جمع بندی انتخاب ابوبکر و عصمت پیامبر

تب‌های اولیه

54 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
انتخاب ابوبکر و عصمت پیامبر

با سلام و احترام
شبهه :
پیامبر اسلام (ص) ، ابوبکر را مامور ابلاغ ایات سوره برائت کردند
از طرفی پیامبر خودشان مطلع بودند که ابوبکر لایق این ماموریت نیست و ترسو است... هم ایه غار و هم فرار در غزوات و نبردها موید این مطلب است... و خودشان در جواب اعتراض ابوبکر به ایه ی غار اشاره کردند...
حتی افراد معمولی وقتی زندگی صحابه را میخوانند متوجه میشوند لایق تر از ابوبکر وجود داشت....
پس چرا پیامبر افراد لایق تری را انتخاب نکردند؟
و بعد از اینکه خداوند با انتخاب ابوبکر مخالفت کرد پیامبر فرمودند خداوند اعلم از من است ...
یعنی پیامبر ان قدری مطلع نبودند که بهتر از ابوبکر به ذهنشان برسد ؟
چگونه این انتخاب با علم و عصمت ایشان سازگار است؟
مثلا ما اصلا انتظار نداریم رئیس جمهور یک انسان ترسو را برای مذاکره انتخاب کند...
این در حالی است که خداوند می فرماید
ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا
پس انتظار نداریم در چنین امر مهمی چنین اشتباه آشکاری اتفاق بیفتد...
اما ظاهرا این داستان میگوید این اشتباه رخ داده است ...
و خداوند با انتخاب ابوبکر مخالفت میکند و امیر المومنین علی علیه السلام مامور ابلاغ میشوند...

لطفا به این شبهه پاسخ دهید...

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مسلم

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام و تشکر از سوال خوب شما

و طاها;914772 نوشت:
پس انتظار نداریم در چنین امر مهمی چنین اشتباه آشکاری اتفاق بیفتد...
اما ظاهرا این داستان میگوید این اشتباه رخ داده است ...
و خداوند با انتخاب ابوبکر مخالفت میکند و امیر المومنین علی علیه السلام مامور ابلاغ میشوند...

آگاهی از چرایی این مسئله کاملا یک مسئله نقلی و تاریخی است، لذا علت یابی آن منوط به بررسی کامل فضا و شرائط نزول این پیام است که تا حد زیادی بر ما پوشیده است، به همین خاطر نمی توان با قاطعیت ابراز نظر کرد، چون احتمالات مختلفی وجود دارد و ما نمی دانیم چه در سر پیامبر(ص) گذشته، بنابراین آنچه که در ذیل بیان میشود احتمالاتی است که از متون به دست آمده است:

الف)
طبق آنچه از نقل برداشت می شود آنچه در وهله اول برای پیامبر(ص) اهمیت داشته صرفا ابلاغ پیام بوده است، نه شخص ابلاغ کننده، لذا پیامبر(ص) در ابتدا ابلاغ آن را به همه اصحاب پیشنهاد می دهد اما از آنجا که کسی نمی پذیرد، پیامبر(ص) این بار به طور مشخص این کار را بر عهده ابابکر می گذارد.(مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج35، ص286) یعنی سپردن آن به ابی بکر خصوصیتی نداشته است، بلکه یک عامل ثانویه در کار بوده است، که یا به خاطر سن ابی بکر بوده، یا به خاطر قریشی بودن و جایگاه قبیله ای که در میان اعراب داشته، یا به خاطر در دسترس بودناو بوده، یا به خاطر امسائل امنیتی بوده، یا ده ها احتمال دیگر که دو نکته بعدی از این احتمالات به شمار میرود.

ب)
نکته دیگری که باز از نقل برداشت می شود خطرناک بودن این ابلاغ بوده، همانطور که خود امیرالمومنین(ع) نیز به این مطلب ابلاغ می کنند که در جریان ابلاغ این پیام جانشان در خطر بوده است(صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج2، ص369) شاید به همین خاطر پیامبر(ص) از گذاردن آن بر عهده علی(ع) علی رغم شایستگی هایش چشم بپوشد، همان طور که در نبرد با عمرو بن عبدود هم پیامبر(ص) داوطلب شدن علی(ع) را به خاطر خطری که متوجه علی(ع) میشد نپذیرفتند.(حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج2، ص10و11)(1) طبیعتا آن مقداری که جان علی(ع) به خاطر جنگ آوری ها و کینه ها در معرض خطر بوده، جان ابی بکر که یک شخصیت از قبیله بزرگ قریش، با سن بالاتر، و بدون اصطکاک شدید با مشرکین بوده، در خطر نبوده است.

ج)
احتمال قوی دیگری که از نقل برداشت می شود این است که چنین جریانی از جانب خداوند و به جهت بیان افضلیت امیرالمومنین(ع) بوده باشد، افضلیت ایشان نسبت به همان کسانی که بعدها مدعی خلافت خواهند شد، همان طور که امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
«جبرئیل نازل شد و فرمود ای محمد! پروردگارت از روی سهو و شک و بازگشتن از سخن اشتباه خویش، تو را به گرفتن این حکم از ابی بکر و سپردن آن به علی(ع) امر نکرده، بلکه اراده کرده تا برای ضعفای مسلمین بیان کند علی(ع) واجد مقامی است که جز تو هیچ کسی دارای آن مرتبه نیست.(بحارالانوار، ج35، ص297)
تعبیر «بازگشتن از سخن خویش» که با متن عربی «لَا اسْتِدْرَاكاً عَلَى نَفْسِهِ غَلَطا» در متن روایت آمده این احتمال را به ذهن متبادر می سازد که سپردن اولیه آن به ابوبکر نیز به امر الهی بوده است؛ آنچه این احتمال را تقویت می کند تکرار جریانات مشابه است، اینکه مثلا در جریان فتح خیبر، پیامبر(ص) پرچم را پیش از علی(ع)، باز به ابوبکر و عمر می سپارد، تا برتری علی(ع) بر ایشان را بنمایاند.
به همین انگیزه در این جریان نیز، ابلاغ فرمان برائت را ابتدا به ابوبکر و سپس با تعبیری رسا بر افضلیت علی(ع)، آن را به علی(ع) می سپارد تا بفرماید آنکه از پیامبر(ص) و نفس و جان پیامبر(ص) است، علیست.

نکته مهم پایانی این است که آنچه با عصمت ناسازگار است، اثبات غیر حکیمانه بودن یک رفتار است، نه عدم اثبات حکیمانه بودن آن؛ لذا اگر حتی نفهمیم کدامیک از این احتمالات همان گزینه درست است مشکلی ایجاد نمی کند، همان طور که ممکن است چندین احتمال با هم مطرح باشد، در هر صورت تعارضی با عصمت نخواهد داشت.
______________________________________
1) البته احتمال دارد ممانعت های پیامبر(ص) در ماجراهای اینچنینی، نه به خاطر حفظ جان علی(ع)، بلکه به خاطر بیان این باشد تا ابتدا فرصت به دیگران داده شود، و سپس از عدم داوطلب شدن، یا ناکام ماندن ایشان، افضلیت علی(ع) بر ایشان اثبات شود، یعنی همان نکته (د) که اشاره خواهد شد؛ همان طور که در ماجرای انذار خویشاوندانشان ابتدا به صورت عمومی درخواست یاری کرده و آمادگی علی(ع) را برای دو بار نپذیرفتند.

اگر حضرت رسول (ص) ابتدائاً حضرت امیر (ع) را می فرستادند ، تأکیدی بر برتری ایشان نسبت به شخص خاصی نبود. اما ماجرا جوری رقم خورد تا ابتدا شخص دیگری از اصحاب برود و سپس با برگرداندن آن شخص ، حضرت امیر عازم این مأموریت شوند. در این حالت ، ماجرا ، دقیقاً حکایت از برتری یک شخص بر شخص دیگری دارد.

مثال معاصر
رهبری میدانند که:
1- آمریکا قابل اعتماد نیست
2- نگاه به داخل، مشکلات کشور را حل می کند ، نه نگاه به خارج.
3- مذاکره با آمریکا، نفعی که ندارد ، ضررات زیادی هم دارد.

بارها هم در فرمایشات خود به همه این نکات "تصریح" فرموده اند. اما افرادی هستند که نکات را از "ولی امر" نمی گیرند و باید در "متن یک ماجرا" قرار بگیرند تا مسایل بر آنها به طور عینی و کاملا مشخص ، روشن شود. لذا برجام رقم خورد تا تجربه ای برای تاریخ کشور ما باشد.
لذا حالا که خود طرفداران برجام می بینند که برجام هیچ فایده ای نداشته است ، نباید آن را به حساب ناآگاهی مقام معظم رهبری گذاشت.

بر همین اساس گرچه حضرت رسول (ص) بارها در زمانهای مختلف بر برتری حضرت امیر (ع) بر "دیگران" تأکید و تصریح فرموده بودند ، اما شاید لازم بود طی ماجرای خاصی این نکته برای برخی افراد به صورت "مشخص" علنی شود که حضرت امیر (ع) بر "دیگران" و خصوصاً بر "شخص خاصی" برتری دارد.

مسلم;916283 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام و تشکر از سوال خوب شما

آگاهی از چرایی این مسئله کاملا یک مسئله نقلی و تاریخی است، لذا علت یابی آن منوط به بررسی کامل فضا و شرائط نزول این پیام است که تا حد زیادی بر ما پوشیده است، به همین خاطر نمی توان با قاطعیت ابراز نظر کرد، چون احتمالات مختلفی وجود دارد و ما نمی دانیم چه در سر پیامبر(ص) گذشته، بنابراین آنچه که در ذیل بیان میشود احتمالاتی است که از متون به دست آمده است:

الف)
طبق آنچه از نقل برداشت می شود آنچه در وهله اول برای پیامبر(ص) اهمیت داشته صرفا ابلاغ پیام بوده است، نه شخص ابلاغ کننده، لذا پیامبر(ص) در ابتدا ابلاغ آن را به همه اصحاب پیشنهاد می دهد اما از آنجا که کسی نمی پذیرد، پیامبر(ص) این بار به طور مشخص این کار را بر عهده ابابکر می گذارد.(مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج35، ص286) یعنی سپردن آن به ابی بکر خصوصیتی نداشته است، بلکه یک عامل ثانویه در کار بوده است، که یا به خاطر سن ابی بکر بوده، یا به خاطر قریشی بودن و جایگاه قبیله ای که در میان اعراب داشته، یا به خاطر در دسترس بودناو بوده، یا به خاطر امسائل امنیتی بوده، یا ده ها احتمال دیگر که دو نکته بعدی از این احتمالات به شمار میرود.

ب)
نکته دیگری که باز از نقل برداشت می شود خطرناک بودن این ابلاغ بوده، همانطور که خود امیرالمومنین(ع) نیز به این مطلب ابلاغ می کنند که در جریان ابلاغ این پیام جانشان در خطر بوده است(صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج2، ص369) شاید به همین خاطر پیامبر(ص) از گذاردن آن بر عهده علی(ع) علی رغم شایستگی هایش چشم بپوشد، همان طور که در نبرد با عمرو بن عبدود هم پیامبر(ص) داوطلب شدن علی(ع) را به خاطر خطری که متوجه علی(ع) میشد نپذیرفتند.(حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج2، ص10و11)(1) طبیعتا آن مقداری که جان علی(ع) به خاطر جنگ آوری ها و کینه ها در معرض خطر بوده، جان ابی بکر که یک شخصیت از قبیله بزرگ قریش، با سن بالاتر، و بدون اصطکاک شدید با مشرکین بوده، در خطر نبوده است.

ج)
احتمال قوی دیگری که از نقل برداشت می شود این است که چنین جریانی از جانب خداوند و به جهت بیان افضلیت امیرالمومنین(ع) بوده باشد، افضلیت ایشان نسبت به همان کسانی که بعدها مدعی خلافت خواهند شد، همان طور که امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
«جبرئیل نازل شد و فرمود ای محمد! پروردگارت از روی سهو و شک و بازگشتن از سخن اشتباه خویش، تو را به گرفتن این حکم از ابی بکر و سپردن آن به علی(ع) امر نکرده، بلکه اراده کرده تا برای ضعفای مسلمین بیان کند علی(ع) واجد مقامی است که جز تو هیچ کسی دارای آن مرتبه نیست.(بحارالانوار، ج35، ص297)
تعبیر «بازگشتن از سخن خویش» که با متن عربی «لَا اسْتِدْرَاكاً عَلَى نَفْسِهِ غَلَطا» در متن روایت آمده این احتمال را به ذهن متبادر می سازد که سپردن اولیه آن به ابوبکر نیز به امر الهی بوده است؛ آنچه این احتمال را تقویت می کند تکرار جریانات مشابه است، اینکه مثلا در جریان فتح خیبر، پیامبر(ص) پرچم را پیش از علی(ع)، باز به ابوبکر و عمر می سپارد، تا برتری علی(ع) بر ایشان را بنمایاند.
به همین انگیزه در این جریان نیز، ابلاغ فرمان برائت را ابتدا به ابوبکر و سپس با تعبیری رسا بر افضلیت علی(ع)، آن را به علی(ع) می سپارد تا بفرماید آنکه از پیامبر(ص) و نفس و جان پیامبر(ص) است، علیست.

نکته مهم پایانی این است که آنچه با عصمت ناسازگار است، اثبات غیر حکیمانه بودن یک رفتار است، نه عدم اثبات حکیمانه بودن آن؛ لذا اگر حتی نفهمیم کدامیک از این احتمالات همان گزینه درست است مشکلی ایجاد نمی کند، همان طور که ممکن است چندین احتمال با هم مطرح باشد، در هر صورت تعارضی با عصمت نخواهد داشت.
______________________________________
1) البته احتمال دارد ممانعت های پیامبر(ص) در ماجراهای اینچنینی، نه به خاطر حفظ جان علی(ع)، بلکه به خاطر بیان این باشد تا ابتدا فرصت به دیگران داده شود، و سپس از عدم داوطلب شدن، یا ناکام ماندن ایشان، افضلیت علی(ع) بر ایشان اثبات شود، یعنی همان نکته (د) که اشاره خواهد شد؛ همان طور که در ماجرای انذار خویشاوندانشان ابتدا به صورت عمومی درخواست یاری کرده و آمادگی علی(ع) را برای دو بار نپذیرفتند.



با سلام و احترام و تشکر از توضیحات شما

فکر می کنم اشتباه از بنده بود که نتوانستم شبهه را به درستی مطرح کنم.

نکته اول :

برای اینکه به اشتباه یک فرد پی ببریم چند راه وجود دارد :

1 )
اگر رای و نظر او مخالفِ رای و نظر خدا باشد ( تناقض بین خدا و رسولش )
حتما رای خدا درست است.
مثل اینکه گفتم :

نقل قول:
و بعد از اینکه خداوند با انتخاب ابوبکر مخالفت کرد
و خداوند با انتخاب ابوبکر مخالفت میکند و امیر المومنین علی علیه السلام مامور ابلاغ میشوند...

2 )
اعتراف خود شخص مبنی بر اشتباه کردن ( اعتراف )

3 )
رای و نظر او مخالفِ رای و نظر عقلا باشد. ( تناقض بین رسول خدا و عقلا )

شبهه ی مد نظر بنده، در واقع منطبق بر بند اول است و آوردن بندهای دوم و سوم برای تقویت شبهه بود ( دوست دارم در مورد آن گفتگو کنم اما لطفا بعد از بررسی بند اول ) ...
به نظرم بیش از آنکه بند اول را پررنگ کنم بند دوم و سوم پررنگ شده است ...

نکته دوم :

بر اساس بند اول ( تناقض ظاهری بین رای خدا و رسول ) ادامه می دهم :

انتخاب ابوبکر را در نظر بگیرید :
رسول خدا، ابوبکر را انتخاب می کند و خدا مخالفت می کند.
این یک تناقض ظاهری است که یا باید رفعش کنیم یا باید قبول کنیم رسول خد اشتباه کرده اند که در این صورت عصمتشان زیر سوال می رود.

اما آنچه گفتم نیاز به توضیحاتی دارد تا مقصودم را بهتر برسانم :

قول اول :
طبق این آیه :
وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا
و این آیه :
مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّـهَ
و
شاید آیات دیگر و حتی دلایل عقلی

اطاعت از رسول همان اطاعت از خدا است.
یعنی انتخاب و رای رسول اشتباه نخواهد بود.
خدا هم دستور به اطاعت از کسی که اشتباه می کند، نمی دهد.
پیامبر وقتی ابوبکر را انتخاب کردند در واقع انتخاب خدا بود.
اشتباهی رخ نداده بود تا نیاز به اصلاح داشته باشد.
ابوبکر، انتخاب خدا بود.
امیرالمومنین علی علیه السلام هم انتخاب خدا بود.
طبق این دو آیه، تمامی عزل و نصب های پیامبر، همان انتخاب خدا بوده است.
و اصلا اشتباهی تحقق نمی یابد تا نیاز به اصلاح داشته باشد...
بعد از رفع تناقض
می توان این سول را مطرح کرد که چرا خدا ابتدا ابوبکر را انتخاب کرد و بعد با انتخاب خودش مخالفت کرد ؟
مثلا می توان گفت به خاطر اینکه عدم لیاقت ابوبکر را نشان دهد ... به خاطر اینکه برتری علی علیه السلام را بر ابوبکر نشان دهد ...

قول دوم :

در کنار این قول ممکن است افرادی بگویند
اشتباه پیامبر، اگر توسط خدا اصلاح شود، اشکالی ندارد...
به عبارت دیگر هر جا پیامبر اشتباهی بکنند توسط خدا اصلاح می شود
و هر جا توسط خدا اصلاح نشد به این معنا است که پیامبر اشتباهی نکرده اند.
مثلا پیامبر در انتخاب ابوبکر اشتباه کردند و توسط خدا اصلاح شد
اما پیامبر در انتخاب عثمان به عنوان جانشین خود در مدینه اشتباه نکردند.

قول سوم :

ممکن است پیامبر اشتباه کنند اما خداوند اشتباهشان را نگوید و تنها در برخی موارد اشتباه ایشان را اطلاع دهد.
و ما در مواردی که خدا اعلام اشتباه نکرده، نمی دانیم پیامبر اشتباه کرده اند یا نه ... اما موظفیم از ایشان اطاعت کنیم حتی اگر اشتباه باشد ...
بنده توضیحاتی را پیرامون شبهه دادم

لطفا اعلام نظر بفرمایید ...

