«نص» به چه معناست؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
«نص» به چه معناست؟

نص یعنی چی؟
1
آیا منقول، منصوص است و غیر منقول، غیر منصوص است؟ مثلا دلالت عقل و اجماع چون غیر منقول هستند غیر منصوص هستند؟
2
آیا نص بودن بستگی به دلالت منقول و غیر منقول دارد؟یعنی اگر احتمال خلاف ندارد منصوص است و اگر احتمال خلاف دارد غیر منصوص است؟
3
آیا نص بودن بستگی به سند منقول دارد؟ مثلا روایت متواتر منصوص است اما غیر متواتر غیر منصوص است؟

مثلا
بعد از فتح مکه پیامبر اسلام شخصی را به عنوان والی مکه انتخاب کردند...
و خداوند می فرماید :
ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا
1
آیا این انتخاب چون منقول است منصوص است؟
2
یا چون غیر متواتر است غیر منصوص است؟
3
یا چون دلالتش احتمال خلاف ندارد و به عبارتی هم شخص انتخاب شده معلوم است و هم والی بودنش معلوم است، منصوص است؟

کلا نص به چه میگویند...

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مستنبط

و طاها;914764 نوشت:
نص یعنی چی؟
1 آیا منقول، منصوص است و غیر منقول، غیر منصوص است؟ مثلا دلالت عقل و اجماع چون غیر منقول هستند غیر منصوص هستند؟
2 آیا نص بودن بستگی به دلالت منقول و غیر منقول دارد؟یعنی اگر احتمال خلاف ندارد منصوص است و اگر احتمال خلاف دارد غیر منصوص است؟
3آیا نص بودن بستگی به سند منقول دارد؟ مثلا روایت متواتر منصوص است اما غیر متواتر غیر منصوص است؟
مثلا بعد از فتح مکه پیامبر اسلام شخصی را به عنوان والی مکه انتخاب کردند... / و خداوند می فرماید : ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا
1 آیا این انتخاب چون منقول است منصوص است؟
2 یا چون غیر متواتر است غیر منصوص است؟
3 یا چون دلالتش احتمال خلاف ندارد و به عبارتی هم شخص انتخاب شده معلوم است و هم والی بودنش معلوم است، منصوص است؟
کلا نص به چه میگویند


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم
لغت نص کاربردها و موارد استعمال مختلفی دارد و در هر کدام می تواند تبدیل به اصطلاح خاصی شده باشد که با حوزه دیگر و استعمال دیگر متفاوت باشد. اما بطور کلی بحث نص در برابر معنی است و با الفاظ و کلمات سر و کار دارد نه با اسناد.

لغت نص، گاهی به معنی خود "متن" بکار می رود و گاهی درباره جمله ای که معنای آن ظهور و وضوح زیادی دارد. هیچکدام اما ارتباطی با مساله سند ندارد. بنا بر این ممکن است جمله مستقیما از گوینده شنیده شود یا جمله منقول از او باشد و با واسطه به ما برسد.

استعمال نص برای اشاره به متن: گاهی گفته می شود "نصوص دینی" و منظور مجموعه متون اعم از آیات، جملات، کلمات و بیاناتی است که در قرآن و روایات وجود دارد و اینها همگی جزو منابع محسوب می شود، در این استعمال، کاری به میزان وضوح معنای فهمیده شده از جملات ندارند.

استعمال نص برای اشاره به شدت وضوح و ظهور در یک معنی: یکی از استعمالات نص، مربوط به حوزه دلالت الفاظ است که در این صورت در برابر ظاهر خواهد بود و معیار آن وضوح و ظهور معنی و نفی احتمال دیگر است.
در این استعمال -استعمال دوم-، جمله ای که نص است، -در برابر ظاهر- می تواند:جمله شفاهی یا کتبی باشد،
می تواند جمله ای باشد مربوط به امور تکوینی و عقلی
می تواند جمله ای باشد مربوط به علوم تجربی
می تواند جمله ای باشد مربوط به علوم نقلی مانند تاریخ
می تواند جمله ای باشد مربوط به امور تشریعی و تعبدی
می تواند جمله ای باشد مربوط به امور اجتماعی و قراردادی مانند قوانین مختلف.

