اشموئيل و طالوت و جالوت

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اشموئيل و طالوت و جالوت

با سلام

پس از رحلت موسي ـ عليه السلام ـ بني اسرائيل به فرماندهي يوشع بن نون وصي موسي ـ عليه السلام ـ به جنگ با زور مندان شام و فلسطين پرداختند، تا ارض مقدس و شهرهاي آن را فتح كنند و اين جنگ هم چنان ادامه داشت.
بني اسرائيل پس از موسي ـ عليه السلام ـ داراي پيامبري بودند كه در آية 246 و 247 و 248 سورة بقره از اين پيامبر به عنوان «نبي» (پيامبر) ياد شده، ولي نام او ذكر نشده است، كه اكثر مفسّران به استناد روايات معتقدند كه اين پيامبر به نام اشموئيل بود.
اشموئيل كه از نژاد بني اسرائيل بود. زمام رهبري بني اسرائيل را به دست گرفت و به بازسازي آنها براي خودسازي و جهاد با دشمنان پرداخت.
اشموئيل احساس كرد كه لشكر بني اسرائيل نياز به يك فرماندة شجاع، نترس، كاردان و دلاور دارد. خود بني اسرائيل نيز كه از ناحية گزند دشمنان به ستوه آمده بودند، نياز به چنين فرماندهي را احساس نمودند. نزد اشموئيل آمده و از او درخواست كردند كه فرماندهي شجاع و كار آمد انتخاب كند تا تحت فرماندهي او با دشمن بجنگند، اشموئيل كه سستي و بي‎همتي آنها را تجربه كرده بود، به آنها فرمود: «بيم آن دارم كه شما از پيروي چنين فرماندهي سرپيچي كنيد، و از نبرد با دشمن، شانه خالي نماييد.» ولي آنها قول دادند كه با انتخاب چنان فرمانده، با اطاعت قوي از او با دشمن جنگ خواهند كرد.
اشموئيل از درگاه خداوند درخواست چنين فرماندهي با كفايت نمود. خداوند به او وحي كرد كه چنين فرماندهي را نزد تو مي‎فرستيم، فرماندهي و پرچم سپاه را به دست او بسپار.
اين فرماندة لايق همان «طالوت» بوده كه مردي بلند قامت، تنومند، داراي اعصابي محكم و اراده‎اي قوي به علاوه دانشمندي زيرك و با تدبير بود. او در اين هنگام شهرتي نداشت. با پدرش در ساحل رودخانه‎اي مي‎زيست و چهار پايان پدرش را به چرا مي‎برد و كشاورزي مي‎كرد.
روزي بعضي از چهار پايان در بيابان گم شدند. طالوت همراه يكي از دوستانش در اطراف رودخانه به جستجوي آنها پرداخت، در اين جستجو تا نزديك شهر «صوف» رسيدند ـ اشموئيل در شهر صوف سكونت داشت ـ دوست طالوت به طالوت گفت: «ما در نزديك شهر صوف هستيم، اشموئيل پيامبر در اين شهر است، بيا نزد او برويم، تا او در پرتو وحي ما را به پيدا كردن چهار پايان گمشده راهنمايي كند.»
طالوت پيشنهاد دوستش را پذيرفت و با هم به شهر صوف نزد اشموئيل آمدند همين كه چشمان طالوت و اشموئيل به همديگر افتاد، ما بين دلهايشان آشنايي برقرار شد. اشموئيل در همان لحظه طالوت را شناخت، دريافت كه اين شخص همان است كه خداوند او را به عنوان فرماندة لايق نزدش فرستاده است.
طالوت سرگذشت گم شدن چهار پايانش را براي اشموئيل شرح داد. اشموئيل گفت: چهار پايانت هم اكنون، در راه دهكده به طرف باغستان پدرت در حركتند، نگران آنها نباش، ولي من تو را براي كار بزرگتري كه مربوط به نجات بني اسرائيل از گزند دشمن است دعوت مي‎كنم.
طالوت در آغاز از اين پيشنهاد تعجب كرده ولي سپس دعوت اشموئيل را پذيرفت. حضرت اشموئيل ـ عليه السلام ـ طالوت را به بني اسرائيل معرّفي كرد، فرمود: «خداوند اين شخص را براي فرماندهي شما برگزيد. از او پيروي كنيد، و خود را براي جهاد با دشمن آماده سازيد.»
بني اسرائيل بهانه تراشي كردند، زيرا اوصاف يك فرماندة لايق را در ظاهرِ طالوت نمي‎ديدند، زيرا او را نمي‎شناختند، ولي اشموئيل به آنها اطمينان داد كه طالوت از نظر علمي و معنوي و جسمي، ‌رادمردي قوي و با تدبير است و بر شما برتري دارد.[1] بني اسرائيل مطالبة دليل و نشانه كردند، اشموئيل به آنها گفت:
نشانه انتخاب طالوت آن است كه صندوق عهد يادگار مهم موسي ـ عليه السلام ـ [2] را كه ماية دلگرمي و اطمينان شما است و اكنون در دست دشمن است به سوي شما باز مي‎گرداند.
ادامه دارد....

