جمع بندی اخلاص و تناقضات مربوط به آن

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اخلاص و تناقضات مربوط به آن

هو النور

با سلام و عرض ادب

ببخشید بنده در کتابی میخوندم که یکی از مشایخ فرمودن که اخلاص یعنی اینکه تمامی کار ها و امورات و اتفاقات رو از خدا بدونیم

خب حالا مساله اینجاست که وقتی کسی به شخصی ظلم میکنه باید اون رو از خدا بدونیم و اجازه مظلوم واقع شدن رو به دیگران بدهیم؟
و در تاریخ گذشته موارد بسیاری بوده که از طریق به کار انداختن عقل و زبان فرد از مهلکه و مرگ نجات پیدا کرده در حالی که میتونسته اون مهلکه رو به دلیل اخلاصی که داره
از خدا بدونه و هیچ اقدامی برای نجات خودش انجام نده

اگه این مفاهیم اشتباه هست پس مفهوم اخلاص چیست ؟

تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد بصیر

طارق اللیل;916553 نوشت:
با سلام و عرض ادب

ببخشید بنده در کتابی میخوندم که یکی از مشایخ فرمودن که اخلاص یعنی اینکه تمامی کار ها و امورات و اتفاقات رو از خدا بدونیم

خب حالا مساله اینجاست که وقتی کسی به شخصی ظلم میکنه باید اون رو از خدا بدونیم و اجازه مظلوم واقع شدن رو به دیگران بدهیم؟
و در تاریخ گذشته موارد بسیاری بوده که از طریق به کار انداختن عقل و زبان فرد از مهلکه و مرگ نجات پیدا کرده در حالی که میتونسته اون مهلکه رو به دلیل اخلاصی که داره
از خدا بدونه و هیچ اقدامی برای نجات خودش انجام نده

اگه این مفاهیم اشتباه هست پس مفهوم اخلاص چیست ؟


باسلام و احترام خدمت شما دوست گرامی
فکر می کنم منظور شما از سوال در مورد اخلاص، سوال در مورد واژه ی توحید باشد، بین توحید و اخلاص تفاوت معنایی وجود دارد. اخلاص یعنی این که کارهای فقط برای رضای خدا باشد، توحید یعنی این که همه ی کارها از خداست هر فعلی که صورت می گیرید خداست که فاعل آن است.
اما جواب سوال شما: این که می گوییم همه ی کارها از خداست به این معنا نیست که موجودات از خود هیچ
گونه اختیاری ندارند و به این معنا نیست که هر خیر یا شری که اتفاق می افتد را مستقیما به گردن خدا بیندازیم هر عدالت و ظلمی را از خدا بدانیم. بلکه توحید به این معناست که همه ی کارها به اذن الهی انجام می شود و موجودات مختاری که در این عالم، فعلی انجام می دهند، این اختیارشان هم از خداست، اگر خدا به آنها اختیار نمی داد، آنها نمی توانستند کاری انجام بدهند، اگر خدا نمی خواست نمی توانستند حرکت و اقدامی داشته باشند.
پس از آن جهت که آنها مختارند اگر ظلمی بکنند باید بگوییم که آنها ظلم کرده اند و مقصرند و از آن جهت که این اختیار را خدا به آنها داده و اجازه ی انجام خیر و شر را از آنها نگرفته، می توانیم بگوییم که خدا اذن تحقق آن ظلم را ایجاد کرده است هر چند به آن امر نکرده و راضی به آن نیست ولی اقتضای اختیار این است که موجودِ مختار بتواند کاری که در توان اوست به اذن الهی انجام دهد.
پس ما برای نجات خویش از ظلم ظالمان و رهایی از دست آنان باید تلاش خود را بکنیم و بدانیم که مسبب این ظلم، همان ظالم بوده و باید مقابل آن ایستاد هر چند خداوند متعال قدرت و اختیار آن ظلم را به ظالم داده است. توحید به این معنا نیست که چون خدا به ظالم اذن داده پس خدا هم به آن ظلم راضی است.

