جمع بندی نگرشی جدید بر آیه خمس (عدم انحصار نیمی از خمس به سادات از دیدگاه قرآن و سنت و عقل)

تب‌های اولیه

100 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نگرشی جدید بر آیه خمس (عدم انحصار نیمی از خمس به سادات از دیدگاه قرآن و سنت و عقل)

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

در این تاپیک قصد داریم به حول و قوه الهی نگرشی جدید از آیه خمس(آیه 41 سوره مبارکه انفال) را بر محور کتاب الله و سنت قطعیه معصومین علیهم السلام و برداشت های عقلانی صحیح و سلیم ارائه کنیم و از همه دوستان و برادران و خواهران محترم خواننده تقاضا دارم ما را از نظرات،پیشنهادات و انتقادات خود محروم نفرمایند.

در ابتدای بحث یک مقدمه بسیار مهم را میخواهم برای خواننده محترم بیان کنم!


از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به صورت متواتر(این حرف آیت الله معرفت است و آیت الله صادقی و بسیاری از علمای امامیه) نقل شده است كه «آنچه از جانب من به شما رسيد و موافق قرآن بود، آن را من گفته ام و آنچه به شما رسيد و مخالف قرآن بود، من آن را نگفته ام.»

معیار اصلی و اول در صحت یا عدم صحت تمامی روایات منقول و منسوب به اهل بیت علیهم السلام موافقت یا مخالفت با قرآن کریم است! پس از این محک و معیار مهم نوبت به بررسی سندی و رجالی و درایه و اصول و... میرسد!

برای آگاهی و توجه بیشتر به چند نمونه از این روایات دقت بفرمایید:


در صحيحه ابن ابى يعفور آمده است كه وى در مجلس امام صادق(عليه السلام) حاضر بود و از آن حضرت راه چاره اى در مورد اختلاف احاديث پرسيد; احاديثى كه برخى راويان آن ها مورد وثوق و برخى قابل اعتماد نيستند. حضرت فرمودند: «چون حديثى به شما رسيد و از قرآن يا گفتار رسول خدا(صلى الله عليه وآله)گواهى بر آن يافتيد، درست است و گرنه به درد آورنده اش مى خورد.»


در صحيحه ايّوب بن حر نيز آمده است كه شنيدم از امام صادق(عليه السلام) كه فرمود: «هر چيزى بايد به قرآن و سنّت ارجاع داده شود و هر حديثى كه موافق با قرآن نباشد، دروغى خوش نماست.»


احاديث فراوانى در اين باره وجود دارند و همه اين روايات در اين كه معيار تشخيص روايات صحيح از سقيم عرضه بر كتاب خدا و وجود شاهدى از قرآن يا سنّت متواتر يا ضرورت عقل رشيد (هدايت يافته به سوى حق و حقيقت) است اتفاق نظر دارند; چرا كه مطلبى نيست، جز آن كه درباره اش آيه قرآن يا حديثى هست; چنان كه امام صادق و امام باقر(عليهما السلام)فرموده اند: «وقتى به شما از چيزى خبر دادم، دليل آن را از قرآن بخواهيد.»

همچنين عيّاشى با اسنادش از محمد بن مسلم از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده است كه امام(عليه السلام) فرمودند: «اى محمّد، هر آنچه در روايتى ـ از شخص نيك يا فاسد ـ براى تو آمد و موافق قرآن بود، پس آن را اخذ كن و بگير و هر آنچه مخالف قرآن بود، آن را اخذ نكن.»

منبع: http://marifat.nashriyat.ir/node/1732

حالا با توجه به این مقدمه بسیار بسیار مهم به سراغ آیه شریفه میرویم:


«وَاعْلَمُوا أنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَى ءٍ فَأنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى القُربى وَ اليَتَامَى وَ المَسَاكِينِ وِ ابْنِ السَّبيلِ إن كُنْتُم آمَنْتُم بِاللّه ِ...» (انفال/41)

و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفته ايد، يك پنجم آن براى خداست و براى رسول و براى نزديكان [او] و براى تمامى يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است، اگر به خدا ايمان آورده ايد... .


همانطور که مستحضرید مشهور میان فقهای شیعه این است که مقصود از ایتام و مسکین و ابن سبیل در آیه شریفه ایتام و ابن سبیل و مساکین سادات و اهل بیت و ذریه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم هستند

حالا با توجه به خود آیه و روایات اهل بیت علیهم السلام و مقدمه ای که عرض کردم و برداشت صحیح و سلیم عقلانی این نظریه رو مورد نقد های زیر قرار میدهیم:


اولاً آيه ى خمس هرگز سهم ويژه اى را براى سادات تعيين نكرده است، بلكه يتيمان، تهى دستان و در راه ماندگان را به طور مطلق ذكر كرده است و اختصاص آن به اقليتى بسيار كوچك دور از هر عقل سليمى است. و «ال» در «اليتامى» و «المساكين» ال استغراق جمعى است كه تمامى آنان را بدون استثنا دربردارد.


ثانیا روایات معتبر از اهل بیت هم همین برداشت رو تایید میکند:


[=&quot]بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏93 ؛ ص206[/]

[=&quot]ِ
الْغَنِيمَةَ الَّتِي قَبَضَ بِخَمْسَةِ أَسْهُمٍ فَقَبَضَ سَهْماً لِرَسُولِ اللَّهِ‏[/]
[=&quot] «1»[/][=&quot] يُحْيِي بِهِ ذِكْرَهُ وَ يُورَثُ بَعْدَهُ وَ سَهْماً لِقَرَابَتِهِ مِنْ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَنْفَذَ [/][=&quot]سَهْماً لِأَيْتَامِ الْمُسْلِمِينَ وَ سَهْماً لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْماً لِابْنِ السَّبِيلِ مِنَ الْمُسْلِمِين‏[/][=&quot][/][=&quot][/]

[=&quot]________________________________________
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.[/]
[=&quot][/]


[=&quot][/][=&quot][/] [=&quot]تحف العقول ؛ النص ؛ ص341[/]

[=&quot]َ[/][=&quot]
سَهْماً لِأَيْتَامِ الْمُسْلِمِينَ وَ سَهْماً لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْماً لِابْنِ السَّبِيلِ مِنَ الْمُسْلِمِين‏[/]
[=&quot][/]

[=&quot]________________________________________
ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، 1جلد، جامعه مدرسين - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق.[/]

[=&quot][/][=&quot][/][=&quot][/]

[=&quot][/][=&quot][/]

[=&quot]في [/][=&quot]روضة الكافي عن أبي حمزة عن الباقر[/][=&quot]عليه السلام[/][=&quot]: [/][=&quot]أن اللّه جعل لنا أهل البيت سهاما ثلاثة [/][=&quot]دون سهام اليتامى و المساكين و ابن السبيل فإنها لغيرهم‏[/][=&quot]

[/]

[h=1][=&quot]تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج‏4 ؛ ص134[/][/h] [h=1][=&quot]376[/][=&quot]- 10-[/][=&quot] عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سِنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلَاءٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏[/][=&quot] الْفَيْ‏ءُ وَ الْأَنْفَالُ مَا كَانَ مِنْ أَرْضٍ لَمْ يَكُنْ فِيهَا هِرَاقَةُ الدِّمَاءِ وَ قَوْمٍ صُولِحُوا وَ أَعْطَوْا بِأَيْدِيهِمْ وَ مَا كَانَ مِنْ أَرْضٍ خَرِبَةٍ أَوْ بُطُونِ أَوْدِيَةٍ فَهُوَ كُلُّهُ مِنَ الْفَيْ‏ءِ فَهَذَا لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ ص فَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِرَسُولِهِ ص يَضَعُهُ حَيْثُ شَاءَ وَ هُوَ لِلْإِمَامِ ع بَعْدَ الرَّسُولِ ص وَ قَوْلُهُ‏[/][=&quot] وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ‏[/][=&quot] قَالَ أَ لَا تَرَى هُوَ هَذَا وَ أَمَّا قَوْلُهُ-[/][=&quot] ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏[/][=&quot] «1»[/][=&quot] فَهَذَا بِمَنْزِلَةِ الْمَغْنَمِ كَانَ أَبِي ع يَقُولُ ذَلِكَ وَ لَيْسَ لَنَا فِيهِ غَيْرُ سَهْمَيْنِ سَهْمِ الرَّسُولِ وَ سَهْمِ الْقُرْبَى[/][=&quot] ثُمَّ نَحْنُ شُرَكَاءُ النَّاسِ فِيمَا بَقِيَ.[/][=&quot][/][=&quot][/][/h] [h=1][=&quot]________________________________________
طوسى، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، 10جلد، دار الكتب الإسلاميه - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.[/]
[=&quot][/][/h]
اعبار سند روایت از دیدگاه علامه مجلسی:

[=&quot]ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار ؛ ج‏6 ؛ ص384[/]

[=&quot][الحديث 10][/][=&quot][/]

[=&quot][/][=&quot][/]

[=&quot]______________________________[/][=&quot][/]
[=&quot]«1»[/][=&quot] الحديث العاشر:[/][=&quot] موثق.

[/][=&quot][/]روایات متعدد دیگر در پست های بعد ان شا الله عرض خواهم کرد همچنین برداشت عقلی صحیح و سلیم درباره حکم خمس و تعلق یا عدم تعلق نیمی از آن به سادات رو در پست های بعدی خدمت دوستان عرض خواهم کرد.

(روایات از نرم افزار جامع الاحادیث 3/5 نقل شد) منابع گفته هایم: http://www.albalaq.com/publicfiles/pics/shd/forghan.ir/fa/content.aspx-ID=225.htm و http://www.olumquran.com/fa/publication/farsi-books/item/moft-kharan

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مستنبط

ضمنا برای پی گیری بیشتر می توانید به لینکهای زیر مراجعه بفرمایید

http://www.askdin.com/showthread.php?t=20262
http://www.askdin.com/showthread.php?t=13410
http://www.askdin.com/showthread.php?t=14357&page=4

مطالب دیگری هم هست که با یک جستجوی مختصر قابل دسترس خواهد بود.

مستنبط;917240 نوشت:
سلام علیکم

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

ابتدا باید تشکر کنم از شما بابت آدرس تاپیک هایی که فرمودین

اما باید چند نکته رو خدمت شما عرض کنم:

اول اینکه بنده هرگز موافق این مطلب نیستم که خمس فقط بر غنیمت جنگی اختصاص دارد که موضوع و بحث برخی از تاپیک هایی که فرستادین این بود

دوم اینکه بنده در این تاپیک http://www.askdin.com/showthread.php?t=55436 مفصل درباره زکات بحث کردم و متاسفانه پاسخ در خور و جامعی دریافت نشد و هنوز هم اگر کاربران یا کارشناسان محترم سایت ردی علمی بر اون مطالب دارن خوشحال میشوم بفرمایند تا بحث کنیم

سوم اینکه ادله ای که بنده نقل کردم کاملا واضح است هم دلالت قرآنی هم روایی معتبر حالا اگر دلیل جز اجماع علما!! از کتاب و سنت قطعیه در رد آنها دارید بفرمایید تا بنده و دوستان استفاده کنیم

چهارم اینکه چطور مطلب و فتوایی که مخالف عقل است مخالف عدل است مخالف فضل است رو به اسلام نسبت دهیم؟؟؟؟؟؟!!!!

اما ادله عقلی عدم انحصار خمس به سادات:

خمس چگونه مشکل معیشتی جامعه را میتواند حل کند و حال آنکه دارای 2 بخش است: 1-سهم امام 2-سهم سادات حالا چگونه 10 درصد از خمس و مال یک ثروتمند برای سادات فقیر و یتیم و... است اما 2/5 درصد یا حداکثر(دقت کنید حداکثر) 10 در صد(در بالاترین شرایط و نقل برخی روایات) زکات هم برای کل فقرا و مساکین و بیچارگان کل جهان اسلام است؟؟؟؟؟؟؟؟؟!! آیا این عادلانه است؟؟؟؟؟ آیا این عاقلانه است؟؟؟؟

آن هم با 9 چیز بودن زکات!!!!!!!!!!!!!! آن هم با توجه به اینکه مگر ما چند سادات فقیر و یتیم داریم؟؟؟؟ کل جمعیت سادات جهان یک دهم تعداد فقرا و موارد مصرفی زکات نیست!!!!!!!! چه برسد به آن اهدافی که این دو مالیات متقن و مفید اسلامی دارند!!! چه برسد به تعدادفقیران و ایتام سادات!!!! که این کاملا مشخص و عقلانی است!!

با تشکر منتظر پاسخ شما به استدلال های قرآنی و روایی و عقلی هستم!

رضا ثقلین;916433 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم
حالا با توجه به این مقدمه بسیار بسیار مهم به سراغ آیه شریفه میرویم:

[/][/][/][/]

«وَاعْلَمُوا أنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَى ءٍ فَأنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى القُربى وَ اليَتَامَى وَ المَسَاكِينِ وِ ابْنِ السَّبيلِ إن كُنْتُم آمَنْتُم بِاللّه ِ...» (انفال/41)
این نظریه رو مورد نقد های زیر قرار میدهیم:

[/][/B]
اولاً آيه ى خمس هرگز سهم ويژه اى را براى سادات تعيين نكرده است، بلكه يتيمان، تهى دستان و در راه ماندگان را به طور مطلق ذكر كرده است و اختصاص آن به اقليتى بسيار كوچك دور از هر عقل سليمى است. و «ال» در «اليتامى» و «المساكين» ال استغراق جمعى است كه تمامى آنان را بدون استثنا دربردارد.
: http://www.albalaq.com/publicfiles/pics/shd/forghan.ir/fa/content.aspx-ID=225.htm و http://www.olumquran.com/fa/publication/farsi-books/item/moft-kharan


سلام علیکم
این نقد شما موید قوی دارد.
در ایه ی خمس فقیر وجود ندارد...
پس سیدهای فقیر باید چه خاکی بر سر کنند؟! در حالی که زکات بر انها حرام است؟!!!
نتیجه :
ایه خمس مختص سادات نیست و برای عموم مسلمین است ( غیر از سه تای اولی)

در تاپیکی که لینک دادم و حذف شد مفصل تر توضیح داده شده که برای خوانندگان مفید است...

و طاها;917368 نوشت:
پس سیدهای فقیر باید چه خاکی بر سر کنند؟! در حالی که زکات بر انها حرام است؟!!!

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

ممنوم از مشارکت شما در بحث اما چند نکته در پاسخ شما:

اگر به دلیل قران و سنت و عقل ثابت شود که نیمی از خمس در انحصار سادات نیست که بحث اصلی تاپیک همین است آن وقت باید به این رسید که اولا سادات یعنی چه؟ یعنی آیا فقط کسانی که پدرشان سید است جز سادات هستند یا آنها که مادرشان هم سید است جز سادات محسوب میشن؟

دوم اینکه حالا خود سادات چه کنند؟ خمس و زکات به آنها تعلق میگیره یا نه؟

اما اینکه سادات فقیر و یتیم چه کنند :

اولا بنده نمیگم سادات از خمس محروم میشن بلکه عرض کردم نیمی از خمس در انحصار سادات نیست بلکه سایر مسلمین رو هم در بر میگیره

ثانیا فقرا: و آن ها كسانى هستند كه از شدت تهى دستى گويى كمرشان شكسته و توان هيچ گونه حركتى را در راستاى زندگى اقتصاديشان ندارند.

