جمع بندی رفتار همسرم

تب‌های اولیه

54 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رفتار همسرم

سلام خسته نباشید من خانم 21 سالمه باهمسرم ده سال تفاوت سنی دارم سردوتاموضوع باهمسرم خیلی جروبحث داریم اول اینکه همسرم همیشه به خانوادش رسیدگی میکنه ودرمقابل برای خانواده من کاری انجام نمیده مثلا مواد غذایی میگیره براشون یا برنج وروغنی که شرکت میده رو همیشه نصفشومیده به اونا یا برای پدرش وسیله ماشین میخره درصورتی که پدرش نیازنداره وبازنشسته ولی خانواده من نیازداره دوسه بار بهش گفتم تو تفاوت قائل میشی بین خانواده هامون ولی قبول نمیکنه ودرمقابل کاری هم انجام نمیده موضوع دوم رفت وامده خیلی حساسه هفته ای یه بار فقط جمعه ها منو میبره خونه پدرم که خیلی نزدیکه و حق ندارم تنها درهفته به اونجا برم ولی میتونم تنهابرم خونه پدرش همه مهمونیایی که ازطرف خانواده خودش باشه روحتما میره ولی درمقابل اگه ازطرف خانواده من باشه نمیره من الان یکساله هیچکدام ازاقواممونو ندیدم ولی همش اقوام اونارو دیدم پدرم خیلی رنج منو میخوره که نمیریم جایی افسرده شدم توخونه خیلی سختمه حتی نمیزاشت پدرمادرم بیان خونم منم وقتی میخوابه میگم بیان چون مادرو پدرم خیلی غصه میخورن مادرم بعضی وقتا که بهش زنگ میزنم کلی گریه میکنه که دلم برات تنگ شده تورو خدا کمکم کنین پشیمونم ازاینکه بچه دارشدم
همسرم کلا فقط حرف خودشوقبول داره اصلا حرفای منو قبول نداره ازاول زندگیم نتونستم مشکلاتمو باحرف زدن برطرف کنم چون وقتی حرفای منو میشنوه همش میگه توحرفات منطقی نیست درصورتی که حرفای خودش همش از روی زور واجباره ولی به خیال خودش منطقیه منم وقتی باهاش حرف میزنم وقتی میبینم اینقدر زور میگه بعضی وقتا نمیتونم جلوخودمو بگیرم گریه میشم اونم روی گریه من خیلی حساسه به خاطرهمین هروقت دعوامون میشه هیچی نمیگم چون میدونم فایده نداره اگه میخاس منو درک کنه تاامروز میتونست .اصلا دلتنگیامو یاحال بدمو درک نمیکنه میگه خانواده تو منم پس نباید دلت براکس دیگه ای تنگ بشه احساس میکنم نسبت به خانوادم حسودی میکنه ولی اینقدری که من بهش میرسم فکرنمیکنم اینطوری باشه .دیگه نمیدونم چکارکنم هرچی سکوت کردم خوب نشد بدترهم نشده بعضی وقتا یه کارایی میکنه تعجب میکنم وامیدوارمیشم ولی دوباره به حالت قبلش برمیگرده ایاصبرکردن چیزی روعوض میکنه مشکل اصلی آینه حرفامو قبول نداره فقط خودشو قبول داره فقط هم زور میگه منم راهی جزسکوت ندارم چون اگه بیشترحرف بزنم عصبانی میشه
همسرم شب کاره ساعت 12 شب میره تا 8 صبح شبا یه شب درمیون میرم خونه مادرشوهرم و دوشب هم خواهرشوهرم میا پیشم نمیزاره مادرم شبا بیاد یا من شبا برم خونه مادرم اونجا راحتترم خونه مادرشوهرم اصلا راحت نیستم
شوهرم بیشتروقتا حرفموقبول نمیکنه فقط حرف خودشو منطقی میدونه

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نشاط

با سلام و احترام
بزرگوار قبل از ارائه راهکار لازم است نکاتی بیان شود:
1. خواهر گرامی همسر شما از آنجایی که وظیفه تامین مخارج و نفقه شما را دارد و اگر در این راستا کوتاهی نکرده و با کار و تلاش و کوشش وظیفه خود را به جا می آورد و در کنار خود به پدر و مادر و خانواده رسیدگی می کند؛ هیچ مانعی نیست و ایشان مخیر است و شما نمی توانید منع کرده و بخواهید که حتما به پدر و مادر شما هم رسیدگی کند و البته وظیفه ای در این قبال هم ندارد؛ لذا ناراحتی و مقایسه شما صحیح نبوده و نباید چنین انتظاری از همسرتان داشته باشید؛ هر چند احسانی را با اختیار خود انجام دهد کار نیکوست ( منهتا وظیفه نیست).
پس باید بپذیرید که ایشان در این راستا در مال خود مالکیت دارد و اختیار تام دارد که بعد از تامین هزینه زندگی شما در راهی که صلاح می داند خرج کند و شما نباید انتظار دیگری داشته باشید. اگر این موضوع را قبول کنید و برایتان معلوم شود که ایشان چنین وظیفه ای ندارد در این صورت احساستان آرام و انتظارتان معقول خواهد شد.
2. مطلب دوم در بحث رفت و آمدها که محدویتهایی را انجام می دهد؛ از جهات مختلفی می توان این موضوع را بررسی و تحلیل کرد؛
1. شاید به خاطر اینکه احساس می کند در این صورت اگر خانواده شما با همین رفت و آمدها نفوذ بیشتری کنند و به راحتی می توانند به افکار دخترانشان تسلط یافته و نگذارند این همسر شما زندگی را بر وفق مراد خود بچرخاند و مشکل ساز خواهد شد فلذا به خاطر ترس بیشتر و عدم اجازه ورود چنین رفتاری را از خود نشان می دهد.
هر چند این نوع رفتار اشکالاتی دارد ولی در برخی از موارد برخی از مردان به خاطر صیانت از زندگی خود چنین کاری را انجام می دهند و نباید ناراحت شوید چرا که بعد از گذر زمان وقتی اعتماد لازم شکل گرفت؛ چنین رفتارهایی از خود نشان نخواهد داد.
2. رفتارهایی را قبلا از سوی خانواده شما دیده و به خاطر انتقام و یا از سر لج بازی چنین کاری را انجام می دهد.
اگر چنین است باید شناسایی کنید و به مرور زمان با ایجاد اعتماد سازی نظر همسرتان را عوض کنید و از طرف دیگر نظر خانواده خودتان را تغییر دهید تا این دو طیف به همدیگر اعتماد کنند و مشکل به تدریج حل شود.
راهکارهایی برای حل مشکل:
از آنجایی که همسرتان فردی اهل تلاش بوده و برای زندگی خود برنامه ای خاص دارد و شما همسر ایشان هستید؛ قدر زندگی خودتان را بدانید؛ چون معمولا چنین افرادی نسبت به حریم خانواده محکم و قدرشناس و کوشا هستند و در مقابل سختی ها و مشکلات شکست نمی خورند، در کنار همسرتان که فردی اهل تلاش است قدر و ارزش او را بدانید و خودتان بپذیرید که دیگر وقت مجردی نیست و دیگر وارد زندگی شده اید و مهمترین وظیفه و جهاد شما شوهر داری است و اولین دغدغه شما باید همسرتان باشد، حالا دل تنگی مادر و مسائل دیگر را می توانید از طریق گفتگو و رفت و آمد هفتگی فرع دوم زندگی خودتان قرار بدهید؛ باید روحیه قوی داشته و محکم باشد و حفظ زندگی خودتان را بر هر چیزی مقدم کنید.
به نظر می رسد اگر همسرتان را عاشقانه دوست داشته باشید و قدر و منزلت ایشان را به طور عملی اثبات کنید و از اعتراض وضعیت حاضر بپرهیزید، ایشان به مرور زمان احساس شما را درک خواهد کرد و شما به راحتی می توانید از زندگی لذت بیشتری را ببرید و به خواسته های مطلوب و معقول خودتان برسید.
به همین راحتی و با چنین مسائلی زندگی را برای خودتان تلخ نکنید و غصه خیلی از مسائل را از ذهن خالی کنیدٰ شما دیگر وارد زندگی شده اید و باید برای حفظ و تداوم آن محکم بوده و تلاش کنید؛ به همین سادگی از زندگی دلسرد نشوید قوی و صبور و مهربان باشید و بدانید که با همین مهر ورزی و صبوری می توانید زندگی خودتان را بسازید و به آرزوهایتان برسید.
توصیه می شوید روی اخلاقتان تمرکز کنید و نقاط قوت و ضعف همسرتان را شناسایی کنید و از آن طریق همراه با مهر و محبت درخواست های خودتان را بطلبید. یقیننا بدانید که باید صبور باشید تا مسائل بتدریج حل شود.
از امروز طوری برخورد کنید که همسرتان احساس محبت و علاقه شما را با تمام وجود درک کند، این در صورتی حاصل می شود که به خصوصیات مثبت همسرتان توجه بیشتری داشته باشید و بخواهید با تحمل و صبوری و مهربانی به مقابله با مشکلات قدم بگذارید.
روی زندگی تان خیلی تمرکز کنید و نگرانی ها و انتظارات را کمترکنید و بچسبید به زندگی و مطمئن باشید که شما حتما موفق خواهید شد و خیلی از این مسائل به مرور زمان حل خواهد شد.
به این مطلب هم خوب تامل کنید:
قرآن راز موفقیت رسول گرامی اسلام را مهر ورزی و محبت به مردم معرفی می کند:
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ؛ پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى ‏شدند پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن زيرا خداوند توكل‏كنندگان را دوست مى دارد.(159 ال عمران)
مهر ورزی همراه با نرمش کلام و انعطاف حضرت در گفتار و رفتار باعث شده بوده که دشمنان کینه توز را به دوستان صمیمی تبدیل کند.
انعطاف و نرمیت در کلام و رفتار واقعا معجزه می کند، همانطوری که در سیره نبی مکرم اسلام قابل مشاهده است و می توان به عنوان یک درس عبرت آموز از آن استفاده برد.

[="Times New Roman"][="Black"]

نشاط;919738 نوشت:

شاید به خاطر اینکه احساس می کند در این صورت اگر خانواده شما با همین رفت و آمدها نفوذ بیشتری کنند و به راحتی می توانند به افکار دخترانشان تسلط یافته و نگذارند این همسر شما زندگی را بر وفق مراد خود بچرخاند و مشکل ساز خواهد شد فلذا به خاطر ترس بیشتر و عدم اجازه ورود چنین رفتاری را از خود نشان می دهد.
هر چند این نوع رفتار اشکالاتی دارد ولی در برخی از موارد برخی از مردان به خاطر صیانت از زندگی خود چنین کاری را انجام می دهند و نباید ناراحت شوید چرا که بعد از گذر زمان وقتی اعتماد لازم شکل گرفت؛ چنین رفتارهایی از خود نشان نخواهد داد.

فکر میکنم مشکل همسرتون همین باشه.

دقیقا من هم چون مادرم خیلی تحت تاثیر خانواده اش قرار میگیره و راحت کوک میشه ، تصمیم دارم اگر ازدواج کردم اجازه ندم همسرم با خانواده اش خلوت کنه.

چون خیلی مشکلات ایجاد میکنه ، مگه اینکه خیالم راحت باشه که کوکی نیست. :khandeh!:[/]

Mahbanoo;918551 نوشت:
سر دو تا موضوع با همسرم خیلی جروبحث داریم

سلام و عرض ادب
خیلی با خودم کلنجار رفتم که این حرف را بزنم یا نه
متاسفانه چیزی که من تا الان که نزدیک به 40 سال سن دارم از زندگی یاد گرفتم
این است که هر چی بیشتر به خانمها رو بدهی
(با عذرخواهی) ، بیشتر سوء استفاده می کنند
البته به هیچ عنوان این موضوع را برای تمام خانمها نمی دانم و چه بسا خانمهایی هم باشند که ظرفیت محبت را داشته باشند
اما می توانم بگویم درمورد درصد قابل توجهی از آنها صدق می کند
(ای کاش اینطور نبود)

برای نمونه خود من تمام توانم را برای احترام به همسرم و خانواده اش گذاشتم
حتی برای درمان ایشان
(بیمار هستند) نزدیک به دو سال است جان کنده ام و تمام نیش و کنایه های خانواده اش را تحمل کرده ام
برایش غذا پخته ام ، لباسش را شسته ام ، حتی خانه ام را بخاطر مخارج ایشان فروختم و الان خانه هم ندارم
ولی نتیجهء این احترام گذاشتن ها این شده که همسرم جدیداً قهر کرده و به خانهء پدرش رفته و شرط گذاشته:

"فقط در صورتی دوباره با تو زندگی خواهم کرد که مادر و خواهرهایت دیگر هرگز به خانهء ما نیایند و تو هم به دیدن آنها نروی! در غیر این صورت طلاق می خواهم!"

شاید فکر کنید چون خودم این مشکل را دارم گفته ام که زنها کم ظرفیت هستند
ولی مثال های بی شماری می توانم برایتان بزنم در این مورد. خیلی از مردها به من این را می گفتند اما من میگفتم اینها مردسالار هستند
مثلاً دوستی دارم که حتی یک بار به همسرش نگفته "دوستت دارم" و من به او میگفتم که باید بگوید تا محبت ایجاد بشود
ولی او میگفت بعدها خودت می فهمی که اگر زن بفهمد دوستش داری چه بلایی بر سرت میاورد!
بدتر اینکه حتی برعکسش وجود دارد
یعنی دیده ام مردی که به زنها محل نمی گذارد و حتی آنها را تحقیر میکند ، بیشتر دخترها عاشقش می شوند!!
:-??

نتیجه اینکه واقعاً نمی دانم کار همسرتان را تایید کنم یا نه!
از طرفی نظرم این است که وقتی دو خانواده با هم وصلت می کنند ، دیگر خانوادهء تو و خانوادهء من معنا ندارد
همچنین دینِ من به من میگوید باید به دیگران

(بخصوص همسر) عشق بِوَرزی و محبت کنی
اما از طرف دیگر با خودم فکر میکنم اگر همسرِ شما رفتاری مثل من داشت ، آیا عاقبتش مثل من نمی شد و نتیجهء عکس نمیگرفت؟
واقعاً نمی دانم!

