جمع بندی مهریه سنگین و مخالفت پدر دختر

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مهریه سنگین و مخالفت پدر دختر

با سلام.من به خواستگاری دختری رفتم که ازنظر مذهبی و اقتصادی و و سطح تحصیلات و سن وتا حد زیادی تفاهم داریم.ولی با هم کمی تفاوت فرهنگی و اجتماعی داریم.ما خونواده اونها رو خیلی خوب نمیشناسیم.چون غریبه هستند و فقط دو هفته اس که اونها رو میشناسیم.ولی پدرش آدم زرنگیه و توی این دو هفته 27 سال زندگی من رو بررسی کرده و همه تحقیقاتش رو کرده و من رو تایید کرده.اما متاسفانه در شب خواستگاری ، پدرم که قرار بود مهریه 114 سکه را قبول کند اصلاً اصرار نکرد.درصورتی که درخانواده ما توافق بر مهر 114 سکه بود.ولی پدر ایشان که مذهبی هم هستند مهریه 500 سکه را درنظر داشتند.یکی از اقوام ما هم در جلسه حضور داشتند مهریه 313 سکه و یک حج را برای مهریه انتخاب کردند و پدرم هم پذیرفت.دراون مجلس من دوست داشتم حرفی بزنم و بگم که اگر ممکنه ما با هم مشورت کنیم و بعداً جواب بدهیم.ولی نگفتم.ای کاش زمان به عقب برمیگشت و من این رو میگفتم.وقتی به خونه اومدیم.گفتم بابا مگه قرار نشد مهریه 114 سکه رو قبول کنی.و کل دارایی ما یعنی همه چیز رو بفروشیم 313 سکه هم نمیشه.خوب مگه نمیگن مهریه باید عددی باشه که پسر بتونه پرداخت کنه.مگه مهریه عندالمطالبه نیست!؟ مگه مهریه یه دین بر گردن مرد نیست!؟ خوب ما وقتی عددهای بالا رو بی حساب کتاب قبول کنیم کار درستی نکردیم.همون شب من به دختر خانومشون پیام دادم که لطفا با پدرتون صحبت کنید و مهریه رو کم کنید.ولی روز بعدش باباش زنگ زد و کلی ما رو تهدید کرد و دعوا کرد و گفت من به شما دختر نمیدم چون پسرتون در کمتر از چند ساعت زده زیر همه توافقات و شما شب خواستگاری به ما امضا دادید.پسر شما قابل اعتماد نیست و از این حرفا ... بعد من دوباره با دختر خانومش دو روز بعد تلفنی صحبت کردم و گفتم من فکر میکنم مهریه بالا خوشبختی نمیاره.این تفاهم و شناخته که ضامن خوشبختیه نه مهریه سنگین.من عقیده دارم ما که مذهبی هستیم باید به ذات مهریه توجه کنیم نه به چشم هم چشمی و پز دادن.گفت آخه دوستام همه مهریه شون بالا بوده و انتظار نداشتم شما انقدر کم بگویید.خونوادشون و دخترشون فکر میکنه زن کالاست و ارزش زن به مهریه اونه.هرچقدر زیباتر و تحصیلکرده تر و بهتر باشه مهریه اون هم بیشتره.ولی من فکر میکنم مهریه ارزش دختر رو مشخص نمیکنه.بلکه توانایی مالی پسر رو مشخص میکنه.اونها هم روز اول با شغل و درآمد من مشکلی نداشتند.به هر حال من به خاطر دختره قبول کردم که مهریه همون مهریه توافقی (313 سکه) باشه.ولی مشکل اینجاست الان دختره با پدرش صحبت کرده و پیام داده : «پدرم میگه من دیگه راضی به این وصلت نیستم.من رضایت پدرم برام خیلی مهمه».
من دیگه نمیدونم چیکار کنم!؟ به نظر شما چی کار کنم بعداً پشیمون نمیشم!؟
بیخیال این خونواده بشم!؟
بزرگترهام رو بفرستم با پدر دختره حرف بزنه !؟
خودم برم بگم به پدر دختره غلط کردم!؟ آخه من فکر میکنم دیگه بیشتراز این کوچیک میشم.میشم برده اونا.حالا میتونم غرور رو کنار بزارم و برم بگم غلط کردم.ولی از این میترسم در آینده هم برای همیشه من برده شون باشم!!!

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد راهنما

[=arial]

milad.ir86;918473 نوشت:
با سلام.من به خواستگاری دختری رفتم که ازنظر مذهبی و اقتصادی و و سطح تحصیلات و سن وتا حد زیادی تفاهم داریم.ولی با هم کمی تفاوت فرهنگی و اجتماعی داریم.ما خونواده اونها رو خیلی خوب نمیشناسیم.چون غریبه هستند و فقط دو هفته اس که اونها رو میشناسیم.ولی پدرش آدم زرنگیه و توی این دو هفته 27 سال زندگی من رو بررسی کرده و همه تحقیقاتش رو کرده و من رو تایید کرده.اما متاسفانه در شب خواستگاری ، پدرم که قرار بود مهریه 114 سکه را قبول کند اصلاً اصرار نکرد.درصورتی که درخانواده ما توافق بر مهر 114 سکه بود.ولی پدر ایشان که مذهبی هم هستند مهریه 500 سکه را درنظر داشتند.یکی از اقوام ما هم در جلسه حضور داشتند مهریه 313 سکه و یک حج را برای مهریه انتخاب کردند و پدرم هم پذیرفت.دراون مجلس من دوست داشتم حرفی بزنم و بگم که اگر ممکنه ما با هم مشورت کنیم و بعداً جواب بدهیم.ولی نگفتم.ای کاش زمان به عقب برمیگشت و من این رو میگفتم.وقتی به خونه اومدیم.گفتم بابا مگه قرار نشد مهریه 114 سکه رو قبول کنی.و کل دارایی ما یعنی همه چیز رو بفروشیم 313 سکه هم نمیشه.خوب مگه نمیگن مهریه باید عددی باشه که پسر بتونه پرداخت کنه.مگه مهریه عندالمطالبه نیست!؟ مگه مهریه یه دین بر گردن مرد نیست!؟ خوب ما وقتی عددهای بالا رو بی حساب کتاب قبول کنیم کار درستی نکردیم.همون شب من به دختر خانومشون پیام دادم که لطفا با پدرتون صحبت کنید و مهریه رو کم کنید.ولی روز بعدش باباش زنگ زد و کلی ما رو تهدید کرد و دعوا کرد و گفت من به شما دختر نمیدم چون پسرتون در کمتر از چند ساعت زده زیر همه توافقات و شما شب خواستگاری به ما امضا دادید.پسر شما قابل اعتماد نیست و از این حرفا ... بعد من دوباره با دختر خانومش دو روز بعد تلفنی صحبت کردم و گفتم من فکر میکنم مهریه بالا خوشبختی نمیاره.این تفاهم و شناخته که ضامن خوشبختیه نه مهریه سنگین.من عقیده دارم ما که مذهبی هستیم باید به ذات مهریه توجه کنیم نه به چشم هم چشمی و پز دادن.گفت آخه دوستام همه مهریه شون بالا بوده و انتظار نداشتم شما انقدر کم بگویید.خونوادشون و دخترشون فکر میکنه زن کالاست و ارزش زن به مهریه اونه.هرچقدر زیباتر و تحصیلکرده تر و بهتر باشه مهریه اون هم بیشتره.ولی من فکر میکنم مهریه ارزش دختر رو مشخص نمیکنه.بلکه توانایی مالی پسر رو مشخص میکنه.اونها هم روز اول با شغل و درآمد من مشکلی نداشتند.به هر حال من به خاطر دختره قبول کردم که مهریه همون مهریه توافقی (313 سکه) باشه.ولی مشکل اینجاست الان دختره با پدرش صحبت کرده و پیام داده : «پدرم میگه من دیگه راضی به این وصلت نیستم.من رضایت پدرم برام خیلی مهمه».
من دیگه نمیدونم چیکار کنم!؟ به نظر شما چی کار کنم بعداً پشیمون نمیشم!؟
بیخیال این خونواده بشم!؟
بزرگترهام رو بفرستم با پدر دختره حرف بزنه !؟
خودم برم بگم به پدر دختره غلط کردم!؟ آخه من فکر میکنم دیگه بیشتراز این کوچیک میشم.میشم برده اونا.حالا میتونم غرور رو کنار بزارم و برم بگم غلط کردم.ولی از این میترسم در آینده هم برای همیشه من برده شون باشم!!!