و این نحوه از فقر در میان سادات خیلی زیاد نیست

فقرا و مساكين، مبتلايانى را كه در اثر تنبلى و بى عارى تهى دست مانده اند دربر نمى گيرد، بلكه تنها كسانى را كه بر اثر فقر بنيه اى و يا فكرى و يا هر نارسايى ديگر دسترسى به اداره ى حداقل زندگى شان را ندارند، تنها اين هايند كه برحسب نيازشان مورد پرداخت زكات مى باشند.

سهميه ى زكات در انحصار غيرسادات نيست، و تنها پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهاالسلام هستند كه زكات بر آن ها حرام است، و چنان كه سه بخش دوم خمس را مى توان به غيرسيّد هم داد، زكات را نيز مى توان به سادات پرداخت كرد، و روايت «هِىَ مِنْ أوْساخِ ما فى أيدى النّاس» كه زكات از چرك هاى مانده ى دست هاى مردم است، خود از چرك ها و اوساخ جعل شده ى ما فى ايدى الناس است، زيرا زكات از همان اموالى داده مى شود كه خمس هم از همان پرداخت مى گردد، بلكه از نظر موارد نه گانه ى ـ خيالى ـ زكات از خمس هم پاكيزه تراست .
پس چه شد كه خمس كلاً پاك و پاكيزه است و زكات ناپاك و چرك؟!

وانگهى اين چه تقسيم ناهموار و ظالمانه اى است كه مال هاى چرك و كثيف و كم در اختصاص غير سيدها، ولى مال هاى پاك و پاكيزه و زياد در اختصاص سيدها باشد، در صورتى كه بسيارى از غير سيدها خيلى پاك تر از بسيارى از سيدها مى باشند.

و اين جا اگر هم معنى درستى براى «أوساخ ما فى أيدى الناس» باشد، برحسب نصوص تنها ائمه معصومين عليهاالسلام و نزديكان بسى شايسته ى آنان ـ به علت عدم فقر و رعايت عظمتشان ـ از دريافت زكات مستثنا مى كند و نه تمامى سادات را.

روى اين اصول نه نيمه ى دوم خمس در اختصاص سادات است و نه زكات در اختصاص غير سادات، بلكه مورد خمس و زكات تمامى كسانى هستند كه در آيه ى زكات و خمس ياد شده اند، و پيامبر بزرگوار صلى الله عليه و آله والاتر و مهربان تر از آن است كه نيمى از خمس تمامى اموال روى زمين را در اختصاص فرزندانش آن هم تنها منسوبين به پدران قرار دهد، و زكات با اين كيفيت براى تمامى غيرسيّدها، قرار دهد

منبع:http://www.olumquran.com/fa/publication/farsi-books/item/resale-novin

رضا ثقلین;916433 نوشت:
حالا با توجه به این مقدمه بسیار بسیار مهم به سراغ آیه شریفه میرویم: «وَاعْلَمُوا أنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَى ءٍ فَأنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى القُربى وَ اليَتَامَى وَ المَسَاكِينِ وِ ابْنِ السَّبيلِ إن كُنْتُم آمَنْتُم بِاللّه ِ...» (انفال/41) و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفته ايد، يك پنجم آن براى خداست و براى رسول و براى نزديكان [او] و براى تمامى يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است، اگر به خدا ايمان آورده ايد... .
همانطور که مستحضرید مشهور میان فقهای شیعه این است که مقصود از ایتام و مسکین و ابن سبیل در آیه شریفه ایتام و ابن سبیل و مساکین سادات و اهل بیت و ذریه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم هستند
حالا با توجه به خود آیه و روایات اهل بیت علیهم السلام و مقدمه ای که عرض کردم و برداشت صحیح و سلیم عقلانی این نظریه رو مورد نقد های زیر قرار میدهیم:

اولاً آيه ى خمس هرگز سهم ويژه اى را براى سادات تعيين نكرده است، بلكه يتيمان، تهى دستان و در راه ماندگان را به طور مطلق ذكر كرده است و اختصاص آن به اقليتى بسيار كوچك دور از هر عقل سليمى است. و «ال» در «اليتامى» و «المساكين» ال استغراق جمعى است كه تمامى آنان را بدون استثنا دربردارد.

ثانیا روایات معتبر از اهل بیت هم همین برداشت رو تایید میکند

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

قرآن به لسان عربی مبین نازل شده است و معصوم علیه السلام را تبیین گر قرآن نامیده است. بنا بر این در فهم قرآن هم باید قواعد زبان عربی مراعات شود و هم باید روایات را بررسی کرد. وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏[1]. و ما ذکر (قرآن) را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه به سویشان نازل شده است را تبیین کنی ... .

1.بحث ادبی:

آیه 41 سوره انفال، شش سهم برای شش مورد مشخص می کند: خدای متعال، پیامبر، سهم ذی القربی، الیتامی، المساکین، ابن السبیل.
بنا بر روایات، سهم خدای متعال در اختیار پیامبر است و سهم پیامبر هم به ذی القربی می رسد. زیرا ذی القربی، امام پس از پیامبر می باشد. علامه طباطبایی، مفرد بودن "ذی القربی" را مویدی قرآنی بر این تفسیر روایات می دانند
[2].
سه مورد آخر، یعنی یتیم، مسکین و ابن سبیل، درارای الف و لام هستند. الف و لام اگر الف و لام تعریف[3] باشند بر دو نوع عهدیه و جنسیه هستند و البته هر یک اقسامی دارند. تعریف عهدی می تواند عهد ذکری باشد، یعنی همراه باشد با چیز معهودی که قبل از آن ذکر شده است و معرفه بودنش را از او گرفهت باشد( عهد ذکری) یا معهود ذهنی یا حضوری باشد. الف و لام جنسی هم یا برای استغراق و پوشش دادن همه افراد (الف و لام استغراق) است یا به جنس یا ماهیت اشاره دارد[4].

2.بررسی دو احتمال در الف و لام

در این آیه هر دو نوع الف و لام، احتمال دارد. یعنی ظاهر آیه هم با الف و لام عهد سازگار است و هم استغراق جمعی. لذا پیش فرض اینکه الف و لام، عهدی نیست، صحیح نمی باشد.
الف و لام عهد:
در این صورت، الیتامی و المساکین و ابن السبیل یعنی یتیمان و مساکین و در راه ماندگانی که منسوب به افراد سابق هستند یعنی پیامبر و خاندان او. این ظهور آیه مورد تایید روایات متواتره می باشد و روایات با عنوان یتاماهم و مساکینهم ... آیه را توضیح داده اند. (ضمیری که به مرجع معهود قبلی برمی گردد بجای الف و لام می نشیند).
الف و لام استغراق:
به این معنی خواهد بود که خمس غنایم و فواید، علاوه بر خدا و رسول و امام، به تمامی یتیمان، فقیران و در راه ماندگان مسلمان خواهد رسید و اختصاصی به منسوبین به پیامبر صلی الله علیه و آله ندارد. این تفسیر مورد تایید روایات نمی باشد.
وقتی هر دو معنی محتمل باشد، باید به قرآن ناطق مراجعه کنیم تا دریابیم کدام ظهور، منظور اصلی آیه می باشد. چون آنچه مهم است دستیابی به مراد جدی گوینده است. زیرا هر گوینده ای می تواند کلامی بگوید که چند ظهور داشته باشد، اما قصد اصلی و مراد جدی او فقط یکی از آنها باشد.


3.تواتر احادیث مربوط به خمس در بیان المیزان

علامه طباطبایی در المیزان، از باب نمونه عده ای از روایات شیعه و سنی را نقل می کند. ایشان پس از نقل گروهی از روایات شیعه در باب خمس به عنوان نماینده ای از دیگر روایات اهل بیت علیهم السلام، چنین جمع بندی می کنند که اختصاص خمس به سهم امام و سهم سادات، از متواترات شیعه می باشد و در انتها به حکمت این کار که در روایات ذکر شده است اشاره می کنند:"اخبارى كه از ائمه اهل بيت (ع) رسيده متواتر است در اينكه:

[INDENT=2]خمس مختص به خدا و رسول و امام از اهل بيت و يتيمان و مسكينان و ابن سبيل سادات است، و به غير ايشان داده نمى‏شود،
[/INDENT]
[INDENT=2]و اينكه خمس به شش سهم به همان نحوى كه در روايات بالا آمده تقسيم مى‏شود،
[/INDENT]
[INDENT=2]و اينكه خمس مختص به غنائم جنگى نيست، بلكه هر چيزى را كه در لغت غنيمت شمرده شود شامل مى‏شود، مانند سود كسب و گنج و استخراج مرواريد از دريا و معدنها و كشتى‏رانى،
[/INDENT]
و در روايات ائمه- همانطور كه گذشت- آمده كه خمس موهبتى است از ناحيه خدا براى اهل بيت كه بدين وسيله زكات و صدقات را بر ايشان حرام كرد[5]."


4.حکمت وضع خمس و تفکیک آن از زکات

"باقى مى‏ماند بحث در اينكه روايات فرمود خداى سبحان غرضش از تشريع خمس احترام اهل بيت رسول خدا (ص) و دودمان او بوده و خواسته است تا محترم‏تر از آن باشند كه چرك اموال مردم را بگيرند. و ظاهر اين روايات اين است كه نكته مذكور را از آيه زكات كه خطاب به پيغمبرش مى‏فرمايد:" خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ[6]" گرفته شده باشد، چون تطهير و تزكيه (پاكيزه كردن) هميشه در چيزهايى است كه چرك و آلودگى و مانند آن داشته باشند، و گر نه اگر اين معنا در آيه زكات نبود و از آنجا گرفته نمى‏شد در خود آيه خمس چنين معنايى وجود ندارد تا بگوييم از خود آيه گرفته شده است[7]."


1)
آیا جمعیت کمتر سادات، مانع از اختصاص سهمی خاص به آنها می باشد

این اشکال، استحسانی است که تا شرع آن را تایید نکند نمی تواند مستمسکی برای فهم یا مستندی فقهی برای کنار گذاشتن روایات متواتره باشد.
بنا بر روایات، اگر چیزی از سهم سادات اضافه آمد به امام می رسد. امام یا نایب امام هم می تواند در آنچه اقتضای دین است و صلاح را در آن می داند، صرف کند. شهید ثانی در شرح لمعه در این باره می فرماید:
"ثم یجب علیهم فیه صرفه فیما یقتضیه مذهبهم[8]."


2)
نسبت عقل و حکم شریعت

آیا هر حکمی که در بررسی اجمالی به ذهن برسد، حکم عقل است؟
عقلی بودن مختصاتی دارد که باید رعایت شود و بیشتر استدلالهای ذکر شده در سوال، مربوط به عقل ابزاری هستند که جای ابهام و سوالات بسیاری دارد و عقل قطعی محسوب نمی شود. حکم عقل معاش و عقل ابزاری را نمی توان با حکم دیگر مراتب عقل که مثلا بدیهیات و کلیات هستی را بررسی می کند، یکسان دانست. عقل ابزاری، بیشتر ناظر به مصلحت سنجی های انسانی است و در خیلی از تشخیصهای خود با احکام شریعت تعارض پیدا می کند. مثلا ربا در اقتصاد امروز از لوازم لاینفک است و آن را عقلانی هم می پندارند.


5. تکلیف زیادی سهم سادات، پس از سرشکن بر سادات نیازمند

زیادی سهم سادات، به امام می رسد و امام می تواند آن را در سایر مصارفی که صلاح می داند و جامعه اسلامی نیازمند آن است صرف نماید[9]. منابع مالی هم منحصر به سهم سادات نیست. بنا بر این اشکالات مختلف کمبود منابع مالی برای دیگر مصارف و مسلمانان، وجهی نخواهد داشت.
این مساله مهمی است که باید به آن توجه کرد:
منابع مالی حکومت و جامعه اسلامی منحصر در خمس نیست و علاوه بر اینکه زکات، بخش زیادی از بیت المال را تامین می کند، انفال مانند معادن، منابع نفت و گاز و ... هم منبع ثروت عظیمی برای جامعه اسلامی است که اختیار آن به دست امام و حکومت اسلامی می باشد.
نقش اوقاف، صدقات مختلف، نذورات و ... هم بسیار پر رنگ است و نمی توان آن را نادیده گرفت.
نیازهای مالی جامعه اسلامی هم صرفا به رفع فقر محدود نیست. ما با جامعه و اموال عمومی مواجهیم که هم باید عزت افراد در آن مراعات شود و هم باید سررشته امور به دست امام جامعه باشد و هم مسائل فرهنگی –فرهنگ به معنای عام و همه جانبه آن که از جمله معارف دینی و ترویج و تثبیت و تربیت دین شناس را هم شامل می شود- پوشش داده شود.


[/HR][1] النحل: 44
[2] المیزان ج 9 ص 105 : و ظاهر الروايات السابقة عن أئمة أهل البيت ع أنهم فسروا ذي القربى بالإمام من أهل البيت، و ظاهر الآية يؤيد ذلك حيث عبر بلفظ المفرد!
[3] الف و لام تعریف کلمه را از نکره بودن خارج ساخته و به نوعی مشخص و متمایز می سازد.
[4] مغنی الادیب ج 1 ص 29، چاپ مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، تابستان 1380، قم.
[5] الميزان في تفسير القرآن، ج ‏9، ص 104، ترجمه المیزان ج 9 ص 136
[6] توبه: 103: بگير از اموالشان صدقه‏اى را تا به آن وسيله پاك و پاكيزه‏شان سازى و درود فرست بر ايشان كه درود تو مايه آرامش آنان است و خدا شنواى و دانا است.
[7] المیزان ج 9 ص 106 و ترجمه الميزان، ج‏9، ص: 139
[8] الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه ج ص 79 (المحشی کلانتر)
[9] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع قَالَ‏ الْخُمُسُ مِنْ خَمْسَةِ أَشْيَاءَ مِنَ الْغَنَائِمِ وَ الْغَوْصِ‏: ... ْ فَإِنْ فَضَلَ عَنْهُمْ شَيْ‏ءٌ فَهُوَ لِلْوَالِي وَ إِنْ عَجَزَ أَوْ نَقَصَ عَنِ اسْتِغْنَائِهِمْ كَانَ عَلَى الْوَالِي أَنْ يُنْفِقَ مِنْ عِنْدِهِ بِقَدْرِ مَا يَسْتَغْنُونَ بِه‏ ... . [الکافی ج 1 ص 539 ح 4]
علامه مجلسی این روایت را معتبر می داند: الحديث الرابع‏: مرسل كالحسن لإجماع العصابة على تصحيح ما يصح عن حماد. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ، ج 6 ص 255 ح 4، 26 جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: دوم، 1404 ق.