Mahbanoo;918551 نوشت:
سلام خسته نباشید من خانم 21 سالمه باهمسرم ده سال تفاوت سنی دارم سردوتاموضوع باهمسرم خیلی جروبحث داریم اول اینکه همسرم همیشه به خانوادش رسیدگی میکنه ودرمقابل برای خانواده من کاری انجام نمیده مثلا مواد غذایی میگیره براشون یا برنج وروغنی که شرکت میده رو همیشه نصفشومیده به اونا یا برای پدرش وسیله ماشین میخره درصورتی که پدرش نیازنداره وبازنشسته ولی خانواده من نیازداره دوسه بار بهش گفتم تو تفاوت قائل میشی بین خانواده هامون ولی قبول نمیکنه ودرمقابل کاری هم انجام نمیده موضوع دوم رفت وامده خیلی حساسه هفته ای یه بار فقط جمعه ها منو میبره خونه پدرم که خیلی نزدیکه و حق ندارم تنها درهفته به اونجا برم ولی میتونم تنهابرم خونه پدرش همه مهمونیایی که ازطرف خانواده خودش باشه روحتما میره ولی درمقابل اگه ازطرف خانواده من باشه نمیره من الان یکساله هیچکدام ازاقواممونو ندیدم ولی همش اقوام اونارو دیدم پدرم خیلی رنج منو میخوره که نمیریم جایی افسرده شدم توخونه خیلی سختمه حتی نمیزاشت پدرمادرم بیان خونم منم وقتی میخوابه میگم بیان چون مادرو پدرم خیلی غصه میخورن مادرم بعضی وقتا که بهش زنگ میزنم کلی گریه میکنه که دلم برات تنگ شده تورو خدا کمکم کنین پشیمونم ازاینکه بچه دارشدم
همسرم کلا فقط حرف خودشوقبول داره اصلا حرفای منو قبول نداره ازاول زندگیم نتونستم مشکلاتمو باحرف زدن برطرف کنم چون وقتی حرفای منو میشنوه همش میگه توحرفات منطقی نیست درصورتی که حرفای خودش همش از روی زور واجباره ولی به خیال خودش منطقیه منم وقتی باهاش حرف میزنم وقتی میبینم اینقدر زور میگه بعضی وقتا نمیتونم جلوخودمو بگیرم گریه میشم اونم روی گریه من خیلی حساسه به خاطرهمین هروقت دعوامون میشه هیچی نمیگم چون میدونم فایده نداره اگه میخاس منو درک کنه تاامروز میتونست .اصلا دلتنگیامو یاحال بدمو درک نمیکنه میگه خانواده تو منم پس نباید دلت براکس دیگه ای تنگ بشه احساس میکنم نسبت به خانوادم حسودی میکنه ولی اینقدری که من بهش میرسم فکرنمیکنم اینطوری باشه .دیگه نمیدونم چکارکنم هرچی سکوت کردم خوب نشد بدترهم نشده بعضی وقتا یه کارایی میکنه تعجب میکنم وامیدوارمیشم ولی دوباره به حالت قبلش برمیگرده ایاصبرکردن چیزی روعوض میکنه مشکل اصلی آینه حرفامو قبول نداره فقط خودشو قبول داره فقط هم زور میگه منم راهی جزسکوت ندارم چون اگه بیشترحرف بزنم عصبانی میشه
همسرم شب کاره ساعت 12 شب میره تا 8 صبح شبا یه شب درمیون میرم خونه مادرشوهرم و دوشب هم خواهرشوهرم میا پیشم نمیزاره مادرم شبا بیاد یا من شبا برم خونه مادرم اونجا راحتترم خونه مادرشوهرم اصلا راحت نیستم
شوهرم بیشتروقتا حرفموقبول نمیکنه فقط حرف خودشو منطقی میدونه

با سلام
به همسرتون ثابت کنید که ارتباط شما با خانوادتون باعث میشه به همسر و زندگیتون بیشتر فکر کنید. دقت کنید که این حرف رو اصلاً اصلاً اصلاً مستقیم به زبون نیارید و فقط با رفتارتون به همسرتون بفهمونید. یه شوهر از اینکه حس کنه کنترل زندگیش داره از دستش بیرون میره میریزه به هم. به قول دوستمون اگه حس کنه که ارتباط شما با خانوادتون باعث میشه ذره ای تحت تاثیر قرار بگیرید جلوشو میگیره. من هم که همسن شوهر شما هستم همینطورم. همه مردها همینطورن.
دوماً اینکه وقتی همسرتون به خانواده خودش کمک مالی می کنه تشویقش کنید. مثلاً وقتی میرید خرید شما بگو " فکر کنم مامانت روغن تموم کرده برا خودمون که میگیری برای اونا هم بگیر" این رفتار رو مدتی ادامه بدید تا تاثیرش رو بینید.
مداومت بر این کار باعث میشه که در دراز مدت اثرگذار باشه. انتظار نداشته باشید از هفته آینده شوهرتون متحول بشه. آرام آرام و عمیق این اتفاق میفته.
با آرزوی موفقیت برای شما

سلام. شوهرتون خاله زنکه مثل شوهرت اون اندازه برو خونه پدرمادرش تا بفهمه

Mahbanoo;918551 نوشت:
سلام خسته نباشید من خانم 21 سالمه باهمسرم ده سال تفاوت سنی دارم سردوتاموضوع باهمسرم خیلی جروبحث داریم اول اینکه همسرم همیشه به خانوادش رسیدگی میکنه ودرمقابل برای خانواده من کاری انجام نمیده مثلا مواد غذایی میگیره براشون یا برنج وروغنی که شرکت میده رو همیشه نصفشومیده به اونا یا برای پدرش وسیله ماشین میخره درصورتی که پدرش نیازنداره وبازنشسته ولی خانواده من نیازداره دوسه بار بهش گفتم تو تفاوت قائل میشی بین خانواده هامون ولی قبول نمیکنه ودرمقابل کاری هم انجام نمیده موضوع دوم رفت وامده خیلی حساسه هفته ای یه بار فقط جمعه ها منو میبره خونه پدرم که خیلی نزدیکه و حق ندارم تنها درهفته به اونجا برم ولی میتونم تنهابرم خونه پدرش همه مهمونیایی که ازطرف خانواده خودش باشه روحتما میره ولی درمقابل اگه ازطرف خانواده من باشه نمیره من الان یکساله هیچکدام ازاقواممونو ندیدم ولی همش اقوام اونارو دیدم پدرم خیلی رنج منو میخوره که نمیریم جایی افسرده شدم توخونه خیلی سختمه حتی نمیزاشت پدرمادرم بیان خونم منم وقتی میخوابه میگم بیان چون مادرو پدرم خیلی غصه میخورن مادرم بعضی وقتا که بهش زنگ میزنم کلی گریه میکنه که دلم برات تنگ شده تورو خدا کمکم کنین پشیمونم ازاینکه بچه دارشدم
همسرم کلا فقط حرف خودشوقبول داره اصلا حرفای منو قبول نداره ازاول زندگیم نتونستم مشکلاتمو باحرف زدن برطرف کنم چون وقتی حرفای منو میشنوه همش میگه توحرفات منطقی نیست درصورتی که حرفای خودش همش از روی زور واجباره ولی به خیال خودش منطقیه منم وقتی باهاش حرف میزنم وقتی میبینم اینقدر زور میگه بعضی وقتا نمیتونم جلوخودمو بگیرم گریه میشم اونم روی گریه من خیلی حساسه به خاطرهمین هروقت دعوامون میشه هیچی نمیگم چون میدونم فایده نداره اگه میخاس منو درک کنه تاامروز میتونست .اصلا دلتنگیامو یاحال بدمو درک نمیکنه میگه خانواده تو منم پس نباید دلت براکس دیگه ای تنگ بشه احساس میکنم نسبت به خانوادم حسودی میکنه ولی اینقدری که من بهش میرسم فکرنمیکنم اینطوری باشه .دیگه نمیدونم چکارکنم هرچی سکوت کردم خوب نشد بدترهم نشده بعضی وقتا یه کارایی میکنه تعجب میکنم وامیدوارمیشم ولی دوباره به حالت قبلش برمیگرده ایاصبرکردن چیزی روعوض میکنه مشکل اصلی آینه حرفامو قبول نداره فقط خودشو قبول داره فقط هم زور میگه منم راهی جزسکوت ندارم چون اگه بیشترحرف بزنم عصبانی میشه
همسرم شب کاره ساعت 12 شب میره تا 8 صبح شبا یه شب درمیون میرم خونه مادرشوهرم و دوشب هم خواهرشوهرم میا پیشم نمیزاره مادرم شبا بیاد یا من شبا برم خونه مادرم اونجا راحتترم خونه مادرشوهرم اصلا راحت نیستم
شوهرم بیشتروقتا حرفموقبول نمیکنه فقط حرف خودشو منطقی میدونه

سلام
یه طوری بود برام متن که احساس کردم
شما با خرج کردن درامدش به غیر از خانواده خودش ( شما و اگه بچه دارید) مشکلی ندارید چون گفتید برای خانواده شما چیزی نخریده ؛)
ببینید الان هی ناراحت شدن شما به این ختم نمیشه که برای پدر مادر شما هم خرج کنه یا برای پدر مادر خودش چیزی نخره بلکه کلا از خرج کردن زده میکنیدش
(نظر کاملا شخصیه یه دختر میره به جمع خانواده پسر اضافه میشه)
تا وقتی که خودتون رو جدا از خانواده همسرتون بدونید رفتارها براتون خیلی ناراحت کننده میشه
با لج ولج بازی و جرو بحث هیچ کاری پیش نمیره
اول ببینید چه رفتاری باعث میشه ایشون اینطور رفتار کنند همونطور که کارشناس محترم توضیح دادند
بعد تو یه شرایط مناسب با همسرتون صحبت کنید ازش بخواهید که شما رو برای دیدن پدر مادرتون ببره نه از سر زور یا لجبازی پافشاری مطرح کنید که دلتنگ شدید و بخواهد ببره شما رو
اندکی صبر و توجه به خواسته های همسرتون بیشتر مشکلاتتون حل میشه
ان شاءالله بزودی حل بشه Smile

[=Times New Roman]

Reza-D;919758 نوشت:
سلام و عرض ادب
خیلی با خودم کلنجار رفتم که این حرف را بزنم یا نه
متاسفانه چیزی که من تا الان که نزدیک به 40 سال سن دارم از زندگی یاد گرفتم
این است که هر چی بیشتر به خانمها رو بدهی
(با عذرخواهی) ، بیشتر سوء استفاده می کنند
البته به هیچ عنوان این موضوع را برای تمام خانمها نمی دانم و چه بسا خانمهایی هم باشند که ظرفیت محبت را داشته باشند
اما می توانم بگویم درمورد 90 درصد آنها صدق می کند
(ای کاش اینطور نبود)

:)>-:iran:=d>New russian

چندین سال پیش یه دختری بود پیله کرده بود که باید بیای خواستگاریم ، صبح ظهر شب نصف شب پنج صبح زنگ میزد یه ریز ور میزد.

هرکاری میکردم ول کن نبود ، دنبال یکی بود خودشو بهش قالب کنه.

یه بار فکر کردم چیکار کنم که ول کنه بره ، یه فکری به ذهنم رسید ، دفعه بعد که زنگ زد
گفتم: دیگه نه زنگ بزن نه پیام بده
گفت: هم زنگ میزنم هم پیام میدم
گفتم: تو صد سال همچین کاری نمی کنی ، تو این همه خاطرخواه داری بعد بیای به من پیام بدی؟
گفت: خوبه پس می دونی من کیم
گفتم: آره بابا ، حتی می دونم یه پسری هست اینقدر دیوونت شده می خواد به تاریخ تولدت سکه بزنه. ( الکی )
گفت: تو اینارو از کجا می دونی؟ ( :-o )

خلاصه اون شد آخرین تماسش دیگه هم زنگ نزد. ( به ارواح جدش نبودم در حدش Wink )

این مشکلات همش برمیگرده به توافق نداشتم توی زندگی

در ضمن به نظرم حق با شوهرتون باشه ، کلا خانما احساسی هستند ، اکثرا ، و تصمیمات احساسی میگیرند ، از روی تجربه میگم

و تصمیمات جنس مذکر منطقی و عقلانیه در عوض

[="Purple"]