گفتم نسبت به توضیحات شما مطلبی عرض کنم
بند الف و ب
تناقض را رفع نکرد. بلکه اشتباه پیامبر را تایید میکند.
اما بند ج میتواند تناقض را رفع کند.

بله، از توضیحات شما ممنونم، تبیین شما فضای سوال را بسیار شفاف تر کرد.

و طاها;916371 نوشت:
لطفا اعلام نظر بفرمایید ...

ببینید در این خصوص باید دو نکته عرض کنم:

نکته اول: تناقض رفتار پیامبر(ص) با خداوند در جایی است که خداوند نظرش را بیان کرده باشد و سپس رفتار پیامبر(ص) در مقایسه با آن حکم متعارض باشد، اما وقتی خداوند تنها ابلاغ را بیان کند و هیچ قید دیگری نیاورد خب تعارضی میان رفتار پیامبر(ص) و دستور خداوند نیست. بگذارید مثالی بزنم، خداوند ابتدا بنی اسرائیل را مأمور به ذبح یک گاور می کند که هیچ قیدی ندارد اینجا یعنی هر گاوی را بکشند کفایت می کند، اما خودشان مرتب با سوالات مکرر قیود آن را اضافه می کنند، بله زمانی که فرمان مقید می شود همان را باید انجام داد، اما وقتی مطلق باشد نیازی به مراعات آن نیست.
لذا وقتی خداوند به پیامبرش فقط می فرماید: این فرمان را در میان کفار و مشکرین ابلاغ کن، یعنی طبق این حکم اولیه، فقط ابلاغ است که متعلق فرمان الهی قرار گرفته است، پیامبر(ص) هم آن را به صحابه ارائه نمود و کسی داوطلب نشد، و سپس وقتی قید دوم آمد، باز هم پیامبر(ص) اطاعت کرد و فرمان را از ابوبکر گرفته و به امام علی(ع) سپرد.
بنابراین اشکالی به رفتار پیامبر(ص) نیست، چون او همواره تابع فرمان بوده، بلکه سوال در واقع متوجه این مسئله می شود که خداوند که این قید «رجل منک» برایش اینقدر مهم بود، چرا آن را از اول ابلاغ نکرد؟ که به نظر می رسد گرفته شدن این حکم از دست ابی بکر و سپردن ثانویه آن به علی(ع) به منظور بیان جایگاه وی نیز برای خداوند موضوعیت داشته است، لذا خداوند ابتدا حکم را مطلق، و سپس قیدی برای آن بیان کرده است.

نکته دوم: نکته دومی که در این خصوص می توان گفت، همان نکته(ج) در پست ابتدایی بنده است که سپردن اولیه آن به ابوبکر نیز به فرمان خداوند بوده است، که به نظر می رسد خود شما هم نسبت به آن نظر مثبتی داشتید:

و طاها;916384 نوشت:
اما بند ج میتواند تناقض را رفع کند.

مسلم;916399 نوشت:

من لازم می دانم فضای سوال را باز هم روشن تر کنم.
اگر احساس می کنید جایی از سوالم ابهام دارد بفرمایید تا بیشتر توضیح دهم.
چون من احساس می کنم سوالم جا نیفتاده.

نقل قول:
نکته اول: تناقض رفتار پیامبر(ص) با خداوند در جایی است که خداوند نظرش را بیان کرده باشد و سپس رفتار پیامبر(ص) در مقایسه با آن حکم متعارض باشد،


من قبول دارم که اگر خدا در جایی نظرش را بیان کند و بعد پیامبر به نحوی از انحاء مخالفت کند، این تعارض است و حتما پیامبر اشتباه کرده است.

اما بنده عرضم این بود که جایی را فرض کنید که خداوند نظرش را برای ما بیان نکرده است و فقط فرموده :
من یطع الرسول فقد اطاع الله
آیا امکان دارد نظر خدا مخالف نظر رسول باشد ؟ طبق قول اول خیر.
مثلا در انتخاب ابوبکر، می گوییم انتخاب پیامبر طبق ایاتی که عرض کردم ( آیه ی ما اتاکم و آیه ی من یطع الرسول ) همان انتخاب خدا است.
یعنی لازم نیست خداوند برای هر نظر پیامبر وحی بفرستد. وقتی نظر پیامبر را بفهمیم، می فهمیم نظر خدا هم همان بوده است.

نقل قول:
اما وقتی خداوند تنها ابلاغ را بیان کند و هیچ قید دیگری نیاورد خب تعارضی میان رفتار پیامبر(ص) و دستور خداوند نیست.
من هم در این مورد اشکالی مطرح نکردم و تعارضی هم نمی بینم.

نقل قول:
وقتی خداوند به پیامبرش فقط می فرماید: این فرمان را در میان کفار و مشکرین ابلاغ کن، یعنی طبق این حکم اولیه، فقط ابلاغ است که متعلق فرمان الهی قرار گرفته است، پیامبر(ص) هم آن را به صحابه ارائه نمود و کسی داوطلب نشد، و سپس وقتی قید دوم آمد، باز هم پیامبر(ص) اطاعت کرد و فرمان را از ابوبکر گرفته و به امام علی(ع) سپرد.

من هم اشکالم اینها نبود و طبیعتا مشکلی ندارم.

نقل قول:
بنابراین اشکالی به رفتار پیامبر(ص) نیست، چون او همواره تابع فرمان بوده،

بله پیامبر همیشه تابع فرمان الهی بوده است.

نقل قول:
بلکه سوال در واقع متوجه این مسئله می شود که خداوند که این قید «رجل منک» برایش اینقدر مهم بود، چرا آن را از اول ابلاغ نکرد؟


شما اگر دقت کنید حتی در همین قید ( رجل منک ) هم نامی از امیرالمومنین نیست. بلکه پیامبر تشخیص دادند ...

طبق قول اول، هم در انتخاب ابوبکر و هم در انتخاب امام علی علیه السلام، خداوند از همان ابتدا مشکل را حل کرده است.
زیرا اطاعت از رسول را اطاعت از خودش می داند.
پس لازم نیست خداوند خودش مصادیق را تعیین کند و الا چه لزومی داشت پیامبر را حاکم کند ...
هر انتخاب پیامبر همان انتخاب خداست.
وقتی انتخاب پیامبر را فهمیدیم گویی انتخاب خدا را فهمیدیم.
طبق قول اول، قول دوم در اشتباه است
.
قول دوم چه می گوید ؟ می گوید :
پیامبر ابتدا ابوبکر را انتخاب کرد اما خدا دید که پیامبرش اشتباه کرده است لذا آیه فرستاد و جلوی اشتباه را گرفت و اگر جلوی اشتباه را نمی گرفت با دستور خودش که اطاعت از رسول داده بود در تناقض بود.
زیرا خداوند خودش اطاعت از رسول را اطاعت از خودش می داند. و نیز میدانیم خداوند دستور به اطاعت مطلق از غیرمعصوم نمی دهد.
طبق قول اول و دوم، قول سوم اشتباه است.

قول سوم :
پیامبر در انتخاب ابوبکر اشتباه کرد و اشکالی هم ندارد زیرا عصمت پیامبر تنها در انتقال وحی است و در امر حکومت و عزل و نصب ها مثل یک بشر هستند و می توانند اشتباه کنند.
و خداوند گاهی اوقات جلوی برخی اشتباهاتشان را گرفته است
.

نقل قول:
نکته دوم: نکته دومی که در این خصوص می توان گفت، همان نکته(ج) در پست ابتدایی بنده است که سپردن اولیه آن به ابوبکر نیز به فرمان خداوند بوده است، که به نظر می رسد خود شما هم نسبت به آن نظر مثبتی داشتید:

من مشکلی ندارم که سپردن اولیه به ابوبکر به فرمان خدا بوده است

اما مشکل دارم که آن را قابل جمع با سایر احتمالات بدانیم.
زیرا احتمالات دیگر تناقض را رفع نمی کند.
طبق احتمالات دیگر خداوند اشتباه پیامبر را گرفته است.
اما طبق قول اولی که عرض کردم پیامبر اشتباهی نکرده است تا خدا اشتباهش را بگیرد...

و طاها;916434 نوشت:
من لازم می دانم فضای سوال را باز هم روشن تر کنم.
اگر احساس می کنید جایی از سوالم ابهام دارد بفرمایید تا بیشتر توضیح دهم.
چون من احساس می کنم سوالم جا نیفتاده.

با سلام و احترام و تشکر از تبیین شما

در پاسخ باید عرض کنم طبق آن نکته (ج) که عرض شد که مشکلی پیش نمی آید که ارسال ابوبکر را هم از جانب خداوند بدانیم؛ اما در صورتی که بخواهیم بر فرض اینکه ارسال ابوبکر از جانب پیامبر(ص) بوده سخن بگوییم باز هم مشکلی پیش نمی آید.

ببینید آن بخش از علم پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) که مربوط به تعالیم دین است بالفعل است، اما آنچه مربوط به سایر امور می شود بالفعل نیست، بلکه متوقف بر آگاه سازی خداوند است، لذا اگر خداوند صلاح دید آنها را آگاه نکند، لطمه ای به عصمت آنها نمی خورد، چون عصمت به معنای علم نامحدود نیست، بلکه به این معناست که آنچه می دانند مطابق حق است.

در امور معارف دین و تعالیم شریعت که همان اوامر و نواهی الهی است علمشان بالفعل بوده و هر چه می فرمایند بدون استثناء حکم خداوند است و آیه شریفه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» ناظر به این دسته از تعالیم است، چون بحث امر و نهی در میان است، اما در سایر موارد اینطور نیست، لذا اتخاذ مواضعشان در جایی که خداوند آگاهشان نکرده اساسا از محتوای آیه شریفه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» خارج است. چون این آیه یعنی آنچه را که پیامبر(ص) از جانب خداوند می گوید واقعا از جانب خدا آمده است، اینجا هم ابلاغ را که به خداوند نسبت داده است واقعا از جانب خداوند آمده، اما هرگز نفرمود: که خداوند مرا امر کرده که ابوبکر را بفرستم، بلکه این را به اصحاب واگذار کرده و سپس چون کسی داوطلب نشد ابوبکر را فرستاد.

در یک کلام می خواهم عرض کنم تمام این امر متوجه خداست، او اینجا به طور خاص اراده کرده است پیامبرش را هم مطلع نسازد، پس همه سوال متوجه خداوند است، یعنی سوال را باید اینگونه مطرح کرد که چرا خداوند از ابتدا پیامبرش را آگاه نکرد تا از اول علی(ع) را بفرستد، وگرنه پیامبر(ص) آنچه را به خداوند نسبت داده بدون کم و کاست همان بوده است.

با سلام و احترام
ضمن تشکر از توضیحات شما
بنده سعی کردم تک تک جملات شما را مورد بررسی قرار دهم تا فهم دقیقی از کلام شما داشته باشم. لذا اگر کلام شما را درست متوجه نشدم نیازمند توضیحات شما است.

نقل قول:
در پاسخ باید عرض کنم طبق آن نکته (ج) که عرض شد که مشکلی پیش نمی آید که ارسال ابوبکر را هم از جانب خداوند بدانیم؛

عرض کردم تا اینجای کار که اشکال و ان قلتی نیست ...
نقل قول:
اما در صورتی که بخواهیم بر فرض اینکه ارسال ابوبکر از جانب پیامبر(ص) بوده سخن بگوییم باز هم مشکلی پیش نمی آید.

کدام اشکال قرار بوده پیش بیاید که پیش نمی آید ؟ لطفا دقیق تر صحبت کنید تا متوجه شوم ...

نقل قول:
ببینید آن بخش از علم پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) که مربوط به تعالیم دین است بالفعل است، اما آنچه مربوط به سایر امور می شود بالفعل نیست،

آیا عزل و نصب ها و امور حکومتی جزو تعالیم دین و جزو علم بالفعل هستند یا خیر ؟
بنده از ظاهر کلام شما برداشت کردم که جزو علم بالفعل نیستند و تا زمانی که خدا آگاه نکند، رسول خدا آگاه نمی شوند...
پس انتخاب ابوبکر و سایر عزل و نصب ها با آگاهی خدا نبوده است.
من این را می پذیرم اما از شما سوال می کنم
آیا اشکال دارد کسی بدون اینکه خدا آگاهش کند، انتخابی انجام دهد که منطبق بر انتخاب خدا باشد ؟

اگر اشکالی ندارد پس دارید به مقصود من نزدیک می شوید ...
آیا در امور حکومتی و عزل و نصب ها، اگر انتخاب خدا مخالف انتخاب پیامبر باشد، خدا کاری به کار پیامبرش ندارد؟
نقل قول:
لذا اگر خداوند صلاح دید آنها را آگاه نکند، لطمه ای به عصمت آنها نمی خورد،چون عصمت به معنای علم نامحدود نیست، بلکه به این معناست که آنچه می دانند مطابق حق است.

البته من نگفتم عصمت به معنای علم نامحدود است. اتفاقا قبول دارم که علم معصوم، محدود است.
اما در مورد جمله ی آخر که گفتید :
عصمت به این معناست که پیامبر انچه می دانند مطابق حق است.
باید عرض کنم عبارت مبهمی است. زیرا
مطابقت با حق یعنی اعطاء کل ذی حق حقه.
پس انتخاب ابوبکر یعنی حق به حق دار رسید ...
اگر این حق بود پس چرا خداوند حق را از ذی حق گرفت ؟
پس برداشت من از صحبت های شما این است که شما پیامبر را در امور حکومت جایز الخطا می دانید. پیامبر از نظر شما می توانند ناحق بگویند. و لازم نیست که خداوند هر جایی اشتباه صورت گرفت وحی نازل کند. تنها در برخی موارد ممکن است وحی نازل کند مثل همین انتخاب ابوبکر. و الا در انتخاب عثمان و ابوبکر برای امور دیگر، وحی نازل نشد ... پس ممکن است پیامبر در آن موارد حق گفته اند و ممکن است ناحق گفته اند و معلوم نمی شود...
ظاهر عبارات شما را که بررسی می کنم صحبت های شما منطبق بر قول سوم است ...

نقل قول:
در امور معارف دین و تعالیم شریعت که همان اوامر و نواهی الهی است علمشان بالفعل بوده و هر چه می فرمایند بدون استثناء حکم خداوند است و آیه شریفه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» ناظر به این دسته از تعالیم است، چون بحث امر و نهی در میان است، اما در سایر موارد اینطور نیست، لذا اتخاذ مواضعشان در جایی که خداوند آگاهشان نکرده اساسا از محتوای آیه شریفه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» خارج است.

باز هم تاکید کرده اید که پیامبر در امور حکومتی و عزل و نصب ها، علم بالفعل ندارند. و چون علم بالفعل ندارند ممکن است ناحق کنند اما خداوند آگاهشان نکند ...
اما برایم جالب است که اصلا اشاره ای به آیه ی دیگر نکردید :
من یطع الرسول فقد اطاع الله
این ایه در میان آیاتی در مورد موضوعات حکومتی است.
نقل قول:
اما هرگز نفرمود: که خداوند مرا امر کرده که ابوبکر را بفرستم،

من هم نگفتم پیامبر چنین فرمود تا بعد بگویم خداوند به پیامبر وحی فرستاده است که ابوبکر را بفرست.
اگر چه خودتان گفتید خداوند وحی فرستاده ... ( شاید به همین زودی فراموش کردید شاید هم من، بند ج شما را نمی فهمم ! )
بلکه عرض کردم انطباق انتخاب پیامبر با انتخاب خدا ... آیا بین وحی و انطباق تفاوتی نیست ؟
نقل قول:
بلکه این را به اصحاب واگذار کرده و سپس چون کسی داوطلب نشد ابوبکر را فرستاد.

خوب همین که می فرمایید : "پیامبر به اصحاب واگذار کردند" ، نیز می تواند تحت سوال من قرار گیرد ...
مثلا اگر خداوند بداند این کار اشتباه است سریعا به پیامبر وحی می فرستد که امر را به اصحاب واگذار نکن ...
اما شما می گویید لازم نیست خدا اشتباهات پیامبر را بگیرد ...
بعد از اینکه کسی داوطلب نشد باز پیامبر ابوبکر را انتخاب کرد.
خوب اینجا اگر پیامبر اشتباه انتخاب کرده باشند، خداوند وظیفه ای دارد یا ندارد ؟
اگر ندارد که می شود همان قول سوم.
اگر هم وظیفه ای دارد پس یا پیامبر اشتباه کرده اند که وحی نازل شد و با انتخاب ابوبکر مخالفت شد ... ( قول دوم )
یا پیامبر اشتباه نکردند و الا از همان ابتدا خدا نمی گذاشت این اشتباه تحقق یابد ... ( قول اول )
نقل قول:
در یک کلام می خواهم عرض کنم تمام این امر متوجه خداست،


خوب شبهه از همین جا که امر متوجه خدا می شود، عصمت را زیر سوال می برد دیگر ...
نقل قول:
او اینجا به طور خاص اراده کرده است پیامبرش را هم مطلع نسازد،

به روی چشم ...
بله اصلا خدا نخواسته پیامبرش را مطلع سازد...

اما پیامبر که ابوبکر را انتخاب کرد. آیا انتخاب نکرد ؟!
خدا هم که جاهل نبود علم داشت، می دانست که چه کسی بهترین گزینه است... آیا نمی دانست ؟!
پس در اینجا سوال می شود اگر پیامبر اشتباه کند، آیا خدا وظیفه دارد جلوی اشتباه او را بگیرد یا خیر ؟
اگر خدا وظیفه دارد جلوی اشتباه را بگیرد پس چون با انتخاب ابوبکر مخالفت نکرد یعنی همین گزینه مورد تایید خدا بوده است ...
یعنی لازم نیست خدا وحی می فرستاد، همینکه با پیامبر مخالفت نکرد یعنی خدا همان را خواسته است ...
نقل قول:
یعنی سوال را باید اینگونه مطرح کرد که چرا خداوند از ابتدا پیامبرش را آگاه نکرد تا از اول علی(ع) را بفرستد، وگرنه پیامبر(ص) آنچه را به خداوند نسبت داده بدون کم و کاست همان بوده است.


