جمع بندی کتک خوردن از پدرم

تب‌های اولیه

84 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کتک خوردن از پدرم

سلام
پدرم با من خیلی بد رفتارمیکنه
اصلا درکم نمیکنه به شدت کتک میزنه سیلی و مشت لگد کمربند واسه اینکه خوب درس نمیخونم نمره هام کم میشه یا میگه خواهرم رو اذیت میکنم
خواهرم یه دختر خودخواه جیغ جیغو که فقط بلده جیغ بزنه وقتی توی اتاقش میری:-&
از خونه بدم میاد همینطور از خانوادم .
وقتی پدرم میاد اگه حتی غذا میخورم از پشت میز پامیشم میرم توی اتاق چون نمیخوام گیر بده یا دعوا بشه
چون خیلی با من بد رفتارمیکنه مثل وحشی ها اگه خیلی عصبانی باشه به در و دیوار میکوبونتم sad
اگه بخوامم درس بخونم ذهنمو نمیتونم تمرکز بدم همش یاد رفتارها و حرفای خانوادم میفتادم.شبها خوابهای بد میبینم که دعواشده و دارم کتک میخورم از خوابیدن شب هم بدم میاد دیگه.چکارکنم؟:-

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نشاط

با سلام و احترام
چنین رفتارهای پدرتان دال بر این است که رفتارهای شما راضی بخش ایشان نبوده و در نهایت موجب اذیت ایشان شده و از سر نگرانی بوده است؛ بهتر است با برنامه ریزی دقیق و نشان دادن موفقیت خودتان به صورت عملی رضایت ایشان را کسب کنید؛ می توانید با اعلام برنامه مطالعاتی خودتان و اهمیت به گفته های پدرتان اعتماد ایشان را به خودتان جلب کنید.
حساسیت های او را حمل بر دلسوزی بدانید و طوری برخورد کنید که عملکرد شما را مثبت ارزیابی کند و به آینده شما امیدوار شود؛ پس با یک عزم قوی و اراده محکم نسبت به درس و بحثتان جدی باشید و این جدیت خودتان را در عمل نشان بدهید در این صورت مطمئن باشید که نسبت به شما مهربان و دلسوز بوده و شما را تشویق خواهد کرد.

چه کار کنم؟ :-s:-

سعی کنید زیاد جلوی چشمش نباشین

وقتیم هستین احترامش رو نگه دارین

تمرکزتون رو در ارتباط با درساتون زیاد کنید شاید اگه وضعیت درسیتون بهبود پیدا کنه رفتار پدرتون هم بهتر شه

به هیچ وجه جواب پدرتون رو ندین چون این کار باعث عصبانیت پدرتون و در نتیجه باعث درگیری بینتون میشه

این موارد رو رعایت کنید ان شاءالله جو منزل هم آروم تر میشه

من جواب پدرمو نمیدم که ولی اون این چیزا رو نمیفهمه بخواد بزنه میزنه
مثل خر کتک خوردم فقط عر میزدم cryingsad@-)

نمی خوام درس بخونم همین که میخونم کافیه دیگه نمره کم و زیاد چیه

سلام
خدا کمکت کنه دوست عزیز!
به نکاتی که کارشناس گفت دقت کن!
ببین بابات چی ازت میخواد دقیقا...سعی کن خواسته و آرزوشو فراهم کنی...
درسته که کار پدر شما اشتباه بزرگیه و نباید این کارو کنه و حق چنین کاریو نداره و خدارو خوش نمیاد چنین کاری کنه...
اما شما اگه خودتو تو زحمت بندازی برای جلب رضایت پدرت می ارزه! دنیا و آخرتت در اثر رضایت پدر، آباد میشه ....
لامصب، همه چیز، لنگ رضایت پدرمادره...
موفق باشی عزیز

لبیک یا علی النقی;919757 نوشت:
سلام
خدا کمکت کنه دوست عزیز!
به نکاتی که کارشناس گفت دقت کن!
ببین بابات چی ازت میخواد دقیقا...سعی کن خواسته و آرزوشو فراهم کنی...
درسته که کار پدر شما اشتباه بزرگیه و نباید این کارو کنه و حق چنین کاریو نداره و خدارو خوش نمیاد چنین کاری کنه...
اما شما اگه خودتو تو زحمت بندازی برای جلب رضایت پدرت می ارزه! دنیا و آخرتت در اثر رضایت پدر، آباد میشه ....
لامصب، همه چیز، لنگ رضایت پدرمادره...
موفق باشی عزیز

بچه نباید از پدرمادر راضی باشه من از خانوادم راضی نیستم کیو ببینم نمیخوامشون دیگه
خدا بد کرد چون باهوشم پدرمادرم توقع دارند میگن درس نمیخونی دوازده سیزده میگیری باید بخونی نمره بالا بیاری
ترم قبل شیمی و نرفتم امتحان بدم یعنی رفتم اما سرجلسه نرفتم. از معلمم خوشم نمیاد قبلش حرفمون شد بابچه ها رفتیم گشتیم روز امتحان معلم بهم 3 داد نمیدونم کی به گوش معلم رسوند:-ss
بابام حالا میگه شیمی و نمره کم بشی بلایی به سرت میارم مرغای آسمون به حالت گریه کنند sadحالا همون وقت به عالمه سرش کتک زده بود

چکارکنم که بشینم درس بخونم ذهنم جمع نمیشه:-t

با عرض سلام
من نمی دونم شما چند سالته و بابات چند سالشه. نمی دونم سواد تو چقدره و سواد بابات چقدره. نمی دونم تو همل کجایی و بابات اهل کجاست. اما یه چیزو خوب می دونم. و اونم اینه که اون کسی که شما "وحشی" خطابش می کنی پدرته. حتی اگه با بدترین رفتارها با تو برخورد می کنه، تو حق نداری پیش منی که غریبه ام یا دیگرانی که این مطلبو می خونن و غریبه هستن ( هرچند که ما همدیگه رو نمیشناسیم) بد پدرتو بگی و اونو با این الفاظ خطاب کنی. همین مطلب نشون میده که به فرض اگر هم پدر تو با یه پدر نمونه فاصله داشته باشه - گفتم اگر - تو هم با یه فرزند نمونه خیلی فاصله داری. یه فرزند نمونه هیچوقت بد والدینشو پیش دیگران نمیگه حتی اگه خونه براش جهنم باشه.
یه چیز دیگه هم که میشه فهمید اینه که شما سوال نپرسیدی و دنبال راه حل نیستی. شما یه چیزی گفتی و دوست داری دیگران تایید کنن و باهات همدردی کنن و بگن :"آره حق با توئه چه بابای ....ی داری"

گفتم که، نمی دونم چندسالته ، اما دوست دارم بدونی من هم در زمان کودکی و نوجوانی ( ابتدایی و راهنمایی و اوایل دبیرستان) کتک های سختی از پدرم خوردم. تا اون سن هم اجازه خیلی کارها رو نداشتم . اما الان که 30 سالمه می فهمم که پدرم اون موقع به چی فکر می کرده. الان دستشو می بوسم. حداقل 50 درصد موفقیت های الان من به دلیل برخوردهای مستقیم پدرم بوده. الان تمام زندگیم پدرمه. با ایینکه من خودم الان بچه دارم اما امکان نداره روزانه پدر و مادرمو نبینم. بعضی روزها چند ساعت من و پدرم باهم صحبت می کنیم. هروقت به اون روزها فکر می کنم بیشتر عاشق پدرم میشم. فقط فرق من با تو می دونی چیه؟ اینه که توی همون دوران نوجوانی اگه کسی بد درمورد پدرم حتی فکر می کرد خونش گردن خودش بود. با اینکه به سختی ازش کتک خورده بودم اما بلافاصله گوش به فرمانش بودم. پدر من دوست داشت هر وعده ( صبحانه ، ناهار ، شام) نون داغ سر سفره باشه. خیلی اوقات با سر و صورت مشت خورده میرفتم توی صف نونوایی و برای وعده بعدی نون داغ می گرفتم چون پدرم دوست داشت.
من با اتفاقاتی که برای تو اقتاده کاری ندارم. اما اینو بدون که خیلی از جوونا و نوجوونای جامعه ما کتک های سختی از پدرانشون خوردن. چه در گذشت های دور و چه در گذشته نزدیک و چه حالا. اما هیچکدومشون حق ندارن در مورد پدرانشون بد فکر کنن چه برسه به اینکه به زبون بیارن. تو که نمی دونی نون در اوردن توی این جامعه چقدر کار سختیه. نشستی و میخوری و می خوابی و بقیه خانواده هم دارن از حاصل دسترنج پدرت ارتزاق می کنن. اون بنده عزیز خدا هم با زبون خودش که شاید به مزاق تو خوش نیاد، داره بهت می فهمونه که درست زندگی کن تا بعدها سختی کمتری بکشی.
با این چیزهایی که به زبون اوردی من نه تنها تو رو تایید نمی کنم بلکه بخش عمده ای از حق رو به پدرت می دم.
برای پدرت متاسفم که پسری مثل تو داره. و من به احترام پدر تو و همه پدران زحمتکش این مملکت، می ایستم و از خدا می خوام بار مشکلات روی دوش این عزیزان رو قدری کمتر کنه تا یک بار هم که شده بتونن تمام قد بایستند.
این بار که پدرتو دیدی یه نگاه به موهای سفیدش بنداز. به چروکهای صورتش. به خستگی چهره ش. به لذتی که می تونستی بهش ببخشی و ازش دریغ کردی. به آرامشی که باید توی خونه خودش می داشت و تو اونو ازش گرفتی... به اینا فکر کن.
یادت نره که منی که دارم این حرفها رو می زنم 30 سال سن دارم و سخت ترین کتکها رو از پدرم خوردم.

miladmiladi;919850 نوشت:
این بار که پدرتو دیدی یه نگاه به موهای سفیدش بنداز. به چروکهای صورتش. به خستگی چهره ش. به لذتی که می تونستی بهش ببخشی و ازش دریغ کردی. به آرامشی که باید توی خونه خودش می داشت و تو اونو ازش گرفتی... به اینا فکر کن.

