صورت قبل است)جامع السعادات نراقي ونقطه مقابل آن شجاعت است هر آنچه براي شجاعت گفته مي شود عکس آن چيزي است که براي خوف گفته مي شود لذا براي توصيف آن در آينده از احاديث شجاعت نيز استفاده مي کنيم و اينقدر اين صفت در نمود بيروني انسان اثر دارد که حضرت علي عليه السلام از آن به ذلت تعبير مي کنند:اَلشَّجاعَةُ عِزٌّ حاضِرٌ، اَلجُبنُ ذُلٌّ ظاهِرٌ؛شجاعت عزّتى است آماده، ترس ذلّتى است آشكار.غررالحكم، ج1، ص152، ح572 امام على عليه السلام :مي فرماينداَلشَّجاعَةُ نُصرَةٌ حاضِرَةٌ وَفَضيلَةٌ ظاهِرَةٌ؛
غررالحكم، ج2، ص30، ح170]]شجاعت، نصرتى نقد و فضيلتى آشكار است.که کافي است براي خوف اين احاديث را عکس کرد براي خوف مثل احاديث آيندهچون:
امام على عليه السلام :اَلسَّخاءُ وَالشَّجاعَةُ غَرائِزُ شَريفَةٌ، يَضَعُهَا اللّه سُبحانَهُ فيمَن أَحَبَّهُ وَامتَحَنَهُ؛سخاوت و شجاعت خصلت هاى والايى هستند كه خداوند سبحان آن دو را در وجود هر كس كه دوستش داشته و او را آزموده باشد مى گذارد.غررالحكم، ج2، ص56، ح1820 امام على عليه السلام :جُبِلَتِ الشَّجاعَةُ عَلى ثَلاثِ طَبائِعَ، لِكُلِ واحِدَةٍ مِنهُنَ فَضيلَةٌ لَيسَت لِلخرى: اَلسَّخاءُ بِالنَّفسِ وَالنَفَةُ مِنَ الذُّلِّ وَطَلَبُ الذِّكرِ ... ؛شجاعت بر سه خصلت سرشته شده كه هر يك از آنها فضيلتى دارد كه ديگرى فاقد آن است: از خودگذشتگى، تن ندادن به خوارى و ذلّت و نامجويى.تحف العقول، ص 323امام على عليه السلام :ثَمَرَةُ الشَّجاعَةِ الغيرَةُ؛غيرت ميوه شجاعت است.غررالحكم، ج3، ص328، ح4620پس مي شود نتيجه گرفت خوف مذموم از بي غيرتي است وانسان را به نتيجه و حاصل بدي نيز مي رساند امام على عليه السلام :لا أَشجَعَ مِن لَبيبٍ؛
شجاع تر از خردمند، وجود ندارد.
غررالحكم، ج6، ص373، ح10591پس ترسو نيز احمق است ونکته جالب اين جا است که اين چنين درغيرت خرد وشخصيت انسان اثر دارد چنانکه فرموده اند امام على عليه السلام :لَو تَمَيَّزَتِ الشياءُلَكانَ الصِّدقُ مَعَ الشَّجاعَةِ وَكانَ الجُبنُ مَعَ الكَذِبِ؛اگر خصلت ها از يكديگر متمايز و جدا شوند، هر آينه راستى با شجاعت باشد و بزدلى با دروغ.غررالحكم، ج5، ص118، ح7597و حتي صفت جبن نمود بيروني دارد و رابطه ديگران را با او محدود مي کند از نظر حضرت رسول عليه السلام يا عَلىُّ لاتُشاوِر جَبانا فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيكَ المَخرَجَ وَلاتُشاوِرِ البَخيلَ فَإِنَّهُ يَقصُرُبِكَ عَن غايَتِكَوَلاتُشاوِر حَريصا فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَّها؛
اى على با ترسو مشورت مكن، زيرا او راه بيرون آمدن از مشكل را بر تو تنگ مى كند و با بخيل مشورت مكن، زيرا او تو را از هدفت باز مى دارد و با حريص مشورت مكن، زيرا او حريص بودن را در نظرت زيبا جلوه مى دهد.
علل الشرايع، ج2، ص559، ح1در عوض اگر انسان شجاع باشد بي زحمت از برکات آن خود به خود بهره مند مي شود مثل مفاد اين حديث: امام على عليه السلام :اَلشَّجاعَةُ عِزٌّ حاضِرٌ، اَلجُبنُ ذُلٌّ ظاهِرٌ؛
شجاعت عزّتى است آماده، ترس ذلّتى است آشكار.