نه سوال را درست مطرح نکرده اید.
سوال درست این است که
آیا انتخاب ابوبکر، همان انتخاب مورد نظر خدا بود ؟
اگر بود که هیچ ... ( لازم نبوده خدا اقدامی انجام دهد ... )
و اگر نبود ، یعنی پیامبر اشتباه کرده است اما می توان سوال پرسید که چرا خدا اشتباه پیامبر را دیر گرفت ؟ چرا خدا گذاشت ابوبکر مقداری از مسیر را برود و بعد خدا با انتخاب پیامبر مخالفت کرد ؟
ضمنا این سوال در مورد انتخاب امیر المومنین علی علیه السلام هم مطرح است :
خداوند فرمود رجل منک .... و نامی از امام علی علیه السلام نبرد ...
آیا انتخاب امیرالمومنین علی علیه السلام تو سط پیامبر همان انتخاب مورد نظر خدا بود ؟
اگر بود که هیچ ...
و اگر نبود، یعنی پیامبر باز هم اشتباه کرده است ...
اگر انتخاب ابوبکر، را منطبق بر انتخاب خدا نمی دانید پس انتخاب امام علی علیه السلام را هم نباید منطبق بدانید ...

و طاها;916789 نوشت:
آیا عزل و نصب ها و امور حکومتی جزو تعالیم دین و جزو علم بالفعل هستند یا خیر ؟
بنده از ظاهر کلام شما برداشت کردم که جزو علم بالفعل نیستند و تا زمانی که خدا آگاه نکند، رسول خدا آگاه نمی شوند...
پس انتخاب ابوبکر و سایر عزل و نصب ها با آگاهی خدا نبوده است.
من این را می پذیرم اما از شما سوال می کنم
آیا اشکال دارد کسی بدون اینکه خدا آگاهش کند، انتخابی انجام دهد که منطبق بر انتخاب خدا باشد ؟
اگر اشکالی ندارد پس دارید به مقصود من نزدیک می شوید ...
آیا در امور حکومتی و عزل و نصب ها، اگر انتخاب خدا مخالف انتخاب پیامبر باشد، خدا کاری به کار پیامبرش ندارد؟

حکومت داری و عزل و نصب ها از اموری است که انبیاء و ائمه(ع) به آن علم بالفعل ندارند و مأمور به عمل طبق ظواهر هستند، لذا امام علی(ع) منذر بن جارود را به خاطر سیره نیکوی پدرش نصب کرد، اما وی خیانت کرد.(نهج البلاغه، نامه71)

و طاها;916789 نوشت:
عصمت به این معناست که پیامبر انچه می دانند مطابق حق است.
باید عرض کنم عبارت مبهمی است. زیرا
مطابقت با حق یعنی اعطاء کل ذی حق حقه.
پس انتخاب ابوبکر یعنی حق به حق دار رسید ...
اگر این حق بود پس چرا خداوند حق را از ذی حق گرفت ؟

حق در بحث عدالت با حق در بحث حکمت متفاوت است، این تعریف شما از حق، مربوط به بحث حق در عدالت است.

و طاها;916789 نوشت:
س برداشت من از صحبت های شما این است که شما پیامبر را در امور حکومت جایز الخطا می دانید. پیامبر از نظر شما می توانند ناحق بگویند. و لازم نیست که خداوند هر جایی اشتباه صورت گرفت وحی نازل کند. تنها در برخی موارد ممکن است وحی نازل کند مثل همین انتخاب ابوبکر. و الا در انتخاب عثمان و ابوبکر برای امور دیگر، وحی نازل نشد ... پس ممکن است پیامبر در آن موارد حق گفته اند و ممکن است ناحق گفته اند و معلوم نمی شود...

همان طور که عرض کردم ایشان در این موارد مأمور به عمل طبق ظواهر هستند.

و طاها;916789 نوشت:
اما برایم جالب است که اصلا اشاره ای به آیه ی دیگر نکردید :
من یطع الرسول فقد اطاع الله
این ایه در میان آیاتی در مورد موضوعات حکومتی است.

از آنچه گذشت پاسخ این سوال شما هم روشن می شود، پیامبر(ص) در احکام معصوم است، و در تشخیص مصادیق هم طبق ظواهر عمل می کند و در بسیاری از موارد علم غیبش را به کار نمی گیرد، اما با این حال بر همه لازم است از او اطاعت کنند. یعنی وقتی حتی امام علی(ع) منذر بن جارود را نصب کند بر همه واجب است از ایشان اطاعت کنند.
اگرچه بنده اعتقاد دارم این آیات بیشتر ناظر به حوزه احکام و تعالیم است.

و طاها;916789 نوشت:
سوال درست این است که
آیا انتخاب ابوبکر، همان انتخاب مورد نظر خدا بود ؟
اگر بود که هیچ ... ( لازم نبوده خدا اقدامی انجام دهد ... )
و اگر نبود ، یعنی پیامبر اشتباه کرده است اما می توان سوال پرسید که چرا خدا اشتباه پیامبر را دیر گرفت ؟ چرا خدا گذاشت ابوبکر مقداری از مسیر را برود و بعد خدا با انتخاب پیامبر مخالفت کرد ؟


ببینید خلاصه حرف بنده این است که چه خداوند به پیامبر(ص) امر کرده باشد که اول ابوبکر را بفرست و سپس علی(ع) را، و چه امر نکرده باشد تا خود پیامبر(ص) ابوبکر را بفرستد، در هر دو صورت انتخاب ابوبکر برای بار اول مورد نظر خدا بوده است، در فرض اول که خدا به پیامبرش فرموده ابوبکر را بفرست و بعد علی (ع) را از پی او بفرست که روشن است، و در فرض دوم خداوند اراده کرده است که خود پیامبر(ص) ابوبکر را بفرستد اما به جای دستور به این کار، دستور به ابلاغ توسط علی(ع) را مخفی کرده است تا پیامبر(ص) ابتدا شخص دیگری چون ابوبکر را بفرستد، و سپس دستور جدید صادر شود که علی(ع) را بفرست، یعنی در هر صورت خداوند به دنبال این بوده که اول ابوبکر برود و سپس علی(ع)، اما تفاوت دو فرض در این است که این خواسته خدا در قالب دو دستور ابلاغ شده، یا یک دستور.
به عبارت دیگر آنچه برای خداوند موضوعیت داشته است بیش از ابلاغ حکم توسط علی(ع)، ابراز برتری علی(ع) بر ابوبکر بوده است، یعنی گرفتن ابلاغیه از ابوبکر توسط امیرالمومنین(ع) موضوعیت داشته است، لذا فرقی نمی کند که خودش از ابتدا به این مسئله امر کرده باشد، یا اجازه داده باشد تا پیامبر(ص) وی را بفرستد و سپس دستور ابلاغ آن توسط علی(ع) را بیان کند.

و طاها;916789 نوشت:
ضمنا این سوال در مورد انتخاب امیر المومنین علی علیه السلام هم مطرح است :
خداوند فرمود رجل منک .... و نامی از امام علی علیه السلام نبرد ...
آیا انتخاب امیرالمومنین علی علیه السلام تو سط پیامبر همان انتخاب مورد نظر خدا بود ؟
اگر بود که هیچ ...
و اگر نبود، یعنی پیامبر باز هم اشتباه کرده است ...

این جا خداوند دستورش را شفاف بیان کرده است، اگرچه رای ما ممکن است ابهام داشته باشد اما وصف «رجل منک» برای پیامبر(ص) وصفی بده است که به روشنی می دانسته بر علی(ع) تطبیق می کند.
یعنی خداوند به جای نام علی(ع) وصف علی(ع) را بیان کرده است و حکمت آن هم این است که خداوند اراده کرده از این ماجرا برتری علی(ع) بر ابوبکر را بیان فرمایدف لذا باید وصفی که دال بر برتری است به کار رود، نه نام علی(ع)
بین این که خداوند وصفی را به کار ببرد و پیامبر(ص) تشخیص دهد موصوف آن کیست خیلی تفاوت دارد با اینکه خداوند فقط بفرماید این حکم را به مشرکین ابلاغ کن اما از ابلاغ کننده هیچ نگوید، نه اسم و نه وصف.

مسلم;917039 نوشت:


با سلام و احترام

نقل قول:
حکومت داری و عزل و نصب ها از اموری است که انبیاء و ائمه(ع) به آن علم بالفعل ندارند و مأمور به عمل طبق ظواهر هستند، لذا امام علی(ع) منذر بن جارود را به خاطر سیره نیکوی پدرش نصب کرد، اما وی خیانت کرد.(نهج البلاغه، نامه71)
مگر من گفتم عمل به ظواهر حرام است یا پیامبر مامور به ظواهر نبودند ؟!
عرض کردم اگر انتخاب خدا با انتخاب پیامبر متفاوت بود، آیا خداوند باید جلوی اشتباه او را بگیرد یا خیر ؟

نقل قول:
حق در بحث عدالت با حق در بحث حکمت متفاوت است، این تعریف شما از حق، مربوط به بحث حق در عدالت است.
ابتدا بفرمایید حق در بحث حکمت چیست ؟ تا متوجه شوم عصمت چیست ؟
در ثانی مشخص کنید که اگر پیامبر مامور به ظواهر هستند پس چه طور صحبت از حکمت می کنید نه عدالت ؟ در حالی که عدالت با عمل به ظواهر سازگارتر است تا عمل به حکمت ها ... ( به هر حال احساس می کنم این دو جمله ی شما ناسازگار است ... )

به هر حال طبق معنای حق در بحث عدالت، پیامبر اشتباه کرده اند ...

نقل قول:
همان طور که عرض کردم ایشان در این موارد مأمور به عمل طبق ظواهر هستند.
همانطور که ابتدای عرائضم گفتم. برای من مهم نیست که پیامبر مامور به عمل طبق ظواهر بودند یا خیر ...
من می گویم اگر در حکومت داری و عزل و نصب ها، انتخاب پیامبر با انتخاب خدا متفاوت بود، آیا خداوند باید جلوی اشتباه پیامبر را میگرفت یا خیر ؟
فکر می کنم شما می خواهید بگویید : خیر، خدا لازم نیست جلوی اشتباه پیامبر را بگیرد ...

نقل قول:
از آنچه گذشت پاسخ این سوال شما هم روشن می شود، پیامبر(ص) در احکام معصوم است، و در تشخیص مصادیق هم طبق ظواهر عمل می کند و در بسیاری از موارد علم غیبش را به کار نمی گیرد، اما با این حال بر همه لازم است از او اطاعت کنند. یعنی وقتی حتی امام علی(ع) منذر بن جارود را نصب کند بر همه واجب است از ایشان اطاعت کنند.
اصلا فرض کنیم پیامبر در احکام معصوم هستند، طبق ظواهر عمل می کنند، در بسیاری از موارد از علم غیب استفاده نمی کنند، و بر همه لازم است از او اطاعت کنند،
اما اینها چه ربطی به سوال من داشت ؟ :
اگر انتخاب خدا با انتخاب پیامبر متفاوت بود، آیا خدا باید جلوی اشتباه پیامبر را بگیرد یا خیر ؟

نقل قول:

اگرچه بنده اعتقاد دارم این آیات بیشتر ناظر به حوزه احکام و تعالیم است.
چرا اعتقاد بدون دلیل دارید ؟
در این آیه
من یطع الرسول فقد اطاع الله
امر به اطاعت مطلق است،
سیاق آیات هم در مورد حکومت داری است نه بیان احکام ...
به چه دلیل چنین برداشتی دارید ؟

نقل قول:
در هر دو صورت انتخاب ابوبکر برای بار اول مورد نظر خدا بوده است،
از کجا می دانید انتخاب ابوبکر برای بار اول و در صورت دوم، مورد نظر خدا بوده است ؟
خدا که وحی نفرستاده است ... شاید انتخاب خدا فرد دیگری بوده است و پیامبر اشتباه کرده اند ...
برتری علی علیه السلام از ابوبکر و حتی کل امت، ربطی به سوال ندارد ...
شما تا وقتی وحیی از طرف خدا نیامده باشد نمی توانید ثابت کنید انتخاب رسول، همان انتخاب خدا بوده است ...
ممکن است انتخاب رسول مخالف انتخاب خدا باشد و اشتباهی باشد ( اگر چه اطاعتش لازم باشد ) ...

نقل قول:
بین این که خداوند وصفی را به کار ببرد و پیامبر(ص) تشخیص دهد موصوف آن کیست خیلی تفاوت دارد با اینکه خداوند فقط بفرماید این حکم را به مشرکین ابلاغ کن اما از ابلاغ کننده هیچ نگوید، نه اسم و نه وصف.
شما چرا فکر می کنید مصداقی که پیامبر تشخیص داده اند همان مصداقی است که خدا مد نظر داشته است ؟
تفاوت این دو امر در این است که یکی دایره ی مصادیقش زیاد است و دیگری دایره ی مصادیقش اندک است ...
همانطور که ممکن است برای خدا مهم نباشد در مرحله ی اول، چه کسی انتخاب شود
ممکن است در مرحله ی دوم هم برای خدا مهم نباشد که چه کسی انتخاب شود.
( مقصودم این است که اگر چه خویشان نسبی اهمیت داشته اند و لذا وحی شده که رجل منک اما مصادیق این دایره ها چه در امر اول و چه در امر دوم ممکن است بی اهمیت بوده است برای خدا ... و لذا وحی هم نفرستاده که فلان نفر ر انتخاب کن و به همین اکتفا کرده است که به یک نفر بده برود ابلاغ کند ... به یک نفر از خویشان نسبی ات بده برود ابلاغ کند ... دیگر مهم نبود ابوبکر باشد یا زبیر ... مهم نبود عباس باشد یا علی یا برادرانش یا ... )
لذا دایره ی مصادیق در مرحله ی اول، ممکن است هزار نفر باشد اما دایره ی مصادیق در مرحله ی دوم پنج نفر باشد ...
اینکه شما می گویید خدا قصدش امام علی علیه السلام بوده، ادعایی بدون دلیل است ...
رجل منک، وصفی است که شامل خویشان نسبی پیامبر می شود و اختصاصی به امام علی علیه السلام ندارد.

با سلام و احترام

و طاها;917078 نوشت:
ابتدا بفرمایید حق در بحث حکمت چیست ؟ تا متوجه شوم عصمت چیست ؟
در ثانی مشخص کنید که اگر پیامبر مامور به ظواهر هستند پس چه طور صحبت از حکمت می کنید نه عدالت ؟ در حالی که عدالت با عمل به ظواهر سازگارتر است تا عمل به حکمت ها ... ( به هر حال احساس می کنم این دو جمله ی شما ناسازگار است ... )
به هر حال طبق معنای حق در بحث عدالت، پیامبر اشتباه کرده اند ...

حق در بحث حکمت یعنی اتقان و در مورد گفتارها یعنی مطابقت با واقع، و در مورد مأمور به و آنچه که انسان بدان امر شده، یعنی مطابقت با امر
اینجا پیامبر(ص) سخنی از خداوند دریافت نکرده است که بحث مطابقت یا عدم مطابقت باشد، اینجا خداوند امر به ابلاغ کرده، و پیامبر(ص) هم اجرا؛ قطعا مراد خداوند اگر از ابتدا این می بود که علی(ع) این حکم را ابلاغ کند امر به ابلاغ توسط علی(ع) می آمد، همین که امر تنها آمده یعنی گرفتن حکم از ابوبکر موضوعیت داشته است.
در هر صورت پیامبر(ص) خطایی مرتکب نشده، در ادامه بیشتر توضیح خواهم داد.

و طاها;917078 نوشت:
من می گویم اگر در حکومت داری و عزل و نصب ها، انتخاب پیامبر با انتخاب خدا متفاوت بود، آیا خداوند باید جلوی اشتباه پیامبر را میگرفت یا خیر ؟
فکر می کنم شما می خواهید بگویید : خیر، خدا لازم نیست جلوی اشتباه پیامبر را بگیرد ...

اولا ائمه(ع) چون در رفتارهایشان عموما از علم غیب بهره نمیگیرند و مأمور به عمل طبق ظواهر هستند اشتباهی رخ نداده، چون اشتباه باید نسبت به ظواهر سنجیده شود.
ثانیا: اگر نسبت به ظواهر عزل و نصبی اتفاق افتاد و در باطن به صلاح نبود، خداوند لازم نیست اشکال بگیرد، چون آنها خودشان نیز میتوانستند اراده کرده و از حقیقت امر آگاه شوند اما مشیت خداوند به این تعلق گرفته است که آنها طبق ظواهر عمل کنند.
در این ماجرا که ابلاغ توسط علی(ع) آمد، به منظور اشتباه گرفتن از پیامبر(ص) نبوده، چون معنا ندارد از عمل نکردن به امری که آن را ابلاغ نکرده ایم اشکال بگیریم! بلکه به منظور بیان امر دیگری چون برتری علی(ع) بوده، وگرنه حکیمانه نخواهد بود.

و طاها;917078 نوشت:
اصلا فرض کنیم پیامبر در احکام معصوم هستند، طبق ظواهر عمل می کنند، در بسیاری از موارد از علم غیب استفاده نمی کنند، و بر همه لازم است از او اطاعت کنند،
اما اینها چه ربطی به سوال من داشت

خب خیلی ربط داشت، در این ماجرا هم پیامبر(ص) طبق ظاهر امر عمل کرده است، ظاهری که پیامبر(ص) با آن روبرو بوده است یک امر است، امر به ابلاغ حکم برائت و هیچ چیز دیگری غیر از آن در میان نبوده است. بقیه ماجرا مربوط به حکمت خداوند می شود، نه عصمت پیامبر(ص).

و طاها;917078 نوشت:
اینها چه ربطی به سوال من داشت ؟ :
اگر انتخاب خدا با انتخاب پیامبر متفاوت بود، آیا خدا باید جلوی اشتباه پیامبر را بگیرد یا خیر ؟


در حیطه احکام و تعالیم دین اصلا اختلافی بین خدا و پیامبر(ص) نیست، در غیر احکام دین و تعالیم هم لازم نیست خداوند اشکال بگیرد، چون خودش آنها را مأمور به عمل طبق ظواهر نموده است، یعنی باز هم در حقیقت اختلافی نیست.

و طاها;917078 نوشت:
چرا اعتقاد بدون دلیل دارید ؟
در این آیه
من یطع الرسول فقد اطاع الله
امر به اطاعت مطلق است،
سیاق آیات هم در مورد حکومت داری است نه بیان احکام ...
به چه دلیل چنین برداشتی دارید ؟

به خاطر تعبیر «رسول»، یعنی وصف اشاره به علیت دارد، نفرموده من اطاع محمد فقد اطاع الله، فرموده من اطاع الرسول فقد اطاع الله، یعنی چون سخن پیامبر، سخن خداست.