با سلام
خیلی خوب و عالی بود

pooya_2001;918293 نوشت:
سلام
پدرم با من خیلی بد رفتارمیکنه
اصلا درکم نمیکنه به شدت کتک میزنه سیلی و مشت لگد کمربند واسه اینکه خوب درس نمیخونم نمره هام کم میشه یا میگه خواهرم رو اذیت میکنم
خواهرم یه دختر خودخواه جیغ جیغو که فقط بلده جیغ بزنه وقتی توی اتاقش میری:-&
از خونه بدم میاد همینطور از خانوادم .
وقتی پدرم میاد اگه حتی غذا میخورم از پشت میز پامیشم میرم توی اتاق چون نمیخوام گیر بده یا دعوا بشه
چون خیلی با من بد رفتارمیکنه مثل وحشی ها اگه خیلی عصبانی باشه به در و دیوار میکوبونتم sad
اگه بخوامم درس بخونم ذهنمو نمیتونم تمرکز بدم همش یاد رفتارها و حرفای خانوادم میفتادم.شبها خوابهای بد میبینم که دعواشده و دارم کتک میخورم از خوابیدن شب هم بدم میاد دیگه.چکارکنم؟:-

بنام خدا

با سلام و احترام

در کنار سخنان مفید کارشناس محترم علاقه داشتم به شما بنده هم پیشنهاداتم را بدهم ان شاءالله مفید واقع شوند.
این وضعیت شما براساس گزارش تان قابل تامل و ناراحتی است، قطعا کسی که احساس کند درک نشود سرخورده و غمگین می شود،
بنده کسی را می شناختم که از بددهنی پدرش به سطوح آمده بود، و از این مسآءله نه تنها رنج می برد بلکه همانند شما تمایلی به منزل نداشت، منزل انسان باید ملجا و مامن مطمءنی باشد تا زمینه شکوفایی هر چه بیشتر فراهم شود.
حال باید چه کرد؟ دست روی دست گذاشت و با این شرایط ساخت؟!
بنظر طبق زندگی اولیاء و انبیاء در هر شرایطی بهترین کار که از دستمان بر می آید بهتر است انجام شود چه اوضاع بهبود یابد کامل چه نه و چه جزیی ، بهتز از بی کاری است.
به چند نکته در کنار فرمایشات کارشناس و کاربران محترم می توان اشاره کرد:
۱-خانواده ها و رفتارهای والدین ناشی از گذشته و سختی های دوران آن هاست و نمی شود گذشت و سختی های دوران آن ها را تغییر داد، لذا همانطور که انتظار داریم آنها ما را درک کنند، اول خودمان آنها را درک کنیم، وقتی درک کردم که بخشی از رفتارشان بحسب دورانی مشکل بوده و از خودشان نیست، بهتر می توانیم با برخوردهای بد کنار بیاییم و فکر چاره کنیم.

۲-بنظرتان چطور می شود رفتارهای نا صحیح آنها را تعدیل کرد، شما لیستی از کارهایی که می توان انجام داد تا رفتار پرخاشگری را از سوی پدر و خواهر و...را کم کرد تهیه کنید و بکار ببرید مثلا موردی که کارشناس محترم فرمودند برنامه ای جهت دروستان، یا کمتر صحبت کردن با خواهرتان و هر انچه بنا به شرایط منزل می تواند کمک کننده باشد ولو بی اهمیت در لیست خود جای داده.

*از آنجایی که رفتار کنونی ما براساس عادات روزمره هستند قاعدتا تغییر رفتار خود شما سخت است ولی از آنجایی که جوان هستید و انرژی دارید می توانید ، کم کم و با تمرین و تکرار رفتارهای خود را در مسیر هدفتان تغییر دهید.
۳-تا زمانی که شما به هدف مطلوب در منزل نرسیده اید، بهتر است برای زندگیتان هدف گذاری صحیحی داشته باشید (البته هدف گذاری را همه باید داشته باشند)، یعنی اهداف کوتاه و بلندی داشته باشید و برایشان تلاش کنید تا موانع و مشکلات کمتر آزارتان دهند.
* اهداف کوتاه مثل ورزش ، قبولی در درس ریاضی و یا افزایش نمره درس دینی و....
*اهداف بلند مثل تعیین یک رشته نشگاهی و یا هنری و .... و تلاش برای رسیدن به آن.

miladmiladi;919850 نوشت:
با عرض سلام
من نمی دونم شما چند سالته و بابات چند سالشه. نمی دونم سواد تو چقدره و سواد بابات چقدره. نمی دونم تو همل کجایی و بابات اهل کجاست. اما یه چیزو خوب می دونم. و اونم اینه که اون کسی که شما "وحشی" خطابش می کنی پدرته. حتی اگه با بدترین رفتارها با تو برخورد می کنه، تو حق نداری پیش منی که غریبه ام یا دیگرانی که این مطلبو می خونن و غریبه هستن ( هرچند که ما همدیگه رو نمیشناسیم) بد پدرتو بگی و اونو با این الفاظ خطاب کنی. همین مطلب نشون میده که به فرض اگر هم پدر تو با یه پدر نمونه فاصله داشته باشه - گفتم اگر - تو هم با یه فرزند نمونه خیلی فاصله داری. یه فرزند نمونه هیچوقت بد والدینشو پیش دیگران نمیگه حتی اگه خونه براش جهنم باشه.
یه چیز دیگه هم که میشه فهمید اینه که شما سوال نپرسیدی و دنبال راه حل نیستی. شما یه چیزی گفتی و دوست داری دیگران تایید کنن و باهات همدردی کنن و بگن :"آره حق با توئه چه بابای ....ی داری"

گفتم که، نمی دونم چندسالته ، اما دوست دارم بدونی من هم در زمان کودکی و نوجوانی ( ابتدایی و راهنمایی و اوایل دبیرستان) کتک های سختی از پدرم خوردم. تا اون سن هم اجازه خیلی کارها رو نداشتم . اما الان که 30 سالمه می فهمم که پدرم اون موقع به چی فکر می کرده. الان دستشو می بوسم. حداقل 50 درصد موفقیت های الان من به دلیل برخوردهای مستقیم پدرم بوده. الان تمام زندگیم پدرمه. با ایینکه من خودم الان بچه دارم اما امکان نداره روزانه پدر و مادرمو نبینم. بعضی روزها چند ساعت من و پدرم باهم صحبت می کنیم. هروقت به اون روزها فکر می کنم بیشتر عاشق پدرم میشم. فقط فرق من با تو می دونی چیه؟ اینه که توی همون دوران نوجوانی اگه کسی بد درمورد پدرم حتی فکر می کرد خونش گردن خودش بود. با اینکه به سختی ازش کتک خورده بودم اما بلافاصله گوش به فرمانش بودم. پدر من دوست داشت هر وعده ( صبحانه ، ناهار ، شام) نون داغ سر سفره باشه. خیلی اوقات با سر و صورت مشت خورده میرفتم توی صف نونوایی و برای وعده بعدی نون داغ می گرفتم چون پدرم دوست داشت.
من با اتفاقاتی که برای تو اقتاده کاری ندارم. اما اینو بدون که خیلی از جوونا و نوجوونای جامعه ما کتک های سختی از پدرانشون خوردن. چه در گذشت های دور و چه در گذشته نزدیک و چه حالا. اما هیچکدومشون حق ندارن در مورد پدرانشون بد فکر کنن چه برسه به اینکه به زبون بیارن. تو که نمی دونی نون در اوردن توی این جامعه چقدر کار سختیه. نشستی و میخوری و می خوابی و بقیه خانواده هم دارن از حاصل دسترنج پدرت ارتزاق می کنن. اون بنده عزیز خدا هم با زبون خودش که شاید به مزاق تو خوش نیاد، داره بهت می فهمونه که درست زندگی کن تا بعدها سختی کمتری بکشی.
با این چیزهایی که به زبون اوردی من نه تنها تو رو تایید نمی کنم بلکه بخش عمده ای از حق رو به پدرت می دم.
برای پدرت متاسفم که پسری مثل تو داره. و من به احترام پدر تو و همه پدران زحمتکش این مملکت، می ایستم و از خدا می خوام بار مشکلات روی دوش این عزیزان رو قدری کمتر کنه تا یک بار هم که شده بتونن تمام قد بایستند.
این بار که پدرتو دیدی یه نگاه به موهای سفیدش بنداز. به چروکهای صورتش. به خستگی چهره ش. به لذتی که می تونستی بهش ببخشی و ازش دریغ کردی. به آرامشی که باید توی خونه خودش می داشت و تو اونو ازش گرفتی... به اینا فکر کن.
یادت نره که منی که دارم این حرفها رو می زنم 30 سال سن دارم و سخت ترین کتکها رو از پدرم خوردم.

