جمع بندی حضرت خضر و کشتن بچه

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حضرت خضر و کشتن بچه

سلام
در جایی از آیات قرآن در داستان خضر میخوانیم که حضررت خضر بچه ای را می کشد!و بعد هنگامی که دلیل آن را به موسی می گوید ترسیدم که فرزند پدر مادر خویش را گمراه و کافر سازد!عجب
بعد در آیات دیگر میخوانیم که فرزندان شما وسیله آزمایش شمایند!چه جالب
الان سوالی که هست حکمت حضرت خضر بالاتره یا حکمت خدا العیاذبالله

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد هادی

hessam78;913586 نوشت:
سلام
در جایی از آیات قرآن در داستان خضر میخوانیم که حضررت خضر بچه ای را می کشد!و بعد هنگامی که دلیل آن را به موسی می گوید ترسیدم که فرزند پدر مادر خویش را گمراه و کافر سازد!عجب
الان سوالی که هست حکمت حضرت خضر بالاتره یا حکمت خدا العیاذبالله


با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسش خوبتان

حضرت خضر علیه السلام مأموریت تشریعی از جانب خداوند نداشتند، به عبارت دیگر رسول نبوده اند، بلكه مأمور تكوينى بوده و از طرف خداوند بر اساس مصالح و حكمت الهى مأمور به انجام اين كارشده است .
يعنى همان‌طور كه خداوند از ملائكه و بقيه موجودات ؛ همانند: سيل، زلزله و ... براى ايجاد يك امر خاص استفاده مى‌كند و تمام علت‌ها و موجودات در جهان، مأمور الهى هستند، خضر عليه السلام‌ نيز در اين جا مأمور انجام اين امور خاص است.

چه بسيار مواردى كه كودكى به دليل همان شرايطى كه براى پدر و مادر آن كودک در جریان خضر و موسی(علیهما السلام) بود ، به واسطه‌ی بيمارى ، تصادف ، قتل و ... از دنیا مى‏رود؛ و خداوند او را از سر راه پدر و مادرش برمى‏دارد؛ امّا ما افراد عادی خیال می کنیم که همه ی این امور اتّفاقی بودند، غافل از این که هیچ برگی از درختی نمی افتد مگر به اذن و اراده ی تکوینی خدا.

حضرت خضر عليه السلام ، مانند يك فرشته كه مأمور به قبض روح است، مأمور به قبض روح شده است و اين كه مى‌بينيم حضرت موسى عليه السلام تاب تحمل كارهاى خضر عليه السلام را نداشته به همين خاطر بوده كه مأموريت آن دو، با يكديگر فرق داشته است. موسى عليه السلام مأمور به «ظاهر» و خضر مأمور به «‌باطن‌» بوده است. (رك : مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ، ج 12، ص 507 و 508، تهران ، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 6، 1368)

مطلب دیگر این است که کشته شدن آن جوان، صد در صد مشروط به دستور و حکم الهى بوده و خضر(علیه السلام) بدون فرمان الهى مرتکب این عمل نشده است که با حکمت خداوند منافات داشته باشد، حضرت خضر مأمور تکوینی برای کشتن آن جوان و مُجرىِ امر خداوند بود، چنانکه حضرت عزرائیل علیه السلام نیز مأمور تکوینی قبض ارواح هست و هر دوی این ها با اذن و اراده خداوند صورت می گیرد (ر. ک: نور الثقلین، ج 3، ص 283 - 284). خود خضر(علیه السلام)نیز فرمودند: « وَ مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي»(كهف: 82) و من اين را خودسرانه انجام ندادم».

حاصل سخن اینکه:
كار خضر(علیه السلام) نمايشى از پشت پرده ی اموری است كه دائماً در اين جهان اتفاق مى‏افتند، کشتن آن جوان به دست مأمور تکوینی خدا صورت گرفت و حضرت خضر طبق دستور و حکمت مطلقه ی خداوند جوان کافر را به قتل رسانید. بنابراین قتل آن نوجوان، با حکمت خداوند و به دست حضرت خضر علیه السلام صورت گرفت.

با سلام

در پاسخ به این سؤال چنین می‌توان گفت:
1. از مجموع آیات و روایات استفاده می‌شود که کشته شدن جوان تازه به بلوغ رسیده (غلام)، حادثه‌اى اتفاقى و یا عملى که از میل نفسانى و یا غضب نشأت گرفته باشد، نبوده است.
2. قرآن کریم، از حضرت خضر(ع) به عنوان بنده‌اى از بندگان خود که مشمول رحمت و علم خاص الهى، نام می‌برد.
3. کشته شدن آن جوان به دست حضرت خضر(ع)، به دستور و حکم خداوند متعال صورت پذیرفته است.
4. بدون این‌که گفتگو و مشاجره‌اى خاص میان حضرت خضر(ع) و آن جوان انجام پذیرفته باشد، حضرت خضر(ع) با آگاهى و عمد اقدام به کشتن او نموده و عمل وى، کارى اتفاقى نبوده است.
5. پدر و مادر جوان کشته شده، از مؤمنانى بودند که خداوند عنایت ویژه‌اى به آنان داشت و حضرت خضر(ع) از مبتلا شدن آنان به عصیان و گمراهى، توسط آن جوان در خشیت بود؛ زیرا وجود این فرزند، سبب کفر و فساد و ضررهاى بیشترى در آینده می‌شد.
6. از آیات مربوط به این جریان و روایاتى که از امامان معصوم‏(ع) به دست ما رسیده است، استفاده می‌شود که خداوند اراده فرمود به جاى این جوان، فرزند دخترى به پدر و مادر او بدهد تا نسل‌هاى زیادى از او به درجه نبوت برسند. بر اساس همین نقل‌ها، هفتاد پیامبر از همان یک دختر، قدم به عرصه وجود نهادند و وجود این پسر، مانعى از نزول این برکات الهى بود.
7. جوان مذکور، گرفتار کفر شدیدى بود؛ به گونه‌اى که هیچ امیدى به تأثیر نور هدایت الهى در آن وجود نداشت و مُهر لجاجت و انکار و نپذیرفتن ایمان بر قلب او زده شده بود، هرچند که در ظاهر، فردى پاک به نظر می‌رسید. به دیگر سخن؛ می‌توان گفت: جرم جوان، کفر و یا ارتداد فطرى بود و جزاى چنین امرى قتل می‌باشد.
8. کشته شدن جوان، فواید و نتایج فراوانى را به همراه داشت که برخى از آنها عبارتند از: محفوظ ماندن ایمان پدر و مادر او؛ جلوگیرى از ناراحتی‌هایى که پدر و مادر جوان به خاطر احساسات و عواطف خانوادگى دچار آن می‌شدند؛ سربلند بیرون آمدن از امتحان و قضا و قدر الهى؛ رسیدن به خیرى (دختر) که با کشته شدن جوان تحقق پذیرفت؛ آگاهى حضرت موسى از اسرار و علوم غیبى و حقایق باطنى؛ اجراى حدود الهى به دست حضرت خضر(ع)؛ جلوگیرى از سنگین شدن پرونده سیاه أعمال جوان به خاطر کارهایى که در آینده مرتکب آن می‌شد (از جمله: گمراه نمودن پدر و مادر و اذیت آنان) و... .