با عرض سلام و ادب خدمت شما و همه اسک دینی های عزیز
از مسله بوجود آمده متاسفم امیدوارم هر آنچه خیر شما در آن است رقم بخورد
هر چند ميزان مهريه از نظر شرعى براساس توافق و رضايت زوجين مى باشد و هر مقدارى كه مورد توافق زوجين باشد چه كم و چه زياد به عنوان مهريه معين مى شود ولى اين بدان معنا نيست كه نظر پدر و مادر ناديده انگاشته شود بلكه بايد سعى شود كه حتى الامكان رضايت و نظر آنان را نيز جلب نمود
از طرفى از آنجا كه مهريه يك بدهى است بر عهده مرد است و با مطالبه زن پرداخت آن بر او واجب مى شود بهتر است مقدار مهريه به گونه اى باشد كه مرد توانايى پرداخت آن را داشته باشد و توان مالى و شرايط مرد در نظر گرفته شود
از طرفى بايد شئونات زن نیز لحاظ شود.

در ضمن نظر مراجع معظم تقلید در مورد مطالبه مهریه توسط زن از شوهرش در صورت ناتوانی او بدین صورت می باشد:
[=arial]اگر شوهر به جز خانه و اثاثيه آن و چيزهاى ديگرى كه به آنها نياز دارد و يا در شأن او است، چيز ديگرى نداشته باشد، زن نمى‏تواند طلب خود را از او بخواهد بلكه بايد صبر كند تا او بتواند بدهى خود را بپردازد.

در نتیجه:
پدر دختر خانم دچار سوء برداشت شده اند و اظهارات شما را حمل بر غیر قابل اعتماد بودن شما نموده اند و لذا لازم است شما خود را برای ایشان ثابت نمایید.
[=arial]در صورتی که دختر خانم ملاکهای اصلی (تعیین ملاک های اصلی نیاز به مطالعه و مشورت دارد)شما را دارند و هم کفو یکدیگر هستید لازم است برای اثبات خود روحیات پدر دختر خانم را رصد نمایید در بسیاری از مواقع با صحبت خود شما و عذرخواهی از سوءتفاهم بوجود آمده و بیان علت موضوع برطرف می شود.(عذرخواهی از سسوءتفاهم می باشد)
و البته در برخی مواقع هم با توجه به روحیات پدرنیاز است تا از واسطه شدن بزرگترها استفاده نمایید.

در مورد مهریه در ادامه نکاتی را عرض می کنم

در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی

فايده و حكمت تعيين مهر از نگاه اسلام،

فايده و حكمت تعيين مهر از نگاه اسلام،تنها جنبه مادى و اقتصادى ندارد بلكه بسيارى از ابعاد معنوى و تربيتى لطيف كه حاكى از پيوند محبت و عشق و بقا و تكامل بوده نيز منظور شده است.
براى نمونه اولين مهريه كه براى نكاح آدم و حوّاعليهما السلام معيّن شد آموزش احكام بود. چنان كه بر اساس حديثى كه زراره از امام صادق عليه السلام نقل مى كند: خداوند به حضرت آدم فرمود: «رضاى من آن است كه معارف دين مرا به حوّا بياموزى، آدم گفت: قبول كردم». همچنين گاهى رسول اكرم صلى الله عليه وآله كه صداق برخى اصحاب را تعليم سوره اى از قرآن قرار مى داد. به هر حال فلسفه مهريه را در امور ذيل خلاصه مى توان كرد:

1مهريه تجلّى فطرت و طبيعت است: هديه دادن به محبوب به عنوان اظهار محبت و نشان دادن علاقه، امرى فطرى و طبيعى است كه معمولاً از سوى كسى كه پيش قدم مى شود و طالب و يا خواستگار است ارايه مى گردد.

2 مهريه قانون عشق و جذب است: مرد از نظر آفرينش مظهر طلب، عشق و تقاضا است و زن مظهر محبوبيت و معشوقيت مى باشد. مهريه از جانب مرد يك اظهار عشق و محبت فوق العاده براى زن مى باشد كه حتى بالاتر از بخشش و هديه هاى معمولى است.

3 مهريه پاداش و نشانه حيا و عزّت زن است. مهر با حيا، عفت و عزّت زن يك ريشه دارد. زن از لحاظ آفرينش نسبت به شهوت ها مقاوم تر است اين ويژگى همواره به زن فرصت داده كه دنبال مرد نرود و خود را رايگان در اختيار او قرار ندهد.

4 در بعضى موارد مهريه باعث بقاى خانواده و مانع از فروپاشى آن است. برخى مردان هوس باز گاه بدون هيچ دليلى همسر را ترك و زن ديگرى را كه جوان تر و با نشاطتر است انتخاب مى كند. از اين رو، كم نيست مواردى كه مهريه مانع عمده اى در مقابل اين هوس رانى ها است.

5 در بعضى موارد، مهر باعث تعادل اقتصادى است. هر چند زن داراى استقلال مالى و اقتصادى از نظر اسلام است ولى به طور معمول در جوامع ابتكار عمل به دست مردان است. در صورت طلاق و جدايى احتمال اينكه زن بدون پشتوانه اقتصادى بماند بسيار زياد است. وجود مهريه يك نوع احساس امنيت اقتصادى و پشتوانه براى زن مى باشد. مخصوصا در جامعه کنونی ما که برخلاف زمان پیامبر ص که متاسفانه شانس ازدواج مجدد بسیار پایین می باشد و تعدد زوجات نیز در حد صفر می باشد و مخارج زندگی هم بالا می باشد.

البته كاركرد اصلى مهر همان صدق و صفا و محبت بين زن و شوهر است لذا سفارش شده است مهريه كم باشد و نقداً پرداخت شود و...