[=Century Gothic]طولي نگذشت كه صندوق عهد به گونة معجزه آسايي به دست بني اسرائيل افتاد. در تاريخ آمده است: هنگامي كه صندوق عهد در جنگها، به دست بت پرستان فلسطين افتاد، آن را به بتكدة خود بردند. تا آن صندوق در آن جا بود، آنها گرفتار ناراحتي‎هاي گوناگوني شدند، بعضي گفتند: اين ناراحتي‎ها هم به خاطر آن صندوق عهد است. از اين رو تصميم گرفتند آن را از شهر خود خارج سازند، و چون كسي حاضر نبود اين كار را بكند، آن صندوق را به دو گاو بستند، و آن دو گاو را به سوي بيابان حركت دادند. آن گاوها آن صندوق را كشيدند و از شهر خارج كرده و در بيابان به ميان بني اسرائيل آوردند، البته فرشتگان و امدادهاي غيبي در پشت پرده، اين حركت را راهنمايي مي‎كردند.
اشموئيل به بني اسرائيل گفت: «اين هم صندوق عهد، كه اينك در ميان شما است و فرشتگان خدا مأمور شدند تا اين دو گاو را به سوي ما روانه سازند.»
بني اسرائيل با ديدن آن صندوق، ‌آن را نشانة صدق مأموريت طالوت از طرف خدا به عنوان فرماندهي دانسته و در نتيجه فرماندهي طالوت را پذيرفتند.[3]
پيروزي بني اسرائيل به فرماندهي طالوت
طالوت از سوي اشموئيل و بني اسرائيل به عنوان فرماندة كلّ قواي بني اسرائيل منصوب شد، طالوت سپاهيان را بازسازي و منظم كرد و به سوي جبهه روانه ساخت، در مسير راه براي آن كه آنها را آزمايش كند، با اين كه تشنه بودند و آب نداشتند، به آنها گفت: «در سر راه به نهر آبي مي‎رسيد، خداوند شما را به وسيلة آن آب آزمايش مي‎كند، آنها كه به هنگام تشنگي از آن آب بنوشند از من نيستند، و آنها كه جز يك پيمانه با دست خود، بيشتر از آن نخورند از من هستند.»
همة لشكر ـ جز اندكي ـ از آن آب نوشيدند.
طالوت دريافت كه افراد محكم و با ايمان امتحان داده كه مي‎توان با آنها جنگيد همان گروه اندكند كه از آب ننوشيدند يا به اندازة يك كف دست نوشيدند.
طالوت با همان گروه اندك از نهر آب گذشتند، عده‎اي از آنها با مقايسة كمي افراد خود با انبوه افراد دشمن، گفتند: ما توانايي مقابله با دشمن به فرماندهي جالوت را نداريم. ولي آنها كه به لقاء الله و روز رستاخيز اعتقاد داشتند با ارادة قاطع گفتند:
«كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ؛ چه بسيار گروههاي كوچكي كه به فرمان خدا بر گروههاي عظيمي پيروز شدند، و خداوند با صابران (و استقامت كنندگان) است.»[4]
لشكر اندك بني اسرائيل به حركت خود به سوي جبهه ادامه دادند، درحالي كه طالوت در پيشاپيش آنها حركت مي‎كرد تا به جايي رسيدند كه لشكر نيرومند جالوت نمايان و ظاهر شد. طالوتيان در برابر آن قدرت عظيم صف كشيدند و دست به دعا برداشته و گفتند:
«رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَينا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ؛ پروردگارا! پيمانة مقاومت و تحمل و صبر را بر ما بريز، و گامهاي ما را ثابت بدار، و ما را بر جمعيت كافران پيروز گردان.»[5]
اين گروه اندك با اراده‎اي محكم و روحيه‎اي عالي به فرماندهي طالوت فرماندة لايق و با ايمان به قلب لشكر دشمن زدند.
در آن وقت حضرت داود ـ عليه السلام ـ به عنوان جوان ناشناس در ميان لشكر بني اسرائيل بود، به وسيلة فلاخني كه در دست داشت، در پيشاپيش لشكر، جالوت فرماندة دشمن را هدف قرار داد و يكي دو سنگ به سوي او افكند،‌ آن يك سنگ يا دو سنگ به او اصابت كرد به طوري كه جالوت جيغ و فرياد كشيد و بر زمين افتاد و در خون خود غوطه‎ور شد و به هلاكت رسيد. با كشته شدن جالوت، سپاه او فرو پاشيدند و فرار را بر قرار ترجيح دادند.