بصیر;917359 نوشت:

توحید به این معنا نیست که چون خدا به ظالم اذن داده پس خدا هم به آن ظلم راضی است.

سلام جناب بصیر .
بابته راهنمائیتون تشکر میکنم . یکی از سوالهای من دقیقا همین جمله شما هست ...

مثلا فرض میکنیم شما پدر دو تا فرزند باشین و یکی از فرزندانتون خواسته یا ناخواسته ، از رویه شیطونی یا حالا هر چیز دیگری شروع به اسیب زدن به دیگری میکنه آیا شما وظیفه این رو ندارین که پا در میونی کنین ؟

من نمیگم که در اون لحظه ضامن اختیار رو غیر فعال کنه و شخص امکان انجام اون کار رو نداشته باشه ... ولی محدود کردن ظلم اون شخص فکر میکنم از وظایف خداوند باشه .

چند تا مثال خدمتتون میزنم .
فرض میکنیم متوسط عمر انسانها ۶۰ سال باشه ... بعدش حاکم ظالمی رو در درون تاریخ میبینیم که ۸۰ سال عمر میکنه . یا مثلا هیتلر میتونست همون روزی که میخواست وارد نظام بشه ... دختری نگاهش رو میدزدید و مسیر زندگی اون و میلیونها نفر انسان رو متفاوت میکرد .

انچنانچه میبینیم که خیلی ها میگن عمر انسان دست خداست ، ازدواجم کاره خدا بود . شغلم کاره خدا بود و چه و چه ...

به هر حال من میگم همونجور که خدا به من اختیار داده که ...
یه بوته گوجه فرنگی رو بتونم از ریشه در بیارم
یه بوته فلفل رو بتونم از ریشه در بیارم
یه نهال یک ساله رو بتونم تز ریشه در بیارم
ولی هیچ گاه نمیتونم یک درخت تنومند ۱۰۰ ساله رو از جاش در بیارم . خدا میبایست دنیا رو به گونه ای خلق میکرد ، علت و معلول ها رو به گونه ای کنار هم میگذاشت که تحقق ظلم در چنین حجم وسیع و فزاینده ای که هممون شاهدش هستیم امکانپذیر نمیشد .

بصیر;917359 نوشت:

باسلام و احترام خدمت شما دوست گرامی
فکر می کنم منظور شما از سوال در مورد اخلاص، سوال در مورد واژه ی توحید باشد، بین توحید و اخلاص تفاوت معنایی وجود دارد. اخلاص یعنی این که کارهای فقط برای رضای خدا باشد، توحید یعنی این که همه ی کارها از خداست هر فعلی که صورت می گیرید خداست که فاعل آن است.
اما جواب سوال شما: این که می گوییم همه ی کارها از خداست به این معنا نیست که موجودات از خود هیچ
گونه اختیاری ندارند و به این معنا نیست که هر خیر یا شری که اتفاق می افتد را مستقیما به گردن خدا بیندازیم هر عدالت و ظلمی را از خدا بدانیم. بلکه توحید به این معناست که همه ی کارها به اذن الهی انجام می شود و موجودات مختاری که در این عالم، فعلی انجام می دهند، این اختیارشان هم از خداست، اگر خدا به آنها اختیار نمی داد، آنها نمی توانستند کاری انجام بدهند، اگر خدا نمی خواست نمی توانستند حرکت و اقدامی داشته باشند.
پس از آن جهت که آنها مختارند اگر ظلمی بکنند باید بگوییم که آنها ظلم کرده اند و مقصرند و از آن جهت که این اختیار را خدا به آنها داده و اجازه ی انجام خیر و شر را از آنها نگرفته، می توانیم بگوییم که خدا اذن تحقق آن ظلم را ایجاد کرده است هر چند به آن امر نکرده و راضی به آن نیست ولی اقتضای اختیار این است که موجودِ مختار بتواند کاری که در توان اوست به اذن الهی انجام دهد.
پس ما برای نجات خویش از ظلم ظالمان و رهایی از دست آنان باید تلاش خود را بکنیم و بدانیم که مسبب این ظلم، همان ظالم بوده و باید مقابل آن ایستاد هر چند خداوند متعال قدرت و اختیار آن ظلم را به ظالم داده است. توحید به این معنا نیست که چون خدا به ظالم اذن داده پس خدا هم به آن ظلم راضی است.