هادی;914833 نوشت:
با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسش خوبتان

حضرت خضر علیه السلام مأموریت تشریعی از جانب خداوند نداشتند، به عبارت دیگر رسول نبوده اند، بلكه مأمور تكوينى بوده و از طرف خداوند بر اساس مصالح و حكمت الهى مأمور به انجام اين كارشده است .
يعنى همان‌طور كه خداوند از ملائكه و بقيه موجودات ؛ همانند: سيل، زلزله و ... براى ايجاد يك امر خاص استفاده مى‌كند و تمام علت‌ها و موجودات در جهان، مأمور الهى هستند، خضر عليه السلام‌ نيز در اين جا مأمور انجام اين امور خاص است.

چه بسيار مواردى كه كودكى به دليل همان شرايطى كه براى پدر و مادر آن كودک در جریان خضر و موسی(علیهما السلام) بود ، به واسطه‌ی بيمارى ، تصادف ، قتل و ... از دنیا مى‏رود؛ و خداوند او را از سر راه پدر و مادرش برمى‏دارد؛ امّا ما افراد عادی خیال می کنیم که همه ی این امور اتّفاقی بودند، غافل از این که هیچ برگی از درختی نمی افتد مگر به اذن و اراده ی تکوینی خدا.

حضرت خضر عليه السلام ، مانند يك فرشته كه مأمور به قبض روح است، مأمور به قبض روح شده است و اين كه مى‌بينيم حضرت موسى عليه السلام تاب تحمل كارهاى خضر عليه السلام را نداشته به همين خاطر بوده كه مأموريت آن دو، با يكديگر فرق داشته است. موسى عليه السلام مأمور به «ظاهر» و خضر مأمور به «‌باطن‌» بوده است. (رك : مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ، ج 12، ص 507 و 508، تهران ، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 6، 1368)

مطلب دیگر این است که کشته شدن آن جوان، صد در صد مشروط به دستور و حکم الهى بوده و خضر(علیه السلام) بدون فرمان الهى مرتکب این عمل نشده است که با حکمت خداوند منافات داشته باشد، حضرت خضر مأمور تکوینی برای کشتن آن جوان و مُجرىِ امر خداوند بود، چنانکه حضرت عزرائیل علیه السلام نیز مأمور تکوینی قبض ارواح هست و هر دوی این ها با اذن و اراده خداوند صورت می گیرد (ر. ک: نور الثقلین، ج 3، ص 283 - 284). خود خضر(علیه السلام)نیز فرمودند: « وَ مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي»(كهف: 82) و من اين را خودسرانه انجام ندادم».

حاصل سخن اینکه:
كار خضر(علیه السلام) نمايشى از پشت پرده ی اموری است كه دائماً در اين جهان اتفاق مى‏افتند، کشتن آن جوان به دست مأمور تکوینی خدا صورت گرفت و حضرت خضر طبق دستور و حکمت مطلقه ی خداوند جوان کافر را به قتل رسانید. بنابراین قتل آن نوجوان، با حکمت خداوند و به دست حضرت خضر علیه السلام صورت گرفت.


سلام خدمت کارشناس محترم
ممنون از پاسختون
ببخشید ی سوال دیگه حضرت موسی چرا فردی رو کشت؟بر اساس حکمت خداوند نبود؟
مثلا یادم هست ابن ملجم به حضرت علی ع میگه بکش منو قبل اینکه بکشمت
ولی حضرت علی قصاص قبل از جرم نکرد با اینکه می دونست

