سوال درباره حدیث شریف: «التائب من الذنب کمن لا ذنب له»

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوال درباره حدیث شریف: «التائب من الذنب کمن لا ذنب له»

سلام حدیث شریف(التائب من الذنب کمن لا ذنب له)این را بیان می کند که با توبه انسان چنان باک می شود که گناهی برایش باقی نمی ماند.
حالا سئوالی که به ذهن متبادر می شود این است که به هر حال گناه اثر تخریبی خود را می گذارد درست مانند اینکه پارجه ای را
پاره کنیم بعد ان را وصله بزنیم ایا مثل اولش می شود ؟عقل می گوید نه ؟
جه توجیح عقل وشرع پسند ی برای ان هست؟
لطفا همکاری فرمایید.

ارشاد;63238 نوشت:
سلام حدیث شریف(التائب من الذنب کمن لا ذنب له)این را بیان می کند که با توبه انسان چنان باک می شود که گناهی برایش باقی نمی ماند.
حالا سئوالی که به ذهن متبادر می شود این است که به هر حال گناه اثر تخریبی خود را می گذارد درست مانند اینکه پارجه ای را
پاره کنیم بعد ان را وصله بزنیم ایا مثل اولش می شود ؟عقل می گوید نه ؟
جه توجیح عقل وشرع پسند ی برای ان هست؟
لطفا همکاری فرمایید.

سلام.


اگر انسان در جاذبه ی عمل زشتی قرار گرفت و خدای ناکرده با تکرار و ادراک لذت از آن , علاقه ی به آن گناه درجاتش قوت گرفت و سپس به نحوی پشیمان شد و در مقام ترک آن برآمد چند راه علمی و عملی برای معالجه این بیماری روحی وجود دارد که به برخی اشاره می شود :
الف- اصل اخلاقی مقابله به ضد : مهمترین اصل عمومی ای که علمای اخلاق در زمینه معالجه امراض روحی پیشنهاد می نمایند, اصل مقابله به ضد است , یعنی به کار بردن ضد هر عمل و صفتی که قصد ترک آن را دارد. البته این اصل اختصاصی به طب الارواح ندارد و در طب الابدان نیز از همین روش برای معالجه امراض جسمی استفاده می شود.



در مورد گناه و عمل زشتی که انسان مدتها از آن لذت برده و مطلوب نفس آدمی گردیده است نیز راه اصلی علاج , تبدیل میل , خوش آمدن و لذت بردن نفسانی به حالت نفرت و انزجار و بغض نسبت به آن عمل می باشد; یعنی تبدیل نمودن حالت جاذبه به حالت دافعه و از این طریق فراهم نمودن زمینه ترک و جایگزین ساختن آن در جای زمینه انجام .


البته تحقق این تبدیل و تحول هم اگر از طریق صحیح آن انجام شود, کاری است کاملا شدنی و ممکن و حتی خود ما نیز هر یک کم و بیش تجربیاتی از این قبیل در زندگی داریم . یعنی ممکن است از شخص یا کاری و چیزی که در گذشته به آن رغبت داشته ایم و لذت می بردیم اکنون متنفر باشیم و بدمان بیاید و بالعکس .


منتهی نکته قابل توجه و بسیار فنی که در زمینه این مهم وجود دارد این است که عامل اصلی این تغییر و دگرگونی خصوصا در زمینه امور معنوی و نفسانی در انسان , تحول و دگرگونی است که در بعد شناختی انسان پدید می آید. مسئله علم و آگاهی و شناخت و تغییراتی که در نوع اطلاعات و آگاهی های انسان بوجود می آید, در تغییر مزاج روحی و نوع برخورد انسان با اشخاص و اشیائ و پدیده ها و تبدیل حالت محبت به نفرت یا بالعکس , کاملا موثر است

ب- علم درمانی : اصلی ترین روشی که اسلام در مورد ساخت و ساز انسان و تهذیب نفسانی و اعتقادی و عملی او پیشنهاد نموده است استفاده از همین روش علم درمانی است . اگر در اسلام علم و دانش فریضه شمرده شده است و آیات و روایات وارده در فضیلت علم و عالم افزون از هر باب دیگری است , به خاطر همین است که راه اصلی معالجه ی امراض آدمی از طریق علم و آگاهی میسر است , همانگونه که ریشه ی تمامی بیماریها, شوربختی ها و شقاوتمندی انسان در جهل و بی خبیر او می باشد.



