افسردگی بعد از ازدواج

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
افسردگی بعد از ازدواج

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
من الان 6 ماهه که عقد کردم.همسرم و خانوادش آدمای خوبی هستن و تا حد زیادی تفاهم داریم...
مشکلی که من دارم ریشه در وجود خودم داره
من بعد از ازدواج خیلی غرغرو و حساس و حسود شدم.در صورتی که قبلا به این شدت نبودم
همسرم هر کاری برام کنه بالاخره یه چیزی پیدا میکنم که کم گذاشته و ابراز ناراحتی میکنم...از همه حرفاش بدترین برداشت ممکن رو میکنم
نسبت به روابطش به مامان و خواهرش هم حسادت دارم.مثلا همش نگرانم خواهرش جلوش لباس باز نپوشه چون سابقه این کار رو داشته و من فقط حرص میخورم.یا نگرانم که بهشون توجه کنه.البته من مادر و خواهرشو واقعا دوست دارم ولی دوست ندارم مورد توجه همسر من باشن
هر چی سعی میکنم کاری به کارش نداشته باشم باز نمیشه.دوست دارم انحصاری شوهرمو واسه خودم داشته باشمو با این کارام محدودش کردم
زندگیم شده یه مشت حرفهای خاله زنکی و بیهوده که دارم توش فرو میرم...شوهرم هم اصلا نمیذاره برم مشاوره
احساس افسردگی میکنم.شوهرم میگه دوست دارم بگی بخندی شاد باشی ولی همش غمگینی
حس میکنم هیچی برای خودم ندارمو همه زندگیم شده همسرم..
خیلی ناراحتم
لطفا منو راهنمایی کنید که چطور از زندگیم احساس رضایت به دست بیارم.




با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد راهنما

مدیر ارجاع سوالات;917105 نوشت:
سلام
من الان 6 ماهه که عقد کردم.همسرم و خانوادش آدمای خوبی هستن و تا حد زیادی تفاهم داریم...
مشکلی که من دارم ریشه در وجود خودم داره
من بعد از ازدواج خیلی غرغرو و حساس و حسود شدم.در صورتی که قبلا به این شدت نبودم
همسرم هر کاری برام کنه بالاخره یه چیزی پیدا میکنم که کم گذاشته و ابراز ناراحتی میکنم...از همه حرفاش بدترین برداشت ممکن رو میکنم
نسبت به روابطش به مامان و خواهرش هم حسادت دارم.مثلا همش نگرانم خواهرش جلوش لباس باز نپوشه چون سابقه این کار رو داشته و من فقط حرص میخورم.یا نگرانم که بهشون توجه کنه.البته من مادر و خواهرشو واقعا دوست دارم ولی دوست ندارم مورد توجه همسر من باشن
هر چی سعی میکنم کاری به کارش نداشته باشم باز نمیشه.دوست دارم انحصاری شوهرمو واسه خودم داشته باشمو با این کارام محدودش کردم
زندگیم شده یه مشت حرفهای خاله زنکی و بیهوده که دارم توش فرو میرم...شوهرم هم اصلا نمیذاره برم مشاوره
احساس افسردگی میکنم.شوهرم میگه دوست دارم بگی بخندی شاد باشی ولی همش غمگینی
حس میکنم هیچی برای خودم ندارمو همه زندگیم شده همسرم..
خیلی ناراحتم
لطفا منو راهنمایی کنید که چطور از زندگیم احساس رضایت به دست بیارم.