سلام

ولی من توی کتاب تذکره الاولیا میخوندم یکی از مشایخ 8 تا پسر داشت یه روز دزدی سر یک یک اونها رو میگیرید و میبرید و شیخ میخندید تا اینکه به پسر اخر رسید و پسر گفت تو چطور پدری
هستی که به مرگ فرزندانت میخندی ؟!

شیخ گفت:منظورش این بود(خدا خودش میبینه دیگه اگه لازم بود کاری انجام بده خودش میداد)
با این گفته شیخ حالتی در دزد (راهزن) پدید میاد و پسر رو ول میکنه و به شیخ میگه اگه این حرف رو از اول میگفتی پسراتو نمیکشتم

؟؟؟؟!!!

[="Tahoma"][="Blue"]

مارینر;917412 نوشت:
من نمیگم که در اون لحظه ضامن اختیار رو غیر فعال کنه و شخص امکان انجام اون کار رو نداشته باشه ... ولی محدود کردن ظلم اون شخص فکر میکنم از وظایف خداوند باشه .

باسلام و احترام خدمت شما
خداوند متعال ابزارهای متفاوت و قوی ای برای باز داشتن از خطا برای انسان قرار داده و چون ما چنین ابزارهای قوی ای داریم اگر از آنها استفاده نکنیم و مرتکب ظلم بشویم، در قیامت بازخواست می شویم و عذاب می بینیم و این ابزارهای هدایت انبیای الهی، معجزات آنها و عقلی و استدلال و وجدان هر انسانی است که در درون او قرار داده است. اینها مانع ظلم هستند و اگر کسی به اینها اعتنا نکند عذاب می شود و الا عذاب معنا نداشت برای کسی که عقل ندارد یا فرستاده ای از جانب خدا برای هدایت او نرسیده است.

مارینر;917412 نوشت:
ولی هیچ گاه نمیتونم یک درخت تنومند ۱۰۰ ساله رو از جاش در بیارم . خدا میبایست دنیا رو به گونه ای خلق میکرد ، علت و معلول ها رو به گونه ای کنار هم میگذاشت که تحقق ظلم در چنین حجم وسیع و فزاینده ای که هممون شاهدش هستیم امکانپذیر نمیشد .

اگر خدا دنیا را به گونه ای می ساخت که کسی نتواند ظلم بکند، دیگه دنیا ، دنیا با این ویژگیها نبود و دیگه کارهای ما ارزش نداشت و همه از روی جبر بود و کسی اختیار کار بد نداشت که با نکردنش اجر ببینید. ارزش مندی افعال ما بدین خاطر است که قدرت بر کار بد داشته باشیم و نکنیم و الا اگر مجبور باشیم که افعال ما ارزشی ندارد. هر چقدر قدرت بر ظلم بیشتری داشته باشیم و با آن مبارزه کنیم، فعل ما ارزش بیشتری دارد.[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

طارق اللیل;917488 نوشت:
ولی من توی کتاب تذکره الاولیا میخوندم یکی از مشایخ 8 تا پسر داشت یه روز دزدی سر یک یک اونها رو میگیرید و میبرید و شیخ میخندید تا اینکه به پسر اخر رسید و پسر گفت تو چطور پدری
هستی که به مرگ فرزندانت میخندی ؟!شیخ گفت:منظورش این بود(خدا خودش میبینه دیگه اگه لازم بود کاری انجام بده خودش میداد)
با این گفته شیخ حالتی در دزد (راهزن) پدید میاد و پسر رو ول میکنه و به شیخ میگه اگه این حرف رو از اول میگفتی پسراتو نمیکشتم