در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی

تصور اشتباه :

اين كه برخلاف تصور اشتباهى كه متأسفانه در جامعه مطرح است كه مهريه سنگين را نوعى ارزش براى زن مى انگارند. از ديدگاه اسلام مهريه سنگين مورد نكوهش قرار گرفته و در مقابل سبك بودن مهريه از ارزش ها و خوبى هاى زن برشمرده شده است. پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «بهترين زنان امت من زنى است كه مهريه او از ديگران كم تر باشد».(1)
و در روايت ديگرى شده كه «كمى مهريه از بركت زن و زيادى مهريه از شومى اوست».(2)
علاوه بر اين برخلاف آنچه تصور مى شود كه مهريه سنگين موجب استحكام زندگى و تضمينى براى تداوم آن است، تجربه نشان داده كه مهريه سنگين در بسيارى از موارد موجب اختلاف و دشمنى است. همان گونه كه حضرت على عليه السلام فرمودند كه: «مهريه زنان را سنگين قرار ندهيد كه موجب عداوت و دشمنى خواهد شد».(3)
بنابراين مهريه سنگين نه دليلى بر ارزش و ملاك خوبى زن محسوب مى گردد و نه موجب استحكام پايه هاى زندگى و تضمين كننده آن است از اين رو همسو شدن با تفكر اشتباه جامعه با اين كه پشتوانه عقلى و منطقى ندارد امرى معقول و منطقى به نظر نمى رسد.

در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی

(1) (الشيخ الحر العاملى، وسائل الشيعه، بيروت: داراحياء و التراث العربى، ج 15، ص 10، ح 9)
(2) (پيشين، ح Dirol
(3) (پيشين، ص 11، ح 12)

من به دخترشون پیام دادم که بیا گذشته رو فراموش کنیم و مهریه رو فراموش کنیم.بیا یه مدت با هم تماس تلفنی داشته باشیم تا به شناخت بیشتر و بهتری از هم برسیم.اگر بازم به این وصلت راضی هستی به من پیام بده.ساعت 12 شب این پیام رو احساسی شدم و فرستادم.ساعت 1 صبح باباش بهم زنگ زد و گفت که بیخود کردی به دختر من پیام دادی.دختر من مثل شما نیست که توی کوچه بزرگ شدی.منم گفتم حاج آقا به خدا نیت بدی نداشتم.فقط خواستم ببینم بعد از این دلخوری ها و بی اعتمادی ها و سوءتفاهم ها بازم دختر شما من رو میخواد.اگه شما این طور میخواهید من اطاعت میکنم و شماره تلفن دخترتون رو و همه چیز رو پاک میکنم.علت اینکه از حرف باباش ناراحت نشدم این بود که حق داشت ، دخترش بود و من احساسی شدم پیام دادم.ولی خوب منم نیت بدی نداشتم.ولی بعد از اون ماجرا به این فکر میکنم که دخترش اگه منو میخواست مینوشت که من گذشته رو فراموش میکنم ولی اول باید سعی کنی رضایت پدرم رو جلب کنی و متقاعدش کنی که ما بتونیم با هم تماس تلفنی داشته باشیم.ولی دخترش نمیدونم چرا همون شب پیام من رو برای باباش خونده بود!!! الانم مادرم با مادر دختره حرف زده و مادر دختره گفته که ما هم ناراحتیم که این اتفاقات افتاده و کدورت پیش اومده و دخترمون هم خیلی ناراحته که اینطوری شده.ولی من باورم نمیشه که دخترشون ناراحت باشه ، چرا که اون شب میتونست فقط یه پیام به من بده.یا حداقل بعد از اون اتفاق اگه دلش با من بود ، بابت برخورد تند باباش عذرخواهی میکرد.حالا مامانم میگه من باید برم از باباش عذرخواهی کنم.من به غرورم برنمیخوره برم.اگه شما مشاورهای عزیز هم بگید برم ، تجدید نظر میکنم و میرم از باباش عذرخواهی میکنم و میگم گذشته رو فراموش کنید و اجازه بدهید ما به هم برسیم.ولی خوب من فکر میکنم من مقصر نیستم و باباش مقصره.حالا من باید برم عذرخواهی کنم!؟ حالا این خیلی مهم نیست.مهم اینه که من باورم نمیشه که دخترشون منو میخواد و از اینکه به هم خورده ناراحته.ولی من از این که به هم خورده ناراحتم چون در کل با این خانواده اشتراکات زیادی داشتیم و هم کفو هم بودیم هر چند که اختلافاتی هم داریم.ولی میترسم این دختر بعد از ازدواج هم همه اختلافاتمون رو به باباش بگه و نیز از این که سخت گیر هستند و گذشت ندارند میترسم.چون من یک هفته پیش بابات پیامی که فرستادم عذرخواهی کردم و حتی با مهریه 313 سکه هم موافقت کردم ولی باز هم دخترشون گفت که پدرم بعد از اون اتفاق دیگه راضی به این وصلت نیست ! من الان دیگه مشکلم با مهریه بالا نیست.بیشتر مشکلم با خصوصیات اخلاقی دخترشون بود.مثل گذشت نکردن.چشم و هم چشمی کردن و فکر پز دادن بودن و دل نبستن به من بود.من نمیگم اشتباه نکردم.اشتباه کردم.ولی دختر خانوم اگر منو میخواست میبخشید.تازه اگر من عجله کردم برای پیامک دادن به خاطر این بود که خانواده دختر راجب مراسم خواستگاری و نامزدی فعلا چیزی به اقوامشون نگن.شاید اونها راضی نشدن و دیگه به هم خورد و بیشتر آبروریزی میشد.من فراموششون کردم چون نبخشیدنم و خیلی راحت تر از من ، من رو فراموش کردند.لطفا راهنمایی ام کنید.

با سلام و احترام

منصرف شو و برو دنبال یکی دیگه...
یکی به خاطر سکه ها... حتی اگر کدورتی پیش نمیومد قبول نمیکردم
یکی به خاطر پدره... چون ازدواج وصلت دو خانواده است... همونطور که قراره با دختر زندگی کنی با پدرش هم باید بسازی...
یکی به خاطر دختره که احتمالا به دنبال حفظ شما نیست و دست بالا رو گرفته...
از این خانواده ها بترس!