با عرض سلام و ادب خدمت شما و همه اسک دینی های عزیز
از حسن اعتماد شما بسیار سپاسگذارم شما دچار نوعی حساسیت شده اید که البته از محبت زیاد به همسرتون و همچنین حس مالکیت شما نشات می گیرد این نوع حساسیت در حد معمول آن خوب است و سبب می شود که همسرتون متوجه عشق و علاقه شما شود ولی در صورتی که بیش از حد شود که البته شده است نه تنها تاثیر مثبت نمی گذارد بلکه همین فکر هووی شما می شود و زندگی شما را تلخ می کند.
شما در واقع عاشق همسرتون نشده اید بلکه عاشق عشق همسرتون به خود شده اید و لذا دائما نگرانید نکنه از عشق همسرتوئن به شما کم شود و لذا حساسیت به خرج می دهید اگر می خواهید زندگی شما زیبا و خوب و مستحکم شود باید عاشق همسرتون بشوید و دیگر به عشق او به خود فکر نکنید بلکه به تنها بخواهید که عشق خود را به او ثابت نمایید در این صورت هستید که او را در قلب خود احساس می کنید و خود قطعا در قلب او قرار دارید و او تمام تلاش خود را معطوف می کند که نکنه عشق شما کم شود و از شما فاصله پیدا کند.
این حالت حسادت گونه شما متاسفانه نه تنها تاثیر مثبتی در زندگی شما نمی گذارد بلکه سبب ایجاد مشکلات فراوانی چون :

  1. طلاق عاطفی از همسر
  2. سردی رابطه شما با همسرتون
  3. بیشتر شدن تنش و درگیری بین شما و همسرتون و خانواده ایشان
  4. بدبینی و گیردادن زیاد به همسر
  5. اضطراب
  6. افسردگی
  7. و...

لازم است حتما جلوی این احساس و رفتارهایی که از آن نشات می گیرند گرفته شود.
عمل به راهکارهای زیر به شما در ترک این احساس کمک خواهد نمود :

  1. کنترل فکر:بسیاری از این احساها ناشی از زیاد بودن و پرورش فکر و خیال می باشد.افزایش این فکر و خیالها سبب وسواس فکری می شود.
  2. اهمیت ندادن به این افکار
  3. تلقین مثبت
  4. یادآوری خاطرات مثبت و خوب همسرتون
  5. ورزش نمایید
  6. اصلاح خطاهای شناختی
  7. این حسادت خود را به جاهای دیگر زندگی سرایت ندهید یعنی در صورت ارتباط صمیمی به خواهر یا مادر نگویید حتما من را دوست ندارد یا ...
  8. ارتباط خود را با همسرتون صمیم تر نمایید
  9. محبت خود را به همسرتون بیشتر نمایید.
  10. زود قضاوت نکنید.
  11. از همسرتون کسب اطمینان نمایید.

در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی

[=arial]فکر و خیال سبب بسیاری از مشکلات و گرفتاریها ،ضعیف شدن روحیه،وسواس فکری، افسردگی، وابستگی و ...می شوند و لذا مدیریت آن بسیار کمک کننده می باشد
مهارتهای کنترل فکر:
الف: از فکر کردن ارادی به موضوع آزار دهنده به شدت پرهیز نمایید.
ب . اگر خود بخود به ذهن شما آمدند سعی کنید از ذهن خود بیرون ببرید و اگر نتوانستید از راهکارهای زیر استفاده نمایید:
-اهمیت ندادن و بی خیال بودن
۱ . پر کردن اوقات روزانه
۲ . در نظر گرفتن افکار و رفتارهای جایگزین مناسب
۳ . نوشتن افکار
۴ . نوشتن افکار و پاره کردن کاغذ
۵ . بستن کش به دست و کشیدن آن
۶ . حواله دادن افکار به زمان خاصی در روز یا هفته (اگر زیاد به ذهن شما می آید روزانه یک ربع تا نیم ساعت و اگر کمتر زمان کمتری را روزانه یا یک روز درمیان و ...به این فکر اختصاص دهید و هر موقع این فکر به ذهن شما آمد به آن زمانی که معین کرده اید حواله دهید )
۷ . توجه به معنویت را فراموش ننمایید( نماز اول وقت توسل به اهل بیت مناجات و طلب از خداوند اذکار صلوات استغفار لاحول و لا قوه الا بالله و خواندن سورهای معوذتین )
تلقین مثبت
ورزش کردن