Mahbanoo;918551 نوشت:
سلام خسته نباشید من خانم 21 سالمه باهمسرم ده سال تفاوت سنی دارم سردوتاموضوع باهمسرم خیلی جروبحث داریم اول اینکه همسرم همیشه به خانوادش رسیدگی میکنه ودرمقابل برای خانواده من کاری انجام نمیده مثلا مواد غذایی میگیره براشون یا برنج وروغنی که شرکت میده رو همیشه نصفشومیده به اونا یا برای پدرش وسیله ماشین میخره درصورتی که پدرش نیازنداره وبازنشسته ولی خانواده من نیازداره دوسه بار بهش گفتم تو تفاوت قائل میشی بین خانواده هامون ولی قبول نمیکنه ودرمقابل کاری هم انجام نمیده موضوع دوم رفت وامده خیلی حساسه هفته ای یه بار فقط جمعه ها منو میبره خونه پدرم که خیلی نزدیکه و حق ندارم تنها درهفته به اونجا برم ولی میتونم تنهابرم خونه پدرش همه مهمونیایی که ازطرف خانواده خودش باشه روحتما میره ولی درمقابل اگه ازطرف خانواده من باشه نمیره من الان یکساله هیچکدام ازاقواممونو ندیدم ولی همش اقوام اونارو دیدم پدرم خیلی رنج منو میخوره که نمیریم جایی افسرده شدم توخونه خیلی سختمه حتی نمیزاشت پدرمادرم بیان خونم منم وقتی میخوابه میگم بیان چون مادرو پدرم خیلی غصه میخورن مادرم بعضی وقتا که بهش زنگ میزنم کلی گریه میکنه که دلم برات تنگ شده تورو خدا کمکم کنین پشیمونم ازاینکه بچه دارشدم
همسرم کلا فقط حرف خودشوقبول داره اصلا حرفای منو قبول نداره ازاول زندگیم نتونستم مشکلاتمو باحرف زدن برطرف کنم چون وقتی حرفای منو میشنوه همش میگه توحرفات منطقی نیست درصورتی که حرفای خودش همش از روی زور واجباره ولی به خیال خودش منطقیه منم وقتی باهاش حرف میزنم وقتی میبینم اینقدر زور میگه بعضی وقتا نمیتونم جلوخودمو بگیرم گریه میشم اونم روی گریه من خیلی حساسه به خاطرهمین هروقت دعوامون میشه هیچی نمیگم چون میدونم فایده نداره اگه میخاس منو درک کنه تاامروز میتونست .اصلا دلتنگیامو یاحال بدمو درک نمیکنه میگه خانواده تو منم پس نباید دلت براکس دیگه ای تنگ بشه احساس میکنم نسبت به خانوادم حسودی میکنه ولی اینقدری که من بهش میرسم فکرنمیکنم اینطوری باشه .دیگه نمیدونم چکارکنم هرچی سکوت کردم خوب نشد بدترهم نشده بعضی وقتا یه کارایی میکنه تعجب میکنم وامیدوارمیشم ولی دوباره به حالت قبلش برمیگرده ایاصبرکردن چیزی روعوض میکنه مشکل اصلی آینه حرفامو قبول نداره فقط خودشو قبول داره فقط هم زور میگه منم راهی جزسکوت ندارم چون اگه بیشترحرف بزنم عصبانی میشه
همسرم شب کاره ساعت 12 شب میره تا 8 صبح شبا یه شب درمیون میرم خونه مادرشوهرم و دوشب هم خواهرشوهرم میا پیشم نمیزاره مادرم شبا بیاد یا من شبا برم خونه مادرم اونجا راحتترم خونه مادرشوهرم اصلا راحت نیستم
شوهرم بیشتروقتا حرفموقبول نمیکنه فقط حرف خودشو منطقی میدونه

سلام
فکر میکنم شما رفتارایی انجام دادین که باعث حساسیت همسرتون نسبت به خانوادتون شده و حس تاثیرگزاری زیادشون باعث منع رفت و امد زیاد از سمت ایشون شده
چرا فکر می کنید رسیدگی به خانوادتون از وظایف همسرتونه؟!!!
تا وقتی به این حسادت ها ادامه بدین و سر این ها بخواین خانوادشو یا کمک کردنشو زیر سوال ببرین وضع همینه و تغییری نمیکنه ...
به نظر من شما اول باید به فکر اصلاح طرز فکر و رفتار خودتون باشید همسرتون وقتی میبینه شما چنبن توقعاتی دارین و حتی اختیار پولشو نداره طبیعتا لج میکنه و به نحوی دیگه تلافی میکنه
اگه مبخواین فضای زندگی تون بیشتر از این ناارام نشه بهتره دست از لجبازی و حسادت و شماتت بردارین
عوضش محبت کنید حمایت کنید کنارش باشین نه روبروش اونوقت میتونین شاهد تغییر رفتار همسرتون هم باشید ...[/]

[="Purple"]

Reza-D;919758 نوشت:
سلام و عرض ادب
خیلی با خودم کلنجار رفتم که این حرف را بزنم یا نه
متاسفانه چیزی که من تا الان که نزدیک به 40 سال سن دارم از زندگی یاد گرفتم
این است که هر چی بیشتر به خانمها رو بدهی
(با عذرخواهی) ، بیشتر سوء استفاده می کنند
البته به هیچ عنوان این موضوع را برای تمام خانمها نمی دانم و چه بسا خانمهایی هم باشند که ظرفیت محبت را داشته باشند
اما می توانم بگویم درمورد 90 درصد آنها صدق می کند
شاید فکر کنید چون خودم این مشکل را دارم گفته ام که زنها کم ظرفیت هستند
ولی مثال های بی شماری می توانم برایتان بزنم در این مورد. خیلی از مردها به من این را می گفتند اما من میگفتم اینها مردسالار هستند
مثلاً دوستی دارم که حتی یک بار به همسرش نگفته "دوستت دارم" و من به او میگفتم که باید بگوید تا محبت ایجاد بشود
ولی او میگفت بعدها خودت می فهمی که اگر زن بفهمد دوستش داری چه بلایی بر سرت میاورد!
بدتر اینکه حتی برعکسش وجود دارد
یعنی دیده ام مردی که به زنها محل نمی گذارد و حتی آنها را تحقیر میکند ، بیشتر دخترها عاشقش می شوند!!
:-??

نتیجه اینکه واقعاً نمی دانم کار همسرتان را تایید کنم یا نه!
از طرفی نظرم این است که وقتی دو خانواده با هم وصلت می کنند ، دیگر خانوادهء تو و خانوادهء من معنا ندارد
همچنین دینِ من به من میگوید باید به دیگران

(بخصوص همسر) عشق بِوَرزی و محبت کنی
اما از طرف دیگر با خودم فکر میکنم اگر همسرِ شما رفتاری مثل من داشت ، آیا عاقبتش مثل من نمی شد و نتیجهء عکس نمیگرفت؟
واقعاً نمی دانم!

سلام
آقا رضا اینکه خانمهای انجمن بزرگواری میکنن و حرفی نمیزنن دلیل بر موافقت یا دلیل نداشتن شون نیست ...
من در مورد اطرافیان شما یا خانم هایی که تا به حال دیدین چیزی نمیدونم
ولی اتفاقا برعکس خانمها هم احساسی ترن هم با گدشت تر ...
نمیگم لجباز یا مغرور نیستند ولی نه به اندازه به خطر افتادن رابطه و زندگیشون!!
مگه میشه به فردی که تمام روحیات و خلقیاتتون یکی بوده و تمام تناسب ها رو رعایت کردین و علاقه مند شدین حالا بعد از مدتی بحثی پیش اومده محبت کنید و اون جوابی جز محبت بده؟!!
باتوجه به کدوم امار میگین 90 درصد بی طرفیتن؟!!!
فکر نمیکنید شاید کسانی که میگین دیدین انتخابشون درست نبوده!!!
اون کسی که میگین تحقیر شده ولی هنوز دوست داشته اون نتیجه وابستگی یه که در دوستی ها اتفاق میفته
وگرنه ازدواج یعنی دونفر یکی بشن و این یکی شدن بعضی اوقات تاحدی پیش میره که حس میشه اون زوج قیافشون شبیه هم شده
شما چرا فقط خانواده های مشکل دار رو نگاه میکنید و حکم صادر میکنید؟!!!
من برعکس شماو دوستتان براساس حدیث پیامبر فک میکنم اینکه به زنی بگویی دوستت دارم هیچوقت از قلب او بیرون نمی رود
درسته و باعث تحکیم روابط شون میشه نه سوء استفاده !!!![/]

ترگل;919988 نوشت:
خانمهای انجمن بزرگواری میکنن و حرفی نمیزنن

سلام خواهر گرامی
خانمهای سایت و از جمله شما برای من محترم هستید ، نظرتان نیز همینطور
اما مخالفت یا موافقت خانمهای سایت ، تاثیری در تغییر واقعیت ندارد
حتی باعذرخواهی ، چه بسا برخی از خانمهای سایت خودشان جزء همین گروه از زنان باشد
(منظورم با هیچ شخص خاصی نیست)
معیار من آن چیزی است که می بینم ، نه چیزی که میشنوم

بله ، در مباحث تئوریک و مشاوره ای میگویند درستش این است که به زن محبت کنی
خود خانمها هم میگویند درستش این است که
مردها به ما محبت کنند
فیلم سینمایی هم که می بینی
(بخصوص در سال های اخیر) زنها همه خوب و عاقل و فهمیده هستند و مردها همه بی عقل و کلاه بردار و بد
اما اینها همه تئوری است. نظریه است. عذرخواهی میکنم ، کدام بقالی میگوید ماست من ترش است؟
از ما مردها هم بپرسی میگوئیم ما همه گل و بلبل هستیم! اما ملاک شما برای تشخیص ، حرف ما مردهاست ، یا رفتار و کردار ما؟

من دارم با چشم هایم می بینم که درصد بالایی از خانمهایی که شوهرشان به آنها زیادی محبت کرده ، آنها سوء استفاده کرده اند
ملاک من آن چیزی است که در جامعه می بینم و صد البته چون حرفم مستند نیست شما حق دارید نپذیرید
همانطور که حرف شما که میگوئید خیلی از خانمها اینطور نیستند ، سند معتبری نیست
چون هر دوی ما داریم مشاهدات خود را میگوئیم و معلوم نیست مبنای قضاوت ما چقدر درست باشد

نکتهء بعد اینکه خیلی یک طرفه قضاوت فرمودید
به جملات من دقت بفرمائید:


Reza-D;919758 نوشت:
البته به هیچ عنوان این موضوع را برای تمام خانمها نمی دانم و چه بسا خانمهایی هم باشند که ظرفیت محبت را داشته باشند

Reza-D;919758 نوشت:
من به او (به آن دوستم) میگفتم که باید (به همسرش دوستت دارم را) بگوید تا محبت ایجاد بشود

Reza-D;919758 نوشت:
نظرم این است که وقتی دو خانواده با هم وصلت می کنند ، دیگر خانوادهء تو و خانوادهء من معنا ندارد
همچنین دینِ من به من میگوید باید به دیگران (بخصوص همسر) عشق بِوَرزی و محبت کنی

و در نهایت هم بهاستارتر محترم گفتم که نمی دانم چطور باید قضاوت کنم
همهء اینها یعنی اینکه من هرگز نگفتم زن به ذات دارای این صفت بد است


ترگل;919988 نوشت:
من در مورد اطرافیان شما یا خانم هایی که تا به حال دیدین چیزی نمیدونم

ترگل;919988 نوشت:
شاید کسانی که میگین دیدین انتخابشون درست نبوده!!!
یکی از مشکلات من در گفتگو با خانمها همیشه همین بوده
اینکه موقع قضاوت درمورد خودشان ، میگویند:
"کاری به خانمهای بد نداریم"

خواهر گرامی ، ما داریم درمورد کل خانمها صحبت می کنیم ، به چه دلیل نباید با بخش بد آنها کار داشته باشیم؟
خانمهایی که من تا حالا دیده ام جزء جمعیت زنها هستند
آن خانمهایی که مردها به اشتباه آنها را بجای خانمهای خوب انتخاب کرده اند نیز جزء جمعیت زنها هستند
اصلاً خطاب من با همین هاست. میگویم تعداد قابل توجهی از زنها اینطوری هستند
بعد شما میگوئید کاری با آنها نداریم؟!!

پیامبر(ص) می فرمایند:

"خدا لعنت کند دزدان نیکی ها را!"
از ایشان پرسیدند:
"دزد نیکی دیگر یعنی چه؟!"
ایشان پاسخ دادند:
"کسی است که تو به او خوبی می کنی اما او خوبی تو را با بدی پاسخ می دهد
و در نتیجه تو دیگر به هیچ کس خوبی نمی کنی! به چنین شخصی میگویند دزد خوبی"

آیا قبول دارید که الان مردهای جامعه کمتر به خواستگاری دخترهای خوب می روند؟
قبول دارید که خیلی از مردها بنا را بر دوست دختر گذاشته اند و حاضر نیستند ازدواج کنند؟
قبول دارید که دخترهای نجیب و با شخصیت ، کمتر مورد پسند مردها واقع میشوند و خیلی از مردها دنبال زیبایی های ظاهری هستند؟
خب حالا اگر شما این مطلب را به من که مرد هستم بگوئید ، من باید از شما دلگیر بشوم یا از آن مردها؟

شما باید بروید از آن خانمها بپرسید چرا جوری رفتار می کنند که شما زنان عاقل را هم زیر سوال ببرند؟ چرا رهزن نیکی شده اند؟
چرا جواب محبت را با بدی می دهند که در نتیجه منِ مرد با دیدن سرنوشت مردهای دیگر ، از محبت کردن به زنها بترسم

نکته:
اینکه گفتم 90 درصد هدفم آمار دادن نبوده. منظورم این بوده که تعداد قابل توجهی این خصوصیت را دارند
وگرنه حرف شما صحیح است و عدد مشخصی نمی توان ارائه کرد
پست قبلی را هم ویرایش کردم

به نظرم مشکلاتی که گفتین به صورت خیلی کلی بوده و تنها بخشی رو بیان کردین که آزارتون میداده.
باید جزئی تر بررسی بکنین.
به نظر من یه پسر هرچقدر هم بخواد مساوات برقرار کنه باز توی دلش به خانواده ی خودش بیشتر علاقه داره مگر بعضی ها.

ترگل;919988 نوشت:
اون کسی که میگین تحقیر شده ولی هنوز دوست داشته اون نتیجه وابستگی یه که در دوستی ها اتفاق میفته

اگر بحث وابستگی باشد باید همیشگی باشد
درحالیکه من می بینم همین که پسر کمی به آن دختر محبت کرده ، دختر سریع خودش را گرفته و به قول معروف کلاس گذاشته

اتفاقی را برایتان تعریف میکنم که البته صرفاً پاسخ به شما نیست بلکه در راستای موضوع تاپیک نیز هست
اینکه چرا مردها سعی میکنند در محبت به زن کنترل شده رفتار کنند
شاید با من مخالف باشید ، ولی مطمئن هستم در صداقت گفتار من شک ندارید

چندین سال پیش در اوایل جوانی ، یکی از دوستان ما عاشق دختری شده بود (نام این دوست را فرضاً وحید میگذارم)
وحید برای آن دختر شب و روز نداشت و شده بود تمام زندگیش
تا این دختر میگفت فلان کار را دارم ، وحید با کله پیش او حاضر میشد
با دل و جان به او محبت میکرد اما در عوض هیچ محبتی از دختر دریافت نمی کرد

تا اینکه این موضوع را با یکی از دوستان ما که خیلی از ما باتجربه تر بود درمیان گذاشت (نام او را فرضاً ناصر میگذارم)
وحید به ناصر گفت نمی دانم چرا این دختر که عاشقش هستم به محبت هایم بی توجهی میکند
از طرفی چنان عاشقش شده ام که نمی توانم از او دل بکنم. چکار کنم؟
ناصر به وحید گفت:
"هر کاری بگویم انجام می دهی؟"
وحید هم موافقت کرد
ناصر گفت:
"به او بی محلی و بی توجهی کن! تا می توانی او را تشنه نگهدار که راه عاشق کردن زنان همین است"

خدا شاهد است خودِ من اولین کسی بودم که با این نظر مخالفت کردم
ولی در آخر وحید پذیرفت که این کار را انجام بدهد
در عین شگفتی بعد از مدت کوتاهی همه چیز برعکس شد!
یعنی این بار این دختر بود که به وحید زنگ میزد و میگفت طاقت دوری تو را ندارم!