غررالحكم، ج1، ص152، ح572و براي در مان آن توصيه خوراکي آمده در حديث امام على عليه‏السلام :أَكلُ السَّفَر جَلِ قُوَّةٌ لِلقَلبِ الضَّعيفِ وَهُوَ يُطَيِّبُ المِعدَةَ وَيُذَكِّى الفُؤادَ وَيُشَجَّعُ الجَبانَ وَيُحَسِّنُ الوَلَدَ؛خوردن به، قلب ضعيف را قوى، معده را پاك، ترسو را شجاع و فرزند را زيبا مى‏كند.تحف العقول، ص‏101ودر پايان به دقت در اين حديث شما را دعوت مي کنم که عدم خوف موجب جلالت انسان است ابن شهر آشوب :كانَ النَّبىّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قَبْلَ المَبْعَثِ مَوصوفا بِعِشرينَ خَصلَةً مِن خِصالِ الاَنْبياءِ لَوِ انْفَرَدَ واحِدٌ بِاَحَدِها لَدَلَّ عَلى جَلالِهِ فَكَيْفَ مَنِ اجْتَمَعَت فيهِ؟! كانَ نَبيّا اَمينا، صادِقا، حاذِقا، اَصيلاً، نَبيلاً، مَكينا، فَصيحا، عاقِلاً، فاضِلاً، عابِدا، زاهِدا، سَخيا، كميا، قانِعا، مُتَواضِعا، حَليما، رَحيما، غَيورا، صَبورا، مُوافِقا، مُرافِقا، لَميُخالِطْ مُنَجِّما وَ لا كاهِنا و لا عَيافا؛رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پيش از مبعوث شدن، بيست خصلت از خصلت‏هاى پيامبران را دارا بودند، كه اگر كسى يكى از آنها را داشته باشد، دليل عظمت اوست؛ چه رسد به كسى كه همه آنها را دارا باشد، آن حضرت پيامبرى امين، راستگو، ماهر، اصيل، شريف، استوار، سخنور، عاقل، با فضيلت، عابد، زاهد، سخاوتمند، دلير و با شهامت، قانع، متواضع، بردبار، مهربان، غيرتمند، صبور، سازگار، و نرم‏خو بودند و با هيچ منجّم (قائل به تأثير ستارگان)، غيب‏گو و پيش‏گويى هم‏نشين نبودند. المناقب لابن شهر آشوب، ج 1، ص 123

اقسام خوف :خوف گاهی در مقابل «حزن» ، گاهی در مقابل «رجاء» و گاهی در مقابل «امن» مطرح می شود:
1. خوف در مقابل حزن، چنین تفسیر می شود که خوف نسبت به آینده و حزن نسبت به گذشته است؛ یعنی اگر کسی در گذشته مطلوبی را از دست داده یا نامطلوبی دامنگیر او شده باشد، هم اکنون محزون و غمگین است و اگر احتمال بدهد که در آینده، مطلوبی را از دست خواهد داد یا نامطلوبی دامنگیرش خواهد شد، هم اکنون خائف و هراسناک است. پس خوف، نسبت به آینده و حزن نسبت به گذشته است.
حزن، نسبت به آینده نیز تصور می شود و آن در صورتی است که انسان یقین داشته باشد که در آینده، مطلوبی را از دست می دهد یا نامطلوبی دامنگیرش
می شود. چنین شخصی هم اکنون غمگین است نه خائف؛ مثلا اگر به یکی از دوستان شخص بیمار، بگویند بیماری دوست شما خطرناک است و او در آینده نزدیک خواهد مرد، در این صورت آن دوست، محزون می شود نه خائف. خوف ندارد چون یقین دارد که این بیمار رفتنی است؛ اما غمگین است که دوستی را از دست خواهد داد.2. خوف در مقابل رجاء این است که انسان از یک طرف، خائف و از طرف دیگر، امیدوار باشد؛ یعنی خوف به گونه ای نباشد که زمینه یاس را فراهم کند، بلکه به گونه ای باشد که احتمال «عدم زوال مطلوب» یا احتمال «عدم حدوث نامطلوب» در ذهن ظهور کند که در نتیجه زمینه رجاء را هم فراهم آورد. گفته اند خوف «سالک الی الله» نباید خوف صرف باشد؛ بلکه باید امیدوار هم باشد که در این صورت، خوف در مقابل رجاء قرار می گیرد و در بحثهای اخلاقی این دو با هم ذکر می شود.
3. خوف در مقابل امن، بسیار خوب است، ولی امن در مقابل خوف، بسیار بد است. کسی که خائف است در صدد جبران و تدارک گذشته است؛ اما کسی که اهل نظر و فکر نیست و قلبش قسی و لاهی و سرگرم است خود را در امان می پندارد. قرآن کریم در این مورد می فرماید:
«فلا یامن مکر الله الا القوم الخاسرون» (6)
تنها تبهکارانند که خود را در امان و قلعه امن می پندارند و نمی دانند که کار کیفر و عفو به دست دیگری است؛ چنانکه در آیه دیگر آمده است:
«ذلک یخوف الله به عباده» (7).
بنابراین، در آینده نزدیک یا دور ممکن است نعمت او از دستش برود یا مشکلی دامنگیرش شود؛ پس او نباید خود را در امان بداند.