شانزده سالمه بابام چهل و دوسه سالشه .دانشگاه رفته اس و وضع مالیمون خوبه یعنی خوبه واقعا
پیش هرکی نمیام درباره بابام حرف بزنم اینجا کسی نمیشناسه تازه منو اینجوری نگاه نکنید
اگر هرکی به پدرم بخواد حرف بزنه یا با خواهرم رفنارش خوب نباشه حسابش و میرسم.شما چرا فکرمیکنی فقط خودت به فکر پدرتی منم هستم میگم رفتارش درست نیست

عبد عاصی;919859 نوشت:
با سلام
خیلی خوب و عالی بود

مرسی اونانباید حواسشون به من باشه دنبا برعکسه

من جات بودم از خونه میزدم بیرون Fool

همره;919864 نوشت:
بنام خدا

با سلام و احترام

در کنار سخنان مفید کارشناس محترم علاقه داشتم به شما بنده هم پیشنهاداتم را بدهم ان شاءالله مفید واقع شوند.
این وضعیت شما براساس گزارش تان قابل تامل و ناراحتی است، قطعا کسی که احساس کند درک نشود سرخورده و غمگین می شود،
بنده کسی را می شناختم که از بددهنی پدرش به سطوح آمده بود، و از این مسآءله نه تنها رنج می برد بلکه همانند شما تمایلی به منزل نداشت، منزل انسان باید ملجا و مامن مطمءنی باشد تا زمینه شکوفایی هر چه بیشتر فراهم شود.
حال باید چه کرد؟ دست روی دست گذاشت و با این شرایط ساخت؟!
بنظر طبق زندگی اولیاء و انبیاء در هر شرایطی بهترین کار که از دستمان بر می آید بهتر است انجام شود چه اوضاع بهبود یابد کامل چه نه و چه جزیی ، بهتز از بی کاری است.
به چند نکته در کنار فرمایشات کارشناس و کاربران محترم می توان اشاره کرد:
۱-خانواده ها و رفتارهای والدین ناشی از گذشته و سختی های دوران آن هاست و نمی شود گذشت و سختی های دوران آن ها را تغییر داد، لذا همانطور که انتظار داریم آنها ما را درک کنند، اول خودمان آنها را درک کنیم، وقتی درک کردم که بخشی از رفتارشان بحسب دورانی مشکل بوده و از خودشان نیست، بهتر می توانیم با برخوردهای بد کنار بیاییم و فکر چاره کنیم.

۲-بنظرتان چطور می شود رفتارهای نا صحیح آنها را تعدیل کرد، شما لیستی از کارهایی که می توان انجام داد تا رفتار پرخاشگری را از سوی پدر و خواهر و...را کم کرد تهیه کنید و بکار ببرید مثلا موردی که کارشناس محترم فرمودند برنامه ای جهت دروستان، یا کمتر صحبت کردن با خواهرتان و هر انچه بنا به شرایط منزل می تواند کمک کننده باشد ولو بی اهمیت در لیست خود جای داده.

*از آنجایی که رفتار کنونی ما براساس عادات روزمره هستند قاعدتا تغییر رفتار خود شما سخت است ولی از آنجایی که جوان هستید و انرژی دارید می توانید ، کم کم و با تمرین و تکرار رفتارهای خود را در مسیر هدفتان تغییر دهید.
۳-تا زمانی که شما به هدف مطلوب در منزل نرسیده اید، بهتر است برای زندگیتان هدف گذاری صحیحی داشته باشید (البته هدف گذاری را همه باید داشته باشند)، یعنی اهداف کوتاه و بلندی داشته باشید و برایشان تلاش کنید تا موانع و مشکلات کمتر آزارتان دهند.
* اهداف کوتاه مثل ورزش ، قبولی در درس ریاضی و یا افزایش نمره درس دینی و....
*اهداف بلند مثل تعیین یک رشته نشگاهی و یا هنری و .... و تلاش برای رسیدن به آن.

سلام حرف منم همینه .یکی میتونه مثل اون دوست بالایی کنک تحمل کنه یکی نمیتونه یکی مثل اون کتک میخوره میره نان میگیره من کابوس میبینم.هی میخوام درسامو شروع کنم ولی نمیشه خیلی سخته نمیشه کتابو باز کنم #-o
یعنی شما میگید درسمو خوب بخونم دیگه کتک تو کار نیست؟ فقط برا درس نیست که سر هر چی بگی هست sad ولی بچه ها هم مقصرن نمیذارن درس یخونم هی پیام میدن بیا بریم بیا بریم

shsina;919955 نوشت:
من جات بودم از خونه میزدم بیرون :|

یعنی از خونه مون برم؟پول ندارم خودم میرفتم اگه داشتم. تازه یه بار موقع دعوا ول کردم یعنی فرار کردم منو نزنه شب برگشتم با کمربند پدرمو دراورد

میگن چرا نصفه شب میری حمام سروصدا میکنی بیدارمیشیم چرا هی کانال تلویزیونو بالا پایین میکنی چرا بادمپایی خیس توی خونه راه میری چرا حوله ت رو دسته مبله چرا اتاقت کثیفه اون کی بود این کی بود چرا دیر اومدی چرا اینقدر با گوشی ور میری چی داره اون تو چرا موقع غذا سرت تو گوشیته .اه بابا ولم کنید:-&:-&%-(~x(

pooya_2001;919601 نوشت:
چه کار کنم؟

صبوری و تلاش مضاعف و جلب رضایت پدر و پیشرفت علمی و اخلاقی و رعایت ادب و احترام

[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"]

pooya_2001;919960 نوشت:
میگن چرا نصفه شب میری حمام سروصدا میکنی بیدارمیشیم چرا هی کانال تلویزیونو بالا پایین میکنی چرا بادمپایی خیس توی خونه راه میری چرا حوله ت رو دسته مبله چرا اتاقت کثیفه اون کی بود این کی بود چرا دیر اومدی چرا اینقدر با گوشی ور میری چی داره اون تو چرا موقع غذا سرت تو گوشیته .اه بابا ولم کنید:-&:-&%-(~x(

با سلام و احترام

ببینید من به شما هم حق میدم ناراحت باشید شاید توقع دارید که به جای کتک دوستانه این موضوعات تذکر داده بشه ...

ولی یک موضوعی که هست ما حرف پدر شما رو نشنیدیم که چرا و چی میشه و شما چه عکس العملی دارید نسبت به توصیه هاش و حرفهاش که اینقدر عصبانی میشن و به مرز انفجار میرسن که کتک میزنن ...

مطمئن باشید ایشون هم همین طوری عصبی نمیشه...

ببینید توی این پیامتون نشون میده شما با نظم و درس خون نیستین ... البته شما هم تو سنی نو جوانی هستین و دیگه دارید کم کم بزرگ میشید شاید دوست ندارید کسی بهتون گیر بده ...

ولی اصلا اینا گیر نیست خدا شاهده شاید الان که دوران شکل گیری درست شخصیت شما هست متوجه نشید پدرتون یا مادرتون دارن چی رو در اینده شما میبینن ...

یک سوال شما اگر درس نمیخونید مثلا به رشته ورزشی خاصی علاقه دارید و حرفه ای دارین دنبال میکنید ؟
یا مثلا عاشق کارهای فنی و کار کردن هستین که درس رو ترجیح میدین کنار بزارید؟

میدونید شما اگر درس نخونید و هیچ کار خاصی هم انجام ندین و یک کار و حرفه و چیزی رو دنبال نکنید و همش با دوستاتون بیرون برید بگردین و بچرخین و درس نخونید ،همش سرتون تو گوشی و دنیای مجازی باشه و بازی کنید...وقتی به سن 18 ،19 سالگی رسیدین و دیدین همه ی دوستاتون رفتن دانشگاه و شما مون و نتونستین حتی دیپلم بگیرید و یا یک حرفه ای دنبال نکردین که توی اون سن اونو شکوفا کنید که کسب در امد کنید سر خورده میشید و 5 سال دیگش که همین دوستاتون که هم درس خوندن و هم کار خوب دارن میرن زن بگیرن دختر مناسبی براشون پیدا میشه شما حسرت میخورید ....

شما قدر نعمتهایی که الان دارید رو بدونید قدر امکاناتی که دارید رو بدونیدهمون تلویزیون و گوشی و ... همون پدرتون برای رفاه شما در اختیارتون گذاشته تا شما در ارامش درس بخونید برای خودتون در جامعه کسی بشبد ...شما قرار نیست همیشه تو سن 16،17سالگی بمونید شما قرار نیست همیشه تو سنی باشید که مسئولیتی ندارید ....

با توجه به این پستتون خانواده میخوان نظم داشته باشید و مسئولیت پذیر باشید تا در زندگی ایندتون دچار مشکل نشید ...

درسته طرز بیان این نگرانی و ارزوی خوشبختی پدرتون اصلا درست نیست ولی مطمئن باشیدیک کاری کنید که بدونم با نظم پ با برنامه هستین دیگه خبری از بد رفتاری نیست ...مثلا خریدی توخونه هست به ما رتون بگین شما انجام میدین ...مثلا اگر ناراحت هستن همش تو گوشی هستن که واقعا حقم دارن که کمی با خانواده باشید تا دیگران سعی کنید موقعی که در کنارشون هستین گوشی نباشه پیشتون و به دوستانتون هن با نظم قرار بزارید برای تفریح نه اینکه میگن بیا شما هم برید ....