و طاها;917078 نوشت:
از کجا می دانید انتخاب ابوبکر برای بار اول و در صورت دوم، مورد نظر خدا بوده است ؟
خدا که وحی نفرستاده است ... شاید انتخاب خدا فرد دیگری بوده است و پیامبر اشتباه کرده اند ...
برتری علی علیه السلام از ابوبکر و حتی کل امت، ربطی به سوال ندارد ...
شما تا وقتی وحیی از طرف خدا نیامده باشد نمی توانید ثابت کنید انتخاب رسول، همان انتخاب خدا بوده است ...
ممکن است انتخاب رسول مخالف انتخاب خدا باشد و اشتباهی باشد ( اگر چه اطاعتش لازم باشد ) ...

سخن بنده روشن است، خواهش می کنم دقت بفرمایید.
اشتباه در صورتی معنا پیدا می کند که امری آمده باشد و انسان خلاف آن عمل کند، وقتی فقط امر به ابلاغ شده و در خصوص شخص ابلاغ کننده امری نیامده نمیشود گفت پس شخص دیگر مد نظر خدا بوده، و پیامبر(ص) اشتباه کرده است، بلکه برداشت می شود دو قسمت کردن حکم ناظر به خاطر بیان شخصیت علی(ع) بوده است وگرنه خداوند از ابتدا می فرمود: این حکم را خودت یا رجل منک ابلاغ کنید.

در هر صورت پیامبر(ص) علمی از خودش ندارد و تمام علمش از خداوند است، اینجا هم نسبت به امری که خدا فرموده است بدون کم و کاست اطاعت فرموده و ابلاغ کرده پس خدشه ای در خصوص شخصیت وی ایشان مطرح نمی شود، پس سوال می آید سراغ حکمت خداوند که چرا اینچنین حکم داده؟
پاسخ آن هم دو مطلبی است که بیان کردم:
اول: طبق نکته ای که از برخی نقل ها برداشت می شود ارسال ابوبکر هم به دستور خداوند بوده.
دوم: خداوند اراده کرده است که امر را اول مطلق بفرماید تا پیامبر(ص) شخصی را طبق ظواهر بفرستد و سپس علی(ع) را به شخصه معرفی فرماید تا ضمن ابلاغ حکم برائت، جایگاه علی(ع) را نیز تبیین کرده باشد.

و طاها;917078 نوشت:
شما چرا فکر می کنید مصداقی که پیامبر تشخیص داده اند همان مصداقی است که خدا مد نظر داشته است ؟
تفاوت این دو امر در این است که یکی دایره ی مصادیقش زیاد است و دیگری دایره ی مصادیقش اندک است ...


این دیگر نشدنی است، ببینید بین دو اختلاف جدی وجود دارد در ابلاغ بار اول هیچ کسی معرفی نشده، اطلاق آن نشان میدهد شخص خاصی مورد نظر خداوند نیست، لذا سوال از آن معنا ندارد، اصلا درستی و غلطی اینجا معنا ندارد.
اما در مورد دوم اگر پیامبر(ص) اشتباه کند با حکمت الهی و عصمت پیامبر(ص) در تعارض است، چون خدا اینجا یک وصف را برای معرفی به کار برده که پیامبر(ص) مصداق آن را نمی شناسد! و پیامبر(ص) هم بدون سوال از مصداق آن، علی(ع) را فرستاده است، لذا هر دو زیر سوال می روند.

مسلم;917258 نوشت:

با سلام و احترام
ابتدا خواستم مفصل تر بنویسم
اما به نظرم موجب اطناب میشد و بحث از محور اصلی به حاشیه کشیده میشد و تلاش بنده هم صرف حاشیه ها میشد.
لذا فکر نمی کنم فعلا بحث کردن از برداشت های اشتباهی که شما از کلام بنده داشته اید، مفید باشد.
پس به همین مقدار اکتفا می کنم تا بحث انشاء الله برای بنده مفید باشد.

نقل قول:
اولا ائمه(ع) چون در رفتارهایشان عموما از علم غیب بهره نمیگیرند و مأمور به عمل طبق ظواهر هستند اشتباهی رخ نداده، چون اشتباه باید نسبت به ظواهر سنجیده شود.

بزرگوار خودتان می گویید انها مامور به عمل طبق ظواهر هستند ...
پس یک امری از سوی خدا داریم و پیامبر باید به آن عمل کند.
خوب بفرمایید انتخاب ابوبکر طبق عمل به ظواهر بود یا نه ؟
اگر انتخاب ابوبکر توسط پیامبر طبق عمل به ظواهر ( یعنی امر خدا ) بود پس منطبق با امر خدا است و خدا هم ابوبکر را مد نظر داشته است.
و اگر انتخاب ابوبکر توسط پیامبر طبق عمل به ظواهر نبوده است، پس پیامبر اشتباه کرده اند.

نقل قول:
ثانیا: اگر نسبت به ظواهر عزل و نصبی اتفاق افتاد و در باطن به صلاح نبود، خداوند لازم نیست اشکال بگیرد، چون آنها خودشان نیز میتوانستند اراده کرده و از حقیقت امر آگاه شوند اما مشیت خداوند به این تعلق گرفته است که آنها طبق ظواهر عمل کنند.

حرفهایتان متناقض است.
اگر خدا امر به عمل به ظواهر کند دیگر نمی گوید در باطن به صلاح نیست و با امر خودش مخالفت نمی کند ...
اتفاقا وقتی خدا امر به عمل به ظواهر می کند یعنی صلاح همین عمل به ظواهر است و انتخاب خدا همین است ...

نقل قول:
این دیگر نشدنی است

حتما داستان ایراد بنی اسرائیلی را شنیده اید...
خداوند می گوید بروید یک گاوی ذبح کنید.
حالا اگر یکی بیاید ایراد بگیرد که خدا باید مصداق گاو را دقیقا تعیین کند یعنی ایراد بنی اسرائیلی گرفته است...
خداوند گفته است رجل منک
حالا اگر شما بخواهید ایراد بنی اسرائیلی بگیرید که خداوند قصدش فلان مصداق است نه فلان مصداق، یعنی جلو جلو دارید حرف در دهان خدا می گذارید ...
رجل منک یعنی یک تعداد افرادی که علی ع هم جزو آنها بوده است ...
پس شما نمی توانید بگویید قصد خدا از رجل منک فلان مصداق بوده است ...
اما می توانید بگویید پیامبر مامور به عمل به ظواهر بوده اند و خدا هم همین عمل به ظواهر را قصد کرده است.
اگر انتخاب علی ع به عنوان مصداق این وصف، منطق بر امر خدا مبنی بر عمل به ظواهر بوده است پس انتخاب خدا و انتخاب رسولش منطبق بر هم هستند ....
و اگر پیامبر نتوانسته اند امر خدا را انجام دهند پس اشتباه کرده اند و معصوم نیستند ...

با سلام و احترام

و طاها;917295 نوشت:
اگر انتخاب ابوبکر توسط پیامبر طبق عمل به ظواهر ( یعنی امر خدا ) بود پس منطبق با امر خدا است و خدا هم ابوبکر را مد نظر داشته است.

بله بنده همین را میگویم.

و طاها;917295 نوشت:
حرفهایتان متناقض است.
اگر خدا امر به عمل به ظواهر کند دیگر نمی گوید در باطن به صلاح نیست و با امر خودش مخالفت نمی کند ...
اتفاقا وقتی خدا امر به عمل به ظواهر می کند یعنی صلاح همین عمل به ظواهر است و انتخاب خدا همین است ...

بله بنده همین را می گویم، لذا فرستادن ابوبکر برای بار اول به صلاح بوده است.

اما به طور کلی منظور بنده این است که عمل طبق ظواهر ولو اینکه مفسده اندکی داشته باشد، مصلحتی دارد که خداوند به دنبال آن است، مثل همان ماجرای نصب منذر بن جارود توسط امیرالمومنین(ع) که خیانت کرد، و امام علی(ع) او را طبق ظواهر نصب کرده بود.

و طاها;917295 نوشت:
حتما داستان ایراد بنی اسرائیلی را شنیده اید...
خداوند می گوید بروید یک گاوی ذبح کنید.
حالا اگر یکی بیاید ایراد بگیرد که خدا باید مصداق گاو را دقیقا تعیین کند یعنی ایراد بنی اسرائیلی گرفته است...
خداوند گفته است رجل منک
حالا اگر شما بخواهید ایراد بنی اسرائیلی بگیرید که خداوند قصدش فلان مصداق است نه فلان مصداق، یعنی جلو جلو دارید حرف در دهان خدا می گذارید ...
رجل منک یعنی یک تعداد افرادی که علی ع هم جزو آنها بوده است ...
پس شما نمی توانید بگویید قصد خدا از رجل منک فلان مصداق بوده است ...
اما می توانید بگویید پیامبر مامور به عمل به ظواهر بوده اند و خدا هم همین عمل به ظواهر را قصد کرده است.

برادر من اینجا چه ربطی به ایرادهای بنی اسرائیل دارد؟!
ما که از این جریان به دنبال اثبات عصمت پیامبر(ص) نیستیم که شما بگویید نمی شود! ما عصمت پیامبر(ص) را در جای دیگر اثبات می کنیم و وقتی عصمت را اثبات کردیم اینجا با دو امر روبرو هستیم

در امر اول که خداوند به صورت مطلق ابلاغ حکمی را امر کرده و پیامبر(ص) نیز مطابق آن عمل کرده است، لذا عصمت پیامبر(ص) زیر سوال نمیرود، چرا که او بدون کم و کاست مطابق امر الهی عمل نموده، اینکه خداوند چرا او را آگاه نکرده است پاسخش به حکمت خداوند بر می گردد، نه عصمت پیامبر(ص).

در امر دوم(ابلاغ حکم توسط رجل منک) هم نمیشود احتمال داد که پیامبر(ص) در تشخیص «رجل منک» اشتباه کند، چون تشخیص درست پیامبر(ص) مبتنی بر عصمت است که در جای دیگر اثبات شده است، لذا با این پیش فرض قطعا پیامبر(ص) خطا نمیکند، چون اینجا بر خلاف امر اول، امر مطلق نیست، قیدی آمده که عمل به آن واجب است، پیامبر(ص) یا مصداق آن را می شناخته است، یا اگر نمیشناخته باید می پرسیده است.

علاوه بر اینکه در برخی روایات بعد از «رجل منک» به نام علی(ع) تصریح شده است:
«يَامُحَمَّدُ إِنَّهُ لَا يُؤَدِّي عَنْكَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ‏ مِنْكَ‏، فَابْعَثْ عَلِيّاً ع لِيَتَنَاوَلَ الْآيَات‏»؛ ای محمد این حکم را کسی نباید ابلاغ کند مگر خودت یا کسی که از خودت باشد، پس علی(ع) را بفرست تا آیات را در برگیرد.(تفسیر امام حسن عسکری(ع)، ص559)

و در روایات دیگری هم آمده که پیامبر(ص) بعد از اعطاء این حکم به علی(ع) فرمود: «عَلِيٌّ مِنِّي وَ لَا يُؤَدِّي عَنِّي إِلَّا عَلِي»؛ علی از من است، و کسی این حکم را از جانب من ابلاغ نمیکند مگر علی(ع)(شیخ مفید، الارشاد، ج1، ص66)

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

مسلم;917474 نوشت:
با سلام و احترام

بله بنده همین را میگویم.
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

با سلام و احترام

چه خوب ...

پس

انتخاب ابوبکر توسط پیامبر همان انتخاب خدا بوده است.

این همانی....

یعنی ما از انتخابی که پیامبر می کنند می توانیم انتخاب خدا را بفهمیم. اگر چه خداوند وحی نفرستد.

و طاها;917703 نوشت:
این همانی....

یعنی ما از انتخابی که پیامبر می کنند می توانیم انتخاب خدا را بفهمیم. اگر چه خداوند وحی نفرستد.

قطعا اینطور است، آن هم به صورت همیشگی اینگونه است، مگر اینکه دلیل مستقلی در یک مصداق خاص برخلاف این قاعده داشته باشیم، وگرنه طبق قاعده اولیه همواره اینگونه است که انتخاب خدا از انتخاب پیامبر(ص) کشف می شود.

مسلم;917717 نوشت:
قطعا اینطور است، آن هم به صورت همیشگی اینگونه است، مگر اینکه دلیل مستقلی در یک مصداق خاص برخلاف این قاعده داشته باشیم، وگرنه طبق قاعده اولیه همواره اینگونه است که انتخاب خدا از انتخاب پیامبر(ص) کشف می شود.

پس اختلافی بین ما نیست که راجع به ان صحبت کنیم.

الا اینکه من برای این نتیجه چند دلیل اوردم که شما مثلا با دلیلی که مبتنی بر دلالت ایه قران بود مخالف بودید..

که فعلا اهمیت چندانی ندارد و اصل مطلب همان نتیجه بود.

برای تقویت این نتیجه انشالله بعدا در مورد دلالت ایه با کارشناسان قران و تفسیر گفتگو خواهم کرد.
تا این نتیجه گیری مستحکم شود.

نقطه ابهام :
اما نقطه ابهامی در کلام شما هست که باید روشن شود.
مقصود شما از دلیل مستقل چیست؟
یعنی خدا وحی بفرستد و بگوید پیامبر اشتباه کرده است؟
مگر چنین وحیی داریم؟!

و طاها;917755 نوشت:
نقطه ابهام :
اما نقطه ابهامی در کلام شما هست که باید روشن شود.
مقصود شما از دلیل مستقل چیست؟
یعنی خدا وحی بفرستد و بگوید پیامبر اشتباه کرده است؟
مگر چنین وحیی داریم؟!

این تفاوت ها اولا به گونه ای نیست که با عصمت در تعارض باشد، و ثانیا هرگز در حیطه تعالیم دینی نیست اما ممکن است در نوع رفتارهای اجتماعی یا رفتارهای شخصی وجود داشته باشد، مثلا آنچه در خصوص شأن نزول آیه شریفه «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»؛ هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن، (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حدّ (نيز) دست خود را مگشاى، تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرو مانى‏.(اسراء:29) وارد شده است که:
پيامبر ص در خانه بود سؤال كننده‏ اى بر در خانه آمد چون چيزى براى بخشش آماده نبود، و او تقاضاى پيراهن كرد، پيامبر ص پيراهن خود را به او داد، و همين امر سبب شد كه نتواند آن روز براى نماز به مسجد برود. اين پيش آمد زبان كفار را باز كرد، گفتند: محمد خواب مانده يا مشغول لهو و سرگرمى است و نمازش را بدست فراموشى سپرده است و به اين ترتيب اين كار هم ملامت و شماتت دشمن، و هم انقطاع از دوست را در پى داشت‏ به همین خاطر آیه فوق نازل شد.(طبرسی، مجمع البیان، ج6، ص635؛ مکارم شیرازی، تفسير نمونه، ج‏12، ص: 92)

مسلم;917783 نوشت:

با سلام و احترام

نقل قول:
این تفاوت ها اولا به گونه ای نیست که با عصمت در تعارض باشد،


لطفا توجه کنید که سوال بنده در چه حوزه ای است.
موارد زیر را در نظر بگیرید :
الف
تعالیم دینی
ب
حکومت داری و عزل و نصب ها
ج
رفتارهای اجتماعی و شخصی

سوال بنده در حیطه ی حکومت داری و عزل ونصب ها بود.
شما استثنائی زدید و بنده هم از شما خواستم که دلیل مستقلی برای این استثناء بیاورید.
اما نیاورده اید.
این مثالی هم که اورده اید یا یک رفتار شخصی یا اجتماعی است یا جزو تعالیم دینی.

نقل قول:
و ثانیا هرگز در حیطه تعالیم دینی نیست

شما از کجا فهمیدید این مثالی که اورده اید در حیطه ی تعالیم دینی نیست ؟
اتفاقا ظاهرش را که نگاه می کنم یک تعلیم دینی است.

نقل قول:
اما ممکن است در نوع رفتارهای اجتماعی یا رفتارهای شخصی وجود داشته باشد،

اول بفرمایید این مثالتان چه طور جزو تعالیم دینی نیست ؟
در ثانی بفرمایید بالاخره این اشتباه در رفتارهای اجتماعی بوده یا یک رفتار اشتباه شخصی ؟ و تفاوت رفتار اجتماعی و رفتار شخصی چیست ؟

و طاها;917972 نوشت:
سوال بنده در حیطه ی حکومت داری و عزل ونصب ها بود.

گمان کردم سوال شما مطلق است، اگر صرفا در حیطه عزل و نصب ها مورد می خواهید، مثال فرستادن خالد بن ولید از سوی پیامبر(ص) برای بنی جذیمه ، و یا نصب منذر بن جارود از سوی امیرالمومنین(ع) را مطرح میکنم.
اگرچه خداوند نسبت به ارسال خالد، و انتخاب منذر رضایت ندارد، و علم دارد که نتیجه هر دو آن می شود که خودش، و پیامبر(ص) و علی(ع) هیچ کدام رضایت نخواهند داشت، اما به خاطر مصلحت مهم تری آن را امضاء می کند. یعنی نمیشود گفت پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) کاری کرده اند که خداوند رضایت نداشته یا با عصمتشان در تعارض است، بلکه خود خداوند با اینکه می دانسته این دو(خالد و منذر) گزینه خوبی نیستند اما با این حال اصرار دارد که پیامبر(ص) و ائمه(ع) طبق ظواهر عمل کنند.
لذا در تاریخ می خوانیم پیامبر(ص) به خاطر کینه سابقی که خالد با قبیله بنی جذیمه دارد، وی را فرستاد تا با این مراوده کینه ها برطرف شود(الارشاد، ج1، ص139) اما می بینیم که نتیجه چیز دیگری شد.
اصلا قرار نیست در این مصادیق وحی بیاید و یا همواره از علم غیبشان در این مصادیق استفاده کنند، پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) وظیفه الگودهی رفتاری نیز دارند، یعنی باید به مانند یک انسان فاقد علم غیب نحوه رفتار طبق ظواهر را به بشر نشان دهند. این هرگز با عصمتشان منافات نداشته و انتخابی بر خلاف رضایت الهی تلقی نمی شود.

و طاها;917972 نوشت:
شما از کجا فهمیدید این مثالی که اورده اید در حیطه ی تعالیم دینی نیست

بله قبول دارم که این رفتا پیامبر(ص) هم به گونه ای مرتبط با تعالیم دین تلقی می شود، اما منظورم از تعالیم دینی احکام دین است، نه مصادیق؛ تشخیص مصادیق در عموم موارد با خود مکلف است، نه شارع.