yalda solimani;914946 نوشت:
با سلام

در پاسخ به این سؤال چنین می‌توان گفت:
1. از مجموع آیات و روایات استفاده می‌شود که کشته شدن جوان تازه به بلوغ رسیده (غلام)، حادثه‌اى اتفاقى و یا عملى که از میل نفسانى و یا غضب نشأت گرفته باشد، نبوده است.
2. قرآن کریم، از حضرت خضر(ع) به عنوان بنده‌اى از بندگان خود که مشمول رحمت و علم خاص الهى، نام می‌برد.
3. کشته شدن آن جوان به دست حضرت خضر(ع)، به دستور و حکم خداوند متعال صورت پذیرفته است.
4. بدون این‌که گفتگو و مشاجره‌اى خاص میان حضرت خضر(ع) و آن جوان انجام پذیرفته باشد، حضرت خضر(ع) با آگاهى و عمد اقدام به کشتن او نموده و عمل وى، کارى اتفاقى نبوده است.
5. پدر و مادر جوان کشته شده، از مؤمنانى بودند که خداوند عنایت ویژه‌اى به آنان داشت و حضرت خضر(ع) از مبتلا شدن آنان به عصیان و گمراهى، توسط آن جوان در خشیت بود؛ زیرا وجود این فرزند، سبب کفر و فساد و ضررهاى بیشترى در آینده می‌شد.
6. از آیات مربوط به این جریان و روایاتى که از امامان معصوم‏(ع) به دست ما رسیده است، استفاده می‌شود که خداوند اراده فرمود به جاى این جوان، فرزند دخترى به پدر و مادر او بدهد تا نسل‌هاى زیادى از او به درجه نبوت برسند. بر اساس همین نقل‌ها، هفتاد پیامبر از همان یک دختر، قدم به عرصه وجود نهادند و وجود این پسر، مانعى از نزول این برکات الهى بود.
7. جوان مذکور، گرفتار کفر شدیدى بود؛ به گونه‌اى که هیچ امیدى به تأثیر نور هدایت الهى در آن وجود نداشت و مُهر لجاجت و انکار و نپذیرفتن ایمان بر قلب او زده شده بود، هرچند که در ظاهر، فردى پاک به نظر می‌رسید. به دیگر سخن؛ می‌توان گفت: جرم جوان، کفر و یا ارتداد فطرى بود و جزاى چنین امرى قتل می‌باشد.
8. کشته شدن جوان، فواید و نتایج فراوانى را به همراه داشت که برخى از آنها عبارتند از: محفوظ ماندن ایمان پدر و مادر او؛ جلوگیرى از ناراحتی‌هایى که پدر و مادر جوان به خاطر احساسات و عواطف خانوادگى دچار آن می‌شدند؛ سربلند بیرون آمدن از امتحان و قضا و قدر الهى؛ رسیدن به خیرى (دختر) که با کشته شدن جوان تحقق پذیرفت؛ آگاهى حضرت موسى از اسرار و علوم غیبى و حقایق باطنى؛ اجراى حدود الهى به دست حضرت خضر(ع)؛ جلوگیرى از سنگین شدن پرونده سیاه أعمال جوان به خاطر کارهایى که در آینده مرتکب آن می‌شد (از جمله: گمراه نمودن پدر و مادر و اذیت آنان) و... .


سلام
تشکر بابت پاسختون
پس من حیث المجموع برداشتی که من از آیه دارم اعم از جبر و ... باطله تا موقعی که خداوند خودش حکمت این کارشو نشون بده

[=fixedsys]
جان کلام دقیقا همینجاست و کلّ مطلب در همین یک جمله خلاصه میشه بصورت یک جواب کامل ، مختصر و مفید و بدون عیب و نقص :
[=fixedsys]

هادی;914833 نوشت:
حضرت خضر عليه السلام ، مانند يك فرشته كه مأمور به قبض روح است، مأمور به قبض روح شده است


[=verdana]
با تشکر از جناب هادی،

التماس دعاء

hessam78;915194 نوشت:
سلام خدمت کارشناس محترم
ممنون از پاسختون
ببخشید ی سوال دیگه حضرت موسی چرا فردی رو کشت؟بر اساس حکمت خداوند نبود؟
مثلا یادم هست ابن ملجم به حضرت علی ع میگه بکش منو قبل اینکه بکشمت
ولی حضرت علی قصاص قبل از جرم نکرد با اینکه می دونست

علیکم السلام

خواهش می کنم جناب حسام
در ارتباط با این پرسش دو پاسخ می توان ارائه داد :

پاسخ اول : ماموريت خضر علیه السلام تكوينی بود و وظيفه اميرمومنان تشريعی
همانطور كه گفته شد خضر نبى (عليه السلام) به عنوان مامور الهى و مانند فرشتگان كه مامور به قبض ارواح هستند چنين كارى كرده است؛ اما اميرمؤمنان عليه السلام مأمور به ظاهر و تشريع بوده است و نمى‌توانسته قصاص قبل از جنايت نمايد.

پاسخ دوم : عمل خضر، اجرای حد ارتداد بود اما ابن ملجم تا آن زمان مهدور الدم نشده بود !
ممكن است جوان كشته شده به دست حضرت خضر ، به خاطر اينكه بالغ بوده و مرتد شده است ، حكم ارتداد بر او جارى شده است !
اما در مورد ابن ملجم هنوز گناهى صورت نگرفته بود كه بتوان او را قصاص كرد.
يعنى كشتن ابن ملجم از نظر شرع حرام بوده است اما كشتن جوان توسط حضرت خضر عليه السلام جايز بوده است .

hessam78;915195 نوشت:
سلام
تشکر بابت پاسختون
پس من حیث المجموع برداشتی که من از آیه دارم اعم از جبر و ... باطله تا موقعی که خداوند خودش حکمت این کارشو نشون بده

بله افعال الهی دارای حکمت است، و کار حضرت خضر هم با اذن الهی و با توجه به حکمت الهی صورت گرفت.

Hadi99g;915214 نوشت:
با تشکر از جناب هادی،

التماس دعاء حضرت خضر و کشتن بچه

از لطف شما متشکرم جناب Hadi99g
محتاج دعای خیر شما هستیم.

(80)وَ اَمَّا الـغُـلامُ فَـكانَ اَبَـواهُ مُؤمِـنَيـنِ فَـخَـشيـنا اَن يُرهِـقَـهُـما طُغـيانًا وَ كُفـرًا
(81)فَـاَرَدنا اَن يُبـدِلَـهُـما رَبُّـهُـما خَيـرًا مِنـهُ زَكاةً وَ اَقـرَبَ رُحـمًا

1
من عموما منتقد موضوعاتی هستم که بدون ذکر محل نزاع به بحث می پردازند...
مثلا در مورد فلان ایه یا روایت یا گفته، شبهه یا نزاعی است اما بدون ذکر انها به بحث می پردازند.. اصلا این روش را عالمانه نمیدانم...
2
در دو ایه ای که اوردم
میگوید خشینا
میگوید اردنا
فاعل خشیت و فاعل اراده کیست؟
آیا فاعل خشیت و اراده خداوند است؟
خداوند علم به اینده دارد پس نمیتوان گفت خداوند گفته ترسیدیم والدینش را گمراه کند...
همچنین اگر فاعل اراده خدا بود باید می فرمود
و اردنا ان نبدلهما خیرا منه زکاتا و اقرب رحما
اما فرمود
و اردنا ان یبدلهما ربهما....
گویی خضر از اینده ی بچه ترسید و اراده کرد تا خدا بچه را بگیرد و بچه ی دیگری بدهد و خداوند پذیرفت...