بعد از این اتفاق یک روز من از ناصر پرسیدم:

"یعنی باید در مقابل تمام زنها اینطوری رفتار کنیم؟"
او گفت:
"همه که نه ، اما درمورد اکثر آنها بله. باید ببینی طرفت چقدر ظرفیت دارد"

Reza-D;920032 نوشت:
اگر بحث وابستگی باشد باید همیشگی باشد
درحالیکه من می بینم همین که پسر کمی به آن دختر محبت کرده ، دختر سریع خودش را گرفته و به قول معروف کلاس گذاشته

اتفاقی را برایتان تعریف میکنم که البته صرفاً پاسخ به شما نیست بلکه در راستای موضوع تاپیک نیز هست
اینکه چرا مردها سعی میکنند در محبت به زن کنترل شده رفتار کنند
شاید با من مخالف باشید ، ولی مطمئن هستم در صداقت گفتار من شک ندارید

چندین سال پیش در اوایل جوانی ، یکی از دوستان ما عاشق دختری شده بود (نام این دوست را فرضاً وحید میگذارم)
وحید برای آن دختر شب و روز نداشت و شده بود تمام زندگیش
تا این دختر میگفت فلان کار را دارم ، وحید با کله پیش او حاضر میشد
با دل و جان به او محبت میکرد اما در عوض هیچ محبتی از دختر دریافت نمی کرد

تا اینکه این موضوع را با یکی از دوستان ما که خیلی از ما باتجربه تر بود درمیان گذاشت (نام او را فرضاً ناصر میگذارم)
وحید به ناصر گفت نمی دانم چرا این دختر که عاشقش هستم به محبت هایم بی توجهی میکند
از طرفی چنان عاشقش شده ام که نمی توانم از او دل بکنم. چکار کنم؟
ناصر به وحید گفت:
"هر کاری بگویم انجام می دهی؟"
وحید هم موافقت کرد
ناصر گفت:
"به او بی محلی و بی توجهی کن! تا می توانی او را تشنه نگهدار که راه عاشق کردن زنان همین است"

خدا شاهد است خودِ من اولین کسی بودم که با این نظر مخالفت کردم
ولی در آخر وحید پذیرفت که این کار را انجام بدهد
در عین شگفتی بعد از مدت کوتاهی همه چیز برعکس شد!
یعنی این بار این دختر بود که به وحید زنگ میزد و میگفت طاقت دوری تو را ندارم!

بعد از این اتفاق یک روز من از ناصر پرسیدم:

"یعنی باید در مقابل تمام زنها اینطوری رفتار کنیم؟"
او گفت:
"همه که نه ، اما درمورد اکثر آنها بله. باید ببینی طرفت چقدر ظرفیت دارد"

اگه رفت سراغ یکی دیگه چی؟
من یکی و دوست دارم بهش زنگ میزنم پیام میدم خوشحال میشه خیلیم مهربونه

سلام و عرض ادب
خیلی با خودم کلنجار رفتم که این حرف را بزنم یا نه
متاسفانه چیزی که من تا الان که نزدیک به 40 سال سن دارم از زندگی یاد گرفتم
این است که هر چی بیشتر به خانمها رو بدهی
(با عذرخواهی) ، بیشتر سوء استفاده می کنند
البته به هیچ عنوان این موضوع را برای تمام خانمها نمی دانم و چه بسا خانمهایی هم باشند که ظرفیت محبت را داشته باشند
اما می توانم بگویم درمورد درصد قابل توجهی از آنها صدق می کند
(ای کاش اینطور نبود)

سلام
کاملا با شما موافق هستم خودم که سنم کمتر بود می گفتم نه این جرفا چیه باید زن و شوهر بهم محبت کنن ولی بعد فهمیدم که اگر زنی بداند که واقعا همسرش دوستش دارد ازش سو استفاده می کند البته نمی شه کلی گفت این موضوع رو و واقعا خانم های هستن که ظرفیت محبت و عشق رو دارند و قطعا زندگی شیرینی دارند ولی چیزی که در جامعه دیده می شه متاسفانه حسادت های زنانه ، مقایسه زندگی دیگران با خودشون و در کنار این موارد فهمیدن اینکه همسرشون بشدت بهشون علاقه داره سو استفاده می کنند
گاها دیده شده خانم های که کمتر بهشون محبت نمی شه بیشتر وابسته تر می شن
البته منظور من از بی محبتی این نیس که مرد با همسرش حتی کلام حرف نزنه منظورم حرف های عاشقونه گفتن هر روزه یا محبت های افراطی هست

Mahbanoo;918551 نوشت:
سلام خسته نباشید من خانم 21 سالمه باهمسرم ده سال تفاوت سنی دارم سردوتاموضوع باهمسرم خیلی جروبحث داریم اول اینکه همسرم همیشه به خانوادش رسیدگی میکنه ودرمقابل برای خانواده من کاری انجام نمیده مثلا مواد غذایی میگیره براشون یا برنج وروغنی که شرکت میده رو همیشه نصفشومیده به اونا یا برای پدرش وسیله ماشین میخره درصورتی که پدرش نیازنداره وبازنشسته ولی خانواده من نیازداره دوسه بار بهش گفتم تو تفاوت قائل میشی بین خانواده هامون ولی قبول نمیکنه ودرمقابل کاری هم انجام نمیده موضوع دوم رفت وامده خیلی حساسه هفته ای یه بار فقط جمعه ها منو میبره خونه پدرم که خیلی نزدیکه و حق ندارم تنها درهفته به اونجا برم ولی میتونم تنهابرم خونه پدرش همه مهمونیایی که ازطرف خانواده خودش باشه روحتما میره ولی درمقابل اگه ازطرف خانواده من باشه نمیره من الان یکساله هیچکدام ازاقواممونو ندیدم ولی همش اقوام اونارو دیدم پدرم خیلی رنج منو میخوره که نمیریم جایی افسرده شدم توخونه خیلی سختمه حتی نمیزاشت پدرمادرم بیان خونم منم وقتی میخوابه میگم بیان چون مادرو پدرم خیلی غصه میخورن مادرم بعضی وقتا که بهش زنگ میزنم کلی گریه میکنه که دلم برات تنگ شده تورو خدا کمکم کنین پشیمونم ازاینکه بچه دارشدم
همسرم کلا فقط حرف خودشوقبول داره اصلا حرفای منو قبول نداره ازاول زندگیم نتونستم مشکلاتمو باحرف زدن برطرف کنم چون وقتی حرفای منو میشنوه همش میگه توحرفات منطقی نیست درصورتی که حرفای خودش همش از روی زور واجباره ولی به خیال خودش منطقیه منم وقتی باهاش حرف میزنم وقتی میبینم اینقدر زور میگه بعضی وقتا نمیتونم جلوخودمو بگیرم گریه میشم اونم روی گریه من خیلی حساسه به خاطرهمین هروقت دعوامون میشه هیچی نمیگم چون میدونم فایده نداره اگه میخاس منو درک کنه تاامروز میتونست .اصلا دلتنگیامو یاحال بدمو درک نمیکنه میگه خانواده تو منم پس نباید دلت براکس دیگه ای تنگ بشه احساس میکنم نسبت به خانوادم حسودی میکنه ولی اینقدری که من بهش میرسم فکرنمیکنم اینطوری باشه .دیگه نمیدونم چکارکنم هرچی سکوت کردم خوب نشد بدترهم نشده بعضی وقتا یه کارایی میکنه تعجب میکنم وامیدوارمیشم ولی دوباره به حالت قبلش برمیگرده ایاصبرکردن چیزی روعوض میکنه مشکل اصلی آینه حرفامو قبول نداره فقط خودشو قبول داره فقط هم زور میگه منم راهی جزسکوت ندارم چون اگه بیشترحرف بزنم عصبانی میشه
همسرم شب کاره ساعت 12 شب میره تا 8 صبح شبا یه شب درمیون میرم خونه مادرشوهرم و دوشب هم خواهرشوهرم میا پیشم نمیزاره مادرم شبا بیاد یا من شبا برم خونه مادرم اونجا راحتترم خونه مادرشوهرم اصلا راحت نیستم
شوهرم بیشتروقتا حرفموقبول نمیکنه فقط حرف خودشو منطقی میدونه

سلام
مشخصا زوم کردن بر یک یا دو موضوع باعث می شه کل دیدتان نسبت به همسرتون منفی بشه و باعث مشکلات بدی بشه
شما بایستی نکات مثبت همسرتون رو هم ببینید هر کسی هر کسی تو زندگیش دو سه تا نکته منفی داره که اگر هر زن و شوهری بخوان رو این نکات زوم کنن قطعا کل زندگی رو سیاه خواهند دید
مشکل شما ناشی از ترس همسرتونه حالا این ترس بخاطر نفوذ خانوادتون هست یا چیزی از خانوادتون دیده یا هر دلیل دیگه ای ممکنه داشته باشه که شما بایستی اعتماد سازی کنید که خانواده شما هیچ تاثیری بر شما نخواهند داشت شاید شما رو فردی فوق العاده تاثیر پذیر در زندگی دیده یا فردی که اکثر اتفاقات زندگی رو بازگو می کنید سعی کنید اون دلیل رو پیدا کنید و براش اعتماد سازی کنید
توصبه اخرم اینه که بخاطر این زندگی خودتون رو منفی جلوه ندید شما هر روز که به این موضوع بیشتر فکر کنید کم کم از همه چیز نا اامید می شید امروز از بچه دار شدن فردا از ازدواج کردن و پسفردا خدایی ناکرده به فکر طلاق چون یک فکر منفی رو روز به روز گسترش دادید و بجای اینکه نکات مثبت زندگی خودتون رو نگاه کنید مدام و مدام به فکر این نکته منفی همسرتون بودید

[="Purple"]

Reza-D;920025 نوشت:
سلام خواهر گرامی
خانمهای سایت و از جمله شما برای من محترم هستید ، نظرتان نیز همینطور
اما مخالفت یا موافقت خانمهای سایت ، تاثیری در تغییر واقعیت ندارد
حتی باعذرخواهی ، چه بسا برخی از خانمهای سایت خودشان جزء همین گروه از زنان باشد
(منظورم با هیچ شخص خاصی نیست)
معیار من آن چیزی است که می بینم ، نه چیزی که میشنوم

بله ، در مباحث تئوریک و مشاوره ای میگویند درستش این است که به زن محبت کنی
خود خانمها هم میگویند درستش این است که
مردها به ما محبت کنند
فیلم سینمایی هم که می بینی
(بخصوص در سال های اخیر) زنها همه خوب و عاقل و فهمیده هستند و مردها همه بی عقل و کلاه بردار و بد
اما اینها همه تئوری است. نظریه است. عذرخواهی میکنم ، کدام بقالی میگوید ماست من ترش است؟
از ما مردها هم بپرسی میگوئیم ما همه گل و بلبل هستیم! اما ملاک شما برای تشخیص ، حرف ما مردهاست ، یا رفتار و کردار ما؟

من دارم با چشم هایم می بینم که درصد بالایی از خانمهایی که شوهرشان به آنها زیادی محبت کرده ، آنها سوء استفاده کرده اند
ملاک من آن چیزی است که در جامعه می بینم و صد البته چون حرفم مستند نیست شما حق دارید نپذیرید
همانطور که حرف شما که میگوئید خیلی از خانمها اینطور نیستند ، سند معتبری نیست
چون هر دوی ما داریم مشاهدات خود را میگوئیم و معلوم نیست مبنای قضاوت ما چقدر درست باشد

نکتهء بعد اینکه خیلی یک طرفه قضاوت فرمودید
به جملات من دقت بفرمائید:

و در نهایت هم بهاستارتر محترم گفتم که نمی دانم چطور باید قضاوت کنم
همهء اینها یعنی اینکه من هرگز نگفتم زن به ذات دارای این صفت بد است

یکی از مشکلات من در گفتگو با خانمها همیشه همین بوده
اینکه موقع قضاوت درمورد خودشان ، میگویند:
"کاری به خانمهای بد نداریم"

خواهر گرامی ، ما داریم درمورد کل خانمها صحبت می کنیم ، به چه دلیل نباید با بخش بد آنها کار داشته باشیم؟
خانمهایی که من تا حالا دیده ام جزء جمعیت زنها هستند
آن خانمهایی که مردها به اشتباه آنها را بجای خانمهای خوب انتخاب کرده اند نیز جزء جمعیت زنها هستند
اصلاً خطاب من با همین هاست. میگویم تعداد قابل توجهی از زنها اینطوری هستند
بعد شما میگوئید کاری با آنها نداریم؟!!