در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی

سلام استاد.
سال نو رو خدمتتون تبریک عرض میکنم.happy

استاد بنده متوجه یک مسئله در صحبتتون نشدم.
فرمودید عاشق همسرشون شوند نه عاشق عشق همسرشون..
این دو چه تفاوت هایی داره واینکه چطور میشه اینها رو در خودمون تفکیک کنیم و در وجود خودمون به این دو مساله پی ببریم؟

smart star;917710 نوشت:
فرمودید عاشق همسرشون شوند نه عاشق عشق همسرشون..
این دو چه تفاوت هایی داره واینکه چطور میشه اینها رو در خودمون تفکیک کنیم و در وجود خودمون به این دو مساله پی ببریم؟

عاشقِ عشق شدن ، مثل سراب است عزیز
سر فرو بردنِ در نهرِ پر آب است عزیز

عاشقِ عشق شَوی ، رَه ، بِشَوَد بی راهی
دیده ات جای خــدا ، پر شود از خودخواهی

*****

لیک چون عاشقِ معشوق شَوی ، این نیکوست
آنچه از عشق مهم است برایت ، خودِ اوست (خودِ معشوق)

عاشقـــی در عمل آید ، نه فقط گفتـار است
مستِ معشوق شدن ، حاصلِ آن ایثار است

وقتی عاشقِ عشقِ معشوق باشید ، او و دنیایش را برای خود می خواهید (خودخواهی)
اما وقتی عاشقِ خودِ معشوق باشید ، خود و دنیا را برای او می خواهید
(ایثار)

smart star;917710 نوشت:
سلام استاد.
سال نو رو خدمتتون تبریک عرض میکنم.happy

استاد بنده متوجه یک مسئله در صحبتتون نشدم.
فرمودید عاشق همسرشون شوند نه عاشق عشق همسرشون..
این دو چه تفاوت هایی داره واینکه چطور میشه اینها رو در خودمون تفکیک کنیم و در وجود خودمون به این دو مساله پی ببریم؟

سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما

ان شاءالله جناب استاد خودشان پاسخ خواهند دادو بنده باکسب اجازه از محضرشان نکاتی را میگویم

ببینید خواهرم وقتی خانمی فقط عشق همسرش را بخواهد و عاشق عشق همسر باشد مدام دنبال این است که از این عشق به خودش ،چیزی کم نشود!،یعنی فقط عشق همسر به خودش را ممکن است ببینید و بخواهد، هرچیزی که باعث شود این عشق کم شود یا اینکه خانم احساس کندد دارد از این عشق به خودش کم میشود ،خانم را مضطرب و‌پریشان میکند! و حتی ممکن است با همسر بحث کند و اعصاب همسر را خورد کند تا از عشق چیزی کم نشود! یعنی حاضر است شوهرش ناراحت شود اما عاشقش باشد! و مدام عشق همسر را اندازه میگیرد!

اما خانمی که عاشق خود شوهرش است میشود «حکایت پسندم آنچه را جانان پسندد! »از خوشحالی شوهر خوشحال میشود و از غم شوهر ناراحت میشود

مثلا اگر امروز رفت خانه مادر شوهر و دید شوهرش رفت مادرش را بوسید و به مادرش گفت «تو همه زندگی منی مادرجان» اینجا زن از اینکه شوهرش دارد به مادرش محبت میکند و خوشحال است ،از خوشحالی شوهرش قلبا خوشحال میشود و حسادت نمیکند ،و فرض وقتی میبیند اگر او‌هم برود مادرشوهر را ببوسد شوهرش خوشحال میشود این کاررا با شوق انجام خواهد داد،

خانمی که شوهر را به خاطر خود شوهر بخواهد انقدر عاشق شوهرش است که از خوشحالیش خوشحال میشود و از ناراحتیش ناراحت
و‌این عشق پایدار میماند و باعث آرامش میشود و حسادت دیگر در آن راه نداردان شاءالله