3
آیا خضر حکمت کارهای خودش را گفت یا حکمت کارهای خدا را؟
مثلا در همین موردی که ذکر شد...
میتوان گفت حکمت کار خدا ترس از اینده بچه بود...
یعنی علت قتل کودک، ترس از گمراه کردن فرزند بود
یا در معنای دیگر، علت قتل کودک علم خدا به گمراه کردن والدین بود ...
و اینجا چون حکمت کار فاش شده است میتوان شبهاتی مطرح کرد :
قصاص قبل از جنایت انجام گرفته است که خلاف عدل است...
اما اگر فرض کنیم علم به جنایت بعدی بر ما لازم میکند جلویش را بگیریم موضوع فرق میکند
مثلا شما میدانید این تیغی که میفروشید برای ریش تراشی یا قتل استفاده میشود...
بر شما لازم است که تیغ را نفروشید...
پس اگر شما علم دارید فرزندتان میخواهد جرمی یا ظلمی انجام دهد باید جلویش را بگیرید...
اما باز اشکال میشود که چرا خدا تنها و تنها جلوی این کار را گرفت؟ مگر خدا نمیداند که خیلی از فرزندان موجب گمراهی دیگران میشوند؟ مثلا یک نمونه ان فردی بود که امام علی علیه السلام فرمود فرزندش او را گمراه کرد...

مقصودم از شاهد مثال قبلی
ابن زبیر بود که در حدیثی مشهور امده...

و طاها;915458 نوشت:
گویی خضر از اینده ی بچه ترسید و اراده کرد تا خدا بچه را بگیرد و بچه ی دیگری بدهد و خداوند پذیرفت...

سلام صحبتتان درست است اما ازانجا که پاسخگوی محترم اشراف داشتند و منظور من هم در چرایی این کار بود که نقل به مضمون محتوی منظورم رو می رسوند
اینکه خضر بترسه بعد خدا هم بپذیره که میشه تاثیر پذیری؛و خدا هم که تاثیر پذیر نباید باشه
در مورد قصاص قبل از جنایت که کارشناس محترم فرمودند اینطور نیست چون در ماجرای امام علی هم به مشکل میخوریم
و همینطور ایراداتی که خودتان فرمودین برای من این جمله که حکمتش رو نمیدونیم پاسخ خوبی بود؛اما اگر مثلا بخواهیم حکمتی را بگوییم حداقل برای من اصول و مراتبی بهم میریزد
خب ائمه هم می دانستند که کشته میشوند چرا جلوی این را نگرفتند و هزار مسائل دیگر که متناقض میشوند و از آنجا که به تفسیر به این صورت علاقه ای ندارم کار بدتر میشه
پس این جمله که بگیم حکمتشو نمی دونیم تا موقعی که مفسر اصلی بیاد بهتر نیست؟
من ندونم خیلی راحت تر از اینم که اشتباه بدونم دقیقا مثل مسائل علمی واسه همه چی نمیشه جواب داشت بعد انتظار داشته باشیم جواب همه پرسش های دینی رو میدونیم و باید بدیم بنظر خودم درست نیست

hessam78;915802 نوشت:
سلام صحبتتان درست است اما ازانجا که پاسخگوی محترم اشراف داشتند و منظور من هم در چرایی این کار بود که نقل به مضمون محتوی منظورم رو می رسوند
اینکه خضر بترسه بعد خدا هم بپذیره که میشه تاثیر پذیری؛و خدا هم که تاثیر پذیر نباید باشه
در مورد قصاص قبل از جنایت که کارشناس محترم فرمودند اینطور نیست چون در ماجرای امام علی هم به مشکل میخوریم
و همینطور ایراداتی که خودتان فرمودین برای من این جمله که حکمتش رو نمیدونیم پاسخ خوبی بود؛اما اگر مثلا بخواهیم حکمتی را بگوییم حداقل برای من اصول و مراتبی بهم میریزد
خب ائمه هم می دانستند که کشته میشوند چرا جلوی این را نگرفتند و هزار مسائل دیگر که متناقض میشوند و از آنجا که به تفسیر به این صورت علاقه ای ندارم کار بدتر میشه
پس این جمله که بگیم حکمتشو نمی دونیم تا موقعی که مفسر اصلی بیاد بهتر نیست؟
من ندونم خیلی راحت تر از اینم که اشتباه بدونم دقیقا مثل مسائل علمی واسه همه چی نمیشه جواب داشت بعد انتظار داشته باشیم جواب همه پرسش های دینی رو میدونیم و باید بدیم بنظر خودم درست نیست

با سلام

وقتی حکمت بیان نشود به راحتی میتوان گفت حکمتش را نمیدانیم اما باز هم میتوان راجع به حکمتهای احتمالی و اصل ان عمل صحبت کرد...

اما وقتی حکمت یک کاری بیان شود موضوع فرق میکند...

در این آیه حکمت بیان شده است...

(80)وَ اَمَّا الـغُـلامُ فَـكانَ اَبَـواهُ مُؤمِـنَيـنِ فَـخَـشيـنا اَن يُرهِـقَـهُـما طُغـيانًا وَ كُفـرًا
(81)فَـاَرَدنا اَن يُبـدِلَـهُـما رَبُّـهُـما خَيـرًا مِنـهُ زَكاةً وَ اَقـرَبَ رُحـمًا

یعنی در کل داستان، موسی سوال میکند چرا این کارو میکنی چرا اخه؟
در اخر جوابش داده شد...