رضا ثقلین:
اولا بنده نمیگم سادات از خمس محروم میشن بلکه عرض کردم نیمی از خمس در انحصار سادات نیست بلکه سایر مسلمین رو هم در بر میگیره

با سلام و احترام

جناب رضا ثقلین

بنده هم همین را گفتم.
ابتدا سعی کنید متوجه صحبتم بشوید بعد نقد کنید

رضا ثقلین :
سهميه ى زكات در انحصار غيرسادات نيست، و تنها پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهاالسلام هستند كه زكات بر آن ها حرام است، و چنان كه سه بخش دوم خمس را مى توان به غيرسيّد هم داد، زكات را نيز مى توان به سادات پرداخت كرد

جناب رضا
بنده هم همین را گفتم.

و طاها;917418 نوشت:
بنده هم همین را گفتم.
ابتدا سعی کنید متوجه صحبتم بشوید بعد نقد کنید

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

برادر گرامی بنده قصدم نقد مطالب شما نبود متوجه شدم فرمایشتون رو خواستم برای توضیح بیشتر برای مخاطب با استفاده از سوال و نتیجه گیری شما ادله عقلانی مطلب شما و بحث تاپیک رو بیان کنم حالا اگر بیانم واضح نبود عذر خواهی میکنم

البته هنوز کارشناس محترم پاسخی به مطالب بنده و شما در این تاپیک ندادن و فقط ارجاع دادن به تاپیک های دیگر به هر حال بازم اگر نظری دارید خوشحال میشوم بیان بفرمایید همچنین سایر خوانندگان محترم اگر نظر یا انتقادی دارند بیان کنند

با تشکر

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اختصاص سادات به سادات پدرى هم قبح كمترى از اختصاص اول ندارد. كسانى كه سادات را در اختصاص سادات پدرى دانسته اند به روايتى مجعول در وسائل الشيعه استناد كرده اند: «من كانت امُّه من بنى هاشم و ابوه من سائر قريش، فان الصدقات تحل له و ليس له من الخمس شى ءٌ لأن الله يقول «ادعوهم لِآبائهم» (احزاب/3)».

نكته اى كه در اين حديث بسيار جلب توجه مى كند آن است كه جاعل اين حديث، در ضمن اين كه سعى كرده است حكم سادات مادرى را از حكم سادات پدرى جدا كند، ناخواسته و نادانسته تمام سادات را از حكم انتساب به رسول اكرم صلى الله عليه و آله خارج ساخته است، چرا كه تمامى سادات به واسطه ى حضرت فاطمه(س) به آن حضرت منسوب مى شوند.

بنابراين حديث هرگز سيدى به غير از فاطمه ى زهرا(س) بر روى كره ى زمين هرگز نبوده و نخواهد بود! زيرا ايشان تنها فرزند حضرت رسول صلى الله عليه و آله است كه از او نسلى به جاى مانده است.

در توجيه اين مطلب بعضى گفته اند كه سادات پدرى كسانى هستند كه به هاشم جدّ پيامبر صلى الله عليه و آله منتسب مى شوند و به خيال خود قضيه را حل كرده اند. در پاسخ بايد گفت كه اگر چنين باشد پس بنى عباس هم در اسلام بايد سيد محسوب شوند! و آيا اين ها نمى دانند كه سيادت والا در اسلام تنها به
حضرت رسول صلى الله عليه و آله اختصاص دارد و هاشم هم با همين انتساب به حضرتش سيد قريش بوده است،چنان كه در اعراب رئيس و بزرگ هر قومى را «سيد» مى خوانند،

اما بزرگ مطلق كسى جز پيامبر صلى الله عليه و آله نيست و سيادت على عليه السلام هم ـ افزون بر خودش ـ در رابطه ى انتساب با رسول اللّه صلى الله عليه و آله است و در هر صورت تمامى منتسبين به حضرتش چه از طرف پدر و مادر سيدند و تنها فرزندان ايشان ـ چه پدرى و يا مادرى ـ به طور خاص و اصطلاحى «سيد» ناميده مى شوند.

منبع:http://www.olumquran.com/fa/publication/farsi-books/item/moft-kharan

ادامه...

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

نكته ى قابل توجه ديگر هندسه ى ذهنى جاعل اين حديث است كه خرافات عصر جاهليت را هنوز با خود حمل مى كرده است. خرافاتى كه در اين شعر جاهلى كاملاً متجلى است:

بَنُونا بَنُو أبْناءِنا وَ بَناتُنابَنُوهُنَّ أبْناءُ الرِّجالِ الأغارب
فرزندان پسران ما فرزندان مايند و دخترانمان فرزندهايشان پسران مردان غريبه اند!!

اما پاسخ كلى اين خرافات از قرآن اين است كه قرآن حضرت عيسى عليه السلامرا فرزند ابراهيم عليه السلام مى داند با آن كه همگى مى دانيم حضرت عيسى عليه السلام هرگز پدرى نداشته است:
«وَ مِنْ ذُرِّيَتَه ى داوُدَ وَ سُلَيَمان وَ...وَ عيسى وَ ألياسَ كُلٌ مِنَ الصّالِحين» (انعام/85 و 84)

هم چنين قرآن امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را از فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آلهمى شمارد با آن كه حسنين عليهماالسلام تنها از طريق مادر به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آلهمنسوبند: «فَقُل تَعَالَوا نَدعُ أبنَاءنا و أبناءَكُم وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُم وَ أنفُسَنا وَ أنفُسَكُم ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَل لَعنَتَ اللّهِ عَلَى الكاذِبين» (آل عمران/61). پس بگو: بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را فراخوانيم، سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغ گويان قرار دهيم.

و اين دلايل قرآنى را ائمه ى معصومين در برابر بنى اميه و بنى عباس بازگو مى كرده اند كه آنان را فرزندان و ذريّه رسول اللّه صلى الله عليه و آله نمى دانستند!

اصولاً با ظهور اسلام و نزول قرآن خط بطلانى بر تمامى خرافات و سنن غلط عصر جاهلى كشيده شده است. گرچه متأسفانه رسوبات آن تفكر موهوم و غلط به كتب حديثى معتبر مسلمين راه يافته است.

رضا ثقلین;917816 نوشت:
نكته اى كه در اين حديث بسيار جلب توجه مى كند آن است كه جاعل اين حديث، در ضمن اين كه سعى كرده است حكم سادات مادرى را از حكم سادات پدرى جدا كند، ناخواسته و نادانسته تمام سادات را از حكم انتساب به رسول اكرم صلى الله عليه و آله خارج ساخته است، چرا كه تمامى سادات به واسطه ى حضرت فاطمه(س) به آن حضرت منسوب مى شوند.

آیا با این استدلال، امیر مومنان نیز سید نیستند؟؟؟؟؟؟؟؟
اینکه سادات از طرف فاطمه زهرا به رسول الله منتسبند این اول حرف است که باید ثابت شود؟
آیا حضرت ابولفضل جزو ساداتند یا نه ؟

رضا ثقلین;917448 نوشت:

البته هنوز کارشناس محترم پاسخی به مطالب بنده و شما در این تاپیک ندادن و فقط ارجاع دادن به تاپیک های دیگر به هر حال بازم اگر نظری دارید خوشحال میشوم بیان بفرمایید همچنین سایر خوانندگان محترم اگر نظر یا انتقادی دارند بیان کنند

سلام

اصولا نباید انتظار مخالفت به هر شکلی از طرف کارشناسان رو داشته باشید، این مطلبی که شما قرار دادید مطلب غریبی نیست و توسط برخی مراجع شیعه، همانطور که خودتان هم لینک سایت آیت الله صادقی را گذاشته اید، تایید شده است.

رضا ثقلین;917287 نوشت:
اما ادله عقلی عدم انحصار خمس به سادات:

خمس چگونه مشکل معیشتی جامعه را میتواند حل کند و حال آنکه دارای 2 بخش است: 1-سهم امام 2-سهم سادات حالا چگونه 10 درصد از خمس و مال یک ثروتمند برای سادات فقیر و یتیم و... است اما 2/5 درصد یا حداکثر(دقت کنید حداکثر) 10 در صد(در بالاترین شرایط و نقل برخی روایات) زکات هم برای کل فقرا و مساکین و بیچارگان کل جهان اسلام است؟؟؟؟؟؟؟؟؟!! آیا این عادلانه است؟؟؟؟؟ آیا این عاقلانه است؟؟؟؟

آن هم با 9 چیز بودن زکات!!!!!!!!!!!!!! آن هم با توجه به اینکه مگر ما چند سادات فقیر و یتیم داریم؟؟؟؟ کل جمعیت سادات جهان یک دهم تعداد فقرا و موارد مصرفی زکات نیست!!!!!!!! چه برسد به آن اهدافی که این دو مالیات متقن و مفید اسلامی دارند!!! چه برسد به تعدادفقیران و ایتام سادات!!!! که این کاملا مشخص و عقلانی است!!

سلام علیکم

در مقابل صدقات که از سادات فقط به سادات میرسد و از غیرهم به آنها تعلق نمیگیرد خمس است که به سادات تعلق میگیرد یعنی مقابل آن را صدقه است تا جائیکه بنده در خاطر دارم حضرت زینت سلام الله علیها در هنگام اسارت در کوفه این مساله را تذکر دادند که صدقه آنها به سادات نمیرسد. در آن شرایط آنها هم مستحق بودند و هم قطعا از سادات بودند ولی منع شدند .

از طرفی به استناد همان آیه بخشی از خمس مختص به سادات است ( للرسول و لذی القربی ) . حال اگر یتیمی و مساکین و ابن السبیل را صرفا از سادات نگیریم .

در مورد زکات هم گفته اند زکات سادات به سادات میرسد و از غیر سادات به آنها نمیرسد ولی زکات سادات به غی سادات میرسد ردیه و منعی ندیدم . با این قرار سهم غیر سادات چه در کثرت باشند و چه در قلت کم نیست .

فرج اله عباسي;918076 نوشت:
آیا با این استدلال، امیر مومنان نیز سید نیستند؟؟؟؟؟؟؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

اگر متن رو كامل مطالعه ميفرمودين پاسخ سوالتان مشخص بود

اما بزرگ مطلق كسى جز پيامبر صلى الله عليه و آله نيست و سيادت على عليه السلام هم ـ افزون بر خودش ـ در رابطه ى انتساب با رسول اللّه صلى الله عليه و آله است و در هر صورت تمامى منتسبين به حضرتش چه از طرف پدر و مادر سيدند و تنها فرزندان ايشان ـ چه پدرى و يا مادرى ـ به طور خاص و اصطلاحى «سيد» ناميده مى شوند.

منبع:http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/moft-kharan

shsina;918078 نوشت:
اصولا نباید انتظار مخالفت به هر شکلی از طرف کارشناسان رو داشته باشید، این مطلبی که شما قرار دادید مطلب غریبی نیست و توسط برخی مراجع شیعه، همانطور که خودتان هم لینک سایت آیت الله صادقی را گذاشته اید، تایید شده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

بله درست ميفرماييد اما

اولا اين مطلب ميان فقها مشهور نيست و أكثريت قريب به اتفاق فقها همان نظر مصطلحي رو دارن كه نيمي از خمس براي سادات است

ثانيا اين تاپيك اثبات مطلبي از احكام مهجور قرآني است

ثالثا اگر كارشناس محترم ادله رو كافي و عقلاني ميدونم اعلام كنند كه بله اين برداشت از آيه صحيح است و اگر نميدونن ادله خودشان را مطرح بفرمايند تا استفاده كنيم

با تشكر از شما

فاتح;918091 نوشت:
در مقابل صدقه که به غیر سادات تعلق میگیرد خمس است که به سادات تعلق میگیرد یعنی مقابل آن را صدقه است تا جائیکه بنده در خاطر دارم حضرت زینت سلام الله علیها در هنگام اسارت در کوفه این مساله را تذکر دادند که صدقه به سادات نمیرسد. آیه هم دلالت بر تخصیص بخشی از خمس بر سادات دارد ( للرسول و لذی القربی ) .

در مورد زکات هم گفته اند زکات سادات به سادات میرسد و از غیر سادات به آنها نمیرسد ولی زکات سادات به غی سادات میرسد ردیه و منعی ندیدم . با این قرار سهم غیر سادات چه در کثرت باشند و چه در قلت کم نیست .

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

درباره مطالب حضرت عالي

اولا بنده ادله قرآني و روايي و عقلي درباره خمس رو مطرح كردم آيا ردي بر آن ادله داريد؟ و يا مورد تاييد شماست؟

ثانيا درباره استدلال شما به للرسول و لذي القربي بزرگوار بحث بر سر اليتامي و المساكين و ابن السبيل است سوال اينجاست كه به چه دليلي اين سه بخش فقط بايد براي سادات باشد ولا غير؟؟! در حالي كه ادله خود آيه و روايات و برداشت عقلاني صحيح و سليم غير از اين مطلب را ميرساند كه اين قسمت براي كل أيتام و مساكين و ابن سبيل مسلمين است

ثالثا سهم غير سادات در شرايط فعلي فقهي بسيار كمتر از سادات است چرا؟ واضح است چون فقه مرسوم ميگه ٢٠ درصد كل اموال(با شرايطش) رو مسلمين بايد خمس بدن اين پول اگر گرفته بشه و همه كساني كه به آنها خمس واجب است اين مبلغ رو پرداخت كنن مبلغ بسيار هنگفتي در طول هرسال جمع آوري ميشه( حالا شما دقت بفرماييد در شرايطي كه فعلا فقط شيعه حكم خمس أرباح مكاسب رو وأحب ميدونه و اون هم برخي نميدن سالانه ميليارد ها تومان به دفاتر مراجع تقليد واريز ميشه حالا چه بريد به اينكه غير شيعه هم اين حكم رو قبول كنه و همچنين همه كساني كه وأحب است برايشان خمس پرداخت كنن!!!!)

ادامه...

ادامه...

خوب نيمي از اين مبالغ هنگفت مختص سادات است در فقه مرسوم حالا اين سوال پيش مي آيد كه:

اولا تعداد كل ساداتي كه فقط از طريق پدر سيد حساب ميشوند در كل دنيا چقدر است؟؟؟

ثانيا از اين تعداد چه مقدارشان يتيم و مسكين و ابن سبيل هستن؟؟؟!!

واضح است واقعا تعداد فقراء اسلام از كل سادات بيشتر است!!!! چه رسد به سادات يتيم و مسكين و ابن سبيل!!!

حالا در مقابل اين تعداد فقط دو و نيم درصد زكات براي كل موارد هشتگانه زكات ١٠ در صد خمس براي سادات يتيم و مسكين ابن سبيل!!!!!!