پیامبر(ص) می فرمایند: "خدا لعنت کند دزدان نیکی ها را!"
از ایشان پرسیدند:
"دزد نیکی دیگر یعنی چه؟!"
ایشان پاسخ دادند:
"کسی است که تو به او خوبی می کنی اما او خوبی تو را با بدی پاسخ می دهد
و در نتیجه تو دیگر به هیچ کس خوبی نمی کنی! به چنین شخصی میگویند دزد خوبی"

آیا قبول دارید که الان مردهای جامعه کمتر به خواستگاری دخترهای خوب می روند؟
قبول دارید که خیلی از مردها بنا را بر دوست دختر گذاشته اند و حاضر نیستند ازدواج کنند؟
قبول دارید که دخترهای نجیب و با شخصیت ، کمتر مورد پسند مردها واقع میشوند و خیلی از مردها دنبال زیبایی های ظاهری هستند؟
خب حالا اگر شما این مطلب را به من که مرد هستم بگوئید ، من باید از شما دلگیر بشوم یا از آن مردها؟

شما باید بروید از آن خانمها بپرسید چرا جوری رفتار می کنند که شما زنان عاقل را هم زیر سوال ببرند؟ چرا رهزن نیکی شده اند؟
چرا جواب محبت را با بدی می دهند که در نتیجه منِ مرد با دیدن سرنوشت مردهای دیگر ، از محبت کردن به زنها بترسم

نکته:
اینکه گفتم 90 درصد هدفم آمار دادن نبوده. منظورم این بوده که تعداد قابل توجهی این خصوصیت را دارند
وگرنه حرف شما صحیح است و عدد مشخصی نمی توان ارائه کرد
پست قبلی را هم ویرایش کردم

خیر جواب قانع کننده ای نبود ....
من بدها رو نادیده نمیگیرم
این شمایین که طیف وسیع خوبها رو کنار میزنید و همه رو بد تصور میکنید
من با گوشی میام سایت و امکان نقل قول جداگانه ندارم پس کلی میگم ...
فرقی نداره شما پست قبلی رو ویرایش کرده باشین یانه
مهم دیدگاهتون نسبت به خانم های جامعه س که همون 90 درصده و این ویرایشه به خاطر نداشتن سند پاک شد نه تغییر ذهنیت!!!!
فرمودین چرا اقایون الان کمتر به دنبال کمالات اخلاقی میگردن و یا دنبال دوست دخترن یا حتی در ازدواج به دنبال زیبایی ..
احسنت حرف منم همینه !!!! کسی که همه چیز براش اولویت داشت جز اخلاق به نظر من حق اعتراض نداره
خب زیبایی میخواست تیپ و هیکل و قد خاصی میخواست رسید حالا که به خواسته ش رسیده و اینها دیگه عادی شده یاد اخلاق افتاده؟!!!!
خیلی ها ملاک شون اشتباهه یا نادیده میگیرن بعد که به بن بست میرسن فک میکنن با تغییر رویه میتونن درست کنن تا آتو دست طرف ندن، خب چنین زندگی ای فقط داره با لجبازی پیش میره و حرفی از ایثار و محبت نیست دو پادشاه در یک اقلیم نگنجد
مشخصه چه اتفاقی میفته .....
ضمنا حدیث فرق مبکنه با یه بحث تئوری که از سمت یه دانشمند یا محقق مطرح شده
چون ریشه ش علم الهی یه و امکان خطا نیست
بنابراین وقتی گفته میشه بگین دوستت دارم هیچوقت از قلبش بیرون نمیره ، حتما چنین اتفاقی میفته (درصورت علاقه حتی کمرنگ شده)و من که خانم هستم این رو بیشتر از شمایی درک میکنم که در طرف مقابل ایستادین
من هم آقایون رو در هر سطحی قشری خوب و بد دیدم
ممکنه گاهی از روی عصبانیت یا لجاجت یا پیشامدی حرفی بزنم ولی میدونم که همه مث هم نیستن
چون اخلاق روحیات و ایمان و ..... هیچکسی با نفر بعدی یکی نیست و اصلا کاری به جنسیت نداریم
همیشه هم خوب وجود داره هم بد
توی وجود هر ادمی یه سری نکات مثبت هست یه سری منفی
که بعضیاش نمود مثبته بیشتره بعضیام منفی یه
هیچ صفرو صد مطلقی وجودد نداره ...
ابن همه مادر ....
این همه همسر ....
این همه دختر...
هستن که باعث گرمی خانواده هاشون شدن و زندگی ای به وجودشون بنده بی انصافیه همه رو به یک چوب بزنیم (اون قسمت مثلا دفاع تون برای اثبات حقانیت خودتون بود که ببینید طرز فکرم این بود ولی این شد)[/]

Reza-D;920025 نوشت:

مخالفت یا موافقت خانمهای سایت ، تاثیری در تغییر واقعیت ندارد
حتی باعذرخواهی ، چه بسا برخی از خانمهای سایت خودشان جزء همین گروه از زنان باشد
(منظورم با هیچ شخص خاصی نیست)


ضمنا در نهایت احترام باید عرض کنم که چه در مورد من چه در مورد باقی خانمهای سایت نطرتون هیچ تفاوتی نمیکنه چی باشه!!! مهم ذهنیت شخص دیگری هست که باید ایشون قبول داشته باشند که چیزی جز این هست و همین کافیست ...

[="Purple"]

Reza-D;920032 نوشت:
اگر بحث وابستگی باشد باید همیشگی باشد
درحالیکه من می بینم همین که پسر کمی به آن دختر محبت کرده ، دختر سریع خودش را گرفته و به قول معروف کلاس گذاشته

اتفاقی را برایتان تعریف میکنم که البته صرفاً پاسخ به شما نیست بلکه در راستای موضوع تاپیک نیز هست
اینکه چرا مردها سعی میکنند در محبت به زن کنترل شده رفتار کنند
شاید با من مخالف باشید ، ولی مطمئن هستم در صداقت گفتار من شک ندارید

چندین سال پیش در اوایل جوانی ، یکی از دوستان ما عاشق دختری شده بود (نام این دوست را فرضاً وحید میگذارم)
وحید برای آن دختر شب و روز نداشت و شده بود تمام زندگیش
تا این دختر میگفت فلان کار را دارم ، وحید با کله پیش او حاضر میشد
با دل و جان به او محبت میکرد اما در عوض هیچ محبتی از دختر دریافت نمی کرد

تا اینکه این موضوع را با یکی از دوستان ما که خیلی از ما باتجربه تر بود درمیان گذاشت (نام او را فرضاً ناصر میگذارم)
وحید به ناصر گفت نمی دانم چرا این دختر که عاشقش هستم به محبت هایم بی توجهی میکند
از طرفی چنان عاشقش شده ام که نمی توانم از او دل بکنم. چکار کنم؟
ناصر به وحید گفت:
"هر کاری بگویم انجام می دهی؟"
وحید هم موافقت کرد
ناصر گفت:
"به او بی محلی و بی توجهی کن! تا می توانی او را تشنه نگهدار که راه عاشق کردن زنان همین است"

خدا شاهد است خودِ من اولین کسی بودم که با این نظر مخالفت کردم
ولی در آخر وحید پذیرفت که این کار را انجام بدهد
در عین شگفتی بعد از مدت کوتاهی همه چیز برعکس شد!
یعنی این بار این دختر بود که به وحید زنگ میزد و میگفت طاقت دوری تو را ندارم!

بعد از این اتفاق یک روز من از ناصر پرسیدم:

"یعنی باید در مقابل تمام زنها اینطوری رفتار کنیم؟"
او گفت:
"همه که نه ، اما درمورد اکثر آنها بله. باید ببینی طرفت چقدر ظرفیت دارد"

میدونین چیه به نظرم کلا دارین از یه زاویه دیگه نگاه میکنید
اونجا فرق میکنه اون هنوز ازدواج نکرده
اصلا خیلی از دخترا به خاطر تصور موقعیت بهتر،و یا حتی محک زدن طرف اینکارا میکنن
البته نمیگم سوء استفاده نیست چرا دربیشتر این موارد سوءاستفاده از پسر و احساسش اتفاق میفته و بیشترش واسه اینه دختره اصلا دوسش نداره
چرا ؟!؟ چون تعهد اخلاقی ندارن ....
حالا اگه باهمین میزان توجه و مثلا بی اعتنایی دختر میرفت بالاخره بله میگرفت و میرفت سر زندگیش
میشد زندگی ای که شما ازش حرف میرنید سوءاستفاده
میبینید که چنین جاهایی رفتار بالعکس نتیجه میده چرا چون اینجور آدم ها قدر محبت نمیدونن و به قول شما ظرفیت ندارن ....
اما دختری که تابه حال طعم محبت غیرو (جنس مخالف)نچشیده و نه ذهنیتی داره نه هیچ چیزی ....
و همسرش همون مرد ایده آلی هست که میخواست
چرا باید در مقابل محبت شوهرش رفتاری جز محبت داشته باشه و یا از دوست داشتنش سوء استفاده کنه؟!!
من اینو درک نمیکنم کسی محبت ببینه و بدی کنه[/]

چند مطلب را نوشته بودم اما پاكشان كردم
همين بخش پايين كافي است

ترگل;920094 نوشت:
اونجا فرق میکنه اون هنوز ازدواج نکرده
اصلا
خیلی از دخترا به خاطر تصور موقعیت بهتر،و یا حتی محک زدن طرف اینکارا میکنن
البته نمیگم سوء استفاده نیست چرا
دربیشتر این موارد سوءاستفاده از پسر و احساسش اتفاق میفته و بیشترش واسه اینه دختره اصلا دوسش نداره
چرا ؟!؟ چون تعهد اخلاقی ندارن ....
حالا اگه باهمین میزان توجه و مثلا بی اعتنایی دختر میرفت بالاخره بله میگرفت و میرفت سر زندگیش
میشد زندگی ای که شما ازش حرف میرنید ، سوءاستفاده
می بینید که چنین جاهایی رفتار بالعکس نتیجه میده چرا چون اینجور آدم ها قدر محبت نمیدونن و به قول شما ظرفیت ندارن

1 - نظرتان چيست اگر بگويم شما در بخش هايي كه زير آن خط كشيده ام اعتراف كرديد كه اكثر زنها اين خصوصيت را دارند؟
ولي حق مطلب اين است كه شما كلمات
"خيلي از دخترها" و "بيشتر موارد" را به منظور بيان حالت استفاده كرديد و منظورتان ارائهء آمار نبوده. درست است؟
حال آيا انصاف است اگر شما بگوئيد منظورم صرفاً بيان شرايط بوده ، من بگويم نخير دليلش چيز ديگري بوده؟!
اين همان چيزي است كه من از نوشتن 90 درصد مقصود داشته ام و برايتان هم توضيح دادم
انتظار نداشتم دليلي كه گفتم را دروغ بدانيد و بگوئيد نخير هدفت چيز ديگري بوده

2 - خب من هم دو روز است دارم همين را ميگويم ديگر
مگر چنين دخترهايي هرگز شوهر نمي كنند؟ خب اينها هم ازدواج مي كنند ، درست است؟
و وقتي ازدواج كردند ميشوند همان زنهايي كه من گفتم. زنهايي كه ظرفيت محبت را ندارند
و آن دخترهاي خوبي هم كه در ادامه گفتيد ، همان خانمهايي هستند كه من گفتم حساب آنها جداست
اين همان حرف من است خواهر گرامي و شما هم تاييد كرديد
اختلاف نظر ما احتمالا فقط در ميزان چنين زناني است كه من ميگويم اكثراً اينطور هستند و شما ميگوئيد حداقل هستند

ترگل;920094 نوشت:
من اینو درک نمیکنم کسی محبت ببینه و بدی کنه

خب اگر خودتان چنين خصوصيت بدي را نداشته باشيد معلوم است كه دركش نمي كنيد. من هم نمي توانم درك كنم كه چرا بعضي ها اينطوري هستند
آيا شما مي توانيد درك كنيد كه كسي سر كودك معصومي را ببرد؟ ولي داعش اين كار را مي كند. خب چون من و شما عمل آنها را درك نمي كنيم پس ديگر وجود ندارند؟

و در آخر عرض كنم اين خصوصيت مختص خانمها نيست. مردهايي هم كه از محبت زن سوء استفاده مي كنند كم نيستند
اما مخاطب اين تاپيك خانم بوده و از طرفي اين خصوصيت دروجود خانمها بيشتر ديده ميشود
همانطور كه بعضي بدي ها در مردها بيشتر ديده ميشود
البته اميدوارم باز نفرمائيد دروغ ميگويم و دليل اين حرفم اثبات حقانيت خودم بوده

ترگل;920093 نوشت:
حدیث فرق مبکنه با یه بحث تئوری که از سمت یه دانشمند یا محقق مطرح شده
چون ریشه ش علم الهی یه و امکان خطا نیست
بنابراین وقتی گفته میشه بگین دوستت دارم هیچوقت از قلبش بیرون نمیره ، حتما چنین اتفاقی میفته (درصورت علاقه حتی کمرنگ شده)و من که خانم هستم این رو بیشتر از شمایی درک میکنم که در طرف مقابل ایستادین

درمورد حديث هم پيامبر(ص) فرموده اند گفتنِ دوستت دارم از قلب زن بيرون نمي رود ، نگفتند كه هيچ زني و به هيچ وجه سوء استفاده نخواهد كرد!
ضمناً من هم نگفتم كلاً نبايد به زن محبت كرد. عرض كردم محبت
زيادي نبايد كرد

اجازه دهيد حرفم را اينگونه اصلاح كنم كه بايد به اندازهء ظرفيت هر كس به او محبت كرد
اگر زني ظرفيتش را داشت ، اصلاً دنيا را به پايش بريز ، نه تنها ايرادي ندارد بلكه خيلي هم خوب است
ولي حرفم اين است كه آنقدر در بين خانمها اين خصوصيتِ منفي را ديده ام كه حالا پيشنهادم به ساير مردها اين خواهد بود كه در اين مورد شديداً احتياط كنند

[="Purple"]

Reza-D;920100 نوشت:
چند مطلب را نوشته بودم اما پاكشان كردم
همين بخش پايين كافي است


1 - نظرتان چيست اگر بگويم شما در بخش هايي كه زير آن خط كشيده ام اعتراف كرديد كه اكثر زنها اين خصوصيت را دارند؟
ولي حق مطلب اين است كه شما كلمات
"خيلي از دخترها" و "بيشتر موارد" را به منظور بيان حالت استفاده كرديد و منظورتان ارائهء آمار نبوده. درست است؟
حال آيا انصاف است اگر شما بگوئيد منظورم صرفاً بيان شرايط بوده ، من بگويم نخير دليلش چيز ديگري بوده؟!
اين همان چيزي است كه من از نوشتن 90 درصد مقصود داشته ام و برايتان هم توضيح دادم
انتظار نداشتم دليلي كه گفتم را دروغ بدانيد و بگوئيد نخير هدفت چيز ديگري بوده