اینها داستان هست برای تقریب و تفهیم بهتر مسائل، این مثالها زده شده، اینها بحثهای واقعی و استدلال نیست که بشود روی آن حساب کرد و نتیجه گیری نمود. باید دید هدف سازنده این داستان از این ماجرا چه بوده و می خواسته با این داستان سرایی چه چیز را بفهماند و الا از جهات دیگر ممکن است همین داستان رهزن باشد و فکر و ذهن انسان را درگیر و خراب کند.[/]

بصیر;917539 نوشت:

اینها داستان هست برای تقریب و تفهیم بهتر مسائل، این مثالها زده شده، اینها بحثهای واقعی و استدلال نیست که بشود روی آن حساب کرد و نتیجه گیری نمود. باید دید هدف سازنده این داستان از این ماجرا چه بوده و می خواسته با این داستان سرایی چه چیز را بفهماند و الا از جهات دیگر ممکن است همین داستان رهزن باشد و فکر و ذهن انسان را درگیر و خراب کند.

داستان نیست
زندگی نامه اولیا هست (همون به عربی تذکره اولیا الله)
مثلا یکیش زندگی نامه ابراهیم ادهم که پادشاهی رو فراموش کرد و به شبانی میپرداخت و عجایبی که در زندگیش پدیدار شده بود (این داستان هست یعنی واقعیت نداره ؟!)

[="Tahoma"][="Blue"]

طارق اللیل;917545 نوشت:
داستان نیست
زندگی نامه اولیا هست (همون به عربی تذکره اولیا الله)
مثلا یکیش زندگی نامه ابراهیم ادهم که پادشاهی رو فراموش کرد و به شبانی میپرداخت و عجایبی که در زندگیش پدیدار شده بود (این داستان هست یعنی واقعیت نداره ؟!)

نه. نمیشه به این حکایات به صورت دربست استناد نمود. خیلی هاش با برخی آرمانگرایی ها مخلوط شده برای رسیدن به اهدافی خاص.[/]

بصیر;917574 نوشت:
برای رسیدن به اهدافی خاص

مثلا چه اهدافی میتونه باشه؟

اونها به مکاشفات و کرامات میرسیدند مثلا وزیر ابراهیم ادهم دید که ابراهیم کنار ساحل داشت لباسش رو میدوخت اومد نزدیک و احترام کرد و گفت شما چرا به جای پادشاهی اینجا نشستید؟!!جواب داد : پادشاهی اون نبود پادشاهی یعنی این: سوزن رو انداخت تو اب و ماهی ها سوزن های طلا براش اوردن(منظورش یعنی تقرب به خدا بود)

در زندگی نامه هر شیخ نوشته که مثلا به چه مقاماتی رسیده و چه علم هایی بلد بوده (یعنی اینهامبالغه و الکی هستن؟!)

[="Tahoma"][="Blue"]

طارق اللیل;917576 نوشت:
در زندگی نامه هر شیخ نوشته که مثلا به چه مقاماتی رسیده و چه علم هایی بلد بوده (یعنی اینهامبالغه و الکی هستن؟!)

نه الکی نیست ولی با عقل جور در نمیاد که جلوی پدری سر هشت پسرش را ببرند بعد بخندد و بگوید اگر خدا نمیخواست اینطور نمیشد بعد اون ظالمی که سر میبرد یهو از این حرف متوجه بشه عجب کار بدی کردیم بعد سر پسر نهم را نبرد.
اینها همه داستان هست اگر هم راست باشد بدین صورت نیست. چون نویسنده در این حکایت در مقام بیان قدرت خدا و این که همه چیز به دست اوست بوده است بحث لبخند پدر رااینگونه مطرح کرده. شنونده و خواننده باید عاقل باشد و منظور گوینده را بفهمد و سریع از جملات معانی ظاهری آنها را برداشت ننماید.[/]

بصیر;917753 نوشت:
نه الکی نیست ولی با عقل جور در نمیاد که جلوی پدری سر هشت پسرش را ببرند بعد بخندد و بگوید اگر خدا نمیخواست اینطور نمیشد بعد اون ظالمی که سر میبرد یهو از این حرف متوجه بشه عجب کار بدی کردیم بعد سر پسر نهم را نبرد.