آن هم چه زكاتي!! زكاتي كه فقط بر ٩ چيز است كه اساسا امروزه خود صاحبانش يا مشكل اقتصادي دارند يا اصلا كسي به فكر چنين كاري نيست( مثل پرورش شتر)

مشخص است يك حساب و كتاب عقلاني ساده مسئله رو مشخص ميكنه! قضاوت با شما

رضا ثقلین;918097 نوشت:
بحث بر سر اليتامي و المساكين و ابن السبيل است سوال اينجاست كه به چه دليلي اين سه بخش فقط بايد براي سادات باشد ولا غير؟؟!

سلام علیکم

خب ببینید قرآن را خودمان قرار بود بخوانیم و بگوئیم تبئین نبوی همان تقسیمی است که ما کردیم هم حرف درستی نیست هرچند که آیاتی در نظرمان واضح باشد

یکی از موارد استناد این روایت است که در این مقاله تطبیقی آورده بود

روایت امام کاظم(علیه السلام) که می‌فرماید:
یُقْسَمُ بَیْنَهُمُ الْخُمُسُ عَلَی سِتَّةِ أ‌َسْهُم‌ٍ سَهْمٌ لِلَّه وَ سَهْمٌ لِرَسُول‌ِ اللَّه وَ سَهْمٌ لِذِی الْقُرْبَی وَ سَهْمٌ لِلْیَتَامَی وَ سَهْمٌ لِلْمَسَاکین‌ِ وَ سَهْمٌ لِأ‌َبْنَاءِ السَّبیل‌ِ فَسَهْمُ اللَّه وَ سَهْمُ رَسُول‌ِ اللَّه لأ‌ُولی الأ‌َمْر‌ِ مِنْ بَعْدِ رَسُول‌ِ اللَّه و‌ِرَاثَةً وَ لَهُ ثَلاثَةُ أ‌َسْهُم‌ٍ؛ ‌سَهْمَان‌ِ و‌ِرَاثَةً وَ سَهْمٌ مَقْسُومٌ لَهُ مِنَ اللَّه، ‌وَ لَهُ نِصْفُ الْخُمُس‌ِ کَملاً وَ نِصْفُ الْخُمُس‌ِ الْبَاقِی بَیْنَ أ‌َهْل‌ِ بَیْتِه فَسَهْمٌ لِیَتَامَاهُمْ وَ سَهْمٌ لِمَسَاکینهمْ وَ سَهْمٌ لِأ‌َبْنَاءِ سَبیلهمْ یُقْسَمُ بَیْنَهُمْ عَلَی الْکتَاب وَ السُّنَّةِ ... . ‌(حر عاملی، ‌1409: ‌9 / 513)
اول اینکه نیمی از آن، ‌یعنی ‌سهم خدا، پیامبر و ذی‌القربی ‌در اختیار امام قرار می‌گیرد ‌و نیمی دیگر میان یتیمان، ‌مساکین و در راه ماندگان از اولاد هاشم تقسیم می‌شود. از سوی دیگر در بینش فقهای شیعه، اعطای سهام سه‌گانه اخیر ‌به فرزندان عبدالمطلب، ‌به اجماع همه مسلمین جایز بوده ‌و با آیه کریمه، موافقت قطعیه دارد و اگر به غیر آنان پرداخت شود، ‌مخالفت احتمالی با قرآن، ‌و با مخالفت شیعه، ‌مخالف قطعی با اجماع است.

از طرفی این روایت هم مورد نظر است

محمد بن ابی‌نصر ‌در روایتی از امام رضا(علیه السلام) نقل می‌کند که: «أ‌َفَرأیتَ إ‌ِن کانَ صِنفٌ مِن الاصْنافِ اکثرَ او اقلّ مَا یُصْنَعُ به؟ قَال: ‌ذَلک إ‌ِلی الامام ِ، ‌أرَایتَ رَسول‌الله کیفَ یَصْنَعُ، ‌أ‌َلَیْسَ انمّا کانَ یُعْطِی عَلَی مَا یَرَی.» (حر عاملی، ‌1409: ‌9 / 519)

اگردیدیم عده ای از عده دیگر بیشتر یا کمتر شدند چگونه عمل کنیم ؟ حضرت فرمود این بر امام است که ببیند رسول خدا چگونه عمل میکرد آیا اینگونه نبود که عطا میکرد به کسانی که میدید نیازشان بیشتر بوده و محتاجتر اند

این مسئله در روزگاری که خمس به دست وکلا و یا نایبان ائمه معصومین می‌رسد نیز جاری است.

البته
زکات هم واجبه حالا اگر تبلیغش را نمیکنند دیگر به عهده خودشان آیت الله قرائتی میفرمودند اگر زکات بدهیم فقیر نخواهیم داشت . ( همان زکات 9 گانه را ) ولی فعلا اینطور است .

فاتح;918105 نوشت:
سلام علیکم

خب ببینید قرآن را خودمان قرار بود بخوانیم و بگوئیم تبئین نبوی همان تقسیمی است که ما کردیم هم حرف درستی نیست هرچند که آیاتی در نظرمان واضح باشد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

برادر گرامی اگر شما پست اول بنده رو مطالعه میفرمودین متوجه مطلب میشدین و دیگر این مطلب رو مطرح نمیکردین اما برای مطالعه شما و سایر خوانندگان محترم بار دیگر قسمت ابتدایی پست اولم رو قرار میدهم:

از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به صورت متواتر(این حرف آیت الله معرفت است و آیت الله صادقی و بسیاری از علمای امامیه) نقل شده است كه «آنچه از جانب من به شما رسيد و موافق قرآن بود، آن را من گفته ام و آنچه به شما رسيد و مخالف قرآن بود، من آن را نگفته ام.»

معیار اصلی و اول در صحت یا عدم صحت تمامی روایات منقول و منسوب به اهل بیت علیهم السلام موافقت یا مخالفت با قرآن کریم است! پس از این محک و معیار مهم نوبت به بررسی سندی و رجالی و درایه و اصول و... میرسد!

برای آگاهی و توجه بیشتر به چند نمونه از این روایات دقت بفرمایید:

در صحيحه ابن ابى يعفور آمده است كه وى در مجلس امام صادق(عليه السلام) حاضر بود و از آن حضرت راه چاره اى در مورد اختلاف احاديث پرسيد; احاديثى كه برخى راويان آن ها مورد وثوق و برخى قابل اعتماد نيستند. حضرت فرمودند: «چون حديثى به شما رسيد و از قرآن يا گفتار رسول خدا(صلى الله عليه وآله)گواهى بر آن يافتيد، درست است و گرنه به درد آورنده اش مى خورد.»


در صحيحه ايّوب بن حر نيز آمده است كه شنيدم از امام صادق(عليه السلام) كه فرمود: «هر چيزى بايد به قرآن و سنّت ارجاع داده شود و هر حديثى كه موافق با قرآن نباشد، دروغى خوش نماست.»

همچنين عيّاشى با اسنادش از محمد بن مسلم از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده است كه امام(عليه السلام) فرمودند: «اى محمّد، هر آنچه در روايتى ـ از شخص نيك يا فاسد ـ براى تو آمد و موافق قرآن بود، پس آن را اخذ كن و بگير و هر آنچه مخالف قرآن بود، آن را اخذ نكن.»

منبع: http://marifat.nashriyat.ir/node/1732

فاتح;918105 نوشت:
یکی از موارد استناد این روایت است که در این مقاله تطبیقی آورده بود

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اما روایاتی که نقل فرمودین

اولا آنچه موافق با قرآن کریم است مورد قبول است و آنچه مخالف است قبول نیست( این به دلیل همان روایات متواتری است که در پست قبلی شماره 21 چند نمونه از آن را نقل کردم و این روایات حدود 40 روایت است و منابع آنها رو هم ان شا الله با متن عربی در یک پست جداگانه حتما قرار خواهم داد)

ثانیا اگر در این موارد یا هر موردی روایات دو دسته باشه و هر دو دسته صحیح باشد بنا بر قاعده اذا تعارضا تساقطا هر دو دسته روایات از اعتبار ساقط میشه و در اینجا باید به سراغ قرآن رفت و قرآن هم میگوید نیمی از خمس در انحصار سادات نیست

فاتح;918105 نوشت:
اعطای سهام سه‌گانه اخیر ‌به فرزندان عبدالمطلب، ‌به اجماع همه مسلمین جایز بوده ‌و با آیه کریمه، موافقت قطعیه دارد و اگر به غیر آنان پرداخت شود، ‌مخالفت احتمالی با قرآن، ‌و با مخالفت شیعه، ‌مخالف قطعی با اجماع است.

اولا اینکه موافق قرآن است قطعا اشتباه است چون هیچ موافقتی با قرآن ندارد و فقط یک ادعای بی دلیل و باطل است

ثانیا اجماع هرگز در برابر نص قرآن کریم و روایات اهل بیت هرگز اهمیتی ندارد چون اجماع نظر عده ای غیر معصوم است و در برابر نص کلام معصوم اجماع کل فقها و علما و غیر معصومین هرگز عقلا و نقلا اعتباری ندارد

گرفتاری اصلی ما همین اجماعات بی اساس و خلاف کتاب و سنت و عقل است


فاتح;918105 نوشت:
زکات هم واجبه حالا اگر تبلیغش را نمیکنند دیگر به عهده خودشان آیت الله قرائتی میفرمودند اگر زکات بدهیم فقیر نخواهیم داشت . ( همان زکات 9 گانه را ) ولی فعلا اینطور است .

زکات رو بنده در این تاپیک مفصل بحث کردم و هنوز پاسخی علمی در رد آن استدلال ها داده نشده اگر شما یا شخصی از دوستان ردی دارند بفرمایند:(( عدم انحصار زکات در موارد 9 گانه از دیدگاه قرآن و سنت))

رضا ثقلین;918212 نوشت:
سلام علیکم

برادر گرامی اگر شما پست اول بنده رو مطالعه میفرمودین متوجه مطلب میشدین و دیگر این مطلب رو مطرح نمیکردین اما برای مطالعه شما و سایر خوانندگان محترم بار دیگر قسمت ابتدایی پست اولم رو قرار میدهم:

از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به صورت متواتر(این حرف آیت الله معرفت است و آیت الله صادقی و بسیاری از علمای امامیه) نقل شده است كه «آنچه از جانب من به شما رسيد و موافق قرآن بود، آن را من گفته ام و آنچه به شما رسيد و مخالف قرآن بود، من آن را نگفته ام.»

معیار اصلی و اول در صحت یا عدم صحت تمامی روایات منقول و منسوب به اهل بیت علیهم السلام موافقت یا مخالفت با قرآن کریم است! پس از این محک و معیار مهم نوبت به بررسی سندی و رجالی و درایه و اصول و... میرسد!

عرض سلام مجدد

مطالب مورد استناد شما را خواندم متنی هم که نقل کردم را مجدد ملاحظه بفرمائید که اشاره کرده به اجماع فقها در تخصیص خوردن آن سه مورد با آیه مذکور متبقت قطعی دارد و مخالفت با آن را مخالفت محتمل با قرآن دانسته اند .

فاتح;918105 نوشت:
از سوی دیگر در بینش فقهای شیعه، اعطای سهام سه‌گانه اخیر ‌به فرزندان عبدالمطلب، ‌به اجماع همه مسلمین جایز بوده ‌و با آیه کریمه، موافقت قطعیه دارد و اگر به غیر آنان پرداخت شود، ‌مخالفت احتمالی با قرآن، ‌و با مخالفت شیعه، ‌مخالف قطعی با اجماع است.

یعنی ممکن است و شاید دلیل بر موافقت قطعیه در نظرشان این باشد که آن سه مورد بعد از حق الرسول و لذی القربی آمده و عطف به این دو شده لذا به یتیم و مسکین و در راه مانده از این صنف دلالت میکند.

شواهدی هم از روایات دارند که دلالت بر این رای میکند .

رضا ثقلین;918213 نوشت:
اولا آنچه موافق با قرآن کریم است مورد قبول است و آنچه مخالف است قبول نیست( این به دلیل همان روایات متواتری است که در پست قبلی شماره 21 چند نمونه از آن را نقل کردم و این روایات حدود 40 روایت است و منابع آنها رو هم ان شا الله با متن عربی در یک پست جداگانه حتما قرار خواهم داد)

ثانیا اگر در این موارد یا هر موردی روایات دو دسته باشه و هر دو دسته صحیح باشد بنا بر قاعده اذا تعارضا تساقطا هر دو دسته روایات از اعتبار ساقط میشه و در اینجا باید به سراغ قرآن رفت و قرآن هم میگوید نیمی از خمس در انحصار سادات نیست

اگر منظور همان روایاتی است که در این چند پست آوردید که متعلق آن خمس نیست و لذا روایات مخالف از خمس را ساقط نمیکنند. یک حکم عام اند در تشخیص روایات که از معصوم صادر شده یا نشده . لذا در رد آن نیاز به شاهدی دارید که مستقیما و بلا واسطه بر موضوع دلالت کند .

رضا ثقلین;918213 نوشت:
زکات رو بنده در این تاپیک مفصل بحث کردم و هنوز پاسخی علمی در رد آن استدلال ها داده نشده اگر شما یا شخصی از دوستان ردی دارند بفرمایند:(( عدم انحصار زکات در موارد 9 گانه از دیدگاه قرآن و سنت))

از راهنمائی تان ممنونم چشم در حد بضاعت مطالعه میکنم . آنچه که بنده شنیدم از آیت الله قرائتی بود. اتفاقا سال گذشته این کار را کردند و مبلغ بسیار زیادی هم جمع شد . این تنها دوعت یک معلم قرآن بود نه در حد فتوی و دعوت مجتهد .

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

فاتح;918266 نوشت:
اجماع فقها در تخصیص خوردن آن سه مورد با آیه مذکور متبقت قطعی دارد و مخالفت با آن را مخالفت محتمل با قرآن دانسته اند .

بنده هم عرض کردم این اين اجماع مخالف نص صريح قرآن كريم و ادله عقلي و نقلي ديگر است

فاتح;918266 نوشت:
یعنی ممکن است و شاید دلیل بر موافقت قطعیه در نظرشان این باشد که آن سه مورد بعد از حق الرسول و لذی القربی آمده و عطف به این دو شده لذا به یتیم و مسکین و در راه مانده از این صنف دلالت میکند.

شواهدی هم از روایات دارند که دلالت بر این رای میکند .

هرگز چون اولا الف و لام بر سر يتامي و مساكين به قول ادبا مفيد استغراق است يعني كل ايتام و مساكين رو شامل ميشه

ثانيا روايات معتبر از اهل بيت هم همين مطلب رو تاييد ميكند

ثالثا عقل هرگز نميتواند بپذيرد كه نيمي از ١٠ درصد خمس كل أموال مسلمين براي يك عده محدود و معدود باشد اين از عدالت يك سيستم اقتصادي هم بعيد است چه برسد به خداي متعال و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله كه البته در پست هاي شماره ١٨ و ١٩ مفصل توضيح دادم


فاتح;918266 نوشت:
اگر منظور همان روایاتی است که در این چند پست آوردید که متعلق آن خمس نیست و لذا روایات مخالف از خمس را ساقط نمیکنند. یک حکم عام اند در تشخیص روایات که از معصوم صادر شده یا نشده . لذا در رد آن نیاز به شاهدی دارید که مستقیما و بلا واسطه بر موضوع دلالت کند .