من فقط در یک صورت میرم با بابای اون دختر خانوم صحبت میکنم.که خود دختر خانوم بهم پیام بده که من ناراحتم که اینطوری شده و شما برو با پدرم صحبت کن.که از نظر من این احتمالش نزدیک به صفره.من یه اشتباه کردم ، قبول هم دارم اشتباه کردم که پیامک دادم.ولی الان دخترخانومشون مثل من تلاشی نکرد که به هم برسیم.به قول شاعر : تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

milad.ir86;918473 نوشت:
با سلام.من به خواستگاری دختری رفتم که ازنظر مذهبی و اقتصادی و و سطح تحصیلات و سن وتا حد زیادی تفاهم داریم.ولی با هم کمی تفاوت فرهنگی و اجتماعی داریم.ما خونواده اونها رو خیلی خوب نمیشناسیم.چون غریبه هستند و فقط دو هفته اس که اونها رو میشناسیم.ولی پدرش آدم زرنگیه و توی این دو هفته 27 سال زندگی من رو بررسی کرده و همه تحقیقاتش رو کرده و من رو تایید کرده.اما متاسفانه در شب خواستگاری ، پدرم که قرار بود مهریه 114 سکه را قبول کند اصلاً اصرار نکرد.درصورتی که درخانواده ما توافق بر مهر 114 سکه بود.ولی پدر ایشان که مذهبی هم هستند مهریه 500 سکه را درنظر داشتند.یکی از اقوام ما هم در جلسه حضور داشتند مهریه 313 سکه و یک حج را برای مهریه انتخاب کردند و پدرم هم پذیرفت.دراون مجلس من دوست داشتم حرفی بزنم و بگم که اگر ممکنه ما با هم مشورت کنیم و بعداً جواب بدهیم.ولی نگفتم.ای کاش زمان به عقب برمیگشت و من این رو میگفتم.وقتی به خونه اومدیم.گفتم بابا مگه قرار نشد مهریه 114 سکه رو قبول کنی.و کل دارایی ما یعنی همه چیز رو بفروشیم 313 سکه هم نمیشه.خوب مگه نمیگن مهریه باید عددی باشه که پسر بتونه پرداخت کنه.مگه مهریه عندالمطالبه نیست!؟ مگه مهریه یه دین بر گردن مرد نیست!؟ خوب ما وقتی عددهای بالا رو بی حساب کتاب قبول کنیم کار درستی نکردیم.همون شب من به دختر خانومشون پیام دادم که لطفا با پدرتون صحبت کنید و مهریه رو کم کنید.ولی روز بعدش باباش زنگ زد و کلی ما رو تهدید کرد و دعوا کرد و گفت من به شما دختر نمیدم چون پسرتون در کمتر از چند ساعت زده زیر همه توافقات و شما شب خواستگاری به ما امضا دادید.پسر شما قابل اعتماد نیست و از این حرفا ... بعد من دوباره با دختر خانومش دو روز بعد تلفنی صحبت کردم و گفتم من فکر میکنم مهریه بالا خوشبختی نمیاره.این تفاهم و شناخته که ضامن خوشبختیه نه مهریه سنگین.من عقیده دارم ما که مذهبی هستیم باید به ذات مهریه توجه کنیم نه به چشم هم چشمی و پز دادن.گفت آخه دوستام همه مهریه شون بالا بوده و انتظار نداشتم شما انقدر کم بگویید.خونوادشون و دخترشون فکر میکنه زن کالاست و ارزش زن به مهریه اونه.هرچقدر زیباتر و تحصیلکرده تر و بهتر باشه مهریه اون هم بیشتره.ولی من فکر میکنم مهریه ارزش دختر رو مشخص نمیکنه.بلکه توانایی مالی پسر رو مشخص میکنه.اونها هم روز اول با شغل و درآمد من مشکلی نداشتند.به هر حال من به خاطر دختره قبول کردم که مهریه همون مهریه توافقی (313 سکه) باشه.ولی مشکل اینجاست الان دختره با پدرش صحبت کرده و پیام داده : «پدرم میگه من دیگه راضی به این وصلت نیستم.من رضایت پدرم برام خیلی مهمه».
من دیگه نمیدونم چیکار کنم!؟ به نظر شما چی کار کنم بعداً پشیمون نمیشم!؟
بیخیال این خونواده بشم!؟
بزرگترهام رو بفرستم با پدر دختره حرف بزنه !؟
خودم برم بگم به پدر دختره غلط کردم!؟ آخه من فکر میکنم دیگه بیشتراز این کوچیک میشم.میشم برده اونا.حالا میتونم غرور رو کنار بزارم و برم بگم غلط کردم.ولی از این میترسم در آینده هم برای همیشه من برده شون باشم!!!

سلام
این مشکلو خیلیا داشتن و دارن..توی این زمونه
فکرتو درگیرش نکن که زندگیت خراب میشه
قانونا هم شنیدم که دیگه دادگاه بیشتر از صدو ده تا مردو ملزم به پرداخت نمیکنه..حالا شما هم بپرس
فکر خودتو و خانومتو به خاطر این چیزا خراب نکن
بگو اون مهریه از اونجایی که من راضی نبودم و در توانمم نیست بعنوان یک مطلب صوری پذیرفتم و چون نمیخوام دلخوری پیش بیاد اعتراضی نمیکنم اما بین خودمون و خدای خودمون مهریه شما همونطور که باهم توافق کردیم اینقدره
تمام

الان دیگه مشکل مهریه نیست.من جرقه این آتیش رو زدم ولی باباش کم بنزین روی این آتیش نریخت

milad.ir86;919908 نوشت:
الان دیگه مشکل مهریه نیست.من جرقه این آتیش رو زدم ولی باباش کم بنزین روی این آتیش نریخت

خب پس کدورت بوجود اومده
دیگه خیلی اصرار به این ازدواج ندارم
اگه جور نشد
از این تجربه استفاده کن که دیگه جایی تکرارش نکنی
پخته عمل کن
آدم شبه بله برون میره که قاطع همه حرفاشو در مورد همه چیز بزنه
متاسفانه بله برون ها دیگه این شده که بزرگترها بیان همه چیو خراب کنن و برن و میونه دختر و پسر و خراب کنن
ما جوونها هم از روی خجالت و احترام چیزی نمیگیم فکر میکنیم که خوبه
در حالی که عین اشتباهه

همیشه باخته اونکه شکایتی نکرده

امام صادق(ع)

چون نیّت بر انجام کاری قوی باشد هیچ بدنی احساس ضعف و ناتوانی نمی کند.

من لایحضر الفقیه ج4 ص400

راهنما;919624 نوشت:
بهتر است مقدار مهريه به گونه اى باشد كه مرد توانايى پرداخت آن را داشته باشد

با سلام

جسارتا چرا نفرمودید"باید مقدار مهریه به گونه ای باشد که مرد توانایی پرداخت آن را داشته باشد؟"