از کجا میدونید شاید اگه این کار رو نمیکرد سر همشونو میبرید که هیچ سر شیخ رو هم میبرید !

خب این خیلی خوبه که ما همیشه از عقلمون استفاده کنیم ولی این حس رو در ادم ایجاد میکنه که انسان مستقل از خدا هر کاری که بخواد با عقل و هوش و درایت میتونه انجام بده و احساس بی نیازی از خدا میکنه !

لطفا منو به سمت طرز فکر درست راهنمایی کنید (ازین جور داستان ها اونقدر زیاد و تناقضات اونقدر زیاد هست که من واقعا دیگه نمیدونم چیکار باید بکنم و چیکار نباید بکنم)

[="Tahoma"][="Blue"]

طارق اللیل;918324 نوشت:
از کجا میدونید شاید اگه این کار رو نمیکرد سر همشونو میبرید که هیچ سر شیخ رو هم میبرید !

هر چیزی ممکنه. ما اعتقاداتمان از داستانها و حکایاتی که نمی دانیم از کجا وارد شده نمی گیریم هر چند ممکن است راست باشد.

طارق اللیل;918324 نوشت:
خب این خیلی خوبه که ما همیشه از عقلمون استفاده کنیم ولی این حس رو در ادم ایجاد میکنه که انسان مستقل از خدا هر کاری که بخواد با عقل و هوش و درایت میتونه انجام بده و احساس بی نیازی از خدا میکنه !

استفاده از عقل در هر جایی خوب و پسندیده است و باید بدانیم که این عقل را هم خداوند متعال به عنوان یک ابزار شناخت، به ما ارزانی کرده، اگر با این نگاه از عقل استفاده کنیم، هیچ وقت دچار حس بی نیازی از خالق نخواهیم شد.

طارق اللیل;918324 نوشت:
لطفا منو به سمت طرز فکر درست راهنمایی کنید (ازین جور داستان ها اونقدر زیاد و تناقضات اونقدر زیاد هست که من واقعا دیگه نمیدونم چیکار باید بکنم و چیکار نباید بکنم)

سعی بفرمایید اعتقادات خود را از داستانها و حکایات نگیرید به متن دین، قرآن و سیره ی اهل بیت نگاه کنید، هر آنچه که غیر از آن بود و با عقل شما جور در نیامد، نه رد بکنید و نه اثبات، فعلا آن را در گوشه ای بایگانی کنید تا بتوانید دلیلی برای آن پیدا کنید. اگر بخواهید هر آنچه که از مسلمانان به اسم دین و بر داشت از دین استفاده کنید ممکن است دچار این تناقضات بشوید، سعی کنید همه را با قرآن و اهل بیت بسنجید اگر سازگار بود بپذیرید و اگر مخالف بود، رد کنید و اگر برای شما قابل فهم نبود فعلا به عنوان اعتقاد نپذیرید تا دلیل و برهانی برآن بتوانید اقامه نمایید.[/]

طارق اللیل;917488 نوشت:
ولی من توی کتاب تذکره الاولیا میخوندم یکی از مشایخ 8 تا پسر داشت یه روز دزدی سر یک یک اونها رو میگیرید و میبرید و شیخ میخندید تا اینکه به پسر اخر رسید و پسر گفت تو چطور پدری
هستی که به مرگ فرزندانت میخندی ؟!شیخ گفت:منظورش این بود(خدا خودش میبینه دیگه اگه لازم بود کاری انجام بده خودش میداد)
با این گفته شیخ حالتی در دزد (راهزن) پدید میاد و پسر رو ول میکنه و به شیخ میگه اگه این حرف رو از اول میگفتی پسراتو نمیکشتم