امنیت هم بر دو گونه است:
الف: امنیت مذموم که در مقابل خوف قرار دارد و شرح آن گذشت.
ب: امنیت ممدوح، و آن امنیتی است که نصیب «ابرار» و «مقربین» می شود و خدای سبحان آن را به عده ای وعده داده است: «الذین امنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون» (8)
آنها که مؤمن شده و دین خود را به ستم، نیالوده اند در امانند. سالکان کوی حق به امید این امنیت به سر می برند، نه «امن فعلی» که خود را در امان ببینند و هراسناک نباشند؛ چون در هر لحظه احتمال غفلت و زوال نعمت در باره هر کسی هست.
امنیت برتری نیز وجود دارد که نصیب هر سالکی نمی شود و آن این است که انسان وقتی به مقام رضا یا بالاتر از رضا برسد، نه ترسی دارد و نه حزنی. و سر این که ترس ندارد آن است که چیزی را در آینده از دست نخواهد داد؛ چون محبوب او جز حق، چیز دیگر نیست؛ و خدا هم از بین رفتنی نیست. انسان وقتی می ترسد که مطلوبی زوال پذیر داشته باشد؛ مثلا اگر کسی اموال، پدر، مادر، برادر یا فرزندی داشته و به آنها علاقه مند باشد، چون محبوب او بر اساس آیه شریفه:
«ما عندکم ینفد و ما عند الله باق» (9)
زوال پذیر است، می ترسد که مبادا در آینده این محبوب از کف او رها بشود؛ ولی اگر کسی به این امور، دل نبندد و قلبش فقط «متیم» به حب خدا باشد و جای غیر خدا در آن دل نباشد او محبوبی جز خدا ندارد. وقتی محبوبی جز خدای بی زوال نداشته باشد، محبوب او از بین نمی رود. از این رو، او ترسی ندارد. محبوب او نه گمان یا احتمال از بین رفتنش وجود دارد تا او خائف باشد و نه یقین زوال دارد تا او محزون باشد، بلکه به طور قطع محفوظ است. از این رو، او در مقام امین است.
نسبت به گذشته نیز چنین است. او در گذشته چیزی را از دست نداد؛ برای این که در گذشته هم محبوب او خدا بود. قهرا چنین کسی به مقام ولایت می رسد و
اولیای الهی خوف و حزنی ندارند: «الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» (10).
این در صورتی است که مفاد این آیه شریفه «خبر» باشد؛ نه وعده و «انشاء» و اگر وعده و انشاء باشد، ربطی به موضوع بحث کنونی ندارد و داخل در مطلب قبلی است که به آن اشاره شد و آن این که خداوند به عده ای وعده داده است که اینها در روز قیامت اندوه و ترسی ندارند و یا این که در دنیا نیز غمناک و هراسناک نخواهند بود.
به هر تقدیر، برتر از همه اینها کسی است که به مقام «رضا» باریابد. کسی که به این مقام می رسد گرچه چیزهایی را از دست می دهد و مصائبی نیز دامنگیر وی می شود، ولی او چون راضی به رضای حق است چیزی را بد نمی داند. زوال و حدوث چیزی برای او درد آور نیست. گوارا و ناگوار بودن برای کسی است که خود، چیزی طلب می کند، تصمیم می گیرد و خواسته ای دارد، ولی اگر خواسته کسی فانی در خواسته حق بود و او از خود، هیچ خواسته ای نداشت، نگرانی او از رخت بربستن مطلوب ویا نگرانی از پیشامد حادثه نامطلوب معنا ندارد.
بنابراین، اگر او به این مقام برسد،
«الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون»
درباره او خبر می شود و تنها انشاء نیست و شامل دنیا و آخرت هم خواهد بود. البته این درجه عالی برای کسانی که در اوایل سیر و سلوک قدم بر می دارند نیست؛ بر عکس برای آنان داشتن خوف و حزن، فضیلت است، بلکه برای متوسطان آنان نیز جمع بین خوف و رجاء کمال است تا برسند به جایی که مطمئن باشند این پیوند با خداوند صبغه الهی گرفت و همان طور که خداوند
«خیر و ابقی» (11)
است پیوند با اوهم از خیر و بقاء سهم کامل دارد و گرنه انسان سالک با احتمال زوال
چنین مقام و پیوندی رنجور خواهد شد و صرف بقاء خداوند کافی نیست؛ زیرا مادامی که پیوند حبی بین عبد محب و مولای محبوب برقرار است، عبد محب از بقای محبوب لذت می برد ولی با زوال چنین پیوندی هرگز بقای خداوند برای تامین امنیت او کافی نیست.6. سوره اعراف، آیه 99.7. سوره زمر، آیه 16.8. سوره انعام، آیه 82.9. سوره نحل، آیه 96.10. سوره یونس، آیه 62.11. سوره طه، آیه 73.