شما اتفاقا توی نعمت هستین اگر خوب ازشون استفا ه کنید ..حدیث داریم شکر نعمت دیروز باعث اعطا شدن نعمت امروز به ما هست ....شما الان هرچی بکارید چند سال دیگه درو میکنید هیچی نکارید هیچی ندارید....[/]

pooya_2001;919953 نوشت:
شانزده سالمه بابام چهل و دوسه سالشه .دانشگاه رفته اس و وضع مالیمون خوبه یعنی خوبه واقعا
پیش هرکی نمیام درباره بابام حرف بزنم اینجا کسی نمیشناسه تازه منو اینجوری نگاه نکنید
اگر هرکی به پدرم بخواد حرف بزنه یا با خواهرم رفنارش خوب نباشه حسابش و میرسم.شما چرا فکرمیکنی فقط خودت به فکر پدرتی منم هستم میگم رفتارش درست نیست

هنوز بچه ای
بزرگتر که شدی می فهمی بابات کیه
اگه می خوای در آینده تو جامعه ای که هرروز بیرحم تر از روز قبلش میشه دوام بیاری باید تحملت رو ببری بالا. وگرنه له میشی. اینو از هرکی دوست داری بپرس. الان هم یکی از راههایی که بتونی تحملت رو ببری بالا، تحمل کردن رفتارهای سخت _ نه اشتباه _ پدرته.
چون فاصله درک ما خیلی زیاده من دیگه حرفی ندارم

pooya_2001;919956 نوشت:
سلام حرف منم همینه .یکی میتونه مثل اون دوست بالایی کنک تحمل کنه یکی نمیتونه یکی مثل اون کتک میخوره میره نان میگیره من کابوس میبینم.هی میخوام درسامو شروع کنم ولی نمیشه خیلی سخته نمیشه کتابو باز کنم #-o
یعنی شما میگید درسمو خوب بخونم دیگه کتک تو کار نیست؟ فقط برا درس نیست که سر هر چی بگی هست sad ولی بچه ها هم مقصرن نمیذارن درس یخونم هی پیام میدن بیا بریم بیا بریم

بنام خدا

سلام مجدد و متشکر از توجهتون

همونطور که عرض شد، صرفا درس نبود که منجر به درست شدن اوضاع می شد بنده براتون مثال زدم، ازتون می خوام مواردی که گفتم رو دوباره مطالعه بفرمایید اینها صرفا جهت کمک به شماست و اگر سوالی درباره نحوه اجراشون دارید در خدمتم.

اما ذکر دو نکته براساس گفته هاتون؛ ۱-رفتارهای اشتباه و یا نابهنجار که از نظر شخصی ما منفی نیستند ولی از نظر دیگران هستند! به مرور باعث ایجاد نگرش منفی قوی در دیگران می شوند و شاید هم باعث شوند کل رفتارهای ما منفی تلقی شوند حتی اگر منفی نباشند! بنابراین تغییر دیدگاه دیگران خود به خود کمی زمانبر است.
۲-مسءله ای که به ذهنم رسید در مقابل اینکه میگویید کابوس دارم و اصلا نمیتوانم درس بخوانم، استرس و یا همون فشار روانی زیاد به مرور باعث ایجاد این علاءم می شوند پس جهت اینکه خواب های آشفته تان کم شود و تمرکز ذهنی تا جهت درس خواندن بیشتر شود، بهتر است آرامش ذهنی کسب کنید یا بعبارتی انرژی روانی تا با ذهن آرام عملکردتان بهتر شود،
در کتب کنترل استرس روش های مختلفی آمده:
۱-ورزش۲-تنفس درمانی۳-عبادت(مسجد و نماز اول وقت، خواندن ادعیه و ارتباط با خدا)۴- تنظیم افکار مثل نوشتن آنها و مرتب کردنشان ....

۲-

سلام دوست عزیز
به نظرم پدرتون حق داره ، منم بودم همین برخورد داشتم ، و چه بسا بدتر
اخه با این اوضاع خوب و فراهم بودن همه چی ، چرا درس نخونید ؟
اگر پدرتون روی درس خوندنتون تاکید دارند ، واسه آیندتونه ، و میدونم خودتون هم میدونید ، ولی به عمق ماجرا پی نبردید ، به عمق در سنین بالاتر میرسید

پس بهتره حرف پدرتون گوش کنید ، و اون کتک هارو هم بذارید به پای دوست داشتن

هر چی هم کتک بخوری حقتونه

نشاط;919980 نوشت:

صبوری و تلاش مضاعف و جلب رضایت پدر و پیشرفت علمی و اخلاقی و رعایت ادب و احترام

چشم ولی من نمیتونم صبرکنم بابام میگه باید ستاره ها در نیومده خونه باشی مگه دخترم شب نشده خونه باشم
زمستان ساعت 5هوا تاریک بود حالا خوبه دیر تاریک میشه
اذیتم میکنه

[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"]

pooya_2001;920046 نوشت:
چشم ولی من نمیتونم صبرکنم بابام میگه باید ستاره ها در نیومده خونه باشی مگه دخترم شب نشده خونه باشم
زمستان ساعت 5هوا تاریک بود حالا خوبه دیر تاریک میشه
اذیتم میکنه

با سلام و احترام
پسر خوب خب این دقیقا یعنی میخوان شما با نظم بشین همین ...هیچ دلیل دیگه ای نداره[/]

ashr;920004 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]

با سلام و احترام

ببینید من به شما هم حق میدم ناراحت باشید شاید توقع دارید که به جای کتک دوستانه این موضوعات تذکر داده بشه ...

ولی یک موضوعی که هست ما حرف پدر شما رو نشنیدیم که چرا و چی میشه و شما چه عکس العملی دارید نسبت به توصیه هاش و حرفهاش که اینقدر عصبانی میشن و به مرز انفجار میرسن که کتک میزنن ...

مطمئن باشید ایشون هم همین طوری عصبی نمیشه...

ببینید توی این پیامتون نشون میده شما با نظم و درس خون نیستین ... البته شما هم تو سنی نو جوانی هستین و دیگه دارید کم کم بزرگ میشید شاید دوست ندارید کسی بهتون گیر بده ...

ولی اصلا اینا گیر نیست خدا شاهده شاید الان که دوران شکل گیری درست شخصیت شما هست متوجه نشید پدرتون یا مادرتون دارن چی رو در اینده شما میبینن ...

یک سوال شما اگر درس نمیخونید مثلا به رشته ورزشی خاصی علاقه دارید و حرفه ای دارین دنبال میکنید ؟
یا مثلا عاشق کارهای فنی و کار کردن هستین که درس رو ترجیح میدین کنار بزارید؟

میدونید شما اگر درس نخونید و هیچ کار خاصی هم انجام ندین و یک کار و حرفه و چیزی رو دنبال نکنید و همش با دوستاتون بیرون برید بگردین و بچرخین و درس نخونید ،همش سرتون تو گوشی و دنیای مجازی باشه و بازی کنید...وقتی به سن 18 ،19 سالگی رسیدین و دیدین همه ی دوستاتون رفتن دانشگاه و شما مون و نتونستین حتی دیپلم بگیرید و یا یک حرفه ای دنبال نکردین که توی اون سن اونو شکوفا کنید که کسب در امد کنید سر خورده میشید و 5 سال دیگش که همین دوستاتون که هم درس خوندن و هم کار خوب دارن میرن زن بگیرن دختر مناسبی براشون پیدا میشه شما حسرت میخورید ....

شما قدر نعمتهایی که الان دارید رو بدونید قدر امکاناتی که دارید رو بدونیدهمون تلویزیون و گوشی و ... همون پدرتون برای رفاه شما در اختیارتون گذاشته تا شما در ارامش درس بخونید برای خودتون در جامعه کسی بشبد ...شما قرار نیست همیشه تو سن 16،17سالگی بمونید شما قرار نیست همیشه تو سنی باشید که مسئولیتی ندارید ....

با توجه به این پستتون خانواده میخوان نظم داشته باشید و مسئولیت پذیر باشید تا در زندگی ایندتون دچار مشکل نشید ...

درسته طرز بیان این نگرانی و ارزوی خوشبختی پدرتون اصلا درست نیست ولی مطمئن باشیدیک کاری کنید که بدونم با نظم پ با برنامه هستین دیگه خبری از بد رفتاری نیست ...مثلا خریدی توخونه هست به ما رتون بگین شما انجام میدین ...مثلا اگر ناراحت هستن همش تو گوشی هستن که واقعا حقم دارن که کمی با خانواده باشید تا دیگران سعی کنید موقعی که در کنارشون هستین گوشی نباشه پیشتون و به دوستانتون هن با نظم قرار بزارید برای تفریح نه اینکه میگن بیا شما هم برید ....

شما اتفاقا توی نعمت هستین اگر خوب ازشون استفا ه کنید ..حدیث داریم شکر نعمت دیروز باعث اعطا شدن نعمت امروز به ما هست ....شما الان هرچی بکارید چند سال دیگه درو میکنید هیچی نکارید هیچی ندارید....

سلام ورزشهای برفی دوست دارم
میخواستم برم دبیرستان هوانبروز پدرمادرم نگذاشتن دیگه رفتم رشته تجربی واسه هوانبروز تجربی و ریاضی میخوان
تازه اگه بگذارن بعدا برم هیچکی درک نمیکنه

همره;920037 نوشت:
بنام خدا

سلام مجدد و متشکر از توجهتون

همونطور که عرض شد، صرفا درس نبود که منجر به درست شدن اوضاع می شد بنده براتون مثال زدم، ازتون می خوام مواردی که گفتم رو دوباره مطالعه بفرمایید اینها صرفا جهت کمک به شماست و اگر سوالی درباره نحوه اجراشون دارید در خدمتم.

اما ذکر دو نکته براساس گفته هاتون؛ ۱-رفتارهای اشتباه و یا نابهنجار که از نظر شخصی ما منفی نیستند ولی از نظر دیگران هستند! به مرور باعث ایجاد نگرش منفی قوی در دیگران می شوند و شاید هم باعث شوند کل رفتارهای ما منفی تلقی شوند حتی اگر منفی نباشند! بنابراین تغییر دیدگاه دیگران خود به خود کمی زمانبر است.
۲-مسءله ای که به ذهنم رسید در مقابل اینکه میگویید کابوس دارم و اصلا نمیتوانم درس بخوانم، استرس و یا همون فشار روانی زیاد به مرور باعث ایجاد این علاءم می شوند پس جهت اینکه خواب های آشفته تان کم شود و تمرکز ذهنی تا جهت درس خواندن بیشتر شود، بهتر است آرامش ذهنی کسب کنید یا بعبارتی انرژی روانی تا با ذهن آرام عملکردتان بهتر شود،
در کتب کنترل استرس روش های مختلفی آمده:
۱-ورزش۲-تنفس درمانی۳-عبادت(مسجد و نماز اول وقت، خواندن ادعیه و ارتباط با خدا)۴- تنظیم افکار مثل نوشتن آنها و مرتب کردنشان ....