خیر بزرگوار كه البته با استناد همين روايات هم ميشه مطلب رو اثبات كرد ولي روايات معتبر متعدد از اهل بيت علیهم السلام درباره عدم انحصار نيمي از خمس به سادات رسيده كه در پست أولم در اين تاپيك توضيح دادم و بيان كردم به همين دليل عرض كردم پست اول بنده رو با دقت مطالعه بفرماييد

این هم چند نمونه:

بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏93 ؛ ص206

ِ
الْغَنِيمَةَ الَّتِي قَبَضَ بِخَمْسَةِ أَسْهُمٍ فَقَبَضَ سَهْماً لِرَسُولِ اللَّهِ‏
«1» يُحْيِي بِهِ ذِكْرَهُ وَ يُورَثُ بَعْدَهُ وَ سَهْماً لِقَرَابَتِهِ مِنْ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَنْفَذَ سَهْماً لِأَيْتَامِ الْمُسْلِمِينَ وَ سَهْماً لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْماً لِابْنِ السَّبِيلِ مِنَ الْمُسْلِمِين‏

________________________________________
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

تحف العقول ؛ النص ؛ ص341

َ
سَهْماً لِأَيْتَامِ الْمُسْلِمِينَ وَ سَهْماً لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْماً لِابْنِ السَّبِيلِ مِنَ الْمُسْلِمِين‏

________________________________________
ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، 1جلد، جامعه مدرسين - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق.



في
روضة الكافي عن أبي حمزة عن الباقرعليه السلام: أن اللّه جعل لنا أهل البيت سهاما ثلاثة دون سهام اليتامى و المساكين و ابن السبيل فإنها لغيرهم‏

تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج‏4 ؛ ص134

376- 10- عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سِنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلَاءٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ الْفَيْ‏ءُ وَ الْأَنْفَالُ مَا كَانَ مِنْ أَرْضٍ لَمْ يَكُنْ فِيهَا هِرَاقَةُ الدِّمَاءِ وَ قَوْمٍ صُولِحُوا وَ أَعْطَوْا بِأَيْدِيهِمْ وَ مَا كَانَ مِنْ أَرْضٍ خَرِبَةٍ أَوْ بُطُونِ أَوْدِيَةٍ فَهُوَ كُلُّهُ مِنَ الْفَيْ‏ءِ فَهَذَا لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ ص فَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِرَسُولِهِ ص يَضَعُهُ حَيْثُ شَاءَ وَ هُوَ لِلْإِمَامِ ع بَعْدَ الرَّسُولِ ص وَ قَوْلُهُ‏ وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ‏ قَالَ أَ لَا تَرَى هُوَ هَذَا وَ أَمَّا قَوْلُهُ- ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ «1» فَهَذَا بِمَنْزِلَةِ الْمَغْنَمِ كَانَ أَبِي ع يَقُولُ ذَلِكَ وَ لَيْسَ لَنَا فِيهِ غَيْرُ سَهْمَيْنِ سَهْمِ الرَّسُولِ وَ سَهْمِ الْقُرْبَى ثُمَّ نَحْنُ شُرَكَاءُ النَّاسِ فِيمَا بَقِيَ.

________________________________________
طوسى، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، 10جلد، دار الكتب الإسلاميه - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

اعبار سند روایت از دیدگاه علامه مجلسی:

ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار ؛ ج‏6 ؛ ص384

[الحديث 10]
______________________________
«1» الحديث العاشر:
موثق.

(روایات از نرم افزار جامع الاحادیث 3/5 نقل شد)

سلام علیکم

رضا ثقلین;918273 نوشت:
هرگز چون اولا الف و لام بر سر يتامي و مساكين به قول ادبا مفيد استغراق است يعني كل ايتام و مساكين رو شامل ميشه

و اگر گفته شود این عام استغراق در قالب تعریف و توصیف کلمه است و کلمه در جمله چون عطف به رسول الله و لذی القربی شده عام از آن گروه را شامل میشود , پاسخ مورد نظرتان چیست ؟

فاتح;918277 نوشت:
و اگر گفته شود این عام استغراق در قالب تعریف و توصیف کلمه است و کلمه در جمله چون عطف به رسول الله و لذی القربی شده عام از آن گروه را شامل میشود , پاسخ مورد نظرتان چیست ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

در پاسخ شما باید عرض کنم که:

واو در قبل از اليتامي و المساكين و ابن السبيل واو حاليه نيست و چون واو حاليه نيست مانع است بنا براين هر كدام از اين موارد گفته شده جدا جدا هستند

و اگر قرار بود اين فرضيه شما درست باشد از منظر ادبي:

اولا بايد واو ها حذف ميشد

ثانيا بايد اينطور گفته ميشد كه لذي القربي اليتيم لذي القربي المسكين چون قربي جمع نيست بلكه افعل تفضيل است

با تشکر

با نام و یاد دوست

سلام علیکم

رضا ثقلین;917448 نوشت:

البته هنوز کارشناس محترم پاسخی به مطالب بنده و شما در این تاپیک ندادن و فقط ارجاع دادن به تاپیک های دیگر

البته کارشناس محترم دو پست ارسال کردند که در یکی به سوال ابتدائی شما پاسخ دادند:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=58794&p=917409&viewfull=1#post917409

و در پست دوم هم لینکهای مشابه رو قرار دادند:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=58794&p=917240&viewfull=1#post917240

لطفا مطالعه کنید، احتمالا پاسخ برخی از سوالات شما داده خواهد شد.

در پناه قرآن و عترت موفق باشید

مدیر ارجاع سوالات;918600 نوشت:
لطفا مطالعه کنید، احتمالا پاسخ برخی از سوالات شما داده خواهد شد.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

ممنون از یاد اوری شما اما بزرگوار بنده مطالعه کردم اونها رو و پاسخ برخی از اشکالات رو در اون تاپیک ها در اینجا داده ام همچنین در پست شماره 5 توضیح دادم که برخی از مطالب اون تاپیک ها اساسا ارتباط چندانی نداشت با مطلب که البته مثل اینکه کارشناس محترم پست های خودشون رو ویرایش کردن و مطالبی فرمودند که پاسخشان را خواهم داد ان شا الله

با تشکر

مستنبط;917409 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

قرآن به لسان عربی مبین نازل شده است و معصوم علیه السلام را تبیین گر قرآن نامیده است. بنا بر این در فهم قرآن هم باید قواعد زبان عربی مراعات شود و هم باید روایات را بررسی کرد.
وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏[1]. و ما ذکر (قرآن) را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه به سویشان نازل شده است را تبیین کنی ... .

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

ابتدا بايد عرض كنم شبهات شما در پست هاي مختلف پاسخ داده شده استاد گرامي اما براي توضيح بيشتر و نقد مطالب حضرت عالي و مرور مطالب بار ديگر بيان ميكنم

اول درباره اين آيه كه بسيار به آن استدلال ميشود در اين پست كامل فقط اين آيه رو توضيح خواهم داد تا دريافت صحيح قرآني و عقلاني و منطقي از آيه فوق براي همگان بدست بياد:

وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِى إِلَيْهِمْ فَسْـٔلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ 43 بِالْبَيِّنَـتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ 44

وپيش از تو جز مردانى كه بديشان وحى مى كنيم گسيل نداشتيم. پس اگر دانسته ايد، از يادآورندگان [: پژوهندگان كتاب هاى آسمانى] جويا شويد. 43 (و اين جويايى) با نشانه هاى آشكار و نوشته ها(ى وحيانى) است ، و اين ذكر [: قرآن ]را سويت فرود آورديم تا براى مردمان آنچه را سويشان نازل شده است (به وسيله ى قرآن) تبيين كنى. و شايد آنان بينديشند. 44

آيه (44) اين اهل ذكر و دانايان را كه مورد پرسش حقايق دينى هستند در رابطه بابينات و زُبُر دانسته كه «بينات» دلائل روشن و «زُبُر» كتابهاى وحيانى روشنگراند،

و اينجا قرآن اصل ذكرـ كه يا دواره كل تذكرهاست ـ معرفى شده، تا پيامبر قرآن بواسطه همين قرآن ذكرها و كتابهاى قبل را براى مردم بيان كند، مانند كسى كه بخواهد گروهى را در شب تار بواسطه نور افكنى قوى راهنمايى نمايد، و محيط اطرافشان را روشن سازد، محيط انسانيت نيز بواسطه نور افكن هاى كتابهاى آسمانى ـ و خصوصا قرآن كه بر مبناى آياتى چند تبيان، نور و برهان است ـ روشن مى شود .

اينجا «البينات» و «الزبر» متعلق به "فسئَلوُا أهل الذكر" است، بدين معنى كه اين دسته بايستى از دانايان بوسيله «البينات» و «والزبر» آنچه نمى دانند دريابند

اما بهتر است به ایات دیگر قرآن کریم در این زمینه سری بزنیم:


وَ مَآ أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَـبَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِى اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ 64 سوره مبارکه نحل

و ما (اين) كتاب را بر تو نازل نكرديم، مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كرده اند، برايشان توضيح دهى. حال آنكه براى مردمى كه ايمان مى آورند، هدايت و رحمتى (جاودانه) است. 64
آيه 64 ـ در اين آيه خداى تعالى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را مأمور كرده تا
بوسيله قرآناختلافات ميان كل مكلفان را بر طرف سازد.

در اينجا برخى چنين پنداشته اند كه بايد پيامبر صلى الله عليه و آله بابيان خويش قرآن را براى مردم تبيين كند، لكن اين پندار ناصواب است، زيرا بيان قرآن از ساير بيانات برتر مى باشد، و اين آيه شريفه همانند آيه چهل و چهارم ـ چنانكه گذشت ـ تنها بدين معناست كه پيامبر صلى الله عليه و آله با در دست داشتن خورشيد جهان افروز قرآن دلها را روشن سازد، پس نور پاشى قرآن خودكفاو به وسيله پيامبر و ساير معصومان و پيروان واقعى شان تحقق مى يابد، و نه آنكه اينان از خود پرتوى بر پرتو قرآن بيفزايند.

چنانكه آيه (65) آب آسمانى را نمادى براى قرآن، و زمين را زمينه اى براى نزول آن دانسته، كه در اين ميان پيامبر قرآن تنها فرود آورنده اين نور حياتبخش آسمانى است. گرچه خود هم بدين وسيله نور است كه "نور على نور" است، نور اصلى: قرآن، و فرعيش پيامبر قرآن است.

منبع:http://www.olumquran.com/fa/publication/farsi-books/item/tj-forghan3

مستنبط;917409 نوشت:
در این آیه هر دو نوع الف و لام، احتمال دارد. یعنی ظاهر آیه هم با الف و لام عهد سازگار است و هم استغراق جمعی. لذا پیش فرض اینکه الف و لام، عهدی نیست، صحیح نمی باشد.

مستنبط;917409 نوشت:
الف و لام عهد:
در این صورت، الیتامی و المساکین و ابن السبیل یعنی یتیمان و مساکین و در راه ماندگانی که منسوب به افراد سابق هستند یعنی پیامبر و خاندان او. این ظهور آیه مورد تایید روایات متواتره می باشد و روایات با عنوان یتاماهم و مساکینهم ... آیه را توضیح داده اند. (ضمیری که به مرجع معهود قبلی برمی گردد بجای الف و لام می نشیند).

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

با کمال احترام نه خیر استاد عزیز الف و لام قطعا الف جنسیه و استغراقی است


واو در قبل از اليتامي و المساكين و ابن السبيل واو حاليه نيست و چون واو حاليه نيست مانع است بنا براين هر كدام از اين موارد گفته شده جدا جدا هستند

و اگر قرار بود اين فرضيه شما درست باشد از منظر ادبي:

اولا بايد واو ها حذف ميشد

ثانيا بايد اينطور گفته ميشد كه لذي القربي اليتيم لذي القربي المسكين چون قربي جمع نيست بلكه افعل تفضيل است

عطف به این شکل نمیتواند مفید حصر باشد. اگر مقصود یتیمان از آنها بود باید یک کلمه منهم می آورد که آن را برساند. صرف عطف محدود کننده مدلول نیست.

وانگهی اگراین عطف رو بپذیریم خمس دادن به اهل بیت علیهم السلام حرام میشود چون هیچ کدام نه یتیم بودند نه مسکین نه ابن سبیل!!


مستنبط;917409 نوشت:
و اختصاصی به منسوبین به پیامبر صلی الله علیه و آله ندارد. این تفسیر مورد تایید روایات نمی باشد.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بزرگوار من واقع متعجبم بنده روايات معتبر رو در پست اول نقل كردم شما ميفرماييد مورد تاييد روايات نميباشد؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!! بنده در اين پست سعي ميكنم تمامي روايات كه مؤيد عدم انحصار نيمي از خمس به سادات است رو نقل كنم:

1-بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏93 ؛ ص206

ِ
الْغَنِيمَةَ الَّتِي قَبَضَ بِخَمْسَةِ أَسْهُمٍ فَقَبَضَ سَهْماً لِرَسُولِ اللَّهِ‏
«1» يُحْيِي بِهِ ذِكْرَهُ وَ يُورَثُ بَعْدَهُ وَ سَهْماً لِقَرَابَتِهِ مِنْ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَنْفَذَ سَهْماً لِأَيْتَامِ الْمُسْلِمِينَ وَ سَهْماً لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْماً لِابْنِ السَّبِيلِ مِنَ الْمُسْلِمِين‏

________________________________________
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

2-تحف العقول ؛ النص ؛ ص341

َ
سَهْماً لِأَيْتَامِ الْمُسْلِمِينَ وَ سَهْماً لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْماً لِابْنِ السَّبِيلِ مِنَ الْمُسْلِمِين‏

________________________________________
ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، 1جلد، جامعه مدرسين - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق.



3-في روضة الكافي عن أبي حمزة عن الباقرعليه السلام: أن اللّه جعل لنا أهل البيت سهاما ثلاثة دون سهام اليتامى و المساكين و ابن السبيل فإنها لغيرهم‏


الوافي ؛ ج‏10 ؛ ص344

كما مر في حديث أبي حمزة أن اللَّه جعل لنا أهل البيت سهاما ثلاثة دون سهام اليتامى و المساكين و ابن السبيل فإنها لغيرهم‏

________________________________________
فيض كاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى، الوافي، 26جلد، كتابخانه امام أمير المؤمنين على عليه السلام - اصفهان، چاپ: اول، 1406 ق.