گناه ناشی از غفلت است , غفلت همان خواب روحی ای است که در اثر جهل و بی خبری عارض انسان می شود. خوابی که تنها راه علاج آن نور یقظه است و یقظه هم چیزی جز بیداری و آگاهی حاصل از دانش و بینش نمی باشد.


تا انسان غافل است مرتکب گناه می شود و از آن لذت می برد و وقتی که بیدار شد, دیگر نه از گناه لذت می برد و نه حاضر است مرتکب آن شود, مانند کسی که چون نمی داند درون شربت زهر ریخته اند آنرا می نوشد و لذت می برد در حالی که اگر بداند هرگز به سراغ آن نمی رود.


علت اینکه انبیائ الهی معصوم بودند این بود که آنها عالم بودند. ریشه ی عصمت و عدالت و جمیع فضایل و خیرات در انسان در علم و دانش و معرفت است . صفت علم در میان صفات حق تعالی دومین صفت فعلی اصلی است و سایر صفات اصلی مانند قدرت و اراده و سمع و بصر همه مترتب و مبتنی بر صفت علم هستند.


این بدین معنا است که حتی در حق تعالی ریشه ی جمیع کمالات و صفات جمال و کمال علم است و همه چیز از علم شروع می شود.


در میان علوم نیز اصلی ترین علومی که مایه ی حیات انسان است و آدمی را از خواب غفلت بیدار می نماید, علوم اساسی پنج گانه ای است که در واقع پاسخ گوی پنج سوال اساسی و کلی انسان در زندگی است ; یعنی خدا آگاهی - خود آگاهی - جهان آگاهی - دین آگاهی و سرانجام آگاهی .


انسان اگر بداند که خدای عالم همان وجود بسیطی است که بر تمام هستی سریان دارد. و با سریان وجود او علم و قدرت و سمع و بصر او نیز سریان دارد واقف خواهد شد که حق تعالی از درون و بیرون ناظر احوال و افعال بندگان خود است و در تمام ذرات هستی حضور دارد, هرگز جرئت و جسارت نخواهد داشت که در محضر چنین خدای آگاه و مقتدری عصیان و سرکشی و مخالفت نماید.


انسان اگر بداند خدای عالم با تمام اسما و صفات و کمالاتش در انسان تجلی نموده است و او را خلیفه خود در زمین قرار داده و در وجود او استعداد ولایت و احاطه و تسلط علمی و عملی بر ماده ی کائنات را به ودیعت نهاده است , حاضر نخواهد بود با معصیت و خطا نسبت به خالق خویش خود را از مقام قرب به حق تعالی محروم ساخته و تا سر حد حیوانات و حتی پائین تر از آنها ساقط نماید.


آدمی اگر بداند حق تعالی جهان هستی را به خاطر او آفریده و آن را در تسخیر انسان قرار داده است تا با استفاده از آن به کمال نهائی خویش که قرب و خلافت و ولایت حق است برسد, دیگر نمی تواند بپذیرد که همواره با گناه و معصیت راه دوری و نقصان خویش را طی نماید و خود را از چشم خدای عالم و اولیائ مقربین بیندازد و خوار و خفیف نماید.


اگر انسان واقف شود که دین برنامه ی سعادت و کمال اوست و راهی است که مستقیما او را به قرب و لقائ پروردگار عالم می رساند و حیات جاودان آخرتی را برایش به ارمغان می آورد, حاضر نمی شود که با گناه و سرپیچی و خروج از این مسیر, زمینه شقاوت و هلاکت خویش را فراهم نماید; زندگی جاودان آخرتی و لقائ پروردگار را از دست بدهد و خود را دچار سرنوشتی شوم و عذابی دردناک نماید.


اگر انسان بداند که آنچه می کند و می شنود و می گوید و می بیند تمام موادری هستند که باطن و حقیقت او را می سازند و هر شخصی حال گفتار و رفتار و پندار خود است و همین محصول است که در ظرف آخرت به صورت جهنم یا بهشت ظهور خواهد نمود, حساسیت بیشتری نسبت به گناه و عمل و صفت زشت و پلید اهل دنیا و عقاید باطل ایشان خواهد داشت .

ت- عمل درمانی: مرحله بعدی این است که برای خود برنامه عملی داشته باشیم و با انجام واجبات و ترک گناه لذت بندگی خدا را بچشیم. اگر کسی لذت قرب به خدا و عبودیت خداوند را بچشد هرگز از گناه و لذت های مادی راضی نخواهد شد و حاضر نمی شود لذت مناجات با خدا و رابطه با اهل بیت (ع) را با لذت مثلا موسیقی و نگاه به نامحرم و مانند آن عوض کند.

موضوع قفل شده است