۲-

الان چه کار کنم برنامه ریزی خوشم نمیاد مادرم میگه برنامه ریزی برنامه ریزی.آرامش ذهنی و چطوری بوجود بیارم مغزم به هزارتا چیز فکر میکنه؟
فقط یدفعه یه کاری انجام دادم و هیچی نگفت بابام .من با یه دختری رفتم بیرون دوسش دارم بابام فهمید گفت دخترمردم و از خونوادش اجازه گرفتی بردی کافه؟ چند سالشه خانوادش میدونن؟اینکارا برا الان نیست الان وظیفه تو چیزی دیگه است.منظورشو که متوجه شدید درس(:|
یه مشاور مدرسه داریم هیچی نمیفهمه مادرم یکی دوبار درباره من باهاش حرف زده باز اینجا چهارنفر حرف ادمو میفهمن

alipazooki;920039 نوشت:
سلام دوست عزیز
به نظرم پدرتون حق داره ، منم بودم همین برخورد داشتم ، و چه بسا بدتر
اخه با این اوضاع خوب و فراهم بودن همه چی ، چرا درس نخونید ؟
اگر پدرتون روی درس خوندنتون تاکید دارند ، واسه آیندتونه ، و میدونم خودتون هم میدونید ، ولی به عمق ماجرا پی نبردید ، به عمق در سنین بالاتر میرسید

پس بهتره حرف پدرتون گوش کنید ، و اون کتک هارو هم بذارید به پای دوست داشتن

هر چی هم کتک بخوری حقتونه

دیگه از این بدتر نداریم شما جای من بودی این حرفو نمیزدی موقع امتحان میخواست درس سوال کنه هرسوالی رو بلد نبودم یا فراموشم شده بود با کمربند میزدم بقران راست میگم چی حقمه

[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"]

pooya_2001;920053 نوشت:
دیگه از این بدتر نداریم شما جای من بودی این حرفو نمیزدی موقع امتحان میخواست درس سوال کنه هرسوالی رو بلد نبودم یا فراموشم شده بود با کمربند میزدم بقران راست میگم چی حقمه

ببین پسر خوب من به شما اتفاقا حق میدم ناراحت باشی چون دوست داری با زبان محبت اینا گفته بشه ...
ولی بزار به حساب اینکه اونقدر مقاومت نشون دادی به درس خوندن که پدرت با هر اشتباه درسیت عصبانی میشه و حساس شده...

شما فقط کافیه نمرات درسیت رو خوب کنی نمیگم عالی میگم خوب و قابل قبول ...
اونقدری که به راحتی بتونی دیپلم بگیری ...

در مورد اون دختر هم درست گفته پدرت شما اگر الان فکر این موضوع باشی از درست و آینده ای که قراره برای دختری که قراره همسرت بشه عقب میمونی بد و بعد حسرتش رو میخوری ...

الان شما کارهایی که گفتم رو انجام بده به چیزهایی که حساس هستن نپرداز و برای تفریحاتت هم برنامه داشته باشه ...یعنی اینکه امروز با علی برم بیرون...خب حداقل توی کل روز 3 ساعت بزارم برای درسم ...
فردا با حسین میرم بیرون ...فردا حداقل 5 ساعت برا درسم زمان بزارم ...باور کن منظم بشی هم ایده ال مادر و پدرت میشی هم اینکه خودت هم از تمام تفریحاتت لذت میبری چون هم داری به علایق پدر مادرت احترام میذاری هم به تفربحات خودت میرسی[/]

ashr;920055 نوشت:
[=Microsoft Sans Serif]

ببین پسر خوب من به شما اتفاقا حق میدم ناراحت باشی چون دوست داری با زبان محبت اینا گفته بشه ...
ولی بزار به حساب اینکه اونقدر مقاومت نشون دادی به درس خوندن که پدرت با هر اشتباه درسیت عصبانی میشه و حساس شده...

شما فقط کافیه نمرات درسیت رو خوب کنی نمیگم عالی میگم خوب و قابل قبول ...
اونقدری که به راحتی بتونی دیپلم بگیری ...

در مورد اون دختر هم درست گفته پدرت شما اگر الان فکر این موضوع باشی از درست و آینده ای که قراره برای دختری که قراره همسرت بشه عقب میمونی بد و بعد حسرتش رو میخوری ...

الان شما کارهایی که گفتم رو انجام بده به چیزهایی که حساس هستن نپرداز و برای تفریحاتت هم برنامه داشته باشه ...یعنی اینکه امروز با علی برم بیرون...خب حداقل توی کل روز 3 ساعت بزارم برای درسم ...
فردا با حسین میرم بیرون ...فردا حداقل 5 ساعت برا درسم زمان بزارم ...باور کن منظم بشی هم ایده ال مادر و پدرت میشی هم اینکه خودت هم از تمام تفریحاتت لذت میبری چون هم داری به علایق پدر مادرت احترام میذاری هم به تفربحات خودت میرسی

فردا صبح میخوام زود بیداربشم درس بخونم قبل مدرسه. من بعدازظهرا نمیتونم درس یخونم شب هم گوشی و اینترنت
مرسی

[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"]

pooya_2001;920058 نوشت:
فردا صبح میخوام زود بیداربشم درس بخونم قبل مدرسه. من بعدازظهرا نمیتونم درس یخونم شب هم گوشی و اینترنت
مرسی

عالیه احسنت آفرین ...هر کسی سیستم در س خوندن و درکش رو خیلی خوب میدونه ...امتحان کن و نمرات پایان ترمت خوب بشن تغییر رفتار خانواده رو متوجه میشی...منظم بودن رو تجربه کن تغییر رفتار رو متوجه میشی ...همون اتاقت منظم باشه و وسایلت سرجاش باشه ببین همه بهت احترام هم میزارن و تازه ناراحت میشن اگر بخوان خودشون بخوان روال قبل رو ادامه بدن...
فقط یه موضوع دیگه اینکه سعی کن ساعت خواب و بیدارت هم منظم و خوب باشه و تا دیر وقت بیدار نباشی ...که صبح سرحال بیدار بشی برای درس خوندن ...
[/]

[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"]

shsina;920147 نوشت:
اشکال نداره، برن بیرون، تا وقتی بهت التماس نکردن برنگرد، اگر هم التماس کردن شرط بزار که دست بهم نمیزنید، التماس هم نکردن همون بهتر که بمونی بیرون، یه کار تو رستورانی جایی پیدا کن برنگرد دیگ. یادت باشه کسی که قراره رفتارشو تغییر بده پدرت هست.

بزرگوار اصلا این حرف درست نیست ...

بهترین پناه هر فرزندی خونه ی پدر و مادرش هست...

فقط کافیه منظم باشه و انتظارات خانواده که کاملا چیزهای منطقی هست رو برآورده کنه...فقط دو سال به حرف پدر و مادرش گوش بده سه سال دیگه حسرت نمیخوره...

چرا وقتی توی نعمت هست باید بره اواره بشه
بعد اتفاقات خوب و عالی در بیرون از خونه در انتظارش نخواهد بود...[/]

الان فهمیدین اصلا درس خوندنم براشون مهم نبست چون صبح پاشدم درس خوندم همه خواب بودن.عصر از مدرسه برگشتم با خواهرم دعوام شد الکی هی صداشو بالا میبرد فکرکنن من دارم اذیتش میکنم بهش حرف میزنم مادرم اومد گفت چرا بهش گیر میدی تو نمیذاری خواهرت درس بخونه.به مادرم گفتم تو همش طرف اونو میگیری
چون همیشه اونو بابام طرف خواهرمو میگیرن با مادرم بحث شد پدرم گفت چرا جواب مادرتو مبدی کتکم زد
حالا اینکه مشت تو سرم زد سرمو کوبید تو دیوار با پاکمرمو له کرد هیچی مخم داغونه دیگه نمیتونم به درس خوندن فکرکنم
خواهرم هی میگفت الکی گفته صبح درس خوندم آره جون خودت اونام میگفتن خودت که درس نمیخونی نمیذاری خواهرتم بخونه.گفتم صبح خوندم بابام گفت موقع نتیجه ها معلوم میشه خوندی یا نه اونوقت من میدونم و تو
حالا دیدین باور نمیکنن درس خوندم تازه امروز سر درس که نبود کتک خوردنم
شب خواستن برن بیرون گفتن تو که درس داری.انگار درس نداشتم باهاشون میرفتم .تو که درس داری هی میگن تو که درس داریsad
نمیدونم چرا خدا منو نمیکشه خسته شدم از این زندگیcrying

shsina;920147 نوشت:
اشکال نداره، برن بیرون، تا وقتی بهت التماس نکردن برنگرد، اگر هم التماس کردن شرط بزار که دست بهم نمیزنید، التماس هم نکردن همون بهتر که بمونی بیرون، یه کار تو رستورانی جایی پیدا کن برنگرد دیگ. یادت باشه کسی که قراره رفتارشو تغییر بده پدرت هست.