پس حکمت بیان شده اما فاعل خشیت و اراده ابهام دارد و ظاهرا خدا نیست...
لذا فاعل خشیت و اراده و قتل خدا نبود
اما امر کننده به قتل خدا بود

حتی اگر غلام مرتد باشد معنا ندارد بگوییم چون میترسیم فلانی را گمراه کند او را بکشیم...
پس قتل به خاطر ارتداد نبوده به خاطر همان خشیت بوده است...
مقصود این جمله قصاص قبل جنایت هم نبوده

خدا تاثیر پذیر نیست اما این ارتباطی با انچه عرض کردم ندارد
فرض کنید شما چاقویی به سعید نامی قرض داده اید و بنده متوجه میشوم سعید به احتمال زیاد قرار است از این چاقو برای قتل استفاده کند...

وظیفه من چیست؟
بروم به زور چاقو را از سعید بگیرم یا بدزدم چون ترسیدم او با ان جنایت خواهد کرد
یا صبر کنم اول از انچه میترسیدم تحقق یابد و او کسی را بکشد بعد او را به قانون معرفی کنم؟
یا از راه عقلایی مانع این عمل محتمل شوم؟

به نظرم عاقلانه است اگر بیایم پیش شما و بگویم من به خاطر این دلایل و شواهد میترسم فلانی از چاقویتان در مسیر جنایت استفاده کند پس خواهشمندم ان چاقو را پس بگیرید تا بلکه نه سعید جنایت کند و نه کسی کشته شود...

در این داستان نیز این احتمال وجود دارد که خضر از خدا خواسته جان بچه را بگیرد .. در واقع خضر واسطه ی یک امر خیر شده است و تنها یک مجری نبوده است...
این وساطت و زیرکی بود که باعث شد چند نفر مومن بمانند و احتمالا آن بچه نیز گمراه نشود ...

البته این فقط احتمالی است برای فهم و تدبر در کلام خدا...

این ابهامات در مورد حکمت سوراخ کردن کشتی هم مطرح است
مثل اینکه میگویند نماز خواندن در مکان غصبی جایز نیست مگر اینکه بدانید صاحبش راضی است...

و طاها;915865 نوشت:
با سلام

وقتی حکمت بیان نشود به راحتی میتوان گفت حکمتش را نمیدانیم اما باز هم میتوان راجع به حکمتهای احتمالی و اصل ان عمل صحبت کرد...

اما وقتی حکمت یک کاری بیان شود موضوع فرق میکند...

در این آیه حکمت بیان شده است...

(80)وَ اَمَّا الـغُـلامُ فَـكانَ اَبَـواهُ مُؤمِـنَيـنِ فَـخَـشيـنا اَن يُرهِـقَـهُـما طُغـيانًا وَ كُفـرًا
(81)فَـاَرَدنا اَن يُبـدِلَـهُـما رَبُّـهُـما خَيـرًا مِنـهُ زَكاةً وَ اَقـرَبَ رُحـمًا

یعنی در کل داستان، موسی سوال میکند چرا این کارو میکنی چرا اخه؟
در اخر جوابش داده شد...

پس حکمت بیان شده اما فاعل خشیت و اراده ابهام دارد و ظاهرا خدا نیست...
لذا فاعل خشیت و اراده و قتل خدا نبود
اما امر کننده به قتل خدا بود

حتی اگر غلام مرتد باشد معنا ندارد بگوییم چون میترسیم فلانی را گمراه کند او را بکشیم...
پس قتل به خاطر ارتداد نبوده به خاطر همان خشیت بوده است...
مقصود این جمله قصاص قبل جنایت هم نبوده

خدا تاثیر پذیر نیست اما این ارتباطی با انچه عرض کردم ندارد
فرض کنید شما چاقویی به سعید نامی قرض داده اید و بنده متوجه میشوم سعید به احتمال زیاد قرار است از این چاقو برای قتل استفاده کند...

وظیفه من چیست؟
بروم به زور چاقو را از سعید بگیرم یا بدزدم چون ترسیدم او با ان جنایت خواهد کرد
یا صبر کنم اول از انچه میترسیدم تحقق یابد و او کسی را بکشد بعد او را به قانون معرفی کنم؟
یا از راه عقلایی مانع این عمل محتمل شوم؟

به نظرم عاقلانه است اگر بیایم پیش شما و بگویم من به خاطر این دلایل و شواهد میترسم فلانی از چاقویتان در مسیر جنایت استفاده کند پس خواهشمندم ان چاقو را پس بگیرید تا بلکه نه سعید جنایت کند و نه کسی کشته شود...

در این داستان نیز این احتمال وجود دارد که خضر از خدا خواسته جان بچه را بگیرد .. در واقع خضر واسطه ی یک امر خیر شده است و تنها یک مجری نبوده است...
این وساطت و زیرکی بود که باعث شد چند نفر مومن بمانند و احتمالا آن بچه نیز گمراه نشود ...

البته این فقط احتمالی است برای فهم و تدبر در کلام خدا...

این ابهامات در مورد حکمت سوراخ کردن کشتی هم مطرح است
مثل اینکه میگویند نماز خواندن در مکان غصبی جایز نیست مگر اینکه بدانید صاحبش راضی است...


سلام صحبت شما درست است
اما دریچه دیدگاه من متفاوت است
در مسائل دینی من با احتمالات کاری ندارم باید یقینی باشد(در مسائل اصلی عرض میکنم)ببینید

و طاها;915865 نوشت:
فرض کنید شما چاقویی به سعید نامی قرض داده اید و بنده متوجه میشوم سعید به احتمال زیاد قرار است از این چاقو برای قتل استفاده کند...