2 - خب من هم دو روز است دارم همين را ميگويم ديگر
مگر چنين دخترهايي هرگز شوهر نمي كنند؟ خب اينها هم ازدواج مي كنند ، درست است؟
و وقتي ازدواج كردند ميشوند همان زنهايي كه من گفتم. زنهايي كه ظرفيت محبت را ندارند
و آن دخترهاي خوبي هم كه در ادامه گفتيد ، همان خانمهايي هستند كه من گفتم حساب آنها جداست
اين همان حرف من است خواهر گرامي و شما هم تاييد كرديد
اختلاف نظر ما احتمالا فقط در ميزان چنين زناني است كه من ميگويم اكثراً اينطور هستند و شما ميگوئيد حداقل هستند

خب اگر خودتان چنين خصوصيت بدي را نداشته باشيد معلوم است كه دركش نمي كنيد. من هم نمي توانم درك كنم كه چرا بعضي ها اينطوري هستند
آيا شما مي توانيد درك كنيد كه كسي سر كودك معصومي را ببرد؟ ولي داعش اين كار را مي كند. خب چون من و شما عمل آنها را درك نمي كنيم پس ديگر وجود ندارند؟

و در آخر عرض كنم اين خصوصيت مختص خانمها نيست. مردهايي هم كه از محبت زن سوء استفاده مي كنند كم نيستند
اما مخاطب اين تاپيك خانم بوده و از طرفي اين خصوصيت دروجود خانمها بيشتر ديده ميشود
همانطور كه بعضي بدي ها در مردها بيشتر ديده ميشود
البته اميدوارم باز نفرمائيد دروغ ميگويم و دليل اين حرفم اثبات حقانيت خودم بوده

بزرگوار ما باهم بحث میکنیم از روی کینه و غرض که حرف نمیزنبم
منم ازتون انتطار ندارم از طرف من به خودتون تهمت دروغ بزنید و بعد هم بگین عیبی نداره
اینکه ما زاویه دید متفاوت به دلیل موقعیت مکانی فرهنگی اجتماعی و حتی شاید مذهبی داریم
یعنی من یا شما دروغگوییم؟!!!!!
اون قسمت به قول شما اعتراف مربوط به چه کسانی در چه زمانیه؟!!!!! مجردها قبل ازدواج،اون هم کسانی که گرفتار رابطه هستن ....
ببینید چیزی که از ریشه اشتباهه نمیشه ازش انتطار یه نتیجه خوب داشت
شما می فرمایید همین خانم هایی که با دوستی و اینها میرن سر زندگیشون جز جامعه زنان محسوب نمیشن؟!!
درسته میشن ...
ولی وقتی خودمون اشتباه بریم انتخابمون درست نباشه که نباید توقع داشته باشیم درست دربیاد ...
شما چطور این همه همسرانی که با تمام شرایط اقا ساختن و یا نه اصلا همه چیز مهیا بوده ولی وفادار بودن و قدر دونستن و ...
رو میگین فقط بخش کوچیکی هستن؟!
این هم بی انصافیه هم اغراق ...
به هرحال من اعتقادم اینه از هردست بدی از همون پس میگیری
نطر شمام قابل احترامه و لابد صلاح دونستین توی زندگیتون اینجوری رفتار کنید یا به این رسیدین ... [/]

ترگل;920106 نوشت:
شما چطور این همه همسرانی که با تمام شرایط اقا ساختن و یا نه اصلا همه چیز مهیا بوده ولی وفادار بودن و قدر دونستن و...
رو میگین فقط بخش کوچیکی هستن؟!

ببينيد اينكه ميگويم سوء استفاده از محبت ، هميشه به يك شكل نيست
ممكن است اين سوء استفاده وسيع باشد ، يا ممكن است جزئي و درموردي خاص باشد ، يا چيزي بين اين دو حالت

اينطور نيست كه اگر زني ظرفيت محبت ندارد پس يعني در همهء ابعاد زن بدي است!
دخترهاي زيادي را ميشناسم كه نجيب ، تحصيلكرده ، با محبت ، اهل زندگي و كم توقع هستند. ولي در عين حال ظرفيت محبت زياد را ندارند
يعني در كنار آن خصوصيات مثبت ، اين خصوصيت منفي را نيز دارند


دركل قبول دارم بخشي از حساسيت زياد من روي اين موضوع به مشكل خودم برميگردد
اما اينطور هم نيست كه تمام حرفم ناشي از احساسات بوده باشد

[="Arial"] من با اون حرفتون که مردها با دخترهای خوب ازدواج نمیکنن را قبول دارم و حقیقت جامعه همونی که شما گفتید ...البته چندین ساله فقط نمیدونم چرا؟؟

[="Arial"]در مورد مردهایی که نمیگن دوست دارم و این حرف ها هم بگم که اونا میخوان زنشون زود شکسته بشه و بمیره برن یه زن جوونتر بگیرن همون چیزی که فراوونه....

guest;920120 نوشت:
در مورد مردهایی که نمیگن دوست دارم و این حرف ها هم بگم که اونا میخوان زنشون زود شکسته بشه و بمیره برن یه زن جوونتر بگیرن همون چیزی که فراوونه....

guest;920119 نوشت:
من با اون حرفتون که مردها با دخترهای خوب ازدواج نمیکنن را قبول دارم و حقیقت جامعه همونی که شما گفتید ...البته چندین ساله فقط نمیدونم چرا؟؟

سلام
laughinglaughing.

شاید یه علت اینکه دخترهای خوب رو کمتر میگیرن همین هستش که نمیمیرن تا برن زنه دیگه بگیرن

تا وقتی که خوبی کردن رو بخاطر اون فرد انجام میدیم خیلی زود از خوبی کردن خسته میشیم
؛):)

اللیل والنهار;920126 نوشت:
تا وقتی که خوبی کردن رو بخاطر اون فرد انجام میدیم خیلی زود از خوبی کردن خسته میشیم

عالي بود اين جمله @};-

[="Arial"]

اللیل والنهار;920126 نوشت:
سلام
laughinglaughing.

شاید یه علت اینکه دخترهای خوب رو کمتر میگیرن همین هستش که نمیمیرن تا برن زنه دیگه بگیرن

تا وقتی که خوبی کردن رو بخاطر اون فرد انجام میدیم خیلی زود از خوبی کردن خسته میشیم
؛):)

نه دوتا جمله رو با هم قاطیش نکن ....نکنه میخوای اش درست کنی

جواب اون خانومارو دادم که میگن چرا مردا جمله دوست دارم رو نمیگن.جواب قانع کننده ای دادم فکنم ته دل بیشتره مردهایی که ازدواج موفقی نداشتن ...بیچاره چجوری بگه دوست دارم وقتی واقعا دوست نداره...

guest;920136 نوشت:

جواب اون خانومارو دادم که میگن چرا مردا جمله دوست دارم رو نمیگن.جواب قانع کننده ای دادم فکنم ته دل بیشتره مردهایی که ازدواج موفقی نداشتن ...بیچاره چجوری بگه دوست دارم وقتی واقعا دوست نداره...

عزیزم وقتی مردی بهت نگفت دوست دارم ,و هر جور خوشش اومد رفتار کرد مث شوهر همین خانم که مشکل داشته ...به نظرم قید عشقولانه بودن باهاشو بزن ...پولشو خرج کن و واسه خودت خوش بگذرن ...مهمونی برو و فقط جوون بمون تا چش مرده در بیاد ;;)

Reza-D;920104 نوشت:
بايد به اندازهء ظرفيت هر كس به او محبت كرد

يك نكته را خطاب به دوستان گرامي عرض كنم
به همان اندازه كه با سوء استفاده از محبت مخالفم ، با محبت نكردن نيز مخالفم
حتماً ماجراي مرا خوانديد ، با اين حال هنوز هم عقيده دارم كار من اشتباه نبوده
من وظيفهء خودم را انجام داده ام. حالا ديگر طرف مقابل مي خواهد قدر بداند يا نه ، ديگر خودش مي داند

جملهء سركار خانم الليل و نهار خيلي با ارزش بود:


اللیل والنهار;920126 نوشت:
تا وقتی که خوبی کردن رو بخاطر اون فرد انجام میدیم خیلی زود از خوبی کردن خسته میشیم

حرف ايشان مرا به ياد شعري انداخت:

تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مكن
كه خواجه خود روش بنده پروري داند

زندگے مثل
فصلہاے یڪ کتاب است،
تو نمےتوانے
قسمتہاے نوشتہ شدہ را پاڪ کنے
اما مےتوانے
پایان زیبایے براے آن بنویسے
زیرا تو نویسندہء
زندگے خودت هستے...

انقد بدم میاد میگن به اندازه ظرفیت و از این حرف ها

این حرف یعنی بزنی تو سره زنت بگی عزیزم ظرفیت تو تو همین قد وگرنه من بیشتر بهت محبت میکردم؟؟؟منطقیه؟=((=((=((=((

guest;920170 نوشت:
این حرف یعنی بزنی تو سره زنت بگی عزیزم ظرفیت تو تو همین قد وگرنه من بیشتر بهت محبت میکردم؟؟؟منطقیه؟

بله کاملاً منطقی است
ضمناً برعکسش هم صدق میکند. یعنی زن هم باید برای خودش چهارچوب داشته باشد
اگر دید جایی شوهرش ظرفیت محبت را ندارد ، باید اندازه نگه دارد

خواهر گرامی ، دو تا ظرف را تصور کنید
یکی بزرگ و جادار
دیگری کوچک و کم جا

حالا من به شما میگویم در این دو تا ظرف آب بریزید
شما در ظرف اول 4 لیتر آب می ریزید و در ظرف دوم فقط 1 لیتر

خب چرا در ظرف دوم کمتر آب ریختید؟ آیا این کار شما منطقی است؟

[="Arial"]

Reza-D;920243 نوشت:
بله کاملاً منطقی است
ضمناً برعکسش هم صدق میکند. یعنی زن هم باید برای خودش چهارچوب داشته باشد
اگر دید جایی شوهرش ظرفیت محبت را ندارد ، باید اندازه نگه دارد

خواهر گرامی ، دو تا ظرف را تصور کنید
یکی بزرگ و جادار
دیگری کوچک و کم جا

حالا من به شما میگویم در این دو تا ظرف آب بریزید
شما در ظرف اول 4 لیتر آب می ریزید و در ظرف دوم فقط 1 لیتر

خب چرا در ظرف دوم کمتر آب ریختید؟ آیا این کار شما منطقی است؟

بله اگر ظرف بود من همینکارو میکردم ولی طرف مقابله ما یک انسانه ..چه مرد چه زن ...میشه ظرفیتشو برد بالا بعد بهش محبت کنی و همینطور برعکس هم میتونه باشه

guest;920302 نوشت:
بله اگر ظرف بود من همین کارو میکردم ولی طرف مقابله ما یک انسانه ..چه مرد چه زن ...میشه ظرفیتشو برد بالا بعد بهش محبت کنی و همینطور برعکس هم میتونه باشه

خواهر گرامی ، مثال برای تفهیم بهتر موضوع است نه مقایسه

ضمن اینکه وقتی میگوئید طرف مقابل انسان است نه ظرف
یعنی پس باید انتظاری در حد انسان هم از او داشته باشیم ، نه ظرف!
لذا درمورد این جمله:


guest;920302 نوشت:
میشه ظرفیتشو برد بالا

آن ظرف است که من باید ظرفیتش را ببرم بالا
انسان با ظرف فرق میکند و خودش باید برای خودش ظرفیت سازی کند ؛ و من تا حدی وظیفه دارم کمکش کنم ، نه بیشتر

در آخر یک سوال:
چرا پیامبر(ص) نتوانستند ظرفیت عایشه را ببرند بالا؟!

Reza-D;920243 نوشت:

حالا من به شما میگویم در این دو تا ظرف آب بریزید
شما در ظرف اول 4 لیتر آب می ریزید و در ظرف دوم فقط 1 لیتر

خب چرا در ظرف دوم کمتر آب ریختید؟ آیا این کار شما منطقی است؟

guest;920302 نوشت:

بله اگر ظرف بود من همینکارو میکردم ولی طرف مقابله ما یک انسانه ..چه مرد چه زن ...میشه ظرفیتشو برد بالا بعد بهش محبت کنی و همینطور برعکس هم میتونه باشه

باسلام
بنده نیز سوال داشتم
آیا فرد باید خودش رو در حد ظرفیت طرف مقابل پایین بیاره؟
چند درصد احتمال میدید فرد مقابل در تشخیص ظرفیت درست عمال کرده آیا همه قابلیت تشخیص درست دارند

ببخشید دوستانی که همش با حرف های من مخالفن توصیه میکنم زندگی نامه شهدارو بخونن...یکیشم تو امضای بنده هستش لطفا پسرای سایت که مجردن حتما بخونن و ببینین با یک زن چجوری رفتار میکردن و چه ارزش و جایگاهی براش قائل بودن ...شاید شما زندگی شهدارو خونده باشین ولی بازم کمه ...ارزوی خوشبختی دارم

همین سید میثم که تایپیکش ماله خودمه و برام یه افتخاره...با تابوتش سوغاتیاشم همراهش میارن ...و میدن دسته مادرش میگن اینارو سید میثم برا شما گرفته بود...یکم فکر کنیم یکم خودمونو تو شرایط بزاریم ..میفهمیم که ....

guest;920556 نوشت:
ببینین با یک زن چجوری رفتار میکردن و چه ارزش و جایگاهی براش قائل بودن
سلام به شما
مگر بنده جايي گفتم براي زنان ارزش قائل نشويد؟!

guest;920556 نوشت:
با تابوتش سوغاتیاشم همراهش میارن... و میدن دسته مادرش میگن اینارو سید میثم برا شما گرفته بود
واقعاً مانده ام كه ارتباط اين صحبت شما با حرفهاي من چيست! :-w

اللیل والنهار;920377 نوشت:
باسلام
بنده نیز سوال داشتم
آیا فرد باید خودش رو در حد ظرفیت طرف مقابل پایین بیاره؟
چند درصد احتمال میدید فرد مقابل در تشخیص ظرفیت درست عمال کرده آیا همه قابلیت تشخیص درست دارند

سلام
البته خوب بود اگر ابتدا سوال بنده را پاسخ مي داديد

آيا اينكه عراق به ما حمله كرد ، ما هم با او جنگيديم ، يعني خودمان را در سطح عراق پايين آورديم؟!
(صرفاً مثالي است براي توضيح منظور)
شما خواهر گرامي و بخصوص سركار خانم "guest" جوري اظهار نظر مي فرمائيد انگار كه من گفتم همين كه به همسرت يك محبت كوچك كردي و او پاسخ نداد با تبر گردنش را بزن!!