تو رستوران؟خوشم نمیاد از اینکارا. میخوام تابستون برم آموزشگاه زبان.
زبان انگلیسیم خوبه از بس فیلم دیدم کلاسم رفتم میتونم درس بدم حداقل واسه بچه ها فکرکنم قبول کنن.اگه برم بابام پیدام کرد چی؟دیگه منو میکشه :-s

shsina;920208 نوشت:
قرار نیست خوشت بیاد، قراره یه مدت زندگیت رو بگذرونی. به هر حال رفتار پدرت خیلی اشتباهه و تاثیر زیادی روی تو میزاره، حتی اگر خوبی تورو بخواد، این رفتار به هیچ وجه قابل تحمل نیست، فکر کن و بهترین تصمیم رو بگیر.

بخوام برم کجا برم جایی و ندارم زندگی کنم

پدر تحت هیچ شرایطی حق زدن فرزند نداره الان امام زمان عجل الله اگه بودن یا در زمان پیامبر صلی الله تاریخ مطالعه کنید عتاب میکردن کسی که با تندی با فرزندشان رفتار میکردن

pooya_2001;918293 نوشت:
سلام
پدرم با من خیلی بد رفتارمیکنه
اصلا درکم نمیکنه به شدت کتک میزنه سیلی و مشت لگد کمربند واسه اینکه خوب درس نمیخونم نمره هام کم میشه یا میگه خواهرم رو اذیت میکنم
خواهرم یه دختر خودخواه جیغ جیغو که فقط بلده جیغ بزنه وقتی توی اتاقش میری
از خونه بدم میاد همینطور از خانوادم .
وقتی پدرم میاد اگه حتی غذا میخورم از پشت میز پامیشم میرم توی اتاق چون نمیخوام گیر بده یا دعوا بشه
چون خیلی با من بد رفتارمیکنه مثل وحشی ها اگه خیلی عصبانی باشه به در و دیوار میکوبونتم
اگه بخوامم درس بخونم ذهنمو نمیتونم تمرکز بدم همش یاد رفتارها و حرفای خانوادم میفتادم.شبها خوابهای بد میبینم که دعواشده و دارم کتک میخورم از خوابیدن شب هم بدم میاد دیگه.چکارکنم؟

سلام برادر جان
جای شما نیستم و درکی از شدت رنج شما ندارم فقط با خوندن متن خیلی ناراحت شدم و میخوام بگم امید رو از دس نده فقط
ی ماجرایی یادم اومد که گفتنش شاید کمی تسلی دهنده باشه البته مخلص کلام هستش
ی بنده خدایی بود دختر هم بود پدر و مادر و خانواده میلیاردر طلاق میگیرند طی جریاناتی کار به جایی میرسه که پدر!دخترشو از خونه میندازه بیرون بخاطر مادره و مادره هم سرپرستیشونو برعهده نمیگیره و پی خوش گذرونی بود شکایت و ... کار ب جایی نبرد و خلاصه زندگی بدبختانه ای داره
این ی مورد هستش
غرض از ذکر داستان ی جمله تسلی دهنده هستش اگه حسرت زندگی دیگران جلوی چشمته این احتمال رو هم بده که زندگی بد تر میتونست باشه پس امید داشته باش آینده رو بساز
هدفی که داشتی یا داری رو با اهتمام تام و مصمم بودن پیگیری کن نگذار این وقایع باعث عدم موفقیتت در آینده شه
امیدوارم که این مشکل هر چه زودتر حل بشه

pooya_2001;918293 نوشت:
سلام
پدرم با من خیلی بد رفتارمیکنه
اصلا درکم نمیکنه به شدت کتک میزنه سیلی و مشت لگد کمربند واسه اینکه خوب درس نمیخونم نمره هام کم میشه یا میگه خواهرم رو اذیت میکنم
خواهرم یه دختر خودخواه جیغ جیغو که فقط بلده جیغ بزنه وقتی توی اتاقش میری
از خونه بدم میاد همینطور از خانوادم .
وقتی پدرم میاد اگه حتی غذا میخورم از پشت میز پامیشم میرم توی اتاق چون نمیخوام گیر بده یا دعوا بشه
چون خیلی با من بد رفتارمیکنه مثل وحشی ها اگه خیلی عصبانی باشه به در و دیوار میکوبونتم
اگه بخوامم درس بخونم ذهنمو نمیتونم تمرکز بدم همش یاد رفتارها و حرفای خانوادم میفتادم.شبها خوابهای بد میبینم که دعواشده و دارم کتک میخورم از خوابیدن شب هم بدم میاد دیگه.چکارکنم؟

سلام علیکم
می تونید برای راهنمایی بیشتر و بهتر با مرکز یعنی با شماره ( 09640) تماس بگیرید برادر گرامی
اگر تونستید پدرتون رو قانع کنید که ایشان هم صحبت کنند که خیلی خوب میشه وگرنه اگر به هر دلیلی نمیشه خودتون تماس بگیرید ان شاءالله مشکلتون حل بشه
اساتید مرکز ملی خیلی باتجربه و متدین هستند فقط به حرفها و مشاوره های ایشان گوش کنید که سالها درس خونند و تخصص دارند در این زمینه، و کسانی رو که شما رو به بدرفتاری با والدینتون یا ترک منزل تشویق می کنند دوست خودتون ندونید
ان شاءالله موفق باشید.

بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام
جای تعجب داره که با وجود توضیحاتی که در خصوص رفتار پدرتون دادین، هنوز یک عده از دوستان این رفتار رو کاملاً ناشی از دلسوزی میدونن. شاید بخشی از این رفتار ناشی از دلسوزی باشه ولی نظر شخصی من اینه که عوامل دیگه ای هم در این رفتار دخیل هستن. کتک زدن به این نحو عادی نیست و جای تاسف داره که در جامعه ایرانی هنوز چنین رفتارهایی توجیه میشه به جای این که به قدر کافی به روان شناسی این حرکات پرداخته بشه. ناگفته نماند که یک طرف قضیه پدرتونه و ما باید حرف های ایشون رو هم بشنویم. ولی با فرض صحت و کامل بودن توضیحات شما، رفتار پدرتون غیرعادیه. من نمیخوام زود نتیجه گیری کنم ولی شاید با پدرتون هم در کودکی یا نوجوانی همینطور برخورد شده و این بازتاب همون برخورده. شاید فشار کار روی پدرتون زیاده. شاید هم پدرتون به این معتقده که پیشرفت با سختگیری و جبر به دست میاد نه با اختیار و آزادی .شخصاً فکر می کنم پیشرفت با اختیار و آزادی و تعقل به وجود میاد. شاید این مادرتونه که به پدرتون فشار میاره تا اینجور برخورد کنه. این ها همه احتمالاته و تا وقتی که شواهد خوب بررسی نشن نمیشه فهمید منشاء کدوم یکی از این موارده.

با توجه به وضعی که توی خانواده شما هست، شما نمیتونین به راحتی انتقاد کنین و مشکل رو با گفتگو حل کنین. نمی دونم ارتباطتون با مادرتون چطوره ولی طبق توضیحاتتون ارتباطتون با پدر و خواهرتون صمیمی نیست. اگر رابطتون با مادرتون صمیمیه، فکر می کنم بهتره که باهاش صحبت کنین. بهش بگین که اگر واقعاً مشکلشون با درس خوندن شماست، شما با این شرایط و فشار اصلاً نمی تونین درس بخونین و مادامی که برخورد ها اینطور باشه نباید انتظار داشته باشن که شما از نظر درسی پیشرفت کنین. اگر این صحبت ها باعث اصلاح رفتار خانواده شد، شما باید سعی کنین در مدتی که برخورد تندی با شما ندارن، از نظر درسی پیشرفت کنین تا دیگه خانواده بهانه ای نداشته باشه. اگر با وجود پیشرفت درسی باز هم این رفتار ها رو شروع کنن، در این صورت بحث درس بهانه بوده و مشکل یه دلیل دیگه ای داره.

نکته دیگه این که اگر بخواین فقط برای خلاص شدن از دست این مشکل درس بخونین من فکر می کنم که به احتمال زیاد از یه موقعی به بعد درس خوندن رو ول خواهید کرد. این موقع ممکنه از ربع ساعت تا مثلاً چندین سال طول بکشه. درس خوندنی که با زور و اجبار باشه کار جالبی نیست و خود درس خوندن هم کلاً پروسه آسونی نیست و زحمت میخواد. به همین خاطر جذابیت زیادی برای شما نخواهد داشت. به همین خاطر بعد از این که مشکل برخورد تند خانواده با شما حل شد و آرامش خاطر پیدا کردین، باید سعی کنین مشکل عدم جذابیت درس خوندن رو حل کنین.

این ها با فرض این بود که بخوایم مشکل رو فقط با در نظر گرفتن افراد اصلی خانوادتون حل کنیم. اگر شما بستگان دیگه ای هم دارین (مثلاً پدربزرگ، مادربزرگ و ...) شاید بتونین به نحوی از کمک اون ها استفاده کنین. البته باید واکنش پدرتون رو هم در نظر بگیرین که وقتی فهمید شما قضیه رو به بیرون از خانواده بردین، چجور برخورد میکنه.