وظیفه من چیست؟
بروم به زور چاقو را از سعید بگیرم یا بدزدم چون ترسیدم او با ان جنایت خواهد کرد
یا صبر کنم اول از انچه میترسیدم تحقق یابد و او کسی را بکشد بعد او را به قانون معرفی کنم؟
یا از راه عقلایی مانع این عمل محتمل شوم؟


خب من این مثال شما را کاملا میپذیرم
ولی با همین میزان وارد آیات و روایات پیامبر و.. هم شویم
مثلا طلحه آنطور که در نهج البلاغه خواندم فرزندش باعث گمراهی شد و همچنین مثال های دیگر که فرزندان والدین مومن را از راه بدر میکنند
حضرت خضر باید ی چاقو بگیرد دستش همه رو از دم تیغ بگذراند دیگر!
در اینجا احتمالات و نظر ها شاید بتواند راه ساز باشد اما بعید میدانم کار را در جای دیگر خراب نکند
در چیزهایی که نمیدانید گفتگو نکنید و به خدا و رسولش واگذارید
برای من این جمله که خدا حکیمه دلیلی داره که ما نفهمیدیم قابل قبول تره تا اینکه تفسیر کنیم و اینطور بگیم
عید شما هم مبارک@};-

سلام حسام عزیز
با تشکر از جناب هادی کارشناس محترم و دوستان دیگر
منم یه نظری می دم که احتمالیه ولی شاید کارساز باشه..
البته همین اول معذرت می خوام که نظر شخصی یا حدسیه ولی خوب شاید کارساز باشه...
خدا در قرآن فرموده من بنده ها را به اندازه توانشان مکلف می کنم.
از نظرم اینکه بعضیا نابینا یا ناشنوا و ... هستند به این جهت هست که خدا می دونه ظرفیت این آدم در دیدن یا شنیدن کمه و توان تکلیف در موردش رو نداره و رو همین حساب، تکلیف رو ازش ساقط می کنه...
داستانی رو شنیده بودم که ظاهرا در مورد حضرت موسی (ع) و یه پیرمرد نا بینا بود که به خواسته نابینا از حضرت موسی (ع) و با دعای حضرت، بینا می شه... اولش مایه شادی می شه ولی بعده ها پیرمردی که شفا پیدا کرده بود، نی های نیل رو می بره و نوک تیز می کنه تا کودکانی که تو آب می پرن، زخمی و خون آلود شن و این از ناتوانی و بی ظرفیتی اون پیرمرد در دیدن شادی بچه ها بود...البته فکر می کنم این مثل از مثل های ساختگی هست که به موسی (ع) یا ... نسبت داده شده...
ولی عرضم اینه که شاید پدر و مادر هایی که مومنن و ظرفیت مقاومت در برابر گمراهی فرزندانشون رو ندارن و به کفر مایل می شن از تکلیف مقاومت در مقابل گمراه سازی فرزند ساقط می شند و خدا هم فرزند رو همانند بینایی اون نابینا ازشون بگیره...
شاید موارد دیگر که اتفاق افتادن، مواردی بودن که خدا می دونست اون پدر و مادر ظرفیت و توان مبارزه رو دارند ولی اونها کاهلی کردن...شایدم پدر و مادر اون فرزند کشته شده به دست خضر نبی (ع) کاری رو کردن که مستحق نجاتشون از شر فرزندشون (و البته شاید نجات فرزندشون از عذاب الهی در آینده) شده... موفق باشید...

++Hadi++;916468 نوشت:
سلام حسام عزیز
با تشکر از جناب هادی کارشناس محترم و دوستان دیگر
منم یه نظری می دم که احتمالیه ولی شاید کارساز باشه..
البته همین اول معذرت می خوام که نظر شخصی یا حدسیه ولی خوب شاید کارساز باشه...
خدا در قرآن فرموده من بنده ها را به اندازه توانشان مکلف می کنم.
از نظرم اینکه بعضیا نابینا یا ناشنوا و ... هستند به این جهت هست که خدا می دونه ظرفیت این آدم در دیدن یا شنیدن کمه و توان تکلیف در موردش رو نداره و رو همین حساب، تکلیف رو ازش ساقط می کنه...
داستانی رو شنیده بودم که ظاهرا در مورد حضرت موسی (ع) و یه پیرمرد نا بینا بود که به خواسته نابینا از حضرت موسی (ع) و با دعای حضرت، بینا می شه... اولش مایه شادی می شه ولی بعده ها پیرمردی که شفا پیدا کرده بود، نی های نیل رو می بره و نوک تیز می کنه تا کودکانی که تو آب می پرن، زخمی و خون آلود شن و این از ناتوانی و بی ظرفیتی اون پیرمرد در دیدن شادی بچه ها بود...البته فکر می کنم این مثل از مثل های ساختگی هست که به موسی (ع) یا ... نسبت داده شده...
ولی عرضم اینه که شاید پدر و مادر هایی که مومنن و ظرفیت مقاومت در برابر گمراهی فرزندانشون رو ندارن و به کفر مایل می شن از تکلیف مقاومت در مقابل گمراه سازی فرزند ساقط می شند و خدا هم فرزند رو همانند بینایی اون نابینا ازشون بگیره...
شاید موارد دیگر که اتفاق افتادن، مواردی بودن که خدا می دونست اون پدر و مادر ظرفیت و توان مبارزه رو دارند ولی اونها کاهلی کردن...شایدم پدر و مادر اون فرزند کشته شده به دست خضر نبی (ع) کاری رو کردن که مستحق نجاتشون از شر فرزندشون (و البته شاید نجات فرزندشون از عذاب الهی در آینده) شده... موفق باشید...