مثلا قانونی که مجلس وضع می کند سعی می کنند که در معنا و مصداق مورد نظر صراحت و وضوح کامل داشته باشد که در این صورت نص خواهد بود. اما همیشه این طور نیست و خیلی از اوقات می تواند ظهور در آن داشته باشد یعنی بعضی احتمالات هم در آن راه داشته باشد. در این صورت، پس از مدتی اگر قانونگذاران متوجه خلا شوند سعی می کنند با تغییر قانون یا وضع قوانین دیگری، احتمالات یا ابهام و تردیدها را رفع کنند.

همین طور یک جمله فلسفی می تواند صریح در معنای مورد نظر باشد یا اینکه ظهو در آن داشته باشد که در این صورت احتمالات دیگری هم از آن جمله برداشت می شود.

اما مساله تواتر مربوط به سند و ناقلین است و به حوزه ظهور معنی کاری ندارد:
یک جمله می تواند بدون سند باشد اما به صراحت یک معنایی را برساند،
و برعکس: یک جمله یا یک روایت می تواند سند خوبی داشته باشد، اما احتمالات مختلفی در معنای آن به اذهان خطور کند.
مثلا بسیاری از آیات قرآن جزو ظواهر هستند و نص محسوب نمی شوند. در حالیکه به همین جمله از جهتی دیگر، یعنی از جهت متن دینی بودن، نص دینی اطلاق می شود. لذا گفته می شود: "قرآن یک نص دینی است که نقل آن به شکل متواتر به دست ما رسیده است. اما برخی از این نصوص قرآنی منقوله متواتره، در معنای خود، نص هستند و برخی در معانی خود ظهور دارند." (دفت شوذ)

توجه شود که نص و ظاهر ربطی به حضور در محضر گوینده یا شنیدن از واسطه هم ندارد. زیرا ممکن است شما در محضر گوینده هم باشید اما جمله ای که او می گوید و شما مستقیما از خودش می شنوید، صراحت در معنا و مصداق نداشته باشد و برای شما احتمالات دلالتی مختلفی داشته باشد. گاهی پیامبر جمله ای را می فرمودند و اصحاب برای فهم دقیق تر و رفع احتمالات، سوالات دقیق تر و ریزتری می پرسیدند.
[h=2][=arial]نص در لغت[/h]
لغت نص از ریشه نصص می باشد. برای سهولت مراجعه، ابتدا ترجمه فارسی لغات، از کتاب فرهنگ ابجدی نقل می شود و سپس منابع اصلی که عربی است می آید. کتب لغت معمولا علاوه بر معنی لغوی آن، به یک یا چند استعمال اصطلاحی هم اشاره کرده اند:

فرهنگ ابجدي عربي فارسي، متن، ص: 916:نَصَّ- نَصّاً [نصّ‏] الشي‏ءُ: آشكار شد،- الشي‏ءَ: آنرا بلند كرد و آشكار نمود،- الحديثَ: حديث را روايت كرد و بگوينده‏اش اسناد نمود،- فلانٌ عُنُقَهُ:

گردن خود را بالا گرفت،- العَرُوسَ: عروس را بر روى صندلى نشانيد،- المتاعَ: متاع و كالا را بر روى هم چيد،- الرجُلَ: درباره خواسته او تحقيق كرد تا به نتيجه رسيد،- النّاقةَ: ماده شتر را به راه رفتن برانگيخت،

همچنین در باب چند کاربرد اصطلاحی آن هم می نویسد:النَّصّ- [نصّ‏]: مص،- ج نُصُوص: سخن مشخص و معلوم،- من الكلام: سخنى كه فقط داراى يك معنى باشد،- عند الكتاب: و در اصطلاح نويسندگان عبارت از إملاء و انشاء است،- من كلّ شي‏ء: آخر هر چيزى؛ «نَصّاً و روحاً»: از نظر لفظ و معنى.

المَنْصُوص- [نصّ‏]: مفع،- عليهِ: تعيين شده، ظاهر و آشكار.

لسان العرب هم همین معنی را نقل می کند و می گوید که نص به معنی بلند کردن چیزی است. وقتی چیزی بلندتر از بقیه باشد، آشکار و مشخص می شود:النَّصُّ: رفْعُك الشي‏ء. نَصَّ الحديث يَنُصُّه نصّاً: رفَعَه. و كل ما أُظْهِرَ، فقد نُصَّ. ... يقال: نَصَّ الحديث إِلى فلان أَي رفَعَه، و كذلك نصَصْتُه إِليه‏[1].