4-تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج‏4 ؛ ص134

376- 10- عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سِنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلَاءٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ الْفَيْ‏ءُ وَ الْأَنْفَالُ مَا كَانَ مِنْ أَرْضٍ لَمْ يَكُنْ فِيهَا هِرَاقَةُ الدِّمَاءِ وَ قَوْمٍ صُولِحُوا وَ أَعْطَوْا بِأَيْدِيهِمْ وَ مَا كَانَ مِنْ أَرْضٍ خَرِبَةٍ أَوْ بُطُونِ أَوْدِيَةٍ فَهُوَ كُلُّهُ مِنَ الْفَيْ‏ءِ فَهَذَا لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ ص فَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِرَسُولِهِ ص يَضَعُهُ حَيْثُ شَاءَ وَ هُوَ لِلْإِمَامِ ع بَعْدَ الرَّسُولِ ص وَ قَوْلُهُ‏ وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ‏ قَالَ أَ لَا تَرَى هُوَ هَذَا وَ أَمَّا قَوْلُهُ- ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ «1» فَهَذَا بِمَنْزِلَةِ الْمَغْنَمِ كَانَ أَبِي ع يَقُولُ ذَلِكَ وَ لَيْسَ لَنَا فِيهِ غَيْرُ سَهْمَيْنِ سَهْمِ الرَّسُولِ وَ سَهْمِ الْقُرْبَى ثُمَّ نَحْنُ شُرَكَاءُ النَّاسِ فِيمَا بَقِيَ.

________________________________________
طوسى، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، 10جلد، دار الكتب الإسلاميه - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

اعبار سند روایت از دیدگاه علامه مجلسی:

ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار ؛ ج‏6 ؛ ص384

[الحديث 10]
______________________________
«1» الحديث العاشر:
موثق.


ادامه...

5-البرهان في تفسير القرآن ؛ ج‏2 ؛ ص643

4178/ «20»- و عنه: بإسناده عن علي بن الحسن، عن سندي بن محمد، عن علاء، عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر (عليه السلام)، قال: سمعته يقول: «الفي‏ء و الأنفال: ما كان من أرض لم يكن فيها هراقة الدماء، و قوم صولحوا و أعطوا بأيديهم، و ما كان من أرض خربة أو بطون أودية فهو كله من الفي‏ء، فهذا لله و لرسوله (صلى الله عليه و آله)، فما كان لله فهو لرسوله يضعه حيث يشاء، و هو للإمام بعد الرسول (صلى الله عليه و آله)».


و قوله:
وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ‏ «1»- قال-: ألا ترى هو هذا، و أما قوله: ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ «2»فهذا بمنزلة المغنم، كان أبي (عليه السلام) يقول ذلك، و ليس لنا فيه غير سهمين: سهم الرسول، و سهم القربى، ثم نحن شركاء الناس فيما بقي».

________________________________________
بحرانى، سيد هاشم بن سليمان، البرهان في تفسير القرآن، 5جلد، مؤسسه بعثه - قم، چاپ: اول، 1374 ش.


6-تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج‏4 ؛ ص128

«365»- 1- سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْجَارُودِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا أَتَاهُ الْمَغْنَمُ أَخَذَ صَفْوَهُ وَ كَانَ ذَلِكَ لَهُ ثُمَّ يَقْسِمُ مَا بَقِيَ خَمْسَةَ أَخْمَاسٍ وَ يَأْخُذُ خُمُسَهُ ثُمَّ يَقْسِمُ أَرْبَعَةَ أَخْمَاسٍ بَيْنَ النَّاسِ الَّذِينَ قَاتَلُوا عَلَيْهِ ثُمَّ قَسَمَ الْخُمُسَ الَّذِي أَخَذَهُ خَمْسَةَ أَخْمَاسٍ يَأْخُذُ خُمُسَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَفْسِهِ ثُمَّ يَقْسِمُ الْأَرْبَعَةَ الْأَخْمَاسَ بَيْنَ ذَوِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ أَبْنَاءِ السَّبِيلِ يُعْطِي كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ جَمِيعاً وَ كَذَلِكَ الْإِمَامُ يَأْخُذُ كَمَا أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص.

________________________________________
طوسى، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، 10جلد، دار الكتب الإسلاميه - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.


تصحیح روایت فوق توسط مجلسی اول و مجلسی دوم:


ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار ؛ ج‏6 ؛ ص360

1 سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْجَارُودِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‏ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا أَتَاهُ الْمَغْنَمُ ...

______________________________
الحديث الأول:صحيح.


روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) ؛ ج‏3 ؛ ص117

رواه في الصحيح، عن ربعي بن عبد الله بن الجارود، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: كان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم إذا أتاه المغنم

7-من لا يحضره الفقيه ؛ ج‏2 ؛ ص42

1651- وَ سَأَلَ زَكَرِيَّا بْنُ مَالِكٍ الْجُعْفِيُ‏ «1» أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع‏ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ‏ قَالَ أَمَّا خُمُسُ اللَّهِ فَلِلرَّسُولِ يَضَعُهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أَمَّا خُمُسُ الرَّسُولِ ص فَلِأَقَارِبِهِ‏ «2» وَ خُمُسُ ذِي الْقُرْبَى فَهُمْ أَقْرِبَاؤُهُ وَ الْيَتَامَى يَتَامَى أَهْلِ بَيْتِهِ فَجَعَلَ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ الْأَسْهُمِ فِيهِمْ‏ «3»وَ أَمَّا الْمَسَاكِينُ وَ أَبْنَاءُ السَّبِيلِ فَقَدْ عَرَفْتَ أَنَّا لَا نَأْكُلُ الصَّدَقَةَ وَ لَا تَحِلُّ لَنَا فَهِيَ لِلْمَسَاكِينِ وَ أَبْنَاءِ السَّبِيلِ‏ «4».

________________________________________
ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، 4جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ: دوم، 1413 ق.

8-تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج‏4 ؛ ص125

«360»
- 1- سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ قَالَ حَدَّثَنَا زَكَرِيَّا بْنُ مَالِكٍ الْجُعْفِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ‏ فَقَالَ أَمَّا خُمُسُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلِلرَّسُولِ يَضَعُهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أَمَّا خُمُسُ الرَّسُولِ فَلِأَقَارِبِهِ وَ خُمُسُ ذَوِي الْقُرْبَى فَهُمْ أَقْرِبَاؤُهُ وَ الْيَتَامَى يَتَامَى أَهْلِ بَيْتِهِ فَجَعَلَ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ أَرْبَعَةَ أَسْهُمٍ فِيهِمْ وَ أَمَّا الْمَسَاكِينُ وَ ابْنُ السَّبِيلِ فَقَدْ عَرَفْتَ أَنَّا لَا نَأْكُلُ الصَّدَقَةَ وَ لَا تَحِلُّ لَنَا فَهِيَ لِلْمَسَاكِينِ وَ أَبْنَاءِ السَّبِيلِ.

________________________________________
طوسى، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، 10جلد، دار الكتب الإسلاميه - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.


9-مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج‏7 ؛ ص290

8246- «9» دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: وَ الْخُمُسُ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي الْيَتِيمِ مِنَّا وَ الْمِسْكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ لَيْسَ فِينَا مِسْكِينٌ وَ لَا ابْنُ السَّبِيلِ الْيَوْمَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ فَالْخُمُسُ لَنَا مُوَفَّراً وَ نَحْنُ شُرَكَاءُ النَّاسِ فِيمَا حَضَرْنَاهُ فِي الْأَرْبَعَةِ الْأَخْمَاس‏

________________________________________
نورى، حسين بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.


10-
وسائل الشيعة ؛ ج‏9 ؛ ص509

12600- 1- «2» مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ مَالِكٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ‏ «3»- فَقَالَ أَمَّا خُمُسُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلِلرَّسُولِ يَضَعُهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أَمَّا خُمُسُ الرَّسُولِ فَلِأَقَارِبِهِ وَ خُمُسُ ذَوِي الْقُرْبَى فَهُمْ أَقْرِبَاؤُهُ وَ الْيَتَامَى يَتَامَى أَهْلِ بَيْتِهِ فَجَعَلَ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ أَسْهُمٍ فِيهِمْ وَ أَمَّا الْمَسَاكِينُ وَ ابْنُ السَّبِيلِ فَقَدْ عَرَفْتَ أَنَّا لَا نَأْكُلُ الصَّدَقَةَ وَ لَا تَحِلُّ لَنَا فَهِيَ لِلْمَسَاكِينِ وَ أَبْنَاءِ السَّبِيلِ.

وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ مَالِكٍ الْجُعْفِيِ‏

______________________________

وسائل الشيعة، ج‏9، ص: 510

وَرَوَاهُ فِي الْمُقْنِعِ كَذَلِكَ أَيْضاً وَ رَوَاهُ فِي الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ مَالِكٍ‏ مِثْلَهُ‏.

________________________________________
شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، 30جلد، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1409 ق.

یعنی این روایت بالا با اسناد مختلف نقل شده

فکر میکنم کافی باشد برای دلیل روایی!!! تواتر در کدام دسته است؟؟!!!

قضاوت با شما!

(روایات از نرم افزار جامع الاحادیث 3/5 نقل شد)

مستنبط;917409 نوشت:
علامه طباطبایی در المیزان، از باب نمونه عده ای از روایات شیعه و سنی را نقل می کند. ایشان پس از نقل گروهی از روایات شیعه در باب خمس به عنوان نماینده ای از دیگر روایات اهل بیت علیهم السلام، چنین جمع بندی می کنند که اختصاص خمس به سهم امام و سهم سادات، از متواترات شیعه می باشد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

بنده قصد اساعه ادب یا خدایی نکرده بی احترامی به مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه و شما استاد گرامی و عزیز را ندارم اما بزرگوار بالاخره بحث علمی است و سند و مدرک باید باشد تواتر روایی در بحث انحصار نیمی از خمس به سادات وجود ندارد

خود علامه طباطبایی رضوان الله علیه در ذیل همین آیه خمس (41 انفال) فقط 4 روایت نقل میکند که روایت چهارم هیچ ارتباطی با انحصار نیمی از خمس به سادات ندارد و موضوعش چیز دیگری است (ترجمه فارسی 20 جلدی المیزان جلد 9 صفحه 134 تا 136)

بنده از شما میخواهم 7 روایت صحیح السند که صراحتا اثبات کند نیمی از خمس در انحصار سادات است برای ما نقل بفرمایید

بر فرض نقل اولا در مخالفت با این روایات احتمالی حداقل 7 روایت معتبر از اهل بیت علیهم السلام وجود دارد

ثانیا با 7 روایت که معارض روایی معتبر فراوان دارد تواتر ثابت نمیشود


مستنبط;917409 نوشت:
حکمت وضع خمس و تفکیک آن از زکات

"باقى مى‏ماند بحث در اينكه روايات فرمود خداى سبحان غرضش از تشريع خمس احترام اهل بيت رسول خدا (ص) و دودمان او بوده و خواسته است تا محترم‏تر از آن باشند كه چرك اموال مردم را بگيرند. و ظاهر اين روايات اين است كه نكته مذكور را از آيه زكات كه خطاب به پيغمبرش مى‏فرمايد:" خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ[6]" گرفته شده باشد، چون تطهير و تزكيه (پاكيزه كردن) هميشه در چيزهايى است كه چرك و آلودگى و مانند آن داشته باشند، و گر نه اگر اين معنا در آيه زكات نبود و از آنجا گرفته نمى‏شد در خود آيه خمس چنين معنايى وجود ندارد تا بگوييم از خود آيه گرفته شده است[7]."

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

در پستهای شماره 7 و 11 و 12 پاسخ هایی به این اشکال داده شده اما توضیح بیشتر:

مسأله ى 479ـ سهميه ى زكات در انحصار غيرسادات نيست، و تنها پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهاالسلام هستند كه زكات بر آن ها حرام است، و چنان كه سه بخش دوم خمس را مى توان به غيرسيّد هم داد، زكات را نيز مى توان به سادات پرداخت كرد،

و روايت «هِىَ مِنْ أوْساخِ ما فى أيدى النّاس» كه زكات از چرك هاى مانده ى دست هاى مردم است، خود از چرك ها و اوساخ جعل شده ى ما فى ايدى الناس است، زيرا زكات از همان اموالى داده مى شود كه خمس هم از همان پرداخت مى گردد، بلكه از نظر موارد نه گانه ى ـ خيالى ـ زكات از خمس هم پاكيزه تراست .

پس چه شد كه خمس كلاً پاك و پاكيزه است و زكات ناپاك و چرك؟!

وانگهى اين چه تقسيم ناهموار و ظالمانه اى است كه مال هاى چرك و كثيف و كم در اختصاص غير سيدها، ولى مال هاى پاك و پاكيزه و زياد در اختصاص سيدها باشد، در صورتى كه بسيارى از غير سيدها خيلى پاك تر از بسيارى از سيدها مى باشند.

و اين جا اگر هم معنى درستى براى «أوساخ ما فى أيدى الناس» باشد، برحسب نصوص تنها ائمه معصومين عليهم السلام و نزديكان بسى شايسته ى آنان ـ به علت عدم فقر و رعايت عظمتشان ـ از دريافت زكات مستثنا مى كند و نه تمامى سادات را.

روى اين اصول نه نيمه ى دوم خمس در اختصاص سادات است و نه زكات در اختصاص غير سادات، بلكه مورد خمس و زكات تمامى كسانى هستند كه در آيه ى زكات و خمس ياد شده اند، و پيامبر بزرگوار صلى الله عليه و آله والاتر و مهربان تر از آن است كه نيمى از خمس تمامى اموال روى زمين را در اختصاص فرزندانش آن هم تنها منسوبين به پدران قرار دهد، و زكات با اين كيفيت براى تمامى غيرسيّدها،

http://www.olumquran.com/fa/publication/farsi-books/item/resale-novin

رضا ثقلین;917816 نوشت:
اختصاص سادات به سادات پدرى هم قبح كمترى از اختصاص اول ندارد. كسانى كه سادات را در اختصاص سادات پدرى دانسته اند به روايتى مجعول در وسائل الشيعه استناد كرده اند: «من كانت امُّه من بنى هاشم و ابوه من سائر قريش، فان الصدقات تحل له و ليس له من الخمس شى ءٌ لأن الله يقول «ادعوهم لِآبائهم» (احزاب/3)».


این پست شما، به طور کلی خارج از موضوع بحث می باشد.

رضا ثقلین;917832 نوشت:
نكته ى قابل توجه ديگر هندسه ى ذهنى جاعل اين حديث است كه خرافات عصر جاهليت را هنوز با خود حمل مى كرده است. خرافاتى كه در اين شعر جاهلى كاملاً متجلى است:

بَنُونا بَنُو أبْناءِنا وَ بَناتُنابَنُوهُنَّ أبْناءُ الرِّجالِ الأغارب
فرزندان پسران ما فرزندان مايند و دخترانمان فرزندهايشان پسران مردان غريبه اند!!