مسلم;918093 نوشت:
گمان کردم سوال شما مطلق است، اگر صرفا در حیطه عزل و نصب ها مورد می خواهید، مثال فرستادن خالد بن ولید از سوی پیامبر(ص) برای بنی جذیمه ، و یا نصب منذر بن جارود از سوی امیرالمومنین(ع) را مطرح میکنم.

این مثال ها که مصداق اشتباه پیامبر نیست.
تازه خودتان هم قبل از این و هم در ادامه ی مطلب اعتراف کردید که پیامبر اشتباه نکرده اند و این همان انتخاب خدا بوده است.

شما " این همانی " را قبول کردید اما استثناء زدید و گفتید مگر دلیل مستقلی داشته باشیم....

بنده هم از شما خواستم یک مثال بیاورید که خداوند گفته باشد پیامبر اشتباه کرده اند...

اما چنین مثالی نیاوردید پس استثناء شما نادرست است ...

نقل قول:
اصلا قرار نیست در این مصادیق وحی بیاید و یا همواره از علم غیبشان در این مصادیق استفاده کنند، پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) وظیفه الگودهی رفتاری نیز دارند، یعنی باید به مانند یک انسان فاقد علم غیب نحوه رفتار طبق ظواهر را به بشر نشان دهند. این هرگز با عصمتشان منافات نداشته و انتخابی بر خلاف رضایت الهی تلقی نمی شود.

باور کنید لازم نیست این مطلب را مدام تکرار کنم که
بنده هم دارم می گویم اصلا قرار نیست همیشه وحی بیاید و به همین خاطر دارم می گویم " این همانی " اما نمی دانم چرا طوری می نویسید گویی من منکر این مطلب هستم !!!
بنده هم گفتم لازم نیست همواره از علم غیبشان استفاده کنند اما نمی دانم چرا طوری می نویسید که گویی من منکر این هستم !!!
بنده هم گفتم طبق ظواهر عمل می کنند اما نمی دانم چرا طوری می نویسید که گویی من منکر این هستم!!!

نقل قول:
بله قبول دارم که این رفتا پیامبر(ص) هم به گونه ای مرتبط با تعالیم دین تلقی می شود، اما منظورم از تعالیم دینی احکام دین است، نه مصادیق؛ تشخیص مصادیق در عموم موارد با خود مکلف است، نه شارع.


یعنی قبول دارید که پیامبر در تشخیص مصداق تکالیف، اشتباه کرده اند ؟ ( به همان دلیل که همیشه از علم غیب استفاده نکرده اند و طبق ظواهر عمل می کردند )

پس تا به اینجا
1
در بیان احکام دینی عصمت داشته اند.
2
در حکومت داری عصمت داشته اند.
3
اما در تشخیص مصادیق احکام گاهی اوقات اشتباه کرده اند :
یکی همین مثالی که شما بیان کردید
و یکی مثلا همان قسمی که پیامبر خوردند

و خدا فرمود لم تحرم ما احل الله لک ...

با سلام و احترام

و طاها;918183 نوشت:
باور کنید لازم نیست این مطلب را مدام تکرار کنم که
بنده هم دارم می گویم اصلا قرار نیست همیشه وحی بیاید و به همین خاطر دارم می گویم " این همانی " اما نمی دانم چرا طوری می نویسید گویی من منکر این مطلب هستم !!!
بنده هم گفتم لازم نیست همواره از علم غیبشان استفاده کنند اما نمی دانم چرا طوری می نویسید که گویی من منکر این هستم !!!
بنده هم گفتم طبق ظواهر عمل می کنند اما نمی دانم چرا طوری می نویسید که گویی من منکر این هستم!!!

عذرخواهی می کنم قصد و غرضی نداشتم، اما از آنجا که مخاطب این سخنان فقط من و شما نیستیم باید مطلب را روشن و شفاف بگویم، ممکن است دو سال بعد کسی به این پست ها مراجعه کند و بعد برداشت کند که ما صدور اشتباه به پیامبر(ص) نسبت داده ایم، اگر می بینید در پست ها با نهایت رعایت و احتیاط مطلب مینویسم به خاطر این نیست که شما در آن تردید دارید، یا با هم اختلاف نظر داریم، بلکه به خاطر این است که بعدها موجب سوء برداشت نشده، و در کسی تردید ایجاد نکند.

و طاها;918183 نوشت:
یعنی قبول دارید که پیامبر در تشخیص مصداق تکالیف، اشتباه کرده اند ؟ ( به همان دلیل که همیشه از علم غیب استفاده نکرده اند و طبق ظواهر عمل می کردند )
پس تا به اینجا
1
در بیان احکام دینی عصمت داشته اند.
2
در حکومت داری عصمت داشته اند.
3
اما در تشخیص مصادیق احکام گاهی اوقات اشتباه کرده اند :
یکی همین مثالی که شما بیان کردید
و یکی مثلا همان قسمی که پیامبر خوردند و خدا فرمود لم تحرم ما احل الله لک ...

بنده به طور کلی با به کار بردن واژه اشتباه برای معصومین در هر عرصه ای مشکل دارم، معصومین در تشخیص مصادیق احکام هم اشتباه نمیکرده اند، این دو مورد مواردی نیستند که بتوان گفت ناشی از تشخیص اشتباه در مصداق بوده است، مثلا مورد اولی که بنده مثال زدم این نبوده که پیامبر(ص) انفاقشان فی نفسه مشکلی داشته باشد، بلکه به خاطر جایگاه و با دخالت عنصر زمان و مکان و چون با امر دیگری تعارض پیدا کرده است اینگونه مورد خطاب واقع شده است، اما اینکه پیامبر(ص) که منبع فیض و بخشش است تنها لباس خود را بخشیدند خودش فی نفسه نوعی ایثار تلقی شده و ستودنی است! در مورد دوم هم تحریم این حلال ها به معنای حرمت تشریعی نیست، بلکه حرام نمودن با قسم و نذر و مانند آن است، لذا این عتاب بیشتر متوجه زنان پیامبر(ص) است، تا خود آن حضرت(ص)، در حقیقت می خواهد بگوید چرا برای رضایت برخی زنانت که اهل منطق نیستند به خود سخت می گیری؟(ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج19، ص553)

با سلام و احترام

نقل قول:
بنده به طور کلی با به کار بردن واژه اشتباه برای معصومین در هر عرصه ای مشکل دارم، معصومین در تشخیص مصادیق احکام هم اشتباه نمیکرده اند،
واقعا نمی دانم چه بگویم
خودتان استثناء می زنید و خودتان شاهد مثال می آورید اما می گویید اینها اشتباه نیست.
خوب یا استثناء نزنید یا نگویید اشتباه نیستند ...
یعنی چه با واژه اشتباه مشکل دارید؟! لحن کلامتان دور از منطق است... حداقل من احساس می کنم برخی خوانندگان که بعدها این پست را می خوانند این برداشت را خواهند کرد که شما متعصبانه و بدون ارائه ی دلیل گارد گرفته اید و سعی دارید به هر نحوی اشتباه را نفی کنید و حتی از آوردن اسمش هم وحشت دارید ...
پس خواهش می کنم به جای گزاره های خبری و احساسی، جملاتی با محتوای منطقی و استدلالی بیاورید ..
مثلا بگویید این اشتباه نیست به این دلیل ...
البته درباره ی این دو مثال حرف دارم
نقل قول:
این دو مورد مواردی نیستند که بتوان گفت ناشی از تشخیص اشتباه در مصداق بوده است،

اگر تشخیص اشتباه نبوده پس این همانی صادق است.
و اگر این همانی را قبول ندارید پس اشتباه بوده است.
زیرا به صراحت دارد پیامبر توبیخ می شوند و به ایشان تذکر داده شده است...

نقل قول:
مثلا مورد اولی که بنده مثال زدم این نبوده که پیامبر(ص) انفاقشان فی نفسه مشکلی داشته باشد،
بنده هم نگفتم انفاق کردن فی نفسه مشکل دارد ... این را که همه می دانند و واضح است که کسی به این اشکال نمی گیرد ...

نقل قول:
بلکه به خاطر جایگاه و با دخالت عنصر زمان و مکان و چون با امر دیگری تعارض پیدا کرده است اینگونه مورد خطاب واقع شده است،

به خاطر همین تعارض بوده که خدا وحی فرستاده است و فرموده که کارت اشتباه بوده است ...
اما همانطور که عرض کردم من می توانم اینجا " این همانی " را مطرح کنم و مثل شما استثناء نزنم ...
زیرا پیامبر لازم نیست همیشه از علم غیب استفاده کند و طبق ظواهر عمل می کند و آنجا وظیفه ی خودشان را ایثار لباس دانستند ... اما بعدا خداوند وحی فرستاد که دیگر این کار را نکن ...
و اینجا پیامبر چون علم به همه ی جوانب نداشتند و بر طبق ظواهر عمل کرده اند، به فرمان خداوند عمل کرده اند ....
اما اگر " این همانی " به معنایی که عرض شد را قبول نداشته باشید ...
پیامبر خیلی واضح دچار احساسات شده اند و دچار افراط شده اند
لا تَرَی الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً

نقل قول:
در مورد دوم هم تحریم این حلال ها به معنای حرمت تشریعی نیست،
این هم قبول دارم که تحریم تشریعی نیست و واضح است که اشتباه پیامبر از نوع تحریم تشریعی نیست ...

نقل قول:
بلکه حرام نمودن با قسم و نذر و مانند آن است، لذا این عتاب بیشتر متوجه زنان پیامبر(ص) است،

مثل این است که قاتلی بگوید من مقصر نیستم زیرا مشکلات اقتصادی به من فشار اورده است و باعث شده است کسی را بکشم ...
اینکه زنان پیامبر مقصر هستند درست ..
اما گناه هیچ کسی را دیگری به دوش نمی کشد ...
پس "حرام نمودن با قسم و نذر و مانند آن" توسط پیامبر انجام شده است و خودشان مسئول این کار هستند ...

نقل قول:
تا خود آن حضرت(ص)، در حقیقت می خواهد بگوید چرا برای رضایت برخی زنانت که اهل منطق نیستند به خود سخت می گیری؟(ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج19، ص553)

حرفم را خلاصه کنم :
آیه صراحتا اعلام می دارد که پیامبر برای جلب رضایت همسرانش، قسم خورده است و یک حلال را بر خود حرام کرده است. ( دوباره تاکید می کنم : کسی نگفته تحریم تشریعی )
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّـهُ لَكَ ۖ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ
یک خوراکی مثلا عسل، حلال بوده است و پیامبر به خاطر جلب رضایت همسرانش قسم خورده اند که از آن نخورند و خوردنش از لحاظ شرعی بر خودشان حرام شده است.
اما خداوند پیامبرش را به خاطر همین امری که فی نفسه حلال است توبیخ می کند....
زیرا این کارِ پیامبر فی نفسه نبوده است بلکه تبعات داشته است ...

و به همین خاطر خداوند، ایشان را توبیخ می کند و می فرمایند :
لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّـهُ لَكَ
نکته مشکل ساز ماجرا اینجا است که
اگر بگوییم پیامبر از این تبعات آگاه نبوده اند و لذا طبق ظواهر عمل کرده اند، درست نیست ...
زیرا دیگر نیاز به توبیخ نبود ...
خداوند می توانست مثل ایه ی دیگر فقط بگوید
این کار را نکن ... اما اینجا بر امری که قبلا انجام شده خرده گرفته است ...
پس معلوم می شود که پیامبر در آن زمان، وظیفه ی خود را به درستی انجام نداده است ...

با سلام و احترام

و طاها;918234 نوشت:
لحن کلامتان دور از منطق است... حداقل من احساس می کنم برخی خوانندگان که بعدها این پست را می خوانند این برداشت را خواهند کرد که شما متعصبانه و بدون ارائه ی دلیل گارد گرفته اید و سعی دارید به هر نحوی اشتباه را نفی کنید و حتی از آوردن اسمش هم وحشت دارید ...

حق با شماست، بنده باید مبنای احساسم را بیان می کردم

و طاها;918234 نوشت:
واقعا نمی دانم چه بگویم
خودتان استثناء می زنید و خودتان شاهد مثال می آورید اما می گویید اینها اشتباه نیست.
خوب یا استثناء نزنید یا نگویید اشتباه نیستند ...
یعنی چه با واژه اشتباه مشکل دارید؟!

شاید درست منظورم را نرسانده ام، این که با واژه اشتباه مشکل دارم را احساساتی معنا نکنید، همچنین بنده نمیگویم انبیاء هم اشتباه کرده اند و هم اشتباه نکرده اند، من می گویم نمی شود گفت هرچه انبیاء انجام داده اند انتخاب خدا بوده، ولی می گویم همواره معصوم بوده اند. یعنی یک اموری را خداوند علم داشته، اما آنها را به هر دلیلی آگاه نکرده است، خب اینجا هم تفاوت در انتخاب بین خدا و رسول هست، هم عصمت هست، هم عدم اشتباه، مثلا در آیه شریفه «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبين‏»؛ چرا پيش از آنكه راستگويان و دروغگويان را بشناسى، به آنها اجازه دادى؟(توبه:43) قطعا آیه می خواهد تفاوت انتخاب خدا و پیامبر(ص) را برساند، اما این تفاوت هرگز اشتباهی از سوی پیامبر(ص) تلقی نمی شود، و لطمه ای به عصمت ایشان نمی زند، همانطور که علامه طباطبایی(ره) می فرمایند: اينكه فرمود" چرا به ايشان اجازه دادى" معنايش اين است كه اگر اجازه نمى‏دادى بهتر و زودتر رسوا مى‏شدند، و ايشان بخاطر سوء سريره و فساد نيت، مستحق اين معنا بودند، نه اينكه بخواهد بفرمايد" اجازه ندادن به مصلحت دين نزديك‏تر و اصولا داراى مصلحت بيشترى بود.(ترجمه المیزان، ج9، ص383)

بنابراین در یک کلام بنده هم معتقد به اختلاف در انتخاب هستم، و هم معتقد هستم علی رغم این اختلاف، نمی شود گفت آنها اشتباه کرده اند، یا عصمتشان زیر سوال رفته است.

و طاها;918234 نوشت:
اگر تشخیص اشتباه نبوده پس این همانی صادق است.
و اگر این همانی را قبول ندارید پس اشتباه بوده است.

و طاها;918234 نوشت:
به خاطر همین تعارض بوده که خدا وحی فرستاده است و فرموده که کارت اشتباه بوده است ...
اما همانطور که عرض کردم من می توانم اینجا " این همانی " را مطرح کنم و مثل شما استثناء نزنم ...
زیرا پیامبر لازم نیست همیشه از علم غیب استفاده کند و طبق ظواهر عمل می کند و آنجا وظیفه ی خودشان را ایثار لباس دانستند ... اما بعدا خداوند وحی فرستاد که دیگر این کار را نکن ...
و اینجا پیامبر چون علم به همه ی جوانب نداشتند و بر طبق ظواهر عمل کرده اند، به فرمان خداوند عمل کرده اند ....
اما اگر " این همانی " به معنایی که عرض شد را قبول نداشته باشید

خدا به شما خیر بدهد من هم همین را می گویم، فقط عرض بنده این است که اینجا این همانی معنا ندارد، چون بالاخره انتخاب خدا غیر از انتخاب پیامبر(ص) بوده است، اما چون پیامبر(ص) طبق ظواهر، و آگاهی خودشان از آن عمل کرده اند اشتباه نبوده و تعارض با عصمت ندارد، نه اینکه بگویم ضرورتا انتخاب خداوند هم همین بوده است.
البته حساب شریعت و جایی که بحث الگو دهی است فرق می کند، در آنجا خداوند هرچه که لازم بوده را به طور کامل و بالفعل به فرستادگانش عطا نموده است، لذا می بینید آنجا هرگز پیامبر(ص) نمیگوید نمی دانم، یا فراموش کرده ام، یا هرگز خطابی نمی آید که پیامبر(ص) اینجا را باید آنگونه می گفتی یا فلان احکام را اشتباه بیان کردی! یا فلان تعالیم را اگر اینطور ابلاغ کنی کامل تر است و مانند آن!

و طاها;918234 نوشت:
مثل این است که قاتلی بگوید من مقصر نیستم زیرا مشکلات اقتصادی به من فشار اورده است و باعث شده است کسی را بکشم ...
اینکه زنان پیامبر مقصر هستند درست ..
اما گناه هیچ کسی را دیگری به دوش نمی کشد ...
پس "حرام نمودن با قسم و نذر و مانند آن" توسط پیامبر انجام شده است و خودشان مسئول این کار هستند ...

خواهش می کنم موضوع را با موارد دیگر خلط نکنید، قتل فی نفسه کار حرامی است، کسی که مرتکب آن شود نمی تواند تقصیرش را به گردن دیگری بیندازد، اما پیامبر(ص) یک کار حلال و مباح را ترک کرده است که عوارضش فقط به خود او بر می گردد. خودش را محروم کرده است، آن هم نه به صورت تشریعی بلکه با خودش عهد بسته فلان کار مباح را نکند، یا مثلا عسلی که حلال است را نخورد. این کجا و قتل کجا!


و طاها;918234 نوشت:
یک خوراکی مثلا عسل، حلال بوده است و پیامبر به خاطر جلب رضایت همسرانش قسم خورده اند که از آن نخورند و خوردنش از لحاظ شرعی بر خودشان حرام شده است.
اما خداوند پیامبرش را به خاطر همین امری که فی نفسه حلال است توبیخ می کند....
زیرا این کارِ پیامبر فی نفسه نبوده است بلکه تبعات داشته است ...
و به همین خاطر خداوند، ایشان را توبیخ می کند و می فرمایند :
لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّـهُ لَكَ

در این آیه شریفه هیچ توبیخی متوجه پیامبر(ص) نیست، بلکه جریان مثل آنجایی است که مادری از دست بچه هایش خودش را زجر می دهد و حرص می خورد، یک انسان خیرخواه هرچقدر هم این بچه ها را نصیحت میکند فایده ندارد، آن موقع رو به مادر می کند و میگوید: ولشان کن، چرا به خاطر اینها که هیچ نمی فهمند به خودت سخت می گیری؟ نه اینکه توبیخ باشد، بلکه بیشتر هم دردی است،تازه اگر نگوییم که این جمله تحسین و مدح رفتار آن مادر است.

مسلم;918352 نوشت:


با سلام و احترام

شما می خواهید برای این انطباق مثال نقض بیاورید و آن را نفی کنید ...