لسان العرب در اینجا با توجه به معنی لغوی و بیان یکی از مصادیق آن در روایات، معنی فقهی و اصولی نص را نیز بیان می کند:في حديث هرقل: يَنُصُّهم‏: أَي يستخرجُ رأْيهم و يُظْهِرُه؛ و منه قول الفقهاء: نَصُّ القرآنِ و نَصُّ السنَّة أَي ما دل ظاهرُ لفظهما عليه من الأَحكام.

مجمع البحرین می نویسد که یکی از مصادیق نص، غایت و نهایت چیزی است. در واقع بلندترین بخش آن:قال في الصحاح: و أصل‏ النَّصِ‏ أقصى الشي‏ء و غايته، ثم سمي به ضرب من السير سريع. و نَصَصْتُ‏ الحديث إلى فلان: رفعته إليه[2].

همچنین در باب معنی اصطلاحی آن که در برابر ظاهر است می نویسد:" النَّصِّ" و هو الراجح المانع من النقيض كقوله تعالى وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ* [2/ 29] و" الظَّاهِر" هو الراجح الغير المانع من النقيض كقوله‏[3]

نص مانع از نقیض خود می شود اما ظاهر، مانع از نقیض خود نمی شود.
[h=2][=arial]نتیجه گیری با توجه به سوالات شماره سوالات شما:[/h]
توجه داشته باشید که نقل اقلا دو استعمال دارد:
نقل در برابر عقل، و نقل به معنی لفظ مانند جمله شفاهی، متن و نوشته.
دراینجا و در بحث ما صحبت از نقل به معنی لفظ و جمله شفاهی یا مکتوبی است که می خواهیم درباره معنایی که از آن فهمیده می شود بحث کنیم:
نقل می تواند در یک معنی ظهور داشته باشد و در کنارش احتمال دیگری هم منتفی نباشد، یا نص باشد و احتمالات معنایی دیگرمنتفی باشد.

1 - مباحث عقلی، تاریخی، احساسی، علوم تجربی و ... باید برای نقل و انتقال مفاهیم، در قالب الفاظ درآیند.در این صورت الفاظ می تواند در معنی مورد نظر، ظهور تام داشته باشد یا ظهور همراه احتمالات یا مبهم ومجمل باشد و گویای مقصود نباشد.

2- نص در یکی از اصطلاحات خود در برابر ظاهر است -که احتمال خلاف دارد-. نص، ربطی به منقول و غیر منقول ندارد.

3- نص بودن ربطی به سند ندارد. روایت متواتر می تواند نص نباشد و برعکس غیر متواتر می تواند نص باشد.

مثال انتخاب والی مکه، و مخصوصا آیه ای که ذکر شد، ربط چندانی به این مباحث ندارد.
پیامبر به افرادی که در محضرشان بودند فرمودند فلانی والی مکه باشد. آنها به وضوح معنی جملات و کلمات حضرت را فهمیدند. پس جمله پیامبر از حیث ظهور معنی برای آنها نص است، این افراد جملات پیامبر را برای دیگرانی که نبودند، نقل کردند. این جمله منقول برای آنها می تواند همین وضوح معنایی را داشته باشد که در این صورت باز هم نص است. ممکن است بخاطر حذف قراین یا دلایلی دیگر، وضوح و ظهور معنی کمتر شود و احتمالاتی هم بدان راه یابد که در این صورت ظاهر خواهد بود.


[/HR]

[1] لسان العرب، ج‏7، ص: 98 ماده نصص.
[2] مجمع البحرين، ج‏4، 185.
[3] مجمع البحرين، ج‏6، ص: 44