ان شاء الله هر چه زودتر مشکلتون حل بشه.
و من الله التوفیق

پس شیطنت هایی هم داری که پدرت میزنتت happy

من چند تا از پستاتونو خوندم کارای بدی میکنید خب

با دمپایی خیس راه رفتنو با گوشی زیاد ور رفتن . دیر اومدن . سر جلسه امتحان نرفتن و کلی کارای دیگه

منم جای بابات بودم میزدمت :d

البته شوخی بود

با وجود این که کار باباتونو تایید نمیکنم که شما رو میزنه ولی بهش حق هم میدم که از دست شما عصبانی باشه

شما شیطنت هایی که میکنید رو کم کنید هم برای آینده خودتون خوبه و هم مطمئن باشین که دیگه باباتون شما رو نمیزنه

تو یه پستی گفتین باباتون تحصیل کردست پس باید انتظار

این رو داشته باشین که یه پدر ( چه تحصیل کرده باشه چه نکرده باشه ) دوس داره بچش ادم حسابی باشه

برای خودتون شخصیت قایل بشین نذارین کتکتون بزنه بعدم اگر تکرار شد منطقی باهاشون حرف بزنین و احساساتتون رو بیان کنین و بگین از کتک خوردن متنفر هستم و حال بدی بهم میده اعتماد به نفسم و از بین برده و هیچ تاثیری روی حرفاتون نداره.
هدف زندگیتونو خودتونم مشخص کنین و باهاش جلو برین و بگین این آـینده رو انتخاب کردین.
اگر قبول نکردن از افراد مورد اعتمادی که حرفش رو قبول دارن کمک بگیرین باهاشون صحبت کنن. خلاصه کتک خوردن خوب نیست باعث مشکلات زیادی میشه

hessam78;920245 نوشت:
سلام برادر جان
جای شما نیستم و درکی از شدت رنج شما ندارم فقط با خوندن متن خیلی ناراحت شدم و میخوام بگم امید رو از دس نده فقط
ی ماجرایی یادم اومد که گفتنش شاید کمی تسلی دهنده باشه البته مخلص کلام هستش
ی بنده خدایی بود دختر هم بود پدر و مادر و خانواده میلیاردر طلاق میگیرند طی جریاناتی کار به جایی میرسه که پدر!دخترشو از خونه میندازه بیرون بخاطر مادره و مادره هم سرپرستیشونو برعهده نمیگیره و پی خوش گذرونی بود شکایت و ... کار ب جایی نبرد و خلاصه زندگی بدبختانه ای داره
این ی مورد هستش
غرض از ذکر داستان ی جمله تسلی دهنده هستش اگه حسرت زندگی دیگران جلوی چشمته این احتمال رو هم بده که زندگی بد تر میتونست باشه پس امید داشته باش آینده رو بساز
هدفی که داشتی یا داری رو با اهتمام تام و مصمم بودن پیگیری کن نگذار این وقایع باعث عدم موفقیتت در آینده شه
امیدوارم که این مشکل هر چه زودتر حل بشه

سلام .برا هوانبروز اتفاقا پرسیدم معدل بالا باشه تو آزمونش قبول بشم آزمون سلامت اوکی باشه میتونم برم حله.وقتی پیشمو تمام کردم الان که دهم هستم دوسال دیگه وقت دارم. میتونم خوابگاه بگیرم حقوقم میدن خداکنه بتونم برم[-o

زینبیون;920266 نوشت:
سلام علیکم
می تونید برای راهنمایی بیشتر و بهتر با مرکز یعنی با شماره ( 09640) تماس بگیرید برادر گرامی
اگر تونستید پدرتون رو قانع کنید که ایشان هم صحبت کنند که خیلی خوب میشه وگرنه اگر به هر دلیلی نمیشه خودتون تماس بگیرید ان شاءالله مشکلتون حل بشه
اساتید مرکز ملی خیلی باتجربه و متدین هستند فقط به حرفها و مشاوره های ایشان گوش کنید که سالها درس خونند و تخصص دارند در این زمینه، و کسانی رو که شما رو به بدرفتاری با والدینتون یا ترک منزل تشویق می کنند دوست خودتون ندونید
ان شاءالله موفق باشید.

بابام مشاوره حرف نمیزنه خوشش نمیاد .زنگ بزنم ؟ اگه گفتن با پدرمادرت حرف یزنیم بابام اینکارو نمیکنه میدونم.
میشه به مادرم بگم تماس بگیره؟

sad

بن موسی;920310 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام
جای تعجب داره که با وجود توضیحاتی که در خصوص رفتار پدرتون دادین، هنوز یک عده از دوستان این رفتار رو کاملاً ناشی از دلسوزی میدونن. شاید بخشی از این رفتار ناشی از دلسوزی باشه ولی نظر شخصی من اینه که عوامل دیگه ای هم در این رفتار دخیل هستن. کتک زدن به این نحو عادی نیست و جای تاسف داره که در جامعه ایرانی هنوز چنین رفتارهایی توجیه میشه به جای این که به قدر کافی به روان شناسی این حرکات پرداخته بشه. ناگفته نماند که یک طرف قضیه پدرتونه و ما باید حرف های ایشون رو هم بشنویم. ولی با فرض صحت و کامل بودن توضیحات شما، رفتار پدرتون غیرعادیه. من نمیخوام زود نتیجه گیری کنم ولی شاید با پدرتون هم در کودکی یا نوجوانی همینطور برخورد شده و این بازتاب همون برخورده. شاید فشار کار روی پدرتون زیاده. شاید هم پدرتون به این معتقده که پیشرفت با سختگیری و جبر به دست میاد نه با اختیار و آزادی .شخصاً فکر می کنم پیشرفت با اختیار و آزادی و تعقل به وجود میاد. شاید این مادرتونه که به پدرتون فشار میاره تا اینجور برخورد کنه. این ها همه احتمالاته و تا وقتی که شواهد خوب بررسی نشن نمیشه فهمید منشاء کدوم یکی از این موارده.

با توجه به وضعی که توی خانواده شما هست، شما نمیتونین به راحتی انتقاد کنین و مشکل رو با گفتگو حل کنین. نمی دونم ارتباطتون با مادرتون چطوره ولی طبق توضیحاتتون ارتباطتون با پدر و خواهرتون صمیمی نیست. اگر رابطتون با مادرتون صمیمیه، فکر می کنم بهتره که باهاش صحبت کنین. بهش بگین که اگر واقعاً مشکلشون با درس خوندن شماست، شما با این شرایط و فشار اصلاً نمی تونین درس بخونین و مادامی که برخورد ها اینطور باشه نباید انتظار داشته باشن که شما از نظر درسی پیشرفت کنین. اگر این صحبت ها باعث اصلاح رفتار خانواده شد، شما باید سعی کنین در مدتی که برخورد تندی با شما ندارن، از نظر درسی پیشرفت کنین تا دیگه خانواده بهانه ای نداشته باشه. اگر با وجود پیشرفت درسی باز هم این رفتار ها رو شروع کنن، در این صورت بحث درس بهانه بوده و مشکل یه دلیل دیگه ای داره.

نکته دیگه این که اگر بخواین فقط برای خلاص شدن از دست این مشکل درس بخونین من فکر می کنم که به احتمال زیاد از یه موقعی به بعد درس خوندن رو ول خواهید کرد. این موقع ممکنه از ربع ساعت تا مثلاً چندین سال طول بکشه. درس خوندنی که با زور و اجبار باشه کار جالبی نیست و خود درس خوندن هم کلاً پروسه آسونی نیست و زحمت میخواد. به همین خاطر جذابیت زیادی برای شما نخواهد داشت. به همین خاطر بعد از این که مشکل برخورد تند خانواده با شما حل شد و آرامش خاطر پیدا کردین، باید سعی کنین مشکل عدم جذابیت درس خوندن رو حل کنین.

این ها با فرض این بود که بخوایم مشکل رو فقط با در نظر گرفتن افراد اصلی خانوادتون حل کنیم. اگر شما بستگان دیگه ای هم دارین (مثلاً پدربزرگ، مادربزرگ و ...) شاید بتونین به نحوی از کمک اون ها استفاده کنین. البته باید واکنش پدرتون رو هم در نظر بگیرین که وقتی فهمید شما قضیه رو به بیرون از خانواده بردین، چجور برخورد میکنه.

ان شاء الله هر چه زودتر مشکلتون حل بشه.
و من الله التوفیق

شما خوب متوجه شدید من چی گفتم من با حرف نمیتونم با پدرم صحبت کنم حرفمو نمیفهمه گوش نمیکنه چی میگم
ما چهارتا دوستیم دوتامون باباهامون کتک میزنن ولی بابای من بیشتر.
میخواستیم بریم استخر من نتونستم برم جا سگک کمربند رو بدنمه خجالت کشیدم ضایع میشدم پیش بچه ها sadمادرم به پدرم نمیگه یزنه وقتی بابام میزنه باهاش دعوا میکنه همیشه بخاطر من دعواشون میشه آخرش همه تقصیرا گردن منه sad

فریاد سکوت;920314 نوشت:
پس شیطنت هایی هم داری که پدرت میزنتت happy

من چند تا از پستاتونو خوندم کارای بدی میکنید خب

با دمپایی خیس راه رفتنو با گوشی زیاد ور رفتن . دیر اومدن . سر جلسه امتحان نرفتن و کلی کارای دیگه

منم جای بابات بودم میزدمت :d

البته شوخی بود

با وجود این که کار باباتونو تایید نمیکنم که شما رو میزنه ولی بهش حق هم میدم که از دست شما عصبانی باشه

شما شیطنت هایی که میکنید رو کم کنید هم برای آینده خودتون خوبه و هم مطمئن باشین که دیگه باباتون شما رو نمیزنه

تو یه پستی گفتین باباتون تحصیل کردست پس باید انتظار

این رو داشته باشین که یه پدر ( چه تحصیل کرده باشه چه نکرده باشه ) دوس داره بچش ادم حسابی باشه

همش تقصیر خواهرمه پشت کنکور مونده دیروز زورش اومده به من میگه درس نمیخونی.میخواد دکتر بشه پرستاری قبول شدنرفته پزشکی بخونه.بهش میگم آمپول زن حرصش میگیره. رفتم یالا سرش مانتو سفیده مادرمو پوشیدم گفتم من دکتر پریام آمپول زنم آمپول میرنم.جیغ کشید گفت ادامو درمیاری Aggressive حقش بود چون دیروز الکی گفت من درس نخوندم