[=Century Gothic]ادامه دارد....

[=Century Gothic]به اين ترتيب طالوت با لشكر اندك بني اسرائيل بر دشمنان پيروز شد. حضرت داود ـ عليه السلام ـ از آن وقت داراي موقعيت عظيم در نزد اشموئيل و بني اسرائيل گرديد و سرانجام داراي مقام نبوّت و حكومت گرديد.
داود ـ عليه السلام ـ نوجواني كه افتخار آفريد
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: خداوند به پيامبر بني اسرائيل (اشموئيل) وحي كرد: جالوت را كسي مي‎كشد كه زرة موسي ـ عليه السلام ـ براي تن او اندازه است، و او از فرزندان لاوي بن يعقوب بوده و نامش داود ـ عليه السلام ـ پسر «اِيشا» است. اِيشا داراي ده پسر است كه داود ـ عليه السلام ـ از همة آنها كوچكتر مي‎باشد. طالوت هنگام بسيج سپاه، براي اِيشا پيام داد كه همة پسرانش را حاضر كند، او به اين دستور عمل كرد، طالوت زرة موسي ـ عليه السلام ـ را بر تن يكي يكي آنها نمود، ولي براي هيچ كدام اندازه نبود بلكه يا بلندتر بود يا كوتاهتر، طالوت به ايشا گفت: ديگر پسري نداري؟ او عرض كرد: «يك پسر كوچكتر از همه دارم كه چوپان گوسفندانم مي‎باشد.» طالوت به دنبال او فرستاد، او آمد و زره را پوشيد، آن زره براي او اندازه بود، همراه او چند سنگ و يك فلاخن بود و طالوت او را همراه لشكر به ميدان برد. او بسيار شجاع و نترس بود، هنگامي كه لشكر بني اسرائيل در برابر جالوت قرار گرفتند، جالوت سوار بر فيل بود و تاج بلندي بر سر داشت و لشكرش در دوطرف او آماده بودند، داود ـ عليه السلام ـ سه سنگ همراه داشت يكي از آنها را در فلاخن نهاد و به سوي جالوت پرتاب كرد، اين سنگ به جانب راست او اصابت نمود، سنگ دوم را به سوي او انداخت كه به جانب چپش اصابت كرد، سنگ سوم، درست بر پيشاني او به ياقوت تاجش اصابت نمود كه به مغزش رسيد و همان دم او را به هلاكت رساند و به زمين انداخت، لشكر او گريختند و بني اسرائيل پيروز گشتند.[6]

[1]. اقتباس از آية 247 بقره.
[2]. در قسمت آخر داستان‎هاي زندگي موسي ـ عليه السلام ـ در مورد صندوق عهد، شرح داده شد.
[3]. مضمون‌آية 248 بقره؛ اقتباس از مجمع البيان، ج 2، ص 353.
[4]. بقره، 249.
[5]. بقره، 250.
[6]. اقتباس از مجمع البيان، ج 2، ص 357. طبق بعضي از روايات، سنگ داود ـ عليه السلام ـ سينة جالوت را شكافت و از پشت بيرون آمده و او را از مركب بر زمين افكند. (تفسير نمونه، ج 19، ص 237).

موضوع قفل شده است