مستنبط;915632 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
لغت نص کاربردها و موارد استعمال مختلفی دارد و در هر کدام می تواند تبدیل به اصطلاح خاصی شده باشد که با حوزه دیگر و استعمال دیگر متفاوت باشد. اما بطور کلی بحث نص در برابر معنی است و با الفاظ و کلمات سر و کار دارد. گاهی به معنی خود متن بکار می رود و گاهی درباره معنایی که ظهور و وضوح زیادی دارد. اما ارتباطی با سند ندارد. بنا بر این ممکن است جمله مستقیما از گوینده شنیده شود یا جمله منقول از او باشد و با واسطه به ما برسد.
مثلا گاهی می گویند نصوص دینی و منظور مجموعه متون اعم از آیات، جملات، کلمات و بیاناتی است که در قرآن و روایات وجود دارد و اینها همگی جزو منابع محسوب می شود، در این استعمال، کاری به میزان وضوح معنای فهمیده شده از جملات ندارند.
یکی از استعمالات نص، مربوط به حوزه دلالت الفاظ است که در این صورت در برابر ظاهر خواهد بود و بر اساس میزان وضوح و ظهور معنی است.
جمله ای که نص است، -در برابر ظاهر- می تواند جمله شفاهی یا کتبی باشد، می تواند جمله ای باشد مربوط به امور تکوینی و عقلی یا مربوط به امور تشریعی و تعبدی یا مربوط به امور دیگر. مثلا قانونی که مجلس وضع می کند می تواند در معنا و مصداق مورد نظر صراحت و وضوح کامل داشته باشد که در این صورت نص خواهد بود و می تواند ظهور در آن داشته باشد یعنی بعضی احتمالات هم در آن راه داشته باشد و بعدا با وضع قوانین دیگری، احتمالات یا ابهام و تردیدها را رفع کنند. همین طور یک جمله فلسفی می تواند صریح در معنای مورد نظر باشد یا اینکه ظهو در آن داشته باشد که در این صورت احتمالات دیگری هم از آن جمله برداشت می شود.

اما مساله تواتر مربوط به سند و ناقلین است و به حوزه ظهور معنی کاری ندارد:
یک جمله می تواند بدون سند باشد اما به صراحت یک معنایی را برساند،
و برعکس: یک جمله یا یک روایت می تواند سند خوبی داشته باشد، اما احتمالات مختلفی در معنای آن به اذهان خطور کند.
مثلا بسیاری از آیات قرآن جزو ظواهر هستند و نص محسوب نمی شوند. در حالیکه به همین جمله از جهتی دیگر، یعنی از جهت متن دینی بودن، نص دینی اطلاق می شود.

توجه شود که نص و ظاهر ربطی به حضور در محضر گوینده یا شنیدن از واسطه هم ندارد. زیرا ممکن است شما در محضر گوینده هم باشید اما جمله ای که او می گوید و شما مستقیما از خودش می شنوید، صراحت در معنا و مصداق نداشته باشد و برای شما احتمالات دلالتی مختلفی داشته باشد. گاهی پیامبر جمله ای را می فرمودند و اصحاب برای فهم دقیق تر و رفع احتمالات، سوالات دقیق تر و ریزتری می پرسیدند.

[=arial]نص در لغت

معنی لغت نص که از ریشه نصص می باشد به شرح زیر است. ابتدا از کتاب فرهنگ ابجدی که ترجمه لغات را آورده است نقل می کنیم و سپس منابع اصلی که عربی است را می گذاریم که مراجعه به آنها با توجه به ترجمه اش برای شما راحت تر باشد. کتب لغت معمولا علاوه بر معنی لغوی آن، به یک یا چند استعمال اصطلاحی هم اشاره کرده اند:

فرهنگ ابجدي عربي فارسي، متن، ص: 916:نَصَّ- نَصّاً [نصّ‏] الشي‏ءُ: آشكار شد،- الشي‏ءَ: آنرا بلند كرد و آشكار نمود،- الحديثَ: حديث را روايت كرد و بگوينده‏اش اسناد نمود،- فلانٌ عُنُقَهُ:
گردن خود را بالا گرفت،- العَرُوسَ: عروس را بر روى صندلى نشانيد،- المتاعَ: متاع و كالا را بر روى هم چيد،- الرجُلَ: درباره خواسته او تحقيق كرد تا به نتيجه رسيد،- النّاقةَ: ماده شتر را به راه رفتن برانگيخت،

همچنین در باب چند کاربرد اصطلاحی آن هم می نویسد:النَّصّ- [نصّ‏]: مص،- ج نُصُوص: سخن مشخص و معلوم،- من الكلام: سخنى كه فقط داراى يك معنى باشد،- عند الكتاب: و در اصطلاح نويسندگان عبارت از إملاء و انشاء است،- من كلّ شي‏ء: آخر هر چيزى؛ «نَصّاً و روحاً»: از نظر لفظ و معنى.
المَنْصُوص- [نصّ‏]: مفع،- عليهِ: تعيين شده، ظاهر و آشكار.