milad.ir86;919754 نوشت:
من به دخترشون پیام دادم که بیا گذشته رو فراموش کنیم و مهریه رو فراموش کنیم.بیا یه مدت با هم تماس تلفنی داشته باشیم تا به شناخت بیشتر و بهتری از هم برسیم.اگر بازم به این وصلت راضی هستی به من پیام بده.ساعت 12 شب این پیام رو احساسی شدم و فرستادم.ساعت 1 صبح باباش بهم زنگ زد و گفت که بیخود کردی به دختر من پیام دادی.دختر من مثل شما نیست که توی کوچه بزرگ شدی.منم گفتم حاج آقا به خدا نیت بدی نداشتم.فقط خواستم ببینم بعد از این دلخوری ها و بی اعتمادی ها و سوءتفاهم ها بازم دختر شما من رو میخواد.اگه شما این طور میخواهید من اطاعت میکنم و شماره تلفن دخترتون رو و همه چیز رو پاک میکنم.علت اینکه از حرف باباش ناراحت نشدم این بود که حق داشت ، دخترش بود و من احساسی شدم پیام دادم.ولی خوب منم نیت بدی نداشتم.ولی بعد از اون ماجرا به این فکر میکنم که دخترش اگه منو میخواست مینوشت که من گذشته رو فراموش میکنم ولی اول باید سعی کنی رضایت پدرم رو جلب کنی و متقاعدش کنی که ما بتونیم با هم تماس تلفنی داشته باشیم.ولی دخترش نمیدونم چرا همون شب پیام من رو برای باباش خونده بود!!! الانم مادرم با مادر دختره حرف زده و مادر دختره گفته که ما هم ناراحتیم که این اتفاقات افتاده و کدورت پیش اومده و دخترمون هم خیلی ناراحته که اینطوری شده.ولی من باورم نمیشه که دخترشون ناراحت باشه ، چرا که اون شب میتونست فقط یه پیام به من بده.یا حداقل بعد از اون اتفاق اگه دلش با من بود ، بابت برخورد تند باباش عذرخواهی میکرد.حالا مامانم میگه من باید برم از باباش عذرخواهی کنم.من به غرورم برنمیخوره برم.اگه شما مشاورهای عزیز هم بگید برم ، تجدید نظر میکنم و میرم از باباش عذرخواهی میکنم و میگم گذشته رو فراموش کنید و اجازه بدهید ما به هم برسیم.ولی خوب من فکر میکنم من مقصر نیستم و باباش مقصره.حالا من باید برم عذرخواهی کنم!؟ حالا این خیلی مهم نیست.مهم اینه که من باورم نمیشه که دخترشون منو میخواد و از اینکه به هم خورده ناراحته.ولی من از این که به هم خورده ناراحتم چون در کل با این خانواده اشتراکات زیادی داشتیم و هم کفو هم بودیم هر چند که اختلافاتی هم داریم.ولی میترسم این دختر بعد از ازدواج هم همه اختلافاتمون رو به باباش بگه و نیز از این که سخت گیر هستند و گذشت ندارند میترسم.چون من یک هفته پیش بابات پیامی که فرستادم عذرخواهی کردم و حتی با مهریه 313 سکه هم موافقت کردم ولی باز هم دخترشون گفت که پدرم بعد از اون اتفاق دیگه راضی به این وصلت نیست ! من الان دیگه مشکلم با مهریه بالا نیست.بیشتر مشکلم با خصوصیات اخلاقی دخترشون بود.مثل گذشت نکردن.چشم و هم چشمی کردن و فکر پز دادن بودن و دل نبستن به من بود.من نمیگم اشتباه نکردم.اشتباه کردم.ولی دختر خانوم اگر منو میخواست میبخشید.تازه اگر من عجله کردم برای پیامک دادن به خاطر این بود که خانواده دختر راجب مراسم خواستگاری و نامزدی فعلا چیزی به اقوامشون نگن.شاید اونها راضی نشدن و دیگه به هم خورد و بیشتر آبروریزی میشد.من فراموششون کردم چون نبخشیدنم و خیلی راحت تر از من ، من رو فراموش کردند.لطفا راهنمایی ام کنید.

سلام. ببینید شما خودتون میگید که فقط دو هفته است این خانواده رو میشناسین و با هم غریبه بودین. حالا چطور توقع دارین که بعد دوهفته، دختر دلبسته شما بسه و به باباش بگه باهاشون راه بیا؟ به اونها هم حق بدین ، مخصوصا به پدر دختر. شما تازه دوهفته است همو میشناسین اینقدر مشکل بینتون ایجاد شده،چون با هم غریبه اید و هیچ یک به اون یکی اعتماد نداره. شما خوب بود بجای این که راست و مستقیم ظرف دو هفته کار رو به خواستگاری و مهریه میرسوندین، چند بار با ایشون حرف میزدین و مدتی نامزد می کردین بعد شروع به دعوا می کردین.

nobelist;921160 نوشت:
سلام. ببینید شما خودتون میگید که فقط دو هفته است این خانواده رو میشناسین و با هم غریبه بودین. حالا چطور توقع دارین که بعد دوهفته، دختر دلبسته شما بسه و به باباش بگه باهاشون راه بیا؟ به اونها هم حق بدین ، مخصوصا به پدر دختر. شما تازه دوهفته است همو میشناسین اینقدر مشکل بینتون ایجاد شده،چون با هم غریبه اید و هیچ یک به اون یکی اعتماد نداره. شما خوب بود بجای این که راست و مستقیم ظرف دو هفته کار رو به خواستگاری و مهریه میرسوندین، چند بار با ایشون حرف میزدین و مدتی نامزد می کردین بعد شروع به دعوا می کردین.