سلام برادر هادی بزرگوار
شما صاحب اختیارید این حرفا چیه ...
به طور خلاصه برداشتی که کردم این بود که بخاطر عدم ظرفیتی که خدا دید اون فرد رو کشت
اما اینجا فهمیدن ظرفیت هم حکمت خدا میشه باز، چون ببینید مومن هایی هستند که فرزنداشون اونا رو گمراه کردن یا باید بگیم ظرفیت نداشتن(که شما اینو نمیگید)
یا باید بگید ظرفیت داشتن اما از ظرفیت به درستی استفاده نکردن
وچون ملاک ظرفیت داشتن نعمتی برای من روشن نیست و ممکنه چنین چیزی باشه مخالفتی ندارم چون بازم به حکمت خدا میرسیم و اینکه ما نمیدونیم ظرفیت افراد در نعمات رو و طبعا نمیدونم چه کسی طغیان کرده یا ظرفیت نداشته

hessam78;915802 نوشت:
سلام صحبتتان درست است اما ازانجا که پاسخگوی محترم اشراف داشتند و منظور من هم در چرایی این کار بود که نقل به مضمون محتوی منظورم رو می رسوند
اینکه خضر بترسه بعد خدا هم بپذیره که میشه تاثیر پذیری؛و خدا هم که تاثیر پذیر نباید باشه
در مورد قصاص قبل از جنایت که کارشناس محترم فرمودند اینطور نیست چون در ماجرای امام علی هم به مشکل میخوریم
و همینطور ایراداتی که خودتان فرمودین برای من این جمله که حکمتش رو نمیدونیم پاسخ خوبی بود؛اما اگر مثلا بخواهیم حکمتی را بگوییم حداقل برای من اصول و مراتبی بهم میریزد
خب ائمه هم می دانستند که کشته میشوند چرا جلوی این را نگرفتند و هزار مسائل دیگر که متناقض میشوند و از آنجا که به تفسیر به این صورت علاقه ای ندارم کار بدتر میشه
پس این جمله که بگیم حکمتشو نمی دونیم تا موقعی که مفسر اصلی بیاد بهتر نیست؟
من ندونم خیلی راحت تر از اینم که اشتباه بدونم دقیقا مثل مسائل علمی واسه همه چی نمیشه جواب داشت بعد انتظار داشته باشیم جواب همه پرسش های دینی رو میدونیم و باید بدیم بنظر خودم درست نیست


با سلام و عرض ادب
آن طور که بنده متوجه شدم ظاهرا به جواب نرسیدید ، اگر در پاسخ ایرادی می بنید و یا احساس می کنید متوجّه نشدید اعلام کنید توضیح بیشتری داده شود .

hessam78;913586 نوشت:
سلام
در جایی از آیات قرآن در داستان خضر میخوانیم که حضررت خضر بچه ای را می کشد!و بعد هنگامی که دلیل آن را به موسی می گوید ترسیدم که فرزند پدر مادر خویش را گمراه و کافر سازد!عجب
بعد در آیات دیگر میخوانیم که فرزندان شما وسیله آزمایش شمایند!چه جالب
الان سوالی که هست حکمت حضرت خضر بالاتره یا حکمت خدا العیاذبالله

سلام برادر گرامی،
پاسخ سؤال شما آسان است، کارهای حضرت خضر علیه‌السلام در چهارچوب شریعت نبوده است، بلکه ایشان به دستور خداوند چنین کرده‌اند «وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ۚ ذَٰلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا »، یعنی ایشان یک شریعت یک نفره داشتند و همانطور که از داستان ایشان هم واضح است اطاعت از حضرت موسی علیه‌‌السلام (که پیامبر اولوالعزم خدا بودند) بر ایشان واجب نبوده بلکه حضرت موسی علیه‌السلام از ایشان تبعیت می‌کردند ...
اگر بخواهید این مطلب خوب برایتان جا بیفتد باید ایشان را جزء جنود خداوند شمرد که خداوند فرموده است «وَلِلَّـهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّـهُ عَزِيزًا حَكِيمًا» و «وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ» ... جنود خدا مثل باد، مثل سیل، مثل زلزله، مثل طوفان شنی که در طبس توطئه‌ی آمریکایی‌ها را به هم ریخت و مرحوم امام خمینی فرمودند که آن باد به دستور خداوند وزید و از جنود خدا بود ... آن کودک هم توسط جنود خدا کشته شد، مثل اینکه در هنگام بازی در آب غرق شود، مثل اینکه سنگی به صورت اتفاقی از دیوار بر روی سرش افتاده باشد، مثل اینکه در اثر بیماری از دنیا رفته باشد ... از آنچه که حضرت خضر علیه‌السلام در مورد حکم کارهایشان گفتند در واقع می‌توان حکمت کارهایی که خداوند توسط جنودش انجام می‌دهد را دریافت، مثل اینکه کودکی در اثر بیماری فوت می‌کند و می‌گوییم اگر خداوند ببندد ز حکمت دری، یعنی این کار خداوند را مطابق حکمت خدا می‌دانیم، یک حکمت خدا می‌تواند همین باشد که اگر آن کودک زنده می‌ماند مثلاً شاید در بزرگی سبب فسادهایی می‌شد ولی به دلایلی که ما نمی‌دانیم خداوند بر او و والدینش و غیره رحم کرده و این بلا را از ایشان گذرانده است، کما اینکه در روایت داریم که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به عایشه فرمودند که دعا کن خدا فوت تو را نزدیک‌تر گرداند تا من برای تو آمرزش بطلبم ولی عایشه با حسادت زنانه‌اش گفت که بلکه تو می‌خواهی من زودتر بمیرم تا در زمانی که مختص من است در بستر من با دیگر همسرانت باشی و زیر بار نرفت و عمرش هم طولانی شد تا فته‌های زیادی را به راه بیاندازد و هم خودش و هم دیگران را به مشکلات بزرگی مبتلا گرداند ...
در باب سوراخ کردن کشتی هم اگر حضرت خضر علیه‌السلام سوراخش نمی‌کردند مثلاً آب دریا پایین می‌رفت و ته قایق به صخره گیر می‌کرد و سوراخ می‌شد و یا خداوند موقتاً حواس ماهیگیران را پرت می‌کرد تا دو قایق با هم تصادف کنند یا هزار و یک راه دیگر که خداوند امر خود را به سرانجام می‌رسانند .... «إِنَّ اللَّـهَ بَالِغُ أَمْرِهِ» ...
در مورد دیوار هم یک راهش ساختنش بود و راه دیگرش این بود که کسی سراغ آن دیوار نرود و این همه جا در خارج شهر هست که تا چند قرن هم شاید یک نفر هم آنجا را حتی به اندازه‌ی ۲۰ سانتی متر هم کند و کو نکند و حفر ننماید، این هم می‌شد یکجا مثل آن جاهای دیگر ... و راه برای رساندن آن گنج به آن کودکان منحصر در کار حضرت خضر علیه‌السلام بود، ولی اینکه چرا به هر حال در هر موردی خداوند امرش را به یک صورت خاص انجام می‌دهد مطلبی است که نیاز به اطلاعاتی دارد که در بیشتر مواقع کسب آن‌ها خارج از محدوده‌ی دانش و توانایی ماست ...