لسان العرب می گوید، نص به معنی بلند کردن چیزی است. وقتی چیزی بلندتر از بقیه باشد، آشکار و مشخص می شود:النَّصُّ: رفْعُك الشي‏ء. نَصَّ الحديث يَنُصُّه نصّاً: رفَعَه. و كل ما أُظْهِرَ، فقد نُصَّ. ... يقال: نَصَّ الحديث إِلى فلان أَي رفَعَه، و كذلك نصَصْتُه إِليه‏[1].

لسان العرب در اینجا با توجه به معنی لغوی و بیان یکی از مصادیق آن در روایات، معنی فقهی و اصولی نص را نیز بیان می کند:في حديث هرقل: يَنُصُّهم‏: أَي يستخرجُ رأْيهم و يُظْهِرُه؛ و منه قول الفقهاء: نَصُّ القرآنِ و نَصُّ السنَّة أَي ما دل ظاهرُ لفظهما عليه من الأَحكام.

مجمع البحرین می نویسد که یکی از مصادیق نص، غایت و نهایت چیزی است. در واقع بلندترین بخش آن:قال في الصحاح: و أصل‏ النَّصِ‏ أقصى الشي‏ء و غايته، ثم سمي به ضرب من السير سريع. و نَصَصْتُ‏ الحديث إلى فلان: رفعته إليه[2].

همچنین در باب معنی اصطلاحی آن که در برابر ظاهر است می نویسد:" النَّصِّ" و هو الراجح المانع من النقيض كقوله تعالى وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ* [2/ 29] و" الظَّاهِر" هو الراجح الغير المانع من النقيض كقوله‏[3]
نص مانع از نقیض خود می شود اما ظاهر، مانع از نقیض خود نمی شود.
[=arial]
[=arial]نتیجه گیری با توجه به سوالات شماره سوالات شما:

[=B Mitra]
توجهداشته باشید که نقل دو معنی دارد: نقل در برابر عقل، و نقل به معنی متن و نوشته.
دراینجا بحث از نقلی به معنی جمله شفاهی یا مکتوبی است که می خواهیم درباره معناییکه از آن فهمیده می شود بحث کنیم و می گوییم: نقل می تواند در یک معنی ظهور داشتهباشد و در کنارش احتمال دیگری هم منتفی نباشد، یا نص باشد و احتمالات معنایی دیگرمنتفی باشد.


1- مباحثعقلی، تاریخی، احساسی و ... باید برای نقل و انتقال مفاهیم، در قالب الفاظ درآیند.در این صورت الفاظ می تواند ظهور تام داشته باشد یا ظهور همراه احتمالات یا مبهم ومجمل باشد و گویای مقصود نباشد.

2- نص در یکی از اصطلاحات خود در برابر معنای ظاهر است که احتمال خلاف دارد و ربطی به منقول و غیر منقول ندارد.

3- نص بودن ربطی به سند ندارد. روایت متواتر می تواند نص نباشد و برعکس غیر متواتر می تواند نص باشد.

مثالی که زدید –انتخاب والی مکه- ربط چندانی به این مباحث ندارد.
پیامبر به افرادی که در محضرشان بودند فرمودند فلانی والی مکه باشد. آنها به وضوح معنی جملات و کلمات حضرت را فهمیدند. پس جمله پیامبر از حیث ظهور معنی نص است، بعد جملات پیامبر را برای بقیه ای که نبودند، نقل کردند. این جمله منقول برای آنها هم مثلا همین وضوح معنایی را داشت. پس باز هم نص است. ممکن است در شرایط حذف قراین یا دلایلی دیگر ممکن است ظهور معنی آن جمله پیامبر کمتر شود و احتمالاتی هم بدان راه یابد که در این صورت ظاهر خواهد بود در معنی.


[/HR][1] لسان العرب، ج‏7، ص: 98 ماده نصص.
[2] مجمع البحرين، ج‏4، 185.
[3] مجمع البحرين، ج‏6، ص: 44.