من خودم تحصیلکرده ام و تاحدی مطالعه هم دارم و این چیزا رو میدونستم.اتفاقا بعد از جلسه اول خواستگاری و آشنایی از مادرم خواستم که به مادر دختره بگه که من شماره تلفن دخترشون رو داشته باشم تا بتونیم با هم صحبت کنیم و آشنا بشیم.مادر دخترخانوم مشکلی نداشتند ولی پدر دخترخانوم خیلی سخت گیره و قبول نکرد که شماره دخترخانومشون رو به ما بده.و پدرشون حفاظتی هستند و خیلی سخت گیرند.اجازه نمیده من با دخترش بیشتر از ۳ هفته نامزد باشم چون به شرط صیغه محرمیت میتونیم با هم باشیم و میگه صورت خوشی نداره که صیغه محرمیت زمانش طولانی باشه و سه هفته با هم باشید و بعد عقد کنید ! ولی من با اینکه از خونواده مذهبی هستم معتقدم باید به دختر و پسر اعتماد کرد.مگه چیه با هم ارتباط تلفنی داشته باشیم تا اعتماد و دوستی ایجاد بشه!؟ و زمان نامزدی طولانی تر باشه.چه بهتر که در دوران نامزدی دختر و پسر بفهمند که به درد هم نمیخورند.تازه دختر خانوم توی یه شهر دیگه دانشجو هستش و من هم توی یه شهر دیگه سرکارم.توی این ۳ هفته شاید حداکثر ۲ بار همدیگه رو بتونیم ملاقات حضوری داشته باشیم.ولی پدرشون سخت گرفت و اجازه نداد ما همدیگه رو بشناسیم.خوب حرف شما منطقیه.میگم من کسی هستم که همیشه عقلم از قلبم جلوتر بوده.ولی این من بودم که به اون دختر خانوم گفتم با اینکه با مهریه ای که مدنظر شماست موافق نیستم ولی به خاطر شما قبول میکنم.این من بودم که ازش خواهش کردم گذشته رو فراموش کنه و یه فرصت دیگه به همدیگه بدهیم تا همدیگر رو بشناسیم تا بدونیم که همه اینها اختلاف عقیده بوده و باعث بی اعتمادی و سوء تفاهم شده.ولی اون دختر خانوم از من هم خییییییلی عقلانی تر بود.اصلاً یک اپسیلون هم احساسی عمل نکرد و اصلاً جواب من رو نداد و تازه به باباش گفت که من باهاش تماس تلفنی داشتم.باباش هم زنگ زد ، عصبی هم بود یه توهین به من کرد ، ولی من چیزی نگفتم و مودبانه جوابش رو دادم، خودش پشیمون شد و درنهایت خواهش کرد که دیگه به دخترش زنگ نزنم و شماره شو پاک کنم.انتظار نداشتم اون دختر خانوم به پدرش بگه که من مزاحم اش شدم و بیا یه طوری اینو از سرم وا کن!!! انتظار داشتم یه فرصت دیگه به من و خودش بده.چون اتفاق خاصی هم نیفتاده.یه اختلاف جزیی بر سر مهریه که به راحتی قابل حل بود.بی اعتمادی ها هم به راحتی با کمی زمان و شناخت و آشنایی بیشتر به اعتماد تبدیل میشد.از این نظر میگم شاید این دختر اصلاً قلب و احساس نداشت.شایدم احساس داره ولی این دخترخانوم بدون اجازه باباش آب هم نمیخوره.و باباش هم با افتخار اینو میگه.خوب این خوبه ولی استقلال دختر چی میشه!؟ اگه بعد ازدواج با من اختلافاتمون رو به پدرش گفت و استقلال نداشت چی!؟ چون مادرم با مادرش بعد از چند روز تماس گرفت .مادرش گفته بود دخترم از آن روز همش من و پدرش را سرزنش میکند و میگوید زندگی ام را خراب کرده اید و همچنین مادرش به مادرم گفته که پسرتون برود با پدرش صحبت کند.جالبه من هم به خونواده ام همینو میگفتم و میگفتم بی تجربگی شماها کار رو خراب کرد.ولی من هم تمایلی ندارم برم.چون فکر میکنم کوچیک میشم و توقع داشتم دختر خانومشون اگه من رو میخواست یه زنگ یا پیامکی به من بزنه.دوست داشتم دختر خانومشون به من بگه برو با پدرم صحبت کن.از کجا معلوم که مادرشون راست بگه !؟ از کجا معلوم حرف خودش نباشه !؟ از کجا معلوم دخترش استقلال داره !؟من یه اشتباه کردم ، قبول هم دارم اشتباه کردم که پیامک دادم.ولی الان دخترخانومشون مثل من تلاشی نکرد که به هم برسیم.من دیگه مهریه رو قبول کردم ولی دخترشون دیگه نسبت به من علاقه ای نشون نداده.به قول شاعر : تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

milad.ir86;921646 نوشت:
من خودم تحصیلکرده ام و تاحدی مطالعه هم دارم و این چیزا رو میدونستم.اتفاقا بعد از جلسه اول خواستگاری و آشنایی از مادرم خواستم که به مادر دختره بگه که من شماره تلفن دخترشون رو داشته باشم تا بتونیم با هم صحبت کنیم و آشنا بشیم.مادر دخترخانوم مشکلی نداشتند ولی پدر دخترخانوم خیلی سخت گیره و قبول نکرد که شماره دخترخانومشون رو به ما بده.و پدرشون حفاظتی هستند و خیلی سخت گیرند.اجازه نمیده من با دخترش بیشتر از ۳ هفته نامزد باشم چون به شرط صیغه محرمیت میتونیم با هم باشیم و میگه صورت خوشی نداره که صیغه محرمیت زمانش طولانی باشه و سه هفته با هم باشید و بعد عقد کنید ! ولی من با اینکه از خونواده مذهبی هستم معتقدم باید به دختر و پسر اعتماد کرد.مگه چیه با هم ارتباط تلفنی داشته باشیم تا اعتماد و دوستی ایجاد بشه!؟ و زمان نامزدی طولانی تر باشه.چه بهتر که در دوران نامزدی دختر و پسر بفهمند که به درد هم نمیخورند.تازه دختر خانوم توی یه شهر دیگه دانشجو هستش و من هم توی یه شهر دیگه سرکارم.توی این ۳ هفته شاید حداکثر ۲ بار همدیگه رو بتونیم ملاقات حضوری داشته باشیم.ولی پدرشون سخت گرفت و اجازه نداد ما همدیگه رو بشناسیم.خوب حرف شما منطقیه.میگم من کسی هستم که همیشه عقلم از قلبم جلوتر بوده.ولی این من بودم که به اون دختر خانوم گفتم با اینکه با مهریه ای که مدنظر شماست موافق نیستم ولی به خاطر شما قبول میکنم.این من بودم که ازش خواهش کردم گذشته رو فراموش کنه و یه فرصت دیگه به همدیگه بدهیم تا همدیگر رو بشناسیم تا بدونیم که همه اینها اختلاف عقیده بوده و باعث بی اعتمادی و سوء تفاهم شده.ولی اون دختر خانوم از من هم خییییییلی عقلانی تر بود.اصلاً یک اپسیلون هم احساسی عمل نکرد و اصلاً جواب من رو نداد و تازه به باباش گفت که من باهاش تماس تلفنی داشتم.باباش هم زنگ زد ، عصبی هم بود یه توهین به من کرد ، ولی من چیزی نگفتم و مودبانه جوابش رو دادم، خودش پشیمون شد و درنهایت خواهش کرد که دیگه به دخترش زنگ نزنم و شماره شو پاک کنم.انتظار نداشتم اون دختر خانوم به پدرش بگه که من مزاحم اش شدم و بیا یه طوری اینو از سرم وا کن!!! انتظار داشتم یه فرصت دیگه به من و خودش بده.چون اتفاق خاصی هم نیفتاده.یه اختلاف جزیی بر سر مهریه که به راحتی قابل حل بود.بی اعتمادی ها هم به راحتی با کمی زمان و شناخت و آشنایی بیشتر به اعتماد تبدیل میشد.از این نظر میگم شاید این دختر اصلاً قلب و احساس نداشت.شایدم احساس داره ولی این دخترخانوم بدون اجازه باباش آب هم نمیخوره.و باباش هم با افتخار اینو میگه.خوب این خوبه ولی استقلال دختر چی میشه!؟ اگه بعد ازدواج با من اختلافاتمون رو به پدرش گفت و استقلال نداشت چی!؟ چون مادرم با مادرش بعد از چند روز تماس گرفت .مادرش گفته بود دخترم از آن روز همش من و پدرش را سرزنش میکند و میگوید زندگی ام را خراب کرده اید و همچنین مادرش به مادرم گفته که پسرتون برود با پدرش صحبت کند.جالبه من هم به خونواده ام همینو میگفتم و میگفتم بی تجربگی شماها کار رو خراب کرد.ولی من هم تمایلی ندارم برم.چون فکر میکنم کوچیک میشم و توقع داشتم دختر خانومشون اگه من رو میخواست یه زنگ یا پیامکی به من بزنه.دوست داشتم دختر خانومشون به من بگه برو با پدرم صحبت کن.از کجا معلوم که مادرشون راست بگه !؟ از کجا معلوم حرف خودش نباشه !؟ از کجا معلوم دخترش استقلال داره !؟من یه اشتباه کردم ، قبول هم دارم اشتباه کردم که پیامک دادم.ولی الان دخترخانومشون مثل من تلاشی نکرد که به هم برسیم.من دیگه مهریه رو قبول کردم ولی دخترشون دیگه نسبت به من علاقه ای نشون نداده.به قول شاعر : تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

من اگر بودم، هر چقدر که دختر و خانواده اش خوب بودن رابطه رو همین جا کات میکردم و از همین فردا دنبال کیس دبگه ایی بودم. اینها با دست پس میزنن و با پا پیش میکشن. ببینید همین اول چقدر مشکل پیش آمده، در جریان زندگی دیگر چه خواهد شد. لابد میخواهند دائما دخالت کنند و دختر برود جیک و پوک زندگی را به پدرش بگوید و بعد او با شما دعوا کند و .....