اگر قرار بود ما بعد از ازدواج ، در هر صورتي و به هر قيمتي با طرف مقابل زندگي كنيم ، خداوند طلاق را حلال نمي كرد
بنده هم يادم نمي آيد جايي از حرفهايم گفته باشم به همسرتان بي محبتي و بي توجهي كنيد. اگر گفتم لطفا از من نقل قل قول كنيد

حرفم اين بوده و هست كه يك زماني طرف مقابل شروع ميكند از محبت شما سوء استفاده مي كند و اين عمل او باعث تخريب شما و زندگي مشترك ميشود
اينجا فرد هم براي حفظ شان خودش و هم حفظ زندگي سالم ، بايد حد و مرزهايي براي محبت هايش درنظر بگيرد
البته به قول خانم
"ترگل" چه بهتر كه قبل از ازدواج اين دقت را به خرج دهيم كه شخصي با ظرفيت را براي ازدواج انتخاب كنيم
هرچند در عمل فهميدن اين موضوع قبل از ازدواج چندان ساده نيست ، ولي به هر حال بايد تا حدي كه جا دارد شخصيت طرف مقابل را بشناسيم

Reza-D;920594 نوشت:
سلام به شما
مگر بنده جايي گفتم براي زنان ارزش قائل نشويد؟!

واقعاً مانده ام كه ارتباط اين صحبت شما با حرفهاي من چيست! :-w

سلام
البته خوب بود اگر ابتدا سوال بنده را پاسخ مي داديد

آيا اينكه عراق به ما حمله كرد ، ما هم با او جنگيديم ، يعني خودمان را در سطح عراق پايين آورديم؟!
(صرفاً مثالي است براي توضيح منظور)
شما خواهر گرامي و بخصوص سركار خانم "guest" جوري اظهار نظر مي فرمائيد انگار كه من گفتم همين كه به همسرت يك محبت كوچك كردي و او پاسخ نداد با تبر گردنش را بزن!!

اگر قرار بود ما بعد از ازدواج ، در هر صورتي و به هر قيمتي با طرف مقابل زندگي كنيم ، خداوند طلاق را حلال نمي كرد
بنده هم يادم نمي آيد جايي از حرفهايم گفته باشم به همسرتان بي محبتي و بي توجهي كنيد. اگر گفتم لطفا از من نقل قل قول كنيد

حرفم اين بوده و هست كه يك زماني طرف مقابل شروع ميكند از محبت شما سوء استفاده مي كند و اين عمل او باعث تخريب شما و زندگي مشترك ميشود
اينجا فرد هم براي حفظ شان خودش و هم حفظ زندگي سالم ، بايد حد و مرزهايي براي محبت هايش درنظر بگيرد
البته به قول خانم
"ترگل" چه بهتر كه قبل از ازدواج اين دقت را به خرج دهيم كه شخصي با ظرفيت را براي ازدواج انتخاب كنيم
هرچند در عمل فهميدن اين موضوع قبل از ازدواج چندان ساده نيست ، ولي به هر حال بايد تا حدي كه جا دارد شخصيت طرف مقابل را بشناسيم

باسلام

!!!!!!!!!
بنده از نوشته های شما همچین برداشتی نکردم
عرض بنده این بود زندگی مشترک میدان جنگ نیست که یکی زد اون یکی جواب بده
تا اونجا که امکانش هست و قابل تحمل هست باید باهم ساخت وقتی که به جایی رسید که هر دو به مرحله ای رسیدن که میخواهند بجنگند و به هیچ صراطی مستقیم نشدند قرار نیست جنگ کنند
طلاق رو برای همین قرار دادند
موندم چرا شما مثال جنگ میزنید
من اینطور مثال میزنم
آیا شما با یک دیوانه( اون ظرفیت پایین طرف مقابل ) روبرو شدید شروع به فحش دادن و... شما هم متقابل جواب میدید؟

اللیل والنهار;920647 نوشت:
عرض بنده این بود زندگی مشترک میدان جنگ نیست که یکی زد اون یکی جواب بده

كاملاً درست است
مثال من هم قبول دارم تناسب كامل نداشت. در ادامه منظورم را بهتر توضيح خواهم داد

اللیل والنهار;920647 نوشت:
تا اونجا که امکانش هست و قابل تحمل هست باید باهم ساخت
وقتی که به جایی رسید که هر دو به مرحله ای رسیدن که میخواهند بجنگند و به هیچ صراطی مستقیم نشدند قرار نیست جنگ کنند
آیا شما با یک دیوانه( اون ظرفیت پایین طرف مقابل ) روبرو شدید شروع به فحش دادن و... شما هم متقابل جواب میدید؟

حرفتان نه اينكه اشتباه باشد ، اما ناقص است
البته متوجه منظورتان هستم و ميدانم مي خواهيد بگوئيد كه نبايد سريع زندگي را به هم زد

اما اشكال حرف شما اين است كه خودش خودش را نقض ميكند
شما اين راهكار را براي آن ميدهيد كه زندگي دوام بيشتري پيدا كند. درست است؟

به اين ترتيب كه:

1 - صبر كنيد ، صبر كنيد ، صبر كنيد ، صبر كنيد.....
2 - ..............................
3 - اگر نشد طلاق بدهيد


به نظرتان در مرحلهء 2 نميشود كاري انجام داد؟

Reza-D;920658 نوشت:
كاملاً درست است
مثال من هم قبول دارم تناسب كامل نداشت. در ادامه منظورم را بهتر توضيح خواهم داد

حرفتان نه اينكه اشتباه باشد ، اما ناقص است
البته متوجه منظورتان هستم و ميدانم مي خواهيد بگوئيد كه نبايد سريع زندگي را به هم زد

اما اشكال حرف شما اين است كه خودش خودش را نقض ميكند
شما اين راهكار را براي آن ميدهيد كه زندگي دوام بيشتري پيدا كند. درست است؟

به اين ترتيب كه:
1 - صبر كنيد ، صبر كنيد ، صبر كنيد ، صبر كنيد.....
2 - ..............................
3 - اگر نشد طلاق بدهيد


به نظرتان در مرحلهء 2 نميشود كاري انجام داد؟

باسلام
صبر طلاق !!!!!
[-x
۱..............
۲.صبر
۳طلاق
البته تا معنی صبر رو چی بدونیم Smile
در کل متوجه منظور شما نشدم

Reza-D;920594 نوشت:
سلام به شما
مگر بنده جايي گفتم براي زنان ارزش قائل نشويد؟!

واقعاً مانده ام كه ارتباط اين صحبت شما با حرفهاي من چيست! :-w

سلام
البته خوب بود اگر ابتدا سوال بنده را پاسخ مي داديد

آيا اينكه عراق به ما حمله كرد ، ما هم با او جنگيديم ، يعني خودمان را در سطح عراق پايين آورديم؟!
(صرفاً مثالي است براي توضيح منظور)
شما خواهر گرامي و بخصوص سركار خانم "guest" جوري اظهار نظر مي فرمائيد انگار كه من گفتم همين كه به همسرت يك محبت كوچك كردي و او پاسخ نداد با تبر گردنش را بزن!!

اگر قرار بود ما بعد از ازدواج ، در هر صورتي و به هر قيمتي با طرف مقابل زندگي كنيم ، خداوند طلاق را حلال نمي كرد
بنده هم يادم نمي آيد جايي از حرفهايم گفته باشم به همسرتان بي محبتي و بي توجهي كنيد. اگر گفتم لطفا از من نقل قل قول كنيد

حرفم اين بوده و هست كه يك زماني طرف مقابل شروع ميكند از محبت شما سوء استفاده مي كند و اين عمل او باعث تخريب شما و زندگي مشترك ميشود
اينجا فرد هم براي حفظ شان خودش و هم حفظ زندگي سالم ، بايد حد و مرزهايي براي محبت هايش درنظر بگيرد
البته به قول خانم
"ترگل" چه بهتر كه قبل از ازدواج اين دقت را به خرج دهيم كه شخصي با ظرفيت را براي ازدواج انتخاب كنيم
هرچند در عمل فهميدن اين موضوع قبل از ازدواج چندان ساده نيست ، ولي به هر حال بايد تا حدي كه جا دارد شخصيت طرف مقابل را بشناسيم

اولا من توصیه کردم ..شما چرا بخودت گرفتی ...خوب شهدا ارزش و احترام زیادی برا مادر و همسر قائل بودن ...میگوید من چی بگم خوبه بگم قائل نبودن داشتم توصیه میکردم به کل پسرای اسکدین...بعدشم شما

جوری پست های اولتون رو که خوندم داشتید زنان را محکوم میکردین ...حالا به نظره بنده ...که این خانم که مشکل داشتند مشکلشون میفتد گردنه خودش و حق هیچ اعتراضی نداشت...قبول کنین شوهره استارتر ادمه ...هست؟اوکی؟اگه نیست واقعا با یک زن چجوری باید رفتار کرد ...هیجا ندیدم بگن با توجه به ظرفیتش ..جز این هستش که با ارامش و سخت نگرفت.

نمیدونم به هر حال شما مردها یه خصلت خوب دارین اونم اینه که پشت هم وایمسین و نامردی نمیکنین .ولی این خانوم ها اصلا پشت هم نیستن یکی از مواردی که میشه گفت اینهکه 3 تا خانم حرف هایی رو که به بنده زدین رو تصدیق کردن و جالب اینجاست که اول همین خانوم ها با شما وارده بحث شدن ...البته برای من مهم نیست ولی گفتم ...بگذریم.

guest;920728 نوشت:
این خانوم ها اصلا پشت هم نیستن یکی از مواردی که میشه گفت اینهکه 3 تا خانم حرف هایی رو که به بنده زدین رو تصدیق کردن و جالب اینجاست که اول همین خانوم ها با شما وارده بحث شدن

سلام به شما
بله آن خانمها با من وارد بحث شدند ولي سر اين موضوع كه من در ابتداي صحبتم گفتم اكثر خانمها كم ظرفيت هستند
حرف آن خانمها اين بود كه نبايد براي همه حكم كلي صادر كرد و حرف درستي هم زدند و من علاوه بر آنان از شما نيز بابت اين حرفم عذرخواهي ميكنم

فرمايش شما هم اشتباه نيست كه ميگوئيد بايد با زنان با احترام و ظريف برخورد كرد
كلاً احترام گذاشتن به ديگران
(نه به فقط زنان بلكه به مردان نيز) از خصوصيات اصلي يك مسلمان است

منتهي حرف من اين است كه در كل بايد در رفتار با ديگران يك سري چهارچوب ها را رعايت كرد ، حتي با همسر
مثال برايتان مي زنم شايد اينطوري بهتر متوجه منظورم بشويد خواهر گرامي

تصور كنيد زني به شوهرش ميگويد من حجابم را رعايت ميكنم اما چادر برايم دردسر شده ، اجازه بدهيد مانتو بپوشم
شوهر هم ميگويد ايرادي ندارد همسر خوبم. شما اگر كامل رعايت كني همان مانتو هم مشكلي ندارد
اما خانم بعد از چندوقت مقداري از موهايش را بيرون مي ريزد
شوهرش با مهرباني به او ميگويد همسر خوبم ، موهايت را بده داخل ، خوب نيست موي تو را نامحرم ببيند
خانم ميگويد اي بابا چقدر سخت مي گيري. چند تار مو كه اين حرفها را ندارد
شوهرش با خود ميگويد بگذار مدارا كنم تا متوجه اشتباهش بشود و سعي ميكند با احترام همسرش را به پوشاندن مو تشويق كند
اما دفعهء بعد ، خانم مانتوي كوتاه و بدن نما با يقه باز به همراه ساپورت مي پوشد!!

خب من چيزي نميگويم
شما بفرمائيد كه نظرتان درمورد اين ماجرا و راه حل آن نيست

اللیل والنهار;920674 نوشت:
متوجه منظور شما نشدم

منظورم اين بود كه كنترل رفتار طرف مقابل با روش هاي مختلف ، از جمله مديريت محبت ، خودش روشي است براي حفظ زندگي
صبر كردن خوب است اما نه اينكه ما خودمان را تسليم طرف مقابل كنيم تا هر كاري دلش مي خواهد انجام دهد
حتماً شنيده ايد كه پيامبر(ص) فرموده اند اگر زنانتان حرفتان را گوش نكردند ، از آنها دوري كنيد
ضمناً مثالي كه در پست قبلي براي خانم "guest" گفتم را مطالعه بفرمائيد

[="Arial"]

Reza-D;920801 نوشت:
سلام به شما
بله آن خانمها با من وارد بحث شدند ولي سر اين موضوع كه من در ابتداي صحبتم گفتم اكثر خانمها كم ظرفيت هستند
حرف آن خانمها اين بود كه نبايد براي همه حكم كلي صادر كرد و حرف درستي هم زدند و من علاوه بر آنان از شما نيز بابت اين حرفم عذرخواهي ميكنم

فرمايش شما هم اشتباه نيست كه ميگوئيد بايد با زنان با احترام و ظريف برخورد كرد
كلاً احترام گذاشتن به ديگران
(نه به فقط زنان بلكه به مردان نيز) از خصوصيات اصلي يك مسلمان است

منتهي حرف من اين است كه در كل بايد در رفتار با ديگران يك سري چهارچوب ها را رعايت كرد ، حتي با همسر
مثال برايتان مي زنم شايد اينطوري بهتر متوجه منظورم بشويد خواهر گرامي

تصور كنيد زني به شوهرش ميگويد من حجابم را رعايت ميكنم اما چادر برايم دردسر شده ، اجازه بدهيد مانتو بپوشم
شوهر هم ميگويد ايرادي ندارد همسر خوبم. شما اگر كامل رعايت كني همان مانتو هم مشكلي ندارد
اما خانم بعد از چندوقت مقداري از موهايش را بيرون مي ريزد
شوهرش با مهرباني به او ميگويد همسر خوبم ، موهايت را بده داخل ، خوب نيست موي تو را نامحرم ببيند
خانم ميگويد اي بابا چقدر سخت مي گيري. چند تار مو كه اين حرفها را ندارد
شوهرش با خود ميگويد بگذار مدارا كنم تا متوجه اشتباهش بشود و سعي ميكند با احترام همسرش را به پوشاندن مو تشويق كند
اما دفعهء بعد ، خانم مانتوي كوتاه و بدن نما با يقه باز به همراه ساپورت مي پوشد!!