این پست شما به طور کلی خارج از موضوع بحث است

رضا ثقلین;918096 نوشت:
ثالثا اگر كارشناس محترم ادله رو كافي و عقلاني ميدونم اعلام كنند كه بله اين برداشت از آيه صحيح است و اگر نميدونن ادله خودشان را مطرح بفرمايند تا استفاده كنيم

بسمه تعالی
ادله شما کافی نیست
ادله عقلی شما، عقلی نیست. حداکثر می تواند برداشتها و مصلحت سنجی هایی عقلایی -و نه عقلی- باشد. بین عقلا با عقل تفاوت زیادی است.
برداشت شما هم از آیه درست نیست.

فهم آیه در گام اول باید با توجه به ظواهر خود آیه باشد. ظهور گیری در گام اول باید بدون تحمیل هر گونه امری خارج از ظهورات باشد و نباید مصلحت سنجی های عقلایی بر آن تحمیل شود.

رضا ثقلین;918098 نوشت:
خوب نيمي از اين مبالغ هنگفت مختص سادات است در فقه مرسوم حالا اين سوال پيش مي آيد كه:
اولا تعداد كل ساداتي كه فقط از طريق پدر سيد حساب ميشوند در كل دنيا چقدر است؟؟؟
ثانيا از اين تعداد چه مقدارشان يتيم و مسكين و ابن سبيل هستن؟؟؟!!
واضح است واقعا تعداد فقراء اسلام از كل سادات بيشتر است!!!! چه رسد به سادات يتيم و مسكين و ابن سبيل!!!
حالا در مقابل اين تعداد فقط دو و نيم درصد زكات براي كل موارد هشتگانه زكات ١٠ در صد خمس براي سادات يتيم و مسكين ابن سبيل!!!!!! آن هم چه زكاتي!! زكاتي كه فقط بر ٩ چيز است كه اساسا امروزه خود صاحبانش يا مشكل اقتصادي دارند يا اصلا كسي به فكر چنين كاري نيست( مثل پرورش شتر)
مشخص است يك حساب و كتاب عقلاني ساده مسئله رو مشخص ميكنه! قضاوت با شما


دغدغه ما فهم عمیق تر قرآن است. بنا بر این، برای هر چه قرآنی تر شدن فهم و فقه، شما در گام اول هیچ کدام از این مباحث را نباید در فهم قرآن دخالت دهید. و الا از فقه قرآن دور خواهید شد و استحسانات شخصی و عرفی را بر قرآن تحمیل خواهید کرد.

گام اول، فهم ظهورات خود آیه محل بحث می باشد.
نباید عقل ابزاری که به مصلحت سنجی و مقایسه ها دست می زند را با عقل قطعی خلط کرد. این دو با یکدیگر، فرسنگها فاصله دارد.
گذشته از تفاوت این دو، -که بحثی مستقل است و مربوط به موضوع بحث ما نیست- باید مراقب باشیم که در مرحله فهم ظهور خود کلمات و جملات آیه، از دخالت این برداشتها در فهم خود و تاکید بر آن ممانعت کنیم.

رضا ثقلین;918645 نوشت:
با کمال احترام نه خیر استاد عزیز الف و لام قطعا الف جنسیه و استغراقی است
واو در قبل از اليتامي و المساكين و ابن السبيل واو حاليه نيست و چون واو حاليه نيست مانع است بنا براين هر كدام از اين موارد گفته شده جدا جدا هستند
و اگر قرار بود اين فرضيه شما درست باشد از منظر ادبي:اولا بايد واو ها حذف ميشد

ثانيا بايد اينطور گفته ميشد كه لذي القربي اليتيم لذي القربي المسكين چون قربي جمع نيست بلكه افعل تفضيل است


شرایط الف و لام عهدیه و الف و لام جنسیه
بحث حالیه بودن واو، یکی از محورهای اصلی بحث شماست در حالیکه ربطی به بحث ما ندارد و حالیه بودن، شرط عملیات معرفه سازی ال، بر اساس معهودات قبلی نیست. (ال تعریف عهدیه).

به طور کلی، ال تعریف یا می تواند الف و لام عهد باشد یا الف و لام جنس. (نک مغنی الادیب ج 1 ص 30)
تنها شرطی که برای عهد بودن آن در کتب ادب ذکر شده است، این است که باید بتوان بجای ال، ضمیری که به معهود برمی گردد، قرار دهیم. اگر این کار را کردیم و جمله درست بود، پس عهدیه بودن الف و لام، مشکل ادبی نخواهد داشت.

معرفه سازی در ال تعریف عهدیه
الف و لام در این کاربرد، باید بتواند کلمه را به مطلب یا چیز یا شخصی که قبل از آن ذکر شده، ارجاع دهد و با مرتبط کردن کلمه بعدی -که نکره است- به کلمه معهود و آشنای قبلی، کلمه نکره را تبدیل به معرفه کند.

این عملیات تنها یک شرط دارد:

ضمیری راجع به معهود معرفه، باید بتواند بجای الف و لام بنشیند. (در اولین تاپیک، این مطلب را با منبع آن -کتاب مغنی الادیب- ذکر شد)
حالیه بودن یا نبودن واو، اصلا محل بحث نیست.


فقه قرآنی و بررسی دقیق ظهورات

در گام اول فقه قرآنی باید ظهور این آیه و کلمات درون آیه را مشخص کنیم.

ما با سه کلمه "محلی به ال" مواجهیم. الیتامی، المساکین و ابن السبیل.

اساس تعریف ال

بنا بر این باید دقت کنیم الف و لام، بر چه اساسی این کلمات را معرفه کرده است:

آیا بخاطر کلمات معهود قبل از آن یعنی پیامبر و ذی القربی -ذی القربی یعنی امام- عملیات معرفه سازی، موجه شده و کلمات، الف و لام گرفته اند ؟
یا بخاطر اینکه جنس یتیم و فقیر و در راه ماندگی به صورت کلی برای ما مشخص است، این کلمات شایسته دریافت الف و لام شده اند؟


ال عهدیه، از جهت ادبی، حایز شرط لازم می باشد.
حتی بعضی از روایات هم این شرط را مراعات کرده و امام علیه السلام، بجای الف و لام، ضمیر راجع به مرجع معهود الف و لام عهد را ذکر می فرماید. که در تاپیک اول، با ذکر نشانی آمده است.

لزوم دقت به کاربردهای سه گانه الف و لام جنسیه

ال جنسیه، سه کاربرد دارد: یا برای استغراق افراد است (کلمه محلی به ال، اشاره به همه افراد دارد)،
یا برای استغراق خصایص افراد است،
یا برای تعریف ماهیت.

علاوه بر اینکه در توضیح شرایط عهدیه بودن ال، خلط صورت گرفته است، توضیح ندادید که چرا از میان سه کاربرد، تنها استغراق افراد را برگزیده اید. در حالیکه هر کدام از کاربردهای دیگر الف و لام جنس می تواند برداشت ما از آیه را تا حدی تغییر دهد و حتی به مخالفین ادله شما کمک کند.


ثانیا
در باب مطلب ثانیا، که نوشته اید ذی القربی مفرد است، باید عرض کنم که ما نیز در تاپیک اول، از قول علامه طباطبایی مفرد بودن آن را ذکر کردیم.

مستنبط;918710 نوشت:
این پست شما، به طور کلی خارج از موضوع بحث می باشد.

مستنبط;918711 نوشت:
این پست شما به طور کلی خارج از موضوع بحث است

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

خوب جالبه مشخص شد که شما پاسخی برای پست های 31 تا 34 ندارید دوستان حتما این پست ها رو مطالعه کنند

اما در جواب شما اتفاقا دارد چرا بزرگوار دقت نمیفرمایید؟؟!! بحث بر سر عدم انحصار نیمی از خمس به سادات از دیدگاه قران و سنت و عقل بود آن پست ها هم در اثبات قرانی و عقلی این مطلب بود واضح است

حالا اگر پاسخی ندارید بفرمایید مطلب نقل شده صحیح است یا بنده(شمای کارشناس) جواب ان را نمیدانم اینگونه پاک کردن صورت مسئله مشکلی را حل نمیکند بزرگوار

مستنبط;918717 نوشت:
ادله شما کافی نیست
ادله عقلی شما، عقلی نیست. حداکثر می تواند برداشتها و مصلحت سنجی هایی عقلایی -و نه عقلی- باشد. بین عقلا با عقل تفاوت زیادی است.
برداشت شما هم از آیه درست نیست.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بزرگوار دليل آيه واضح است يك سوال ساده از شما ميكنم:

اين مطالبي كه شما ميفرماييد آيا يك مطلب مد نظر شماست و یک مطلب رو اراده میکنید يا چند تا؟؟! مسلما نميتونند بگيد چند تا چون در اين صورت اشكال عقلي به شما وارد ميشه كه گنگ و بي استدلال صحبت ميكنيد

آن وقت خداي سبحان وقتي صحبت ميكند چند مطلب متفاوت رو اراده ميكند؟!!!! خوب در اين صورت هم معاذ الله همين اشكال به خداي سبحان معاذ الله وارد كه اصلا خدا معاذ الله بلد نيست حرف بزند!!!!!!
آيا بالاتر از اين توهين رو ميشه به قرآن كريم و خداي متعال كرد؟؟؟!!!!

ادله روايي كه بنده آوردم حالا شما به جاي جواب به راحتي ميگين كافي نيست خوب بزرگوار اينطور بحث كردن كه كاري نداره!! منم ميگم استدلال شما غلط است!!!! كجاي اين مطلب عقلاني و منطقي است؟؟!!!! دليلتون كجاست؟؟؟!!!!! اول ادعا كرديد:


((این تفسیر مورد تایید روایات نمی باشد. در پست شماره 3))

بنده ادله قوي روايي رو در پست هاي شماره ٣١ تا ٣٣ آوردم و اثبات شد و روشن شد كه حرف شما صحيح نبود بلكه روايات متعدد و معتبر مخالف گفته شما و موافق نظر بنده وجود دارد

حالا بدون پاسخ به آن روايات و مطلبي كه در توضيح فرمايش علامه طباطبايي رضوان الله عليه گذاشتم كه البته پاسخي هم نداريد!!

با يك جمله كلي كه بله استدلال شما كافي نيست و ... پاسخ مخاطب رو ميدهيد بزرگوار دوستان مطالعه ميكنند اهل فكر و منطق هستن متوجه ميشن كه چه كسي درست ميگويد

اما درباره ادله عقلی در یک پست مجزا حتما ان شا الله پاسخی کامل به حضرت عالی خواهم داد

مستنبط;918726 نوشت:
شرایط الف و لام عهدیه و الف و لام جنسیه

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

بنده واقعا تعجب ميكنم بزرگوار مطلب واضح است اما يكي يكي پاسخ هاي شما رو ان شا الله ميدهيم:

مستنبط;918726 نوشت:
بحث حالیه بودن واو، یکی از محورهای اصلی بحث شماست در حالیکه ربطی به بحث ما ندارد

اتفاقا كاملا ربط دارد اگر شما واو عطف رو حاليه ندانيد كه مسلما نيست در نتيجه نميتوانيد از طريق عطف اليتامي و المساكين و ابن سبيل به لذي القربي شرط سادات بودن ايتام و مساكين و ابت سبيل رو ثابت كنيد پس در اين قسمت دليلي براي اثبات نظريه سادات بودن يتيم نخواهيد داشت

مستنبط;918726 نوشت:
تنها شرطی که برای عهد بودن آن در کتب ادب ذکر شده است، این است که باید بتوان بجای ال، ضمیری که به معهود برمی گردد، قرار دهیم. اگر این کار را کردیم و جمله درست بود، پس عهدیه بودن الف و لام، مشکل ادبی نخواهد داشت.

مستنبط;918726 نوشت:
الف و لام در این کاربرد، باید بتواند کلمه را به مطلب یا چیز یا شخصی که قبل از آن ذکر شده، ارجاع دهد و با مرتبط کردن کلمه بعدی -که نکره است- به کلمه معهود و آشنای قبلی، کلمه نکره را تبدیل به معرفه کند.

این عملیات تنها یک شرط دارد:
ضمیری راجع به معهود معرفه، باید بتواند بجای الف و لام بنشیند. (در اولین تاپیک، این مطلب را با منبع آن -کتاب مغنی الادیب- ذکر شد)

اولا در صورت صحت مطلب شما اين در حالتي است كه دليل واضح و قوي يا حداقل حداقل هم طراز براي جنسيه بودن الف و لام وجود نداشته باشد

ثانيا شما با همين استدلال چگونه الف و لام يتيامي و مساكين را عهدي ميدانيد؟؟؟!!!!! آيا اين ملزم به نتايج آن هم خواهند بود؟؟!! يكي از نتايجش آن است كه خمس دادن به خود اهل بيت عليهم السلام حرام ميشه!! چرا چون آنها نه يتيم بودند نه مسكين نه ابن سبيل!!!

مستنبط;918726 نوشت:
توضیح ندادید که چرا از میان سه کاربرد، تنها استغراق افراد را برگزیده اید. در حالیکه هر کدام از کاربردهای دیگر الف و لام جنس می تواند برداشت ما از آیه را تا حدی تغییر دهد و حتی به مخالفین ادله شما کمک کند.

واضح است چون كه خمس دادن به خود اهل بيت عليهم السلام حرام ميشه!! چرا چون آنها نه يتيم بودند نه مسكين نه ابن سبيل!!!(گمان نمیکردم مطلب به این واضحی رو باید بیان کنم!!) البته در پست شماره 30 بیان کردم ولی مثل اینکه شما دقت نفرمودید!

اما بار دیگر ادله رو مطرح میکنم( چون فقط بحث واو حالیه رو کردین و جوابتون رو هم دادم اما سایر ادله واضح رو جواب ندادین باشد که یا جواب بدین یا بفرمایید صحیح است و بحث تمام میشه)

و اگر قرار بود اين فرضيه شما درست باشد از منظر ادبي:

اولا بايد واو ها حذف ميشد

ثانيا بايد اينطور گفته ميشد كه لذي القربي اليتيم لذي القربي المسكين چون قربي جمع نيست بلكه افعل تفضيل است

عطف به این شکل نمیتواند مفید حصر باشد. اگر مقصود یتیمان از آنها بود باید یک کلمه منهم می آورد که آن را برساند. صرف عطف محدود کننده مدلول نیست.