یازهراسلام الله علیها

smart star;917710 نوشت:
فرمودید عاشق همسرشون شوند نه عاشق عشق همسرشون..
این دو چه تفاوت هایی داره واینکه چطور میشه اینها رو در خودمون تفکیک کنیم و در وجود خودمون به این دو مساله پی ببریم؟

راهنما;917700 نوشت:
شما در واقع عاشق همسرتون نشده اید بلکه عاشق عشق همسرتون به خود شده اید و لذا دائما نگرانید نکنه از عشق همسرتوئن به شما کم شود و لذا حساسیت به خرج می دهید

با عرض سلام و احترام
این قسمت فرمایشات استاد بسیار دقیق و عالی و دلنشین بود و بابت این نکته از ایشان تشکر میکنم.
جسارتا بنده هم برداشتم را عرض کنم.
فردی که ازدواج میکند طبیعتا یک توجه خاصی را از سمت همسرش دریافت میکند و این دلنشین است .اما مسلما در طول زندگی مشترک به قوت روزهای اول باقی نخواهد ماند .و لذا ممکن است همسر احساس کند که حالت کانون توجه بودن خود را کم کم از دست خواهد داد.و به زعم خود تلاش میکند تا این کانون را برای خود حفظ کند.در حالیکه این حساسیت خود او و طرف مقابلش را آزار خواهد داد.
اینجاست که استاد فرمودند عاشق خود همسرتان بشوید نه عاشق عشق و توجه او.
به فضایل اخلاقی و محسنات شخصیتی همسر خود توجه کنید و عاشق آنها بشوید.تصور کنید اصلا همسرتان در کنار شما نیست که بخواهد به شما توجه کند.ولی شما همچنان عاشق فضایل اخلاقی ایشان خواهید بود چون این وجه قضیه، ارتباطی به توجه کردن ایشان به شما ندارد .
در این صورت ناخودآگاه به ایشان قلبا نزدیک میشوید و محبت خود را نثار ایشان میکنید و ایشان هم در مقابل به شما قلبا نزدیک میشوند و اینگونه است که عواطف هر روز سرشار تر میشود.

سلام.
از راهنمایی همه سپاسگزارم.happy@};-

[="Arial"]چه ازدواجی ..... با افسرگی همراه8->~x(

خیلی موضوع خوب و مهمی بود ، یک سری از زوجین واقعا دچار این مسئله میشوند و یا شده اند . ممنون از راهنمایی هایی که کردید . و موضوع مهمی که آقایان باید به اون توجه کنند ، اینکه خودشون با رفتار هاشون موجب این حسادت ها در همسرشون نشوند و یجوری روابط بین همسر و مادرشون رو مدیریت کنند ...

مدیر ارجاع سوالات;917105 نوشت:
سلام

[=arial]بسم الله الرحمن الرحیم


[=arial]با سلام و عرض ادب

مدیر ارجاع سوالات;917105 نوشت:
من الان 6 ماهه که عقد کردم.همسرم و خانوادش آدمای خوبی هستن و تا حد زیادی تفاهم داریم...

[=arial]تبریک عرض میکنم این پیوند آسمانی رو... ان شا الله مشمول عنایات معصومین علیه السلام و رحمت خدا قرار بگیرید

مدیر ارجاع سوالات;917105 نوشت:
مشکلی که من دارم ریشه در وجود خودم داره

[=arial]خوبه بر خلاف خیلی از مشکلات پنهان موجود در افراد ، شما آگاهی نسبت به این موضوع دارید و در واقع یه پله جلوترید
بر خلاف تصور ، که بعضا معتقدیم دیگران خود را در نسبت با ما باید اصلاح کنند ، شما برعکس این رویکرد رو در نظر گرفتید
[=arial]این ناشی از انصاف شماست

مدیر ارجاع سوالات;917105 نوشت:
من بعد از ازدواج خیلی غرغرو و حساس و حسود شدم.در صورتی که قبلا به این شدت نبودم