خب من چيزي نميگويم
شما بفرمائيد كه نظرتان درمورد اين ماجرا و راه حل آن نيست

نمیدونم ...من حرفام همش با استارتر تایپیک هستش یعنی در چارچوب اون موضوع و سعی میکنم به ایشون قوت فلب بدم و بگم که شوهره شما رفتارش درست نیستش و شما همش میگین حتما بعضی از خانومم ها ظرفیت ندارن ...مثلا در مثلای که زدین حق باشماست ولی من دارم از خانومی حرف میزنم که شوهرش براش سخت میگیره ...شما که زن نیستین بفهمین سخت گرفتن برا زن به چه معناست ...

در بعضی از تایپیک ها نباید گفتش نباید به زن رو داد و نباید بیشتر از ظرفیتش بهش محبت کرد ...این استارتر تایپیک و بقیه میان میخونن باورشون میشه ...امیدوارم اینبار منظوره من رو به درستی درک کرده باشی

الانم شما داری به من سخت میگیری

guest;920844 نوشت:
در بعضی از تایپیک ها نباید گفتش نباید به زن رو داد و نباید بیشتر از ظرفیتش بهش محبت کرد ...این استارتر تایپیک و بقیه میان میخونن باورشون میشه ...امیدوارم اینبار منظوره من رو به درستی درک کرده باشی

متوجه فرمايش شما هستم خواهر گرامي
ببينيد ما كه كاربران را نمي شناسيم. آيا شما بنده را مي شناسيد؟ اصلاً مطمئن هستيد من مرد باشم؟ يا من مطمئن هستم شما چه كسي هستيد و چگونه آدمي هستيد؟

وقتي كسي سوال مي پرسد بايد هر دو طرف موضوع را احتمال بدهيم
ما نمي دانيم استارتر محترم حقيقت را ميگويد يا نه. شايد هم حقيقت را بگويد اما خودش نداند كه اشتباهاتي هم در رفتارش هست
پس بايد پاسخ ها جوري باشد كه اين احتمال هم در نظر گرفته شود

گفتيد در مثالي كه زدم حق با من است
خب از كجا مي دانيد استارتر محترم اشتباهي در زندگيش نداشته كه باعث شده شوهرش چنين رفتاري داشته باشد؟
نمي گويم دقيقاً همين اشتباهي كه در مثال من بود ، شايد رفتاري مشابه در موضوعي ديگر انجام داده باشند
البته من نمي گويم حتما اينطور بوده ، بلكه ممكن است تك تك كلمات استارتر عين حقيقت باشد
اما ميگويم بايد اين احتمال را هم بدهيم كه اگر شوهر ايشان هم حاضر بودند ، شايد حرفهايي براي گفتن داشتند

[="Arial"]

Reza-D;920847 نوشت:
متوجه فرمايش شما هستم خواهر گرامي
ببينيد ما كه كاربران را نمي شناسيم. آيا شما بنده را مي شناسيد؟ اصلاً مطمئن هستيد من مرد باشم؟ يا من مطمئن هستم شما چه كسي هستيد و چگونه آدمي هستيد؟

وقتي كسي سوال مي پرسد بايد هر دو طرف موضوع را احتمال بدهيم
ما نمي دانيم استارتر محترم حقيقت را ميگويد يا نه. شايد هم حقيقت را بگويد اما خودش نداند كه اشتباهاتي هم در رفتارش هست
پس بايد پاسخ ها جوري باشد كه اين احتمال هم در نظر گرفته شود

گفتيد در مثالي كه زدم حق با من است
خب از كجا مي دانيد استارتر محترم اشتباهي در زندگيش نداشته كه باعث شده شوهرش چنين رفتاري داشته باشد؟
نمي گويم دقيقاً همين اشتباهي كه در مثال من بود ، شايد رفتاري مشابه در موضوعي ديگر انجام داده باشند
البته من نمي گويم حتما اينطور بوده ، بلكه ممكن است تك تك كلمات استارتر عين حقيقت باشد
اما ميگويم بايد اين احتمال را هم بدهيم كه اگر شوهر ايشان هم حاضر بودند ، شايد حرفهايي براي گفتن داشتند

بله حرفهایی برا گفتن داشتن ولی چه حرفی از هر چیزی میتوان بهانه تراشی کرد و یه حرف انداخت وسط و حق رو به اون داد ...ایا درست هست که این همه سخت گیری بشه ؟ایا درست هست که یه زن یه اشتباه کرد این همه بهش سخت گرفت...شما از کجا میدانید ایشون همه چیز رو گفته باشد...از کجا معلوم یه زن بتونه در مقابله این مردها دووم بیاره ...حتی بعضیاشون اگه جواب سختگیریاشونو بدی ممکنه زنشونو کتک هم بزنن شما مردین ماها زن وهمیشه حق با شما هاست و دیدم که میگم بعضی از زن ها تو خونه با رفتار های مث شوهره این خانم میسوزن و میسازن و اینها چه کنن؟قبول کنیم در این مورد نباید به روش شما رفت.

guest;920849 نوشت:
شما مردین ماها زن وهمیشه حق با شما هاست

متاسفانه بعضي از مردها چنين تصوري دارند و سعي در اجراي آن هم دارند
به شخصه براي چنين مردهايي ارزشي قائل نيستم و اتفاقاً به نظر من خيلي ضعيف هستند
چون مهمترين خصوصيت مرد بودن ، گذشت داشتن و افتاده بودن است

گر بر سر نفس خود اميري ، مردي....

اما هستند خانمهايي هم كه وقتي يك مرد واقعي نصيبشان ميشود و مي بينند با شخصيت و نجيب است و جار و جنجال ندارد
متاسفانه سوء استفاده مي كنند و زندگي را جهنم مي كنند. اشارهء من به اين نوع زن ها بود كه خب قطعاً خيلي از زنها هم اينطور نيستند

guest;920849 نوشت:
و دیدم که میگم بعضی از زن ها تو خونه با رفتار های مث شوهره این خانم میسوزن و میسازن و اینها چه کنن؟

به نظر من بي عرضگي از جامعهء ماست
متاسفانه ماها معناي احترام را بد متوجه شديم
مثلاً اينكه گفته ميشود زن بايد به حرف شوهرش باشد ، باعث شده زن هزار زجر و بدبختي بكشد اما مردم هي به او بگويند صبر كن! تو زن هستي بايد صبر كني!

نظر من را بخواهيد ،اگر دو تا از اين مردها كه زنش را زجر مي دهد ، يك تنبيه شديد و درست و حسابي ميكردند ، بقيه حساب كار دستشان ميامد
متاسفانه نه دولت برنامه درستي در اين زمينه دارد و نه مردم ياد گرفته اند با چنين افرادي برخورد كنند

اما نكته اي عرض ميكنم اميدوارم از من دلگير نشويد
يك زماني هيچكس به اندازهء من از خانمها دفاع نمي كرد. بين رفقايم هميشه به طرفدار زنان معروف بودم

خب فكر ميكنيد نتيجه اش چه شد؟ باعث شد خانمها براي من احترام بيشتري قائل باشند؟
خير! اتفاقاً كاملاً برعكس شد

از همان ابتدا بين دخترهاي اقوام و آشنايان معروف شدم به: "ساده" ، "سوسول" ، "بي عرضه"!
مثلاً هميشه مي گفتند آفرين به تو كه دوست دختر نداري ، اما اين جمله را با دلسوزي مي گفتند! اينطوري:
"انشاالله يه روزي يه دختر ساده و بي زبون مثل خودت نصيبت بشه!!!" :-??

اما پسري در فاميل داريم كه دخترها برايش سر و دست ميشكستند تا با آنها ازدواج كند
خب فكر ميكنيد اين پسر چه خصوصياتي دارد؟
اولاً كه به اندازهء موهاي سر بنده دوست دختر داشته و تمام دخترهايي هم كه به او علاقه دارند اين را مي دانند
ثانياً با اكثر آن دخترهايي هم كه دوست بوده ، رابطهء نامشروع داشته!!
ضمناً شراب خوار نيز هست و اين را نيز خانمها مي دانند

خب پس اين آقا چه خصوصيات مثبتي دارد كه اينقدر خاطرخواه دارد؟
1 - قدش بلند است
2 - بدنساز است
3 - وضع مالي خوبي دارد

همين!!!

خانم "ترگل" در بخشي از حرفهايشان به من گفتند كه شما بجاي آنكه از ظرفيت نداشتن يك خانم ايراد بگيريد ، بهتر است موقع انتخاب ، يك زنِ با ظرفيت را براي همسري انتخاب كنيد
خب حرف ايشان كاملاً منطقي است. اما وقتي خانمها

(خيلي از آنها ، نه همه) دنبال مرد قد بلند و بازوي درشت و پول هستند ، انتظار داريد مردها روي چه چيزي در وجود خود كار كنند؟
من تاپيكي زدم كه متاسفانه استقبال نشد. اين تاپيك: مرد كه گريه نمي كند!

اين تاپيك را ببينيد ، توضيح داده ام كه ريشهء اين اخلاق هاي مردها به كجا برميگردد

[="Times New Roman"][="Black"]

Reza-D;920854 نوشت:

از همان ابتدا بين دخترهاي اقوام و آشنايان معروف شدم به: "ساده" ، "سوسول" ، "بي عرضه"!
مثلاً هميشه مي گفتند آفرين به تو كه دوست دختر نداري ، اما اين جمله را با دلسوزي مي گفتند! اينطوري:
"انشاالله يه روزي يه دختر ساده و بي زبون مثل خودت نصيبت بشه!!!" :-??

اما پسري در فاميل داريم كه دخترها برايش سر و دست ميشكستند تا با آنها ازدواج كند
خب فكر ميكنيد اين پسر چه خصوصياتي دارد؟
اولاً كه به اندازهء موهاي سر بنده دوست دختر داشته و تمام دخترهايي هم كه به او علاقه دارند اين را مي دانند
ثانياً با اكثر آن دخترهايي هم كه دوست بوده ، رابطهء نامشروع داشته!!
ضمناً شراب خوار نيز هست و اين را نيز خانمها مي دانند

خب پس اين آقا چه خصوصيات مثبتي دارد كه اينقدر خاطرخواه دارد؟
1 - قدش بلند است
2 - بدنساز است
3 - وضع مالي خوبي دارد

همين!!!

با اطمینان کامل بهت میگم خاطرخواه داشتن ملاک نیست ، مهم اینه که کی خاطرتو می خواد.
الان یه سری به اینستاگرام بزن ، خرفت ترین آدم ها ، بی شخصیت ترین آدمها ، احمق ترین آدمها ، بی سواد ترین آدمها ، بیشترین فالوور رو دارند.
طرف ضریب هوشیش منفی 100 هست ، ولی سه میلیون فالوور داره ، حالا بگرد بین فالووراش ببین چند تا دکتر و مهندس و آدم حسابی پیدا میکنی.
( نری فوتبالیست و بازیگر رو به عنوان آدم حسابی پیدا کنی که اونا اوضاعشون خیلی وخیم تره )
[SPOILER]
البته تعداد فالوورها واقعی نیستند ، چون خیلی ها اکانت می سازن و دیگه هیچوقت واردش نمیشن
ولی اون شخص جزو فالووراش می مونه ، برای همین همیشه بین تعداد فالوورها و تعداد لایک پستها فاصله ی زیادی وجود داره
[/SPOILER]
این دخترهایی هم که در اقوام شما هستند ،شاید در حاضر اینارو به شما بگن اما به مرور زمان در پس زمینه ذهنشون تحسینت میکنن و آرزو میکنن کاش یکی مثل تو داشتن.
در نهایت باید با باطن طرف زندگی کنی ، و وقتی پس از مدتی ببینه هیچ کدوم اون ملاک ها توی زندگی به کارش نمیان ، متوجه میشه که چه حماقتی کرده.[/]

Im_Masoud.Freeman;920862 نوشت:
این دخترهایی هم که در اقوام شما هستند ،شاید در حاضر اینارو به شما بگن اما به مرور زمان در پس زمینه ذهنشون تحسینت میکنن و آرزو میکنن کاش یکی مثل تو داشتن.
در نهایت باید با باطن طرف زندگی کنی ، و وقتی پس از مدتی ببینه هیچ کدوم اون ملاک ها توی زندگی به کارش نمیان ، متوجه میشه که چه حماقتی کرده

مرسي مسعود جان
ولي منظورم بحث تحسين شدن يا ناديده گرفته شدن نبود
شايد يكم بيانم گنگ بود كه خب ماهيت صحبتم اينطوري بود

حرفم اين بود كه خيلي از خانمها (كاري با خوب و بدشان ندارم) اصلاً كاري ندارند كه شما چقدر براي آنها ارزش و احترام قائل هستي
خانمي را مي شناسم مدتي با شوهرش حرف نميزد
تا يك روز شوهرش كه از سر كار به خانه آمد ، آنقدر بر جان شوهر غر زد تا شوهرش بلند شد و چند سيلي درست و حسابي به او زد!
بعد از چند دقيقه خانم رفت و با سيني چاي برگشت و در كمال تعجب بسيار شاد و خوشحال!!

بعدها از آن خانم پرسيديم جريان چه بوده
گفت شوهرم هميشه با من با احترام حرف ميزد و همين باعث شد شخصيتش در چشم من پايين بيايد!!
:-??
براي همين عصبانيش كردم تا مرا كتك بزند! وقتي به من سيلي زد دوباره احساس كردم مرد بالاي سرم است!! @-)
موضوع قفل شده است