پرسش:
در جایی از آیات قرآن در داستان خضر(عليه‌السلام) می‌خوانیم که حضررت خضر بچه ای را می‌کشد! و بعد هنگامی که دلیل آن را به موسی(عليه‌السلام) می‌گوید ترسیدم که فرزند پدر مادر خویش را گمراه و کافر سازد!
بعد در آیات دیگر می‌خوانیم که فرزندان شما وسیله ی آزمایش شما هستند!
حکمت حضرت خضر(عليه‌السلام) بالاتره یا حکمت خدا؟

پاسخ:
حضرت خضر (علیه‌السلام) مأموریت تشریعی از جانب خداوند نداشتند، به عبارت دیگر رسول نبوده‌اند، بلكه مأمور تكوينى بوده و از طرف خداوند بر اساس مصالح و حكمت الهى مأمور به انجام اين كارشده است؛ يعنى همان‌طور كه خداوند از ملائكه و بقيه موجودات؛ همانند: سيل، زلزله و ... براى ايجاد يك امر خاص استفاده مى‌كند و تمام علت‌ها و موجودات در جهان، مأمور الهى هستند، خضر (عليه‌السلام)‌ نيز در اين جا مأمور انجام اين امور خاص است.
چه بسيار مواردى كه كودكى به دليل همان شرايطى كه براى پدر و مادر آن كودک در جریان خضر و موسی(علیهما‌السلام) بود، به واسطه‌ی بيمارى، تصادف، قتل و ... از دنیا مى‏رود؛ و خداوند او را از سر راه پدر و مادرش برمى‏دارد؛ امّا ما افراد عادی خیال می‌کنیم که همه‌ی این امور اتّفاقی بودند، غافل از این که هیچ برگی از درختی نمی‌افتد مگر به اذن و اراده‌ی تکوینی خدا.
حضرت خضر (عليه‌السلام) مانند يك فرشته كه مأمور به قبض روح است، مأمور به قبض روح شده است و اين كه مى‌بينيم حضرت موسى (عليه‌السلام) تاب تحمل كارهاى خضر(عليه‌السلام) را نداشته به همين خاطر بوده كه مأموريت آن دو، با يكديگر فرق داشته است. موسى (عليه‌السلام) مأمور به «ظاهر» و خضر مأمور به «‌باطن‌» بوده است. (1) چنانکه حضرت امیر المومنین علی (علیه‌السلام) و سایر معصومین (علیهم‌السلام) هم مأمور به ظاهر و مأموریت تشریعی داشتند، فلذا با وجود اینکه امیر‌المومنین قاتل خود را می‌شناخت قصاص قبل از جنایت انجام نداد چون هنوز کاری صورت نگرفته بود و دستوری هم از طرف خداوند برای کشتن ابن ملجم نیامده بود، برخلاف حضرت خضر(عليه‌السلام) که برای کشتن آن کودک از جانب خدا دستور ابلاغ شده بود.
در حقیقت می‌توان حضرت خضر(علیه‌السلام) را جزء جنود خداوند شمرد که خداوند فرموده است: «وَلِلَّـهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّـهُ عَزِيزًا حَكِيمًا»(فتح:4 ) جنود خدا مثل باد، مثل سیل، مثل زلزله، مثل طوفان شنی که در طبس توطئه‌ی آمریکایی‌ها را به هم ریخت و مرحوم امام خمینی فرمودند که آن باد به دستور خداوند وزید و از جنود خدا بود ... آن کودک هم توسط جنود خدا کشته شد.
مطلب دیگر این که کشته شدن آن جوان، صد در صد مشروط به دستور و حکم الهى بوده و خضر(علیه‌السلام) بدون فرمان الهى مرتکب این عمل نشده است که با حکمت خداوند منافات داشته باشد، حضرت خضر مأمور تکوینی برای کشتن آن جوان و مُجرىِ امر خداوند بود، چنانکه حضرت عزرائیل(عليه‌السلام) نیز مأمور تکوینی قبض ارواح هست و هر دوی این‌ها با اذن و اراده خداوند صورت می‌گیرد. (2) خود خضر(علیه السلام) نیز فرمودند: « وَ مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی»(كهف: 82) و من اين را خودسرانه انجام ندادم»

حاصل سخن:
كار خضر(علیه السلام) نمايشى از پشت پرده ی اموری است كه دائماً در اين جهان اتفاق مى‏افتند، کشتن آن جوان به دست مأمور تکوینی خدا و به عبارتی دیگر به دست یکی از جنود خداوند صورت گرفت و حضرت خضر طبق دستور و حکمت مطلقه‌ی خداوند جوان کافر را به قتل رسانید. بنابراین قتل آن نوجوان، با حکمت خداوند و به دست حضرت خضر(عليه‌السلام) صورت گرفت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. رك : مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ، ج 12، ص 507 و 508، تهران ، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 6، 1368
2. ر. ک: نور الثقلین، ج 3، ص 283 - 284

موضوع قفل شده است