بنده بعد از بررسی مثال ها ، نظرم را در نکته ی پایانی عرض کرده ام که فکر می کنم شما هم موافق باشید ...( یعنی نظرم را منطبق بر نظر خودتان می دانم )

بررسی مثال اول :

شما این آیه را شاهد مثالی برای عدم انطباق انتخاب رسول با انتخاب خدا دانسته اید.

لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبين‏

اما این آیه عدم انطباق را نشان نمی دهد و اتفاقا انطباق را نشان میدهد
زیرا خود علامه طباطبائی میگوید :
نه اينكه بخواهد بفرمايد" اجازه ندادن به مصلحت دين نزديك‏تر و اصولا داراى مصلحت بيشترى بود.
ضمن اینکه استدلالی ( در قالب سه بند الف و ب و ج ) در مثال های بعدی می آید که می توانید آنها را در مورد این مثال پیاده کنید ...

بررسی مثال دوم :

لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّـهُ لَكَ

فرض می کنیم که کلام توبیخی نیست ...
الف )
اگر پیامبر می دانستند که عدم تحریم بهتر از تحریم است، باید طبق ظواهر به "عدم تحریم" عمل می کردند زیرا بهتر است.
اما طبق این فرض ( الف )، پیامبر امر دارای مصلحت را ترک کردند پس حداقل مرتکب ترک اولی شده اند ( ظاهرا شیعه مصداقی برای ترک اولی پیامبر نمی شناسد ) و انطباق بین انتخاب خدا و رسول نفی می شود ...
( البته اگر انتخاب پیامبر بین خوب و خوب تر نباشد باید انطباق را بپذیریم زیرا عصمت زیر سوال می رود )
ب )
اگر پیامبر نمی دانستند که عدم تحریم بهتر از تحریم است، پس نسبت به این مسئله جهل داشتند و طبق ظواهر باید به تحریم عمل می کردند ... و این یعنی انطباق بین انتخاب خدا و رسول ... اما بعد خداوند به ایشان آگاهی داد و ایشان را به امر بهتر یعنی عدم تحریم دعوت کرد ... و این یعنی انطباق بین انتخاب خدا و رسول ...
پس قبل و بعد از این آیات، انطباق حاصل است...
ج )
اگر پیامبر می دانستند که تحریم بهتر از عدم تحریم بود باید به تحریم عمل می کردند زیرا بهتر است.
و پیامبر نیز همین کار را کردند و خداوند ایشان را مورد تکریم قرار داد.
و بعد خداوند ایشان را آگاه کرد که از اکنون به بعد عدم تحریم بهتر از تحریم است و پیامبر به امر خدا عمل کردند ...
لذا هم قبل از نزول آیه و هم بعد از نزول آیه، به امر بهتر عمل کردند ... و انطباق هم حاصل بود ...
اگر شما بند (ب) و (ج) را قبول دارید که انطباق حاصل است.
و اگر بند ( الف ) را قبول دارید ترک اولی صادق است و انطباق مطلق نفی می شود...

بررسی مثال سوم :

وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً

در این آیه نیز انطباق حاصل است ...
الف )
اگر پیامبر می دانستند این ایثارشان بدتر از عدم ایثار است و مرتکب ایثار شده اند که اشتباه کرده اند ... و انطباق مطلق حاصل نیست ...
ب )
و اگر پیامبر نمی دانستند که ایثارشان بدتر از عدم ایثار است پس به وظیفه شان عمل کردند و انتخابشان منطبق بر امر خدا بوده است. اما بعد خداوند به ایشان علمی افزوده است و بعد از آن با توجه به آن آگاهی الهی عمل کرده اند ... و باز هم انطباق حاصل است ...
ج )
اگر پیامبر می دانستند که ایثارشان بهتر از عدم ایثارشان است باید به همان عمل می کردند و این کار را هم انجام دادند.
و بعد خداوند ایشان را آگاه کرد که از این به بعد، در مثل چنین مواردی، عدم ایثارشان بهتر از ایثارشان است.
پس قبل و بعد از نزول آیه پیامبر هم آگاه بودند و عمل بهتر را انجام دادند و انطباق حاصل بود.
اگر بند (ب) و (ج) را قبول دارید که انطباق حاصل است ....
و اگر بند (الف) را قبول دارید که ترک اولی صادق است و انطباق مطلق نفی می شود ... ( به عبارت دقیق تر انطباق تقلیل می یابد )

نقل قول:
خدا به شما خیر بدهد من هم همین را می گویم، فقط عرض بنده این است که اینجا این همانی معنا ندارد، چون بالاخره انتخاب خدا غیر از انتخاب پیامبر(ص) بوده است، اما چون پیامبر(ص) طبق ظواهر، و آگاهی خودشان از آن عمل کرده اند اشتباه نبوده و تعارض با عصمت ندارد، نه اینکه بگویم ضرورتا انتخاب خداوند هم همین بوده است.


درباره جملات آبی رنگ :

بله در ترک اولی، " این همانی" نفی می شود
اما در غیر ترک اولی، " این همانی " صادق است.
پس انطباق مطلق نخواهد بود و تقلیل پیدا می کند ...
اگر سه مثال قبلی را مصداق ترک اولی بدانید، انطباق در مورد آنها تقلیل پیدا می کند ...
اما اگر سه مثال قبلی را مصداق ترک اولی نمی دانید ( گویا مفسران شیعه انها را مصداق ترک اولی ندانسته اند )، پس انطباق در مورد انها مطلق است ...

نقل قول:
خواهش می کنم موضوع را با موارد دیگر خلط نکنید

جناب مسلم

شما خیلی روی مثال ها حساس هستید و اصل مطلب را فراموش می کنید.
بنده عرضم این بود که هر کس مسئول کردار خودش است...

نکته ی اول :

لازم دانستم بگویم
اگر کسی بگوید ترک اولی در انتخاب های حکومتی پیامبر صادق است
در این صورت پیامبر بین گزینه ی خوب و خوب تر، خوب را انتخاب کرده اند ...
یعنی مثلا ممکن است عثمان به عنوان والی مدینه خوب بوده است نه خوب تر اما پیامبر ترک اولی کرده اند و عثمان را انتخاب کرده اند ..
همانطور که امکان دارد عثمان خوب تر بوده است ...
مثلا ممکن است امام علی علیه السلام به عنوان والی مدینه خوب بوده است نه خوب تر، اما پیامبر ترک اولی کرده اند و ایشان را انتخاب کرده اند ...
همانطور که امکان دارد امام علی علیه السلام خوب تر بوده است ...
نکته ی دوم : ( تقلیل سطح انطباق بدون نفی عصمت )
به نظر من آنچه بیش از مثال ها مهم است، کلیت ماجرا است ...
من دقیقا نمی دانم نظر شیعه چیست اما فکر می کنم
اگر چه شیعه مصداقی برای ترک اولی پیامبر نمی شناسد اما ترک اولی را برای پیامبر ممکن می داند ...
پس احتمال دارد بسیاری از انتخاب هایی که ما در تاریخ می بنیم مصداق ترک اولی بوده باشد ...
که در این صورت انطباق انتخاب های خدا و رسول، از حالت مطلق خارج می شود
و به انطباق های سطح پایین تر تقلیل می یابد ....
مثلا درست است که
پیامبر در عمل به ظواهر نباید بین بد و خوب، بد را انتخاب کنند ...
نباید بین حرام و حلال، حرام را انتخاب کنند ....
نباید بین مکروه و مستحب، مکروه را انتخاب کنند ... ( البته شاید این مورد جزو ترک اولی محسوب شود )
نباید بین حرام و مکروه، حرام را انتخاب کنند ...
و ...
اما می توانند بین یک مستحب و مستحب موکد، مستحب را انتخاب کنند ....
می توانند بین یک خوب و خوب تر، خوب را انتخاب کنند ....
نکته ی سوم : ( تقلیل سطح انطباق به گونه ای که عصمت نفی شود )
اگر ما متوجه شویم که پیامبر به جای یک امر خوب، امر بد را انتخاب کرده اند می توانیم بگوییم عصمتشان زیر سوال رفته است
و به این واسطه، سطح انطباق را باز هم تقلیل دهیم ...
اما این هم امکان ندارد چون خداوند کسی را رسول نمی کند که مرتکب اعمال بد شود ...
مگر اینکه کسی بگوید عقل عملی ثابت می کند گماشتن یک منافق به عنوان والی یک شهر قبیح است، که آن وقت موضوع فرق می کند ...
البته نمی خواهم بگویم چنین چیزی توسط عقل عملی ثابت شده است فقط خواستم بگویم چنین فرضی هم مطرح است ...
نکته ی پایانی :
به نظرم ترک اولی برای پیامبر ممکن است و لذا انطباق بین انتخاب های خدا و رسول، تقلیل پیدا می کند اما عصمت سر جایش باقی می ماند ...
یعنی ممکن است در مواردی که ما نمی دانیم چند تا است، پیامبر با اینکه می دانستند امر خوب تری هست اما امر خوب را انتخاب کرده اند ... این ترک اولی، عصمت را زیر سوال نمی برد ... اما انطباق را تقلیل می دهد ...
ظاهرا مفسران مثال های شما را مصداق ترک اولی نمی دانند ... اما این موجب نفی مطلق ترک اولی نیست ... زیرا لازم نیست ترک اولی های پیامبر بر ما کشف شود ...

و طاها;918537 نوشت:
اگر پیامبر می دانستند که عدم تحریم بهتر از تحریم است، باید ...
اگر پیامبر نمی دانستند که عدم تحریم بهتر از تحریم است، پس...

و طاها;918537 نوشت:

اگر پیامبر می دانستند این ایثارشان بدتر از عدم ایثار است و مرتکب ایثار شده اند که...
و اگر پیامبر نمی دانستند که ایثارشان بدتر از عدم ایثار است پس...

شما انطباق و عدم انطباق را متوقف بر دانستن و ندانستن کردید و این صحیح نیست! می گویید: «اگر می دانستند...» و بعد می گویید انطباق حاصل است! خب خداوند میدانسته و پیغمبر نمیدانسته، و فعل کسی که نمی داند هرگز منطبق بر فعل کسی که می داند نیست! و لذا پیامبر(ص)به خاطر این که نمی دانسته طور دیگری عمل کرده است و موجب شده خداوند با وحی پیامبر(ص) را آگاه نماید. پس قطعا انطابق حاصل نبوده است، شما قبول دارید که اگر پیامبر ص هم مانند خدا می دانست طور دیگری عمل می کرد، پس چه انطباقی است؟ درست است که خدا از فعل پیامبر(ص) راضی است اما رضایت که به معنای انطباق نیست، شما در جایی که بچه ات به خاطر جهل به موضوعی اشتباه کرده است همچنان از او راضی هستید اما این با هم نظر بودن و انطباق با نظر شما فرق می کند.
پس قطعا انطباق با خدا در تمام تصمیمات و رفتارهای پیامبر(ص) وجود ندارد، اما این عدم انطباق نه مایه نقص است، و نه موجب اخلال به عصمت. بنده در ذیل به تفصیل چگونگی آن را بیان کرده ام.

و طاها;918537 نوشت:
اگر کسی بگوید ترک اولی در انتخاب های حکومتی پیامبر صادق است
در این صورت پیامبر بین گزینه ی خوب و خوب تر، خوب را انتخاب کرده اند ...


بله ممکن است پیامبر(ص) بین گزینه خوب و خوب تر، خوب را انتخاب کرده باشند، اما این ترک اولی محسوب نمیشود، چون ترک اولی در جایی است که انسان با علم به اولی بودن آن را ترک کند، نه اینکه با توجه به ظواهر چیزی را اولی بداند و بعد معلوم شود نبوده است.

شاید این کلام شما هم چنین معنایی را برساند اگر درست متوجه شده باشم:

و طاها;918537 نوشت:
به نظرم ترک اولی برای پیامبر ممکن است و لذا انطباق بین انتخاب های خدا و رسول، تقلیل پیدا می کند اما عصمت سر جایش باقی می ماند ...
یعنی ممکن است در مواردی که ما نمی دانیم چند تا است، پیامبر با اینکه می دانستند امر خوب تری هست اما امر خوب را انتخاب کرده اند ... این ترک اولی، عصمت را زیر سوال نمی برد ... اما انطباق را تقلیل می دهد ...

و طاها;918537 نوشت:
اگر سه مثال قبلی را مصداق ترک اولی بدانید، انطباق در مورد آنها تقلیل پیدا می کند ...
اما اگر سه مثال قبلی را مصداق ترک اولی نمی دانید ( گویا مفسران شیعه انها را مصداق ترک اولی ندانسته اند )، پس انطباق در مورد انها مطلق است ...

همان طور که عرض کردم قطعا عدم انطباق هایی وجود داشته است، اما مخل به عصمت و جایگاه پیامبر(ص) نخواهد بود، زیرا:

پیامبر(ص) علی رغم وجود بلند مرتبه شان بالاخره یک انسان بوده و ویژگی های انسانی را دارا بودند، از جمله احساسات که همین احساسات برای یک انسان کمال محسوب میشود، در حالی که برای خدا نقص است، پس در مسائل احساسی و عاطفی اگرچه انطباقی بین خدا و رسول نیست اما این عدم انطباق برای هیچ کدام مایه نقص محسوب نمی شود و بلکه برای هر دو موجب کمال است. انسان بی عاطفه، و خدای با عاطفه هر دو ناقص اند.

از آنجا که پیامبر(ص) شخصیتی بوده اند که در اوج رحمت و عواطف نسبت به سایرین بوده اند:
«لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم‏»؛ يقيناً پيامبرى از جنس خودتان به سويتان آمد كه به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتياق شديدى به [هدايتِ‏] شما دارد، و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است‏ (توبه:128)

به همین خاطر حضرت(ص) همواره از درون تحت فشار روحی شدیدی بوده اند، خداوند در آیات مختلف به این احساسات پاک پیامبر(ص) اشاره دارد:
«لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنين‏»؛ گويى مى‏خواهى جان خود را از شدّت اندوه از دست دهى بخاطر اينكه آنها ايمان نمى‏آورند.(شعراء:3)
«وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنين‏»؛ هر چقدر اصرار داشته باشی و حرص بخوری اکثر مردم ایمان نخواهند آورد.(یوسف:103)

بنابراین در آیاتی که به ظاهر ما عدم انطباق را برداشت می کنیم خداوند میخواهد احساسات و عواطف او را کنترل کند، (البته نه اینکه این احساسات به گونه ای باشند که با عصمت او در تعارض باشند)، و یا به دنبال کاستن فشار درونی از پیامبر(ص) است، نه اینکه بخواهد بر او خرده بگیرد:
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي‏ مَرْضاتَ أَزْواجِك‏»؛ ای پیامبر، چرا به خاطر رضایت همسرانت آنچه که خدا بر تو حلال کرده است را بر خود حرام ساخته ای؟»
قطعا این توبیخ نیست، می فرماید چرا خودت را به خاطر دیگران به مشقت می اندازی؟ این که پیامبر(ص) برای رضایت همسرانش، و کاستن اختلافات بین آنها، عسل نخورد، این ذمّی ندارد، این توبیخی است که ضمن آشکار ساختن گذش تعظیم پیامبر(ص) متوجه همسران اوست.

یا می فرماید: «لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُورا»
این آیه نیز اوج ایثار را می رساند، پیامبر(ص) در مقابل رنج و نیاز دیگران تاب و توان خویش را از دست می داد، شدت محبت ایشان به دیگران به قدری بود که از آخرین لباس خویش نیز می گذرند، این اوج ایثار و مردم دوستی است، که خداوند دراین آیه بیان نمود که باید کنترل شود.

یا در این آیه سوم می فرماید:
«لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبين‏»؛ چرا پيش از آنكه [راستگويى‏] راستگويان بر تو روشن شود، و دروغگويان را بشناسى [از روى مهر و محبتى كه به ايشان دارى‏] به آنان اجازه [ترك جنگ‏] دادى‏؟(توبه:43)

می بینید همگی اینها ناظر به رفتارهایی است که ناشی از اوج احساسات مثبت پیامبر(ص) به انسان هاست، نه اینکه در حوزه تعالیم رفتارها و گفتارهای پیامبر(ص) اصلاح شده باشد، که اگر منظور خداوند از این آیات خرده گرفتن و توبیخ پیامبر(ص) باشد، قطعا ماجرای فرستادن خالدبن ولید بیشتر لایق این بود که آیه برای توبیخ نازل شود! در حالی که هرگز آیه ای نازل نشد که بر پیامبر(ص) و انتخاب او خرده گرفته شود.

پس مدلول این آیات اگرچه عدم انطباق است، اما توبیخ و خرده گرفتن نیست.

در هر صورت اگر می خواهید در این مسئله متمرکز بشوید باید تاپیک جدیدی را بگشایید، چرا که موضوع این تاپیک شما بررسی یک مصداق بوده است که تکلیف ان روشن شده و الان به دنبال یک قاعده هستید لذا بهتر است در تاپیک مستقلی به آن پرداخته شود، نه اینکه به عنوان تحت الشعاع یکی از مصادیق آن بحث شود.

مسلم;918997 نوشت:
ترک اولی در جایی است که انسان با علم به اولی بودن آن را ترک کند، نه اینکه با توجه به ظواهر چیزی را اولی بداند و بعد معلوم شود نبوده است.

بله اگر ترک اولی را این طوری تعریف کنیم، ترک اولی به صورت ظاهری صادق نیست ( اما نمی توان منکر ترک اولی واقعی شد )

همانطور که در پست قبلش توضیح دادم طبق همین تعریف می توان گفت :

وقتی پیامبر ابوبکر را انتخاب کردند ممکن است ایشان می دانستند عمر بهتر از ابوبکر است اما به جای اینکه خوب تر را انتخاب کنند، خوب را انتخاب کردند ...

طبق این تعریف پیامبر مامور بودند طبق ظواهر عمل کنند و این ظواهر ممکن است خوب تر بودن عمر را نشان می داد اما ایشان رفتند ابوبکر را انتخاب کردند با اینکه خوب تر نبود ...

و ممکن است در واقعیت هم عمر بهتر از ابوبکر بوده است ...

نقل قول:
موضوع این تاپیک شما بررسی یک مصداق بوده است

در مورد مصداق ابوبکر :

انتخاب ابوبکر معلوم نیست گزینه ی خوب تر باشد ممکن است گزینه خوب باشد ...