[=arial]وجود حسادت در زن امری طبیعی و حیاتیست
چرا که لازمه حفظ خانواده توسط زن به همین نحو رقم میخوره و زنان وقتی متاهل میشند بیش از گذشته حس حسادتشون فعال میشه
و این موضوع نه از این حیث که واقعا حسود باشند بلکه از این جهت هست که احساسشون بر اینه که برای حفظ زندگی مشترک باید به نحوی تلاش کنند ...
قبلا به این شدت نبود چون چیزی و یا کسی رو برای خودتون نمیخواستید(یا نداشتید که برای خودتون بخواید) ولی الان همسرتون رو برای خودتون میخواید و میخواید عشقش منحصر به خودتون باشه

مدیر ارجاع سوالات;917105 نوشت:
همسرم هر کاری برام کنه بالاخره یه چیزی پیدا میکنم که کم گذاشته و ابراز ناراحتی میکنم...از همه حرفاش بدترین برداشت ممکن رو میکنم

[=arial]از هر فردی به اندازه توانش انتظار داشته باشید نه به اندازه توقع خودتون
یه بخشی از این برداشت های شما طبیعیه و طرف مقابل باید موضوع رو درک کنه و به اصلاح بگیره اصل مطلب رو
چرا که اکثر این رفتارها به نوعی یک نشانه هست برای مرد تا بفهمه که همسرش بیش از اینا نیاز به توجه داره...
لذا شما اون کاری رو انجام میدید که همه زن ها در مواقع مشابه ممکنه انجام بدن.

مدیر ارجاع سوالات;917105 نوشت:
نسبت به روابطش به مامان و خواهرش هم حسادت دارم.

[=arial]قبول کنید که همسر شما قبل از این که همسر شما باشه برادر اون خانم و فرزند اون مادر هست
لذا انصاف این نیست که محبتش رو از همه دریغ کنه...
البته ممکنه ناشی از عدم توجه کافی به نیاز های شما هم بوده باشه...

مدیر ارجاع سوالات;917105 نوشت:
مثلا همش نگرانم خواهرش جلوش لباس باز نپوشه چون سابقه این کار رو داشته و من فقط حرص میخورم.

[=arial]شاید دلیل اصلی رفتارتون اینه که احساس میکنید خواهرشون به نوعی داره تو کار شما دخالت میکنه
یا به نوعی داره جای شما رو براش پر میکنه
توجه کنید که این حساسیت شما ممدوحه ، از این حیث که همسرتون فقط از یک کانال باید پوشش داده بشه
ولی از طرفی مذمومه چرا که باعث شده شما حالت تدافعی به خودتون بگیرید و صرفا حرص بخورید
پس تلاش کنید تا نیاز به جایگزینی کاذب برای شما پیدا نشه یا احساس نشه...(نقش خودتون رو در روابطتتون درست ایفا کنید)
[=arial]توجه داشته باشید که این نگرانی برای شما یه امتیازه

مدیر ارجاع سوالات;917105 نوشت:
یا نگرانم که بهشون توجه کنه.البته من مادر و خواهرشو واقعا دوست دارم ولی دوست ندارم مورد توجه همسر من باشن

[=arial]احساس خود کم بینی رو از خودتون دور کنید و به این نکته توجه داشته باشید که اعتماد به نفس شما نقش زیادی در روحیه همسر شما خواهد داشت
خودتون رو باور کنید و توانایی های خودتون رو بشناسید تا بیش از پیش مورد توجه همسرتون قرار بگیرید

مدیر ارجاع سوالات;917105 نوشت:
هر چی سعی میکنم کاری به کارش نداشته باشم باز نمیشه.دوست دارم انحصاری شوهرمو واسه خودم داشته باشمو با این کارام محدودش کردم

[=arial]تا وقتی از محبتش سیراب نشید دست بردار نخواهید بود.

مدیر ارجاع سوالات;917105 نوشت:
زندگیم شده یه مشت حرفهای خاله زنکی و بیهوده که دارم توش فرو میرم...