دختر یک مقدار استقلال از خودش ندارد و ناز پرورده است. این روزها زندگی دیگه آدم نازپرورده نمیخواد، باید روح بزرگ داشته باشن.

کهف الحصین;921156 نوشت:
با سلام

جسارتا چرا نفرمودید"باید مقدار مهریه به گونه ای باشد که مرد توانایی پرداخت آن را داشته باشد؟"

با عرض سلام و ادب

«باید» جنبه الزام و وجوب دارد و در شرع و در عرف در مورد مهریه، الزام و وجوبی نسبت به توانایی کنونی مرد برای پرداخت مهریه وجود ندارد و لذا از کلمه «بهتر» استفاده نمودم.

در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی

[=arial]مهریه سنگین و مخالفت پدر دختر

سوال :
[=arial] با سلام.من به خواستگاری دختری رفتم که ازنظر مذهبی و اقتصادی و و سطح تحصیلات و سن وتا حد زیادی تفاهم داریم.ولی با هم کمی تفاوت فرهنگی و اجتماعی داریم.ما خونواده اونها رو خیلی خوب نمیشناسیم.چون غریبه هستند و فقط دو هفته اس که اونها رو میشناسیم.ولی پدرش آدم زرنگیه و توی این دو هفته 27 سال زندگی من رو بررسی کرده و همه تحقیقاتش رو کرده و من رو تایید کرده.اما متاسفانه در شب خواستگاری ، پدرم که قرار بود مهریه 114 سکه را قبول کند اصلاً اصرار نکرد.درصورتی که درخانواده ما توافق بر مهر 114 سکه بود.ولی پدر ایشان که مذهبی هم هستند مهریه 500 سکه را درنظر داشتند.یکی از اقوام ما هم در جلسه حضور داشتند مهریه 313 سکه و یک حج را برای مهریه انتخاب کردند و پدرم هم پذیرفت.دراون مجلس من دوست داشتم حرفی بزنم و بگم که اگر ممکنه ما با هم مشورت کنیم و بعداً جواب بدهیم.ولی نگفتم.ای کاش زمان به عقب برمیگشت و من این رو میگفتم.وقتی به خونه اومدیم.گفتم بابا مگه قرار نشد مهریه 114 سکه رو قبول کنی.و کل دارایی ما یعنی همه چیز رو بفروشیم 313 سکه هم نمیشه.خوب مگه نمیگن مهریه باید عددی باشه که پسر بتونه پرداخت کنه.مگه مهریه عندالمطالبه نیست!؟ مگه مهریه یه دین بر گردن مرد نیست!؟ خوب ما وقتی عددهای بالا رو بی حساب کتاب قبول کنیم کار درستی نکردیم.همون شب من به دختر خانومشون پیام دادم که لطفا با پدرتون صحبت کنید و مهریه رو کم کنید.ولی روز بعدش باباش زنگ زد و کلی ما رو تهدید کرد و دعوا کرد و گفت من به شما دختر نمیدم چون پسرتون در کمتر از چند ساعت زده زیر همه توافقات و شما شب خواستگاری به ما امضا دادید.پسر شما قابل اعتماد نیست و از این حرفا

... بعد من دوباره با دختر خانومش دو روز بعد تلفنی صحبت کردم و گفتم من فکر میکنم مهریه بالا خوشبختی نمیاره.این تفاهم و شناخته که ضامن خوشبختیه نه مهریه سنگین.من عقیده دارم ما که مذهبی هستیم باید به ذات مهریه توجه کنیم نه به چشم هم چشمی و پز دادن.گفت آخه دوستام همه مهریه شون بالا بوده و انتظار نداشتم شما انقدر کم بگویید.خونوادشون و دخترشون فکر میکنه زن کالاست و ارزش زن به مهریه اونه.هرچقدر زیباتر و تحصیلکرده تر و بهتر باشه مهریه اون هم بیشتره.ولی من فکر میکنم مهریه ارزش دختر رو مشخص نمیکنه.بلکه توانایی مالی پسر رو مشخص میکنه.اونها هم روز اول با شغل و درآمد من مشکلی نداشتند.به هر حال من به خاطر دختره قبول کردم که مهریه همون مهریه توافقی (313 سکه) باشه.ولی مشکل اینجاست الان دختره با پدرش صحبت کرده و پیام داده : «پدرم میگه من دیگه راضی به این وصلت نیستم.من رضایت پدرم برام خیلی مهمه».
من دیگه نمیدونم چیکار کنم!؟ به نظر شما چی کار کنم بعداً پشیمون نمیشم!؟
بیخیال این خونواده بشم!؟
بزرگترهام رو بفرستم با پدر دختره حرف بزنه !؟
خودم برم بگم به پدر دختره غلط کردم!؟ آخه من فکر میکنم دیگه بیشتراز این کوچیک میشم.میشم برده اونا.حالا میتونم غرور رو کنار بزارم و برم بگم غلط کردم.ولی از این میترسم در آینده هم برای همیشه من برده شون باشم!!!

من به دخترشون پیام دادم که بیا گذشته رو فراموش کنیم و مهریه رو فراموش کنیم.بیا یه مدت با هم تماس تلفنی داشته باشیم تا به شناخت بیشتر و بهتری از هم برسیم.اگر بازم به این وصلت راضی هستی به من پیام بده.ساعت 12 شب این پیام رو احساسی شدم و فرستادم.ساعت 1 صبح باباش بهم زنگ زد و گفت که بیخود کردی به دختر من پیام دادی...