همه ی انتخاب های پیامبر نیز همین گونه است یعنی نمی توان گفت پیامبر گزینه ی خوب تر را بر اساس ظواهر انتخاب کرده اند ... اتفاقا ایشان ممکن است عالمانه گزینه ی خوب را به جای خوب تر انتخاب کنند...

اما این طبق تعریفی که از ترک اولی داده شد، ترک اولی نیست ...

سوال :

آیا شیعه معتقد است ترک اولی بر پیامبر ممتنع است ؟

من که سرچ مختصری کردم و گفته بودند ترک اولی ممکن است...

پس در مورد مصداق ابوبکر :

انتخاب ابوبکر ممکن است در واقعیت هم انتخاب خوب به جای خوب تر باشد ...
یعنی ممکن است پیامبر هم طبق ظواهر ابوبکر را گزینه ی خوب دانستند و عمر را گزینه خوب تر اما ابوبکر را انتخاب کردند
و هم در حقیقت ماجرا عمر بهتر از ابوبکر بوده است.

یعنی ما نمی توانیم ادعا کنیم این انتخاب پیامبر ترک اولی نبوده است ...

زیرا شیعه چنین امری را نگفته است و ثابت هم نکرده است ...
الا اینکه کارشناس لینک و اثباتی مطرح کنند ...

نتیجه ی فعلی :

ترک اولی در افعال پیامبر به صورت واقعی امکان دارد پس انمی توان ادعای انطباق در این موارد داشت ...
ترک اولی به صورت ظاهری در افعال پیامبر تحقق یافته است و پس انطباق ظاهری هم حاصل نیست ...
خدا هم لازم نیست ترک اولی واقعی پیامبر را اصلاح کند پس هر فعلی احتمال ترک اولی دارد ...

و طاها;919155 نوشت:
در مورد مصداق ابوبکر :

بنده هم در مورد پیامبر(ص) ترک اولی را جایز نمی دانم، اما سخن بنده این است که ترک اولی در مسائل اجتماعی و سیاسی و مانند آن در صورتی بوده که حضرت علم داشته باشند، مثلا بدانند عمر بهتر از ابوبکر است و بعد ابوبکر را بفرستند، یا در جریان خالد بن ولید بدانند کسی بهتر از او است اما با این حال خالد را بفرستند، در حالی که طبق ظواهر خالد بن ولید بهترین بوده است، چون به این واسطه کینه های گذشته هم از بین می رفته است. پس حضرت(ص) همواره اولی را انتخاب می کرده اند، اما برای تشخیص اولی به جای استفاده از علم غیب، از ظواهر بهره می گرفته اند.
ما در مسائل سیاسی و اجتماعی اولای طبق ظواهر را می گوییم پیامبر(ص) هرگز ترک نمیکرده، نه اولای واقعی را، چون خداوند از پیامبرش(ص) عمل طبق ظواهر را خواسته است، نه عمل طبق واقع را.

بنابراین خداوند می خواسته پیامبر(ص) طبق ظواهر هر که را می خواهد بفرستد، و پیامبر(ص) به هر دلیلی که ما از آن مطلع هستیم یا نیستیم ابوبکر را فرستاده، اگر نگوییم ارسال ابوبکر به امر خدا بوده قطعا اینجا انطباق نظر پیامبر(ص) و خداوند وجود ندارد، اما این موجب هیچ خرده ای نیست، چون خداوند اگر چه به خاطر دانستن اصلحیت علی(ع) انتخابش فرق می کند، اما همین را که پیامبر(ص) انجام داده(ارسال ابوبکر) را از او خواسته است و به آن رضایت دارد، چون عرض کردیم عمل طبق ظواهر را از پیامبر(ص) توقع دارد، نه عمل طبق علم غیب را.

مسلم;919263 نوشت:
بنده هم در مورد پیامبر(ص) ترک اولی را جایز نمی دانم،

فعلا در مورد همین جمله :

عرض کردم که جستجوی مختصری کردم و ترک اولی برای پیامبر جایز دانسته شده بود...
یعنی ممکن است کسی مصداقی برای ترک اولی پیدا نکرده باشد
اما کسی نبود که منکر ترک اولی باشد و آن را بر پیامبر جایز نداند...
و چون ترک اولی جایز است
پس هر فعلی احتمال ترک اولی دارد ...
لذا انتخاب ابوبکر ممکن است مصداق ترک اولی باشد ... اگر چه ما نتوانیم ترک اولی یا عدم ترک اولی بودنش را اثبات کنیم ...

می توانید دلیل متقنی و مستدلی برای این باور ( ترک اولی بر پیامبر جایز نیست ) بیاورید ؟

با سلام

با دقت در متون مختلف اين حديث روشنگرانه، كه بطرق مختلف ومتعدد واسناد صحيح وارد شده است بخوبي سياست خداي متعال در انحصار امامت با جمله : فقط تو يا كسي كه از توست : يعني منافقين جايي در اداره دين ودنياي مردم ندارند .

همچنين حديث صحيح : امر خداي متعال به بستن همه دربها بجز باب علي ع به مسجد و جائز نبودن جنب شدن در مسجد بجز پيامبر ص وعلي ع ....

Download

و طاها;919285 نوشت:
عرض کردم که جستجوی مختصری کردم و ترک اولی برای پیامبر جایز دانسته شده بود...
یعنی ممکن است کسی مصداقی برای ترک اولی پیدا نکرده باشد
اما کسی نبود که منکر ترک اولی باشد و آن را بر پیامبر جایز نداند...
و چون ترک اولی جایز است
پس هر فعلی احتمال ترک اولی دارد ...

آنچه مشهور امامیه است و بنده شنیده ام این است که اگرچه از نظر ذاتی ترک اولی نسبت به پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت(ع) امتناع ندارد، اما با توجه به جایگاه ویژه ایشان که بالاترین و برترین خلائق بوده، و از تمام انبیاء گذشته افضل هستند، حتی ترک اولی از ایشان سر نمی­زند. در برخی از منابع اشاراتی به این موضوع شده است، ر.ک: ملاهادی سبزواری، اسرارالحکم، ص479؛ استرآبادی، البراهين القاطعة، ج3، ص19)

و طاها;919285 نوشت:
لذا انتخاب ابوبکر ممکن است مصداق ترک اولی باشد ... اگر چه ما نتوانیم ترک اولی یا عدم ترک اولی بودنش را اثبات کنیم ...

اما بر فرض اینکه حتی صدور ترک اولی را از پیامبر(ص) ممکن وقوعی بدانیم، اصل این است که رفتارشان درست بوده و ترک اولی نیست، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود، نه اینکه هر رفتاری که از ایشان صادر شد بگوییم نمی دانیم ترک اولی هست یا خیر! این که با الگو بودن انبیاء سازگار نیست!
بنابراین نمی توانیم ارسال ابوبکر را ترک اولی بدانیم، دقت کنید این فرق می کند با ترک اولایی که از انبیاء گذشته صادر شده، آنها لحظه ای از آنچه می دانستند غافل شده و بدین خاطر مرتکب ترک اولی شدند، وگرنه توبیخ نمی شدند، حاشا و کلا که خداوند انسانی را که تنها راه آگاه شدنش وحی است، آگاه نکند و سپس او را به خاطر اشتباه در عمل توبیخ کند. بنابراین علت توبیخ انبیاء پیشین این است که می دانستند و ترک اولی کردند، اما پیامبر(ص) که نمی دانست خداوند برای ایلاغ این حکم، علی(ع) را در نظر دارد، حکم بدون تعیین شخص آمده خب طبیعتا ترک اولایی هم سر نزده است.

مسلم;919633 نوشت:

.

نقل قول:
حتی ترک اولی از ایشان سر نمی­زند

بله با تعریفی که شما از ترک اولی دادید بنده قبول کردم که ترک اولی نیست و همانجا هم اعلام کردم. و متشکرم که سندش را آوردید.

شما گفتید :

نقل قول:
ترک اولی در جایی است که انسان با علم به اولی بودن آن را ترک کند، نه اینکه با توجه به ظواهر چیزی را اولی بداند و بعد معلوم شود نبوده است.

حالا صحبت بنده رفته است روی قسمت قرمز رنگ

یعنی
اگر پیامبر طبق ظواهر متوجه شوند یک گزینه خوب است و یکی خوب تر و بعد بروند گزینه ی خوب را انتخاب کنند
یا اگر پیامبر طبق ظواهر متوجه شویند یک گزینه خوب است و یکی بد است و بعد بروند گزینه ی بد را انتخاب کنند.
اما بعد معلوم شود که گزینه ی خوب ، واقعا خوب تر یا بد بوده است ....
یا اصلا معلوم نشود که کدام گزینه در واقع خوب بوده و کدام خوب تر ؟

فکر می کنم شما اشتباه پیامبر در عمل به ظواهر بین گزینه ی خوب و بد را قبول نداشته باشید. ( یعنی انطباق در این سطح را قبول دارید. )
اما اشتباه پیامبر در عمل به ظواهر بین گزینه ی خوب و خوب تر را بی اشکال می دانید.

اگر برداشتم از کلام شما درست باشد،
در عمل به ظواهر انطباقِ انتخاب پیامبر با خدا در سطحی که بین خوب و بد باشد، صادق است. ( که به نظرم این اشتراک نظر قبلا حاصل شد )
اما انطباقِ انتخاب پیامبر با خدا در سطحی که بین خوب و خوب تر باشد صادق نیست ...

( البته شاید هم بخواهید بگویید در اینجا نیز انطباق صادق است مگر اینکه خلافش ثابت شود زیرا اگر پیامبر خلاف ظواهری که فهمیدند بروند به جای خوب تر، خوب را انتخاب کنند با الگو بودن پیامبر سازگار نیست که در این صورت نظراتمان نزدیک تر خواهد بود ...
می توانم این جمله ی شما را نیز موید این مطلب بدانم اگر چه می دانم آن را در مورد ترک اولی اصطلاحی دانستید نه آنچه مد نظر من بود : "اصل این است که رفتارشان درست بوده و ترک اولی نیست، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود" )

و طاها;919925 نوشت:
اما اشتباه پیامبر در عمل به ظواهر بین گزینه ی خوب و خوب تر را بی اشکال می دانید.

و طاها;919925 نوشت:
فکر می کنم شما اشتباه پیامبر در عمل به ظواهر بین گزینه ی خوب و بد را قبول نداشته باشید. ( یعنی انطباق در این سطح را قبول دارید. )
اما اشتباه پیامبر در عمل به ظواهر بین گزینه ی خوب و خوب تر را بی اشکال می دانید.

اگر برداشتم از کلام شما درست باشد،
در عمل به ظواهر انطباقِ انتخاب پیامبر با خدا در سطحی که بین خوب و بد باشد، صادق است. ( که به نظرم این اشتراک نظر قبلا حاصل شد )
اما انطباقِ انتخاب پیامبر با خدا در سطحی که بین خوب و خوب تر باشد صادق نیست ...

بله همینطور است، سخن شما مطابق حرف بنده است، فقط نکته جزئی که وجود دارد این است که بنده تعبیر اشتباه را برای چنین مواردی به کار نمیبرم، چون هر کسی در چنین شرایطی جای پیامبر(ص) میبود هم از ظواهر چنین برداشتی می نمود، و این را خوب تر میدانست.

با نام و یاد دوست

سلام علیکم

از کاربران فهیم و فرهیخته انجمن تقاضا ارم در هر تاپیک فقط نسبت به موضوع اصلی آن تاپیک مطالب خود را ارسال نمایند

تا شاهد حذف یا ویرایش پستهای غیر مرتبط نباشیم.

پستهایی که از این تاپیک جدا شده در آدرس ذیل قرار گرفته:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=59076

تا موضوعات مرتبط با آن بحث، را در آن تاپیک پیگری نمایید.

با تشکر از همکاری شما

در پناه قرآن و عترت موفق باشید

مسلم;920014 نوشت:
بله همینطور است، سخن شما مطابق حرف بنده است، فقط نکته جزئی که وجود دارد این است که بنده تعبیر اشتباه را برای چنین مواردی به کار نمیبرم، چون هر کسی در چنین شرایطی جای پیامبر(ص) میبود هم از ظواهر چنین برداشتی می نمود، و این را خوب تر میدانست.

مقصودم نوعی تجری است ...

یعنی طبق ظواهر، گزینه (الف) خوب بوده است و گزینه ( ب ) خوب تر بوده است و پیامبر به این ظواهر علم داشته اند اما به جای اینکه گزینه(ب = خوب تر ) را انتخاب کنند رفته اند و گزینه ( الف = خوب ) را انتخاب کرده اند ...

اما طبق واقع، گزینه ی خوب، همان خوب تر بوده است ....

مثلا در فقه می گویند

کسی با اینکه طبق ظواهر می داند این ظرف شراب است اما تجری می کند و می رود آن را می خورد اما بعد معلوم می شود که اصلا شراب نبوده بلکه آب بوده است ...

البته می دانید در اینجا تجری بین حرام و حلال نیست ...
حتی انتخاب بین مستحب و مکروه به این معنا که دستوری از شرع نسبت به شخص خاصی رسیده باشد نیست ...

بله پیامبر طبق ظواهر تشخیص داند فلانی بهتر از دیگری است اما گزینه ی بهتر را کنار گذاشته اند و این نوعی تجری ( نه آن اصطلاح خاص ) است ...

اینکه پیامبر در نفس خودشان، گزینه ی خوب تر را کنار بگذارند نوعی اشتباه محسوب می شود اگر چه بعدا معلوم شود گزینه ی خوب، همان خوب تر بوده است ...

اما من فکر نمی کنم چنین کاری بر پیامبر جایز باشد ... یعنی حتی طبق ظواهر هم که حساب کنید پیامبر عالمانه و عامدانه گزینه خوب تر را کنار نمی گذارند ...

و طاها;920108 نوشت:
مقصودم نوعی تجری است ...

یعنی طبق ظواهر، گزینه (الف) خوب بوده است و گزینه ( ب ) خوب تر بوده است و پیامبر به این ظواهر علم داشته اند اما به جای اینکه گزینه(ب = خوب تر ) را انتخاب کنند رفته اند و گزینه ( الف = خوب ) را انتخاب کرده اند ...

اما طبق واقع، گزینه ی خوب، همان خوب تر بوده است ....

مثلا در فقه می گویند

کسی با اینکه طبق ظواهر می داند این ظرف شراب است اما تجری می کند و می رود آن را می خورد اما بعد معلوم می شود که اصلا شراب نبوده بلکه آب بوده است ...

البته می دانید در اینجا تجری بین حرام و حلال نیست ...
حتی انتخاب بین مستحب و مکروه به این معنا که دستوری از شرع نسبت به شخص خاصی رسیده باشد نیست ...

بله پیامبر طبق ظواهر تشخیص داند فلانی بهتر از دیگری است اما گزینه ی بهتر را کنار گذاشته اند و این نوعی تجری ( نه آن اصطلاح خاص ) است ...

اینکه پیامبر در نفس خودشان، گزینه ی خوب تر را کنار بگذارند نوعی اشتباه محسوب می شود اگر چه بعدا معلوم شود گزینه ی خوب، همان خوب تر بوده است ...

اما من فکر نمی کنم چنین کاری بر پیامبر جایز باشد ... یعنی حتی طبق ظواهر هم که حساب کنید پیامبر عالمانه و عامدانه گزینه خوب تر را کنار نمی گذارند ...

خیر، منظور بنده اصلا تجری نبود، بنده معتقد نیستم که پیامبر(ص) همواره از طریق غیب، به خوب تر علم داشته اند و اما در ظواهر مجبور بوده اند علم خودشان را زیر پا گذاشته و طبق ظواهر عمل کنند، بنده منظورم این بود که از آنجا که پیامبر(ص) باید طبق ظواهر عمل می کرده اند اصلا دانستن واقع را اراده نمی کرده اند، یعنی مثلا در ماجرای خالد بن ولید ، پیامبر(ص) اصلا اراده نکرده اند که بدانند چه می شود؟ و علم غیب ایشان هم که بالفعل نیست، پس اصلا پیامبر(ص) آگاه نبوده اند که در واقع کدام خوب تر است، بلکه طبق ظواهر ارسال خالد را که با آن قبیله کدورت داشته است به جهت رفع کدورت بهتر دیدند و او را فرستادند.
همانطور که امیرالمومنین(ع) شب لیلة المبیت از پیامبر(ص) پرسید اگر من به جای شما در بستر بخوابم شما سالم به مدینه می رسید؟ اینجا که امبرالمومنین(ع) نعوذبالله فیلم بازی نمیکرده است، واقعا نسبت به مسئله آگاه نبوده اند و طبق ظواهر قضاوت می کرده اند.

در ماجرای انتخاب ابوبکر برای ابلاغ هم (اگر نگوییم ارسال ابوبکر دستور خود خداوند بوده) قطعا پیامبر(ص) در ابتدا به انتخاب خدا علم نداشته اند، اینطور نبوده که علم داشته باشند که در واقع علی(ع) منتخب خداوند است، اما بگویند در ظاهر ابوبکر بهتر است و سپس ابوبکر را بفرستند! بلکه آگاهی پیامبر(ص) از انتخاب خداوند با دستور دوم بوده که یا خودت ابلاغ کن یا مردی از خودت.

مسلم;920129 نوشت:
مثلا در ماجرای خالد بن ولید ، پیامبر(ص) اصلا اراده نکرده اند که بدانند چه می شود؟ و علم غیب ایشان هم که بالفعل نیست، پس اصلا پیامبر(ص) آگاه نبوده اند که در واقع کدام خوب تر است، بلکه طبق ظواهر ارسال خالد را که با آن قبیله کدورت داشته است به جهت رفع کدورت بهتر دیدند و او را فرستادند.
.

بزرگوار
بنده انچه میخواهم بگویم را روی مثال شما پیاده میکنم :
من هم میگویم پیامبر اصلا اراده نکرده اند که بدانند چه میشود؟ و علم ایشان هم که بالفعل نیست، پس اصلا پیامبر اگاه نبوده اند که در واقع کدام خوب تر است، بلکه طبق ظواهر ارسال خالد را خوب دیدند و طبق ظواهر فلانی را خوب تر دیدند اما خوب را فرستادند...

آیا شما چنین امری را بر پیامبر جایز میدانید ؟
که بین خوب و خوب تری که طبق ظواهر متوجه شدند، خوب را به جای خوب تر انتخاب کنند؟

و طاها;920193 نوشت:
بزرگوار
بنده انچه میخواهم بگویم را روی مثال شما پیاده میکنم :
من هم میگویم پیامبر اصلا اراده نکرده اند که بدانند چه میشود؟ و علم ایشان هم که بالفعل نیست، پس اصلا پیامبر اگاه نبوده اند که در واقع کدام خوب تر است، بلکه طبق ظواهر ارسال خالد را خوب دیدند و طبق ظواهر فلانی را خوب تر دیدند اما خوب را فرستادند...