با سلام و احترام

از طرفی گفتید انتخاب پیامبر ممکن است نص باشد یا ظاهر
اما از طرف دیگر گفتید :
مثالی که زدید –انتخاب والی مکه- ربط چندانی به این مباحث ندارد

متوجه نشدم معنای جمله بالا چیست؟ توضیح دهید کجایش ربط دار است و کجایش بی ربط؟

و طاها;915648 نوشت:
از طرفی گفتید انتخاب پیامبر ممکن است نص باشد یا ظاهر /
اما از طرف دیگر گفتید : مثالی که زدید –انتخاب والی مکه- ربط چندانی به این مباحث ندارد
متوجه نشدم معنای جمله بالا چیست؟ توضیح دهید کجایش ربط دار است و کجایش بی ربط؟

سلام علیکم
پیامبر مقصودی داشته اند و با فعل و بیان خود، آن را عملی کرده و به دیگران هم تفهیم کرده اند. بیان حضرت برای کسانی که مستقیم از خودشان شنیده اند، یا برای عده ای که چند روز بعد یا چند قرن بعد شنیده اند، ممکن است واضح باشد یا ممکن است همراه با احتمالاتی باشد. اگر منظور کاملا واضح باشد، نص است و اگر احتمالات دیگری هم به اذهان مخاطب برسد اما در حدی نباشد که به ظهور قوی یک معنی خدشه بزند، ظاهر خواهد بود. در غیر این صورت ها، مجمل خواهد بود.

در هر صورت ربطی به واسطه و ناقل و سند ندارد،
بنا بر این مباحث مربوط به فهم و ظهور معنی با مباحث مربوط به سند مانند عدالت راوی و تعداد راوی و تواتر و ... دو حوزه جدا از هم است.
موضوع آیه هم مربوط به پس از فهم معنی است و ربطی به اصل فرایند فهم و میزان شدت و ضعف و وضوح معنی ندارد. آیه می فرماید آنچه رسول الله به شما دادند باید اطاعت کنید. بحث نص و ظاهر هم نشان می دهد که معنی فهمیده شده از کلام رسول الله خیلی واضح است یا وضوح دارد اما اندکی احتمالات دیگر هم به ذهن می رسد.

اگر هم منظور شما این است که چون از پیامبر نصی بر ولایت یک والی آمده است، (و گفتاری در باب ولایت موقت او وجود دارد) پس این ولایت را چگونه با نصوص ولایت پس از رسول الله که به امیر المومنین علیه السلام می رسد، جمع کنیم، خلط مبحث شده است و اصلا به بحث نص و ظاهر ربطی ندارد.

اگر استدلال شما این است:
ولایت بر مکه برای فلانی منصوص است
ایه اطاعت پیامبر را واجب می داند
پس ولایت فلانی بر همه واجب است

طبیعی است که استدلال شما هم از حیطه این بحث خارج است و هم بین دو مقدمه حد وسطی که نتیجه گفته شده را برساند وجود ندارد. حداکثر ، وجوب اطاعت از والی در همان محدوده ولایت بر مکه و در حدود شرعی و در حیطه مسائل اجتماعی و سیاسی و مانند آن را می رساند.
مضافا اینکه اگر گاهی گفته شود "ولایت فلانی بر اساس یک نص از پیامبر است" یا "از پیامبر نصی در این زمینه صادر شده است"، معمولا به این معنی است که متن و کلامی بر آن وجود دارد. در گام بعدی نوبت به این می رسد که بررسی شود آیا این متن، نص است یا ظاهر. البته عمل به ظواهر یک امر عقلایی است. یعنی تقریبا بیشتر جملات عقلا ، ظواهر هستند نه نصی که مانع احتمال خلاف شود.
پس عمل به گفتار و نصوص رسیده از رسول الله نیاز به این ندارد که حتما نص باشد (به تفاوت بین دو معنی نص در این جمله توجه شود)

مستنبط;915723 نوشت:
سلام علیکم
پیامبر مقصودی داشته اند و با فعل و بیان خود، آن را عملی کرده و به دیگران هم تفهیم کرده اند. بیان حضرت برای کسانی که مستقیم از خودشان شنیده اند، یا برای عده ای که چند روز بعد یا چند قرن بعد شنیده اند، ممکن است واضح باشد یا ممکن است همراه با احتمالاتی باشد. اگر منظور کاملا واضح باشد، نص است و اگر احتمالات دیگری هم به اذهان مخاطب برسد اما در حدی نباشد که به ظهور قوی یک معنی خدشه بزند، ظاهر خواهد بود. در غیر این صورت ها، مجمل خواهد بود.