[=arial]برگردید به اصل خودتون و فلسفه ی ازدواجی که براش باید متصور باشید
این که واقعا آدما برای چی ازدواج میکنن؟
این سکینت و آرامش چیه که بین بعضیا ایجاد نمیشه ؟
شما هر مسیری رو برید و کلا شوهرتون رو هم جزو مایملک خودتون کنید باز احساس کمبود خواهید کرد
و این امر نه به خاطر حسادت بلکه به خاطر اینه که از اصل موضوع دور شدید
و اصل موضوع هم این نیست که شوهرتون رو دوست داشته باشید و یا عشق شوهرتون رو خواستار باشید ، بلکه اصل موضوع گم شدن نقش خدا در این بین است...

مدیر ارجاع سوالات;917105 نوشت:
شوهرم هم اصلا نمیذاره برم مشاوره
احساس افسردگی میکنم.

[=arial]این احساس از عشق بیش از حد به عشق همسر(عاشق عشق همسر) و یا عاشق همسر بودن نیست بلکه گم کردن علت این عشق که همان رسیدن به خداست ناشی میشود
چرا که با وجود هر دو حالت (عاشق همسر بودن و عاشق عشق به همسر بودن) باز فرد خلا و کمبود در خود احساس خواهد کرد .

مدیر ارجاع سوالات;917105 نوشت:
شوهرم میگه دوست دارم بگی بخندی شاد باشی ولی همش غمگینی
حس میکنم هیچی برای خودم ندارمو همه زندگیم شده همسرم..
[=arial]
شاید چون توجه شما به خدا کم شده این موارد براتون پر رنگ شده...شاید
[=arial]کمی با خدا خلوت کنید...

مدیر ارجاع سوالات;917105 نوشت:
لطفا منو راهنمایی کنید که چطور از زندگیم احساس رضایت به دست بیارم.

[=arial]احساس رضایت در [=arial]توجه به خدا[=arial] و [=arial]درک حضور[=arial] او رقم میخوره...
...


[=arial]واقعا یه لحظه فکرشو بکنید
عده ای آدم رو دور و برتون میبینید که همشون مثلا رو دستشون کش بسته باشند و برای رهایی از افکار پلید اون کش رو بکشند تا حواسشون پرت بشه
یا کاغذ و خودکاری همراه خودشون داشته باشند و شما در حال نوشتن افکار منفی شان باشید و بعد در حال پاره کردن همان افکار ...
واقعا اگر از دور به این صحنه بنگرید احساس نمیکنید این همه آدم معیوبند که با خود اینگونه رفتار میکنند؟
چه شده بر ما که نسلی به وجود آمده که با ذکر گفتن اشباع ذهنی صورت نمیگیره؟
آیا خاصیت اذکار ما صرفا ثواب اخروی آن هست؟
مثلا وقتی علمای ما میفرمایند در مواقع سختی بگویید لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم منظور از سختی ، سختی حاصل از فعالیت فیزیکی و کار جسمی هست ؟
خواهر بزرگوار مشکل ما اینه که از اصل خودمون دور شدیم
بعضا خیلی از مشکلات به نوعی آیت و نشانه ایست از این که به خودش رو بزنیم و از خودش بخواهیم
این موضوع رو یک نشانه ببینید...
"او" را ببینید تا شما را به "او" نشان دهند...

[=arial]مراقب باشیم خدا را در زندگی گم نکنیم
در پی هر چه هستیم ، همانیم


[=arial]موفق و سربلند باشید

[="Arial"]کی گفته وجود حسادت در زن امری طبیعی هستش به نظر من یک بیماریه و هر کسی گرفتارش بشه یه بیمار بیش نیست و باید درمان شه ..همینجوری سرتو انداختی رو کیبورد تایپ کردی من بقیه جمله هاتو نخوندم چون حوصلشو ندارم...کی گفته حسادت امری حیاتیست در زن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟این حرفا چیه اقا یکم فک کن زن حسود اعصاب همرو بهم میریزه به درد زندگی نمیخوره ..