آیا شما چنین امری را بر پیامبر جایز میدانید ؟
که بین خوب و خوب تری که طبق ظواهر متوجه شدند، خوب را به جای خوب تر انتخاب کنند؟



در عرصه های اجتماعی و حکومتی و مانند آن بله

(این قید اجتماعی و حکومتی بودن را برای سایر مخاطبین آوردم که ممکن است در جریان بحث نباشند)

مسلم;920233 نوشت:

در عرصه های اجتماعی و حکومتی و مانند آن بله

(این قید اجتماعی و حکومتی بودن را برای سایر مخاطبین آوردم که ممکن است در جریان بحث نباشند)

من به همین که یک انسان بین خوب و خوب تر، به صورت عالمانه و عامدانه خوب را انتخاب می کند و خوب تر را کنار می گذارد می گویم اشتباه کرد ...
مثلا یک سیاستمدار اگر طبق ظواهر بفهمد آقای ایکس بهتر از آقای ایگرگ است اما با علم ظاهری مخالفت کند و برود خوب را به جای خوب تر برگزیند می گویم اشتباه کرد ...

از این مسئله که بگذاریم

چرا در عرصه ی اجتماعی و حکومتی چنین اشتباهی ( انتخاب خوب به جای خوب تر ) را جایز می دانید ؟ اما در سایر عرصه ها جایز نمی دانید ؟ تفاوت این دو در چیست که یکجا اشتباه جایز میشود و یک جا جایز نمی شود ؟

و طاها;920268 نوشت:
مثلا یک سیاستمدار اگر طبق ظواهر بفهمد آقای ایکس بهتر از آقای ایگرگ است اما با علم ظاهری مخالفت کند و برود خوب را به جای خوب تر برگزیند می گویم اشتباه کرد ...

من متوجه منظور شما نشدم، یعنی چه که طبق ظواهر بفهمد، و با علم ظاهری مخالفت کند؟!
اگر طبق ظواهر درست بفهمد یعنی هر کسی با علم ظاهری این انتخاب را درست می بیند؛ اگر منظورتان علم واقعی است خب ما معتقد هستیم پیامبر(ص) از آن مطلع نبوده، و دانستن را اراده نکرده بوده است.

و طاها;920268 نوشت:
چرا در عرصه ی اجتماعی و حکومتی چنین اشتباهی ( انتخاب خوب به جای خوب تر ) را جایز می دانید ؟ اما در سایر عرصه ها جایز نمی دانید ؟ تفاوت این دو در چیست که یکجا اشتباه جایز میشود و یک جا جایز نمی شود ؟

در مسائل شریعت و تعالیم دین علم انبیاء و ائمه(ع) بالفعل است، و چون قرار است اصل دین را برای مردم بیاورند باید همواره احکام واقعی را به مردم نشان دهند، نه احکام ظاهری را. فرق بین آنها و مراجع تقلید همین است، مراجع تقلید در برخی احکام می گویند ظاهرا چنین است، یعنی احکام ظاهری را برای مردم بیان میکنند اما انبیاء و ائمه(ع) آمده اند احکام واقعی را برای مردم بیان کنند که شکی در صحت آنها نیست.

اما در موقعیت های شخصی و اجتماعی می خواهند الگودهی کنند، که یک انسان چطور باید رفتار کند، خب طبیعتا در چنین جایی باید مانند مردم عادی و طبق ظواهر رفتار کنند تا بتوانند الگوی برای کسانی باشند که از علم غیب بی بهره هستند.

مسلم;920296 نوشت:
من متوجه منظور شما نشدم، یعنی چه که طبق ظواهر بفهمد، و با علم ظاهری مخالفت کند؟!
اگر طبق ظواهر درست بفهمد یعنی هر کسی با علم ظاهری این انتخاب را درست می بیند؛ اگر منظورتان علم واقعی است خب ما معتقد هستیم پیامبر(ص) از آن مطلع نبوده، و دانستن را اراده نکرده بوده است.

ابتدا مثال تجری در مورد شراب را مطرح می کنم :
یک بطری نوشابه و یک لیوان روی میز است. لیوان شراب دارد و بطری آب دارد.
آقا سعید طبق ظواهر متوجه میشود که لیوان آب دارد و بطری شراب دارد.
و اطرافیان سعید هم مثل سعید فکر می کنند لیوان آب دارد و بطری شراب دارد.
اما سعید با اینکه طبق ظواهر می داند بطری پر از شراب است، اما تصمیم می گیرد برود شراب بخورد پس به سمت بطری می رود و ان را سر می کشد ( در حالی که جمیعت هاج و واج به او نگاه می کنند که چرا رفت سمت بطری شراب )
بعد از اینکه سعید بر خلاف علمی که طبق ظواهر به دست اورده بود ، بین بد ( شراب ) و خوب ( آب ) ، بد یعنی شراب را انتخاب کرد ،
متوجه میشود که آنچه فکر می کرد حرام بوده است، حلال بوده است ...
یا اصلا ممکن است نه خودش و نه هیچ کس دیگری متوجه نشود که حقیقت ماجرا چه بوده است ....

اما به هر حال او با علم خودش مخالفت کرد و بین بد و خوب، بد را انتخاب کرد ...
و اطرفیان او نیز همین فکر را کردند که او بین بد و خوب، بد را انتخاب کرده است ...
در مورد پیامبر نیز همین است
اما دو فرض مطرح است...
پیامبر طبق ظواهر متوجه شوند گزینه (الف) خوب است و گزینه (ب) بد است اما بر خلاف این ظواهر عمل کرده و گزینه ب ( بد ) را انتخاب کنند ...
یا
پیامبر طبق ظواهر متوجه شوند گزینه الف خوب است و گزینه ب خوب تر است اما بر خلاف این ظواهر عمل کرده و گزینه الف ( خوب ) را انتخاب کنند ...

ایا چنین امری بر پیامبر جایز است ؟

مسلم;920296 نوشت:

اما در موقعیت های شخصی و اجتماعی می خواهند الگودهی کنند، که یک انسان چطور باید رفتار کند، خب طبیعتا در چنین جایی باید مانند مردم عادی و طبق ظواهر رفتار کنند تا بتوانند الگوی برای کسانی باشند که از علم غیب بی بهره هستند.

نمی دانم به پست قبلی چه پاسخی خواهید داد اما به نظر می رسد الگودهی در آن موارد ( در پست قبلی عرض شد ) نیز صادق است ...

و طاها;920484 نوشت:
ابتدا مثال تجری در مورد شراب را مطرح می کنم :
یک بطری نوشابه و یک لیوان روی میز است. لیوان شراب دارد و بطری آب دارد.
آقا سعید طبق ظواهر متوجه میشود که لیوان آب دارد و بطری شراب دارد.
و اطرافیان سعید هم مثل سعید فکر می کنند لیوان آب دارد و بطری شراب دارد.
اما سعید با اینکه طبق ظواهر می داند بطری پر از شراب است، اما تصمیم می گیرد برود شراب بخورد پس به سمت بطری می رود و ان را سر می کشد ( در حالی که جمیعت هاج و واج به او نگاه می کنند که چرا رفت سمت بطری شراب )
بعد از اینکه سعید بر خلاف علمی که طبق ظواهر به دست اورده بود ، بین بد ( شراب ) و خوب ( آب ) ، بد یعنی شراب را انتخاب کرد ،
متوجه میشود که آنچه فکر می کرد حرام بوده است، حلال بوده است ...
یا اصلا ممکن است نه خودش و نه هیچ کس دیگری متوجه نشود که حقیقت ماجرا چه بوده است ....
اما به هر حال او با علم خودش مخالفت کرد و بین بد و خوب، بد را انتخاب کرد ...
و اطرفیان او نیز همین فکر را کردند که او بین بد و خوب، بد را انتخاب کرده است ...
در مورد پیامبر نیز همین است
اما دو فرض مطرح است...
پیامبر طبق ظواهر متوجه شوند گزینه (الف) خوب است و گزینه (ب) بد است اما بر خلاف این ظواهر عمل کرده و گزینه ب ( بد ) را انتخاب کنند ...
یا
پیامبر طبق ظواهر متوجه شوند گزینه الف خوب است و گزینه ب خوب تر است اما بر خلاف این ظواهر عمل کرده و گزینه الف ( خوب ) را انتخاب کنند ...

ایا چنین امری بر پیامبر جایز است ؟

من حقیقتش متوجه منظور شما نمیشوم!
مثال سعید شما عمل بر خلاف علمی است که از طریق ظواهر به دست آورده، یعنی ظواهر میگفته خوردن لیوان بهتر است اما او به سمت بطری رفت! اما مصادیقی که ما بحث می کنیم جریان هایی است که اتفاقا پیامبر(ص) موافق علم ظاهری شان عمل کرده اند، نه خلاف آن؛ یعنی همه قرائن و شواهد ظواهری می گفته است که همین خوب تر است و پیامبر(ص) هم آن را انتخاب کرده اند و بعد مثلا خوب از آب در نیامده.

اما اینکه پیامبر(ص) به بد بودن آنها در واقع، (نه در ظاهر) علم داشته یا خیر دو حالت دارد که هر دو ممکن است:

الف) علم نداشته است، یعنی دانستن را اراده نکرده بودند.
ب) علم داشته اند اما عمل به «خوب» طبق ظواهر مصلحتی داشته است که افزون بر مصالح عمل به «خوب تر» بوده است، مثلا مانند همان الگو گیری که اشاره فرمودید.

مسلم;920546 نوشت:
من حقیقتش متوجه منظور شما نمیشوم!
مثال سعید شما عمل بر خلاف علمی است که از طریق ظواهر به دست آورده، یعنی ظواهر میگفته خوردن لیوان بهتر است اما او به سمت بطری رفت!
اما...

چه طور متوجه نمیشوید ولی توضیحش میدهید و با اما گفتن از کنارش میگذرید؟!

همین مثال که از کنارش رد میشوید آیا در مورد پیامبر جایز است؟

شما قبلا گفتید ترک اولی (به معنایی که گفتید) بر پیامبر جایز نیست.
حالا بفرمایید این مخالفت کردن با علم ظاهری بر پیامبر جایز است؟ ( بین خوب و بد و بین خوب و خوب تر)

و طاها;920566 نوشت:
همین مثال که از کنارش رد میشوید آیا در مورد پیامبر جایز است؟

شفاف بفرمایید چی جایز هست یا خیر؟
سخن بنده شفاف و روشن است می گویم پیامبر(ص) یا طبق ظواهر عمل می کند یا طبق علم غیبشان.
در هر دو صورت آنچه که بهتر است را انتخاب می کنند، اگر طبق علم ظاهری بخواهند رفتار کنندريال قطعا آنچه که در ظاهر بهتر است و عقلاء برتر بودن آن ار می فهمند انتخاب خواهند کرد، و اگر بخواهند طبق علم غیبشان عمل کنند خب طبیعتا به برترین گزینه در واقع علم خواهند داشت و همان را انتخاب خواهند کرد.
پس اینکه پیامبر(ص) آنچه در ظاهر بهتر است را ترک کنند قطعا جایز نیست مگر در جایی باشد که بخواهند از علم غیبشان بهره ببرند و طبق آن عمل کنند.

مسلم;920573 نوشت:
شفاف بفرمایید چی جایز هست یا خیر؟
سخن بنده شفاف و روشن است می گویم پیامبر(ص) یا طبق ظواهر عمل می کند یا طبق علم غیبشان.
در هر دو صورت آنچه که بهتر است را انتخاب می کنند، اگر طبق علم ظاهری بخواهند رفتار کنندريال قطعا آنچه که در ظاهر بهتر است و عقلاء برتر بودن آن ار می فهمند انتخاب خواهند کرد، و اگر بخواهند طبق علم غیبشان عمل کنند خب طبیعتا به برترین گزینه در واقع علم خواهند داشت و همان را انتخاب خواهند کرد.
پس اینکه پیامبر(ص) آنچه در ظاهر بهتر است را ترک کنند قطعا جایز نیست مگر در جایی باشد که بخواهند از علم غیبشان بهره ببرند و طبق آن عمل کنند.

سوال بنده این است :

آیا بر پیامبر جایز است که وقتی طبق ظواهر بفهمند گزینه ی (الف) خوب است و گزینه ی (ب) خوب تر است ، گزینه خوب را به جای گزینه خوب تر انتخاب کنند ؟

آیا بر پیامبر جایز است که وقتی طبق ظواهر بفهمند گزینه ی (الف) خوب است و گزینه ی (ب) بد است، گزینه بد را به جای گزینه خوب انتخاب کنند ؟

و طبق این جمله ی شما از نقل بالا :

نقل قول:
پس اینکه پیامبر(ص) آنچه در ظاهر بهتر است را ترک کنند قطعا جایز نیست

بنده متوجه می شوم
بر پیامبر جایز نیست وقتی طبق ظواهر به خوب تر بودن یک گزینه پی می برند، بروند گزینه ی خوب را انتخاب کنند.
به عبارتی پیامبر وقتی طبق ظواهر گزینه الف را خوب و گزینه ب را خوب تر بدانند، بر ایشان جایز نیست که گزینه خوب را به جای گزینه خوب تر انتخاب کنند.

آیا درست فهمیدم ؟

[="Tahoma"][="Navy"]

و طاها;914772 نوشت:
با سلام و احترام
شبهه :
پیامبر اسلام (ص) ، ابوبکر را مامور ابلاغ ایات سوره برائت کردند
از طرفی پیامبر خودشان مطلع بودند که ابوبکر لایق این ماموریت نیست و ترسو است... هم ایه غار و هم فرار در غزوات و نبردها موید این مطلب است... و خودشان در جواب اعتراض ابوبکر به ایه ی غار اشاره کردند...
حتی افراد معمولی وقتی زندگی صحابه را میخوانند متوجه میشوند لایق تر از ابوبکر وجود داشت....
پس چرا پیامبر افراد لایق تری را انتخاب نکردند؟
و بعد از اینکه خداوند با انتخاب ابوبکر مخالفت کرد پیامبر فرمودند خداوند اعلم از من است ...
یعنی پیامبر ان قدری مطلع نبودند که بهتر از ابوبکر به ذهنشان برسد ؟
چگونه این انتخاب با علم و عصمت ایشان سازگار است؟
مثلا ما اصلا انتظار نداریم رئیس جمهور یک انسان ترسو را برای مذاکره انتخاب کند...
این در حالی است که خداوند می فرماید
ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا
پس انتظار نداریم در چنین امر مهمی چنین اشتباه آشکاری اتفاق بیفتد...
اما ظاهرا این داستان میگوید این اشتباه رخ داده است ...
و خداوند با انتخاب ابوبکر مخالفت میکند و امیر المومنین علی علیه السلام مامور ابلاغ میشوند...

لطفا به این شبهه پاسخ دهید...


سلام
گاهی اوقات دو نفر برای آموختن چیزی به دیگران نقش بازی می کنند
مثلا پیامبر ص از علی ع می پرسد آیا می دانی .... حضرت می گوید خدا و رسولش آگاهتر است
این پرسش به معنای عدم آگاهی علی ع نیست بلکه به معنای ایفای نقش برای تفهیم مطلبی به دیگران است
در اینجا هم نبی اکرم ص به حسب مسن تر بودن ابوبکر او را مامور ساخت. این چیزی است که عرف عرب اقتضا می کرده است. اما خداوند می فرماید ابوبکر برگردد و علی ع برود
اینجا خدا و نبی اش می خواهند به مردم درس بدهند و جایگاه آن دو را به آنها نشان دهند وگرنه صاحب عصمت خطا نمی کند.
یا علیم[/]

محی الدین;920880 نوشت:

سلام
گاهی اوقات دو نفر برای آموختن چیزی به دیگران نقش بازی می کنند
مثلا پیامبر ص از علی ع می پرسد آیا می دانی .... حضرت می گوید خدا و رسولش آگاهتر است
این پرسش به معنای عدم آگاهی علی ع نیست بلکه به معنای ایفای نقش برای تفهیم مطلبی به دیگران است
در اینجا هم نبی اکرم ص به حسب مسن تر بودن ابوبکر او را مامور ساخت. این چیزی است که عرف عرب اقتضا می کرده است. اما خداوند می فرماید ابوبکر برگردد و علی ع برود
اینجا خدا و نبی اش می خواهند به مردم درس بدهند و جایگاه آن دو را به آنها نشان دهند وگرنه صاحب عصمت خطا نمی کند.
یا علیم

با سلام

کاملا حرف بنده را بالعکس متوجه شدید ... ابتدا باید کل بحث را بخوانید بعد متوجه میشوید ...

و طاها;920868 نوشت:
بنده متوجه می شوم
بر پیامبر جایز نیست وقتی طبق ظواهر به خوب تر بودن یک گزینه پی می برند، بروند گزینه ی خوب را انتخاب کنند.
به عبارتی پیامبر وقتی طبق ظواهر گزینه الف را خوب و گزینه ب را خوب تر بدانند، بر ایشان جایز نیست که گزینه خوب را به جای گزینه خوب تر انتخاب کنند.
آیا درست فهمیدم ؟

در جایی که از طریق غیب، علم به واقع ندارند قطعا جایز نیست به جای خوب تر ظاهری، خوب را انتخاب کنند، و همواره باید آن گزینه ای را که ظواهر می گوید خوب تر است انتخاب کنند.
اما اگر با علم غیب به گزینه خوب تر واقعی علم داشته باشند نمی شود یک نسخه واحد پیچید، باید دید کدامیک اصلح است، گاهی عمل طبق ظواهر، و گاهی مصلحت آن خوب تر واقعی ارجحیت دارد.
مثلا در امور تشریعی و تعالیم دینی همواره پیامبر(ص) به آن خوب تر واقعی عمل می کند، نه ظاهری، اما در امور اجتماعی و حکومتی ممکن است در برخی جاها حتی با وجود علم غیب به خوب تر واقعی، آنچه که در ظاهر خوب تر است را برگزینند.

[="Tahoma"][="Navy"]

و طاها;920883 نوشت:
ا سلام

کاملا حرف بنده را بالعکس متوجه شدید ... ابتدا باید کل بحث را بخوانید بعد متوجه میشوید ...


سلام
بنده همیشه فقط سوال استارتر رو می خونم
یا علیم[/]

موضوع قفل شده است