در هر صورت ربطی به واسطه و ناقل و سند ندارد،
بنا بر این مباحث مربوط به فهم و ظهور معنی با مباحث مربوط به سند مانند عدالت راوی و تعداد راوی و تواتر و ... دو حوزه جدا از هم است.
موضوع آیه هم مربوط به پس از فهم معنی است و ربطی به اصل فرایند فهم و میزان شدت و ضعف و وضوح معنی ندارد. آیه می فرماید آنچه رسول الله به شما دادند باید اطاعت کنید. بحث نص و ظاهر هم نشان می دهد که معنی فهمیده شده از کلام رسول الله خیلی واضح است یا وضوح دارد اما اندکی احتمالات دیگر هم به ذهن می رسد.

اگر هم منظور شما این است که چون از پیامبر نصی بر ولایت یک والی آمده است، (و گفتاری در باب ولایت موقت او وجود دارد) پس این ولایت را چگونه با نصوص ولایت پس از رسول الله که به امیر المومنین علیه السلام می رسد، جمع کنیم، خلط مبحث شده است و اصلا به بحث نص و ظاهر ربطی ندارد.

اگر استدلال شما این است:
ولایت بر مکه برای فلانی منصوص است
ایه اطاعت پیامبر را واجب می داند
پس ولایت فلانی بر همه واجب است

طبیعی است که استدلال شما هم از حیطه این بحث خارج است و هم بین دو مقدمه حد وسطی که نتیجه گفته شده را برساند وجود ندارد. حداکثر ، وجوب اطاعت از والی در همان محدوده ولایت بر مکه و در حدود شرعی و در حیطه مسائل اجتماعی و سیاسی و مانند آن را می رساند.
مضافا اینکه وقتی گفته می شود لایت فلانی منصوص است یعنی متن و کلامی بر آن وجود دارد. در گام بعدی نوبت به این می رسد که بررسی شود آیا این متن، نص است یا ظاهر. البته عمل به ظواهر یک امر عقلایی است. یعنی تقریبا بیشتر جملات عقلا ، ظواهر هستند نه نصی که مانع احتمال خلاف شود.
پس عمل به گفتار و نصوص رسیده از رسول الله نیاز به این ندارد که حتما نص باشد (به تفاوت بین دو معنی نص در این جمله توجه شود)

با سلام

یک نکته را جداگانه و در پست بعدی می اورم.

نکته اول
من از پست ابتدایی شما مطمئن شدم که منصوص ربطی به راوی و تواتر ندارد و در این زمینه سوالی ندارم...

نکته دوم
از قبل میدانستم که اطاعت از نبی شامل نص و ظاهر میشود
و از این هم سوال نداشتم...

نکته سوم
والی مکه منصوص بود و هیچ احتمال خلافی در ان نبود...
مثلا کسی نیست بگوید شاید مقصود پیامبر یک شخص دیگری بوده...

نکته چهارم
قبلا تکرار کردم دوباره تکرار میکنم تا پیش فرض های نابجا یا بد بینی ها کنار برود :
من قصد ندارم بگویم اطاعت از والی مکه بر همه مسلمانان مطلقا واجب است... اتفاقا آیه ی قرآن داریم که میفرماید در اختلافات به خدا و رسول مراجعه کنید...
من قصد ندارم بگویم والی مکه ولایت بعد از پیامبر را دارد.... چون معلوم است که پیامبر او را والی مکه کرد نه ولی و جانشین بعد از خود...

فقط سوال این بود که ایا این انتخاب منصوص است؟ که متوجه شدم منصوص است...

نکته پنجم

در مورد اینکه گفتید :
''اگر استدلال شما این است:''
باید عرض کنم
اگر قرار باشد استدلالی مطرح کنم قطعا مثل استدلال شما نیست....
اما ارتباطی به این موضوع ندارد و مطرح کردن ان موجب انحراف از موضوع میشود.

نکته ششم
در مورد این جمله ی شما :

'' اما اندکی احتمالات دیگر هم به ذهن می رسد''

لطفا ان اندک احتمالات را بیان کنید.

نتیجه :
لطفا نسبت به نکته سوم و ششم اگر نقد یا توضیحی دارید بفرمایید...