من فقط در یک صورت میرم با بابای اون دختر خانوم صحبت میکنم.که خود دختر خانوم بهم پیام بده که من ناراحتم که اینطوری شده و شما برو با پدرم صحبت کن.که از نظر من این احتمالش نزدیک به صفره.من یه اشتباه کردم ، قبول هم دارم اشتباه کردم که پیامک دادم.ولی الان دخترخانومشون مثل من تلاشی نکرد که به هم برسیم.به قول شاعر : تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد...
....پدرشون حفاظتی هستند و خیلی سخت گیرند.اجازه نمیده من با دخترش بیشتر از ۳ هفته نامزد باشم چون به شرط صیغه محرمیت میتونیم با هم باشیم و میگه صورت خوشی نداره که صیغه محرمیت زمانش طولانی باشه و سه هفته با هم باشید و بعد عقد کنید ! ولی من با اینکه از خونواده مذهبی هستم معتقدم باید به دختر و پسر اعتماد کرد.مگه چیه با هم ارتباط تلفنی داشته باشیم تا اعتماد و دوستی ایجاد بشه!؟...
...انتظار نداشتم اون دختر خانوم به پدرش بگه که من مزاحم اش شدم و بیا یه طوری اینو از سرم وا کن!!! انتظار داشتم یه فرصت دیگه به من و خودش بده.چون اتفاق خاصی هم نیفتاده.یه اختلاف جزیی بر سر مهریه که به راحتی قابل حل بود.بی اعتمادی ها هم به راحتی با کمی زمان و شناخت و آشنایی بیشتر به اعتماد تبدیل میشد.از این نظر میگم شاید این دختر اصلاً قلب و احساس نداشت.شایدم احساس داره ولی این دخترخانوم بدون اجازه باباش آب هم نمیخوره.و باباش هم با افتخار اینو میگه.خوب این خوبه ولی استقلال دختر چی میشه!؟ اگه بعد ازدواج با من اختلافاتمون رو به پدرش گفت و استقلال نداشت چی!؟ چون مادرم با مادرش بعد از چند روز تماس گرفت .مادرش گفته بود دخترم از آن روز همش من و پدرش را سرزنش میکند و میگوید زندگی ام را خراب کرده اید و همچنین مادرش به مادرم گفته که پسرتون برود با پدرش صحبت کند.جالبه من هم به خونواده ام همینو میگفتم و میگفتم بی تجربگی شماها کار رو خراب کرد.ولی من هم تمایلی ندارم برم.چون فکر میکنم کوچیک میشم و توقع داشتم دختر خانومشون اگه من رو میخواست یه زنگ یا پیامکی به من بزنه.دوست داشتم دختر خانومشون به من بگه برو با پدرم صحبت کن.از کجا معلوم که مادرشون راست بگه !؟ از کجا معلوم حرف خودش نباشه !؟ از کجا معلوم دخترش استقلال داره !؟من یه اشتباه کردم ، قبول هم دارم اشتباه کردم که پیامک دادم.ولی الان دخترخانومشون مثل من تلاشی نکرد که به هم برسیم.من دیگه مهریه رو قبول کردم ولی دخترشون دیگه نسبت به من علاقه ای نشون نداده.به قول شاعر : تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد...

[=arial]پاسخ :

با عرض سلام و ادب خدمت شما و همه اسک دینی های عزیز
از مسله بوجود آمده متاسفم امیدوارم هر آنچه خیر شما در آن است رقم بخورد
در ازدواج مهمترین نکته شناخت و آگاهی می باشد لازم است شما مطالعات خود را بالا ببرید و براساس آن انتخاب نمایید متاسفانه به خاطر سختگیری پدر و توجه زیاد به آبرو و...شناخت کافی محقق نشده است دوست عزیز هم عدم شناخت کافی و هم سختگیری پدر می تواند در آینده برای شما مشکل ساز شود هم اکنون که اجازه شناخت داده نمی شود در آینده اگر دید که به درد هم نمی خورید به هم زدن سخت تر می شود.
رفتارهای دخترخانم مناسب نیست و می تواند علل مختلفی داشته باشد ممکن است بخاطر بی تجربگی باشد و یا به شدت احترام پدر را نگه می دارند و یا از او می ترسند و هر سه مورد می توانند در آینده مساله آفرین شوند.
در ضمن هر دو پیامک شما اشتباه بوده است(مخصوصا پیامک دوم) شما از طرفی رفتید و قرار گذاشتید یعنی تا این مرحله ما شناخت کافی را داریم و تصمیم ما برای ازدواج قطعی می باشد و از سویی دیگر پیامک داده ای که بیا همه چیز را فراموش نماییم و مجددا برای شناخت بیشتر ارتباط داشته باشیم.نتیجه این پیامک این است که شما خود پختگی لازم را ندارید و ممکن است پشیمان شوید.

طبیعی است که در طول دو هفته علاقه ایجاد نمی شود و لذا شما شناخت خوبی از هم ندارید که بخاطر آن دختر خانم خود را به آب و آتش بزند و البته شما که خود را به آب و آتش می زنید نیز اشتباه است. بهترین کار پس از شرط صیغه سه هفته ای و سپس ازدواج این بود که همان موقع قبول نکنید و اصرار بر شناخت بیشتر و الا انصراف داشتید.
ارتباط تلفنی با نظارت خانواده ها خوب می باشد ولی برای شناخت بیشتر نه دوستی،چرا که دوستی و محبت جلوی شناخت درست را می گیرد.و ایجاد وابستگی می نماید.

هر چند ميزان مهريه از نظر شرعى براساس توافق و رضايت زوجين مى باشد و هر مقدارى كه مورد توافق زوجين باشد چه كم و چه زياد به عنوان مهريه معين مى شود ولى اين بدان معنا نيست كه نظر پدر و مادر ناديده انگاشته شود بلكه بايد سعى شود كه حتى الامكان رضايت و نظر آنان را نيز جلب نمود
از طرفى از آنجا كه مهريه يك بدهى است بر عهده مرد است و با مطالبه زن پرداخت آن بر او واجب مى شود بهتر است مقدار مهريه به گونه اى باشد كه مرد توانايى پرداخت آن را داشته باشد و توان مالى و شرايط مرد در نظر گرفته شود از طرفى بايد شئونات زن نیز لحاظ شود.

در ضمن نظر مراجع معظم تقلید در مورد مطالبه مهریه توسط زن از شوهرش در صورت ناتوانی او بدین صورت می باشد:
اگر شوهر به جز خانه و اثاثيه آن و چيزهاى ديگرى كه به آنها نياز دارد و يا در شأن او است، چيز ديگرى نداشته باشد، زن نمى‏تواند طلب خود را از او بخواهد بلكه بايد صبر كند تا او بتواند بدهى خود را بپردازد.

در نتیجه:[=arial]

  1. شناخت شما بسیار ناقص است و از روی احساسات تصمیم گرفته اید.
  2. شما و دختر خانم هردوکم تجربه هستید.
  3. دخترخانم رفتارهای مشکوکی دارند
  4. پدر دختر سخت گیر هستند و نه تنها اجازه شناخت بیشتر را نمی دهند بلکه ممکن است به خاطر آبرو و حرف مردم تصمیمات ایشان زندگی شما را تحت الشعاع قرار دهد.
  5. برخورد تند پدر خانم
  6. و...

[=arial]
و لذا حتما باید در مورد این موارد چاره جویی شود.

سعی نمایید شناخت خود را بیشتر نمایید در صورتی که دختر خانم و خانواده اش را مناسب تشخیص دادید سعی کنید سوء تفاهمها را برطرف نمایید و خود را به دخترخانم و خانواده اش ثابت نمایید.البته نکات بالا مهم می باشد که لازم است مدنظر قرار گیرد و با آمادگی و تدابیرلازم اقدام نمایید.

در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی

1.سايت انجمن گفتگوي ديني، انجمن مشاوره، كارشناس: راهنما: تاريخ:24/ 09/ 1396

موضوع قفل شده است