سلام و عرض ادب
با اجازهء استاد
"بصير"
خواهر گرامي ، دزد كارش دزدي است و براي رسيدن به مال و اموال دزدي ميكند ، دليل ندارد تك تك افراد خانه را بكشد! مگر بي كار است؟! همچنين اگر بحث اين بود كه مي خواست لو نرود ، بايد خيلي سريع همه را ميكشت ، نه اينكه سر حوصله يكي يكي سر آنها را ببرد! مطلب بعد اينكه يك مرد با هشت پسر ، چطور به آرامي سر نوبت نشسته اند تا دزد سر همهء آنها را ببرد؟! چرا از خود دفاع نكرده اند؟ چرا فرار نكرده اند؟

اما صرف نظر از ايرادهاي فراواني كه به اين داستان وارد است ، خود شما هم در انتها اشاره كرديد كه گفتهء شيخ باعث تغيير در دزد شد و اگر ما آن ايرادها را ناديده بگيريم و اينطور تصور كنيم كه حتماً آن شيخ هيچ چارهء ديگري نداشته ، باز نهايتاً مي توانيم به اين نتيجه برسيم كه شيخ مي دانسته با اين روش در تفكر دزد تاثير خواهد گذاشت و لااقل يكي از پسرانش نجات پيدا خواهد كرد. پس نمي توان اين عمل شيخ را به عنوان يك اصل عمومي در نظر گرفت كه هميشه و همه جا بايد انجام شود

مهمتر از همه ، ما مشابه همين جمله را از امام معصوم خودمان شنيده ايم. جايي كه امام حسين(ع) وقتي تير بر گلوي حضرت علي اصغر(ع) اصابت كرد ، خون ايشان را به آسمان پاشيدند و فرمودند خدايا چون تو مي بيني صبر مي كنم. نكته اينجاست كه صبري كه امام(ع) اشاره مي كنند ، به معناي تسليم بودن در برابر خداست ، نه بيكار نشستن در برابر ظلم! كما اينكه امام(ع) و ياران ايشان تا پاي جان در مقابل ظلم جنگيدند و دست روي دست نگذاشتند

طارق اللیل;916553 نوشت:
تمامی کار ها و امورات و اتفاقات رو از خدا بدونیم
خداوند در قرآن مي فرمايد كساني كه در گناه غرق ميشوند ، من به دلهاي آنها مهر ميزنم كه ديگر نتوانند حق را ببينند!
يك قضاوت اشتباه اين است كه بگوئيم خداوند عمداً دارد برخي افراد را كر و كور ميكند تا به جهنم بروند و اين يعني اجبار ، كه با مختار بودن انسان در تضاد است
اما صحيحِ مطلب اين است كه اختيار افراد سلب نشده بلكه آنها مي توانستند در گناه غرق نشوند تا به دلهايشان مهر نخورد. به همين سادگي

ولي اينجا سوالي پيش ميايد. اينكه اگر عمل انسان ها اختياري است ، پس چرا خداوند مي فرمايد "من به دلهاي آنها مهر ميزنم"؟
در حاليكه بايد مي فرمود خودشان به دلهايشان مهر زدند

دليلش اين است كه اين قانون كه "هر كسي غرق گناه شود دلش مهر ميخورد" را خداوند وضع نموده است
درست مثل وقتي كه شما وارد آب ميشويد و خيس ميشويد
درست است با ميل خودتان وارد آب شديد ، ولي چه كسي سيستم آب ، بدن انسان و خواص اينها را به گونه اي خلق كرده كه با فرو رفتن بدن در آب ، خيسي حاصل شود؟ خدا

همچنين اگر يك فرد ظالم انساني را بكشد ، اين قتل را به ميل و اختيار خودش انجام داده
اما قدرتي كه از آن استفاده كرده ، مرگ ، تفنگ و مواد آن ، آسيب پذير بودن بدن انسان و........ اينها همه از خداست


سوال: در کتابی میخواندم که یکی از مشایخ فرمودند "اخلاص یعنی تمامی کار ها و امورات و اتفاقات رو از خدا بدانیم." آیا وقتی کسی مورد ظلم واقع می شود، باید ما باید آن را از خدا دانسته و کاری نکنیم؟ در حالیکه در تاریخ موارد بسیاری بوده که افرادی با استفاده از عقل و زبان، از مهلکه و مرگ نجات پیدا کرده اند؛ درحالیکه می توانستند آن را از خدا دانسته و هیچ اقدامی برای نجات خود انجام ندهند.
اگر این مفاهیم اشتباه هست، پس مفهوم اخلاص چیست؟
و چرا خداوند جلوی ظلم ظالمان را نمی گیرد؟