مستنبط;915723 نوشت:

اگر هم منظور شما این است که چون از پیامبر نصی بر ولایت یک والی آمده است، (و گفتاری در باب ولایت موقت او وجود دارد) پس این ولایت را چگونه با نصوص ولایت پس از رسول الله که به امیر المومنین علیه السلام می رسد، جمع کنیم، خلط مبحث شده است و اصلا به بحث نص و ظاهر ربطی ندارد.

نمیدانم الان چه چیز برای شما غیر قابل جمع است ؟!
از یک طرف
نصی بر نصب فلانی به عنوان والی مکه امده...
از طرفی
نصی هم بر نصب امیرالمومنین علیه السلام به عنوان ولی و جانشین بعد از نبی داریم...

خوب این دو نص چه مشکلی دارند که غیرقابل جمع باشند؟!

به نظر شما مشکلی دارد هر دو نص باشند؟! غیر قابل جمع هستند؟!!!!!
بعد چگونه وقتی هر دو انتخاب منصوص است ربطی به نص و ظاهر ندارد؟!!!!!

لذا تصور میکنم شما یک پیش فرضی دارید که باعث شده این دو را غیرقابل جمع تصور کنید...

و طاها;915743 نوشت:
نکته چهارم
قبلا تکرار کردم دوباره تکرار میکنم تا پیش فرض های نابجا یا بد بینی ها کنار برود

سلام علیکم
اگر قبلا بحثی در کار بوده است بنده در جریان نیستم.
بحث کنونی ما به مباحثاتی که قبلا داشته اید کاری ندارد و بنده پیش ذهنیتی ندارم. حتی ممکن است کارشناسان محترم دیگری، در فضای خاص مربوط به سوالی دیگر و با توجه به اشکالات مختص به همانجا، با ادبیاتی دیگر، مطلبی را نوشته باشند که در ظاهر عرایض بنده، توهم مخالفت با آنها را داشته باشد اما در واقع هر دو یک معنی و مقصود را اراده کرده باشیم.

تقاضا دارم که به اتکای آن مباحث یا ناظر به آنها بحث مطرح نشود مگر اینکه مطلب را جداگانه در اینجا بنویسید. این یک بحث مستقل است و ما با همین پیش فرض در حال گفتگو هستیم.

و طاها;915743 نوشت:
نکته سوم
والی مکه منصوص بود و هیچ احتمال خلافی در ان نبود...
مثلا کسی نیست بگوید شاید مقصود پیامبر یک شخص دیگری بوده...

طبیعی است که در جریان اداره امور مملکت، این قبیل مسائل هم منصوص است هم نص است. یعنی از طرف مقامات مسوول مانند رهبر و امام یک امت برای انتخاب یک مسوول حکومتی، هم فرمان شفاهی، نامه یا ابلاغ صادر می شود و هم صراحت دارد و کسی رمز گونه یا مجمل نمی تواند و نباید صحبت کند.

و طاها;915743 نوشت:
نکته ششم در مورد این جمله ی شما :
'' اما اندکی احتمالات دیگر هم به ذهن می رسد'' لطفا ان اندک احتمالات را بیان کنید.

منظور خاصی نداشتم. عبارت دیگری بود از همان معنی ظاهر -در برابر نص-.

و طاها;915744 نوشت:
نمیدانم الان چه چیز برای شما غیر قابل جمع است ؟!

برای بنده هر دوی اینها قابل جمع است. این جمله بنده در متن اول کمی طولانی بود و منظورم احتمالا به خوبی منتقل نشده است:"اگر هم منظور شما این است که چون از پیامبر نصی بر ولایت یک والی آمده است، (و گفتاری در باب ولایت موقت او وجود دارد) پس این ولایت را چگونه با نصوص ولایت پس از رسول الله که به امیر المومنین علیه السلام می رسد، جمع کنیم،"

این یکی از احتمالات حاشیه ای در تحلیل ریشه سوال شما، بود. نظر بنده نبود. به شما هم منتسب نکردم. صرفا بیان چند حالت مختلف بود که البته هیچکدام ربطی به اصل بحث ظهور معنی و شدت و ضعف آن ندارد.

با سلام و احترام و تشکر

سوال دیگری ندارم
اگر سوال دیگری به ذهنم رسید انشاالله موضوع دیگری باز خواهم کرد

موضوع قفل شده است