[=&quot]الف و لام در یتامی و مساکین
[=&quot]ال اسمیه نیست زیرا بر سر مشتقات نحوی نیامده است.
[=&quot]ال حرفیه عهد ذکری نیست زیرا قبل از آن ذکر نشده است.
[=&quot]ال حرفیه عهد حضوری نیست زیرا مدخولش حاضر نیست. ( الیوم )
[=&quot]ال عهد ذهنی نیست چون این ال مصادیق مدخولش نزد متکلم و مخاطب معلوم است مثل آیه بیعت شجره.
[=&quot]ال جنسیه ماهیت نیست زیرا مراد پرداخت خمس به ماهیت یتیمان و مساکین نیست.
[=&quot]ال جنسیه استغراق افراد می تواند باشد و ظاهر آیه نیز همین است.
[=&quot]ال استغراق صفات نیست مثل انت الرجل ( انت کل رجل صفه )
[=&quot]ال زایده لازمه هم نیست چون بر سر موصولات الذی و ... می آید.
[=&quot]ال زایده غیر لازمه هم نیست چون بر سر اسم های علم منقول مثل الحارث می آید.

از این 9 دسته تنها ال جنس استغراق افراد صادق است...
کارشناس به تاپیک ابتدایی توضیحاتی افزوده اند و ادعا کرده اند ال عهد محتمل است اما هیچ یک از انها درست نیست.
هر کس هم ادعایی دارد میتوانیم مفصل بحث کنیم...

فکر اینکه از توابع باشند هم از سر بیرون کنید چون حرف عطف امده و با تابع بودن فاتحه ی ذی القربی خوانده شده است...
حرف واو هم برای مطلق جمع است و چیزی نمی توان بر آن تحمیل کرد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

مستنبط;918719 نوشت:
دغدغه ما فهم عمیق تر قرآن است. بنا بر این، برای هر چه قرآنی تر شدن فهم و فقه، شما در گام اول هیچ کدام از این مباحث را نباید در فهم قرآن دخالت دهید. و الا از فقه قرآن دور خواهید شد و استحسانات شخصی و عرفی را بر قرآن تحمیل خواهید کرد.

براي فهم عميق قرآن كريم بايد ذهن را از پيش زمينه هاي فكري و فقهي خالي كرد

و با ديد عقلانيت بر مبناي فطرت و ادبيات عرب در آيات قرآن كريم دقت كرد

كه اين مطلب متاسفانه در حوزه و پست هاي شما وجود ندارد چون:


اولا شما تاكيد فراوان بر روايات داريد

ثانيا مسائل عقلي بديهي رو قطعي نميدونيد

ثالثا عملا از نظر ادبيات عرب برداشتتون از آيه غلط است و اين رو بنده و جناب وطاها از منظر ادبي اثبات كرديم مراجعه شود به پست شماره ٤٢ و ٤٣ و ٤٤

مستنبط;918719 نوشت:
استحسانات شخصی و عرفی را بر قرآن تحمیل خواهید کرد.

اما درباره اينكه برداشت عقلي بنده رو استحسان خوانديد:

اولا مطلب استدلالي بنده از بديهيات عقلي كه هيچ عاقلي آن را مردود نميداند بنده عرض كردم:

خمس چگونه مشکل معیشتی جامعه را میتواند حل کند و حال آنکه دارای 2 بخش است: 1-سهم امام 2-سهم سادات حالا چگونه 10 درصد از خمس و مال یک ثروتمند برای سادات فقیر و یتیم و... است اما 2/5 درصد یا حداکثر(دقت کنید حداکثر) 10 در صد(در بالاترین شرایط و نقل برخی روایات) زکات هم برای کل فقرا و مساکین و بیچارگان کل جهان اسلام است؟؟؟؟؟؟؟؟؟!! آیا این عادلانه است؟؟؟؟؟ آیا این عاقلانه است؟؟؟؟

آن هم با 9 چیز بودن زکات!!!!!!!!!!!!!! آن هم با توجه به اینکه مگر ما چند سادات فقیر و یتیم داریم؟؟؟؟ کل جمعیت سادات جهان یک دهم تعداد فقرا و موارد مصرفی زکات نیست!!!!!!!! چه برسد به آن اهدافی که این دو مالیات متقن و مفید اسلامی دارند!!! چه برسد به تعدادفقیران و ایتام سادات!!!! که این کاملا مشخص و عقلانی است!!

وانگهى اين چه تقسيم ناهموار و ظالمانه اى است كه مال هاى چرك و كثيف و كم در اختصاص غير سيدها، ولى مال هاى پاك و پاكيزه و زياد در اختصاص سيدها باشد، در صورتى كه بسيارى از غير سيدها خيلى پاك تر از بسيارى از سيدها مى باشند.

در شرايط فعلي فقهي بسيار كمتر از سادات است چرا؟ واضح است چون فقه مرسوم ميگه ٢٠ درصد كل اموال(با شرايطش) رو مسلمين بايد خمس بدن اين پول اگر گرفته بشه و همه كساني كه به آنها خمس واجب است اين مبلغ رو پرداخت كنن مبلغ بسيار هنگفتي در طول هرسال جمع آوري ميشه( حالا شما دقت بفرماييد در شرايطي كه فعلا فقط شيعه حكم خمس أرباح مكاسب رو وأحب ميدونه و اون هم برخي نميدن سالانه ميليارد ها تومان به دفاتر مراجع تقليد واريز ميشه حالا چه بريد به اينكه غير شيعه هم اين حكم رو قبول كنه و همچنين همه كساني كه وأحب است برايشان خمس پرداخت كنن!!!!)

خوب نيمي از اين مبالغ هنگفت مختص سادات است در فقه مرسوم حالا اين سوال پيش مي آيد كه:

اولا تعداد كل ساداتي كه فقط از طريق پدر سيد حساب ميشوند در كل دنيا چقدر است؟؟؟

ثانيا از اين تعداد چه مقدارشان يتيم و مسكين و ابن سبيل هستن؟؟؟!!

واضح است واقعا تعداد فقراء اسلام از كل سادات بيشتر است!!!! چه رسد به سادات يتيم و مسكين و ابن سبيل!!!

حالا در مقابل اين تعداد فقط دو و نيم درصد زكات براي كل موارد هشتگانه زكات ١٠ در صد خمس براي سادات يتيم و مسكين ابن سبيل!!!!!!

آن هم چه زكاتي!! زكاتي كه فقط بر ٩ چيز است كه اساسا امروزه خود صاحبانش يا مشكل اقتصادي دارند يا اصلا كسي به فكر چنين كاري نيست( مثل پرورش شتر)

مشخص است يك حساب و كتاب عقلاني ساده مسئله رو مشخص ميكنه! قضاوت با شما

ادامه...

رضا ثقلین;918732 نوشت:
ادله روايي كه بنده آوردم حالا شما به جاي جواب به راحتي ميگين كافي نيست خوب بزرگوار اينطور بحث كردن كه كاري نداره!! منم ميگم استدلال شما غلط است!!!! كجاي اين مطلب عقلاني و منطقي است؟؟!!!! دليلتون كجاست؟؟؟!!!!! اول ادعا كرديد:
((این تفسیر مورد تایید روایات نمی باشد. در پست شماره 3))
بنده ادله قوي روايي رو در پست هاي شماره ٣١ تا ٣٣ آوردم و اثبات شد و روشن شد كه حرف شما صحيح نبود بلكه روايات متعدد و معتبر مخالف گفته شما و موافق نظر بنده وجود دارد
حالا بدون پاسخ به آن روايات و مطلبي كه در توضيح فرمايش علامه طباطبايي رضوان الله عليه گذاشتم كه البته پاسخي هم نداريد!!

بسم الله الرحمن الرحیم
در فقه قرآنی، ابتدا باید ظواهر قرآن را درست فهمید و سپس به دنبال روایات و عقل رفت.
تاکید بنده بر این است که به مسیر فقه قرآنی بازگردیم و مرحله به مرحله جلو برویم، در غیر این صورت و ناخواسته، فهم و فقه قرآنی، تحت تاثیر بیش از حد یا نابجای ادله عقلی و روایی و استحسانات اجتماعی و ... قرار می گیرد و از قرآن دور می شویم.
تا مساله ظهور کلمات و جملات قرآن را حل نکنیم، نوبت به بررسی روایاتی که ذکر کرده اید، نمی رسد.

رضا ثقلین;918742 نوشت:
واضح است چون كه خمس دادن به خود اهل بيت عليهم السلام حرام ميشه!! چرا چون آنها نه يتيم بودند نه مسكين نه ابن سبيل!!!(گمان نمیکردم مطلب به این واضحی رو باید بیان کنم!!) البته در پست شماره 30 بیان کردم ولی مثل اینکه شما دقت نفرمودید!

ما در فقه قرآنی در گام اول باید ببینیم خود قرآن چه می فرمایید.
در این مرحله، اصلا مهم نیست که خمس دادن به اهل بیت چه حکمی پیدا خواهد کرد؟ بگذارید خود قرآن حرفش را بزند که جایز است یا جایز نیست.
بگذارید بدون دخالت دادن این پیش فرضها و بدون اینکه این دغدغه ها را لحاظ کنیم، ببینیم خود آیه چه ظهوری دارد.

در فقه قرآنی شما باید بدون پیش فرض وارد شوید، درحالیکه چند بار در ادله خود به این مضمون تکرار کردید که مگر می شود که اهل بیت خمس نگیرند! خب، اگر قرار است قرآنی پیش برویم و بر فرض، قرآن این رابگوید، ما چرا با این ظهور مخالفت کنیم؟

رضا ثقلین;918742 نوشت:
و اگر قرار بود اين فرضيه شما درست باشد از منظر ادبي: اولا بايد واو ها حذف ميشد

اصلا مهم نیست که در این بین، واوی در کار باشد یا نباشد.
حتی بعضی موارد بین مرجع "الف و لام" و کلمه ای که "الف و لام" گرفته است، چند جمله می تواند فاصله شود.
وقتی با یک کلمه مواجه می شویم که محلی به ال شده است (یعنی الف و لام حرفی گرفته است)، دو کار می کنیم:
1- باید نگاه کنیم که در کلمات سابق یا جمله قبلی یا حتی جملات سابق، چیزی یا شخصی یا گروهی ذکر شده است که این الف و لام اشاره به آن داشته باشد یا نه. اگر چنین چیزی باشد، در این صورت "ال"، مابعد خود را، در زمره ماقبل می داند و به آن ملحق می کند. این مساله اصلا نیاز به واو عاطفه یا حالیه ندارد.

2- چنین چیزی در ماقبل نمی یابیم یا شرایط ادبی یا قراین جمله نشان می دهد که این الف و لام ، به افراد یا اشیای ماقبل ربطی ندارد، در این صورت، ال اشاره به جنس خواهد داشت.
در این صورت هم باید دقت شود که الف و لام جنس، اشاره به عموم افراد دارد، یا خصائص افراد یا ماهیت آنها. مثلا ال در الیتامی می تواند ال خصائص باشد. یعنی خمس را به کسی بدهید که به تمام معنی خصوصیتهای یتیمی را دارد و از هر جهتی یتیمی بر او اثر کرده است. یا کاملا مسکین و صد در دصد ندار و بدبخت باشد - که در این صورت، بخش زیادی از فقرا از آن خارج خواهند شد- .
شما این موارد را بررسی نکرده و به سرعت آن را به بداهت استغراق افراد برگرداندید در حالیکه با دقت بیشتر می بینیم که سایر معانی ال جنسیه بدون وجه نیست.

رضا ثقلین;918742 نوشت:
عطف به این شکل نمیتواند مفید حصر باشد. اگر مقصود یتیمان از آنها بود باید یک کلمه منهم می آورد که آن را برساند. صرف عطف محدود کننده مدلول نیست.

یکی از کارکردهای الف و لام عهدیه، همین است که (مثلا) منهم حذف شود. اساسا این یک ظرافت و زیبایی ادبی و از موارد فصاحت و بلاغت می تواند باشد که با یک الف و لام، از ذکر اضافات خودداری شود. در این صورت خود الف و لام، حصر را می رساند. نیازی به عطف هم نیست.

پس، بر اساس مسأله تبادر، در جمع محلّي به الف و لام و اين که ما وقتي به کتب تفسيري، روائي و حتي کتاب‌هايي که در بعضي از مطالب ادبي نيز نوشته شده است، از قديم الأيّام با جمع محلي به الف و لام برخورد عموم مي‌کردند؛ لذا، صاحب معالم مي گويد: «ولانعرف في ذلک خلافاً» .

http://www.fazellankarani.com/persian/lesson/905/

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم

مستنبط;919058 نوشت:
در فقه قرآنی، ابتدا باید ظواهر قرآن را درست فهمید و سپس به دنبال روایات و عقل رفت.

ببخشید بزرگوار ولی این طور درست نیست شما ابتدا مدعی شدید این برداشت عدم انحصار نیمی از خمس در بین سادات مورد تایید و تفسیر روایات نیست بعد که بنده روایات متعدد و معتبر رو با آدرس در سه پست 31 تا 33 مفصلا بحث کردم شما بدون جواب و اینکه ادعای اول خودتون رو بتونید ثابت کنید بحث رو بردید به سمت خود آیه که البته بنده مشکلی ندارم خیلی هم عالی است چون دلیل اول و اصلی و قوی خود قرآن کریم است

ولی یا باید پاسخ بدین به روایات و بفرمایید برداشت مشهور در مورد خمس موافق روایات اهل بیت علیهم السلام نیست یا بیایید ردش کنید که در صورت اول کلا دلیل اول حوزویان درباره برداشت مشهور از اختصاص نیمی از خمس به سادات در آیه خمس زیر سوال میره البته با این سکوت هم همین مطلب رو نشون دادین

اما درباره عقل آیا شما جز با عقل و منطق انسانی آیات و روایات رو متوجه میشین؟؟؟!! قطعا خیر پس برداشت عقلی لازم است در رجوع به فقه قرآنی و آیات وجود داشته باشد

مستنبط;919058 نوشت:
تاکید بنده بر این است که به مسیر فقه قرآنی بازگردیم و مرحله به مرحله جلو برویم

بله درست میفرمایید پس بهتر است ادعای ابتدایی خود مبنی بر عدم تایید برداشت عدم انحصار خمس به سادات رو از روایات پس بگیرید و صریح بفرمایید دلیل روایی قطعی و قوی برای نظریه مشهور وجود ندارد دوستان حتما به پست های 31 تا 33 مراجعه بفرمایند

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


مستنبط;919058 نوشت:
استحسانات اجتماعی

شما چند بار این مطلب رو اعلام کردید که استحسانات و ...

اولا کجای مطلب بنده استحسان بود؟؟ دلیل روشن عقلی مبتنی بر آیات و روایت استحسان است؟؟؟!!

ثانیا مگر قرآن کریم نمیفرمایند:(( و لقد کرمنا بنی آدم))؟؟ آیا این کرامت است که عده ای از فقر بمیرند و عده ای ثروت عظیمی از خمس رو در اختیار داشته باشند؟؟؟!! این استحسان است؟؟!! دوستان مراجعه کنند به تعریف استحسان ببینند بنده استحسان میگویم؟؟!!

ثالثا مگر امیر المومنین علیه السلام از پول خمس به یک یهودی فقیر کمک نفرمود؟؟!! نکند این هم استحسان است؟؟؟!!

قضاوت با دوستان و خوانندگان محترم

موضوع قفل شده است