پاسخ: به نظر می رسد که منظور شما از سوال در مورد اخلاص، سوال در مورد واژه ی توحید باشد، بین توحید و اخلاص تفاوت معنایی وجود دارد. اخلاص یعنی این که کارها فقط برای رضای خدا باشد؛ و توحید یعنی همه ی کارها از خداست، هر فعلی که صورت می گیرد، خداست که فاعل آن است.
اما جواب سوال شما: این که می گوییم همه ی کارها از خداست، به این معنا نیست که موجودات از خود هیچگونه اختیاری ندارند؛ و به این معنا هم نیست که هر خیر یا شری که اتفاق می افتد را مستقیما به گردن خدا بیندازیم و هر عدالت و ظلمی را از خدا بدانیم. بلکه توحید به این معناست که همه ی کارها به اذن الهی انجام می شود و موجودات مختاری که در این عالم، فعلی انجام می دهند، این اختیارشان هم از خداست، اگر خدا به آنها اختیار نمی داد، آنها نمی توانستند کاری انجام بدهند، اگر خدا نمی خواست، نمی توانستند حرکت و اقدامی داشته باشند.
پس از آن جهت که آنها مختارند، اگر ظلمی بکنند، باید بگوییم که آنها ظلم کرده اند و مقصرند؛ و از آن جهت که این اختیار را خدا به آنها داده و اجازه ی انجام خیر و شر را از آنها نگرفته، می توانیم بگوییم که خدا اذن تحقق آن ظلم را ایجاد کرده است؛ هر چند به آن امر نکرده و راضی به آن نیست؛ ولی اقتضای اختیار این است که موجودِ مختار، بتواند کاری که در توان اوست به اذن الهی انجام دهد.
پس ما برای نجات خویش از ظلم ظالمان و رهایی از دست آنان، باید تلاش خود را بکنیم و بدانیم که مسبب این ظلم، همان ظالم بوده و باید مقابل آن ایستاد؛ هر چند خداوند متعال قدرت و اختیار آن ظلم را به ظالم داده است. ولی توحید به این معنا نیست که چون خدا به ظالم اذن داده پس خدا هم به آن ظلم راضی است.

اما در مورد اینکه چرا خداوند به انسان اختیار داده، خداوند متعال ابزارهای قوی و متفاوتی برای باز داشتن از خطا در اختیار انسان قرار داده و چون ما چنین ابزارهای قدرتمندی داریم، اگر از آنها استفاده نکرده و مرتکب ظلم بشویم، در قیامت بازخواست می شویم و عذاب می بینیم. این ابزارهایِ هدایت، انبیاء الهی، معجزات آنها، عقل و قدرتِ استدلال و وجدان هر انسانی ست که در درون او قرار داده شده است. اینها مانع ظلم هستند و اگر کسی به اینها اعتنا نکند، عذاب می شود. در غیر اینصورت برای کسی که عقل ندارد، یا فرستاده ای از جانب خدا برای هدایت او نرسیده، عذاب معنا نداشت. اگر خدا دنیا را به گونه ای می ساخت که کسی نتواند ظلم بکند، دنیا با این ویژگی ها نبود و کارهای ما ارزش نداشت و همه از روی جبر بود و کسی اختیارِ انجام اعمالِ بد نداشت که با انجام ندادنش اجر ببینید. ارزشمندی افعال ما بدین خاطر است که قدرت بر کار بد داشته باشیم، و نکنیم. وگرنه اگر مجبور باشیم که افعال ما ارزشی ندارد. هر چقدر قدرت بر ظلم بیشتری داشته باشیم و با آن مبارزه کنیم، فعل ما ارزش بیشتری دارد.

موضوع قفل شده است