[="Blue"]

pooya_2001;920368 نوشت:
بابام مشاوره حرف نمیزنه خوشش نمیاد .زنگ بزنم ؟ اگه گفتن با پدرمادرت حرف یزنیم بابام اینکارو نمیکنه میدونم.
میشه به مادرم بگم تماس بگیره؟

سلام
بله البته که میشه
با مادرتون صحبت کنید و بگید با این شماره تماس بگیرند و با قسمت مشاوره صحبت کنند
ان شاءالله مشکلتون حل میشه برادر گرامی[/]

بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام مجدد

pooya_2001;920371 نوشت:
شما خوب متوجه شدید من چی گفتم من با حرف نمیتونم با پدرم صحبت کنم حرفمو نمیفهمه گوش نمیکنه چی میگم
ما چهارتا دوستیم دوتامون باباهامون کتک میزنن ولی بابای من بیشتر.
میخواستیم بریم استخر من نتونستم برم جا سگک کمربند رو بدنمه خجالت کشیدم ضایع میشدم پیش بچه ها مادرم به پدرم نمیگه یزنه وقتی بابام میزنه باهاش دعوا میکنه همیشه بخاطر من دعواشون میشه آخرش همه تقصیرا گردن منه

فکر می کنین چرا پدرتون علیرغم مخالفت های شما و مادرتون اینطور برخورد میکنه؟ اینجور رفتار های ایشون سابقه داره یا نه؟ یعنی مثلاً در کودکی هم با شما همین رفتار رو داشتن؟ یا موضوعات دیگه رو هم مشابه این سعی کردن با خشونت و تندی حل کنن؟
با بقیه اعضای خانوادتون هم چنین برخورد هایی داشتن؟
یکخورده باید درباره شرایط فعلی و گذشته پدرتون توضیح بدین. برای حل مشکل باید شخصیت پدرتون رو بشناسیم.

و من الله التوفیق

بن موسی;920414 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام مجدد

فکر می کنین چرا پدرتون علیرغم مخالفت های شما و مادرتون اینطور برخورد میکنه؟ اینجور رفتار های ایشون سابقه داره یا نه؟ یعنی مثلاً در کودکی هم با شما همین رفتار رو داشتن؟ یا موضوعات دیگه رو هم مشابه این سعی کردن با خشونت و تندی حل کنن؟
با بقیه اعضای خانوادتون هم چنین برخورد هایی داشتن؟
یکخورده باید درباره شرایط فعلی و گذشته پدرتون توضیح بدین. برای حل مشکل باید شخصیت پدرتون رو بشناسیم.

و من الله التوفیق

بچگی پدرمو نمیدونم چطوری بوده ولی خانواده پرجمعیت 6 تاخواهروبرادرن.وضع بابایزرگم خوب بود از اول بچه هاشم زیاد بودن.با مادرمو خواهرم رفتارش بد نیست باهم خوبن دعواشون برا منه همه میگن حرف گوش نمیکنم اذیت میکنم.فقط میخوام بذارن زندگی کنم
رفتارش از بچگی با من همینطوریه از بچگی شدید کتک مبخوردم بدتر از اونچه فکرشو کنید سر هر چی فکر کنید.
همه سالهای دبستان معدلم 20 بود تا دوسال پیش درسم خیلی خوب بود زده شدم از هرچی درس خوندنه.الان میگم مگه همه باید دکتر مهندس و بازیگر خواننده بشن من نمیخوام.میخوام برم هوانیروز. مامانم میگه باشه برو خلبانی اما مسافربری.میگم نمیخوام میشینه گریه میکنه.پدرم میگه سربازیتو میخرم وقتش بشه خدا کنه اینکارو نکنه چون سربازی جزو خدمت میشه.میگه بچه بزرگ نکردم یه عمر بره فلان کنه.خسته شدم از دستشون کی این دوسال میگذره:-s

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

pooya_2001;920430 نوشت:
بچگی پدرمو نمیدونم چطوری بوده ولی خانواده پرجمعیت 6 تاخواهروبرادرن.وضع بابایزرگم خوب بود از اول بچه هاشم زیاد بودن.با مادرمو خواهرم رفتارش بد نیست باهم خوبن دعواشون برا منه همه میگن حرف گوش نمیکنم اذیت میکنم.فقط میخوام بذارن زندگی کنم
رفتارش از بچگی با من همینطوریه از بچگی شدید کتک مبخوردم بدتر از اونچه فکرشو کنید سر هر چی فکر کنید.
همه سالهای دبستان معدلم 20 بود تا دوسال پیش درسم خیلی خوب بود زده شدم از هرچی درس خوندنه.الان میگم مگه همه باید دکتر مهندس و بازیگر خواننده بشن من نمیخوام.میخوام برم هوانیروز. مامانم میگه باشه برو خلبانی اما مسافربری.میگم نمیخوام میشینه گریه میکنه.پدرم میگه سربازیتو میخرم وقتش بشه خدا کنه اینکارو نکنه چون سربازی جزو خدمت میشه.میگه بچه بزرگ نکردم یه عمر بره فلان کنه.خسته شدم از دستشون کی این دوسال میگذره

فرزند چندم بودن؟ عموهاتون هم رفتار مشابهی دارن با بچه های پسرشون یا نه؟
شده شما به پدرتون ابراز علاقه کنین؟ یا اون ابراز علاقه کنه؟ یا این که از وقتی یادتون میاد هیچ برخورد محبت آمیزی با ایشون نداشتین؟
وقتی درستون خوب بود به چه چیزی گیر میدادن؟
یه چیزی که به نظر مهمه اینه که موقع درگیر شدن چه چیزی می گن؟ این که چی می گن میتونه نشون دهنده این باشه که مشکل دقیقاً چیه. در واقع با صحبتاشون ممکنه احساساتشون رو بیان کنن.
درباره آینده تحصیلیتون این که برین سراغ علاقتون فاکتور مهمیه. باز هم تحمیل خوب نیست. همونطور هم که خودتون گفتین قرار نیست همه دکتر و مهندس بشن. البته به نظرم بهتره که تصمیم گیری در خصوص آینده تحصیلیتون رو بذارین برای بعد. چون الان همونطور که گفتین زده شدین. درس خوندن توی چنین شرایطی واقعاً زجر آوره.

باید رسوم غلط، غیرشرعی و غیرعلمی جامعه ایرانی که ناشی از سنت های مسخره فرهنگ ماست رو کنار بذاریم.رک می گم: این که کسی سر این مسائل به خودش حق بده بچش رو کتک بزنه و یه عده تایید کنن هر دو از سنت های مسخره فرهنگ ملی ماست. نه وجه شرعی داره نه وجه علمی.
و من الله التوفیق

بن موسی;920433 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

فرزند چندم بودن؟ عموهاتون هم رفتار مشابهی دارن با بچه های پسرشون یا نه؟
شده شما به پدرتون ابراز علاقه کنین؟ یا اون ابراز علاقه کنه؟ یا این که از وقتی یادتون میاد هیچ برخورد محبت آمیزی با ایشون نداشتین؟
وقتی درستون خوب بود به چه چیزی گیر میدادن؟
یه چیزی که به نظر مهمه اینه که موقع درگیر شدن چه چیزی می گن؟ این که چی می گن میتونه نشون دهنده این باشه که مشکل دقیقاً چیه. در واقع با صحبتاشون ممکنه احساساتشون رو بیان کنن.
درباره آینده تحصیلیتون این که برین سراغ علاقتون فاکتور مهمیه. باز هم تحمیل خوب نیست. همونطور هم که خودتون گفتین قرار نیست همه دکتر و مهندس بشن. البته به نظرم بهتره که تصمیم گیری در خصوص آینده تحصیلیتون رو بذارین برای بعد. چون الان همونطور که گفتین زده شدین. درس خوندن توی چنین شرایطی واقعاً زجر آوره.

باید رسوم غلط، غیرشرعی و غیرعلمی جامعه ایرانی که ناشی از سنت های مسخره فرهنگ ماست رو کنار بذاریم.رک می گم: این که کسی سر این مسائل به خودش حق بده بچش رو کتک بزنه و یه عده تایید کنن هر دو از سنت های مسخره فرهنگ ملی ماست. نه وجه شرعی داره نه وجه علمی.
و من الله التوفیق

سلام. پدرم فرزند سومه خواهرو برادر بزرگتر داره .دو تا عمو دارم هرکدوم دوتا دختر دارن دختراشون بزرگن.
رفتار خانواده بابام همشون همین شکلی عصبیه.کوچیک بودم اگر میزد چنددقیقه بعد باهام خوب بود الان چندساله با من بد شده از من خوشش نمیاد.بعد چیزی که هست خیلی بد میزنه نمیدونم چه کار کنم.به مادرم گفتم اون شماره که یکی از دوستان گذاشتن همان شماره رو به مادرم دادم گفت فردا صبح زنگ میزنه صحبت میکنه.
پدرم هر چیزی بخوام هروقت میخره برام همه کارهامو انجام میده ولی اخلاقش با من خوب نیست.وقتی میزنه حرفهاش ایناست همه بچه دارن منم بچه دارم، یا آدم میشی یا میکشمت،خسته شدم دیگه از کارهات،یجوری میزنمت زمینو گار بگیری،خدا یا منو بکشه یا تو رو راحتم کنه،مادرت دلش خوشه بچه تربیت کرده،چرا سربه سر خواهرت میذاری یا مقایسه میکنه منو .نمیگم من خوبم از خودم تعریف نکنم ولی بخدا اون بچه هایی که مقایسه میکنه تو همه نظر از من پایینترن sad

موضوع قفل شده است