بسم الله .

Reza-D;917739 نوشت:
عاشقِ عشق شدن ، مثل سراب است عزیز
سر فرو بردنِ در نهرِ پر آب است عزیز

عاشقِ عشق شَوی ، رَه ، بِشَوَد بی راهی
دیده ات جای خــدا ، پر شود از خودخواهی

*****

لیک چون عاشقِ معشوق شَوی ، این نیکوست
آنچه از عشق مهم است برایت ، خودِ اوست (خودِ معشوق)

عاشقـــی در عمل آید ، نه فقط گفتـار است
مستِ معشوق شدن ، حاصلِ آن ایثار است

وقتی عاشقِ عشقِ معشوق باشید ، او و دنیایش را برای خود می خواهید (خودخواهی)
اما وقتی عاشقِ خودِ معشوق باشید ، خود و دنیا را برای او می خواهید (ایثار)

داداش خوب گفتی یعنی گُل گفتی . گل

با اجازه ، کپی می کنم .

در پناه الله باشید .

سلام .
من هم چیزی رو خدمتتون عنوان کنم .
خیلی از رفتارهای ما حاصل شخصیت سازی هایی هست که انجام میدیم .
و شخصیت ما با هر کدوم از دوستانمون میتونه متفاوت باشه .

با دوستی مهربان باشیم و با دیگری عاقل ...

اولین کار و مهمترین کاری که ادمها در درون روابط شون انجام میدن این هست که با شخصیت سازی و جاذبه و دافعه ای که از خودشون نشون میدن اون رابطه و اون شخصیت رو شکل دهی میکنند .

بنابراین به نطرم شما باید در ابتدا به شکل دهی جایگاه خودت در نزد شوهرت ... اینکه میخوای چگونه خانومی باشی ... تا چه سطحی درد دل کنی ... چه رازهایی رو بهش بگی یا نگی .. برسی و بعد باید در درون همون چهارچوب زندگی کنی .

به نظر من شما چهارچوب اشتباهی رو برای ازدواجتون انتخاب کردین و دارین در درون اون چهارچوب و اون شخصیت سعی و تلاش میکنین .

به هر حال چون شوهرت هست ... میخوای برای خودت باشه ... و اون رو توسط این مجموعه کارها میخوای حفظ کنی ... ولی من خبر بدی دارم براتون ...

روش این نیست که در درون چنین مسایلی ما جای خودمون بنشینیم و با خودمون بگیم من زنش هستم پس حقم هستش و این کارها رو بکنم بهتر هستش و فلان و بهمان .

روش این هست که باید در درون بدن همسرتون بنشینید و از چشمان ایشون به خودتون بنگرین ...

ایا کسی که هی غر غر میکنه دوست داشتنی هست ... ( خوب نه )
ایا کسی که حسودی میکنه دوست داشتنی هست ( شاید با نوعی هنرمندی دوست داشتنی به نظر بیاد )

روش این هست که باید غالب شخصیتی اینجوری باشه که خانوم ناز کنه و مرد احساس نیاز ...
یا شما باید دنبال شوهرتون راه بیوفتین و مواظب شوهرتون باشین یا ایشون ...

ارایش کن ...
به خودت برس ...
لباسهای قشنگ بپوش ...
بزار اون بهت بگه دوستت دارم ... و شما تنها یک لبخند کوچیک بزن .

دختر برای شوهرش باید مثله اسباب بازی باشه ... مثله اسباب بازیی باید باشه که شوهرش حسرت راضی کردن و خشنود کردن و خندوندنش رو داشته باشه .

از قدیم یه ضرب المثل هست که میگه ... اگر میخواهی به کسی برسی عاشقش نشو ... چون اگر عاشقش بشی به التماس میوفتی ...

پس عاشقش نباش ... کارهایی کن که عاشقت بشه و دایما در حال راضی کردنت باشه ...

موضوع قفل شده است